0

مقالات تخصصي ايثار و شهادت

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تحليل رابطه ايثار و ازخودگذشتگي با هويت ملي و ابعاد آن در ميان جوانان شهر شيراز
كلمات كليدي : احساس ايثار و ازخودگذشتگي، هويت ديني، هويت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مفاهيم ايثار و از خودگذشتگي به دليل ماهيت و محتوايي كه دارد تقريبا با تمامي موضوعات و مسائل مطرح در حوزه ي ديني، فرهنگي، انساني، اقتصادي و اجتماعي، از جمله حوزهء هويت ملي و ابعاد مختلف آن، ارتباط پيدا مي كند. هدف مقاله حاضر بررسي و شناسايي رابطه بين ايثار و از خودگذشتگي و هويت ملي و ابعاد مختلف آن مي باشد. اين مطالعه با استفاده از روش ميداني و تكنيك پيمايش در بين 400 نفر از دانش آموزان دختر و پسر سال سوم متوسطه، در نواحي چهارگانه آموزش و پرورش شهر شيراز صورت پذيرفته است. براي تحليل تك متغيرها از آماره هايي نظير شاخص هاي تمايل مركزي ]ميانگين، ميانه، مد(نما ) [ استفاده گرديد و براي تحليل ارتباط دو متغيري با توجه به سطوح سنجش متغيرها از آماره هايي مانند همبستگي پيرسون استفاده به عمل آمد. براي تبيين و توضيح مسئله ازتكنيك هاي تحليل رگرسيون چند متغيره، استفاده شده است. نتايج نشان داد كه بين اثار و ازخودگذشتگي رابطه مستقيم و معناداري وجود دارد، بدين معني كه با افزايش ايثار و ازخودگذشتگي، هويت ملي واحساس تعلق به آن نيز در بين افراد بالا مي باشد.

مقدمه:
امروزه افزايش ارتباطات جهاني و جهاني شدن، باعث ايجاد تغييرات فرهنگي بسياري در جوامع مختلف شده است. رواج ارزش هاي گوناگون، قرارگرفتن در معرض انديشه ها وگرايش هاي مختلف، انسان امروزي را در چنان ازخودبيگانگي فرو برده كه انسان خود را به فراموشي سپرده است(گل محمدي 1380). شخصيت انسان امروزي معجوني است از كثرت ارزش ها و هنجارهاي(ناهمخوان) كه او را در كشاكش مسيرهاي زندگي به حيراني كشانده است. تحولات سريع اجتماعي و فرهنگي احساس بي قدرتي سياسي و گرفتارشدن در روند اقتصاد جهاني شده، شخصيت انسان امروزي را در چنان بي ثباتي قرار داده كه نمي داند "كيست" و "چه مي خواهد" و"به كجا مي رود".
اين روند به ويژه در كشورهاي در حال توسعه نمود بيشتري دارد. اين كشورها كه تا چندي پيش داراي ارزش ها، هنجارها و نگرش هاي ويژه خود بوده اند ، با هجوم انواع مظاهر فرهنگي _ اجتماعي غرب، دچار نوعي تناقض و بي هويتي شده اند.
افراد هويت جمعي را در فرآيند اجتماعي شدن و زندگي در جامعه كسب مي كنند و نوع هويت جمعي آنان بستگي به نوع ارتباطي دارد كه آنان به تبع نظام شخصيتي خويش و در بستر يك نظام اجتماعي مشخص با جمع خود برقرار مي كنند. دو فرد معمولا" با استفاده از ضمير "ما" خود را متعلق و منتسب به يك واحد اجتماعي و مكلف به تبعيت از ارزش ها و هنجارهاي آن مي دانند(عبداللهي 1374: 12).
در ايران نيز با توجه به دوران گذار از يك جامعه سنتي به صنعتي، تناقضات بسياري دامنگير به ويژه نسل جوان، در زمينه پاسخگويي به پرسش هايي درباره ي"ارزشها" ، "خود" و "ملت" خود و …شده است.در ان ميان ارزشها و برداشت صحيح از اين معيارها نقش بسيار اساسي در حفظ نظام اجتماعي و آرمانهاي آن دارد.
مي توان گفت عوامل بسيار متنوعي از حوزه هاي متفاوت در ميزان هويت ملي و تعلق خاطر به آن موثر مي باشند كه در حوزه ارزشها، ايثار و از خودگذشتگي نقش اساسي در اين ميان دارد.
با توجه به مباحث مطرح شده شناسايي جايگاه و نقش فرهنگ ايثار و ازخودگذشتگي در شكل گيري ملي ، امري حتمي و ضروري به نظر مي رسد.
با توجه به اين ضرورت، هدف مقاله حاضر بررسي فرهنگ ايثار و ازخودگذشتگي در بين دانش آموزان مقطع متوسطه و نقش آن در تقويت هويت ملي و احساس تعلق به آن مي باشد.

بررسي ادبيات موضوع
در اين بخش ابتدا به بررسي تعاريف دو مفهوم اصلي اين مقاله يعني مفاهيم ايثار و هويت ملي مي پردازيم.

*ايثار
مفهوم ايثار به معني نثار، نثار هر چيز اعم از مادي و معنوي به دو شرط: 1. در عين نياز در تعريف واژه ايثار در قرآن كريم آمده است «و يوثرون علي انفسهم و لو كانوا بهم خصاصه» (سوره حشر / آيه 9)، ايثار مي كنند بر نفس هايشان ولو به آن نياز داشته باشند. 2. شرط دوم نيت عمل است. انگيزه عمل فقط و فقط بايد عشق و محبت به خداوند باشد و هيچ انگيزه غير خدايي در آن نباشد. در سوره مبارك دهر آيه 9 ـ 8 آمده است «و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتما واسيرا، انما نطعمكم لوجه الله لا نريده منكم جزائا و لا شكورا» به نيازمندان طعام مي دهند صرفاً به خاطر خدا و رضاي او و بدون توقع و درخواست هيچ پاداش يا چشمداشتي از كسي. لذا به نظر مي رسد روح انسان بايد از قدرت و عظمت بالايي برخوردار باشد تا بتواند در عين احتياج به چيزي و داشتن عشق و محبت نسبت به آن، آن را به ديگران ببخشد و هر چقدر اين نياز بيشتر و آن عشق بزرگتر باشد، ايثار متعالي تر مي شود، تا آنجا كه خداوند شرط رسيدن به نيكويي را انفاق دوست داشتني ها بيان مي كند «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (سوره آل عمران / آيه 92) هرگز به نيكي واقعي نمي رسيد مگر اينكه آنچه را كه دوست داريد ببخشيد.

*هويت ملي
مهم ترين نوع از انواع هويت، هويت ملي است. زيرا در حوزه فرهنگ، اجتماع، سياست و حتي اقتصاد نقشي تعيين كننده دارد. به عبارت ديگر، هويت ملي فراگيرترين و در عين حال مشروع ترين سطح هويت در تمامي نظام هاي اجتماعي _ جداي از گرايش هاي ايدئولوژيك _ مي باشد. اهميت مفهوم هويت ملي نسبت به ساير انواع هويت جمعي، در تاثير بسيار آن بر حوزه هاي متفاوت زندگي در هر نظام اجتماعي است؛ مثلا" هويت ملي در حوزه سياست، آرمان ها را تحقق مي بخشد و يا به قدرت حاكم مشروعيت مي دهد و بر ميزان نفوذ آن مي افزايد(حاجياني 1379 : 197)
گذشته از سطح فردي، هويت در سطوح بالاتر و عام تر به مفهوم هويت جمعي نيز قابل رويت است و منظور از آن حوزه اي از حيات اجتماعي است كه فرد خود را با ضمير "ما" متعلق و منتسب بدان مي داند و در برابر آن احساس تعهد و تكليف مي كند. اين هويت هاي جمعي را مي توان در سطوحي مرتب از كوچك و خاص به بزرگ و عام چون خويشاوندي، هم طايفگي، هم محلي، هم روستايي، هم زباني، همشهري، هموطن، هم مذهب و هم نوع بودن تقسيم بندي كرد(حاجياني 1379 : 196). بنابراين هويت ملي؛ به مشخصات و ويژگي هايي گفته مي شود كه در درون جامعه نوعي انسجام كلي ايجاد مي كند و آن جامعه را از جوامع ديگر متمايز مي كند. هويت ملي عبارت است از ويژگي هايي كه ابعاد پنجگانه ملت _ بعد روانشناختي، بعد فرهنگي، بعد سرزميني، بعد سياسي و بعد تاريخي"(گيبرنا 1378 : 81) _ در هر جامعه خاصي به خود مي گيرد.
براين اساس اگر هويت ملي را نوعي احساس ملي يا ناسيوناليسم بناميم. تعريف ارايه شده از آن عبارت است از وجود احساس مشترك يا وجدان و شعور جمعي در ميان عده اي از انسانها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي سازند. اين وجدان جمعي است كه در درون شخصيت افراد حاضر در جامعه و بين آنها و گذشتگان و اسلافشان رابطه و دلبستگي هايي ايجاد مي كند و روابط و مناسبات آنها را با هم و با ساير ملل رنگ مي دهد و آمال و آرمانهاي آنان را به هم نزديك و منطبق مي سازد.
براين اساس هويت ملي فرآيند پاسخگويي آگاهانه يك ملت به پرسش هايي پيرامون خود، گذشته، كيفيت، زمان، تعلق، خاستگاه اصلي و دائمي، حوزه تمدني، جايگاه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ارزش هاي ملهم از هويت تاريخي خود است. همچنين هويت ملي را مي توان مجموعه اي از نشانه ها و آثار مادي، زيستي، فرهنگي و رواني اي دانست كه سبب تفاوت جوامع از يكديگر مي شود. هويت ملي اصلي ترين سنتز و حلقه ارتباطي بين هويت هاي خاص محلي و هويت هاي عام فراملي است. مفهومي متحول، تكامل افته و پويا دارد. به اين ترتيب، هويت هاي فراملي پيوسته در تكميل و بازتوليد هويت ملي موثر هستند؛ هرچند امكان تنزل و انسداد سطح هويت ملي را نيز نمي توان ناديده گرفت، به ويژه اينكه در شرايط متغير، سطح هويت جمعي نيز تغيير مي كند و متحول مي شود(حاجياني 1379 : 195).
هويت ملي مقوله اي از نوع دانش و گرايش است و زماني مي گوييم هويت ملي شكل گرفته است كه به صورت يك طرحواره يا شبكه ذهني در نظام شناختي، عاطفي و رفتاري فرد ايجاد شده باشد. در اينجا منظور از طرحواره سازماني از عناصر(موضوع ها، تصويرهاي ذهني و نگرشها) است كه مجموعه بزرگتري از اطلاعات معنادار مربوط به يك مفهوم كلي را نشان مي دهد و در اين مقوله نگرشها داراي اهميت ويژه اي هستند؛ چرا كه از آنان به حالات پيچيده انساني ياد مي شود كه بر رفتار فرد نسبت به افراد ديگر، چيزها يا رويدادها اثر مي گذارد و تعيين كننده نوع رفتار فرد، در برخورد با مسايل فردي و اجتماعي خواهد بود(طالبي1379 : 60).
بنابراين مي توان گفت كه "هويت ملي مجموعه اي از گرايشها و نگرشهاي مثبت نسبت به عوامل عناصر و الگوهاي هويت بخش و يكپارچه كننده در سطح يك كشور به عنوان يك واحد سياسي است. براساس اين تعريف، هويت ملي به عنوان مفهومي مركب و چند ركني در نظر گرفته شده است كه در سطح ذهنيت و رفتار يكايك شهروندان قابل بررسي و جست و جو است. برخي از محققان بر اين عقيده اند كه هويت ملي را مي توان مترادف "خلق و خوي"، طبيعت ثانوي و يا ويژگي يا منش ملي دانست"(حاجياني 1379 : 197).
استاد مطهري معتقد است: "اگر هويت ملي را نوعي احساس ملي يا ناسيوناليسم بناميم، تعريف ارايه شده از آن عبارت است از وجود احساس مشترك يا وجدان و شعور جمعي در ميان عده اي از انسان ها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي سازند. اين وجدان جمعي است كه در درون شخصيت افراد حاضر در جامعه و بين آنها و گذشتگان و اسلافشان رابطه و دلبستگي هايي ايجاد مي كند و روابط و مناسبات آنها را با هم و با ساير ملل رنگ مي دهد و آمال و آرمان هاي آنان را به هم نزديك و منطبق مي سازد"(رزازي فر 1379 : 119).
بنابراين، هويت ملي نوعي احساس تعهد و تعلق عاطفي نسبت به اجتماع عام(ملي) مي باشد كه موجب وحدت و انسجام جامعه است و بخشي از هويت فرد را تشكيل مي دهد(رزازي فر، 1379 : 106).

*تئوري جداافتادگي اجتماعي
يكي از تئوريهاي مطرح در زمينه رابطه ايثار و ازخودگذشتگي با هويت اجتماعي، تئوري جدا افتادگي اجتماعي است كه بر تعيين هويت گروهي به عنوان جايگزين هويت اجتماعي نوجوانان در شرايط خاصي تاكيد دارد.
اين تئوري تصريح مي كند "جدا افتادگي" يا "تنهايي اجتماعي" كه در اثر فقدان حس ايثار و از خودگذشتگي و قرارگرفتن فرد در حاشيه جامعه حاصل شده است، منجر به احساس بي هويتي اجتماعي نوجوانان شده و به طور ويژه اي براي آنان مشكل ساز مي شود. در اين صورت نوجوانان براي كسب هويت خودشان، به گروه همسالان رجوع كرده و با عضويت گروهي خود در گروه همسالان موقعيت جديدي را در جامعه براي تعريف از خودشان پيدا مي كنند
( Web site ,P: 35 -37 ) با بررسي نظريات ارائه شده و تحقيقات پيشين انجام شده در مورد هويت ملي و بحران هويت توان چند خط مشترك فكري يافت كه عمده تاكيد نظريه پردازان هويت بوده است. بر اساس نظريات تحقيق عمده ترين متغير موثر بر هويت ملي ، احساس ايثار و ازخودگذشتگي مي باشد كه بر اساس آن فرد خود را جزيي از جامعه دانسته، در راه جامعه ايثار و ازخودگذشتگي دارد و نسبت به آن احساس دلبستگي عاطفي مي كند. احساس ايثار و ازخودگذشتگي وقتي به وجو مي آيد كه فرد در تعامل با ديگران بوده و شبكه چندگانه روابط اجتماعي اش گسترش يابد و به عبارت ديگر احساس انزوا و تنهايي ننمايد. مهمترين منبع گسترش روابط چندگانه اجتماعي طبق نظريه مقوله بندي، عضويت در مقولات اجتماعي مي باشد كه مي تواند به عنوان عضوي از اين مقولات در آن ايفاي نقش نمايد. البته اين عضويت هنگامي اتفاق مي افتد و مؤثر است كه فرد به سودمندي مشاركت اجتماعي خود آگاه باشد و اين عضويت را داراي اثر بداند. با توجه به مباحث مطرح شده، فرضيه اساسي اين مقاله عبارت مي باشد از:
افرادي كه داراي احساس ايثار و ازخودگذشتگي مي باشند، داراي هويت ملي قوي تري نسبت به كساني كه اين احساس را ندارند، مي باشند.

*روش
نوع تحقيق حاضر از نوع بنيادي كاربردي است. روش تحقيق مورد استفاده ميداني است كه از روشهاي اسنادي نيز در مطالعات مقدماتي استفاده گشته است. تكنيك تحقيق پيمايش يا تحقيق زمينه يابي مي باشد البته در تحقيق حاضراز تكنيك مطالعات كتابخانه اي نيز استفاده گشته است. ابزار جمع آوري داده ها پرسشنامه خود اجرا مي باشد كه قسمتهاي اصلي پرسشنامه شامل سئوالات مربوط به سنجش متغير مستقل و سئوالات مربوط به سنجش هويت ملي و ابعاد آن. اين پرسشنامه توسط محقق طراحي و ساخته شد، كه اعتبار و روايي آن نيز مورد تائيد قرار گرفت.
جامعه آماري تحقيق كليه دانش آموزان دختر و پسر مشغول به تحصيل در پايه سوم متوسطه در نواحي چهار گانه شهر شيراز بودند كه حجم نمونه اي 400 نفره بر اساس متد نمونه گيري انتخاب شدند.
به منظور سنجش رابطه فرهنگ ايثار و ازخودذشتگي و هويت ملي ، هردو متغير معرف سازي شده و براي هركدام گويه هايي طراحي گشت. پس از اتمام مرحله جمع آوري داده ها ، كليه اطلاعات لازم مورد بازبيني قرار گرفته و پس از ساختن دفترچه كد كامپيوتري بر اساس سطوح اندازه گيري، متغيرها و گويه هاي مورد نظر كد گذاري و استخراج گرديد. در مرحله بعد كليه اطلاعات به كامپيوتر منتقل شد و تغييرات لازم براي شاخص سازي صورت سپس برا ي پردازش ، تجزيه و تحليل آماري داده ها از نرمافزار كامپيوتري استفاده گرديد.

*تعاريف نظري متغيرها
- احساس ايثار و ازخودگذشتگي: احساسي كه براساس آن فرد خود را جزئي از جامعه دانسته، حاضر است در راه آرمانها و ارزشهاي آن ايثار و ازخودگذشتگي داشته باشد ونسبت به آن داراي دلبستگي و علاقه مي باشد.
- هويت ملي: مهمترين نوع هويت مي باشد، هويت ملي نوعي احساس تعهد و تعلق عاطفي نسبت به اجتماع عام(ملي) مي باشد كه موجب وحدت و انسجام جامعه است و بخشي از هويت فرد را تشكيل مي دهد.
در اين مقاله هويت ملي در 7 بعد شامل ابعاد تاريخي، جغرافيايي، زباني، قومي عام گرا، فرهنگي و ديني در نظر گرفته و اندازه گيري شد.

بحث و نتيجه گيري
در اين قسمت ابتدا به بررسي آماره هاي توصيفي مربوط به روابط متغيرها مي پردازيم.





نمودار شماره(1) توزيع فراواني پاسخهاي پاسخگويان به معرفهاي احساس ايثار و ازخودگذشتگي

همانگونه كه توزيع پاسخگويان بعد از تبديل به مقياس 0 تا 100 در نمودار فوق نشان مي دهد، 39% پاسخگويان در حد فاصل بين 40 تا 60 قرار گرفته كه احساس تعلق متوسط به جامعه دارند، 22% نمره كمتر از 40 اخذ كرده كه احساس تعلق كمي به جامعه دارند و 34 % پاسخگويان نيز نمره بيش از 60 اخذ كرده كه نشان دهنده احساس تعلق بالاي آنها به جامعه مي باشد .


نمودار شماره(2) توزيع فراواني پاسخهاي پاسخگويان به معرفهاي هويت ملي

توزيع پاسخگويان بر روي مقياس 0 تا 100 هويت ملي كه از تركيب 7 بعد آن حاصل آمده است، نشان ميدهد كه 31 درصد دانش آموزان با اخذ نمره بين 40 تا 60 داراي هويت ملي متوسط هستند، 47 درصد دانش آموزان با اخذ نمره بالاتر از 60 داراي هويت ملي بالا مي باشند و 22 درصد نيز داراي هويت ملي ضعيف مي باشند.بنابراين با توجه به ميانگين 7/57 مي توان نتيجه گرفت كه هويت ملي دانش آموزان در حد متوسط رو به بالا مي باشد. توزيع نمودار نشان مي دهد كه بسيار به توزيع نرمال نزديك بوده البته داراي چوگلي منفي اندكي مي باشد.

مدلهاي همبستگي
به منظور بررسي رابطه ميان متغير احساس ايثار و از خودگذشتگي در راه آن با هويت ملي و ابعاد هفتگانه آن از دو آزمون عمده استفاده گشت كه شامل آزمون هبستگي پير سون و رگرسيون خطي است كه دراين بخش به بررسي ضرايب همبستگي حاصله از آزمونها پرداخته مي شود.
در ضريب همبستگي پيرسون كه به صورت غير تفكيكي انجام گرفت نتايج نشان مي دهد كه اين متغير با هويت ملي و ابعاد آن داراي رابطه بوده و در سطح اطمينان 99 درصد و بعضاً 95 درصد معني دار مي باشند.
دراين قسمت به بررسي دقيق تر اين رابطه با هويت ملي و ابعاد آن مي پردازيم.
متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي، به عنوان يكي از اساسي ترين متغيرهاي مطرح در مدل نظري هويت ملي كه بسياري از نظريه پردازان نيز به آن اشاره كرده اندبا هويت ملي وتمام هفت بعد آن داراي معني داري بالايي مي باشدكه نشان دهنده رابطه قوي مثبت ميان اين متغير و هويت ملي و ابعاد هفتگانه آن مي باشد. اين احساس به عنوان پايه تعهد تعميم يافته به جامعه تأثير قابل ملاحظه اي در روند شكل گيري و تثبيت هويت ملي دارد. از ميان ابعاد هويت ملي احساس ايثار و ازخودگذشتگي بيشترين تأثير را به ترتيب روي بعد جغرافيايي ، بعد فرهنگي ، بعد ديني ، بعد اجتماعي ، بعد تاريخي ، بعد قومي ، و بعد زباني دارد.



مدل رگرسيون خطي هويت ملي
در اين پژوهش علاوه بر متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي متغيرهاي ديگري نيز در مدل علي تحقيق وجود داشت تا بر اساس آن تاثيرات ساير متغيرها بر هويت ملي نيز سنجيده شود. در اين مقاله ما فقط به تاثيرات متغير مورد نظر يعني متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي مي پردازيم.
جدول شماره (2) ضرايب رگرسيون خطي هويت ملي روي متغير مستقل با كنترل متغير هاي پيشينه اي آورده شده است.
ضريب رگرسيون متغير مستقل روي هويت ملي جدول شماره (2)
ضرايب استاندارد شده Sig.
Beta
احساس ايثار و ازخودگذشتگي 619/0 000/
متغير وابسته: هويت ملي

آنچنانكه مشاهده مي شود متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي ، معني داري و اثر خود را بر هويت ملي نشان مي دهد. آن چنان كه پيداست به ازاي افزايش يك واحد در احساس ايثار و ازخودگذشتگي 619/. به هويت ملي دانش آموزان افزوده مي شود.

R2 مدل 43/0 مي باشد كه به صورت تعديل شده 40/0 درآمده است.
مدل R Rتعديل شده
1 43/0 40/0
مفهوم جدول فوق به اين معناست كه متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي خود به تنهايي 40% از تغييرات متغير وابسته يعني هويت ملي را پوشش مي دهد( تبيين مي كند).
اما همچنان كه اشاره شد اين متغير تنها يكي از مجموعه متغيرهاي مستقل بود كه بدان پرداخته شد. در مدل نهايي كه همه متغيرهاي مستقل وارد جدول رگرسيوني شدند و اثرات تمام متغيرهاي مستقل و پيشينه اي كنترل شد اثر متغير احساس ايثار و ازخودگذشتگي به 399/0 كاهش يافت كه هنوز هم خود را به عنوان قوي ترين متغير در مجموعه اي از متغيرها نشان مي دهد.
در مدل نهايي به ازاي افزايش يك واحد در احساس ايثار و ازخودگذشتگي 399/. به هويت ملي دانش آموزان افزوده مي شود.

نتيجه گيري:
همانطور كه مشاهده شد ، ضريب همبستگي پيرسون بدست آمده بين ايثار و ازخودگذشتگي و ميزان هويت. ملي حاكي از رابطه اي قوي بين اين دو متغير مي باشد
63/0 r =
اين معناداري و اثر قوي را مي توان در ساير ابعاد هويت ملي نيز يافت. اين امر بدين معناست كه هرقدر ايثار و ازخودگذشتگي و احساس ايثار و ازخودگذشتگي در افراد افزايش پيدا كند هويت ملي نيز در جامعه قوي تر مي شود.و بر هويت ملي افراد افزوده مي شود.
ضريب بتاي اين متغير در تبيين تغييرات متغير وابسته نيز درحدود61/0 مي باشد.بدين معنا كه با افزايش يك واحد در احساس ايثار و ازخودگذشتگي 61/0 به ميزان هويت ملي آنان افزوده مي شود.

منابع و مأخذ:
1- اسماعيليان، مهدي، 1384، راهنماي جامع ، چاپ اول، انتشارات ناقوس
2- حاجياني، ابراهيم، 1379. تحليل جامعه شناختي هويت ملي در ايران و طرح چند فرضيه، فصلنامه مطالعه ملي سال دوم، شماره 5، صفحه (193 – 228).
3- رزازي فر، افسر، 1379. الگوي جامعه شناختي هويت ملي در ايران. فصلنامه مطالعات ملي، سال دوم، شماره 5، صفحه (101 - 115 ).
4- عبداللهي، محمد، 1374. بحران هويت جمعي و ديناميسم و مكانيزم تحول آن در ايران و تاثير آن بر ديناميسم مبادله فرهنگي ايران و جهان، نامه پژوهش، شماره 2 و 3.
5- عبداللهي، محمد، 1375. جامعه شناسي بحران هويت، نامه پژوهش، سال اول، شماره 2 و 3 (صفحه 135 – 162).
6-گل محمدي، احمد، 1380. جهاني شدن و بحران هويت، فصلنامه ملي سال سوم، شماره 10 (صفحه
14 – 20 ).
7- هومن، حيدر علي، 1373، استنباط آماري در پژوهش رفتاري،چاپ سوم، نشر پارسا

8-Websile/www.core concepts identity and community.htm. The problem of identity.

نويسنده: جليل عزيزي كارشناس ارشد پژوهش اجتماعي

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:47 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : موانع توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
عشق را از دل خونين سحر رنگ زدند
نيزه حادثه بر قلب شباهنگ زدند
چون نوشتند به دفتر خطي از مهر و وفا
گوييا جوهرش از باده خونرنگ زدند
شهادت هنر مردان خداست
«امام خميني (ره)»

رساترين و شيوا ترين واژه هاي علم و قلم قاصر از توصيف رادمرداني است كه رفيع ترين قله هاي انسانيت را در نورديدند و هم نشيني با پرده نشينان و ملكوتيان را براي خود تحصيل كردند. شهيداني كه ارزش والاي جان را به قيمت ملازمت با انبياء سودا كردند.
مجموعه حاضر مقاله اي است در زمينه « موانع توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت». نگارنده معتقد است كه: اگر گفته اند هر روز عاشورا و همه جا كربلاست ، اشاره به تداوم و گستره فرهنگ شهادت» در همه عصرها و نسل هاست. شهادت مومنان در راه حق و دفاع از اسلام، تكرار عاشوراي حسين (ع) است و همه شهيداني كه در راه محبت اهل بيت جان مي بازند، تداوم بخش نسل هفتاد و دو شهيدي اند كه در عاشورا به خون نشستند و خدايشان را شناختند و به قول شاعر شيرين سخن:

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

مواردي كه در نوشتار حاضر مورد بحث و بررسي قرار گرفته عبارتند از:
معناي كلمه شهيد، مقام و منزلت شهيد، مهم ترين انگيزه هاي شهادت طلبي، موانع توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، راهبردها و راهكارهاي تحقق پايداري و پاسداري از فراهنگ ايثار و شهادت، پيشنهادات. در پايان مقاله مطالبي كه به طور اختصار در اين نوشتار جمع آوري گرديده، بحث و بررسي قرار گرفته است. اميد كه مورد قبول و رضاي حق تعالي واقع شود.

مقدمه
امروز شهيدان پيام خويش را با خون خود گذاشتند و رو در روي ما بر روي زمين نشستند، تا نشستگان تاريخ را به قيام بخوانند (شريعتي، 1380: 185)
سپاس و امتنان خداوندي را كه ما را بر اين رهنمون گشت و اگر نبود هدايت او، هرگز بر اين مهم دست نمي افتيم كه فرهنگ ايثار و شهادت را توسعه و ترويج نمائيم و جاودانگي ياد ياران را بر ضمير سپيد كاغذ نقش كنيم.
در آغاز، درود فراوان خود را نثار امام و مقتداي جاويدان شهيدان مي كنيم و ياد و خاطره خونين جامگان عصر خميني را گرامي مي داريم. مقام شامخ ولايت و رهبر عزيز انقلاب را نيز از سر ارادت و خلوص سلام مي گوئيم و از درگاه خداوند متعال مي خواهيم تا سايه سبز او را بر سرمان مستدام دارد.
اينك در دوران ثبات و قوام انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، مجال آن است تا به توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت بپردازيم و به تكريم شهيداني برآييم كه بر قله افتخار ايستاده اند و شميم خون شان دشت به دشت در گذرشتابناك زمان، شامه نواز تاريخ است؛ همان سبزه هاي سرخي كه در قهقهه هاي مستانه شان و در شادي وصل شان «عند ربهم يرزقون» هستند.
حيات طيبه اين از خود برآمدگان پاك چنان است كه هر حقيقت جويي را به مشرب گواراي خويش مي خواند و دم آسماني شان مددي است تا قلم متعهدانه هنرمندان صاحب درد را به پرداختن به حماسه سترگ آنان كه همانا «هنر جان باختن» است، استوار گرداند و فرهنگ ايثار و شهادت توسعه و ترويج يابد.
مقاله حاضر در زمينه «موانع توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت» به رشته تحرير در آمده است. بديهي است كه چنين نوشتاري نمي تواند خالي از نقص و عيب باشد؛ لذا انتظار دارم اهل علم، لغزش ها را به ديده اغماض بنگرند و مرا در بهبود و كيفيت آن ياري نمايند.
ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند
معناي كلمه شهيد
در كتب لغت، براي كلمه شهيد چند معنا ثبت شده است، مانند: امين در ارائه شهادت، گواه، كشته در راه خدا (لويس معلوف، 1378، ج 1) و كسي كه چيزي از او پوشيده نيست. (محمد بن فيروز آبادي، 1991: 588)
كلمه شهيد بزرگ ترين بار معني را براي آن چه كه اكنون مي خواهيم بگوييم در بردارد. شهيد در لغت به معناي: «حاضر»، «ناظر»، «گواه و گواهي دهنده» و «خبر دهنده راستين و امين» و همچنين به معني «آگاه»، «محسوس و مشهود» و بالاخره به معني «نمونه»، «الگو» و «سرمشق» است. (شريعتي، 1380: 156)
در «مجمع البحرين» آمده است: «شهيد از اسامي خداوند است، يعني آن كه چيزي از او پنهان و غايب نمي ماند» (طريحي، 1367: 553)
در دايره المعارف «MODERN ISLAMIC WORLDS» واژه شهيد اين گونه معنا شده است:
شهيد، در لغت به معني گواه است. معمول ترين معناي اين لغت كه بيش از 56 بار به صورت مفرد، جمع وقيد در قرآن به كار رفته، «شاهد عيني» يا «شاهد» در مفهوم حقوقي است. در اصطلاح اين واژه بر افرادي اطلاق مي شود كه در راه خدمت به دين و دفع از آن جان خود را فدا مي كنند... (نجفي، 1367: 87)

مقام و منزلت شهيد
در روايات آمده است: نخستين قطره خون شهيد كه بر زمين مي چكد، جز قرض (كه حق الناس است)، همه گناهان او را پاك مي كند. (سليمان بن احمد طبراني: 73) در واقع شهادت همه بدي ها و گناهان گذشته فرد را مي پوشاند؛ زيرا شهيد از گرامي ترين گوهر و سرمايه خود مي گذرد و آن را تقديم خدا مي كند. همچنين شهيد به غسل و كفن نيازي ندارد (نجفي، 1367: 87) و در قبر از او پرس و جو نمي شود. (البته اگر شهادت او به مرگ سرخ باشد، نه آن كه از طريقي ديگر به اين مقام رسيده است). از پيامبر (ص) پرسيده شد: چگونه است كه شهدا از اين امر مستثنايند ؟ پيامبر (ص) پاسخ داد: « همان برق شمشيرها در بالاي سر شهيد براي آزمايش او كافي است.» (احمد بن شعيب نسايي، 1348: 99).
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي گويد:
روح و شخصيت شهيد آن چنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است. بدن شهيد يك جسد متروح است؛ يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است... بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه و حق پرستي و پاك باختگي اش كسب شرافت كرده است. (مطهري، 1354: 79)
خون شهيد در حكم مطهرات است، همه گناهان و ناپاكي ها را مي شويد و شهيد را به مقام اولياء و صالحان خداوند مي رساند. رسول خدا (ص) فرموده: «هيچ قطره خوني نزد خداوند از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود، محبوب تر نيست» (كليني، 138: 53)
بهشت هشت در دارد كه يكي از آنها ويژه شهدا و صالحان است (شيخ صدوق، 1348: 407)
و به فرموده رسول گرامي اسلام (ص)، شهيد نخستين كسي است كه وارد بهشت مي شود. (نوري، 1407: 486)

مهم ترين انگيزه هاي شهادت طلبي
1. شوق به لقاء الله: شهيدان، مايه حيات خود را در طبق اخلاص مي گذارند و تقديم معبود مي كنند تا در برابر آن، به قرب حق تعالي نائل شوند. در نهج البلاغه آمده است: «مرداني كه از مرگ، تن پوشي چسبان ساخته اند و آنچه را بيش از هر ديداري آرزومندند، ديدار پروردگار است.» (نهج البلاغه، نامه 28: 902)
2. زندگي راستين: شهادت مرگ اختيازي. وقتي انسان ستم و خواري را در حال چيرگي مي يابد شهادت را كه عزت و سرافرازي واقعي است بر مي گزيند و از ديدگاه امام علي (ع) مرگي كه انسان با قدرت خود انتخاب مي كند زندگي راستين است. (نهج البلاغه: 138)
3. بزرگي روح و بدي زمانه: دشواري و تلخي هاي روزگار انسان هاي معمولي را در بند محاسبات رايج مادي گرفتار مي سازد. در اين موقعيت، ارواح بزرگ تسليم نمي شوند و با گزينش شهادت زمينه ي دگر گوني هاي عميق را فراهم مي آورند. آري! انساني كه روحش بزرگ است، در هنگامه دشواري ها و بن بست هاي مادي و فساد جامعه شهادت و مرگ سرخ را بهترين درمان مي داند.
4. دل بريدن از دنياي فاني و دل بسن به حقيقت باقي: بندگان نيك خدا، آهنگ رفتن كردند و ارزش هاي ناچيز و ناپايدار دنيا را به ارزش هاي فراوان و فناناپذير آخرت فروختند. (نهج البلاغه: 596). بي ترديد دل بستن به دنيا مانع شهادت طلبي است و آنچه روحيه ي شهادت طلبي را گسترش و ارتقاء مي بخشد دل بريدن از دنيا است.
5. اجراي حق و احياي اسلام: درنگاه امام علي (ع) احياي اسلام و اجراي حق ارزشي است كه جان باختن در راه آن شايسته است. آري ! هر كه هواي ديدار يار در سر دارد، بايد ترك خوشي كند و براي خشنودي محبوب، سختي ها را بر خود هموار سازد تا خدايش نداي «سلام عليكم بما صبرتم» سر دهد و او را به سوي خود فرا خواند.
آنچه گفته شد، عوامل و انگيزه هاي شهادت طلبي است؛ اما مي تواند از نتايج شهادت طلبي در درون يك فرد به شمار آيد. بنابراين:
كسي كه عاشق شهادت باشد، خود را همواره مجاهد في سبيل الله مي بيند، وظيفه خود را انجام مي دهد وهمواره در پي احقاق حق و ابطال باطل است.

موانع توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهاد ت
1. جايگزيني فرهنگ ها (با تهاجم فرهنگي شروع مي شود):
(وَدَّ كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا) (بقره، 109)
در اين آيه شريفه به تهاجم فرهنگي اشاره شده است. به نظر مي رسد قديمي ترين نمونه تهاجم فرهنگي داستان هابيل و قابيل است. وقتي قابيل نتوانست فكر و فرهنگ خود را بر هابيل تحميل كند، به تهاجم فيزيكي دست يازيد و برادر خود را به قتل رساند. اين تقابل فرهنگ ها در طول تاريخ ادامه داشته و دارد و همواره اهل باطل در مقابل حاميان فرهنگ انساني و الهي و مصلحان و انبياء جبهه گرفته و به آن فرهنگ هجوم آورده اند.

2. جايگزيني فرهنگ ابتذال بجاي فرهنگ فضليت ها:
(يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما) نساء، 27)
عدول از ارزشها و ايجاد موانع در راه پاك بودن و سلامت جامعه ي اسلامي از ديگر شگردهاي استعمارگران، كفار و مشركين است و از توسعه و ترويج « فرهنگ ايثار و شهادت » جلوگيري مي كند.
3. تلاش در مقابل انتشار فرهنگ فضليت ها:
« يريدون ان يطفئوا نور الله بافوههم و يابي الله و الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون» (توبه،22)
بخواهند با آن سخـن ها و راي
نمايند خاموش نور خداي
خدا كي گذارد كه ايـنسان شود
به هر چيز فرمان او مي رود
كه تا نور خود را همان ذوالجلال
رساند به غايت به حد كمال
اگر چند آن كافران دغــــــل
كراهت بورزند از اين عمل

4. تهاجم برنامه ريزي شده و دراز مدت:
«ولايزالون يقاتلونكم يرد كم عن دينكم ان استطاعوا. » (بقره، 2)

كه پيوسته كفار منحوس و خوار
نمايند خود با شما كار زار
بدانيد آنكه شما مسلمين
همي رو بتابيد از آيـين و دين

از موانع مهم گسترش فرهنگ ايثار و شهادت، بوجود آمدن زمينه ي پذيرش و رسوخ فرهنگ بيگانه است كه اهم آن عبارتند از:

الف – ايجاد جاذبه هاي مادي، اقتصادي و جنسي:
در تاريخ 1400 ساله اسلام، كفار همواره در صدد از بين بردن سيادت مسلمين بوده، با برنامه ريزي دقيق عمل كرده و به نتيجه ي دلخواه نيز رسيده اند. از نمونه هاي آن مي توان شكست مسلمين در اندلس (اسپانياي فعلي) در سده هاي نخستين ظهور اسلام را به ياد آورد كه كفار توانستند از طريق اغواي جوانان و رواج لهو و لعب و شراب و جاذبه هاي جنسي مسلمين را شكست دهند.
قرآن كريم در سوره حديد، آيه 19، انذار مي دهد كه خواسته هاي برخاسته از هواي نفس، دوستي و دلبستگي به دنيا است. اين دوستي و محبت به دنيا و غافل شدن از ياد خدا يكي ديگر از موانع گسترش فرهنگ ايثار و شهادت مي باشد.
در مورد لهو الحديث مفسران گفته اند: نصر بن حارث مردي بود تاجر كه به ايران سفر مي كرد و در ضمن داستانهاي ايرانيان را براي قريش باز گو مي كرد. وي مي گفت: اگر محمد سر گذشت عاد و ثمود را براي شما نقل مي كند من داستانهاي رستم و اسفنديار و اخبار كسري و سلاطين عجم را باز مي گويم و آنها (قريش) دور او را مي گرفتند و استماع قرآن را ترك مي كردند. بعضي ديگر گفته اند اين قسمت از آيات درباره مردي نازل شده كه كنيز خواننده اي را خريداري كرده بود و كنيز شب و روز را براي او خوانندگي مي كرد و او را از ياد خدا غافل مي نمود.
در روزگار ما رواج فرهنگ ابتذال و موسيقي و لهو و لهب بسيار شايع شده و كار كرد اين فرهنگ در دراز مدت يكي از موانع اساسي در راه گسترش فرهنگ فضيلت ها از جمله فرهنگ ايثار و شهادت خواهد بود.
لهو الحديث مفهوم گسترده اي دارد و هر گونه سخن و يا آهنگ سرگرم كننده و مبتذل كه در انسان غفلت ايجاد كند را فرا مي گيرد. اين مسائل انسان را به بيهودگي و يا گمراهي مي كشاند، خواه غنا و الحان شهوت انگيز و هوس آلود باشد و خواه سخناني باشد كه نه از طريق آهنگ، بلكه به شكل محتوايي، انسان را به بيهودگي و فساد سوق دهد؛ از آن جمله مي توان به بازيهايي شبيه قمار و... اشاره نمود كه اين سرگرمي ها هيچ تأثير مثبتي در وجود انسان ندارد و تنها موجب اتلاف وقت و سست نمودن روح ايمان، ايثار و شهادت طلبي در مسلمين مي شود كه از سوي دشمنان طراحي شده است.
آيا مي توان باور كرد كساني كه مبتلا به گفتارها و كردار هاي لهو هستند از فرهنگ فضليت ها از جمله فرهنگ ايثار و شهادت دفاع كنند؟

ب – مذهب عليه مذهب:
« والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا تفريقا بين المومنين و...» (توبه،107)
ماجراي مسجد ضرار و شيوه پيامبر در برخورد با اين مقابله فرهنگي كه از ناحيه ي منافقين انجام شد، از گويا ترين نمونه هاي تهاجمات فرهنگي و نحوه مقابله با آن است كه پيامبر اكرم (ص) دستور به تخريب آن مسجد كه به مسجد ضرار معروف شد، دادند. نمونه ديگري از اين قبيل حوادث كه در تاريخ رخ داد، جنگ صفين بود كه معاويه براي فريب دادن مسلمانان دستور داد قرآن ها را بر سر نيزه كنند.
اصولاً استفاده از شيو ها و ابزارهاي يك مكتب و مذهب در جهت منفي و براي فريب دادن پيروان آن مكتب، راه و روش شناخته شده اي در طول تاريخ است كه استعمارگران و دستگاه هاي جبار و منافقان در هر اجتماعي ازآن بهره مي برند و با ايجاد شبهه در ميان عامه مردم، مناديان حق را در انزوا قرار داده و ايجاد فتنه مي نمايد.

ج – تكليف گريزي:
علت تكليف گريزي يا سهل انگاري عده اي از مردم علاوه بر جهل و غفلت، ضعف اعتقاد و غلبه هواي نفس و نقصان محبت به خداست و تمام اين آفات، زمينه ي موانع توسعه و ترويج فرهنگ فضليت ها (از جمله فرهنگ ايثار و شهادت) است.

راهبردها و راهكارهاي تحقق پايداري و پاسداري از فرهنگ ايثار و شهادت:
براي اينكه جامعه و نسلي عزت مند، شهادت طلب و صاحب كرامت داشته باشيم و در برابر تهاجم نظامي و فرهنگي زورمداران عالم متزلزل نباشيم و بر دغدغه ها و نگراني هاي زندگي فائق آييم و همواره زندگي و جامعه اي سعادتمند، پر افتخار و سر بلند داشته باشيم، به استناد مطالب گذشته و با تاسي از زندگي شهيدان گرانقدر و عزيز، راهبردها و راهكارهاي علمي و عملي مناسب براي تحقق پايداري و پاسداري از فرهنگ ايثار و شهادت ارائه مي گردد:
1. تعميق باورهاي ديني و ايمان مذهبي در جامعه، به ويژه نسل جوان.
2. تقويت روحيه شهادت طلبي با الگو گيري از قيام عاشورا.
3. مشروعيت و قداست بخشيدن به اتحاد و هم سويي جهاد رزمندگان اسلام با اسوه هاي خدا پسندانه كه از سوي مكتب معرفي شده اند.
4. تقويت روحيه ي اميد به زندگي و توكل و اعتماد به خداوند براي افرادي كه به درجه رفيع شهادت نائل نشدند.
5. تقويت غيرت ديني در دفاع از ارزشهاي اسلامي و مذهبي.
6. تقويت روحيه فداكاري، ايثار، سخت كوشي و والا همتي در نسل جوان.
7. تقويت روحيه دشمن شناسي، مقابله با حربه هاي آنان و آمادگي براي مقابله با توطئه هاي دشمنان.
8. عزت و كرامت پيشگي در حيات فردي و اجتماعي.
9. آشنا ساختن جامعه، به ويژه نسل جوان، با انگيزه و اهداف نهضت امام حسين (ع) و علل ماندگاري نام و انديشه ي ايشان در تاريخ و به كار بستن مشي و منش آن امام در زندگي فردي و اجتماعي.
10. آگاه ساختن جامعه و نسل جوان از آرمان و اهداف شهداء و سيره متعالي اولياء دين و تبيين نقش كار آمد پيشوايان دين در احياء و حفظ دين و حدود الهي و ارزشهاي والاي انساني و جهاد و مبارزه آنان با طاغوت هاي زمان به منظور اقامه عدل و قسط و حاكميت حكومت الهي.
11. تقويت روحيه ي آخرت گرايي و آرمان خواهي در جامعه و نسل جوان.

توصيه ها و پيشنهادات
با توجه به مطالب اين نوشتار و رهنمودهاي پيشوايان دين و با الهام گيري از مكتب شهيدان پيشنهاد مي گردد كه:
« فرهنگ ايثار و شهادت» از ابعاد مختلف مورد بازنگري دقيق قرار گيرد و شيوه هاي مبارزه، خطوط اصلي تبليغ، عوامل ماندگاري يك حركت انقلابي و ثمر بخشي آن در طول ساليان متمادي، و درسهايي كه براي به حركت در آوردن ملت هاي خفته و خمود در آن نهفته است، تبيين شود و فرهنگ « ايثار و شهادت» به يك «مكتب» و «دانشگاه» تبديل گردد و توسعه و ترويج يابد.

جمع بندي و نتيجه گيري
با توجه به مباحثي كه به طور اختصار در اين مقاله جمع آوري گريده بايد اذعان داشت: «فرهنگ ايثار و شهادت» را رزمندگان اسلام و شهيدان انقلاب اسلامي به خوبي دريافتند و از آن در مبارزه با ستم و تجاوز سود بردند.
امام خميني « قدس سره» بيش از همه در توسعه و ترويج و احياي فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه ي انقلابي ما نقش داشت و جوانان را حسيني و عاشورايي بار آورد. در سخنان و پيام هاي حضرت امام خميني «ره» نمونه هايي از همان روح حسيني و عاشورايي را مي بينيم، كه مجموعه اين سخنان، خود كتابي مبسوط مي شود. از جمله:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگي سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند. » (صحيفه نور، ج 14: 266)
«من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه ي دفاع از مسلمانان آماده ساخته ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.» (صحيفه نور، جلد 20: 113)
«خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علي است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه ي آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است. » (صحيفه نور، ج 15: 154)
با اين توصيفات فرهنگ ايثار و شهادت از يك سو بيدارگر وجدان ها و برانگيزاننده انسانها براي مبارزه با ستم و زور است و از سويي ديگر رسوا كننده حاكماني است كه از جهل و غفلت مردم بهره مي گرفتند و با نام دين، سلطه اي جابرانه و ضد ديني داشتند.
جان كلام در همين جمله ي آخر نهفته است و توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت براي عصر حاضر نيز بدين صورت است كه حماسه هاي خونين و اميد بخش و انگيزه آفرين شهدا را زنده نگه داريم و به هر شكلي با برنامه ريزي هاي حساب شده، موضوع شهادت، رزمندگان، جبهه هاي نبرد، تظاهرات و راهپيمايي ها، مبارزات پيش از انقلاب، شهداي عزيز، آزادگان و جانبازان، عملياتهاي دفاع مقدس، آثار هنري، نقاشي، طرح، پوستر و امثال اين گونه مظاهر مربوط به فرهنگ ايثار و شهادت را كه همه از عاشورا الهام گرفته اند به «ياد» آوريم و جزو فرهنگ عمومي جامعه سازيم و همان گونه كه عاشورا با همه مظاهر و مضامينش در طول قرنهاي متمادي، در دل و جان و زندگي و ذهن پيروان امام حسين (ع) جاي گرفت و با برنامه هاي مختلف زنده ماند، فرهنگ ايثار و شهادت تاريخ معاصر را نيز، به حافظه تاريخ بسپاريم تا به آيندگان منتقل شود و از اين منابع الهام بخش و حركت آفرين و ايده بخش، حداكثر استفاده رادر تربيت نسلي با ايمان، شجاع، عزتمند و صبور و مقاوم ببريم.

در خاتمه...
ضمن سپاسگزاري فراوان از 1- بسيج اساتيد دانشگاه شيراز2- استانداري فارس 3- بنياد فارس شناسي 4- اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان فارس و همچنين برگزار كنندگان چنين همايش هايي كه مي توانند گامي در جهت رشد و اعتلاي فرهنگ جامعه بردارند، اميد است كه ما فرهنگيان و تمامي دست اندركاران تعليم و تربيت با توجه به امر مهم «بهره وري» در توسعه و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، ان شاء الله شاهد حضور سربلند و قدرتمند كشور عزيز اسلاميمان در افقهاي آينده باشيم.
« والسلام علي من اتبع الهدي»

منابع و مأخذ:
1. سيد رضي. نهج البلاغه. ترجمه فيض الاسلام.
2. شريعتي، علي. حسين وارث آدم. (1380). تهران: شركت انتشارات قلم.
3. عميد زنجاني، عباسعلي. جهاد از ديدگاه امام علي در نهج البلاغه. (1363). تهران: وزارت ارشاد اسلامي.
4. عاملي، حر. بيروت: دار احياء التراث العربي.
5. فيروز آبادي، محمد بن يعقوب. القاموس المحيط. (1991). بيروت: دار احياء التراث العربي.
6. كليني، محمد بن يعقوب. اصول كافي. (1388). تصحيح علي اكبر غفاري، تهران: دارالكتب اسلاميه.
7. محدثي، جواد. پيام هاي عاشورا. (1381). انتشارات اداره آموزش هاي عقيدتي سياسي نمايندگي ولي فقيه در سپاه.
8. مطهري، مرتضي. حماسه ي حسيني. (1363). تهران: انتشارات صدرا.
9. مطهراي، مرتضي. قيام و انقلاب مهدي (عج) از ديدگاه فلسفه تاريخ. (1354). تهران: وحي.
10- معلوف، لويس. المنجد في اللغه. (1378). تهران: سپاس.
11- مجموعه مقالات: عزت و افتخار حسيني. با مقدمه سيد جعفر شهيدي، (1382). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
12- مجلسي، محمد باقر. بحار الانوار. (1403). موسسه الوفاء.
13- طريحي، فخرالدين. مجمع البحرين. (1367). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
14- نسايي، احمد بن شعيب. سنن النسايي. (1348). بيروت: دارالفكر.
15- نجفي، محمد حسن جواهر الكلام. (1367). تحقيق عباس قوچاني. تهران: دارالكتب الاسلاميه.
16- نوري، ميرزا حسين. مستدرك الوسايل. (1407). تحقيق و نشر موسسه آل البيت (ع) الاحياء التراث.

نويسنده: طاهره انصاري كارشناس زبان و ادبيان فارسي
حسن ظهرابي كارشناس متالوژي


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:47 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مباني و شاخص هاي ايثار و شهادت
كلمات كليدي : شهادت،ايثار، پيام عاشورا ،شيعه، مباني وشاخص هاي شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
اي شهيد ... اي جاودانه تاريخ ترا با كدامين زبان سرستودن گيرم كه در خور مقامت باشد . اي عاشق حسين، كه عشق از تو تجلي گرفت و عشقبازان درس آموز طريق تو شدند .
شهيد واژه اي است به معناي حاضر ، ناظر ، گواه ، امين در شهادت ، خبر دهنده راستين ، امين ، آگاه ، محسوس و مشهود ، كسيكه همه چشم ها به اوست ، نمونه، الگو ، مراقب ، دريافتن. واشهاد يعني حاضر گردانيدن و كشته شدن در راه خدا ، و در فرهنگ قرآني از شهادت با تعبير «قتل في سبيل الله» ياد شده است . اين مرگ را شهادت و كشتگان را شهيد مي نامند . و شهادت مرگ سرخ و مقدسي است كه انسان آزاده با شناخت آن در راه عقيده و ايده اي مقدس انتخاب مي كند .
و به عبارتي "ايثار همه هستي و بذل كليه امكانات بدني و مالي و جاني در پيشگاه جانان و در پايگاه ايمان و رسول و ائمه معصومين ، اهل ايمان ، به منظور اعلاء كلمه حق و پيروزي جامعه و ريشه كن نمودن مظاهر كفر و شرك و شيطان ، در معيت حق و براي خشنودي خداوند مهربان ، در نبردگاه جنگ با همه مظاهر شيطان . و در پايان تسليم جان به جانان و جسم بر دشمنان ."
داشتن ايمان به خدا و پيامبر و ائمه راستين - گزينش آگاهانه - بفرمان خدا و رسول خدا بودن - براي رسيدن به رضوان و قرب او ايثار مال و جان نمودن - در راه خدا رزم و جهاد كردن - براي خشنودي خدا و براي اعلاء كلمه حق و ريشه كن نمودن باطل پيكار كردن - در معيت خدا و اولياء خدا بودن و... همه از مباني شهادت به شمار مي آيد . و ازمؤلفه هاي (شاخص هاي) شهادت ايثار ، گذشت و فداكاري ، آزادگي و جهاد ، شجاعت، شهادت طلبي ، شفاعت و صبر ، مروت ، فتوت ، فتح ، وفا ، لعنت و برائت ، عشق حسيني، لا اري الموت الاسعاده وكل يوم عاشورا مي باشد .
به اميد اينكه همه ما شيفتگان راه شهيدان راستين ، دل از شوق رسيدن به آن كمال والاي انساني سرشار ساخته و با سلامي آتشبار به نبرد فساد انگيزان بدكار به پيكار پرداخته و منتظران واقعي ظهور منجي عالم بشريت باشيم و زمينه ظهور آن حضرت منتقم سالار شهيدان را فراهم كنيم .و سعادت و سلامت را در شعله نورانيت انديشه قرآني خويش به جامعه اسلامي بازگردانيم .

مقدمه
عاشورا ، كانوني است كه ميليونها دايرة ريز و درشت از ارزشها ، احساسات ، عاطفه ها ، خردها و اراده ها برگرد آن مي چرخد و پرگاري است كه عشق را ترسيم مي كند .
عاشورا حماسه عشق است و كربلا عروج خون ، قرنهاي بسيار است كه كوير سينة مشتاقان و صحراي تفتيدة دل عاشقان را چشمه هاي جاري ياد نينوا سيراب كرده است و عطش آرمان و حقيقت را در گلوي ذهن تب آلود مردمان نشانده است .
از آن هنگام كه فرياد سرخ خون از گلوي عاشورا برخاست ، پژواكي در همينة قله هاي بلند اعصار و قرون در افتاده است كه تا آن سوي مرز ابديت طنين دارد و آن آفتابي كه در كوير ملتهب كربلا - در پس ابرهاي اشك و خون - غروب كرد ، هر روز عاشورا و نه ... هر لحظه از سينة سوزان عاشقان در كار طلوعي ديگر است . مدار گردش آسمان و چرخة چرخ كهكشان ، يعني هزاره هاي تكراري زمان ، در كار رونق بخشيدن به شكوهمندي چهرة اويند . تاريخ ، هيچ گاه چنين رنگين كماني از عشق و خون و حقيقت را تكرار نكرده است
اگر سوگ جاودانه اي هست ،از آن عاشورا است واگر عشق بي كرانه اي هست از آن كربلا .اين موجها كه در روزگار ما به درياي حركت دين افتاده است ، از فيض جاودانة عروج خونين حسين (ع) است . تداوم حركت و پويش دين و رشد و بالندگي انديشة آرماني مذهب ،
راز شگفتي است كه دست خونين حسين (ع) بر پيشاني زمان رقم زده است .
بي شك ، محتواي آن حماسة عظيم و انگيزه ها و اهداف و درسهايش يك «فرهنگ» غني و ناب و الهام بخش را تشكيل مي دهد و در حوزة وسيع تشيع و دلباختگان اهل بيت ، كوچك و بزرگ و عالم و عامي ، همواره با «فرهنگ عاشورا» زيسته ، رشد كرده و براي آن جان باخته اند ، تا آنجا كه در آغاز تولد ، كام نوزاد را با تربت سيدالشهدا(ع) و آب فرات بر مي دارند و هنگام خاكسپاري ، تربت كربلا همراه مرده مي گذارند و در فاصلة ولادت تا مرگ هم به حسين بن علي (ع) عشق مي ورزند و براي شهادتش اشك مي ريزند و اين مهر مقدس ، با شير وارد جان مي شود و با جان به در مي رود.
فرهنگ عاشورا همان زيربناي عقيدتي و فكري است كه در امام حسين(ع) بود و سبب پيدايش آن حماسه و ماندگاري آن قيام شد . مجموعة آن باورها و ارزشها و مفاهيم را مي توان در عنوانهاي زير خلاصه كرد : مقابله با تحريف دين ، مبارزه با ستم طاغوتها و جور حكومتها ، عزت وشرافت انسان ، ترجيح مرگ سرخ بر زندگي ذلّت بار ، پيروزي خون بر شمشير و شهادت بر فاجعه ، شهادت طلبي و آمادگي براي مرگ ، احياء فرضية امر به معروف و نهي از منكر و سنتهاي اسلامي ، فتوت و جوانمردي حتي در برخورد با دشمن ، نفي سازش با جور يا رضايت به ستم ، اصلاح طلبي در جامعه ، عمل به تكليف به خاطر رضاي خدا ، تكليف گرايي چه به صورت فتح يا كشته شدن ، جهاد و فداكاري همه جانبه ، قرباني كردن خود در راه احياء دين ، آميختن عرفان با حماسه و جهاد با گريه ، قيام خالصانه براي خدا ، نماز اول وقت ، شجاعت و شهامت در برابر دشمن ، صبر و مقاومت در راه هدف تا مرز جان ، ايثار ، وفا ، پيروزي گروه اندك ولي حق بر انبوه گروه باطل ، هواداراي از امام حق و برائت و بيزاري از حكام جور ، حفظ كرامت امت اسلامي ، لبيك گويي به فرياد استغاثة مظلومان ، فدا شدن انسانها در راه ارزشها و ... .
حسين معلم راستيني بود كه در راستاي تحقق رسالت جد بزرگوارش - رسول اكرم - با مبارزه و پيكار با مظاهر فساد و نابودي بيداد و بيدادگري و اقامه ي مكتب ايمان و عدل ، درسهاي آموزنده و سرنوشت سازي را به انسانها آموخت او در قيام تاريخ خود به دنبال موقعيت هاي سياسي و يا كسب منافع مادي نبود و تنها هدفي را كه دنبال مي كرد نجات گمراهان از گرداب ضلالت و فراخواندن آنان به صراط هدايت بود . (– زيارت اربعين .مصباح المتهجد 551 .)
او قيام كرد تا امت اسلامي را به صلاح و فلاح رهنمون گرداند و حاكميت الله را با اجراي فرضيه ي امر به معرف و نهي از منكر در جامعه اسلامي تحقق بخشد . (بحارالانوار 44/329) ( من به جهت ظلم و تجاوز و فساد و تفريح و اظهار كبر بيرون نيامدم بلكه خواهان اصلاح در امت جدم پيامبر و تحقق فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر هستم .)
انقلابي كه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) در سال 61 هجري يعني در 1367 سال پيش رهبري كردند تا انتهاي تاريخ ملاك و ميزان براي همه ي آزادگان و آزادي خواهان و آزادي انديشان جهان خواهد بود . آنهايي كه عزت خود را در نبرد دائمي با استكبار مي دانند و پيروزي و يا ترس از جهان خواران را ذلت و گناهي نابخشودني به حساب مي آورند . حضرت امام حسين مسائلي مانند : شرايط زمان ، قدرت حاكم ، كثريت سپاه دشمن ، قلّت نيروهاي خودي و بهانه هايي از اين دست را هرگز مدنظر قرار ندادند بلكه ستم سوزي و ظلم ستيزي را به عنوان يك هدف الهي و استراتژيك خودمطرح كردند و در اين راه صادقانه گام نهادند و تا آخرين نفس در راه جلب رضايت خداوند سبحان پيش رفتند.
بلي! قيام ضد ظلم امام حسين پايدار ، پرچم آزادگيش در اهتزاز ، ياد و نامش الهام بخش و بارگاه رفيعش هدايتگر جوامع و كلامش روشنگر و مجلسش پر رمز و راز و پر رونق و خاك كربلايش كليد قبولي نماز به شرط توجه به پاكبازي و اخلاص اوست .( - بشارتي ، علي محمد .ولايت سرخ (د).
هدف از بررسي مباني و شاخص هاي ايثار و شهادت ، شناخت و كاربرد مجموعه مفاهيم، سخنان ،اهداف و انگيزه ها ، شيوه هاي عمل و روحيات و اخلاقيات والايي است كه در نهضت كربلا گفته شده يا به آنها عمل شده يا در حوادث آن نهضت تجسم يافته و شهدا و ايثارگران متجلي آنند .با اميد به اينكه بررسي مباني و شاخص هاي ايثار و شهادت بتواند راهگشاي فهم آموزه هاي ديني درباره مباني شهادت و كار افزاي درك شكوهمند ترين جلوه هاي حيات اسوگان و دينداران راستين باشد . و اجتماع را از غفلت و گمراهي نجات بخشد . باشد كه اين نوشتار ، اندكي از معناي ژرف ايثار و شهادت رابازگو نمايد و ما را به رسالت اساسي جامعه اسلامي رهنمون كند و درس هاي بايسته ، از مطالعه علمي تر خونبار شهادت بگيريم . و با تدبير و انديشه تهديد ها را به فرصت و ارزشها را به جاي ضد ارزشها استوار كنيم .
و بكوشيم تا چنانكه بايد ، مجالس ها ، محافل ها ، شعارهاي ما ، مانورهاي ما و همه برنامه هاي مكتبي و عقيدتي ما ، پاسدار حرمت الله ، حرمت دين و حرمت قرآن ، حرمت مذهب و حرمت پيامبر ، حرمت علي (ع) و ائمه دين ، حرمت فاطمه و زينب ، حرمت امام قائم و حرمت عالمان راستين و متعهد دين باشد . نه هتك و تحريف آنها و اين برنامه ها را در جهت اثبات حقيقت و اشاعه آن و رسوا ساختن كليه نظامهاي ضد اسلامي و ضد شيعي و روشنگري ايدئولوژي «شهادت ، امامت و ارائه دهنده راه شهيد گونه زيستن و شهيد گونه مردن را بكار گيريم . و كاري كنيم كه تمام حركتهاي ما مثبت ، سازنده ، با هدف و جهت دار بوده و مورد تأييد حق و تعيين تاكتيك پيكار با حكومتهاي جبار و ترسيم نقشه جنگ بي امان و پايان ناپذير بين حق و باطل تا حاكميت مطلق حق بر جهان .خود سازي در پايگاه صبر در يك تلاش دسته جمعي و كسب تقوي براي رسيدن به رشد و رستگاري و دميدن روح شجاعت و شهامت و غيرت و شكست ناپذيري و ايستادن در مقابل همه تكفيرها ، تحريم ها ، تخديرها و تهديد ها و ... را بكار بنديم . بخصوص تهديدات ناشي از تأثير بالقوه جهاني شدن .!


بيان و اهميت شهادت
شهادت عبارت است از پايان دادن به جريان حيات در كمال هشياري و آزادي و آشنايي با ماهيت و مختصات آن .
اهميت پديده شهادت در درجه اي است كه اگر در تاريخ بشري جز يك فرد شهيد وجود نداشت براي اثبات آهنگ عالي عالم هستي كه بيان كنندة هدف اعلاي حيات است كافي بود . چه رسد به اين كه ما در طول تاريخ ، ده ها وبلكه صدها هزار شهيد مي بينيم كه با اعتلا بخشيدن و تكميل شخصيت خود در دفاع از انسانيت و ارزش هاي آن ، از زندگي طبيعي چشم پوشيده و به حيات حقيقي نايل گشته اند .
شهادت آميزه اي است از يك عشق گدازان و از يك حكمت عميق و پيچيده ؛
. شهادت مرگ دلخواهي است كه مجاهد با همه آگاهي و همه منطق و شعور و بيداري و بينايي خويش ، خود انتخاب مي كند . (– شريعتي ، علي . حسين وارث آدم . ص 171 .)))
شهادت دعوتي است به همه عصرها و به همه نسل ها كه :

اگر مي تواني
بميران !
و اگر نمي تواني
بمير !
(شريعتي ، علي . حسين وارث آدم . ص 195 )
شهيد يعني حاضر ! كساني كه مرگ سرخ را بدست خويش - به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتي كه دارد مي ميرد و به عنوان تنها سلاح براي جهاد در راه ارزشهاي بزرگي كه دارد مسخ مي شود - انتخاب مي كنند. شهيدان حي و حاضر و شاهد و ناظرند ، نه تنها در پيشگاه خدا ، كه در پيشگاه خلق نيز ، و در هر عصري و قرني و هر زمان و زميني .
شهيد انساني است كه در عصر نتوانستن و غلبه نيافتن ، با مرگ خويش بر دشمن پيروز مي شود ، و اگر دشمنش را نمي كشد ، رسوا مي كند.
شهيد آن كسي است كه با فداكاري و از خود گذشتگي و با سوختن و خاكستر شدن خود، محيط را براي ديگران مساعد مي كند .
و شهيد قلب تاريخ است ، همچنانكه قلب به رگهاي خشك اندام ، خون ، حيات و زندگي مي دهد. شهيد ، به اندامهاي خشك مرده بي رمق اين جامعه ، خون خويش را مي رساند و بزرگترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل ، ايمان جديد به خويشتن را مي بخشد. شهيد حاضر است و هميشه جاويد . در همه صحنه هاي حق و باطل ، در همه جهاد هاي ميان ظلم و عدل ، شاهد است حضور دارد ، مي خواهد با حضورش اين پيام را به همه انسانها بدهد كه وقتي در صحنه نيستي ، وقتي از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي ، هر كجا كه خواهي باش !
و اكنون حسين حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسلها و در همه جنگ ها و در همه جهادها ، در همه صحنه هاي زمين و زمان اعلام كرده است در كربلا شهيد شده است تا در همه نسلها و عصرها بعثت كند .
آري ، منطق شهيد ، منطق سوختن و روشن كردن است ، منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه براي احياي جامعه است . منطق دميدن روح به اندام مرده ارزشهاي انساني است. منطق حماسه آفريني است منطق دورنگري و بلكه بسيار دورنگري است منطق يك مصلح دلسوخته براي اجتماع خودش، و منطق يك عارف عاشق لقاي پروردگار ،منطق شهيد مافوق منطق افراد عادي است منطقي است آميخته با منطق عشق از يك طرف ، و منطق اصلاح و مصلح از طرف ديگر . – مطهري ،مرتضي . شهيد .ص 28
شهادت شهيد بشر را تكان مي دهد و وي را از غفلت مي رهاند . و از گمراهي نجات مي بخشد تا با اختيار خود براه افتد . نه با زور و فشار . شهادت نوري است كه دل هاي تاريك را روشن مي سازد و خفتگان را بيدار و مردگان را زنده مي كند . و پاكيزه ترين پديده اجتماعي است . شهادت آب حيات بشريت است و شهيد خضري است كه آب حيات را براي اجتماع بشري ارمغان مي آورد و روح مي بخشد . شمع فروزاني است كه خود مي سوزد و جهان را نوراني مي كند. وقتي كه همه راه هاي دعوت به تقوي و فضيلت بسته گرديد ، و جامعه در خطر سقوط قرار گرفت ، شهيد به ميدان مي آيد . وشهادت مؤثرترين راه دعوت به سوي ايمان و تقوي مي باشد .
حسين (ع) با خون خود ، درخت تقوي و فضيلت را كه با دست پيامبر اسلام كاشته شده بود و چيزي نمانده بود كه بخشكد ، آبياري كرد و جان تازه اي بدان بخشيد . و سرزمين بشري را از خشكسالي هميشگي نجات داد.
خون حسين (ع) آب حيات بود و اسلام را جاوداني كرد و درهاي معرفت را ، به روي بشر گشود راه را به سالكان طريقت نشان داد و انسانيت را براي هميشه مرهون خود ساخت .
شهادت حسين (ع) وحدت اسلام را تأمين كرد و شيعه و سني را در كنار هم نهاد و حسين قهرمان اسلام گرديد . شيعيان و سنيان هر دو حسين (ع) را پيشوا مي شناسند . هر دو گروه در پيروي حسين (ع) خود را سعادتمند مي دانند . هر دو يزيد را از اسلام دور مي دانند .
شهادت حسين (ع) دو جنبش در جهان ايجاد كرد : جنبش فكري و جنبش عاطفي ، جنبش فكري باقي است و ابدي و جاويدان است . زمام فكر و انديشه بشر را در دست گرفته و به سوي حقيقت رهنمون است .
شهادت حسين (ع)مبداً تحولات فكري بشر مي باشد . و ريشه تكامل اخلاقي قرار دارد ، فكر بشر را راهنمايي كرد . اخلاق را بالا برد . عقل را كامل كرد خامي را از ميان برداشت و پخته ساخت .
شهادت حسين (ع) به بشر محمد (ص) را شناسانيد . علي (ع) را شناسانيد . اسلام را شناسانيد . فضيلت را شناسانيد و شناخت هاي پي در پي به بشر عرضه داشت درهاي معرفت را باز كرد و راه سعادت را نمايان گردانيد .
تاريخ ائمه شيعي و بطور كلي تاريخ تشيع تاريخ مظلوميت است . زيرا هميشه حق مورد عناد و بغض خيل عظيم دنيا پرستان بوده است . و چون شهادت بزرگترين سلاح يك مظلوم محسوب مي شود ، به همين خاطر همواره با تاريخ تشيع عجين و قرين بوده و خواهد بود . اين واقعيت خطير ، رسالت اجتماعي بزرگ و پر مخاطره اي بر دوش ما پيروان علي (ع) و شيعيان طريق او مي گذارد .
در فرهنگ شيعي شهادت واژه معني دار و آشنايي است و با اين حال آنچه را كه در طول هشت سال دفاع مقدس از شهادت تجربه كرديم نسبت به برداشتي كه قبلاً از اين واژه داشتيم چهره ديگري دارد . جنگ تحميلي باعث شد تا ما شيعيان براي نخستين بار به شكلي وسيع و مثبت به درك جديدي نسبت به شيوة شهيد شدن نائل آئيم . اين واژه اينك براي ما وسعت معنايي خاص پيدا نموده است .
بله از روز شهادت حسين (ع) تاكنون صدها جنبش در جهان پيدا شد و هنوز جنبشهايي همانند فلسطين ، عراق ، لبنان و ... به عشق شهادت و اقتدا به مولايشان حسين (ع) راه سعادت را در پيش گرفته ، جنبش هايي كه پيراسته مي كند و آراسته مي سازد و آگاهي بخش است . به اميد سرافرازي پرچم پرافتخار اسلام و پيروزي همه جنبش هاي ضد ظلم و ضد استكبار ،
در سراسر عالم .
شهادت، مفاهيم ومباني آن
و لئن قتلتم في سبيل الله او متم لمغفره من الله و رحمه خير مما يجمعون. –سوره آل عمران آيه 156 .
" اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (غم مداريد ، كه به رحمت ايزدي پيوسته و به كمال ايده آل دست يافته) و بسوي خدا محشور (وخداگونه) خواهيد شد .
شهادت برترين درجة كمال و شكوهمندانه ترين مرگي است كه هر مجاهد راه حقي آنرا آگاهانه و باافتخار بر مي گزيند و به زندگي و مرگ پس از مرگ بهترين معني و زيبائي و جلال را مي بخشايد .
اساسا شهيد واژه ايست كه به معناي حاضر ، ناظر ، گواه ، امين در شهادت ، خبر دهندة راستين ، آنكه از علم او چيزي فوت نشود ، امين ، آگاه، محسوس و مشهود ، كسيكه همة چشم ها باوست ، نمونه ، الگو ، دريافتن .
واشهاد : حاضر گردانيدن ، و كشته شدن در راه خدا .
و شهاده : خبر قطعي ، سوگند و جان دادن در راه خدا و شهادت نوعي علم حضوريست . (رضواني ، علي اكبر . فلسفه شهادت ص 116 .)
و در اصطلاح شهادت مرگ سرخ و مقدسي است كه انسان آزاده ، با شناخت آن را در راه عقيده و ايده اي مقدس انتخاب مي كند و در اعتقاد و باور ملل مختلف جهان (غير از موحدين و مومنين ) شهادت عبارت است از مرگ سرخ قهرمانان و سربازان ، فداكاري كه در نبرد هاي خونين بدست دشمن كشته و قرباني عقيده و مرام خود يا فدائي ايده و سرزمين خويشمي گردند اين مرگ را شهادت و كشتگان را شهيد مي نامند و براي عموم ملتها اينگونه مرگ ها شكوه ، عظمت و قداست خاصي دارد .( رضواني ، علي اكبر. فلسفه شهادت ص 114 .)
شهادت نهال ايمان را در دل مي كارد، اراده را در افراد ، ايجاد مي كند ، همت مي آورد ، جنبش مي آورد . انديشه مي آورد و در پيكر اجتماع خون تزريق مي كند . خوني كه از شهيد مي ريزد ، در رگ و پوست پيكر اجتماع جاي مي گيرد .
شهادت نوري است كه تاريكي اجتماع را برطرف مي سازد و شهيد بهترين خدمتگزار بشر مي باشد چون پاداشي انتظار ندارد ، مزدي نمي خواهد.
شهادت اصلي از اصول تفكر قرآن و انديشة اسلامي شيعي است كه در كنار كلية مسائل ارزنده و انديشه هاي زنده و دستورات آموزنده و تعليمات سازنده و احكام پايندة اسلام از قبيل قيام به نماز ، زكات ،جهاد ،حج و امر به معروف و نهي از منكر (نظارت ملي) يك "حكم" است حكمي كه اجراي آن انسان را به برترين درجة كمال انساني ارتقا مي دهد زيرا در انجام هريك از دستوارت اسلامي براي پيوستگان به جبهة توحيد و ايمان امتيازي خاص ، و مرتبتي عالي و مقامي رفيع وجود دارد كه انجام دهنده آن در پناه خلوص عقيدت خويش ، بدان دست يابد تا به مرحلة انجام اين "حكم ، " شهادت" برسد كه برتر از آن امتيازي نخواهد بود و آن برترين درجة كمال و عاليترين مرتبت و رفيعترين مقامي است كه با گزينش مرگ آگاهانه ، بر سر دو راهي تسليم (بگناه ذلت) يا مرگ شرافتمندانه ، نصيب انسان مرد يا زن مومن مي شود و آن عبارت است از :
" ايثار همة هستي و بذل كلية امكانات بدني ،مالي و جاني در پيشگاه جانان ،در پايگاه ايمان، بفرمان يزدان ، در مكتب قرآن ، در ساية پرچم پيامبر اسلام، در راه آفرينندة زمين و آسمان ، در دايرة ولايت خدا ، رسول و ائمه معصومين اهل ايمان ، بمنظور اعلاء كلمه حق و پيروزي جامعة اهل ايمان و ريشه كن نمودن مظاهر كفر و شرك و شيطان ، در معيت حق و براي خشنودي خداوند مهربان ، در نبردگاه جنگ با همة مظاهر شيطان و طاغوتيان و فرعونيان و باعوريان و قارونيان و در پايان تسليم جان بجانان و جسم بدشمنان و اين است حقيقت شهادت در پايگاه عقيدت پيروان قرآن. ، واركان و مباني آن عبارتند از :ر داشتن ايمان به خدا ، پيامبر و ائمه راستين معصوم اسلام .

گزينش آگاهانه
1- بفرمان خدا و رسول خدا بودن و با برنامه خدا و پيامبر حركت و رزم نمودن. (همگان سنت و عترت)
2- در راه خدا رزم و جهاد كردن(يعني انگيزه راه خدا قرار دادن)
3- براي خشنودي خدا و رسيدن به رضوان و قرب او ايثار مال و جان نمودن
4- براي اعلا كلمة حق و ريشه كن نمودن باطل پيكار كردن
5- در معيت خدا و اولياء خدا بودن ( رضواني ، علي اكبر . فلسفه عاشورا ، ص 117)




و از شاخص هاي شهادت:
ايثار،آزادگي،جهاد،شهادت طلبي،شجاعت ،شفاعت، صبر ، فتوت،فتح ،وفا ،لعنت و برائت ، عشق حسيني ، عزاداري ،لا اري الموت الاسعاده ، ياليتنا كنا معك ،كل يوم عاشورا، فرهنگ عاشورا ،عبرت هاي عاشورا و... مي باشد. كه توضيح در مورد هر يك از اين مباني و شاخص ها خارج از حدود اين مقاله مي باشد .و در اصل مقاله تحقيقي به توضيح و تفسير مفصل هر يك با توجه به اسناد ومدارك گرديده است.

پيام عاشورا
هر جا كه شيعه اي زندگي مي كند با عطر عاشورا معطر مي شود و دلش بي قرار كربلا مي گردد . مكتب عاشورا ، دانشگاه عزت و حماسه و ايمان است و ما هم افتخار مي كنيم كه در اين مدرسه عشق و ايثار ، ثبت نام كنيم و درس هاي آن را بياموزيم و در زندگي به كار بنديم .
عاشوراي حسيني براي ما درسها و پيام هاي بسياري دارد:
._ عزت و سربلندي مسلمان ، در سايه جهاد و شهادت و مبارزه در راه حق و عدالت است . مرگ شرافتمندانه در اين راه ، " حسنات ابدي " است و زندگي با خواري و خفت ،تن دادن به زبوني و ذلت ، " مرگ تدريجي " است .
_ تكليف يك مسلمان متعهد ، دفاع از ارزشهاي ديني ، دعوت به پاك و نيكي ، "امر به معروف و نهي از منكر " صلاح جامعه و مبارزه با مفاسد و منكرات و انحرافات است و اگر اين فرضيه ترك شود ، بدان مسلط مي شوند و سقوط جامعه حتمي است . قيام كربلا براي عمل به همين تكليف بود ._ شهادت طلبي ، سلاحي است كه هر امت به آن مسلح شود ، شكست ناپذير مي گردد . خون بر شمشير پيروز است و شهيدان راه خدا زندگان هميشه تاريخ و سرمايه هاي الهام بخش جوامعه اند . پس براي عزت يك جامعه ، بايد "فرهنگ شهادت طلبي" را ترويج كرد .
_ فلسفه قيام كربلا ، احياي دين و ترويج نماز و گسترش معنويات و مبارزه با منكرات است . پيروان اباعبدالله (عليه السلام) با ايمان و عمل صالح ، تقوا و جهاد خويش ، نشان مي دهند كه اين فلسفه را شناخته و آن را پذيرفته اند و در راه آن تلاش مي كنند .
_ براي يك مسلمان ، بالاتر از هر چيز ، عمل به وظيفه و انجام تكليف است ، هرچه باشد و هر جا باشد ، چه با فتح نظامي ، چه با شهادت چه با ماندن ، چه با رفتن چه با سكوت ، قيام براي خدا شكست ندارد و هر كه به " وظيفه" عمل كند ، پيروز است ، هرچند در ظاهر شكست بخورد .
_ اگر چهره هاي شاخص و افراد نافذ و مورد توجه جامعه "خواص امت " در لحظه هاي حساس به وظيفه خود عمل نكنند ، جامعه را به ذلت و حيرت و افكار را به انحراف و اسلام و تشيع را به انزوا مي كشانند ."رسالت خواص" بسي سنگين است و تكليف آگاهان ، بسي خطير و حساس!
_ شيعيان حسين (ع) و پيروان فرهنگ عاشورا ، هرگزبا دشمنان اسلام و مسلمين سازش نمي كنند و عزت و سربلندي خود را به زندگي حقيرانه و بردگي ستمكاران و جباران نمي فروشند. جان مي دهند ، ولي دين و ايمان و شرافت را از دست نمي دهند .
_ عزاداري براي امام حسين (ع) و شهداي كربلا و اهل بيت مظلوم ، نشانه همدلي و همراهي و همگامي با حماسه آفرينان عاشورا است . زنده نگه داشتن عاشورا ، رمز بقاي اين حماسه جاويد است و سلاح اشك ، فرياد مظلوميت برضد ظالمان است .
_ "آنان كه به حكومت ظالمان و فاسدان تن بدهند و در برابر فساد و ظلم و بدعت و تحريف ، سكوت سازش كنند و جان خود را بيش از دين و عزت شرف ، دوست بدارند ، ذلت دنيوي و عذاب اخروي و خشم خدا و نفرين خلق خدا را براي خود مي خرند . شعار عاشورائيان " هيهات مناالذله" است و مدلشان عزت و آزادگي"

نتيجه گيري
از آنچه گفته شد چنين نتيجه مي گيريم كه شهادت مرگي نيست كه بر مجاهد رزمگر راه حق تحميل گردد بلكه آنگاه كه نيروي دشمن جنايتكار بدكردار نابكار ستم شعار ، بر سربازان پاكباز جان بر كف ارتش حق ، تا آن اندازه چيره وپيروز گردد كه رزمندگان و مجاهدان ديندار عدالت شعار فداكار، نيروي دفاعي خود را از دست داده و به سبب تسلط دشمن خونخوار خلع سلاح شوند و بر سر دو راهي ، ذلت تسليم ، يا عزت قبول مرگ (و شهادت) قرار گيرند با ديدي ژرف بين و ايماني راستين و اراده اي آهنين و عزمي فولادين و عشقي آتشين ، در پرتو نور يقين ، عزت پذيرش مرگ را، بر ذلت قبول تسليم گناه و گناهكار ترجيح مي دهند ، و آگاهانه باستقبال شهادت مي شتابند.چنانكه امام حسين عليه السلام اين حقيقت را با بياني آزادمنشانه بر سينه تاريخ انسانيت ثبت فرموده و ارزش مكتب تربيتي اسلام را بر جهان اثبات نموده است .
امام حسين (ع) به واسطه شخصيت عاليقدرش ، به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالك قلبها و احساسات صدها ميليون انسان است . اگر كساني كه براين مخزن عظيم و گرانقدر احساسي و روحي گمارده شده اند . يعني رهبران مذهبي - بتوانند از اين مخزن عظيم در جهت هم شكل كردن و هم رنگ كردن و هم احساس كردن روحها با روح عظيم حسيني بهره برداري صحيح كنند ،جهان اصلاح خواهد شد .
به اميد اينكه همة ما شيفتگان راه شهيدان راستين ، دل از شوق رسيدن به آن كمال والاي انساني سرشار ساخته و با سلاحي آتشبار به نبرد فساد انگيزان بدكار به پيكار پرداخته و ريشة كفر و ظلم و شرك و نفاق و طغيان را از جهان براندازيم و سعادت را در شعلة نورانيت انديشه قرآني خويش به جامعة اسلامي بازگردانده از بشرهاي لجني و اهريمني انسانهائي خداگونه ، و از اجتماعي ابليس مرام جامعه اي عدالت نظام بسازيم . الحمدالله ، كه در اين خشكسالي دلو قحطي عشق ، نم نم باران اشك ، غنيمتي است كه رواق چشمان ما را آينه كاري مي كند از خدا مي خواهيم كه ما را به چشمه كربلا و نهر علقمه تشنه ترسازد .امروز بر سردر دلهاي ما پرچمي نصب شده كه بر آن نوشته ’ " السلام عليك يا اباعبدالله " ما به اين پرچم عشق مي ورزيم و زير اين علم بلند عاشورايي سينه مي زنيم و ترويج خوبيها و مبارزه با فساد را براي خود يك "وظيفه " مي دانيم . محدثي ، جواد . مجله اشراق انديشه ص 5
و اي مسلمان ، امروز ما وظيفة سنگيني داريم ، وظيفه داريم سنگيني بار مسئوليت و تعهدي را كه در برابر قرآن ، اسلام ، پيامبر، پيشوايان آگاه دين ، خونهاي پاك شهيدان ، آرمان شهيدان و خون خود شهيد ، و امت اسلامي برعهده ماست نه تنها بر دوش خويش احساس بلكه لمس كنيم و براي احياء اين ميراث بزرگ و با اهميتي كه شجاعان و رزمندگان و فداكاران شيعه در سخت ترين شرايط آنرا پاسداري كرده و به دست ما سپرده اند ، نگهداري نموده و زنده و سازنده به دست آيندگانش سپاريم و همه ايده هاي شهيدان تاريخ را همچنانكه هست بدون تحريف به آيندگانش تحويل دهيم .به شفاعت تو هم بسيار دل بسته و اميدواريم . ما با تو و اهل بيت تو " همدلي " مي كنيم ، به اين اميد كه اين همدلي ما را به "همراهي هم بكشد و هم در دنيا و هم در آخرت با شما باشيم .

منابع و مأخذ :
1- قرآن كريم
2- آيت الله مكارم شيرازي . تفسير نمونه . دارالكتب الاسلاميه چاپ نوزدهم
3- آشتياني . سيدجلال الدين . شرح غرور الحكم . چاپ سوم . انتشارات دانشگاه تهران.
4- آيت الله خامنه اي و كلام نور .
5- آيتي . بررسي تاريخ عاشورا .
6- امام خميني . انديشه عاشورا.
7- امام خميني . صحيفه امام جلد 7و8 .13و16 .
8- امام خميني . صحيفه امام جلد 2 و 3 .
9- برنجيان ، جلال . حماسه عاشورا به بيان حضرت مهدي (عج) و تهران . شفق . چاپ پنجم 1378 .
10- بشارتي جهرمي ،علي محمد . ولايت سرخ . تهران : سازمان تبليغات اسلامي و حوزه هنري سوره مهر 1381 .
11- بشارتي .جهرمي ، علي محمد . در وادي عشق تهران : سازمان تبليغات اسلامي و حوزه هنري سوره مهر 1381 .
12- بشارتي . جهرمي ، علي محمد . از ظهور اسلام تا سقوط بغداد .
13- پيشوايي . سيره پيشوايان .
14- تهراني ، احمد . ويژگيهاي حضرت سيدالشهداء. هيئت قائميه . تهران 1364 .
15- جاسبي ، عبدالله . اشراق شهادت . دفتر فرهن مقاومت 1377.
16- جعفري ، محمد تقي . امام حسين شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت . تهران مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري 1381 .
17- جباري ، ابوالحسن . قيام امام حسين . انتشارات نويد شيراز .
18- حكيمي ، محمود . بررسي كوتاه در زندگي رهبر آزادگان .
19- حق جو ، محمد حسين . خودسازي در مكتب قرآن و عترت . انتشارات پيام اسلام . قم .
20- رباني خلخالي ، علي . شهداي روحانيت شيعه (در يكصد ساله اخير) جلد اول . قم : مكتب الحسين (ع) .
21- رجالي تهراني ، عليرضا . تمثيلات و تشبيهات در آثار استاد شهيد مطهري . قم . چاپ اول 1375 .
22- رضايي ، مهدي . پاسداري از دين . قم : مركز تحقيقات اسلامي جانبازان . 1375 .
23- رضواني ، علي اكبر : فلسفه شهادت . چاپ اول بهمن . 1382 .
24- سيد بن طاوس . ترجمه لهوف . آهي سوزان بر مزار شهيدان .
25- سريع القلم ، محمود . عقلانيت و آينده توسعه يافتگي .
26- شريعتي ، علي . حسين وارث آدم . چاپ ششم . مجموعه آثار 19 . 1375 .
27- شمس الدين ، محمد مهدي . ترجمه هوشنگ اجاقي شهيدان كربلا ترجمه انصار الحسين ، نشر آفاق . تهران : چاپ 1361 .
28- شيدائيان ،حسين . امام خميني ره و رويكرد به نهضت عاشورا .
29- شهيدي ،جعفر . از آغاز اسلام تا سقوط بني اميه .
30- شهيدي ، جعفر. نهج البلاغه . چاپ ششم . شركت انتشارات علمي و فرهنگي .
31- صدر ،سيدرضا . پيشواي شهيدان . قم . چاپ مهر .
32- صحيفه سجاديه .
33- صافي گلپايگاني ،لطف الله . پرتوي از عظمت حسين عليه السلام . دفتر انتشارات اسلامي .
34- صافي ، لطف الله . پرتويي از عظمت حسيني .
35- عرفايي ،مهدي . جهاد از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه . قم : آزادي ، بي تا .
36- علامه امين العاملي ، سيد حسن . امام حسن و امام حسين عليهاالسلام . ترجمه اداره كل مراكز و روابط فرهنگي .
37- علامه مجلسي . زالعماد . مؤسسه الوفاء . بيروت .
38- علامه مجلسي . بحارالانوار . دار الكتب الاسلاميه .
39- قمي ،عباس . سفينه البحار . كتابخانه سنايي . تهران .
40- مدرسي ،هادي . ترجمه حميدرضا آژير . شهيد و انقلاب . مؤسسه فرهنگي انصار الحسين .
41- محدث قمي . مفاتيح الجنان . چاپ دوم . مركز نشر فرهنگي رجاء .
42- محدث قمي . منتهي الآمال . مطبوعات حسيني .
43- محدثي ، جواد . فرهنگ عاشورا . نشر معروف . بهمن 1381 .
44- محدثي ،جواد . مجله اشراق انديشه .
45- محدث قمي . سفينه البحار. انتشارات فراهاني .
46- مطهري ،مرتضي . حماسه حسيني . تهران : صدرا 1363 .
47- مطهري ،مرتضي . قيام و انقلاب مهدي به ضميمه شهيد . قم . اشارات اسلامي .
48- مطهري ،مرتضي . جهاد . قم . انتشارات اسلامي . 1362 .
49- معاونت آموزش دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم .ره توشه راهيان نور ويژه ماه محرم الحرام . قم : دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ،مركز انتشارات ، 1378 .
50- نجفي ،محمدحسن . جواهر كلام . دارالكتب سرور . چاپ دوازدهم .
51- نوري ،محدث . جنه المأوي . دارالكتب الاسلاميه . تهران .
52- نظري منفرد، علي . قصد كربلا . انتشارات سرور . چاپ دوازدهم .


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:48 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شيوه هاي پرورش فرهنگ شهادت در نظام آموزش و پرورش
كلمات كليدي : فرهنگ شهادت،اسلام، مفهوم شهادت ،ايثار
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مقدمه
بر كسي پوشيده نيست كه فرهنگ شهادت و ايثار چه نقش شگرفي در رشد و گسترش اسلام در زمان پيامبر (ص) و پس از آن ايفاء كرده است. مرور تاريخ اسلام، همواره تداعي كنندة نام شهيدان و ايثارگران ثابت قدم بوده است. نام آوراني كه اگر ايثارگري ها و شهادت طلبي هاي آنها نبود، شايد دعوت اسلام در نطفه خفه شده و هيچگاه به گوش جهانيان نمي رسيد. خوشبختانه اين خصلت يعني ايثارگري و شهادت طلبي، به قدري از پويايي لازم برخوردار بوده كه به تدريج و همگام با رشد روز افزون اسلام، به عنوان مؤلفه اي فرهنگي نضج و نمو پيدا كرد. مؤلفه اي فرهنگي كه گام به گام سخت و محكم تر شد، به گونه اي كه از محيط بيرون به درون مسلمانان رخنه كرده و تبديل به يك «مؤلفة هويتي» شد. به طوري كه آثار اين مؤلفه به صورت رگه هايي پنهان و آشكار همواره در لايه هاي هويتي مسلمانان قابل جستجو مي باشد. لايه هايي كه هيچگاه نمي توان به راحتي آن را از موجوديت و تشخص مسلمانان زدود. اين عنصر هويتي در تاريخ معاصر نيز به كرات خود را نشان داده است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، سالهاي دفاع مقدس، مقاومت مسلمانان افعانستان در برابر تهاجم و اشغالگري شوروي سابق، مقاومتهاي بي نظير فلسطينيان در برابر تجاوز و گردن كشي صهيونيستها و به ويژه آخرين نمونة بارز آن يعني، دفاع شگفت برانگيز حزب ا... لبنان در برابر متجاوزان صهيونيست، همگي مصاديقي از حضور هميشگي اين عنصر هويتي در حيات مسلمانان است. با در نظر گرفتن مقدمه بالا اگر بپذيريم كه فرهنگ شهادت، يكي از اصلي ترين اركان حفظ، بقاء و تداوم اسلام و مسلمين در جهان است، آنگاه مسئله اي كه با آن مواجهيم اين است كه چگونه مي توان فرهنگ شهادت را پرورش و ترويج داد؟ براي حل مسئلة فوق، ابتدا لازم است تا مفهوم شهادت در اسلام تبيين گردد. به عبارت ديگر، نخستين قدم عبارت است از مفهوم پردازي شهادت در اسلام. اين اقدام يعني مفهوم پردازي، به منظور پيشگيري از ابهامات و شبهاتي كه ممكن است در خصوص معناي شهادت در جهان معاصر پيش آيد، ضرورت مي يابد. به طوري كه در نزد بسياري از افراد، شهادت تنها به معناي كشته شدن در راه خداست. اين معنا كه البته في نفسه در بردارندة حقيقتي است، برخي اوقات منجر به سوء تفاهماتي چه در بين مسلمانان و چه در بين متخاصمين به اسلام شده است. براي مثال گاهي شهادت به معناي مرگ طلبي و به استقبال مرگ رفتن تلقي مي شود. بعضي نيز بر اين باورند كه شهادت طلبي اقدامي است مشابه عمليات انتحاري. يعني عملياتهايي كه امروزه در سطح جهان به ويژه منطقة خاورميانه، به كرات ديده مي شود. حملة تروريستي 11 سپتامبر القاعده به برجهاي دو قلوي نيويورك و عمليات انتحاري گروههاي افراطي در عراق از نمونه هاي بارز رواج اينگونه عملياتها مي باشد. تشابه صوري كه ميان مفاهيم فوق وجود دارد، موجب افزايش سوء برداشتها و نيز تشديد بدبيني ها شده است. به همين دليل اگر قرار باشد تا فرهنگ شهادت و ايثار رواج يابد ابتدا لازم است تا به منظور جلوگيري از اين مشكلات، مفهوم حقيقي شهادت در نزد اسلام به خوبي روشن شود. از اين رو با توجه به ضرورت و اهميت موضوع، مقالة حاضر در پي پاسخگويي به دو پرسش ذيل مي باشد. نخست، مفهوم شهادت از منظر اسلام چيست؟ دوم، چگونه مي توان فرهنگ شهادت را در نظام آموزش و پرورش، ترويج داد؟ روش مطالعه به منظور دستيابي به پاسخ پرسش اول، اين مقاله به بررسي آيات قرآني مرتبط با واژة شهادت و همچنين تفاسير مرتبط با آن مي پردازد. در گام بعدي يعني مرحلة پاسخگويي به پرسش دوم، سعي بر آن است تا از طريق تحليل فلسفي يعني با استفاده از روش دلالتي (استنتاج از مفهوم شهادت از منظر قرآن)، شيوه هايي براي پرورش و ترويج فرهنگ شهادت در نظام تعليم و تربيت كشور، پيشهاد شوند. به عبارت ديگر اين نتايج مشتمل بر راهبردها و راهكارهايي هستند كه مي توان در مدارس از آنها بهره گرفت. بحث و بررسي مفهوم پردازي شهادت در قرآن واژة شهادت در زبان عربي از ريشة لغوي شهد است. در فرهنگ منجد الطلاب (ترجمة محمد بندر- ريگي، 1372: 292) شهد مطابق با معاني ذيل است: حاضر شدن در مجلس، چيزي را ديدن، آگاهي يافتن به چيزي، درك كردن چيزي، به نفع يا ضرر كسي در نزد حاكم گواهي دادن و سوگند خوردن به چيزي. مرحوم راغب اصفهاني نيز در المفردات الفاظ قرآني (ترجمة غلامرضا خسروي حسيني، 1374: 351)، ذيل واژة شهود و الشهاده چنين آورده است: «حاضر بودن و گواه بودن يا با مشاهدة چشم و يا با انديشه و بصيرت. واژة شهاده در معني حضور به صورت مفرد به كار مي رود مثلاً آية 73 سوره انعام كه مي فرمايد: عالم الغيب و الشهاده. ولي به كار بردن واژة شهود يعني حضور يافتن، به طور مجرد شايسته تر است و ايشان در ادامه چنين مي نويسد: «شهادت سخن گفتن از روي علم و آگاهي است كه از مشاهده و بصيرت يا ديدن با حواس و چشم حاصل شده باشد. در آية 19 سوره زخرف، خداوند مي فرمايد: آيا با چشم خويش ديده اند؟ سپس مي گويد: پس گواهي شان نوشته مي شود. اين آيه حكايت از اين امر دارد كه شهادت از شهود است» (352). رجوع به قرآن حكايت از آن دارد كه در هيچ يك از آيات قرآني به صورت مستقيم، شهادت به معني كشته شدن در راه خدا آورده نشده است. ليكن اين واژه و كلمات هم ريشه با آن، در معاني و مصاديق گوناگوني به كار رفته كه مرحوم راغب اصفهاني نيز به آنها اشاره داشت. از اين رو به نظر مي آيد كه براي درك بهتر مفهوم شهادت در قرآن، بايستي اين معاني مختلف را مرور كرد. آگاهي، بصيرت و بينش خداوند در آية 45 سوره احزاب چنين مي فرمايد: «يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيرا». حسين همداني صاحب تفسير انوار درخشان (1380) معتقد است كه اين آيه مبني بر انتساب صفت شهادت به رسول گرامي است. وي سپس در توضيح صفت شهادت، چنين مي نويسد «صفت شهادت عبارت از نيروي غيبي است كه بر عقايد، خاطرات و اعمال جوارحي مردم آگاه است. يعني نوعي آگاهي شهودي» (134). قرشي صاحب تفسير احسن الحديث (1366) در ذيل آية 150 سوره انعام و آية 23 سوره بقره، معتقد است كه شهود و شهادت در اصل به معني حاضر شدن و ديدن مي باشد. بدين ترتيب حضور و ديدن دال بر آگاهي و بصيرت است. آگاهي بخشي و روشنگري: بلاغي صاحب تفسير حجه التفاسير (1345)، ذيل آية 45 سورة احزاب، مي نويسد كه اين آيه خطاب خدا به پيامبر (ص) است كه اي پيامبر ما تو را فرستاديم كه زبان گوياي ما و مژده دهنده (به مطيعان) و بيم دهنده (به متمردان) باشي. حق گروي و حق گويي: در آية 41 سوره نساء چنين آمده است «فكيف اذا جئنا من كل امه شهيد و جئنا بك علي هولاء شهيداً: حال آنكه چگونه است آن روز كه براي هر امتي گواهي بر اعمالشان مي طلبيم و تو را گواه بر اعمال اينها قرار خواهيم داد». در تفسير نمونه جلد 17 (1366: 361)، چنين آمده است كه پيامبر با اخلاق، اوصاف و عملكردش شاهد و گواه بر حقانيت مكتب و هم چنين شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است. از سوي ديگر در آية 135 سوره نساء چنين مي خوانيم «يا ايها الذين آمنو كونوا قوامين بالله شهداء بالقسط». در ذيل اين آيه در تفسير مجمع البيان (1350 جلد 6: 88)، آمده است كه خداوند، بندگان خود را امر مي كند كه بر گفتار حق و شهادت به راستي، ثابت قدم و پايدار باشند تا به سوي او تقرب پيدا كرده و خشنودي او را بدست آورند. صاحب تفسير مجمع البيان ادامه مي دهد كه در تفسير اين آيه، ابن عباس مي گويد: اين آيه بدين معني است كه انسانها بايد در شهادت هاي (گواهي هاي) خود جانبدار حق باشند. خواه اين جانبداري به ضرر كسي باشد يا به ضرر خودشان يا نزديكان و خويشاوندانشان. در تفسير جامع (1341 جلد 2: 132)، نيز از ابن سويد سابي روايت شده كه از حضرت موسي بن جعفر سوال كردم «شهادت چيست» (در آيه 135 سوره نساء) امام پاسخ دادند كه يعني اقامة شهادت كن براي خدا اگر چه به زيان خود و خويشاوندان تو باشد. در تفسير كشف الحقايق (1396 قمري جلد 1: 418) نيز به همين معنا اشاره شده است. از نظر نويسنده، در هر مقام و جايگاهي كه شهادت لازم شود، بايستي به خاطر رضاي خداوند تعالي شهادت (گواهي) داد. اگر چه آن شهادت، به ضرر فرد و يا خويشان و نزديكانش باشد. در ذيل اين آيه، مرحوم علامه طباطبايي نيز در تفسير الميزان (1363 ترجمة سيد محمدباقر موسوي همداني جلد 5: 175) معتقد است كه شهادت مصداق پيروي حق و به خاطر اظهار حق و براي زنده كردن حق است. عدالت جويي، عدالت خواهي و قيام به عدالت: در تفسير احسن الحديث (1366 جلد 2: 465)، ذيل آيه 80 سورة مائده يعني «... كونو قوامين لله شهداء بالقسط» آمده است كه در اين آيه، شهداء، خبر بعد از خبر براي كونو است. به عبارت ديگر، يعني قائم به عدالت و نيز گواهان براي خدا باشيد. در اين صورت قوامين بالقسط، مقدمه است براي شهداء لله. در تفسير راهنما (1375 جلد 4: 97)، هاشمي رفسنجاني، ذيل همين آيه اشاره مي كند كه شهادت به حق و براي رضاي خدا، زمينة تأمين عدالت اجتماعي است. تحقق شهادت به حق در گرو داشتن ملكة عدالت خواهي است. شهادت به حق در صورتي ميسر است كه ملكة قيام به قسط در وجود آدمي ايجاد شده باشد. صاحب تفسير نور (1374 جلد 2: 468)، در تفسير اين آيه، موارد ذيل را متذكر شده است: 1- قيام به عدالت در هر جا و هر زمان براي مؤمنين وظيفه است. 2- گواه شدن و گواهي به حق واجب است. 3- قيام به عدالت بايد خوي و خصلت مؤمن گردد. 4- ضوابط مقدم بر روابط است 5- عدالت حتي نسبت به غير مسلمان نيز بايد مراعات شود. 6- ضامن اجراي عدالت، ايمان به علم الهي است. اخلاق متعالي و خدايي: سورة انعام آيه 19، اشاره به اين امر دارد كه خداوند اول شهيد است. از نظر تفسير نمونه (1366 جلد 5: 178)، اين بدين معني است كه بزرگترين شهادت از آن خداست و آن قرآن مي باشد. هاشمي رفسنجاني در تفسير راهنما (1375 جلد، 5: 55) بر اين باور است كه خداوند بزرگترين گواه بر هر چيز است. در واقع مضمون اين آيه و آيات مشابه دال بر آن است كه شهادت، از صفات خداوند است. به همين دليل كمال مطلق شهادت تعلق به هستي يكتا دارد. از اين رو رسيدن به مقام شهادت يعني نزديك شدن به صفات خداوندي. همان طور كه مي دانيم، تجلي صفات خداوندي را مي توان در اخلاق نيكو و پسنديده جستجو كرد. در اصل تربيت اخلاقي از منظر اسلام، يعني گرويدن به صفات خداوندي. از سوي ديگر، همان طور كه صفات خداوندي، صفاتي يكپارچه و واحد مي باشند. به تعبير ديگر، هر صفت تجلي صفتي ديگر بوده و در اصل همگي يكي (واحد) هستند، به همين سياق، صفات اخلاقي نيز با هم مجموعة واحدي را تشكيل مي دهند. به طوري كه رسيدن به هر ويژگي اخلاقي، انسان را به ديگر ويژگي ها نزديك و برعكس تضعيف هر ويژگي، او را از ديگر صفات دور مي سازد. بدين ترتيب رشد و نمو صفات اخلاقي در گرو يكديگر مي باشد. در نتيجه، صفت شهادت مستلزم گرويدن به ساير صفات اخلاق متعالي است. جستجوي رضاي خدا شهادت، نوعي گواهي است كه فقط و فقط به خاطر خدا داده مي شود. به همين خاطر از هر گونه تأثيري خالص است. در اين حالت آدمي از فكر منافع خويش و خويشاوندان خالي مي ماند. از اين رو گواهان بر خدا بايستي از هر گونه هوي و مصلحت انديشي بر كنار باشند (داورپناه، 1375، جلد 9: 318). همچنان كه پيشتر نيز اشاره شد، قرشي در احسن الحديث (1366 جلد 2: 465)، در تفسير آيه 80 سوره مائده، به صراحت بيان مي كند كه شهادت آن است كه در آن حق و رضاي خدا در نظر گرفته شود. طبري طوسي صاحب تفسير مجمع البيان (ترجمة سيد ابراهيم مير باقري و همكاران، 1360، جلد 6: 88)، نيز در تفسير آية 135 سوره نساء، اشاره مي كند كه شهادت، اظهار حق است كه به خاطر خشنودي و رضايت خدا بيان شود. در خصوص تفسير همين آيه، نويسندة تفسير كشف الحقايق (علوي حسيني، 1396 قمري جلد 1: 418)، شرط شهادت را رضاي خداوند متعال ذكر مي كند. جمع بندي بررسي فوق نشان مي دهد كه در زبان قرآن، مؤلفه هاي بنيادين مفهوم شهادت عبارتند از آگاهي، بينش، حق جويي، حق گروي و حق گويي، اخلاق متعالي و خدايي، جستجوي رضاي خدا. روشنگري، آگاهي بخشي، عدالت جويي، عدالت خواهي و قيام به عدالت. بر اساس يافتة فوق چنين استنباط مي شود كه اولاً، شهادت صرفاً كشته شدن در راه خدا نيست، بلكه به نوعي «فلسفة زندگي» به حساب مي آيد. فلسفه اي كه به تمام ابعاد زندگي فرد، معنا، هدف و جهت مي بخشد. در واقع «شهادت» فرآيندي است كه گام به گام در تمام مراحل زندگي فرد جريان دارد. فرآيندي كه در نهايت ممكن است به كشته شدن منجر شود و البته اين امكان نيز وجود دارد كه كشته شدني در كار نباشد. همچنان كه پيامبر اسلام بنا به فرمودة قرآن، شهيد است (بزرگترين شهيد امت) ليكن در اثر مرگ طبيعي به لقاء ا... پيوست. استنباط فوق ما را به دومين نكته رهنمون مي سازد و آن اينكه، شهادت، مرگ طلبي نيست بلكه چنانچه گفته شد، حق جويي، روشنگري و عدالت خواهي است. به تعبير ديگر صرف كشته شدن، مشخصة اصلي مفهوم شهادت نيست بلكه مؤلفه هاي فوق شالوده هاي ساختار آن را بنا مي نهند. سوم همان طور كه روشن شد، شهادت فرآيندي است كه نقطة آغازين آن، آگاهي و بينش، ايمان، عمل صالح و جستجوي رضاي خدا مي باشد. بر اين اساس، شهادت تلاشي كور و ناآگاهانه نيست بلكه حركتي است مبتني بر درك، فهم و خردورزي كه در چارچوبي كاملاً الهي صورت مي گيرد. مطابق با اين استنتاج كاملاً آشكار است كه شهيد، مسلمان مؤمني است كه زندگي خود را وقف رضاي خدا كرده و همواره در پي افزايش آگاهي خود و ديگران كوشش مي ورزد. با توجه به اين واقعيت، تفاوت ماهوي شهادت و ساير انواع مرگ طلبي هايي كه ممكن است تشابهاتي ظاهري با يكديگر داشته باشند، آشكار مي شود. اكنون پس از تبيين مفهوم شهادت از منظر اسلام، نوبت به آن رسيده كه پاسخ دومين پرسش مقاله مورد بحث و بررسي قرار گيرد. شيوه هاي پرورش و ترويج فرهنگ شهادت در نظام تعليم و تربيت كشور شناسايي عناصر بنيادين مفهوم شهادت، دلالت بر آن دارد كه شكوفايي و پرورش اين عناصر، مقدمة رشد و گسترش فرهنگ شهادت است. به عبارت ديگر، رشد و پرورش فرهنگ شهادت، امري پسيني و وابسته به پرورش عناصر نامبرده مي باشد. از اين رو با توجه به اين استنتاج، نظام تعليم و تربيت رسمي كشور بايستي شكوفايي و پرورش اين عناصر بنيادين را سر لوحة اهداف و برنامه هاي خود قرار دهد. در اين صورت، به نظر مي آيد كه ديگر نيازي به تلاشي مستقل براي رشد و گسترش فرهنگ شهادت نباشد. اكنون، همچنان اين پرسش به قوت خود باقي است كه نظام تعليم و تربيت، به چه طريق مي تواند پرورش اين عناصر را سر لوحة رسالت خويش قرار دهد؟ بررسي راهبردها و راهكارهاي ممكن، موضوعي است كه در ذيل به آن پرداخته خواهد شد. بازنگري در اهداف آموزش و پرورش كشور مرور اهداف مكتوب نظام آموزش و پرورش ايران (شوراي عالي آموزش و پرورش، 1379)، حكايت از تلاشي جدي براي تنظيم اين اهداف بر مبناي آموزه هاي اسلامي دارد. با وجود اين كه، اهداف خوب و مناسبي براي هر سه مقطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه، تدوين شده، ليكن برخي از آنها بسيار كم رنگ ديده شده و يا برخي موارد مهم به طور كلي مغفول مانده اند. براي نمونه، حقيقت جويي، حق گروي، عدالت جويي و عدالت خواهي از جمله مواردي هستند كه به طور شايسته اي به آنها توجه نشده است. اين در حالي است كه ديديم مؤلفه هاي نامبرده مهمترين اجزاء مفهوم شهادت را شكل مي دهند. بنابراين لازم است تا اين موارد به صراحت در اهداف آموزش و پرورش ديده شوند. تأكيد بر پرورش تفكر تحليلي و نقاد همان طور كه ديديم آگاهي و بينش از يك طرف و روشنگري و آگاهي بخشي از طرف ديگر، از مهمترين اركان فرهنگ شهادت در اسلام هستند. شهادت حركتي آگاهانه و به سوي روشنايي است. حركتي كه از بينش آغاز شده و بر اساس تفكر نيز پيش مي رود. به همين دليل، شهادت هيچگاه قابل جمع با جهل و ناداني نبوده بلكه برعكس مبارزه با جهل، ناداني و تاريكي از جمله اهداف اصلي آن مي باشد. كاملاً روشن است كه آموزش و پرورش در صورتي مي تواند ضمن ترويج فرهنگ شهادت به اين هدف نيز نزديك گردد كه پرورش تفكر تحليلي و نقاد را سر لوحة كار و برنامة خويش قرار دهد. خاطر نشان مي گردد، منظور از آگاهي، صرف دانش اندوزي و وسيع تر كردن حجم حافظه نيست. چه اين نوع دانستن، خود به نوعي جهل است و چه بسا كه حتي جهل مركب نيز باشد. اين همان مثالي است كه قرآن مجيد در سوره جمعه آيه 5 آورده است. در اين آيه خداوندچنين دانش اندوختگاني را به الاغهايي تشبيه مي كند كه بار آنها كتاب است. در اصل منظور از آگاهي، درك و فهم است. دركي كه در نتيجة تحليل گري، نقادي و به طور كلي، پرورش قدرت تمييز (تشخيص سره از نا سره) حاصل مي آيد. به همين دليل است كه خداوند در قرآن كريم، سوره زمر آيه 18 به شنيدن گفته هاي مختلف (جمع آوري اطلاعات گوناگون) و سپس گزينش بهترين آنها (بر اساس تفكر تحليلي و نقاد)، تأكيد مي ورزد. كاملاً روشن است كه پرورش تفكر تحليلي و نقاد، در دورة معاصر، اهميت بيشتري پيدا كرده است. چرا كه امروزه، با گسترش علوم ارتباطات و وسايل و ابزار رايانه اي، ماهواره اي و ساير رسانه ها، هر لحظه، انسان در معرض انواع و اقسام اطلاعات مختلف به صورت مخلوط و در هم و بر هم (درست و نادرست) قرار دارد. اطلاعاتي كه بعضاً نه در جهت آگاهي بخشي و روشنايي بلكه بر عكس در جهت به تاريكي بردن انسانهاست. به همين خاطر است كه دنياي جديد را دنياي اطلاعات و يا عصر انفجار اطلاعات مي نامند. اطلاعاتي كه به هيچ طريق بيروني و مصنوعي، نمي توان جلو ورود آنها را گرفت. در چنين وضعيتي، بهترين و كارآمدترين راهبرد ممكن، پرورش و شكل دهي تفكر تحليلي و نقاد در دانش آموزان و دانشجويان است. آشنا سازي دانش آموزان با مفهوم حقيقي شهادت و عناصر سازندة آن از طريق برنامة درسي به ويژه كتب درسي مربوطه بديهي است كه نخستين گام براي ترويج هر موضوعي، آشنا كردن مخاطب دربارة آن موضوع است. به همين خاطر، همان اصولي كه در برنامة درسي براي انتخاب محتوا در نظر گرفته مي شود، در اين خصوص نيز مصداق پيدا مي كند. به ديگر سخن، محتواي درسي بايستي بتواند اهداف، معنا، اجزاء و مؤلفه هاي بنيادين شهادت را به خوبي آشكار سازد. به نظر مي آيد دروسي مثل ديني و قرآن، علوم اجتماعي، تاريخ و جغرافيا و ادبيات از ظرفيت بيشتري براي ترويج فرهنگ شهادت برخوردار باشند. البته بايستي اذعان داشت درس هنر و به طور كلي زبان هنري نيز به خوبي مي تواند در اين باره، ايفاي نقش نمايد. استفاده از تئاتر و نمايشنامه، فيلم، داستان نويسي، نقاشي، موسيقي و نظاير آن همگي روشهاي مناسبي هستند كه نه تنها ذهن يا به تعبيري بعد شناختي مخاطب را بلكه هم زمان جنبة عاطفي وي را نيز درگير مي سازد. در اين صورت، همچنان كه بسياري از متخصصان حوزة برنامة درسي متذكر شده اند، يادگيري بهتر و عميق تر صورت مي گيرد (پركينز، به نقل از مهر محمدي، 1383: 31). البته استفاده از زبان هنري، روشي جديد نيست بلكه ريشه اي بسيار كهن دارد. براي نمونه «تعزيه خواني» بياني هنري است كه ريشه هاي بسيار قوي در فرهنگ ايراني- اسلامي دارد. از سوي ديگر، معرفي مثالها و مصاديق تاريخي و معاصر، نقش بسيار شگرفي در تفهيم مفهوم حقيقي شهادت و ترويج فرهنگ آن دارد. به كارگيري مثال و مصداق، روشي است كه قرآن نيز به كرات از آن استفاده كرده است. نمونة بسيار بارز آن قصص قرآني است كه در آنها فلسفه زندگي پيامبران الهي كه كاملاً منطبق بر فرهنگ شهادت است، به خوبي تشريح و توصيف شده است. استفاده از مثال و مصداق، شيوه اي است كه در تعليم و تربيت اسلامي نيز مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است (باقري 1376: 15). از ديگر نمونه هاي بسيار مناسب اين روش، مراسم ويژه ايام محرم است. در واقع هدف اصلي از برگزاري اين مراسم، آشنا سازي اقشار مختلف مردم با مفهوم حقيقي شهادت و ترويج فرهنگ آن از طريق يك نمونة مثالي بسيار برجسته در تاريخ اسلام مي باشد. البته بايستي در نظر داشت كه توصيف اين نمونه هاي مثالي نبايد تنها به ذكر رشادت ها، مصيبتها و مظلوميت هايشان محدود شود. بلكه آنچه اهميت دارد، تشريح حق گويي، حق طلبي، عدالت خواهي، روشنگري، ايستادگي و پايمردي آنها براي احقاق حق و به طور كلي خدا محوري حركت آنان است. اينها ويژگي هايي هستند كه به صراحت در زندگي حضرت علي (ع) تا زمان شهادت و همچنين قيام كربلا، قابل مشاهده هستند. علاوه بر نكات فوق كه همگي مي توانند تأثير به سزايي در پرورش فرهنگ شهادت در بين فراگيران داشته باشند، تجديد نظر در معنايي كه از برنامة درسي در نظام آموزش و پرورش ايران وجود دارد، نيز ضروري است. مفهوم برنامة درسي در ايران، تنها به كتاب درسي محدود مي شود. به عبارت ديگر، برنامة درسي در ايران صرفاً «كتاب محور » است. اين در حالي است كه برنامة درسي مفهومي وسيع و فراگير بوده كه علاوه بر كتاب شامل انواع و اقسام فرصتهاي يادگيري مي شود (يارمحمديان، 1377: 21). فرصتهايي كه چه بسا شرايط و بستر بهتري را براي يادگيري عميق تر مفهوم شهادت فراهم مي آورند. اين فرصتها مي تواند مشتمل بر موقعيتهايي باشد كه در آن، دانش آموزان مجال بيشتري براي حقيقت جويي، حق گويي و عدالت طلبي پيدا كرده و از اين طريق اين ويژگي ها در آنها به منش شخصيتي يا به تعبير ديگر شاكله تبديل شود. تشكيل شوراهاي دانش آموزي و برگزاري جلسات رو در رو بين كادر مدرسه و دانش آموزان و يا حتي فراتر از آن، نشستهاي پرسش و پاسخ با حضور دانش آموزان و مسئولين در سطوح مختلف، از جمله نمونه هاي مناسب اينگونه فرصتها هستند. توجه به برنامة درسي پنهان همان طور كه بسياري از صاحب نظران حوزة برنامة درسي اشاره كرده اند، دانش آموزان در محيط يادگيري، علاوه بر برنامة درسي آشكار يعني آنچه كه به صراحت توسط برنامه ريزان قصد شده و توسط معلمين و ساير كادر مدرسه به اجرا گذاشته مي شود، با برنامه اي ديگر مواجه هستند. اين برنامه اصطلاحاً برنامة درسي پنهان يا قصد نشده، ناميده مي شود. برنامة درسي پنهان، در برگيرندة يادگيريهايي است كه به صورت مكنون، غير مستقيم و بعضاً بر خلاف محتواي آشكار برنامة درسي قصد شده، اتفاق مي افتد. در بسياري از موارد تأثير اين نوع برنامه هاي پنهان به قدري است كه حتي ممكن است اثر برنامة درسي آشكار را خنثي سازد. در بسياري از موارد، رفتار معلمين و ساير كادر مدرسه نسبت به دانش آموزان، قوانين و مقررات نانوشته در محيط مدرسه، ارزش گذاريهاي غير رسمي و نظاير آن، ضمن ايجاد يادگيريهاي غير مستقيم، تأثير بسيــار شگرفي در شكل گيري شخصيتي دانش آموزان دارد (آيزنر، 1994: 89-88). براي مثال شيوه هاي ارزشيابي رايج به صورت تدريجي به دانش آموزان ياد مي دهد كه در زندگي به جاي درك و فهم، حقيقت جويي و حق طلبي به هر قيمتي كه شده تنها در پي كسب امتيازات و افتخارات گوناگون باشند. بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت، هر گونه اقدام تربيتي بدون در نظر گرفتن برنامة درسي پنهان و تلاش در جهت بهسازي و پاكسازي آن، تلاشي بي ثمر خواهد بود. در همين راستا، لازم است تا در شيوه هاي ارزشيابي رايج از دانش آموزان نيز تجديد نظر اساسي صورت گيرد. در واقع در شيوه هاي ارزشيابي نبايستي صرفاً به ميزان دانش و اطلاعات دانش آموزان توجه شود بلكه ارزشيابي بايد به مثابة فرصتي باشد كه درك و فهم، حقيقت جويي، عدالت خواهي و ساير مؤلفه هاي فرهنگ شهادت، مورد تأييد، تشويق و توجه قرار مي گيرد. نتيجه گيري تعمق و تأمل در مفهوم ارايه شده از شهادت، حكايت از آن دارد كه به موازات رشد و گسترش اين فرهنگ، مي توان اميدوار بود كه بسياري از معضلات و نابهنجاري ها در جامعه رو به كاهش خواهد رفت. چرا كه ريشة بسياري از مسايل، نقايص و حتي فسادهاي اجتماعي را بايد در شيوع ناآگاهي، جهل نابخردي و يا به تعبير قرآني ظلمت، همچنين پايمال نمودن حق و حقوق و بالاخره بي عدالتي هاي گوناگون جستجو كرد. حال اگر نسلهاي جوان جامعه به گونه اي پرورش يابند كه فرهنگ شهادت با تمامي مؤلفه هايش به عنوان فلسفة زندگي، سرنوشت آنها را رقم زند، در اين صورت، نه تنها خودشان ناآگاهانه در منجلاب ظلم و فساد نخواهند افتاد، بلكه به هيچ وجه با مظاهر آن نيز سازش نخواهند كرد و به علاوه به طرق مختلف (البته شيوه هاي خردمندانه) به مبارزه حتي تا پاي مرگ با آنها خواهند پرداخت. مسلماً چنين نسلهايي مانع بروز بسياري از فرصتها و موقعيتهايي كه فساد برانگيز است، خواهند شد. در اين صورت، جامعه سير صعودي سلامت را طي خواهد كرد. بايستي اذعان داشت حتي اگر اكثريت نسلهاي جديد و جوان با فرهنگ شهادت پرورش نيافته و تنها قليلي از آنها بر مبناي اين فرهنگ شكل گيرند، همين اقليت نيز مي تواند همچون اهرم كنترل عمل كرده و از همه گير شدن ظلم و فساد جلوگيري نمايند. اين واقعيتي است كه تجارب مسلمانان در طول تاريخ اسلام آنرا نشان مي دهد. چه بسا در صورت نبودن امام حسين (ع)، زينب كبري و ديگر شهيدان كربلا، حكومت معاويه و پس از آن ساير حكمرانان بني اميه، بيش از آنچه كه نشان دادند، جامعه را به ورطة ظلم و فساد و نابودي سوق مي دادند. از اين رو مي توان شهادت طلبي به معناي واقعي را به عنوان يك «عامل بازدارنده» در جامعه و جهان تلقي كرد. نمونة امروزي آن را در لبنان (به ويژه حزب ا... لبنان) و فلسطين مي توان مشاهده كرد. چرا كه در صورت نبود چنين جوانان حق طلبي، اسرائيل بيش از آنچه كه هست، سيطرة حاكميت و سلطة خود را در منطقة خاورميانه مي گسترد. پيشنهادات در خصوص راهبردها و راهكارهاي تربيتي ارايه شده در مقالة حاضر، بايستي اذعان داشت كه موارد نامبرده، به صورت كلي پيشنهاد شده اند. بدين معني كه اجرايي كردن هر يك از موارد مستلزم انجام مطالعات و تحقيقات عميق تر و جزئي تر مي باشد. بنابراين با توجه به مفهوم پردازي شهادت و موارد كلي ارايه شده، نگارنده تحقيقات تكميلي ذيل را پيشنهاد مي كند: 1. تدوين برنامة درسي مبتني بر مؤلفه هاي فرهنگ شهادت در مقاطع گوناگون تحصيلي. 2. بررسي اثرات مخرب برنامة درسي پنهان از جنبة فرهنگ شهادت و ايثار 3. چگونگي استفاده از زبان هنري در پرورش فرهنگ شهادت 4. شناسايي شيوه هاي ارزشيابي مبتني بر مؤلفه هاي بنيادين شهادت (حق گروي، حق جويي و عدالت خواهي) 5. شناسايي فرصتهاي يادگيري مناسب از جنبة فرهنگ شهادت و ايثار منابع الف- فارسي: باقري، خسرو (1376). نگاهي دوباره به تعليم و تربيت اسلامي. تهران. انتشارات مدرسه. بروجردي سيد ابراهيم (1341). تفسير جامع. تهران. انتشارات صدر. بلاغي، سيد عبدالحجت (1345). حجه التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي). قم. چاپ حكمت. حسيني همداني، سيد محمد. (1380). انوار درخشان در تفسير قرآن. تهران. كتابفروشي لطفي. خسروي، حسيني، سيد غلامرضا (1374). ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآني (جلد دوم). تهران، انتشارات مرتضوي. داورپناه، ابوالفضل (1375). انوار العرفان. تهران. انتشارات صدر. شوراي عالي آموزش و پرورش (1379). اهداف دورة ابتدايي، راهنمايي و متوسطه مصوب ششصد و چهل و هفتمين جلسة شوراي عالي آموزش و پرورش. دبيرخانة شوراي عالي آموزش و پرورش. طباطبائي، محمد حسين (1363). تفسير الميزان. ترجمة سيد محمد باقر موسوي همداني. قم. انتشارات اسلامي. طبري طوسي، امين الدين ابوعلي الفضل بن الحسن (1360). مجمع البيان في تفسير القرآن. ترجمة سيد ابراهيم ميرباقري و همكاران. تهران. انتشارات فراهاني. علوي حسيني موسوي، محمد كريم (1396 قمري). كشف الحقايق. تهران. نشر قرائتي، محسن (1374). تفسير نور. قم. مؤسسه در راه حق. قرشي، سيد علي اكبر (1366). احسن الحديث. تهران. واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت. مكارم شيرازي، ناصر (1366). تفسير نمونه. تهران. دارالكتاب الاسلاميه. منجد الطلاب (1370). ترجمه محمد بندر ريگي، تهران. انتشارات اسلامي. مهرمحمدي، محمود (1383). آموزش عمومي هنر. تهران. انتشارات مدرسه. هاشمي رفسنجاني، اكبر (1375). تفسير راهنما. قم. دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم. يارمحمديان، محمد حسين (1377). اصول برنامه ريزي درسي. تهران. انتشارات يادواره كتاب. ب- انگليسي 1- Eisner, G.W.E. (1994). The educational imagination. U.S.A. McMillan College Publishing Company.

نويسنده: دكتر بابك شمشيري عضو هيأت علمي دانشگاه شيراز


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:02 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : الگوسازي و الگوپذيري از منظر فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
براي الگو دادن و فراهم كردن بستر الگوپذيري از آن حماسه سازان محبوب و ايثارگر با تفسير و ترويج راه آن اسوه ها جوانان كه رهاورد زمان هاي آينده اند به خوبي با رگ و ريشه هاي ملت پيشين و انقلاب ها و جنگهاي كشور خود آگاه مي شوند. اينجاست كه با يد با صرف مخارج كلان اقتصادي مفهومي متناسب با انديشه هاي يك ملت و يك دولت، يك حمله و يك مقاومت به خود مي گيرند تا زيستن و بودن و خاطره و راه گذشتگان سخت كوش قهرمان هماره در زندگي نسل هاي بعدي همچنان جريان داشته باشد. وقتي كه حماسه قهرماني و جانبازي و ايثار در فرهنگ ناب اسلامي مطرح مي شود رنگ و بوي متفاوت و متغاير با ديگر انديشه ها و نگرش هاي ديگران پيدا مي كند. در اين فرهنگ، هدف و مقصود و انگيزه رزمنده و مجاهد در قالبي الهي ريخته مي شود تا الگوسازي و الگوپذيري در راستاي ارزشمندي يك حماسه و ايثار مشروط به في سبيل الله بودن، براي خدا قيام كردن و خدايي شدن صورت پذيرد و اينجاست كه همه حركتها در راستاي قرب الهي مقدس و قابل تكريم مي شوند. در فرهنگ اسلامي و خاصه شيعي كه مختص بحث ماست، الگوسازي و الگوپذيري تنها در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت معني مي يابد، چرا كه پيامبر و عترتش به عنوان اسوه هاي حسنه متصل به فيوض الهي سببي براي ارزشي شدن جوامع و حركت كردن آنان به طريق الي الله معرفي مي گردند.

از زماني كه ناآدميت هاي آدم بر شاخسار جذاب و ساقه هاي فريبنده شجره ممنوعه نشست، از وقتي كه آدم با گناه نخستينش اسباب هبوط و فرودش را در دنيا فراهم نمود وبا سكنايش بنيانگذار زندگي جديد و تازه در عالم سفلي شد ابليس براي انتقال و عمل به سوگندش با فريفتن قابيل طعم تلخ عصيان و شرمندگي را در كام مصيبت زده آدم ريخت. هرچند وجودش از انديشه آمدن و نيامدن نياسوده بود، ليكن با عمل فرزندان خلف و ناخلفش با امتحانات و بلاياي سخت و دشوار، بابي براي ستودن، ستايش، اسوه والگو شدن براي نسل هاي بعدي خويش در شناسنامه هويت بشريت بنيان گذاشتند. از اينجا بود كه زشتي ها و زيبايي ها شكلي اسطوره اي به خود گرفتند تا اهريمنان را به ابليس و قابلي و مجاهدان ايثارگر فرشته خود را به هابيل و شهادت فرا خوانند! بي شك آدمي با فطرت ميل اجتماعي كه در نهاد دارد از همان لحظات آغازين كه گروههاي كوچك شكل هاي قوي تر و بزرگتري به خود گرفتند، زيستن و بودن در جمع و قرار گرفتن در جماعت سبب شد كه حماسه ها، جانفشاني ها، ايثارگري هاي شكيل و چالاكي، دهاكي و جسارت و جراتهاي جميل افراد برتر آن قبيله و اجتماع براي همه ستودني، شنيدني و غرورآفرين شود. چرا كه آن مردان جسور و بي باك با آفرينش و خلق صحنه هاي زيبا و بديع انسان دوستانه تحسين و تعجب همه را برمي انگيختند، و اين چنين مي شد كه به خاطر محبوبيت و جايگاه والا و بزرگشان هر كسي آرزوي چون آنان بودن و دليري و مقام آنان را در ذهن مي پرورانيد. بر اثر همين حماسه ها و ازخودگذشتگي ها و به خاطر آرامش و نجات ديگران و مقاومت در برابر متخاصمين كتاب قطور قهرمانان حماسه ساز تاريخ ملت ها شكل گرفت. و اين گونه آن قهرمانان راستين سرمشق و الگويي براي جوانان و ديگران شدند و در قبيله ها و طايفه هاي متفاوت به صورت هاي متناوب و گوناگوني ظهور يافتند. به عنوان نمونه در يونان باستان زنان به جهت زاييدن مردان نيرومند و قوي و پرورش مردان سلحشور شكست ناپذير از احترام خاصي برخوردار بودند، آنچنان كه «لوكورگوس» معتقد بود كه: «براي به دنيا آوردن مردان نيرومند و پرورش بي ضعف و فتور آنان زناني سخت كوش و آبديده لازم است» چرا كه در اين جوامع ابرانسان ها و قهرماناني كه در جبهه جنگ براي دفاع از وطن و يا گسترش قلمرو از خود شجاعتي نشان مي دادند صاحب مدال افتخار مي شدند و در نزد دستگاه هاي حكومتي و قبيله اي چنان مورد احترام قرار مي گرفتند كه عزتشان براي هر انساني به صورت آرزو و امل بسيار بزرگي شكل مي گرفت و اين چنين روح سلحشوري و جانبازي خود به خود رد پيكره جامعه جريان مي يافت و شركت در جنگ و كشته شدن در ميادين سهمگين مبارزه افتخار و سعادت بزرگي براي دودمانها و خانواده محسوب مي گرديد. نوشته اند وقتي به يك ياز زنان يونان قديم خبر رسيد كه پسرش از جبهه فرار كرده و در يكي از شهرهاي بيگانه پناه گرفته است فوراً براي او نامه اي بدين مضمون نوشت: پسرم شايعه نامطلوبي در مورد تو بر سر زبانها است، ياخلاف آن را ثابت كن، يا به زندگي خود پايان بده. زن ديگري كه يكي از برادرانش از جنگ بازگشته بود پذيرايي مي كرد. برادر گريه كنان گفت كه برادر ديگرشان در جنگ كشته شده است. خواهر گفت: خجالت نمي كشي كه او را در سفري بدين زيبايي همراهي نكردي؟! يا اينكه نقل كرده اند كه مرد جواني در برابر مادرش شكوه مي كرد و مي گفت: «با شمشيري بدين كوتاهي چگونه بر دشمن ضربه وارد كنم؟» مادرش پاسخ داد: «خوب، گام ديگري به جلو بردار.» نمونه ديگر آن ظهور شواليه هاي اروپا است؛ اينان كه گروهي از نجيب زادگان اروپايي قرون وسطي در هنگام جنگ هاي صليبي بودند كه داراي آداب و رسوم جوانمردانه اي بودند. اين عده در آن قرون، مظهر قهرماني، نيكوكاري و شجاعت به شمار مي رفتند، به فقرا و ضعفا و بيوه زنان و يتيمان در مقابل اقويا و ثروتمندان كمك مي كردند و حافظ كليسا و اولياي آن بودند. كشيش ها و متصديان صومعه ها هم همواره آنان را تحت حمايت خود داشته اند. شاخصه بارز اينان حضور داوطلبانه در پيكارها بود كه با آن دلاورمردي هاي موردنظر مردمان آن منطقه الگو و سمبل شجاعت و بي باكي به حساب مي آمده اند. در هند «كشاترياها» بودند كه همزمان با ساسانيان در ايران به قدرت رسيدند. اينان نيز يك طبقه از حكمرانان و نظاميان حكومتي بودند كه پادشان از اين طيف انتخاب مي گرديد، اين گروه در هندوستان عليه حكومت هاي خارجي كه بر كشورشان سلطه داشتند قيام مي كردند و تحت عنوان جهاد مقدس عده بي شمناري را با خود توانستند همراهي كنند، به طوري كه رشادت اينان نسل به نسل همچنان روايت مي شد. همچنين بودا به عنوان انساني نيروانايي منجي و مراد بشريت هماره پيشوايي براي هندوهاي نيكوكار آيين پرست است. در نظام ژاپن ساموراييها به وجود آمدند؛ سامورايي نامي بود كه بر شهسواران نظام فئوداليته در ژاپن اطلاق مي شد. اين طبقه كه از اشراف به شمار مي رفتند در جنگهاي داخلي قرن دوازدهم ميلادي پايه گذار قيام مردمي عليه نظام حاكم بر ژاپن بودند و مردمان آنها را به خاطر مقابله با ظلم حاكمان و مبارزه خستگي ناپذيرشان دوست مي داشتند. در چين كنفوسيوس (تولد 551 ق، 479 ق) به عنوان يك مصلح و الگو و پيشواي اجتماعي به حمايت از مردمي كه از جور اميران جنگ طلب خون آشام مورد ظلم و ستم واقع مي شدند برخاست. پيروان و مريدانش راه و روشش را انتشار دادند و از او يك الگو و يك قديس تاريخي ماندگار ساختند. اين گونه است كه آن قهرمانان محبوب، اطاعت و اعتقاد راسخ و پابرجاي مردم را نسبت به خويشتن برانگيختند. به نظر مي رسد كه نياز به اين قهرمانان جزء لاينفكي از زندگي انساني شده است، چرا كه ستودن آيين سلحشوران و پهلوانان و از خودگذشتگان و جنگاوران نيك نام دلير در همه مذاهب و سنن دنيا پذيرفته و ستودني از آن ياد شده است. «آدلو» يكي از روانشناسان تربيتي غرب بيان مي كند: «از بزرگترين مايه هاي تربيتي روح بشر كه انسانها را از مرحله پست به مراحل متعالي در راه فضايل بزرگ انساني كشانده اعتقاد داشتن به انسان هاي برجسته (ابرمردها) بوده است.» شيللر و هگل با آن همه انتقاداتي كه به اعتقاد داشتن و پيروي از نظام قهرمانان دارند در جاهاي بسياري از سخنان خويش قهرمانان را مي ستايند و اين برخلاف آن معتقدات است كه مي گويند: «ستايش قهرمانان و الگو قرار دادن آنان در تاريخ جستجوي هميشه انسان براي يافتن و ستايش و پرستش قهرمانان در فرهنگها و مذاهب، ناشي از احساس ضعف و حقارت انسان است.» بدين ترتيب ستودن قهرمانان ايثارگر و جانفشان، خواسته همه دلها و همه انديشه ها و همه ملتها است كه با سرمشق قرار دادن آنها راههاي تحت پيروزي و رسيدن به اهداف والاي خود را هموار مي نمايند. امروزه در بسياري از كشورهاي مترقي و پيشرفته دنيا سعي بر آن شده است كه براي حفظ روحيه حماسه اي و متحرك نمودن جامعه خود به سمت و سوي اهداف دليران و رزمنده هايي كه در جبهه هاي نبرد جانشان را به خاطر ميهن از دست داده اند با ساختن مجسمه هاي يادبود، برپا نمودن يادواره هاي متعدد و ايجاد و گسترش موزه هاي جنگي، آن اهداف و دستاوردها را به نسل هاي بعدي خويش انتقال دهند، چرا كه آنان به خوبي دريافته اند كه اگر چنين نكنند پس از اندك زماني دستاوردهايي كه برايش خون ريخته اند دستخوش تغييرات بسيار و فراموشي خواهد شد. اين است كه با حفظ كردن و نگهداري آثار به جاي مانده از آن دفاع ها و جنگ ها و در معرض نمايش گذاشتن آنها، هدف خود، حس ميهن پرستي، دفاع از قوانين، و بسياري از انديشه ها و اهداف سياسي خود را با آن سمبل هاي مقدس هميشه متذكر مي شوند. تانك هاي سوخته اي كه جان پناه عده اي سرباز بوده است، لاشه هواپيمايي كه خلباني از خودگذشته در آن بوده، پوتين هاي سربازان كشته اي كه روزگاري در پاي رزم آوراني بوده است، عكس هايي كه نشان از مقاومت و ايثار آن ملت را مي دهد، تنديس سربازي قهرمان با پرچمي در دست و اسلحه اي بر شانه كه بيانگر اوج شعار نبرد تا پيروزي است و اينها همه نمونه هايي است براي الگو دادن و فراهم كردن بستر الگوپذيري از آن حماسه سازان محبوب و ايثارگر. بنابراين با تفسير و ترويج راه آن اسوه ها جوانان كه رهاورد زمان هاي آينده اند به خوبي با رگ و ريشه هاي ملت پيشين و انقلاب ها و جنگهاي كشور خود آگاه مي شوند. اينجاست كه موزه ها با صرف مخارج كلان اقتصادي مفهومي متناسب با انديشه هاي يك ملت و يك دولت، يك حمله و يك مقاومت به خود مي گيرند تا زيستن و بودن و خاطره و راه گذشتگان سخت كوش قهرمان هماره در زندگي نسل هاي بعدي همچنان جريان داشته باشد. وقتي كه حماسه قهرماني و جانبازي و ايثار در فرهنگ ناب اسلامي مطرح مي شود رنگ و بوي متفاوت و متغاير با ديگر انديشه ها و نگرش هاي ديگران پيدا مي كند. در اين فرهنگ، هدف و مقصود و انگيزه رزمنده و مجاهد در قالبي الهي ريخته مي شود تا ارزشمندي يك حماسه و ايثار مشروط به في سبيل الله بودن، براي خدا قيام كردن و خدايي شدن صورت پذيرد و اينجاست كه همه حركتها در راستاي قرب الهي مقدس و قابل تكريم مي شوند. در فرهنگ اسلامي و خاصه شيعي كه مختص بحث ماست، الگوسازي و الگوپذيري تنها در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت معني مي يابد، چرا كه پيامبر و عترتش به عنوان اسوه هاي حسنه متصل به فيوض الهي سببي براي ارزشي شدن جوامع و حركت كردن آنان به طريق الي الله معرفي مي گردند. آنچنان كه حضرت علي(ع) در زمينه الگوپذيري خود از پيامبر چنين مي فرمايند: «وه! چه بزرگ است منتي كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگي به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازي كه بايد او را پيروي كنيم و پيشوايي كه بايد راه او را تداوم بخشيم...». پيامبر كه با شكل گرسنه از دنيا رفت، كاخهاي مجلل نساخت (سنگي بر روي سنگي بنا ننهاد) و اينجاست كه حضرت چنان با تعاليم و ويژگي هاي شخصيتي آن حضرت هضم مي شود تا جايي كه وصلي و برادر و جانشين بر حق و شايسته براي پيامبر قرار مي گيرد. «به خدا سوگند! آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم.» بنابراين در اين مكتب امام و پيشوا و الگو بودن تنها در اين خاندان مفهومي هدفدار و ارزشي پيدا مي نمايد و هر كسي كه غير از اينان را پيشواي خود قرار دهد در بيابان هاي گمراه كننده سرگردان مي شود. در اين خصوص مرحوم دكتر علي شريعتي مي گويند؛ «انساني كه امام خود را نمي شناسد به مانند گوسفندي است كه شبان خود را گم كرده باشد. اين انسان اگر خداپرست هم باشد، اگر موحد و مسلمان هم باشد و اگر به دقت همه اصول اسلامي را بشناسند و باور داشته باشد و به همه احكام هم عمل كند، اما در زندگي امامش را نشناسد مانند گوسفندي است كه گله خود را گم كرده باشد. اين گوسفند آواره است، مدت ها، شب ها و روزها، در صحرا و دشت ها... و در مزرعه هاي بيگانه سرگردان و آواره مي گردد و آنگاه تحت چوپاني بيگانه اي ناآشنا قرار مي گيرد.» اينجاست كه حضرت امام حسين(ع) به تبع و تبعيت از راه و سيره بر حق پدر سيدالشهدا مي شود و كتاب شهادت و ايثار را تا سرحد تجلي و عزت، زرين و افتخارآميز مي نمايد و با حماسه سازي در كربلا براي رهروانش هر روزي را عاشورا و هر زميني را كربلا معرفي مي كند و چه شورانگيز و شگفت انگيز است براي اين خاندان كه همه شهيدند «آن باده منصوري مر ملت ياسين را». گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم / از مي لعل حكايت كن و شيرين دهنان در اسلام شيعي، سالك و الگوپذيرنده چنان در مسير معرفت الله سير مي كند كه در بوستان عشاق الهي صورت سرخ خونين كفنان خداوندي را به تماشا خواهد نشست. به صبا در چمن لاله سحر مي گفتم / كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان در اسلام شهادت و ايثار «در راه خدا يافاي تعهدي است كه اولاد آدم با خدا بسته است.» در اين عرصه و اقليم مستانگي «شهيد از راه خون خودش، خودش را در اجتماع جاويد مي كند، يعني خون جاويد در اجتماع به وجود مي آورد... و خدمتي كه مي كند خدمتي از نوع سوختن و ساختن است». بنابراين شهادت براي شهيد به دست آوردن يك موفقيت بزرگ در گام نخست براي خود مجاهد و در قدم بعدي حركتي سترگ براي بيدارباشي و حركت سازي جامعه به سوي خيرانديشي است. اين است كه شهادت براي انساني تر شدن انسان ها امري هميشه لازم است. سيدبن طاووس مي گويند اگر نبود كه دستور عزاداري به ما رسيده است، من روز شهادت ائمه را جشن مي گرفتم. در اين مكتب ديگر نياز رواني انسان به شناختن و ستودن انسانهاي بزرگ مطرح نمي شود، بلكه وجود مجاهدان و شهدا و فرهنگ شهادت به عنوان يكي از ضروريات و لوازم و راهكارهاي سرنوشت ساز هر ملت زنده، شاداب و آزاده الزامي مي شود و براي بازماندگان «خدمت به شهدا كمتر از شهادت نمي گردد». بنابراين امام حسين(ع) كه سيدالشهدا است براي هر ملت آزاده و هر مجاهد عزت و آزادي طلب سرافراز يك الگوي بسيار نوراني و مقدس است، چون هر كسي به ايشان تمسك بجويد خود را براي هميشه از ذلت و خفت و خواري در هر عصر و جامعه به دور ساخته است. جناب مولانا در مثنوي معنوي خود وقتي به اين نكته خدمت و الگويي و راه شهدا مي رسد داستان آن شاعر حلب را بيان مي كند كه: در روز عاشورا همه اهل حلب انطاكيه از زن و مرد جمع شده بودند و براي خاندان نبوت ماتم گرفته بودند، ناله و گريه و نوحه هايي جان سوز سر مي دادند و از ظلم هايي كه معاويه و يزد در حق آن خاندان كرده بودند يكي يكي از جفاها را برمي شمردند: پرس پرسان مي شد اندر انتقاد / چيست اين غم بر كه اين ماتم فتاد آن يكي گفتش كه هي ديوانه اي / تو نه اي شيعه عدوي خانه اي گفت آري ليك كو دور يزيد / كي بدست اين غم چه دير اينجا رسيد خفته بودستيد تا اكنون شما / كي كنون جامه دريديد از عزا پس عزابر خود كشته اي خفتگان / زان كه بد مرگيست اين خواب گران روح سلطاني ز زنداني بجست / جامه چه دريم و چون خاييم دست چونكه ايشان خسرو دين بوده اند / وقت شاد شد چو بشكستند بند سوي شاد روان دوست تاختند / كنده و زنجير را انداختند وه! چه شگفت انگيز است كه شهيدي با شهادت خويش زندگي مي دهد تا ديگران حيات بدست آورند و با خون خويش پويايي و سرفرازي رادر پيكره اجتماع تزريق مي كند. اگر كسي قدم در راه شهدا مي گذارد و اگر كسي از راه شهدا تبعيت و پيروي مي نمايد در حقيقت خدمت به خود كرده است؛ چرا كه با الگوپذيري از اين شهدا از روزمرگي و ايستايي و مرداب زدگي به عزت وخليفه اللهي و شرافت انسانيت انسان نزديك مي شود و از زندگي سالم و مملو از امنيت و آسودگي لذت خواهد برد. نمونه بارز آن حماسه سازان كربلاي ايران اسلامي است كه فرزندان امام راحل با ايثار و از جان گذشتگي خود آباداني، آزادگي و استقلال را به ملت عزيز كشورمان هديه دادند. آنان كه با سلحشوري و مقاومت و ايثارشان چشم هيا همه جهانيان را مبهوت و متحير ساختند و اين گونه براي هميشه تاريخ الگويي براي نسلهاي بعدي شدند. شهدايي كه به گفته امام راحل ره صد ساله را يك شبه پيمودند. به درستي كه آنان با تمام توان و در حد كمال به وظيفه ديني و ملي خويش جامه عمل پوشانيدند و اينك وظيفه وارثان و مسوولان كشور است كه با پاسداري از آن دستاوردهاي بي نظير روحاني و ملكوتي و رستگاري، دين خود را به شهدا و امام شهدا ادا نمايند. شهيد مطهري(ره) در خصوص نقش اجتماعي شهيد مي گويند: «درسي كه مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اين است كه اولاً نگذارند آن چنان زمينه ها پيدا شود، از آن جهت آن فاجعه ها به صورت يك امر نبايستي بازگو شود كه به قهرمانان ظلم و تجاوز و قاتلين شهيد مربوط است، براي اينكه افراد جامعه از تبديل شدن به امثال آن جنايتكاران خودداري كنند. همچنان كه مي بينيم نام يزيد و امثال آن به صورتي درآمده كه هر كسي از كوچكترين تشبه به آنها در عمل ابا دارد. درس ديگري كه بايد جامعه بگيرد اين است كه به هر حال باز هم در جامعه زمينه هايي كه شهادت را ايجاب كند پيدا مي شود، از اين نظر عمل قهرمانانه شهيد از آن جهت كه به او تعلق دارد و يك عمل آگاهانه و انتخاب شده است و به او تحميل نشده است بازگو شود و احساسات مردم شكل و رنگ احساس آن شهيد را بگيرد.» با همه اين اوصال مي توان گفت كه مسؤولان جامعه براي الگوسازي و الگوپذيري فرهنگ شهادت وايثار در ميان جامعه و نسلهاي آينده به نقش هيا گروههاي ذيل بايد توجه خاص و ويژه مبذول دارند: 1. نقشي كه رسانه هاي سمعي و بصري در ترويج و معرفي فرهنگ شهادت وايثار دارند. 2. نقشي كه دولت و دست اندركاران با تخصيص بودجه و ارايه طرحهاي جديد و به روز در الگوپذيري فرهنگ شهدا مي توانند ايفا كنند. 3. سهمي كه مردم جامعه اسلامي و نسلهاي مرتبط با شهدا مي توانند انجام دهند. 4. سهم خطير و به سزا و مهمي كه رزمنده ها و همسنگران شهدا به عهده دارند. 5. رسيدگي و تكريم هميشگي از خانواده هاي شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگاني كه از جان خويش براي آرمانهاي انقلاب اسلامي و شهادت مايه گذاشته اند. به طور كلي رسانه ها به عنوان امپراطوران قدر و بي رقيب امروزي با ساخت برنامه ها و درج مطالب واقع گرايانه عاري از شعارزدگي و غلو و اغراق هاي غيرواقعي و دولت و مسؤولان با نزدودن رنگ و بو و غبار فرهنگ خدايي شهدا از دستگاه ها و نهادهاي خود وعمل و پيمودن طريق آنها و رزمندگان وهمسنگران شهيد به عنوان شاهداني كه از نزديك چشم در چشم آن چهره هاي دلربا داشته اند و نفسشان با انفاس قدسي و زمزمه ها و مناجات هاي جان افزاي شهدا آغشته است، با پرهيز از دنيازدگي و ذكر روايات حماسه هاي شهدا و دور نشدن ازآن اصول اوليه و پايبند بودن به آن اهداف مي توانند هميشه گل هاي بانشاط و شاداب ثمره خون شهدا و حماسه زاي عاشورا را با طراوت و زيبايي حفظ نمايند و اين آب زلال و روان درياي بي كران شهيدان را هميشه پاك و زلال نگهداري كنند تا همچنان در رگهاي جامعه خونهاي پاك و طيب جريان داشته باشد.

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:03 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : استراتژي نقل سينه به سينه (راه كاري براي معرفي و نهادينه كردن فرهنگ ايثار و شهادت)
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پيشگفتار: هنر و فرهنگ غني ايران زمين، مناسب ترين زمينه رشد و اعتلاي انديشه ها و مكاتب عميق و آرمان گرا و انسان ساز بوده و هست. هنر و فرهنگ اين سرزمين براي انديشه ها، فلسفه ها و مكاتب عالي و ممتاز، همراهي ارزشمند و ياريگري بي نظير و هميشگي بوده است؛ بي شك اگر غناي اين فرهنگ و توان درك بالاي دوستداران اين فرهنگ نبود، يا زمينه رشد و نمو برخي مكاتب و انديشه ها فراهم نمي شد و يا امكان همراهي و تعامل مردم با آن به وجود نمي آمد. هر دانه اي آب و خاك و هوايي مناسب براي رويش خود مي طلبد؛ گياه هرز را خاك بيابان كافي است؛ اما گل را بهترين خاك، آب و هوا را بايسته است. درختان سبز و پرميوه را زميني حاصلخيز نياز است تا برويند و شكوفه دهند و به بار بنشينند. هنر و فرهنگ ايران همان سرزمين حاصلخيزي است كه بذر انديشه و عرفان و فلسفه را به خوبي در بطن خود مي پرورد. بي شك آنچه در دوران هشت سال دفاع مقدس در اين سرزمين اسلامي گذشت، نمودي از فرهنگ تواناي اين آب و خاك است.
فرهنگ و هنر اين سرزمين بستر پيدايش مزدك و ماني و زرتشت و زمينه پذيرش و رشد و اعتلاي دين مبين اسلام و پهنه سبز شعر و عرفان و اريكه رفيع انديشه و فلسفه بود است. دين مبين اسلام در چنين فرهنگي مورد استقبال قرار گرفت و مذهب عالي مقام تشيع در چنين هوايي تنفس كرده و بالنده گشت. در هم آميختگي غناي اصولي مكتب اسلام و تفكر آرماني تشيع و زيبايي و عمق و كارآيي فرهنگ ايران، معجوني شد كه هرگاه انسان هاي بيدار و آگاه در طول تاريخ از آن بهره مند شدند، در تاريخ به شدت تأثير نهادند و حتي بارها مسير و جهت آن را ديگرگون ساختند و به سمت خود خواسته تغيير دادند. فرهنگ اين سرزمين، قبل از اسلام غني بود و بعد از اسلام غني تر شد. اگر اين فرهنگ غني شده بعد از اسلام غني تر شد. اگر اين فرهنگ غني شده بعد از اسلام باشد سوال بي جوابي خواهيم داشت كه پس چگونه شد كه اين فرهنگ بستر رشد و توسعه عميق و اساسي اسلام شد؟ چرا اسلام در عربستان كه خاستگاه اين دين است به رشد و بالندگي نرسيد؟ و چرا معصوم خبر مي دهد كه روزگاري عجم، اسلام را به عرب معرفي مي كند؟ در ايران باستان شاهد مبارزات و مكاتبي هستيم كه نمونه آن در دنيا كم نظير و منحصر به فرد بوده است. بعد از اسلام، حركات آگاهانه و غيرتمندانه مردم اين آب و خاك جهت خاصي گرفت و به سوي تحقق اهدافي معطوف شد كه مكتب اسلام آن را تعيين كرده بود. مسير ايران و اسلام آنچنان به هم عجين شدند كه در اين رهگذر هرگاه هر كدام از ديگري جدا شدند، زيان ديدند؛ اسلام هر چه از ايران دورتر شد، بيشتر دستخوش بي مهري و تحريف قرار گرفت و هرچند قرآن به عنوان اصل سند آن مكتب بي تغيير ماند؛ اما اصول و تفاسير و ترجمه ها و احكام آن دستخوش تغييرات فراواني شد، طوري كه تعبير «پوستين وارونه» كه علي(ع) درباره اسلام تحريف شده، به كار برده بودند در ذهن تداعي مي شود. ايران نيز هر چه از اسلام دور شد، دچار بحران گشت و آماج استحمار و استثمار و استعمار شد. در اين گير و دار زياني كه ايران از دوري اسلام ديده است همواره بيش از زيان اسلام در سرزمين نامرغوب بوده است! دليل روشن است: اسلام مكتبي است براي همه جهانيان و هدف تحول و تكامل «انسان» را در هر زمان و مكان دنبال مي كند؛ از اين رو، بايد به ديگر سرزمين ها برود؛ حتي اگر در محيطي مانند عربستان آن را در قالب وهابيت بريزند! اما ايران نمي تواند جايي برود و متعلق به همه مردم جهان هم نيست؛ برعكس، هرگاه به همه تعلق گرفت، دچار هرج و مرج و آشوب شد و به سوي نابودي رفت؛ اين در حالي است كه ايران تنها در پرتو اسلام و با تمسك به آن مي تواند در استقلال و آزادي و سرفرازي به سر برد. همواره اين مكتب عاشورايي تشيع بوده كه در طول تاريخ باعث نهضت هاي رهايي بخش در ايران شده است. به هر تعبير، امتزاج آن مكتب و اين فرهنگ اعجازآفرين بوده و هست. آنچه در حافظه تاريخ از همراهي اين مكتب و اين فرهنگ وجود دارد، با شكوه و وصف ناپذير است. تركيب اين دو همواره مولد بوده و عامل بروز و شكوفايي خلاقيت ها، ابتكارها، انديشه ها و حماسه ها بوده است. در تاريخ معاصر از اين امتزاج، دو حركت بزرگ و دو اعجاز عظيم و دو نقطه عطف اساسي و سرنوشت ساز به وجود آمد؛ يكي، انقلاب اسلامي ايران كه در نوع خود تفكر و انديشه اي آرماني بود كه هم ريشه در سالام داشت و هم به واسطه فرهنگ تشيع و تفكر عملگراي عاشورايي محقق گشت. ديگر، هشت سال دفاع مقدس مي باشد كه تاثير آن بر ابعاد مختلف زندگي فردي تا زندگي جمعي و مناسبات بين المللي و جهاني و ايرانيان روشن و قابل تشريح است. در اين مقاله جهت اصلي بحث بيان اين تاثيرات نيست و در اين رابطه تنها به يادآوري و تاكيد بر آن بسنده مي كند. يادآوري اهميت فوق العاده حماسه دفاع مقدس علي رغم گستردگي و طول و عمق محتوايي آن و تنوع و فراواني وقايع اعجازگونه آن، بسيار ساده است: ابتدا انقلابي مردمي با تكيه بر اصول اسلامي ايجاد مي گردد و سپس دفاعي مردمي كه با تكيه بر فرهنگ اسلامي ـ عاشورايي بر پا مي شود؛ به همين سادگي! اما انتقال اين دو ارزش به نسل هايي كه مستقيم با اين دو رويداد بزرگ تاريخ ايران مرتبط نبوده اند، آسان نيست و امروزه به دليل عدم بهره گيري از ابزار و روش مناسب و متناسب با فرهنگ مردم ايران، انتقال آن ارزش ها و بسط و گسترش تفكر و نهادينه كردن فرهنگ آن، بسيار مشكل و پيچيده شده است. اين بحث را در رابطه با هشت سال دفاع مقدس پي مي گيريم. در نگاهي آسيب شناختانه و گذرا به اين مقوله موارد زير قابل طرح است: آسيب شناختي عدم بسط و گسترش فرهنگ دفاع مقدس 1. از دست دادن زمان انتظار پيش آمدن فرصت مناسب و هدر دادن زمان به بهانه برنامه ريزي و كار بنيادي ـ در كنار عدم آگاهي به انجام كارهاي اساسي و زيربنايي و دچار شدن به فعاليت هاي تكراري و سطحي ـ و تمسك به اين نكته كه براي بيان وقايع جنگ هنوز زود است، و مردم آمادگي قبول اين وقايع، آن گونه كه بوده را ندارند و نيز مدتي بايد بگذرد تا اهل قلم و هنر و صاحبان فكر به اين پديده تاريخي روي آورند و به خلق آن بپردازند. مهمترين ناكامي گسترش اين فرهنگ همين تاخير در انديشه و عمل است. همواره استناد مي شود كه در ساير كشورها هم چنين بوده و مدتها بعد از واقعه جنگ، هنر و ادب آن به شكوفايي رسيده است؛ در اين رابطه سه نكته وجود دارد كه به آنها توجهي نشده است: اول) دفاع مقدس و مردمي ما با جنگهاي كلاسيك و صرفاً نظامي ديگر كشورها كاملاً متفاوت است. دوم) خبررساني و اطلاع رساني جمعي در دوران ما با دورانهاي پيش از اين متفاوت بود. سوم) هنرمندان و اديبان ما قادر بودند در زمان جنگ در آن فضا حضور داشته باشند. در دوران جنگ چهره هاي هنري و ادبي از نزديك مناطق جنگي و رزمندگان را ديدار كرده اند و حتي گروهي خود جزء رزمندگان بوده اند. در اين راستا، آنچه كه باعث عدم رشد هنر و ادب دفاع مقدس شد، همان تمايل كذايي به گذشت زمان بود تا مگر اتفاق عجيبي بيفتد! از اين رو، حمايتي كه در شأن هنرمندان و اديبان و قلم به دستان دفاع مقدس بود، نشد و كار بر زمين ماند. اين خود دلايلي دارد كه مهمترين آن را در مديريت غيرفرهنگي حاكم بر هنر و ادب دفاع مقدس دانست كه خود جاي بحث مفصلي مي طلبد. 2. انحصاري كردن فرهنگ دفاع مقدس عده اي افراطي، جنگ را مخصوص خود دانستند و مي دانند! اينان در پناه عناويني مانند رزمنده، بسيجي و ... خود را صاحب دفاع مقدس و فرهنگ آن معرفي كردند و ناآگاهانه حمايت هم شدند. نتيجه اين اقدام، انفعال و كناره گيري قشر بزگي از اهل هنر و ادب بود كه بي ادعا و بدون و ابستگي نسبت به اين پديده ملي و ديني احساس مسووليت مي كردند. 3. عدم سرمايه گذاري مناسب حمايتي و مشاركتي سرمايه گذاري مناسب براي حمايت ازآثار و مشاركت در چاپ و نشر آن، دليل روشن ديگري است. در اين ميان، خرد كردن سرمايه هاي كلان در ميان گروه ها و سازمانهاي متعدد باعث شد تا سرمايه به بخش هاي كوچك و ناكارآ تقسيم شود و لذا كارهاي بزرگ و بلندمدت انجام نشود. كارهاي كوچك هم به دليل ضعف سرمايه گذاري توسط افرادي غيرحرفه اي و تازه كار با كمترين توان علمي و هنري، به بازدهي لازم نرسيد و هرگز محدوده بزرگي را از نظر كمي و كيفي دربر نگرفت. 4. عدم ارتباط و همكاري سازمان هاي موازي نبود نگرش سيستيم در ميان متوليان متعدد امر ترويج فرهنگ دفاع مقدس، دليل بزرگ ديگري بر عدم رشد متناسب اين فرهنگ بود. نيروهاي مسلح به ويژه سازمان هاي متعدد سپاه كه پيشرو در اين فعاليت بودند، ارتباط با هم نداشتند؛ به عبارتي، كارهاي آنها در عرض هم بود ـ و نه در طول هم ـ اين مشكل همچنان وجود دارد. 5. عدم ورود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به اين مقوله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي شك همگاني ترين و مردمي ترين نهاد فرهنگي كشور است. مردم انتظارات و باورمندي و آشنايي و همراهي خاصي با اين نهاد دارند. عده كثيري همواره منتظر اقدامي جدي از سوي اين دستگاه بوده و هستند؛ ولي متاسفانه كمتر ديدند و شنيدند. حركت امروزين اين وزارتخانه را بايد به فال نيك گرفت و درصدد همكاري و همراهي برآمد. اين اقدام ارزشمند اگر چه بسيار دير بود، ولي شروع آن مبارك است و مي تواند به مرديم شدن اين فرهنگ كمك شاياني نمايد و اعجاز مردمي دفاع مقدس را از حصار اشخاص و انديشه هاي گم خارج سازد و حداقل اينكه با انسجام بخشي به سازمان هاي متعدد، از پراكنده كاري در سطح وسيعي جلوگيري نمايد. 6. برخورد سليقه اي فرماندهان نامي و ديگر صاحب منصبان در راس سازمان هايي كه بودجه اي براي فعاليت ترويجي و تبليغي دريافت مي كردند، افرادي بودند كه يا نظامي بودند ويا بر حسب تفكرات از پيش تعيين شده، محصور در چارچوب محدود فردي و شخصي بودند و اين چارچوب ها و نظرات شخصي خود را به وسيله ساختار سلسله مراتبي و آمرانه به ديگران تحميل كردند؛ از اين رو، هنرمندان يا مي بريدند و از آن فضا خارج مي شدند و يا چشمه ذوق وخلاقيتشان كور مي شد. در هر دو حالت ضعف ديگري بر فعاليت هاي ترفيعي و تشويقي فرهنگ دفاع مقدس وارد مي آمد. 7. عدم بهره گيري از همه ظرفيت هاي هنري و ادبي ايران زمين به دليل تشتت آرا و انديشه هاي مخصوص افراد خاص كه هر كدام به نحوي خود خواسته اقدام به تعريف فرهنگ دفاع مقدس مي كردند و حتي گاهي آن را در تضاد با پاره اي از سنن ملي يا برخي هنرها مي دانستند و يا حداقل بيان دفاع مقدس را منحصر به هنرهاي خاصي به ويژه مراسم روضه و سينه زني مي كردند و به هر ترتيب، از همه ظرفيت هاي هنري، ادبي و سنتي اين سرزمني استفاده نشده و نمي شود. هر چند كه اقدامات مفيدي در اين باره انجام شده است؛ با اين حال، هنرهايي مانند نمايش و موسيقي هرگز در حوزه دفاع مقدس به بالندگي خاص خود نرسيده اند و هر كدام از كنار اين موضوع بسيار مهم با تماسي كوچك گذشته اند. 8. عدم ورود نهادهاي مردمي به اين مقوله در كنار تمام اينها، اين مشكل كه مردم از دفاع مقدس فاصله گرفتند و روز به روز به اين فاصله افزودند، بسيار نگران كننده است. مردم خوب مي دانند كه آنها بودند كه دفاع مقدس را خلق كردند؛ ولي آن گونه كه شكل دادند و به وجود آوردند، ادامه ندادند. بعد از پايان جنگ، يكباره تب اين واقعه بزرگ در ميان مردم فروكش كرد و هر چه بود به برنامه هاي دستگاه هاي دولتي ـ به ويژه بسيج و سپاه و چند دستگاه ديگر ـ محدود شد و به مرور زمان، مردم از صحنه فعاليت خارج شدند. يكي از مهمترين دلايل فاصله گرفتن مردم، گرايش به ابعاد نظامي دفاع مقدس و كم رنگ كردن مظاهر و مصاديق فرهنگي آن بود. اين گرايش نظامي به بالا رفتن آمار مانورهاي نظامي انجاميد؛ ولي به باروري ابعاد فرهنگي دفاع مقدس لطمه زد. دفاع مقدس از آن موضوعاتي است كه بايد مانند عاشورا و ديگر برنامه هاي مشابه، در دست و دل مردم جاري مي شد و كسي براي بزرگداشت آن، منتظر ايام خاص و برنامه هاي سازمانهاي خاص نماند كه متاسفانه اين گونه نيست. 9. مناسبتي شدن دفاع مقدس حركت برنامه اي سازمان ها به مناسبتي شدن دفاع مقدس انجاميد از اين رو، دفاع مقدس موضوعي محدود و به تاريخ مخصوصي اختصاص داده شد. هر چه بود از تقويم روزانه مردم كوچه و بازار حذف شد. 10. محدود كردن فرهنگ ايثار تمام اينها در كنار يك مشكل مهم قرار مي گيرد و آن اين كه، ما فرهنگ ايثار را به شدت محدود كرديم و به لحاظ بزرگي و عظمت شهادت و جانبازي رزمندگانمان در دفاع مقدس، همه ايثار را در شهادت و همه شهادت را در دفاع مقدس خلاصه كرديم. اين به دليل شيفتگي بيش از حد و كاملاً احساسي ما در دوران دفاع مقدس بود. نگارنده خود به عنوان يكي از رزمندگان اين سرزمين، در آن دوران هرگز تصوري جز اين نمي توانست داشته باشد؛ اما در روزگاري كه فعاليت فهرنگي با تجزيه و تحليل عقلايي بايد همراه باشد، بايد پذيرفت كه محدود كردن فرهنگ ايثار به موضوع خاص و دوران خاص كاري خطرناك است و به كليت اجتماع آسيب مي رساند. حال دوران آن است كه ايثار را به تعداد آحاد مردم و در حد و حدود تمام مرزهاي بشري بسط و گسترش دهيم. وظيفه اين بسط و گسترش بر عهده فرهنگ و هنر است. مقدمه: هنر هر چه هست، خوب مي بيند، خوب مي شنود، خوب حس مي كند و زيبا بيان مي كند؛ چه صوت و چه تصوير، چه در فضاي نور و رنگ و چه در قالب كلمات و چه بر سطح اجسام و چه بر امواج اصوات. آنچه در اين مقوله به آن توجه داريم، نوعي از هنر است كه خوب مي فهمد و خوب مي گويد. منظور از خوب فهمي، درك علمي و شهودي است، و خوب گويي، يعني بياني زيبا و آهنگين. براي درك اين بيان، كافي است نقالي نقالان شرين گفتار وخوش حركات شاهنامه را به خاطر آوريد: حماسه سياوش و رزم رستم و افراسياب و ... در ايران، اين روش و اين هنر همواره كارا و اثربخش بوده است. با اين حال مدتي است كه از شور و شوق نقالان و شور و شعف شنوندگان خبري نيست. پرده خوانان از پا افتاده اند و پرده ها لوله شده و در كنج انباري افتاده است؛ چرا؟ دليلش كاهش تعداد و تنوع نقالي و پرده خواني به دليل پديده شهرنشيني و خيابان ها و كوچه هاي تنگ و شلوغ و نبود جايي براي تجمع مردم است، و يا به دليل ناتواني اين هنر در تطبيق خود با شرايط زماني و مكاني عصر حاضر، و يا كم كاري هنرمندان اين هنرها و يا ... هر چه هست، مهم اين است كه اين هنرها هنوز هم مورد توجه و علاقه خيلي كثيري از مخاطبان اند و استفاده از آنها بي شك اثربخش خواهد بود. مطابقت دادن اين هنرها با زمان و مكان امروز كشور و بهره گيري از تكنولوژي مي تواند اينها را به اوج برگرداند و ابزار مفيد ديگري در اختيار مديران فرهنگي قرار دهد. اين مقاله در اصل براي بحث و بررسي اين هنرها و امكان، توانايي و ظرفيت آن براي طرح مباحث دفاع مقدس و در نتيجه ترويج فرهنگ آن، كه در اينجا فرهنگ ايثار ناميده مي شود مي باشد. از اين رو مقاله حاضر را به بحثي تحت عنوان استراتژي نقل سينه به سينه اختصاص داده ايم تا به واسطه و به كارگيري آن، در نهادينه شدن فرهنگ ايثار كوشا باشيم. در اين راستا، به تجارب تاريخي و به طور خاص به واقعه كربلا نظر داريم. بسيار اميدواريم اين نوشتار ايده هاي جديدي را پيش روي اهلش قرار دهد. انشاءالله. منظور از استراتژي نقل سينه به سينه چيست؟ فرهنگ ايران، فرهنگي است شفاهي. به تعبير دقيق تر، فرهنگ اين مرز و بوم بيشتر شفاهي است تا كتبي. وقايع تاريخي، داستان ها و افسانه ها، همه قبل از آن كه مدون شوند، سالها نقل محافل بوده اند وزبان به زبان گشته اند و به نسل هاي ديگر رسيده اند. برخي از اين افسانه ها، داستان ها و امثال و ... هنوز مكتوب نشده اند، ولي همچنان در بين اقشار مختلف، بويژه جوامعي كه از هجوم ماشين تا حدي در امان مانده اند، سينه به سينه مي گردد. سينه مردم ايران همواره لوح سپيد و بي خش براي ضبط و ثبت وقايع بوده و هست و زبان آن بيانگر، روشنگر و بازگوكننده اي بي بديل است. آن زمان كه نقل مجالس به راه بود و معتبر، زماني بود كه شب نشيني هاي مكرر و كم خرج مردم عادتي ديرينه و پسنديده بود و موجودي به نام تلويزيون جاي كسي را نگرفته بود؛ برعكس امروز كه تلويزيون به جاي همه حرف مي زند و به جاي همه مي خندد و مي گريد و تصميم مي گيرد! عرف شب نشيني ها كه همان سنت حسنه صله ارحام نيز هست در جوامع ما كمرنگ شده است، اما به خاطر بياوريم كه اين گردهمايي هاي خودجوش و كوچك، چقدر پربار و بزرگ بود. هر كس شنيده اي داشت مي گفت و اگر نداشت مي شنيد. از جمله چيزهايي كه باعث دوام اين همايشهاي شبانه شد، همانا سادگي، كم خرجي، نقل شفاهي داستان ها و روايت ها و مشاركت ساده و بي رياي همه در آنها بود. از اين گذشته، در دوراني نه چندان دور، نقال يا پرده خوان به محله اي سر مي زند، يا پرده هفت خوان رستم بود يا نقل واقعه كربلا بود و يا طفلان مسلم يا پرده اي ديگر؛ هر چه بود نشان دهنده اثربخشي و تاثير مستقيم نقل شفاهي و نقالي و پرده خواني بر مردم بود. با اين توضيح مختصر، به جاست اين سوال در ذهن نقش ببندد كه آيا مي توان دوباره از آن سنتهاي قومي و محلي براي ترويج فرهنگ ايثار بهره برد؟ موضوع شب نشيني ها و نقل مجالس خودماني، آنقدر خودماني و درون خانوادگي است كه كمتر مي توان در راستاي اجراي آن برنامه ريزي كرد، با اين حال انجام اين امر غيرممكن است. عده زيادي از رزمندگان هستند كه همچنان با حرارت و را علاقه درصدد بيان جلوه هايي از وقايع دفاع مقدس اند. اين نعمتي است كه اگر الان استفاده نشود در سالهاي بعد با وفات رزمندگان دوران دفاع مقدس غيرممكن خواهد بود. و اين بيان صريح و گزنده، اما حقيقتي محض است. عمر حماسه آفرينان دفاع مقدس رو به پايان است، آنها هم از اين دنيا خواهند رفت، اما چرا اين رفتن ها حس نمي شود، بحث ديگري است. هيچ كس مانند حماسه آفرينان آن دوران، وجهه و موقعيت بيان وقايع دفاع مقدس را ندارد. شنونده به خوبي با كسي كه وقايع را از نزديك ديده و يا خود آن را آفريده است. رابطه برقرار مي كند و سخنانش را باور خواهد داشت. رزمندگان دوران دفاع مقدس الان نيز هرازچندگاهي در محفلي گرد هم مي آيند و شب خاطره اي برگزار مي كنند. اين نشان مي دهد كه براي گسترده كردن اين گونه محافل هم خواست هست و هم توانايي. آنچه اينجا گم شده است احساس نياز عمومي و برنامه ريزي و سرمايه گذاري مناسب يك سازمان هدايتگر است. با هدف گسترش اين برنامه و بهره مندي از عرف و سنت شب نشيني هاي ايرانيان، با توضيح مختصري كه در بالا آمده مي توان امور زير را به اجرا درآورد: 1. در ابتدا تشكلي تنها با هدف حمايت مالي و امكاناتي به وجود آ ورد. در سالهاي اخير، تشكل هاي غيردولتي از وجاهت و اهميت برخوردار شده اند و روز به بروز به تعداد آنها افزوده مي شود. در زمينه دفاع مقدس و به طور كلي ايثار، توجه به نهادهاي غيردولتي و تشكل هاي مردمي مفيد خواهد بود. 2. عده زيادي از رزمندگان را شناسايي و انتخاب كرد و از آنها خواست كه در منزل خود يا ديگر دوستان و يا در مسجد محل حداقل هفته اي يكبار مجلس نقل و گفتگو و بيان خاطرات دفاع مقدس برگزار نمايند. 3. مشكل امروز اين گونه محافل، نياز به اندك بودجه اي براي پذيرايي است. همواره اين مشكل توسط افراد و مردم خير حل شده است؛ ولي اين مساعدت ها اغلب مقطعي بوده و اختصاص به مراسم ويژه اي مانند شبهاي شهادت ويا تولد معصومين و ديگر مراسم خاص داشته است. حال اگر بخواهيم در هر محل حداقل هفته اي يك شب خاطره و حضور دسته جمعي رزمندگان را داشته باشيم، نياز به برنامه اي ساده و بودجه اي حداقل داريم. 4. در ادامه برنامه مي توان محافل شب نشيني رزمندگان را در محلات مختلف و سپس نواحي، مناطق، شهرها و استانها با هم مرتبط كرد و به راحتي به جرياني بزرگ و برگرفته از سنت اصيل ايراني دست يافت. اين عمل ساده اما اثربخش به راحتي توسط تشكل مورد نظر قابل برنامه ريزي و با حمايت بسيج و ديگر سازمانها و نهادها قابل اجرا است. به هر تقدير، آنچه موردنظر است اين است كه انتظار گنجاندن تمام وقايع دفاع مقدس در چند برگ كاغذ و چند دقيقه در صدا و سيما، ممكن نيست و اگر ممكن است، چندان اثربخش نيست. اين ابزارهاي اطلاع رساني جمعي هر چه هستند و هر چه باشند، در ديدگاه مردم ايران صورت و سيرتي دولتي و حال و هوايي تصنعي و ساختگي دارند، و حكومت و دولت هر چقدر هم مصلح و اسلامي و مردمي باشد، باز هم تاثير فعاليت آن با چنين ابزارهايي، چندان قوي نخواهد بود؛ اگر هم قوي بوده، تا امروز به حد اشباع و پايان مطلوبيت خود رسيده است. از اين گذشته فرهنگ شفاهي و سنت گفتمان نزديك و رو در رو در ايران همواره ثابت كرده كه بيش از هر چيز ديگر اثربخش است. با اين حركت، رزمندگان دوران دفاع مقدس نيز از لاك انزوا و تنهايي و بي تفاوتي خارج مي شوند و باز هم در عرصه مجاهدت، ابتكار عمل را به دست خواهند گرفت. پرده خواني و نقالي دفاع مقدس پرده خواني، شبيه خواني، نقالي و يا هر اسم ديگري كه بتوان بر آن نهاد ابزار مفيدي است كه منطبق بر فرهنگ و سنت فرهنگي مردم ايران زمين است. هنوز با به ياد آوردن ماجراي سياوش افسرده مي شويم و با دريده شدن پهلوي سهراب مو بر بدنمان راست مي شود وبا مرور هفت خوان رستم به شور مي آييم و با كمان كشي آرش به تب و تاب مي افتيم. چه كسي مي تواند مدعي باشد كه مانايي شاهنامه فردوسي از نقالي نقالان زبردست جدا بوده است و چه كسي مي تواند مدعي باشد كه حال و هواي شاهنامه را خود از خواندن اشعار دريافت است يا در فلان تفسير و تحليل در سينما يا فلان سمينار يا ... نعره ها و دست بر هم زدن و طبل كوفتن و خم و راست شدن نقال را به ياد بياوريم تا دريابيم يك پاي مانايي و گسترش شاهنامه فردوسي چه بوده است. نگارنده معتقد است كه همين تدبير مي تواند حماسه دفاع مقدس را يكبار ديگر آن چنان كه مردم مي خواهند و مي پسندند، زنده كند و در جاي جاي كشور گسترش دهد. حماسه ها و ايثارها را بايد به زبان هاي مختلف بيان كرد تا همه در حد خود و بر حسب استعداد، سليقه و توانايي خود دريابند آنچه را كه بايد دريابند. بايد گفت، به هر زبان سالم و به هر روش درست شك نبايد كرد كه اگر ما نگوييم آنچه را كه بايد بگوييم، اغيار خواهند گفت آنچه را كه نبايد بگويند. يادمان باشد كه تحريف كرده اند چندان مشكل نخواهد بود و اگر ما از تمام ابزار و توانايي هاي خود در نشر سالم و درست حقايق بهره نگيريم، كار را براي آنها آسان تر كرده ايم. اين ايده بر آن است تا روايت دفاع مقدس و در پي آن گسترش فرهنگ ايثار و شهادت را بيش از پيش به ميان مردم ببرد و مردمي تر كند. شكي نيست كه مردم بهتر مي توانند با هم رابطه برقرار كنند و زمينه پذيرش و بسط و گسترش اين فرهنگ را در ميان خود ايجاد نمايند. فرهنگ عاشورا را بنگريد؛ آنقدر مردمي است كه دولت ها نتوانستند مانع شوند و در كميت و كيفيت آن چندان اثري بگذارند. فرهنگ دفاع مقدس هم اين چنين است. هر چه آن را دولتي و منحصر به سازمان و نهادهاي خاص كنيم و زير پارچه هاي تبليغاتي نام سازمان يا ارگان خاصي را بنويسيم، اثربخشي كاررا كاهش داده ايم و هر چه اين زيرنويس ها را كاهش دهيم و امور اين چنيني را به مردم واگذاريم، كاري به مراتب اثربخش تر كرده ايمغ تا زماني كه مردم در اين قبيل امور بنشينند و منتظر طرح و برنامه اي و محفل و مجلسي از سوي فلان نهاد و سازمان بمانند، فرهنگ دفاع مقدس بيش از اين گسترده و همه گير نخواهد شد. آيا مردم براي بزرگداشت حماسه كربلا منتظر اوامر ملوكانه اند؟! فرهنگ ايثار و شهادت با اجراي برنامه ديگري مي تواند متحول و زودتر نهادينه شود. اين برنامه همان طور كه اشاره شد، به كارگيري دوباره هنر پرده خواني و نقالي است. اين امر به نوعي تحت عنوان روايت فتح با استفاده از بسيجيان آموزش ديده با نام راوي فتح در بسيج اجرا مي شود. اما آنچه گستره اين اقدام را كاهش داده است به شرح زير است: 1. راويان فتح تنها متخص بسيج و سازمان بسيج هستند. 2. راويان فتح تنها در دوره زماني كوتاه – از اواخر اسفند تا پايان خرداد ماه – فعال اند. 3. راويان فتح منحصر به مكان هستند و تنها در حيطه مناطق عملياتي براي بازديدكنندگان از آن مناطق در زمان گفته شده، دفاع مقدس را تشريح مي كنند. 4. تعداد اين افراد كم است و ظرفيت سازماني بسيج و بودجه وي امكان گسترش كميت و كيفيت اين برنامه را در سطح كشور ندارد. 5. راويان فتح تنها به تشريح كلاسيك و مدرسه اي دفاع مقدس مشغول اند و از آنچه تحت عنوان هنر پرده خواني و نقالي مي شناسيم استفاده نمي كنند. و ... آنچه ما مورد نظر داريم، تركيبي از دو عنصر راويان فتح و هنر پرده خواني، نقالي و شبيه خواني است به اين ترتيب كه: افرادي كه ويژگيهاي لازم را دارند، دو آموزش ويژه را طي كنند، يكي آشنايي دقيق و عميق با حماسه دفاع مقدس و دوم تسلط كافي بر هنر نقالي، پرده خواني يا شبيه خواني. اين افراد در سطح گسترده اي در محافل، مجالس و ميادين (مانند تئاترهاي خياباني) عمل كنند و با استفاده از هنر نقالي و بهره گيري از اشعار، روايات و حركات زيبا و سخنان دلنشين، به روايت وقايع دفاع مقدس بپردازند. اهل نظر مي دانند كه تفاوت زيادي بين بيان كلاسيك و مدرسه اي يك تاريخ تا بيان حماسي و احساسي آن وجود دارد. توجه كنيد كه بسيار متفاوت است اگر بنويسيم و به سادگي بگوييم كه علي اصغر(ع) توسط حرمله به شهادت رسيد تا اينكه اين واقعه را مانند يك مداح حرفه اي با آميخته اي از شعر و روايت و تفسير و فرياد و گريه و دست به سينه كوبيدن، اعلام كنيم. در چنين بياني است كه فغان از ناي جان برمي آيد. در بيان كلاسيك تنها يك دانش به مغز وارد مي شود؛ اما در بيان حماسه و احساسي، علاوه بر آن، احساس به دل و تصوير به چشم مي آيد و هيجان و يا اندوه بر قلب چنگ مي زند. با تمام اينها اين سوال با جوابي مبهم ذهن را آزار مي دهد كه آيا مي توان چنين برنامه اي براي روايت دفاع مقدس اجرا كرد؟ اگر پذيرش اثربخشي اين برنامه در بسط، توسعه و نهادينه كردن فرهنگ عاشورا آسان است و اگر پذيرش آن براي نهادينه كردن فرهنگ دفاع مقدس هم آسان باشد، باز هم جاي سوال است كه چگونه مي توان آن را به كار بست؟ براي جواب دوباره به اين سوال، يك بار ديگر تصوير و تصور كلي اين حركت را مرور مي كنيم: افرادي آموزش ديده كه هم به دفاع مقدس آشنا هستند و هم از هنر روايت به سبك و سياق پرده خواني، نقالي و شبيه خواني تسلط دارند، معاني و وقايع دفاع مقدس و حماسه هاي اعجازگونه رزمندگان را براي گروهي از مردم بيان مي كنند. اين افراد با ابزاري مانند عكس، نقاشي، طبل و سرنا و ... با هيجان و با بيان و فرياد و حركاتي هنرمندانه صحنه اي از دفاع مقدس را بازسازي و بازخواني مي كنند. به عنوان مثال و به تبع مثال قبل، به جاي علي اصغر(ع)، حماسه فهميده ها و محمدي ها مرور مي شود. نوجوانان در مدرسه، محله، مسجد، كانون يا هر مركز فرهنگي ديگر جمع شده اند و شعر و موسيقي و آواي حماسي نقالي دفاع مقدس (راوي دفاع مقدس) را مي شنوند، عكس ها و تصاوير را مي بينند و فضاي جبهه و جنگ را حس مي كنند. در اين عمل ما به جاي اينكه مانند كاروان هاي راهيان نور، افراد را به جبهه ها ببريم، جبهه ها و معاني و مفاهيم آن را به ميان نوجوانان و جوانان و به طور كلي مردم آورده ايم (توجه داشته باشيم كه اين برنامه ها با روضه و روضه خواني هاي معمول متفاوت است). ما مي دانيم كه ديگر نوجوانان و جوانان و به طور كلي نسل هايي كه از آنها تحت عنوان دوم و سوم ياد مي كنيم، با چشم دوختن به يك صفحه چنداينچي وي يا با برنامه هاي معمولي نهادها و سازمان ها، نمي توانند رابطه دلخواه خود را با جنگ و دفاع مقدس ايجاد كنند. نسل هاي مذكور مايلند به روش ديگر و به نوعي زنده تر با آن وقايع رابطه برقرار نمايند ودر آن وقايع احساس حضور كنند. روايت دفاع مقدس به سبكي شبيه نقالي و پرده خواني و شبيه خواني مي تواند تاحد زيادي خلا موجود را پر كند. شكي نيست كه در جريان هنرهاي مذكور بايستي تاحد خاصي تعديل ايجاد شود و تركيبي ويژه در حركات، پوشش، اشعار و بيانات به وجود آيد. اين امر؛ بهره گيري از شاعران، نويسندگان و هنرمندان و نقالي و پرده خواني و شبيه خواني، با برنامه اي منظم و دوربرد امكان پذير است. بعد از پياده كردن چنين برنامه و نظامي، ترتيب دادن جشنواره اي سالانه براي برگزيدن بهترين روايت جاي مفيدي خواهد داشت. اين اقدام نيز در ادامه همان برنامه دوربرد قابل اجرا خواهد بود. براي تنوير بيشتر روايت هنرمندانه دفاع مقدس، به بررسي مختصري در مورد هنرمندي كه دفاع مقدس را روايت مي كند كه در ادامه اين مقاله از آنها تحت عنوان راوي دفاع مقدس ياد مي كنيم مي پردازيم. راوي دفاع مقدس بايد ويژگي هايي داشته باشد؛ از جمله: 1. به مفاهيم و معاني و وقايع دفاع مقدس آشنايي كافي داشته باشد تا بيانات وي افسانه گونه و خود پرداخته نباشد. 2. به هنرو فنون لازم مجهز باشد و در هنر روايت دفاع مقدس به شيوه اي شبيه پرده خواني و نقالي تسلط داشته باشد. در اين راستا همواره ابتكار و ابداع و خلاقيت جاي ويژه اي دارد و هر هنرمند مي تواند سبك و روش خاص خود را داشته باشد. 3. راست، درست و صادقانه روايت كند و از تحريف تاريخ دفاع مقدس بپرهيزد. البته بايستي از برخي موارد كه نقد منفي دفاع مقدس است نيز بپرهيزد و از بيان برخي مواردي كه باعث تضعيف است و لزومي هم براي افشا ندارد، دوري گزيند. با اين حال، حماسه ها و وقايع و نبردها را درست و صادقانه بگويد؛ در غير اين صورت و به استناد اطلاعات مفيدي كه خود مردم دارند، مقبوليت و مشروعيت، هنر و كار خود را از دست خواهد داد و ديگر راويان دفاع مقدس را نيز كم اعتبار خواهد كرد. 4. هر راوي دفاع مقدس حداقل در يك مقطع از تاريخ دفاع مقدس، در مورد يك عمليات يا يك منطقه اطلاعات كاملاً تخصصي داشته باشد. به عبارتي، راويان دفاع مقدس نيز بايد از كلي گرايي بپرهيزند و تخصصي عمل نمايند. در مورد ساير وقايع و تاريخ و مناطق دفاع مقدس، اطلاعات كلي كفايت مي كند. 5. راوي دفاع مقدس بايد درباره شهداي عمليات يا منطقه عملياتي كه درباره آن بحث مي كند اطلاعات كافي داشته باشد و زندگي، رفتار و منش آنها را بداند. 6. راوي دفاع مقدس نياز به اطلاعات كافي دربارهحزب بعث و امكانات نظامي آن، روشهاي تهاجم و دفاع عراق و حاميان وي داشته باشد. 7. هنرمند راوي دفاع مقدس، مانند هر هنرمند ديگر بايد مخاطب شناس بوده و شنونده و بيننده خود را درك كرده و در سطح و توان درك وي هنرنمايي كند. وي بايد قادر باشد شناخت دفاع مقدس را همراه با هيجان و تاثير و تاثر به مخاطب عرضه نمايد. بايد توجه داشت كه هنرهايي مانند نقالي، پرده خواني، شبيه خواني، تئاتر و ... از آن و براي مخاطب است، اگر وي جذب نشود به معني ناكارايي هنرمند و هنر اوست. 8. بديهي است كه هنرمند راوي دفاع مقدس، آن گونه كه مورد نظر داريم بايد از فن بيان و قدرت سخنوري خوب برخوردار و حركات موزون، جهت دار و اثرگذار يك هنرپيشه را داشته و قارد به تقليد حركات و نمايش رفتارها و حالات به نحو موثر باشد. در هنرنمايي به سبك نقالات و شبيه خوانان و پرده خوانان صداي خوش رساي راوي بسيار ضروري است. 9. وضعيت فيزكي راوي بايستي متناسب با موضوع روايت و ظاهر او بايستي در شأن دفاع مقدس و متناسب با موضوع و واقعه دفاع مقدس باشد. با بيان اين ويژگي هاي كلي، تصويري روشن تر از روايتگر دفاع مقدس به نمياش درمي آيد. هنرمندي مانند هنرمند تئاتر و سينما و شبيه همان نقل گويان و پرده خوانان و شبيه خوانان كه با آنها به خوبي آشناييم؛ با اين تفاوت كه ممكن است لباس يك رزمنده يا يك عراقي جاي لباس بلند پرده خوانان و ... را بگيرد. اشعار نيز اشعار حماسي است و از فردوسي گرفته تا شاعران معاصر با اين ويژگي كه ممكن است كميت اشعار معاصر كه در وصف دفاع مقدس سروده شده است بيشتر باشد. تاريخ وقايع دفاع مقدس نيز تكرارگونه اي است از واقعه عاشورا؛ اين بار به جاي علي اكبر(ع) و علي اصغر(ع) شهداي ديگر هستند و به جاي ابوالفضل علمدار(ع)، خيل آزادگان و جانبازان را مي بينيم كه نشان مي دهند همه چيز به نوعي همان است كه بوده و تنها حلقه گمشده، عدم به كارگيري و بهره مندي از هنري شبيه پرده خواني و ... در سطح گسترده است. برخي تئاترها و نمايش ها به اين فضا وارد شده اند؛ ولي به دليل مقطعي بودن و محدود به گروه هنري خاص و زمان مشخص و محدود، انتظارات را برآورده نمي كنند. از اين رو جا براي عرضه و به كارگيري مجدد اين روش باز است. اصول روايت دفاع مقدس در اين راستا، اصولي بر روايت دفاع مقدس حاكم است كه نبايد به آنها بي توجه بود. اصل اول: روايت دفاع مقدس، در راستا قرار دادن اين واقعه با واقعه كربلا است. حماسه دفاع مقدس را بايد تكرار حماسه عاشورا دانست. تفاوت اين دو تنها در سطح، گستردگي، ابزار جنگ و ديگر مظاهر فيزيكي است؛ اما در ماهيت كمترين تفاوتي با يكديگر ندارند. ممكن است 72 شهيد به بيش از 350000 شهيد تبديل شده باشند، ولي اساس، بنيان و فلسفه حركت را نمي توان دوگانه و مغاير و متفاوت با هم دانست. از اين رو، اصل اول روايت دفاع مقدس را بايد سرلوحه كار قرار داد. اصولاً بدون توجه به آنچه كه بر امام حسين(ع) و يارانش گذشت، نمي توان واقعه دفاع مقدس را به مردم مسلمان ايران تفهيم كرد. اصل دوم: تاسي از هدايت و مديريت امام چهارم(ع) و روايت هنرمندانه حضرت زينب كبري(س) است. بي توجه به رفتار، منش و خط مشي اين دو بزرگوار، از روايت دفاع مقدس محتوايي بي هويت خواهد ساخت. در مطالعه و تاثيرپذيري از سبك و سياق امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) نبايد شك كرد و رفتار و سكنان آنان را بايد در اين جريان، الگو قرار داد. در ادامه اين قماله به بررسي دقيق تر از اين دو اصل مي پردازيم و در ذيل به ساير اصول به اشاره اي بسنده مي كنيم. اصل سوم: توجه به نقش وجودي و رهبري الهي حضرت امام خميني(ره) است. روايت دفاع مقدس اگر خالي از امام(ره) باشد، به هيچ نمي ارزد. امام حسين(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت زينب كبري(س) و حضرت امام(ره)، چارچوب حماسه و روايت دفاع مقدس اند. توجه به امام حسين(ع) به عنوان الگو و دليل اصلي اين حماسه و توجه به حضرت امام(ره) به عنوان الگوي ثاني و دليل ثاني و الهام از مديريت و روش امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) مي تواند روايت دفاع مقدس را در مسير نگه دارد و به سرمنزل مقصود برساند. اصل چهارم: توجه به قهرمانان حماسه دفاع مقدس است. در اين راستا باز هم ابتدا بايد به واقعه عاشورا برگشت و اصالت را در آنجا جستجو كرد و سپس به دوران دفاع مقدس وارد شد. اصالت قهرمانان ما در وجود حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علي اكبر و علي اصغر(عليهم السلام) و ديگر حماسه آفرينان متجلي است. بدون توجه به آنها نمي توان فهميده ها و محمدي ها را وصف كرد و فهميد و فهماند. به هر ترتيب بايد به قهرمانان جنگ، توجه ويژه كرد. اصل پنجم: اصل پرهيز است. اصل پرهيز از جناح گيري و سياست بازي، اصل پرهيز از جانب داري از سپاه، ارتش يا بسيج. اصل پرهيز از سلايق و نظرات شخصي. اصل پرهيز ازتخطئه فرد يا شخصيت و به طور كلي اصل عدم ورود به سياست يا هر جرياني كه باعث خدشه دار شدن چهره زيباي هنر روايت دفاع مقدس باشد. اين اصل بايد مورد توجه قرار گيرد. هيمشه يادمان باشد كه مردم را براي مردم بخواهيم و آنها را براي خودشان دوست بداريم نه اينكه آنها را بخواهيم تا كسي را علم كنيم يا فردي را محكوم نماييم. دفاع مقدس از آن همه مردم بوده و هست و همه در آن دخيل بودند و حماسه آفريدند. برخي در خط مقدم و برخي در پشت خط، مهم نيست! مهم اين است كه همه بودند و حضور داشتند. در جريان دفاع مقدس براساس اين حضور همه حق دارند و همه مالك اند و حقوق همه در چنين برنامه هايي يكسان است. حتي اقليت هاي ديني هم در اين جريان محترم شمرده مي شوند و كسي نمي تواند و نبايد تعلق آنها را از اين آب و خاك و هشت سال حماسه، جدا نمايد؛ البته در اين جريان كسي بيشتر تلاش كرده و كسي ديگر در حد توانايي خود زحمت برده است، اما بايد عنايت داشت كه تشخيص اين كم و زيادها نه به عهده ماست و نه در عهده و توان ما، اين را بايد به صاحب اصلي اين حماسه ها، يعني خداوند (جل جلاله) واگذاشت و براي پرهيز از تفرقه و اختلاف از آن دوري جست. اصول ديگري را مي توان برشمرد؛ ولي به اعتقاد نگارنده رعايت اين پنج اصل مي تواند شهد شيرين موفقيت در اين راه را در كام ما بنشاند... و همين كافي است. در پايان اين مقاله به اصول اول و دوم برمي گرديم و براي تشريح بيشتر و عميق تر آن، نظري به مديريت روايت كربلا مي اندازيم و رابطه آن را با دفاع مقدس بررسي مي كنيم؛ با اين اميد كه راويان دفاع مقدس و برنامه ريزان را بيش از پيش متوجه رابطه عميق دو مقطع تاريخ كرده باشيم و نشان دهيم كه در حقيقت يك واقعه رخ داده است؛ با اين ويژگي كه بخشي از آن ديروز در نينوا و بخشي از آن امروز در دوران هشت سال دفاع مقدس بروز كرده است. چيزي شبيه يك روح در دو بدن! مديريت روايت، از كربلا تا دفاع مقدس (يا تجربه عملي حفظ و نشر ايثار) حفظ و انتقال ارزش ها، به وسيله فرهنگ و فعاليت هاي فرهنگي از اهميت فوق العاده اي برخوردار است. مقاله سعي دارد بار ديگر به بيان ارتباط ارزش هاي دفاع مقدس با ارزش هاي اسلام بپردازد و روش حفظ و انتقال آن را در چارچوب رفتاري بزرگان دين، يادآوري كند. بحث در اين باره بسيار است اما، اين قلم قادر نيست در اين فضا به تمامي ابعاد موضوع به طور گسترده بپردازد؛ بنابراين به كليتي از آن، آن هم به اشاره اي بسنده مي كند. قبل از هر چيز، بررسي چگونگي حفظ و انتقال ارزش ها، منوط به تشخيص شش شناسه است: 1. ارزش شناسي: شناسايي دقيق آنچه كه در رابطه با دفاع مقدس تلقي مي شود و بيان و ثبت آنها به منظور جلوگيري از اعمال نظر و سليقه اقراد و گروه هاي افراطي 2. رتبه شناسي: تعيين اولويت و ترتيب و ترتب هر كدام از آن ارزش ها به منظور ايجاد امكان برنامه ريزي دقيق و استراتژيك 3. مخالف (دشمن) شناسي: تشخيص دقيق و تعريف فرد و يا جوامعي كه در داخل و يا خارج با فرهنگ و جهت سازنده دفاع مقدس مخالفند و به نوعي در مقابل آن قرار مي گيرند و سعي در انحراف جهت و يا تحريف وقايع آن دارند. 4. موافق (مخاطب) شناسي: تعريف دقيق موافقان فرهنگ و جهت گيري ارزشهاي دفاع مقدس و كساني كه به نوعي در ارتباط با اين فرهنگ قرار مي گيرند. 5. روش شناسي: تشخيص مديرانه و مدبرانه روش هايي كه به وسيله آنها حفظ و اشاعه و انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل ها امكان پذير باشد. 6. ابزارشناسي: ابزار، وسايل، امكانات و تجهيزات، سرمايه، تكنولوژي و ... كه به كمك آنها روش هاي پيش بيني شده قابليت اجرا يابند و به اجرا درآيند. بدين معني كه ابتدا بايد «ارزش ها» را شناخت و «دستاورد» را تعريف كرد تا در همان ابتدا مشخص شود كه چه چيز را بايد حفظ كرد وانتقال داد. بعد از شناسايي ارزش ها، با قبول اصل اهم و مهم و با توجه به محدويت هاي مادي وغيرمادي، بايد ارزش ها را رتبه بندي و اولويت حفظ وانتقال هر كدام را معين كرد. در ادامه، دشمن شناسي نيز از آن جهت ضرورت مي يابد كه لازم است بدانيم «ارزش» را در مقابل چه كس يا چه چيزي بايد حفظ كرد؛ به بيان ديگر، معارض ارزش ها چه كس يا كساني و با چه روش و امكاناتي است و اگر انتقال ارزش با مانع يا موانعي مواجه است، عامل اصلي ايجاد موانع كيست يا چيست؟ در همين راستا بايد با موافقان حفظ و انتقال ارزش هم آشنا شد. به عبارت بهتر، بايد نسل هاي فرهنگي را كه عامل حفظ و انتقال و يا پذيرنده انتقال هستند، شناخت و به توان، ظرفيت و استعداد آنها پي برد تا جهت، تنوع، پيچيدگي و گسترده برنامه ريزي و اجرا مشخص شود. به بيان ديگر، مجري فرهنگي بايد مخاطب خود را به درستي بشناسد تا به زبان، زمان و مكان او سخن بگويد. بعد از تشخيص ارزش ها و شناسايي معارضان و موانع و موافقان و مشتاقان و ... بايستي روش شناسي كرده تا معلوم شود كه به هر كدام از مقوله هاي حفظ وانتقال و نهادينه كردن فرهنگ ايثار و شهادت با چه روش و سبكي پرداخته شود. بديهي است در كنار روش شناسي، ابزارشناسي هم نياز است. در اين مسير، وسيله اي كه روش مورد نياز با استفاده از آن قابل اجرا شود، به پيدايي درمي آيد. اما تشخيص و اجراي شناسه هاي ششگانه فوق، خود نياز به نظامي مدون و تعريف شده دارد؛ به نحوي كه استراتژي، اهداف، خط مشي، رويه و روش هاي آن تبيين شده باشد و بتوان در حيطه آن اقدام به برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت، كنترل و رهبري كرد و آن را با همراهي افراد فرهنگي به اجرا درآورد. از اين سيستم مي توان تحت عنوان «مديريت حفظ و انتقال و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت» ياد كرد. در همين باره، نكته ديگري كه قابل توجه است و آن لزوم وجود الگويي عملي براي اين نوع مديريت ويژه فرهنگي است. الگوي «مديريت اشاعه فرهنگ ايثار» براي هر ملت و قومي، ويژگي هاي خاص خود را دارد واين ويژگي ها در فرد يا افراد معيني از آن فرهنگ، تجلي مي يابد. اما اين حفظ وانتقال، با شدت و ضعف هايي همراه بوده است. در مواردي كه اين حفظ و انتقال به درستي انجام شده، از تحريف مصون مانده و اصل آن ارزش، بدون هيچ خدشه اي به نسل هاي ديگر رسيده و به خوبي درك و پذيرفته و باز به نسل بعد تحويل شده است. انتقال واقعه كربلا، يكي از حفظ و انتقال هايي است كه به خوبي انجام شده است، آن گونه كه عوامل و روش هاي آن مي تواند الگوي مناسبي باشد تا با پيروي از آن، ديگر ارزش هاي مشابه را صيانت و گسترش داد. بررسي واقعه كربلا و مداقه در احوال عوامل و روش به كار رفته آن، ما را به اين نتيجه مي رساند كه امر حفظ و انتقال ارزش ها نه تنها كاري مقطعي و موردي نيست، بلكه فرايندي پيچيده و بلندمدت است. پيچيده از آن حيث كه اين عمل، صرفاً فعاليتي احساسي نيست و از اصول عقلي، كاملاً بهره مي برد. به بياني، ذوق و سليقه و احساس عشق و عقل وانديشه در هم مي آميزند و ابزار و لوازم اصلي آن را فراهم مي آورندن. براي درك اين موضوع كه «حفظ و انتقال ارزش » نياز به «مديريت» دارد، آن هم مديريتي بلندمدت، دقيق و همه جانبه؛ مديريتي كه به نوعي «مديريت بر مبناي هدف» (manggement gy objective) را كه امروزه يكي از انواع مديريت علمي است تداعي مي كند. به واقعه كربلا و عاملين آن، از ديدگاه مختلف نگاه شده است. ما از منظر «مديريت حفظ و انتقال فرهنگ ايثار و شهادت» به اين قضيه نگاه مي كنيم و به بررسي اجمالي آن مي پردازيم. مديريت اين مقطع تاريخ با «امام حسين(ع)» بود. اصول مديريت اين مدير شايسته به خوبي قابل بيان است. 1. استراتژي: استراتژي امام حسين(ع)، در راستاي هدف پيامبر(ص) بود و آن حفظ و انتقال ارزشي بود به نام اسلام؛ ضمن اينكه پيامبر اكرم(ص)، واقعه كربلا را پيش بيني كرده بود. اين نشان مي دهد كه استراتژي مورد نظر از عمق زماني، برخوردار است. با انتقال مفاهيم و پيام هاي كربلا، دريافتيم كه حدود و ثغور آن به مكاني كوچك مانند كوفه يا شام، محدود نشد؛ اين بدان معني است كه استراتژي كربلا، از بعد مكاني هم نامحدود است. رساندن يك پيام، بنا به ارزشي كه دارد، ساز و كار مناسب خود را مي طلبد و رساندن ارزشي ديگر، مثل اسلام، از حضرت محمد(ص) به حضرت مهدي(عج) نيز ساز و كار در خور خود را مي طلبد. در اين راستا، بايد روشي ويژه به كار بست و هزينه اي همسنگ «ارزش» هم پرداخت. به خوبي روشن است كه اين روش و هزينه، در كربلا، به رهبري امام حسين(ع) و هنر روايت زينب(س)، خلق شد و نتيجه هم داد. شكي نيست كه حصول چنين نتيجه اي اتفاقي و حادثه اي نبوده و بينشي عميق و راهبردي دقيق پشت آن نبوده و اهداف معيني دنبال مي كرده است. 2. هدف استراتژي كربلا: «مديريت كربلا» از طرح استراتژي خود، اهدافي مدنظر داشت از جمله: ـ تعالي و تكامل انسان؛ يعني ادامه روند تربيتي، پرورشي و فرهنگي اسلام ناب محمدي(ص). ـ عدالت اجتماعي؛ يعني ادامه روند اصلاحات اقتصادي و كاهش اختلاف بين طبقات طبق اسلام ناب محمدي(ص). ـ مجد و عظمت و آزادگي همه انسانها؛ بدون توجه به دين و مذهب آنها (اگر دين نداريد آزاده باشيد). ـ نابودي ظلم و دوري از ذلت (هيهات من الذله) ـ ايجاد سيستم نظارت اجتماعي اسلامي (جاري شدن نيت امر به معروف و نهي از منكر). ـ جلوگيري از تحريف دين و انحراف دين و انحراف اخلاقي ـ ديني امت پيامبر(ص) ـ و ... براي درك موفقيت مديريت كربلا، كافي است كه بررسي كنيم، آيا اين اقدام به اهداف موردنظر خود رسيده است يا خير؟! سياست ها و خط مشي مديريت كربلا رسيدن به اهداف عاليه استراتژي بزرگ كربلا، بدون تبيين خط مشي كلان و سياست هاي اصلي، امكان پذير نبوده است. سياست هاي اين اقدام بزرگ كدامند؟ آيا اين سياست ها بنا به اقتضاي زمان و مكان، تغيير پيدا كردند و يا با چنان صلابتي دنبال شدند كه تصور تغيير در آنها ناممكن است؟ آيا آن سياست ها امروزه هم قابل دفاع و به كارگيري هستند؟... بررسي اين سوالات و رسيدن به جواب كامل، فرصت زياد و فضاي نگارشي وسيعي مي خواهد. همان طور كه سالها است اين قضايا بررسي مي شود و در اينجا، همچنان به نگاهي گذرا بسنده مي كنيم. از جمله سياست هاي مديريت كربلا عبارتند از: ـ طرفداري از حق در همه حال ـ اطاعت از ولي الامر ـ برنامه ريزي خردمندانه و بلندمدت ـ اجراي برنامه هاي فرهنگي، قبل، حين و بعد از نهضت ـ و ... در ادامه، هر كدام از اين سياست ها، با تدابير و روش هاي معين و معقولي به اجرا درآمد. نكته قابل توجه در روش اجرايي مديريت كربلا، توجه به اقتضاي زمان و مكان، و به كارگيري نوعي «مديريت اقتضايي» است، تا حصول هدف، حتمي و قطعي شود. به عنوان مثال، براي اجراي سياست اطاعت از ولي امر، در همه حال امام حسين(ع) را در كودكي در كنار پيامبر(ص) مي بينيم و سپس در كنار پدر و برادر. در كنار پدر به اطاعت، دفاع و نبرد پرداخت؛ اما در كنار برادر، روش اطاعت، دفاع و صلح را پي گرفت. در اين روش اطاعت از ولي امر، همچنان وجود داشت، دفاع از حق ثابت ماند، ولي نبرد جاي خود را ـ در زمان امام حسن(ع) ـ به صلح داد و امام حسين(ع)، حسب امر ولي امر، آن را پذيرفت. هجرت از موطن به سوي كوفه، به صورت كارواني، يكي ديگر از روشهاي اجرايي بود؛ روشي كه عدم اجراي آن مي توانست، هزينه اين مديرت را كه همانا خون و اسارت اهل بيت و ياران بود، زير سوال شبهه آفرينان ناتمام گذاشتن حج نيز يكي ديگر از مهمترين تدابيري بود كه اتخاذ شد. اين انديشه اجرايي هم از حيث ارزش گذاري و رتبه بندي ارزش ها ـ اهم و مهم ـ و به طور كلي از نظر اهميت يك سيستم نسبت به سيستم ديگر و يك فعاليت نسبت به فعاليت ديگر در شرايط زماني و مكاني خاص، (مديريت اقتضايي) و هم از حيث فرهنگي بودن اين اقدام قابل توجه و تعمق است. اين كنش مديريتي نشان مي دهد كه «مديريت فرهنگي» نيز مدنظر مديريت كربلا بوده است و اتخاذ اين تدبير فرهنگي، بي مناسب با حصول نتايج نهايي از پيش تعيين شده، نبوده است. به موارد ديگري از اين اقدامات مبنايي مي توان اشاره كرد: ـ پذيرش تربيت در خانه خدا رسول خدا ـ اطاعت از پدر (امام اول) ـ اطاعت از برادر (امام دوم) ـ توجه به زمان و مكان ـ برنامه ريزي دقيق و عقلاني ـ بيعت نكردن با يزيد و ... گفتني است كه تدبير به خودي خود موفقيت را تضمين نمي كند، بلكه روش اجراي آن هم مهم است. در مديريت كربلا، هنر اجراي تدبير مشهود است. از آنجا كه مديريت كربلا، تنها يك مديريت نظامي و به منظور يك برخورد صرف نظامي نبود، و همه زمان و مكان تاريخ و جغرافيا را در نظر داشت. اجراي اين تدابير بسيار ظريف و حساس بود؛ ضمن اينكه مدير در تقاطع مختلف زماني و مكاني قادر به حضور مستقيم نبود. بنابراين، در بحث واگذاري اختيارات به نيروهاي تحت امر، عقلانيت و بينش بالايي به كار رفته است. به نحوي كه مي توان از آن تحت عنوان «هنر واگذاري اختيار و مسووليت» ياد كرد. واگذاري بخردانه اختيارات در مواردي چون ممانعت از جهاد امام سجاد(ع)، برداشتن بيعت از ديگران، واگذاري مسووليت پرچمداري و آب رساني به عباس(ع) و ... پديدار است. براي واگذاري اختيار و مسووليت، رعايت دو شرط كلي ضروري است؛ يكي اينكه، مسووليت متناسب با توان جسمي، روحي و دانشي فرد باشد و ديگر اينكه، واگذاري اختيار به معني برداشتن نظارت مستقيم است. مي بينيم كه مديرت كربلا بهترين فرد را براي مسووليتي خاص انتخاب كرده است و اختيارات كامل به او سپرده و بر او نظارت مستقيم و آمرانه ندارد، بلكه به رهبري و هدايت وي مي پردازد. معلوم است كه مديريت كربلا از پيامد اين واگذاري مسووليت و اختيار، آگاهي كامل دارد. اگرچه در هر صحنه اي كه لازم بود، مدير، خود حضوري مستقيم و موثر داشت؛ اما اين حضور براي محدود كردن اختيار و كم كردن اختيار و كم كردن مسووليت ها نبود، بلكه تاريخ ثبت كرده است كه اين وانهي مسووليت و اختيار و جايگزيني هدايت و رهبري به جاي نظارت مستقيم و آمرانه و تحكمي، اثرگذار بوده و سالها بعد از شهادت مدير كربلا، نافذ و اثربخش بوده است. اگر غير از اين بود...! تناسب شغل و مشاغل، مسوول و مسووليت، مخير و اختيارات و ... درست وحتي اعجاب آور است. در اين راستا، انتخاب حضرت زينب(س) و حضرت سجاد(ع) به عنوان پيام رسانان و مبلغان فرهنگي، تحسين برانگيز است. ابزار اجرا در فرايند كربلا، آنچه انديشيده و به برنامه تبديل شد با وسيله و ابزاري مناسب به اجرا درآمد. پيام، با بيان و رفتار ابلاغ، انديشه و هدف با سخنراني ها و سفيران تبيين، به همگان فرصت تصميم گيري و مشاركت داده، هرگونه اجبار و اعمال نظر حذف، زمان مناسب صرف و هزينه لازم، از رنج سفر تا بريده شدن گلوي اصغر و ... پرداخت شد. رافت و مهرباني به كار رفت و سپاه يزيد سيراب شد. كه حر، يكي از نتايج اين مهرباني بود. در زماني مقتضي «شمشير» به كرا رفت و باز هزينه لازم، از شهادت مدير و يارانش، تا اسارت اهل بيت. تاريخ، موضع گيري اين مدير سياسي و نفوذ و اثربخشي اين مدير فرهنگي و توان اين امير نظامي را به اثبات رساند. اثرپذيري رهبران جهان از امام حسين(ع) او رابه يك قهرمان جهاني و مديري بين المللي تبديل كرد و اين جهاني شدن دليلي بر وسعت استراتژي و حقانيت مواضع و درستي رفتار و انتخاب اوست. ويژگي خاص مديريت كربلا، توجه كامل به هدف اصلي است كه تمامي تدابير و برنامه ها، ابزار و هزينه ها، با توجه به هدف به كار رفته اند و اين ويژگي نشان مي دهد كه همه فعاليتها در طول يكديگر قرار گرفته اند و مجموع فعاليتها در حقيقت يك فعاليت اند و مربوط به يك آرمان و به منظور تحقق يك هدف اجرا شده اند. اين فعاليت ها، اعم از اطاعت، دفاع، صلح، جهاد، شهادت، اسارت و ... همه وسايل، تدابير و هزينه هايي است كه در يك راستا صرف شده اند. هزينه خون همان قدر در راستاي اهداف و به تناسب اهميت هدف است كه هزينه اسارت و ماندگاري تاريخ كربلا، بدون تحريف حاكمان زورمدار تاريخ نويس! و ايجاد انگيزه در ايجاد انقلاب ها از قيام زيد و مختار تا دفاع مقدس نظامي و دفاع مقدس فرهنگي و ... به معني درستي و اثربخشي مديريت كربلا است. هرچند هر كدام با انگيزه اي منحصر و در ابعاد خاص خود، صورت پذيرفته اند و خواهند پذيرفت. شكي نيست تحقق قيام مهدي موعود(عج) ادامه قيام كربلا و در راستاي «مديريت اثربخش كربلا» است؛ مديريتي كه در حقيقت بايد از آن تحت عنوان «رهبري فرهنگي» ياد كرد. چرا زينب؟! حضرت زينب(س) يكي از مجريان انديشه هاي فرهنگي مديريتي كربلا است. كسي كه وظيفه اي سنگين را به دوش كشيد و به سرمنزل مقصود رساند؛ اين وظيفه چيزي نيست مگر روايت و انتقال حماسه كربلا به نسل ها و ملت ها. دلايل متعددي بر اين انتخاب مترتب است، از جمله: ـ عالم بودن، زن بودن، فصيح بودن، شاهد بودن، سلامت و شجاعت و ... در علم وي همين بس كه به «عالمه غيرمعلمه» معروف است. كسي كه بدون معلم، از علم خدادادي برخوردار بود. ـ در آن شرايط جنسيت زن، شرايط «زنده ماندن» را فراهم مي كرد. مبلغ بايد زنده مي ماند تا بتواند «پيام رساني» كند! علاوه بر اين، اين جنسيت از ظرايف فرهنگي و تبليغي به خصوصي بهره مند است و به كارگيري آن، علاوه بر حس انتقال پيام ارزشي كربلا، الگويي براي جهانيان است تا شخصيت «زن» را حركت بگذارند و او را اكرام كنند. با اين انتخاب، مديريت كربلا نه تنها تاريخ را از تحريف نجات داد و پيام قيام خود را به درستي به جهانيان ابلاغ كرد، بلكه شاخصي براي حق و باطل با ميزان ارزش هاي زن و حريك حرمت او قرار داد. اين شاخص، «زينب» است. پس هر كه در عرصه تبليغ و پيام رساني به «پيام رسان» شخصيتي «زينبي» مي دهد، حق است و غير آن باطل. ـ زينب(س) از فصاحت كلام برخوردار و در سخن و بيان توانا و چيزه دست بود. خطبه هاي او در يادها ماند. فصاحت بيان و خطبه هاي محكم، ارثي بود كه از پدر به يادگار داشت. ـ زينب(س) شاهد تاريخي بود كه به شمشير ناحق و خون حق رقم خورد تا او را براي حضور نداشتن، متهم به داستان سرايي نكنند. ـ زينب(س) بيمار نبود تا او را به هذيان گويي متهم كنند. كما اينكه اگر امام سجاد(ع) به پيام رساني اقدام مي كرد، اين تهمت، سخنان و تلاشهايش را بي اثر مي كرد. ـ زينب(س) شجاع بود و در ميان شاميان ديوصفت، با صلابت و بدون ترس گفت آنچه بايد بگويد... به هر صورت، وظيفه مهم، اساسي و فرهنگي زينب(س)، در مسير تاريخ جاري شد و امروز، اگر خانواده ها از كربلاييان، رهبران از امام حسين(ع)، جوانان از علي اكبر(ع)، خردسالان از علي اصغر(ع) و رقيه(س)، آزادگان از اسراي كربلا، جانبازان از عباس علمدار(ع) و ... سرمشق، تاثير و الهام مي گيرند، از يمن وجود آن بانوي فرهيخته و فرهنگي است. اين تاثير را در هنر و ادبيات اسلامي مي توان پي جست. در دوران دفاع مقدس هم تاثير بيان زينب(س) را بر پيشاني بندها، تابلونوشته ها، رمز عمليات ها، نوحه و سينه زني ها و ... مي توان ديد و شنيد و خواند. انتقال فرهنگ ايثار و شهادت به نسل ها دفاع مقدس، مقطعي از تاريخ ايران و به طريق اولي، اسلام است. اين تاريخ مقدس نيز كه ادامه روزگار كربلا است، بايد صيانت شده و به نسل ها منقتل شود. تحريف در تاريخ چيز جديدي نيست كه نتوان آن را شناخت و به وجود آن شك كرد! در تاريخ ايران زمين اين مساله بارها نمود داشته است. به عنوان مثال، ورود اسكندر مقدوني به ايران، تاريخي است. مبهم و پر از شبهه، تا آنجا كه هنوز معلوم نيست كه آيا اسكندر به ايران پا نهاده است يا نه؟! ضمن اينكه، اسناد و استدلالهاي تاريخي و منطقي مبني بر عدم ورود اسكندر به ايران وجود دارد، اين در حالي است كه قبول ورود اسكندر و تصرف ايران زمين، به كتب درسي دانش آموزان ما وارد شده و برخي كتب تاريخي ديگر هم آن را پذيرفته اند، اگرچه اين موضوع جاي سوال بسيار دارد. دفاع مقدس هم، از ديد تاريخي، اگر به خوبي حفظ و به نسل ها تحويل نشود، مي تواند دچار تحريف شود و نه تنها افسانه اي از آن به آيندگان برسد، بلكه ديگرگون شود و به نفع دست هاي پنهان تاريخ نگار و قلم هاي فرصت طلب و دگرانديش منحرف شود. بنابراين وظيفه حفظ و انتقال را بايد جدي گرفت و با مديريت صحيحي كه در راستاي «مديريت كربلا» باشد، به آن پرداخت. روايت دفاع مقدس، جدا از روايت كربلا نيست، در اين اصل نبايد شك كرد. بنابراين، شيوه امام(ع) در انتخاب مجريان فرهنگي و نيز روش زينب(س) براي رويداد، بايد الگوي علمي و عملي قرار گيرد. اشاره به اين اصول و الگوها در اين نوشتار براي تاكيد بر اين مهم بود. «شناخت دفاع مقدس»، «آگاهي فني و تخصصي در هنر و ادبيات جنگ و مقاومت و ...» از ويژگي هاي يك عنصر فرهنگي است كه در زمينه دفاع مقدس فعاليت مي كند. «قدرداني» يكي ديگر از اين خصايص است. به قول شهيد آويني «قدر انقلاب ديني را آن بسيجي وارسته مي داند كه با ذائقه روح، لذت محفل انس را چشيده است.» تكليف امروزين ما، از مرور واقعه كربلا، به ويژه يادآوري تاريخ حماسه و رنج حضرت زينب(س) معلوم است: «به روشي درست ـ نه هر روشي ـ و با استفاده از ابزار درست ـ و نه هر ابزاري ـ شجاعانه ـ و نه با هراس ـ هنرمنداه ـ و نه غير آن ـ با مديريتي فرهنگي ـ و نه هر مديريتي ـ ارزش ها را دريابيم، از انها حفاظت و حراست كنيم و تمام و كمال به نسلهاي شايسته انقلاب تحويل نماييم تا هديه قدوم مبارك آقا امام زمان(عج) كنيم.» در اين باره چند نكته بسيار مهم و اساسي وجود دارد: 1. استراتژي امام حسين(ع) در راستاي استراتژي پيامبر اكرم(ص) بود. استراتژي حضرت زينب(س) نيز در راستاي استراتژي امام سجاد(ع) و راهبردهايشان هم، تداوم انديشه امامان و در نهايت پيامبر بود و ... اين بدان معني است كه استراتژي مديريت حفظ وانتقال ارزشهاي امروز ما نيز بايستي به دنبال استراتژي حضرت زينب كبري(س)، و به عبارت دقيق تر، عين استراتژي حضرت، به عنوان الگوي حفظ و انتقال ارزش و در نهايت تداوم انديشه پيامبراكرم(ص) و پيگير خواست ايشان باشد. روشن است كه در اين رابطه توجه به تمامي ابعاد كار و شخصيت هاي هدايت گر و ابزار كار و ... ضروري مي باشد، و اين به مفهوم «تحقيق و پژوهش فرهنگي» است. ويژگي اين پژوهش، گستره و عميق نگري است. يعني همه ابعاد و جوانب را در نظر مي گيرد و به هر موضوع هم كاملاً عميق مي نگرد و از غرق شدن در موضوعي و بي توجهي به موضوع ديگر مي پرهيز. 2. يكي از موضوعاتي كه «پژوهش فرهنگي براي حفظ و انتقال ارزش و اشاعه فرهنگ دفاع مقدس» بايد بدان بپردازد، نقش امام سجاد(ع) در رهبري و هدايت فرهنگي واقعه كربلا است. به عنوان نمونه: ايشان در خيلي از موارد مستقيم دخالت نكردند، چرا كه بيماري ايشان دستمايه اي براي تحريف سخنانشان و بي اثر كردن «تاريخ واقعي» مي شد؛ با اين حال وقوف و نظارت كامل بر اوضاع داشتند. در كوفه، آنجا كه زينب(س) خطبه اي محكم بيان فرمودند كه نزديك بود به قيام كوفيان پشيمان! بينجامد و يا به شهادت اسراي كربلا، به ويژه شخص زينب(س)، امام سجاد(ع) به موقع و با قاطعيت به او مي فرمايد كه: ـ اسكتي يا عمتي (عمه ساكت باش). چرا كه هدف نهايي در «شام» محقق مي شود، نه در كوفه. يعني درك «مكان تحقق هدف» با رهبر بود، همان گونه كه درك «زمان تحقق هدف» هم با اوست. زينب(س) اين را مي دانست، پس اطاعت امر ولي كرد و ساكت شد، اگر چه زخم درون لب باز مي كرد تا همه رنج ها را فرياد كند. همان طور كه اشاره شد، يكي از دلايل موفقيت حضرت زينب(س) در امر «روايت تاريخ كربلا» و «انتقال ارزش هاي آن»، استفاده از «هنر بيان» بود. تسلط ايشان بر واژه ها، و تركيب كلمات و جمله هايي كه اقتدار ادبي او را نشان مي دهد و اقتدار و توان پدر را به يادها متبادر مي كند، ابزار موثر هنرمندانه به كار مي رفت، به نحوي كه در دل سياه و سنگ كافران هم اثر مي كرد. اين نشان مي دهد كه زينب(س) مي دانست چه بگويد و مي دانست چگونه بگويد و به آنچه مي انديشيد و مي گفت نيز اعتقاد داشت. آيا همين الگو و روش براي موفقيت هر كارگزار فرهنگي، كافي نيست؟! بهره گيري از ابزار مفيد و موثري مانند هنر، در حفظ و انتقال ارزش، امري تفريحي و اتفاقي نيست. ماهيت اثرگذار هنر، براي همگان آشكار است. گفته اند «هنر آينه اي است كه هم از تاريخ تاثر مي پذيرد و هم در نهايت، تاريخ را معنا مي كند.» زينب(س) از هنر استفاده كرد و تاريخي را از تحريفات نجات داد، تاريخي كه آن زمان «اكثريت قريب به اتفاق» درصدد مرگ آن بودند و الحق اگر زينب نبود، اسلام چيزي كم داشت و چيزي را گم مي كرد، چيزي مثل يك «الگوي فرهنگي»، «هنر روايت»، «مديريت حفظ و انتقال ارزش ها»، «بسط و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت.» ... بياييد، زينبي بينديشيم و بدانيم كه: ما كمبود قهرمان نداريم، بلكه كمبود معرفي قهرمان داريم و بدانيم دفاع مقدس ما با كربلا بي ربط نبوده و نيست و رهبر ما هم با امام حسين(ع) بي مناسبت نبوده و نيست و ما هم با زينب(س) ناآشنا نيستيم. براي نيل به نتايج در خور حماسه آفرينان هشت سال نبردي بي امان و نابرابر و براي انتقال اين ارزش بي بديل در تمام تاريخ كشورمان، بايد با تمام قوا و با تمام نفرات به پيش تاخت و همانند خود آن عزيزان از كمبود امكانات و موانع راه، انديشه نكرد و هراس به دل راه نداد. براي پيشبرد راه همانند خود آن حماسه آفرينان به بزرگان دين روي آوريم تا راه گم نكنيم و بينش درست را دريابيم و دانش لازم را بياموزيم وهنر مناسب را به كار بنديم و غيرت كنيم تا حماسه اي ديگر همسان و در شان رزمندگان بيافرينيم و بالاتر از شاهنامه فردوسي و افسانه هاي او، حماسه هاي واقعي اما تكرارناپذير غيورمردان ايران را ثبت كنيم تا به افسانه تبديل شوند و نسل آينده آن را رويا و فسانه تلقي نكند؛ چرا كه اعجازهاي دفاع مقدس آن چنان بلند و بزرگ اند كه اگر درست ترويج نشوند براي نسل هاي آتي به خيال پردازي و تبليغات شاهنامه اي بدل خواهند شد. و در نهايت: هيچ شكي نبايد كرد كه نهادينه كردن فرهنگي كه از هيچ همه چيز ساخت و با دست تهي و سلاحي ابتدايي ايران را در برابر همه تورانيان عصر از زوال نجات بخشيد و به اوج مجد وعظمت رسانيد، مي تواند بار ديگر و بارهاي ديگر در عرصه هاي گونه گون سياسي، اقتصادي، فني، علمي و ... اين كشور عزيزتر از جان را به شكوفايي بشكوهي و بلندي برساند.

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:04 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : عوامل موثر بر پديدآيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : فرهنگ، ايثار، شهادت، خانواده، مراكز آموزشي، رسانه ها
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
دست يافتن به فرهنگ پر ارزش ايثار و شهادت و گسترش دادن آن در همه­­ي سطوح اجتماع به هماهنگي تمام مجموعه­هاي تأثيرگذار و استفاده­ي بهينه از همه­ي امكانات و ابزارهاي فرهنگ ساز جامعه نياز دارد. خانواده­ها به عنوان اولين و مهمترين پايگاه شكل­گيري و رشد شخصيت و فرهنگ افراد، جدي­ترين وظايف و مسؤوليت­ها را در اين عرصه برعهده دارد. وسايل ارتباط جمعي همچون صدا و سيما، روزنامه­ها و... دومين دسته از عوامل تأثيرگذار فرهنگي هستند كه مي­توانند هماهنگ و همراه با خانه و مدرسه و دانشگاه، نرم­افزار لازم را براي ساختن و گستردن فرهنگ ايثار و شهادت در تمام لايه­هاي اجتماع مهيا نمايند.
مراكز آموزشي، از كودكستان گرفته تا دانشگاه سومين مجموعه­اي هستند كه مي­توانند با تهيه منابع علمي مناسب و رفتارهاي صادقانه و محبت­آميز و منطقي و فضاسازي هدفمند محيط آموزشگاهها، فرهنگ ساخته شده توسط خانواده­ها را در دل و جان دانشجويان نهادينه ساخته و آنان را آماده­ي ايثار و فداكاري در راه حق نمايند.
مقدمه
در يك فرايند طبيعي براي شكل­گيري فرهنگي خاص، ابتدا افراد جامعه نسبت به موضوعات و عناصر تشكيل دهنده­ي آن فرهنگ و مسايل مطرح در آن آشنايي پيدا مي­كنند و سپس با آگاهي يافتن از مزايا و آثار موجود درآن، انگيزه و تمايل لازم نسبت به آن فرهنگ وجودشان را فرا مي­گيرد. آن­گاه براي دستيابي و بهره­مندي ازآنچه شناخته­اند دست به تلاش و كوشش خواهند زد.

بدين صورت فرهنگ مورد نظر گليم خويش را در آن جامعه پهن كرده و هنگام را به مهماني بر سر خان فرهم شده دعوت خواهد نمود. بنابراين چنانچه اجتماعي بخواهد از آثار سازنده و دستاوردهاي پيش برنده­ي فرهنگ ايثار و شهادت بهره­مند گردد لازم است آگاهانه، هدفمند و برنامه­ريزي شده براي ايجاد و گسترش اين فرهنگ سعي و كوشش كرده و هر يك از عوامل تأثيرگذار در اين عرصه را به گونه­اي چينش كند كه در جمع، از كاركرد مناسب آنها به اهداف گرانسنگ خويش نايل آيد.

به همين دليل صاحب اين قلم بر آن است تا به روش كتابخانه­اي و تجزيه و تحليل ديدگاه­هاي صاحب نظران امور فرهنگي، تربيتي برخي از نهادهاي مؤثر در اين ميدان و وظايفي كه هر كدام ازآنها براي ساختن و گسترش چنين فرهنگي برعهده دارند را معرفي و اهميت و نقش هر يك را در اين عرصه تشريح و تبيين نمايد.

خانواده، رسانه­هاي جمعي و مراكز آموزشي از جمله نهادهاي بسيار تأثيرگذار در پديدآيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت هستند كه در اين مقاله به طور جداگانه جايگاه، نقش و مسؤوليت هر كدام از آنها مورد بحث و بررسي قرار گرفته و راهكارهاي لازم در هر زمينه ارايه خواهد شد.

1- خانواده و نقش آن در پديدآيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت

به تأييد همه­ي روانشناسان و متخصصان علوم تربيتي، خانواده نخستين پايگاه شكل­گيري شخصيت و باورهاي آدميان است، بدين سبب در نخستين بخش اين جستار چگونگي تأثيرگذاري خانواده و نقش آنها در پديدآيي و گسترش لفرهنگ ايثار و شهادت در دوره­هاي مختلف زندگي فرزندان را مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد:

1-1- انعقاد نطفه و آغاز مسؤوليت والدين

هر چند كار اصلي فرهنگ سازي و تربيت هدفمند فرزندان پس از تولد آنها و به­ويژه از هنگامي كه آنان توان عقلي كافي براي دريافت پيام­هاي پرورشي را دارا شدند آغاز مي­شود، لكن مسؤوليت پدر و مادر پيش از آن و حتي پيش از دوران جنيني كودك، يعني زمان انعقاد نطفه، شروع خواهد شد.

«چنانچه زوجين قبل از فرزنددار شدن، شرايط روحي، اخلاقي و معنوي مناسبي كسب كنند و با استفاده از روزي حلال مقدمات پاكيزگي روح را فراهم نمايند و در زمان انعقاد نطفه داراي ويژگي­هايي نظير آرامش رواني، اخلاقي و معنوي مناسبي كسب كنند و با استفاده از روزي حلال مقدمات پاكيزگي روح را فراهم نمايند و در زمان انعقاد نطفه داراي ويژگي­هايي نظير آرامش رواني، طهارت جسمي و روحي، انديشه­اي پاك، انگيزه الهي داشتن فرزندي صالح، متذكر به ياد و نام خدا و ملتزم به خواندن نماز شب زفاف باشند به طور يقين بخشي از وظايف والدين قبل از تولد تحقق مي­يابد...» (محموديان، 1383: 118)

در همين راستا از امام رضا(ص)نقل شده كه فرمود:

«چون عروس را آوردند موي پيشاني او را بگير و رو به قبله بگو خداوندا! امانت خويش را دريافت كردم، به مقتضاي پيمان زناشويي او را حلال كرده­ام، خدايا فرزند مبارك و تمام عيار از او نصيبم فرما و شيطان را از اولادم بي­نصيب گردان»(مشكيني، 1359: 68)

2-1- بسترسازي فرهنگ ايثار در دوران جنيني فرزندان

امروزه بر كمتر كسي پوشيده است كه دوران جنيني كودك علاوه بر اينكه دوران تكامل جسمي و ايام شكل­گيري اعضاء و جوارح او است، دوران دريافت پيام­هاي تربيتي و تأثيرپذيري اخلاقي و رواني او نيز مي­باشد.

«نتايج تحقيقات {دانشمندان آمريكايي و انگليسي} نشان مي­دهد: كودكاني كه مادران آنها در دوران بارداري سيگار مي­كشيده­اند بيشتر دچار مشكلات رفتاري مي­شوند كه اغلب اين مشكلات از اوايل هجده تا بيست و چهارماهگي بروز مي­كند...»(روزنامه خبر جنوب، 2 مرداد 1385).

با توجه به نتايج چنين تحقيقاتي مي­توان دريافت كه وظيفه ديگر خانواده براي پرورش نسلي پاك و آماده­ي شهادت و فداكاري در راه حق، مراقبت­هاي حساب شده­ي دوران جنيني فرزند و فراهم ساختن زمينه­ي رشد سالم و كامل آن توسط پدر و مادر در اين برهه­ي حساس و سرنوشت ساز است. به همين دليل يكي از انديشمندان مسلمان با تكيه بر احاديث و روايت چنين گفته است:

«مادر در ايام حمل، اگر از ذكر خدا، شركت در مجالس الهي، خواندن قرآن، توجه به واجبات و حفظ آرامش غفلت نورزد، در روان و مغز كودك و رشد روحي و معنوي او اثر بسزايي دارد.» (انصاريان، 396).


3-1- فرهنگ سازي خانواده در دوران نوزادي و كودكي

شايد در يك نگاه عادي، دوران نوزادي و طفوليت فقط دوران رشد و نمو جسمي به حساب آيد، لكن هم منابع ديني و هم نظريات علمي جديد چيز ديگري را نشان مي­دهند. دانش رواشناسي ثابت كرده است كه به موازات رشد جسماني كودك، رشد فكري و شخصيتي او نيز انجام مي­شود (ريتال، 1317: 126) و نوزادان از سه يا چهار ماهگي نسبت به محيط و افراد پيرامون خود شناخت پيدا كرده و به عنوان مثال مادر خويش را از ديگر بانوان اطراف خود باز مي­شناسند (در همان 133) و به همين دليل نسبت به مادر وابستگي شديدي از خويش بروز مي­دهند. (همان 1402) بنابراين رعايت نكات زير در اين دوران براي خانواده­ها ضروري مي­باشد:


1-3-1- تغذيه­ي حلال و سالم:

يكي از اموري كه در اين برهه از زندگي كودك تأثير جدي بر رشد جسمي و رواني او مي­گذارد، نوع و شكل تغذيه او است كه در روايات اسلامي (عاملي، 1385) نيز به آن اشاره شده است. به طور مثال پيامبر گرامي اسلام مي­فرمايد:

«آموزش خواندن و نوشتن، شنا و تيراندازي و اينكه جز از راه حلال و پاكيزه روزي او را نرساند حق فرزند است كه بر عهده­ي پدر مي­باشد.»(ري شهري، 1371: 720)(ج10).

همچنين بعيد نيست اينكه امام حسين(ع)، بيعت نكردن خود و يارانش با يزيد را به دامن­هاي پاك و پاكيزه­ي مادران (حجور، طابت و طهرت) نسبت مي­دهد اشاره به همين مطلب باشد. (انصاريان؛ 1379: 437).


1-3-2- رعايت شؤون اسلامي در اخلاق و رفتار:

علاوه بر تأثيرگذاري يك جانبه­ي خانواده بر خلق و خوي كودك، نوعي آموختن ديداري و شنيداري نيز توسط كودك صورت مي­گيرد كه والدين و اطرافيان، آموزگاران خواسته و ناخواسته­ي اين كلاسها خواهند بود. يكي از صاحب نظراني كه در زمينه­ي مشكلات اخلاقي كودكان كار علمي انجام داده است، مي­نويسد:

«به نظر همه­ي روانشناسان پايه­هاي اخلاق و رفتار در محيط خانواده گذارده مي­شود و كودكان از طريق ديدن­ها و شنيدن­ها و البته اغلب از طريق ديده­ها، راه و رسم زندگي را مي­آموزند و اين آموزش نقش فوق­العاده و به عقيده­ي بسياري نقش مادام­العمر دارد.»(قائمي، 1369: 17)

از اين رو حاكميت فضاي مذهبي و در ميان بودن سخن پيرامون حق طلبي و فداكاري و محترم شمرده شدن شهيد و شهادت توسط اعضاء خانواده، بستر پذيرش فرهنگ ايثار و شهادت را در فرزندان فراهم خواهد ساخت.

علامه در اين زمينه مي­فرمايد:

«از نخستين روزي كه {كودك} سخن يا اشاره را مي­فهمد پايه­ي اخلاق پسنديده و صفات شايسته را در روان وي بنا نهاده و استوار سازند و تا مي­توانند او را از موضوعات خرافي نترسانند و از كارهاي زشت و خلاف عفت بازدارند و خود نيز از دورغ و بدگويي و دشنام الفاظ ركيك اجتناب كنند و در برابر وي كارهاي پسنديده كنند تا عفيف و عالي طبع بار آيد.» (ري شهري، 1371: 721)(ج10)


1-3-3- پاشيدن بذر محبت اهل بيت در دل و جان كودك:

بديهي است شركت دادن فرزندان در مجالس مذهبي و جلسات سوگواري سالار شهيدان كه در آنها به دور از گزافه گويي و تحريفات، حوادث و عبرت­هاي عاشورا بيان مي­گردد عشق و محبت اهل بيت (عليهم السلام) را در دل و جان آنها نهادينه مي­نمايد مي­فرمايد:

«فرزندانتان را با سه ويژگي عشق به پيامبر(ص) و حب خاندان او و قرائت قرآن تربيت نماييد.» (طباطبايي، 1359: 29)


1-3-4- ايجاد محيطي آرام و عاطفي براي رشد كودك:

روشن است كه مهيا كردن محيطي آرامش بخش و عاطفي براي كودك و برقراري رابطه­اي محبت آميز بستر لازم را براي پذيرش پيام­هاي تربيتي خانواده، از جمله هدايتگري­هاي آنها به سوي فرهنگ ايثار و شهادت فراهم كرده و با وابستگي و اطميناني كه فرزند نسبت به والدين پيدا مي­كند به آساني آموزه­هاي اخلاقي و معنوي آنان را خواهد پذيرفت، (قائمي، 1369: 33) اميرمؤمنان علي(ع) در مورد رابطۀ محبت و تأثيرپذيري مي­فرمايد: «به هر كس مي­خواهي نيكي كن تا امير {و فرمانرواي} او شوي.» (مكارم شيرازي، 1379: 16)


4-1- فرهنگ سازي خانواده در دوران نوجواني و بلوغ

دوران نوجواني و بلوغ به خاطر رخ دادن دگرگوني­هاي خاص جسمي و روحي در فرد، يكي از حساس­ترين دوره­هاي زندگي به شمار مي­رود. در اين زمان كه مي­توان آن را مرز احساسات و عقلانيت ناميد فرزندان ما از يك سو داراي نيازهاي عاطفي شديد بوده و از سوي ديگر به سوي خردورزي و استقلال فكري پيش مي­روند.

بنابراين لازم است جهت قبولاندن فرهنگ ايثار و شهادت به آنها بيش از پيش از عقل و منطق استفاده كرده و از در اسلالال با آنان سخن گفت و در كنار آن از پيام­هاي عزت طلبانه و غيرت برانگيز ديني نيز بهره گرفت. به طور مثال خانواده بايد در اين دوران با گفتار و كردار خويش به نوجوان خود بياموزد كه از ديدگاه پيامبر اسلام «خداوند بلند مرتبه بندگان غيرتمند خود را دوست مي­دارد.» (همان، 15) و به فرموده­ي امير مؤمنان علي(ع) بايد بذر شجاعت را در جانها كاشت، چرا كه در غير اين صورت نمي­توان از حق و حقيقت دفاع نمود. (همان، 90).


5-1- نقش خانواده در ايجاد و استمرار دين باوري و فداكاري جوانان

مي­دانيم كه دوران جواني ويژگي­هاي خاص خود را دارد و فردي كه اين مقطع عمر خويش را سپري مي­كند در اوج استقلال طلبي، حقيقت جويي و پرسشگري است، بنابراين چنانچه خانواده­ها خواهان جواناني مذهبي با برخورداري از باورهاي عميق ديني و آماده­ي ايثار و شهادت هستند بايد نكات زير به طور دقيق و حساب شده مورد توجه و دقت قرار دهند:


1-5-1- رعايت صداقت و يك رنگي در مورد مسايل مذهبي:

از آنجا كه جوانان داراي ذهني حقيقت جو بوده و معمولاً از رياكاري مذهبي بيزار مي­باشند، چنانچه خانواده­ها طالب فرزنداني معتقد و ايثارگر و شهادت­طلب هستند لازم است به طور جدي اخلاص را در امور ديني خود مراعات كرده و از دوگانگي حرف و عمل پرهيز نمايند. (نهج­البلاغه، كلمات قصار، شماره 456).


1-5-2- بهره­گيري از استدلال و عقلانيت براي اثبات حقانيت دين:

همانگونه كه اشاره شد دوران جواني، دوران پرسشگري و بازخواني مجدد اعتقادات سنتي و خانوادگي افراد است؛ بنابراين چنانچه خانواده­ها با دليل و منطق به پرسش­هاي اعتقادي جوان پاسخ ندهند و از در تحكم و جبر يا احساسات و عاطفه با آنها سخن بگويند ممكن است براي هميشه از دين و دينداري متنفر گشته و در نتيجه زمينه­ي فداكاري و جانبازي در راه آن از ذهن و دل آنان رخت بربندد.


1-5-3- تقديس شهيد و شهادت و يادآوري اهداف بزرگ شهيدان:

بدون شك شهادت در راه خدا با همه­ي ارزشمنديش به خودي خود هدف نمي­باشد، بلكه هدف اصلي دفاع از دين و حق و عدالت است كه هر مؤمني بايد براي رسيدن به چنين هدف والايي تا سر حد جانفشاني و فداكاري آماده باشد. به همين دليل خانواده­ها در طرح موضوع بسيار مهم ايثار و شهادت با جوانان خويش، نبايد آن را هدف اصلي معرفي كنند؛ بلكه ثابت نمايند چنانچه در جهت دفاع از حق و حقيقت و عزت و شرافت انساني شهادت نصيب آنان گردد نيز پيروزند.

چنانكه امام سجاد(ع) در دعا براي مرزداران اسلام، ابتدا پيروزي آنها و شكست دشمنانشان را از خداوند طلب مي­كند و از او درخواست مي­كند زماني شهادت نصيب آنان شود كه دشمنان ريشه كن شده و امنيت حاصل شده باشد. (محدثي، 1371: 85)


1-5-4- دميدن روح شجاعت و عزت و غيرت در جوانان:

همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد، انسان در صورتي آماده­ي شهادت و ايثار مي­شود كه از روحيه­ي عزتمندي و شجاعت برخوردار بوده و براي مبارزه در راه خدا ترس و ترديدي به خود راه ندهد. (مطهري، 1365: 14) (ج2) از اين رو لازم است همواره شجاعت و غيرت و عزت را در دل و جان جواننمان زنده و بارور ساخته و با يادآوري الگوهاي مردانگي و شرافت آنان را از ذلت پذيري به دور سازيم.


1-5-5- پرهيز از ياس آفريني و پاشيدن بذر نااميدي:

شكي نيست كه چنانچه اعضاء خانواده يا مسؤولان آموزشي و فرهنگي كشور همواره از كنار رفتن جوانان از صحنه و كمبود نيروهاي جان بركفي كه آماده­ي مبارزه و جانبازي باشند سخن بگويند، گرد يأس و نااميدي بر فضاي جامعه پاشيده شده و شور و نشاط جهاد و مبارزه رنگ مي­بازد. به همين سبب مقام معظم رهبري (مدظله العالي) در جمع خانواده­هاي ايثارگران استان گيلان، پس از تحليل و پردازش وضعيت اجتماعي كشور و جهان مي­فرمايد:

«امروز هم در ميدان مجاهدت در راه آرمان­هاي اسلامي و در مقابله­ي با دشمني دشمنان اين كشور، اگر لازم باشد، ميلون­ها جوان مؤمن و با اخلاص، با همۀ شور و طراوت ايماني خودشان، مثل كوه ايستاده­اند» (غرويان، 1382: 855)


2-رسانه­هاي جمعي و فرهنگ ايثار و شهادت

بي­ترديد صدا و سيما، روزنامه­ها، مجلات و سايت­هاي اينترنتي به خاطر فراواني مخاطبان و گستره­ي موسيع دريافت كنندگان پيام­هايشان تأثيري فراگير برابعاد مختلف فرهنگ جامعه و شكل­گيري باورها و شخصيت افراد به جاي خواهند گذاشت؛ از اين رو برنامه­ريزي هدفمند و مديريت متعهدانه و استفاده از همه­ي ظريفيت­هاي علمي و هنري و امكانان سخت افزاري و نرم­افزاري اين رسانه­ها در راه ترويج و گسترش فرهنگ شهادت طلبي و فداكاري، مي­تواند نقش بسزايي در نهادينه شدن اين فرهنگ در طيف وسيعي از افراد و خانواده­ها ايفا نمايند. به نظر مي­رسد چنانچه وسايل ارتباط جمعي كشور به گونه­اي هماهنگ اقدامات زير را به صورتي سنجيده، عالمانه و هنرمندانه انجام دهند تا حد زيادي به وظيفه خود در زمينه­ي پديدآيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه عمل كرده و فضاي مناسب را در سطح اجتماع ايجاد خواهند نمود.


2-1- تبيين قدسي بودن آرمان­هاي ديني

بديهي است كه هر قدر اهداف و آرمان­هاي يك ملت با عظمت­تر و ارزشمندتر باشد، ايستادگي­ها و فداكاري­هاي بيشتري نيز به خاطر آن صورت خواهد گرفت. نگاهي عميق به آموزه­هاي ديني اسلام و بازخواني همراه با تدبر آيات قرآني و توجه به سخنان معصومين (عليهم­السلام) به خوبي ما را در اثبات اين ادعا ياري و راهنمايي خواهد كرد.

قرآن مجيد به عنوان كتاب آسماني و قانون زندگاني همواره مبارزه و جهاد در راه خدا را وظيفه­اي بسيار والا كه هدف آن رهايي آدميان از بندگي يكديگر و رساندن آنها به بندگي خدا و سعادت دنيا و آخرت است معرفي كرده و شهادت در راه حق را عين زندگي و برخورداري از نعمات الهي مي­داند (حجتي، 1373: 156-157) و پيامبر اسلام، حضرت محمد(ص) شهيد شدن در راه پروردگار را بالاترين فيض و ارزش برمي­شمارد (غرويان، 1382: 695) و علي(ع) جهاد را دري از درهاي بهشت ناميده كه حضرت دوست آن را براي اولياء خاص خود گشوده است. (نهج­البلاغه، خطبه 29).

استاد شهيد آيت­الله مطهري(ره) در مورد تأثير مقدس جلوه كردن اهداف بر ايثارگري و فداكاري در راه آنها مي­فرمايد:

«تقدس بخشيدن يك جهان بيني به هدف­­هاي مكتب، سبب مي­گردد كه افراد به سهولت در راه هدف­هاي مكتب فداكاري و از خودگذشتگي به خرج دهند. تا يك مكتب نتواند به هدف­هاي خود تقدمي بخشد و در افراد، حس پرستش، فداكاري و گذشت نسبت به هدف­هاي مكتب به وجود نياورد، آن مكتب ضمانت اجرايي ندارد.» (مكارم شيرازي، 1379: 99).


2-2- برانگيختن احساس مسؤوليت و تعهد ديني در مخاطبان

يكي ديگر از نقش­ها و وظايف رسانه­هاي گروهي دميدن روح تعهد و مسؤوليت نسبت به دين و ميهن و ارزش­هاي والاي انساني اسلام در اقشار مختلف جامعه است. آيات و روايات در بردارنده­ي موضوع «امر به معروف و نهي از منكر» (فيض حضور ولايت، 1380: 29) و «مسؤوليت همگاني مسلمين» (آل عمران / 199) در برابر جامعه­ي اسلامي و حتي نسبت جامعه­ي بشري از جمله نرم­افزارهاي لازم براي برانگيختن حس تعهد و مسؤوليت در جامعه است كه صدا و سيماي بشري از جمله نرم افزارهاي لازم براي برانگيختن حس تعهد و مسؤوليت در جامعه است كه صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و ديگر رسانه­هاي جمعي مي­توانند با تبيين عالمانه و جذاب آنها زمينه ايثارگري و از جان گذشتگي مردم را براي عملي ساختن آنها فراهم سازند.

در همين راستا است كه امام خميني(ره) در دوران جنگ تحميلي چنين مي­فرمودند:

«چه سپاه پاسداران و چه ساير قواي انتظامي و نظامي و غير انتظامي و چه ساير ملت همه توجه داشته باشند كه ما وظيفه داريم كه اين اسلامي كه به ما رسيده حفظش كنيم، تا آن فرد آخري كه خداي نخواسته كشته مي­شود موظف است براي حفظ اسلام، براي دفاع از ملت، دفاع از كيان اسلامي، دفاع از كشور اسلامي تا آخر، زن و مرد، بچه و بزرگ مكلفند كه دفاع كنند.»



2-3- تبيين مفهومي و مصداقي رابطه­ي ايمان و ايثار

از جمله اقداماتي كه صدا و سيما و ديگر رسانه­هاي عمومي توان اجراء گسترده­ي آن را داشته و در پناه آن گستره و عمق فرهنگ شهادت و ايثار بيش از پيش فزوني مي­يابد تشريح مستدل و سمتند رابطه­ي ايمان ديني و ايثارگري است كه هرگز نبايد شانه از زير بار آن خالي نمايند. هر مسلماني مي­داند كه جهاد اسلامي بدون قيد «في­سبيل­الله» مفهومي ندارد و براي خدايي شدن جنگ و دفاع بايد ايمان و باور ديني مجاهدان تقويت گردد.

رسانه­هاي جمعي به ويژه صدا و سيما كه بيشترين مخاطب را به خويش اختصاص داده است به دو طريق مي­توانند به اين هدف دست يابند: نخست اينكه از همه­ي توان و امكانات خويش براي تشريح منطقي و جذاب رابطه­ي ايمان و فداكاري بهره بگيرند و از سخنان و بيانات انديشمندان و صاحب نظران بزرگي همچون امام راحل (ره)، مقام معظم رهبري و اساتيد حوزه و دانشگاه استفاده نموده و در قالب سخنراني­هاي كوتاه، مصاحبه، ميزگرد، پرسش و پاسخ و زيرنويس­هاي زيبا و تأثيرگذار به مخاطبان خود عرصه بدارند و دوم اينكه با پخش مستنداتي از دوران دفاع مقدس و نيز بازسازي صحنه­هاي تاريخي از واقعيت­هاي پر افتخار گذشته، كارامدي فوق­العاده­ي ايمان را در ميدان­هاي ايثار و فداكاري به نمايش بگذارند.



2-4- ارايه تصويري منطقي و واقع­گرايانه از الگوهاي ايثار و شهادت

تاريخ پرافتخار دين مبين اسلام و مذهب سرافراز تشيع مالامال از اسوه­هاي فداكاري و از جان گذشتگي در راه آرمان­هاي الهي و انساني مي­باشد كه معرفي خالي از خرافه­ي آنها نقش بسزايي در عمق بخشي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه­ي اسلامي خواهد داشت. صدا و سيما و ديگر ابزارهاي ارتباط جمعي چنانچه بخواهند از اين استعدادهاي نهفته­ي ديني در پديدآيي و توسعه فرهنگ شهادت طلبي و فداكاري استفاده نمايند لازم است نكات زير را مورد توجه و دقت قرار دهند:



2-4-1- پرهيز از تحريفات و پيرايه­ها در پرداختن به عاشورا و شهادت:

آلودن گوهر ايثار و شهادت، آن هم در كان سرشار از خلوص عاشورا، به خرافات و تحريفات نه فقط از الگو بودن اين حادثه­ي عظيم در ذهن و دل مخاطبان رسانه­ها جلوگيري مي­كند، بلكه ابتدا زمينه­ي تمسخر و دهن كژي نسبت به اين حماسه­ي بزرگ را فراهم ساخته و اندك اندك اصل شهادت و فداكاري در راه آرمان­ها زير سؤال خواهد رفت. به همين دليل مقام معظم رهبري مي­فرمايند:

«اولين شرط{براي تبليغ صحيح واقعه عاشورا}اين است كه ما حادثه­ها را از پيرايه­هاي مضر خالي كنيم... بنابراين اولين مسأله اين است كه ما حادثه را خالص كنيم و آن حادثه­ي خالص شده و دقيق و متقن را به انواع بيانهاي هنري – از شعر و نثر و سبك روضه­خواني كه خودش يك سبك هنري مخصوص است بياميزيم.»



2-4-2- دوري جستن از تحريف معنوي قيام حسيني(ع):

خطر وارونه جلوه كردن هر نهضتي فقط در قالب تحريف لفظي و گزارش دورغ در مورد آن تحقق نمي­يابد، بلكه گاهي با آنكه اصل حادثه و جزييات آن به شكلي صحيح گزارش و ارايه مي­گردد، لكن با تحريف معنوي، آثار سازنده­ي آن نهضت از بين رفته و نقش الگويي آن دچار ضعف شديد مي­شود. علامه شهيد مرتضي مطهري(ره) در اين زمينه مي­فرمايد:

«تحريف معنوي يعني منحرف كردن روح و معني يك جمله يا يك حادثه و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحريف معنوي يك حادثه يعني اينكه علل و انگيزه­ها و همچنين هدف و منظورهاي آن حادثه را چيز ديگري غير از آنچه هست معرفي كنيم.» (مطهري، 1400: 104).



2-4-3- آميختن احساسات و منطق در تبليغ الگوهاي شهادت طلبي:

كار ديگري كه در صدا و سيما و رسانه­هاي گروهي پيرامون شهيد و شهادت بايد انجام گيرد، آميختن منطق و احساسات با هم در ارايه­ي فرهنگ عاشورا است. بديهي است كه اگر به قول استاد مطهري(ره) فقط به جنبه­ي تراژديك و نفله شدن شهداء كربلا و مظلوميت آنان توجه گردد (مطهري، 40)(ج 2).

و همه نگاه­ها و دل­ها به ثواب گريه بر امام حسين(ع) و يارانش ختم شود فرهنگي شكل مي­گيرد كه از حد احساسات فراتر نرفته و شيعياني كوفي مسلك را تربيت خواهد نمود كه به گفته­ي فرزدق شامي شاعر «دلهايشان با حسين(ع) و شمشيرهايشان بر عليه او خواهد بود.» و عزاداران حسيني به اين دل خوش خواهند كرد كه با ابراز احساساتشان توانسته­اند تسلي بخش دل زهراي اطهر(س) در جنان باشند و نيازي به همراهي عملي با حسين(ع) و جامه­ي عمل پوشاندن به اهداف آن حضرت احساس نخواهند كرد.



2-4-4- پرهيز از دور از دسترس قرار دادن الگوهاي ايثار و شهادت:

يكي از اموري كه در پديد آيي و ترويج فرهنگ شهادت طلبي و عاشورايي زيستن مردم، تأثيرگذار است اين است كه ارايه و معرفي الگوها به گونه­اي باشد كه مخاطبان باور كنند مي­توانند از آنها پيروي كنند و مانند آنها حماسه بيافرينند. در غير اين صورت به قول شهيد مطهري(ره) اين خطر وجود دارد كه مردم احساس كنند حماسه­ي حسيني امري آسماني است كه براي انسان­هاي عادي قابل پيروي نمي­باشد. (صحيفه­ نور، 1361: 98)(ج 15).

در حالي كه «گروهي كه در سرنوشت با امام (ع) همراه شدند مردمي عادي بودند و هر كدام داراي زن و فرزند و خانواده و دوستاني بودند و از بيت المال مقرري دريافت مي­كردند... اما از همه­ي اينها چشم پوشيدند و براي نثار جان در راه حسين(ع)» با اجتماع خود به ستيز برخاستند.» (همان، 277) (ج 13).



2-4-5- بهره­گيري مناسب از مصاحبه­ها و وصيت­نامه­هاي شهيدان

همانطور كه در بند پيش يادآوري شد يكي از وظايف وسايل ارتباط جمعي در مورد ترويج فرهنگ ايثار و شهادت با همگاني ساختن اين عرصه و ايجاد حس پيروي و الگوي قرار دادن پيشتازان اين ميدان در تك تك افراد جامعه است. از اين رو پخش به موقع و كارشناسانه مصاحبه­هاي شهداي سرافراز دوران انقلاب و دفاع مقدس و آزادگان و جانبازان گرانسنگ و نيز قطعاتي از وصيت­نامه­ها و خاطرات اين عاشورائيان سترگ مي­تواند تأثير بسزايي در قابل پيروي ساختن الگوهاي فداكاري و جانبازي بر جاي گذارده و فرهنگ ايثار و شهادت را ريشه­دار نمايد.



3-مراكز آموزشي فرهنگ ايثار و شهادت

امروزه ديگر تجربيات و آموخته­هاي علمي و تربيتي افراد محدود به خانواده و اطرافيان آنها نمي­باشد، بلكه علاوه بر آنان مراكز آموزشي مختلف از كودكستانها گرفته تا دانشگاه­ها نيز در اين ميدان تأثير جدي داشته و نقش بسيار مهمي ايفا مي­نمايند. به همين دليل چنانچه جامعه­اي حاكميت جو ايثار و شهادت بر فضاي فرهنگي كشور را مهم مي­داند بايد نظام آموزشي خود را به گونه­اي سازمان دهي كند كه خروجي هزينه­ها و تلاش­هاي انجام شده در آن، جوانان خود ساخته و با هويتي باشد كه به خوبي فرهنگ و تاريخ خويش را شناخته و به نيكي آماده­ي كوشش و فداكاري در راه آن بوده و تا پاي جان از آن دفاع نمايند. (همان، 44 (ج 12).

براي رسيدن به چنين هدفي در هر يك از مقاطع آموزشي اقداماتي لازم است كه به شرح زير مي­باشد:



3-1- فرهنگ سازي در دوران پيش دبيرستاني:

از آنجا كه دوران دبستان و راهنمايي به عنوان دومين و سمين نهاد شكل دهي شخصيت افراد، (تقي­زاده اكبري، 1380: 114) از نظر وضعيت عاطفي و نياز فراگيران به محبت و مهرباني تا حد زيادي شبيه هم هستند راهكارهاي زير جهت ترويج فرهنگ از خود گذشتگي در راه آرمان­هاي مقدس براي اين دوران پيشنهاد مي­گردد:



3-1-1- رعايت اخلاص و قصد قربت توسط مربيان:

بدون شك، الهي بودن انگيزه­ي مربيان و خلوص نيت آنان نه فقط در قبولي و ارزشمندي كوشش­هاي آنها نقش اساسي دارد كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ارزش كارها بسته به نيتي است كه براي آنها مي­شود»، بلكه در اثر گذاري بر روي مخاطبان و ايجاد تحول روحي و شخصيتي در آنها نيز بسيار مؤثر مي­باشد.



3-1-2- يكرنگي و همراهي علم و عمل:

هرگز نبايد پنداشت كه دانش­آموزان چشم و دل بسته، گوش به آموزه­هاي زباني آموزگاران مي­سپارند و هر آنچه آنان عرضه كنند جداي از كردار و رفتار آنها، آن را مي­پذيرند و در خزانه­ي دل مي­اندوزند؛ بلكه علمكرد آنها تأثير بسزايي در پذيرش و عدم پذيرش اندرزها و گفتارهاي آنان بر جاي مي­گذارد. (همان، 110) امام صادق(ع) در اين زمينه مي­فرمايد:

«براستي اگر عالم به علم خود عمل نكند موعظه و اندرز او از دلها بلغزد، آنچنان كه باران از روي سنگ صاف بلغزد.» (حديث ولايت، 1375: 12) (ج2).


3-1-3- ابراز محبت و احترام نسبت به فراگيران:

اگر قرار است معلم در شگل­گيري شخصيت و باور دانش­اموزان تأثير مثبت به جا گذارد و اين تاثيرگذاري به حدي عميق باشد كه آنان را براي فداكاري در راه باورها و اعتقاداتشان آماده سازد، لازم است هر چه بيشتر حوزه­ي نفوذ خويش را در دل و جان فراگير گسترش دهد. بنابراين «وقتي شاگرد از معلم توجه و محبت و احترام مشاهده نكرد و معلم نسبت به او توهين روا داشت از معلم و استفادها ز او بيزار مي­گردد.»


3-1-4- شخصيت علمي آموزگار و نقش آن در فرهنگ سازي:

متاسفانه بسياري از معلمان پرورشي مدارس كه متصديان اصلي امور فرهنگي در اين محيط­هاي آموزشي تربيتي هستند يا از نظر علمي ضعيف مي­باشند يا با تخصص­هاي غير همخوان به انجام امور فرهنگي اشتغال دارند. بديهي است كه در چنين حالتي معلم مبلغ خوبي براي فرهنگ ايثار و شهادت در بين آموزش پذيران خود نخواهد بود:

«معلم هر اندازه داراي رفتار انساني مطلوب باشد، ولي از نظر علمي ضعيف و ناتوان تلقي شود، مورد قبول شاگردان واقع نخواهد شد.»


3-1-5- رعايت عدالت و پرهيز از تحميل كردن عقيده خود به فراگيران:

روحيه­ي حساس دانش­آموزان همراه با صداقت و پاكي طينت آنها، آنان را از هر نوع بي­عدالتي و تحميل و تحكم بيزار مي­كند. بنابراين مروجان فرهنگ ايثار و شهادت بايد توجه داشته باشند كه تبليغ فداكاري در راه حق و دادگري با تحميل عقيده و عدم مراعات عدالت هيچ همخواني ندارد.

«معلم نبايد در برخورد با شاگردان عدالت را فراموش كند. او نبايد بين شاگردان تفاوت و تمايز قابل شود. اگر شاگردان احساس كنند كه معلم بين آنها تبعيض قايل شده است به او توجه و اعتماد نخواهند كرد.»

«... اگر {دانش­آموز} براي قبول باور تازه تحت فشار قرار گيرد ممكن است حالت دفاعي به خود گرفته و براي اثبات عقايد خود به توجيه بپردازد يا ممكن است عقايد جديد را بدون دليل و برخلاف ميل باطني خويش بپذيرد...»

نكته­ي ديگري كه نبايد فراموش كرد اين است كه كتاب­ها و منابع درسي مناسب، فضا و محيط مدرسه و رفتار مديران و كاركنان مدارس نيز نقش بسزايي در پديدآيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت دارد و بايد همه ي آنها در كنار يكديگر اين هدف مقدس را پيگيري نمايند.


3-2- ترويج­فرهنگ ايثار و شهادت دردبيرستان­ها وپيش­دانشگاهي­ها:

به طور طبيعي هر چه سن انسان بالاتر مي­رود گرايشها و انتظارات عاطفي او جاي خود را به عقلانيت و منطق­گرايي مي­سپارد. بنابراين بديهي است كه براي فرهنگ­سازي و ترويج شهادت طلبي و ايثار در دوره­ي دبيرستان و پيش دانشگاهي، ضمن توجه و مراعات آنچه كه مربوط به دوران پيش دبيرستاني است، نكات زير نيز بايد از سوي متوليان امر آموزش و پرورش رعايت گردد:

3-2-1- حاكميت منطق و استدلال بر گفتار و رفتار متوليان:

همانگونه كه پيشتر گفته شد دوران دبيرستان و پيش دانشگاهي دوران بلوغ فكري و جانشيني عقلانيت به جاي احساسات عاطفي صرف در جوانان است؛ بنابراين لازم است دبيران و مربياني كه قصد ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در چنين محيط­هايي را دارند از تحميل عقيده و توجيه كاري­هاي سست و تكيه بر احساسات صرف در برخورد با جوانان خودداري نموده و با دليل و برهان با آنان سخن بگويند:پ

«در تشكيل باورها بايد بين آن دسته از عقايد كه متكي بر دليل هستند با آنچه كه در اثر زمينه­هاي عاطفي و شرطي به وجود آمده­اند، فرق گذاشت. حتي در تشكيل باور صحيح بايد دلايل درستي آن براي خود فرد روشن باشد. به عبارت ديگر نمي­توان باوري را صرفاً به خاطر اينكه صحيح است به ديگران تحميل نمود؛ زيرا در اين صورت مساله عادت دادن مطرح مي­شود نه پرورش تفكر و شناخت علمي.»

به همين سبب است كه وقتي رهبر فقيد انقلاب اسلامي امام خميني(ره) از شهادت سخن مي­راند فلسه و كارامدي آن را نيز يادآور شده و مي­فرمايد: «ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد» و يا مقام معظم رهبري حضرت آيت­الله خامنه­اي مدظله چنين مي­فرمايد:

«هيچ ملتي بدون فداكاري و مجاهدت نمي­تواند از بندهاي اسارت نجات پيدا كند.»

استاد شهيد آيت­الله مرتضي مطهري نيز مي­فرمايد:

«آري، شهدا شمع محفل بشريتند، سوختند و محفل بشريت را روشن كردند.»


3-2-2- آموختن انديشيدن به جاي انديشه­ها:

بديهي است اگر نسل جوان به تفكر و انديشيدن پيرامون موضوعات عادت كند و از محيط پيرامون خود و جامعه­اي كه در آن زيست مي­كند غافل نمايد، نه تنها حق را از باطل بازخواهند شناخت بلكه حاضر به فداكاري در راه آن نيز خواهد شد. بنابراين چنانچه ملتي خواهان حاكميت فرهنگ ايثار و شهادت بر فضاي جامعه است بايد نظام آموزشي آن، به خصوص از مقطع دبيرستان به بعد، انديشيدن را به جاي انديشه­ها بنشاند.


3-2-3- ايجاد تعهد عملي نسبت به باورهاي ديني:

يكي از نكاتي كه متاسفانه در بين دينداران كم و بيش مورد غفلت واقع مي­شود رابطه­ي تنگاتنگ ايمان و عمل است و اين در حالي است كه معمولاً در آيات قرآني اين دو گوهر همواره با هم مي­آيند و پيشوايان و رهبران اسلامي بارها بر عمل به باورهاي ديني تاكيد فرموده­اند. به طور مثال امام سجاد، حضرت زين­العابدين(ع) در مورد لزوم پيريوي عملي از پيشوايان ديني چنين مي­فرمايد:

«آگاه باشيد كه، مبغوضترين مردم نزد خداوند كسي است كه بسنت امامي را بپذيرد و از اعمالش پيروي نكند.»


3-2-4- هماهنگي محتواي متون درسي با آموزه­هاي شفاهي ملعمان:

شكي نيست كه دوگانگي در پيام­هاي آموزشي – تربيتي، مخصوصاً در حوزه­ي مسايل ديني و اعتقادي، فراگيران را به سردرگمي و ترديد نسبت به آنچه به آنان ارايه مي-گردد دچار خواهد ساخت. بنابراين لازم است محتواي متون درسي و آنچه كه دبيران با هدف ترويج فرهنگ ايثار و شهادت با دانش­آموزان خود را ميان مي­گذارند تضاد و تبايني نداشته و حتي مؤيد يكديگر بوده و پيام مشتركي را القاء نمايند.


3-2-5- ايجاد حس مشترك هدفمند:

از جمله عناصري كه وجود آن مي­تواند برگسترش و فراگيري فرهنگ ايثار و شهادت در سراسر جامعه كمك نمايد، ايجاد حس مشترك نسبت به دين و وطن و ارزش­هاي متعالي مذهبي است كه مراكز آموزشي نبايد از آن غافل بمانند. چنانكه برخي از كارشناسان در اين زمينه چنين گفته­اند:

«يكي از مهمترين عناصر و عوامل موفقيت گروه، داشتن يك «حس مشترك هدفمندي» يا داشتن هدفي واحد است. اين هدف را بايد در داخل گروه پرورش داد.»

امام خميني(ره) نيز در مورد هدف مشترك شهداي كربلا اينگونه مي­فرمايند:

«هر چه روز عاشورا سيدالشهداء سلام الله عليه به شهادت نزديكتر مي­شد، افروخته­تر مي­شد و جوانان او مسابقه مي­كردند براي اينكه شهيد بشوند، همه هم مي­دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند، مسابقه مي­كردند آنها، براي اينكه آنها مي­فهميدند براي چه آمده­اند، آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدايي بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم.»

بديهي است كه علاوه بر نكات فوق، فضاسازي هنرمندانه و زيباي محيط با سخنان بزرگان و پيشوايان ديني و شهداء گرانقدر اسلام در مورد ايثار و فداكاري و مبارزه با ظلم و عزت طلبي، اجراء نمايشنامه­ها و نمايش فيلم­هايي مناسب در اين زمينه و برگزاري مستمر مسابقات فرهنگي و ميزگردها و جلسات پرسش و پاسخ نيز عناصري هستند كه در پديد آيي و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت در بين دانش­آموزان مقاطع دبيرستان و پيش دانشگاهي از كارآمدي مؤثري برخوردار بوده و نبايد آنها را فراموش نمود.


3-3- وظايف مراكز آموزش عالي در مورد فرهنگ ايثار و شهادت:

علاوه بر آنچه كه در مورد دبيرستان­ها و پيش دانشگاهي­ها گفته شد، وظايف و برنامه­هاي خاصي براي مراكز آموزش عالي در اين زمينه قابل تصور است كه در زير به برخي از آنها اشاربه خواهد شد:


3-3-1- جهت دهي كارهاي پژوهشي:

از آنجا كه دانشگاه محل دانش و پژوهش است و تحقيق و تتبع يكي از وظايف مهم اساتيد و دانشجويان به حساب مي­آيد، راه­اندازي مجلات علمي پژوهشي به عنوان محلي براي چاپ مقالات، اجزاء طرح­هاي تحقيقاتي با موضوع جهاد و شهادت، اختصاص تكاليف دانشجويي دروس همخوان، به­خصوص دروس معارف اسلامي به موضوعات مرتبط با شهادت و ايثار و نيز برگزاري همايش­هاي علمي از جمله اقداماتي است كه براي رسيدن به هدف فوق كارساز خواهد بود.


3-3-2- برگزاري جشنواره­ها و يادواره­ها:

استفاده از برنامه­هاي جذاب و تأثيرگذاري همچون جشنواره­ها و يادواره­ها براي ترويج و تعميق فرهنگ ايثار و شهادت در محيط­هاي دانشجويي هم نوعي تذكر و يادآوري است و هم مي­توان در خلال برنامه­هاي جذاب آن، موضوعات همخوان علمي را مطرح كرده و از حضور و گفتگو با الگوهاي جوانمردي و ايثار براي تاثيرگذاري بر مخاطبان استفاده نمود.


3-3-3- ميزگردها و جلسات پرسش و پاسخ:

همانگونه كه پيشتر نيز گفته شد دانشجويان و جوانان دانشگاهي هم از لحاظ مقطع سني و هم از لحاظ موقعيت اجتماعي در جايگاهي قرار دارند كه پرسشگري و استدلال طلبي جزء ويژگي­هاي گريز ناپذير آنها است. بنابراين اگر قرار است فرهنگ فداكاري و از جان گذشتي در چنين محيط­هايي رشد كرده و گسترش يابد. بايد زمينه­ي پاسخگويي به شبهات و ذهنيات جوانان را با برگزاري ميزگردهاي علمي و جلسات پرسش و پاسخ فراهم نموده و با بردباري و منطق به سوالات و نقدهاي آنان پاسخ داد.


3-3-4- استفاده از برنامه­هاي هنري:

روح جوان به همان­مقدار كه به دنبال منطق و استدلال است همان مقدار هم به زيبايي­ها و لطايف حساسيت نشان مي­دهد؛ بنابراين نمايش تئاترها و فيلم­هاي حق طلبانه و حماسي، بهره­گيري از موسيقي­هاي ملي و غرور آفرين و شب شعرها و نمايشگاه­هاي عكس با مضمون دفاع و جنبازي مي­تواند روحيه­ي ايثارگري و فداكاري را در دانشجويان و جوانان زنده كرده و آنان را از بي­خيالي و غفلت برهاند.


3-3-5- متون درسي جذاب و پرمحتوا:

در دسترس بودن متون متنوع، عميق و پرجاذبه با محتواي عزتمندي و شهادت طلبي چه به عنوان كتابهاي درسي و چه به عنوان منابع تحقيق و پژوهش در محيط­هاي دانشگاهي، نقش بسزايي در جهت دهي اذهان دانشجويان به سوي فرهنگ ايثار و شهادت ايفا نموده و زمينه­ي علمي گسترش اين فرهنگ را مهيا خواهد ساخت. بديهي است برگزاري نمايشگاه­ها و فروش با تخفيف بالاي كتاب، فراواني اين گونه منابع در كتابخانه­هاي دانشگاه­ها و راه­اندازي جلسات نقدي و بررسي چنين كتاب­هايي در كنار برگزاري مسابقات كتابخواني و اختصاص بخشي از نمره دروس عمومي به مطالعه و تلخيص اين نوع منابع، بستر لازم را براي رسيدن به هدف فوق فراهم خواهد نمود.


3-3-6- يادكرد غرورآميز يادگاران عرصۀ ايثار:

چنانچه اساتيد و مسؤولان دانشگاه­ها به شكل مناسب و به موقع در كلاس­ها و جلساتشان افتخارات دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس را يادآوري كنند و فضاي دانشگاه­ها را با عطر شهادت و ايثار خوشبو گردانند و استاداني كه خود در اين گونه عرصه­ها دستي بر آتش داشته­اند به دور از خودنمايي و برخور طلبكارانه در زمان مناسب خاطرات خويش را بازگو نموده و از شهيدان راه حق و حقيقت با احترام و خشوع ياد كنند فضايي ملكوتي در محيط دانشگاه ايجاد خواهد شد كه نفس­ها را به نفس شهداء و فداكاران عرصه­هاي ايثار و پايمردي گره خواهد شد.

طبيعي ياست كه نصب تابلوها و پوسترهايي با مضمون شهيد و شهادت و اشعار حماسي برانگيزانند در راهروها و سالن­ها و ديگر مكان­هاي مناسب دانشگاه­ها رسيدن به هدف فوق را سرعت بخشيده و فضا را جوانمردانه خواهد نمود.


4- جمع­بندي و نتيجه­گيري

چنانچه جامعه­اي خواهان برخورداري از نسلي با عزت و آماده­ي ايثار و شهادت است بايد به طور بنيادي به فرهنگ­سازي در اين زمينه پرداخته و عوامل تأثيرگذار در ين عرصه را شناسايي كرده و با تمام ظرفيت و توان براي هر كدام از آنها برنامه­ريزي نمايد.

خانواده به عنوان اولين پايگاه شكل­گيري ور شد شخصيت افراد، كارش را از هنگام انعقاد نطفه فرزندان تا دوران جواني آنها به طور حساب شده انجام دهد و وسايل ارتباط جمعي خود را موظف به ترويج فرهنگ ايثار و شهادت بدانند و مراكز آموزشي از كودكستان گرفته تا دانشگاه همت خود را براي ريشه­دار ساختن اين فرهنگ ارزشمند به كار گيرند. هيچكدام از اين عوامل نبايد فراموش كنند كه براي فرهنگ سازي و نهادينه شدن امر فداكاري و از جان گذشتگي در راه خدا و اهداف مقدس در جامعه اسلامي، لازم است جبهه­ي متحد و فراگير را تشكيل داده و همۀ عناصر مؤثر در اين عرصه را – حتي فراتر از آنچه كه در اين جستار به آن پرداخته شده است – در كنار هم و هماهنگ و هدفمند به ميدان آورده و در اين راه پر ارزش و ارجمند مخلصانه انجام وظيفه نمايند.

در غير اين صورت چه بسا برخي از آنها آثار مثبت و سازنده­ي اقدامات برخي ديگر را خنثي و بي­اثر سازند و زمينه را براي حاكميت روح رخوت و سازشكاري را در جامعه فراهم كنند و اين درست همان چيزي است كه دشمنان دين و كشور خواهان آن مي­باشند.


پي­نوشت­ها:

1- محموديان، حسين و... دانش خانواده، ص 118، انتشارات سمت، تهران 1383.

2- مشكيني، علي، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتي، ص68 به نقل از بحار، 103/277، انتشارات ياسر، تهران 1359.

3- روزنامه خبر جنوب، دوشنبه 2 مرداد 1385.

4- ر. ك: وسايل الشعيه، ج 15، ص 136.

5- انصريان. حسين، نظام خانواده در اسلام، ص 396.

6- ر. ك: زمينه روانشناسي، ج1، ص 126.

7- ر.ك: همان ص 133.

8- ر.ك: همان ص 140.

9- ر.ك: وسايل الشيعه، ج 15، باب الرضا (ع.)

10- ميزان الحكمه، ج 10، ص 720.

11- ر.ك: نظام خانواده در اسلام، ص 437.

12- قائمي، علي، خانواده و مشكلات اخلاقي كودكان، ص 17 و نيز رجوع شود: همان صص 40 و 41.

13- ميزان الحكمه، ج 10، ص 721.

14- طباطبايي. سيد محمد حسين، آموزش دين، ج2، ص 29 و نيز جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به: دانش خانواده، ص 91.

15- ر. ك: قائمي. علي، خانواده و مشكلات اخلاقي كودكان، ص 33 و نيز زمينه روانشناسي، ج 1، ص 151 – 158.

16- مكارم شيرازي. ناصر، يكصد و پنجاه درس زندگي، ص 15.

17- يكصد و پنجاه درس زندگي، ص 90 به نقل از نهج الفصاحه، ص 15.

18- ر.ك: تعليم و تربيت در اسلام، ص 177 و نهج­البلاغه، خطبه 29.

19- نهج­ابلاغه، كلمات قصار، شماره 456.

20- محدثي. جواد، پيامهاي عاشورا، ص 85 به نقل از: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.

21- ر.ك: حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ج 2، ص140.

22- صحيفه سجاديه موضوعي، محسن غرويان، ص 855.

23- ر.ك: حجتي، سيد محمدب اقر، آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 156-157.

24- ر. ك: صحيفه سجاديه موضوعي، ص 695.

25- ر.ك: نهج­البلاغه، خطبه 29.

26- يكصد و پنجاه درس زندگي، ص 99 به نقل از نهج­الفصاح، ص 15.

27- فيض حضور ولايت، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، ص 29.

28- سوره آل عمران، آيه 169.

29- ر. ك: قيام و انقلاب مهدي(ع) به ضميمه شهيد، ص 104 و فرهنگ كوثر شماره 66، ص 98.

30- نهج­البلاغه، خطبه 27، ص 34.

31- نهج­البلاغه، نامه 35، ص 420.

32- مجموعه آثار، ج2، ص 40.

33- ر.ك: قرآن كريم، آل عمران، آيه 104.

34- رسول اكرم(ص): كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته...

35- صحيفه نور، ج 15، ص 98.

36- صحيفه نور، ج 13، ص 277.

37- همان، ج 12، ص 44.

38- عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج 1، ص 114 به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي مورخ 28/1/62. تقي زاده اكبري.

39- همان، ص 110 به نقل از مجله پيام انقلاب، شماره 211، ص 21.

40- حديث ولايت، ج2، ص 12.

41- حماسه حسيني، ج 3، ص 284.

42- ر.ك: حماسه حسني، ج 3، ص 286.

43- ر.ك: پيشوايان ما، ص 146.

44- ر.ك: حماسه حسيني، ج 2، ص 286.

45- ر.ك: همان.

46- پيشوايان ما، ص 150.

47- عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج1، ص 175 به نقل از حديث ماندگار، ج 1، ص 120.

48- همان ص 176.

49- همان به نقل از حديث ماندگار، ج 2، ص 166.

50- مقام معظم رهبري در اين زمينه مي­فرمايند: «نياز عمدۀ جوان هويت است، بايد هويت و هدف خودش را بشناسد، بايد بداند كيست و براي چه مي­خواهد كار و تلاش كند. (فيض حضور ولايت، ص 62)»

51- ر.ك: پرورش اعتماد به نفس در كودكان، ص 75.

52- آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 124 به نقل از كنزالعمال 3/422 و 424.

53- ر.ك: مهارتهاي آموزشي و پرورشي، ص 134.

54- الكافي، ج 1، ص 56.

55- آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 302.

56- مهارتهاي آموزشي و پرورشي، ص 135.

57- مهارتهاي آموزشي و پرورشي، ص 135.

58- همان، ص 84.

59- در اين مورد مراجعه شود به: كودكان عقب ماندۀ ذهني، تاليف غلامعلي افروز، ص 74.

60- مهارتهاي آموزشي و پرورشي، ص 80-81.

61- فيض حضور ولايت، ص 24.

62- قيام و انقلاب مهدي، به ضميمه شهيد، ص 76.

63- به عنوان مثال مرحوم شهيد ثاني در شرح لمعه مي­فرمايد: شيعه كسي است كه از علي(ع) پيروي نمايد. (الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، ج 3، ص 182.)

64- تحف العقول، ص 442.

65- مديريت در پنه فرهنگ­ها، ص 316.

66- صحيفه نور، ج 15، ص 55.


فهرست منابع و مآخذ

1- قرآن كريم، مترجمه مهدي الهي قمشه­اي.

2- نهج­البلاغه، ترجمه محمد ثني.

3- اديب، عادل. (1371). پيشوايان ما. ترجمه اسدالله مبشري. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

4- استن هاوس، گلن. (1384). پرورش اعتماد به نفس د ركودكان. ترجمه بهار ملكي. تهران: انتشارات ققنوس.

5- افروز، غلامعلي. (1363). كودكان عقب ماندۀ ذهني. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

6- الحر العامعلي. (1385). وسايل الشيعه. بيروت: انتشارات داراحياءالتراث العربي.

7- الحراني، ابن شعبه. (1367) تحف العقول في اخبار آل الرسول. ترجمه احمد جنتي. تهران: انتشاران اميركبير.

8- العاملي، زين­الدين (شهيد ثاني). (1403). الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه. تعليقات سيد محمد كلانتر. بيروت: داراحياء­التراث العربي.

9- المحمدي الري شهري، محمد. (1371). ميزان الحكمه و قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

10-انصاريان، حسين. (1379). نظام خانواده در اسلام. قم: انتشارات ام ابيها.

11- تقي­زاده اكبري، علي. (1380). عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس. قم: مركز تحقيق اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه.

12- حجتي، سيد محمد باقر. (1373). آداب تعليم و تعلم د راسلام گزارش گونه­اي از «منيته المريد». تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

13- حديث ولايت. 2، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي. تهران: 1375.

14- رحيمي، محمدرضا. (1376). حديث ماندگار. تهران: نشر شاهد.

15- روزنامه خبر جنوب. دوشنبه دوم مرداد 1385.

16- ريتال، اتكينسون و... (1371). زمينه روانشناسي. مترجمان محمد تقي براهني و تهران: انتشارات رشد.

17- شعباني، حسن. (1370). مهارتهاي آموزشي و پرورشي. تهران: انتشارات سمت.

18- شنايدر، سوزان سي و بارسو، ژان لوئي. (1382). مديريت در پهنۀ فرهنگ­ها. مترجمان سيد محمد اعرابي و داوود ايزدي. تهران: دفتر پژوهش­هاي فرهنگي.

19- صحيفه نور. ج 12 و 15. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. تهران 1361-1371.

20- طباطبايي، سيد محمد حسين. (1356). آموزش دين. قم: انتشارات جهان آرا.

21- غرويان، محسن. (1382). صحيفه سجاديه موضوعي. قم: دفتر نشر معارف.

22- فيض حضور ولايت. انتشارات دفتر تبليغات اسلامي. قم: 1380.

23- قائمي، علي. (1369). خانواده و مشكلات اخلاقي كودكان. تهران: انتشارات اميري.

24- كليني، محمدبن يعقوب. (1348). اصول كافي ترجمه سيد جواد مصطفوي. تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت(ع).

25- محدثي، جواد (1381). پيام­هاي عاشورا. قم: پژوهشكده تبليغات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه.

26- محموديان، حسين و... (1383) دانش خانواده. تهران: انتشارات سمت.

27- مشكيني، علي. (1359). ازدواج در اسلام. ترجمه احمد جنتي. تهران: انتشارات ياسر.

28- مطهري، مرتضي. (1376). تعليم و تربيت در اسلام. قم: انتشارات صدرا.

29- مطهري، مرتضي. (1365). حماسه حسني. قم: انتشارات صدرا.

30- مطهري، مرتضي. (1400). قيام و انقلاب محمدي(ع) به ضميمه شهيد. قم: انتشارات صدرا.

31- مكارم شيرازي، ناصر. (1397). يكصد و پنجاه درس زندگي. قم: انتشارات نسل جوان، قم 1397 ه. ق.

ارسالي از دفتر مطالعات و تحقيقات بنياد شهيد و امور ايثارگران استان فارس

نوينسده: عبدالحميد فرزانه عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي شيراز


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:04 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شهيد و شهادت در ادبيات دوره اسلامي
كلمات كليدي : ادبيات عرب، ادبيات اسلامي، شهيد، شهادت، صدر اسلام، شعر عربي
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
واژه شهيد از اسماء الله مي باشد. اين واژه در لغت به معاني مختلف به كار رفته است. در اصطلاح «شهيد مسلماني است كه در راه خدا كشته شود». ادبيات اسلامي به مساله شهادت رويكردي ويژه دارد. در قران كريم ماده شهد يكصدوشصت (160) بار به صورت مشتقات مختلف ذكر شده است و احاديث متعدد نبوي و مروي از ائمه مساله شهيد و شهادت را چون ميراثي عظيم به ما رسانيده است. شعر عربي دوره اسلامي با توجه خاص به اين موضوع، ميزان تعهد خود را به ادبيات متعهد به اثبات رسانده است. حسان ابن ثابت، كعب بن مالك و عبدالله رواحه و شمار كثيري از شاعران مسلمان در اين دوره در پاسداري از حريم دين حق، با ايمان و سلاح لسان به جنگ با كفار رفته و آنگاه كه در صحنه كارزار شاهد نبرد اسلام و كفر هستند، با ترسيم دلاوريهاي جهادگران و دشمن تازيهايشان تاريخي هنرمندانه و مكتوب از آن دوره بر جاي گذاردند، اين اسناد هم اكنون در زمره شواهد تاريخي دوره صدر اسلام محسوب مي شود. با اين رويكرد اين مقاله درصدد تبيين جايگاه شهيد و شهادت در ادبياتي است كه مفتخر به حضور نبوي و علوي بوده است. همچنين نحوه برخورد شهيدان با موضوع شهادت از يك سو و نحوه مشاركت ادبيات در ترسيم مفهوم شهادت و ثبت وقايع تاريخي آن عصر به مصداق «الا الذين آمنوا» مهمترين جهت گيري اين مقال است.

مقدمه
دوره اسلامي در ادبيات عربي حد فاصل عصر جاهلي و عصر عباسي مي باشد. اين دوره شامل عصر صدر اسلام (1-40ق) و عصر اموي ( 41-132ق)است كه با بعثت نبوي آغاز شده حكومت خلفاي راشدين را به دنبال دارد. با ظهور و سقوط امويان بخش دوم اين عصر آغاز و پايان مي يابد. (التونجي.1993م.ج2.ص634) در آغاز اين دوره معجزه پيامبر اسلام(ص) - قرآن كريم- تحولي اساسي در ادبيات ايجاد نمود كه با آنچه در سابق به عنوان ادبيات جاهلي شناخته مي شد، تفاوت مفهومي و ساختاري عميق داشته است. ادبيات دوره جاهلي در دو شاخه شعر و نثر با مفاهيم محدود برخاسته از جهان بيني مادي، فاقد بسياري از جنبه هاي متعالي انساني اعتقادي بوده است. غلبه و ثنيت و بت پرستي ، جوي از بدبيني و حزن و اندوه بر شعر اين دوره افكنده آنچنان كه تاثير خود را بر مقدمات طلليه نهاده است. شاعر در اين دوره همواره دوست يا همسفر يا مركب خود را مورد خطاب قرار داده و او را به گريه و ندبه به خاطر از دست دادن ايام خوش گذشته فرا مي خواند. او بيش از اينكه به آسمان متصل باشد تعلق خاطر به زمين دارد. معلقه مشهور امرءالقيس (متوفاي نيمه قرن ششم ميلادي) با مطلع زير شاهدي بر اين گفتار مي باشد. قفا نبك من ذكري حبيب و منزل بسقط اللوي بين الدخول فحومل فتوضح فالمقراه لم يعف رسمها لما نسجتها من جنوب و شمال او مي گويد: دوستان اندكي درنگ كنيد تا به ياد ديار و جايگاه او در ميان «دخول» و «حومل» و«توضح» و «مقراه» كه نشانه هايشان با وزش بادهاي جنوبي وشمالي از ميان نرفته لختي بگرييم. (محمود شكيب.چكامه ها ي بلند جاهلي. ص2) مدح، هجاء، غزل، وصف و حكمت از مهمترين اغراض شعري اين دوره مي باشد. درزمينه نثر نيز با توجه به اينكه كميت قابل قبولي در دسترس نيست اما آنچه موجود است در ضرب المثلها و خطبه ها وبرخي از گفتارهاي باقي مانده ازكاهنان، خلاصه مي گردد. محتواي اغلب حكمتها و خطبه ها حاصل تجارب بشري در طول تاريخ است. قسي بن ساعده ايادي (متوفي 22ه.ق) (مشهورترين خطباي دوره جاهلي است كه از او خطبه اي در زهدو بيم و هشدار باقي مانده است (حنا الفا خوري ،تاريخ الادب العربي،ج1 ،ص173) ادبيات دوره اسلامي با فاصله گرفتن از فضاي جاهلي و با بهره گيري از تعاليم الهي دين اسلام ،غناي كامل پذيرفته ومفاهيم واصلاحات جديد ديني چون نماز-روزه-خمس-ايثار-جهاد و شهادت،بزودي جايگاه خود را در شعر و نثر اين دوره پيدا كردند. بي شك متون ديني و در رأس آن قرآن كريم آموزگار و راهنماي ادبيات متعهد دوره اسلامي بوده است. شهيد وشهادت در لغت و اصطلاح شهيد و شهادت از ماده شهد اخذ گرديده است. شهد در لغت معاني كا ربردهاي متعددي دارد. مصدر شهادت به معناي حضور - علم به امور ظاهري- شهادت دادن خبر قاطع دادن - مشاهده نمودن و برخي معاني مشابه به ديگر است. شهيد كه جمع آن شهدا مي باشد بر وزن فعيل به معني فاعل بوده و گاه در تاويل به معني مفعول نيز به كار مي رود.( ابن منظور، لسان العرب، ماده شهد ) در اصطلاح اسلامي شهيد ،كسي است كه در راه خدا كشته مي شود و يا مجاهدي است كه در طريق حق جان مي سپارد . (همان) جرجاني در كتاب تعاريف خود (ص108) در باب واژه شهيد چنين آورده است:«هو كل مسلم طاهر بالغ قتل ظلما و لم يجب بقتله مال لا يرتت اي لم يصبه شيء من مرافق الحياه» بنابراين تعريف، شهيد مسلمان پاكنهاد بالغي است كه از سر ظلم و بدون چشمداشت مادي جان سپرده باشد. گفته مي شود شهيد را از آن جهت شهيد گفته اند كه چون فرشتگان گواه بهشت اويند يا چون او زنده است و نمي ميرد، گويي كه شاهد و حاضر است يا چون فرشتگان الهي گواه اويند يا از آنرو كه دركار خدا گواه حق بود تا جان باخت يا چون به خاطر جان سپاري در راه خدا شاهد كرامت الهي است (ابن منظور ،همان) شهادت در راه خدا شامل كشته شدن در ميدان نبرد ، ترور و سوء قصد دشمنان نسبت به مومنان، كشته شدن دردفاع ازجان، ناموس و مال در هر مكان و زمان مي شود. (قرائتي، 1377،ص308) شهيدو شهادت در آيات و روايات اسلامي ادبيات ديني با اين واژه تعاملي چندان دارد. در قرآن كريم ماده شهد 160 بار به صورت مشتقات مختلف ذكر شده كه واژه شهيد 35 بار و جمع آن شهدا 20 بار و مثني آن شهيدين 1 بار به كار رفته است. علاوه بر آيات قرآن، روايات اسلامي نيز در پرداختن به مساله شهيد و شهادت، از چنان غنايي برخوردارند كه خود تحقيقاتي مفصل و مستقل مي طلبد. وسايل شيعه، مستدرك، بحارالانوار، ميزان الحكمه، نورالثقلين، كنزالعمال و ديگر منابع اسلامي با بهره گيري از كلام پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع)، ديدگاه ديني را در باب بار معنايي كه واژگان شهيد و شهادت ازآن برخوردار است و اجر منزلتي كه اسلام براي شهيد بر مي شمارد تبيين نموده اند. (قرائتي 1377،ج2صص226-228) آنچه در اين مقال مي گنجد ميزان پردازش ادبيات صدر اسلام و به ويژه بخش منظوم آن به مباحث اعتقادي و موضوع شهيد و شهادت كه از سرچشمه زلال آيين نوين بر خاسته مي باشد. طلوع دين اسلام با خودموجي از تغييرات را به همراه داشت كه در تعامل اجتماعي افراد تاثيري بسزا مي گذارد. تا پيش از اين، درگيري افراد جامعه جاهلي با انگيزه هاي بسيار پيش پا افتاده و جزئي ماهها و سالها به درازا مي كشيد. دعوا بر سر مرتع يا اهانت به قلمرو توسط چهار پايان مي توانست به كشتاري متزايد و ادامه دار بيانجامد. جنگهاي «داحس» و «غبرا» و «بسوس» از جمله پيكارهاي نفس گير و مشهور عرب جاهلي است كه طي آن، افراد زيادي بي اندك منطقي از ادامه حيات محروم مي گشتند، غارتهاي شبانه و روزانه و اسارتها و خونريزي ها حاصل چنين مرامي بوده است كه در قرآن كريم بدان اطلاق جاهليت گشته است. اسلام بسياري از رسومات جاهلي را در زمينه جنگ برانداخت، از جمله خونخواهي يا «ثار» از جمله آييني جاهلي بود كه اسلام آنرا به كلي دگرگون گردانيد. با ظهور دين اسلام و با صدور حكم حرمت چنين پيكارهايي، درگيريها تنها جهت عقيدتي يافت و زمينه مادي براي بروز هر گونه برخورد و شكاف در جوامع تحريم گرديد.دين جديد مبشر صلح و دوستي و خواهان آسايش و آرامش براي همه انسانها بود و تنها زماني كه تهديد يا تجاوزي ازسوي دشمنان صورت مي پذيرفت عزم همگاني را به راه برخورد بر مي انگيخت. شهيد و شهادت در شعر اسلامي در دوره اسلامي آن اغراض و مفاهيمي كه با تعاليم آئين جديد در تضاد بود مهجور ماند. غزل مادي،فخر كاذب ،هجاي گزنده ،خمريات و اغراض ديگر كه از آن بوي لهو و لهب به مشام مي رسيد به انزوا رفت . در عوض دعوت به اسلام و احتجاج با مخالفان و هجو ايشان ،رثاي شهداي غزوه هاي رسول و فتوحات ، فخر به پيروزي مسلمانان ،مدح،حكمت و وعظ و شعر زهدي با الگو پذيري از اسلام رواج يافت. (خفاجي، 1992، 297-298) هم چنان كه اشاره به حوادث تاريخي،گرايش ادبيات را به سمت واقع گرايي سوق مي دهد. به مدد قرآن ،اين مفاهيم بلند، شعرايي چون حسان بن ثابت ،كعب بن زهير و عبدالله بن رواحه و كعب بن مالك را در صف مدافعان پيشگام از حريم اسلام قرار داد كه با شعراي مشركي چون زبعري ، ابو سفيان ،عمر بن العاص و ضرار بن خطاب با سلاح زبان به مقابله بر خيزند.(عزام ؛1989-123) حسان مشهور ترين شاعر مدافع حريم اسلامي و نبوي است.گفته مي شود اولين اشعاري كه بر زبان وي جاري گرديد همزيه وي مي باشد.(ضيف،ص48) او در بخشي از اين قصيده خطاب به ابو سفيان بن حارث مي گويد: هجوت محمدا فاجبت عنه وعند اليه في ذاك الجزاء اتهجوه ولست له بكفيء فشركما لخيركما الفداء فان ابي و والده و عرضي لعرض محمد منكم وقاء (ديوان،1987،ص9) "تو هجاي محمد كني و من پاسخ دهم و پاداش در نزد خدا ثابت است .آياهجاي او كني در حاليكه هم شأن او نباشي.پس از بين شما دو تن بدترين شما فداي بهترينتان باد.پدر من و پدر پدر من و آبرويم،اعتبار وآبروي محمد را ضامن گردد." شعر دوره اسلامي آنگاه كه به مسأله جنگها ،در گيريها، و فتوحات مي پردازداز يكسو اشعار حماسي ديني را مي آفريند و از سوي ديگر جايگاه ادبيات متعهد را در عرصه ادب عربي مستحكمنر مي گرداند. در اين عرصه رثاي شهداي كارزارها و فتوحات حجم عظيمي از شعر صدر اسلام را به خود اختصاص داده است.هم چنان كه شيعه در شهادت امامان و اعوان و انصار و محبان اهل بيت اشعاري جانگداز سروده اندكه سراسر حاكي از اندوه و محبت و اخلاص و دريغ بر حق از دست رفته و مذمت باطل مدعي حق مي باشد . ابوالاسود دؤلي يار وفادار امام علي(ع) آنگاه كه حضرتش به شهادت مي رسد در رثايش مي سرايد: الا ابلغ معاويه بن حرب فلا قرت عيون الشا متينا أفي شهر الصيام فجعتمونا بخير الناس طرا أجمعينا؟ هان به معاويه پسر حرب بگو كه هرگز ديده ملامتگرانمان مسرورمباد. آيا در ماه رمضان ما را داغدار بهترين خلق نموده ايد؟ (حوفي،ص189) او به سرزنش معاويه مي پردازد كه شيعيان را در ماه صيام به عزاي پيشوايشان نشانده است. در ادامه او صفات و خصوصيات حضرتش را برمي شمارد .همو كه بهترين انسانها در همه عصر ها و مصرهاست.همو كه شجاعترين و در عين حال متواضعترين است. قاري قرآن كه از چهره اش نور مي بارد و در حسب و نسب برترين است. همچنين آنگاه كه حجر بن عدي از ياران با وفاي حضرت علي(ع)كه با وي در جنگهاي جمل و نهروان هم رزم بوده، در حمايت از امام حسين (ع) و بيزاري از وجود انحراف در دين به شهادت مي رسدهند انصاريه ضمن قصيده اي سراسر اندوه به رثاي او مي پردازد .(حوفي،190-191) اين زن متعهد به قصد ثبت هميشگي اين ظلم و به منظور تاكيد, چندين بار از حجر نام مي برد واين همه دغدغه زني شيعي است كه با سوز گداز وبا عاطفه اي صادقه مي گويد:(شاعرات العرب في الجاهلية والاسلام ، بشير يموت ، ص279) ترفَّـع أيـها القمـر المنيرُ ‎ لعلّك أن تري حجـراً يسيرُ اي ماه درخشان بيا بالا, شايد كه حجر را موقع حركت به سوي معاويه ببيني. يسيرُ اِلي معاوية بن حرب ليقتلـه كمـا زعـم الاميرُ به سوي معاويه بن حرب مي رود تا معاويه او را همچنان كه امير گمان برده بود به قتل برساند. تَرَفَّعَتْ الجبابرُ بعد حجـرٍ وطاب لها الخورنق والسدير ستمگران بعد از مرگ حجر فخر فروشي كردند وقلعه هاي خورنق وسدير در چشمان آنها خوشايند شد. وأصبحـَتِ البلاد له مُحولاً كأن لـم يُحيهـا مزن مطيرُ زمين بعد از مرگ حجر دچار خشكسالي شد, گويي كه باران به آن نباريده است. ألا يا حجرُ حجرَ بن عَديٍ تلَقّتْكَ السلامـةُ والسـرور اي حجر بن عدي سلامت وخوشحال باشي. أخاف عليك سطوة آل حرب وشيخاً في دمشق له زئيـر به خاطر زورگويي خاندان حرب وشيخي كه در دمشق غرش شير دارد, برايت نگرانم. آلا ياليت حجراً مات موتاً ولم يُنحَر كما نحر البعيـرُ كاش حجر روزي از دنيا مي رفت ولي مانند شتر ذبح نمي شد. يري قتل الخيار عليه حقّاً له مِن شرِّ اُمتـه وزيـرُ معاويه قتل برگزيدگان را حقشان مي داند ووزيري دارد كه بدترين مردم است. ويصلبهُ علي بابي دمشق وتاكل من محاسنه الطيورُ معاويه حجر را بر روي در لنگه دروازه دمشق به صليب مي كشد وپرندگان از گوشت او تناول مي كنند. فانْ تهلَك فكُلّ زعيم قوم إلي هلكٍ من الدُنيا يصير (اي حجر) اگر تو بميري, پس تمام رهبران قوم از دنيا به سوي نابودي حركت مي كنند. اسلوب رثا بعد از شهادت امام علي (ع) شاهد نو عي تحول و نوآوري است چرا كه شاعران مرثيه سراي اين امام شهيد درشعر خود نوعي احتجاج و اعتراض نسبت به غاصبان حقوق ايشان بكار مي برند و در عين حال شجاعت خويش را در دفاع از ولايت وامامت ايشان ابراز مي دارندو در حقيقت زمينه سازي براي جنبش اسلامي فراهم مي آورند.(حريرچي 1991، 89) شعر اسلامي از به تصوير كشيدن صحنه كارزار اسلام و كفر باز نمانده است و شعراي مسلمان اولين تاريخ نگاران سده اول هستند كه سروده هايشان را به عنوان اسنادي ماندني به تاريخ اسلام عرضه مي دارند . حسان جنگ بدر را چنين توصيف مي كند :(ديوان،ص113) فوافينا هم منا بجمع كاسد الغاب مردان و شيب در مقابلشان گروهي كه چون شير بيشه ، جوان و ميانسال قرار گرفتيم . امام محمد قد آزروه علي الاعداءفي لفح الحروب در پيشگاه حضرتش قرار گرفتند در حالي كه در برابر دشمن و در صحنه نبرد ياورش بودند. بايديهم صوارم مرهفات وكل مجرب خاظي الكعوب در دستهاشان شمشير بران و نيزه ستبر است. بنو الاوس ا لغطارف آزرتها نبو النجار في الدين الصليب بزرگمردان بني اوس به ياري راد مردان بني نجار دين حق را ياري كنند . فغادرنا اباجهل صريعا وعتبه قد تركنا بالجبوب اباجهل را و عتبه را به خاك افكنديم. يناديهم رسول الله لما قذ فناهم كباكب في القليب پيامبر خدا آنگاه كه جماعت آنها را در گودالهاي بدر جمع كرديم چنين فرمودند: ا لم تجدوا حديثي كان حقا وامرالله ياخذ بالقلوب آيا گفته ام را محقق نيافتيد كه فرمان خدا دلهارا در يابد. فما نطقوا ولو نطقوا لقالوا: صدقت و كنت ذا راي مصيب (دريغ كه)كلمه اي نگفتند و اگر مي گفتند پاسخشان اين بود كه راست گفتي و باور تو درست بود. بي شك بررسي همه اشعار باز مانده از دوره اسلامي در اين تحقيق نمي گنجد اما با مروري گذرا بر اشعار ي كه توجه به مساله شهيد و شهادت دارند مي توان گفت كه اين دسته از اشعار مضاميني جديد به شعر افزودند كه با آنچه شعر مشركان بدان اشارت داشت تفاوتي عميق دارد چرا كه مشركان همچنان بر انتقام و خونخواهي ايستادگي داشتند اما شاعر مسلمان مي گويد كه شهيد به بهشتي نايل گردد كه جايگاه صالحان است . كعب بن مالك در غزوه خندق مي گويد :(عزام، ص129) فاما تقتلوا سعدا سفاها فان الله خير القادرنيا سيدخله جنانا طيبات تكون مقامه للصالحينا اگر كه سعد بن معاذر را از روي سبك مغزي كشتيد پس خداوند همچنان قادر برتر است. او را به بهشت نيك كه منزلگاه نيكو كاران است خواهد برد . ادبيات منظوم در عصر اسلامي به خوبي به انگيزه شهادت و نيز بيان صفات شهيد پرداخته است. از مهمترين انگيزه هاي مسلمانان براي نيل به شهادت ،رسوخ اعتقاد اسلامي در ايشان ،تشويق فرماندهان مسلمانان ، تحقق جهاد في سبيل الله و در نهايت نيل به بهشت است . مسلمان شهادت طلب با اعتقاد كامل به مباني اسلام ،در مقابل كفر قد علم نموده از هرگونه شرك و باز گشت به گذشته سرباز مي زند . عمار ياسر از قول بلال حبشي و ديگر بردگان معتقد به آيين جديد كه مورد اذيت و آزار زورمداران اند مي گويد : جزي الله خيرا عن بلال و صحبه عتيقا و اخزي فاكها و ابا جهل عشيه هموا في بلال بسوءه ولم يحذروا ماكان يحذر المرأ ذوالعقل بتوحيده رب الانام وقوله شهدت بان الله ربي علي مهل فان تقتلوني فقتلوني ولم اكن لاشرك بالرحمن من خيفه القتل (مرضي،2005م،ص32) خدا به بلال و دوستانش جزاي خير دهد و فاكه و ابا جهل را خوار گرداند . در آن شب كه بي خردانه قصد آزار بلال نمودند . به خاطر يكتا پرستي اش و گفتار توحيدي اش (او كه گفت )اگر جان من بگيريد باك نيست كه من از ترس جان به خداي رحمان مشرك نگردم. چنين باوري ناشي از اعتقاد محكم انساني است كه شيوه قديم زندگي را نمي پسندد و نوآوري هاي دين جديد همه مقبول خاطر اوست. شعر اسلامي مفتخر است كه در دامن اسلام و پيامبر گرانقدرش بسر مي برد. بنابراين كشته شدن در راه حق يا پيروزي، دو راه پيش روي مسلمانان است. هم چنان كه حسان مي گويد:(ديوان ،ص48) فينا الرسول و فينا الحق نتبعه حتي الممات و نصر غير محدود رسول الله و حق از آن ماست و ما تابع آن تا پاي جان و رسيدن به نهايت پيروزي . همچنين تشويق رهبران ديني و در راس آنان شارع مقدس و پيام رسانش رسول ختمي مرتبت در استحكام روح جهاد گري و شهادت طلبي نقشي غير قابل انكار داشته است . مومن آنگاه كه آيه "ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص.(4،صف) را تلاوت مي كند جانش مالامال از عشق به جهاد مي گردد. كعب بن مالك ،شاعر مجاهدي كه جان و زبان خود را وقف رسول گرامي نموده در اشعارش تاثير كلام نبوي را در تشويق مسلمانان به جانبازي به خوبي به تصوير مي كشد :(مرضي،2005،ص41) وقال رسول الله لما بدوا لنا ذروا عنكم هول المنيات و أطعموا وكونوا كمن يشري الحياه تقربا الي ملك يحيا لديه و يرجع آنگاه كه لشگر دشمن از دور نمايان شد رسول خدا فرمودند : ترس از مرگ را از خود برانيد و به جان آنها افكنيد . چونان كسي باشيد كه براي رسيدن به مطلقي كه جان دوباره مي بخشد ،زندگي خود را مي بازد . بي ترديد انتخاب شيوه امر همراه با تشويق و وعده جاودانگي بر تاثير قدرت كلام خواهد افزود . اين الگو براي ديگر پيشوايان و فرماندهان نظام اسلامي قابل پيروي است ؛بشر بن مطر ازدي در دوره اموي براي تشويق مسلمانان براي رويارويي و شكست روميان در ميدان نبرد رجز خواني كرده و صحنه اي از بهشت را كه گوياخود به چشم ديده براي سپاهيان بازگومي كند.(المرضي،ص157) من كان في شك و في تعامي فقد رايت الحور في الغمام صبرا لهذا يا بني كرام حتي تحلوا ساحه السلام اگر كسي دچار دودلي و غفلت گشته بداند كه من در ابر ها حوريان بهشتي را ديده ام . اي بزرگواران صبر بايد تا كه به صلح (ابدي)دست يازيد . جهاد در راه خدا و رسيدن به بهشت برين دو عامل ديگر در تقويت روحيه شهادت پذيري مسلمانان در دوره اسلامي بوده است . عروه بن زيد به انگيزه جهاد و نيل به شهادت است كه در ركاب مسلمانان به جنگ نهاوند رهسپار مي گردد. او مي گويد :(المرضي،ص53) واصبح همي في الجهاد و نيتي فلله نفس ادبرت وتولت فلا ثروه الدنيا نريد اكتسابها الا انها عن وفرها قد تجلت وماذا ارجي من كنوز جمعتها وهذي المنايا شرعا قد أظلت -تمام هم غم من و نيت من جهاد است .جان از بدن من فارغ گشته و هواي او كرده است. -مال دنيا نجوييم هر چند كه خود نمايي كند . -آنگاه كه مرگ بر زندگي انسان سايه افكنده،اندوختن مال چه سود؟ در جنگ احد كه حضرت حمزه به شهادت مي رسد به گواه حضرت علي(ع) پيامبر براي سيد شهدا 70 تكبيرنثار مي كند هم چنان كه جعفر به خاطر ملاقات بي درنگ نعيم بهشت لقب طيار مي گيرد. در نهج البلاغه آمده است : "الاتري- غير مخبرلك ولكن بنعمته الله احدث- ان قوما استشهدوا في سبيل الله تعالي من المهاجرين و الانصار ولكل فضل حتي اذا استشهد شهيدنا قيل سيد الشهدا و خصه رسول الله بسبعين تكبيره عندصلاته ،او لا تري ان بواحدنا ما فعل بواحدهم؟ قيل الطيار في الجنه ذوالجناحين. (صبحي صالح،ص386) آنگاه كه در پس جنگ احد و شهادت جانگداز حمزه،( امامه) دخترش از حسان مي پرسد كه قبرش كجاست و كجا به شهادت رسيده،حسان مي گويد كه دل قوي دار كه او به آسايش و رضوان الهي رسيده است. (ديوان،105) فقلت لها ان الشهاده راحه ورضوان رب-يا امام –غفور دعاه اله الخلق ذوالعرش دعوه الي جنه يرضي بها و سرور به وي گفتم اي امامه ،شهادت راحتي و بهشت برين خداي بخشنده است . خداوندگار خلق ،صاحب عرش، او را به رضوان رضايت و خوان سرور فرا خواند . همچنان كه گفته شد پايداري اعتقادي ،تشويق پيشوايان،جهاد در راه خدا و بهشت قويترين انگيزه هاي جانفشاني شهدا است كه ادبيات اسلامي بطور مشروح بدانان پرداخته است. شعر اسلامي نه تنها به بيان انگيزه شهادت مي پردازد بلكه براي شهداي اسلام صفات اخلاقي و خصوصياتي برمي شمارد كه برخي از آن در ادبيات جاهلي نيز مورد اتفاق نظر شعرا بوده است. شجاعت،صبر ،پيشي گرفتن،كرم ، بردباري، صداقت و وفا از مهمترين ويژگي هاي شهيد درشعر دوره اسلامي است . گرچه پرداختن به هر يك از اين صفات به عنوان ويژگي مثبت اخلاقي در تاريخ بشري در خور مقالاتي مستقل است امابا نگاهي گذرا بر شعر اين دوره، مصاديق متعدد از اين صفات را درزاويه ديد شعرا مي توان جست . شجاعت از مهمترين صفات دلاوري است كه قدم در كارزار مي نهد. عزم و اراده آنگاه كه با شجاعت قرين گردد، نيل به هدف را ممكن مي گرداند ؛گرچه تهور نيز به تنهايي كارساز نيست اما آنگاه كه انسان معتقد، به انگيزه جهاد بر مي خيزد ، شجاعت قدم بعدي او است. هم چنانكه متنبي شاعر عباسي مي گويد: الراي قبل شجاعه الشجعان هوالاول و هي المحل الثاني (ديوان،1984،ج2،ص251) -عزم و اراده قبل از شجاعت دلاورمردان است .اراده در مرتبه اول و بي باكي در مرتبه دوم است . حسان در رثاي حمزه بن عبدالمطلب ضمن توصيف شجاعت وي، گونه اي از رثا را كه رثاي شهداي مسلمان است پايه گذاري مي نمايد. حسان در اين قصيده الگويي از يك مسلمان ارائه مي نمايد. من كان فارسا و حاميا اذا بعث المسالح ولما ينوب الدهر في حرب لحرب و هي لاقح (المرضي،ص72) -آنكه يكه تاز و حامي مسلمانان در مقابل دشمنان بود و آنكه در هر نبردي اسلحه كارا بشمار مي رفت. شجاعت اين جان بر كف گرفتگان چندان است كه دشمن نيز بدان اعتراف دارد .عبدالله،سرگروه شعراي مشرك ،در قصيده اي با افتخار از جنگ احد سخن مي راند روزي كه مردان با اصل و نسب و جنگاور به دست كفر كشته مي شوند. كم قتلنا من كريم سيد ماجد الحدين مقدام بطل صادق النجده قرم بارع غير ملتاث لدي وقع الاسل (ديوان ،1987،ص42) -بسا مردان با سخاوت،بزرگوار، شجاع، پيشرو ، دلاور، قدرتمند ، بااصالت و داراي سمعت كه در كارزار ناتوان نيست ،كشته ايم. اين همه نشانگرآن است كه شاعر مسلمان در توصيف شجاعت شهيدان اسلامي هيچ مبالغه اي به كار نبسته است. (المرضي ،ص75) وصف دلاوري لشكر اسلام در شعر فتوحات نيز ادامه مي يابد .دواوين شعراي چون ثابت قطنه و فرزدق و نيز تاريخ طبري نمونه هايي از توصيف صحنه هاي نبرد متهورانه مسلمانان در فتو حات دوره اسلامي است. (المرضي،صص195-199) از سويي اسلام صبر را به عنوان يك ويژگي ممتاز بر مي شمارد .آيات 48 سوره طور، 127 سوره نحل و 200سوره آل عمران، مسلمانان را به اين خوي نيك فرا مي خواند. آنگاه كه عبدالله بن زبعري به كشتگان مسلمانان در جنگ احد فخر مي فروشد و اين اقدام كفار راانتقام خون كشتگان بدر بر مي شمارد . حسان ضمن مرثيه سرايي بر شهداي اوس و خزرج، صبر ايشان بر جهاد و وفايشان به دين اسلام را ارج مي نهد. او مي گويد: وقل ان يكن يوم باحد يعده سفيه فان الحق سوف يشيع وقد ضاربت منه بنوالاوس كلهم وكان لهم ذكر هناك رفيع وحامي بنوالنجار فيه و ضاربوا وماكان منهم في اللقاءجزوع امام رسول الله لا يخذلونه لهم ناصر من ربهم و شفيع وفوا اذكفرتم- يا سخين- بربكم ولا يستوي عبد عصي و مطيع (ديوان،150) -به آن سفيه كه روزي را در برابر روزي ديگر قرار مي دهد بگو كه حق همه گيرخواهد شد. -قبيله اوس همگي در كارزار بودند و نام نيكو از خود بر جاي نهادند. -قبيله نبو نجار نيز بي هيچ واهمه همراه آنان بودند. - در كنار رسول خدا به ياري او شتافتند و خدا نيز ياور و شفيع آنان است . -اي فرو مايگان ! آنگاه كه شما كفر ورزيديد آنها وفادار حق ماندند و برده نابكار با بنده فرمانبردار يكسان نيست . در بخش ديگر از قصيده مي گويد : فان تذكروا قتلي وحمزه فهيم قتيل ثوي لله و هو مطيع فان جنان الخلد منزله بها وامرالذي يقضي الامور سريع وقتلاكم في النار افضل رزقهم حميم معا في جوفها و ضريع حسان ضمن رثا ي حمزه ، بهشت را جايگاه وي دانسته در حالي كه كشته شدگان كفر در آتش جهنم از حميم و ضريع مي نوشند و سير مي گردند.(همان،151) پيشگامي در نبرد از ديگر ويژگيهاي رزمنده مسلمان است. او در خانه منتظر دشمن نمي نشيند بلكه با آمادگي كامل در كمين دشمن است. (المرضي،ص110) كعب بن مالك در تو صيف صحنه غزوه موته، جلوداري جعفر بن ابي طالب را كه رايت جنگ در دست اوست چنين توصيف مي كند: اذ يهتدون بجعفر و لوانه قدام اولهم فنعم الاول حتي تفرجت الصفوف و جعفر حيث التقي وعث الصفوف مجدل.(همان،119) -علمدار و راهنماي آنهاجعفر بود كه پيشاهنگ جنگاوران و نيكترين جلو داران بود. -تا كه صفها شكافته شد و ميان لشگر دشمن نمايان گرديد. كرم يكي از صفاتي است كه اعراب از دوره جاهلي بدان فخر مي ورزيدند. اسلام نيز بر اين ويژگي اخلاقي تاكيد مي ورزد و انسانها را به انفاق فرا مي خواند. حمزه ،شماس بن عثمان ،جعفر بن ابي طالب ،زهير بن هذلي از جمله شهدايي هستند كه در شعر صدر اسلام به واسطه كرمشان مورد ستايش شعرا قرار گرفته اند.(المرضي،صص136-138) اين كريمان در روزگار صلح به بخشش مال به بيچارگان همت مي گماشتند و در هنگامه جنگ ،جان خود را نثار طريق حق نمودند. صداقت از ديگر صفاتي است كه شهداي احد بدان متصف بوده اند.در راس اين شهدا حمزه است كه كعب بن مالك و حسان او را به خاطر صدق در گفتار و وفاي به عهدي كه با خدا بسته مي ستايند. (همان،صص144،145) جمع بندي و نتيجه گيري ظهور اسلام تحولي همه جانبه در زندگي سياسي،اجتماعي، اقتصادي و فكري عرب تباران بوجود آورد. در فضاي فكري جديد ،نيازهايي فراهم كرد كه پاسخ بدانان متفاوت از قبل بود.دين جديد براي پاگيري ،پاسداري و ادامه طريق نياز به جانفشاني داشت و در اين راه ،مسلمانان با انگيزه هاي اعتقادي ،فرمانبرداري ،مشاركت در جهاد و نيل به ثواب الهي جان فشاني نمودند.مسلماناني كه از ويژگي مثبت اخلاقي چون شجاعت، صبر،تحور،كرم،صداقت،وفا و دور انديشي برخوردار بودند. ادبيات دوره اسلامي در اين مسير متعهد گرديدكه به جاي پردازش به مو ضوعات نه چندان مهم يادر كنار آنها براي موضوعات اعتقادي جديد،اهميتي مضاعف قايل شود. به تناسب اين موضوعات ،اشكال و قالبهاي قديم با تنوع در مضمون ،شاهد تحول اساسي گرديد. قصيده ازوحدت بيت به سمت وحدت موضوعي گرايش يافت؛حجم كلمات و اصطلاحات متاثر از ديدگاه اسلامي فضايي نوبن براي اشعار فراهم آورد. وجود شعر فتوحات ،فخر و حماسه قديم را باز تعريف نمود و رثا به باز آفريني خاطره شهداي اسلام پرداخت. كوتاه سخن آنكه روح ديني و تاثير از مفاهيم قرآني و حديث نبوي ،ادبيات صدر اسلام را به طور كلي از ادبيات جاهلي متمايز مي گرداند.شهادت و شهيد به عنوان يكي از موضوعات مهم جامعه اسلامي موردتوجه ادباي متعهد قرار گرفته است. دواوين باقي مانده از شعراي صدر اسلام حاكي از عمق نفوذ اعتقادات بر موضوعات و اساليب شعري دوره اسلامي مي باشد. شاعر مسلمانان ضمن پرداختن به موضوع شهيد و شهادت با تمام توان از فنون بلاغي براي زيباسازي ساختاري مدد مي جويد.تشبيه ، استعاره و جناس كه در اشعار دوره اموي بيشتر مشاهده مي گردد شاعر را در نيل به موفقيت همراهي مي كند. فهرست منابع قرآن كريم ابن منطور ابي الفضل جمال الدين،لسان العرب،نشر ادب الحوزه ،قم ،1405ه التونجي،محمد ، المعجم المفصل في الادب ،ط1،دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1993 -حريرچي،فيروز، علي ضوءالشعر الملتزم في صدر الاسلام،مجله العلوم الانسانيه للجمهوريه الاسلاميه الايرانيه، العدد 3و4،السنه الثامنه،1990 حسان بن ثابت،ديوان،1987،بيروت الحوفي احمد محمد ،ادب اسياسه في العصر الاموي،دارالقلم،بيروت خفاجي عبد النعم در اسارت في الشعر الجاهلي واسلامي،1992،ط1،دارالجيل زبعري عبدالله ،ديوان شعر ،تحقيق يحيي جبوري ،1987،ط3 موسسه الرساله،بيروت صالح صبحي،نهج البلاغه ،دارالهجره،قم ضيف شوقي ،تاريخ الادب العربي- العصر الاسلامي،ط21،دارالمعارف ،مصر الطبرسي ابي علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسيرالقران،ط2،دارالمعرفه، بيروت، 1988 عزام محمد،قضيه الالتزام في الشعر الاموي ،1989 ،ط1،دارطلاس،دمشق الفاخوري،حنا،تاريخ الادب العربي،ج1،چ 5 ،1984،دارالعلم للملايين ، بيروت،1984 فروخ عمر ، تاريخ الادب العربي،ج1 ،1984 ،دارالعلم للملايين،بيروت قرائتي –محسن-تفسير النور، چاپ سوم ،موسسه در راه حق، قم، ، 1377 متنبي ابوالطيب، في شرح ديوان ابي الطيب،شرح ناصيف اليازجي،1984 ،داربيروت مرضي علاوي الجبيلي عبد الرحمن ،الشهاده في الشعر العربي ، ط1 ،2005،مكتبه الثقافه الديني ،مصر يموت بشير ،شاعرات العرب في الجاهليه والاسلام،1998،دارالقلم العربي ،حلب WWW.ISLAMICFEGH.CO


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:04 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مباني ديني فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : شهيد ، شهادت ، ايثار ، جهاد ، فرهنگ شهادت
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در فرهنگ بشري ، هميشه انسان هاي فداكار مورد احترام بوده اند. حتي كساني كه شهامتِ از خود گذشتگي ندارند ، در برابر عظمت انسان هاي از جان گذشته ، خضوع مي كنند و زبان به تحسين آنان مي گشايند . در فرهنگ دين ، ايثار و شهادت علاوه بر نيكنامي ، داراي ارزش معنوي و روحاني است . انسان فداكار ، ازعلائق خويش در راه هدف هاي متعالي ، مي گذرد ، تا به رضايت حضرت حق دست يابد . قداست شهيد بر اصولي چون " از اويي و به سوي اويي"، " كرامت و منزلت انسان" ، پويايي انسان "، " كمال نيكويي"، " مسابقه در نيكي ها "،" مرگ آگاهانه" ، اخلاص" ، "زندگي راستين " و تـأسي به الگوهاي جاودانه “ متكي است

مقدمه
خداوند انسان را به دميدن روح خود مفتخر نمود و اين راز شكوه و عظمت بعد معنوي و شخصيت ملكوتي انسان است و ارزش جسم خاكي تنها در حفاظت و مراقبت از آن روح خدايي است . از ديدگاه قرآن كريم ، زندگي در ابديت تجسم مي يابد . ‏وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون‏ (عنكبوت/64) اين زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست و زندگي واقعي سراي آخرت است، اگر مي‏دانستند! خداوند انسان هاي كوته بين و آخور نگر را از واقعيت زندگي ، نا آگاه مي شمرد و مي فرمايد : يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون‏ (روم/7) آنها فقط ظاهري از زندگي دنيا را مي‏دانند و از آخرت (و پايان كار) غافلند! . در بينش قرآن ، اگر انسان ها از نسيم لطيف وحي محروم شوند و از موعظه خداوند ، بهره نگيرند ، مردگاني متحرك و مردارهايي بي ارزشند . تنها موجودي كه داراي زندگي واقعي است ، خداوند است كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقي‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (الرحمن /26-27) همه كساني كه روي آن [زمين‏] هستند فاني مي‏شوند، و تنها ذات ذو الجلال و گرامي پروردگارت باقي مي‏ماند . و او به انسان كه گُل سر سبد آفرينش است ، حيات جاودانه عنايت مي كند تا در دوران زندگي مادي ، زمينه هاي بروز استعداد جاودانه خود را محقق كند . انسان كامل ، مشتاق ملاقات پروردگار خويش است به سوي او مي شتابد . يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (انشقاق/6) اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت مي‏روي و او را ملاقات خواهي كرد . اين نگرش نسبت به نظام هستي و فلسفه آفرينش ، مرگ را براي انسان لذت بخش و خوشايند مي سازد تا از آن استقبال كند و جسم كم ارزش خويش را به كيمياي مرگِ سرخ ، شرف و شكوه بخشد . آزمودم مرگ من در زندگي است چون رهم زين زندگي پايندگي است اقتـلوني اقتلونـي يـا ثقات ان في قتلي حياتا في حيات (سروش،3/499) انساني كه سرمست سبـوي ديدار يـار شود ، از همه آنچه او را اسير كند ، آزاد مي شود و بـه عـوامل پايـدار و مانـدگار مي انديشد . و در خون خويش مي غلتد و نعره مستانه مي زند . همه عوامل زبوني ، حقارت ، سستي ، خودباختگي از او مي گريزند و به شكوهي پايدار و غروري ماندگار دست مي يابد . از اين روي پير فرزانه جماران فرمود : در قاموس شهادت واژه وحشت نيست . (خميني ،15/2) مباني ديني فرهنگ ايثار و شهادت : فداكاري و از خود گذشتگي ، يك ارزش جهاني و فرا مذهبي است . همه انسان ها نسبت به افرادي كه با شجاعت در مقابل ستم قد بر افراشته اند و تن به ذلّت و خواري نداده اند ، اداي احترام كرده و آنان را ستايش مي كنند . حتي افراد ناتوان و زبوني كه جرأت اظهار وجود در برابر ستم و ياراي مخالفت با ستمگري نيافته اند ، نسبت به انسان هاي قهرمان و مقاوم ابراز احترام مي كنند. پيامبر عزيز اسلام (ص) ، قبل از بعثت در پيمان حلف الفضول كه فلسفه آن دفاع از مظلومان و ستمديدگان بود شركت كرد . چون به رسالت مبعوث شد ، فرمود : در خانه عبدالله بن جدعان ، شاهد پيماني بودم كه اگر مالك همه شتران سرخ مو بودم ، مرا چنين شادمان نمي كرد و اگر در اسلام نيز كسي بر اين اساس از من ياري بطلبد آماده ياري او هستم (ابراهيمي/133) حملات انتحاري مجاهدان گمنام مسلمان ، عليه صهيونيست غاصب و زورگو، بدون ملاحظه سن و جنسِ قهرمانان آن ، مورد تقدير و تحسين همه حق طلبانه جهان است . ايثار و شهادت ، جايگاه فوق العاده ارزشمندي در فرهنگ ديني دارد . آنچه كرامت و عزّت انسان را تثبيت و تقويت مي كند و روح متلاطم و پوياي او را به نهايت كمال و اوج تعالي رهنمون مي شود ، در اين حقيقت متجلي است . ايثار و شهادت ، منشأ تربيت انسان جاودانه و جاودانگي انسان است و حقيقت وجود او را تبيين و تفسير مي كند . برخي از مباني ، اين حركت عميق انساني در فرهنگ دين ، عبارتند از : الف ) از اويي و به سوي اويي در نگرش الهي ، انسان مورد عنايت خاص خداوند است . حضرت حق تعالي او را براي معرفت نسبت به خويش و عبوديت در برابر خود آفريده است . وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ ( ذاريات /56) من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند) . عبوديت نهايت و اوج تكامل انسان و قرب او به خدا است . عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعي يعني كمال مطلق نينديشد ، جز در راه او گام بر ندارد ، و هر چه غير او است ، را فراموش كند، حتي خويشتن را (مكارم، 22/387) انسان پس از گذر از اين گردنه هاي صعب العبور ، به محضر حضرت حق بار مي يابد و مشمول عنايت خاص او مي شود . خداوند عزيز ، انساني را كه به ارزش خويش پي نبرده و به انتخاب راه هدايت توفيق نيافته است ، چنين توصيف مي كند ؛ ولي او از آن گردنه مهمّ نگذشت! و تو نمي‏داني آن گردنه چيست. آزادكردن برده‏اي، يا غذا دادن در روز گرسنگي ... يتيمي از خويشاوندان، يا مستمندي خاك‏نشين را ، اينها روزنه هاي وصل است ، زيرا انساني كه به جسم خود وابسته است و از آنچه مايه تقويت و فربهي روح است ، غفلت مي كند ، راز زندگي جاودانه را نيافته و گوهر وجود خويش به بهايي اندك فروخته است . گذر موفقيت آميز و استوار از آزمون هاي دشوار الهي و بردباري و استقامت در برابر ناملايمات و مشكلات ، لذت ارتباط با خداوند را فراهم مي آورد وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏ (بقره / 155-156) قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان. آنها كه هر گاه مصيبتي به ايشان مي‏رسد، مي‏گويند: «ما از آنِ خدائيم و به سوي او بازمي‏گرديم‏ » پس بر مبناي فرهنگ « ازويي و به سوي اويي» ، انسان پيوسته آماده حضور در آزمون هاي دشوار است و چون سنگي گرانبها از كوره آزمون هاي سخت مي گذرد تا گوهر خالص و ناب وجودش آشكار گردد . آنان كه به نداي خيرخواهانه فَأَينَ تَذهَبوُنَ (تكوير/26) پس به كجا مي‏رويد؟ و دعوت آسماني فَفِرّوا إلي اللهِ (ذاريات/50) پس به سوي خدا بگريزيد ، اعتنا نمي كنند ، در مواجهه با حوادث سهمگين قيامت به دنبال راه فرار مي گردند يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (قيامت/10) آن روز انسان مي‏گويد: «راه فرار كجاست؟!» و پاسخ مي شنوند : كَلاَّ لا وَزَرَ إِلي‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَر(قيامت /11-12) هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهي وجود ندارد آن روز ، قرارگاه نهايي تنها به سوي پروردگار تو است‏ . شكوه به سويي اويي آنگاه به نهايت مي رسد كه بانگ مي زنند : لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ حكومت امروز براي كيست؟ ‏ و همه ناگزير فرياد مي زنند : لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار براي خداوند يكتاي قهّار است ( غافر /16) ب ) كرامت و منزلت انسان : انسان ها دو گونه اند : عده اي زبون ، ذليل و خود باخته اند و با سستي و تن پروري به پروار كردن جسم خود مي پردازند و با هر طعمه اي مي سازند و در هر مزبله اي رحل اقامت مي افكنند. و هرگز خود را براي رويارويي با موانع تكامل مهيا نمي كنند و بر زمين چسبيده اند . قرآن كريم آنان را توبيخ مي كند و مي فرمايد : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل‏ (توبه/38) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! چرا هنگامي كه به شما گفته مي‏شود: «به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد!» بر زمين سنگيني مي‏كنيد (و سستي به خرج مي‏دهيد)؟! آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده‏ايد؟! با اينكه متاع زندگي دنيا، در برابر آخرت، جز اندكي نيست‏ . اينان از اوج شكوه به كنج ذلت خزيده اند و هويت و شخصيت عظيم انساني خويش را پاس نداشته و حرمت روح متعالي را نشناخته و خود را موجودي بيهوده و بي ارزش پنداشته اند . و در امور زندگي به طفيلي گري تن داده اند اما گروه دوم ، از لذّت معرفت بهره مند شده و با چشمان باز پا به عرصه آفرينش نهاده اند و در پرتو عظمتي كه خداوند به آنان ارزاني داشته و همه موجودات هستي را در برابر اراده آنان رام و مسخر كرده ، به بهره گيري از لذائذ معنوي پرداخته و در كشتزار طبيعت در پي به دست آوردن مغز و ريشه نعمت هاي الهي كوشيده اند . سبك بار و چالاك پا در ميدان فداكاري نهاده و رضايت خداوند را بر همه چيز ترجيح داده اند و در اوج نداي خوش آمد ملائك پا بر عرصه بهشت نهاده اند . اينان به عظمتي دست يافته اند كه خداوندي كه كمال مطلق و مطلق كمال است و هرگز در وعده اش ناراستي و كژي وجود ندارد ، خريدار جان آنان است . إِنَّ اللَّهَ اشْتَري‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ‏(توبه /111) خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريداري كرده ، كه (در برابرش) بهشت براي آنان باشد . علي (ع) انسان برتر و برترين انسان عالم آفرينش پس از پيامبر اعظم (ص) ، تجسم عيني اين آيه شريفه قرآن است . او كه ارزش واقعي خويش را شناخته است ، بدون هراس و فقط براي حفظ جان رسول خدا (ص) در بستر او مي آرمد و اين مدال افتخار را براي بشريت به ارمغان مي آورد . پيامبر عزير اسلام (ص) فرمود : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَي أُمَّتِي بِسَنَابِكِ خَيْلِهَا وَ مَرَاكِزِ رِمَاحِهَا (كليني،5/2) خداوند امت مرا به وسيله سم اسب ها و فروگاه نيزه ها بي نياز كرد . همچنين مي فرمايد : مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (كليني،5/ 53) هيچ قطره اي نزد خداوند عزيز و بزرگ ، محبوب تر از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود ، نيست . هيچ وقت خون شهيد هدر نمي رود ، خون شهيد به زمين نمي ريزد ، خون شهيد هرقطره اش تبديل به صدها قطره ، و هزارها قطره ، بلكه به دريايي از خون مي گردد و در پيكر اجتماع وارد مي شود . ج ) پويايي و تكامل انسان : برخي از انسان ها ، بسان عنكبوت خود را در تارهايي كه مي بافند ، زنداني مي كنند و پيوسته كاخ هاي خيالي خود را براي صيد موجودات ضعيف زينت مي بخشند ، غافل از آنكه سست ترين خانه ها ، خانه عنكبوت است . اينان زنداني خويش اند . طبيعت ، جامعه و تاريخ را در قالب ذهن ناتوان خويش تفسير مي كنند . اهل هجرت حركت ، سازندگي ، ارتباط با مردم و مشاهده حقايق عالم نيستند . اما گروهي از انسان ها ، اهل حركت و هجرتند و لحظه اي آرام نمي گيرند و ايستايي و سكونت را موجب مرگ و خواري مي دانند . ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آرامش ما در عدم ماست پيوسته مي كوشند تا گامي به پيش بردارند و با موانع راه بستيزند . هجرت اصل حياتي و مهم زندگي آنان محسوب مي شود . زيرا تاريخ پر شكوه اسلام با هجرت آغاز مي شود . تلاش انسان ، موتور محركي است كه پيوسته انرژي توليد مي كند و زمينه رشد و تعالي جامعه را فراهم مي آورد اگر اين موتور بي حركت بماند و درجا بزند ، پس از مدتي توان خود را از دست مي دهد . لازمه رشد انسان ، پويايي و تحول است . البته هر تلاشي موجب سعادت نيست ، برخي از انسان هاي تلاشگر در بيراهه گام مي زنند و در كوير بذر مي پاشند و جز حنظل درو نمي كنند . شهيد با خون خود در كالبد جامعه روح حركت و حماسه مي آفريند و جامعه را از سكون و ركود باز مي دارد . مطهري مي نويسد : بزرگ ترين خاصيت شهيد حماسه آفريني اوست . در ملت هايي كه روح حماسه ، مخصوصا حماسه الهي مي ميرد ، شهيد آن حماسه ي مرده را از نو زنده مي كند ، لذا اسلام هميشه نيازمند به شهيد است ، حماسه هاي جديد و افرينش هاي تازه . (ص104) د ) نيكوكاري كامل و كمال نيكوكاري : قرآن كريم ، بالاترين درجه نيكوكاري را انفاق و گذشت از آنچه كه مود علاقه شديد انسان است ، معرفي مي كند و مي فرمايد : لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏ (آل عمران /92) هرگز به (حقيقت) نيكوكاري نمي‏رسيد مگر اينكه از آنچه دوست مي‏داريد، (در راه خدا) انفاق كنيد . و در سوره هل اتي كه سند عظمت و شكوه ائمه اهل بيت (ع) است ، رمز اين عظمت را در انفاق آنچه كه مورد علاقه آنان بود معرفي مي كند و مي فرمايد : وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا ( انسان/31) و غذاي (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند، به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» مي‏دهند! تفسير نمونه در توضيح اين آيه نوشته است : اطعام كردن آنها ساده نيست، بلكه توأم با ايثار در هنگام نياز شديد است، و از سوي ديگر اطعامي است گسترده كه انواع نيازمندان را از مسكين و يتيم و اسير شامل مي‏شود، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است... ضمير در عَلي‏ حُبِّهِ به طعام باز مي‏گردد، يعني در عين اينكه علاقه به طعام‏ دارند آن را انفاق مي‏كنند، و به اين ترتيب شبيه چيزي است كه در آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ:(آل عمران/92) است به نيكوكاري نمي‏رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد. ( مكارم ،1374،ج25/353) بالاترين چيزي كه مورد علاقه انسان است ، جان اوست . حب نفس يكي از مهم ترين عوامل حيات انسان و موجب رقابت ، تلاش ، خلاقيت است . آنگاه كه انسان به اوج عظمت و فداكاري برسد ، بهترين سرمايه زندگي كه جان اوست را در راه خدا ايثار مي كند . كساني كه به انگيزه دفاع از حقوق انساني و پاسداري از حريم ارزشي جامعه بشري فداكاري مي كنند ، مورد تكريم و مايه افتخار همه انسان ها هستند . اعتقاد به خدا و قيامت علاوه بر تبيين انگيزه معنوي فداكاري ، پاداش مضاعف الهي را نيز تأمين مي كند . مجاهده و فداكاري در مكتب اسلام ، فروش جان ناقابل خويش به خالق جان ها و خداوند عزيز است و اوج اعتلاي انسان است . شهيد با خون خود يعني تمام وجود و هستي خود ارزش ، ابديت و جاودانگي مي يابد . خون شهيد براي هميشه در رگ هاي اجتماع مي جهد . پيامبر عزيز فرمود : فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حَتَّي يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِر (كافي، 2/348) برتر و بالاتر از هر نيكوكاري ، نيكوكار ديگري است ، تا آنگاه كه در راه خدا شهيد شود ، وقتي كه در راه خدا شهيد شد ، ديگر بالاتر از او كسي نيست . و نيز فرمود : إِنَّ أَبْخَلَ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ وَ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ جَادَ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَي (نوري ،11/8 - مجلسي، 73/12) بخيل ترين انسان ها كسي است كه در سلام كردن ، بخل بورزد و بخشنده ترين انسان ها ، كسي است كه جان و مال خويش را در راه خدا ، بذل و ايثار نمايد . هـ ) مسابقه در نيكي ها دنيا محل رقابت و مسابقه است . انسان فطري و سليم النفس مي كوشد تا با كسب فضائل اخلاقي ، علمي ، هنري و ... گوي سبقت را از همنوعان خود بربايد . رمز پويايي زندگي آن است كه انسان در بروز استعدادها و كمالات خود بكوشد . اين انگيزه به قدري قوي است كه گاه موجب مي شود كه انسان براي خود فضائل دروغين ادعا كند ، تا موقعيت و منزلتي براي خود فراهم آورد . كفار مدعي هستند كه ما اهل كارهاي نيك و پسنديده هستيم و اگر در پذيرش دين خير و نيكي وجود مي داشت ، ديگران در قبول آن از ما سبقت نمي گرفتند . وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَديم‏ (احقاف/11) كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: «اگر (اسلام) چيز خوبي بود، هرگز آنها (در پذيرش آن) بر ما پيشي نمي‏گرفتند!» و چون خودشان بوسيله آن هدايت نشدند مي‏گويند: «اين يك دروغ قديمي است!» . اين سخن كفّار ، نشان دهنده آن است كه سبقت و رقابت امري فطري و لازمه زندگي انسان است . و به همين دليل ريا كاري و تظاهر به فضائل اخلاقي ، علم و ... در زندگي انسان آشكار مي شود . و اسلام به شيوه هاي مختلف مي كوشد تا انگيزه هاي انسان را تعالي بخشد و او را از ريا باز دارد و ادعاي فضائل دروغين را نفاق و گناه مي شمارد . البته مسابقه و رقابت سالم را ارج مي نهند و مي فرمايد: وَ السَّابِقُـونَ السَّابِقُـونَ ،أُولئِكَ الْمُقَرَّبُـون‏ (واقعه/10-11) و (سومين گروه) پيشگامان پيشگامند، آنها مقرّبانند! حال كه انسان ناگزير از رقابت است ، توصيه قرآن آن است كه انسان ها در ميدان نيكي ها باهم به رقابت بپردازند و آن را به امور غير اخلاقي و ضد انساني آلوده نكنند . فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات‏ (مائده/48) پس در نيكي ها بر يكديگر سبقت جوييد! و يكي از ويژگي هاي برجسته انسان هاي مؤمن را حضور در عرصه رقابت سازنده و مفيد معرفي مي كند و مي فرمايد : أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُون‏ (مؤمنون/61) (آري) چنين كساني در خيرات سرعت مي‏كنند و از ديگران پيشي مي‏گيرند (و مشمول عنايات ما هستند). قرآن كريم يكي از جلوه هاي مهم اين مسابقه را طلب مغفرت خداوند و جلب رضايت او معرفي كرده و فرموده است : سابِقُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم‏ (حديد/21) به پيش تازيد براي رسيدن به مغفرت پروردگارتان‏ . بدون ترديد يكي از زمينه هاي مسابقه جهان ، برداشتن موانع رشد و تكامل معنوي جامعه است و آن نيازمند فداكاري ، از خود گذشتگي و ايثار جان و مال و آمادگي براي استقبال از جهاد و شهادت است . انسان در ميدان مبارزه حق و باطل براي دفاع از آرمان هاي اصيل معنوي ، كه بالاترين درجه خير و نيكي است تلاش مي كند و با درك شهادت در مغفرت و رحمت الهي غرق مي شود . پيامبر اسلام (ص) فرمود : أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الشَّهِيدِ كَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّيْنَ فَإِنَّ كَفَّارَتَهُ قَضَاؤُهُ (صدوق ، 3/183) اولين قطره اي از خون شهيد كه بر زمين مي افتد ،كفاره گناهان او (و موجب آمرزش او ) مي شود . مگر بدهي به ديگران كه كفّاره آن اداي آن است . نكته قابل تأمل در اين روايت ، عنايت ويژه اسلام به حق الناس است كه حتي خون شهيد با آن همه قداست و عظمت نمي تواند ، آن را تأمين كند. و ) انتخاب مرگ ( مرگ آگاهانه ) امام علي (ع) مي فرمايد : اگر انسان را از مرگ گريزي نيست ، بهتر است كه با شمشير در راه خدا كشته شود و إن تكن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرئ بالسيف في الله أفضل‏ (علي(ع)/315) اگر بدن (انسان ها) براي مرگ آفريده شده است ، كشته شدن انسان با شمشير با ارزش تر است . و تأكيد مي كند كه تحمل هزاران ضربه شمشير ، آسان تر از پذيرش مرگ در بستر است . إِنَّ أَفْضَلَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَي فِرَاش‏ (كافي ، 5/53) همانا بالاترين نوع مرگ ، شهادت است . و سوگند به كسي كه جانم در دست اوست ، تحمل هزار ضربه شمشير، از مردن در بستر آسان تر است . شهيد با آگاهي از اينكه ، ميدان جهاد محل فداكاري ، از خود گذشتگي و شهادت است ، از كام جويي مادي دل مي كند و به ميدان ايثار پا مي گذارد . او تسليم مرگ نمي شود ، بلكه مرگ را تسليم خود مي كند . مرگ اگر مرد است آيـد پيش من تـا كشم خوش در كنارش تنگ تنگ من از او جـاني برم بي رنگ و بــو او ز من دلقي ستانـد رنگ رنگ ( مولوي ، ديوان شمس) كساني كه آگاهانه پا درعرصه جهاد مي گذارند ، درب مخصوص بهشت را به روي خود مي گشايند و خود را از آفات سستي و تن پروري رهايي مي بخشند . امام علي (ع) فرمودند : أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَي وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّل ... (شهيدي،27) اما بعد ، جهاد ، دري است از درهاي بهشت كه خدا به روي گُزيده دوستان خود گشوده است و جامه تقوي‏ است كه بر تن پوشيده است . زره استوار الهي است كه آسيب نبيند و سپر محكم اوست (كه تير در آن ننشيند) هر كه جهاد را واگذارد و ناخوشايند داند ، خدا جامه خواري بر تن او پوشاند و ... آنان وارد ميدان كارزار مي شوند زيرا مي دانند كه مجاهدان في سبيل الله مورد علاقه و محبت خدا هستند و خداوند آنان را دوست دارد . إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‏ ( صف/4) خداوند كساني را دوست مي‏دارد كه در راه او پيكار مي‏كنند گويي بنايي آهنين‏اند . ز ) اخلاص مطهري مي نويسد : شهادت واژه اي است كه در اسلام قداست خاصي دارد ، در عرف خاص اسلامي هاله اي از نور اين كلمه را فرا گرفته است . اين كلمه در همه عرف ها توأم با قداست و عظمت است ، چيزي كه هست معيارها و ملاك ها متفاوت است . از نظر اسلام هر كس به مقام و درجه شهادت نائل آيد ، يعني واقعا در راه هدف هاي عالي اسلامي ، به انگيزه برقراري ارزش هاي واقعي بشري كشته بشود به يكي از عالي ترين و راقي ترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير صعودي خود نائل شود ، رسيده است . شهيد كسي است كه با فداكاري و از خود گذشتگي خود و با سوختن و خاكستر شدن خود محيط را براي ديگران مساعد مي كند . مثل شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوختن ، فاني شدن و پرتو افكندن است ، تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار خويش را انجام دهند . آري شهدا شمع محفل بشريتند . آنان كه هستي خويش را براي وصال دوست ، مهيا كرده اند ، از دام هاي منيّت رهيده و شيطان را در بند كشيده و او را به يأس كشانده اند . (مطهري ، صص72-84) شهيد به تعريف و تمجيد ديگران دل نبسته است ، يعني در جامعه حضور فيزيكي ندارد كه به ارتقاي ظاهري در نظر مردم و كسب اعتبار و شئون فردي دل خوش كند . او با نهايت اخلاص و به دور از هر گونه تعلّقي جان خويش را تقديم دوست مي كند تا به اعتلا و تداوم آرمان هاي معنوي ، كمك كند و همين صفا موجب قداست، شهرت و جاودانگي اوست . يكي از آفات مهم اعمال انسان كه موجب تباهي ، حبط و زوال اعمال انسان مي شود و خطرناك ترين دشمن انسان ، ريا است ، كه همانند موريانه ، كارهاي نيكوي انسان را از درون تهي مي كند و همه چيز را به آتش مي كشد . بدون ترديد يكي از مصاديق زيانكارترين چهره هاي انسان قرآني ، رياكاران هستند . قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا (كهف/103-104) بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كساني هستند؟ آنها كه تلاشهايشان در زندگي دنيا گم (و نابود) شده با اين حال، مي‏پندارند كار نيك انجام مي‏دهند!» اما شهدا به درجه خلوص رسيده و از دام شيطان گريخته اند . قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏ (ص/82-83) گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها!» برو اين دام بر مرغي دگر نه كه عنقا را بلند ست آشيانه (حافظ/268) ح ) زندگي راستين در منطق شهيد ، مرگ انتقال از جهاني به جهان ديگراست و رابطه انسان با جهان و روح با بدن از نوع رابطه كشاورز و مزرعه است . پيامبر عزيز فرمود : الدُّنيا مَزرَعَهُ الآخِرَه (مجلسي، 67/225) دنيا مزرعه آخرت است. شهيد از اولياي خداوند ست . او بر خلاف ديگران كه فقط ظاهر دنيا را دريافته اند و از آخرت (و پايان كار) غافلند! حقيقت همه امور را دريافته است و همه چيز را فاني در ذات اقدس الهي مي داند . شهيد به درجه اي از شوق رسيده است كه روحش تاب ماندن در جسم ندارد و بي تاب اذن الهي است تا پر بكشد و به قرارگاه اصلي خود برود . وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَي الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ ( شهيدي، خ193/225 ) و اگر نه اين است كه زندگي شان را مدتي است كه بايد گذراند ، جانهايشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمي ماند ، از شوق رسيدن به پاداش – آن جهان - يا از بيم ماندن و گناه كردن – در اين جهان - . شهيد با مرگ خود به جاودانگي مي رسد و زندگي خويش را از سطح ظاهري بالا مي برد . خداوند كريم مي فرمايد : وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏ (آل عمران /169) (اي پيامبر!) هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزي داده مي‏شوند. علي (ع) فرمود : به خدا كه با مردن ، چيزي به سر وقت من نيامد كه آن را نپسندم و نه چيزي پديد گردد كه آن را نشناسم ، بلكه چون جوينده آب به شب هنگام بودم كه ناگهان به آب رسد ، يا خواهاني كه آنچه را خواهان است بيابد وآنچه نزد خداست ، نيكوكاران را بهتر است (شهيدي ، ن23/ 284) دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند بي خـود از شعشه پرتـو ذاتم كردنـد بـاده از جام تجلّـي صفاتم دادنـد چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آن شبِ قدر كه اين تازه براتم دادنـد (حافظ/114) در صحيفه نور مي خوانيم : شهداء ، شمع محفل دوستانند ، شهداء در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان عند ربهم يُرزقون اند و از نفوس مطمئنه اي هستند كه خطاب فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏ پروردگارند . اينجا صحبت عشق است و عشق . قلم در ترسيمش بر خود مي شكافد . (خميني،21/147) اهميت شهيد به قدري است كه آنگاه كه پيامبر (ص) ، تسبيحات اربعه را به فاطمه زهرا (س) تعليم داد . آن حضرت از تربت حمزه شهيد ، تسبيح ساخت و با اين عمل خود به قداست شهيد و جاودانگي او رسميت بخشيد . امام صادق (ع) فرمودند: إِنَّ السُّجُودَ عَلَي تُرْبَةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ (آملي،5/366) سجده بر تربت حسين (ع) حجاب هاي هفتگانه را پاره مي كند . اگر انسان ارزش شهيد را درك كند ، خاك تربت او به نمازش ارزش مي دهد . راز بقاي شهيد آن است كه حركت او يك بعد عقلي دارد و از ناحيه منطق حمايت مي شود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است . از اين روي ائمه توصيه كرده اند تا بر شهادت امام حسين (ع) گريه كنيم ، اين گريه ها ، نهضت امام حسين (ع) را در اعماق جان مردم فرو مي برد . ط ) تأسي به الگوهاي جاودانه انسان موجودي قهرمان آفرين و الگو ساز است . قرآن كريم پيامبر عزيز اسلام (ص) را به عنوان الگوي متعالي بشريت معرفي كرده و مي فرمايد : لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة (احزاب/21) مسلّماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود . همچنين حضرت ابراهيم و پيروان واقعي او را الگوي مناسبي براي هدايت جامعه معرفي مي كند : قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَه‏ (ممتحنه/4) براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت‏ . اين الگوهاي جاودانه براي دفاع از حق مردم و پيشبرد آرمان هاي والاي الهي از همه چيز خود گذشتند . آزمون هاي سخت الهي را پشت سر گذاشتند تا ارزش هاي والاي انساني را تحقق بخشند . در اين ميان امام حسين (ع) بنيان گذار الگوي كامل و بي بديلي در تاريخ بشريت است . قيام سرخ او و يارانش همه تبهكاران و طغيان گران را در طول تاريخ رسوا كرد و نمونه اي روشن از جهاد آرماني را به منصه ظهور آورد . او فرياد بر آورد كه : إِن كانَ ديِنُ مُحَمَّدٍ لا يَستَقِمُ إِلّا بِقَتلِي فَيا سُيوُفُ خُذِيني اگر دين محمد (ص) جز با قتل من استوار نمي گردد ، اي شمشيرها مرا دريابيد . امام حسين (ع) قرباني هوس هاي جاه طلبانه ديگران نيست . او با ايستادگي آگاهانه و مقاومت هشيارانه در راه هدف مقدس به شهادت رسيد . او با توجه به عواقب سختي كه در انتظار او و خانواده اش بود ، زير بار بيعت نرفت و سكوت را در آن شرايط گناهي عظيم تلقي مي كرد . نداي جهاني حسين (ع) دعوت به آزادگي و حرّيت است كه مي فرمايد : يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏ (مجلسي، 45/51) اي پيروان آل ابو سفيان ! اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد ، [لااقل] در زندگي دنيوي خود از آزادگان باشيد . حسين (ع) الگوي همه كساني است كه در پي سلطنت و قدرت دروغين دنيوي و رقابت براي جمع مال و ثروت اندوزي نيستند و دل در گرو برداشتن موانع تكامل دين و اجراي دستورات خداوند دارند . حسين (ع) نمونه والا و متعالي انسان هايي است كه شهادت در راه خدا را همانند گردن بندي بر گردن دختران جوان مي بينند كه مايه زيبايي و جذابيت آنان است و شهادت مايه زيبايي و رونق دين . آنان كه نسبت به مرگ اشتياقي همانند شوق يعقوب در ديدار يوسف دارند . امام حسين (ع) ، سيد الشهداء و بالاترين اسوه و مقتداي كساني است كه چون مي بينند كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي آيد ، بي تاب رؤيت حق و ملاقات خداوند مي شوند و فرياد بر مي آورند كه : وَ إِنِّي لَا أَرَي الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما ( مجلسي ، 44/192)من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمكاران را جز ملالت و خستگي و كسالت نمي بينم . حسين (ع) در بستر پيامبر (ص) آرميده و از پستان فاطمه شير نوشيده و از قبيله نور و از خاندان طهارت و تقوي است ، او فرياد بر مي آورد : " هيهات منّا الذِّله " و تأكيد مي كند كه آگاه باشيد كه اين انسان پست و بي خاندان و بي اصالت مرا ميان دو امر مخير كرد ؛ جنگيدن با شمشير و نوشيدن شربت شهادت يا تن دادن به ذلّت و خواري و يقينا ذلّت از ما دور است . خداوند ، رسول خدا ، مؤمنين و دامن هاي پاك و مقدسي كه ما را در خود پرورش داده اند و انسان هاي بلند همت و استوار در راه حق ، آن را بر ما نمي پسندند . هرگز سزاوار نيست كه ما به اطاعت انسان هاي فرو مايه و زشت سيرت تن دهيم و تسليم هوس هاي حيواني آنان شويم . امام (ع) نمونه اي كامل و متعالي است براي كساني كه به افراد پست و زبون ، دست بيعت نمي دهند و همانند بردگان در برابر ستم و ظلم سكوت نمي كنند . خوشم از سوختن خويش از آنك سوختم بزم تـو روشن كردم تا تو آسوده روي در ره خويش خـوي بـا گيتي رهزن كردم (اعتصامي،5) جمع بندي و نتيجه گيري : گرچه از نظر همه مردم جهان ، فداكاري و ايثارگري داراي ارزش و اعتبار است ، در مكتب اسلام و قرآن ، والايي انسان در پرتو روح الهي ، محقق مي شود و شاخصه هايي چون از اويي و به سوي اوييم كرامت و منزلت انسان ، پويايي انسان، كمال نيكويي ،مسابقه در نيكي ها ، مرگ آگاهانه، اخلاص زندگي راستين ، تـأسي به الگوهاي جاودانه ، بالاترين درجه تكامل انسان را تبيين مي كند و خداوندخريدار جان او مي شود ، گناهان او بخشيده و درب مخصوص بهشت به روي او گشوده مي شود . امام حسين (ع) و يارانش ، در حماسه كربلا ، بالاترين الگوي مجاهدت و شهادت را در طول تاريخ بشريت ، خلق كردند . منابع و مؤاخـذ : 1 - ابراهيمي وركياني ، محمد ، تاريخ اسلام ، قم ، دفتر نشر معارف ،1382 2 - آدميت ، منوچهر ، گلچين غزليات شمس ، تهران ، آتليه هنر ، 1375 3 - اعتصامي ، پروين ، گزيده قطعات ، اصفهان ، مشعل ، 1343 4 - ابن ابي الحديد ، ابو حامد ، شرح نهج البلاغه ، قم ، كتابخانه مرعشي ، 1404 5 – حافظ ، شمس الدين محمد ، ديوان حافظ ، به اهتمام جهانگير منصور ، تهران، نشر دوران، 1380 6 - حر عاملي ، محمد ، وسائل الشيعه ... ، تهران ، مكتبه الاسلاميه ، 1391 7 - حراني ، علي ابن شعبه ، تحف العقول ، قم ، جامعه مدرسين ، 1404 8 – خميني ، روح الله ، صحيفه نور ، تهران ، مؤسسه نشر آثار امام ، 1376 9 - ديوان علي ( ع )، قم، پيام اسلام، 1369 10 - سروش ، سيد عبدالكريم ، مثنوي مولوي ، تصحيح و پيشگفتار ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1378 11 - شهيدي ، سيد جعفر ، ترجمه نهج البلاغه ، تهران ، انتشارات علمي فرهنگي ، 1377 12 - صدوق ، محمد ، من لا يحضره الفقيه ، تحقيق علي اكبر غفاري ، قم ، جامعه مدرسين ، 1404 13 - طوسي ، محمد بن الحسن ، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار ، تحقيق سيد حسن خرسان ، دارالكتب الاسلاميه ، تهران ، 1390 14 - كليني ، محمد بن يعقوب ، كافي ، بيروت ، دارالضواء ، 1371 15 – مجلسي ، محمد باقر ، بحار الانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، بيروت ، دار احياء التراث العربي، 1403 ق 16 - مطهري ، مرتضي ، قيام و انقلاب مهدي (عج) به ضميمه شهيد ، قم ، صدرا ، 1367 17 - همو ، هجرت و جهاد ، تهران ، دفترمركزي حزب جمهوري اسلامي ، 1360 18 - مكارم شيرازي ، ناصر ، ترجمه قرآن ، قم ، مدرسه امام علي (ع) ، 1384 19 - همو ، تفسير نمونه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1374 20 - همو ، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه ، با همكاري جعفر امامي و رضا آشتياني ، قم ، هدف ، بي تا 21 - النوري الطبرسي، حسين بن محمد تقي، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408


نويسنده: علي اكبر شايسته نژاد عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد رجايي


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:04 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شهادت و هولوكاست در فرهنگ اجتماعي اسلام و يهود با مطالعه موردي حمايت حقوقي از كشته شدگان يهود در اسرائيل بنياد يادواشم
كلمات كليدي : شهادت ، ايثار ، اسلام و يهود ، هولوكاست
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
هدف از اين نوشتار معرفي جايگاه ايثار و شهادت در فرهنگ اسلامي و مقايسه آن با مفاهيم همتراز آن در فرهنگ عبراني است. اين مقاله، نخست به بررسي جايگاه ايثار و شهادت در فرهنگ اسلامي مي پردازد و با توجه به اهميت فراوان ايثار و شهادت در منابع معتبر ديني از جمله آيات و روايات و سيره پيشوايان ديني بويژه ائمه اطهار، به اجمال اين موضوع را به عنوان يكي از عناصر عمده فرهنگ اسلامي و عامل حياتبخش دين مورد شناسايي قرار مي دهد.پس از آن،به ارزيابي شهادت در اديان عبراني مسيحيت و يهود مي پردازد. سپس نويسنده با طرح اين ايده كه براي مقايسه و تطبيق اين مفهوم با مفاهيم موجود در ديگر اديان الهي مي بايست اين عنصر را با عنصر همسنگ آن در فرهنگ هاي ديگر مقايسه نمود، كوشيده است تا عنصر همسنگ شهادت را در آيين جديد يهود بيابد و به اين نتيجه مي رسد كه تنها عنصر همتراز شهادت در آيين يهوديت جديد (صهيونيزم)، هولوكاست است. در نهايت، به عنوان درآمدي بر يك پژوهش همه جانبه، بنياد «يادواشم» كه اولين حمايت حقوقي اسرائيل از هولوكاست و مهم ترين مركز تحكيم اين پندار در دنيا مي باشد معرفي مي گردد. در وا پسين بخش نيز با توجه به مطالب ياد شده پيشنهاداتي ارائه شده است.

مقدمه
اين مقاله، نخست به بررسي جايگاه ايثار و شهادت در فرهنگ اسلامي مي پردازد و با توجه به اهميت فراوان ايثار و شهادت در منابع معتبر ديني از جمله آيات و روايات و سيره پيشوايان ديني بويژه ائمه اطهار،به اجمال اين موضوع را به عنوان يكي از عناصر عمده فرهنگ اسلامي و عامل حياتبخش دين مورد شناسايي قرار مي دهد.پس از آن،به ارزيابي شهادت در اديان عبراني مسيحيت و يهود مي پردازد سپس به جستجوي مفهوم هم ارزش با شهادت و ايثار در اين آيين پرداخته و در بخش آخر مطالعه اي موردي درباره حمايت حقوقي اسرائيل از قربانيان يهودي به طور مختصر ارائه مي گردد. 2- جايگاه مفهوم ايثار و شهادت در آيين اسلام در دين و فرهنگ اسلامي فداكاري، از خودگذشتگي، نيكوكاري و در نهايت شهادت در راه خدا از والاترين و برترين ارزشهاي انساني است. اين ارزشهاي تعالي بخش انسان را به اهداف آفرينش نزديك مي كند و به كمال شايسته خويش مي رساند. از اين رو در مجموعه تعاليم اسلامي، متون بسياري به ترويج و تبليغ اين گونه ارزشها پرداخته اند و از نظر حقوقي و اجتماعي نيز قواعد متعددي براي حمايتهاي مادي و معنوي از اين ارزشها در عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي تدوين شده است. براي نمونه، مي توان الزام به مساعدتهاي مالي به تهيدستان را نام برد و يا به قاعده احسان در حقوق اسلامي توجه كرد كه مسئوليت هاي مدني و كيفري شخص نيكوكار را نسبت به اعمالي كه در جهت تحقق نيات خير انجام مي دهد بر مي دارد و به شخص اجازه دخالت در اموال و حوزه هاي تصرف ديگري مي دهد. از سوي ديگر قاعده حفظ جان ديگري انسان را موظف مي كند جان ديگران را از خطرات محفوظ دارد. هرچند دفاع امري فطري و دروني است اما در شريعت اسلامي قاعده دفاع مشروع، انسان را موظف مي كند از جان، مال، ناموس خود و ديگري و سرزمين اسلام در برابر تجاوزها و تعدي ها دفاع كند. و يا مسلمانان موظف اند كساني را كه پيمان شكني مي كنند سركوب كنند كه اين قانون اخير را جهاد ناميده اند و به معني به كار بردن نهايت كوشش براي مقاومت است تا آن جا كه منتهي به نبرد گردد. اين نبرد يك عبادت است و ترك جهاد موجب خواري و گرفتاري اجتماع به بلاها و ركون در برابر ستمگران و بي عدالتي و فساد است. از مهمترين عناصري كه حقوق و فرهنگ اسلامي را از ساير فرهنگ ها در زمينه فداكاري و ايثار متمايز مي كند فرهنگ شهادت است. اين فرهنگ علاوه بر تاثير فراوان در عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي، از مؤثرترين عوامل حفظ دين بوده است. از اين رو، موضوع شهادت و فرهنگ شهادت طلبي در متون و ارزشهاي ديني، مقدس شمرده شده و ابعاد مختلف آن تبيين و ترويج گرديده است. شهادت در لغت به معناي شهود، ديدن و گواهي دادن است و در باب قضاء آيات و روايات متعددي به تبليغ و ترويج آن پرداخته اند. و به راستي در شهادت و پرهيز از شهادت دروغ و كتمان شهادت و اكرام شهود دستور داده اند اما در اصطلاحي ديگر، شهادت به معناي كشته شدن در راه خداوند و فدا كردن جان در راه اعتلاي نام خدا و دفاع از دين و مقدسات ديني و فرستادگان الهي است. اين نوع شهادت، عالي ترين رتبه امر به معروف و نهي از منكر است.
اين شهادت در نظام ارزشي اسلام بالاترين مرگ و برترين درجه اي است كه هيچ درجه اي بالاتر از آن قرار ندارد. شهيد زنده جاويد و به حق پيوسته است. و نزد خداوند ارزشمندترين چيزها، خون شهيد است. به گفته انديشمندان اين خون در رگهاي حيات اجتماعي جاري مي گردد و زندگي افتخارآميز اجتماع را موجب مي گردد. قرآن كريم درجه مجاهدان را عظيم شمرده است و شهادت را معامله اي بزرگ با خداوند دانسته كه كالاي مورد خريداري جان انسان و خريدار آن خداوند و بهاي آن دريافت عالي ترين درجات ارزشمند اخروي است. شهدا در جهان آخرت روزي خوار تنعمات بهشتي اند و خدا از آنان راضي است و آنان نيز خشنودند و با نفسي مطمئن به عباد خداوند و بهشت مي پيوندند. از پيامبر اكرم نقل شده است: دوست دارم كه در راه خدا جهاد كنم و كشته شوم و بار ديگر جهاد كنم و كشته شوم و جهاد كنم و كشته شوم. رسول خدا شهادت را از جايگاههاي بشارت و شكر ناميده است. و امير المومنين علي (ع) خود را از عاشقان شهادت مي نامد. براساس روايات، در زمان حساب شفاعت شهيد پذيرفته مي شود. شهادت درجه اي است كه بدان تمام گناهان انسان آمرزيده مي شود و شهيد در گذرگاه آخرت از سئوال و جواب معاف است. در روايتي خداوند به حضرت موسي(ع) كليم خود سخن مي گويد و دليل كرامت عظيم پيامبر اسلام و امت او را ايثار برمي شمرد و آن را از مختصات آيين اسلام معرفي مي فرمايد. در نهج البلاغه بارها به ارزش جهاد و شهادت پرداخته شده است در انديشه امير المومنين جهاد وسيله اي براي نگاهباني اسلام از دست دشمنان و هدايت انسان و راهي است براي دفاع از جامعه و بدست آوردن حقوق پايمال شده و شهيد، برخوردار از صبغه الهي و واجد بزرگترين شرف و افتخار است. در صحيفه سجاديه اهداف جهاد استحكام مرزها، تثبيت امنيت، سامان گرفتن وضع اقتصاد و راه عبوديت و انس با خداوند است و در دعاها يكي از آرزوهاي انسان مسلمان كه همواره تكرار مي شود كشته شدن در راه خداوند است. شهادت در مذهب شيعه نقش يگانه و جايگاهي ويژه دارد. امام حسين سرور شهيدان است و حماسه حسيني كه ياد آن پيوسته تكرار مي شود شيعه را وا مي دارد تا با شيوه هاي خاص خود همواره در راه خدا بكوشد و با زشتي ها و انحرافات مبارزه كند. شيعه آرزوي مرگ در راه خدا و پيوستن به سرور شهيدان و شهداي كربلا را در كنار آرزوي ظهور نجاتبخش جهان و جهاد در كنار او آرزوي خود مي داند. گريه بر شهيد ارزشمند است و نوعي شركت در حماسه اوست و بدين معناست كه مومنان نبايد بگذارند زمينه ها و جريانات انحرافي رشد كنند بلكه بايد همواره و تا سر حد جان امر به معروف و نهي از منكر كنند. با همه آنچه گفته شد و عليرغم ارزشهاي شهادت و شهادت طلبي در زندگي فردي انسان مسلمان، بايد جايگاه اصلي عنصر شهادت را در كنار عناصر اجتماعي اسلام جستجو كرد. اسلام ديني همگاني و فراقبيله اي است و مفهوم امت اختصاص به قوم خاصي ندارد. بجز اين ،اخوت اسلامي و همبستگي اجتماعي، جماعت، حسبه، ولايت، از ويژگي هاي عمده اجتماعي اسلام است. عنصر ديگر اجتماعي اسلام، برخلاف يهود و مسيحيت، احكام مقدس يا شريعت است كه در همه ابعاد زندگي خانوادگي، تجاري، فعاليت هاي اجتماعي، حكومت و دولت رخنه دارد. شريعت مسئوليت اجتماعي انسان را به عنوان يك اصل كلي تدوين كرده است و به انسان وظيفه امر به معروف و نهي از منكر و برپايي حاكميت الهي و قسط و داد داده است. اما عنصري كه كامل كننده و عامل تقويت و تحكيم همه عناصر ديگر مي باشد شهادت است. عنصر شهادت مرز كوشش و تلاش در تحقق اهداف اجتماعي اسلام است و نشان دهنده سر حد اهتمام انسان مسلمان و پارسا در تحقق اهداف اجتماعي است. اين عنصر را مي توان تضمين كننده حيات اسلام برشمرد.همان گونه كه در بخش اول روشن شد وزن اين عنصر به مراتب بيش از بسياري از عناصر ديگر است. 3- معادل يابي ايثار و شهادت در آئين عبراني با توجه به آنچه اشاره شد، پژوهش همه جانبه در زمينه مباني نظري شهادت را مي بايست در چارچوب مفاهيم سياسي و اجتماعي بررسي كرد و نقش اين عنصر را نسبت به ساير عناصر در فرهنگ اسلامي و عناصر مشابه و تاثيرگذار ساير فرهنگ ها روشن نمود. براي معادل يابي و درك مفهوم شهادت در ساير فرهنگ ها و اديان نبايد صرفاً به دنبال همين عنصر گشت بلكه با پژوهش در فلسفه هاي سياسي و اجتماعي ديگر مي بايست عناصر عمده هر فرهنگ را شناسايي نمود و ارزش و نقش هر عنصر را ارزيابي كرد و آن گاه مفهوم شهادت را با عنصر همسنگ آن در فرهنگ هاي ديگر مقايسه كرد، در اين صورت آن عنصر، لزوماً شهادت نخواهد بود. زيرا چه بسا در فرهنگ هاي ديگر اين عنصر چنين جايگاهي را نداشته باشد. روشن است كه در ساير فرهنگ ها كم و بيش مفهوم شهادت را مي توان يافت از جمله در يونان باستان شهادت عملي سياسي در جهت بسط و دوام گروه تلقي شده و فلاسفه مختلف از آن تعبير كرده اند. 3.1 آئين مسيح در آئين اوليه مسيح همه نقش هاي پيامبري روحاني و رهبري دولت و نظام سياسي و اجتماعي در عيسي مسيح گرد آمده است زيرا او پسر خدا و روح القدس است و كليسا به عنوان مركز تجمعات و مركز همبستگي آئيني است اين محل تنها يك محل عبادت نيست بلكه كانوني براي قدرت اجتماعي آئين است كه هيچ اقتدار سياسي بر آن راه نداشته است. اما بتدريج كليسا در تماس با دولت و سياست قرار گرفته است. در تاريخ مسيح، مسيحان گاه راه سازش و مصالحه با قدرت سياسي را دنبال كرده اند و بدان مشروعيت داده اند و گاه به ضديت و مبارزه با قدرت سياسي پرداخته اند. كليساهاي صدر مسيحيت همواره خود را از سياست بر حذر مي داشتند اما پس از سن اگوستين بتدريج سياست به عنوان واقعيتي پليد پذيرفته شد و در قرون وسطي كليسا با همه قوا وارد نظام سياسي و حقوقي شد و با افراط گرايي و تماميت خواهي به انديشه «جنگ مقدس» ، و جنگ هاي صليبي دامن زد. مسيحيان با استناد به بخش هايي از عهد جديد و داستان كشته شدن مسيح در راه ايمان و همچنين با استناد به رفتار حواريون عيسي مسيح، آمادگي براي مرگ دردناك به خاطر ايمان را ستودند و سالهاي دراز نيروي خود را در راه مبارزه با مسلمانان بسيج كردند. با اين حال مسلمانان را نكوهش مي كنند و ادعا دارند كه هيچ نامي از جنگ در دين مسيح نيامده است. پس از قرون وسطا و پايان حاكميت سياسي كليسا، نيز مسيحيان به بهانه صلح و اقامه عدل به همراهي با دولت و نظامهاي سياسي پرداختند. 3.2 آئين يهود روح سياسي آئين عبراني را بايد از جريان نبوت موسي دنبال كرد، در سفر خروج آمده است كه خداوند از طريق رهبري پيامبرانه موسي، بني اسرائيل را از ذلت بردگي در مصر رهانيد و پس از مدتي آوارگي و توقف و تامل بر بلنداي كوه طور، همان جا امتي شكل گرفت، و قانون حقي به شكل يك ميثاق نازل شد و يهود به ارض مقدس رسيدند و به عنوان امت برگزيده بالاتر از ديگر امم و اقوام شناخته شدند از اين رو، آئين يهود برخلاف مسيحيت جغرافياي خاصي دارد و ويژه قومي خاص است اما آئين مسيح اين ويژگي قومي را برداشت و به آئين خود وسعت بخشيد. با اين حال در آئين يهود، قوم يا پيراون اين دين از ديرباز به چندين گروه و قوم فرعي موسوم به « اسباط » تقسيم شده اند و هر كدام از اين گروه ها، كنيسه ها، نياكان مقدس، ترتيبات راهبري ديني و سياست هاي ديني ويژه خود را داشته اند تا حدي كه بعضي از پژوهشگران بزرگ اين مساله را كه چگونه اين افراد مي توانند تحت عنوان يك دين واحد شناسايي شوند، بحث برانگيز دانسته اند. پژوهشگران وحدت اين قوم را تحت لواي تورات زير سئوال برده اند و معتقدند تا سده هاي اخير، حتي احساس تعلق به يك امت متمايز، از ذهن پيروان اين آئين زائل شده است. تا آن كه رفتارهاي سياسي و اجتماعي اديان يكپارچه، و سياست هاي يكه تاز كه در قرون معاصر با اين قوم به مبارزه پرداختند. اين موضوع در قوم كشي قرن بيستم و اسكان يهوديان در محلات خاص و سركوب، به اوج خود رسيد. همين وحدت است كه در گرايش هاي يهوديان صهيونيست با بازنگري در درست آئيني و با علايق نيرومند امت جويانه دنبال شده و انگيزه فعاليت سياسي و عَلَم كردن دوباره ادعاي قديمي ارض اسرائيلي از طريق بر پا كردن صهيونيزم دنبال شد به عبارتي ديگر، مهم ترين دستمايه براي وحدت يهود، مساله سركوب و كشتار يهوديان است . يهود كوشيده است با بزرگ كردن تقابل ديگران با خويش، نظم سياسي غير ديني را از باب ضرورت تبديل به نظم سياسي ديني كند و باتوجه به اين كه اين آئين تنها مخصوص قوم برگزيده است و هيچ وظيفه تبشيري و تبليغي در اين زمين براي غير قوم يهود تعريف نشده كوشيده اند با طرح مساله يهودكشي عنصر اصلي وحدت سياسي و اجتماعي خود را در عرصه هاي اجتماعي بدست آورند. از اين رو اهميت عنصر يهودكشي (Holocaust) براي تعميق حاكميت قوم برگزيده به عنوان عنصري كليدي انتخاب شده است و به ترويج و تبليغ آن در سطح دنيا پرداخته اند. 4 . حمايت حقوقي از هولوكاست- مطالعه موردي بنياد يادواشم پس از تبيين اجمالي جايگاه شهادت در فرهنگ اسلامي و كشتار يهوديان يا هولوكاست در انديشه و سياست يهود، مي توان در بخش دوم اين تحقيق حمايت حقوقي از اين دو عنصر مهم را در نظامهاي حقوقي وابسته و بويژه در ايران و اسرائيل به عنوان دو مركز مهم اسلام و يهود مورد مقايسه و تجزيه و تحليل قرار داد. اين مقايسه، خود پژوهشي دامنه دار و تحقيقي همه جانبه است اما به عنوان يكي از گامهاي اوليه به معرفي و مطالعه موردي، اولين و مهم ترين موسسه محوري عهده دار ترويج انديشه هولوكاست را در اين بخش مقاله مي افزائيم كه با مقايسه آن با بنياد مشابه در ايران مي توان به نتايجي چند دست يافت. اولين حمايت حقوقي از ترويج و تقويت داستان هولوكاست با وضع قانون «يادواشم» (Yadvashem) در سال 1953 توسط پارلمان اسرائيل (كنشت) صورت گرفت. «يادواشم» به زبان عبراني به معناي ياد و نام است. اين واژه كه همچون ساير لغات مشترك سه دين يهود و مسيحيت و اسلام ريشه سامي دارد با واژه « ياد» فارسي و « اسم» عربي مشترك است و از يكي از عبارتهاي تورات گرفته شده است كه در آن اشعياي نبي گفته است: « من به آنها در خانه ام و روي ديوارهايم جاي مي دهم. يك لوحه يادبود و يك نام بهتر از پسران و دختران من. به آنها يك نام ابدي مي دهم كه هرگز نبايد محو شود.» اما اگر عبارتهاي تورات را كه قبل و بعد از اين عبارت آمده بنگريم درمي يابيم اين عبارت ارتباطي با موضوع كشته شدن يهوديان ندارد بلكه راجع به يهوديان مومني است كه احكام روز شنبه را كه در اين آيين مقدس است رعايت مي كنند! به هر روي منظور صهيونيزم از انتخاب واژه يادواشم نگه داشتن ياد و نام كشته شدگان يهود در هولوكاست و دياسپورا (Diaspora) يعني پراكنده شدن يهوديان و خاطره محله هاي يهودي نشين گتوها (Ghettos) است. زمينه تصويب اين قانون به چند سال بعد از جنگ جهاني دوم برمي گردد كه كنگره 23 يهود در اين خصوص تصميم گيري كرد و اسرائيل واحدي را به عنوان «امور يادبود شهدا و قهرمانان» در سال 1351 تاسيس كرد. پس از آن در سال 1953 وزير آموزش اسرائيل، «بن صهيون دنور» لايحه تاسيس اين موسسه را به كنشت ارائه كرد كه با نام قانون يادواشيم به تصويب رسيد. مفاد اين قانون كه تحت عنوان حمايت از قهرمانان و شهدا وضع شد حمايت از همه اشخاص حقيقي و حقوقي، مددكاران، گمشدگان، سربازان، نيروهاي زيرزميني، زندانيان و پسران و دختران يهودي است كه در مبارزه جان خود را به خطر انداخته باشند يا كشته شده باشند. در قانون ياد شده از جمله وظايف اين موسسه چنين عنوان شده است: انجام پروژه هاي يادبود، همايش، تحقيق درباره هولوكاست و انتشار آن، دادن گواهي نامه هولوكاست و قهرماني، اعطاي سهميه و بهره مندي از سهميه هاي خاص، اعطاي شهروندي افتخاري اسرائيل به قربانيان هولوكاست و برقراري روابط با دنيا در مورد مربوطه. ساختار حقوقي اين موسسه شبيه يك شركت است كه داراي هيات مديره و مديرعامل و هيات عمومي است اما دولت هزينه ها و بقاي آن را تضمين كرده است. با اين حال بنياد مي تواند سرمايه ها، اعانات و كمك هاي مالي را قبول كند و درآمدزا باشد. و امور اين بنياد با آئين نامه هاي وزارت آموزش تنظيم مي شود. بنياد ياد شده گرچه ابتدا به عنوان حمايت از قربانيان هولوكاست تشكيل شد اما تاكيد اصلي خود را بر روي جوانان و كساني قرار داد كه ارتباطي با هولوكاست نداشتند. فعاليت هاي مختلف اين بنياد را مي توان در موارد زير برشمرد: 1, 4 ايجاد انواع بناهاي يادبود بنياد يادواشم آثار متعدد يادبودي براي هولوكاست بنا كرده است از آن جمله موزه، باغ، يادواره معماري، نامگذاري خيابان و تپه، نصب مجسمه ها، ساخت ميادين، قصرها و كتابخانه، تفريحگاه، كمپ و مراكز آموزش است. همچنين برخي از يادگارهاي صنايع دستي در اين زمينه ساخته شده است. ديدار از بناي يادبود هولوكاست در مجموعه مركزي بنياد يادواشم جزئي از برنامه رسمي سران دولت هاي خارجي در اسرائيل است.اين مجموعه ساليانه 2 ميليون بازديد كننده دارد. براي نمونه باغي با دو هزار درخت در آن غرس شده و در زير درختان بر روي لوحه هاي سنگي كه از مرمر ساخته شده نامه هايي به عنوان نام قربانيان هولوكاست حك شده است. - در اثري ديگر غاري ساخته شده كه بر روي ديوارهاي آن نام هايي به عنوان نام كودكان كشته شده درج شده و در آن چند شمع سنگي فضاي تاريك غار را روشن مي كند.

- در سال 2005 موزه تاريخ هولوكاست با 4200 مترمربع افتتاح شده كه در افتتاح آن 30 تن از سران دولتها و وزيران كشورهاي مختلف شركت داشته اند. - اين بنياد در نگهداري و بازسازي كمپ هاي يهوديان در لهستان و آلمان و برپا نگاه داشتن آنها مشاركت داشته است.

- موزه اي ديگر به نام موزه هنر براي ارائه هنرهاي مرتبط با هولوكاست ساخته شده است. - با همكاري بنياد تعاون آمريكا – اسرائيل (AICE) يك كتابخانه و يك مركز اسناد ساخته شده است. كه در بخش هاي بعد به آن اشاره خواهد شد. 4.2 اعلام روز 27 نيسان به نام روز ملي تذكر (Ohel Yizkor) در اين روز كه عده اي يهودي لهستاني در يك شورش كشته شده اند ، يك كنگره بين المللي همه ساله برگزار مي شود و با برگزاري كنسرت ها و مراسم ويژه بر تداوم فعاليت در زمينه هولوكاست تاكيد مي شود. 4.3 اعطاي گواهينامه هولوكاست به قربانيان هولوكاست. همچنين گواهينامه خاصي به عنوان «افراد صالح در ملت ها» ( Righteous Among the Nations) به غير يهودياني كه براي نجات جان يهوديان جان خود را از دست داده اند يا به خطر انداخته اند اعطا مي شود و نام اين افراد در امكنه خاصي بر روي لوحه هاي كنده كاري شده نصب مي گردد. در هلند، فرانسه، لهستان، ليتواني و ديگر كشورها، اين عنوان به 20000 نفر اعطا شده است. 4.4 انستيتوي بين المللي مطالعات هولوكاست International Institute for holocaust Research اين موسسه از سال 1993 تاسيس شده و هدف آن را افزايش مطالعات جهاني درباره هولوكاست و موضوعات مرتبط با آن قرار داده اند. اين موسسه مطالعات بين المللي را هدايت و مديريت مي كند و به اجراي اين پروژه ها كمك هاي مالي مي كند. همچنين با برگزاري سمپوزيوم و همايش و تغذيه پروژه هاي مشترك بين موسسات يهوديان نقش مهمي را در افزايش مطالعات هولوكاست برعهده گرفته است. موسسه مزبور علاوه بر اين، از محققان جوان حمايت ويژه مي كند و مطالعات تحليلي و متن مذاكرات و مجموعه مقالات كنفرانس ها، اسناد و تك نگاشته هاي مربوط به هولوكاست را انتشار مي دهد. نگاهي به برخي از پروژه هايي كه اين موسسه باتوجه به عمر چهارده ساله خود داشته است سودمند است مجموعه اين طرح ها در 18 جلد منتشر شده است و علاوه بر اين 32 جلد دايره المعارف به چاپ رسيده است: فرهنگ « صالحان در ميان ملل» - در اين فرهنگ داستان همه كساني كه براي يهود در جنگ دوم جهاني كشته شدند چاپ در مجلّدات متعدد چاپ شده است و هر جلد اختصاص به يك كشور دارد. فرهنگ گتوها – تحقيقي در مورد تمامي ابعاد اردوگاههاي يهودي نشين طي جنگ جهاني است. شامل محدوده جغرافيايي اردوگاه ها، نام افرادي كه مرده اند يا زنده مانده اند، روش زندگي و ... بايد خاطر نشان كرد تهيه اين فرهنگ تنها ارزش تاريخي ندارد بلكه منبعي براي ادعاهاي يهود در محاكم حال و آينده و مطالبه حقوق به اصطلاح از دست رفته و خسارات خواهد بود. از اين رو اين پروژه توسط كنفرانس ادعاها Claims و پرونده ادعاي خسارت از آلمان Material Claims Against Germany حمايت مي شود. متن اين فرهنگ به زبان انگليسي است و در حال توسعه و تكميل است. تاريخ جامع هولوكاست – اين تاريخ به ترتيب كشورهاي مختلف در مجلداتي چاپ شده و در حال تكميل است. مجلدات مربوط به مجارستان، يوگوسلاوي، فرانسه و آلمان به چاپ رسيده و مجلدات يونان، روماني، هلند، روسيه، بلغارستان و برخي ديگر از كشورها در حال چاپ است كه به زبانهاي انگليسي و عبري چاپ مي شود. مصادره اموال – پروژه اي است براي معرفي كردن دارايي هايي به عنوان اموال مصادره شده يهوديان در كشورهاي مختلف از جمله مجارستان و روماني كه سرنوشت اموال قربانيان هولوكاست را قبل از سال 1948 تبيين مي كند. - تحقيق درباره هولوكاست در مجارستان و مردم مجار كه شامل چند پروژه راجع به پناهندگان بعد از هيتلر، فرهنگ پايگاههاي يهودكشي شامل عناصر مختلف، نام ها و بازماندگان است. - دنياي كودكان- وضع كودكان در زمان هولوكاست و نام كودكان كشته شده - همان گونه كه بيان شد از ديگر فعاليت هاي اين موسسه برگزاري انواع مختلف همايش ها در سطح داخل اسرائيل و در سطح بين الملي است. اين همايش ها به صورت منظم به صورت دوره اي برگزار مي شود. براي مثال همايش هاي ساليانه يا دو بار در سال و چندين كارگاه ساليانه براي محققان جوان قابل ذكر است كه زمان و مكان و ارائه كنندگان آن به طور دقيق مشخص است. اعطاي گرانت و فرصت هاي مطالعاتي-اين كمك ها با استفاده از كمك هاي موسسات ديگر يهودي در دنيا و بويژه آمريكا صورت مي گيرد و بويژه براي دانشجويان دكتري و فوق ليسانس درنظر گرفته شده است. براي مثال بنياد آمريكايي USIEF (بنياد آموزش آمريكايي _ اسرائيلي) 6 ماه سفر به آمريكا را براي دانشجويان دكتري تامين كرده است. همچنين هر سال تعدادي فلوشيپ دكتري 4 ماهه توسط منبعي ديگر تامين شده است. ارتباطات با مراكز تحقيقاتي و اشخاص - موسسه به طور پيوسته با ارتباط با همه دانشگاهها و موسسات و محققان راجع به دوره هاي تخصصي (فلوشيپ ها) و فرصت هاي مطالعاتي پيشنهاد مي گيرد و رويدادها، برنامه ها، اولويت هاي تحقيقاتي را به اين مراجع اعلام مي كند. 4.5 مجله مطالعات يادواشم Yadvashem Studies اين مجله از سال 1957 به صورت ساليانه به دو زبان منتشر شده و از زمينه هاي تاريخي، فلسفي، علوم اجتماعي، ادبيات به موضوع هولوكاست پرداخته است. 4.6 مدرسه بين المللي مطالعات هولوكاست اين مدرسه 25 سال پيش تاسيس شده و 15 عضو هيات علمي و محقق و 100 مربي دارد. در اين مدرسه با امكانات چند رسانه اي مدرن به صدها هزار نفر آموزش ويژه داده شده است. آموزشهاي ارائه شده به تعداد زيادي از معلمان و مربيان در سطح اسرائيل و دنيا، 50000 نيروي نظامي، 100000 دانش آموز و تعداد زيادي دانشجو و افراد مرتبط ديگر در سطح دنياست. آموزشهاي اين مدرسه به هفت زبان ارائه مي شود و اعضاي علمي و مربيان آن پيوسته براي انجام آموزش به سراسر دنيا اعزام مي شوند. اين مدرسه 8 گروه آموزشي دارد و برنامه هاي زير را انجام مي دهد: 1- انتشار نشريه ماهيانه براي معلمان اسرائيلBishveal Hazikaron كه مقالات راجع به ابعاد گوناگون هولوكاست، شيوه هاي آموزش، گزارشها و رويدادهاي آينده را دربر دارد. 2- انتشار مجله انگليسي زبانLegacy راجع به زندگي روزمره يهوديان در زمان هولوكاست و خاطرات آنان. مركز منابع آموزشي – اين بخش مديريت آموزشي و تهيه و تدوين برنامه ها و متون درسي به زبانهاي مختلف را عهده دار است و تاكنون 600 برنامه آموزشي را تدوين كرده است. همچنين فيلم، نقشه، كتاب، كارت و برنامه هاي چند رسانه اي ديگر تدارك ديده است. موارد آموزشي در دو دسته ارائه مي شود كه برخي براي جوانان يهود و بخشي براي جوانان غيريهودي است. برنامه هاي خارجي – يكي از اين برنامه ها برنامه تربيت معلم مي باشد. يكي از اين برنامه ها به صورت سه همايش ساليانه در آمريكاي شمالي برگزار مي شود كه در آخرين اين همايش ها 850 مربي حضور داشته اند در كشورهاي آلمان، انگلستان و ساير كشورها نيز برنامه هاي متناوبي اجرا مي شود. به همين منظور اين مركز دوره هاي منظمي به صورتهاي سه هفته اي، تابستاني و زمستاني برگزار مي كند. دوره براي معلمان اسرائيلي – در اين دوره ها با تاكيد بر زندگي يهود قبل و بعد از هولوكاست محتويات آموزش ارائه مي شود. همچنين تورهاي جهاني سفر به اروپا در زمره اين برنامه هاست. يك گروه سيار آموزشي نيز با سفر به مناطق مختلف برنامه هاي آموزشي را ارائه مي كند و به سئوالات پاسخ مي دهد. برنامه هاي جنبي – برگزاري سمينارهاي مطالعاتي براي اقشار مختلف جوانان محصل، سربازان، گروه هاي خاص اجتماعي، تور بازديد جوانان از موزه ها و آثار هولوكاست. اعزام جوانان هلند و آلمان براي بازديد آثار و ... 4.7 مركز اسناد هولوكاست علاوه بر نگهداري و گواهي نام دو ميليون كشته شده يهودي در اين مركز 62 ميليون صفحه اسناد منتشر نشده، اوراق اداري نازي ها و همكاران آنها در سرتاسر دنيا، مدارك شخصي جهود مانند نامه ها، پاسپورت، خاطرات و يادگارها، اسناد سازمانهاي جهود و موسسات مربوطه، ليست اموال مصادره شده، ليست قربانيان و نجات يافتگان، اسناد دادگاههاي بين المللي نازي ها و معاونان آنها همراه با 267000 عكس از اروپا قبل و بعد از هولوكاست، هزاران فيلم به همه زبانهاي زنده دنيا موجود است. اين مركز اخيراٌ نام سه ميليون قرباني هولوكاست را فهرست كرده است كه نام دو ميليون نفر از آنان همراه با مشخصات و بيوگرافي است. علاوه بر اين اسناد مربوط به تبعيد جهود و مقيمان اردوگاهها نيز نگهداري شده است. 4.8 كتابخانه هولوكاست در اين كتابخانه 80000 عنوان كتاب مرتبط با واقعه هولوكاست همراه با هزاران جلد نشريه و مدارك ديگر نگهداري مي گردد. 5 . به عنوان نتيجه و پيشنهاد هرچند مطالعه موردي حمايت حقوقي و عملي يهود از هولوكاست مي تواند پس از تكميل، با مقايسه اي درخصوص حمايت هاي حقوقي تدوين شده از ايثارگران در كشورمان كامل تر گردد، لكن بدون انجام هر مطالعه اي باتوجه به دامنه و گستره فعاليت هاي ارائه شده توسط بنياد شهيد و ايثارگران در جمهوري اسلامي مي توان به گامهاي موثر و بزرگ و برتري فعاليت هاي انجام شده اين بنياد اذعان كرد. با اين حال، در گذر از اين مطالعه مي توان نكات زير را به عنوان نتايجي از اين تحقيق افزود: - صهيونيزم هولوكاست را به عنوان يك منبع تغذيه سياسي انتخاب كرده اند و بزرگ نمايي و تاكيد بر اين موضوع را به عنوان مهم ترين عنصر وحدت سياسي و اجتماعي خود ترويج مي كنند. بزرگ نمايي در مورد هولوكاست از آمارهاي متفاوت ارائه شده در مورد موضوع مشهود است. - گرچه آئين يهود، آئيني قومي و منحصر به بني اسرائيل است و اهداف تبشيري ندارد اما صهيونيزم در عمل، با انتخاب هولوكاست، چرخشي در سنت ديرين خود نشان داده اند و از اين راه به تبشير و ترويج افكار خود برآمده اند. آنها بخش عمده اي از فعاليت خود را در اين زمينه بر غير يهوديان متمركز كرده اند. - با وجود آن كه واقعه هولوكاست براي جوانان موضوعي نسبتاٌ قديمي است اما يهود به جاي يادآوري خاطرات و ارج گذاري به بازماندگان كهنسال، جوانان را محور فعاليت خود قرار داده اند. - تاكيد فراوان بر ترويج بين المللي موضوع و فعاليت در كشورهاي مختلف در همه اين گونه حركت ها مشهود است. بيشتر فعاليت هاي بنياد يادواشم در خارج از اسرائيل و به زبانهاي مختلف دنيا صورت مي گيرد. موضوعي كه در فعاليت هاي مشابه در ايران چندان چشمگير نيست. - مطالعات انجام شده در مراكز مطالعات صهيونيزم صرفاٌ مطالعات تاريخي نيست بلكه اين مطالعات باتوجه به روحيه نفع پرستي جهود، حركاتي خزنده در جهت دريافت منافع مادي و طرح ادعاهاي بي شمار براي تصاحب ثروتهاي اروپائيان و ساير ملل است. با اين حال، اروپائيان به علت اسارت در سيطره يهود نه تنها نمي توانند هيچ واكنشي نشان دهند بلكه آن را نيز ترويج مي كنند. - به نظر مي رسد بخشي از واكنش كشورهاي اسلامي مي بايست درخصوص روشن كردن مساله هولوكاست و نفي ادعاي يهود ساماندهي شود. با نگاهي اجمالي در پايگاههاي اطلاعاتي مي توان تناقضات موضوع را دريافت. براي مثال آمار جمع آوري شده كشته شدن يهود بين 2 تا 3 ميليون متفاوت است و اين آمار توسط مراكز مستقل تاييد نشده است، در حالي كه ادعاهاي يهود بر كشته شدن 6 ميليون نفر ديده مي شود. به هر تقدير، هرچند در زمينه تقويت و تثبيت ارزشهاي فرهنگي خود همواره بخوبي تلاش كرده ايم اما در زمينه كند كردن سلاح فرهنگي صهيونيزم و روشن كردن هولوكاست و همچنين نتايج نادرستي كه از آن گرفته شده است هنوز چندان موفق نبوده ايم. - تاكيد بر فعاليت هاي علمي و پژوهشي از بدو تاسيس بنگاههاي ياد شده قابل توجه است انتشار مجلات، كتب، اسناد از مهم ترين وجهه هاي همت بنگاه يهودي بوده است. آنچه كه در فعاليت هاي مشابه مسلمانان بخصوص در زمينه ارزشهايي همچون ايثار و شهادت مشهود نيست. از جمله فعاليت هاي مهم اين بنگاه،تدوين دايره المعارف ويژه است كه از نظر علمي يكي از ابزار مهم رسوخ انديشه و فكر در محيط هاي آكادميك تلقي مي شود. - از جمله خصوصيات بارز بنگاههاي يودي تاكيد بر آموزش و توسعه فعاليت هاي متنوع آموزشها است. - الگوبرداري، اعطاي جايزه و نشان به غير مسلماناني كه در راه دفاع از اسلام يا آرمان فلسطين جان خود را به خطر انداخته و يا از دست داده اند مي تواند در دستور كار نهادهاي مشابه قرار گيرد. - حمايت هاي ملي سازمانهاي مختلف بخش خصوصي و توسعه حمايت هاي خارجي از ترويج انديشه ها و افكار اسلامي بخصوص در زمينه ترويج عناصر بارز فرهنگي، به جاي تكيه صرف بر كمكهاي دولتي قابل تامل است. - تاكيد بر انجام برنامه هاي متفاوت براي اقشار مختلف اجتماعي در زمينه ترويج عناصر فرهنگي توسعه انتشارات و مجلات تخصصي دانشگاهي، حمايت از طرحهاي تحقيقاتي، تاسيس كتابخانه مستقل ايثار و شهادت، اعطاي گرانت هاي تحقيقاتي و فرصت هاي مطالعاتي - به نظر مي رسد ما بايد در مراكز فعالي اسناد و مدارك ادعاهاي خود را برعليه صهيونيزم آمريكا و اروپا و كليه دولتهايي كه در تخاصم و صدمه زدن به جان و مال مسلمانان نقش داشته اند جمع آوري كنيم تا در موقع لزوم با طرح ادعاهاي خود در محاكم بين المللي حقوق حقه خود را احقاق كنيم. ياد داشتها: 1. عضو هيات علمي دانشگاه شيراز 2. رك. سيد مصطفي محقق داماد، قواعد فقه، 1374، بخش مدتي 2، انتشارات سمت، صص 274 - 264 ، سيدمحمد موسوي بجنوردي، قواعد فقهيه، 1368، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، صص 233 - 225. 3. رك. مواد 61 و 62 و 625 و 626 قانون مجازات اسلامي و شرح هاي آن. 4. مرتضي مطهري، شهيد، 1361 ، چاپ ششم، انتشارات صدرا، ص 92. 5. محمد ابن منظور، لسان العرب، دار احياء، ج 2 صص 227 - 225، اسماعيل جوهري، الصحاح به كوشش عبدالغفور، 1990، بيروت ج 1 ص 238. 6. رك. مصطفي محقق داماد، قواعد فقه، بخش قضايي، جلد سوم، 1377، مركز نشر علوم اسلامي، ص 58 ، محمد ري شهري، ميزان الحكمه، 1404، سازمان تبليغات اسلامي، ج 5 ، صص 183 - 174. 7. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، 1366، چاپ چهارم، انتشارات صدرا، ص 91. 8. عن رسول ا... ص: فوقَ كُل بِرّ بِرٌّ حتي يُقتل في سبيل الله فاذا قُتل في سبيل الله عزوجل فليس فوقَه بِرٌّ. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 61. 9. قرآن كريم، سوره آل عمران آيه 169 : « و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم9 يرزقون ». 10. عن زين العابدين (ع) : ما من قطره احب الي الله عز و جل من قطرتين قطره دم في سبيل الله ، و قطره دمعه في سواد الليل. محمد باقر مجلسي ، پيشين، ج 100 ، ص 10 11. مرتضي، مطهري، پيشين، ص 104. 12. سوره نساء آيه 95 «فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم علي القاعدين درجه و كُلّاً وَعَدالله الحسني و فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما» 13. سوره توبه آيه 111 «ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه » 14. سوره آل عمران آيه 169 « ... احياء عند ربهم يرزقون » سوره بقره آيه 154 « ... بل احياء ولا تشعرون» 15. سوره مجادله آيه 22: « رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون» 16. سوره فجر آيه 28 « يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي 17. محمد بن مسلم، الجامع الصحيح، ج 3 ، ص 1496، علي متقي الهندي، كنز العمال، به كوشش بكري حياني، بيروت، 1985، ج 4 ش 10564. 18. سيدشريف رضي، نهج البلاغه، خطبه 156 ، انتشارات اسلاميه و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 9 ، ص 205. 19. ابن ابي الحديد، پيشين، ج 6 ص 99 ، 100. 20. مرتضي مطهري، پيشين، ص 156 21. محمدي ري شهري، پيشين، ص 192، احاديث 9774 الي 9778، عن الصادق (ع) من قتل في سبيل الله لم يعرفه الله شيئاٌ من سيئاته، حر عاملي وسائل الشيعه، ج 11 ص 9،. 22. عن رسول الله (ص): من لقي العدو فصبر حتي يقتل او يغلب لم يفتن في قبره، كنز العمال خ 10662. 23. محمد محمدي ري شهري،پيشين، ج1 ، ص5 ، واژه ايثار 24. «فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصة اوليائه …» نهج البلاغه خطبه 27 – 1 و الجهاد عزاٌ للاسلام كلمات قصار 252 همچنين بنگريد: خطبه هاي 97 ، 110 ، 182 ، 197 و نامه هاي 1 ، 42 ، 47 ، 53. 25. صحيفه سجاديه، فصل ششم، دعا براي مرزداران.. 26. اللهم ارزقني قتلاٌ في سبيلك .... 27. مرتضي مطهري، پيشين، ص 125. 28. سوره نساء آيه 135: « يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين، بالقسط شهداء لله»، سوره اعراف آيه 29 قل امر ربي بالقسط. 29. مرضيه نصرتي، مباني نظري شهادت در قرآن و كتاب مقدس، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته الهيات، 1380 ، تهران 30. “www. Farhangeisar.org

31. ميرچا الياده، فرهنگ و دين، برگزيده مقالات دايره المعارف دين ، زير نظر بهاء الدين خرمشاهي، انتشارات طرح نو 1374 ، ص 581 32. همان ، صص 582- 583 33. همان ، ص 577 34. همان صص 578-580 35. همان ص 580 36. پايگاه اطلاعاتي بنياد يادواشم http://yad-vashem.org.il/about-yad&gt.37. تورات، كتاب مقدس، عهد قديم، ،دارالكتاب المقدس، بيروت ، 1980 فصل 56 ، آيه 5 ص1065 38. بيشتر موضوعات مرتبط با بنياد يادواشيم از پايگاههاي اطلاعاتي اين بنياد و سايت وزارت خارجه اسرائيل گردآوري شده است. كه در صفحات متعدد اين پايگاه ها قابل دسترسي است.
Available at: <http://yad-vashem.org.il>and<www.Israel_mfa.gov.il> 39. Martyrs and Heroes' Remembrance Authority
40. سايت بنياد يادواشيم <http://yad-vashem.org.il/visiting/temp-index-garde
41. سايت وزارت خارجه اسرائيل <www.Israel-mfa.gov.il> <http://jewish virtuallibrary.org/index.html> Central database at ShoahVictims Names - Available at : < http:// names. Yad- vashem.org

ارسالي از دفتر مطالعات و تحقيقات بنياد شهيد و امور ايثارگران استان فارس

نويسنده:دكتر خرسنديان عضو هيأت علمي دانشگاه شيراز


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:04 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جلوه هايي از ايثار در شعر شاعران معاصر جهان
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
ايثار از فراگيرترين و عمومي ترين موضوعات و مضامين مشترك ادبيات تمام خلق ها و ملل است. ايثار و گذشت و جوانمردي، خود تعريف تازه و مجملي از شعر مي تواند باشد. مگر نه آن كه شعر در خلوت هاي ناب و خدايي شكل مي گيرد؟ ادبيات به عنوان آيينه اي زلال مي تواند چهره راستين فطرت انسان ها را به يكديگر نشان بدهد. خوشبختانه ادبيات فارسي، لبريز از لحظات ناب فداكاري و ايثار بوده است و از نخستين روزهاي شكل گيري اين ادبيات سترگ، شعر ما شعري آزاد و مشحون از لحظات ناب معنويت و عشق بوده است. بي گمان شاعراني چون رودكي، شهيد بلخي، فردوسي طوسي، ناصرخسرو، سنايي، عطار، مولانا، سعدي و ... تا شاعران معاصر اين روزگار، در اين باب آن قدر حرف براي گفتن داشته و دارند كه اگر بخواهيم بخشي از آن همه را بازگويم شايد همان حكايت مثنوي هفتاد من كاغذ باشد. در اين فرصت، به معرفي تني چند از شاعران مشهور جهان و بخشي از ترانه هاي عاميانه جهان مي پردازيم كه در آن جلوه هايي از ايثار و فداكاري به تماشا گذاشته شده است.

شاندور پتوفي (1823 م ـ 1849 م در ميدان جنگ)، شاعر انقلابي مجارستان يك شخصيت شناخته شده جهاني است و بسياري وي را بزرگترين شاعر انقلابي مجار مي دانند. او تحت تاثير انقلاب فرانسه كه به گفته خود وي «دعاي صبحگاهي» او بوده است، و نيز به تأسي از انقلاب هاي رايج در اروپا، شعرهاي بسيار زيبايي در فضاي حماسي و انقلابي خلق مي كند. پتوفي كه خود افسر جواني بود، هميشه در نخستين خطوط نبرد حاضر مي شد و با شعر و شمشير در برابر متجاوزان مي ايستاد. او از ياران نزديك ژنرال بم لهستاني بود كه به خاطر آزادي ملت مجار در برابر ارتجاع نيروهاي تزار اتريش مي جنگيد و سرانجام در تابستان 1849 در يكي از خونين ترين نبردها در ناحيه شگشوار كشته شد. پتوفي در اين هنگام 26 سال داشت. در اشعار پتوفي روحيه ايثار و شهادت طلبي موج مي زند. شاعران آزادي خواهي چون برانژه، هاينه، شلي و بايرون بر افكار و اشعار او تاثير داشتند. شعرهاي «فهرمانان ژنده پوش»، «جنگ را به خواب ديدم»، «اي تقدير»، «يك فكر آزارم مي دهد»، «زنم و شمشيرم» و «به سربازان احترام بگذاريد» از بهترين نمونه هاي اشعار پتوفي است كه در آن ايثار و شهادت خواهي و روح آزادگي موج مي زند. به عنوان مثال پاره اي از شعر «زنم و شمشيرم» را با هم مي خوانيم: اي شمشير پير! چرا چنين مي نگري؟ ... اگر وطنم بازوي مرا لازم دارد زنم با دست خود تو را به كمرم خواهد بست و به هنگام وداع خواهد گفت: برويد با هم و به هم وفادار باشيد. يكي ديگر از قطعات ساده و روان و صميمي پتوفي شعر كوتاهي است به نام «جنگ را به خواب ديدم»، تاريخ سرايش اين شعر سال 1845 است: ديشب جنگ را به خواب ديدم مجارها را به جنگ مي خواندند و به نشانه دعوت، به رسم قديم شمشير خونين را در سراسر كشور مي بردند و از ديدن اين شمشير خونين تكان خوردند حتي آنان كه يك قطره خون در رگ هاشان بود و هيچ كس به خاطر پول و مقام نمي جنگيد بلكه همه به خاطر تاج درخشان آزادي. درست روز عروسي ما بود عروسي من، عروسي تو، محبوبم! و من براي آن كه در راه وطن جان بدهم حتي از نخستين شب عروسي مان مي گذشتم محبوبم! آيا دشوار نيست در چنين روزي به سوي مرگ رفتن؟ و با اين همه اگر سرنوشت چنين بخواهد به راستي چنين خواهم كرد بدانسان كه در خواب هم ديدم... در ترانه هاي محلي مردم جهان نيز روحيه اعتراض و مقاومت و ايثارگري را مي توان به تماشا نشست. يكي از ترانه هاي محلي معدنكاران ناحيه «ناروائز» كشور بوليوي، از رنج و مشقت زني معدنكار مي گويد كه بخش پاياني آن ترانه چنين است: ... من زني معدنكارم خوب مي دانم انفجاري در پيش است بگذار موسمش برسد وقتي كه زمزمه ها فريادي شد خواهي ديد كه چگونه از گيس هايم صدها فتيله مي سازم وز قلبم، چخماق!... از ميان ترانه هاي بومي مردم كوبا نيز اين ترانه به دليل زيبايي اش شهرت دارد و علي رغم ترانه محلي و مردمي بودنش بسيار شاعرانه است و با زيباترين شعرهاي شاعران بزرگ برابري مي كند: دختركم! زنبق نوشكفته ات را روي سينه ام درست روي قلبم سنجاق كن! هيچ تيري به آن كارگر نيست خنده هاي معصومت را در پيشدامنم بريز مهمات كم داريم! اعتنا به انسانيت و دفاع از مردم مظلوم ديگر خلق ها در ادبيات امروز جهان بسيار مورد توجه است. در ميان شاعران آزادي خواه امروز جهان، مظلومان فلسطين، شيلي، كوبا، ويتنام ـ در يورش ناجوانمردانه امريكا به اين سرزمين ـ همان قدر مورد توجه اند كه مردم سرزمين خود. به پاره اي از شعر «افق» سروده فرناندو كوستا آندراده، شاعر افريقايي (آنگولايي) توجه كنيد: ... ممكن است كه در كلمات من اندوه تنهايي طنين افكنده باشد ولي پارتيزان تنها نيست هيچ گاه و قلب اوست زمين ميهنش و ستارگان آشناي آسمانش و اسامي دلبندش ولي رودخانه خون او جاري است در ويتنام در «پونتو دل استه» در «اگي ير ادل ايسو» در «نامبو آنگو نگو»... وي در شعر زيباي مادر، به مادر خويش گزارشي از اوضاع ناآرام جهان مي دهد. شكايت از اروپا و قدرت مداران كاخ سپيد، در شعر او به خوبي بازتاب دارد. فرازي از اين شعر بلند را ببينيد: ... مادر! اروپا جاي من نيست! مرا ببخش كه در ادبيات من جايي نيست براي لطافت و عطر گل سرخ در عوض مي شنوي بوي علف هايي را كه ناپالم سوزانده! و مي بيني تصوير زميني را كه پوشيده از خون است... من فرزند تمامي جهانم فرزند تمامي مادران سپيد مو در من خشم تمامي مادران دنيا نهفته است مادران ويتنام مادران سواحل نيجر مادران كنگوي سياه من براي تو مادر! شعر مي سرايم ببخش اگر به جاي زنبق و رز سرود خشم به تو هديه مي دهم و صدايي را كه با جرأت از موانع مي گذرد صداي عشق را كه مرا دوباره مي زايد و از من انسان به وجود مي آورد. در ميان شاعران مشهور معاصر جهان نام پاپلونرودا بسيار شاخص است. او به عنوان يك شاعر بزرگ شيليايي، در همه قاره ها شهرت دارد و بيشتر او را به عنوان شاعر اعتراض و مقاومت مي شناسند. بخصوص پس از سرودن شعر «انگيزه نيكسون كشي و جشن انقلاب شيلي» در سال 1973 و درست چند ماه پس از كودتاي ننگين فاشيست هاي امريكايي بخصوص نيكسون. پاپلونرودا در اين شعر بلند، نيكسون را به محاكمه مي كشد و او را خون آشامي مي داند كه در كاخ سفيد نشسته و مشق آدم كشي مي كند. او با وجود آن كه شاعري تصويرگرا و مدرن است و در اين سلسله شعرها زباني ساده و همه فهم را انتخاب مي كند تا با مردم نهايت ارتباط را داشته باشد. در اين شعر، شخصيت نيكسون در حد شخصيت هيتلر پايين مي آيد. اين شعر همچنين بيانيه مرگ و وصيت نرودا نيز هست. چرا كه چند ماه بعد، نرودا در سپتامبر همان سال با جهان وداع مي كند. «بدرود، ژنرال من» از شعرهاي همين دفتر است كه در آن شاعر حماسه و ايثار را در شعري با صراحت به تصوير كشيده است: از اين پس، خون تو دو قلمرو را از يكديگر جدا مي كند كينه اي كه از يك سو تهديدكنان مي آيد و مردمي كه زخمهايت را همراهي مي كنند و هم اكنون ريشه هايت در مقام يك سرباز دوش به دوش آلنده ـ رييس جمهور درخشان ـ به دفاع از مردم و حكومت جديد برمي خيزد گويي دستان مبارزت حتي پس از شهادتت وظيفه فرماندهي را ادامه مي دهد. بدرود! ژنرال مقتول من الماس خاطره ات خواهد زيست بر فراز كوهستان ها ميهن هماره با تو خواهد رفت بر جاده بهار. اينيا تسيو بوتيتا از شاعران ايتاليا است كه در پرونده شاعري اش شعري بلند به نام «برادران چروي» دارد. چروي ها هفت برادر دهقان بودند كه آزادانه زندگي مي كردند و با نازي ها آلمان و ايتاليا مخالف بودند. چروي ها عاشق آزادي بودند. به سرزمين مادريشان عشق مي ورزيدند و با فرزانگي و عشق زندگي مي كردند. آغاز شعر چنين است: فاشيست ها كشتندشان در ميدان تير رجو از خاطره ها نمي رود آن روز توهين به مقدسات دروغينه كشيشي به آنان مي گفت: در راه مرگ اعتراف كنيد به گناهانتان تا خداوند، در رحمت به رويتان بگشايد. برادران به پاسخ مي گفتند: ايمانتان به آزادي است اعتراف از فاشيست ها بايد گرفت كه ايمان را مي كشند... چروي ها از نخستين كساني بودند كه گروه پارتيزاني را شكل بخشيدندو افراد را مسلح كردند تا ايتاليا را از يوغ فاشيست ها آزاد كنند. تمام اين ماجراي واقعي در شعر بلند برادران چروي روايت مي شود. شاعر در هنگام سرودن اشاره دارد كه از جمع خانواده اين هفت برادر دهقان و ايثارگر كه در هشتم دسامبر 1943 م. تيرباران مي شوند، چهار بيوه و يازده فرزند باقي مي ماند با پدري پير و م ادري كه دق مرگ مي شود. آنها مي توانستند زنده بمانند و مطابق ميل نازي ها زندگي كنند، اما عشق و ايثار و جوانمردي جوهري است كه در خون بسياري از مردم جهان مي جوشد. از ديگر شاعران مشهور جهان وينيسيوس دمورائس برزيلي است. او متولد 1913 م. است و در سال 1980 م. وفات مي كند. «بمب اتم» نام يكي از شعرهاي مشهور اوست كه بلافاصله بعد از انفجار بمب اتم امريكايي ها در هيروشيما سروده مي شود. شاعر در اين شعر با زباني طنزآميز و با استفاده از لحني اسطوره اي، شعري زيبا در اعتراض به كشتارگران امريكايي ارايه مي دهد. شاعر در جايي از افتادن بمب اتم گلايه مي كند و در جايي با لحني طنزآميز خوشحال مي شود كه بمب اتم جنگ را هم مي كشد! اوج شعر در اين مصراع ها است؛ مصراع هايي كه ايثار معنا پيدا مي كند. فراموش نكنيم كه مخاطب شاعر در اين مصراع ها بمب اتمي است: ... عزيزم! از آن فراز فراشو بيا بخسب، بخسب بر زانوانم تا تو را تيمار دارم زره مي پوشم با ترانه ها و بيت هاي استادانه تا تو را پاس دارم... يكي ديگر از شاعران مطرح جهان، ناظم حكمت است. حكمت متولد سال 1902 م. است. او در جواني عاشق انقلاب فرانسه بود. بعد شيفته انقلاب روسيه شد و در نوزده سالگي دانشجوي دانشگاه مسكو شد. بسياري از شاعران بزرگ و مطرح جهان، شاعران اعتراض نيز بوده اند و با افتخار از آزادي گفته اند و بر عليه فاشيست ها شعر سروده اند. آثار ناظم حكمت نيز از اين امر مستثنا نيست. ناظم حكمت به عنوان سرشناس ترين شاعر معاصر ترك، در محافل ادبي جهان شناخته شده است. او تلاش مي كند در شعرهايش اندوه و دردهاي بزرگ جهاني را انعكاس بدهد. از اين رو است كه مثلاً در سال 1962 م. در مسكو براي اسپانيا اينگونه سرود سر مي كند: ... اسپانيا جواني ماست اسپانيا گل خونيني است شكفته بر سينه مان ... مادريد در 39 سقوط كرد و از آن روز تاكنون چه ها بر فرزند آدم گذشت اسپانيا در 39 سقوط كرد و صداي گرم و خشم آگين اميد ما كه روشنايي آن در بيلبائو شكست نخورد در سال 62 از معادن اتريش بلند است... اعتنا به مضامين اجتماعي در سالهاي پختگي انديشه اين شاعر، بيانگر رويكردي است كه در سالهاي 60 ميلادي در شعر جهان اتفاق افتاده بود و اين جريان بيشتر تحت تاثير جريانهاي چپ قرار داشت. اما اين شاعران جدا از تاثيراتشان از اين جريانها، به انسانيت و ايثار و عشق نيز وفادار بودند و در اين سالها ادبيات وظيفه سنگين خود را به خوبي انجام مي داد و در سالهاي بعد نيز در شعر جهان جريان آزادي خواه و شعر اعتراض حضوري پررنگ پيدا كرد. بخصوص بعد از كشتار ويتنام و كودتاي شيلي و در دهه هاي بعد نيز مسايلي چون فلسطين و عراق و افغانستان از حوادثي بود كه شاعران آزاده جهان را وادار به عكس العمل كرد. از اين رو است كه شعرهايي از اين دست، شعر اعتراض و ايثار لقب مي گيرد: ... در سرزمين من شعرها مي تواند به پرچم بدل شود. عين سرزمين شما، برادرانم! شعرهاي ما بايد بتواند به گاو لاغر و نحيف بسته شود و زمين را شخم بزند بايد بتواند در شاليزارها تا زانو در باتلاق فرو برود ... شعرهاي ما بايد بتواند دشمن را كه نزديك مي شود ببيند تا آن زمان كه در جهان يك سرزمين اسير و يك انسان اسير باقي بماند و در آسمان يك ابر اتمي شعرهاي ما بايد بتواند هر آنچه را كه دارد از جان و مال و فكر و انديشه در راه آزادي بزرگ بدهد. در شعر شاعران جمهوري آذربايجان نيز مضمون ايثار بسيار پررنگ است. «در حضور زمستان» شعري است از لطيف كامل، شاعر آذري كه كاملاً به اين مضمون اشاره دارد: با انگشتانم شخم خواهم زد اين خاك را كه در خواب زمستاني غوطه مي خورد با طنين شيهه اسبم باز خواهم كرد گوش هاي ناشنوايش را و اين درخت تشنه را با خون خويش آب خواهم داد تا شكوفه كند شكوفه در قلب اين زمستان. معين بسيسو از شاعران بزرگ فلسطين است كه در سال 1983 م. در يكي از هتل هاي لندن به طرز مشكوكي كشته مي شود. معين شاعري شديداً آوانگارد است و بارها به خاطر مبارزه با صهيونيست ها به زندان افتاده بود. شعرهايش را بر پاكت هاي سيگار در درون زندان مي نوشت. او هفت سال تمام در زندان هاي كشورهاي عربي از جمله مصر و عراق و ... زنداني بود و تا لحظه مرگ ناگزير از او محافظت مي شد تا مبادا جاسوسان اسراييلي به او آسيب برسانند. جالب آن كه صهيونيست ها حتي از جنازه معين نيز هراس داشتند و اجازه ندادند تا جنازه اش را در فلسطين اشغالي دفن كنند. سرانجام جنازه اين شاعر مبارزه رادر خاك مصر و در نزديكترين جا به خاك فلسطين دفن كردند. آثار معين تنها در شوروي سابق در تيراژ دويست هزار نسخه چاپ شد و در فرانسه و ايتاليا نيز قريب يكصد هزار نسخه از آثارش به فروش رفت، اما در كشورهاي عربي، سانسور واختناق به او اجازه فعاليت نمي داد. شايد از اين نگاه بتوان شاعر انقلابي عراق، مظفر نواب را نيز در شمار اين شاعران دانست. برشي كوتاه از شعر «زمين» سروده معين بسيسو را ببينيم: ... زمين، سرزمين انگشتانم در دست كودك عماني بدل به قلم مو مي شود كودك عماني، صورت شاه را پاك مي كند كه به جايش صورت فلسطيني را بكشد زمين، سرزمين پنهان مي كند مرا در خود انگشتانم در جنوب به قلم هايي پرجوهر بدل شده است و در كوه به قلم هاي مدرسه در كوهستاني كه لبنان با دستي نام پرنده اي قهوه اي را مي نويسد... و با دست ديگرش شكل نارنجك را گندم تازه اي را آسياب مي كند لبنان نان تازه اي مي پزد كودكي تازه را غذا مي دهد شاعري را ميان من و جريكو ... نابلس بر كف دستانم روزنامه چاپ مي كند... شايد نام نزار قباني پررنگ ترين نام يك شاعر معاصر عرب باشد. نزار قباني سوري الاصل كه تا همين چند سال پيش در لبنان مي زيست و انتشارات نزار قباني را اداره مي كرد، عمده شهرتش را با شعرهاي عاشقانه اش كسب كرده است. اما اين شاعر عاشقانه سرا، چهره اي ديگر نيز دارد و آن چهره خشم و اعتراض اوست. بخصوص در شعر بلند «خشم خوشه ها» نزار قباني يك شاعر انقلابي و معترض است. اعتراضي با صداي بلند به جنايتكاران صهيونيست. اين شعر بعد از كشتار سال 1967 شكل گرفته است. شايد به نوعي بتوان اين شعر را با انگيزه نيكسون كشي و جشن انقلاب شيلي نرودا مقايسه كرد. لحن تند و اعتراضي در هر دو شعر بسيار به هم شبيه است: ... ماييم كه نقشه را ترسيم مي كنيم و تپه ها و دامنه ها را ماييم كه محاكمه را آغاز مي كنيم ... اعراب كه به پندار شما در رويا بودند بعد از حزيران به مزرعه مين بدل شدند هانوي تغيير مكان داد و ويتنام منتقل گشت در گلستان تاريخ همچنان گل مي رويد در بيابان هاي سودان... اعراب كه مي گفتيد سنگ شده اند تغيير يافته اند عوض شده اند و در ادامه اين شعر با لحظاتي ناب گره مي خورد. با حوادثي تاريخي و بزرگ چون احد و كربلا: ... از احد مي آييم از بدر از غم هاي كربلا مي آييم تا تاريخ را عوض كنيم و حروف عبري را از اسامي خيابان ها پاك كنيم. در تاريخ هر ملتي لحظات تلخ و شيرين فراواني وجود دارد. تاريخ لبالب از جنگها و ستيزها، صلح ها و كشمكش ها است و در دل همين جنگها و مبارزه ها است كه ايثارها و گذشت ها شكل مي گيرد. شايد كمتر ملتي را بتوان يافت كه با اين ايثارها و از خودگذشتگي ها بيگانه باشد. در ادبيات و شعر معاصر بنگلادش، نيز اين موضوع انعكاسي وسيع و زلال دارد. شعري از انيس الزمان را ببينيد: در بهار آنان هميشه باز مي آيند نه اينجا ميان گلها و شاخ و برگها در شكوه رنگهاي بسيار آنجا جايي كه قلبها در سرچشمه رود زندگي در هم مي آميزند آنان ديگر بار و ديگر بار باز مي آيند. با غرور جواني و شور كار آنان به زندگي عشق ورزيدند و خاموشي مرگ را در آغوش كشيدند آنان زندگي شان را فدا كردند و باهر مرگ زندگي هاي بيشماري را رهايي بخشيدند... از ديگر شاعران معاصر بنگلادش كه با موضوع ايثار و گذشت، اشعاري زيبا سروده اند مي توان به اسكندر ابوجعفر و حسن حافظ الرحمان اشاره كرد. بخشي از شعر حسن حافظ الرحمان را با هم بخوانيم: ... آه مادر! كه در محله هاي پايين شهر سر مي كني مي تواني مرگ فرزندان بسياري را از ياد ببري هنگامي كه فرزندي زنده را بر سينه خويش مي فشاري ما نيز همچون تو مادر! هنگامي كه تو را يافتيم از ياد مي بريم مرگ آن پنجاه شهيد را كه برادرانمان بودند زيرا دريافتيم آه مادر! كه آرزوي تو چيست. اسكندر ابوجعفر نيز در شعر «نبرد ادامه خواهد داشت» از روحيه ايثار و جانفشاني ملت خويش سخن مي گويد: ... نيرنگ، خدعه و دسيسه شبها را سياه كرده اند اما ما را به رانان زمانيم همواره در پاسداري خاموش خويش بيداريم ما آرامش خويش را قرباني كرده ايم ما امنيت خويش را فدا خواهيم كرد ترس هايمان را از ياد برده ايم از استخوان هايمان نيز خواهيم گشت و هنگامي كه نياز باشد از خونمان رودي روانه خواهيم كرد... در ميان شاعران شور هم زبان و هم فرهنگ ما تاجيكستان نيز شاعران بيدار دل و دل آگاه بسيارند. بخصوص شاعراني كه با شعرشان از فرهنگ بيداري و گذشت و ايثار و فداكاري سخن گفته اند و بي شك روانشاد استاد لايق شيرعلي را مي توان از جمله اين شاعران به حساب آورد. محمدعلي عجمي (تولد 1954 م. ختلان) نيز از جمله شاعران بيدارگر و دل آگاهي است كه در موضوعات ايثار و شهادت شعرهاي زيبايي سروده است. شعر عجمي شعري روان و سرشار از طراوات و تازگي است. شعري كه ريشه در عرفان و ادب ستيزنده دارد نه عرفان خمود و گوشه نشين: اگر در شب غم تبسم نكردم دمي رشته مهر را گم نكردم... چه مي خواهي اي عشق ديگر ز جانم؟ دلم را مگر نذر مردم نكردم؟ شعر عجمي يك شعر ديني و اعتقادي نيز هست. پرداختن به مقوله اعتقادات و معنويت و زندگاني بزرگان دين و ائمه اطهار خود سنت و شيوه شاعران بزرگ و آزادانديشي است كه جدا از تعلقات دنيايي دل در گرو عشق بسته اند. اگر مولاناي بزرگ گفته است: «كجاييد اي شهيدان خدايي... بلاجويان دشت كربلايي» و اگر سيف فرغاني گفته است: «اي قوم در اين عزا بگرييد... بر كشته كربلا بگرييد...» و ... محمدعلي عجمي نيز مي تواند در روزگار فراموشي عشق و معنويت سر خود را و ملت آزاده اش را بالا بگيرد و بخواند: نيزه را سرور من! بستر راحت كردي به لب تشنه ات آن روز اشارت مي كرد خاتمي را كه در انگشت شهادت كردي عقل مي خواست بماني به حرم اما عشق گفت بر نيزه بزن بوسه، اجابت كردي بانگ لبيك كه حجاج به لب مي آرند آيه هايي است كه بر نيزه تلاوت كردي... به راستي كدام ايثار در تاريخ زيباتر از ايثار حضرت سيدالشهدا در ظهر روز عاشورا بود؟ و خون حسين(ع) درس بيداري و ايثار و فداكاري را به خلق هاي آزاده جهان داده است و از اين رو است كه بسياري از قيام هاي مردم آزاده جهان، الگوي خود را امام حسين(ع) دانسته اند و بدان اعتراف نيز كرده اند. چنان كه مهاتما گاندي چنين اعترافي دارد كه در آزادي هند، وي انقلاب حضرت امام حسين(ع) بوده است! تماشاي جلوه هاي ايثار در ادبيات و شعر ايران آنقدر رنگارنگ و گوناگون است كه در حوصله اين مقال نمي گنجد و خود تحقيقي كامل و پر و پيمان است. شايد به عنوان حسن ختام اين گفتار بتوان نمونه هايي كوتاه از يك غزل و يك شعر نيمايي را مثال آورد. دو بيت آغازين غزل «وطن» از سيمين بهبهاني را ببينيد: دوباره مي سازمت وطن! اگر چه با خشت جان خويش ستون به سقف تو مي زنم، اگر چه با استخوان خويش دوباره مي بويم از تو گل، به ميل نسل جوان تو دوباره مي شويم ازتو خون، به سيل اشك روان خويش... آرش كمانگير، اسطوره اي ايراني است كه سياوش كسرايي، آن را در شعر نيمايي به روايت كشانده است. آرش يكي از اسطوره هاي ايثار در فرهنگ ملي ماست. بخشي از اين شعر را با هم مي خوانيم: «زندگاني شعله مي خواهد» صدا سرداد عمو نوروز شعله ها را هيمه بايد روشني افروز كودكانم! داستان ما ز آرش بود او به جان خدمتگزار باغ آتش بود... شامگاهان راه جوياني كه مي جستند آرش را به روي قلعه ها پيگير بازگرديدند بي نشان از پيكر آرش با كمان و تركشي بي تير آري آري جان خود در تير كرد آرش كار صدها صد هزاران تيغه شمشير كرد آرش... و هنوز بسياري از اسطوره ها و اسوه هاي ايثار ما ايرانيان در راهند. بخصوص پس از حادثه تاريخي و بزرگ هشت سال دفاع مقدس، از پس اين سالها مرداني مرد چون چمران، حسين علم الهدي، جهان آرا، فهميده، مهدي باكري، حسين خرازي، حاج همت و... ظهور كردند كه هر يك اسطوره هاي فرداي آزادگي و ايثار را شكل مي دهند. حكايت هر يك از اين بزرگ مردان حكايت آرش است؛ آرش واقعي. بدان اميد كه شعر و ادبيات ما رسالت خود را در جاودانه كردن اين نام هاي بزرگ از ياد نبرد.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تحليل GIS جغرافياي شهيدان جنگ و دفاع مقدس
كلمات كليدي : جغرافيا، جغرافياي شهيدان، ايثار و شهادت، GIS، جنگ، دفاع مقدس، هويت ملي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در حاليكه از آغاز قرن ١٩ تا سال ١٩٩٠م، روسيه ي تزاري و جانشين آن اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي تهديدگران استراتژيك ايران بودند، از سال ١٩٦٠ ميلادي به اين سو، كانون تهديد ملموس و واقعيِ بيروني ايران، عراق بوده است. روابط دو كشور از اين زمان تا سال ١٩٧٥ ميلادي تيره و متشنج بود و پس از آرامش كوتاه مدتِ پنج ساله اي كه ناشي از قرار داد ١٩٧٥ الجزيره بود، در نهايت دو كشور وارد طولاني ترين تجربه ي جنگي قرن بيستم پس از جنگ ويتنام شدند؛ بنابراين براي نخستين بار در سده ي بيستم بود كه ايران توانست جنگي ٩٥ ماهه را تحمل كند. مهمتر اين كه براي نخستين بار در سرنوشت جنگي كه به وي تحميل شده بود، نقش فعال و حتي محوري داشت. اين نقش آفريني بيش از آنكه نتيجه ي سازمان دهي دقيق نيروها يا بكارگيري سلاح و فناوري مدرن باشد، همانگونه كه مفسران غربي نيز بارها تكرار كرده اند، نتيجه ي استفاده از امواج انساني بود. پراكنش جغرافيايي شهيدان جنگ، حاكي از آن است كه تقريباً تمام مردم ايران كار دفاع را به عنوان مسوؤليتي حياتي و سرنوشت ساز پذيرفته اند.
اين پژوهش در صدد برآمده است تا با استفاده از روش توصيفي – تحليلي و همچنين با استفاده از داده ها و آمارهاي مستند، ضمن تحليل GIS جغرافياي شهيدان جنگ و دفاع مقدس، چشم اندازي از جغرافياي ايثار و شهادت در طول ٨ سال جنگ و دفاع مقدس را به تصوير كشد.

1- روش بررسي
روش اساسي در اين تحقيق، روش تحليلي – آماري است كه با استفاده از نرم افزار GIS و Excel انجام شده است؛ اما به علت اينكه تحقيق حاضر از ماهيت نظري نيز برخوردار است از روش توصيفي – تحليلي نيز استفاده شده است.

2- مقدمه
جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، بي گمان به عنوان بزرگترين رويداد منطقه اي و به عنوان طولاني ترين جنگي است كه ميان دو كشور جهان سوم پس از جنگ جهاني دوم، طي يك دهه توانست نظر همگان را، از افكار عمومي ملت ها گرفته تا سياستمداران و سياست سازان بين المللي در كشورهاي مختلف به خود معطوف سازد. جنگي كه به شكلي بي سابقه و در حجم و ابعادي متفاوت با نمونه هاي مشابه آن و دامنه هاي تأثير شگرف بر صلح و امنيت منطقه اي و بين المللي، نزديك به يك دهه، همه ي اذهان را متوجه خود ساخت (زمزمي، 1368: ص1)(مقدمه).
در اين جنگ، جوهره ي اسلام مبارز تبلور يافت و خوداتكايي و عدم اعتنا به قطب هاي قدرت در پيشبرد جامعه تحقق عيني يافت. در فاصله ي چند روز پس از حمله ي نظامي عراق، اكثريت قريب به اتفاق گروههاي سياسي كشور طي اعلاميه ها و اطلاعيه هاي گوناگون هواداران خويش و عموم مردم را به مقاومت در برابر اين تهاجم فراخواندند و تمامي آنها اعم از چپ و راست و مذهبي و غيرمذهبي در اين كه مقابله در برابر مهاجم را وظيفه اي مقدس اعلام كنند، كوتاهي نكردند (سازمند، 1384: 65) و مردم معتقد و ديندار ايران زمين از گوشه و كنار و عاري از رنگ مذهبي، قوميتي، و زباني و ... براي ايثار و جان فشاني و دفاع از مرزوبوم خود جهاد و مبارزه را لبيك گفتند و پس از 94 ماه مقاومت و پايداري در مقابل تجاوز و تعدي زورگويان زمان، سرافرازانه و پيروزمندانه، اسطوره ي مقاومت و استواري را براي عموم ملل جهان به نمايش گذاشتند.
اين مقاله در صدد آن است تا با تحليلي آماري و با استفاده از نرم افزار GIS چشم اندازي از پراكنش جغرافيايي شهيدان، ايثار و شهادت را به تصوير كشد. از پژوهش حاضر چنين بر مي آيد كه عموم ملت ايران در هر نقطه اي از اين مرزوبوم با اتكا به هويت ملي و ايمان قلبي و دفاع از سرزمين و ناموس كشور، براي دفاع از آرمان هاي مقدس اسلام و كشور در ميدان هاي نبرد، حضور پيدا كرده اند.

3- نگاهي اجمالي به جنگ و دفاع مقدس
ترديدي نيست كه سرشت پاك و فطرت اصيل آدمي ميل به سوي صلح و آرامش دارد و همزيستي و همكاري با ديگران را در محيطي امن و سرشار از اعتماد، بر دشمني و عداوت و خشونت و خونريزي ترجيح مي دهد. در ادبيات و فرهنگ تقريباً تمامي مردم جهان، جنگ و خونريزي و قتل و غارت، از جمله مخوفترين و پليدترين بلاياي ممكن و در رديف زلزله، سيل و طاعون محسوب شده است (اداره كل امور حقوقي وزارت امور خارجه، ١٣٦٧: 1).
بنابراين جنگ به عنوان يكي از مصيبت هايي است كه در برخي موارد به صورت غير ارادي بر يك كشور تحميل مي شود و خسارات و صدمات مالي، جاني و رواني جبران ناپذيري را بر ملت تحميل مي كند كه در بسياري از مواقع بايد نسل ها بگذرد تا تبعات و پيامدهاي آن تا حدودي رو به فراموشي رود. در ٣١ شهريور سال ١٣٥٩ (٢٢ سپتامبر ١٩٨٠ميلادي)، ارتش عراق هجوم وسيع و از پيش سازماندهي شده اي را به داخل خاك جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد. هجومي كه منجر به يكي از طولاني ترين، خونبارترين و ويرانگرترين جنگ هاي دنيا پس از پايان جنگ جهاني دوم و همچنين يكي از دردناكترين، غم انگيزترين و در عين حال افتخارآميزترين حماسه هاي تاريخ ميهن اسلامي گرديد (ولايتي، ١٣٧٦: ٦٣). تجاوز ارتش عراق به ايران با استعداد ٤٨ يگان سازماندهي شده در قالب تيپ ها و لشكرهاي زرهي، مكانيزه و پياده، با برخورداري از پشتيباني ٨٠٠ قبضه توپ، ٥٤٠ دستگاه تانك و نفربر، ٤٠٠ قبضه توپ ضدهوايي، ٣٦٦ فروند هواپيما و ٤٠٠ فروند هلي كوپتر صورت گرفت. مقصود رهبران عراق از تجاوز اين بود كه با شكست نظامي ايران اهداف خود مبني بر لغو قرارداد ١٩٧٥، تجزيه ي استان خوزستان و در نهايت براندازي نظام جمهوري اسلامي را تأمين نمايند (دروديان، بي تا: ٣٠)
هنگامي كه رژيم بعث عراق آتش جنگ خانمانسوز تحميلي عليه ايران اسلامي را برافروخت، سردمداران رژيم بعث قصد خود را براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران و سركوب كردن انقلاب اسلامي پنهان ننموده و با بي پروايي عهدنامه ي ١٩٧٥ فيمابين دو كشور (مربوط به مرز دولتي و حسن همجواري) را در برابر دوربين هاي تلويزيون پاره كردند (اداره كل امور حقوقي وزارت امور خارجه، ١٣٦٧: ٢).
پس اگر شروع جنگ از جانب رژيم بعثي عراق به دليل وقوع انقلاب در ايران و فقدان توان نظامي جمهوري اسلامي ايران براي بازدارندگي دشمن بوده است، پس چه عامل يا سلسله عواملي منجر به ناكامي و عدم تحقق اهداف دشمن پس از تجاوز به ايران شد؟ جواب اين سوال در جريان تحقيق با بررسي و تحليل آمار و ارقام مربوط به شهيدان جنگ و دفاع مقدس روشن مي شود.
بنابراين با گذشت ٢٦ سال از آغاز جنگ و ١٨ سال از اتمام آن، بررسي ابعاد حقوقي، سياسي، نظامي و اقتصادي جنگ همچنان ادامه دارد. جنگ ايران و عراق با مشخصه ي طولاني ترين و پرهزينه ترين درگيري نظامي در تاريخ معاصر منطقه ي خاورميانه كه دو قدرت جهاني و هم پيمانانشان در دوران جنگ سرد در حمايت از يك طرف جنگ اتفاق نظر داشته اند و مهمتر از همه عدم حل و فصل نهايي آن با برقراري صلح ميان دو كشور ايران و عراق و بسياري مسائل ديگر، سبب شده است كه علت، نحوه و خاتمه ي جنگ تا سالهايي مديد همچنان مورد بحث و بررسي قرار گيرد. شكل گيري زمينه ها و مجموعه عواملي كه امكان وقوع جنگ را فراهم ساخت، به دليل ابعاد و نتايج نظامي، سياسي و حقوقي آن، همواره به عنوان يكي از جدي ترين مباحثي بوده است كه از زمان وقوع جنگ و پس از آن مورد بحث و بررسي قرار داشته و خواهد داشت. (دروديان، بي تا: ١٤)

4- پراكنش جغرافيايي شهيدان
پراكنش جغرافيايي شهيدان جنگ و دفاع مقدس، كل فضا هاي استاني كشور را در بر مي گيرد و اين امر بيانگر نقش فعال اقوام مختلف در امر دفاع و مبارزه براي صيانت از تماميت ارضي و بقاء ملي است.
همانطوريكه در در نقشه و نمودار شماره ي يك مشاهده مي شود، ميزان تراكم جغرافيايي شهيدان جنگ و دفاع مقدس را نشان مي دهد كه استان تهران با بيشترين تراكم و استان هاي جنوبي، جنوب غربي و جنوب شرقي شامل استان هاي خراسان جنوبي، سيستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر و كهكيلويه و بوير احمد كمترين تراكم شهيدان را در خود جاي داده اند.

٤-١- نكات مربوط به پراكنش جغرافيايي شهيدان جنگ و دفاع مقدس
نقشه و نمودار پراكنش جغرافيايي جنگ و دفاع مقدس (نقشه و نمودار١-) نشان دهنده ي بيشترين تعداد و درصد شهيدان در استان هاي تهران، اصفهان، خراسان رضوي، فارس و خوزستان است كه اين امر از يك طرف به علت جمعيت بيشتر آنها در مقايسه با بقيه استان ها، و از طرف ديگر اعتقادات ملي و مذهبي آنهاست. چون اين استان ها به جز استان خوزستان، تا حدودي نسبت به منطقه ي جنگي، در فاصله ي دورتري قرار داشتند و از طرف ديگر بيشتر در معرض هجوم هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن قرار داشتند.
كل استان هاي كشور به لحاظ تعداد و درصد شهيداني كه در جنگ و دفاع مقدس تقديم انقلاب كرده اند به سه گروه پايين تر از حد متوسط، متوسط و بالاتر از حد متوسط تقسيم شده اند كه در گروه اول فقط استان تهران قرار گرفته است كه حدود 40086 شهيد داشته كه اين ميزان حدود 300/17 درصد از كل شهيدان كشور را شامل مي شود. به نظر مي آيد عواملي چون: تهران به عنوان مركز ثقل سياسي – اداري و اقتصادي كشور، مركز فرماندهي و هدايت جنگ و عمليات نظامي و به تبع آن اهميت استراتژيك و قرار گرفتن در معرض هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن، جمعيت بيشتر و تا حدودي اعتقادات ملي و مذهبي باعث شده است تا استان تهران بيشترين ميزان شهيدان كشور را در برگيرد.
در گروه دوم (متوسط)، استان هاي اصفهان، خراسان رضوي، خوزستان، فارس، آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي را شامل مي شود كه هركدام از اين ها به ترتيب، 34/10- 75/7 - 7/6 – 63/6 – 28/4 و 21/4 درصد از كل شهيدان كشور را در برمي گيرند. اين استان ها نيز با وجود دور بودن از منطقه ي جنگي، به خاطر جمعيت زياد، قرار گرفتن در معرض هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن و همچنين باورها و اعتقادات ملي و مذهبي، چنين وضعيتي براي اين استان ها ايجاد شده است.
و بالاخره در گروه سوم (پايين تر از حد متوسط) بقيه استان هاي كشور قرار مي گيرند. اين نقاط كشور به دليل دوربودن از منطقه ي جنگي و به تبع آن دور بودن از تيررس هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن و همچنين جمعيت كم در مقايسه با استان هاي گروه اول و دوم، باعث شده است تا تعداد و درصد شهيدان جنگ و دفاع مقدس از نظر كمّي زياد به چشم نيايد.
3- حد ميانگين درصد شهيدان در كل كشور معادل با 39/3 درصد مي باشد كه استان كرمانشاه دقيقاً با همين درصد شهيد، به عنوان استان ميانه و حد وسط كشور در نظر گرفته شده است.
4- همانطور كه در نقشه و نمودار مشاهده مي شود، اكثريت مطلق تعداد و درصد شهيدان جنگ و دفاع مقدس در نيمه ي غربي ايران مي باشد و همانطوريكه اشاره شد اين وضعيت از دو مسأله ي ذيل ناشي مي شود:
الف) دور بودن از منطقه ي جغرافيايي جنگ، كم جمعيت بودن، دور بودن از تيررس هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن در قسمت نيمه ي شرقي.
ب) جمعيت زياد، اعتقادات ملي و مذهبي بالا، قرار داشتن تهران به عنوان مركز ثقل اداري – سياسي و فرماندهي و هدايت جنگ، نزديكي به منطقه جنگ نسبت به نيمه ي شرقي و قرار گرفتن در معرض تيررس هواپيماها و موشك هاي دوربرد دشمن و ... در قسمت نيمه ي غربي ايران.
5- با در نظر گرفتن دلايل مطرح شده ي موارد فوق، پراكنش استاني جغرافيايي شهيدان جنگ و دفاع مقدس به لحاظ تعداد و درصد، در مجموع در كل كشور از حالت متعادلي برخوردار است.

٥- پراكنش جغرافيايي شهيدان و يگان هاي نظامي
نمودار شماره 2- بيانگر درصد تراكم جغرافيايي شهيدان دفاع مقدس در بين يگان هاي نظامي مختلف كشور است. همانطور كه ملاحظه مي شود در بين يگان هاي نظامي كشور نيروي بسيج با 47 درصد در بين يگان هاي نظامي بيشترين سهم را در ميزان شهيدان جنگ و دفاع مقدس داشته است. درصد شهيدان بقيه ي يگان هاي نظامي نيز در نمودار واضح و آشكار است.

5-1- نكات مربوط به ميزان مشاركت يگان هاي نظامي در جنگ و دفاع مقدس
1. بالا بودن ميزان مشاركت نيروي بسيج در جنگ، به علت نيرو و جمعيت بيشتر اين يگان نسبت به بقيه يگان هاي ديگر بوده است كه ملت ايران از گوشه و كنار جهت دفاع از تماميت ارضي و آرمان هاي انقلاب، به صحنه هاي نبرد و مبارزه گسيل مي شدند.
2. يكي ديگر از دلايل بالا بودن ميزان مشاركت نيروي بسيج، وظيفه و تكليفي است كه اين نيرو در دفاع از ملت و سرزمين دارد. هرچند كه ماهيت وجودي كل نيروهاي مسلح، دفاع از آب و خاك، تماميت ارضي و بقاء ملي است و داراي افراد آموزش ديده و خبره در راستاي اين هدف متعالي است، اما در اين ميان چون نيروي بسيج به صورت داوطلبانه در امر دفاع و مبارزه حاضر مي شود، همه ي افراد در جاي جاي ايران اسلامي، به امر جهاد و دفاع به عنوان وظيفه شرعي و اسلامي و اعتقادي نگاه مي كنند و اين امر باعث مي شود از زن و مرد و پير و جوان و از همه ي اقشار مختلف جامعه، در امر دفاع مشاركت داشته باشند.
3. با توجه به ميزان تعداد نيروهاي موجود در يگان هاي مختلف نظامي، ميزان و درصد شهدا در كل يگان ها از وضعيت متعادلي برخوردار است و اين امر بيانگر مشاركت فعالانه ي همه ي يگان هاي نظامي در زمينه ي دفاع ملي و تماميت ارضي كشور مي باشد.
نمودار شماره ي 3 بيانگر اين مطلب است كه نيروها و يگان هاي نظامي 6/84 درصد از كل شهداي جنگ و دفاع مقدس را تقديم انقلاب كرده اند و اين امر به علت ماهيت اين قشر از جامعه مي باشد كه وظيفه ي دفاع از سرزمين و ملت بيشتر بر عهده ي آنها است. در اين ميان نيروي بسيج با نزديك به 39 درصد از شهيدان كل كشور آمار قابل ملاحظه اي مي باشد كه سندي بر وفاق ملي، يكدلي و همبستگي ملت ايران براي دفاع از كشور خود به صورت داوطلبانه بوده است.
نمودار شماره ي 4 بيانگر تعداد شهيدان يگان هاي نظامي و پشتيباني كشور نسبت به كل شهيدان كشور مي باشد. اين تعداد براي كل يگان هاي نظامي 185437 نفر از مجموع 219123 نفر شهيد جنگ و دفاع مقدس كشور مي باشد.

6- جغرافياي شهيدان جنگ و مشاركت اقشار اجتماعي
نمودار شماره ي 5 ، درصد شهيدان را به لحاظ وضعيت اشتغال نشان مي دهد. اين نمودار شامل نكات مهم در زمينه ي مشاركت مردمي در جنگ و دفاع هشت ساله است:
1. نمودار 5 بيانگر مشاركت اقشار مختلف ملت ايران در زمينه ي جنگ و دفاع مي باشد. اين درصد هر چند براي اقشار موجود، 34 درصد از كل شهيدان كشور را نشان مي دهد، ولي به نظر مي رسد كه برخي از اقشار مشمول يگان هاي نظامي و پشتيباني نيز بوده است. بنابراين آمار و ارقام مربوط به اقشار و مشاغل اجتماعي با آمار كلي شهيدان در تناقض مي باشد پس با احتساب كل آمار و ارقام شهيدان يگان هاي نظامي و پشتيباني كه 6/84 درصد از كل شهيدان كشور را شامل مي شود و از قطعيت بيشتري برخوردار است، بايد آمار واقعي اقشار در حدود 3/15 درصد كل شهيدان كشور باشد.
2. درصد دانش آموزان شهيد در بين اقشار مختلف جامعه، سواي از يگان هاي نظامي بيشترين درصد را نشان مي دهد كه اين درصد براي يك كشور درگير جنگ و دفاع، آمار قابل ملاحظه اي است.
3. اختصاص ميزان 14/1 درصد از كل آمار شهيدان به قشر كودك، در حاليكه همين ميزان براي مشاغل هنري، خبرنگار – عكاس – فيلمبردار ... و دانشجو و روحاني كه به ترتيب برابر با 0/06، 0/06، 32/1 و 53/1 درصد است بيانگر درصد بالاي شهيدان اين قشر جامعه است و پيام مهمي كه اين مسأله دارد اين است كه مناطق مسكوني و غير نظامي كشور بيشتر مورد هجوم و حمله هواپيماها و موشك هاي دشمن قرار گرفته اند.

٧- جغرافياي شهيدان جنگ و دفاع مقدس و جنسيت
بر اساس نمودار شماره ي 6، حدود 7/97 درصد از شهيدان جنگ و دفاع مقدس مذكر بوده اند كه اين درصد شامل 212696 نفر و 3/2 درصد يعني 6427 نفر مونث مي باشد. با توجه با آمار و ارقام مربوط به جنسيت، واضح است كه اكثريت مطلق تعداد شهيدان مونث بر اثر بمباران ها در مناطق مسكوني و غيرنظامي بوده است و اكثريت مطلق شهيدان مذكر در خط مقدم جبهه و در ميدان نبرد به شهادت رسيده اند. آمار و ارقام شهيدان مونث نسبت به شهيدان مذكر 1 به 33 است.

٨- نتيجه گيري
براساس آمار و ارقام ارائه شده و تجزيه و تحليل هاي صورت گرفته در اين تحقيق، نتايج زير قابل استنباط است:
الف) كشور جمهوري اسلامي ايران در طي هشت سال دفاع مقدس كه بعد از جنگ ويتنام طولاني ترين جنگ در قرن بيستم را تجربه كرده است، آحاد ملت ايران اسلامي به لحاظ پراكنش جغرافيايي از تمام گوشه و كنار كشور براي دفاع از ميهن و آرمان هاي انقلاب در صحنه هاي نبرد و مبارزه حاضر شده اند. بدون استثنا تمام شهرهاي ايران در امر دفاع، مشاركت داشته اند. هرچند اين مشاركت با عواملي مثل فاصله ي جغرافيايي، تعداد جمعيت، اهميت و استراتژيك بودن برخي از اين نقاط شهري مثل تهران، اصفهان، شيراز و تبريز، و ... رابطه دارد، ولي در مجموع تعداد و درصد شهيدان جنگ و دفاع مقدس با در نظر گرفتن شاخص جمعيت، فاصله، و ... در تمامي استانها و شهرستان ها از وضعيت متعادلي برخوردار است؛ بنابراين ملت ايران در طي هست سال جنگ و دفاع مقدس الگو و نمونه ي وفاق ملي، فداكاري، ايثار و گذشت و اتحاد و يكپارچگي را به نمايش گذاشته اند كه نمونه ي آن را در جاهاي ديگر كمتر مي توان سراغ گرفت.
ب) با مشاهده ي اين آمار و ارقام و همچنين مشاركت اقشار مختلف جامعه در دفاع از آب و خاك و سرزمين خود، مي بينيم كه تقريباً از تمامي اقشار جامعه از پير و جوان گرفته تا خردسال و كهنسال و زن و مرد، بازاري، روحاني، قاضي، معلم، پزشك، راننده، دانش آموز، دانشجو، استاد، هنرمند، كارگر، كارمند، كشاورز و غيره و ... در جنگ حضور داشته اند و هركدام از اين اقشار در بين شهيدان جنگ و دفاع مقدس، سهمي دارند. اين مسأله تا حدودي بيانگر همدلي، اتحاد و احساس تكليف همه ي اقشار در امر دفاع و جهاد در راه سرزمين را نشان مي دهد.
ج) نزديك به 20 درصد از شهيدان جنگ و دفاع مقدس مربوط به قشر كودك، نوجوان و جوان كشور مي باشد. اين ميزان شهيد براي يك كشور براي اين سنين آمار بسيار زيادي است. با مشاهده ي اين ارقام، صدمات و خسارت هاي جبران ناپذير يك جنگ هشت ساله كه بر ايران اسلامي از طرف استكبار جهاني به سركردگي صدام تحميل شد، بيشتر خودنمايي مي كند.
د) جغرافي دانان سياسي، جامعه شناسان و علماي اهل سياست براي اينكه روحيه ي همگرايي و وفاق ملي يك ملت را نشان دهند، بر يك سري از شاخص ها تأكيد مي كنند كه يكي از آنها ميزان وفاداري به دولت خود و آرمانها و انديشه هاي نطام است. در طي هشت سال جنگ و دفاع، ملت ايران با حضور گسترده از تمامي نقاط كشور و اقشار مختلف جامعه، اين خصيصه را به نحو مطلوبي به نمايش گذاشتند كه اين مسأله براي دولتمردان و مسؤولين جمهوري اسلامي، يك غنيمت تجربي نادر جهت طراحي استراتژي هاي سياست داخلي، خارجي، امنيتي، دفاعي و ... محسوب مي شود، تا جهت رسيدن به آرمان هاي مقدس جمهوري اسلامي و ملت ايران بر روي آن حساب باز كنند.
ح) سرزمين به عنوان بستري براي شكل گيري انواع مؤلفه هاي هويت، از جمله هويت سرزميني، تاريخي، زباني، مذهبي و ... كه در مجموع هويت ملي يك ملت را شكل مي دهند نقش به سزايي دارد. ايران زمين، در طول تاريخ حيات ايران بنيادي ترين عامل و اشتراك و انسجام ايرانيان از هر قوم و مذهبي بوده است. جنگ و دفاع هشت ساله حاوي اين پيام است كه ايرانيان در پرتو اين مفهوم در عين تفاوت هاي زباني، مذهبي و قوميتي و ... با هم متحد و يكپارچه هستند و در مقابل بيگانگان به عنوان يك هويت واحد عمل كرده اند.

منابع و مأخذ
1. اداره كل حقوقي وزارت امور خارجه جلد دوم، تحليلي بر جنگ تحميلي رژيم عراق عليه جمهوري اسلامي ايران. (1367). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي.
2. مركز آمار و فناوري اطلاعات بنياد شهيد و امور ايثارگران، مهر ماه 1385
3. تراب زمزمي، عبدالمجيد. جنگ ايران و عراق. (1368). ترجمه مژگان نژند، تهران: نشر سفير.
4. دروديان، محمد. سيري در جنگ ايران و عراق جلد ششم آغاز تا پايان (سالنامه تحليلي). [بي تا]. تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
5. سازمند، بهاره. تحليل سازه انگارانه از هويت ملي در دوران جنگ تحميلي. (1384). فصلنامه ي مطالعات ملي، سال ششم. شماره 2.
6. كريمي پور، يدالله. ايران و همسايگان (منابع تنش و تهديد). (1379). تهران: جهاد دانشگاهي دانشگاه تربيت معلم.
7. كامران، حسن و كريمي پور، يدالله. تحليل آماري از شهيدان جنگ؛ فصلنامه تحقيقات جغرافيايي. (1380 و 1381). سال شانزدهم. شماره 4 و سال هفدهم. شماره 1، مشهد: پژوهشكده امير كبير.
8. ولايتي، عل اكبر. تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران. (١٣٧٦). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

ارسالي از دفتر مطالعات و تحقيقات بنياد شهيد و امور ايثارگران استان فارس

نويسندگان: ضا حسين پور پويان دانشجوي دوره دكتراي جغرافياي سياسي دانشگاه تربيت مدرس
علي ولي قلي زاده دانشجوي كارشناسي ارشد جغرافياي دانشگاه تربيت مدرس


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نقش شهيدان در ترويج نهضت خدمت رساني (با رويكرد مديريتي)
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
با ارزشترين مايملك در نزد انسان جان او است. ديده شده فردي براي حفظ جان خود، از نزديكترين كسان و اشياء مانند فرزند و يا مال خويش مي گذرد. شهيدان براي انجام خدمتي كه همانا حفظ كيان كشور و اسلام باشد، از جان خود گذشتند. حفظ كيان ايران و اسلام مفهومي كلي است كه اگرچه همه ي مردم از آن منتفع مي شوند، اما مادون آن هدف كلي، اعمال و رفتاري از آنها مشاهده شده است كه آن اعمال به عنوان هدفهاي رفتاري مي توانند الگوي ديگران باشند. در اين نوشته، كوشش شده است برخي از رفتارها در قالب نظامي قرار گيرند تا بهتر و بيشتر بتوانند به خدمت رساني به مردم كمك كنند و آن همانا مديريت است. زيرا، مديران افزون بر اينكه منابع مالي كلان يا بالنسبه كلان در اختيار دارند، از منابع انساني شايان توجهي بهره ورند، كه با اين دو گزينه و به اصطلاح با دستان پر، بهتر و بيشتر از ديگران قادرند به مردم خدمت كنند. بديهي است با بهره گيري از رفتار اسوه هايي كه خود مديريت سازمانهايي را عهده دار بوده اند، اين خدمت مؤثرتر خواهد بود.

مقدمه
براي اين مقصود، نخست سيره ي شهداي بزرگوار را كه در مديريت اعمال شده و يا تأثير داشته است بيان كرده ايم و سپس با بهره گيري از اصول مديريت و وظايف اصلي مدير تطبيق داده شده است. كوشش شده است كه مقاله افزون بر بيان علمي مسئله، جنبه كاربردي نيز داشته باشد. وظايف اصلي مدير: بنا به طبقه بندي گيوليگ1 وظايف اصلي مدير عبارتند از: 1. برنامه ريزي ـ »وقتي با بچه هاي ارتشي جلسه مي گذاشتيم، حسن باقري بلند مي شد و درباره ي عمليات توضيح مي داد. او همه ي جوانب را در نظر مي گرفت و تمام مسائل را بخوبي جا مي انداخت و به آنها مي فهماند، به طوري كه بعضي از برادران ارتشي تعجب كرده بودند و مي گفتند: »باقري خيلي بااستعداد است و خوب طرح ريزي و برنامه ريزي مي كند!«2 ـ »برنامه ريزي (Planning): شامل پيش بيني عمليات آتي و تعيين طرق اجراي آن به منظور تأمين هدفهاي سازمان«3 2. سازماندهي ـ »تشكيل تيپ محمد رسول الله(ص) در كمتر از بيست روز، از موفقيتهاي عمده ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جذب نيروهاي مردمي بود. در اين مدت كليه ي نيروها سازماندهي شدند. جايگاه سازماندهي هر يك از افراد مشخص و دسته بندي لازم صورت گرفت. بدين ترتيب، تيپ تازه تأسيس محمد رسول الله(ص) كمي پيش از شروع عمليات بزرگ فتح المبين با آمادگي كامل به تيپ هاي 14 امام حسين(ع) كربلا و نجف اشرف پيوست و اين سه تيپ نخستين لشكر سپاه را تشكيل دادند. پس از راه اندازي گردانها، بي درنگ كار آموزش، مانور نظامي، دوره هاي محدود و مخصوص فرماندهان و نيروها ادامه يافت.«1 3. »كارگزيني (Organizing): شامل تعيين حدود و اختيارات و وظايف و ارتباط و هماهنگي لازم بين اين وظايف.« 3. كارگزيني ـ »همان شب مسئولان آنجا ترتيب تهيه ي وسايل و چادرهاي ما را دادند. اعضاي گروه ما 22 نفر بودند. يعني تمام گروهها بيست و دو نفر بودند. ما آن شب را راحت خوابيديم. از روز بعد، تعليمات بسيار فشرده ي نظامي به صورت تئوري و عملي شروع شد. هر روز صبح، از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر، يعني، دقيقا 8 ساعت ما را وادار مي كردند بدويم. درست 8 ساعت ورزش و پياده روي و كوهنوردي و دويدن، طوري كه تمام پاها و عضلاتمان ورم مي كرد و بعضيها از حال مي رفتند؛ تازه اين همه در حالي بود كه صبحانه نخورده بوديم. ساعت 4 بعد از ظهر برمي گشتيم؛ بعد از نماز، يك نهار بسيار مختصري مي خورديم و آنگاه درسهاي تئوري شروع مي شد؛ درسهايي كه عبارت بودند از: روشهاي محاصره شدن، محاصره كردن، نجات دادن، از بين بردن دشمن و همچنين آشنا شدن با يك سري جنگ افزار و مواد منفجره، طريقه ي خنثي كردن مين و غيره. خلاصه؛ تمام اين مطالب را هم به صورت تئوري و هم به صورت عملي سر كلاس، درس مي دادند.«2 ـ «كارگزيني (Staffing): شامل استخدام و آموزش و تأمين شرايط كار.» 4. فرماندهي ـ »در آستانه ي عمليات مسلم بن عقيل، مجموعه اي از نيروهاي بسيج و ارتش در كنار هم يك لشكر تشكيل [دادند و] به قرارگاه شهيد بهشتي كه فرماندهي آن را همت پذيرفته بود، واگذار شد. در اين قرارگاه، علاوه بر به كارگيري فرماندهان زبده ي ارتش، چند تن از فرماندهان كار كشته ي تيپ ها و لشكرها [ي] سپاه نيز به جمع نيروهاي تحت امر حاج همت پيوستند. بدون اغراق، همت فرماندهي بود كه توانايي و امكاناتش را خوب مي شناخت. اين بود كه مي توانست از ضعفهايش قدرت بيافريند. بزرگترين توان همت در شيوه ي جذب و هدايت نيروها بود. سردار علي فضلي درباره ي شيوه ي فرماندهي حاج همت چنين قضاوت مي كند: »حاجي كاملا مانند يك معلم عمل مي كرد. كارها را تقسيم مي كرد. هر كاري را به يكي از نيروها واگذار مي كرد و پس از توجيه نيرو، در انجام كار، نظارت، پيگيري و همكاري داشت و در پايان نتيجه را مي خواست.«1 ـ »فرماندهي (Directing): به معني صدور دستور به منظور هدايت و راهنمايي كاركنان.« 5. هماهنگي ـ »در ميان كساني كه در آن زمان با ايشان سر و كار داشتند، اين اتفاق نظر وجود دارد كه همت مديري بود كه بيش از همه كار مي كرد، به نظم، توجه فوق العاده اي داشت، از خود وسواس زيادي در پيگيري امور محوله به نيروها نشان مي داد، در محاسبه و يادآوري اقدامات و امور محوله روزانه كوشا بود، روحيه اي سرزنده و شاداب داشت و دلسوزي، جديت، اعتقاد در عمل، مشورت با ساير نيروها و تواضع نيز از ديگر خصايص وي بود.«2 ـ »هماهنگي (Coordinating): شامل عمل مهم تطبيق وظايف مشاغل گوناگون سازمان به منظور تحقق اهداف سازمان.« ـ »حسن در عمليات طريق القدس، كاري مبتكرانه انجام داد، در سنگر فرماندهي دو بي سيم گذاشت و افرادي را مسئول آنها كرد كه با يكي از بي سيمها با فرماندهان تيپ ها در تماس باشند و با ديگري، با فرماندهان گردانها، چون پيش بيني مي كرد كه فرمانده تيپ با مسئوليتها و درگيريهايي كه دارد، نتواند وضعيت گردانهاي تحت نظرش را به دقت گزارش كند... يكي دو بار پيش آمد كه ارتباط تيپ با گردانهايش قطع شد و گردانها از طريق بي سيم شهيد باقري، هدايت شدند و مشكلي پيش نيامد.1» ـ »گزارش دهي (Reporting): به معناي اخذ اطلاع دايمي از جريان پيشرفت امور.« 6. بودجه ريزي ـ »وقتي در جمع فرماندهان ارتش و سپاه، نقشه ي عملياتي را باز مي كرد، نقشه اي را كه مربوط به مناطق كوهستاني بود ـ در اين نقشه تطبيق زمين و نقشه بسيار دشوار است ـ با تسلط كامل آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مي داد، به طور دقيق منحني ميزانهاي تو در توي آن را تفكيك مي كرد. در تشريح وضعيت عمليات نيز به همين گونه عمل مي كرد. همه چيز را بخوبي شرح مي داد، زيرا خودش در مراحل شناسايي، طراحي و اجراي عمليات حضور فعال داشت.«2 »از انتهاي خاكريزي كه عراقي ها براي حفاظت از شهر زده بودند و حالا دست ما بود، جيپ آهويي مي آمد. حسين آقا خودش پشت فرمان بود، و بيسيم چي كنارش. تا حالا چند بار سرزده بود. عادت داشت خودش خط را كنترل كند.«3 ـ »بودجه ريزي (Budjeting): شامل تنظيم صورت فعاليتها، درآمدها و هزينه هاي سازمان و نظارت بر اجراي آنها.« با تدبر در وظايف مدير، متوجه خواهيم شد، كه بسياري از سرداران شهيد اين وظايف را به بهترين نحو انجام داده و شايد بدون آنكه آنها را در كتابهاي مديريت خوانده باشند، اما با مهارت در ميدانهاي نبرد به منصه ي ظهور رساندند. با اندكي چشمپوشي مسئله ي استخدام و بودجه ريزي از نظر درآمدها و هزينه هاي سازمان را با عواملي ديگر مي توان جايگزين كرد. غير از وظايف اصلي مدير، آنچه در مديريت مورد توجه است اصول مديريت است. اصول كلي مديريت اين اصول كه با اختلافهاي اندكي در نوشته هاي دانشمندان فعلي نيز به چشم مي خورد به عنوان اصول كلاسيك پذيرفته شدند و با اختصار عبارتند از:1 1. اصل وحدت مديريت ـ »بعد از شهادت مجيد چند هفته اي ما باز هم در همان خط اول يعني روي جاده ي آبادان ـ ماهشهر بوديم. در اين زمان، يك سري مسائل در بين سازماندهي نيروهاي كميته هاي چهارده گانه كه واحد ما بود با نيروهاي سپاه پاسداران پيش آمد و اختلافاتي بروز كرد. سپاه پاسداران خواسته بود كه ما، يعني نيروهاي كميته، زير نظر آنها باشيم ولي نيروهاي كميته [كه] از تشكل خوبي برخوردار بودند حاضر نبودند زير نظر سپاه باشند و سپاه هم تأكيد داشت نيروهاي تمام جبهه هاي ايستگاه 7 زير نظر خودش كه آن را ستاد ايستگاه 7 ناميده بود، بروند!«2 ـ «اصل وحدت مديريت (وحدت جهت). بر اساس اين اصل هر دسته يا گروه از فعاليتها كه هدف و مقصود واحدي را دنبال مي كند بايد در يك طرح و زير نظر يك رئيس اداره شود. اصل وحدت جهت يا وحدت مديريت مربوط به كار سازمان است.» 2. اصل وحدت فرماندهي ـ »نگاهي به اطراف انداخت و تانك خودي را ديد كه در آشيانه پارك كرده و خدمه اش زير آن دراز كشيده است. به آن سمت اشاره كرد و گفت: »برو به اون بگو تانك را روشن كند.« به سراغ راننده ي، تانك رفتم و گفتم: »تانك را روشن كن!« گفت: »بايد فرمانده ام به من دستور بدهد.« هرچه كردم، قبول نكرد. برگشتم و جريان را گفتم. حاج احمد با عصبانيت آمد و به خدمه ي تانك گفت: »ميگم بلند شويد تانك را روشن كنيد و گاز بدهيد.« راننده ي تانك دوباره برگشت و گفت: »تو فرمانده من نيستي. من هم اين كار را نمي كنم.«1 ـ »اصل وحدت فرماندهي: طبق اين اصل هر كارمند تنها بايد از يك رئيس مافوق دستور دريافت كند. اين اصل يكي از اصول ناشي از سلسله مراتب محسوب مي شودو براي ايجاد هماهنگي و جلوگيري از اختلاط مسئوليت به كار مي رود.« 3. اصل سلسله مراتب ـ»حسن باقري هميشه تمام اطلاعات در مورد عمليات و همين طور راهنماييهاي لازم در اين زمينه را به آقا محسن ارائه مي كرد و بعد ما آن مطالب را از زبان ايشان مي شنيديم. وقتي كه مي رفتيم پيش او تا اطلاعاتمان را ارائه دهيم، مي گفت: »هرچه مي خواهيد بگوييد، برويد به آقاي رضايي بگوييد، تصميم گيرنده ي نهايي اوست. همه بايد مطيع او باشيم و هر تصميمي بگيرد، بايد اجرا شود و اگر پيشنهادي داشتيم بايد به ايشان بدهيم.«1 ـ »اصل سلسله مراتب: در هر مؤسسه رعايت سلسله مراتب سازماني اجتناب ناپذيراست. سلسله مراتب سازماني براي تعيين خطوط اختيار و ارتباط، تدوين و طراحي مي شود و در حقيقت سلسله مراتب سازماني ارتباط زنجيروار رؤسا، سرپرستان و افراد مافوق از صدر تا پايين هرم سازماني به منظور اتخاذ تصميمهاي يكپارچه را فراهم مي سازد.« 4. اصل تقسيم كار (يا اصل تخصص) ـ »زماني كه تصميم برگشت به خطوط اصلي را داشتيم، مصطفي نيز به خط دوم جبهه آمد تا مسئوليت خمپاره اندازه ها و 106 را به عهده بگيرد. چند روزي در خط دوم جبهه كه واحد پشتيباني و آتش سلاح نيمه سنگيني بود، اين مسئوليت به دوش مصطفي گذاشته شد تا اينكه مصطفي [كاظمي] شهيد شد... من بيشتر تخصصم بر روي تعمير سلاح و مخصوصا آر. پي. جي ـ 7 و استفاده از مسلسل دوربرد كاليبر 50 بود. حتي مي توانستم بعضي از قطعات اين نوع مسلسل را در مقر كميته كارگاهي كه داشتيم بسازم. اين تخصص من بود. »اكبر علي خاني« هم در آر. پي. جي زدن شهرت بسيار داشت و معمولا امكان نداشت كه تانكي بتواند از پيش چشمش سالم در برود.«2 ـ » اصل تقسيم كار (يا اصل تخصص): تخصص، لازمه ي طبقه بندي وظايف و تقسيم كار است و با موضوع و ماهيت وظايف ارتباط دارد. تيلور3 توجه خاصي به تقسيم تخصص وظايف در سازمان دارد. فرق بين سرتيپ و سرهنگ در ارتش در قدرت و اختيار آنان مي شود كه مربوط به سلسله مراتب است ولي فرق بين افسر توپخانه و پياده به اطلاعات تخصصي آنان است. به همين دليل، اگر چه اختيارات سرهنگ توپخانه و پياده با يكديگر معادلند، اما سازمان تخصصي آنان از يكديگر بكلي متفاوت است.« 5. اصل تناسب اختيار و مسئوليت ـ »نيم ساعت بيشتر نبود كه از مرخصي تهران برگشته [بودم] و مشغول خوردن ناهار بودم كه »محمد ممقاني« با رنگ و رويي پريده به سراغم آمد و با دستپاچگي گفت: »پاشو بيا كه حاج احمد باهات كار داره.« با شنيدن اين خبر، دلم هري ريخت و بسرعت خودم را به بخش بيمارستان رساندم. از همان دور، او را با چهره اي غضبناك و عصباني ديدم كه جلوي در بخش منتظرم ايستاده است. با ترس و لرز نزديك شدم. تا چشمش به من افتاد، با عصبانيت پرسيد: »كجا بودي؟« گفتم: »داشتم غذا مي خوردم.« هنوز حرفم تمام نشده بود كه جلو آمد و محكم يقه ام را گرفت و مرا كشان كشان به همراه خودش برد. طوري يقه ام را گرفته بود كه نزديك بود خفه شوم. با التماس گفتم: »تو را به خدا، دارم خفه مي شوم. ولم كن خودم مي آيم.« گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. داخل اتاق يك مجروح شد. نگاه كه كردم، روي تخت يك بسيجي هفده ساله دراز كشيده بود. تا من و حاج احمد را با آن شدت غيظ ديد جا خورد و خودش را جمع [و جور] كرد. حاج احمد با همان دستي كه يقه ام را گرفته بود، صورتم را نزديك دستهاي مجروح بسيجي كرد و گفت: »روي اين دستها چيه؟« نگاه به باند خوني دست بسيجي انداختم و بسختي گفتم: »خون!« حاج احمد رو به بسيحي كرد و پرسيد: »چند وقته اينجا خوابيدي؟« از جوان بسيجي كه هنوز متوجه جريان نشده بود، گفت: »يك هفته.« حاج احمد پرسيد: »وقتي اينجا آمدي، با تو چه طور برخورد كردند؟« آن بسيجي كه انگار دل خوني از ما داشت، آهي كشيد و گفت: »مرا روي اين تخت به حال خودم گذاشتند و رفتند.« حاج احمد داشت آتش مي گرفت، پرسيد: »در اين مدت چه طور غذا مي خوري؟« بسيجي اشاره اي به دستهايش كرد و گفت: »با اين دستها.« حاج احمد پرسيد: »گفتي دستهايت را بشويند؟« بسيجي گفت: »بله، گفتم.« حاج احمد كه ديگر داشت فرياد مي كشيد، پرسيد: »پس چرا نشستند؟« بسيجي نوجوان كه كمي ترسيده بود. گفت: »چند بار گفتم، ولي كسي به حرفم گوش نداد.« حاج احمد رو به من كرد و پرسيد: »مگر روز اول كه تو را اينجا فرستادم، نگفتم چه مسئوليتي دارد؟ مگر نگفتم؟!« صداي فرياد حاج احمد تمام بخش را پر كرده بود. يقه ام را با هزار زحمت و التماس از گره محكم انگشتان او خلاص كردم و عقب عقب رفتم. حاج احمد كه فهميد مي خواهم فرار كنم، فرياد كشيد: »بيا اينجا، وگرنه بيمارستان را روي سرت خراب مي كنم. گفتم بيا اينجا.« با ترس گفتم: »آخر چرا؟!« آه بلندي كشيد و گفت: »اينجا ديگر با كارشكني ضد انقلاب طرف نيستم. اينجا يك خودي كه خودم در رأس امور قرار دادم، دارد ضربه مي خورد.« براي آرام كردن حاج احمد سعي كردم مسئله ي سلسله مراتب را پيش بكشم. گفتم: »اينجا مديريت تشكيلاتي دارد!« حاج احمد سرش را جلو آورد و پرسيد: »يعني كه چي؟!« گفتم: »يعني اين كه شما نبايد از من سئوال كنيد. بيمارستان مدير داخلي دارد. بايد ايشان توضيح بدهد.« حاج احمد تا اين حرف را شنيد، فرياد كشيد: »اين تشكيلات تو سرت بخورد.« ديدم دارد دنبال چيزي مي گردد. مي دانستم مي خواهد چه كار كند. مثل گلوله از جلوش فرار كردم. هنوزدور نشده بودم كه ديدم چيزي مثل باد از بيخ گوشم گذشت. نگاه كه كردم ديدم چنگال روي ميز را حواله سرم كرده است. با ترس و وحشت به اتاقم رفتم و در را به روي خودم بستم. يك ساعتي كه گذشت، ديدم دوباره دارند صدايم مي زنند. اول نمي خواستم بروم، ولي مي دانستم اگر نروم، وضع از اين بدتر مي شود. براي حاج احمد شكستن در و بيرون كشيدن من از اتاق كاري نداشت. با هزار خوف و خطر از اتاق بيرون آمدم. حاج احمد به مجرد اينكه مرا ديد، دوباره داغ دلش تازه و شروع كرد به داد و فرياد كردن. با عجز و ناتواني گفتم: »حاج آقا، به خدا دو ساعت هم نمي شود كه از مرخصي آمده ام.« حاج احمد كه انگار زمان برگشتن مرا از خودم هم دقيق تر مي دانست، گفت: »تو يك ساعت و نيم است كه از مرخصي آمده اي. ولي به جاي اينكه اول بيايي به مجروحانت سر بزني، به بيمارستان و امورات [!] برسي، رفتي نشستي پاي بشقاب غذا و به كيف خودت رسيدي.« شروع كرد به گله كردن: »برادر، شما خائن هستيد. در قضاوتهاي رسيدگي به اين بچه هاي مجروح خيانت كردي. تو به عنوان فردي كه امين من در تشكيلات اين بيمارستان بودي، امانتي را كه به تو داده بودم، رعايت نكردي. حالا من با تو چي بگويم؟ تو اصلا خبر داري كه آن بسيجي مجروح را مادرش با يك دنيا آرزو بزرگ كرده و به امانت به دست من و تو سپرده؟« به اينجا كه رسيد، بغضش تركيد و شروع كرد به گريه كردن. به تبع از او، از خجالت اشكم سرازير شد. حاج احمد كمي كه ساكت شد، گفت: »نه، برادر جان؛ اين طور فايده ندارد. اگر بخواهي اين جور ادامه بدهي، كلاهت پس معركه است. اگر نمي تواني، رك بگو عرضه نداري اين كار را انجام بدهي. به درك، ول كن بگذار كس ديگري آن را انجام بدهد.« با اين حرف، به فكر فرو رفتم. با اينكه مي دانستم با من برخورد تندي كرده، ولي هرچه به وجدان خودم رجوع كردم، ديدم جاي هيچ گلايه اي نيست. حاج احمد مرا مسئول بيمارستان كرده بود و بايد به كار آن بسيجي مجروح رسيدگي مي كردم. مي دانستم حاجي قلب پاك و شفافي دارد و وقتي با كسي تندي مي كند حتماً كار خطايي بخصوص نسبت به بسيجي ها انجام داده است. سپس با خجالت سرم را پايين انداختم و گفتم: »ببخشيد حاج آقا!«1 ـ »اصل تناسب اختيار و مسئوليت: وظايف، اختيارات و مسئوليتهاي مشاغل و همچنين روابط واحدهاي مختلف سازمان بايد با صداقت كامل تعريف شود. جوابگويي مؤثر در مقابل مافوق در حدود اختياراتي است كه به فرد تفويض شده است. ولي تفويض اختيار، مسئوليت مقامي را كه بعضي از اختيارات خود را به ديگري تفويض مي كند، سلب نمي كند. براساس اين اصل، براي اجراي هر عمل معيني، حدود مسئوليت بايد متناسب با اختياراتي باشد كه به شخص تفويض شده است. اين اصطلاح در سراسر دنيا براي نشان دادن رابطه ي تنگاتنگ بين اين دو عامل به كار مي رود كه اختيار و مسئوليت دو روي يك سكه اند.« 6. اصل تعادل ـ »در زمان رياست جمهوري بني صدر، سه عمليات، يكي در غرب »دزفول« يكي در جاده ي »ماهشهر« و ديگري در جنوب »هويزه« به شكست انجاميد. تحليل شهيد باقري اين بود كه؛ اين چند عمليات نسبت به امكانات ما، بسيار گسترده بوده اند و ما چون در زمينه ي جنگ كلاسيك تجربه ي زيادي نداشته ايم، اين سه عمليات ناكام مانده اند. او مي گفت كه بايستي تعدادي عمليات محدود موفق انجام شود، تا بعدا براي عمليات گسترده تجربه و سازماندهي پيدا كنيم. عدم موفقيت در اين چند عمليات، موجب تضعيف روحيه ي مردم و نيروها شده بود... در اين وضعيت، حسن شروع كرد به سركشي و فعال كردن چندين جبهه، از جمله غرب »سوسنگرد« و طراحي چند عمليات از جمله عمليات امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) كرد... عمليات انجام شد... اين عمليات سرآغاز تعدادي عمليات محدود، ولي موفقيت آميز بود.«1 ـ «اصل تعادل: در اجراي اصول مديريت، بايد به نحوي تعادل برقرار شود كه تحقق مقاصد و اهداف عمومي سازمان آسان شود. مثلا بين تمركز و عدم تمركز عمليات تعادل لازم برقرار شود...» 7. اصل حيطه نظارت ـ »ما يقين داشتيم حاجي يك هدايت كننده است، نبايد خودش را درگير صحنه هاي تاكتيكي رده ي پايين كند. حاجي بايد تصميم گيرنده ي عمليات باشد. زيرا احساس مي كرديم، با آنكه تيپ اكنون تبديل به لشكر شده بود، اما باز هم اين لشكر جوابگوي آن درياي عظيم تفكر و استعداد حاجي نيست. حاج همت آنجا قرارگاه ظفر را تشكيل داد، چون جنگ نيازمند آن قرارگاه بود و لياقت اداره كردن قرارگاه در حاج همت نهفته بود.«1 ـ »اصل حيطه ي نظارت »ارويك«2 بر آن است كه توان انسان در حدي است كه مسئوليت و سرپرستي تعداد معيني از افراد را بپذيرد...« 8. اصل انعطاف پذيري ـ قدوسي پرسيد: »كي قرار است اين عمليات انجام شود؟« حسين گفت: »ديگر چيزي نمانده است. همين روزها.« گفتم: »پس بايد شناسايي منطقه را كامل كنيم.« گفت: »همين طور است.« گفتم: «از توپخانه ي ارتش چه خبر؟« گفت: »در اطراف هويزه مستقر شده اند. كار تمام شد.«… ـ پس بايد برويم؟ ـ بله! ـ كجا؟ ـ سوسنگرد. ـ يعني عقب نشيني؟ ـ بله! ـ ولي، اين روحيه ي بچه ها را پايين مي آورد. ـ چاره اي نيست. با ناراحتي آماده ي حركت شديم. حسين1 گفت: «خالي كردن هويزه براي من خيلي سخت است، آن هم در حالي كه در اينجا، درگيري مهمي نداشته ايم.» گفتم: »اگر اين طور است، بمانيم.« گفت: »نمي شود. بايد دستور را اجرا كرد. وسايلتان را جمع كنيد.«2 ـ «اصل انعطاف پذيري: مقررات و روشها و تدابير در هر سازمان بايد به نحوي وضع شوند تا براي مقابله باشرايط و اوضاع و احوال متغير اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آمادگي تغيير وجود داشته باشد.» 9. اصل كارآيي ـ » مهدي همان قدر كه به دشمنش احترام مي گذاشت، مراقب نيروهاي تحت امرش هم بود. بخصوص در بدو و روزهاي آخرش. توي سنگر كنار دجله اش در فكر طرح زدن آن پل بود. زير آن آتش سنگين تمام تلاشش را مي كرد كه بچه ها جوري راه بروند و از جايي بروند كه عراقي ها نبينند، يا جوري آتش كنند كه خودشان زخمي نشوند، يا جوري استتار كنند كه كسي متوجه شان نشود، يا جوري سنگر بگيرند كه از تير و تركش محفوظ بمانند. نيروهايش را مثل عزيزترين كسانش دوست داشت. درست همان طور كه خانواده اش را دوست داشت... خرازي و همت هم همين طور بودند. لشكرشان به خاطر هويت شخصي شان موجوديت پيدا كرد. وقتي مي گفتند مهدي كنار فلان لشكر عمل مي كند، آن فرمانده لشكر احساس اطمينان پيدا مي كرد از عملكرد جناح مهدي، چون مي دانست جناحي كه مهدي عمل مي كند، هرچند هم كه سخت ترين جناح باشد، يا از او جلو خواهد زد، يا پا به پايش خواهد آمد و هيچ نگراني وجود ندارد كه از پهلو ضربه بخورد. سيستم طراحي عمليات در سپاه به اين صورت بود كه فرمانده سپاه و همكارانش مي آمدند كلي جبهه ها را مطالعه مي كردند و بعد روي كليات صحبت مي شد، كه؛ مثلاً [در] اين منطقه عمليات كنيم اثر دارد يا نه… مسائل آن قدر كلي بررسي مي شد تا اين كه بيايند برسند به راهكارهاي عملياتي. اينجا بود كه هر لشكري مي آمد در طراحي عملياتي منطقه ي خودش شركت مي كرد. حضور فرمانده لشكر خيلي مؤثر بود. بخصوص در كار لشكر خودش. چرا كه بايد چند لشكر، با هم و كنار هم، عمل مي كردند و هماهنگ تا موفقيت صورت بگيرد. اين نظرها قبل از عمليات جمع مي شد و بررسي [مي شد] و بعد هم ديگر طراحي عمليات با آنها بود... نكته ي مهم اين بود كه بايد شناسايي ما آن قدر دقيق انجام مي شد تا ريزترين راهكارها به نحو احسن انجام مي شد... آنچه كه باعث موفقيتمان مي شد برتري فكرمان بود. بايد فكر غلبه مي كرد بر تجهيزات مدرن. با دست خالي و با نفرات كم برتري بر دشمن تا دندان مسلح كار ساده يي نيست. بخصوص كه همه مي دانند ما در تمام طول جنگ هرگز از نفرات بر عراقي ها برتري پيدا نكرديم. اگر هم حرفي زده شده تبليغ بوده... هيچ وقت اين طور نبود كه امواج انساني را بفرستيم بروند جلو. بعضي ها تبليغ مي كردند يا اصلا تصورشان اين بود كه يك عده مي روند مي خوابند روي مين و بقيه از روي آنها رد مي شوند. اين تصور يك تصور واقعي نبود. روي ميدان مين كار مي شد. معبر مي زدند. مسير را پاك مي كردند. معبر را علامت مي گذاشتند تا بچه ها بيايند و رد شوند. دشمن چون نمي توانست اين چيزها را هضم كند مي گفت »ايران از امواج انساني استفاده مي كند.« يا »جان بسيجي ها برايشان ارزشي ندارد.« آنچه كه مهدي را در جنگ برجسته مي كرد اين بود كه براي تمام اين مشكلات راهكار ابداع مي كرد. البته انسانهاي شهادت طلب هم كنارش داشت.«1 متفكران و انديشمندان بر اين باورند كه مديريت علمي و كلاسيك به انسان به عنوان ماشين توليد نگاه مي كند به ارضاي نيازهاي گوناگون انسان توجهي ندارد. »مديريت علمي بر اساس كارگر مولد و كارآيي ايجاد شده است. مطالعات علمي به نوعي انجام مي پذيرد كه مديريت مي تواند كارگران را در موقعيتي قرار دهد تا بيشترين كارآيي را داشته باشند. نقش كارگران انجام دستورات مديران به طور دقيق است. پاداش كارگران فقط به صورت پرداختهاي مادي عملي مي شود.«2 در نظريه ي كلاسيك نيازهاي افراد، بيش از حد ساده و متغير فرض شده اند. و به همين جهت نظريات ديگري در مديريت مطرح شده كه عبارتند از: نظريه ي نئوكلاسيك و نظريه ي پيشرفته. در نظريه ي نئوكلاسيك باور بر اين است كه افراد به جاي فكر كردن درباره ي نيازهاي اقتصادي و امنيت، بيشتر در انديشه ي روابط و رفتار سازماني اند، كه اثرات بسيار زيادي روي بهره وري و كارآيي دارند. عناصر نظريه ي نئوكلاسيك (نهضت روابط انساني) »نئوكلاسيك ها معتقدند افراد انساني از ويژگيها و تفاوتهاي گوناگوني برخوردارند. اين نظريه به نوبه ي خود، در جهتي مخالف با فلسفه ي انسان اقتصادي قرار دارد. افزون بر اين، براساس نظريه ي نئوكلاسيك، گروه كاري كه فرد در آن فعاليت مي كند و ساير عوامل اجتماعي، از اهميت بسياري برخوردار است...«1 فرد و جنبه هاي اجتماعي گروههاي كار، دو عنصر از عناصر اين تئوري است كه به دنبال اين دو عنصر، عنصر سومي نيز به عنوان مديريت مشاركت جويانه، بيان شد. 1. فرد ـ »هرچه اصرار كردم بفرستندم خط گفتند نمي شود.« بعد گفتند: »كارت دارند.« بعدتر گفتند »آقا حميد كارت دارد ـ باكري.« نمي شناختمش. زياد هم برام مهم نبود. فقط دلم مي خواست بروم خط. سال شصت و دو بود. از تبريز آمده بودم گيلانغرب و براي آموزش فرمانده دسته. از آن جا بردندمان تهران براي آموزش فرمانده گروهان و بعد هم مستقيم آمديم منطقه براي عمليات، كه بعد از تقسيم نيروها نگذاشتند من بروم. تنها كه ماندم يك نفر با ماشين آمد سراغم گفت »نگران نباش!« حميد بود. گفتم: »من بايد با بچه هاي...« گفت: »كار مهمتري هست كه تشخيص داده اند فقط تو از عهده اش برمي آيي.« گفتم: چي هست »حالا آن كار مهم؟« گفت: »تو از اين لحظه به بعد پيك فرمانده لشكري.«2 ـ »جنبش نئوكلاسيك، بيشتر روي تفاوتهاي موجود در بين افراد كه به وسيله تئوري كلاسيك حذف شده بود تأكيد داشت... براي مثال پس از ارزيابي خستگي، يكنواختي و تحمل شرايط كار، مشخص شد كه اين عوامل بين افراد گوناگون، تفاوتهاي بارزي دارد. برخي مسائل كه خستگي زياد به بار مي آورد، براي بعضي از كارگران مانند ديگران خسته كننده شود. افزون بر اين، يك شغل يكنواخت ممكن بود براي برخي از كارگران اثرات منفي زيادي برجا مي گذارد، در حالي كه ديگران همان كار را براي خود دلخواه مي يافتند.«1 2. گروههاي كار (سازمانهاي غيررسمي) ـ »... ما دو گروهان از نيروهاي شيراز و اطراف آن داشتيم كه بيش [از] 200 نفر بودند ... بخشي ديگر از نيروهايمان ارتشي بودند كه زير نظر خود من بودند و براي فرماندهي كل آنها مرا انتخاب كرده بودند... تقريبا تمام نيروهاي گروهان 3 نجف آبادي بودند و تعداد آنها تقريبا بيش از 100 نفر بودند.«2 ـ »دومين عنصر اصلي تئوري نئوكلاسيك، تأكيد بر جنبه هاي اجتماعي گروههاي كار بود. سازمان سايه اي يا غيررسمي كه در خلال ساختار سازمان رسمي موجود است، مورد تأييد قرار گرفت.«3 3. مديريت مشاركتي (مشاركت جويانه) ـ »مسائل آن قدر كلي بررسي مي شد تا اينكه بيايند برسند به راهكارهاي عملياتي اين جا بود كه هر لشكري مي آمد در طراحي عملياتي منطقه ي خودش شركت مي كرد. حضور فرمانده لشكر خيلي مؤثر بود. بخصوص در كار لشكر خودش.«1 ـ »... سرگروه، تمام جزئيات و ريزه كاريها را تشريح كرد و در پايان از بچه ها خواست [كه] اگر اعتراض دارند، عنوان كنند.«2 ـ »سال 1359 در جلسه اي كه با حضور فرماندهان سپاه و ارتش از جمله فرماندهي كل سپاه، سرتيپ صياد شيرازي، فرماندهي وقت نيروي زميني ارتش در منطقه ي كردستان و جمع ديگري از فرماندهان مناطق غرب كشور در »باختران« تشكيل شده بود تا با گفت و شنود و دسته بندي نظرات حاضران در آن جلسه، مناطق قابل عمليات، شناسايي و طرح ريزي شود.«3 ـ »مديريت با تصميم گيري مشاركتي كه در آن كاركنان با سرپرستان مشورت مي كنند و بر روي تصميماتي كه راجع به آنان است، نفوذ مي كنند، سومين عنصر از تئوري نئوكلاسيك است؛ تأكيد فزاينده به فرد و گروههاي كار، ضرورت مديريت مشاركتي را الزام آور [است]. »مايو«4 مي گويد »قبل از هر تغيير برنامه اي، گروه بايد مورد مشورت قرار گيرد و پس از شنيدن نظرات آنان، بحث و بررسي آزاد آغاز شود. اگر گاهي به آنان فرصت اعتراض و ترديد نسبت به يك نظريه داده شود، بدون شك گروه حس مشاركت جويانه را دامن خواهد زد...«5 افرادي كه وارد پادگانهاي بسيج و يا واحدها مي شدند، اولا؛ توجه مي شد كه علاقه مند به عضويت در كدام رسته و چه كارهايي هستند. ثانيا؛ در طي سالهاي جنگ دريافتند كه بچه هاي هم محلي (سازمانهاي غيررسمي) در يك واحد بهتر مي توانند فعاليت كنند. ثالثا؛ در واحدهاي نظامي هم به تبعيت از فرماندهان سپاه، مسئولان هر رده، تشكيل جلسه مي داده اند و ضمن توجيه عمليات از نظريات آنها استفاده مي شده است. مي توان نتيجه گرفت كه فرماندهان از مديريت نئوكلاسيك (نهضت روابط انساني) بي بهره نبوده اند. نيازهاي مزلو «ابراهام مزلو» كه پدر روانشناسي بشر دوستانه ناميده مي شود؛ نظريه اي درباره ي نيازهاي انسان ارائه كرده است. اين نظريه ي معروف، به طور وسيعي در نوشته هاي مربوط به مديريت مورد بحث قرار گرفته است و در حقيقت مبناي تئوري »داگلاس مك گريگور«1 را تشكيل مي دهد. مزلو و فرويد فرويد مي گويد انسان اساسا حيواني است شهوتران، متجاوز و بي پروا. مزلو اين نظريه را مورد انتقاد قرار داده و مي گويد كه انسان ذاتا خوب و شريف است و حتي گاه به صورت قديسان درمي آيد. سلسله مراتب نيازها به عقيده ي مزلو، نيازهاي انسان به صورت سلسله مراتب و به شكل هرمي است كه نيازهاي فيزيولوژيكي در قاعده ي آن و خوديابي در رأس آن قرار دارد. ذيلا اين سلسله مراتب نيازها را به اختصار بررسي مي كنيم. نيازهاي فيزيولوژيكي شخصي را در نظر بگيريد كه بيكار است و هيچ منبع درآمد ديگري ندارد. او بدون غذا مانده و گرسنه است. در چنين شرايطي او چيزي جز غذا نمي خواهد و عشق و محبت را به سخره مي گيرد. غذا يك نياز فيزيولوژيكي است كه او را تحت فشار قرار مي دهد. ساير نيازهاي فيزيولوژيكي عبارتند از: هوا، آب، خواب و ميل جنسي. نيازهاي ايمني اكنون اقبال به همان شخصي رو كرده و كاري پيدا كرده است. ناني به دست آورده است اما كارش خطرناك و شغلش موقت است. او اكنون طالب امنيت است، مي خواهد كه هنگام كار از خطر ايمن باشد و خاطر جمع شود كه استخدامش دايمي است. نياز به مهر و محبت فرض كنيد كه مديريت نسبت به آن شخص همدردي نشان دهد و از او حمايت كند و استخدام دايمي براي او تأمين شود. اما باز هم او خوشحال و راضي نيست، زيرا احساس تنهايي مي كند. حالا او در جست وجوي دوست و رفيق است. انسان حيوان اجتماعي است. كوشش او براي يافتن دوستان و معاشران و محبت، يك تلاش و طلب هميشگي و مقاومت ناپذير است... نياز به قدر و منزلت حتي وقتي دوستان پرمهر اطرافش باشند، باطنا خوشحال نيست و احساس عدم امنيت مي كند. او از احساس عقده ي حقارت زجر مي كشد. او اينك به اعتماد به نفس و عزت نفس نياز دارد. بايد خاطر جمع شود كه مي تواند مستقلا كار كند. وظايف مشكل را انجام دهد و روي پاي خودش بايستد. به مرحله اي مي رسد كه مطمئن است پيشرفت كرده و شايستگي دارد، لكن مورد هجوم ترديدهاي تازه قرار مي گيرد. حالا باطنا مي خواهد كه ديگران تأييدش كنند. دنبال قدرداني و شناخت است و بدون آن مضطرب است... خوديابي وقتي قدرشناسي و شناخت به حد وفور برسد، به جست وجوي درون خويش مي پردازد. او مي خواهد بداند كه آيا تواناييهاي بالقوه اش را تحقق بخشيده است و به حداعلاي عملكرد دست يافته است يا خير. خوديابي، هدف نهايي زندگي انسان است. 1 نيازهاي خوديابي نيازهاي مربوط به قدر و منزلت نيازهاي اجتماعي نيازهاي ايمني نيازهاي فيزيولوژيكي هرم سلسله مراتب نيازها مديريت روشنگرانه اين مفهوم را ابراهام مزلو به معناي مديريت به سبك واقعاً دموكراتيك در نوشته هايش به كار برده است؛ ويژگيهاي اساسي آن بشرح زير است: »به همه كس بايد اعتماد كرد: آدمها با دقت انتخاب مي شوند. همگي آدمهاي قابل اعتمادي هستند. هركس مي خواهد كارش را بهبود بخشد: روحيه ي خلاق در سرشت تمام انسانهاست؛ آدمها براي رسيدن به كمال كوشش مي كنند. نگرش نسبت به كار: در سازمان «روشنگرانه» افراد كار كردن را به تنبلي ترجيح مي دهند. روابط دموكراتيك: رابطه ي رئيس و مرئوس دموكراتيك است. قدرت سازماني: در سازماني كه ترس و وحشت حاكم است، افراد از قبول مسؤليت دوري مي جويند. افراد مواد و ابزار كارشان را دوست دارند. افراد طالب تشويق در برابر انظار ديگران اند. دلبستگي و احترام به رئيس:... افراد به مقامات مافوق شان دلبستگي و احترام نشان مي دهند.«1 دو نگرش كاملا متفاوت نسبت به مديريت تئوري X وتئوري y2 داگلاس مك گري گور (1964ـ1906) كتاب معروف مك گري گور به نام »جنبه هاي انساني سازمان«1 در طرز فكر مديران دنيا تأثير فراوان داشت. او در اين كتاب، تئوري معروفش را به نام تئوري Y مطرح كرد كه با تئوري سنتي كه او آن را تئوري X خوانده است تعارض آشكار دارد. نخست ببينيم كه تئوري X چيست. در اين تئوري، سه فرضيه ي اساسي بشرح ذيل وجود دارد: انسان تنبل است تئوري X فرض مي كند كه آدمها عموما تنبل اند، كار را دوست ندارند و تا آنجا كه ممكن باشد از آن احتراز مي كنند. فرض دوم مي گويد؛ از آنجايي كه آدمها از كار متنفرند، به كار گرفتن آنها آسان نيست. از اين رو، بايد به آنها پاداش داد و يا با ارعاب، فشار و تنبيه به كار وادارشان كرد، اين فلسفه ي مديريت مبتني بر اصل تنبيه و تشويق است. انسان طالب امنيت تئوري X مي گويد كه آدمها جاه طلب نيستند، نمي خواهند ابتكار به خرج دهند، از مسئوليت گريزان اند و آنچه مي خواهند امنيت است... تئوري Y ... كار يك فعاليت طبيعي است: هر كس طبيعتا تمايل به كار دارد... انسان خواهان يادگيري است: هر انساني مي خواهد چيزهاي تازه اي ياد بگيرد و پيشرفت كند. او از مسئوليت استقبال مي كند... خودسازي:... انسان وقتي به بهترين نحو كار مي كند كه پيوسته چيزهاي تازه يي بياموزد و از عهده ي انجام كارهاي دشوار برآيد. انضباط و عملكرد: اين تصور صحيح نيست كه انسان وقتي به نحو احسن كار مي كند كه تحت نظارت شديد باشد... زماني كه كارش را دوست داشته باشد و خود انضباطي را پيشه سازد، به بهترين نحو كار مي كند... پاداشها و تشويق ها: دو نوع تشويق وجود دارد: برون زا و درون زا. تشويقهاي مبتني بر عوامل بيروني مانند ترفيع، پاداش، پرداختهاي نقدي يا مزاياي ديگر، در كوتاه مدت مؤثر هستند. در صورتي كه تشويقهاي درون زا از قبيل آزادي عمل در انجام كار، قبول كارهاي دشوار و معارضه جويانه و لذت بردن از انجام كار، مشوقهايي هستند كه تأثيرشان ماندگار است. استراتژي مديريت: مسئله بنيادي كه در پيش روي مديريت قرار دارد اين است كه؛ در افراد نسبت به وظايف و فعاليتهاي سازمان تعهد به وجود آورد. اين هدف، با تأمين مشوقهاي دروني به گونه اي روشنگرانه، به دست مي آيد. افراد بايد به تقبل كار دشوار تشويق شوند و اگر ندانسته مرتكب خطايي شوند، چنين اشتباهاتي را بايد ناديده گرفت. اين روش، در عمل بهتر از شيوه ي ديگري باعث رشد و تقويت روحيه ي سازماني مي شود. هدفهاي فردي و سازماني: هركس طالب خودسازي1 است. سازمانها خواستار حداكثر كارآيي در توليد هستند. وظيفه ي مديريت انطباق اين دو نياز است... كارگر عادي نبايد چنين پنداشت كه فقط مسئولان رده بالاي سازمان هستند كه از قوه ي ابتكار، هوش و نيت پاك برخوردارند. حتي به كارگران عادي هم چنين صفاتي ارزاني شده است. منابع استفاده نشده: در سازمانهاي نوين، منابع انساني به نحو كامل مورد بهره گيري قرار نمي گيرند. به انسانها فرصتهاي لازم براي خودسازي اعطا نمي شود. قوه ابتكار فردي غالبا در نطفه خفه مي شود. اين مسئوليت مديران است كه از طريق كار، بهترين فرصتهاي ممكن را براي رشد استعدادهاي افراد فراهم آورند. مديريت، نه ملايمت «عده اي مي گويند كه؛ تئوري Y روشي را در مديريت پيشنهاد مي كند كه ملايم است و سخت گيري لازم را ندارد. اين سخن درست نيست. تئوري Y از هركس انتظار دارد كه به بهترين نحو ممكن كار كند…»1 ـ آقا مهدي تا پيش از عمليات خيبر اصرار داشت كه فرمانده گردان بشوم. من راضي نمي شدم. من گفتم »من اگر توي اطلاعات عمليات نيروي ساده يي هم باشم هيچ وقت راضي نمي شوم بروم فرمانده گردان بشوم.« آقا مهدي مي گفت »چرا؟« مي گفتم »آنجا شما را بيشتر مي بينم، ولي وقتي بروم فرمانده گردان بشوم...« آقا مهدي مي خنديد و دليل مي آورد. دليلهاي زياد. تا اينكه راضي ام كرد. بعد هم سفارش كرد قدر نيروهايم را بدانم و اذيت شان نكنم. به من مي گفت »تا نيروهات غذا نخورده اند خودت نخور. اين جوري بيشتر به حرفهات اعتماد مي كنند.« خودش هم نمي خورد. حتي اگر يك كمپوت نصفه مي آوردند مي گفت »تمام بچه هاي خط از اين كمپوت خورده اند؟«… بعد از شهيد شدن حميد آمد به همه ي فرمانده گردانها گفت »بچه هاتان را ياد شب عاشورا بيندازيد. بيعت را از روي دوش شان برداريد. بگوييد هر كس نمي خواهد بيايد بماند توي چادر ها. بگوييد هر كس هم كه مي خواهد بيايد نبايد فكر برگشتن بكند.«1 ـ «نامه آمد كه آقا مهدي گفته سريع بروم اهواز كارم دارد. مقرمان در اهواز در پادگان نيروي هوايي بود. رفتم پيش آقا مهدي. گفت ايران زاد و حسيني رفته اند مرخصي، دست تنهام. شما بمان اينجا تا من بروم قم و برگردم.» مهدي زين الدين شهيد شده بود و مي خواست برود در مراسم ختمش شركت كند. رفت [و] سه روزه برگشت. گفتم »اگر اجازه بدهي مي خواهم برگردم گردانم.« گردان علي اصغر كه مسئولش بودم. گفت »نه. همين جا باش.« نصف شب بود. مرا برداشت برد در اتاقي و خيلي صميمي گفت »گردان براي شما كوچك است.« گفتم »يك گردان چهارصد نفره كوچك است؟ اگر بداني همين چهارصد نفر چه پوستي ازم كنده اند.« گفت »اينها همه اش بهانه ست. بايد مسئوليت بيشتري قبول كني.« گفتم »من كه... حالا كجا هست، چي هست اين مسئوليت جديد؟« گفت »تداركات لشكر.« گفتم »كار من نيست.من سوادم كم ست. نمي توانم جنس هاتان را خوب جور كنم.« گفت »اين تصميم فقط تصميم من نيست. با مسئولين تمام گردانها مشورت كرده ام. همه مان فكر مي كنيم تجربه ي شما و سن شما خيلي مي تواند به تداركات ما كمك كند. همه چيز كه فقط سواد نيست. تجربه لازم است، كه ما مطمئنيم شما داريد.« هر چي دليل آوردم قبول نكرد. من هم قبول نكردم. تا اينكه دستور داد. گفتم »حالا كه دستورست مگر مي شود از زيرش شانه خالي كرد؟«1 ـ »شب آقا مهدي مرا از پشت بي سيم خواست. خودم گوشي را برداشتم.« گفت »چرا خودت پشت خطي؟« گفتم »بي سيم چي ام خسته بود. فرستادمش بخوابد.« گفت »برادرت اصغر (قصاب)مي خواد با تو دست بده!« گفتم »قدمش روي چشم.« گردان امام حسين و اصغر هم آمد. خط را شبانه تحويلش دادم. حركت كرديم آمديم عقب. ساعت حدود دو سه صبح بود كه رسيديم. هفت روز جنگيده بوديم و همه خسته و از پا افتاده. آقا مهدي آمد پيش ما. همان طور خواب آلود و خسته گفت »الله بنده سي! گل بورا!« فكر كردم حتماً اشتباهي ازم سرزده كه اين طور صدام كرده. نگران شدم. رفتم نزديك گفتم »امرتان؟« گفت »بيا جلو، جلو جلو!« فكر كردم حتماً مي خواهد حرف محرمانه ا ي بزند. گوشم را بردم نزديك. كه صورتم را با دو دستش گرفت، پيشاني ام را چند بار بوسيد [و] گفت »اين هم تشويق ويژه، به خاطر ماندن چند روزه و برنگشتن به عقب.« گفت »برو به بچه هات برس كه بعد باز به همه شان احتياج داريم.«1 ـ »بعد از عمليات خيبر در منطقه ي پاسگاه زيد بوديم. آنجا هم دشت بود و فاصله ي نيروهاي عراقي خيلي كم، از چهارصد تا هزار و دويست متر. اين فاصله انباشته از موانع بود:سيم خاردار، مين، سنگر كمين، و انواع كانال. كانال هايي عميق و عريض و انباشته از آب تا تانك نتواند عبور كند. هر شب مي رفتيم شناسايي و دستمان زياد پر نبود. گاهي خودمان گزارش مي داديم. گاهي خود آقا مهدي مي آمد توي خط و توي سنگر ديدگاه و مي گفتيم از چه راهي رفته ايم و چه موانعي بوده. و اگر نتوانستيم در شب و در اين فاصله ي زماني برويم [و] برگرديم به خاطر همين موانع بوده كه... كه آقا مهدي خط قرمزي كشيد روي نقشه و روي محل شناسايي ما. گفت »من اين حرفها سرم نمي شود. شما بايد همين امشب برويد آنجا را شناسايي كنيد. اگر نتوانستيد نبايد برگرديد. مي فهميد چي مي گويم؟« سكوت مان گفت نمي دانيم. دست گذاشت روي خط قرمز. گفت »اينجا محل شهادت شماست. يا مي رويد با دست پر مي آييد. يا مي مانيد شهيد مي شويد.« ما بايد آنجا را شناسايي مي كرديم، هر چند كه شهيد مي شديم. اين ابلاغ رسمي آقا مهدي بود. كه وقت گفتنش دوست و آشنا و رفيق چندين و چندساله بودن كارساز نبود. بايد مي رفتيم و رفتيم. هر دو گروه از دو محور رفتيم. چون آخر راه هم برامان مشخص شده بود دلشوره و نگراني نداشتيم. با اطمينان و ايمان بيشتري كار كرديم. بدون اينكه حتي اتفاقي بيفتد. از آن گروه فقط يك نفرمان آن قدر جلو رفت كه در معبري دوستان ديگرش را جا گذاشت و از سيم خاردارها و موانع رد شد و رفت مواضع را شناسايي كرد. چون دير شده بود و صبح هم، نزديك رفت توي سنگري مخروبه مخفي شد و شب برگشت. چرا؟ چون مي دانست آقا مهدي حجت را بر او و بچه هاي گروهش تمام كرده و اگر دست خالي برگردد تمام گروهش شرمنده خواهند شد. چون مي دانست نمي تواند با اطلاعات ناقص برگردد. چون مي دانست اگر هم اطلاعات ناقص را به رسم اطلاعات كامل بياورد بالاخره يك روز آقا مهدي مچش را باز مي كند.«1 ـ »به بسيجي؟ علاقه داشت و به آنها احترام مي گذاشت. هميشه سعي مي كرد تا برخوردش با آنها محترمانه باشد. همين كه يك بسيجي را مي ديد، بخصوص اگر آن فرد نيروي عملياتي بود، به او احترام مي گذاشت.«2 با مطالعه ي نيازهاي انسان از نظر مزلو و نگرش مديريتي X و Y و مقايسه ي چند مورد از رفتار فرماندهان، توجه آنها به روابط انساني، قدر و منزلت آنها، اعتماد به پرسنل، ايجاد موقعيت براي بروز استعدادها و ديگر موارد ذكر شده را مي توان مشاهده كرد. دقت به جواب فردي كه مسئوليت تداركات لشكر را نمي پذيرد »حالا كه دستور است مگر مي شود از زيرش شانه خالي كرد؟« حايز اهميت است. نظريه ي نوين [پيشرفته] تحليل سيستمي سازمان «سومين تئوري مهمي كه در زمينه ي سازمان و مديريت ايراد شده است، نظريه ي نوين (تئوري مدرن) يا به عبارتي، تحليل سيستمي سازمان ناميده مي شود. اين تئوري كليه ي عناصر سازمان را مورد توجه قرار داده است و كل سازمان و همچنين، اجزاي تشكيل دهنده ي آن را با يك ديد فراگير مي نگرد. نظريه پردازان جديد، سازمان را به عنوان يك سيستم »وفاق پذير« يا »سازوار« مورد نگرش قرار مي دهند كه بقاي آن، منوط به تعديل خود در مقابل تغييرات محيط خارج است. بربنياد اين ديدگاه، بين سازمان و محيط خارج آن، يك وابستگي متقابل وجود داشته و امكانات هر يك، به ديگري بستگي دارد. اصول و ضوابط تئوري مدرن، ريشه در زمينه هاي مطالعاتي متعددي دارد. در اين نظريه، برخورد پوياي عنصر متشكله ي سازمان با يكديگر، و نيز برخورد آن با سازمانهاي ديگر و همچنين با محيط سازمان، مورد تأكيد قرار مي گيرد.«1 ديدگاه اقتصاد يا اضطرار «حركت به سوي سيستم هاي بازتر باعث مطرح شدن ديدگاه »طراحي موقعيتي يا اقتضا« در سالهاي 1970 ميلادي شد... بايد گفت ديدگاه اقتضا نيز ناشي از تئوري سيستم ها يا نظريه ي نظام گرايانه است. اين ديدگاه را به طور خلاصه مي توان بدين معنا دانست كه؛ محيطهاي گوناگون، نيازمند روابط سازماني متفاوتي است تا از اين طريق بيشترين كارآيي حاصل آيد. بر اين اساس ديگر »يك تنها بهترين راه« وجود ندارد. خواه آن راه به شيوه ي كلاسيك تعيين شود، خواه بر مبناي نظريات رفتاري. به عنوان مثال، مديريت اقتضايي، بدين مفهوم است كه؛ موضوع غني كردن شغل مي بايد با درك اين مطلب، اعمال شود كه برخي از كاركنان تمايلي ندارند شغل آنان غني شود. گروهي ترجيح مي دهند شغل ساده و يكنواخت داشته باشد. گروهي نيز از مشكلات كارگريزان اند. عده اي ديگر، محيط دوستانه اي را طلب مي كنند و به محتواي شغل توجهي ندارند. هر شخصي و هر موقعيتي، با شخص و موقعيت ديگر تفاوتهايي دارد. بسياري از سازمانهاي اداري رويه ها و مقرراتي هستند كه نمايانگر وجود نظام تك ارزشي است و بر اين مبنا تصور مي كنند كه تمام كاركنان، محيط شغلي و مزاياي شغلي يكساني را مدنظر دارند. اين گونه سازمانها قادر نيستند خود را با شرايط متحول تطبيق دهند.«1 ـ »از گفتگوهايي كه همت در آن زمان با دوستان و همكاران بومي و غيربومي خود داشته چنين برمي آيد كه؛ وي به دليل اهميت مسائل حساس مربوط به منطقه ي اهل تسنن، روي عوامل فرهنگي تكيه ي فراواني داشته است. وي معتقد بود چنين نيروهايي در شرايط پيچيده و سخت آن ايام مي بايست در كمال هوشياري و آرامش رعايت اولويتها را بكنند. اولين نقطه نظر او در برپايي وحدت، يكدلي و رفع تفرقه بود كه اين امر جز با شناخت از مردم بومي منطقه، بررسي اوضاع اقتصادي، مذهبي، اجتماعي و سياسي كردستان و آگاهي از آنچه بر كردها گذشته بود يا مي گذشت، تحقق نمي يافت، لذا همت تا آنجا كه مقدور بود خود را به افراد صاحب نظر، آگاه و دلسوزي كه از خود مردم كرد منطقه مي شناخت، نزديك مي كرد؛ با آنها به گفت وگو و تبادل افكار مي پرداخت و آني از اخبار و گزارشهاي مربوط به حوادث كردستان و مطالعه ي كتابهاي تاريخي و تحليل مسائل مربوط به اين منطقه غافل نمي ماند. نكته ي ظريفي كه در اين ارتباط وجود دارد اين است كه اعتماد به نفس او تحت تأثير نوسانات سير حوادث نبود.«1 »همت در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده بود كه؛ مردم كرد ضمن آنكه از پاكي، سادگي و صفاي باطن برخوردارند، به دليل درصد بالاي بي سوادي، مشكلات اقتصادي و عدم ارتباط و شناخت كامل دنياي خارج از منطقه بسادگي تحت تأثير تبليغات سوء دشمن قرار مي گيرد. لذا اعتقاد داشت ضمن آنكه نيروها در حال فداكاري و خدمت هستند براي رشد فكري مردم و نيروها بايد نشريات، فيلم، برنامه ها ي راديويي، پوششهاي خبري قوي و مجلات بسياري مخصوص اين مناطق تهيه و فرستاده شود. بر همين اساس روي تمايلات و علايق مردم منطقه تأكيد مي ورزيد. اين نوع نگاه نه به خاطر جنبه هاي تئوريكي و تبليغي قضيه بود، بلكه [به خاطر] سنجش و تامل روي آثار عملي آن در نظر گرفته مي شد. تهيه و انتشار نشريه ي محلي »نداي پاوه« راه اندازي گروههاي سرود و شعرخواني دانش آموزان، تأسيس كتابخانه هاي ثابت و سيار در شهر پاوه و روستاهاي اطراف، نمايش فيلم هاي انقلابي، برگزاري مراسم سخنراني، راهپيمايي و ايجاد مكتب قرآن، برطرف كردن مشكلات فرهنگي، عمراني و درماني مردم مناطق آزاده شده از چنگ ضد انقلاب حركتي بود كه همت و ياران فرهنگي اش در راستاي بيداري و هوشياري منطقه از خود نشان دادند.2» انواع قدرت »قدرت مديريت را مي توان به پنج نوع تقسيم كرد. 1. قدرت با اختيار قانوني، 2. قدرت بر مبناي پاداش و تنبيه، 3. قدرت بر مبناي همدلي، 4. اختيار مبتني بر ارتباطات تشويق آميز، 5. اختيار ناشي از درستكاري و شايستگي مدير.«1 ـ »زماني كه حاج همت در جزيره سرگرم بررسي اوضاع نيروهاي لشكر و محور عملياتي گردانها بود، از دوكوهه پيغام رسيد كه هرچه زودتر خود را به آن پادگان برساند. حاج همت بعد از ظهر روز چهاردهم اسفند جزيره ي مجنون را ترك كرد و پيش از غروب آفتاب وارد دوكوهه شد. اكبر زجاجي به پيشواز او رفت و خبر ناگواري را به وي داد: زجاجي گفت: »نيروها خسته شده اند و چون دوره ي مأموريت شان به اتمام رسيده است، قصد دارند به شهرهاي خود بازگردند.« «حاج همت از اين خبر متأثر شد. او وضعيت دشوار جنگ را در جزيره ي مجنون و همچنين شرايط روحي گردانها را بخوبي درك مي كرد، اما اوضاع به گونه اي بود كه رها كردن جزيره به قيمت جان بسياري از نيروهاي ديگر تمام مي شد، لذا در فاصله ي ميان نماز مغرب و عشا ميان صبحگاه دوكوهه به پا خاست و خطاب به نيروهايي كه عزم بازگشت به خانه هايشان را كرده بودند چنين گفت:... سخنراني حاج همت كه در واقع آخرين سخنراني ايشان پيش از شهادت وي بود چنان تأثيري بر نيروها گذاشت كه با چهره هاي باز و آغوش گشاده و چشمهاي اشك آلود يكصدا فرياد برمي آوردند: هر چه دلم خواست نه آن شد آن چه خدا خواست همان شد«1 اعمال قدرت فرماندهان كمتر قانوني، اندكي بر مبناي پاداش و تنبيه بوده است. آنچه انجام شده، همدلي، ارتباطات تشويق آميز و درستكاري و شايستگي مدير بوده است؛ به همين جهت نيروها در سخت ترين شرايط از فرماندهان خويش صميمانه اطاعت و پيروي مي كردند. نظام ارشديت: »در ژاپن روش ارتقاء بر مبناي ادامه ي اشتغال بين كارفرما و كارگر وجود دارد. اگر كارگري حدود بيست سال به كار خود ادامه دهد مي تواند سركارگر شود. (ابتداي ورود به سطح مديريت) و به دنبال آن مي تواند ارتقاء يابد. رؤساي كارخانجات اكثراً از ميان سركارگران انتخاب مي شوند، فرزندان كارگران پس از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه مي توانند بدون هيچ اشكالي به مقام سطح بالاي سازمان برسند. ارتقا به درجات بالاتر بستگي به كوشش و ابتكار كاركنان دارد. با وجود تحولات اقتصادي و اجتماعي دوران اخير در ژاپن نظام ارشديت در آغاز قرن بيستم مبناي ارتقاء قرار گرفت اما در عمل، تلاش شخصي جزء لاينفك ارتقا باقي مانده است.«2 ـ »با شروع جنگ در اول مهر ماه 1359 وقتي كه نيروهاي عراقي به طرف مرزهاي ايران سرازير شدند من در خرمشهر مسلح و آماده دفاع از شهر كه از سمت شلمچه مورد هجوم نيروها عراقي قرار گرفته بود، شدم.«3 »روز چهارشنبه 21/7/61 روز اعزام عنوان شد و بعد از ظهر همان روز ما را به طرف اهواز حركت دادند... پس از ورود به اين دانشگاه توسط دو تن از دوستانم... كه از اقوام من نيز بودند به يكي از فرماندهان گروهانها به نام برادر طالب معرفي شدم. اين برادر هم مرا به عنوان معاون خود انتخاب و مشخص كرد.«1 »ما قبل از حمله تيم هاي ويژه اي تشكيل داده بوديم كه فرماندهي تيم هاي ويژه به عهده ي من بود...«2 »باز به جبهه مراجعه كردم. در بهمن ماه 61. فرمانده گردان برادر حاج اميني بود كه در عمليات محرم نيز فرماندهي گردان ما برعهده ي ايشان بود. اين بار هم فرمانده گردان ما شده بود. ايشان مرا معاون گردان قرار داده بود.«3 »هم اكنون تاريخ 18/2/62 است. من بعد از تمام شدن مرخصي ده روزه قصد برگشتن به جبهه را دارم... پس از حركت از نجف آباد به پايگاه اصلي و هميشگي نيروها يعني پايگاه شهيد مدني دانشگاه اهواز رفتم... مسئوليت تمام اين نيروهاي پراكنده را به من دادند. آري دوباره مرا به عنوان فرمانده ي گردان معرفي كردند.«4 »چند روزي است كه در نجف آباد مانده ام و همين روزها مي بايست برگردم جبهه. امروز پنجشنبه 19/8/62 است... چند روزي بود كه از مرخصي برگشته بودم و به عنوان مسئول حقير گردان بودم تا اينكه احضارم كردند و توسط فرمانده ي لشكر به من اعلام كردند كه »از اين زمان به بعد به عنوان مسئول محور انجام وظيفه مي كني و از گردان خارج مي شوي.« مسئول محور همان مسئول تيپ است...«1 ـ »جابه جايي اگر به طور صحيح و منظم انجام شود نه تنها اثربخشي نيروي انساني را بالا مي برد بلكه سازمان را از ركورد و يكنواختي خارج كرده و باعث رضايت كاركنان و نتيجتا افزايش كارآيي و اثربخشي مؤسسه مي گردد.«2 افزون بر وظايف اصلي مدير و اصول مديريت و رعايت اصولي كه در نظريه هاي مربوط به نهضت روابط انساني ذكر شد، توجه به مواردي در مديريت منابع انساني بايسته و ضروري است كه ذيلا برخي از آنها را نام مي بريم و مثالي ذكر مي كنيم. 1. ابتكار و خلاقيت ـ»يك روز ابوالقاسم مي گفت: وقتي سوسنگرد در محاصره ي دشمن قرار داشت، ما براي آنكه روحيه ي دشمن را تضعيف كنيم، شبها گربه ها را مي گرفتيم و به پاي آنها يك قوطي مي بستيم و اطراف خاكريز عراقي ها رها مي كرديم. در آن سكوت شب، وقتي گربه [ها] حركت مي كرد [ند] با صدايي كه در اثر برخورد قوطي با زمين ايجاد مي شد، دشمن هراسان مي شد و تا مدتها آن منطقه را زير رگبار آتش شديد خود قرار مي داد و ما با خيال راحت، در منطقه ي ديگري قرار مي گرفتيم.«3 2. فداكاري: »روز سوم عمليات طريق القدس ساعت 5/2 صبح بود كه شهيد باقري به خط سابله رفت تا اوضاع را بررسي كند، در حالي كه سه شبانه روز بود كه نخوابيده بود. در واقع از وقتي كه كارهاي مربوط به عمليات شروع شد، او ديگر نخوابيده و دايم در حركت بود.«1 ـ »برادري كه با يك پا در پيكار شركت جسته و دو سنگر آن طرفتر نشسته [است] به من روحيه اي عجيب مي بخشد دل و جرئت پيدا مي كنم.«2 3. فعاليت و جديت در كار ـ »در حالي كه هيچ كس فكر نمي كرد در چنان شرايطي عمليات انجام دهيم، عاقبت همه را كشانديم [به] منطقه و در نزديكي »هور« همه چادر زديم. تمام اين حركات سه روز طول كشيد كه البته خيلي سريع صورت گرفت. در صورتي كه اين همه كار حداقل دو ماه زمان لازم داشت.«3 4. ريسك پذيري ـ »حاج يدالله خاطره اي از زماني كه به لبنان رفته بود تعريف كرد. مي گفت: با چند نفر از فرمانده هان ارتش سوريه راجع به نحوه ي جنگ صحبت مي كرديم. مي خواستم بيشتر با كارشان آشنا شوم و آنها به خاطر اينكه جلوي ما خود نشان بدهند، گفتند »بياييد برويم ارتفاعات جولان را نشانتان بدهيم.« قبول كرديم؛ شب، با بچه هاي سپاه، به آنجا رفتيم، آنها ما را در فاصله ي دوري از اسرائيلي ها نگه داشتند و به وسيله ي دوربين، ارتفاعات را نشانمان دادند، كه چنين و چنان كرده ايم. فكر مي كردند كار بزرگي انجام داده اند. شب بعد، از آنها خواستيم كه همراه ما بيايند تا براي شناسايي به آنجا برويم. قبول كردند و راه افتاديم. از منطقه عبور كرديم و در تاريكي شب، جلو رفتيم؛ هوا تاريك بود و آن بنده هاي خدا نمي دانستند به كجا مي رويم و [داريم] چه مي كنيم. به جايي كه مي خواستيم، رسيديم؛ به يكي از آنها گفتم: »دستت را بده به من.« دستش را دراز كرد. آرام و با اشاره گفتم. »دقت كن ببين اين چيست؟« دستش را روي يك شيء فلزي گذاشتم. او روي آن دست كشيد و گويي كه زبانش بند آمده باشد، گفت: »اين تانك اسرائيلي هاست! ما چرا اين قدر جلو آمده ايم.« دستپاچه شده بود... وقتي برگشتيم، به آنها گفتيم: »ببينيد، در جنگيدن بايد خوب عمل كرد، ما در ايران اين طور مي جنگيم كه به اين نتايج مي رسيم.«1 5. مهرباني، خوش رويي و ملاطفت ـ »يك روز بسيار گرم، ما با ماشين در يك جاده ي سربالايي حركت مي كرديم كه ديديم چند نفر بسيجي كه جزء گردانهاي خودمان هم بودند بسختي راه مي روند. غلامحسين گفت: »بايستيم و اينها را سوار كنيم.«... كمي بعد حسن باقري دستي به سر بسيجي اي كه كنارش نشسته بود كشيد و گفت: »ببينم اگر يك فرمانده لشكر را در سنگرتان ببيني، چه چيزي به او مي گويي؟ هر كدام از بسيجي ها حرفهايي به شوخي گفتند و خنديديم بالاخره آن بسيجي گفت: »ما كه دستمان به فرمانده نمي رسد، ولي اگر مي رسيد چند چيز مي خواستم: اول اينكه؛ آخرا خدا را خوش مي آيد كه ما در اين هواي گرم، هر موقع مي خواهيم از جبهه برگرديم، اين راه دور را پياده برويم؟« شهيد باقري خنديد و گفت: »حالا كه اين دفعه ما سوارتان كرديم، ولي براي بعدها هم رسيدگي مي كنيم.« بسيجي گفت: »وضع غذايمان هم خوب نيست.« غلامحسين گفت: »به آن هم رسيدگي مي كنيم.« و همه خنديدند. او اين حرفها را به شوخي مي گفت و آنها فكر نمي كردند كه دارند با فرمانده لشكرشان صحبت مي كنند.«1 6. اعتماد به نفس ـ»در ابتداي عمليات، قرارگاه نصر پيشروي كرده [بود] و به اهدافش در عمق نيروهاي دشمن رسيده بود ولي قرارگاه فجر كه قرارگاه جنوبي نصر بود در جبهه ي شوش با موانع زياد[ي] روبه رو شده [بود] و نتوانسته بود جلو برود. به همين جهت »ارتفاعات رادار«، كه بر منطقه تسلط داشت، هنوز در اختيار عراقي ها بود... نظر حسن اين بود كه؛ ما بايد به پشت ارتفاعات رادار برويم و نيروهاي دشمن را كه كاملا در سنگرهاي خط اولشان بودند و گويي هيچ عملياتي در منطقه انجام نشده… غافلگير كنيم. اين كار نياز به اعتماد به نفس زيادي داشت. وادار كردن نيروهايي كه شب قبل عمليات كرده، بيست و چهار ساعت راه رفته، جنگيده و خسته بودند، به انجام اين عمل، كار بسيار مشكلي بود؛ فرماندهان مي گفتند: »ما خسته ايم و امكانات اين كار را نداريم.» اما حسن مي گفت: »من هم مثل شما راه رفته ام، سه شب است كه نخوابيده ام ولي اگر اين كار را نكنيم، عمليات بي نتيجه خواهد بود و شكست خواهيم خورد... او با اعتماد به نفس اين تصميم را عملي كرد و نتيجه هم گرفت.«2 7. اميد ـ »حدود چهار ماه از آغاز جنگ گذشته بود كه توسط ستاد امداد به اهواز اعزام شدم. از هواپيما [كه] پياده شدم عازم شهر شدم. همه چيز رنگ غم به خود گرفته [بود] و اهواز مثل شهر ارواح شده بود. با ديدن اين منظره دلم گرفت؛ هرگز انتظار نداشتم شهر را به اين صورت ببينم. شهيد چمران نيز همراهمان بود. ايشان كه مرا در اين حال ديدند دست روي شانه ام گذاشتند و گفتند: مطمئن باشيد كه يك روز صداي فرياد شادي كودكان دوباره در اين شهر شنيده خواهد شد… و عجيب اينكه حرف ايشان در مدتي كوتاه جامه ي عمل به خود پوشيد.«1 8. عشق و علاقه به كار ـ »يك روز كه مي خواستيم براي شناسايي برويم، با تعدادي از بچه ها نشسته [بوديم] و مشغول صبحانه خوردن بوديم. حسن باقري از فرط عشق و علاقه اي كه به كار داشت، مي خواست هرچه زودتر شناسايي را انجام دهد و طرحش براي عمليات را براي فرماندهي سپاه ببرد. آرام و قرار نداشت ونمي گذاشت كه حتي يك لحظه هم بنشينيم و استراحت كنيم. مي گفت: »سريع بلند بشويم و برويم دارد دير مي شود.«2 9. تواضع و فروتني ـ»تواضع و فروتني اش به حدي بود كه وقتي در كنار رزمندگان قرار مي گرفت، كسي متوجه مقام نظامي او نمي شد. بي اعتنايي به دنيا و مسائل مادي باعث مي شد تا همواره از زندگي و مخارج خود كم كند و بيشتر به نيازمندان برسد.« »هميشه طوري رفتار مي كرد كه هيچ كس نمي توانست بفهمد او فرمانده است؛ هيچ وقت از خودش صحبت نمي كرد، دوست نداشت كه ما هم از او با ديگران حرف بزنيم. وقتي كسي از او راجع به كارش مي پرسيد مي گفت: »من يك بسيجي هستم، مانند همه بسيجي هاي ديگر.«1 10. صبر و مقاومت ـ «عمليات فتح المبين تمام شد. بعد از كمي عمليات بيت المقدس شروع شد. مرحله ي اول عمليات با موفقيت تمام شد. در مرحله دوم يكي از يگانهاي تحت امر حسن باقري، با دو تيپ زرهي و يك تيپ مكانيزه ي دشمن روبه رو شد. براي حسن باقري لحظه ي سختي بود. مجبور بود در كمترين وقت تصميم مهمي بگيرد. اينكه نيروهايش عقب نشيني كنند، يا به آنان دستور مقاومت بدهد. تصميم خودش را گرفت. محكم و بدون ترديد، دستور مقاومت داد. به همه ي فرماندهان تحت امرش دستور داد كه آر،پي،جي بردارند و بروند مقاومت كنند... چند ساعت مقاومت كردند و بالاخره مقاومت آنان نتيجه داد. چند ساعت بعد باخبر شديم كه يك فرمانده ي تيپ دشمن كشته شده و معاون تيپ 24 مكانيزه هم اسير شده است.«2 11. اطاعت از فرماندهي ـ »درگيري همچنان به شدت تمام ادامه داشت. فقط چنگ و دندان باقي مانده بود و ايمان. حاج حميد با بي سيم به حاج حسن گفت: ـ ديگه هيچ نيرويي باقي نمانده. چه كار بايد كرد؟ و حاج حسن در جوابش گفت: ـ خودت همراه مسئول دسته ها بزن ميون تانكها و جلو پيشروي شونو بگيرين. بعد از لحظه اي علي غياثوند معاون دسته ي ايمان پشت بي سيم قرار گرفت و به حاج حسن گفت: ـ اگه بريم قاطي تانكها شهيد ميشيم. حاج حسن در جوابشان از آن سوي بي سيم گفت: ـ عيبي نداره شهيد شيد. بعد از آن برادر غياثوند رو به جمع كرد و گفت: ـ پس ما رفتيم. بعد از لحظه اي برادران غياثوند، ميثم سعيد محمدي، اماميان و كلهر از خاكريز كنده شدند تا به قلب آهنين دشمن يورش برند... لحظه اي بعد برادر محمدي و غياثوند در ميان تانكها بودند. غياثوند هدف گلوله تيربار يكي از مزدوران بعثي قرار گرفت و در خون غوته ور شد... يكي از قناسه چيهاي عراقي مراقب او بود. با كوچكترين حركت غياثوند او را نشانه مي گرفت و او را مي زد. او سعي مي كرد مقاومت كند. ولي هر بار گلوله اي او را نقش زمين مي كرد. بالاخره گلوله دوازدهم او را از پا درآورد. غياثوند مردانه به شهادت رسيد.« 12. كم توقع و پركار ـ »شب را در ميان بيابانهاي كرخه و جاده ي دهلران گذرانديم. در كنار جاده، ميـان بوته ها و تيغها و روي شن زارها استراحت مي كرديم. صداي حركت لودرها و بولـدوزرها شده بود لايي لايي خوابمان.«1 ـ »حسين از بچگي عادت كرده بود به سخت كوشي، چيزي كه در زندان هم نمي خواست از آن دست بردارد. از همان اول، برنامه ي منظمي براي خود چيد. روزي هشت ساعت مطالعه مي كرد. چهار ساعت هم به ديگران، قرآن و نهج البلاغه و فقه درس مي داد. شبهايش مثل سابق، با خواندن دعاي افتتاح و مناجات و نماز، سپري مي شد.«1 13. روحيه دادن به افراد ـ »در عمليات موجب تقويت روحيه ي رزمندگان مي شد. به خاطر اينكه از هيچ چيز نمي ترسيد، ترس برايش معنايي نداشت. وقتي بچه ها او را مي ديدند كه با خيال راحت، در زير آتش دشمن به اين طرف و آن طرف مي رود آنها هم قوت قلب مي گرفتند... لحظه اي كه توي خط حضور داشتند، چشم همه به او بود. وقتي مي ديدند از هيچ چيز نمي ترسد، روحيه مي گرفتند. وقتي مي ديدند زير آتش سنگين دشمن براحتي كار خودش را مي كند، آنها هم راحت تر و شجاعانه تر زير آن آتش حركت مي كردند.«2 14. خونسردي ـ »شهيد رجايي مرد بسيار با تقوايي بود. آدم عجيبي بود. كم حرف، كم توقع، كم خرج، رازدار، بي ادعا، خاموش، بي صدا، خيلي دقيق قانع و كاملا خونسرد.«3 15. آينده نگري از فرط خستگي و بي خوابي، چشمهايمان رابه كمك چوب كبريت باز نگه داشته بوديم. آن شب مردم ايران جشن پيروزي گرفته بودند و صداي تكبير ملت، به شكرانه ي فتح خرمشهر از راديو و بلندگوهاي سيار واحد تبليغات به گوش مي رسيد... در آن تاريكي، صداي يكي از بچه ها به گوشم رسيد كه مي گفت: »حاج آقا، بي خوابي اين چند شب، امان ما را بريده. ان شاء الله با يك خواب خوب، تلافي مي كنيم.« در اين وقت، حاج احمد را ديدم كه دستش را بر روي دوش بسيجي جوان انداخت و او را با خود از سينه كش خاكريز بالا برد. جايي در روبه روي مقر ما، سمت غرب رانشانش داد و گفت: »ببينم بسيجي، مي داني آنجا كجاست؟« او كه از رفتار حاج احمد گيج شده بود، گفت: »نمي فهمم، حاج آقا!« حاج احمد با لحن گلايه آميزي گفت: »يعني چي مؤمن! نمي فهمم چيه! خوب نگاه كن آنجا انتهاي افق است. من و تو وظيفه داريم كه پرچم خودمان را آنجا بزنيم، در انتهاي افق. هر وقتي به آنجا رسيدي و پرچم را كوبيدي، بعد برو بگير راحت بخواب.«1 16. اطلاعات وسيع ـ »وقتي خرمشهر نزديك به سقوط بود و بني صدر سلاح سنگين براي دفاع از شهر نمي داد، شهيد افشردي داوطلب شد كه همراه من به ديدار او و فرماندهان ارتش برود و وضع جبهه را براي آنها روشن كند. وقتي پيش بني صدر رفتيم، او رو به من كرد و گفت: »خوب آقاي محلاتي، مطلب خود را بفرماييد.« و توجهي به شهيد افشردي نداشت. من گفتم: »من حرفي ندارم. ايشان بايد صحبت كنند. همه مطالبي كه شما لازم داريد و همه گفتني ها پيش ايشان است.« بني صدر و ديگران با تعجب به او نگاه كردند و بني صدر پوزخندي زد. اما شهيد افشردي با درايت و شجاعت، نقشه اش را باز كرد، خودكارش را درآورد و شروع كرد به توضيح دادن. ديدم كم كم اخمهاي بني صدر توي هم رفت، چون باورش نمي شد كه در سپاه كسي چنين اطلاعاتي داشته باشد. فرماندهان ارتش هم از وسعت اطلاعات او در مورد دشمن تعجب كرده بودند و گويا يكي از فرماندهان گفت: »من فكر كردم كه ايشان با اين همه اطلاعات از دشمن در آن طرف جبهه هستند، نه اين طرف!«1 17. دقت نظر ـ »وقتي آقاي دكتر بهروزي حسابي گرم صحبت شد مطلبي را به ياد آورد كه گفتنش خالي از لطف نيست. موضوع بر سر دقت زياد مرحوم شهيد رجايي بود كه ناگهان خاطره اي در ذهن ايشان جان گرفت و او اين طور تعريف كرد: ـ يادم مياد مرحوم بازرگان در دانشگاه يك سخنراني داشت، در رابطه با مسائل فلسفي و فرهنگي بود. ايشان... در كنار بنده نشسته بودند. اما همين كه صحبت به آقاي مرحوم بازرگان رسيد، آرام به من گفت: ـ مي بيني؟ گفتم: چي رو؟ ـ گفت: به آقاي بازرگان نگاه كن، به آن سنجاق قفلي بزرگي كه به سينه اش زده دقت كن. به جاي دكمه افتاده، از سنجاق استفاده كرده و اصلا در قيد تيپ و پرستيژ و از اين اداهاي روشنفكري نيست.«2 18. پيشگام در امور ـ »شهيد باقري مي گفت: »فرمانده گردان آن كسي است كه قبل از رسيدن گردان به منطقه ي عمليات، پايش به منطقه برسد و قبل از اينكه صداي شليك گلوله ها شنيده بشود، صداي عراقي ها را بشنود!« يعني قبل از آغاز درگيري، تا اين حد به دشمن نزديك شده باشد.«1 19. مهارت در كار ـ »روزهاي اول در قرارگاه فرعي نصر، وقتي او دستور يا طرحي مي داد، چه فرماندهان سپاه و چه فرماندهان ارتش، با شك و ترديد آن را انجام مي دادند. وقتي در جلسه اي كه شايد بيست فرمانده سپاه و ارتش در قرارگاه فرعي نصر تشكيل داده بودند، شهيد باقري صحبت مي كرد و با بياني رسا و با قاطعيت دستور مي داد، عده اي از فرماندهان و حتي دوستان، با تعجب نگاه مي كردند و بسختي مي توانستند باور كنند كه جواني با سن و سال او، اين قدر در كارش مهارت داشته باشد. اما او در عمل نشان داد كه هيچ طرح و نقشه اي را بي دليل و بدون شناسايي دقيق انجام نمي دهد. در آن قسمت امام زاده عباس نيز، ما طبق طرح او وارد عمل شديم. دسته ي ما قبلا بيست و چهار ساعت درگيري شديد در آن منطقه داشت و با اينكه تلفات تقريبا سنگين داده بوديم، نتوانسته بوديم منطقه امام زاده رابگيريم. اما وقتي طبق نقشه حسن باقري عمل كرديم، آنجا براحتي تصرف شد. به دليل همين مسائل بود كه پس از عمليات فتح المبين... همه كساني كه با شك و ترديد به او نگاه مي كردند به درستي حرفها و كارهايش ايمان آوردند.«2 20. قاطعيت ـ »او در عين مهرباني و خوش اخلاقي، بسيار قاطع بود و كوتاهي در كارها را نمي پذيرفت. قرار شد كه ما منطقه را تا «جاده ي خرمشهر» شناسايي كنيم و هر روز ساعت 5/8 صبح در محلي كه قرار گذاشته بوديم، به شهيد باقري گزارش دهيم. تا جايي شناسايي را ادامه داديم كه پاي بچه ها زخمي ـ زخمي شد و ادامه ي كار ديگر برايمان خيلي مشكل شده بود... وقتي به ملاقات شهيد باقري رفتيم گفتم: »بچه ها پايشان زخمي شده و تاول زده و خونابه دارد... بهتر است با اين وضع ديگر ادامه ندهيم.« حسن باقري گفت: »بچه ها را بياوريد اينجا ببينيم.« وقتي همه آمدند، به تاولها سوزن زد و گفت: »حالا خونابه ها راخارج كنيد، زخمها را پانسمان كنيد و شب براي شناسايي برويد.« وقتي براي فرماندهان ديگر چنين بهانه هايي مي آورديم و از مشكلا تمان مي گفتيم، با مهرباني برخورد مي كردند و كوتاه مي آمدند، ولي شهيد باقري بسيار قاطع بود.«1 21. استقبال از سختيها ـ »از شروع مرحله ي دوم عمليات بيت المقدس، خبري از حاج احمد نداشتيم. تا اينكه آن روز وقتي در منطقه ي »سه گوشه« شلمچه، آتش گلوله هاي دشمن عرصه را بر ما تنگ كرده بود، او را ديدم كه از ميان دود و غبار با دو عصا در زير بغل، مانند فرشته نجات به سمت ما، مي آمد. وقتي حاج احمد را با آن وضع ديدم، جا خوردم و با دستپاچگي از كسي كه همراهش بود، پرسيدم: »قضيه چيه؟« گفت: »تركش به سفيد ران حاجي خورده.« با دلخوري رو به آن برادر كردم و گفتم: »آخه چرا گذاشتيد اين بنده خدا جلو بيايد.«2 22. نظم ـ «صياد شيرازي، محسن رضايي و رحيم صفوي در قرارگاه كربلا بودند. سه مرحله ي عمليات رمضان انجام شده بود و موفق نبوديم. همه خسته بودند. ساعت چهار بعد از ظهر حسن باقري آمد توي سنگر؛ دنبال چيزي مي گشت، پرسيدم: »چي مي خواهي؟« چيزي نگفت. دوباره پرسيدم، جواب داد: »واكس، واكس مي خواهم، بايد بروم قرارگاه، تو هم خودتو آماده كن.»1 23. عدم تبعيض: »بازيگوشي، خصلت بيشتر بچه هاي پادگان دوكوهه بود. از همان روز اولي كه وارد پادگان شدم، اهميتي به مقررات و مسائلي مثل بيدار باش و رفتن به صبحگاه نمي دادم و آنها را جدي نمي گرفتم... خواب آلود بلند شدم و كتري را روي آتش گذاشتم و آماده ي خوابيدن شدم كه يك دفعه صداي رضا دستواره را در كنارم شنيدم كه مي گفت »مجتبي پاشو، حاج احمد داره مياد!« براي اينكه بلند نشوم... حرف او را جدي نگرفتم. دوباره صدا زد... گفتم: »باشه، باشه، بلند شدم.« او كه رفت پتو را رويم كشيدم و خوابيدم. هنوز چشمهايم گرم خواب نشده بود كه صداي رعد آساي حاج احمد را در اتاق بغلي شنيدم كه داد مي زد: »برپا! گرفته خوابيده...« براي اينكه حاج احمد مرا در آن وضع نبيند، با دستپاچگي يك كتري خالي برداشتم و يك ليواني هم از كنار اتاق پيدا كردم و در دستم گرفتم كه فكر كند دارم چاي مي ريزم... وارد اتاق شد و با تعجب پرسيد »برادر صالحي، داري چه كار مي كني؟!» »… دارم چاي مي ريزم.« حاج احمد نزديك شد و ليوان را گرفت و گفت: »خب، بريز ببينم!« از اين حرف جا خوردم. گفت: »چيه، پس چرا معطلي؟ بريز ديگه!« خواب از سرم پريد و با خجالت و شرم گفتم: »آخه حاج آقا، چايي نداره!«… در حالي كه از اتاق خارج مي شد، آهسته گفت: »نه؛ اين طوري نمي شه.«… در اتاق بغلي »علي تهراني« كه مسئوليت پدافند هوايي تيپ را برعهده داشت، خواب بود. او هم به مجرد شنيدن صداي حاج احمد، براي اينكه صحنه سازي كند، بسرعت يك سوزن و نخ برداشت و شروع كرد به دوخت و دوز شلوارش. حاج احمد...: »داري چه كار مي كني؟« تهراني...: »دارم مي دوزم!« حاج احمد...: »چي را مي دوزي؟!« تهراني...: »شلوارم را!« حاج احمد نگاه دقيقي به او انداخت. آن بنده ي خدا هم هول شده بود و داشت اين روي شلوارش را به آن روي شلوار مي دوخت!... حاج احمد با تأسف سرش را تكان داد و گفت: »نه؛ اين طور نمي شه، از فردا اول صبح، همه بايد توي ميدان صبحگاه به خط شوند.«... حاج احمد، پشت تريبون رفت و با لحني پر از بي ميلي گفت: »ببينيد برادرها! من اين جور صبحگاه را قبول ندارم. بايد يك فكر اساسي كرد تا در تيپ، صبحگاه درست و حسابي انجام بشود!«... همه را به خط كرد. حاج همت را هم در رأس ستون قرار داد و گفت! »حالا دور ميدان صبحگاه بدويد تا من يك فكري به حالتان بكنم.«... خسته كه شديم، ما را كنار زمين گل آلودي نگه داشت... حاج احمد كه نزديك شده بود، قبل از هر كس ديگري به سراغ حسين قوجه اي كه نفس نفس مي زد و عرق مي ريخت رفت و بدون مقدمه، زير بغل او را گرفت، او را از زمين كند و در ميان گلها به زمين انداخت. حسين قوجه اي بسرعت در ميان گلها شروع كرد به غلت زدن و سينه خيز رفتن. هنوز از ميان گل و لاي بيرون نيامده بود كه حاج احمد به سراغ رضا دستواره آمد... نفر بعد حاج همت بود... خوابيدن و سينه خيز رفتن همت در ميان گلها باعث شد تا حساب كار دستمان بيايد. تا خواستيم به خودمان بياييم، ديديم كه حاج احمد هم خيز رفت توي گلها و شروع كرد به سينه خيز رفتن. به دنبالش همه ي نيروها در ميان گل و لاي خوابيدند و شروع كردند به سينه خيز رفتن. با ديدن اين صحنه بود كه فهميديم حاج احمد براي كشتن و خوار كردن نفس خود، اين كار را كرده است و، هم اينكه با اين رفتار خواسته بگويد وقتي پاي نظم و انضباط در ميان باشد براي احدي اين مسئله تبعيض بردار نيست.«1 24. ايجاد انگيزه و تقويت روحيه ـ »وقتي قرار شد مهدي كسي را تشويق كند از هيچ چيز كم نمي گذاشت. اول اينكه تشويقش با تشويقهاي ديگر فرق داشت. مثلا اگر كسي توي عمليات لياقت نشان مي داد، توي عمليات بعدي مي شد فرمانده دسته، يا فرمانده گروهان، يا فرمانده گردان، و همين طور الي آخر، بسته به رتبه يي كه در عمليات پيش داشته بود. كسي كه مقام مي گرفت يك مرحله به شهادت نزديكتر مي شد. اين، بهترين هديه براي بچه ها بود. البته تشويقهاي ديگر هم بود. مثلا گرداني را كه خوب كار كرده بود مي فرستاد بروند مشهد. ولي در نهايت هر كس كه دست محبت مهدي بر سرش كشيده مي شد احساس مي كرد دنيا را بهش داده اند. احساس مي كرد با همان لبخند مهدي رفتنش تضميني شده. ما هميشه به اين جور آدمهاي خندان مي گفتيم فلاني! امضا شد ديگر. تضمين صد در صد. برو خودت را آماده كن براي مرحله ي بعدي كه ديگر قبول شدي. خنده ي مهدي امضاي شهادت نيروهاش بود.«1 توجه به ويژگيهاي انسان و فعاليت در راستاي برآوردن خواستهاي وي عملي است براي رسيدن به اهداف سازمان. گذشته از خصوصيات بيان شده، عوامل ديگري نيز وجود دارد؛ از جمله ايمان به خداوند، مردم داري، ساده زيستي، نوع دوستي، ايثار و عدم توجه به ماديات كه غير از مديري خوب، انساني شايسته را پرورش مي دهد. براي كشورهاي در حال توسعه، خصوصا كشور ما كه داراي منابع زيرزميني سرشار، نيروي متخصص و تحصيلكرده ي فراوان و سرمايه ي كافي است، آنچه براي رشد لازم است مديران لايق است. الگو گرفتن از مديران شهيد مي تواند در تربيت آنها نقشي مفيد و سازنده داشته باشد، براي خوب خدمت كردن بايد خوب رشد كرد. منابع و مآخذ: 1. اصلان پور، سميرا، چشم جبهه ها، كنگره ي بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36 هزار شهيد استان تهران كميته انتشارات، تهران، 1376. 2. بايرامي، محمدرضا، سه روايت از يك مرد، نشر شاهد، تهران، 1379. 3. بايرامي، محمدرضا، هفتمين نفر، داستان زندگي شهيد حسين غفاري، نشر شاهد، تهران، 1379. 4. پاركينسون، نورث كوت وجي، رستم وساير، انديشه هاي بزرگ در مديريت، ترجمه ي مهدي ايران نژاد پاريزي، چاپ سوم، انتشارات مؤسسه بانكداري ايران، تهران، 1376. 5. پرهيزكار، كمال، مديريت و منابع انساني و اداره امور استخدامي، نشر ديدار، تهران، 1373. 6. پريزاد، رضا، گمشده اي در افق، خاطرات سرلشگر پاسدار جاويد الاثر حاج احمد متوسليان، ناشر معاونت امور مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري كميته ي انتشارات كنگره ي بزرگداشت سرداران شهيد استان تهران، تهران، 1376. 7. حماسه ي مقاومت، جلد دوم، ناشر معاونت فرهنگي و تبليغات جنگ ستاد فرماندهي كل قوا، تهران، 1369. 8. خادم، حسن، پانزده سال بعد، نشر شاهد، تهران، 1376. 9. خسروي راد، محمد، چشم بيدار حماسه، خاطراتي از سرلشگر پاسدار شهيد حسن باقري (افشردي)، ناشر معاونت مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري كميته انتشارات بزرگداشت سرداران شهيد استان تهران، تهران، 1376. 10. خضري، فرهاد، به مجنون گفتم زنده بمان، كتاب مهدي باقري، چاپ دوم، ناشر روايت فتح، تهران، 1381. 11. رجايي، غلامعلي، سيرت شهيدان، نشر شاهد، 1378. 12. رئيسي، رضا، همسفران، زندگينامه سرلشگر يا سردار شهيد حاج محمد ابراهيم همت، ناشران كميته انتشارات بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36 هزار شهيداستان تهران و بنياد شهيد انقلاب اسلامي، تهران، 1376. 13. سمندريان، علي، يادداشتهاي ناتمام، نشر حوزه ي هنري، تهران، 1368. ـ عباس زادگان، سيدمحمد، اصول و مفاهيم اساسي مديريت، چاپ سوم، نشر سروش، تهران، 1370. 14. فراهاني، مهدي، در ميان آتش، خاطراتي از سردار سرتيپ پاسدار شهيد يدالله كلهر، ناشر؛ معاونت امور مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري كميته ي انتشارات كنگره ي بزرگداشت سرداران شهيد استان تهران، تهران، 1376. 15. فولادوند، مرجان، پروانه درچراغاني، نشر شاهد و سوره ي مهر، تهران، 1379. 16. ميرسپاسي، ناصر، مديريت منابع انساني (نگرش نظام گرا)، چاپ چهارم، ناشر مؤلف، 1365. 17. نادعلي، فتح الله، منظومه انصار، نشر حوزه هنري، تهران، 1370. 18. نورمحمدي، رضا، خاطرات سردار شهيد رضا نورمحمدي، نشر شاهد، تهران، 1378. 19. هيكس، هربرت جي و ري گولت ماسي، تئوريهاي سازمان و مديريت، جلد اول كليات و مفاهيم، ترجمه ي گوئل كهن، چاپ پنجم، ناشر اطلاعات، تهران، 1371.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:06 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تفاوت مرگ با شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
شهيد كيست؟ يكي از نشانه هاي برجسته و بزرگ در راه تكامل انسان مانند: عشق، وفاداري، ايثار، فداكاري، و ديگر مواردي كه انسان را از محيط مادي خود متمايز مي كند؛ شهادت است. طبق فرمايشات مولاي متقيان حضرت علي (ع) ، انسانها به دو دسته تقسيم شده اند: اهل دنيا و اهل آخرت.
اگر اهل دنيا را انسانهايي بناميم كه زندگي آنها از رحم مادر شروع مي شود و گور خاتمه زندگي آنان قرار مي گيرد. اين افراد هيچ خير و بركتي پس از خود براي جامعه انساني باقي نمي گذارند.( البته اين در صورتي است كه شر و فسادي از اينگونه مدعيان انسان نما، بر جا نمانده باشد). آما گروه دوم كه امير المومنين(ع) آنان را اهل آخرت نام نهاده است؛ اين افراد انسانهايي متعالي و نا محدود هستند، كه زندگي آنان منتهي به گور نمي گردد؛بلكه در زندگاني مردم، تأثيرات مستقيم و غير مستقيمي به يادگار مي گذارند. اينگونه افراد تفكرات عاشقانه شان در خصوص عالم هستي ، با زندگي مردم آميخته، و فداكاريهايشان در امور روزمره مردم، خوشبختي و پيشرفت به همراه دارد. اينگونه افراد در طول تاريخ هميشه چراغ راه نسلها خواهند بود. طبق فرمايشات حضرت علي (ع) ، امكان شهادت براي افراد اهل آخرت به مراتب بيشتر از ساير مردمان ميباشد. و به همان اندازه كه هدف و مقصد آنها الهي و همه جانبه، عادلانه و آينده ساز باشد، و يا بعبارت ديگر هر قدر خلوص نيت الهي تر باشد، ضريب نائل شدن به فيض عظيم شهادت براي اين افراد بيشتر است. اينگونه افراد كه تمامي زندگي، وجود و آينده خود را فداي آرمانهاي بزرگ الهي مي كنند، شايسته و سزاوار شهادت هستند. زندگاني اين انسانها در چنين حالتي، شهادت مداوم و هميشگي است. اينان شهيدان زنده اي هستند كه منتظرند تا تكليف و رسالت خويش را در راه خدا به اتمام رسانند. اينگونه افراد تا زنده هستند شهيدند، و پس از آن نيز چراغ راه هدايت بشريت. در همين خصوص خداوند متعال در آيات 23و24 سوره احزاب مي فرمايد: برخي از آن مؤمنان ، بزرگ مرداني هستند كه به عهدوپيماني كه با خدا بسته اند كاملاً وفا كردند. پس برخي بر آن عهد ايستادگي نمودند( تا به راه خدا شهيد شدند) و برخي به انتظار ( فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند؛تا آنكه خدا آن مردان راستگوي( با وفا) را از صدق ايمانشان پاداش نيكو بخشد… به همين دليل است كه اختلافي بزرگ و تفاوتي اساسي ميان مرگ و شهادت نهفته است. مرگ پايان طبيعي حيات هر موجود زنده اي است؛ولي شهادت يك نعمت نادر و كمياب ، كه رايگان بدست نمي آيد.بلكه نعمتي است كه لازمه تحقق آن شرايطي است كه آن شرايط بسيار سخت و طاقت فرساست. از خود گذشتگي و ايثار، و از منافع دنيوي گذشتن بخاطر هدف والاتري: كار هر مدعي نيست. به قول لسان الغيب حافظ شيرازي: نـه هــركـه چهــره بـر افـروخت دلبري دانـــد نـه هـركه آيـنـه ســازد سـكــنـــدري دانــد نـه هـركه كـله كـج نـهادوتـندنشـــســت كــلاهــداري و آيـيـن ســــروري دانــــد تو بـندگي چـو گدايان به شـرط مزد مكن كه دوسـت خـود روش بنـده پروري داند بنابراين،توفيق برخورداري از فرهنگ ايثار و عاشقي از هر مدعي ساخته نيست.فرهنگ شهادت با منفعت طلبي در تضاد آشكار است ، و شهداي زنده هيچ وقت رضاي معشوق را با منافع زود گذر دنيوي تبادل و معامله نخواهند نمود. عاشق هيچ وقت به وصال نمي انديشد كه وصال نيز جزيي از منافع او ميباشد ؛ بلكه عاشق حقيقي رضاي معشوق را مي طلبد، حتي اگر در هجران نهفته باشد. عاشق حق انتخابي براي خود قايل نيست ، بلكه به انتخاب معشوق گردن مي گذارد و هرچه او بخواهد عمل مي كند. فرهنگ عاشقي از خود گذشتن است تا مرحله بي نهايت ، اينگونه افراد منتخب معشوق هستند ، نه انتخاب كننده يار! از اين رو است كه عاشق طالب عقبي هم نيست كه در اين صورت حكم مزدوري دارد. عاشق طالب مولاست و مطلوب او، عاشق تنها رضاي معشوق را مي طلبد و به اين نكته ايمان دارد كه ( كه دوست خود روش بنده پروري داند)؛ با اين اوصاف عاشق بايد در آزموني سخت و مبارزه اي نفس گير با ديو هفت سر نَفس خود به كمالي برسد تا مورد انتخاب قرار گيرد. از آنجا كه شهادت نعمتي است كه نصيب مردان خدا مي گردد،شهيد انتخاب مي شود؛ و اين انتخاب همان اختياري است كه خداوند به انسان داده است( سوره آل عمران، آيه 140:…اين روزگار را به اختلاف احوال ميان خلايق مي گردانيم كه مقام اهل ايمان به امتحان معلوم شود. تا از شما آن را كه ثابت در دين است، گواه ديگران كند). با اين توصيفات نتيجه مي گيريم : حركت، جنبش ، فعاليت، بالندگي، استقلال فرهنگي و سياسي و نظامي در هر ملت و هر جماعتي متناسب است با گسترش روح شهادت و شهادت طلبي در آن كشور و جماعت. و معمولاً كمي يا ندرت روح شهادت طلبي ( خواه فردي يا اجتماعي) ، و يا به عبارتي شهداي زنده در هر جامعه اي ، ارتباط مستقيمي با استبداد پذيري آن جامعه خواهد داشت. علي هذا در يك جمع بندي اجمالي مي توانيم نتيجه بگيريم كه مرگ جبر است ، و شهادت اختيار انسان براي انتخاب نوع مرگ. طبق فرمايش امام راحل: شهادت سعادتي است كه نصيب مردان خدا ميشود؛پس اوج تكامل انسان كه به شهادت ختم مي شود، عشق الهي است، همان عشقي كه انسان را از خود پرستي و خود خواهي نجات مي دهد. زيرا تا زماني كه انسان تحت تأثير فرامين نفس و خواسته هاي حيواني خويش قرار دارد، در بند است؛ و عشق گرچه بندگي معشوق را در پي دارد، ليكن از خود خواهي و خود پرستي ، شخص را رهانيده و به يكتا پرستي رهنمون مي سازد. امام صادق (ع) در اين خصوص مي فرمايد: نور محبت و عشق خداوند هرگاه بر درون بنده اي تابيد، او را از هر مشغله ديگري باز مي دارد. و هر يادي جز خدا ، ظلمت و تاريكي است.( مصباح الشريعه، ص 52). با نگرش بر مطالب معروضه، كلمه شهيد تنها منحصر به گشتگان راه خدا نمي شود؛ بلكه مي تواند به اشخاص زنده نيز اختصاص يابد. يعني طبق فرمايشات امام علي (ع) : زندگاني اين انسانها در چنين حالتي، شهادت مداوم و هميشگي است. اينان شهيدان زنده اي هستند كه منتظرند تا تكليف و رسالت خويش را در راه خدا به اتمام رسانند. اينگونه افراد تا زنده هستند شهيدند و پس از آن چراغ راه هدايت بشريت… علي ايحال ترويج فرهنگ ناب عاشقي كه باعث گسترش و افزايش شهداي زنده در جامعه مي گردد، مي تواند عاملي در جهت شكوفايي استعدادهاي الهي وگسترش فرهنگ ناب عاشقي در كشور شد. اين فرهنگ بدليل آنكه از منفعت طلبي به دور است، و شهيد منافع دنيوي خود را هيچ وقت مد نظر ندارد، باعث مي شود تا كليه امور در مدار توجه به معشوق عالم هستي قرار گيرد. در چنين حالتي ، مشكلات جوامع مختلف مانند: سوء استفاده از قدرت، فساد و ارتشاء، فحشاو… عملاً مجالي براي بروز پيدا نمي كنند. اگر متوليان اداره هر جامعه اي كه وظيفه خدمت رساني به مردم را بر عهده دارند، خود شهيد زنده اي باشند، آنگاه آن جامعه به سمت پيشرفت گام بر مي دارد. و به تبع آن آحاد مردم آن جامعه با الگو پذيري از متوليان امر ، خواه نا خواه به سمت فرهنگ عشق و ايثار گرايش پيدا خواهند نمود. گسترش اين فرهنگ بيمه نمودن جامعه از گزند مطامع سلطه گران جهاني خواهد شد. ولي اگر فرهنگ شهيد در جامعه حكم فرما نباشد، و هر فردي تنها منافع خود و خانواده اش را در نظر بگيرد؛ آنگاه شاهد اضمحلال جامعه خواهيم بود. زيرا تنها منافع فردي ملاك تصميم گيري ها خواهد بود. و چه بسا براي نيل به اهداف شخصي ، كليه منافع عمومي نيز به قربانگاه برده ميشوند. شايد بروز برخي چالشهاي سياسي در جامعه كنوني، نشأت گرفته از اين امر باشد كه فرهنگ شهدا در جامعه رنگ باخته است و چه بسا تداوم چنين امري باعث واپسگرايي و در نهايت … جان كلام: خدايا ! مرگ انتهاي راه دنيايي ماست . و اجباريست براي همه ي مخلوقاتت ، ولي انتخاب نوع مرگ ، اختياريست كه به ما داده اي . پس كمكم كن تا بهترين نوع مرگ را انتخاب كنم.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:06 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نگاهي به عرفان شهادت در قرآن
كلمات كليدي : شهيد، حيات، عنديب، ارتزاق، رباني، قرب
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مقاله عرفان اسلامي به عنوان يك مشرب فكري و عملي معتقد است كه انسان با تهذيب نفس و صفاي باطن و رياضت شرعي مي تواند به مقامي برسد كه ديده ي دلش به جهان هستي باز شود و حقيقت هستي و مراتب آنرا با چشم الهي به نظاره بنشيند و به مقام «كشف و شهود» نائل گردد كه از آن تعبير به «كمال انسان» ، «خليفه اللهي» ، «قرب و لقاي الهي» و ... مي شود. در آموزه هاي دين اسلام ، «شهيد» به معناي كشته ي در راه خدا، كسي است كه پس از «جهاد اكبر» موفق به حضور در «جهاد اصغر» در راه خدا شده است؛ اين حضور باعث ايجاد صفاي باطن و مقامات عرفاني در وي گرديده، لذا به مقام «شهادت» واصل مي شود و به شهود كامل و حقيقي نائل مي گردد و ملكوت جهان را با چشم حق مشاهده مي كند و به مراتب فوق عرفاني مي رسد كه ساير عرفا به آن غبطه مي خورند به همين جهت او را «شهيد» ناميده اند. درآيات قرآن كريم چنين مراتب ملكوتي براي شهيد تصريح شده است؛ از جمله ، «حيات جاوداني»، « مقام عنديت»، « ارتزاق الهي» و.... لذا مي توان چنين نتيجه گرفت كه از نظر قرآن، شهيد اعرف عرفاست. روايات معصومين (ع) و آثار عرفاي حقيقي اسلام و سيره و وصاياي شهداي دفاع مقدس با استفاده از قرآن مجيد به اين امر باور و تاكيد دارند. در اين مقاله با استفاده از آيات قرآن حداقل 34 ويژگي عرفاني و معنوي براي شهيدان راه خدا ارائه شده است.
مقدمه
عرفان يا «Mystisism , Mystic» يك مفهوم كلي مي باشد كه بر مصاديق گوناگوني اطلاق مي شود و تعاريف نيز درباره ي آن متنوع است. عرفان اسلامي مشربي است كه معتقد است انسان به جز عقل و حس وسيله ي ديگري نيز براي يافتن حقيقت واقعيت هاي مستور در نهانخانه ي غيب دارد كه عبارت است از ابزار «قلب» و راه باطني كه باعث مي شود نوعي جاذبه ي معنوي مبتني بر عشق و محبت، ميان كانون دل و كانون هستي برقرار شود به نحوي كه انسان سالك بر اثر تهذيب نفس و خودسازي به معرفتي مي رسد كه احساس مي كند به صورت مستقيم با وجود مطلق و حقيقت هستي ارتباط يافته و با ديده ي دل، حقايق و عوالمي را مشاهده مي كند كه هرگز با ديده ي سر و برهان و استدلال ميسر نيست. عرفا نتيجه ي اين سير و سلوك باطني را تحت عناوين «ادراك عرفاني» و «شهود» ذكر كرده و به همين دليل درباره ي عارف گفته اند: «عارف كسي است كه خداوند به شهود ذات، صفات، اسماء و افعال خود مفتخرش كرده باشد، پس معرفت حالي است كه از شهود پديد مي آيد.» (كاشاني،1370:106) بنابراين مقصود نهائي عرفان رسيدن به مقام «شهود و مشاهده» است، يعني ديدن خداوند با چشم دل و شعر حافظ بر اين حقيقت اشاره دارد: در خرابات مغان نور خدا مي بينم اين عجب بين كه چه نوري ز كجا مي بينم نيست در دايره يك نقطه خلاف از كم و بيش كه من اين مسئله بي چون و چرا مي بينم (حافظ ،1373، غزل 357) از سوي ديگر در اسلام نيز به كشته ي در راه خدا «شهيد» اطلاق مي شود؛ زيرا شهيد در اسلام يعني: «كسي كه شاهد و ناظر ملكوت الهي و حقايق و شگفتي هاي جهان بالاست و به مرتبه ي شهود و مشاهده ي باطني رسيده است.» (رضواني، 117:1362) اين نام براي كسي كه در راه خدا ايثار جان مي كند، حكايت از مقامات عرفاني و فوق عرفاني «شهيد» دارد كه پس از سير و سلوك و عرفان عملي خاص خويش كه «جهاد اكبر» است و توفيق حضور در «جهاد اصغر» و نائل شدن به درجه ي رفيع شهادت، به آن درجات خاص الخاص واصل مي گردد. قرآن به عنوان جامع ترين كتاب وحي كه به تعبير امام خميني(ره) «مركز همه ي عرفانهاست» در چندين آيه به تناسب حال، اشاراتي صريح و در عين حال دقيق و عميق به مراتب عرفاني«شهيد و شهادت» نموده است. از مطالعه در آيات قرآن به اين مطلب مي رسيم كه كلمه و واژه ي «شهيد و شهادت» و ديگر واژه هاي هم ريشه با آن بيش از صد و پنجاه بار در قرآن به معاني: حضور و حاضر، آگاهي، ادراك با حواس ظاهري، ادراك و شهود باطني، ظهور عيني و ملموس، گواهي عيني و ملموس، گواهي دادن، قضاوت و... آمده و هم براي خداوند و هم براي پيامبر(ص)، ملائكه، انسان، جهان طبيعت در مقابل جهان غيب اطلاق شده است. اكثر مفسرين معتقدند كه واژه ي «شهيد» در بعضي آيات قرآن به معناي «كشته ي در راه خدا» نيامده، بلكه اين معني در آيات كريمه ي قرآن با عنوان «قتيل في سبيل الله» ذكر گرديده است؛ اما مي توان گفت اگرچه قرآن درباره ي «شهيد» صراحتاً مفهوم «من قتل في سبيل الله» را بكار برده است، ولي شان نزول و سياق و محتواي مورد بحث بعضي از آيات كه كلمه ي «شهدا» در آنها آمده است، اين معني را تقويت مي كند كه كلمه ي «شهدا» در اين آيات به معناي مصطلح و متداول آن، يعني كشته ي راه خدا بكار رفته است. اين آيات عبارتند از: آيه ي 69 زمر، آيه ي 19 حديد، آيه ي 69 نساء و آيه ي 140 آل عمران. بر همين اساس، پيامبر(ص) و ائمه ي معصومين(ع) با عنايت به ويژگي هاي كثيري كه در آيات قرآن براي شهيد و شهادت ذكر گرديده است، «شهادت» را از انحصار معناي لغوي خارج نموده و به جاي قتيل في سبيل الله به كار برده اند، به نحوي كه اين كلمه تقريباً عام شده است براي كشته ي در راه خدا، هرچند كه ديگر معاني به كار رفته در قرآن براي واژه ي شهيد و شهادت و كلمات مشابه آن بي ارتباط با اين معنا نمي باشد و شهداي در راه خدا از مصاديق بارز اين كلمه در معناي عام مي باشند. حيات شهيد «و لا تقولوا لمن يُقتلُ في سبيل الله امواتٌ بل احياء و لكن لا تَشعُرون» (بقره/154) به كشته شدگان در راه خدا مرده نگوئيد چرا كه زنده اند لكن شما درك نمي كنيد. يكي از ويژگي هايي كه در قرآن كريم در آيه ي فوق الاشاره براي «شهيد» ذكر شده است «حيات و زنده بودن» بعد از مرگ است. سوالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه با توجه به تعاريف مختلف حيات و اقسام متفاوت آن، «حيات شهيد» چه نوع حياتي است؟ در پاسخ، بعضي آن را «نام نيك» دانسته و عده اي «هدايت» و تعدادي حيات برزخي ذكر كرده اند. در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه ي (154/ بقره) در معناي «احياء» چهار قول ذكر شده است: 1- ابن عباس وقتاده و عمر بن عبيد و واصل بن عطا مي گويند: مراد اين است كه آنها نمرده اند و در حقيقت تا روز قيامت زنده مي باشند.2-ابوالقاسم بلخي گفته است كه معني آنكه خداوند تعالي گفت: «بل احياء» آن است كه «سيحيون» يعني ايشان در قيامت زنده خواهند شد 3- اصم مي گويد: مراد اين است كه كشته شدگان راه خدا داراي هدايت و ايمان و دين صحيح هستند، نمرده اند و زنده هستند و خداي تعالي در قرآن مجيد مي فرمايد: «و من كان ميتا فاحيناه» يعني كسي كه مرده بود او را زنده كرديم كه مراد از مرگ، ضلالت و منظور از حيات، هدايت است 4- مقصود اين است كه چون از شهيدان، نام نيك در اين دنيا باقي مانده است زنده مي باشند «موسايي، 64، به نقل از تفاسير روح الجنان، ابوالفتح رازي و تفسير كبير» محدود كردن حيات و زندگي شهيد به هر يك از انواع مذكور شايسته نيست، بلكه بهتر آن است كه قائل شويم شهيد از يك حيات حقيقي و برتر برخوردار مي باشد كه حقيقت و كنه آن براي ما ناشناخته است. علامه طباطبايي(ره) حيات شهيد را نوعي حيات حقيقي دانسته، مي نويسد: «ممكن است مراد به حيات در خصوص شهدا اين باشد كه تنها اين طايفه حيات برزخي دارند و اين معنا را بسيار از معتقدين به معاد جاهلند، هر چند هم بسيار از آن آگاه باشند و سخن كوتاه اينكه مراد به حيات در آيه ي شريفه، حيات حقيقي است.» (علامه طباطبايي، 254)(ج2). به قول حافظ: هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما از آنجا كه حيات حقيقي از منظر عرفان، تجلي نفس به انوار الهي مي باشد كه در آن انسان عوالم مادون را در نورديده و تمامي حجب را از خود دور كرده و به حيات لاهوتي رسيده است، مي توان گفت كه شهدا همچون انبياء و صديقين از حيات عرفاني برخوردارند به اين معنا كه: «شهدا در زندگي مانند همه گرفتار عالم تعين و عالم ناسوتند، اما به جهت رياضت عظمايي كه بر خود هموار نموده اند، آن باب به رويشان گشوده مي شود، بابي كه تنها به روي انبياء و صديقين گشوده بود، بدين گونه به مقام «احيا» دست مي يابند و همان گونه كه حضرات صديقين و انبياء حجب را كنار زده از حضرت ناسوت عبور كرده اند و با چشمي ملكوتي يا جبروتي يا لاهوتي در هستي متعين كه ادني مرتبه ي هستي است نظر مي كنند، شهدا هم مي توانند با اين اقدام عظيم، مرتبه اي از اين راه را طي كنند و به مقام «احيا» برسند و شهيد از آن جهت كه زنده است و صاحب حيات، مي تواند شاهد و گواه نيز باشد، زيرا شرط اصلي در شهادت و گواهي دادن، شاهد ماجرا بودن است و لازمه ي آن حيات و زندگي داشتن... شهيد از آن جهت كه زنده است و صاحب حيات به تعبير روشن تر، حجاب هاي تعيني را كنار زده و در حضرت لاتعين در موقعيت احاطه بر تعين وارد شده و از لاتعين به تعين مي نگرد، محيط بر تعين خواهد بود. (ولوي، 1378: 59-54) بنابراين چون شهيد مقام تعين را زير پا گذاشته و از آن عبور كرده است، به مقام مشاهده رسيده و همه ي مكان و زمان نزد او حاضر است بدين جهت «شهادت نوعي از مرگ نيست بلكه شهادت صفتي از حيات معقول است. حيات معقول عبارت از آن زندگي پاك از آلودگي هاست كه خود را در يك مجموعه ي بزرگي به نام جهان هستي در مسير تكاملي مي بيند كه پايانش منطقه جاذبه الهي است... حيات معقول داراي مختصات زير است: 1- شناخت حيات به عنوان يك جلوه ي بسيار عالي از حقيقتي رو به كمال. 2- هشياري همه جانبه درباره ي ارزش ها و امتيازات عالي كه در تحرك بسوي كمال بدست مي آورد. 3- دريافت وحدتي معقول در اصول بنيادين حيات همه ي انسانها. 4- انسان ها با بدست آوردن «حيات معقول» گام به مافوق زمان و قطعات آن گذاشته و وارد آستانه ي ابديت مي گردند. مرگ براي آنان به معناي فنا نيست، بلكه انتقال از نوعي حيات به نوعي ديگر، يا انتقال از حيات جاري در سطح طبيعت، به حيات پشت پرده ي آن مي باشد. اين است معناي آيه ي شريفه كه مي فرمايد: ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا...»(جعفري، 1376،8-5) (ج2). موضوع حيات و زندگي شهيد مسئله اي است كه بايد چشيد و با تمام وجود آنرا دريافت كرد و مشاهده نمود. آن هم نه با ديده ي سر، بلكه با چشم دل. به همين دليل در پايان آيه ي مورد بحث، خداوند اشاره مي فرمايد كه قضيه ي حيات كساني كه در راه خدا به شهادت رسيده اند براي شما قابل درك نيست، مگر براي خود شهيدان و انبياء و اولياء و صالحين كه خود واقف بر آن مقام و مرتبه هستند. بسي گفتيم و گفتند از شهيدان شهيدان را شهيدان مي شناسند همين باور به حيات والا است كه انسانهاي مومن را عاشق و شيداي شهادت مي كند. اين شوق به ايثار در سيره ي مقتداي شهيدان حضرت سيدالشهدا(ع) و آباء و فرزندان و پيروانش كاملاً مشهود است. در جريان دفاع مقدس جمهوري اسلامي ايران، اين حقيقت براي جهان معاصر در عمل هويدا شد و در اين باره داستانهاي حقيقي بسياري حاكي از مقامات عرفاني و معنوي شهدا در آثار و خاطرات آنان ذكر شده است. امام خميني(ره) درباره ي حيات عرفاني شهيد فرموده اند: «شهدا ذخاير عالم بقايند، ما شهادت را براي خودمان حيات مي دانيم، اين مكتب اسلام است كه شهادت را زندگي مي نامد. كسي كه شهادت را زندگي ابدي دانست براي خودش، اين در مقابل غير مي ايستد و آخر نفس را مي كشد و شهادت طلب مي كند، آنها كه از شهادت بترسند ومردن را تمام مي دانند و انسان را فاني، ما كه انسان را باقي مي دانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادي مي دانيم براي چه بترسيم. آنچه براي خدا تقديم مي شود باقي و ابدي است و اين شهدا زنده هستند. گرامي باد بر ملت بزرگ ايران و بر پيروان شاهد بزرگ، حضرت محمد(ص)، وجود رادمرداني كه راه شهادت را برگزيده اند، در هجرت از زندگي عالم ادني و جهان سفلي به وادي ايمن و ملكوت اعلي رسيده اند و در جستجوي حيات، سرچشمه را يافته اند و سيراب و سرمست از جرعه ي «ارجعي الي ربك» به رويت جمال و كشف رضايت حق نائل آمده اند «و كفي بهم فخرا» (امام خميني (ره) 1375 : 44-19) مقام عنديت يا كمال نهايي «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» (آل عمران) و مپنداريد كشته شدگان در راه خدا مرده اند بلكه آنها زنده اند و «نزد پروردگارشان» روزي مي خورند. يكي ديگر از خصوصياتي كه در قرآن براي شهدا ذكر شده است و حكايت از جايگاه رفيع آنان دارد، مرتبه ي «عنديت» مي باشد ، يعني مقصد نهايي حيات انسان كه پس از پيمودن سير استكمالي خويش، به جايگاهي مي رسد كه از آن به نزد خدا و جوار رحمت الهي تعبير مي شود و آن مطلوب نهايي انسان است. خداوند در قرآن درباره ي سرنوشت نهايي متقين مي فرمايد: «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق«عند» مليك مقتدر» (قمر/ 55- 54) بر اساس اين آيه، هدف آخرين و مقصد پاياني مردان خدا «نزد حق بودن» است، لذا همسر فرعون از خداوند چنين مقامي را درخواست مي كند: «رب ابن لي «عندك» بيتا في الجنه» ( تحريم/ 11). بديهي است ويژگي بهشت ، بعنوان منزلگاه انسان در آخرت كه مورد درخواست انسانهاي مومن و خالص قرار گرفته است اين است كه در نزد خدا قرار دارد، لذا رسيدن به آن مرتبه كار آساني نيست و بهاي بسيار سنگيني لازم دارد. در تفسير كشف الاسرار در ذيل اين آيه آمده است: «آسيه زن فرعون همسايگي حق طلب كرد و قرب وي خواست، گفت: «رب ابن لي عندك بيتا في الجنه» خداوندا در همسايگي تو حجره اي خواهم، كه در كوي دوست حجره نيكوست، آري نيكوست و لكن بهاي آن بس گران است. ]آسيه گفت[ باكي نيست و اگر به جاي جاني هزاران جان بودي دريغ نيست، پس آسيه را چهار ميخ كردند. و در چشم وي ميخ آهنين فرو بردند و او در آن تعذيب ميخنديد و شادماني همي كرد» (ميبدي ،1371 :423)(ج1). امام خميني(ره) در توضيح اين جايگاه رفيع فرموده اند: «مقام العنديه التي فيها مفاتيح الغيب لا يعلمها الا هو ، مقام عنديت جايگاهي است كه كليدهاي غيب در آن است و جز خداي تعالي بدانها دست نيابد» (امام خميني (ره) ،1373 :164) بنابراين در مقام «عند ربهم» است كه هيچ حائلي ميان انسان و خدا وجود ندارد و در واقع، اتصال به مقام ربوبي و لقاء الهي است كه در نهايت كمال انسان و قرب الهي است و عرفا درباره ي آن گفته اند: «قرب عبارت از سير قطره است به جانب دريا و وصول به مقصود حقيقي و اتصاف به صفات الهي و يا اينكه قرب آن است كه هر چه پيش آيد از ميان برداري و آنچه حائل ميان محب و محبوب است برطرف كني» (لاهيجي، 1377 : 305 و 30) بطور كلي حقيقت انساني به نحوي خلق شده است كه فطرتا به سوي وجود مطلق در حركت است و بهمين دليل، وصول به زيباييها و امتيازات مجازي او را اقناع نمي كند و چيزي جز ملاقات با رب الارباب بي نهايت او را آرام نمي گرداند «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه» (انشقاق/3) بديهي است وصول به اين مقام شرايط و مقدماتي دارد: «من كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا» (كهف/110)آن شرطها توحيد در اعتقاد و انجام عمل صالح در رفتار مي باشد. «شهيد» يكي از بارزترين مصاديق اين آيات است كه بر اساس فطرت الهي خويش بدنبال حقيقت مطلق است، لذا اعمال خود را اصلاح كرده به مرحله ي توحيد نائل شده است و چه عمل صالحي بالاتر از جهاد في سبيل الله و در طبق اخلاص نهادن جان و مال خويش و تقديم به حضرت دوست براي لقاي او مي باشد. گويا اين شعر حافظ تفسير همين معنا است كه گفته است: از پاي تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چوبي پا و سر شوي وجه خدا ، اگر شودت منظر نظر زين پس ، شكي نماند كه صاحب نظر شوي در وصف «شهيد» فقط آيه ي «عند ربهم» و روايت «شهيد ينظر في وجه الله» كافي است تا انبياء و اولياء الهي طلب شهادت كنند و علي (ع) شهادت را محبوب و فوز عظيم بداند و سيدالشهدا (ع) آنرا مايه ي سعادت برشمارد، زيرا انسان با شهادت به مقام و مرتبه اي نائل مي شود كه بوسيله ي ديگري بدان نمي رسد. عارف بزرگ رباني امام خميني(ره) كه خود معلم شهدا بود، در اين باره چنين مي گويد: «شرف بزرگ شهداي در راه حق ، حيات «عند الرب» و ورود در ضيافت الهي است... اين حيات و اين روزي ، غير از زندگي در بهشت و روزي در آن است. اين «لقاءالله» و ضيافت الله مي باشد... شهدا شمع محفل دوستانند ، شهدا در قهقهه ي مستانه شان و در شادي وصول شان «عند ربهم يرزقون» اند و از نفوس مطمئنه هستند كه مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند ، اين جا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسيمش برخود مي شكافد» (امام خميني (ره) ، 1375 :36و41) ارتزاق شهيد ويژگي ديگري كه در آيه ي 169 سوره ي آل عمران براي شهيدان ذكر شده است «روزي خوردن» شهيد مي باشد. شايد دليل آوردن اين مطلب آن باشد كه عده اي زندگي شهيد و حيات حقيقي او را بعيد و اعتباري مي دانستند؛ لذا خداوند در اين آيه به يكي از علامتها و آثار حيات اشاره كرده است كه بدانند اين زندگي، يك زندگي حقيقي و واقعي است نه ذهني و فرضي. رزق داراي معنايي اعم است كه به هر گونه عطاي الهي اطلاق مي شود؛ هم شامل رزق بدني و مادي انسان مي گردد و هم رزق و روزي روحي و معنوي انسان را در برمي گيرد. در تفسير جمله ي «يرزقون » گفته اند: «مراد اين است كه شهدا از نعمتهاي بهشتي روزي مي خورند... روزي ارواح مجرده معارف الهي است و اين روزي دائمي به آنها مي رسد و از طرفي درك مي كنند كه اين روزي از جانب پروردگار است و به همين جهت، احساس لذت و سرور مي كنند. حقيقت رزق و روزي در آن دنيا بر ما پوشيده است، ولي همين اندازه مي فهميم كه رزق شهداء، ملكوتي و از جانب خداست و در چنان تنعمي از فضل و نعمت الهي به سر مي برند كه آرزو مي كنند به دنيا برگردند و دوباره شهيد شوند تا اين مقام باز نصيب شان گردد و آنرا براي بازماندگان و كساني كه با آنها نپيوسته اند ، آرزو مي كنند و معلوم است كه اين رزق عطاء الهي است.» (موسايي ،1369 : 130-132) البته بهتر است بگوئيم شايد منظور از روزي خوردن ، ارتزاق ديده ي جان شهيد باشد و مشاهده ي جمال حضرت حق كه پس از رسيدن به مقام عنديت و قرب الهي به آن نائل گشته و به مقام شهود و حضور رسيده ، همان مفهوم «ينظر في وجه الله» است كه در حقيقت بالاترين رزق و عطاي الهي مي باشد. فرج و بشارت شهيد «فرحين بما آتاهم الله من فضله ويستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجرالمؤمنين» (آل عمران/171-170) ]شهيدان[ خوشحالند به آنچه خداوند از فضلش به ايشان داده و مژده مي دهند به آنان كه هنوز به ايشان نپيوسته اند كه نه ترسي بر آنان است و نه اندوهگين مي باشند. مژده مي دهند به نعمت و فضلي از خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمي كند.» ذكر اين آيات به دنبال آيه ي قبلي كه درباره ي حيات و مقام عنديت و ارتزاق شهيد بود، شايد به دليل اثبات حيات شهيد باشد؛ زيرا فرح و استبشار از مراكز شعوري انسان سرچشمه مي گيرد كه مولود رسيدن خبر خوش مي باشد. از اين آيه فهميده مي شود كه شهيد به خاطر تفضل خداوند خرسند و خوشحال است، زيرا اجر و پاداشي كه به شهيد اعطاء مي شود از نوع تفضل است و از استحقاق برتر مي باشد؛ بر اين مبنا توفيق شهادت به بنده ي مؤمن تفضل الهي است و تا خداوند توفيق شهادت نصيب او نگرداند، اين موهبت شامل حال او نمي گردد؛ لذا در دعاها وارد شده است:«اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك» از سوي ديگر پاداش عظيم و اجر بي نهايتي كه خداوند در قبال ايثار شهيد به او مي دهد، خود نيز تفضل است؛ زيرا بسيار بالاتر و والاتر از پاداش استحقاقي است و چون تفضل هر كس به اندازه ي امكان و قدرت اوست و خداوند قدرت مطلق و رحمت واسعه دارد، پس تفضل او به شهيد نامحدود و لايتناهي مي باشد؛ بنابراين شادي شهدا از الطاف الهي است نه عملكرد خودشان؛ آنان الطاف الهي را تفضل الهي مي دانند نه پاداش خون خود. مژده به بازماندگان در ادامه ي آيه، موضوع «استبشار» شهيد مطرح شده كه مي توان به دو صورت معني كرد، يكي اينكه شهيدان از خدا مي خواهند كه به بازماندگان مژده داده شود كه شهيد شما در مقامي است رفيع و والا كه حزن و غم ندارد و ديگر اينكه خود شهدا به بازماندگان شهدا اين مژده را مي دهند تا باعث آرامش و اطمينان بازماندگان شهدا گردد. «معنايي را كه اكثر مفسرين براي اين آيه ذكر كرده اند اين است كه «استبشار» را به معناي تبشير گرفته اند؛ يعني شهدا خود مژده مي دهند به آنهائي كه هنوز شهيد نشده يا از دنيا نرفته اند مبني بر اينكه وضع ما خوب است ، ما غمي نداريم ، حزن نداريم شما هم غمگين و محزون نباشيد و تبعاً اين بشارت دادن شهدا يا از طريق ارتباط غيبي است و الهامات و رؤياهايي كه مجاهدين و بازماندگان مي بينند و يا از طريق آثار نفس شهادت كه در تقويت روحيه و آرامش دل جامعه و افراد دارد» (هاشمي نجف آبادي، 1362 : 53). «پس معناي اينكه خداي متعال مطلق حزن و اندوه را از آنان برداشته ، اين است كه تمام اموري را كه ممكن است مورد بهره برداري و لذت شان باشد به ايشان افاضه فرموده و اين امور هم هرگز در معرض زوال و فنا نمي باشد و همين است معناي جاودان بودن انسان در بهشت سعادت و جاوداني بودن سعادت بر او و از همين جا روشن مي شود كه نفي خوف و حزن بعينيه عبارت از ارتزاق در نزد خداي متعال است... و نيز روشن مي شود كه نفي خوف و حزن بعينيه اثبات نعمت و فضل است و فضل همان عطيه و موهبت الهي است كه به بندگان مي رسد» (علامه طباطبايي، 109)(ج7). عرفان عملي شهيد هر انساني، فطرتاً حب و عشق الهي را در خويش داراست و نياز به آن را در خود احساس مي كند. وقتي بر اثر انديشه و تفكر و نظر و تعقل به اين موضوع پي برد به بخشي از عرفان نظري دست يافته است. نتيجه ي اين معرفت باعث بيداري و حركتي در او مي شود تا خود را به سرچشمه ي عشق و جمال و كمال و زيبايي مطلق كه در حقيقت منزل و ماواي اوليه ي او بوده است برساند كه از اين حركت و سفر به عرفان عملي تعبير مي شود. اين سير و سلوك داراي آداب و رسوم و مراحل و منازل و نيز موانعي است كه بايد شناخته شود و سپس طي گردد، در عين حاليكه اين حركت همراه با مانع زدايي نيز مي باشد و تخليه لازم دارد. شهيد بعنوان يك انسان عاشق و عارف از اين قاعده مستثني نيست و داراي عرفان نظري و عملي خويش هست كه هر چند از خيلي جهات با نظر و عمل عارفان حقيقي مشترك است ، اماخصوصيات و ويژگيهاي مختص خويش را دارد كه ديگران را از آن بهره اي نيست. شهيد قبل از شهادت ، مومني است كه آتش عشق الهي در او شعله ور شده و او را در وادي سلوك و عمل و عبادت و زهد و ذكر... كشانده و تشنه ي لقاء و ديدار و وصال نموده است؛ اما آنچه كه سير و حركت او را سرعت بخشيده و باعث گشته است تا ره صد ساله را يك شبه بپيمايد و به سر منزل مقصود برسد، آمادگي او براي معامله با خداوند و جهاد و ايثار در راه اوست؛ زيرا هر كسي سعادت اجابت دعوت الهي را نيافته و هر سرمايه داري سوداگر معامله با خدا نگرديده است و شايسته ي اين داد و ستد و طالب شهادت نشده است، بلكه تنها خاصان حق و نخبگان خلق به اين توفيق نائل آمده اند. توفيق حضور در عرصه هاي نبرد و قتال، بالاترين رياضت ها ، ذكرها و چله نشيني ها، شب زنده داري ها و عبادت ها و راز و نيازهاست. آري! شهادت نيز داراي مقدمات و شرايط و عناصري است كه بايد انسان آنها را آماده كرده و در خويش ايجاد نمايد تا به درجه ي اعلي و ارفع شهادت نايل گردد. قرآن كريم در جاهاي مختلف به اين موارد كه بايد توسط رزمندگان و مجاهدين مراعات شود اشاره كرده است كه به يك آيه در اين مقاله بسنده مي شود: خداوند تبارك و تعالي پس از آنكه در آيه ي 111 سوره ي توبه، به معامله ي مجاهدان راه خدا با خداوند اشاره مي كند و شهادت را فوزي عظيم مي داند، اوصاف رزمندگان را چنين بيان مي فرمايد: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدودالله و بشر المومنين» (توبه/112)؛ «توبه كنندگان، پرستشگران، سپاسگزاران، رهروان، ركوع كنندگان، سجده كنندگان، امركنندگان به نيكي، بازدارندگان از بدي، نگهبانان مرزهاي الهي و مومنين را مژده و بشارت ده.» در اين آيه ي خصوصيات و ويژگي هايي كه شهيدان راه حق قبل از شهادت توسط عمل خالصانه واجد آن گشته اند ذكر گرديده كه در حقيقت، عرفان عملي و سير و سلوك و طريقت شهيد مي باشد و هر كدام از اينها در عرفان مصطلح نيز تعريف و جايگاه خاص دارد و لازمه ي عرفان سير و سلوك مي باشد، اين وظايف و تكاليف را كه درحقيقت مقامات و منازل عملي شهادت است مي توان چنين فهرست كرد: 1- توبه 2- عبادت 3- خداستايي 4- سلوك و رهروي 5- فرمانبرداري و فروتني 6- سجود و پيشاني بر خاك ماليدن 7- امر به معروف 8- نهي از منكر 9- پاسداري از قوانين و مرزهاي الهي. در تفسير عرفاني كشف الاسرار آمده است: «هيچ عبادتي درست نيست، مگر به توبه و رجوع و هيچ توبه اي نصوح نيست جز به سپاس و ستايش و اينها تمام نيست جز به سياحت و رياضت و هيچ يك حاصل نگردد مگر به مداومت ركوع و سجود و هيچ يك از اين كارها سازگار نباشد مگر به امر به معروف و نهي از منكر و اينها همه را مرز و حدي است كه نگهباني و پاسداريش ضروري است» (ميبدي، 1371: 232- 231)(ج4). در قرآن كريم آيات بسياري مي باشد كه مستقيم و يا غير مستقيم مربوط به شهيد و شهادت و فضائل و مناقب و خصائل آنها مي باشد، ولي بدليل قلت بضاعت اين حقير و محدوديت مقاله نمي توان به همه ي آن نكات و دقت ها و اشارت هايي كه در اين خصوص در كلام الهي هست حتي در حد محدود پرداخت؛ لذا به آنچه ذكر شد بسنده مي شود و به ساير خصائل و فضائل و كمالات عرفاني و معنوي شهدا فهرست وار تحت عنوان نيجه گيري اشاره مي شود. نتيجه آنچه كه از آيات مربوط به شهيد و شهادت در كلام الله مجيد در حد بضاعت اندك خويش و با مطالعه ي بعضي از تفاسير و آثار مربوطه فهميدم اين است كه: 1- شهيدان زندگي جاويدو ابدي و برزخي دارند كه وراي نام نيك است. (بقره/154)؛ 2- حقيقت زندگي و حيات دائمي شهيد براي ما قابل درك و فهم نيست. (بقره/ 154)؛ 3- شهدا علاوه بر آنكه داراي حيات جاويد هستند، روزي خور خدا مي باشند، به ارتزاق معنوي و شهودي. (آل عمران/169)؛ 4- شهيدان به مقام عنديت رسيده اند كه همان مقام وصول و لقاء پروردگار مي باشد. (آل عمران/169)؛ 5- شهادت فضل و تفضل الهي است كه به هركس خداوند خواست عنايت مي كند.(آل عمران/170)؛ 6- پاداش و اجر و مزد شهيدان نيز از نوع فضل و رحمت است، يعني وراي استحقاق مي باشد. (آل عمران/170)؛ 7- شهيدان با بازماندگان اعم از خانواده و همرزمان خود ارتباط دارند. (آل عمران/170)؛ 8- شهيدان به بازماندگان و همرزمان و مجاهدان بشارت مي دهند به جايگاه رفيع خويش و نيز به جايگاه و مقام نيك آنها اگر صبر كنند و راه شهيدان را ادامه دهند.(آل عمران/170)؛ 9- بشارت و مژده ي شهيدان به زندگان، باعث آرامش و تقويت روحيه ي آنان مي گردد و شهادت عارف پرور است. (آل عمران/170)؛ 10- براي شهيدان هيچ گونه خوف و اندوهي قابل تصور نيست، زيرا به پاداش كامل رسيده اند.(آل عمران/170)؛ 11- همه ي گناهان شهيد مورد عفو و مغفرت قرار مي گيرد و بخشيده مي شود. (آل عمران/157)؛ 12- شهدا مشمول رحمت واسعه ي الهي مي شوند كه از همه ي خوبي ها بهتر است. (آل عمران/175)؛ 13- شهادت تجارت و معامله با خداوند است كه سودمندترين معاملات است. (توبه/111)؛ 14- شهادت در طول تاريخ و نزد همه ي اديان الهي داراي ارزش بوده و محبوبيت تاريخي دارد. (توبه/111)؛ 15- شهادت بالاترين رستگاري و فوز عظيم است. (توبه/111)؛ 16- ايمان و هجرت و جهاد ، زمينه ، عناصر و عوامل شهادت مي باشند. (آل عمران/195)؛ 17- ثواب و پاداش شهيدان از سوي خداوند ضمانت شده و ضايع نمي گردد. (آل عمران/195)؛ 18- اجر و مزد شهيدان بهشت الهي است، يعني جوار رحمت و رضوان حضرت حق. (آل عمران/195)؛ 19- شهيدان قبل از شهادت به جايگاه خود معرفت پيدا مي كنند. (محمد/6)؛ 20- آثار و اعمال شهيدان پايدار و جاويد است و از بين نخواهد رفت. (محمد/5)؛ 21- شهيد به تمام آرزوها و آرمان هاي مقدسش نائل مي شود. (محمد/5)؛ 22- شهادت والاترين مرحله ي تكاملي انسان است و شهيد انسان كامل است. (آل عمران/175)؛ 23- امتيازات شهيد بالاترين امتيازات است و شهادت برترين خير و نيكي. (توبه/20)؛ 24- شهيد به لقاءالله مي رسد و پيروزي حقيقي از آن اوست. (آل عمران/158)؛ 25- شهادت رجعتي است به ميعاد و وطن اصلي. (آل عمران/158)؛ 26- شهادت معرفي كننده ي مومنين است. (آل عمران/153)؛ 27- شهادت جامعه را تصفيه و پالايش مي كند. (آل عمران/154)؛ 28- شهادت آزمايشگاه مومنين است. (آل عمران/154)؛ 29- شهادت رهايي از مرگ بي هوده و ارزان است. (آل عمران/145)؛ 30- شهادت جامعه را مقاوم و پويا نموده مشتاق ايثار مي سازد. (آل عمران/139)؛ 31- شهيد به كمال نهايي رسيده و بزرگ ترين عارف است؛32- شهيد همنشين پيامبران و صديقين مي باشد. (نساء/69)؛ 33- در عرفان عملي شهيد علاوه بر خودسازي، ديگر سازي و اصلاح از اركان طريقت است. (توبه/112)؛ 34- و بالاخره آنكه شهادت چشيدني است نه گفتني لذا شهيدان را شهيدان مي شناسند. (بقره/154) منابع و مآخذ 1- قرآن مجيد 2- احسان بخش. آثار الصادقين.(1369). چاپ جاويد رشت. 3-جعفري ، محمد تقي. ترجمه و تفسير نهج البلاغه .(1376). دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 4-حافظ شيرازي ، شمس الدين محمد. ديوان حافظ. (1373)، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر ، انتشارات صفي عليشاه. 5- خميني (ره) ، روح الله. ايثار و شهادت در مكتب امام خميني (ره). (1375). مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره). 6- خميني (ره) ، روح الله. مصباح الهداية و الخلافة.(1373). مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره). 7- رضواني ، علي اكبر. فلسفه ي شهادت.(1362). انتشارات هجرت. 8- طباطبايي ، سيد محمد حسين. ترجمه تفسير الميزان. [بي تا]. قم: انتشارات دارالعلم. 9- كاشاني، كمال الدين عبدالرزاق. اصطلاحات الصوفيه.(1370). قم: انتشارات بيدار. 10- لاهيجي ، محمد. 1377 شرح گلشن راز شبستري.(1377). انتشارات كتابخانه محمودي. 11- موسايي ، ميثم . حيات شهيد.(1369). سازمان تبليغات اسلامي. 12- مرداني ، نصرا... . شهيدان شاعر.(1377). نشر شاهد. 13- ميبدي، ابوالفضل رشيد الدين. كشف الاسرار وعده الابرار.(1371)، به سعي و اهتمام علي اصغر حكمت. انتشارات امير كبير. 14- ولوي ، علي محمد. شاهدان شهادت.(1378). نشر شاهد. 15- هاشمي نجف آبادي ، سيد رضا. فرهنگ شهادت.(1362). واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي.

نويسنده: دكتر دادخدا خدايار استاديار گروه الهيات دانشگاه سيستان و بلوچستان


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها