0

مجله موفقیت - شخصیت

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شما چه شخصیتی دارید ؟
شما چه شخصیتی دارید ؟● ۱۳ گونه شخصیتی و نحوه برخورد با آنها
هر فرد در جامعه شخصیت و منش مخصوص به خود دارد.
اگر این شخصیت منفی باشد باید درصدد اصلاح آن برآید و اگر شخصیتی مثبت و سازگار داشته باشد باید در تقویت آن بکوشد، شما وقتی سعی می‌کنید به دیگران محبت کنید و آنان را خشنود سازید، با این عملکرد خود، شیوه‌های رفتاری را پذیرا شده‌اید که برای دریافت، تأیید و عشقی طراحی شده‌اند که به آن نیاز دارید، این شیوه‌ها شبیه نقش‌هایی هستند که ایفا می‌کنید و یا شخصیت‌هایی که به نمایش می‌گذارید، حال در این مقاله می‌خواهیم انواع یا گونه‌های شخصیتی را به اختصار مطرح ‌نماییم و برای شخصیتی‌های نامطلوب راه‌کاری عملی ارائه دهیم:‌
۱‌)‌ شخصیت ایفاگر یا بازیگر
شخصیت ایفاگر برای خود وقت نمی‌گذارد، او به خاطر کارهایی که در کودکی انجام داده مورد محبت قرار می‌گیرد. یعنی فکر می‌کند انجام کار برابر است با مهر و محبت.
او انجام کار را وسیله‌ای برای ارضای انتظارات و توقعات دیگران می‌داند و می‌خواهد در معیارهای قابل قبول ظاهر شود. تصور می‌کند که به اندازهِ کافی خوب و مورد پسند نیست و هراسی پنهانی از رد شدن و بی‌اعتنایی توسط دیگران دارد. حال چنین شخصیتی چه باید بکند؟
او باید آرام بگیرد و به این نتیجه برسد که حتی اگر در بهترین شرایط ظاهر نشود باز هم مورد مهر و محبت قرار می‌گیرد، در شبانه‌روز وقتی را هم برای خود قائل شود به استراحت بپردازد و برای خود و زندگی سخت نگیرد.
۲‌)‌ شخصیت انتقادگر
این شخصیت پیوسته بر آن است تا از دیگران انتقاد کند او خود را دوست ندارد و از خود احساس تنفر می‌کند و این را روی دیگران فرافکنی دارد و در نتیجه در مقام انتقاد از آنها حرف می‌زند. لفظ انتقاد او از دیگران، لفظی طعنه‌آمیز است. او با اثبات عیب‌های دیگران می‌خواهد، کمبودهای خود را پنهان سازد.‌حال چنین فردی چه باید انجام دهد؟
او باید خود را جای کسانی بگذارد که مورد انتقاد قرار می‌دهد، آن گاه خود را به خاطر کامل نبودن می‌بخشد و متوجه می‌شود که او هم دارای نقایص و معایبی است.
۳)‌ شخصیت لاف زن‌
چنین شخصیتی برای جبران عزت نفس خود همیشه دربارهِ واقعیت‌ها مبالغه می‌کند. او آموخته است که برای جلب توجه دیگران باید حقایق را درشت‌نمایی کند. شخصیت لاف زن از روی برنامه دروغ نمی‌گوید بلکه بطور اتفاقی، چنین می‌کند.
او برای جلب توجه لاف می‌زند و بزرگ‌نمایی می‌کند، او احساس می‌کند، نمی‌توان آن طور که باید، مورد توجه قرار گیرد. چنین فردی نمی‌تواند، به محبت دیگران اعتماد کند زیرا در اعماق وجود خود می‌داند که دروغ می‌گوید، هر چه دیگران به او نزدیک‌تر شوند، حالت تدافعی بیشتری به خود می‌گیرد. در مقابل لاف بیشتر، بی‌توجهی کمتر دریافت می‌کند و در نتیجه اعتمادش هم کمتر می‌شود، حال چنین شخصیتی چه باید بکند؟
سعی کند وقایع را حتی کوچک و جزیی دقیق بیان نماید و به خود بقبولاند که هنوز هم دوستانش او را دوست دارند و برایش احترام قائلند.
‌۴‌)‌ شخصیت قربانی‌
چنین شخصیتی در دوران کودکی آسیب جدی دیده و مورد همدردی واقع شده است، او خود را شایستهِ مهر و حمایت نمی‌داند، مگر اینکه گرفتار فاجعه‌ای عظیم شود یا به یاد یک حادثهِ تأسف‌بار گذشته بیفتد و با تکرار آن و بازگو کردن، طلب مهر و محبت نماید.
اگر چنین فردی با گفتن شرح حادثهِ ناگواری که برایش اتفاق افتاده، مورد مهر و محبت قرار گیرد، شرطی می‌شود به اینکه حتماً حادثهِ ناگواری بسازد، حتی خود را بیمار می‌کند، خبری که برای فرد قربانی اتفاق می‌اُفتد در همه جا پخش می‌شود، او احساس ناتوانی دارد و با دادن احساس گناه به دیگران می‌خواهد آنها را به زیر نفوذ خود بگیرد. احساس مسئولیت چنین فردی ضعیف و کم است و در زندگی بی‌آنکه خود متوجه باشد، دیگران می‌خواهند موجبات شادی او را فراهم سازند.
▪ حال شخصیت قربانی برای رهایی از این حالت چه باید بکند؟
باید بیاموزد که توان‌مندی‌های خود را افزایش دهد و قبول مسئولیت نماید و خشم سرکوب شده خود را از بین ببرد و در انتها دیگران را ببخشد و با آنان سازگاری نماید.
۵) شخصیت آدم‌ خوب‌
چنین فردی همیشه خوش‌مشرب، بشاش، موافق و همراه است. او دوستان فراوانی دارد، وی آموخته که سازگار شدن برایش پاداش به همراه دارد نمی‌تواند حرف دلش را بزند زیرا دیگران می‌فهمند که او خیلی هم خوب نیست.
چنین شخصیتی کاری را که باید انجام دهد به بهترین نحو به اتمام می‌رساند و به همه <آری> می‌گوید و هرگز عصبانی نمی‌شود، خود را با همه چیز وفق می‌دهد.
او برای اینکه خوب جلوه کند، از خواسته‌های حقیقی خویش فاصله می‌گیرد، از اینکه جزء اعضای گروه باشد، خوشحال است امّا در درون تنهاست. وی اگر مطابق میل خود رفتار کند، دیگران را ناراحت کرده‌ و آنان دیگراو را تأیید نمی‌‌کنند،
او از خواسته‌های خود جدا می‌ماند، نمی‌داند چه می‌خواهد و کیست؟ چنین فردی کارها را دقیق و درست انجام می‌دهد اما از درون احساس فریب خوردگی دارد خود را بی‌نشاط و بی‌حوصله احساس می‌کند. حال چنین شخصیتی چه باید بکند؟
<نه گفتن> را بیاموزد و خشمش را ابراز کند. در هر حال شخصیت اصلی خود را نشان دهد، و مطمئن باشد که نه تنها دیگران اورا بیشتر دوست خواهند داشت بلکه خود را به او نزدیکتر حس می‌کنند. زیرا حالا او حقیقتی‌تر شده و به واقعیت نزدیک‌تر گشته است.
۶)شخصیت حق به جانب‌
چنین شخصیتی آموخته که اگر اشتباه کند، دیگران اورا دوست نخواهند داشت و او را فرد بدی در نظر خواهند گرفت.
او برای این که مورد مهر و محبت باشد سعی می‌کند، در هر شرایطی درست کار کند.
او نمی‌تواند بپذیرد اشتباهی از او سرزده زیرا باعث از دست دادن محبت می‌‌شود. او برای تبرئه خود دیگران را بد معرفی می‌کند، با این شخصیت بحث نکنید زیرا فوراً داد سخن می‌دهد که شما اشتباه می‌کنید و حق به جانب اوست. او برای هر کاری عذری از نظر خود منطقی دارد و هرگز اشتباه خود را اقرار نمی‌کند. حال چنین فردی چه باید بکند؟
اگر اشتباه کرد کلمهِ "متأسفم" را تمرین کند و سعی نکند خود را توجیه کند.
۷) شخصیت خشمگین
خشم برای چنین شخصیتی، وسیله‌ای برای حمایت و حراست و همچنین وسیله‌ای برای فراری دادن دیگران است.
او احساس نابسندگی درونی دارد و همیشه درصدد حراست از خود است، وی برای جبران احساس نابسندگی از دنیای اطراف خود ناراضی است و چیزی اورا خرسند نمی‌کند، بنابراین در قبال دنیا احساس ناخوشایندی دارد، او فکر می‌کند سرش کلاه رفته و پیوسته می‌خواهد این را جبران کند. به راحتی عصبی می‌شود.
او همهِ بی‌عدالتی‌ها را که در حقش روا رفته به خاطر دارد، وی از موفق نشدن دیگران شاد می‌شود و روحیه‌ای رقابت آمیز دارد.
▪ حال چنین فردی چه باید انجام دهد؟
چنین فردی باید بداند، علی رغم نابسندگی در برخی از زمینه‌ها می‌تواند مورد مهر و محبت باشد و همه روزه بخشودن دیگران را تمرین کند و با دوست داشتن دیگران و بخشایش آنان خود را دوست بدارد و اشتباهاتش را ببخشد.
۸) شخصیت متظاهر
چنین شخصیتی، به قدری در نقش‌های مختلف ظاهر شده که نمی‌داند واقعاً کیست؟ در پشت هر نقابی نقابی دیگر وجود دارد و همیشه با توجه به رفتار دیگران واکنش نشان می‌دهد.
او تن به مخاطره و مجادله نمی‌دهد. وی می‌خواهد به هر قیمتی که شده روی دیگران تأثیر بگذارد تا محبوب دلها گردد، در نقش‌هایی ظاهر می‌شود که به گمانش دیگران از او انتظار ایفایش را دارند، بنابراین به مرور به یک متقلب مبدل می‌شود. او در کودکی و نوجوانی به اینکه خودش باشد تشویق نشده، بنابراین تصمیم گرفته برای دریافت محبت به شخص دیگری تبدیل شود که دیگران از او انتظار دارند.
او نمی‌تواند از مهر و محبت دیگران مطمئن باشد، زیرا در اعماق وجود خود می‌داند که یک متظاهر است و دیگران نمی‌دانند او چگونه شخصیتی دارد. حال چنین فردی چه باید بکند؟
در ابتدا باید سعی کند خود را بشناسد، خود باشد و نقاب‌ها را به کناری بگذارد و خود را آنچنان که هست قبول کند.
۹) شخصیت پیرو
چنین شخصیتی در زمینهِ حقایق به دیگران وابسته است. او نمی‌تواند احساسات خود را باور کند. او طوری تربیت شده که گمان می‌کند برای اینکه مورد مهر و محبت باشد، باید با آنچه به او می‌گویند، موافقت کند. او قدرت و مسئولیت خود را به اشخاصی که بتوانند مسائلش را حل کنند، واگذار می‌کند، از شما انتظار دارد دوستش بدارید چون با شما موافق است، اوآن قدر وابسته است که تماس با واقعیت‌ها را از دست می‌دهد. او به شدّت امیدوار است امّا به ناچار از ناحیهِ دیگران دلسرد می‌شود. این شرایط تا زمانی که او خود را باور نکند وجود خواهد داشت.‌
چنین فردی چه باید انجام دهد؟ اولین گام این است که مسئولیت خود را بپذیرد و دیگران را ببخشد، گام بعدی آن است که همهِ باورهایش را زیر سؤال برد و آنها را با تجربیات خود بسنجد، شخصیت پیرو باید اعتماد کردن به احساسات خود را بیاموزد. باید به غرایز و انتخاب‌های خود بها دهد و به خود به عنوان منبع قدرت و درایت نگاه کند.‌
۱۰‌) شخصیت خجالتی ‌
چنین شخصیتی از دیگران هراس دارد، از انتقاد آنان می‌ترسد. از آن بیم دارد که او را شکست خورده و ناکام ارزیابی کنند، نگران است که او را رد کنند و فاقد اعتماد به نفس است. وی می‌ترسد مورد پسند و قبول دیگران واقع نشود، به او گفته‌اند دیگران تنها در شرایط بخصوصی پذیرای او می‌شوند.‌
▪ حال یک چنین فردی چه باید انجام دهد؟
او باید روبرو شدن با خطر را بیاموزد. تن به مخاطره بزند و به تدریج اعتماد به نفس بیشتری بدست آورد. باید خطر کردن را در ذهن خود به تصویر بکشد و آن را در دنیای واقعی نیز اجرا نماید.‌
۱۱‌) شخصیت نمایشی‌
شخصیت نمایشی بر آن است که کاستی‌های نفس خود را با به نمایش گذاشتن اموال و دارایی‌هایش جبران کند. برای این فرد پول در حکم همه چیز است. پول می‌تواند برایش مهر و محبت و توجه خریداری کند بدون پول احساس می‌کند که مهر و عشق و دیگران را از دست می‌دهد. او نمی‌تواند متقاضی مهر و عشق شود امّا می‌خواهد آن را خریداری کند. وی نمی‌تواند احساساتش را مستقیماً ابراز کند بنابراین پول را جایگزین آن می کند. او خود را مستحق مهر و محبتی که دریافت می‌کند، نمی‌بیند و گمان می‌کند او را نه به خاطر خودش بلکه به دلیل موفقیت مادی دوست دارند. ‌
▪ حال چنین شخصیتی چه باید بکند؟
او باید احساسات خود را با دیگران در میان بگذارد، به دیگران اجازه دهد درون او را بشناسند و روی تصور ذهنی‌اش کار کند.‌
۱۲‌) شخصیت منفرد ‌
چنین فردی همیشه می‌خواهد ثابت کند که به دیگران احتیاج ندارد. او در مرحله‌ای از رشد خود مهر و محبت را که نیاز داشته به دست نیاورده بنابراین به این نتیجه رسیده است که به دو مقولهِ مهم زندگی نیاز ندارد. او آموخته که باید خودکفا باشد، وی به شدت حساس است و روحیه‌ای ظریف و شکننده دارد که تاکنون بارها از این مسئله لطمه خورده است، او آموخته که کمتر به دیگران توجه کند و آموخته که از احساسات خود منفک باشد، چون رویارویی با احساسات دردناک است.
شخصیت منفرد بدلیل نیاز فراوان به مهر و محبت احساس گناه می‌کند بنابراین نیازهایش را منکر می‌شود و مغرورانه می‌گوید، نمی‌توانم به تنهایی این کار را انجام دهم، نیازی به دیگران ندارم، چون نیازش را واضح بیان نمی‌کند، پیوسته ناامید است و در محاسبات خود آسیب می‌بیند، او از اینکه نیازهای همسرش را برآورده کند احساس رنجش می‌کند.
برای او نیاز نشانهِ ضعف است. ساده‌ترین کاری که او انجام می‌دهد، قطع رابطه با دیگران و انزوا است و هر چه بیشتر حس کند که تنها شده از مهر و عشقی که نیازمند آن است محروم می‌ماند. در این مرحله او باید چه کاری انجام دهد؟باید نیازهایش را با دیگران در میان بگذارد، رنج‌هایش را نشان دهد. انتظارات خود را مطرح کند. اگر احساس انزوا کرد فرد مورد علاقه‌ای را پیدا کند و احساساتش را به او بگوید و باید بداند که نیاز کلمهِ بدی نیست. او باید بیاموزد که کسانی را پیدا کند تا نیازهای او را برآورده سازند و در مشکلات یاریش کنند.‌
۱۳)شخصیت فداکار
چنین شخصیتی به این نتیجه رسیده که مهر و محبت به معنای فداکاری برای دیگران است. او در دوران کودکی از پدر و مادرش شنیده که آنها در حق او از خودگذشتگی کرده‌اند و فداکاری نموده‌اند. بنابراین متقابلاً انتظار فداکاری دارند، برای او مهر و محبت موضوعی خسته‌کننده است زیرا برای نشان دادن این دو همیشه باید کاری را انجام دهد که ترجیح می‌دهد نکند، او هرگز نمی‌تواند به خواسته‌هایش برسد زیرا این بسیار خودخواهانه است. او انتظار دارد کسی که از نعمت فداکاری او برخوردار می‌شود، متقابلاً از خودگذشتگی بی‌حد و حساب نشان دهد. حال یک چنین فردی باید چه انجام دهد؟ ‌بار سنگینی را که مهر و محبت دیگران گذاشته سبک کند. باید پدر و مادرش را به خاطر این بار سنگین ببخشد. ‌بدون چشم‌داشت محبت کند ولی از خواسته‌های خود صرف‌نظر نکند.‌
 
محقق، پژوهشگر و نگارنده: لیدا کاکیا، کارشناس ارشد تعلیم و تربیت تطبیقی‌ به نقل از روزنامه اطلاعات
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:51 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شما میوه چه درختی هستید؟
شما میوه چه درختی هستید؟▪ ( ۲۴ خرداد تا ۴ تیر) درخت سیب ( عشق)
فردی آرام، گاهی اوقات خجالتی، بسیار جذاب و دلربا با رفتاری مناسب و سنجیده، ماجراجو و بی باک، حساس و ... دوست دارید که دیگران را دوست داشته باشید و سایرین هم شما را دوست داشته باشند. با وفا، حساس و بسیار بخشنده و با استعداد. شما عاشق بچه ها هستید.
▪ ( ۲۵ اردیبهشت تا ۳ خرداد) ( ۲۲ آبان تا ۱ آذر) درخت ون ( بلند پروازی)
فوق العاده جذاب، پرانرژی، خودجوش و پر مسئولیت هستید.انتقاد را دوست ندارید. جاه طلب، بلند پرواز، باهوش، مستعد و قابل اطمینان هستید. به پول اهیمت می دهید. خواستار توجه از سوی دیگران هستید و به پشتوانه و حمایت احساسی نیاز دارید.
▪ (۲۲ آذر تا ۱ دی) درخت راش ( خلاقیت)
فردی با سلیقه،کسی که به ظاهر خودش اهمیت زیادی می دهد. یک برنامه ریز خوب برای زندگی و کار و مسائل اقتصادی، فردی که بدون لزوم بی گدار به آب نمی زند. منطقی و مونس و یاری بی نظیر در زندگی به شمار می روید.
▪ (۲۶ تیر تا ۴ مرداد) ( ۲۵ دی تا ۳ بهمن) درخت سرو ( اعتماد به نفس)
فردی با توان و قدرت فوق العاده، کسی که می داند چطور خود را با شرایط مختلف در زندگی وفق بدهد.هدیای غیر منتظره را دوست دارد و از سلامتی بدنی برخوردار است. خجالتی نیست و اعتماد به نفس دارد. سخنرانی برجسته، فردی مصمم و با اراده، کمی عجول و بی طاقت و دوست دارد که دیگران را تحت تأثیر قرار بدهد. با استعداد، سخت کوش و اغلب خوش بین است و قادر است سریع تصمیم بگیرد.
▪ (۱۵ تا ۲۴ اردیبهشت) ( ۱۲ تا ۲۱ آبان) درخت شاه بلوط ( درستکاری)
هیکل و اندامی خارق العاده، پرابهت، حس عدالت خواهی بالا، یک طراح و سیاستمدار است. به راحتی آزرده خاطر می شود. بسیار حساس، کوشا، گاهی اوقات برتر از دیگران عمل می کند و گاهی در ارتباطات خود با سایرین سوء تفاهم برایش بوجود می آید. خانواده مدار و از لحاظ فیزیکی روی فرم است.
▪ (۱۴ تا ۲۳ مرداد) ( ۹ تا ۱۸ بهمن) درخت سدر ( وفاداری)
فردی قوی، عضلانی، انعطاف پذیر، کسی که آنچه زندگی به اجبار به او می دهد می پذیرد و اما لزوماً آن را دوست ندارد. سعی می کند ساده و خوش بین باشد.دوست دارد از نظر مالی مستقل عمل کند. مهربان و عاطفی، از تنهائی متنفر، با وفا و گاهی اوقات هم به زودی عصبانی می شود. با احتیاط، تحصیل علم و دانش و کمک به دیگران را دوست دارد.
▪ (۱۶ تا ۲۵ تیر) ( ۱۲ تا ۲۴ دی) درخت نارون ( بزرگواری)
قیافه و ظاهری خوب دارد و در پوشیدن لباس خوش سلیقه است. تقاضا و خواسته های او در حد اعتدال است. کم ادعا است و اشتباهات را فراموش نمی کند. با نشاط و سرزنده است و دوست دارد راهنمایی بشود اما نه اینکه از دیگران اطاعت کند. شریکی درستکار و با وفا و دوست دارد برای سایرین تصمیم بگیرد. بزرگوار و نجیب، سخاوتمند و شوخ طبع و فردی کارآمد است.
▪ ( ۱۴ تا ۲۳ خرداد) ( ۱۲ تا ۲۱ آذر) درخت انجیر ( حساسیت)
فردی مستقل، درستکار، با وفا که از ضد و نقیض گویی و بحث متنفر است. زندگی و دوستانش را دوست دارد. از بچه ها و حیوانات لذت میبرد. اجتماعی و شوخ طبع است و دوست دارد که بعد از ساعت های طولانی کار سخت استراحت کند و از استعداد هنری و هوش بالایی برخوردار است.
▪ (۵ تیر تا ۱۵ تیر) ( ۲ تا ۱۱ دی) درخت صنوبر ( رمز و راز)
فوق العاده با سلیقه است و نمی تواند تنش و فشار عصبی را تحمل کند. زیبایی را دوست دارد. گاهی افسرده می شود. سرسخت و لجباز است و به همان نسبت که دوست دارد نزدیکان خود را حمایت و مراقبت کند با افراد غریبه هم به همان شکل رفتار میکند. نسبتاً کم ادعا، سخت کوش، با استعداد، فداکار، دور از خودپسندی و فردی که دوستان زیادی دارد و بسیار قابل اعتماد است.
▪ ( ۲۴ شهریور تا ۳ مهر) ( ۲۲ تا ۳۰ اسفند) درخت فندق ( خارق العادگی)
جذاب و گیرا، شوخ طبع، بسیار فهمیده و فردی که می داند چطور روی دیگران تأثیر ماندگار داشته باشد. در امور اجتماعی، فعال، مردمی و اغلب اوقات دمدمی مزاج، درستکار، کمال گرا و در رعایت عدل و انصاف قاضی خوبی است.
▪ ( ۱۳ تا ۲۲ شهریور ) ( ۱۱ تا ۲۱ اسفند) درخت لیمو ترش ( شک و تردید)
یا هوش و سخت کوش است و آنچه را زندگی به او می دهد می پذیرد. البته بعد از آنکه سعی می کند شرایط بد را به خوب تغییر بدهد. از فشارهای عصبی نفرت دارد. از مسافرت و تعطیلات کوتاه لذت میبرد. ممکن است خشن به نظر بیاید اما واقعاً روحی لطیف دارد. همیشه آماده جانفشانی برای افراد خانواده و دوستان است. بسیار بااستعداد است اما برای استفاده و بهره بردن از آنها باید زمان پیدا کند. خصلت رهبری بالایی دارد و فوق العاده وفادار است.
▪ ( ۴ تا ۱۳ خرداد) ( ۲ تا ۱۱ آذر) درخت ممرز ( خوش سلیقگی)
زیباست و به اوضاع و احوال و ظاهر خود توجه دارد. خوش سلیقه و فداکار است وزندگی را تا جایی که ممکن باشد راحت می گیرد. زندگی را به سوی منطق و انضباط سوق می دهد. به دنبال مهربانی و تقدیر از دوستان است. تصمیم گیری برای او سخت است و فردی بسیار قابل اعتماد به شمار می رود.
▪ ( ۱۱ تا ۲۰ فروردین) ( ۱۴ تا ۲۳ مهر) درخت افرا ( استقلال فکری)
فردی معمولی نیست و سرشار از تصور و خلاقیت و ابتکار، خجالتی و تودار، بلندپرواز و مغرور است. متکی به نفس، به دنبال تجارب جدید و گاهی عصبی است اما حافظه و ذهنی قوی دارد و به آسانی یاد می گیرد و همیشه می خواهد اثری خوب روی دیگران داشته باشد.
▪ ( ۲۳ شهریور) درخت زیتون ( عقل)
عاشق مهربانی و رأفت، منطقی و متعادل است و از خشونت دوری می کند. بردبار و شکیبا،با نشاط و سرزنده، آرام و عادل است و قلبی رئوف و مهربان دارد. از هرگونه بخل و حسادت دوری می کند. عاشق مطالعه است و از معاشرت با افراد آگاه و فرهیخته لذت می برد.
▪ (۲۴ مرداد تا ۲ شهریور) ( ۱۹ تا ۳۰ بهمن) درخت کاج ( صلح وآشتی)
عاشق مصاحبت و شرکت در گفتگوهایی است که به توافق منجر بشود. باید در زندگی آرامش داشته باشد. عاشق کمک کردن به دیگران است و تخیلی پویا دارد. دوست دارد شعر بسازد و به مد علاقه ندارد. همیشه ملاحظه دیگران را می کند. با همه خیلی دوستانه رفتار می کند. احساسات لطیفی دارد و به عاطفه و اطمینان خاطر نیاز دارد.
▪ ( ۱ تا ۱۴ اردیبهشت) ( ۵ تا ۱۳ مرداد) ( ۴ تا ۸ بهمن) درخت سپیدار (تردید و عدم ثبات)
جذاب به نظرمی آید. با استعداد است.اما اعتماد به نفس بالایی ندارد. در مواقع لزوم بسیار شجاع است و به مهربانی و جوی خوشایند نیاز دارد. بسیار مشکل پسند و غالباً تنها است و طبعی هنرمندانه دارد. هماهنگ کننده خوبی است و به فلسفه علاقمند است. در هر موقعیتی قابل اعتماد است و به طور جدی در امور مشارکت دارد.
▪ ( ۱ تا ۱۰ فروردین) ( ۴ تا ۱۳ مهر) درخت زبان گنجشک ( حساسیت)
سرشار از جذابیت، با نشاط و سرزنده است و دوست دارد توجه دیگران را به خود جلب کند. عاشق زندگی، فعالیت و حتی پیچیدگی ها است. مستقل، خوش سلیقه، پراحساس،یار و هم صحبتی خوب است. کسی که تمایل به عفو و گذشت ندارد.
▪ (۲۱ تا ۳۱ فروردین) ( ۲۴ مهر تا ۱۱ آبان) درخت گردو ( اشتیاق و شور)
نجیب و با دید وسیع نسبت به جهان، خودجوش و بلندپروازی او نامحدود است. فردی غیرقابل انعطاف، شریکی استثنائی اما بدقلق است. همیشه مورد علاقه نیست اما اغلب تمجید و تحسین می شود. مدیر و باهوش، بسیار پر حرارت اما گاهی اوقات مغرور است.
▪ ( ۳ تا ۱۲ شهریور) ( ۱ تا ۱۰ اسفند) درخت بید مجنون ( اندوه)
فردی که دوست دارد از فشارهای روحی دور باشد. زندگی خانوادگی را دوست دارد و سرشار از امید و رؤیا است. جذاب، بسیارمهربان، عاشق زیبایی، با استعداد زیاد در موسیقی، عاشق سفر به نقاط غیرمعمول، خستگی ناپذیر، غیرقابل پیش بینی، درستکار و فردی که می تواند تحت تأثیر قرار بگیرد اما نه هنگامی که در تنگنا باشد. حس ششم خوبی دارد و عاشق خنداندن دیگران است.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:02 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شماره تولد نشانگر شخصیت ماست
شماره تولد نشانگر شخصیت ماستروان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید:فرض می کنیم که شما متولد ۸ مهر ۱۳۵۵ هستید. مهر، ماه هفتم (۷) سال است پس ابتدا روز تولد را همراه با عدد ماه و عدد سال جمع می کنیم: ۱۳۷۰=۱۳۵۵+۷+۸. سپس اعداد عددی را که بدست می آوریم با هم جمع می کنیم: ۱۱=۰+۷+۳+۱اگر عدد دو رقمی بود باز هم اعداد را با هم جمع می کنیم تا زمانی که به یک عدد تک رقمی برسیم: ۲=۱+۱. در این مثال شماره تولد ۲ است و اکنون می توانید آنچه را که مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید. حال شماره تولد خود را بدست آورید و در زیر تفسیر شماره تولد خود را بخوانید.
● تفسیر اعداد
۱) خالق و مبتکر:
«یک»ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال «یک»ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارت های سیاسی را یاد می گیرند. همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که «بهترین» باشند. در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند.
۲) پیام آور صلح:
«دو» ها سیاستمدار به دنیا می آیند! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند. اصلا تنهایی را دوست ندارند. دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد. اما از طرف دیگر، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند. از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتمادبه نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند.
۳) قلب تپنده زندگی:
«سه»ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال، اجتماعی، جذاب، رمانتیک و بسیار بردبار و پر تحمل. خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود را به کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایانه تری هم ببینند.
۴) محافظه کار:
«چهار»ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند. بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربان تر باشند.
۵) ناهماهنگ با جماعت:
«پنج»ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطرپذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود، غالبا برایشان درد سر ساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند و دوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری، تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند.
۶) رمانتیک و احساساتی:
«شش»ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند. یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنر و موسیقی هستند. دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند. «شش»ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند.
۷) عاقل و خردمند:
«هفت»ها جستجوگر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند. احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با اینکه درمورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعار آنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوف های آینده هستند; طالبان علم که به هر چه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند. مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه!
۸) آدم کله گنده:
«هشت»ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستند و طرح ها و نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسئولیت افراد را برعهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان را به وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند.
۹) اجرا کننده و بازیگر:
«نه»ها ذاتا هنرمند هستند. بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج می کنند. با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ کس برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید.
در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد. آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقت ها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:03 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شناخت انسان ها بر اساس اسم آنها
با این روش شما می توانید به شناخت خصوصیت انسان ها از روی حرف اول اسم آن ها پی ببرید:
الف) خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم می باشد و با همه کس زود صمیمی می شود و در زندگی در جنگ و جدال و گفتگو بسر می برد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هرچه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.
ب) فردی خوش قیافه و زیبا وبا محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.
پ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «پ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ب» آغاز می شود.
ت) او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه می شود سریع توبه می کند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی آن است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد.
ث) فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن می باشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد.
ج) فردی باشد زیبا و خوش اخلاق وبا محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج می برد و این مریضی هرچند وقت یکبار اشکار می شود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفیدپوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان واشفته می باشد و از کار خود حیران است.
چ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «چ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
ح) او فردی زیبا، خوش اخلاق، حق گو و کینه ای است و حرف ها را در دلش به خوبی نگه می دارد. او همیشه به نوعی در بحث و جدل و جنگ بسر می برد.
خ) فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هرچه سعی می کند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود
د) او فردی با دیانت، پرفکر، بشاش، زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه درحال ترقی می باشد.
ر) او فردی است خوش اخلاق، میانه رو، آتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بدگویی می کنند. او فردی است طمعکار، زیبا چهره، خوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد می رسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است.
ز) زیبا، خوش اخلاق، با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از سردرد و زانودرد در عذاب می باشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سرگردان می شود.
ژ ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «ژ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
س) او فردی می باشد پراستعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور و متکبر می باشد و هر کاری که میل داشت انجام می دهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر می برد فردی باشد آتشی مزاج و همیشه در چشم اهل و اعیان پر هیبت به چشم می آید.
ش) او فردی است مشفق، مهربان، جنگجو، عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود می خورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ می ماند و بسیار لجباز است.
ص) فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور می کند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر می باشد.
ض) او فردی است خوش اخلاق و زیرک و دانا و کینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمی دهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق می باشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هرکار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است.
ط) او فردی است پاک و خوش اخلاق و خوش گذران و خو نگرم و پیراهن سیاه بر او خوشایند نیست و دوستی بسیار می کند.
ظ) او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک و مقرراتی می باشد و اطرافیان پشت سر او بدگویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان آن است که با دوستان تفریح کند.
ع) او فردی باشد بلندمرتبه، پر گذشت، خوش اخلاق، بخشنده و مقرراتی وخشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمی داند و در دوستی با دیگران پآینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند.
غ) زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس ناامیدی کند در فکر می رود و به گذشته و آینده خود می اندیشد دانا وعالم است و زندگی را با صلح و صداقت دوست دارد.
ف) او فردی است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج می کشد و در زندگی چند بار شکست می خورد ولی در آینده به مقام و منزلت خوبی می رسد.
ق) فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار می کشد و موفق می شود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد می کند.
ک) او فردی است زیبا و خوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب می باشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد.
گ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «گ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
ل) فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرافیان نزدیک خود می باشد.
م) خوش اخلاق و با محبت و خون گرم و نترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بدگویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی می شود و سریع خاموش می شود و در تمام کارها تقاضای کمک کند.
ن) او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج می باشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی و خشک می شود همچون قاضی می باشد و در حقوق خود ودیگران به میزان برخورد کند.
و) فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور می شود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را می گویند.
ه) او فردی است که همیشه اطرا فیان را امر و نهی می کند و زیبا چهره، تندخو و آتشی مزاج و طبع او گرم می باشد.
ی) او فردی است پر فکر و زیبا و با هرکس درافتد بر او غالب گردد. دمدمی مزاج می باشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است. او فردی است چهارشانه و از مریضی شکم، گاه گاهی رنج می برد.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:03 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

شناخت انواع شخصیت ها


شناخت انواع شخصیت هامردم، معمولاً به شخصیت ازجهت تأثیری که فرد در دیگران ایجاد می کند و یا مهمترین تأثیراتی که در دیگران باقی می گذارد، می نگرند. مثلاً او را شخصی پرخاشگر یا مسالمت جو می دانند. اما روانشناسان، به هنگام بررسی «شخصیت» به آن به عنوان مرکز ساختمانها و عملیات روانی ثابت، می نگرند که سازمان دهنده مهارتهای فرد و موجب کنشها و واکنشهای او در محیط زندگی که مایه تمایزش از دیگران است، می باشد.
به عبارت دیگر، شخصیت، نوعی سازماندهی دنیای دستگاهها و سیستمهای بدنی و روانی فرد است که سرشت و فطرت ویژه او را در سازگاری با محیط، مشخص می سازد.
بنابراین روانشناسان، وقتی شخصیت را مورد مطالعه قرار می دهند به فرد به عنوان مجموعه ای که دارای کنش و واکنش است می نگرند درست مانند یک مجموعه به هم پیوسته که کلیه دستگاه های جسمی و روانی آن در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و رفتارها و واکنش های فرد را طوری مشخص می کند که او را از دیگران متمایز می سازد.
در قرآن، توصیف شخصیت انسان و خصوصیات علمی آن که باعث تمایز انسان از دیگر مخلوقات خداوند است آمده است، چنانکه برخی از مدل ها و نمونه های عمومی شخصیت انسان که با برخی از ویژگی های اساسی مشخص هستند، نیز وصف شده است.
روانشناسان معاصر، به هنگام تحقیق پیرامون عوامل شخصیت ساز، معمولاً عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهند و در بررسی عوامل بیولوژیک، به مسئله تأثیر وراثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم فرض و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می دهند.
بنابراین عوامل مشخص کننده شخصیت، را می توان به دو گروه اصلی تقسیم کرد: عوامل وراثتی، یعنی عاملی که از ساختمان طبیعی خود فرد منبعث می شود و عوامل محیطی، یعنی عواملی که از محیط اجتماعی- فرهنگی خارج از وجود انسان، نشأت می گیرد. روانشناسان به هنگام بحث درباره خصوصیات شخصیت منبعث از طبیعت ساختمان خود فرد، تنها به مطالعه عوامل جسمی- بیولوژیک توجه می کنند و جنبه روانی انسان را به فراموشی می سپارند و از آن غافل می مانند.
البته عذر روانشناسی که در پژوهشهای خود، از روش تجربی پیروی می کنند و متعرض جنبه معنوی انسان نمی شوند تا اندازه ای پذیرفته است، زیرا نمی دانند چگونه از راه پژوهشی علمی، به انسان دست یابند. اما ناتوانی آنان دررسیدن به جنبه معنوی انسان از طریق کاوش علمی نباید باعث شود که به هنگام کوشش برای درک شخصیت و علل رفتار او اعم از بهنجار و ناهنجار، از این جنبه معنوی به طور کامل غفلت ورزند.
«اریک فروم»روانکار معروف، قصور و عجز روانشناسی جدید را در خصوص شناخت صحیح انسان که ناشی از عدم توجه به بررسی جنبه روانی انسان است، مشاهده کرده است. او چنین می گوید: «... سنتی که روانشناسی را علم بررسی روح انسان، آن هم با توجه به فضایل و خوشبختی او می شمرد اکنون کاملاً به کناری گذاشته شده است. بدون شناخت ماهیت انسان و عوامل تعیین کننده شخصیت، اعم از عوامل مادی و معنوی، درک روشن و کامل شخصیت انسان، امکان پذیر نیست. اصولاً اکتفا کردن به بررسی عوامل جسمی- بیولوژیک و نادیده گرفتن جنبه روانی انسان، طبیعتاً تصویری مبهم و غیردقیق از شخصیت، به دست می دهد.
الف) آفرینش انسان:
قرآن، کیفیت خلقت انسان ازماده و روح را بیان کرده است. براساس بیان قرآن، خداوند از روح خود در خاک، البته پس از طی مراحل مختلف تکوین آن وتبدیل مثل به گل، گل سیاه گندیده و گل کوزه گری دمید و او را آفرید.
«به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به ملائکه گفت: من بشری را از گل می آفرینم، هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خودم در آن دمیدم، برای او سجده کنید.»(سوره زمل، ۷۱،۷۲)
کلمه «روح» در قرآن، معانی متعددی دارد. روحی که در آیات مربوط به خلقت آدم(ع) آفریده است، به معنای «روحی» از خداوند است که انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق ورزیدن نسبت به حق می کند و نیز روح به معنای «عنصر علوی» است که انسان را آماده تحقق اموری والا و کسب صفاتی مقدس و... می سازد و او را برای ارتقا به مقامی بالاتر از حیوان، شایسته می گرداند و هدف و غایت والا و خطوط اصلی زندگی آن را برایش مشخص و ترسیم می کند. علاوه براین، بر گرایش او بر منشأ ارزشها و معارفی که حقیقت وجود انسان برای تحقق آنهاست، نیز می افزاید.
به همین دلیل، ساختار وجودی انسان با سایر مخلوقات تفاوت دارد. اجمالاً می توان گفت که وجه تمایز انسان از حیوان، درواقع وجود همین بارقه روح خداوندی در انسان است که فقط او (و نه موجودی دیگر) را آماده شناخت خداوند ایمان به او و عبادت ذات حق و کسب علوم و بهره گیری از آن به منظور ایجاد تمدن در روی زمین و پایبندی به ارزشها و اخلاقیات والا در رفتارهای فردی و اجتماعی کرده است.
ب) تضاد روانی:
انسان از نظر شخصیت، دارای یک سلسله خصوصیات حیوانی است، که در نیازهای جسمانی متبلور هستند و این نیازها به خاطر حفظ ذات و بقای نوع، باید ارضا شوند. او همچنین دارای صفات ملکوتی است که در اشتیاق روحی، نسبت به شناخت خداوند متعال و ایمان به او و عبادت و تقدیس و تنزیه دارای مقامی متبلور هستند. گاهی میان این دو نوع خصوصیات شخصیتی انسان، تعارض پیش می آید و خود انسان نیز این نزاع درونی بین این دو جنبه شخصیتی را احساس می کند. قرآن به حالت نزاع میان جنبه های جسمانی و روانی انسان چنین اشاره می فرماید:
«پس هرکس از حکم خدا سرکش و طاغی شد و زندگی دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست و هرکس از حضور در پیشگاه ربوبیت بترسید و از هوای نفس دوری جست، همانا بهشت، منزلگاه اوست.» (سوره نازعات، آیات ۳۷ تا ۴۱)
شاید مشیت خداوندی چنین اقتضا داشته باشد، که انسان، در میان سختیهای دیگر زندگی، از تضاد در این خواسته های جسمانی و روانی نیز رنج ببرد. «ما نوع انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم.» (سوره بلد، آیه۴)
و نیز شاید مشیت الهی بر این، قرارگرفته باشد که روش انسان در حل این مشکل، همان آزمایش حقیقی و اساسی باشد که خداوند در این دنیا برای انسان مقرر فرموده است. کسانی که بتوانند جنبه های معنوی و مادی شخصیت را در خود جمع کنند و حتی الامکان بیشترین هماهنگی و تعادل را میان آنها برقرار سازند، از این آزمایش، موفق و سربلند بیرون می آیند و شایسته پاداش خوشبختی دنیا و آخرت می شوند. «به حقیقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندید) و (بدانید) که نزد خدا اجر عظیم (بهشت ابد) خواهد بود.» (تغابن، آیه۱۵)
شاید مقتضای حکمت و رحمت خداوند متعال، این است که انسان را با کلیه امکانات لازم، برای حل این تضاد و عبور از مرحله این آزمایش مشکل، کمک کند. از این رو برای تمیز و تشخیص خیر و شر و حق و باطل، به انسان، عقل عطا فرموده است. همچنین به او آزادی اراده و انتخاب داده است تا بتواند در این درگیری تصمیم بگیرد و هر راهی که خود برای حل این تضاد می پسندد انتخاب کند. اصولاً پایه و زیربنای مسئولیت و حسابرسی انسان را همین آزادی اراده و انتخاب راه حل این تضاد، تشکیل می دهد: «راه خیر و شر (حق و باطل، بهشت و دوزخ) را به او ننمودیم؟ (بلد، آیه۱۰)
بنابراین، ساختمان وجودی انسان( فطرت) هم استعداد انجام کارهای زشت و پیروی از هوای نفس و شهوات جسمانی و غرق شدن در لذتهای ملموس و تمایلات دنیوی را دارد و هم آمادگی ارتقا به اوج فضیلت و تقوا و اخلاقیات عالی انسان و عمل صالح و پیامدهای آن را، یعنی رسیدن به آرامش روانی و خوشبختی معنوی.
اگر انسان در زندگی خود، لذتهای دنیوی را انتخاب کند و دنباله رو هوای نفس و شهوات باشد و خدا و روز جزا را فراموش کند، از عقل خود که فاصله میان او و حیوان است استفاده نکرده است. انسانی که این گونه زندگی می کند فاقد شخصیتی رشد یافته است. چنین، درست مانند کودکی است که به جز تمایلات و نیازهای خود، هیچ چیز برایش اهمیتی ندارد و در واقع، هنوز اراده اش قوی نشده و کیفیت و حاکمیت بر هوای نفس و خواسته دل را نیاموخته است. از این رو، همواره دنباله رو خواسته و تسلیم وسوسه های «نفس اماره به سوء» است.
من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدیها ا مر می کند، مگر آنچه را که پروردگارم رحم کند. پروردگارم غفور و رحیم است.» (یوسف، آیه۵۳)
وقتی انسان، به درجه بالاتری از رشد و کمال برسد، وجدانش بیدار می شود و سستی اراده و پیروی از هواها و شهوات نفس و لذتهای دنیا را که موجب لغزش و گناهش هستند، محکوم می کند و ضمن احساس گناه، نفس خود را به سبب افراط در گناه، سرزنش می کند و با طلب بخشش و توبه به سوی خدا روی می آورد، در این حالت، او تحت تأثیر نفس «لوامه» قرار دارد.
«قسم به روز بزرگ (قیامت) و قسم به نفس پر حسرت و ملامت (یعنی نفس انسان که در قیامت، خود را بر تقصیر و گناه بسیار ملامت می کند.)» (قیامت، آیات۱،۲)
اگر انسان، در توبه و تقرب به خداوند متعال، از طریق انجام عملی صالح و دوری از موجبات خشم خدا، اخلاص داشته باشد و به طور کامل بر هوای نفس و خواسته های جسمانی خود حاکم باشد، نوعی تعادل همه جانبه میان خواسته های جسمانی و روحانی خویش به وجود آورده است. در این صورت می توان گفت: فرد به بالاترین مرحله رشد و تکامل بشری نایل آمده است. یعنی مرحله ای که نفس انسان در آرامش و اطمینان و قادر به سر می برد، آنگاه صفت «مطمئنه» کاملاً بر آنها منطبق خواهد شد.
آن هنگام، به اهل ایمان خطاب لطف رسد که ای نفس قدس مطمئن و دل آرام (به یاد خدا)، امروز به حضور پروردگارت بازآی که تو خشنود (به نعمتهای ابدی او) و او راضی (از اعمال نیک) تو است. باز آی و در صف بندگان خاص من در آی و در بهشت من داخل شو.» (فجر، آیات۲۷، ۳۰)
این مفاهیم سه گانه نفس، یعنی نفس اماره به سوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه را می توان حالتهایی تصور کرد که شخصیت انسان در سطوح مختلف رشد، به آن متصف می شود و شخصیت انسان در جریان تضاد درونی میان جنبه های مادی و معنوی ماهیت ساختاری خویش، آنها را پشت سر می گذارد.
زمانی که شخصیت انسان در پایین ترین سطح، قراردارد به طوری که هواها و شهوات و لذتهای جسمانی و دنیوی بر او مسلط اند، در واقع تحت حاکمیت نفس اماره می باشد و هنگامی که به بالاترین درجه رشد و کمال بشری می رسد تا آن جا که تعادل کامل میان خواسته های جسمانی و روانی او برقرار می شود، آنگاه به مرحله ای رسیده است که صفت نفس مطمئنه بر آن تطبیق می کند.
حد وسط میان این دو مرحله، مرحله ای است که انسان، نفس خود را نسبت به خطاهایی که مرتکب شده است به محاسبه می کشد و از ارتکاب کارهایی که موجب خشم خدا و سرزنش وجدان می شوند جدا امتناع می ورزد.
لازم به تذکر است که پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، زیگموند فروید مؤسسه روانکاوی، در خصوص شخصیت، نظریه ای ارائه داد و براساس آن نفس را به سه بخش متمایز تقسیم کرد که شباهتهایی به مفاهیم نفس اماره و لوامه و مطمئنه در قرآن دارد. فروید، معتقد است که نفس انسان دارای سه بخش «او»، «من» و «من برتر» است. انواع شخصیت هایی که در قرآن مطرح شده اند عبارتند از :
الف ) مومنان
▪ خصوصیات عقیدتی: ایمان به خدا، پیامبران، کتب آسمانی، فرشتگان، روز قیامت- روز رستاخیز و حساب بهشت و دوزخ، غیب و قدر.
▪ خصوصیات عبادی: عبادت خدا و انجام فرایض از قبیل نماز، روزه، زکات، حج، جهاد در راه خدا، ذکر دائم خدا و...
▪ خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: رفتار خوب با مردم، وجود احسان، تعاون و همکاری، اتحاد و همبستگی، امر به معروف و نهی از منکر و اجتناب از کارهای بیهوده.
▪ خصوصیات مربوط به روابط خانوادگی: نیکی به والدین و خویشاوندان، حسن معاشرت همسران نسبت به یکدیگر، سرپرستی خانواده و پرداخت نفقه به آنها.
▪ خصوصیات اخلاقی، صبر، بردباری، صداقت، عدالت، پاکدامنی، اعمال شدت در گرفتن حق و در راه خدا و...
▪ خصوصیات عاطفی و انفعالی: خدادوستی، ترس از عذاب خدا، امید به رحمت خدا و...
▪ خصوصیات عقلانی و شناختی: تفکر در هستی و آفرینش خدا، طلب شناخت و دانش، عدم پیروی از گمان، جستجوی حقیقت، آزادی فکر و عقیده.
▪ خصوصیات مربوط به زندگی عملی و حرفه ای: اخلاص در عمل و خوب کار کردن، تلاش فعالانه و مجدانه برای کسب روزی.
▪ خصوصیات بدنی: نیرومندی، سلامت، پاکیزگی، طهارت.
اگر به مجموعه این خصوصیات که قرآن، مؤمنان را به آن توصیف کرده است بیندیشیم، می توانیم تصویر دقیق و پر از نشاط زندگی مؤمن را در ذهن خود مجسم کنیم. تصویری که قرآن از مؤمن ارائه می دهد تصویر انسان کامل در حدود امکانات بشری است و آنچه که خدا از ما می خواهد تلاش همه جانبه برای وصول به این کمال است.
خصوصیات مزبور در شخصیت مؤمن مستقل از هم نیستند، بلکه در همدیگر تأثیر و تأثر دارند و مکمل یکدیگرند و نیز مشترکا رفتار مؤمن را در کلید زمینه های زندگی جهت می دهند. به همین دلیل، رفتار مؤمن چه در ارتباط با پروردگار یا ارتباط با مردم و یا با خود، هماهنگ است بدیهی است که گروه مؤمنان از نظر تقوا یکسان نیستند و درجات مختلف دارند که قرآن سه درجه را برای آنان ذکر کرده است:
مؤمنانی که به خود ظلم می کنند، مؤمنانی که میانه رو هستند و مؤمنان پیشتاز خیر.
«سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، (اما) از میان آنها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و عده ای به اذن خدا در نیکیها از همه (پیشی) گرفتند و این فضیلتی بزرگ است. «سوره فاطر، آیه ۳۲»
«ابن کثیر» در تفسیر این آیه می گوید: «ظالم به نفس، یعنی کسی که در انجام برخی از واجبات، کوتاهی می کند و مرتکب برخی از محرمات می شود و میانه رو کسی است که واجبات را انجام می دهد و محرمات را ترک می گوید اما گاهی هم برخی از اعمال مستحب را انجام نمی دهد و یا مرتکب برخی از مکروهات می شود و پیشتاز در امر خیر کسی است که واجبات و مستحبات را انجام می دهد و محرمات و مکروهات و حتی برخی از اعمال مباح را ترک می کند.»
ب) کافران:
قرآن در آیات زیادی به کافران اشاره می کند و پاره ای از خصوصیات ویژه و اصلی برای آنها نام می برد.
▪ خصوصیات عقیدتی: عدم ایمان به یگانگی خدا، پیامبران، روز قیامت و رستاخیز و حساب.
▪ خصوصیات عبادی: به جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه سودی برای آنان دارد و نه زیانی.
▪ خصوصیات مربوط به روابط خانوادگی: ظلم: کافران، در رفتارشان با مؤمنان متجاوز هستند. آنها را مورد تمسخر قرار می دهند و به حقوقشان تجاوز می کنند و نیز امر به منکر و نهی از معروف می نمایند.
▪ خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: قطع رابطه با خویشاوندان.
▪ خصوصیات اخلاقی: پیمان شکنی، فسق و فجور و پیروی از هوای نفس و شهوات و غرور و تکبر.
▪ خصوصیات انفعالی و عاطفی: نفرت و کینه نسبت به مؤمنان و حسادتشان به مؤمنان در نعمتهایی که خداوند به آنها عطا فرموده است.
▪ خصوصیات عقلانی و شناختی: جمود فکری و ناتوانی در ادراک و تعقل، مهرزدگی بر دلهای آنها، تقلید کورکورانه از عقاید و سنتهای پدران و فریب دادن خود.
شخصیتهای کافر از دید قرآن، دچار جمود فکری اند و از ادراک حقیقت توحید که اسلام، مردم را به آن فرا می خواند عاجز هستند. به همین دلیل قرآن آنها را این گونه توصیف می کند: «خدا بر دلها و گوشهای آنها مهر زده و بر چشمهای آنها پرده افکنده شده...» (بقره، آیه ۷)
ج)منافقان:
منافقان مردمی با شخصیتی ضعیف و متزلزل بودند که نمی توانستند موضع آشکاری در برابر ایمان اتخاذ کنند. قرآن خصوصیات مشخص کننده آنها را یادآور شده و آنها را به شدیدترین عذاب تهدید کرده است.
«زیرا منافقان در پایین ترین درجه و مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت (بنابراین از طرح دوستی با دشمنان خدا که نشانه نفاق است بپرهیزید). «نساء آیه ۱۴۵».
مهمترین خصوصیات اخلاقی منافقان را که در قرآن آمده است- می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
▪ خصوصیات عقیدتی: عدم اتخاذ موضعی شخصی در برابر توحید، اظهار ایمان در میان مسلمانان و اظهار شرک در میان مشرکان.
▪ خصوصیات عبادی: عبادات را از روی ریا و بدون اعتقاد انجام می دهند و با تنبلی و بی حالی به نماز می ایستند.
▪ خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: امر به منکر و نهی از معروف می کنند و در میان مسلمانان، از طریق پخش شایعات، فتنه بر می انگیزند، تمایل به فریب مردم دارند، برای باوراندن سخنان خود، بسیار سوگند می خورند و از نظر ظاهر و قیافه و لباس در میان مردم آراسته اند تا جلب توجه کنند.
▪ خصوصیات اخلاقی: عدم اعتماد به نفس، پیمان شکنی، ریا، ترس، دروغ، بخل، سودجویی، فرصت طلبی و پیروی از هوای نفس.
▪ خصوصیات انفعالی و عاطفی: ترس: منافقان هم از مؤمنان و هم از مشرکان و همچنین از مرگ، هراس دارند و همین باعث تخلف آنها از رفتن به جنگ همراه دیگر مسلمانان می شود. از مسلمانان، نفرت دارند و به آنها کینه می ورزند.
▪ خصوصیات عقلانی و شناختی: تردید و شک و عدم توانایی در قضاوت، تصمیم گیری و تفکر درست. به همین دلیل، قرآن منافقان را به عنوان کسانی که بر دلهایشان مهر نهاده شده، توصیف کرده است. منافقان با توجیه کارهای خود می کوشند از خود دفاع کنند.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:04 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شناخت دروغگو
شناخت دروغگوافراد دروغگو معمولا از نظر نوع رفتاری با یکدیگر شباهت بسیاری دارند که دانستن برخی از خصوصیات به ما کمک می کند که تا حدودی انسان دروغگو را بشناسیم برخی از علائم و روشهایی که باعث شناهخت دروغگو می شود عبارتند از
چشمان کسانی که دروغ می گویند یا بازتر از حد معمول است یا دائما چشمهای آنان به نقاط مختلف حرکت می کند. در عین حال آنها معمولا از نگاه مستقیم به شما احساس ناراحتی می کنند و سعی می کنند مستقیما به شما نگاه نکنند
▪ گاهی اوقات افراد دروغگو بخشی از صورت یا دهانشان را هنگام حرف زدن می پوشانند
▪ وقتی از آنها سوال می شود دماغ یا گوششان را به حالت عصبی می خارانند
▪ فرد دروغگو معمولا هنگام حرف زدن حرکت اضافی زیادی از خود بروز می دهد
▪ در هنگام حرف زدن زیاد تپق می زنند و اشتباهات فراوان گفتاری را سعی می کنند به گونه ای بپوشانند
▪ آنها همیشه کلی گویی می کنند و بارها این کلیات را تکرار می کنند و با این کار تلاش می کنند تا خودشان را قانع کنند
▪ آنها سعی می کنند به گونه ای گیج و مبهم سخن بگویند و با این کار به شما اجازه نمی دهند تا حرفهای آنان را تجزیه کنید
▪ هنگامی که سعی دارید در مورد موصضوع مورد بحث از آنها سوال کنید بلافاصله موضوع بحث را عوض می کنند
▪ حتی سوال شما را متوجه شوند چنین وانمود می کنند که سوال شما را نشنیده اند و با این کار به بحث خاتمه می دهند
▪ اگر می خواهید مطمئن شوید مه او دروغ کفته است چند روز بعد راجع به موضوعی که در مورد آن دروغ گفته است از او سوال کنید تا برایتان یک داستان با مظالب متفاوت تعریف کند
▪ اگر قدری به صحبت آنها شک دارید شما را متهم به بی اعتمادی می کند و خیلی سریع با این کار به بحث خاتمه می دهد
▪ آدم های دروغگو معمولا پر حر ف هستند و در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند
▪ افراد دروغگو معمولا کسانی هستند که در زندگی شخصی یا خانوادگی دچار مشکل هستند. پس در مورد حرفهای چنین افرادی بیشتر دقت نمایید
▪ خنده های بی دلیل و بی گاه در هنگام صحبت کردن یکی دیگر از علائم افراد دروغگو است
▪ آدمهای دروغگو همیشه سعی می کنند حرفهای زیبا و جذاب به زبان بیاورند و با این کار می خواهند امکان کشف حقیقت را از ما سلب کنند
▪ نکته پایانی این که اگر چه که شاید افراد دروغگو در کوتاه مدت بتوانید حقیقت را از دیگران پنهان کنند اما زمان باعث خواهد شد که همیشه افراد دروغگو رسوا شوند و هیچ گته حقیقت پنهان نخواهد ماند, اگرچه شاید مدت زمان طولانی پنهان بمان

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:10 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شناخت شخصیت از روی حرکات بینی
شناخت شخصیت از روی حرکات بینی▪ لمس بینی: هنگامی که دست فردی در زمان محاوره با بینی اش تماس پیدا کند، نشانگر آن است که فرد موضوعی را کتمان میکند. فردی که این حرکت را انجام میدهد معمولا از آن نا آگاه است ظاهر وی ممکن است آرام به نظر برسد اما باطن فرد پریشان و آشفته است. روانشناسان معتقدند دست زدن به بینی یک حرکت غیر ارادی برای پوشاندن دهان و کتمان دروغ می باشد. دستها به بینی انتقال می یابند تا حقیقت را پنهان کنند.
▪ فراخ کردن بینی: خشم، غضب و عصبانیت.
▪ حرکت بینی به سمت بالا: وقتی بینی با کج کردن سر به عقب به سمت بالا میرود پیام روشن است. فرد میگوید: "من برتر هستم، من بهتر از شما هستم"
▪ گرفتن بینی: چیزی فاسد شده است.
▪ پیچیدن بینی: پیچ خوردگی بینی به یک سو نشانگر نفرت و بیزاری و طرد می باشد.
▪ چین و چروک بینی: وقتی عضلات اطراف بینی منقبض میشوند چین و چروک ما بین چشمها پدید می آید، افشا کننده تنفر و انزجار است - از یک طرد ملایم تا تنفر شدید.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:11 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

طبقه‌بندی ویژگی‌های شخصیت
طبقه‌بندی ویژگی‌های شخصیتطبقه بندی چارچوبی نظام دار برای تمایز قائل شدن، نظم دادن و نام گذاری انواع و گروه ها در یک علم می باشد ( جان و همکاران ، ۱۹۹۸ ). از جمله اهداف اصلی طبقه بندی های علمی ، ارائه از حوزه های اصلی و غالب یک علم است که از طریق آن می توان تعداد زیادی از موارد خاص و منفرد را به جای بررسی جداگانه، به صورت (گروهی ومتعاقباً) ساده تر، مورد بررسی قرار دارد.
علاوه براین، یک طبقه بندی که به صورت عمومی پذیرفته شده است، می تواند تا حد زیادی فرایند افزایش و انتقال یافته های تجربی را از طریق ارائه یک سیستم نام گذاری و واژگان استاندارد تسهیل کند ( جان و سرایواستاوا ، ۱۹۹۹ ). چنین طبقه بندی پذیرفته شده ای از مدت ها پیش در بعضی از علوم چون زیست شناسی وجود داشته است. اما نباید فراموش کرد که طبقه بندی ویژگی های شخصیتی در روان شناسی شخصیت مشکل تر از طبقه بندی گونه های حیوانی وگیاهی در زیست شناسی خواهد بود . به عنوان یکی از دلایل این امر می توان به انتزاعی بودن ویژگی های شخصیتی اشاره کرد (جان و همکاران، ۱۹۸۸ ).
خوش بختانه علی رغم وجود چنین دشواری هایی، می توان ادعا کرد پس از چندین دهه تحقیق، روان شناسان شخصیت در حال نزدیک شدن به یک وفاق عمومی در مورد ویژگی های شخصیتی انسان می باشند : مدل ۵ عاملی یا پنج عامل اصلی شخصیت ( جان و سریواستاوا ، ۱۹۹۹).
بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشكیل شده است كه عبارتند از نوروز گرایی(N) ( یا از وجه دیگر ، پایداری هیجانی )، برون گرایی(E) ( یا فعالیت )، گشودگی به تجربه(O) (یا فرهنگ یا روشنفكری )، همسازی (A)، وظیفه شناسی(C). از این پنج عامل، دو عامل برونگرایی و توافق به صفات شخصیتی دارای ماهیتی بین شخصی مربوط اند. عامل وظیفه شناسی اساساً صفات رفتاری هدف گرا و نیز كنترل تكانه ها به شكلی جامعه پسند را در بر می گیرد. در عامل نوروز گرایی، پایداری هیجانی در برابر گستره ای از هیجانات منفی مانند غم، تحریك پذیری، تنش عصبی، و ... قرار می گیرد و عامل گشودگی نیز به گستردگی، عمق، و پیچیدگی وجوه فكری، ذهنی، و تجربیات فرد مربوط است.
حجم انبوهی از تحقیقات در زبان های مختلف و با ابزارها و نمونه های متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تایید كرده اند و نشان داده اند كه هر پنج عامل مذكور از اعتبار همگرا و تفكیكی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار می مانند. هر كدام از عامل ها یك بعد هستند نه یك گونه یا نوع ( مانند تیپ های شخصیت ) بدین معنا كه تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوتی كمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مولفه تشكیل شده است كه به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند(جان و پروین، ۲۰۰۳) .
●مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با كارهای كلاگس ( ۱۹۲۶ ) و باومگارتن( ۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آنها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت و ادبرت در یك مطالعه ی جریان ساز به بررسی صفات مربوط به شخصیت در دیكشنری های جامع انگلیسی پرداختند. فهرست اصطلاحات و صفاتی كه آنها تهیه كردند تقریباً ۱۸۰۰۰ واژه را در بر می گرفت. آنها كوشیدند این واژه ها را دسته بندی كنند، كاری كه به گفته ی خودشان یك عمر وقت می برد و به واقع هم برای ۶۰ سال روانشناسان شخصیت را سرگرم ساخت (جان، پروین،۲۰۰۳ ).
كار آلپورت و ادبرت چهارچوب اولیه ای برای واژه شناسی شخصیت فراهم آورد و پس از آن كتل با استفاده از این فهرست، مدلی چند بعدی از ساختار شخصیت ارائه داد. كتل در فهرست مذكور تنها صفات شخصیتی را مورد توجه قرار داد كه بالغ بر ۴۵۰۰ صفت بودند و آنها را به ۳۵ متغیر شخصیتی تقلیل داد. در واقع او ۹۹ درصد صفاتی را كه آلپورت گردآوری كرده بود، كنار نهاد و علت این كار محدودیت روش های آماری برای تحلیل عاملی در زمان او بود. كتل با انجام چندین تحلیل عاملی روی این مجموعه ی اندك، به ۱۲ عامل شخصیت دست یافت كه بعدتر بخشی از پرسشنامه ی ۱۶عاملی او را تشكیل دادند(کتل،ایبروتاتسوکو،۱۹۷۰). كتل مدعی بود كه این ۱۶ عامل از انسجام و پایداری بین ابزاری بالایی برخوردارند اما تحلیل های مجدد همان ماتریس همبستگی كتل توسط روانشناسان دیگر، تعداد و ماهیت عامل های پیشنهادی او را تایید نكرده اند( به نقل از پروین وجان ، ۲۰۰۳ ).
پس از كار كتل محققان بسیاری به ادامه ی كار او علاقه نشان دادند. در این میان فیسكه ( ۱۹۴۹ ) با بررسی ۲۲ متغیر از ۳۵ متغیر اولیه ی كتل در پرسشنامه های خود سنج و دگر سنج و سایر ابزارها، به ساختاری عاملی دست یافت كه بسیار شبیه پنج عامل بزرگ كنونی است. برای وضوح بخشیدن به عامل های فیسكه، كریستال و توپس ( ۱۹۶۱ ) ماتریس های همبستگی او را در هشت نمونه ی بسیار مختلف مورد تحلیل مجدد قرار دادند و در تمام آنها بطور نسبتاً پایدار و تكرار پذیری به همان پنج عامل دست یافتند.
۱ـ برونگرایی یا شادخویی
۲ـ توافق (همسازی)
۳ـ ثبات هیجانی دربرابر نورزگرایی
۴ ـ گشودگی
۵ ـ مسئولیت پذیری( قابلیت اطمینان ) .
اینها عواملی هستند که تحت عنوان "پنج بزرگ " شناخته شده اند ( گلدبرگ ، ۱۹۸۱) متاسفانه مطالعات توپس و کریستال ناشناخته ماند ،و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنک بر ادبیات ساخت شخصیت ، مدلهای اتخاذ شده از روش تحلیل عوامل غلبه داشتند . اما نورمن ( ۱۹۶۳ ) و ساخت پنج عاملی را دوباره به عنوان پیشنهادی برای ابعاد تحت عنوان " قدمی به سوی طبقه بندی مناسب صفات ویژه شخصیت" منتشر نمود ( به نقل از دیگمن ،۱۹۹۰ ).
این عامل ها در كارهای روانشناسان بعدی نیز تكرار شدند و سرانجام به پنج عامل بزرگ شهرت یافتند . واژه ی بزرگ در اینجا به وسعت و گستردگی عامل ها اشاره دارد و بدین معناست كه در این مدل ، تفاوتهای شخصیتی به پنج صفت تقلیل نیافته اند بلكه هر عامل جنبه ای وسیع از شخصیت است و صفات بسیاری را تحت پوشش قرار می دهد .
پس از یك دوره ركود در دهه ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ی ۸۰ ، از میانه ی این دهه تحقیق در باب عامل ها و ساختار شخصیت ، رشدی قابل توجه یافت . در این بین گلدبرگ در سال ۱۹۹۰ طی چندین تحقیق و با استفاده از فهرست طولانی تری از صفات شخصیت ( حدود ۱۷۱۰ صفت ) مجدداً تاییدی برای پنج عامل بزرگ فراهم آورد
گلدبرگ علاوه بر نتایج تحقیقات خود ، کارهای دیگران را نیز مرور کرد و تحت تاثیر همسانی نتایج قرار گرفت . او این طور نتیجه گیری کرد که می توان گفت که تا حدودی این پنج بعد عمده دربرگیرنده هر الگویی در تنظیم تفاوت های فردی است و بدین ترتیب وجود ابعاد پنجگانه اصلی به تایید رسید ( پروین و جان ،۱۹۹۹).
درحالیكه محققان دارای رویكرد لغوی به گردآوری شواهد برای پنج عامل بزرگ می كوشیدند، محققانی كه با مقیاس های پرسشنامه ای شخصیت كار می كردند نیاز شدیدی برای چهارچوبی سازمان دهنده برای این شواهد احساس كردند. تحلیل عاملی مواد این پرسشنامه ها دو بعد وسیع برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، كاستا و مك كرا سرگرم تهیه ی پرسشنامهٔ شخصیتی به نام NEO بودند تا سه بعد نوروز گرایی، برون گرایی، و گشودگی را بسنجند. آنها كار خود را با تحلیل خوشه ای پرسشنامه ی كتل شروع كرده بودند ( کتل، ایبر و تاتسوکو،۱۹۷۰ ). تحلیل آنها ابتدائاً دو عامل برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود اما كم كم اهمیت عامل گشودگی نیز كه در برخی از عوامل اولیه ی كتل مورد اشاره قرار گرفته بود برای آنها پررنگ گردید. در سال ۱۹۸۳ كاستا و مك كرا دریافتند كه نظام NEO تطابق بسیاری با سه عامل مدل پنج عاملی دارد ، اما صفات متعلق به حیطه های توافق و وظیفه شناسی را در بر نمی گیرد . در نتیجه آنها به توسعهٔ مدل خود بر مبنای تحلیل پرسشنامه های مربوط به سنجش دو عامل اخیر پرداختند و نسخهٔ تجدید نظر شده ای از پرسشنامه ی خود با عنوان NEO PI-R ارائه كردند.
بنا بر آنچه گفته شد، دو رویكرد عمده در كشف شكل كنونی پنج عامل بزرگ شخصیت یكی رویكرد گلدبرگ بوده است كه با تحلیل عاملی صفات مربوط به شخصیت در فرهنگ لغات زبان های طبیعی به این كار پرداخته است( گلدبرگ ، ۱۹۸۱ ) و دیگری رویكرد كاستا و مك كرا می باشد كه به تحلیل عاملی انواعی از پرسشنامه های شخصیت پرداخته اند. این دو مدل از لحاظ تجربی و شواهدی كه دارند بسیار به هم نزدیك اند اما از حیث مفهومی و نظری متفاوت می باشند. از جنبه ی مبنای نظری، مدل گلدبرگ بر فرضیهٔ لغوی مبتنی است. بر اساس این فرضیه، اساسی ترین و اجتماعی ترین تفاوت های فردی، در طول تاریخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصیتی در زبان های طبیعی كدگذاری شده اند. در مقابل مدل كاستا و مك كرا بر پایه هایی نظری تكیه دارد كه بنا بر آنها، صفات شخصیت در مدلی جامع از علل و زمینه های ژنتیك و محیطی جای می گیرد. درنتیجه این تفاوت های نظری، عامل ها و مولفه ها در مدل گلدبرگ خاصیت فنوتیپی دارند و فاقد نقش علی و تبیینی هستند، بر خلاف مدل كاستا و مك كرا كه برای آن ها خاستگاهی زیستی- اجتماعی قائل است و آنها را تبیین كنندهٔ رفتار می داند (جان – پروین، ۲۰۰۳).
 
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:43 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

عدد تقدیر شما چنده ؟!
عدد تقدیر شما چنده ؟!آیا تا به حال شنیده اید که می گویند عدد تقدیر فلانی مثلا ۵ است یا .... و آیا تا به حال درصدد این برآمده اید که عدد تقدیر خودتان را داشته باشید و خودتان آن را به دست آورید؟ اگر دوست دارید عدد تقدیر خود را به دست آورید مراحل زیر را به دقت عمل کنید و در آخر ، تفسیر عدد تقدیر خود را بخوانید. ابتدا به ترتیب عدد سال و ماه و روز تولد و غیره خود را به صورت گفته شده محاسبه نموده و سپس تفسیر آن را در قسمت تفسیر عدد تقدیر بخوانید.
● عدد سال
در مبحث عددشناسی فقط با اعداد یک رقمی ۱ تا ۹ و اعداد دو رقمی ۱۱ ،۲۲ و گاهی ۳۳،۴۴ و مشابه آن سر و کار داریم. این اعداد را « اعداد رهبر » می نامند. برای تبدیل هر عدد دیگر به این اعداد، ابتدا ارقام آن عدد را با هم جمع می کنیم. برای مثال، اگر متولد سال ۱۹۹۶ باشید ارقام این عدد را باید با هم جمع کنید. اگر حاصل جمع آنها یکی از اعداد ۱ تا ۹ یا ۱۱،۲۲،۳۳و... نشد باید دوباره ارقام عدد حاصل را با هم جمع کنید تا بالاخره به یکی از اعداد یک رقمی ۱ تا ۹ یا دو رقمی ۱۱،۲۲،۳۳، برسید.
در مثالی که ذکر شد همانطور که ملاحظه می شود حاصل جمع برابر است با: ۱+۹+۹+۶=۲۵ پس باید ارقام ۲ و ۵ را با هم جمع کنیم: ۲+۵=۷ بنابراین عدد سال تولد شما ۷ است. یا اگر درسال ۱۹۹۳ به دنیا آمده باشید آنگاه داریم: ۱+۹+۹+۳=۲۲ همانطور که ملاحظه می کنید حاصل آن عدد ۲۲ می شود و چون این عدد جز اعداد رهبر است دیگر نیازی به ادامه عملیات نیست و عدد سال تولد شما همین عدد ۲۲ است.
● عدد ماه
هر ماه دارای یک عدد می باشد که در زیر آمده است.
▪ ژانویه: ۱ ،
▪ فوریه: ۲ ،
▪ مارس: ۳ ،
▪ آوریل: ۴ ،
▪ مه: ۵ ،
▪ ژوئن: ۶ ،
▪ ژولای: ۷ ،
▪ آگوست: ۸ ،
▪ سپتامبر: ۹ ،
▪ اکتبر: ۱۰ ،
▪ نوامبر: ۱۱
▪ دسامبر: ۱۲
بنابراین اگر شخصی در ماه اکتبر به دنیا آمده باشد عدد ماه تولد او عبارت است از: ( ۱ = ۰ + ۱ = ۱۰= اکتبر) یعنی عدد ماه تولد او ۱ است.
اگر در ماه نوامبر به دنیا آمده باشد: ( ۲ = ۱+۱ = ۱۱= نوامبر) یعنی عدد ماه تولد او ۲ است.
● عدد روز
برای به دست آوردن عدد روز تولدتان کافی است اعداد دو رقمی ( به جز ۱۱ و ۲۲ ) را با هم جمع کنید تا به یکی از اعداد ۱ تا ۹ یا ۱۱ یا ۲۲ برسید. مثلا اگر کسی در روز ۲۱ یکی از ماه های سال به دنیا آمده باشد عدد روز تولد او عبارت است از: ۳=۱+۲=۲۱، یا اگر در روز ۱۸ یکی از ماه های سال به دنیا آمده باشد ، داریم: ۹=۸+۱=۱۸ یعنی عدد روز تولد او ۹ است. یا اگر در روز نوزدهم به دنیا آمده باشد:۱=۰+۱=۱۰=۹+۱=۱۹یعنی روز تولد او ۱ است. ولی اگر در روز ۱۱ یا ۲۲ یکی از ماه های سال به دنیا آمده باشد همان عدد، عدد روز تولد اوست.
● عدد سرنوشت
بعد از آنکه عدد سال تولد ، عدد ماه تولد ، و عدد روز تولد خود را به دست آوردید باید این سه عدد را با هم جمع کنید تا به یکی از اعداد ۱ تا ۹ یا عدد ۱۱ یا ۲۲ برسید. مثلا اگر در روز ۳۱ ماه دسامبر سال ۱۹۵۵ به دنیا آمده باشید عدد سرنوشت شما به این صورت به دست می آید:
▪ عدد سال تولد=۶=۴+۲=۲۴=۵+۹+۹+۱ =۱۹۹۵
▪ عدد ماه تولد=۳=۲+۱=۱۲
▪ عدد روز تولد= ۴=۱+۳=۳۱
▪ عدد سرنوشت= عدد سال تولد+ عدد ماه تولد+ عدد روز تولد=۴=۳+۱=۱۳=۴+۳+۶
بنابراین عدد سرنوشت شما ۴ است.
● عدد خورشیدی
در این مرحله ، برای به دست آوردن عدد علامت خورشیدی خود ، باید به پاراگراف زیر توجه کنید. (مثلا اگر کسی در ماه آذر به دنیا آمده باشد عدد علامت خورشیدی او ۹ است.)
▪ حمل (متولد فروردین): ۱ ،
▪ ثور (متولد اردیبهشت): ۲ ،
▪ جوزا (متولد خرداد): ۳ ،
▪ سرطان (متولد تیر): ۴ ،
▪ اسد (متولد مرداد): ۵ ،
▪ سنبل (متولد شهریور): ۶ ،
▪ میزان (متولد مهر): ۷ ،
▪ عقرب (متولد آبان): ۸ ،
▪ قوس (متولد آذر): ۹ ،
▪ جدی (متولد دی): ۱۰ ،
▪ دلو (متولد بهمن): ۱۱
▪ حوت: (متولد اسفند) ۱۲
● عدد تقدیر
برای به دست آوردن عدد تقدیر ، باید عدد سرنوشت را با عدد علامت خورشیدی جمع کنیم تا به یکی از اعداد ۱ تا ۹ یا ۱۱ یا ۲۲ برسیم. مثلا اگر عدد سرنوشت کسی ۴ و عدد علامت خورشیدی او ۹ باشد، آنگاه داریم: ۴=۳+۱=۱۳=۴+۹ یعنی عدد تقدیر او ۴ است.
● تفسیر عدد تقدیر
پس از محاسبه عدد تقدیر خود آن عدد حتما یکی از اعداد زیر است پس خود را بشناسید:
▪ عدد۱: خود ساخته، شما فردی متکی به نفس، مستقل، مبتکر، مخترع ، فردگرا ، شایسته و رهبر هستید.
▪ عدد ۲: مطیع و گوش به فرمان ، شما فردی متواضع و فروتن ، آماده برای خدمت به دیگران ، علاقمند به کار دسته جمعی ، مهربان و با محبت ، یک همکار خوب ، سیاستمدار، مصلح ، صبور و شکیبا ، شنوا و حساس نسبت به دیگران هستید.
▪ عدد ۳: برون گرا، شما فردی هستید که به راحتی افکار و احساسات درونی خود را ابراز می کنید. همچنین فردی خلاق، هنرمند، زیبا هستید. کسی که از استعدادهای خود برای فایده رساندن به همه استفاده می کند. فردی شوخ طبع و دوستی خوب.
▪ عدد ۴: منضبط، شماهرکاری که لازم و ضروری می دانید انجام می دهید.همچنین فردی وظیفه شناس، سخت کوش، خدمتگزار به دیگران، خویشتندار، خود کنترل، با کفایت و با لیاقت، سازمان دهنده، سازنده، بنیانگذار و دقیق و موشکاف هستید.
▪ عدد ۵: آزاد منش، شما فردی مخالف سلطه و قید و بند هستید. کسی که خود را با تغییرات سازگار می کند و می داند چگونه با موقعیت های غیرمنتظره مواجه شود. عاشق ایده های جدید، مکتشف، ماجراجو و اهل سفر، تیزبین، کسی که به خوبی یادگرفته که به آزادی دیگران احترام بگذارد.
▪ عدد ۶: سازمانگر و هماهنگ کننده، شماکسی هستید که در هر موقعیتی می داند چگونه افراد را با هم هماهنگ کند. مسئول، وظیفه شناس، وکسی که به خوبی خود را با دیگران هماهنگ می کند و از عهده مسئولیت ها به خوبی برمی آید. کسی که ارزش خانه و خانواده، کمک و حمایت دیگران را می داند. فردی که به خوبی می داند چه موقع باید به کمک دیگران بشتابد و چه موقع باید اجازه بدهد که دیگران خودشان به بهبود وضع خویش بپردازند.
▪ عدد ۷: درون گرا، شما کسی هستید که عقل و منطق و بصیرت را در درون خود یافته است و می داند چگونه بیندیشد، تحلیل کند، مطالعه کند، بخواند، به مراقبت بپردازد، از بیرون به مسائل بنگرد، در جستجوی حقیقت باشد، اکثر اوقات را به تنهائی بگذراند و یاد گرفته که از تنهائی نترسد.
▪ عدد ۸: محکم و پرقدرت، شما شخص قدرتمندی هستید که از قدرت خود به خوبی می توانید در راه کسب برتری های مادی بهره بگیرید، کسی که یاد گرفته چگونه از قوانین معنوی برای رسیدن به موفقیت مادی استفاده کند. شما می توانید بدون طمع ورزی و خودخواهی یا بهره کشی از دیگران به کنترل امور بپردازید و به موفقیت های مادی دست یابید.
▪ عدد ۹: ایثارگر و از خود گذشته، شما فردی فداکار و علاقمند به خدمت به دیگران هستید و همه چیز خود را فدای دیگران می کنید. فردی دوست داشتنی، دلسوز، بخشنده و با گذشت و دارای قدرت درک بالا هستید. یاد گرفته اید که آدم خشک و یک دنده ای نباشید و تعصبات بیجا را کنار گذاشته اید و نسبت به آنها بی توجه هستید. در هرموردی سعی دارید همان چیزی باشید که دیگران می خواهند و همواره در تلاش هستید که دنیا را جای بهتری برای زندگی بسازید.
▪ عدد ۱۱: روشنفکر، فردی هستید که همواره در جستجوی حقیقت است و از قوه درک شهودی خود استفاده می کند. آدمی مثبت اندیش و خوش بین هستید که فقط خوبی ها را در دیگران می بیند، با حقیقت زندگی می کند و نظرات روشنفکرانه خود را با دیگران در میان می گذارد. به خوبی قادر هستید از نیروهای روانی خود بهره بگیرید و به اتکای الهامات درونی خود جلو می روید. فردی دلسوز و مهربان، جسور و بی باک و در عین حال متواضع هستید.
▪ عدد ۲۲: مسلط برنفس، خویشتندار، شما نیروهای عظیم درونی را در خود پیدا کرده اید و آنها را برای انجام کارهای بزرگ و فایده رساندن به دیگران به کار می برید. شما خودتان را هرگز محدود نمی کنید و فقط به نیازهای بشری فکر می کنید و اینکه چگونه می توان از قدرت های خود برای انجام کارهای بزرگ استفاده کرد. شما فردی سازنده و دوراندیش هستید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  9:50 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

عدد روز تولد، نشانگر شخصیت
عدد روز تولد، نشانگر شخصیتعده ای از روانشناسان بر این عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید: فرض می کنیم که یک نفر متولد ۸ مهر ۱۳۵۵ می باشد. مهر، ماه هفتم(۷) سال است پس:
۸+۷+۱۳۵۵=۱۳۷۰=۱+۳+۷+۰=۱۱=۱+۱=۲
بنابراین شماره تولد این فرد عدد ۲ است. اکنون می توانید با توجه به مثال بالا عدد روز تولدتان را پیدا کرده و آنچه را که مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید.
● تفسیر اعداد
۱) عدد «یک» خالق و مبتکر: «یک»ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال «یک»ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارت های سیاسی را یاد می گیرند. همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که «بهترین» باشند. در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند.
۲) عدد «دو» پیام آور صلح: «دو»ها سیاستمدار به دنیا می آیند! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند. اصلا تنهایی را دوست ندارند. دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد. اما از طرف دیگر، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند. از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند.
۳) عدد «سه» قلب تپنده زندگی: «سه»ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال، اجتماعی، جذاب، رمانتیک وبسیار بردبار و پرتحمل. خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود را به کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایانه تری هم ببینند.
۴) عدد «چهار» محافظه کار: «چهار»ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند. بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربان تر باشند.
۵) عدد «پنج» ناهماهنگ با جماعت: «پنج»ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطرپذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود، غالبا برایشان دردسرساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری، تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند.
۶) عدد «شش» رمانتیک و احساساتی: «شش»ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند. یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنر و موسیقی هستند. دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند. «شش»ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند.
۷) عدد «هفت» عاقل و خردمند: «هفت»ها جستجوگر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند. احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با اینکه درمورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعار آنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوف های آینده هستند; طالبان علم که به هرچه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند. مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه!
۸) عدد «هشت» آدم کله گنده: «هشت»ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستند و طرح ها و نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسئولیت افراد را برعهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان را به وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند.
۹) عدد «نه» اجراکننده و بازیگر: «نه»ها ذاتا هنرمند هستند. بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج می کنند. با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ کس برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید. در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد. آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقت ها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:04 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

عطسه نمودی از شخصیت !

 


عطسه یکی از معمولترین اصواتی است که در فصل بهار و در زمان گرده افشانی درختان به گوش میرسد. اما متخصصین رشته زبان اشاره (body language) معتقدند نوع عطسه کردن نشانگر شخصیت افراد است.
بر اساس گفته پتی وود (Patti A. Wood) یکی از این متخصصین بیشتر افراد در طول عمرشان روش عطسه کردن مختص به خود را دارند که با شخصیت آنها مطابقت دارد. این متخصص بر اساس تحقیقی که انجام داده عطسه کنندگان را به چهار دسته کلی تقسیم کرده است:
۱- افراد خوب و مهربان
۲- افراد درست و قابل اعتماد
۳- افراد کاری
۴- افراد مشتاق و موثر
افرادی که فقط یک عطسه میکنند در زمره افراد خوب و مهربان هستند این افراد خون گرم، مفید و حامی دیگران می باشند.
افرادی که با صدای بلند عطسه میکنند در زمره افراد کاری به شمار می آیند ، این اشخاص سریع العمل ، قاطع و در نهایت رهبران خوبی هستند.
اشخاصی که همیشه به هنگام عطسه کردن با دستمال جلوی بینی خود را میگیرند افراد درست و قابل اعتمادی هستند این افراد معمولا با دقت، درستکار ، و بسیار منطقی میباشند.
آخرین گروه افرادی هستند که با صدای بسیار بلند و خشن و به دفعات عطسه می کنند در زمره افراد مشتاق به شمار می آیند که این اشخاص دارای جذابیت اجتماعی می باشند و توانائی ایجاد انگیزه و تاثیر گذاری بر دیگران را دارند.
بنا به گفته دکتر فردریک لیتل (Frederic Little) پرفسور دانشگاه بوستون یک الگوی ذاتی برای روش عطسه کردن انسانها وجود دارد که به احتمال زیاد ژنتیکی و موروثی میباش

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:05 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

عقدهٔ حقارت
عقدهٔ حقارتآلفرد آدلر معتقد است که انسان با حقارت زاده می‌شود. برای آدلر حقارت نه تنها بخشی از ذات و هستی انسان است بلکه عامل تعیین کننده در تعریف هویت او قلمداد می‌شود. آدلر پس از آزمایشات بسیار به این نکته پی برد که ۹۵% از مردم خود را در مقایسه با دیگران بی‌کفایت می‌بینند. او دریافت که نگاه انسان به خود و یا به عبارت دیگر ارزشیابی خویش در غالب موارد حالتی منفی دارد. اما بجاست که ریشه‌های حقارت را برشماریم و به پیامدهای آن بپردازیم و در نهایت از خود بپرسیم که چگونه می‌توان برخوردی منطقی با آن داشت.
● "ریشه‌های حقارت"
▪ روابط والدین با فرزندان:
کودکانی که در محیطی پر از شماتت و نکوهش بزرگ شده‌اند از حس حقارتی عمیق رنج می‌برند. آنان به علت جملات سرزنش‌آمیز مداوم والدین، در این باور تثبیت شده‌اند که دیگر ارزشی ندارند. اعتقاد به بی‌ارزشی و عدم کفایت همچون بیماری سرطان به تمام ابعاد وجود فرد منتقل می‌شود وشخص حتی به هنگام بلوغ سنی و فکری باز بر این باورست که بی‌ارزش است. لازم به یادآوری است که گاه والدین می‌توانند با محبت افراط‌گونهٔ خود چنان محیط استریلی برای کودک بسازند که او هرگز مجال رویارویی با زندگی واقعی را نداشته باشد. در واقع محبت بیش از حد والدین چشمان کودک را بر حقایق زندگی می‌بندد و به کودک می‌قبولاند که دست یافتن به هر چیز، سخت ساده است. پر واضح است که به هنگام تجربه، چنین مدینهٔ فاضله‌ای فرو می‌پوشاد و شخص خود را کاملاً عاجز، ناتوان و حقیر می‌یابد.
▪ بـاورهای غلط:
اگر ما "کسب قـدرت"، "داشتن ثروت" و "برخـورداری از تـوانایی" را ارزش قلمداد کنیم و زندگی خود را حول به‌دست آوردن آنها جهت دهیم، لاجرم در نرسیدن به چنین اهدافی احساس حقارت می‌کنیم. باید بدانیم که چنین ارزش‌هایی در واقع ضد ارزشند چون ریشه‌های حقارت و عدم کفایت را در ما تقویت می‌کنند.
▪ گنـــاه:
مسیحیان بر این باورند که جدایی انسان از خدا و دور شدن از سرچشمهٔ محبت و فیض الهی عامل اصلی حقارت انسان است. انسان با نادیده گرفتن خدا، خود را از بزرگ‌ترین منبع لطف و تأیید جدا می‌سازد و در فضایی عاری از خدا تنها نظاره‌گر عدم کفایت خود در قیاس با دیگران می‌گردد.
▪ الهیات غلط:
گـــاه مسیحیان به اشتباه می‌پندارند که هرچه بیشتر خود را در حضور خــدا محکوم و حقیر ببینند، خداوند از آنها خشنودتر می‌شود. آنان دائماً در حال بیان گناهان و بی‌کفایتی خود به خدا هستند. برای آنها خداوند همچون شخصی است که چوب تنبیه خود را مرتب بر سر آنان می‌کوبد، به‌خصوص هنگامی که نسبت به خود احساس خوبی دارند. دردناک‌تر آنکه آنان چنین رویکردی را عین فروتنی می‌دانند و حقارت خود را ارزش قلمداد می‌کنند. اما فروتنی با تحقیر خود هیچ همخوانی ندارد. فروتنی اتکا توام با شادی به خداست و نه محکوم کردن و محکوم دیدن غم‌انگیز خود در برابر خدا.
● "تأثیرات حقارت"
▪ انـزوا و احساس دوست نـداشتنی بـودن:
فـرد به‌علت حقارت می‌اندیشد که کسی مشتاق
ارتباط با او نیست و او دائم در حال تحمیل کردن خود به دیگران است.
▪ احساس ضعف بسیــار: شخصی کــه از حقارت رنج می‌برد حس ناتوانایی عمیقی دارد و
اعتماد به نفسش به‌شدت پایین است.
▪ خلاقیت پایین:
حقارت اجازه نمی‌دهد که توانایی‌ها و استعدادهای شخص تجلی یابند.
▪ گـرایش به حساسیت بالا و زودرنجی:
شخص حقارت زده مرتب از دیگران می‌رنجد زیرا
فکر می‌کند که آنها با رفتار و جملات خود در پی آزار او هستند. او جهان را محیطی ناامن می‌یابد که باید در برابر آن همیشه حالت دفاعی داشت.
▪ عـدم بـاور تعریف و تمجید دیگران:
حقارت باوری نمی‌گذارد که ما تحسین دیگران را از
خود باور کنیم چرا که عمیقاً خود را بی‌ارزش می‌پنداریم.
▪ همیشـه تسلیـم دیگران بودن:
حقارت باوری نمی‌گذارد که ما نظر خود را ابراز کنیم زیـرا
برای آن ارزشی قائل نیستیم.
● "برخورد با حقارت"
▪ نـگاه درست بـه خدا و تعمق در کلام او:
کتـاب‌مقدس بـه‌وضوح تعلیـم می‌دهـد کـه
خداوند پدر ماست. او همچون پدری سرشار از عشق و توجه و محبت با نگاهی مملو از تأیید به ما نظر دارد. داشتن دیدگاهی درست نسبت به چنین خدای مهربان و تجربهٔ محبت بی‌قید و شرط او بزرگ‌ترین پادزهر حقارت و درماندگی است.
▪ نـگرش واقع‌بینـانه بـه خـود:
هیچ انسانی تنهـا مجموعـه‌ای از ضعف‌ها و نکات منفی
نیست. اگر ما خود را صرفاً ضعف و شکست می‌بینیم باید دیدگاه خود را با واقعیت منطبق سازیم. واقعیتی که نکات مثبت ما را نیز می‌بیند.
▪ نیاز به مشاوره:
گاه نیاز داریم که با شخص آگاهی پیرامون حقارت خود سخن بگوییم
و گره‌های دوران کودکی و یا تجارب ناگوار خود را برای او باز گوییم. مشاوره‌ای درست به ما کمک می‌کند تا به اصلاح اطلاعات غلط دریافتی خود بپردازیم و شروعی تازه را تجربه کنیم.
▪ نیـاز بـه تعلق گـروهی:
شخصی کـه درگیر حقارت است نمی‌تواند بر مشکل خود در انزوا و تنهایی غلبه یابد. او باید به جمعی متعلق باشد که در آن محبت و تشویق را تجربه کند. مسیحیان بر این باورند که کلیسا چنین فضایی را به‌وجود می‌آورد. فضایی که در آن محبت الهی سبب پذیرش دیگران و همچنین خودمان است.
 
نویسنده کلوین کلر مترجم افشین لطیف زاده
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:07 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

عقل و شخصیت از منظر روان شناختی
عقل و شخصیت از منظر روان شناختیدر تاریخ زندگی بشر همیشه سوال این بوده است که ما کیستیم؟ صورتگری ها و استدلا ل هایی که در این زمینه، چه مکتوب و چه غیرمکتوب در اندیشه بشر راه پیدا کرده، گاه مواضعی بدبینانه داشته، گاه مواضعی بی طرف و گاهی مواضع خوش بینانه و مثبت. مواضع بدبینانه از اندیشه فیلسوفانی سرچشمه گرفته است که سعی نموده با بی طرفی تنها به تحلیل توانمندی ها یا ناتوانایی ها یا ماهیت مساله بپردازد بدون آن که موضع گیری خاصی نماید. موضع گیری سوم، تنها به توانمندی ها، قدرت و استعداد شگرف عقل بشر در پیشبرد زندگی، درک آینده، شناسایی پدیده ها توجه می نماید. هر سه موضع گیری، به عنوان عقلا نیت یا ناتوانایی عقلی بشر تنها استعدادی فردی یا محصول فعالیت مغزی یک نفر نیست، بلکه دارای هویتی جمعی جاری است.
مفاهیم مرتبط با عقل بشر و توانایی درک دنیا، خود و دیگران مقوله ای بنیادین در علوم مختلف است و واژه های مترادف و هم سوی با آن، عبارتند از: معقول بودن، خردورزی، عقل گرایی، عقل باوری و خردمندی است که همگی را می توان نشان از هویت جمعی عقل بشر دانست. به لحاظ تاریخی، مفهوم عقل در آرای فلا سفه به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شده است که از قدیمی ترین تقسیم بندی ها در قلمرو فلسفه است. این سنخ شناسی به معلم اول یعنی ارسطو منسوب است. عقل نظری دستگاهی از نظام عقلی است که وجودش، منوط به وجود مادی و امور واقع نیست و هستی اش کاملا معقول است. در واقع صورت های انتزاعی هستند که دارای معقولا ت مجردند.
اندیشه ها و نظریه های متعددی که در علوم وجود دارد، بخشی از همین عقل نظری است. به نظر می رسد انسان برای درک پدیده ها، تحلیل آن ها و ایجاد رابطه بین پدیده ها و در یک کلا م نظریه پردازی، به این بخش از عقلا نیت احتیاج دارد. در مقابل این عقل، عقل عملی قرار دارد که همانا عقل معاش و معاشرت است که به چگونگی زندگی کردن ما، جامعه، محیط کار و خانواده مرتبط است. خرد عقلی ما، همان خرد اقتصادی، سیاسی و فنی است که ناظر به شرایط واقعی زندگی، تجارب فردی و برخواسته از حواس و تجربه آدمی است. این بخش همیشه مورد بی اعتنایی فلا سفه بوده است زیرا آن را عقل کارگر می دانستند که هدف نهایی آن تنها اداره زندگی است. مفهوم عقلا نیت، انشقاقی است از واژه لا تین Rationalکه به معنای عقلا نی است. واژه های عقل گرایانه یعنی Rationalitic و عقلا نی شدن Rationalisation از همین کلمه مشتق شده و در علوم اجتماعی فراوان به کار گرفته می شود. آن چه بحث ماست، چیستی و ماهیت عقلا نیت نیست، اما شاید لا زم باشد از یک منظر کلی، تلا ش های پژوهشی را که به منظور طبقه بندی عقلا نیت صورت گرفته است را در این جا بیاوریم:
۱) عقلانیت نظری:
دایره این حوزه به بسط عقل در حوزه معرفت نظری و تدوین برهان و استدلا ل محدود است. قاعدتا همان گونه که بیان شد، این حوزه از قدیمی ترین حوزه های فلسفی است که تکوین آن به فلسفه یونان برمی گردد.
۲) عقلانیت کنشی:
این سطح از حوزه مورد نظر، بخشی از عقل را در برمی گیرد که در کردارها و اعمال و رفتار افراد ظاهر می شود. عقلا نیت کنشی، پدیده ای عینی یا صورتی از کاربرد عقل است که کنش گر در هنگام عمل به جهت چگونگی تحقق آن توجه می کند. قاعدتا بخشی از این عقلا نیت می تواند خودخواهانه باشد.
۳) عقلا نیت ساختاری:
عقلا نیت ساخت یافته در زبان نویسندگان معاصر، عقلا نیت ابزاری یا رسمی است. این عقلا نیت، هویتی غیر فردی داشته و ماهیتا جمعی است. به دو زبان «دور کیم» هویت واقعی آن، بیرونی
عمومی و الزامآور است. قاعدتا در این نوع عقلا نیت، افراد به صورت آگاهانه بر عقلا نی بودن رفتار خود نظارت ندارند. به نظر می رسد ما بر اساس قواعد و ساختارهای جامعه که پیشاپیش تعیین شده است عمل می نماییم. ما در ساختارهایی زندگی می کنیم که به ما فرمان می دهند که چه بکنیم و چه نکنیم. اگرچه این نوع عقلا نیت مورد نقد قرار گرفته است، اما به هیچ عنوان نمی توان تصور کرد که این نوع از خرد انسانی، بی معنا یا قابل توجیه نیست.
به نظر می رسد سطح نظری عقلا نیت، همان عقل نظری فلا سفه می باشد و سطح کنشی عقلا نیت، همان عقل عملی است که در دیدگاه فیلسوفان مورد بی مهری قرار گرفت. اما سطح ساختاری عقلا نیت، به بازتاب عقلا نیت در ساختارهای اجتماعی اشاره می نماید که به تعبیر «هابرماس» عقلا نیت ابزاری است که به تبع آن، بخشی از عقلا نیت ارزشی در این سطح مطرح می شود. بشر عقل گرا و منطقی دست به اعمالی می زند و نظریه هایی تدوین می کند که به نحو بارزی می تواند از نظر آسیب شناسی، بیمارگونه تلقی شده و نوع بشر را با نابودی مواجه سازد. اگرچه در سطح عقل نظری می توان اذعان کرد که عناصر انتزاعی تحلیل پدیده ها یا استدلا ل های به کار گرفته شده محتوای کاملا متمایزی را از یکدیگر نشان می دهند، اما آیا می توان اذعان کرد که تمام این عناصر که در کنار یکدیگر یک نظریه را شکل داده اند، عناصری کاملا آگاهانه بوده اند؟ نقطه کور تحلیل موضوع نیز همین جاست. قاعدتا در سطح نظری، ما استدلا ل های مختلفی از بروز پدیده ها در اختیار داریم. شاید اگر تنها یک نظریه درست در اختیار داشته باشیم، آن گاه راحت تر زندگی می کردیم، اما هر نظریه ای و هر نظری که انسان ها در تحلیل پدیده ها ارائه می دهند، به ابعاد خاصی اشاره می نماید. بنابراین عقلا نیت نظری بشر، کارکردهای محدودی دارند و ما در تحلیل به رفتارها، نمی توانیم به یک پارادایم خاص متکی باشیم.
در سطح عقلا نیت کنشی نیز بسیاری از حرکت های ما برای معاش و معاشرت، عناصر آگاهانه نیستند. در سطح ساختاری نیز بسیاری از ارزش ها، قوانین و مقررات و حتی رفتارهای جمعی ما نیز دارای عناصر کاملا بارزی از غیر عقلا نی بودن ریال ناخواسته بودن و فقدان هشیاری را در خود دارند. برای تحلیل هشیارانه یا ناهشیارانه بودن اعمال بشر، شاید لا زم باشد که از منظری وسیع تر به قضیه نگاه کنیم. عقل و عقلا نیت تنها بخشی از وجود انسان است. مجموعه از عناصر و ویژگی های جسمی و روانی انسان که عقل بشر نیز بخشی از ویژگی های روان شناختی وی را تشکیل می دهد تحت عنوان شخصیت انسان مطرح می شود. از دیدگاه فیلسوفان قدیمی، شخصیت انسان، یک شخصیت عقلا نی بوده است و هر انسانی که قصد داشته است تصمیمی بگیرد، این تصمیم را بر مبنای سود و زیان ها و آگاهی هایی که داشته ودارد می گیرد. بنابراین برای فیلسوفان عقلا نی گرا، انسان موجود منطقی است که براساس آگاهی هایش دست به عمل می زند.
قاعدتا همین عقل است که رفتار انسان را هدایت می کند. این دیدگاه از افلا طون شروع گردیده، با لا یب نیتس گسترش یافت و با روانشناسان شناختی در توضیح رفتارهای انسانی بسط پیدا کرد. اگرچه روانشناسان شناختی، افکار غیرمنطقی بشر را نیز واجد ماهیتی کارکردی می دانند، اما به عقیده آنها، انسان موجودی است که براساس آگاهی و اختیار تصمیم می گیرد و از آگاهی های خود نیز آگاه است. نه تنها روانشناسان شناختی، بلکه روانشناسان انسانگرا که به ماهیت بشر خوش بین بوده اند، نیز انسان را موجودی هشیار دانسته اند. از دیدگاه راجرز (ROJERS) و مزلو (MASLOW)، انسان ها موجوداتی هستند که بر زندگی خود هشیارانه تسلط داشته و می توانند خود و دیگران را درست درک کنند. در دیدگاه «اگزیستانسیالیست ها» نیز انسان موجودی است که هشیارانه تصمیم گیری می کند. روانشناسان اگزیستانسیالیست، شخصیت بشر را یک شخصیت هشیار ارزیابی می کنند که قادر است با احساس آزادی عمل کرده و روی هم رفته در زندگی خود، معانی را جستجو می کنند. از دید فرانکل، انسان ها دارای یک نیاز بنیادی هستند و آن نیاز عبارت است از معناجویی.
بنیادی هستند و آن نیاز عبارت است از معناجویی. همین معناجویی که مبنای نظریه پردازی و کنش انسان را تشکیل می دهد، پارادایم های شخصیتی روانشناسان «خود» یا (PSYCHOLOGY-SELF) در نقش عملکرد عقلانی و هشیارانه در بروز رفتارهای انسان تاکید می نماید. حتی در روانشناسی اجتماعی نیز، پارادایم های شناختی بر این نکته اشاره می نمایند که در کنش های اجتماعی انسان، کنش هایی هستند عقلانی. به چنین دیدگاه هایی در روانشناسی اجتماعی، «دیدگاه سرد» گفته می شود. زیرا نقش هیجان ها و عناصر ناهشیار را در بروز رفتارها ناچیز می انگارند. در مقابل دیدگاه عقلانی گرا و نظریه پردازان انسان گرا و شناخت گرا، پارادایم روان کاوی فروید بر بنیان های ناهشیار استوارند. بنابراین استدلال فروید از شخصیت انسان بر مبنای انگیزه های ناهشیار استوار است. از نظر وی انسان موجودی غیر عقلانی و غیرمنطقی است. بنابراین بسیاری از عناصر به ظاهر منطقی در تحلیل رفتارهای خود، سرچشمه های ناهشیارانه داشته و استدلال های منطقی، استدلال هایی فریبکارانه اند. زیرا پوششی هستند برای واقعیت هایی که ناهشیارانه بوده و حتی خود فرد نیز از آنها بی خبر است. پارادایم های متاثر از چنین دیدگاهی در کنش اجتماعی، به «دیدگاه های گرم» مشهورند. این دیدگاه ها در تحلیل کنش اجتماعی به هیجان مداری انسان ها اشاره می کنند و اعتقادشان بر این است که ساز و کارهای رفتار اجتماعی در انسان، سرچشمه های هیجان مدار داشته و انسان ها به طور کلی موجوداتی غیرعقلانی هستند. انسان ها موجوداتی هستند که با خود در تعارض هستند زیرا عناصر درونی آنها لاجرم با یکدیگر سازگاری ندارند. هیچ گونه صلح و آرامش درونی در کار نخواهد بود و از آنجا که ما خواستار آرامش هستیم، دست به خود فریبی می زنیم. بنابراین آنچه به عمل عقلانیت بشر مطرح است، چیزی جز تحریف واقعیت ها نیست. تمامی انگیزه های شریف بشری، خواب و خیالی بیش نیست و صرفا کوشش هایی هستند برای کتمان تکانه های خودخواهانه ناهشیار ما. به عقیده فروید، می توان این وضعیت را تحمل کرد ولی راه نجاتی وجود ندارد. اگرچه فروید در طول زمان توسط هم کیشان وی تعدیل شد، اما اعتقاد به ناهشیاری در انسان و تحلیل شخصیت آدمی بر مبنای ناهشیاری همچنان مورد تاکید بسیاری از روانشناسان است. «کارل یونگ» علی رغم اختلاف نظرهایی که با فروید داشت، اعتقاد داشت که بخشی از رفتارهای انسان هشیارانه و بخشی دیگر ناهشیار است.
وی مفهوم جدیدی را در تحلیل شخصیت انسان ها مطرح کرد که قادر است نحوه ادراک انسان ها از پدیده ها را تحت تاثیر قرار دهد و آن ناخودآگاه جمعی بشر است. اگر از دیدگاه طبقه بندی عقلانیت نگاه کنیم، دیدگاه یونگ، بر ناهشیار بودن عقلانیت ساختاری تاکید می کند. زیرا اعتقاد وی بر این است که ما در طول نسل های متمادی، عناصری را از پدران خودجذب کرده ایم که قدمتی چند هزارساله داشته و نحوه رفتار ما در جامعه توجیه می نماید، عرق وطن، دلبستگی به خاک، زمین، ترس های متعدد بشر، عاشق شدن در یک نگاه و بسیاری از رفتارها، عناصر ناهشیاری می باشند که ما برای دلایل آن توجیه قابل قبولی نداریم، اما آنها را پذیرفته ایم. اگرچه در اینجا نمی توان همه نظریه های شخصیت را مطرح کرد، اما می توان در اکثر نظریه ها جنبه های هشیار و ناهشیارانه و تاکیداتی که بر هر کدام می شود را کاملا متوجه گردید. خلاصه کلام آنکه اگر بپذیریم که دیدگاه های عقلانیت بر دو سطح عملکرد آگاهانه و ناآگاهانه تاکید می کند، نظریه های شخصیت بر دو عنصر صحه می گذارند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که انسان ها هم موجودات عقلانی هستند که بر مبنای استدلال ها و تصمیم گیری های عاقلانه عمل می کنند و هم می توان گفت که انسان ها موجوداتی هیجانی هستند که بر مبنای هیجان هایشان عمل می کنند. هر کدام از این دو عنصر می تواند توجیه گر بخشی از رفتارها در ما باشد.
 
نویسنده : دکتر سید حمید آتش پور
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:09 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

علل احساس کهتری از دید آدلر
علل احساس کهتری از دید آدلر● علل احساس كهتری را می توان اجمالاً به سه دسته تقسیم كرد:
۱) محیط:
عامل اصلی كه موجب احساس كهتری می شود, محیط خانواده از اهم آن است. مقایسه های نادرست, فرزندان بزرگ را بچه پنداشتن, تحقیر كردن, دامن زدن به رقابت ها, زیاده از حد از فرزند خواستن و از سویی دیگر نازپروردگی همگی از عواملی هستند كه موجب ایجاد احساس خود كهتری می شوند. در وهله نخست محیط خانوادگی غالباً نقش مساعدی ایفا می نماید و احساس كهتری را كه در بدو امری عادی است به طرز نامطلوبی تند وتیز می كند.
مساله اكثر پدران و مادران خود خواه و مغرور كه می خواهند حتماً فرزند آنان در شمار نوابغ باشد مرتباً او را با سایر افراد خانواده و یا فرزندان همسایه و یا دوستان درخشانتر او مقایسه می كنند و او را در عذاب سرزنشی می گذارند كه چرا همسان و همتراز آنان نیست. گاهی برادران و خواهران بزرگتر, خواهر یا برادر كوچك خود را دائماً به چه می پندارند و آنان را هیچ می شمارند و خصوصاً اگر با استعداد تر باشند آن وقت بر اساس یك نوع حسادت ناآگاهانه دائماً ایشان را تحقیر می كنند.
بطور كلی نباید از انسان بیش از آنچه در توانایی اوست, انتظار داشت در غیر این صورت همواره محكوم به قبول این فكر است كه هیچ گاه نتیجه رضایت بخشی بدست نیاورده و از كوشش خود حاصلی بر نگرفته است. مهم تر آنكه احساس می كنند, تنها دیگران راضی نمی نماید بلكه رضایت خاطر خود را نیز فراهم نیاورده است و در نتیجه هر بار عمیق تر از پیش این مساله در ذهن وی ریشه می دواند كه از سطح و طراز عادی و طبیعی پایین تر است.
همچنین اگر به فردی در آغاز زندگی این فرصت داده شود كه در موقعیت های بسیار آسانی مرتباً غوطه ور گردد این حالت نیز بر خلاف انتظار وی را به سوی كهتری هدایت می كند زیرا آنچه كه احساس اعتمادی كه بدین ترتیب بدست آورده است در برابر موقعیت های جدید متزلزل شود آن وقت احساس می كند كه تا آن زمان در اشتباه به سر می برده و دریچه چشم او بر روی حقایق گشوده می شود. بدین دلیل و به دلایلی نظیر آن, كودكانی كه در خانه عزیز دردانه اند و پدر و مادر پروانه وار به دور آنان می چرخند, غالباً با احساس كهتری رو به رو می شوند. زیرا پس از بهشتی كه در آن سرمست بسر برده اند, اولین روز مدرسه برای آنان آغاز مصیبت بزرگی است انگار از بهشت به دوزخ عدم گذاشته اند. در واقع اینها در اولین برخورد با محیط خارج از خانواده چون نمی توانند به توقعات محیط جدید پاسخ دهنند و خویش را سازگار نمایند, احساس كهتری می كنند.
۲) كهتری واقعی بدنی یا روانی:
كودكانی كه نقایص جسمانی و بدنی دارند و از معلولیت ها در رنج می باشند, مورد ناراحتی والدین و تحقیر همكلاسان و دوستان واقع می شوند كه می تواند به احساس حقارت بدنی یا روانی منجر شود. یك نقص عضو ممكن است بسیار ناچیز باشد اما چگونگی برداشت و اهمیت دادن به آن برای طقل مهم است.
۳) محرومیت از محبت و به خود رها شدگی:
آدلر تاكید فراوانی به این جنبه می نماید كه بیانگر اهمیت و نقش عامل نخستین (محیط) است.
مادر باید در برداشت عاطفی كودك, به عنوان پشتوانه امنیت خاطر و جلب اعتماد تو قرار گیرد. از محبت مادرانی كه جوانه احساس همبستگی و تعاون بارور می شود.
این دسته عوامل, ایجاد كننده احساس كهتری اند كه آثار و تبعات آن, كیفیت شیوه زندگی را دامن می زنند تا آنجا كه دوران كودكی كه در واقع طلایی ترین دوران زندگی است برای بعضی از كودكان به منزله دوره ای جلوه گر می شود كه در آن مهلك ترین ضربه ها بر عواطف و احساسات آنان وارد می آید و آنان را از همان زمان درمانده, زبون و سرافكنده می نماید. شكل گیری احساس كهتری, بوجود آورنده انگیزه ای میشود كه سرچشمه رفتار و كردارهایی است كه از تسلیم تا شورش, كم رویی و پس رفتن تا استیلا, شرارت تا اطاعت و از رخوت و عدم اراده تا اراده آهنین و .... طبقه بند ی می شود (منصور, ۱۳ ۶۹, ص ۲۲). نقش واكنش جبران در احساس حقارت ها با اهمیت است كه در بعد زیستی جهت سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و كمبودهای بدنی و كار برده می شود تا ارگانیزم به تعادل جدید و در عین حال با ثباتی بردس.
قلبی كه به آن جراحتی وارد می گردد, بیش از حد بزرگ می شود تا به یك معنی به كمك كمیت, كمبود كیفیت خود را جبران نماید و این در زمینه های روانی نیز مصداق می یابد. با این اختلاق كه در مورد جبران دو هدف را دنبال می كند. اول اینكه سعی می كند به عنوان وزنه ای در برابر نارسایی ها و كمبودها عمل نماید و دیگر اینكه می كوشد فرد را در برابر احساس نارسایی, حمایت و مصونیت بخشد كه اولی را جبران پیروز شونده می نامند كه در عین رنج بردن از كمبود بدنی با داشتن عزت نفس زیاد به جبران مضاعف دست می یابند. در نوع دوم, فرد از قدرت قهرمانی برخوردار نیست بلكه سعی می كند با كتمان كردن كهتری خود, اطرافیان را نسبت به نظری كه درباره او دارند فریب دهد كه نمونه های آن دروغگویی, لاف زدن و خود ستایی می باشد.
گذشته از این, جبران می تواند به صورت تسلی بخش و در قالب خیال بافی و رویا تجلی نماید (همان منبع, ص ۳۲). احساس كهتری, حاصل هوشیاری شخص نسبت به ناتوانی خود در راه ارضای امیال در برابر بزرگسالان و در نهایت تبعیت اجباری از شرایط محیطی است. به عبارتی آن معلول سه تجزبه همزمان: احساس ناتوانی, احساس ضعیف تر بودن و احساس تابع بودن بزرگسالی می باشد.
▪ آدلر سه منبع عمده را كه عزت نفس را كاهش می دهد بیان می كند:
۱) حقارت عضوی:
با پدید آمدن نقص جهانی و احساس كهتری حاصل از آن, عزت نفس تحت تاثیر قرار می گیردو آدلر با گسترش این مفهوم, اصطلاح عقده حقارت در رابطه با احساس ضعف و بی كفایتی كه هر كس با آن زاده می شود و باید بر آن تسلط یابد را عنوان می نماید.
۲) احساس حقارت:
تجربه و پیامد این حقارت كه در بردارنده احساس اتكایی و انتظار حمایت دیگران است, نوعی پرخاشگری را به همراه دارد.
۳) نازپروردگی:
به نظر آدلر, كودكان نازپرورده نیز دستخوش احساس كهتری می باشند چرا كه اینان مستبد و خود رای هستند؛ از نظر اجتماعی پرورش نیافته اد و ارزش ها و خواسته های آنان رشد غیر واقعی دارد, خود محور و متقاضی هستند و از بلوغ لازم روانی برخوردار نمی باشند. آدلر این گروه از كودكان را به عنوان افرادی كه بالقوه برای اجتماع خطرناك هستند نام می برد. در ماهیت منظومه خانواده, ترتیب تولد افراد خانواده به نظر آدلر توام با خصوصیات رفتاری می باشد از جمله اینكه فرزند اول پس از تولد فرزند دوم به جهت كاهش محبت و توجه به وی, احساس ناامنی و تنفر می نماید.
فرزند دوم جاه طلب و در پی سبقت جویی است و كوچكترین فرزند نیز لوس و پر توقع است آدلر در تئوری شخصیت خود, انسان را ذاتاً موجودی اجتماعی, خلاق و هدفدار می داند كه احساسی از حقارت زیر بنای رشد روانی اوست و همواره تو را در ججت توقع و برتری و كمال سوق می دهد لذا در درمان, هدف عمده آن است كه اجساس یاس را در فرد از بین برده و به او توان و شهامت و جسارت داده شود كه این صورت عزت نفس لازم را بدست آورد. چرا كه لازمه زندگی این است كه انسان به ارزش خود یپی برده و بدون تعیین ارزش های شخصی كه مبین شیوه زندگی است زندگی دشوار خواهد بود. آدلر برتری جویی ....... میل تسلط بر دیگران بلكه كوششی در جهت كمال خود می داند و احساس حقارت نیز جهد وكوشش برای غلبه بر نواقص است. كه از طریق مكانیزم جبران صورت می گیرد (منصور, ۱۳۷۹, ص ۲۴).● دیدگاه كال راجرز:
راجرز با نفوذ و كارآمدترین روان شناسان است كه روش او پدیدار شناسی و دیدگاهش انسان گرایی است. اصولاً نام وی با مفهوم "خود" قرین می باشد, پدیدار شناسان بر خلاف روان كاوان بر انگیزه های نا خودآگاه تكیه می نمودند بر دیدگاه ذهنی فرد و درباره آنچه تاكنون در جال وقوع است تاكید می ورزند. در پدیده شناختی اعتقاد بر این است كه اگر چه دنیای واقعی ممكن است دنیای واقعی ممكن است موجود باشد ولی موجودیت آن را نمی توان شناخت و یا تجربه كرد بلكه می توان بر اساس ادراكات فرد, از این میان موجودیت را تصور و دریافت كرد. از اینرو انسان فقط بر اساس ادراكاتش از اشیا و بر اساس تصوری كه از آن دارد رفتار خواهد كرد (شفیع آبادی و ناصری, ۱۳۶۵. ص۱۵۱). راجرز خود درباره رویكرد پدیدارشناختی می گوید: "چارچوب درونی داوری هر انسانی مناسب ترین زاویه دید برای فهم و درك رفتار اوست" (اتكینسون, ۱۳۷۸, ص ۱۰۱).
اعتقاد و اعتماد به تجربه های شخصی و گرایش فطری به حركت در جهت رشد, بالندگی و كمال, راجرز را به ارائه روش درمانی "مراجعه مدار[۱] یا درمان "بی رهنمود" وا داشت كه موفقیت های بسیاری را به دنبال آورد. تا بدانجا كه نظریه های راجرز درباره شخصیت با روان درمانی چنان آمیخته و یگانه است كه قابل تفكیك نمی باشد. هسته مركزی شخصیت به نظر راجرز "خود" است كه مفاهیم دیگر پیرامون آن قرار می گیرند. خود با خویشتن شامل تمام افكار, ادراكات , ارزش هایی است كه من را تشكیل می دهد. من شامل "آنچه هستم" و "آنچه می توانم اتجام دهم", می شود این خویشتن ادراك شده به نوبه خود بر ادراك فرد از جهان م هم بر رفتار او تاثریر می گذارد. فرید كه از یك خود پنداره قوی و مثبت برخوردار باشد در مقایسه با فردی كه خودپنداره ضعیف دارد نظر گاه كاملاً متفاوتی نسبت به جهان خواهد داشت (اتكینسون, ۱۳۷۸, ص۱۰۰). تشكیل خود پنداره حاصل و پیامد ارزیابی تجربه هاست و افراد اساساً میل دارند به نحوی رفتار كنند كه باخهود انگاره آنان همخوان و همساز باشد و تجربه ها و احساساتی كه با خود پنداره شخص همسازی ندارند تهدید كننده اند.
جنبه دیگر خویشتن, خویشتن آرمانی است یعنی آن تصوری كه می خواهیم باشیم بنابراین هر چه خویشتن آرمانی به خویشتن واقعی نزدیك تر باشد, اضطراب بالقوه كاهش می یابد. و فرد راضی تر و خشنود تر خواهد بود. راجرز نظریه اش را در زمینه شخصیت و رفتار بر اساس خود پدیده ای بر فرضیه هایی مبتنی می نماید:
▪ هر فرد موجودی بی همتا است و تنهای كسی است كه می تواند بفهمد تجارب او گونه ادراك شده و برایش چه ممعنایی دارد؟ كسی است كه مطابق همان معنا و ادراك رفتار خواهد كرد.
▪ ارگانیسم یك تمایل ذاتی و اصلی دارد, آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و تعالی خویشتن است و این پایه و اساس فعالیت های او را تشكیل می دهد. تحت تاثیر این تمایل ارگانیزم در جهت رشد ”خود كفایی[۲]، بقا و تعالی نفس، خود رهبری[۳]، خود نظمی[۴]، خود مختاری[۵]، استقلال، مسؤلیت و تسلط بر نفس[۶] حركت می كند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۷۵، ص ۱۵۲).
با رشد فرد پرورش خود آغاز می شود كه فعالیت بخشیدن آن از جنبه های فیزیولوژیكی متوجه جنبه های روانی می شود به عبارتی آن گاه كه بدن و اندامها شكل خاص خود را یافته و كامل شد، رشد و كمال متوجه شخصیت می شود و این گرایش تحقق خود (از قوه به فعل رساندن) بیانگر روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یكتای فرد است و مبین میل ذاتی وی بسوی آفرینندگی است (شولتس، ۱۳۷۶، ص ۱۱۹).
راجرز كه نماینده برحسته روان شناسی انسانی است برای رشد و پرورش نوزاد آدمی به خانواده و محبتی كه كودك باید دریافت نماید تأكید خاص دارد. تصور كودك از خود (خود واقعی وخود آرمانی) حاصل تعامل او با دیگران است كه در وهله اول خانواده اهمیت زیادی پیدا می كند.
كودك محتاج توجه مثبت[۷] و محبت بلا شرط است كه این نماینده نیازی فراگیر است كه كیفیت آن در روابط مادر و كودك متبلور می شود. اگر مادر، كودك خود را نپسندد (حتی اگر متوجه یك حنبه رفتار باشد) این عدم تأیید نشانه نپذیرفتن و نپسندیدن همه جنبه های وجود خود از جانب كودك تلقی می شود و چنانچه نیاز توجه مثبت در كودك ناكام ماند كودك برای دریافت توجه مثبت تلاش می كند. در این حالت راجرز آن را ”توجه مثبت مشروط[۸]“ می خواند. در این وضعیت عشق و محبتی كه كودك دریافت می كند به رفتار درست توست و لذا كودك باید از رفتار یا تفكری كه پسند مادر نیست پرهیز نماید.
انجام دادن رفتارهای ممنوع باعث می شود كه كودك احساس گناه و حقارت كند (چون خلاف انتظار مادر عمل كرده است) و احساس حقارت، حالت تدافعی را در كودك پی می ریزد و در نتیجه آن محدود شدن آزادی فرد و عیان نشدن كامل ماهیت خود یا حقیقتی است (شولتس، ۱۳۷۶، ص ۱۱۹). بنابراین اولین شرط پرورش و رشد خود، توجه مثبت، مشروط، در دوره شیر خوارگی است و سخصیت سالم اصولاً زمانی شكل می گیرد كه مادر بدون توجه به چگونگی رفتار كودك، به او عشق و محبت نشان می دهد. كودكانی كه با احساس توجه مثبت نامشروط پرورش می یابند در هر شرایطی خود را ارزشمند می دانند البته معنای توجه مثبت نامشروط این نیست كه كودك آزاد باشد، هر چه می خواهد انجام دهد و باز داشتم و مانعی در كار نباشد.
به اعتقاد راجزز مادر می تواند رفتار های خاصی را مورد تأیید قرار ندهد بدون اینكه برای دریافت عشق و محبت قید و شرطی بگذارد بنابراین اگر كودك توجه مثبت غیر مشروط را تجربه و احساس نماید هیچ گونه شرایط ارزش در او بوجود نمی آید و در نتیجه توجه و احترام به خود نیز بدون قید و شرط خواهد بود. در فرایند تحقق خود، اساسی ترین نیروی برانگیزنده رفتار آدمی، بنظر راجرزر خودشكوفایی است و آن گرایش و تمایل به تحقق بخشیدن، شكوفا ساختن و بالفعل نمودن استعدادها و نیروی بالقوه می باشد. این تمایل به تحقق ”خود“ موجب افزایش خود محتاری و خودكفایی برای خلاق بودن می شود. تمایل به تحقق خودر معیتری است كه بدان وسیله تمام تجربایت مورد ارزش یابی قرار می گیرد.
در این فایند تمام تجاربی كه در جهت تعالی وبقای خود هستند بطور مثبت ارزش گذاری و فرد در پی آن بر می آید و این خود موجب رضایت خاطر می شود و تجاربی كه در جهت خلاف اتعالی است ارزش گذاری منفی و فرد از آنها می گریزد و در نهایت انیكه امایل به تحقق، كلید اصلی نظریه شخصیت راجرز است كه به تشكیل سازمان ”خود“ منجر می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۶۵، ص ۱۵۶). اصول و یافته های مشاور غیر مستقیم در درمان، وارد حیطه آموزش كلاس و تدریس نیز گردیده است.
الگوهای تدریس فردی كه در آن دانش آموز را محور قرار می دهد از نظرات راجرز الهام می گیرد كه در آن بر سلامت عاطفی و اقلی هر چه بیشتر دانش آموز از طریق خود پنداری، وافع گرایی، اعتماد به نفس و ابزار عكس العمل هایی همدردانه و همدلانه به دیگران، تدارك آموزشی كه مبتنی بر نیازها و آرزوهای خود دانش آموزان باشد و نیز مسؤل و تصمیم گیرنده در فرایند یادگیری تأكید می شود كه منظور از آن، آموزش به روش غیر مستقیم می باشد از این نوع آموزش می توان برای توجه به كیفیات و احساسات فردی دانش اموزان و ایجاد فرصت هایی برای شركت دادن آنان و بر قرار كردن ارتباط مثبت با آنان استفاده كرد (جویس، ۱۳۷۹، ص ۳۴۸).
معلم و نقش وی در جریان یادگیری، غیر مستقیم و تسهیل كننده است كه دارای روابط فردی با دانش آموزان می باشد و رشد آنان را هدایت می كند الگوهای آموزش غیر مستقیم، تسهیل یادگیری را در كانون توجه خود قرار می دهد و هدف آن كمك به دانش آموزان در حصول یكپارچگی فردی اثر بخش و ارزیابی واقعی خود است. راجرز، گرایش فعلی در آموزش و پرورش را كه تبدیل افراد به اشخاص همرنگ و متحجری كه تحصیلات شان ”تكمیل شده است“ نه افرادی كه دارای آفرینندگی آزاد بوده را به باد انتقاد می گیرد و آموزش و پرورش را متهم می كند كه نتوانسته قدرت آفرینندگی را تعالی بخشد.
از دیدگاه راجرز، فرد نه تنها تمایلی به حفظ خود[۹] و ارتقای خود[۱۰]، بلكه نیاز به تحقق خویشتن دارد به عبارتی خواهان آن است كه خویش را درجهت، تمامیت، وحدت، كمال و خود مختاری سوق می دهد.
انگیزه اصلی آفرینندگی نیز همان گرایش انسان در به فعلیت در آوردن خویش، تا نیروهای بالقوه ”خود بشود“ می باشد و این مستلزم این است كه هر كس بر تجربه های خویش تكیه كند چرا كه اعتماد به اینكه مفهوم اولیه و نخستین راجرز، سازواره (ارگانیزم) است كه محل همه تجربه است كه تشكیل ”میدان – پدیداری[۱۱] را می دهد. میدان پدیداری چارچوب و مرجع فرد است كه چگونگی رفتار به آن بستگی دارد و هدف آن نیز شكوفا ساختن خود است لیكن دو نیاز ویژه دارد:‌
۱) نیاز به توجه مثبت:
این نیاز می تواند مشروط یا غیر مشروط باشد همانطور كه ذكر شد لازمه رشد خود، تأمین توجه مثبت غیر مشروط است كه در سال های اولیه زندگی، اهمیت بیشتری دارد.
۲) نیاز به توجه خود:
منظور این است كه فرد، خویشتن را خوب تصور نماید و احساس ارزشمندی كند و خود را بپذیرد. توجه به خود در وهله اول نخست مستلزم دریافت توجه مثبت از جانب دیگران است ولی سرانجام خود باید مسقل از آنچه دیگران فكر می كنند بر ارزش های شخصی متكی شود و به یك قضاوت درونی نسبتاً ثابت و پایداری از خویشتن برسد (همان منبع ص ۳۰۵).
● كوپر اسمیت:
كوپر اسمیت خویشتن را عامل بسیار مهمی در ایجاد نوع رفتار میداند, عقیده دارد افرادی كه خویشتن پنداری مثبت دارند رفتارشان اجتماع پسند تر از افرادی است كه خویشتن پنداری آنان منفی است. خویشتن پنداری عبارت از عقیده و پنداری است كه فرد درباره خود دارد.
این عقیده و پندار به تمام جوانب خود یعنی جنبه های جسمانی, اجتماعی, عقلانی و روانی خود مربوط می شود . تصور انسان درباره هر یك از عوامل فوق رفتار معین و مشخصی را بوجود می آورد. كوپر اسمیت معتقد است خویشتن پنداری بر اثر تعامل بین عوامل زیر جاصل می شود:
▪ پندار والدین درباره فرد:
سال های اولیه كودكی عامل بسیار مهمی در تكوین شخصیت كودك به شمار می آید. در چنین سال هایی والدین نقش بسیار مهمی را در ایجاد نوع شخصیت كودك بر عهده دارند. كودك اولین الگوهای رفتاری خود را در محیط خانواده از والدین خود تقلید می نماید. تربیت صحیح كودك در سال های كه به سال های زندگی معروفند حائز اهمیت خاصی است.
بگو مگوهای والدین با كودك در سال های اولیه زندگی و رفتار والدین با كودك در طی این سال ها می تواند اثرات خاصی در نحوه رفتار و تكوین شخصیت كودك بر جای بگذارد. والدین می توانند كودك را در خلال این سال ها به استقلال و یا وابستگی به عطوفت یا خشونت تشویق نمایند.
‌▪ تصور و پندار دوستان و همبازی ها در مورد فرد:
به موازات رشد كودك روابط او به بیرون از منزل كشانده می شود. كودك به انتخاب دوست می پردازد و به بازی كردن با آنان مشغول می شود. با مشاهده بازی كودكان می توان دریافت كه كودكان سعی دارند همواره نقش دوستان صمیمی خود را تقلید كنند. كودك می خواهد مثل دوست صمیمی اش لباس بپوشد, حرف بزند و عمل كند. امری طبیعی است و در تكوین شخصیت كودك موثر می باشد.▪ تصور و پندار معلمان در مورد فرد:
در سن معینی كه كودك پا به كودكستان و یا دبستان می گذارد تجربه جدیدی در زندگیش آغاز می گردد. آشنایی شاگردان با معلمان و رابطه ای كه بین معلم و دانش آموز ایجاد می گردد, عامل مهمی در تكوین شخصیت و نحوه خویشتن پنداری دانش آموز به شمار می رود. معلمان علاقمند به مدرسه می آورند در حالیكه معلمان بی علاقه و وقت گذران كه به روابط انسانی بی توجهند دانش آموزانی افسرده و گریزان از مدرسه تربیت می نمایند. اعتماد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانایی های تو و نحوه استفاده از این عوامل می تواند شخصیت دانش آموز را در مسیر خاصی پرورش دهد. معلمی كه دانش آموز را در مدرسه با كلماتی تنبیه, بی عرضه و بیچاره نامگذاری می كند نباید از دانش آموز متوقع باشد كه فرد علاقمند و منظبتی شود.
▪ تصور و پندار فرد درباره خود:
تصور و پندار درباره خصوصیات جسمانی, عقلانی, اجتماعی بخشی از تكوین خویشتن پنداری فرد را تشكیل می دهد (شفیع آبادی, ۱۳۷۳, ص ۱۳).
اسمیت عزت نفس را ارزش یابی فرد درباره خود و یا قضاوت شخص در مورد ارزش خود می تواند وی با بررسی و مطالعه تئوری های قبلی و تحقیقات انجام شده در این زمینه چهار عامل اسنادی را برای رشد عزت نفس بیان می كند:
نخستین آن و مقدم بر تمام عوامل, میزان احترام, پذیرش و علاقمندی كه یك فرد دریافت می كند, دومین عامل اسنادی عزت نفس از دید اسمیت, تاریخ و تجارب موفقیت هایمان در زندگی می باشد و به طور كلی موفقیت و مقامی كه در محیط دارم, سومین عامل, ارزش ها و انتظارات كه بر این مبنا تجارت را مورد تفسیر قرار می دهیم و چهارمین عامل روش پاسخ دهی فردی نسبت به تنزل شخصیت است. منظور این است كه واقعیت ها به منزله مواد خامی هستند و آنچه تعیین كننده است, نگرش فرد نسبت به آن واقعیت می باشد. به عنوان مثال دو فرد در دو موقعیت اضطراب آور, دو برداشت متفاوت خواهند داشت و این تلقی دو گانه از یك زمینه, به حساسیت عاطفی, نگرش و روش عكس العمل فرد بستگی دارد . افرادی كه از عزت نفس بالایی برخوردارند و اطمینان و تایید درونی دارند, نحوه قضاوت شان به وضوح متفاوت از افرادی است كه عزت نفس پایین دارند.
كوپر اسمیت در جایی دیگر از عوامل چهار گانه فوق با عنوان موقعیت ها, حمایت ها, ارزش ها و انتظارات یاد می كند و به تفضیل در مورد هر كدام بحث می نماید (اسمیت, ۱۹۶۷, ص ۳۷). تحقیقات كوپر اسمیت كه اختصاصاً به عزت نفس پرداخته شامل زمینه های زیر است:
▪ تاثیر زمینه و سوابقی اجتماعی:
كه در این بعد رابطه طبقه اجتماعی, مذهب, سوابق و تداوم شغلی پدر و مادر و طول استخدامی مادر را مورد توجه قرار داده است. یافته های اسمیت در رابطه بین طبقه اجتماعی و عزت نفس بدست آورده بود (اسمیت, ۱۹۶۷, بنقل از روزنبرگ, ۱۹۶۵, ص ۵۳).
▪ خصوصیات والدین و عزت نفس:
كوپر اسمیت در فصل ششم كتاب خود به بررسی خصایص والدین با میزان عزت نفس فرزندشان می پردازد ازجمله: میران و ثبات عزت نفس مادر, میزان ثبات عاطفس وی, ارزش های والدین, تنش و تضاد بین آنان, اختلاف مذهبشان, سوابق ازدواج های قبلی, پذیرش نقش مادری, تعامل پدر و مادر, نحوه تصمیم گیری والدین و میزان استقلالی كه به كودك داده می شود .
▪ خصوصیات آزمودنی ها:
سن آزمودنی, میزان رشد بدنی, هوش, توانایی, اضطراب سطح آرزو و خود ایده آلی بچه ها با عزت نفس آنان مورد بررسی قرار گرفته است.
▪ حوادث و تجارب اولیه كودكی:
در این قسمت از تحقیقات رابطه عزت نفس با تعداد افراد خانواده, تغذیه كودكی و نوع آن, بیماری های قبل و حوادث دوران كودكی و ارتباط كودك با همسالان بررسی گردیده است.
بطور كلی از یافته های كوپر اسمیت چنین نتیجه گیری می شود كه افراد با عزت نفس بالا به خود اعتماد و اطمینان لازم را دارندو در این قضاوت ها و ابزار عقاید شان مشهود است. از طرفی این گروه می توانند برای حل مشكلات راه حل مناسبی بیابند. آنان بگرش مثبای نسبت به خود دارند, احساس ارزش می نمایند, در بحث ها و فعالیت های گروهی بیشتر شركت می جویند.
بر عكس اشخاصی كه عزت نفس پایین دارند, به خود اطمینان كمتری دارند و دریافت و درك از خوشان غنا یافته نیست. آنان در سایر گروه های اجتماعی زندگی می كنند و پیش از آنكه در بحث ها شركت نمایند یا فعالیت كنند ترجیح می دهند گوش كنند و تماشاگر باشند (اسمیت, ۱۹۶۷, ص ۳۸).
كوپر اسمیت در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است كه بین طبقه اجتماعی و خود پنداره تا حدی رابطه وجود دارد. اطفالی كه از وضعیت اقتصادی اجتماعی بهتری برخوردار بوده اند دارای خود پنداره قوی نیز بوده اند ولی آنچه مهمتر و موثرتر از طبقه اجتماعی می باشد چگونگی ارتباط طفل با والدین خودش است. زیرا مشاهده شده است كه حتی كودكانی كه از وصعیت اقتصادی اجتماعی خوبی برخوردار نبوده اند ولی در محیط خانوادگی آنان گرمی و محبت و استدلال حكمفرما بوده است, دارای خودپنداره قوی بوده اند (عظیمی, ۱۳۷۳, ص ۱۹۵).
● دیدگاه آلپورت:
آلوپرت با مطرح كردن واژه "خویشتن" به جای واژه "خود" امیدوار بود شاید بتواند از ابهام ها و تناقض هایی واژه خود بكاهد وی خویشتن را منحصر به یك فرد می داند كه خود و تمامی مسایل فرد را در بر می گیرند, به عبارتی دیگر, امر خویشتن را "منی كه احساس می كنم و می شناسم" می خواند. بر اساس دیگاه آلپورت تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله می گذرد. شكست و ناكامی در هر یك از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه می زند, مراحلی كه آلپورت ذكر می كند عبارت است از: خود جسمانی, هویت, احترام به خود (عزت نفس) , گسترش خود, تصور از خود, خود حریفی معقول و تلاش اختصاصی.
همانطور كه اشاره شد, آلپورت در تكوین خویشتن هفت مرحله بیان می كند كه سومین مرحله آن را پدیدار شدن عزت نفس می داند. آلپورت معتقد است این مرحله با احساس غرور كودك و در نتیجه آموختن انجام كارها بطور انفرادی و مستقل همراه است. در این مرحله كودك تمایل دارد, چیزهایی بسازد و به اكتشاف بپردازد. آلپورت این مرحله از تكوین خویشتن را بسیار حساس و تعیین كننده می داند, چنانچه پدر و مادر كودك نیاز كودك به اكتشاف را ناكام بگذارند, عزت نفس كودك كه در حال شكل گیری است لطمه می بیند و به احساس حقارت و خشم مبدل می گردد.
بنابر این می بینیم كه آلپورت مانند راجرز رفتار های والدین محصوص مادر را از عناصر عمده و اساسی در شكل گیری عزت نفس می داند. در كل چنانچه رفتار و سیمای مادران گرم و صمیمی و تاكید كننده باشد و تصویر درست و صحیحی از هویت فرزندان شان ارائه دهند و كودك خود را مورد طرد قرار ندهند یا مقایسه ای بین آنان انجام ندهند, كودكان از عزت نفس, جرات و شهامت بالا برخوردار خواهند شد و این گونه كودكان انگیزه های كنجكاوانه خود را بگونه هایی مختلف و بطور طبیعی ارضا خواهند كرد و عزت نفس بالایی در رهبری بازی و تكالیف درسی پیدا خواهند كرد.
اما چنانچه رفتار خانواده و به خصوص مادران نامنظم و سرشار از جنبه های تعارض آمیز باشد و كودك خود را دائماً مورد طرد و تمسخر قرار دهند و نگرش ها و انتظارات, ادراكت و واكنش های منفی نسبت به آنان روا دارند, از آنجا كه كودكان , این گونه رفتار های والدین را بر اساس مكانیزم دورن فكنی, درونی و جز خصیصه های شخصی خود می كنند, در نتیجه چنین كودكانی از عزت نفس پایین برخوردار خواهند شد و انگیزه كنجكاوانه و خلاقیت در آنان سركوب می شود و احساسات حقارت كه می تواند سر منشا بسیاری از ناسازگاری های عاطفی- اجتماعی باشد جایگزین آنها می گردد (شولتس, ترجمه گیتی خوشدل, ۱۳۷۹).
● عزت نفس از دیدگاه اسلام:
نفس در اصل به معنی ذات است و در فرهنگ لغات فارسی معانی متفاوتی دارد مانند:
▪ خون
▪ تن و جسد
▪ شخص انسان, ذات و ....
▪ حقیقت هر شی
▪ روح و روان صدر المتالهین شیرازی در تعریف نفس می گوید: نفس جوهری است كه ذاتاً مستقل بوده و فعلاً به اجساد و اجسام متعلق است. در اسلام و متون اسلامی واژه "عزت نفس" با بیان گوناگونی آمده است ولی در حقیقت مفهوم واحدی را بیان می نماید واژه هایی مانند كرامت نفس, احترام نفس, هویت نفس, نفاست نفس و شرافت نفس به تكرار در روایات و احادیث دیده می شود (مطهری, ۱۳۶۶, ص ۱۴۲).
قرآن كریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد می كند و نفس را آنقدر ارزشمند می داند كه اگر معامله ای صورت گیرد, جز با پروردگار عالم این معامله نیست.
به عبارت دیگر, نفس آنقدر پر بهاست كه نمی تواند مورد معامله قرار گیرد مگر در برابر خلاق جهان یعنی دادن نفس و گرفتن چنانكه امام صادق (ع) می فرماید: "انا من بالنفس النفسیهٔ البها" (بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم).
نفاست نفس به همین معنی است یعنی روح انسان به منزله یك شیء نفیس تلقس شده و اخلاق خوب به عنوان اشیاء متناسب با این شیء نفیس و اخلاق رذیله به عنوان اشیاء نامتناسب با این شیء نفیس كه آن را از ارزش می اندازد. اسلام می گوید یك شیء با ارزش كه با ارزش ترین چیزها است در شماست و آن همان روح ملكوتی شما است. مواظب باشید این روح ملكوتی را از دست ندهید یا آلوده نكنید زیرا بسیار با ارزش و نفیس است. امیر المومنین علی (ع) در نامه ای خطاب به اما حسن (ع) كه در نهج البلاغه آمده است می فرماید:
"اكرم نفسك عن كل دنیه" (نفس خویش را از هر پستی, بزرگ و برتر بدار) (مطهری, ۱۳۶۶, ص ۱۸۲).
از دیدگاه قرآن, انسان موجودی است كه از فطرت الهی برخوردار است. فطرت مانند غریزه امری تكوینی است یعنی جزء سرشت انسان است و اكتسابی نیست, امری است كه از غریزه آگاهانه تر است و مربوط به مسایلی می شود كه ما آنها را مسایل انسانی می نامیم.
 
[۱]. Client- centred- therapy [۲]. Self- actualization [۳]. Self- direction [۴]. Self- regulation [۵]. Autonomy [۶]. Self- arrangement [۷]. Positive regard [۸]. Conditional positive regard [۹]. Self- maintenance [۱۰]. Self- enhancement [۱۱]. Phenomental field
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:10 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

عواطف یعنی چه ؟
عواطف یعنی چه ؟اگر از شما بپرسند عواطف یعنی چه؟ چه پاسخی می دهید؟ اطرافیان و نزدیكان شما چه پاسخی می دهند؟ منظور كسانی است كه روانشناس نیستند و در این حوزه نیز كار نمی كنند.
معمولاً پاسخ مردم به این كه عواطف چیست، این است كه عواطف یعنی احساس محبت و علاقه و بروز آن احساس نسبت به شخص دیگر.
گاهی هم می شنویم كه می گویند: “ فلانی آدم عاطفی است.” و منظورشان این است كه فلانی آدم لطیف و حساس و پرمحبتی است.
درمجموع وقتی صحبت از عواطف می شود بلافاصله حالت احساسی خوشایندی از جنس عشق و محبت به ذهن متبادر می شود.
حالا اگر بپرسند هیجان یعنی چه؟ چه می گویید؟ در این باره هم معمولاً پاسخی می شنویم دلالت بررفتاریمی كند از جنس جوش‌وخروش و ناآرامی و اضطراب.
هرچند همه‌ی این اظهار نظرها تا حدی درست است و به بخشی از رفتارهای هیجانی یا عاطفی اشاره دارد اما همه‌ی مطلب نیست.
حالا به تعریف هیجان از نظر علوم رفتاری توجه كنید. معمولاً هیجان و عواطف نیز یكسان یا نزدیك به هم معنی شده‌‌است.
“هیجان Emotion ، واكنش احساسی پیچیده‌ای است مركب از یك عده تغییرات فیزیولوژیك كه در تغییرات بدنی كه مقدمه ی اعمال آشكارند، ظاهر می شود.”
پس هیجان یاعاطفه نوعی واكنش است. یعنی نوعی رفتار و جنبه‌ی احساسی دارد یعنی ناشی از یك حس و ادراك آن است.
(توجه به تعریف احساس از نظر روانشناختی نیز ضروری است.)
از آنجا كه احساس در انسان‌ها دارای جنبه‌های خوشایند یا ناخوشایند است. پس عواطف و هیجان‌ها كه رفتارهای ناشی از احساس‌های انسان است. خود دارای جنبه‌های خوشایند و ناخوشایند می باشد.
بنابراین تصور این‌كه عواطف تنها دارای بار خوشایند است، درست نیست.
با چند مثال از هیجان‌ها و عواطف به اثر آن‌ها در زندگی می پردازیم.
حالت هایی مثل غم،شادی،خشم،عصبانیت،ترس،اضطراب،افسردگی همگی حالت های عاطفی یا هیجانی است که به نوعی عکس العمل رفتاری را نیز با خود دارد.
شیوه‌های بروز عواطف در افراد، گوناگون است و تحت تاثیر یادگیری و زمینه‌های زیستی و ارثی قرار می گیرد. اما آنچه قطعیت دارد این است كه رفتارهای‌ عاطفی بیشتر متاثر از الگوهای محیطی است و چون این رفتارها جنبه‌ی یادگیری دارد، بنابراین می توان برنامه‌هایی برای آموزش ایجاد تعادل و هماهنگی در بروز عواطف در نظر گرفت و به این ترتیب بطور غیرمستقیم به كودكان كمك كرد تا عواطف خود را به نحو درست بروز دهند.
عده‌ای فكر می كنند كه تسلط بر رفتار عاطفی یعنی كوشش برای سرپوش گذاشتن برآن و بروز ندادن آن‌ها؛ كه این تصور نادرست است و باید به فكر ایجاد محیط‌هایی باشیم تا در آن فرزندان ما بطور غیرمستقیم و با یادگیری از الگوهای سالم در اطراف خود بتوانند عواطف خود را به درستی و به اندازه‌ی لازم نشان دهند.
اصولاً نشان دادن عواطف چه عواطف خوشایند چه عواطف ناخوشایند برای سلامتی، بقا و ارتباط سالم بین انسان‌ها ضروری است.
 
مریم احمدی مدیربرنامه ریزی واموراجرایی موسسه مادران امروز(مام)
مؤسسه مادران امروز
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها