0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : اسطوره ، ايدئولوژي ، نمايشنامه ( دو رويكرد به نمايشنامه نويسي جنگ )
نويسنده : فارس باقري
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
ما چگونه به پديده ها نگاه مي كنيم ؟
نمايشنامه نويسان ما با پديده اي به نام جنگ كه سالها با آن درگير بوده ايم ، چگونه روبرو شده اند؟ وقتي خواسته ايم از دريچه آثار هنري و به طور خاص، نمايشنامه اين پديده را بررسي كنيم ، چگونه با آن برخورد كرده ايم ؟
شيوه برخورد نويسندگان ، شيوه نگاهشان را باز مي تاباند . در اين جا منظور از شيوه برخورد به معناي روشن شناختي و رويكرد و درك نويسنده نسبت به آن پديده مورد نظر است .اما كار از آنجا سخت تر مي شود كه بخواهيم از ميان آثاري كه درباره جنگ نوشته شده است اثري برتر را بررسي كنيم . پس ما به سراغ شيوه هايي كه نويسندگان ما با اين پديده روبرو شده اند ، مي رويم تا بدون هيچ حكمي درباره آثار، آن را بررسي كنيم .
ذهن انسان چگونه فعاليت مي كند ؟ تا كنون ذهن انسان به دو شيوه به امور در جهان مي انديشيده است انتزاعي و عيني ( كاربردي ) . ( مجموعه مقالات ابوالحسن نجفي درباره زبان شناسي )
امروز در جوامع پيشرفته ، انسان در پيچيدگي هاي اين جوامع آن چنان حل شده است كه اين نوع فعاليت ( انتزاعي ) را جزء لاينفك زندگيش مي داند و فعاليت نوع دوم ( عيني – كاربردي ) را از ياد برده است فعاليتي كه از همان بدو تفكر بشر و در جهان اسطوره اي با او بوده و جهان پديده ها را با آن مي فهميده است شايد با مثالي بتوان اين روش ها را توضيح داد :
فرض كنيم ما عده اي ميهمان دعوت كرده ايم اولين عمل ما چه خواهد بود ؟ بايد براي آنان صندلي هايي به اندازه در نظر بگيريم پس ما مي خواهيم به تعداد ميهمان هايمان صندلي داشته باشيم . اولين راه اين است كه بينديشيم و بگوييم تعداد ميهمانان چند نفر است ، بنابراين ، تعداد صندلي ها هم بايد همان قدر باشد اين شيوه تفكر به مساله ( پديده ) ، روش انتزاعي است كه انسان در برابر پديده ها به كار مي برد (obstract) .
نوع ديگر ، راه عملي و كاربردي آن است ، يعني فعاليت ملموس و عيني آن . انسان بدوي ، بيشتر با اين نوع فعاليت سر و كار داشته و اين نوع فعاليت اساس و پايه فكري او را پي مي ريخته است . Concrete
پس در روش انتزاعي ، ما با اعداد ( تعداد ميهمانان ) سرو كار داريم . اعداد در عالم خارج وجود ندارند و بيشتر ، امري انتزاعي اند : ده نفر = ده عدد صندلي
اما در روش عيني ، ما با افراد سروكار داريم ؛ افراد عيني : صندلي حميد ، صندلي امين ، صندلي افشين ، ..... نه اين كه بدانيم آنها چند نفر هستند و بدانيم چند عدد صندلي نياز داريم بلكه مي گوييم اين صندلي براي امين و اين صندلي براي افشين و ....
در فعاليت نوع دوم ، ما با عين مساله روبرو مي شويم و با واقعيت ملموس و طبيعت اشيا و پديده هاي واقعي سروكار داريم انسان بدوي ، اين گونه با جهان و پديده هاي آن روبرو مي شده است .
در هنر ادبيات نيز انسان با اين نوع فعاليت روبرو مي شود : روش عيني و كاربردي و ملموس و جزئيات آن پديده .
اما پيچيدگي تمدن امرزوي ، انسان را روز به روز از آن فعاليت عيني و كاربردي انساني كه در جهان اساطيري مي زيسته ، دور مي كند . دور شدن انسان از عينيت و اجزاء پديده ها به معناي فاصله گرفتن او از طبيعت و واقعيت آن ها است .
اثر هنري و خلق نمايشنامه با وجود آن كه در جهان انتزاعي روي مي دهد ، اما انسان را بر مي گرداند به سمت واقعيت و طبيعت ملموس و وعيني پديده ها ، در واقع خلق نمايشنامه يعني رجعت انسان به سمت جهان و عينيت پديده ها ، نه محتواي انتزاعي آنها انسان بدوي در جهان اساطيري مي زيست .به نظر بايد اين جهان را توضيح داد .
اسطوره چيست ؟
اسطوره سرگذشتي راستين است كه در زماني ازلي رخ داده و به گونه اي تخيلي و نمادين مي گويد كه چگونه چيزي پديد آمده ، يا از ميان رفته است و يا وجود دارد . جوامع ابتدايي ، تفسير خود از پديده ها را به شكل اسطوره از جهان بروز مي دادند باورهاي ديني انسان نخستين از اسطوره ها آغاز مي شود ودر زمان هاي متاخرتر به گونه اديان نمود يافته است پس دين و دانش از نخستين داشته هاي انسان نخستين است كه گستره اسطوره اي خاصي را بنيان نهاده اند .
اسطوره بني ديني و فلسفي دارد . البته نه فلسفه در معناي امروزين ، بلكه استدلالي تمثيلي از جهان پيرامون بود كه سرچشمه ها را مي كاويد . اسطوره روش شناختي و فهم علمي پديده هاست نوع نظام انديشيدن و ساختار فكري است اسطوره ميان نمادين ، ابوالقاسم پور ، سروش ) و ( اسطوره بازگشت جاودانه ميرچا الياده بهمن سر كاراتي )
اما در عصر حاضر كه انسان در دوره اسطوره اي زندگي نمي كند ، اسطوره به چه معناست ؟ از نظر فيلسوفان معاصر ، اسطوره نمي تواند يك ابژه يا يك مفهوم يا يك ايده باشد . بلكه اسطوره اسلوبي از دلالت يك روش است نظامي از انديشيدن و رويكردي علمي براي شناخت پديدهاست . اسطوره امروز ، رولان بارت ، شيرين دخت دقيقيان ، نشر مركز ) و ( اسطوره و تفكر مدرن ، كلود لوي استراوس ، فاضل لاريجاني و علي جهان پولاد ، فرزان )
ايدئولوژي چيست ؟
ايدئولوژي داراي نوعي اطلاع ( نه آگاهي ) است . اين اطلاع ، فاقد تعقل ناب است . نوعي شبه علم است . ايدئولوژي در مواجهه با هر پديده اي با گزينش از يك معرفت كلي و اجتهاد در آنها به تركيب ثابتي از معارف مي رسد تا بر فهم علمي و ديني ، نقطه پاياني قرار دهد . اگر چه ايدئولوژي نوعي شبه علم مي سازد و محصول علمي آن نيز به خلق جامعه اي اتوپيايي و فردي ايده آليست مي انجامد ، اما چنين جامعه و فردي كه بن مايه هاي فكري خود را از ايده آليسم و آرمان گرايي مي گيرد ، عملا در واقعيت متوقف مي ماند از اين رو حكم درباره واقيت و خلوص يك پديده ، آغشته به نوعي تحكم و سكون و استبداد است ايدئولوگ ها و اتوپيائيست ها وقتي امكان تحقق ايدئولوژي خود را نمي يابند ، خود را در جزيره خيال و خيالبافي خود محصور مي كنند .
پس ايدئولوژي در برابر هر پديده اي كه قرار مي گيرد با پيش فرضي يقيني به سراغ آن پديده مي رود و اين پيش فرض هميشه مانع شناخت واقعي پديده مي شود چرا كه قبل از آن كه چيزي را در درون آن پديده كشف كند با پيش فرض خود ، آن را از قبل اختراع كرده است ( عقل افسرده ، مراد فرهادپور ، طرح نو )
اما نظام فكري كه در اسطوره بدان اشاره كرديم به سرچشمه ها و اجزاء آن پديده مي پردازد و آن را چون آتش از نو كشف مي كند .
حال بايد پرسيد كه اين دو روش به عنوان دو نظام انديشيدن ، چگونه با پديده ها برخورد مي كنند و چگونه مجهولات خود را پاسخ مي دهد ؟
در نظام اول ( اسطوره اي ) هميشه با پرسش روبروييم پرسش از خاستگاه ها و روابط و عناصر تشكيل دهنده آن پديده ، پي جويي ميش ود ( مي تواند جهان متن يا جهان واقعيت باشد ) روابطي كه در مسير فهم ، آ را تجزيه مي كند و نسبت هاي ميان اجزاء آن را بررسي مي كند . اين نوع پرسش تكيه بر سببيت آن پديده دارد .
اما در نوع دوم ، ايدئولوژي هرگز پرسشي را بر نمي تابد نسبت به هر پديده اي پيش فرضي يقيني دارد. تكيه ايدئولوژي بر تبليغ و پروياگانداي كليشه شده است . چرا كه در مواجهه با هر پديده بر كليت ثابتي از امور و داده ها و ارزش ها تكيه مي كند و سعي دارد تا آن كليت را با ولع هر چه بيشتر گسترش دهد. همين يقين سخت و استوار ، تناقضات او را بر ملا مي كند .
در گذشته و به نوعي در امروز ، اسطوره وقتي در قالب نوشتار ادبي شكل مي گيرد، در سير تغيير خود، بدل به حماسه مي شود . حماسه اي كه بعدها از دل آن رمان مدرن و نمايشنامه هاي بي شمار بيرون مي آمد . اما ايدئولوژي ، در ساختار نوشتار ، با تغييراتي كوچك به نوعي شبه تاريخ مبدل مي گردد، ( دوره هاي تاريخي ) . ايدئولوژي – تاريخ و اسطوره – حماسه بر ساخته و باز توليد جدال و مواجهه انسان با خود با جهان و با ديگري و با طبيعت است اما در درون اسطوره – حماسه و ايدئولوژي – تاريخ ، هميشه وجه مشترك و معنايي مشترك وجود دارد كه بخش وسيعي از آن ها را انباشته و متورم كرده است جنگ ( اسطوره بازگشت جاودانه ميرچا الياده بهمن سركاراتي ) و ( افسانه اسطوره نجف دريابندري ، نشر كارنامه، ) و ( زير آسمانه هاي نور ، ابوالقاسم اسماعيل پور ، ميراث فرهنگي )
امروز كه ما از حماسه ها و شبه تاريخ ها اندكي دور شده ايم ، تنها در درون پديده ها و تاريخ و به معناي درست تر ، در بطن متن قرار داريم ، نمايشنامه .
حال بايد پرسيد تئاتر ( در كليت آن ) و نمايشنامه به عنوان بخشي از تئاتر، در برخورد با پديده اي به نام جنگ چگونه عمل مي كند ؟ در اين جا منظور از نمايشنامه ، نوعي نوشتار ادبي است كه داراي نظام فكري است و نوعي گفتار و فرم و روشي از تفكر است كه با پديده ها برخوردي ادبي دار . تكيه مقاله نيز بر اين گونه رويكرد و نتيجه حاصل از آن است .
اما اين دو نظام فكري به عنوان دو روش نگاه به پديده اي به نام جنگ چگونه در اثر ادبي نمايشنامه بازتاب مي يابد ؟
جنگ براي انسان پديده اي عام و كلي است يك بررسي ساده نشان مي دهد كه در طي تاريخ زندگي انسان بر روي زمين تنها دويست و هفتاد سال آن را انسان بدون جنگ سپري كرده است حجم بسياري از دوران هاي تاريخي و زندگي انسان را جنگ انباشته است هر جنگي كه در كشوري روي مي دهد ساختارهاي اجتماعي و قومي و جمعيتي و رواني آن كشور را تغيير مي دهد نمايشنامه به عنوان نوعي ادبي ، در مواجهه با اين اتفاق ، تغييرات اجتماعي ( زلزله در ساختارها ) را رصد مي كند و مي كاود و اين در شيوه نگرش و تكنيك هاي خود بازتاب مي دهد . ( جامعه شناسي جنگ ، گاستون بوتول ، هوشنگ فر خجسته )
بنا بر تعاريف گفته شده ، مي توان دو نوع نمايشنامه را در حوزه جنگ توصيف كرد :
يكم : نمايشنامه دستوري – تبليغي ( او – نويسنده – جهاني را توصيف مي كند )
دوم : نمايشنامه پرسشگرانه ( او – نويسنده – پرسشگرانه به جهاني مي انديشيد )
يكم :
هر جنگي كه روي مي دهد ، مردان در گير با آن جنگ ، در ابتدا با شكل تهييجي با آن روبرو مي شوند . دستگاه تبليغي آن كشور ، هر امري را به خدمت خود در مي آورد تا بتواند احساس فردي رزمندگان و احساس جمعي مردمان را تازه نگه دارد . آنها مدام احساس جمعي را به مركزيت مفهومي خود سوق مي دهند هنگامي كه اين دستگاه فكري بدون هيچ انعطاف و بدون هيچ دخل و تصرف در حوزه متن ( نمايشنامه) وارد مي شود ، جهان نمايشنامه را به سوي كليتي تهييجي و تبليغي مي راند چر كه غايت اثر ادبي را تهييج به امر و ايده اي مي داند كه آن را تبليغ مي كند . در اين گونه نمايشنامه ها ايده ، پر رنگ تر از اجزاي ديگر است . چرا كه نويسنده اي كه با اين دستگاه فكري مي نويسد ، نمي تواند از حادثه و پديده ها فاصله بگيرد و اجزاء و تركيب عيني و واقعي آنها را بشناسد ، پس به سوي كليت بخشي اين پديده مي رود و مركزيت را به محتوي مي دهد و مدام آن را باززايي مي كند در ادامه نيز ، نمايشنامه هايي در ظاهر ، متنوع اما در حقيقت يكسان را باز توليد مي كند و گاه از دل آنها شعارهايي را بر جسته مي نمايد تا چيزي را بيان و توصيف كند .
در اين روش ، نمايشنامه به ابزاري تبديل مي شود كه بايد محتوا و يا شعاري را بيان دارد در مقابل چنين اثري ، تماشاگر و خواننده نيز در فضا و حالتي جمعي غوطه ور مي شوند تا از طريق آن بتوانند به شكلي آييني يا آن ايده و محتوا هم نوا شوند پس در روش خود ، پيش از هر چيزي بر سطح اشياء و پديده ها مي لغزد و با اين سطحي نگري احساس مشترك و آمبيانسي كلي مي سازد تا آن كليت دستوري و يقيني را تعميم دهد و تقويت كند . اين نوع نوشتار ، معنا محور و ايده طلب است . اما به مرور زمان و با تغيير زمينه هاي تاريخي و اجتماعي ، معناهاي ضمني نمايشنامه اهميت خود را از دست مي دهند و در فضا دود مي شوند و به هوا مي روند . اين را بايد از خصوصيات اين نوع نوشتار دانست .
دوم : روش نظام مند اسطوره اي ، سويه اي ديگر دارد . در اين روش پرسش از بنيادهاي هر پديده و سببيت هاي آن آغاز مي شود اين كه چرا پديده اي بوجود آمد و ادامه يافت و بر پديده هاي ديگر چه تاثيري گذاشته است ؟ اين روش شناسي ، در هنگام نوشتن نمايشنامه ، به روشي براي تمهيدات نوشتاري نويسنده تبديل مي شود اين روش پيش از آنكه به معنا روي بياورد بر ساختمان و ساختار آن تمركز مي شود چرا كه در اين رويكرد هر پديده كليتي است انسجام يافته از اجزائي كه به شكلي كلي كنار هم قرار گرفته اند و با يكديگر در ارتباط و تعاملند و با وجود هستي مستقل ، بر يكديگر نيرويي وارد مي كنند و شكل خاص از روابط را بنيان مي نهند . چنانكه نمايشنامه نيز خود از اجزايي ساخته شده است و بر روابط دروني عناصر با يكديگر تكيه مي كند تا پديده اي منسجم را قابل فهم كند .
در روش اول ( دستوري – تبليغي ) هر پديده ، معنايي پيشين و از پيش تعريف شده دارد گويي پيش از آغاز ، پايان يافته است پس آن پديده معنايي يكه دارد و بايد آن معنا را بيان كند و گسترش دهد اما در روش دوم ( پرسشگرانه ) هر پديده كليتي است كه از اجزائي قابل تقسيم ساخته شده است و چيستي و اچرايي اجزاء و روابط آنها با يكديگر ، آن پديده را نيست به هر چيز ديگر متمايز مي كند با بررسي آن روابط و بنيادهاي آن و چرايي آن ، فهمي از پديده به وجود ميآيد نوشتن با اين رويكرد هر بار پديده را با خلق نمايشنامه اي تازه ، از نوع تعريف مي كند و رنگ تازه اي به آن مي دهد و آن پديده را داراي صداهاي متنوعي مي كند كه نسبت به تنوع جمعيتي و انساني مخاطب و تماشاگر گوناگون مي يابد .
اما روش يكم كه رويكردي معنا گرايانه و تقليل يافته به پديده ها را دارد ، وقتي حوزه نمايشنامه را با پيش فرضهايش مي انبارد ، آن نمايشنامه را به بلايايي دچار مي كند كه نافي و تناقض اين نوع ادبي است و يا آنكه نمايشنامه را به رساله و نطقي تنظيم يافته تبديل مي كند از آسيب هاي ديگر اين روش كه نمايشنامه را از نوع ادبي خود دور و يا خالي مي كند ، مي توان به موارد زير اشاره كرد :
الف ) راز آميز بودن :
خاصيت راز آميز بودن يك فضا ، در نمايشنامه ، كليت بخشي به آن فضاست تا جمعي را به حركت همگاني وا دارد ، اين فضا نمايشنامه را از چند وچون استدلال دور مي كند براي تقويت اين فضا راز آميز معمولا نمايشنامه نويس علت و سببيت رويدادها را به امري متافيزيكي ارجاع مي دهد اين ارجاع بيروني ، نمايشنامه را قائم به ذات بودن خود تهي مي كند امر متافيزيكي پيش از آن كه چيستي اجراء را بيان دارد فضايي كلي مي سازد تا مخاطب در درون آن به امري تهييج شود . اين امر به وفور در نمايشنامه هايي كه خوانده يا اجرا شده اند ، ديده ايم . زيرا با اين فضا سازي راز آميز ، به تعبير خود ، ديگران را با خود همنوا كرده اند . اما چنين كاري تنها راه گريز از تحليل و فهم پديده را باز نمي تاباند : بدين معنا كه گويي نويسنده ، پديده اي را تحليل نمي كند ، بلكه وصف مي كند زيرا فضاي راز آميز غير قابل فهم است .
ب ) عرفان گرايي :
منطق عرفان ، دل است نه سر . در حوزه عرفان ، نمايشنامه پيش از آن كه بتواند استدلال كند ، تن از استدلال مي زند . ( ما بي چونيم – پاي استدلاليون چوبين بوده ) نويسنده با داشتن اين روش ، علاوه بر گريز از پرداخت يك پديده ، به عرفان پناه مي جويد . در نتيجه ، پيش از آنكه به شخصيت راه ببرد ، تيپ سازي مي كند ، به جاي آن كه علت و روابط اجراء را بررسي كند ، طرح واره اي از آن پديده و انسان ترسيم مي كند . سقوط شخصيت هاي نمايشنامه به تيپ ، تنها مي تواند مخاطب را در محتواي كلي اثر غوطه ور كند.
ج ) نوستالژي :
ايدئولوژي مبدا و مقصدي براي خود متصور است . از آنجا كه هر امر ايدئولوژيكي ، با واقعيت پيوند سستي دارد و هر پديده را فقط به شكل يك ايده كلي مطرح مي كند ، با گذشت زمان ، آن مقصد دور تر مي شود زيرا آرمان گرايي محض هرگز مقصدي ندارد . دور از دسترس بودن مقصد ايدئولوژيك براي فرد ، احساسي از نوستالژي مي سازد . احساسي كه مدام از او مي خواهد تا در نبود مقصد به مبدا پيشي باز گردد امام انسان هرگز نمي تواند در گذشته زندگي كند . وجود بخش عظيمي از حوادث و رويدادها در گذشته ، در اين گونه نمايشنامه ها ، بلايي است كه رابطه اثر را با مخاطب امروز از هم مي گسلد . نمايشنامه بودن زمان حال نمي تواند بر پاي بايستد . آيا مي توان نمايشنامه را بدون زمان حال در نظر گرفت ؟ حتي در نمايشنامه آخرين نوار كراپ اثر بكت مخاطب اثر مدام با تاثير گذشته بر زمان حال روبرو است مخاطب ، با سكوت و بي سخني و انفعال اكنوني كراپ روبرو مي شود اين گذشته ، به صرف گذشته بودن ، معنايي ندارد . اما گريز از فهم پديده اي و پناه بردن به عرفان نويسنده را چندين بار از حقيقت دور مي كند .
د ) عدم انسجام طرح :
طرح با چرايي و سببيت يك پديده سروكار دارد نه توالي حوادث . هنگامي كه نمايشنامه اي با معنا و پيش فرضي يقيني نوشته مي شود با طرحي ضعيف و عدم انسجام طرح يا نبود طرح مواجه مي شود چرا كه با اين پيش فرض ، پديده ، مورد پرسش و ترديد و كاوش قرار نمي گيرد . بلكه امري يقيني و پذيرفتني قلمداد و به جاي تكيه بر سببيت حوادث ، بر توالي رويدادها تكيه مي شود . هر پديده اي بدون عليت و سببيت ، فقط در حد حادثه اي صرف باقي مي ماند . آيا جنگ فقط حادثه اي است كه روي داده و پايان يافته است . ؟
جنگ پديده اي چند وجهي است كه بايد آن را منشور وارد ديد . پديده اي با ابعاد متنوع و صبغه هاي گوناگون نه حادثه اي محض .
ه ) پرداخت تيپ :
هنگامي كه انديشه و معنا پديده اي از پيش آشكار و يقيني فرض مي شود ، در نمايشنامه ، انسان و شخصيت نيز حامل همان انديشه تك ساحتي مي شود ، انديشه اي كه بيش از آن كه شخصيتي را تمام ابعاد متنوع آن آشكار كند ، تنها به ترسيم طرح واره اي از نوعي كلي از آن نائل مي شود وقتي انسان را بدون تنوع و اجزاء و تناقض هايش در نظر آوريم . او را به درستي يا محتملا نپرداخته ايم . ابلكه انسان را در حد طرح واره اي يا پديده اي تك ساحتي تقليل داده ايم . با چنين نگاهي هرگز نمي توان انساني را در موقعيت پيچيده اي مانند جنگ قرار داد و نشان داد.
تئاتر به طور كلي و نمايشنامه به طور خاص ، سعي بر آن دارد تا انسان واقعي را در زمان و مكان و موقعيتي واقعي نشان دهد ( انسان عيني و ملموس در موقعيتي واقعي و عيني در عينيتي داستاني ، متني قرار گرفته است ) آيا دستگاه فكري كه براي هر پديده ، تعريف و پيش فرضي واحد دارد – ايدئولوژي – مي تواند انسان را در تمام ابعادش نشان دهد ؟ اين نوع رويكرد آيا بيش از آن كه تئاتري انساني باشد ، ايدئولويك نيست > تئاتري كه انسان را تهي از تنوع مي خواهد و او را تك ياخته اي مي بيند ؟ آيا جامعه اي كه تئاترش به سراغ داده هاي يقيني و از پيش تعريف شده درباره انسان مي رود و اين تعاريف و داده ها را به شكلي دستوري – تبليغي از تئاتر خواستار است ، به تئاتر نيازمند است ؟
با اين وجود مي توان پرسيد : نويسنده وقتي در برابر پديده اي به نام جنگ قرار مي گيرد مانند جنگ هشت ساله در كشور ما ، با تمام ابعاد و فراز و نشيب هايش و با تمام مردمان آن كشور كه جنگ را با گوشت و پوست و خون در يافته اند – با كدام دستگاه فكري به اين پديده نگريسته است ؟
آثار موجود سالهاي رفته و نيامده ، قضاوتي است بر رويكرد نويسندگان ما نسبت به پديده اي به نام جنگ كه سالها با آن عجين بوده ايم . رويكردهايي كه مي توان بنياد خود را بر پرسش از پديده ها بگذارد – رويكرد اسطوره اي – و بنابراين خود پديده را به سخن خواهد آورد . اما اگر آن پديده را از پيش مسلم و يقيني بدانيم ، ايدئولوژي اثر به سوي انشائي تاريخي خواده رفت .
اكنون مي توانيم همين پرسش را از خود بپرسيم ، ما چگونه مي نويسيم ؟

منابع:
1. اسطوره امروز،رولان بارت،شيرين دخت دقيقيان،نشر مركز1375
2. عقل افسرده،مراد فرهاد پور،طرح نو،1378
3. جامعه شناسي جنگ،گاستون بوتول،هوشنگ فرخجسته،1368
4. اسطوره،بيان نمادين،ابوالقاسم اسماعيل پور،سروش 1377
5. جامعه نمايش،گي دبور،بهروز صفدري،آگاه،1382
6. زير آسمانه هاي نور،ابوالقاسم اسماعيل پور، ميراث فرهنگي 1382
7. افسانه اسطوره،نجف دريا بندري، نشر كارنامه،1379
8. اسطوره بازگشت جاودانه،ميرچا الياده،بهمن سركاراتي 1378
9. اسطوره و تفكر مدرن،كلود لوي استراوس،فاضل لاريجاني و علي جهان پولاد،فرزان 1380
10. مقاله هاي ابوالحسن نجفي در باب زبان شناسي و...

منبع: كتاب نت گمشده/ مجموعه مقالات چهارمين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت/ به كوشش و ويرايش محسن بابايي ربيعي/انتشاراتانجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جنگ در چند نمايشنامه ي : يونان باستان ، شكسپير و برشت
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
مقدمه
« هر كس كه دو روزش برابر باشد ، متضرر است . » حضرت علي ( ع )
تضاد ، عامل اصلي آثار دراماتيك است . براي شكل گيري هر نمايشنامه اي لزوماً به دو نيروي درگير نيازمنديم . دو نيرويي كه يكي در صدد بر هم زدن وضعيت موجود و آن ديگري در پي حفظ آن است . به اين ترتيب ، همه ي عناصر و عوامل ديگر اثر ، تحت تأثير اين دو خواسته قرار گرفته و با آن ها پيش مي روند .
درگيري را در ديگر قالب هاي داستاني نيز مي توان مشاده كرد . اسطوره ، افسانه ، داستان ، حكايت ، فيلم سينمايي داستاني و ... همه و همه به مدد درگيري و ستيزه هويت مي يابند ، به امكاني جذاب براي پيگيري يك فكر و هدف از قبل تعيين شده توسط نويسنده ، بدل مي گردند و نهايتاً به شكلي از تكامل و نتيجه برسند .
يكي از زيباترين شكل تضاد را مي توان در جمله ي حضرت علي ( ع ) كه در ابتداي اين مقاله نوشته شده است يافت . جنگ نيز يكي از نمودهاي برجسته تضادي و درگيري است . انگيزه ي جنگ هر چه كه باشد ، از دو نيروي متقابل بهره مي گيرد .
در بررسي موضوع جنگ در اساطير و افسانه ها مي بينيم كه جنگ ، داراي جايگاه والايي است و عميقاً مورد توجه قرار گرفته است ؛ به گونه اي كه حتي خدايان اساطيري نيز بدان اقدام كرده و ديگران را به آن تشويق نموده اند :
« وال ها » و « معبد خدايان ژرمن » ؛ بهترين نمونه است . چرا كه شمايل هاي آن ، جنگاوراني را نشان مي دهد كه پس از نبردي پيروزمندانه جشن به پا داشته اند . اين نيك بختان ، زير نگاه تيز بين « ادن » خداي جنگ ، كه پيرامونش را غنايم ، بردگان و اسرا گرفته اند ، در كاسه ي سر دشمنان شراب مي نوشند ، احشام آن ها را مي خورند و بين خود تقسيم مي كنند و نهايت لذت ، هنگام خوردن سر در قصر خدا دست مي دهد .
در مقابل مسالمت جويي اساطير چين و مخافت مذهب بودا با جنگ ، آيين برهمايي در كتاب هاي خود تماماً مبارزه ي خدايان ارباب انواع ، پريان ، ديوها و مبارزات انسان ها ، ميمون ها ، و گاه ساير حيوانات را بيان مي دارد :
« بخش وسيعي از منظومه هاي حماسي عظيمي چون « رامايانا » به روايت اين وقايع اساطيري اختصاص يافته و مشحون از توصيف اين جنگ ها است . معابد هندو پوشيده از حجاري هايي است كه اين مبارزات را نشان مي دهد ؛ خداياني نظير « ايندرا » ، « ميترا » ، « وارونا » ، « برهما » ، « ويشنو » ، « شيوا » و الهه ي « كالي » بر روي ارابه هاي جنگي به ستيز با يكديگر مشغولند .
« در اساطير يوناني نيز « زئوس » و خدايان جنگجويي مانند « تيتان » ها ، ديوها و « تيفه » با هم مي رزمند . « كرونوس » با « افيونه » مي جنگد ، « مارس » را نفاق ، ترس و وحشت احاطه كرده است ؛ او به لقب « انسان كش » مي بالد . « پالاس » همواره زره پوش و مسلح به ژوبين و سپر است . خود « آپولون » نيز تيرهاي مهلك دارد . »
ايلياد و اديسه ي هومر به عنوان مجموعه اي غني از اساطير يوناني ، سرشار از جنگ ها و ستيزهاي مختلف است . در آن دو مجموعه ي حماسي ، « آشيل » همانند رستم است كه به جاي هفت خوان ، دوازده خوان را طي مي كند . او كه سردار سپاه آگاممنون است ، از وي مي رنجد و ابدا ، از دور شاهد نبرد مي شود ، اما سرانجام به ميدان نبرد پا مي نهند و به صورت عملي به ستيزه مي پردازد . اين جنگ گر چه به ظاهر ، نبرد آگاممنون و ساكنان تروا است ، اما در واقع جنگ زئوس و همسرش هرا مي باشد . در اين مجموعه ي حماسي ، جنگ هاي بسيار ديگري نيز وجود دارد . در ارتباط با زئوس نيز مي توان گفت كه وي ابتدا با ياري تيتان ها ، با پدر خويش مي جنگد و پس از بركناري او ، هستي را بين خود و خواهران و برداران خويش تقسيم مي كند .
در بررسي پيشينه هاي نمايشي تمدن هاي بزرگ باستان ، در مي يابيم عامل اصلي پيدايش اسطوره هاي سرزمين ها و تمدن هاي فاخر كهن ، جنگ بوده است . همان گونه كه در بررسي چگونگي پيدايش انسان ، با جنگ دو برادر « هابيل » و « قابيل » مواجه مي شويم .
اينك جنگ را در اسطوره هاي سازنده ي نمايش در سرزمين مصر مورد توجه قرار مي دهيم . در اسطوره ي مصري به مصائب آبيدوس بر مي خوريم ؛ مصائبي كه جنگ ، عنصر اصلي شكل گيري آن است و به سبب به وجود آمدن مراسمي نمايشي مي شود كه به تجليل از اوزيريس ـ يكي از ارباب انواع مصر باستان ـ مي پردازد .
اين ماجراهاي اسطوره اي همه ساله به صورت مراسم آييني در مصر اجرا مي شدند . در اجراي اين مراسم آييني ، جنگ ها ، خاك سپاري ها و راهپيمايي ها توسط هزاران نفر از مردم مصر و روحانيون مصري به نمايش گذاشته مي شده است .
در اسطوره ي مشابه يوناني يعني ديونيزوس ، « زئوس » كه خداي خدايان است و اين موقعيت را پس از جنگ با پدر ، و مغلوب كردن او كسب كرده ، فرزندي از يكي از همسران خود دارد ؛ « ديونيزوس » كه مورد حسادت « هرا » همسر نخستين و اصلي اوست . سرانجام با طرح توطئه ي هرا ، ديونيزوس توسط هكات ها قطعه قطعه مي شود . زئوس قطعات را مي يابد و در آن ، روح مي دمد و دوباره متولدش مي كند . اين انديشه ي اسطوره اي ، سبب پيدايش مراسمي مي شود كه « تراگوس » يا بزكشي نام مي گيرد . كه ريشه ي اوليه ي « تراژدي » است .
هدف بسيار مهم در هر سه اسطوره ي مصائب . آبيدوس مصر ، « ديونيزوس » يونان ، و سوگ سياوش ايران ، مردن و دوباره زنده شدن است . همچون تماميت طبيعت كه در زمستان به ظاهر مي ميرد و در بهاران همانند طبيعت مرده ، دوباره زنده مي گردد تا به بهاري ديگر منجر شود . آيا اين مرگ كه به يك زندگي ديگر مي انجامد ، با مرگ آدمي بر كرده ي خاكي و زيستن ابدي در ماوراي انديشه ي خاكي و در جهاني جاودان مشابهت ندارد ؟ و آيا اين ، رستاخيز پس از مرگ را بيان نمي كند ؟
1 ـ جنگ در چند اثر دراماتيك جهان
1 ـ 1 ـ چند نمايشنامه ي يونان باستان
اينك ضمن توجه به تئاترهاي يوناني ، وجود جنگ در برخي از نمايشنامه هاي نخستين يونان را به عنوان نمونه ، مورد توجه و بررسي قرار مي دهيم .
در نخستين اثر ، يعني نمايشنامه ي جاودانه و مطرح قرن پنجم پ . م يونان ؛ افسانه هاي تباي ، عنصر علني جنگ ، در حد فاصل دومين و سومين نمايشنامه از اين تريلوژي رخ مي دهد و ما نتايج آثار آن را قلم تواناي « سوفوكل » شاهديم .
در اديپوس در كلنوس كه دومين اثر اين تريلوژي است ، يكي از پسران اديپ كه قصد جنگيدن با برادر خويش را دارد ، به پدر تبعيد شده مراجعه مي كند تا با برخورداري از دعاي پدر ، پيروزي خويشتن را تضمين كند . اما اديپ كه به دليل بي مهري پيشين پسر ، از او رنجيده است ، نفرينش مي كند و وي را از خود مي راند . به اين ترتيب ، سوفوكل هسته ي جنگ را شكل مي دهد تا با بهره گيري از آن نمايشنامه ي سوم خويش يعني آنتيگنه را بسازد .
در نمايشنامه ي اديپوس در كلنوس ، همچنين شاهد اصرار كرئن براي بازگشت اديپ به شهر تباي هستيم . علت اين اصرار آن است كه بنا بر پيشگويي خدايان ، اديپ در هر سرزميني كه به خاك سپرده شود ، آن سرزمين از جنگ و تجاوز متجاوز مصون خواهد ماند . اديپ بر اين خواسته ي كرئن نيز وقعي نمي نهد و او را از خود مي راند و سرانجام در شهر كلنوس كه او و دخترش را پناه داده است ، به خاك سپرده مي شود .
اما پيامدهاي جنگ ، در سومين نمايشنامه از اين مجموعه خود را مي نماياند . نمايشنامه ي آنتيگنه پس از پايان نبرد دو برادر ( پسران اديپ ) آغاز مي شود . آنتيگنه از فرمان پادشاه كرئن ، مبني بر ، بر روي زمين ماندن جسد برادري كه به تباي حمله كرده است ، سرپيچي مي كند و به دليل غير خدايي بودن فرمان خودخواهانه ي كرئن ، بر جسد برادر خاك مي ريزد . به اين ترتيب در سرانجام اين اقدام ، شاهد مرگ هاي سه گانه ي : آنتيگنه ، هايمون ( پسر كرئن و نامزد آنتيگنه ) و همسر كرئن هستيم . آن چه در اين اثر ، مورد توجه و پيگيري قهرمان آن يعني آنتيگنه قرار مي گيرد ، انجام فرامين الهي مبني بر خاك سپاري همه ي جنازه ها ، چه گناهكار و چه بي گناه مي باشد . و در مقابل ، انگيزه ي خودخواهانه ي كرئن را شاهديم كه رغم دستور خدايان ، فرمان مي دهد جنازه ي متجاوز بر خاك بماند و به اين ترتيب مانع دفن آن مي شود .
نمايشنامه ي جنگي ديگر يونان باستان ايفيژني نوشته « اوريپيد » ديگر نمايشنامه نويس مطرح عهد باستان يونان است : « ارتش يونان براي حمله به شهر نروا مدت هاست كه انتظار باد مساعد را مي كشد تا با وزش بر بادبان ها ، ناوگان جنگي آنان را به حركت در آورد . اما با نوزيدن باد ، شايعه اي در ميان سپاه شكل مي گيرد مبني بر اين كه : « آگاممنون » پادشاه بايد دخترش را به پيشگاه الهي باد قرباني كند تا شايد اين قرباني پذيرفته شود و باد مساعد وزيدن گيرد . آگاممنون ، آگاه از مقاصد شايعه پردازان ، چاره اي جز پذيرش ندارد . همسر او معترض شوهر شده و مي گويد : تو جز به سلطه ي خود ، به چيزي نمي انديشي . آگاممنون از علاقه اش به دختر و ناچاري اش در پذيرش شايعه مي گويد : در اين شرايط ايفيژني به پدر مي گويد : « من مي خواهم براي يونان بميرم » .
در اين اثر نيز مستقيماً به جنگ و جيهه پرداخته نمي شود بلكه همچون بسياري از آثار مانند اين ، به اثرات و نتايج انساني ـ اجتماعي جنگ يا ضرورت دفاع از سرزمين ، شرافت و اعتقادات يا تحريك احساسات وطن خواهانه و اعتقادي عنايت دارد .
در بررسي اين آثار ، نتيجه مي گيريم كه قهرمان اثر در عين مخالفت با جنگ ، در شرايطي قرار مي گيرد كه جز تن دادن به آن ، راه ديگري نمي يابد . راز ماندگاري اين آثار پرداختن به ارزش ها و احساسات مشتركي است كه به عنوان ارزش ها و احساسات ثابت انساني ، در وجود همه ي آدميان هست .
در اثر ديگر ارويپيد يعني زنان تروا عواقب تلخ و شوم جنگ به صورتي تكان دهنده به تصوير كشيده مي شود . در اين اثر ، نويسنده ، برخي احساسات مشترك انساني مثل : نگراني از تجاوز به حقوق زنان و كودكان بي دفاع توسط دشمنان ، ناديده گرفتن احساسات پدر نسبت به فرزند و ... را مورد توجه قرار مي دهد .
در زنان تروا ، بردگي و تجاوز ، به بزرگسالان ختم نمي شود و زنان و كودكان در حالي كه شهر غرق در خون و آتش است ، در انتظارند تا انتخاب شوند . كودكان خردسال را به بهانه ي اين كه روزي تقاص پدرانشان را مي گيرند ، به فجيع ترين وضع مي كشند . تجاوز گران به اين هم اكتفا نمي كنند و پدران را وادار مي كنند كه با دستان خود ، فرزند را به خاك بسپارند . بيم از اين جنايت است كه اوريپيد را به چنين موضع گيري اي مي كشاند .
جنگ تنها در تراژدي محكوم نمي شود ، بلكه در آثار كمدي نويسان چون « آريستوفان » نيز مورد انتقاد قرار مي گيرد . آريستوفان جنگ را پديده اي مضر و ناگوار مي داند . او كه « پول لعنتي » را ريشه ي اصلي جنگ مي داند ، در رابطه با پول پرستي مردم ، فيلسوفان را مقصر مي داند ؛ كساني كه روحيه ي تواضع و جوانمردي را از شهروندان مي گيرند و به آنان مي آموزند كه حق با قوي تر است .
آريستوفان با توجه به شرايط خاص زمان خود ، لبه ي تيز حملاتش را متوجه دستگاه حكومتي كرده و نمايشنامه اركاني ها را در 415 ق .م نوشته است . در اين اثر ، مرد دهقان به خاطر پيش آمدن جنگ هاي متمادي ديگر تمايلي ندارد كه خانه و كاشانه اش را رها كرده و به شهر پناه برد . از اين جهت با دشمن ( اسپارت ) قرار داد ترك مخاصمه اي را به امضاء مي رساند . در پايان نمايشنامه ، در حالي كه دهقان در ملك خصوصي اش جشن صلح بر پا مي كند ، فرمانده ي نظامي شهر ، عازم ميدان جنگ مي شود .
در مجموع مي توان چنين نتيجه گرفت كه جنگ در اين آثار مورد سرزنش قرار گرفته و تاييد نمي شود ؛ همچنين تنگناهايي با وقوع جنگ ايجاد مي گردد كه به انسانيت و اخلاقيات آسيب مي رساند .
1 ـ 2 چند نمايشنامه ي ويليام شكسپير
پس از گذر از يونان باستان به عنوان سردمدار تئاتر جهان ، در مقطع مهم ديگري از تاريخ ، يعني رنساني توقف مي كنيم و جنگ را در تئاتر مطرح و برجسته ي انگلستان يعني آثار « ويليام شكسپير » ، نام آورترين و تواناترين نمايشنامه نويس ، مورد توجه قرار مي دهيم .
ويليام شكسپير نيز در چند نمايشنامه اش با طرح مسائل مربوط به آن ، اهداف انساني و اجتماعي مرتبط با جنگ را به صورتي بسيار مؤثر مطرح مي نمايد . او در مكبث به معرفي سرداري جاه طلب مي پردازد كه با نفوذ شيطاني همسر و جادوگران پيشگو ، به قتل پادشاه « دنكن » در بستر خواب و در خانه اش اقدام مي كند ؛ دنكني كه مظهر عدالت ، صداقت و قدر شناسي است و به عنوان مهمان به خانه ي مكبث آمده است . اما نمايشنامه به جنايت اولين ختم نمي شود و جنايات ديگري نيز به وقوع مي پيوندد و سرانجام ، آتش افروز جاني و همسرش ، قرباني جنايات خود مي شوند .
نمايشنامه ي مكبث نيز به پيامدهاي جنگ مي پردازد . اين اثر با گزارش پيروزي هاي سردار سپاه يعني مكبث به پادشاه دنكن آغاز مي شود ، و با لشگر كشي انتقام جويانه ي پسران پادشاه عليه مكبث پادشاه خاتمه مي يابد . شكسپير در اين اثر ، قرت طلبي و افزون خواهي را به عنوان وسوسه هاي مهلك ، مورد بررسي و نقد قرار مي دهد و با نتيجه گيري مناسب پاياني ، به نكوهش آن مي پردازد .
براي آشنايي با نظر شكسپير نسبت به جنگ ، قستمي از نمايشنامه ي كوريولانوس او را مورد توجه قرار مي دهيم :
« مستخدم دوم : به اين ترتيب اكنون ما جهاني تر و تازه به دست مي آوريم . صلح يه هيچ درد نمي خورد . صلحي كه در آن آهن ها زنگ مي زنند ، خياطها بازارشان گرم مي شود و آواز خوان هاي دوره گرد همه جا پرسه مي زنند .
مستخدم اول : من جنگ را ترجيح مي دهم . چرا كه واقعاً « بر صلح برتري دارد » ؛ هانند روز برشب . جنگ ، هوشيار كننده ، زنده و پر از خير است و هر لحظه چيزي تازه دارد . صلح ، سكته مي آورد . صلح خواب ، تبلي ، كري و بي احساسي است و پيش از آن چه جنگ ، انسان را نابود مي كند ، صلح ، حرامزده مي آفريند .
مستخدم دوم : كاملاً درست است . همانطور كه مي توان جنگ را تا حدودي يك جنايت ضروري دانست ، بي برو ـ برگد بايد گفت كه صلح هم انسان را پفيوز بار مي آورد .
مستخدم اول : آري جنگ كاري مي كند كه انسان ها را از يكديگر نفرت داشته باشند .
مستخدم دوم : و چرا ؟ زيرا اينان كمتر به يكديگر نياز دارند . جنگ مرد من است . »
از اين منظر ، ديدگاه خاصي از جنگ و توجه به آن را مشاهده مي كنيم . آ چه كه باعث آزار شكسپير مي شود و او وا مي دارد تا به سرزنش آن بپردازد ، كرخت و بي حال بودن و دودلي است . شكسپير اين حالات را نشانه ي ضعف آدمي تلقي كره و محكومش مي كند . هملت بارزترين و برجسته ترين اثر شكسپير است كه اين حالات متوقف كننده و بازدارنده در آن به شدت مورد انتقاد قرار مي گيرد . گر چه در نمايشنامه ي هملت جنگ ، عنصري كم رنگ و حاشيه اي مطرح مي شود ، اما اين عنصر كم رنگ ، عالي ترين تجلي تحريك هملت جوان محسوب مي گردد .
نمايشنامه ي هملت از اولين صحنه و كلمه اش ، در فضايي كه تدارك جنگ را معرفي مي كند ، آغاز مي شود . شب ، اسم شب ، نگهباني ، ساختن سلاح و اعلام وقوع جنگ بين دانمارك و نروژ ، تماماً ما را به جنگ متمايل مي كند . عامل اصلي جنگ ، « فوتينبراس » جوان است كه به انتقام باخت پدر در گذشته اش ، قصد حمله به دانمارك را دارد . اما حرف اصلي اثر ، چيز ديگري است و شكسپير به همين دليل از طريق مكاتبه ي كلاديوس ـ پادشاه جديد دانمارك ـ با پدربزرگ « فوتينبراس جوان » جنگ را متوقف مي كند . اما او جنگ را به طور كامل از اين اثرش حذف نمي كند و به موازات اتفاقات بر جسته ي نمايشنامه ي هملت ، فوتينبراس را به گرفتن سرزميني كوچك كه « به اندازه ي پوست گردويي است » و « حتي براي دفن كشته شدگان جنگ هم جا ندارد » ، به اقدام عملي وا مي دارد . فوتينبراس عامل تحريك هملت جوان براي انجام اقدامات عملي مي شود و هملت جاون پس از ملاقات با « كاپيتان » فوتينبراس است كه در مونولوگ زيبايش با خود نجوا مي كند : « اي دست هاي من از اين پس خونين شويد . » و اقام عملي اش را در مبارزه با كلاديوس قاتل و عواملش آغاز مي كند . او اين اثرش را با شليك توپ ها تزئين كرده و به پايان مي برد . به اين ترتيب شكسپير از منظري ديگر ، جنگ را عامل پويايي ، تحرك و مانع ايستايي و ركود و گنديدگي قلمداد مي نمايد و آن را اجتناب ناپذير معرفي مي كند .
به دليل محدوديت زمان ، با گذر از مقطع رنسانس ، به تئاترهاي توليد شده در حد فاصل دو جنگ بزرگ جهاني مي پردازيم و در اين رابطه بر انديشه ي موجود در چند اثر برشت دقت مي كنيم .
1 ـ 3 تأثير جنگ هاي جهاني اول و دوم بر آثار برشت
« از نظر فلسفي نيز قرن حاضر بسيار دهشتناك است . تعريفي كه از بشر مي شود و چشم اندازي كه فلسفه هاي ماترياليستي در برابر او گذاشته اند ، هولناك است . در قرن بيستم در غرب ، معنويت مرده است ( نيچه ) و انسان ، مخلوقي است كه در بوزينه به وجود آمده است ( داروين ) ، شخصيت او را انگيزه ي دروني جنسي مي سازد ( فرويد ) ، در دنيايي كه هيچ اصل مطلقي بر آن حاكم نيست و همه ي امور آن نسبي است ( انيشتين ) زندگي مي كند و بزرگترين مسئله اي او توليد و توزيع ثروت است ( ماركس ) ... چنين موجودي ديگر ، اشرف مخلوقات نيست و با خدا ارتباطي ندارد ؛ به هيچ نوعي از اخلاق پايبند نيست و هر لحظه ممكن است به عمد يا به سهو جنگي جهانسوز روي دهد و زمين يا زمينيان را يكباره معدوم كند . »
شكاكيت ، بدبيني و پوچ انگاري تا آن حد بر انديشه ي روشنفكران غربي سايه افكن شده بود كه آنان زندگي را فاقد ارزش و به صورت مضحكه اي تلخ تلقي مي كردند .
يكي از تأثيرات اين دو جنگ مهم به وجود آمدن تئاتر جبهه است . تئاتر جبهه از زمان تسخير اتريش توسط ارتش فرانسه به وجود آمد . « هنگامي كه ارتش فرانسه در سال 1792 پروس و اتريش را تسخير كرد ، گروه هاي تئاتري را نيز همراه خود به جبهه آورده بود ؛ تئاتر اين گروه ها را « تئاتر جبهه » ناميدند . اين گروه ها بيش از هر اثر ديگر راهزنان را با شور و شوق فراوان اجرا مي كردند . »
در آلمان رئاليزم نوپايي به وجود آمده بود كه باعث مي شد براي استقبال از نمايش هاي جنگي استفاده از امكانات جنگي و نظامي را در صحنه ها افزايش دهد . مديران تئاترها براي به روي صحنه آوردن نمايش هاي خود ، از پادگان هاي نظام يكمك مي گرفتند و حتي گفته شده است كه در يكي از نمايش ها ، براي تأمين سياهي لشگر ، هشتاد نفر ار از پادگاني به روي صحنه آوردند .
1 ـ 1 ـ 3 برشت نويسنده ي ضد جنگ
برتولت برشت با تئاتر احساسات گرايي مخالف بود . دليل اصلي مخالفت برشت با احساسات گرايي را مي توان ، ترفندهاي تبليغاتي حزب « ناسيونال سوسياليست آلمان » دانست . نفرت از هيتلر كه با سخنراني هاي آتشين خود عواطف و احساسات توده هاي مردم را بمباران مي كرد و آتش جنگ را به پشتوانه ي نيروي ارتش آلمان كه متشكل از همين مردم بود برافروخته بود ، از عوامل اصلي اين مخالفت محسوب مي شود .
برشت در ننه دلاور جنگ را همچون تجارت مي داند . در اين نمايشنامه « كوراز » ( مادر ) نماينده ي سوداگراني است كه جنگ را به راه مي اندازند تا جيب هاي خود را پر از پول كنند . اما در عين حال او نيز يك قرباني است ، قرباني سود پرستي و قدرت طلبي خويش .
او در نمايشنامه ي استنطاق لوكولوس نيز جنگ را محكوم مي كند و كاملاً مشخص مي كند كه منظورش از جنگ ، جمگ غارتگرانه است ، نه هر جنگي .
آن مرد خجالتي و لاغز اندامي كه به قول نويسنده ي آلماني « فويشتوانگر » به هنگام ارائه ي نمايشنامه ي آواي طبل ها : « خودش را مرتباً به ديوارها مي كشد و به لهجه ي محلي جنوبي ها صحبت مي كرد و مي گفت نمايشنامه اي نوشته است . » همان صاحب نظري است كه به رغم محبوب بودنش در روابط شخصي ، عصياني عظيم را در درون خود مي پروراند .
بر اساس آن چه از زندگي برشت نقل مي شود ، او از كودكي با تبليغات رسمي حكومتي درباره ي جنگ جهاني اول ناهماهنگ بود و به آن اعتراض داشت . به همين دليل در انشاي كلاس مدرسه با عنوان « مرگ در راه وطن » كه با هدف ترويج « مرگ در راه هدف مقدس » ، تكليف شده بود ، بر خلاف انتظار ، ادعاي نثار جان در راه وطن را نپذيرفت و نوشت : « ... تبليغ مبتذلي بيش نيست . وداع كردن با زندگي هميشه دشوار است . » گر چه اين انشاء دردسرهايي براي برشت ايجاد كرد ، اما او بر انديشه اش پافشاري كرد و به آن استمرار بخشيد .
شرايط اجتماعي و وقوع يك اتفاق برجسته ي جهاني يعني جنگ ، در شكل گيري شخصيت اين متفكر كه فقط شانزده سال داشت تأثير بسيار به جا گذاشت . « برتولت برشت در اواخر قرن گذشته به دنيا آمد . هنگام شروع جنگ جهاني اول در 1914 او شانزده سال بيشتر نداشت . در آن زمان برتولت جوان كه پسر يك كارخانه دار ثروتمند بود ، در ناز و نعمت پرورش مي يافت . در دبيرستان « اوكسبورگ » به تحصيل اشتغال داشت و در همان ايام بود كه اولين اشعارش را سرود . در 1917 به دانشكده ي طب وارد شد و هنوز يك سال از تحصيل او در رشته ي پزشكي نگذشته بود كه به جبهه اعزام شد . در آن زمان وي از آن چه برابر ديدگانش جريان داشت ، به شدت منقلب شد . برتولت ... از مشاهده ي آن همه فقر و نابسماني بعد از جنگ ، احساس نوعي شرمساري مي كرد . اشعاري كه درآن زمان سروده نشان اين ناراحتي و شرمساري را در خود دارد . ناراحتي وجداني كه از اين رهگذر مدت درازي در روح او متمكن بود ، خود عامل ريشه دار و عميقي بود كه تحول تئاتر برشت را موجب مي شود . »
در دايره ا لمعارف پلئياد مي خوانيم : « كمدي آدم آدم است ( 1927 ) كه سربازان ارتش انگلستان در هندوستان را به نمايش مي گذارد ، نمايانگر مرحله ي جديدي در سير تحولي اوست . »
برشت پسري به نام « فرانك » هم داشت ، كه جان خود را در جنگ از دست داد : « فرانك پسر برشت كه در تجارتخانه اي در آوگسبورگ استخدام شده بود ، براي گذراندن دوره ي چتر بازي عضو هنگ شد . پس از طي دوره ي آموزشي بين سال هاي 42 ـ 1940 او را در جنگ هوايي عليه انگليس به كار گرفتند . در دوم سپتامبر 1943 پس از برداشتن جراحت ، به جبهه شرق منتقل شد . بر اثر بمباران هوايي در 13 نوامبر 1943 جان خود را از دست داد و در گورستان « يواشف » به خاك سپرده شد . »
برشت داراي مواضع جدي ضد جنگ است و در قطعه شعري ، از جنگ چنين مي گويد :
« و چون جنگ در پنجمين بهار نيز
دورنمايي از صلح را نشان نداد
سرباز تصميم خود را گرفت
و به مرگي قهرمانانه مرد »
برشت با جنگ جهاني مخالف بود و اين را همه ي كساني كه برشت و آثارش را مورد توجه و بررسي قرار داده اند ، اعلام كرده اند . برشت خود در اين باره مي گويد : « جنگ ، نوعي شخصيت عجيب حكاسي از خود بروز مي دهد ؛ به بشريت مي آموزد ـ بهتر بگويم ـ همكاري در مورد خود مطلبي به اين مضمون را مي خواند كه در زير غرش توپ ها و اصابت بمب ها تنها راهي كه مي ماند ، شركت گسترده در ميدان جنگ است . اهداف اقتصادي خويش را بي ابايي ابراز مي كند ، يعني تنها به مسائل مالي متوسل مي شود . به خاطر گسترش سلطه ي خود در بازارها از تحريم حرف مي زند ، با در اختيار گذاشتن تجهيزات جنگي ، مواد اوليه را مي كاهد . پنهان كاري ايدئولوژيك به قدري ضعيف شده است كه براي پيشرفت واقعي فقط خشونت ميدان دار مي شود . »
و در جايي ديگر باز عليه جنگ مي گويد :
« كشف اين حقيقت كه چه حقيقتي بايد گفته شود چندان آسان نيست . مثلاً امروز وحشي گري ها رژه مي روند به علاوه هر كس مي داند كه جنگ داخلي كه به هولناك ترين وسايل راه مي افتد ، ممكن است از امروز تا فردا به جنگي خارجي مبدل شود و شايد از قاره ي ما جز ويرانه اي بر جا نگذارد . »
نگاه برشت به جنگ نگاهي خاص است . او جنگ جهاني را كه بر اساس طمع ورزي هيتلر شكل مي گيرد و متكي بر مطامع ثروت اندوزي ثروتمندان غربي است ، نكوهش مي كند . « برشت از اين حقيقت دم زد كه جنگ براي سوداگران نوعي سوداگري و براي مردم عادي و بينوا ، مرگ و بدبختي است . »
اما او در مقابل ، بي توجهي و طغيان نكردن در مقابل ستم را مردود مي شمارد . « بزرگترين بدبختي آدمي اين است كه در برابر ستم ، جرأت طغيان را از دست بدهد ؛ لحظاتي كه در زندان تيره اي مي گذرانيد و ناگهان مي بينيد كه ديگر ستم ، شمار ا به طغيان وا نمي دارد ، لحظات بسيار بدي است . »
برشت در جايي ديگر باز هم درباره ي جنگ مي گويد : « جنگ تنها رنج با خود به ارمغان نمي آورد بلكه عدم قابليت ها را هم با خود دارد ، تا از آن ها بياموزيم . »
او كه معترض شرايط حاكم برآلمان هيتلري است ، اعتراضش را نسبت به هنر بي مسئوليت ، چنين بيان مي كند : « ادبيات مخرب و بي بند و بار ، مسلماً نشان دهنده ي جامعه ي غرب بي بند و بار است . »
برشت از تفاوت جنگ هايي كه براي دفاع از شرافت است و جنگ هايي كه مطامع ثروت اندوزان ، آنها را به راه مي اندازد با خبر است : « آيا قصد اين است كه بايد از فضيلت ها دست شست ؟ نه مقصود اين است كه در جامعه ي بد ، فضيلت تنها به كار نمي آيد ؛ بايد بنيان بدي را برانداخت تا آدمي اسير آدمي نباشد ؛ به ابزار جنگ بدل نشود . خرد ، بدبختي به بار نياورد ؛ گفتن حقيقت ، گناه شمرده نشود و شرف ، سر آدم را به باد ندهد . »
نمايشنامه ي آواي طبي در دل شب ها كه در 1922 در مونيخ اجرا شد و مورد استقبال بسيار قرار گرفت ، انعكاس طغيان برشت عليه جنگي است كه حاكمان غربي توسط هيتلر بر جهان تحميل كردمد : « بازگشت سربازي از جبهه كه مرده اش پنداشته اند و پس از زماني اندوه ، طبعاً ديگر حقي برايش نشناخته اند . نامزدش را كنار مرد ديگري مي بيند و اندك زماني را در برابر جامعه ي ناسپاس و كور ، سركشي و طغيان مي كند . اما همين كه نامزدش را باز مي يابد ، از نيمه راه باز مي گردد ، تا در جايي كه حصار زندگي آدم ها با بادي فرو مي ريزد ، حصار زندگي خويش را استوار كند و شعله ي تبارش را فروزان بدارد . »
او در نمايشنامه ي بعل به مكانيسين بيكار و شاعر بي بندباري مي پردازد كه در كاباره ها آواز مي خواند و گيتار مي نوازد . وي گر چه عياش و هرزه گرد است ، اما تنهاست و حس تنها بودن هرگز رهايش نمي كند . برشت با بعل ، فرياد تحقير آميزش را بر سر جامعه ي خويش بلند مي كند .
در اين اثر برشت از نيروي غريزي ، كه هيچ مهار و محدوديتي را نمي شناسد ، سخن مي گويد : « خشونتي شاعرانه در برابر دنيايي بي رحم و دشمن خوي . بدبيني و بي بندباري اين اثر ، انعكاس زندگي بي سامان پس از جنگ است . »
اعتراض برشت ، به تاخت و تاز بي قيد و شرط فاشيسم است . انديشمندي چون برشت چگونه مي توانست در مقابل سركوب بي حصار روشنفكران سكوت كند . « حدود دو هزار نويسنده در سال هاي بعد از 1915 توقيف شدند و تخميناً 1500 نفر از جان بدر نبردند و در اردوگاه هاي كار اجباري و در زندان ها به مرگ روبرو شدند . »
برشت در مقاله ي « بدبختي ، آموزگار بدي است . » كه در 1954 منتشر شد ، در ارتباط با جنگ مي نويسد : « جنگ تنها رنج با خود به ارمغان نمي آورد ، بلكه عدم قابليت ها را هم با خود دارد تا از آنها بياموزيم . »
برشت خطر حضور نازي ها براي خود و ساير انديشمندان مخالف نازيسم و جنگ را در 1933 به طور جدي تر دريافت . اين ناامني از آن جا احساس شد كه : « در روز بيست و هفتم فوريه 1933 مجلس آلمان را به دستور هيتلر آتش زدند ؛ برشت دريافت كه ديگر وطنش نمي تواند براي او جاي امني باشد .
روز بعد برشت به اتفاق همسر و چند تن از دوستانش آلمان را به قصد سوييس ترك كرد . در رزو دهم همان سال تمام نسخه هاي آثار برشت را جلوي اپراي شهر آتش زدند . »
شرايط حاكم بر آلمان برشت را بر آن داشت تا به مدد انديشه و قلم خويش به روشنگري دست زند . هدف برشت ، آگاهي بخشي به مخاطب است . او معتقد است هنر بايد بتواند مخاطب را به جامعه اي كه درآن زيست مي كند متوجه سازد ؛ در غير اين صورت از هنر كاري ساخته نيست .
« اگر مردمي هستند كه درك بدبختي هايشان فقط نوميدشان مي كند و چشم انتظار شعار و دستورالعمل هستند ، ديگر از دست هنرمند كاري ساخته نيست . آن كه با ديدن ننه كوراژ جنگ و اسارت را « تقديري ناگزير » مي پيندارد و چشم دوخته است كه ننه كوراژ قد علم كند و به او راهي بنمايد ، به نحوي ، آزادي انديشه و قدرت تصميم و اراده را از كف داده است . هنرمند بايد به اين آزادي و اراده جان بدهد .
نه اين كه به راهي و شيوه اي ديگر مسخرش سازد . اگر قرار باشد كه هنرمند در همه حال ، و به حيل و تدبيري ، با تماشاگر راه بنمايد ، چه جايي براي آزادي و ا بتكار و انديشيدن ببينده باقي مي ماند . »
برشت براي آن كه مخاطبش را به فكر كردن وا دارد و رفتارهايي را كه برايش عادي شده اند تأكيد كند ، از تمثيل و افسانه بهره مي گيرد تا از اتفاقات عادي شده ، شگفت زده شود . « تبديل شدن فرد عادي آلماني به ابزار جنگ و آدم كشي هيتلر ، براي مردم آلمان ، عادي جلوه مي كرد .
كم كم چنان به آن خو گرفته بودند كه هيچ شگفتي يي در آن ها بر نمي انگيخت . اما تبديل « گالي گي » دلال ايرلندي ، در مرز تبت به سرباز خون آشام سپاه انگليس ، عجيب مي نمود و مي توانست چشم تماشاگر را به عاديات هولناك زندگي روزمره بگشايد . به علاوه ، اين شيوه به برشت امكان مي داد كه شعر واقعيت را به دلپذيرترين صورت با هم در آميزد . »
تأثير جنگ هاي جهاني در پيدايش « ابزورديسم » شناخته شده است . اما واقعيت آن است كه اگر « عبث گرايي » پس از جنگ ، بر مكتب هاي پيشين تئاتر افزوده شد ، تئاتر « اپيك » در طي وقوع جنگ به وجود آمد و اين شيوهي تئاتري را با نام برشت به ثبت رساند . برشت ، زخم خورده ي جنگ است و بيشتر عمرش را در سالهاي وقوع جنگي گذراند كه با نام هيتلر به ثبت رسيده است . او ميراثي بر جا گذاشت تا با اعتراض به جنگ و عصيان عليه آن ، بر انديشه ي مردمان تأثير گذارد و به اين ترتيب هشداري باشد تا راغبان به جنگ ، به آن متمايل نشوند و بار ديگر جامعه ي جهاني را به كشتار ، ويراني و فناي ارزش هاي بشري سوق ندهند . از اين منظر ، تئاتر اپيك به نوعي اشتراك با ابزورديسم مي رسد .
ابزورديسمي كه انسان هاي زخم خورده از جنگ را به دهن كجي كردن نسبت به جنگ و جنگ افروزان دعوت مي كند . بر خلاف آن چه كه برخي ، از ابزورديسم برداشت مي كنند ، اين مكتب به پوچ بودن زندگي نمي پردازد ، بلكه با بي ارزش قلمداد كردن كاستي ها و نارسايي هاي خودخواهانه ي افراد ، بر اين نكته پا مي فشارد كه : « هنوز برگ هايي بر درخت باقي مانده است . » پس : هنوز اميدي هست ، و بايد اميدوار بود .
1 ـ 2 ـ 3 نمايشنامه ي دايره گچي قفقازي
دايره گچي قفقازي از ديگر نمايشنامه هاي برشت است كه به جنگ و بي خانمان شدن و آوارگي مي پردازد . ماجرا به وقوع جنگ در يكي از شهرهاي قفقاز مربوط است . در گير و دار فرار زن والي كه فقط به نجات خود مي انديشد ، او از كودك خردسالش غافل مي شود و وي را به جا مي گذارد . گروشه خدمتكار آشپرخانه ي والي ، ميشل خردسال را از شهر خارج كرده و از او مواظبت مي كند تا به دست سربازان نيفتد . حضور گروشه با كودك در خانه ي برادر باعث ايجاد شايعات و اتهاماتي مي شود كه گروشه را دچار مشكلات متعددي مي كند .
قسمتي از داستان اين اثر ، ماجراي زندگي خود برشت است . باربارا دختر دو ساله ي برشت به طور ناگهاني در معرض خطر گروگان گيري قرار مي گيرد . ميشل همان باربارا است . باربارا توسط يك كارگر انگليسي به طرز معجزه آسايي نجات پيدا مي كند . مي توان گفت كارگر انگليسي همان گروشه است و بعد هلن وايگل ( همسر برشت ) و باربارا به نزد برشت بر مي گردند .
در سال هاي جنگ هاي جهاني اول و دوم ، مبارزه ي شديدي بين دو طبقه ي فرودست و اشراف آلمان در جريان بود . دايره ي گچي قفقازي بين سال هاي 1944 تا 1945 نوشته شد . در طي وقوع حوادث نمايشنامه ، شاهد برقراري عدالت ( از نوع خاص آن ) هستيم و آن همان فضيلتي است كه برشت در همه ي نمايشنامه هايش به دنبال آن مي گردد . مبارزه ي بين طبقات محروم و ثروتمند به وضوح در كل نمايشنامه قابل مشاهده است . مبارزه اي كه علاوه بر جنگ هاي خارجي ، بر جنگ داخلي تيز تاثير گذاشته . اين نمايشنامه ي برشت ، ماهيت سياسي ندارد بلكه از يك نوع انسان دوستي كل برخوردار است .
دايره ي گچي قفقازي به مسئله ي زن پرداخته است . زناني چون مادر در نقش « پلاگر پاسورا » كه مثل يك مرد عمل كرده اند و خصلت هاي زنانه اي چون ترحم و دلسوزي در مقابل مرگ فرزند و ... را كنار گذاشته اند . اين زنان ادعايشان اين است . كه براي جنگيدن و ورود به دنياي مردان نبايد ضعيف بود ، بلكه بايد جنگيد و جنگيد . همچنين اين اثر اعلام مي دارد چه بسيار كودكاني كه در طي جنگ ، از مادران واقعي خود جدا يا اسير حوادث گشته و يا كشته شده يا به مرزهاي ديگر برده شده اند . اشخاص اين اثر ، دچار ناسازگاري منطق و احساسات هستند . روت برلاو درباره ي اين نمايشنامه مي گويد : « روزگاري در پيش است كه فقط كسي كه با لباس مندرس مي گردد در امان است . كودك فقير بايد از گرسنگي وحشت كند و كودك غني از گرسنگان . گروشه مجبور است لباس هاي ميشل را كه پر زرق و برق است از تنش جدا كند تا شناخته نشود . انسان از تغييرات بالا دستي ها هراس دارد و نگران است . »
نكته ي جالب ديگر ، ايثار و از خودگذشتگي زنان براي حفظ فضيلت ها در زمان وقوع جنگ است . گروشه علاوه بر پناه دادن به كودك ، براي نجات او اقدامات بسياري را انجام مي دهد كه از جمله آنها شكستن سر يك سرباز است ؛ اقدامي كه ممكن است به قيمت از دست دادن جان او تمام شود . همچنين گروشه براي ميشل لالايي اي مي خواند كه يكي از سروده هاي آلمان باستان است و از توجه برشت به ارزش هاي ريشه دار كشورش خبر مي دهد .
1 ـ 3 ـ 3 ننه دلاور و فرزندانش
نمايشنامه ي ننه دلاور و فرزندانش كه در 1938 نوشته شد ، به تأثيرات مخرب جنگ بر رفتارهاي انسان ها مي پردازد . اين اثر ، تراژدي يك « زن ـ مادر ـ كاسب » است . در ابتداي اثر ، زني با گاري اش كه توسط دو پسر او « ايليف » و « شوايتزركار » كشيده مي شود ، به صحنه مي آيد . زن كه در طي جنگ ، لقب ننه دلاور گرفته ، قصد دارد مانع ورود پسرانش به خدمت سربازي شود و از جنگ به نفع خود ، دو پسر و دختر لالش « كاترين » بهره برداري كند .
او اجناس مردمي را كه از ترس جان از جنگ گريزانند ، ارزان مي خرد و به قيمتي گران به ديگران و عمدتاً به نظاميان مي فروشد تا به قول خود « هر كس از بي پولي نتواند آدم را به ته گودال پرتاب كند . » اما به رغم تلاش هايش ، پسر بزرگ او ايليف فريب سرجوخه اش را مي خورد و به جمع سربازان مي پيوندد . سه سال بعد پسر دومش « شوايتزركار » هم به خدمت پروتستان هاي جنگجو در مي آيد . و در ادامه كاترين هم به كمك محرومان جنگي و بچه ها مي رود . ايليف توسط فرناندو و مردم به عنوان غارتگر محكوم و به مرحله ي اعدام و مرگ مي رسد . شوايتزركار هم به دست كاتوليك ها مي افتد و پرداخت اندكي پول از سوي مادر براي نجات او كارساز نمي افتد و اعدام مي شود . سرانجام كاترين و ننه دلاور به روستا مي روند . در ادامه ، ننه دلاور به شهر مي رود و كاترين در روستا مي ماند و در كمك به مردم روستا ، با كوفتن طبل ، سعي در خواندن شعرهاي مختلف و عمدتاً شعرهاي جنگ طلبانه دارد . وقتي ننه دلاور به روستا بر مي گردد با نعش دخترش روبرو مي شود . او براي دخترش لالايي مي خواند و خود به تنهايي گاري اش را مي كشد تا به دنبال كاسبي اش برود .
ننه دلاور ، نماينده ي همه ي آدم هاي حقيري است كه نمي دانند و آگاهي ندارند و منافع اندكي كه جنگ يا از تدارك جنگ به جيب مي زنند ، آنها را بسيار خرسند مي كند . اما در واقع مرگ فرزندان و نابودي كشورشان را در پيش چشمانشان مي بينند . در حقيقت شخصيت ننه دلاور ضد فضيلت است . يعني از طرفي آگاه است و با شروع جنگ ، اندكي به منافع و دارايي اش افزده مي شود و از طرف ديگر مجبور است در راه كسب منافع مادي ، ناخواسته فرزندانش را از دست بدهد .
« برشت تصور مي كرد كه نمايش ننه دلاور و فرزندانش ، تماشاچيان عصبي خواهند شد . اما بر عكس تماشاگران براي ننه دلاور همدردي مي كردند . همراه او مي خنديدند و همراه او گريه مي كردند . برشت خشمگين شد و سعي كرد تغييراتي را در نمايشنامه ايجاد كند . »
نظر برشت در نمايشنامه ي ننه دلاور و فرزندانش تنها اين نيست كه تاثير جنگ را بر زندگي مردم بينوا نشان دهد بلكه او مي كوشد تا بگويد ، چگونه آنها را دستخوش تغييراتي مي كند كه ديگر فضيلت محسوب نمي شوند و چگونه انسان در تعيين سرنوشت خود نقش اساسي دارد .
شايد هدف برشت از نشان دادن اين نمايشنامه آن است كه به تماشاگرش اين نويد را بدهد كه تو مي تواني آزادنه راهت را انتخاب كني . اين همان نظريه اي است كه برشت در تئاتر حماسي اش ابراز مي دارد . در اين اثر ، مرگ و زندگي در مقابل هم قرار دارند . انسان هاي زيادي در جنگ كشته مي شوند اما زندگي همچنان ادامه دارد .
در اين اثر ، برشت همچنين به اين نكته توجه دارد كه با وقوع جنگ ، زن يا مرد بودن ، در چه سني بودن ، در چه شرايط اقتصادي و اجتماعي قرار داشتن ، هيچ كدام مطرح نيست . انسان در هر شرايطي كه باشد مي تواند براي دفاع از آن چيزي كه خواهان آن است بجنگد .
نكته ديگر ، توجه برشت به بهاي سنگين تري است كه زنان در زمان وقوع جنگ زنان نسبت به مردان مي پردازند . چه بسيار دختراني كه در طي جنگ ربوده يا زنداني مي شوند ، چه بسيار زناني كه مورد هتك حرمت قرار مي گيرند و در اين ميان چه بسيار دختراني كه براي فرار از هتك حرمت ، خود را به چاه ها مي اندازند . همچنين زنان بسياري از دست دادن فرزندان و مردانشان را نظاره مي كنند .
زنان آثار برشت انسان هاي عادي و عامي اي هستند كه ابتدا ناخواسته به جنگ وارد مي شوند . اما بسياري از آنان مانند مادر در نمايشنامه ي ننه دلاور و فرزندانش به مرور ، خصلت هاي زنانه خود را فراموش مي كنند به طور يكه مادر حتي وقتي كه فرزندانش مي ميرند ، در مقابل همسايگان اشكي نمي ريزد و به حال فرزند دل نمي سوزاند و از خود ضعفي نشان نمي دهد . حتي بعضي از آن ها مانند « سيمون » در روياهاي سيمون ماشار جرأت بيشتري از خود نشان مي دهند و حصارهايي را كه براي بازرسي گذاشته اند از جا مي كنند . در واقع به هنگام جنگ كار زنان فقط آشپزي و نگهداري از فرزندان و درو و كاشت و برداشت نيست بلكه آنها با استفاده از ايده ها و عقايد و عمل خود مبارزه مي كنند . شايد عده اي دست به اسلحه نبرند اما با حيله ها و خصلت هاي زنانه ي خود مي جنگند تا آن چه را كه خواهانش هستند به دست آورند.
1 ـ 4 ـ 3 نمايشنامه ي مادر
نمايشنامه ي مادر برتولت برشت در فاصله ي سال هاي 1930 تا 1932 نوشته شده و برگفته از رمان مادر ماكسيم گوركي است . « پلاگه آولاسودا » مادر كارگري به نام « پاول » است كه در نهايت سختي و فلاكت در روسيه زندگي مي كند . مادر كه نگران جذب شدن پسرش به جنبش كارگري است و مي ترسد اين اقدام باعث شود كه كارش را از دست بدهد ، متوجه حضور دوستانش در خانه ي وي و براي نوشتن اعلاميه مي شود . او كه در مي يابد اين بار پسرش پاول مسئول پخش اعلاميه هاست ، به اصرار اعلاميه ها را در سبد غذا مي گذارد و بين كارگران پخش مي كند . بر خلاف تصور مادر ، تظاهرات توسط مأموران نظميه به خاك و خون كشيده مي شود ؛ مادر كه به همراه خانواده ها در تظاهرات شركت كرده است ، پرچمي را كه بر زمين افتاده بر مي دارد و به كارگري تير خورده قول مي دهد كه آن را بالا نگه دارد .
پاول دستگير مي شود و مادر توسط دوستان پاول به خانه ي معلمي مي رود كه از سياست هيچ نمي داند و نمي خواهد كار سياسي كند . مادر خواندن و نوشتن كلماتي را كه احتياج دارد از معلم مي آموزد و با آموزش دادن به همسايگان ، خانه ي معلم را به يك پايگاه سياسي تبديل مي كند و سرانجام ، معلم هم تحت تأثير مادر به انقلابيون مي پيوندد و عكس تزار را كه بر ديوار اتاق قرار دارد به زير مي كشد .
حالا مادر به عنوان يكي از رهبران جنبش كارگري عمل مي كند . پاول قصد فرار از زندان و رفتن به فنلاند را دارد دستگير و تيرباران مي شود . مادر مصمم به فعاليت خود ادامه مي دهد و حتي با شروع جنگ هم عقب نشيني نمي كند و در پي آگاهي دادن به مردم بر مي آيد .
حضور اوليه ي مادر در مبارزه ، حضوري ناآگاهانه است و او از آغاز براي نجات فرزند و خانه و كاشانه دست به مبارزه مي زند . اما به مرور از موضع يك زن احساساتي و بي سواد ، در موقعيت زني آگاه قرار مي گيرد و آن چنان كه دكتر « اوته ارهارت » در كتاب « زنان عاقل كوتاه نمي آيند » مي گويد : « روش هاي زنانه اغلب برجسته تر و آرام تر از روش هاي مردانه عمل مي كند . »
مادر مي كوشد تا تقليد كوركورانه را كنار گذاشته و با كسب آگاهي قدم در مرحله ي عمل نهد . او كه در آغاز ، نجات فرزند برايش از همه چيز مهم تر است ، سعي مي كند خود را تغيير دهد و با خوب و بهتر شدن ، به نوعي از اعتماد به نفس مي رسد . پس از اين است كه او از توان لازم براي سازماندهي مستقل براي مبارزه و جنگيدن برخوردار مي گردد . و اين همان منظور برشت است كه باور دارد انسان ها از ظرفيت لازم براي تغيير پذيري بالا برخوردارند ، مشروط برآن كه آمادگي لازم آن را از خود نشان داده و وارد مرحله ي عمل شوند . در نمايشنامه ي مادر ، و در صحنه ي نخستين از زبان پاول مي خوانيم : « آرام تر حرف بزنيد . بهتر است مادرم صداي ما را نشنود . تا حالا چيزي بهش نگفتم . او ديگر جوان نيست . به هر حال به درد كاري هم نمي خورد . » اما در پايان اثر به دليل تحولات عميق و گسترده اي كه مادر پذيرفته است ، او را در موقعيتي برتر از پاول و دوستانش مي يابيم .
1 ـ 5 ـ 3 نمايشنامه ي تفنگ هاي خانم كارار
تفنگ هاي خانم كارار در سال 1937 نوشته شد و داستان آن به زني اسپانيايي به نام « كارار » مربوط است كه شوهرش را در جنگ هاي داخلي اسپانيا از دست داده و با دو پسرش « خوان » و « خوزه » زندگي محقري دارد . كارار كه قصد دارد به هر قيمتي شده ، پسرانش را براي خود حفظ كند ، اجازه نمي دهد آنها به جمع انقلابيون و شورشي ها بپيوندند . او كه خود را بي طرف مي داند ، مي گويد : « ژنرال فرانكو ( يكي از ديكتاتورهاي نظامي اسپانيا ) و همكارانش به كسي كه عليه وي نجنگد كاري ندارد . »
كارار تفنگ شوهرش را در خانه مخفي كرده و آن را به كسي نمي دهد . او حتي در شب اجتماع اهالي بندر براي اعزام جوانانشان به جبهه ، پسر بزرگش « خوان » را به ماهيگيري مي فرستد تا از جلسه ، بي خبر باشد . سرانجام و پس از وقوع حوادثي ، زماني كه كارار همچنين مقاومت مي كند و حاضر نيست تفنگش را تحويل دهد ، زنان دهكده ، در حالي كه مي گريند ، جسد خوان را با خود مي آورند . كارار كه مي بيند چگونه پسرش را كه فقط براي ماهيگيري رفته و اسلحه اي براي جنگيدن نداشته است كشته اند ، خود اسلحه بر مي دارد و همراه پدر و خوزه عازم ميدان مبارزه مي شود .
نگارش اين اثر در زماني صورت گرفت كه خود برشت در تبعيد بسر مي برد و جنگ هاي داخلي اسپانيا تازه شروع شده بود . برشت در اين اثر بار ديگر به نقش زن و مادر بودن اهميت خاص مي دهد . تمام تلاش اوليه ي كارار آن است كه فرزندانش را از خطر جنگ و مرگ دور نگه دارد ، پس اعلام بي طرفي مي كند . در حالي كه طبق اعلام برشت ، بي طرفي در جنگ تصوري خام محسوب مي شود و در زماني كه جنگ در مي گيرد ، خواسته يا ناخواسته ، همگان درگير آن خواهند شد . به همين دليل است كه خانم كارار در پايان اثر ، خود ، اسلحه بر مي دارد و به ميدان كارزار مي شتابد .
شايد برشت از اين كه به آساني كشورش را ترك كرده و آن را در اختيار جنگ افروزان گذاشته بود ، خود را سرزنش مي كرد و احساس مي كرد از فضيلت و صداقت لازم ، تهي گشته است . در نگاهي كلي مي توان گفت با توجه به ديدگاه هاي مادي برشت ، او در نهايت ، فضيلت ها و عواطف انساني را مورد توجه قرار داده و در صدد احياء آنها بر آمده است . در پرداختن به اين فضيلت ها و نگراني از نابوديشان در زمان وقوع جنگ است كه برشت همانند بسياري از كساني كه درباره ي جنگ نوشته اند ، موضع ضد جنگ اتخاذ كرده و بر عواقب حاصل از جنگ تاخته است . اما نكته ي مشتركي كه مي توان در آثار برشت و ديگراني كه روح مبارزه را نفي نكرده اند يافت ، آن است كه جنگ به رغم همه ي بدي ها و محصولاتش يعني كشته شدن آدم ها ، ويراني سرزمين ها و نابودي ارزش هاي انساني ، آن گاه كه به كسب حقوق حقه ي مردم مربوط مي شود ، امري اجتناب ناپذير مي نمايد و بايد با مشاركت در آن براي كسب حقوق از كف رفته ، كوشيد . حمله ي اصلي برشت به قدرتمندان جنگ افروز جهاني است . آنان كه با مطامع اقتصادي ، ارزش هاي انساني و فرهنگي جوامع بشري را به نابودي مي كشانند .
با توجه به اينكه هر يك از نمايشنامه هاي برشت به كشوري مربوط مي شود ، مي توان نتيجه گرفت كه از نظر برشت جنگ خانمانسور به زماني محدود و يا يك كشور خاص مانند آلمان مربوط نمي شود بلكه در دوره هاي متفاوت و زمان هاي گوناگون و در هر كجاي دنيا ممكن است رخ دهد و انسان هاي آن سرزمين را گرفتار سازد . همچنين جنگيدن آدم هايي از نژادي هاي گوناگون ، چه سياه پوست ، چه زرد پوست ، و چه سفيد پوست نشانه دهنده ي اين نكته ي مهم است كه رهايي و آزادي از يوغ ستم ، به مرمان كشوري با مذهب و نژاد خاص محدود نمي شود بلكه اين امري جهاني است كه همگان خواهان آن هستند .
برشت بر مداومت پويايي انسان هاي در حال تغيير تاكيد مي كند . پس در آثار او مي توان شاهد حضور افرادي بود كه ابتدا معمولي و ناآگاه بوده اند امادر مسير تكاملي خود به افرادي معتقد و پويا براي حضور در صحنه هاي نبرد تبديل گشته و پايگاهي والا و شايسته يافته اند . قهرمانان آثار برشت ابتدا فردي عامي و عادي اند اما بر اساس شرايطي كه درآن واقع مي شوند ، از نظر اقتصادي به انساني خاص و بزرگ بدل مي گردند . اين تحول را نه در شخصيت هاي خاص كه در طول نوشته ي برشت هم مي توان ملاحظه كرد . به اين ترتيب در نمايشنامه هاي او مردم در حال رشد بوده و تغييراتي شگرف را پذيرا مي شوند . همچنين برشت هميشه به دنبال بررسي فضايل و اخلاقيات در شخصيت هاي آثارش بوده است .
نتيجه گيري
در يك نگاه كلي به نمايشنامه هايي كه درجهان و در ارتباط با جنگ نوشته شده است ، در مي يابيم كه هيچ نويسنده اي ماهيت جنگ را تأييد نكرده است و اصولاً همه ي آنها جنگ را اقدامي مخرب بر شمرده اند . تفاوت نگرش هاي مربوط به جنگ ، در پرداختن به مواضع دو گانه ي جنگ افروزان افزون طلب از يك سو ، و مردمي كه حقوق حقه ي آنان پايمان شده و در نتيجه لازم است كه براي كسب آن همت گمارند ؛ مي باشد .
از سوي ديگر انگيزه ها و آرمان الهي و مادي نيز مواضع متفاوت را سبب مي شود . در پرداختن به اين دو نكته ي بنيادي است كه مثلاً جنگ عراق با ايران ، از سوي عراق جنگ ، و از سوي مبارزان ايراني دفاع مقدس اعلام مي گردد . در اين تعريف خاص ، ما ناخواسته درگير جنگي شده اين كه از سوي قدرتمندان افزون طلب جهاني بر ما تحميل گرديده و حكومت عراق تنها عامل حقير و كوچكي بوده است كه با اتكاء نظامي و اقتصادي به كشورهاي قدرتمند ، به كشوري كه انقلا بي نوپا را بنيان نهاده بود يورش آورد و ويراني و كشتار را به ايران و كشور عراق تحميل كرد .
از اين منظر است كه نمايشنامه هاي نگارش يافته در ارتباط با دفاع مقدس و توسط نمايشنامه نويسان ايراني موقعيتي خاص مي يابد و در آنها دفاع از ارزش هاي الهي و انساني و نه جنگ ، مورد توجه و تأكيد قرار مي گيرد .
در مقابل همه ي انتقادهايي كه نسبت به فيلم هاي سينمايي جنگي و نيز نمايشنامه هاي مربوط به هشت سال دفاع مقدس ابراز مي گردد ، بايد گفت پديده هاي مهمي چون جنگ هاي طولاني و انقلاب هاي بنيادي ، بايد مشمول مرور زمان شوند تا اظهار نظرهاي عقلاني و اساسي درباره ي آنها ممكن باشد . يعني همان طور كه اظهار نظر درباره ي انقلاب مشروطه در زمان وقوع آن انقلاب ممكن نبود و امروز است كه مي توان درباره ي آن سخن گفت و مطلب نوشت ، پرداختن اصولي به مبارزات ملتي كه طي هشت سال جنگ به مبارزه پرداختند نيز طي دهه هاي آينده مقدور خواهد بود . نكته اي كه باقي مي ماند آن است كه حتي از اين نگاه هم نمي توان بيكار نشست و نسبت به ثبت و ضبط اسناد و آثار مربوط به اين مبارزه ي اعتقادي بي تفاوت ماند . به همين دليل ، ثبت خاطرات رزمندگان و نگارش آثار ادبي و هنري به عنوان ذخايري ارزشمند كه ماده ي خام لازم براي آگاهي دهي به آيندگان در اختيارشان قرار خواهد داد . حائز اهميت و ارزش بسيار است .
با توجه به نمايشنامه هاي بررسي شده در اين مقاله مي توان نتيجه گرفت كه جنگ در آثار اين نويسندگان سرزنش شده است و تاييد نمي شود . نويسندگان اين نمايشنامه ها به ويژه بر اين نكته تاكيد مي كنند كه نارسايي ها ، محدوديت ها و كمبودهاي ايجاد شده بر اثر جنگ ، به انسانيت و اخلاقيات آسيب وارد مي كند . در آثار نويسندگان يوناني كه به آرمان ها و ارزش هاي والاي الهي ـ انساني توجه مي شود ، پس از آن كه اين توجه صورت مي گيرد ، نويسندگان ، نگراني خود را از به خطر افتادن مناسبات و ارزش هاي ماوراني و زميني انسان ها ابراز مي دارند .
در آثار برشت با جنگ همان برخوردي مي شود كه در آثار ديگر انديشمندان فاصله ي وقوع دو جنگ جهاني و نيز پس از جنگ مشاهده مي گردد . يعني همانطور كه نوعي از شكاكيت ، بدبيني و پوچ انگاري بر انديشه ي غربي و آثار توليدي اين عصر سايه افكنده بود ، برشت نيز بي آن كه دچار اين پوچ گرايي شود ، بدبينانه بر جنگ و آثار آن مي تازد . او با حمله به هيتلر و طرح خاص او يعني « آريايي نژاد برتر » ، به مقابله ي به اين روش بر مي خيزد . او در حمله به جنگ هيتلري اعلام مي كند جنگ ، نوعي شخصيت عجيب حماسي از خود بروز مي دهد در حالي كه در پس جنگ جهاني ، اهداف اقتصادي نهفته است و جنگ اصولاً خشونت را وارد ميدان مي كند . به همين دليل برشت مي كوشد تئاتري ارائه كند كه به جاي درگير كردن تماشاگرش در احساسات ، او را به انديشيدن وا دارد و مسئوليت هاي واقعي اجتماعي را كه مخاطبان آثارش در آن زندگي مي كنند ، يادآوري نمايد .
نگاه استثنايي به جنگ را مي توان در آثار ويليام شكسپير دريافت كرد. اين نمايشنامه نويس قرن شانزدهم انگلستان، ضمن پايبندي به ارمان هاي الهي- اخلاقي- انساني،از سستي و بي حالي مردم اعلام رنجش مي كند و جنگ را عاملي براي خروج از اين حالات و نيز سبب پويايي و حركت بر مي شمرد و از اين منظر، جنگ را مورد توجه و حمايت قرار مي دهد.
با همه ي تفاوت هايي كه در ديدگاه هاي اين انديشمندان در ارتباط با جنگ مشاهده مي شود، همه ي كساني كه در آثار خود به اين موضوع پرداخته اند، در توجه به يك نكته ي خاص ،اشتراك مساعي دارند وآن، تمركزويژه نسبت به امور انساني است. نگراني اين نويسندگان،حذف يا آسيب پذيري ارزش هايي است كه ممكن است به دليل وقوع جنگ دچار مخاطره شوند. همچنين اين نويسندگان به ضربات و لطماتي كه بر اثر جنگ، به ويژه بر زنان و كودكان وارد مي شود، توجه خاص نشان داده و نگراني خود را اعلام داشته اند، پس از اين بذل توجه به ارزش هاي انساني است كه به امور ديگر مثل ويراني شهرها مي پردازند.
پي نويس:
1. در اسطوره ي اسكانديناوي،جايگاه قهرماناني كه در جنگ كشته شده اند.
2. معبدي در رم،جايگاه خدايان،اين معبد در سال 27 پ. م ساخته شده است.
3. (1694- picrre ouget 1620 ) مجسمه ساز فرانسوي.
4. بوتول ،گاستول،جامعه شناسي جنگ(چاپ دوم) ،ترجمه هوشنگ فر خجسته، شركت انتشارات علمي و فرهنگي،1374
5. Ramayana حماسه مقدس هندو كه در قرن پنجم پ. م. و قرون پانزدهم پس از ميلاد سروده شده و سرگذشت شاه راما را به نظم حكايت مي كند.
6. Indra بزرگترين خداي ودايي، خداي رعد و برق و جنگجويي.
7. Mithra الهه ي بزرگ پارس، فرشته عناصر طبيعت و قاضي مردگان.
8. Varouna خداي آسماني كه در اسطوره هندو مقامي همچون ميترا دارد.
9. Brahma خداي هندي و آفريننده جهان،خدايان و موجودات.
10. Vichnou خداي حافظ جهان كه گاهي هم به شكل انسان در مي آيد.
11. Shivaخداي نابودي و حيات بعد از آن.
12. Kali همسر شيوا و الهه مرگ.
13. بوتول، گاستول، جامعه شناسي جنگ.
14. Zeus خداي بزرگ يوناني، پسر كرونوس و رمئا، خداي صاعقه.
15. Titans پسران اورانوس،آنان سعي مي كردند با گذاشتن كوه ها بر روي يكديگر آسمان ها را تسخير كنند.
16. Tipheeالهه ي بادها و حركت ستارگان.
17. Chromosپدر زئوس كه خداي صاعقه بود.
18. Ophioneeديوي است كه به دست سارتون كشته شد.
19. Marsشخصيت اساطيري رمي،خداي جنگ و كشاورزي.
20. Pallas اسطوره ي يوناني، ديو و لقب آتنا.
21. Apollon خداي روشنايي،هنر و پيشگويي در يونان باستان.
22. بوتول،گاستول،جامعه شناسي جنگ.
23. معني لغوي ديونيزوس، دو بار تولد يافته است.
24. ( 497 sophokles تا 406 پ.م.) يكي از سه تراژدي نويس يونان باستان است. از نمايش نامه هاي او مي توان افسانه هاي تب، آژاكس و الكترا را نام برد. اديپ شهريار او تواناترين اثر مثالي يونان باستان شناخته شده و به عنوان مبنا مورد ارزيابي مكرر قرار گرفته است.
25. Iphigenie
26. (euripidus 480 تا 406 پ.م.) يكي از سه تراژدي نويس يونان باستان با آثاري چون: مده آ، ايون، زنان تروا.
27. (aristophon 488 تا 380 پ. م. ) كمدي نويس يونان باستان با آثاري چون:اركاني ها، نجيب زاده ها، ابرها.
28. (William shekspear 1564-1616م) برجسته ترين نمايش نامه نويس جهان با 36 نمايشنامه ي به ياد ماندني مانند: هملت، مكبث، ليرشاه.
29. ناظرزاده، كرماني، دكتر فرهاد، تئاتر پيشتاز، انتشارات جهاد دانشگاهي،تهران، 1366 ، ص 17 و 18.
30. منشينگر،زيگفريد، تاريخ تئاتر سياسي،ص 279.
31. Realism واقع گرايي، در تئاتر با هنريك ايبسن نمايشنامه نويس سوئدي آغاز شد. اين سبك هنري مي كوشد زندگي را آنچنان كه در واقعيت جريان دارد نشان دهد.
32. رهنما، تورج برشت، فريش، دورنمات، توس، تهران،1357،ص 39
33. همان، ص 34 و 35.
34. Augsbourg
35. توشار، پيرامه، تئاتر و اضطراب بشر، مترجم:افضل وثوقي، فصل يازدهم، تئاترو سياست، دفتر انتشارات راديو و تلويزيون ملي ايران، تهران،1353، ص 166 و 167.
36. همداني، نادعلي، دايرة المعارف پلئياد، تاريخ تئاتر جهان، كتاب سوم، انتشارات نمايش، مركز هنرهاي نمايشي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران،1370، ص 325.
37. هشت، ورنر، زندگي برتولت، برشت،( همراه با تصوير)، ترجمه جاهد جهانشاهي، انتشارات نمايش، تهران،1371،ص 206.
38. برشت، فريش، دورنمات، ص 35.
39. زندگي برشت،ص 161.
40. برشت، برتولت، زندگي گاليله (نمايشنامه)، مترجم عبدالرحيم احمدي مقدمه، گفتاري در آثار و انديشه هاي برشت، نشر انديشه، تهران، ص 54 و 55.
41. همان،ص 56.
42. همان.
43. دونر، روبرت، كتاب هايي كه دنيا را تغيير داد، پژوهش در جنون بزرگنمايي، ص 197.
44. برشت، فريش، دورنمات،ص 50.
45. زندگي گاليله، ص 54.
46. زندگي گاليله، ص 14 و 15.
47. همان، ص 12 و 13.
48. شنتالينسكي، ويتالي، روشنفكران و عاليجنابان خاكستري، مترجم: غلامحسين ميرزا صالح، نشر مازيار، تهران، 1378، ص 44.
49. زندگي گاليله، ص 237.
50. برشت، فريش، دورنمات.
51. زندگي گاليله، ص62.
52. شخصيت نمايشنامه ي" آدم آدم است" نوشته ي برشت.
53. زندگي گاليله، ص
54. اشاره به نمايشنامه ي" در انتظار گودو" نوشته ي ساموئل بكت.
55. برلاو، روت، از برشت مي گويم، ترجمه ي : مهشيد مير معنوي، نشر آبانگاه، تهران، 1377، ص 256.
56. اسلين، مارتين، برتولت برشت، ترجمه ي :حسن ملكي، نشر نسل قلم، تهران، 1377، ص 256.
57. ارهارت، دكتر اوته، زنان عاقل كوتاه نمي آيند، مترجم: علي اصغر شجاعي، نشر برگ زيتون، تهران 1384،ص 194.
58. برشت، برتولت، مادر، انتشارات امير كبير.

فهرست منابع:
1. ارهارت، دكتر اوته، زنان عاقل كوتاه نمي آيند، مترجم: علي اصغر شجاعي، نشر برگ زيتون، تهران 1384،ص 194.
2. اسلين، مارتين، برتولت برشت، ترجمه ي :حسن ملكي، نشر نسل قلم، تهران،1374
3. اوستا.
4. برشت، برتولت، زندگي گاليله (نمايشنامه)، مترجم عبدالرحيم احمدي مقدمه، گفتاري در آثار و انديشه هاي برشت، نشر انديشه، تهران.
5. برشت، برتولت، مادر، انتشارات اميركبير.
6. برلاو، روت، از برشت مي گويم، ترجمه ي : مهشيد مير معنوي، نشر آبانگاه، تهران، 1377.
7. بوتول،گاستول، جامعه شناسي جنگ،( چاپ دوم)، ترجمه ي: هوشنگ فرخجسته،، شركت انتشارات علمي و فرهنگي،تهران، 1374.
8. توشار،پيرامه، تئاتر و اضطراب بشر، مترجم: افضل وثوقي،فصل يازدهم تئاترو سياست، دفتر انتشاران راديو و تلويزيون ملي ايران،تهران 1353.
9. دونر،روبرت،كتاب هايي كه دنيا را تغيير داد،پژوهش در جنون بزرگنمايي.
10. رهنما،تورج،برشت- فريش- دورنمات،توس، تهران،1357.
11. شنتالينسكي، ويتالي، روشنفكران و عاليجنابان خاكستري، مترجم: غلامحسين ميرزا صالح، نشر مازيار، تهران، 1378.
12. ناظرزاده كرماني،دكتر فرهاد، تئاتر و پيشتاز ،انتشارات جهاد دانشگاهي،تهران 1366.
13. هشت، ورنر، زندگي برتولت برشت( همراه با تصوير)،ترجمه جاهد جهانشاهي، انتشارات نمايش، تهران،1371.
14. همداني، نادعلي، دايرة المعارف پلئياد، تاريخ تئاتر جهان، كتاب سوم، انتشارات نمايش، مركز هنرهاي نمايشي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران،1370.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تئاتر دفاع مقدس و ضرورت بازنگري در اهداف ، سياست ها و راهكارها
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
مقدمه :
جنگ ، به عنوان پديده اي فراگير ، جنبه هاي گوناگون زندگي يك ملت را تحت تاثير قرار داده ، بازتاب آن بر ابعاد اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و رواني دوره اي از زندگي انسان ها تا سالها پس از آن باقي مي ماند . درهمين راستا ، بخش مهمي از هنر و ادبيات در دوران جنگ و پا پس از آن نيز ضرورتاً به بازتاب واقعيت هاي تلخ و يا دشادت ها و قهرماني هاي افتخار آفرين اختصاص مي يابد . فيلم ها ، نمايش نامه ها ، رمان ها و نقاشي هاي بيشماري كه در رابطه با جنگ و دفاع از استقلال و هويت ملي خلق شده اند ، بهش مهمي از توليدات فرهنگي و هنري يك قرن اخير را تشكيل مي دهند . بازتاب مقاومت مردم ويتنام و كره و مبارزات استقلال طلبانه بسياري از كشورهاي آمريكاي لاتين و آفريقا و انعكساس اين تجربه هاي بشري در هنر و ادبيات جهاني ، گوياترين سند براي تاكيد بر نقش مسئولانه هنرمندان در چنين دوراني است ، چرا كه هر جنگ با پايانش ، خاتمه نمي پذيرد و با وجود خاموش شدن صداي شليك و انفجار ، تبعات اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و رواني آن تا سالها بعد ادامه مي يابد و حتي با بازگشت صلح و آرامش اثرات دوران جنگ نه تنها بر اقتصاد و منابع مالي ، بلكه بر روح و ذهن نسل هاي آينده به نفوذ نامرئي خود ادامه مي دهد ، تا جايي كه مي تواند بر جهان بيني و ديدگاه كلي انسانها نسيت به زندگي نيز تاثير گذار شود ؛ همان گونه كه جريان نويسندگان تئاتر عبث نما يا ابزورد در نيمه دوم قرن بيستم در اروپا تا حد زيادي با تاثير گرفتن از شرايط بحراني و فاضي جنگ جهاني دوم شكل گرفت .
جنگ تحميلي هشت ساله عراق با ايران نيز از قواعد كلي مستثني نيست . تجربه تاريخي جنگ با عراق و دفاع از كشور با اتكا به اعتقادات و باورهاي مذهبي و فرهنگي ، همراه با ويراني ها و خسارات مالي و جاني و دلاوري ها و از گذشتگي هاي به ياد ماندني و تبعات اجتماعي جنگ ، نظير خيل عظيم مهاجرين جنگي ، معلولين ، جانبازان و خانواده هاي بيشمار شهيدان ، .... موضوعاتي نيستند كه مردم به سادگي آنها را از ياد ببرند . با اين همه ، حافظه جمعي و تاريخي يك ملت براي تقويت شدن ، نياز به يادآوري مداوم واقعيت ها ، و تجارب گذشته دارد و نقش اهالي فرهنگ و هنر در احياي حافظه تاريخي ، انكار ناشدني است ؛ همان نقشي كه هومر در تاريخ ادبيات يونان و يا فرودسي در حفظ اسطوره ها و انتقال تجارب و مفاهيم تاريخي به نسل هاي بعد ، به عهده گرفته اند .
اما ، به عهده گرفتن چنين نقشي در دوران ما به نظر دشوار و ناشدني مي آيد ! علت چيست ؟ هنرمندان و اديبان بزرگ ما ، آثار بزرگي در رابطه با جنگ تحميلي خلق نكرده اند ، چرا ؟ آيا در دوران جنگ هشت ساله و پس از آن ما شاعران ، نويسندگان و كارگردانان بزرگ و ماندگاري نداشته ايم ؟ پس كو آثار ماندگارشان دربارۀ جنگ تحميلي ؟ آيا جنگ به اندازه كافي فراگير و ملي و مشترك نبوده است ؟ پس چرا اغلب آثار ملهم از آن فراگير نيستند ؟ يا اينكه محدوديت هاي موضوعي تحميل شده بر هنر و ادبيات ، كليشه اي شدن اغلب آثار در اين حوزه را سبب گشته است .
علت هر چه كه باشد ، اين واقعيت را تغيير نمي دهد كه با گذشت نزديك به بيست سال از پايان جنگ ، آثار هنري ماندگاري كه ضمن بومي بودن ، وجهه اي جهاني نيز داشته باشند در ايران خلق نشده است و اگر هم شده ، تعداد آنها انگشت شمار است و اين ضعف و كمبود در حوزه تئاتر و نمايش بيشتر مشهود است . اين يك واقعيت است كه هنرمندان حرفه اي تئاتر اغلب به دليل محدوديت ها و سخت گيري هاي اجرائي تمايل جدي در اين زمينه از خود نشان نداده اند و اين نيز واقعيتي ديگراست كه با استناد به گفته هاي مسئولين هنري و هنرمندان صاحب نظر ، كه در پي خواهد آمد ، جريان تئاتر دفاع مقدس پس از گذشت سالها ، در ارزيابي نهايي ، جرياني بالنده ، موثر و موفق نبوده است .
مقاله پژوهشي حاضر ، تلاشي است جهت ريشه يابي برخي از معضلات و مشكلات بازدارنده در جريان « تئاتر دفاع مقدس» به عنوان يك هنر موضع گرا ؛ بررسي علل فراگير نشدن اين جريان در ميان مردم و هنرمندان و در نتيجه ، ضرورت بازنگري در تبيين اهداف و راهكارهاي آن به منظور رسيدن به رهيافت هاي جديد .
ابتدا ، با مروري كوتاه بر بازتاب جنگ در آثار هنري ديگر ملت ها ، به پيشينۀ موضوع در ديگر فرهنگ ها پرداخته ، سپس با بر شمردن و تقسيم بندي كمبودها و معضلات تئاتر دفاع مقدس از زبان دست اندركاران و هنرمندان اين جريان و بازشناخت شكاف موجود بين تعاريف و نگرش هاي متوليان اين جريان از يك سو و تعاريف و نگرش هاي هنرمندان آن از سوي ديگر ، ضرورت تجديد نظر كلي در تعاريف ، اهداف و برنامه ريزي هاي تئاتر دفاع مقدس را مورد بررسي قرار مي دهيم ، چرا كه به گفتۀ والتر اندرسون در مقالۀ پست مدرنيستي « اينجا چه خبره ؟ »
« ما كه با حقايق بيشماري احاطه شده ايم ، كمكي جز تجديد نظر در برداشت خود از مفهوم حقيقت از دست ما ساخته نيست . »
به عبارت ديگر ، تلاش براي تعريف وضعيت حاضر ، تبيين آن ، بهره برداري از آن و يافتن راهكارهاي تازه براي آن ، جز با تجديد نظر در برداشت ها و تعاريف موجود و رسيدن به يك تعريف مشترك از موضوع امكان پذير نخواهد بود .
نگاهي به بازتاب « جنگ » در آثار نمايشي جهان
بازتاب موضوع « جنگ » و « دفاع از سرزمين مادري » در هنر و ادبيات ملت ها پيشينه اي ديرينه دارد . در آثار نمايشي مكتوب ، اين پيشينه به قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان باستان مي رسد كه نمايشنامه هاي « ايرانيان » ( The Persians ) اثر آشيل ، « زنان تروآ » ( Trojan women ) از بهترين نمونه هاي تراژدي و كمدي در رابطه با جنگ و دفاع در ميان آثار كلاسيك هستند .
از دوران رنسانس تا قرن حاضر نيز نويسندگان بسياري از جمله شكسپير ، برتولت برشت ، پيتر وايس، رومن رولان ، فرناندو آرابال وديگران در آثار نمايشي خود كم و بيش به مقولۀ جنگ ، پيروزي ، دفاع ، شكست و يا به تبعات سياسي / اجتماعي اين موضوعات پرداخته و هر يك از منظر خاص خود ، روابط اجتماعي و انساني متاثر از جنگ را در موقعيت هاي خاص تاريخي مورد داوري ارزيابي قرار داده اند . اگر چه در غالب اين آثار نمايشي ، جنگ به عنوان پديده اي ويرانگر و مرگبار تصوير شده است و اين نمايشنامه ها عموماً آثاري ضد جنگ تلقي مي شوند ، اما در هيچ يك از اين آثار ، دفاع از سرزمين ، غرور و حيثيت ملي و باورهاي مردمي ، نه تنها محكون نشده ، بلكه مورد توجه و تحسين نويسندگان آنها نيز قرار گرفته است . براي نمونه ، شخصيت هايي همچون هكتور ( Hector ) و هكوبا ( Hecuba ) ر نمايشنامه « زنان تروا » نه تنها در برابر حملۀ متجاوزين يوناني تسليم نمي شوند ، بلكه براي دفاع از سرزمين و شرف ملي خود تا آخرين لحظه مقاومت كرده و در اين راه جان خود را از دست مي دهند .
نمونه اي ديگر ، شخصيت ژندارك ( Joan of Ark ) در نمايشنامه اي با همين عنوان به قلم برنارد شاو است كه برتولت برشت نيز آن را با ديدگاهي متفاوت و با عنوان « محاكمه ژاندارك در روآن » بازنويسي كرده است . نمايشنامه ژاندارك كه با الهام از مستندات تاريخي نگاشته شده است ، داستان يك دختر جوان فرانسوي را به تصوير مي كشد كه شجاعانه در برابر حمله و تجاوز انگلستان به فرانسه ، لباس رزم پوشيده ، مردم فرانسه را به دفاع و مقاومت فرا مي خواند و با وجود مخالفت كليسا با او مبني بر اينكه زنان نبايد در لباس رزم در جنگ شركت كنند ، تسليم نمي شود و با اصرار بر موضع كه نداي خداوند را شنيده است كه بايد از كشور و مردم خود دفاع كند ، جان خود را در اين راه از دست مي دهد . اين دختر جوان فرانسوي ، با كوتاه نيامدن از باورها و اعتقادات خود در انجام وظيفه ملي و مذهبي ، در برابر كليساي متحجر ، نهايتاً به آتش افكنده مي شود و براي مردم فرانسه و تاريخ مقاومت ، ژاندارك به قديسه اي هميشه زنده تبديل مي گردد . از اين نمونه ها در تاريخ ادبيات نمايشي جهان كم نيست .
هنرمندان و نويسندگان طي قرون متمادي ، با وجود داشتن خاستگاههاي فرهنگي و اجتماعي گوناگون و يا ديدگاه هاي فلسفي و سياسي متفاوت ، بر اساس وظيفه انساني و هنري خود ، هر يك به گونه اي جنگ را هولناك و ويرانگر دانسته و در برابر آن ، دفاع از انسان و ارزش هاي انساني را تشويق و تحسين كرده اند و از اين طريق ، ضمن نشان دادن يك موقعيت تاريخي در زمان جنگ ، به كنش و واكنش انسان هاي طبقات مختلف ، رشادت ها ، قهرماني ها ، ترس ها و نااميدي ها و يا منفعت جويي هاي فردي پرداخته ( برشت ) و يا به عيان كردن خصوصيات حيواني و درنده خويي برخي افراد در چنين موقعيت هايي اشاره كرده ، پيچيدگي شخصيت انسان ها و تاثير پذيري ذهن و روان آنها در چنين شرايطي را ارزيابي نموده اند ( آرابال ) و گاه نيز نويسندگان و هنرمندان ، اضطراب و نگراني بشر جنگ زده را ، بشر به خود واگذاشته را ، در چارچوب و ديدگاه هاي فلسفي و اجتماعي در آثارشان منعكس كرده اند ( سارتر ، كامو، بكت ) .
به طور مشخص ، بسياري از آثار برتولت برشت متأثر از جنگ جهاني دوم و عليه فاشيسم هيتلري است . نمايشنامه هايي مانند « شويك در جنگ جهاني دوم » ، « ننه دلاور و فرزندانش » ، « چهره هاي سيمون ماشار » و « محاكمه ژاندارك در روآن » و همچنين شماري ديگر از آثار برشت ، به طور مستقيم به موضوع جنگ مي پردازند . در اين آثار ، برشت ضمن انتقاد از طبقه بورژوا و نظام سرمايه داري كه آن را مسبب فقر و جهل و بيكاري مي داند ، تاثير جنگ را بر طبقات مختلف اجتماعي مورد بررسي قرار مي دهد .
به عنوان نمونه ، او در نمايشنامه « ننه دلاور و فرزندانش » ( كه گزارشي از جنگ هاي سي ساله در آلمان است ) ، با نگاهي نقادانه ، به رويكرد كاسبكارانه طبقه خورده بورژوا در موقعيت جنگي مي پردازند . در صحنه پاياني نمايشنامه بنابر تحليل و گفته خود برشت ، « ننه دلاور به جاي آنكه مراسم عزاداري ترتيب دهد و بر مرگ فرزندش زاري كند ، يك برزنت مي آورد ، جنازه را مي پوشاند ، براي تدفين به رعيت ها پول مي دهد ، و الي آخر . او غافل از اينكه استفاده از موقعيت جنگ براي كار و كاسبي ، به قيمت جان همه فرزندانش تمام شده ، مي خواهد هر چه زودتر به كار و كاسبي اش برسد ، يعني به جنگ . » ( برشن ، 1357 ، 421 ) ، حال آنكه در نمايشنامه « محاكمه ژاندارك در روآن » ، برشت موضع اصلي را دفاع از سرزمين در برابر نيروهاي متجاوز و مبارزه با قشري گري و تحجر كليسايي قرار مي دهد .
از سوي ديگر ، نويسنده اي مانند فرناندو و آرابال ، در يكي از نمايشنامه هاي خود با عنوان « گوئرنيكا » ، ضمن به تصوير كشيدن لحظاتي از جنگ هاي داخلي اسپانيا ، تأثير جنگ بر روابط انسان ها را مورد توجه قرار مي دهد . آرابال در نمايشنامه « گوئرنيكا » ، كه تم بيروني و ظاهري آن جنگ است ، ر واقع به رنج ها و روابط از هم گسيخته انساني ، جنگ انسان با تناقضهاي خود ، فرار از تنهايي و اشتياق انسان به زندگي مشترك با ديگران مي پردازد . او با استفاده از جنگ ، كنش انسان در برابر وقايع و مسائل و مشكلات دنياي مدرن را از اين طريق مطرح مي كند . آرابال با نشان دادن معصوميت كودكان انسان در كنار قساوت هاي خشونت بار و وحشيانه ، به اين موضوع اشاره مي كند كه در شرايط بحراني جنگ ، انسان مي تواند انتخاب كند كه فرشته باشد يا شيطان ؛ كه اجازه دهد خصلت هاي خدايي او ارتقا يابد و يا صفت هاي شيطاني اش .
به طور خلاصه ، آثار مربوط به جنگ و دفاع ، بسيار متفاوت و متنوع هستند و هر هنرمندي بر اساس جهان بيني و علايق شخصي خود ، از منظري خاص به اين موضوع پرداخته است . با اين همه ، در تمام اين آثار مي توان وجه مشترك مهمي را يافت كه همان مهمترين ويژگي و دليلي است كه آنها را وراي مرزهاي تاريخي ، جغرافيايي و فرهنگي ، به آثاري ماندگار بدل كرده است . اين ويژگي چيزي نسبت جز اينكه جملگي اين هنرمندان ، از آشيل و اروپيد و آريستوفان گرفته تا شكسپير ، برشت ، آرابال و بسياري ديگر از نويسندگان ، تا فيلمسازاني چون رومن پولانسكي و آندره وايدا و ديگران ، همه در انتقال اين پيام جهاني و انساني توافق دارند كه به طور كلي جنگ چهره اي كريه و هولناك دارد و خسارات ناشي از آن گاه جبران ناپذير است ، ولي ايستادگي و مقاومت در برابر جنگ و تجاوز و دفاع از حقوق و ارزش هايانساني ، همواره ضروري و تحسين برانگيز است . در عين حال ، اي نيز واقعيتي است كه جنگ با همه كريه بودنش ، تكان دهنده ترين سوژه ها و غني ترين مواد خام را جهت خلق آثاري ماندگار در اختيار نويسندگان و هنرمندان قرار مي دهد .
سؤال مهم اكنون اين است كه دفاع هشت ساله مردم ايران در برابر تجاوز عراق ـ كه بي شك ابعاد مختلف زندگي مردم را در سطح ملي متأثر و حتي متحول كرده ـ تا چه حد الهام بخش هنرمندان ما در خلق آثاري جهانشمول شده است ؟
بحث كامل علمي در اين مورد نياز به پژوهشي جداگانه دارد كه بتواند آثار ادبي و هنري سه دهه اخير را در عرصه هاي مختلف ( فيلم ، تئاتر ، موسيقي ، نقاشي ، عكاسي ، مجسمه سازي ، شعر و داستان ) مورد ارزيابي كارشناسانه قرار داده ، جايگاه و درصد توليدات فرهنگي / هنري مربوط به جنگ و « دفاع مقدس » را در مقايسه با ديگر آثار مشخص نمايد ( در اينجا مسلماً منظور ، آثار قابل اعتنايي است كه توسط نويسندگان و هنرمندان در سطح حرفه اي توليد شده اند . )
نويسنده مقاله حاضر چنين پژوهش گسترده اي را در حد و ظرفيت خود ندانسته و عملي شدن آن را نيازمند تشكيل تيم هاي پژوهشي تخصصي در حوزه هاي مختلف هنري مي داند كه درمدت زمان كافي و با بودجه اي در خور به اين مسئله بپردازند .
آنچه در توان و حوصله اين مقاله مي گنجد اين است كه در ادامه نگاه مقايسه اي به بازتاب جنگ در آثار نمايشي ديگر ملل ، به كمبودها ، ضعف ها و معضلات جريان « تئاتر دفاع مقدس » در كشور خود بپردازيم و راهكارهايي احتمالي را در اين مورد ارائه دهيم .
معضلات تئاتر دفاع مقدس و ضرورت بازنگري كلان
جنگ هشت ساله عراق با ايران و دفاع مردم ايران از سرزمين و باورها و ارزش هاي ملي و مذهبي و حقوق انساني خود ، از قواعد كلي و جهاني بر ديگر جنگ هاي ناعادلانه حاكم است ، جدا نيست . به همين جهت ، اين تجربه تلخ تاريخي ، همانند ديگر تجارب تلخ بشري ، چه بسيار سوژه ها و موضوعات متنوع ، تكان دهنده و غرور آفرين را مي توانست و هنوز مي تواند در اختيار هنرمندان متعهد و خلاق كشور قرار دهد .
اما متأسفانه ، طبق شواهد و اظهار نظرهايي كه در پي خواهد آمد ، هم مسئولين فرهنگي كشور و همم هنرمندان صاحب نظر در مورد تئاتر دفاع مقدس مشتركاً اذعان مي دارند كه هنوز در اين عرصه ، آثار نمايشي قابل اعتنا و ماندگار كه از حد شعار و كليشه فراتر رفته باشد ، انگشت شمارند ؛ چرا كه شعار زندگي و سطحي نگري ، وجود مديريت چند گانه ، سليقه گرايي و تنگ نظري ، شفاف نبودن اهداف استراتژيك ، عدم برنامه ريزي و نداشتن چشم انداز روشن ، همه اينها در كنار شكاف و چند پارگي بين ديدگاه هاي متوليان اين جريان با يكديگر از يكسو ، و با هنرمندان از سويي ديگر ـ يعني نبود يك تعريف و معناي مشترك از « تئاتر » ، « دفاع مقدس » و « تقدس » ـ سبب شده است كه « تئاتر دفاع مقدس » به دور از حضور فعال هنرمندان شناخته شده حرفه اي ، به رشد و شكوفايي لازم و در خور نرسد ، بلكه به مرور به جرياني بي تأثير و حاشيه اي تبديل گردد . البته بايد يادآور شد ، تلاش هايي كه در اين سالها در زمينه عكس و پوستر و جمع آوري و چاپ خاطرات رزمندگان و جانبازان صورت گرفته است ، تا حد زيادي موفق بوده ، ولي متأسفانه بنا بر شواهد و گفته هاي اغلب درست اندركاران و هنرمندان اين جريان ، در عرصه تئاتر و هنرهاي نمايشي ، موفقيت هاي چشمگيري حاصل نشده است .
با يك مرور ساده به مجموعه مصاحبه ها ، نظر سنجس ها و مقالات چاپ شده در روزنامه ها ، بولتن ها و نشريات مربوط به تئاتر دفاع مقدس ، در رابطه با معضلات و مشكلات اين جريان ، به اين نتيجه مي رسيم كه موانع رشد آن كم نبوده و آسيب هاي شناخته شده در كنار پيشنهادات مشخص در يكي دو سال اخير مدام تكرار شده اند.
در اينجا ، بدون وارد شدن به جزئيات ، نمونه هايي از اظهار نظرها و ديدگاه هاي آسيب شناسانه افراد و هنرمندان مختلف در رابطه با وضعيت كنوني تئاتر دفاع مقدس آورده مي شود تا با ارزيابي و جمع بندي آنها به راهكارهايي مشخص دست يابيم . پس از مرور اظهار نظرها و ديدگاه هاي مختلف هنرمندان و مسئولين ، به يك تقسيم بندي مشخص و واضح از مشكلات و موانع رشد اين جريان مي رسيمم كه در پنج عنوان زير خلاصه مي شود :
1ـ انحصاري كردن و جدا نمودن تئاتر دفاع مقدس از بدنه تئاتر كشور
2ـ موضوعي بودن و محدوديت موضوعي
3ـ سطحي نگري ، شعار زدگي و رويكرد كليشه اي
4ـ عدم اجراي عمومي در طول سال و منحصر شدن در جشنواره
5ـ شكاف بنبادين بين ديدگاهها و نبود تعريف مشترك از موضوع
ناگفته نماند كه به يك بررسي كوتاه در خواهيم يافت كه اين محورهاي آسيب ، همه در هم موثر و به هم مربوطند.
1 . انحصاري كردن و جدا نمودن تئاتر دفاع مقدس از بدنه تئاتر كشور
در وهله نخست بايد از خود پرسيد كه آيا تئاتر دفاع مقدس ، تافته اي جداب افته و انحصاري در هنر و فرهنگ ملي ماست كه متعلق به همگان نيست و بايد آن را از بدنه تئاتر كشور جدا ساخت ؟
دكتر محمود عزيزي ، استاد دانشگاه و كارگردان تئاتر ، در رابطه با جايگاه تئاتر دفاع مقدس در تئاتر حرفه اي كشور مي گويد : « تئاتر دفاع مقدس هنوز وارد عرصه حرفه اي نشده است . البته هنوز تئاتر حرفه اي هم در كشور نداريم . تئاتر دفاع مقدس جا دارد كه مردمي شود ؛ زيرا يك پديده مردمي است و متعلق به همه ايراني هاست و به قشر خاصي تعلق ندارد . تئاتر دفاع مقدس نمي تواند فقط پرچمدار قشري خاص باشد ؛ تئاتر ي است { مربوط به جرياني } كه همه به طور مستقيم يا غير مستقيم درگير آن بوده اند . » ( نشريه روزانه ، شماره 3 ، 1386 ، 14 ) وي همچنين معتقد است كه بايد هر چه بيشتر هنرمندان حرفه اي را به فعاليت در اين حوزه دعوت كرد .
در همين راستا ، بسياري ديگر از هنرمندان و دست اندر كاران تئاتر دفاع مقدس بر اين باورند كه « مشكلات آن جدا از مشكلات تئاتر كشور نيست » ( حسين مسافر آستانه / نشريه روزانه ، شماره 5 ، 1386 ، 14 ) ، چرا كه « تئاتر دفاع مقدس شاخه اي از تئاتر متداول است . » ( يدال... آقا عباسي / همان منبع ) و در نتيجه « معضلات و مشكلات امروز تئاتر دفاع مقدس همان معضلات وو مشكلاتي است كه تئاتر امروز ما دارد . » ( حسين فرخي / همان منبع ) .
2 . موضوعي بودن و محدوديت موضوعي
از سوي ديگر ، به نظر مي رسد كه موضع گرايي صرف و محدوديت موضوعي در تئاتر دفاع مقدس ، يكي از موانع اصلي عدم رشد اين جريان است . به همين سبب ، برخي معتقدند كه برداشتن اين محدوديت ها و بعضي خط قرمزي ها غير ضروري ، ورود نويسندگان و هنرمندان حرفه اي با به اين عرصه تشويق خواهد كرد . « مهم ترينن مسئله قابل توجه ، نمايشنامه هاست و محدود شدن نويسنده ها نسبت به خط قرمز ها . بعد از گذشت اين همه سال از پديده جنگ ، بهتر است از خط قرمز بگذريم و دستها را باز بگذاريم .
در رابطه با داشتن نگاه نقادانه به جنگ و در انتقاد از يك سويه نگري بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس ، مهرداد راياني مخصوص ، كارگردان و نويسنده تئاتر و مدير مجموعه تئاتر شهر ، مي گويد : « شايد اين همان بخشي باشد كه بنياد حفظ آثار با آن مشكل داشته باشد .... جنگ هزار تا حسن داشته و تعدادي هم ضعف داشته است . چرا مي گويند نگو ؟ حسن ها در كنار قبح ها معني پيدا مي كنند . بايد در كنار هم عرضه بشوند كه معني پيدا كند ! بنياد مي گويد پيشاني نوشت من همين است ! حفظ و ترويج و چون جاي ديگري نيست ، مي شود يك سويه ، مي شود فقط از يك طيف ، براي همين خيلي ها وارد بازي نمي شوند .
آقاي مسعود توكلي در مقاله خود تحت عنوان « آسيب شناسي تئاتر دفاع مقدس » كه به طور مفصل به وضعيت موجود و وضعيت آرماني اين جريان پرداخته است ، در رابطه با مشكلات پيش روي اين جريان مي نويسد : « سخت گيري ها و محدوديت هايي كه اجراي تئاتر دفاع مقدس اعمال مي شود و از همين رو جسارت ، و نوآوري و خلاقيت ، در اين گونه تئاتري جلوه اي ندارد . كارگردان ها و گروه هاي تئاتري به دنبال نمايشنامه هايي هستند كه گروه هاي بازبيني ، آنها را از اجرا در جشنواره ها يا اجراي عمومي محروم نسازند .
سعيد كشن فلاح ، كارگردان تئاتر و مدير امور نمايشي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي ، در رابطه با بحران موجود در تئاتر دفاع مقدس و محدوديت هاي موضوعي آن مي گويد : " تئاتر مقاومت براي گريز از بحران ها و تنگناهاي به وجود آمده ، نيازمند پژوهش هاي اجرايي و كاربردي است " . وي ادامه مي دهد : " وقتي نمايش دفاع مقدس به حوزه تئاتر وارد مي شود ، گرفتار محدوديت هايي مي شود كه به اين نوع تئاتر اجازه رشد نمي دهد ، اما مساله اين جاست كه عبور و از اين وضعيت ، تنها با بهبود نمايشنامه ها ممكن نيست ، بلكه بيشتر به نحوه نگاه ، رويكرد و عملكرد اهالي تئاتر و مسئولان بستگي دارد . "
هنر موضع گرا
در اينجا بد نيست با نگاهي به تعريف حوزه هاي كاربردي و محدوديت هاي هنر موضع گرا از ديدگاه لوسي ـ اسميت ( Luci – Smith , Edward ) نظري بياندازيم .
ادوارد لوسي ـ اسميت ، شاعر ، مورخ ، منتقد هنري ، كه يكي ا ز مهمترين صاحبنظران برجسته هنرهاي معاصر جهان به شمار مي رود ، در كتاب " مفاهيم و رويكردها در آخرين جنبش هاي هنري قرن هشتم " ، در رابطه با نقد هنر موضع گرا مي نويسد :
" يكي از مسايل هنر متكي بر محتوا ، يا هنر موضع گرا ، ميل ذاتي آن نسبت به تحقير كردن احساسات جهاني ( احساسات مشترك ) بشر است . "
وي ، ضمن آوردن مثالهايي از هنر موضع گراي ماركسيستي و فمينيستي در قرن بيست ، ياد آور مي شود كه " هنر موضع گرا به طور فزاينده اي ، از ادارك زيبايي شناسانه فاصله گرفته و اين تمايل ، در عمل ، جاي خود را بنوعي تلاش و اهتمام در جهت اشاعه ي اخلاقيات بي روح اما تهاجمي و ستيزه جويانه داده است ." اسميت در ادامه مي نويسد :
" آنچه به عنوان هنر شناخته مي شود و به عبارت ديگر آنچه را كه ما هنر مي خوانيمش ، مبتني بر انگيزشي است كه نهايتاً از قواعد " خوشايندي و حظ بصري " سرچشمه مي گيرند . ميل به خلق اثر هنري و لذتي كه اين كار نهفته است ، به طور هميشگي از كاركرد زيبايي شناسي و امور جاذبه آفريني نشأت مي گيرد . پيروي از اخلاقيات { سياست و يا شعاري خاص } به عنوان يك هدف و اصرار در موضع گيري وفاداري نسبت به آن ، دست آخر به نوعي خسته كنندگي { كليشه } و خشكي ملالت بار منجر خواهد شد . "
اسميت ، با محدود دانستن هنر موضع گرا و دست و پا گير بودن آن براي هنرمند ، كليشه اي شدن ، شعار زدگي و موضع گرايي را مسائلي مي داند كه هنرمندان دهه هاي نخستين هزاره جديد بطور جدي به آن مي انديشند و مجبور هستند كه راهي بايسته به سوي هنر ارجمند از ميان آن بگشايند . وي بر اين باور است كه تلاش هنرمندان امرزو جهان در اين رابطه ،" مشابه اهتمامي است كه مدرنيست هاي اوليه براي فرار از محدوديت ها و قيد و بندهاي جريان هنر آكادميك قرن نوزدهم در پيش گرفتند . بدين تريب به نظر مي رسد هنر مدرن در تكاپوي رهيافت هاي جديد ، احتمالاً با چالشي جدي تر از آنچه كه خود در برابر هنر پيش از مدرن ايجاد كرده بود ، روياروي خواهد بود .
ولي مشكل اصلي ما در رابطه با تئاتر دفاع مقدس ، موضع گرا بودن آن نيست ، چرا كه موضوع آن ، يعني جنگ و دفاع از كشور و ارزشهاي مذهبي و فرهنگي ، منحصر به يك طبقه يا قشر يا گروه خاصي نيست ، و مشكل ، در وهله اول ، نخست ، درك همين مطلب است ! و در وحله بعد ، درك اين موضوع كه يك جنگ هشت ساله ـ يعني جنگي دو برابر جنگ جهاني دوم به طول انجاميده است ـ را نبايد و نمي شود به تبليغ و اشارعه ي چند موضع خاص محدود كرد .
دكتر احمد كاميابي مسك ، محقق و استاد دانشگاه ، در همين رابطه به نويسندگان تئاتر دفاع مقدس يادآوري مي كند : نمايشنامه هايي كه با عنوان دفاع مقدس و در رابطه با جنگ نوشته مي شوند ، ضروري نيست كه صرفاً به وقايع جنگي بپردازند ، بلكه وقايع و مشكلات بعد از جنگ كه گريبانگير جانبازان مي شود و با آن روبرو هستند نيز مي تواند دستمايه قرار گيرد . تمركز بر يك موضوع واحد و يا يك شعار خاص در جنگ تحميلي مي تواند هنرمند و به تبع آن ، مخاطب را از جنبه هاي ديگر واقعه ، غافل كند . كوروش زارعي ، نويسنده و كارگردان تئاتر در ارتباط با همين موضوع مي گويد :
" واقعيت ها گاه ممكن است خيلي هم با ذهنيت ما يكي نباشد ، زيرا در نهايت همه انسان هستيم و معصوميت تنها مختص چهارده نفر بوده و بس . برخي مي خواهند بگويند در جبهه هر كسي تنها به فكر ضجه و ناله زدنهاي خود در درگاه پروردگار بوده و بس ! در حالي كه حقيقت اينها نيست . حقيقت جنگ را تنها با نشان دادن گريه و زاري نمي توان بازگو كرد . واقعيت جنگ چيز ديگري است كه بايد اجازه داد كساني كه از آن آگاهند ، آن را بيان كرده و اگر به آن آگاه نيستند ، به جاي شعار دادن بر صحنه درباره اين مهم تحقيق كنند . "
3 . سطحي نگري ، شعار زدگي و رويكرد كليشه اي
محدوديت موضوعي در تئاتر دفاع مقدس ، از سويي باعث عدم فعاليت بسياري از نمايشنامه نويسان حرفه اي در اين جريان شده و از سويي ديگر شعار زدگي و روي آوردن به كليشه هاي تكراري در برخي از آثار را سبب گشته است . در مورد شعار زدگي و كليشه اي شدن موضوعات در تئاتر دفاع مقدس ، حسين مسافر آستانه ، نويسنده و كارگردان و مدير عامل انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس ، از ديدگاه يك مقام مسئول در اين جريان مي گويد :
" متأسفانه جامعه هنري كشور ، دچار يك شناخت كليشه اي نسبت به دفاع مقدس شده است . وجود اين نگاه در آثار هنرمندان ، سبب كليشه اي شدن و در نتيجه ، جبهه گيري مخاطبان نسبت به گونه ي هنري شده است . مثلاً ... كودن نمايي دشمنان و در برابر آن ، سادگي بيش از حد رزمندگان اسلام ، يكي از مهمترين پس زدگي اين گونه هنري توسط مخاطبان است ."
دكتر مجيد سرسنگي ، استاد دانشگاه و دبير دو دوره همايش پژوهشي تئاتر مقاومت ، علت سطحي نگري در تئاتر دفاع مقدس را ، نبود نمايشنامه هاي خوب و قوي در اين گونه نمايشي مي داند . وي مي گويد :
" متأسفانه نمايشنامه نويسي دفاع مقدس ، هيچگاه جريان نشده است و اين طور نبوده كه ما شاهد جريان ادبي بزرگي در زمينه نمايش هاي دفاع مقدس باشيم ... تكراري بودن مضامين و شخصيت ها در آثار دفاع مقدس ، يكي از مشكلات عمده آثار در اين گونه ي نمايشي است ، به طور يكه اكثر نمايشهاي دفاع مقدس ما در طرح و شخصيت پردازي با هم مشابهت بسيار دارند ."
همان گونه كه پيش تر اشاره شد ، محدوديت موضوعي در تئاتر دفاع مقدس ، نه تنها باعث سطحي نگري و شعار زدگي در اغلب آثار شده است ، بلكه انفعال هنري بسياري از نويسندگان را نسبت به اين جريان ، سبب گشته است . عليرضا نادري ، كارگردان و از نمايشنامه نويسان فعال و بنام تئاتر دفاع مقدس ، ارتباط تنگاتنگ اين دو موضوع را با هم به خوبي بيان مي كند :
" بايد از هنرمندان حرفه اي تئاتر كه با اعتقاد كامل ، دغدغه موضوعات جنگ را دارند ، استفاده شود و نهادهاي فرهنگي نيز بايد از اين هنرمندان حمايت كنند . "
وي با نا اميدي ، از وضعيت كنوني سياستگذاري تئاتر دفاع مقدس مي گويد :
در شرايط فعلي ، من كه خود از نزديك در جبهه حضور داشته و جنگ را درك كرده ام ، ترجيح مي دهم سكوت اختيار كرده و در انتظار روز بمانم كه شايد ديگر اين گونه نباشد و تا آن روز ، همگي مجبوريم اين سطحي نگري را در تئاتر دفاع مقدس و بويژه در عرصه نمايشنامه نويسي دفاع مقدس تاب بياوريم . "
در اينجا لازم به يادآوري است كه اين ، تنها هنرمندان و نويسندگان تئاتر دفاع مقدس نيستند كه به سطي نگري و كليشه اي شدن آثار معترف بوده و آن را نقد مي كنند . جالب است كه مسئولين فرهنگي و هنري نهادهاي مختلف نيز در هر فرصتي ، اين موضوع را تأييد كرده و از آن انتقاد مي كنند ! پس ضروري است كه پيدا كنيم " پرتقال فروش " را .
حسن بنيانيان ، رئيس حوزه هنري ، در اعلام برنامه هاي بلند مدت حوزه هنري در زمينه هنر و ادبيات دفاع مقدس و در رابطه با جذب مخاطب و جلوگيري از كليشه اي شدن آثار هنري در اين زمينه مي گويد :
" جريان هنر ديني كه بايد توده اي و مردمي باشد ، به تدريج به سمت حكومتي شدن حركت مي كند . البته حكومتي شدن از جهتي كه حمايت صورت گيرد ضرورت دارد ، ولي تا جايي اين امر مورد قبول است كه جاي تقاضاي مردم قرار نگيرد . "
در تأييد همين سخنان مهرداد راياني مخصوص ، نويسنده و كارگردان و مدير مجموعه تئاتر شهر چنين اذعان مي دارد :
" اكنون در اين مقطع ، مردم به نگاه كاملاً انساني نسبت به دفاع مقدس دست پيدا كرده اند . نگاه آنها اصلاً سياسي و جناحي نيست . يعني هر چقدر خود را از قضيه دورتر كند و بگذارد مردم عمل كنند ، بهتر مي شود . هر چه بخواهد نفوذ كند ، يعني اينكه من مي خواهم فيلترينگ كنم . ولي مردم به يك نگاه روشن ، محترمانه ، و با ارج و قرب رسيده اند . "
حميد آذرنگ ، نويسنده نمايشنامه " دو متر در دو متر جنگ " معتقد است كه " اگر ما بجاي حرف زدن ، زندگي حقيقي را آن گونه كه وجود داشته در نمايشنامه هاي اين ژانر نشان دهيم ، مي توانيم كمي از كليشه شدن و سطحي نگري بگريزيم . "
حسين پارسايي ، مدير مركز هنرهاي نمايشي در مورد اين بحران مي گويد : " اعتقاد من بر اين است كه تئاتر دفاع مقدس نه از حيث ساختار و نه از حيث موضوع به شكوفايي لازم نرسيده است . آنچه مي تواند راهگشا باشد ، يك نگاه خلاق و تازه است . "
اما آذرنگ معتقد است " متاسفانه با نگاه تازه در اين ژانر مخالفت مي شود و من نمي توانم آن گونه كه ديگران مي خواهند فكر كرده و بنويسم . من به عنوان كسي كه هميشه دغدغه دفاع مقدس داشته ام ، مجبورم از تئاتر كناره گيري كرده و جا را براي كساني ديگر باز بگذارم ، كساني كه ... " وي ادامه مي دهد : " من هم مي روم و همچون ديگران ، در خانه را به روي خود بسته ، سكوت مي كنم و ديگر واژه اي به زبان نمي آورم . "
در همين رابطه ، كورش زارعي ، از هنرمندان همين حوزه هشدار مي دهد كه " تا دير نشده بايد فكري كرد . نامداران اين گونه تئاتري يك به يك سرخورده شده و عزلت نشين مي شوند و تنها كساني باقي مي مانند كه دغدغه اي به نام تئاتر دفاع مقدس نداشته و ندارند ."
با توجه به اين اظهار نظرها ، مي توان كم و بيش به علل سطحي و كليشه اي شدن بسياري آثار نمايشي در تئاتر دفاع مقدس آگاه شد و رابطه علت و معلولي بين عوامل مختلف در شكل دادن به چنين وضعي را درك كرد . اما داستان در اينجا تمام نمي شود ، چرا كه هنوز دو عامل موثر در ركود اين جريان ، يعني " جشنواره زدگي " و مهتر از آن ، " شكاف بنيادين بين ديدگاهها " كه علت العلل و مانع اصلي رشد و شكوفايي تئاتر دفاع مقدس است ، بطور ريشه اي بازشناسي و بررسي نشده اند .
4 . محدود شدن تئاتر دفاع مقدس به جشنواره ساليانه
عدم اجراهاي عمومي از نمايشهاي برگزيده دفاع مقدس در طول سال و خلاصه شدن اين جريان به جشنواره ، از ديگر علل انزوا و فراگير نشدن آن است كه بطور مداوم در اغلب اظهار نظرها به آن اشاره شده ، اهداف و فلسفه وجودي چنين جشنواره اي را به پرسش مي كشد .
در رابطه با نامشخص بودن اهداف جشنواره تئاتر دفاع مقدس بهزاد صديقي ر مقاله خود تحت عنوان " چرا مي خواهيم براي تئاتر دفاع مقدس جشنواره برگزار كنيم ؟" مي نويسد :
" آيا تا به حال از خود پرسيده ايم كه براي چه جشنواره برگزار ميكنيم ؟ قرار است اين جشنواره ها چه گلي به سر تئاتر و مخاطب بزند ؟ و اساسا در جشنواره هاي تئاتر دفاع مقدس قرار است چه اتفقي بيافتد و اين جشنواره ها چه چيزي را جست و جو مي كنند ؟ "
محسن بابايي ربيعي سردبير نشريه نقش صحنه در سرمقاله خود در يكي از شماره هاي نشريه كه به وضعيت تئاتر دفاع مقدس اختصاص داده شده است ، با انتقاد شديد از بلاتكليف بودن جشنواره تئاتر دفاع مقدس ، نداشتن چشم انداز و در نتيجه ، وخيم بودن وضعيت موجود مي نويسد :
" از شواهد پيداست كه جشنواره فقط يك اتفاق تبليغاتي ـ آن هم در ضعيف ترين نوعش ـ در حال شكل گيري است . بر خود لازم مي دانيم به نمايندگي از سوي هنرمندان تئاتر دفاع مقدس يادآوري كنيم كه اين گونه اقدامات نه تنها كاري از پيش نمي برد ، بلكه اوضاع را وخيم تر مي كند . يك بار ديگر هم مي گوييم ، بايد يكبار براي هميشه تكليف اين جشنواره را به درستي مشخص كرد ، چشم اندازي برايش تنظيم نمود و در جهت اهدافي كه همگي به آن واقف اند حركت كرد .
مسعود توكلي از ديگر فعالان اين عرصه در مقاله خود با عنوان " آسيب شناسي تئاتر دفاع مقدس " در شماره بعدي همان نشريه مي نويسد :
" تئاتر دفاع مقدس تنها در جشنواره خلاصه شده و همچنين جشنواره نيز از سوي مسئولان تئاتر كشور جدي تلقي نمي شود . "
در تأييد همين سخنان ، مهرداد راياني مخصوص نيز با اشاره به تعطيلي و توقف دو ساله جشنواره تئاتر دفاع مقدس در ميزگردي كه به همين منظور تشكيل شده بود ، اعلامي مي كند كه " وضعيت تئاتر دفاع مقدس خيلي به هم ريخته است ... همين كه جشنواره تعطيل شد ، تئاتر دفاع مقدس نيز به تعطيلي كشيده مي شود . اصلا جرياني به نام تئاتر دفاع مقدس نداريم ."
در حمايت و تأييد همين نظر ، حسين فدايي حسين ، از نويسندگان فعال دفاع مقدس مي گويد :
" ما جريان ميتمري در ارتباط با تئاتر دفاع مقدس نداريم . به نظر من هر گاه به يك سري داروهاي كمكي احساس نياز مي كنيم ، مي گوييم اين جريان دارد از بين مي رود ، يك جشنواره راه بياندازيم كه بگوييم اين جريان هنوز زنده است ، در حالي كه اين شكل برگزاري نشان مي دهد كه اين فقط حكم همان آمپول تقويتي را دارد كه تا يك زمان خيلي كوتاهي اين بيمار را به حركت مي اندازد و بعد باز به بستر فراموشي مي افتد و از ياد مي رود ."
در ميزگردي كه مهرداد راياني مخصوص ، حسين فدايي حسين ، جمشيد خانيان و محسن بابايي ربيعي ـ كه همه از فعالان عرصه تئاتر دفاع مقدس هستند ـ در آن شركت دارند و در نشريه " نقش صحنه " در سال گذشته گزارش و منعكس شده است ، راياني مخصوص در پايان ميزگرد چنين نتيجه گيري مي كند :
ما چهار نفر در حال حاضر موافقيم بگوييم كه تئاتر دفاع مقدس مبتني است بر اجراي عمومي ولي جشنواره نيز بايد شكل بگيرد . وقتي يك تابلو نصب مي كنند ، بايد بيايند آن حركت را احياء كنند نه اينكه دست روي دست بگذارند و بنشينند . مشكل ما اين است كه يك متولي داريم و آن يكي همم درست و حسابي كار نمي كند ، يعني اصلا كار نمي كند . "
واضح است كه منظور در اينجا " بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس " است كه سياستگذاري هاي هنري آن را از سوي ديگر فعالان تئاتر انقلاب و دفاع مقدس مدام مورد انتقاد قرار مي گيرد و همين موضوع ماره نكته اي آگاه مي كند كه شايد ريشه بسياري از مشكلات و موانع رشد اين جريان در آن نهفته باشد و آن ، شكاف بين د يدگاه هاي متوليان و فعالان اين جريان با هم از يك سو ، و با هنرمندان از سوي ديگر كه از نظر پژوهنده اين مقاله ، اصلي ترين و محوري ترين دليل عد م رشد و شكوفايي تئاتر دفاع مقدس است ، چرا كه تا زماني كه بر سر تعريفي مشترك از موضوع توافق نشود ، تبيين اهداف ، سياستگذاري ، و برنامه ريزي هاي دراز مدت براي آن ساده نخواهد بود .
5 . بررسي شكاف موجود بين ديدگاه ها و امكان دستيابي به تعريف مشترك
ديدگاههاي متوليان و هنرمندان جريان تئاتر دفاع مقدس نه تنها به هم نزديك نيستند ، بلكه گاه كاملا در تضاد و مغايرت قرار مي گيرند . اما بي انصافي است اگر بگوييم كه متولي اصلي اين جريان ( بنياد حفظ آثار ) اصلا كار نمي كند ، چرا كه در حوزه هاي ادبي و هنري ، از جمله چاپ و نشر خاطرات رزمندگان و جانبازان و ادبيات مقاومت و همچنين در رابطه با بررسي و ارزيابي كتاب هاي موجود در حوزه هاي مختلف هنري ، كارها و تلاش هاي قابل توجهي از خود نشان داده است ، اما در عرصه تئاتر و نمايش ، شواهد حاكي از آن است كه چندان موفق نبوده است و اين موضوع دقيقاً به تفاوت ديدگاه بين متوليان تئاتر دفاع مقدس و ديگر فعالان هنري در اين جريان بر مي گردد . البته ناگفته نماند كه عدم حضور كارشناسان و متخصصين تئاتر در بنياد حفظ آثار ، موضوع را بغرنج تر مي كند .
به همين دليل هنوز تعريفي روشن و واضح از " تئاتر " ، " دفاع " و " تقدس " كه مورد اشتراك و توافق طرفين دعوا باشد داده نشده است و در نتيجه ، اهداف تئاتر دفاع مقدس ، چشم انداز و سياست گذاري هاي آن براي بسياري از هنرمندان علاقه مند به اين جريان ، مبهم و غير شفاف است و طبعتا برنامه ريزي دراز مدت براي آن امكان پذير نخواهد بود .
اساسا هنوز در مورد ماهيت تئاتر يا هنر و ادبيات دفاع مقدس كه آيا يك جريان فرهنگي است ؟ يك جريان اخلاقي است ؟ و يا يك جريان ايدئولوژيك و سياسي ؟ اشتراك نظر لازم وجود ندارد . هر چند كه به نظر مي رسد اين جريان به نوعي ، تركيبي است از همه اينها ، يعني در محتوا ايدئولوژيك ، اخلاقي و سياسي است و در شكل ، هنري و فرهنگي ، اما حد و مرزهاي هر يك از اين ها و اولويت داشتن يكي بر ديگري هنوز قابل بحث و گفت و گو است .
نتيجه گيري :
بنابراين ، با توجه به آنچه گفته شد ، طبيعي است كه بر سر مرزبندي محتوايي و تعيين حدود موضوعي آن اختلاف نظر و بر سركيفيت و شكل هنري آن اختلاف سليقه وجود داشته باشد . بخاطر همين تفاوت ديدگاه ها و سليقه هاست كه گاه نظرات ضد ونقيض درباره رشد و شكوفايي و يا ركود و پژمر دگي اين جريان ابراز مي شود . به عنوان مثال ، در حالي كه معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ( دكتر محمو حسن ايماني خوشخو ) اعلام مي دارد كه " تئاتر دفاع مقدس هنوز انتظارات را برآورده نكرده است ." ( نشريه روزانه ، شماره 2 ، 1386 ، 4 ) و يا در حالي كه مدير مركز هنرهاي نمايشي ( حسين پارسايي ) ـ همان گونه كه پيش از اين ذكر شد ـ اعلام مي دارد كه " تئاتر دفاع مقدس نه از حيث ساختار و نه از حيث موضوع به شكوفايي لازم نرسيده است ." و باز در حالي كه اغلب فعالان اين جريان ، جشنواره مربوط به آن را در حد يك اتفاق تبلغاتي ضعيف ، يك مسكن ، يا يك آمپول تقويني ارزيابي مي كنند ، در همين زمان ، از ديدگاه معاون هنري بنياد حفظ آثار " جشنواره دفاع مقدس امروزه به يك جشنواره پر نشاط و شاداب تبديل شده است و مسير حركت خود را طي سالهاي گذشته پيدا كرده و توانسته در حوزه فرهنگ و هنر بخصوص در حوزه تئاتر بعنوان يكي از برجسته ترين و معتبر ترين جشنواره ها خود را مطرح كند . "
وجود چند پارگي فرهنگي در بين مسئولين ، هنرمندان و مردم باعث شكاف در ديدگاههاي هنري ، اخلاقي و سياسي بين آنها شده است ، چرا كه مردم و مخاطبان نيز از دو نسل متفاوت و با دو ديدگاه متفاوت نسبت به جنگ هستند : نسل جنگ ديده و نسل بعد از جنگ ، كه نسل اول به قول چيستا يثربي " جنگ را تجربه كرده اند و هنوز نگاهي آرماني به مسئله جنگ دارند ، و نسل جديد واقع گراتر و از ديد آسيب شناسانه به مسئله دفاع مقدس نگاه مي كنند" ( نشريه روزانه ، شماره 2 ، 1386 ، 7 ) و طبيعي است كه ديدگاههاي آرمانگرا و نظرات واقع گرايانه گاه در برابر هم قرار گيرند .
در عين حال ، انتظارات ما از جريان فرهنگي ـ هنري دفاع مقدس ، با محدويت ها و مرز بندي هايي كه براي آن قائل شده ايم همخواني ندارد .
ما از يك سو مي خواهيم همه امور مربوط به جنگ و دفاع را قدسي كرده ( يعني دور از دسترس قرار دهيم ) و از سوي ديگر از هنرمندان انتظار داريم كه واقعيت هاي جنگ را به نسل هاي آينده منتقل كنند . از سويي رشادتها و قهرماني هاي جوانان مومن و پاك باخته اين مرز و بوم را مي خواهيم ماندگار كنيم و از سوي ديگر نمي خواهيم فجايع ، ويرانگري و زشتيهاي جنگ در ابعاد فردي و اجتماعي اش بيان شود . از سويي دغدغه حفظ و اشاعه ارزشهاي مذهبي و الهي را داريم و از سوي ديگر دغدغه اين كه مبادا مرز بندي ها و حد و حدود نقد اجتماعي زير پا گذاشته شود . در اين جا هنرمندان در يك پارادوكس تاريخي گير افتاده اند .
اما به راستي ، آيا ديگر نويسندگان اين گونه نمايشي در طول تاريخ نيز در چنين تنگناهايي قرار داشته اند ؟
يدا.... آقا عباسي در پاسخ به اين سوال كه" امروزه چه معضلات و مشكلاتي گريبانگير تئاتر دفاع مقدس است ؟ " با اشاره به امر قدسي كردن اين جريان و در نتيجه ، دور از دسترس قرار دادن آن ، مي گويد :
" .... در شرايطي كه به چنين مضاميني از اين ديدگاه نگريسته مي شود ، نمي توان به راحتي شخصيت پردازي و درام آفريني كرد . كاري كه مثلا اشيل در نمايشنامه " ايرانيان" كرد ، هوشمندي او را به عنوان هنرمند نمايشنامه نويس نشان مي دهد . نمايشنامه " ايرانيان" در واقع نمايشي است كه يونان خود را نقد مي كند ، امادر حديث ديگران . ( نشريه روزانه ، شماره 4 ، 1386 ، 14 )
به راستي اگر برتولت برشت ، با وجود باورهاي ايدئولوژيك خود ، در نمايشنامه " محاكمه ژاندارك در رو آن " توانسته است از پس انتظاراتي كه از يك هنرمند متعهد مي رود بر آيد ، يعني هم جنگ را تقبيح كند ، هم دفاع را تقديس كند و هم اوضاع اجتماعي آن دوره را نقد و تصوير كند ، چرا هنرمندان ما نتوانند ؟ اگر برشت ، اشيل ، اورپيد ، آرابال و ديگران موفق شده اند كه ضمن ارج نهادن به دلاوري ها و فداكاري هاي مردم در دوران جنگ ،همزمان ويرانگر بودن هيولاي جنگ را به نمايش بگذارند ، نسبت به خون پاك كشته شدگان در راه دفاع از اعتقادات و سرزمين خود حس احترام و تفخر برانگيزند و نسبت به جنگ حس تنفر ، و بدين گونه آثاري جهانشمول و ماندگار خلق كنند ، چرا هنرمندان ما نتوانند ؟
اينجاست كه بار ديگر موضوع شناسايي موانع رشد تئاتر دفاع مقدس و اصلاح روبنايي و زير بنايي اين جريان ، ضرورت تاريخي خود را عيان مي كند .
در همين رابطه ، رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس ( سر تيپ پاسدار مير فيصل باقر زاده ) در پيام خود به دوازدهمين جشنواره دفاع مقدس نوشته است " اصلاح هر حركت رو به تكامل ، هنگامي ميسر است كه نخست موانع اصلاح را شناسايي و بر طرف كنيم . "
معاون هنري بنياد حفظ و نشر ارزشهاي دفاع مقدس نيز هدف از برگزاري دوازدهمين جشنواره تئاتر دفاع مقدس در سال 1386 را بازنگري ، آسيب شناسي و ارتقاي كيفي نمايش هاي دفاع مقدس اعلام كرد .
بنابر آنچه ذكر شد ، ترديدي نسيت كه راه ارتقا و شكوفايي تئاتر دفاع مقدس ، از مسير بازنگري در تبيين اهداف و سياست گذاري هاي كلان اين جريان مي گذرد ؛ سياستگذاري هايي كه مي تواند و بايد منشعب از سند سياست فرهنگي جمهوري اسلامي مصوب 1371 باشد . يعني همان سندي كه در بند 2 آن بر " ايجاد وحدت رويه و همانگي فرهنگي در ميان دستگاههاي مختلف نظام" و در بند 5 آن ، بر " حمايت از تعدد ، تنوع و آزادي فعاليت هاي فرهنگي مردمي " تاكيد مي كند .
بنابراين ، تجديد نظر در تعريف دوباره از هنر دفاع مقدس و بسط و گسترش حدود معنايي آن تا حد رسيدن به يك معناي مشترك ، ملي و غير انحصاري ، ضروري بوده و در واقع يك پيش نياز براي ايجاد تحول و يافتن راه كارهاي تازه در اين حركت فرهنگي / تاريخي است .
به گفته هابرماس" علاج تكه پاره شدن فرهنگ و جدايي آن از عرصه زندگي تنها از يك طريق امكان پذير است ؛ از طريق تغيير شان و جايگاه تجربه زيبايي شناختي زماني كه ديگر اساسا" در شكل قضاوتهاي سليقه اي بيان نمي گردد ، بلكه زماني كه به منظور كشف يك موقعيت تاريخي مورد استفاده قرار گيرد . "( كرايب ، 1381 ، 175 )
آنچه كه مد نظر هابر ماس بوده و چيزي كه از هنرها و تجربيات برخاسته از آنها انتظار دارد" پر كردن شكاف موجود بين گفتمان هاي شناختي ، اخلاقي و سياسي است تا از اين طريق راهي بسوي وحدت تجربه ( تجربه مشترك ـ واحد ) گشوده گردد . ". ( همان منبع ، همان صفحه )
بنابراين ، تا زماني كه تلاشها در جهت رسيدن به يك تعريف واحد و يك دريافت مشترك از اصول سياست فرهنگي و اهداف آن در بين دستگاهها و متوليان گوناگون فرهنگ و هنر كشور متمايل نشود ، حكايت تكه پاره شدن فرهنگ و سردرگمي هنري همچنان باقي خواهد ماند .
منابع:
1. آرابال،فرنالدو،تئاتر آرابال(پنج نمايشنامه)،ترجمه: ايرج انور و حميد ساعتي،تلويزيون ملي ايران، تهران،1352
2. اكبرزاده،تقي،شناخت تئاتر مقاومت،جلد 1،انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس،تهران،1385
3. برشت،برتولت،چهره هاي سيمون ماشار،ترجمه: عبدالرحمن صدريه،انتشارات آگاه، تهران 1354
4. برشت،برتولت، درباره تئاتر،ترجمه:فرامرز بهزاد،نشر سپهر،تهران 1358
5. برشت،برتولت،ژان مقدس كشتارگاه ها، ترجمه ابوالحسن وفا( ونده ور9 انتشارات مازيار،تهران،1358
6. خانيان،جمشيد،وضعيت هاي نمايشي دفاع مقدس،نشر عابد،تهران،1383
7. كرايب،يان،نظريه اجتماعي مدرن،از بارسونز تا هابرماس،ترجمه عباس مخبر، انتشارات آگاه،تهران 1381
8. كيهان،سال شصت و چهارم،شماره 18579،يكشنبه 8 مرداد 1386
9. لوسي- اسميت،ادوارد،مفاهيم و رويكردها در آخرين جنبش هاي هنري قرن بيستم،ترجمه دكتر عليرضا سميع آذر،چاپ چهارم،نشر قطره،تهران 1380
10. نشريه روزانه دوازدهمين جشنواره تئاتر دفاع مقدس، شماره 2، سنندج،1386
11. نشريه روزانه دوازدهمين جشنواره تئاتر دفاع مقدس، شماره 3، سنندج،1386
12. نشريه روزانه دوازدهمين جشنواره تئاتر دفاع مقدس،شماره 4، سنندج،1386
13. نشريه روزانه دوازدهمين جشنواره تئاتر دفاع مقدس، شماره 5، سنندج،1386
14. نقش صحنه، دو ماهنامه تخصصي انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، شماره 13، فروردين و ارديبهشت 1386
15. نقش صحنه، دو ماهنامه تخصصي انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، شماره 16،مهر و آبان 1386
16. نوذري، حسينعلي، پست مدرنيته و پست مدرنيسم، تعاريف، نظريه ها و كاربست ها، انتشارات نقش جهان، تهران 1379
17. مجله نمايش، ماهنامه انجمن نمايش(نشريه تخصصي تئاتر) دوره جديد، شماره 84، سال هشتم، مرداد 1385


منبع: كتاب نت گمشده/ مجموعه مقالات چهارمين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت/ به كوشش و ويرايش محسن ربيعي/ انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : علل تاريخي ناهمزماني تحولات اجتماعي ـ هنري و ناكار آمدي تئاتر در همسويي با تحولات انقلابي در ايران معاصر
نويسنده : صمد چيني فروشان
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
جامعه ي ايراني از دير باز با نوعي ناهمزماني به ويژه در زمينه همپوشاني تحولات اجتماعي و كنش هاي خلاقه هنري دست به گريبان بوده است . در توضيح اين وضعيت ، تاريخدانان و جامعه شناسان معاصر ، گاه مستقيم و گاه بي پرده ، اظهاراتي كرده اند كه در اين فرصت مي كوشيم با تكيه برآن ها ، ضمن ارائه تصويري فشرده از زمينه هاي تاريخي ـ سياسي بروز اين وضعيت ، دريچه اي به موضوع علل و عوامل ناكار آمدي تئاتر در ايران در ترسيم واقعيت هاي پس از پيروزي انقلاب بگشايم و سپس بر مبناي يافته ها ، دلايل ناكار آمدي تئاتر موسوم به دفاع مقدس ، در همسويي با واقعيت هاي جامعه ايراني و در دوران پس از جنگ تحميلي را مورد آسيب شناسي قرار دهم .
اين پژوهش ، البته به هيچ وجه مدعي دست يابي به همه حقيقت نيست بلكه صرفاً تلاشي در حد يك پيشنهاد براي گشودن باب پژوهش هاي عميق تر آينده در زمينه آسيب شناسي تئاتر در ايران و مشخصاً آسيب شناسي تئاتر مقاومت و جريان موسوم به " تئاتر دفاع مقدس است " تا شايد ضمن جلوگيري از تداوم رويكردهاي يكجانبه نگر متداول و عمدتاً همگون ، امكان گشايش منظر انتقادي تازه تر و عميق تري را در اين عرصه فراهم كرده باشد .
اين پژوهش در دو بخش سامان يافته است : در بخش اول ، با عنوان " سير تاريخي همزماني ها و ناهمزماني تحولات اجتماعي ـ هنري در ايران " ، عوامل تاريخي بروز ناهمزماني ميان تحولات اجتماعي ـ سياسي و كنش هاي خلاقه هنري ، طي قرن هاي گذشته ، در يك مرور فشرده تاريخي ، مورد تحليل قرار مي گيرد و در بخش دوم ، با عنوان : " بازشناسي ضعف ها و علل ناكار آمدي تئاتر مقاومت " ، به ضعف ها و محدوديت هاي تئاتر موسوم به دفاع مقدس در همسويي با تحولات اجتماعي پس از جنگ تحميلي در ايران پرداخته شده است .
اما مراد از " آسيب شناسي " در اين جا ، جست و جوي علل و عواملي است كه زمينه تاثير گذاري اجتماعي وسيع را از مقوله مورد بحث ، يعني " تئاتر دفاع مقدس " يا آنچه كه مايلم آن را تئاتر مقاومت بنامم ، سلب كرده است ؛ چه به عقيده من ، اين جريان تئاتري ، به رغم كند بودن روند تحول و دگرگوني اش ، يك جريان هنري بسيار مهم و كار ساز بوده و هست كه قادر است ، بر خلاف بخش اعظم جريان ـ به لحاظ موضوعي ـ آزاد تئاتر كشور ، به دليل ظرفيت هاي بالقوه عظيم همسويي با حادترين مسايل مبتلا به كشورمان ، آن هم در ابعاد ملي ، از پتانسيل بلاني ـ ارتباطي بسيار قوي برخوردار است تا حدي كه در صورت وقوع تحول و دگرگوني در افق زيبايي شناختي ، ذهني و فن شناختي توليد كنندگان و هدايت گرانش ، مي تواند زمينه ساز تحولي جدي در ساختار تئاتر كشور و اصلاح رابطه تئاتر و مخاطبان تئاتر در ايران گردد .
و مراد از " تحولات اجتماعي " نيز ، صرفاً تكيه بر موارد پيشرفت و بالندگي نيست بلكه مقصود وقوع هر گونه پديده اي در جامعه است كه آن را هم در ابعاد مثبت و همم منفي ، تحت تاثير قرار دهد ؛ نظير انقلاب ها ، جنبش ها ، جنگ ها ف هجوم بيگانگان و ...
و مقصود از " ناهمزماني " نيز ، رشد ناهماهنگ و عدم تاثير پذيري و تاثير گذ اري يك پديده بر پديده ديگر در زمان وقوع تحول در آن است كه الزاماً مي بايست در دايره تاثير پذيري و تاثير گذاري پديدۀ تحول يافته باشد و سرانجام هدف از " همپوشاني " نيز پاسخ دهي به موقع پديده اي به پديده ديگر است ، به طوري كه رشد و تحول يكي به رشد يا تحول يا ارضاء نيازهاي پديده ديگر بيانجامد .
و مفهوم " تئاتر مقاومت " از منظر اين پژوهش نيز همان مفهوم درست مورد نظر جمشيد حانيان در كتاب " وضعيت هاي نمايشي دفاع مقدس " است ( كه اساساً به نظر مي رسد بر بنيان نظرات نصراله قادري در مقاله ارائه شده او به اولين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت به سال 1380 طراحي و تدوين شده است . ) : تئاتري افشاگر ، مبارز ، منتقد ، روشنگر و برخوردار از اهداف آموزشي ، ضد نژاد پرستي ، ضد جنگ ، غير ايدئولوژيك ، هويت جو ، برانگيزاننده ، آگاهي دهنده ، بومي ، ملي ، آرمان خواه ( غير تبليغاتي ) ، آزاديخواه ، متعهد ، صريح ، معترض ؛ تئاتري كه از همه دستاوردهاي بشري بهره مي گيرد تا فهم واقعيت و حقيقت حضور و موقعيت مخاطب را در جهاني كه در آن بسر مي برد براي او ممكن سازد .
سير تاريخي همزماني ها و ناهمزماني تحولات اجتماعي ـ هنري در ايران
يكي از كهن ترين ناهمزماني ها در تاريخ تحولات اجتماعي ـ هنري ايران در سال هاي قبل از استيلاي اعراب بوقوع پيوست . وسعت و تنوع نژادي سرزمين هاي ايران ، طغيان ها و جنگ هاي مكرر ، در كنار برخي ويژگي هاي طبيعي و جغرافيايي ، باعث شد تا دولت هاي حاكم بر ايران زمين ، بيشتر دولت هاي سياسي ـ نظامي باشند تا دولت هاي فرهنگي ؛ دولت هاي مستبدي كه زمان و فضاي كافي براي رشد طبيعي اسطوره ها و آئين ها به نمايش تئاتر را ـ چنانچه در يونان به وقع پيوست ـ در اختيار جامعه ايراني قرار ندادند . اين ويژگي اگر چه پس از فروپاشي امپراتوري ساساني تا دوران معاصر ، همچنان تداوم يافت و به يك ويژگي تمدن ايراني بدل شد ، اما هرگاه كه فرصتي فراهم شد ، ساكنان اين سرزمين ، خود به رفع آن كوشيدند و موفقيت هايي نيز در اين زمينه بدست آمد .
در فاصله قرن هاي سوم تا پنجم هجري كه به عصر بيداري و نوزايش اسلامي ايران معروف است ، سرانجام پس از حدود دو قرن مبارزه اقوام آريايي خواستار استقلال و احياي فرهنگ و تمدن ايرانشهري ، با فتح بغداد توسط آل بويه ( از خاندانن ديلمي ) و تقسيم تقريباً بخش اعظم ايران زمين ميان دو دولت ايراني : ساماني و بويه اي ، براي نخستين بار ناهمزماني تاريخي كهن خاتمه داده مي شود ؛ آداب و سنن باستاني احيا مي شوند و مقدمات تحول يابي يكي از مهمترين آئين هاي باستاني ( سوگ سياوش ) به يك نمايش آئيني فراهم مي گردد . در اين دوران است كه دقيقي با حمايت سامانيان ، شاهنامه را به نظم مي كشد و تحت شور بيداري باستان گرايي و رقابت هاي سياسي و فرهنگي ديلميان و سامانيان ، رفته رفته تحول ساختاري و محتوايي مراسن سوگواري سياوش شهيد به سوگواري بر شهادت امام حسين ( ع ) و به عبرات دقيق تر تحول يابي آن به نوعي مراسم آئيني ـ نمايشي " مقاومت " ممكن مي شود . نمايش واره اي آئيني كه به مهترين ابزار فرهنگي مقاومت ايرانيان آريايي نژاد عليه سلطه اعراب و به سمبل احياي دوباره فرهنگ ايراني بدل مي شود . با در آميختن ( فرم ) سنت سوگواري كهن و محتواي جديد ، آئين نمايشي تازه اي بدست مي آيد كه زمينه تداوم حاكميت سلسله هاي ايراني بر ايران زمين ( هر چند محدود ) و بازگشت به تمدن ايرانشهري ، تحكيم و تقويت مي گردد : پس از گذشت حدود سه قرن از سلطه اعراب ، سامانيان سني مسلك و ديلميان واقع بين شيعه مذهب ( كه آگاهانه مذهب تشيع اختيار كرده اند ) ، در وجود امام حسين و در واقعه محرم سال 61 هجري ، آن ظرف و آن محتواي نوين " مقاومت " و آن عنصر وحدت بخش و احياگر ملي را باز مي يابند ، تا سوگواري بر مرگ و شهادت آن امام را جايگزين سوگواري بر سياوش اسطوره اي نمايند . اما اين وضعيت دير نمي پايد و از قرن ششم به بعد ، با تسلط جريانات فكري ـ مذهبي و سياسي بازدارنده از درون سلطه تركان و يورش مغولان از بيرون ، ركود و سكون دراز مدتي بر ايران زمين حاكم مي شود كه به قول سيد جواد طباطبايي در كتاب ديباچه اي بر نظريه انحطاط ايران " : براي تحول آتي ايران بسيار سرنوشت ساز بود " ، چرا كه " دوره ي بي خويشتني و ناخود آگاهي بنيادين انسان ايراني را پي مي افكند كه تا فراهم شدن مقدمات جنبش مشروطه و حتي فراتر از آن تداوم مي يابد " . طباطبايي در كتاب زوال انديشه سياسي در ايران در همين خصوص مي گويد :
" با روي كار آمدن تركان سلجوقي .... زمينه هاي نظري سلطنت ديني ، با بازگشتي به انديشه هاي ايران زميني ، دوباره احيا شد ؛ نظريه اي كه ساليان دراز به سلطه بلا منازع قدرت هاي سياسي بر انديشه و عمل ايراني مشروعيت ديني بخشيد و راه نيرو گرفتن تعصب و قشريت و تعطيل كامل اشتغالات عقلي را در ايران هموار نمود "
در اين دوران ، نه تنها مذهب شيعه از رسميت مي افتد بلكه برگزاري مراسم تعزيه نيز منسوخ مي شود امام مغولان با اسلام آوردن خود ، آغاز گر دوران تازه اي در تاريخ ايران مي شوند كه ويژگي عمده آن " زوال عنصر فرهنگ ايراني و تعطيل انديشه زنده و زاينده بود " ؛ وضعيتي كه به احياي دوباره ناهمزماني هاي كهن در طول قرن هاي آيده مي انجامد ؛ و تا دوران صفويه تداوم مي يابد .
با بر آمدن صفويان و به رغم تركيبي كه ايشان از تصوف ، تشييع و نظريه سلطنت مطلقه فراهمي مي آورند ، شرايط براي تحول دوباره آيين سوگواري شدهداي كربلا فراهم مي شود . در اين دوران ، تعزيه ، يكي از مهمترين قدم هاي خود را به سوي تكامل بر مي دارد و به يك آيين نمايشي تمام عيار بدل مي گردد . اما از آنجايي كه صفويان در برگزاري جدي اين مراسم ، از سويي وسيله اي براي تحكيم حاكميت خويش در برابر تهديدهاي خود بر تماميت سرزمين هاي ايران مي يابند ، تعزيه از درون ، از ماهيت انقلابي ، تعرضي و مقاومتي خود ، چنانچه در عصر ديلميان بود ، تهي مي شود و از منظر توده ها نيز صرفاً به ابزاري براي تخليه آلام و پذيرش سرنوشت محتوم ايراني بدل مي گردد .
با سقوط صفويان و ظهور فاتح جديد ـ نادر افشار ـ تحول تعزيه ، يك بار ديگر دستخوش وقفه مي شود تا با روي كار آمدن زنديه ، دوباره روند درد آلود دراماتيزه شدن خود را پي گيرد . اين سير دردناك كه گوياي حقايق بسياري درباره مقوله مورد بحث ما يعني " ناهمزماني " است ، همچنين بيانگر چگونگي امكان چرخش و جابجايي ماهيت هاي انقلابي و غير انقلابي ، پيشروندگي و پس روندگي در پديده هاي فرهنگي و هنري در مقاطع مختلف زماني است . به طوري كه حتي يك فاصله زماني كوتاه مي تواند ماهيت ارزشي يك پديده فرهنگي را از اساس دگرگون كند . اين واقعيت البته مي تواند ، همچنين ، مبناي عقلي و تحليلي مناسبي را نيز در ارزشگذاري و نقد رويكردهاي تماتيك و محتوايي " تئاتر دفاع مقدس " در اختيار پژوهندگان قرار دهد .
اما تعزيه سرانجام در قرن نوزدهم و در دوران سلطنت قاجار هاست كه بستر كافي براي تكامل نهايي خود را ، هم در قالب يك تئاتر آئيني و هم در قالب يك تئاتر انتقادي و مقاومت ( هر چند صرفاً در حد جرقه هايي در صورت كميك خود : به عنوان مثال در تعزيه شرافكن ) ، بدست مي آورد ؛ پديده اي كه متاسفانه ، درست در دوراني كه يكي از مهمم ترين تحولات سياسي ـ اجتماعي يعني انقلاب مشروطيت در شرف تكوين است ، از نگاه همه گروه هاي درگير پنهان مي ماند ؛ كه شايد بتوان مهم ترين دليل آن را ، علاوه بر ارزش هاي ادبي نازل متون تعزيه ، در عدم همسويي و ناهمخواني آن به لحاظ شكلي و محتوايي با تفكر سنت ستيز و خود باخته اي جست كه مبناي انديشگي جنبش مشروطه خواهي را تشكيل مي داد ؛ جنبشي كه به دليل محروم بودن از يك عقبه استوار انديشه عقلي ، در چنبره تقليد دوگانه اي گرفتار آمد كه وجهي از آن ، تقليد از غرب و وجه ديگرش تقليد از گذشته بود . وضعيتي كه در تاريخ متاخر ايران و در شايط امتناع از جنگ جهاني ، پايه هاي كهن ساختارهايي كه طي قرون متمادي ، ناهمزماني ميان هنر و تحولات اجتماعي رادر ايران پي افكنده بود ، چنان در اعماق متزلزل شد كه ديگر هيچ قدرتي قادر به توقف روند فروپاشي آن نبود .
در هر حال ، تا آنجايي كه به سرنوشت تعزيه مربوط مي شود ، از اواخر قرن نوزدهم و طي دوران حكومت رضا خان ، تعزيه يك بار ديگر به محاق تعطيل كشانده مي شود تا در اين عرصه نيز ، همچون عرصه انديشه ، امتناع نيل به خود آگاهي در درون سنت ، شرايط " گسست در تداوم " ، يعني امكان تحول نمايش بر مبناي سنت را غير ممكن سازد ، تا در اين مورد نيز همچون عرصه سياست و انديشه ، به تقليد از تمدن غربي رانده شويم . با وجود اين ، در ابعاد اجتماعي ، آنن تحديد قدرت در سايه انقلاب مشروطه و اين بيداري فراگير كه جلوه هايي از آن در رشد چشمگير جنبه هاي اعتراضي و مقاومتي ديگر اشكال هنري در آن ايام قابل رديابي است ، به شكل گيري نوعي از " همزماني " مي انجامد كه در چندين قرن گذشته بي سابقه بوده است .
مهم ترين دستاورد اين دوران ( دوران استقرار حكومت رضا خان و به قدرت رسيدن پهلوي دوم ) حداقل در حوزۀ تئاتر ، تاسيس هنرستان هنرپيشگي بود كه آينده تئاترت ايران را رقم زد و نيز گسترش تماشاخانه ها در لاله زار در فاصله سال هاي 1299 تا 1332 كه جلوه هاي گوناگوني از تئاتر سياسي ، روشنفكري و مقاومت ( با تعاريف بسيار محدود اما رو به توسعه آنها ) را به جامعه ايران عرضه داشت .
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و سركوب جريانات هنري روشنگر و سياسي ، طي دو دهه 30 و 40 سه جريان تئاتري : عوام زده ( معروف به آنزاكسيون ) ، تئاتر معترض روشنگر ، هويت جو و منتقد با چهره هاي شاخصي چون علي نصيريان ، غلامحسين ساعدي ، بهرام بيضايي ، اكبر رادي ، محسن يلفاني ، بيژن مفيد ، ابراهيم مكي ( كه آثار برخي از آنها از جمله بهرام بيضايي ، در چارچوب تئاتر مقاومت قابل بررسي هستند ) و تئاتر مدرن و آونگارد با چهره هايي چون : بهمن فرسي ، عباس نعلبنديان ، آربي آوانسيان ، اسماعيل خلج ، هر يك به شيوه و طريقي در يك تلاش نفسگير در صدد يافتن راهي براي همسويي با تحولات و پاسخگويي به نيازهاي فكري و زيباشناختي جامعه رو به تحول ايران بودند و به اين ترتيب نوعي از همزماني جدي تر را فراهم مي كردند كه هرگز در تاريخ هنر اين مرز و بوم سابقه نداشته است .
امادرد ابعاد سياسي ـ اجتماعي ، از دهه چهل ، شرايط براي ظهور نسلي جديد هموار شد كه در جست و جوي هويت بومي بود و بر خلاف دو نسل پيشين ( نسل هاي سنت ستيز تجدد طلب و مدرنيست مل گرا ) ، دشمن را در چهره استبداد و امپرياليسم شناسايي مي كرد . اين نسل همان قدر كه گرايش هاي شديد مذهبي داشت ، تحت تاثير انديشه هاي چپ نيز بود ؛ ويژگي يي كه گفتمان انقلابي نسل سوم را به شكل يك جنبش سياسي ـ اجتماعي توده اي متحول ساخت و بساط رژيم شاهي را در 57 در هم پيچيد .
اما در جريان انقلاب 57 ، حضور همزمان هر سه گفتمان سياسي ( بقاياي نسل هاي اول و دوم در كنار نسل سوم ) با گرايش هاي سياسي ـ اجتماعي متفاوت ، كار را كمي بغرنج كرده و افقي مبهم را براي امكان همراهي هنرها ، به ويژه هنر تئاتر ، با تحولات انقلابي ترسيم مي نمود .
ميل به يكسان سازي كه ذلتي هر انقلابي است ، كوشيد فرهنگ و هنر توده اي را جايگزين فرهنگ و هنر مدرن و روشنگرانه و معترض گذشته كند و به همين دليل هم يا از هنرمندان نسل هاي گذشته عمدتاً سلب وجاهت كرد و يا زبده ترين آنها را طرد و موقتاً خانه نشين نمود ؛ و به اين ترتيب : از يكسو زمينه گسست نسل ها در عرصه هنرها را فراهم كرد و از سوي ديگر ناخواسته زمينه ساز شكل گيري نوعي جديد و انقلابي از ناهمزماني ميان هنر و تحولات اجتماعي گرديد ، تا ساليان دراز ، هنر نتواند زبان گوياي تحولات و آمال انقلابي مردم در قالب هاي سنجيده ، تاثير گذار و قابل قبول باشد .
بازشناسي ضعف ها و علل ناكارآمدي " تئاتر مقاومت " در ايران
جنگ تحميلي ، اگر چه بقاياي بدنه متلاشي شده تئاتر را در نهايت از صحنه به زير كشيد اما همزمان ، عرصه كارسازي شد براي پرورش نسلي جديد كه با توجه به تاثير پذيري كليت حيات اجتماعي از رويدادهاي جنگ ، فرصت كافي براي تجربه اندوزي و پر كردن خلاء حاصل از واپس نشيني هنرمندان نسل هاي پيشين را در افق آينده خود داشت ؛ نسلي كه انتظار مي رفت دست هاي جوان و پور شورش براي هميشه ، به ناهمزماني هاي تاريخي ميان هنر و تحولات اجتماعي پايان دهد . در سال هاي اول جنگ ، هنر عكس و سينما گامهاي اوليه را با موفقيت نسبي برداشتند و سپس تئاتر ، اولين تجربه هاي خود را البته در شروع با ماهيت تهييجي ، تبليغي آغاز كرد . اولين تجربه هاي تئاتر مقاومت اگر چه در قياس به تجربه هاي پيش از انقلاب ، چندان راضي كننده نبود اما به دليل ارتباط تنگاتنگش با حيات كنوني و در لحظه مخاطبانش ، تجربه اي بسيار پر نفوذ ، لذا بخش و تاثير گذار بود . حضور تئاتر در سنگرها و پشت خاكريزها در جمع خاك آلود و پر شور رزمندگان ، تجربه اي بي سابقه و زيست نشده بود كه تحقق آن ، تنها توسط نسل انقلاب امكان پذير بود و به همين دليل هم ، ملك مطلق همين نسل باقي ماند و تئاتر پيش از انقلاب همچنان فاصله خود را از آن حفظ نمود . اين نوع تئاتر انقلابي كه در آغاز به تئاتر جنگ و با خاتمه جنگ به " تئاتر دفاع مقدس " معروف شد ، از منظر تئاتر جهان ، به آن جريان يا ژانر تئاتري تعلق داشت كه پيش از اين تحت عنوان كلي " تئاتر مقاومت " در دايره المعارف هاي تئاتري شناسايي و تبيين شده بود .
تازه گي تجربه ، انگشت شمار بودن تعداد فعالان و توليد گرانش ، محدوديت يا بطور كلي خالي عرصه رقابت ، ارزش يابي ، نقد و شرايط ويژه اي كه اين جريان تئاتري در آن نفس مي كشيد و تكيه آن بر عواطف و غرايز طبيعي و احساسات خام و صيغل نيافته مخاطبان جوانش در شرايطي پر مخاطره ( عواملي كه بسترهاي اوليه نگرش خام و غير علمي به تئاتر مقاومت را فراهم مي كردند ) ، شرايط انحصاري ويژه ، شوق آور ، لذت بخش و غرور انگيزي را براي خالقان و فعالانش فراهم مي كرد كه در طول تاريخ كوتاه تئاتر اين كشور بي سابقه بود . اما باخاتمه جنگ و بازگشت نيروها به شرايط عادي و گسترش امنيت و افزايش تنوع مخاطبان اين تئاتر ، به لحاظ خاستگاه وسن ، سواد ، تجربه و جدا شدنش از خاكي كه در آن ريشه گرفته بود ، شرايط را به يكباره براي آن دگرگون كرد و اينجا بود كه ضرورت استفاده از واژه " مقدس " مطرح شد ؛ واژه اي كه شور تجربه گرايي ، مبارزه طلبي ، زندگي انساني و طبيعي را از اين تجربه هنري سلب مي كند و در همان گام هاي اول ، پيكر نحيف و جوان تئاتر مقاومت كه در اولين تجربه هايش در جبهه هاي جنگ ، خوش درخشيده بود ، به رغم ظرفيت هاي پايان ناپذيري كه براي همسويي با تحولات اجتماعي و جهت دهي به نيازهاي انديشگي جامعۀ رو به توسعه ايران داشت ، در فضا و شرايط جديد ، خود را مقهور سيطره متافيزيكي واژه قدرتمندي مي يابد كه رهايي از آن برايش مقدور نيست ؛ پس چاره اي نمي يابد جز آنكه چهره واقعي ، انقلابي ، نافذ و منتقد خود را در پس شاعرانگي هاي خام دستانه اي پنهان كند كه حتي او را از دست يابي به واقع گرايي ادعايي عنانش ، ناتوان مي ساخت ؛ و چنين شد كه مهم ترين جريان تئاتري كشور كه قرار بود چاره گر " ناهمزماني " هاي تاريخي باشد ، در بخش اعظم خود در نطفه عقيم ماند و البته ريشه اين وضعيت در پارادوكسي نهفته بود كه از ديد همه سرمايه گذاران و هدايت گران اين جريان تئاتري پنهان مانده بود ؛ تعارض و دوگانگي چاره ناپذيري كه حضور واژه فرا بشري" مقدس " ، با قدرت راز آلود متافيزيكي اش بر جثه انساني و روح بشري و زميني او را تحميل مي كرد و فضا را براي تنفس آزاد و جست و خيز بازيگوشانه ، زيركانه ، جست و جو گر و افشاگرانه اش تنگ مي نمود . و اين همه ، دور از نگاه و آگاهي مديراني جريان داشت كه پس از انتخاب اين پسوند مسئله ساز براي يك تجربه جوان ، و هنوز در آغزا راه ، حتي لحظه اي به ذهنشان خطور نكرد كه اطلاق چنين صفت غريبي به يك پديده هنري كه خود محصول كنش خلاقه بشري با معيارهاي مدرن است ، حتي در كشورهايي نظير ايران و حتي باز نمودن يك تجربه دفاعي مشروع تا چه پايه مي تواند تناقض آميز و بازدارنده باشد . در اشاره به تناقضات تحميل شده از سوي اين واژه به اين جريان تئاتري ، علاوه بر آنچه آمد ، همين بس كه مشوق آن دسته از رويكردهاي رمانتيك به كنش خلاقه صحنه اي شد كه محصول نگرش هاي معطوف به حقيقت گفتمان نمايشي هستند . تحت تاثير اين رويكرد و از آنجايي كه موضوع بحث در نگاه كارگردان في نفسه داراي ارزش و حاوي معناي معتبر خدشه ناپذير ( قدسي ) جلوه گر مي شود ، عملاً دخالت خلاقه كارگردان در روند توليد به حداقل متمايل مي شود به طوري كه وي خود را ، در عرصه عمل حتي از تبعيت معيارهاي اصيل درام شناختي و رمزگان ساختاري درام و نمايش نيز بي نياز مي يابد و اين همان عاملي است كه صحنه هاي " تئاتر دفاع مقدس " را در بخش عمده خود ( مگر چند استث ناء انگشت شمار ) از امكانات ارتباطي گسترده محروم كرده است ، چرا كه در اين نگرش ، مخاطب تئاتر به گيرنده صرف و منفعل يك پيام آشناي قدسي ترديد ناپذير ، تقليل مي يابد و روايان داستان هاي اين گونه درام ها نيز ، همگي در جايگاه راويان يكسونگر روايان كهن مي ايستند كه وظيفه اي جز انتقال يك حقيقت تام و مطلق را براي خويش متصور نيستند ( و اين در حالي است كه ابزار بياني ويژه اي بهره مي گيرند كه كثرت ، تعارض ، چند گانگي و چند لايگي كانال هاي ارتباطي ، از ويژگي هاي آن است . ) و همين نگرش معطوف به حقيقت است كه نويسندگان اين آثار را از طرح بنيادي ترين پرسش ها در زمينه حرفه خود و تلاش براي يافتن پاسخ مناسب به آنها بي نياز مي سازد ؛ سوالاتي نظير اين كه : چگونه مي توان از يك ايدۀ ذهني ، يك انگاره و يا حتي يك تجربۀ عيني ، داستاني دراماتيك فراهم نمود ؟ اين كه چه تفاوتي ميان داستان و درام وجود دارد و ويژگي هاي ساختاري مستقل و متفاوت هر يك كدام است ؟ كدام قالب يا سبك يا ساختار ( به معني نحوه چينش عناصر داستان و ارتباط آنها با يكديگر و با كل به نحوي كه اكسيون محوري درام ، شفاف و قابل درك شود ) براي بيان ايدۀ مورد نظر و تبديل آن به پديدار نمايشي ، مناسب تر است ؟ اين كه عناصر غير قابل تركيب سبك هاي تئاتري كدامند كه نمي توان آنها رادر كنار هم به كار گرفت ؟ اين كه عناصر دخيل در پرداخت يك شخصيت رئال كدام است و چه تفاوتي با شخصيت در سبك هاي ديگر دارد ؟ و سرانجام اين كه يك فضاي سورئال يا اكسپرسيونيستي يا ... چه نوعي از لحن ، حركت ، شيوه بيان و بطور كلي ميزانسن را طلب مي كند ؟ و ...
امر دفاع از ميهن در هر شرايطي" مقدس " ـ به معني محدود آن ـ و محترم است و در اين مسير در هميشه تاريخ ، عقيده ، ايدئولوژي ، باورها و سنن ملي و ديني ، پرچم هاي مباركي بوده اند كه وحدت نظر ، عمل و هدف را چون امري ناگزير و " مقدس " در برابر تجاوز محقق ساخته اند . در تجربه هشت سال دفاع مقدس مردم ايران از كيان ملي و ديني خود در برابر تجاوز عراق نيز بي ترديد ، آموزه هاي ملي ـ تاريخي ، ديني ـ اسلامي و .... پرچمدار مقاومت و زمينه ساز بسيج سلحشورانه نيروهاي مردمي مقاومت بوده است اما مسأله آن گاه ايجاد مي شود كه خواسته باشيم حرمت و " قداست " بحق دفاع و تمامي آن آموزه ها ، رفتارها و باورهايي را كه زمينه ساز وقوع حماسه هاي پر افتخار در ميدان هاي جنگ بوده اند ، به حوزه هاي فرهنگي ـ هنري در سال هاي پس از جنگ تسري دهيم و در حقيقت بكوشيم هنر را به خدمت باز نمود نعل به نعل ذهنيت هايي بگماريم كه درك ، فهم و همذات پنداري با آنها جز در فضاي ذهني ، عيني و زيبايي شناختي ويژه دوران وقوع جنگ و مقاومت ـ در ابعاد وسيع و تاثير گذار ـ ميسر نيست ؛ چنانچه تداوم توليد سرده هاي حماسي و تهييج كننده اي كه در دوران دفاع مقدس ، كاربرد وسيع انگيزشي و تهييجي فراگير داشته اند ، بدون توجه به دگرگوني هاي حاصل در فضاي ذهني ، معرفتي ، شناختي و زيبايي شناسانه جامعه امروز نه تنها كاركردي ندارد بلكه موجب دافعه و بروز احساس ناخوش آيند ايستايي و رجعت مي گردد . در شرايط پس ازجنگ ، تاليف ، توليد و خلق هر اثر هنري در زمينه جنگ و دفاع ، در صورتي كه يك گفت و گوي دو جانبه ميان اثر و مخاطب در نظر باشد ، جز به لحاظ كردن معيارهاي معرفتي و زيبايي شناختي تحول يافته دوران جديد و نيازها و دغدغه هاي روز آمد و جاري ( معيارهايي كه تاثير خود را بر قالب و محتواي هنر ، همزمانن اعمال مي كنند ) محكوم به شكست خواهد بود .
نتيجه بي توجهي به اين وضعيت در دراز مدت و در بهترين حالتت ، تبديل تئاتر به ابزاري براي تكرار و باز توليد آرمان ها ، شعائر و مناسكي مي شود كه زاييده يك فضاي عيني ، ذهني و شناختي ويژه است كه همچون هر فضاي ديگري با گذشت زمان و فاصله گرفتن از مبادي آن ، دستخوش تعليق تاريخي مي شود ، چنانكه بازگشت به دنياي حماسه ها در ادبيات بر مبناي الگوهاي معرفتي ، هستي شناختي و ادراكات زيبايي شناختي گذشته و عصر حماسه سرايي در ادبيات ممكن نيست و هر دوراني قالب ها ، دورنمايه ها ، موضوعات و نيز زبان و لحن حماسي ويژه خود را با تكيه بر دغدغه ها ، نيازها و الگوهاي شناختي زمان خود طلب مي كند . بعلاوه ، ارزش پديده هاي هنري را نه نوع علايق ، سلايق يا دغدغه هاي نسل هاي پيشين و نه دقت عكسبردارانه اين پديده ها در باز نمود واقعيت هاي مرتبط با يك تاريخ معين و سپري شده ، كه درجه پيوستگي شان با نيازها و واقعيت هاي ذهني ، انديشگي و زيبايي شناختي جاري در زمان تعيين مي كند . و دليل موفقيت و تاثير گذاري اجراهاي عمدتاً خام دستانه تئاتر در جبهه ها نيز همين پيوستگي ، همزماني و مطابقتشان با دغدغه ها و نيازهاي روز جامعه ايراني آن هم در يكي از حساس ترين برهه هاي تاريخي آن بوده است كه اگر همچنان در سال هاي بعد نيز ارتباط نزديك خود را مسائل روز جامعه و كشور حفظ مي كرد ، مي توانست منشاء خدماتي عظيم شود .
به عبارت ديگر ، در سال هاي اوليه و طي دوران جنگ درست به دليل مطابقت فعاليت هاي تئاتر تهييجي و تبليغي مقاومت با نيازهاي ذهني ، عيني و حتي زيبايي شناختي زمان جنگ و همزماني و خود انگيختگي ظهور اين جريان هنري كه در پي احساس نوعي نياز روحي ـ رواني و واقع بيني هنري پديدار شده بود ، ما شاهد جريان بالنده اي در تئاتر بوديم كه اميدهاي بسياري را براي آينده تئاتر كشورمان در ناظران و منتقدان برانگيخته بود ؛ اين جريان اگر ، چنانچه پيش از اين به تفصيل گفته شد ، در تعريف و تبيين موقعيت ، نوع و اهداف خود دستخوش اغراق و خودشيفتگي و شايد جنگ شيفتگي نمي شد و ارتباط خود با جريان بزرگ تئاتر مقاومت جهاني را در مي يافت ، تا به امروز در جايگاه شايسته خويش استقرار يافته بود ؛ يعني تئاتري كه نسبت به همه تحولات جامعه خود ، و نه فقط مقوله جنگ و دفاع ، حساس است و به ارزش هاي ايثار ، مبارزه ، چالش ، نقد ، جست و جو ، تحقيق در تضادها و پاسخ به نيازهاي روشنگرانۀ جامعه و نيز به نقش خود در تقويت و تحكيم مباني هويت ملي و به جايگاه خويش ، هم به عنوان هنري سرگرمي ساز و هم به عنوان هنري آگاهي بخش ، واقف است .
اما تئاتر موسوم به" دفاع مقدس " امروزه ، هنوز هم ، پس از گذشت نزديك به يك دهه از پايان جنگ تحميلي ، به رغم پيچيدگي هاي زمان پس از جنگ و به دليل نگارش هاي شديداً رمانتيك اش نسبت به جنگ و تمايلات تبليغاتي جريان حامي آن ( غير از چند استثناء موفق ) جز توسل به دامن كوتاه شعر و حماسه و مرثيه و موعظه ، گريز گاهي در پيش روي خود مشاهده نمي كند ؛ نوعي از شعارزدگي و شاعرانگي و مرثيه سرايي و حماسه خواني كه كاركرد آنها ، نه تهييج و انگيزش روحي مخاطب است به مقاومت و نه فراهم كردن امكان همذات پنداري با قهرمانان جنگ ( به دليل ضعف هاي ساختاري و ناديده انگاري موقعيت و زمان ) ، بلكه كنش و انديشه اي يكسويه است كه مخاطب را به انفعال فرا مي خواند و به همين دليل هم ، محيطي تك ساختي و تك صدا فراهم مي نمايد كه رابطه چند لايه مخاطب و صحنه را به رابطه ي يكسويه و عقيم تقليل مي دهد . در اين وضعيت ، سير تحول رويدادها و كنش درام ، نه نتيجه منطقي كنش هاي متقابل اضداد و عناصر درام ، صحنه و روايت ، بلكه تحت انقياد و اقتدار فرا روايت هايي است كه خود را نه تنها بر همه اجزاء صحنه بلكه بر مناسبات ميان صحنه و تماشاگر نيز تحميل مي كنند . اقتدار فرا روايت هاي حاكم بر اين جريان تئاتري ، خود را بر امر كارگرداني نيز تحميل مي نمايد و از آنجا كه متن از واقعيتي " حقيقي " سخن مي گويد ، خلاقيت كارگردان را نيز در محاق اقتدار خود گرفتار مي سازد :
و سرانجام در يك جمع بندي نهايي ، اگر بي تجربگي و جوان بودگي و غير حرفه اي بودن بخش اعظم فعالان اين حوزه را نيز به عنوان يكي ديگر از شاخصه هاي بنيادين اين جريان در نظر بگيريم ، آسيب هاي وارده به آن را مي توان در يازده منشاء عمده زير مورد شناسايي و مطالعه قرار داد :
1 ـ تقدس گرايي 2 ـ فقدان رويكرد انتقادي به موضوع 3 ـ يكسونگري و شعار زدگي 4 ـ تاكيد تعصب آلود بر قالب هاي نيم بند رئاليستي 5 ـ تداوم ديدگاه حماسي و تهييجي در دوران پس از جنگ 6 ـ ضعف آشنايي اغلب فعالان اين عرصه با قواعد زيبايي و پديده هاي درام و نمايش 7 ـ توجه به تجربه هاي فردي و حاشيه اي به عوض پيامدها و پديده هاي فراگيرتر متاثر از جنگ و دفاع 8 ـ محدوديت هاي تحميلي و خود انگيخته در زمينه نوآوري و تجربه شيوه ها ، قالب ها و رويكردهاي متنوع تر و روزآمدتر 9 ـ انكار استقلال و خلاقيت كارگردان در روايت هاي صحنه اي متن 10 ـ اقتدار فرا روايت ها و محدوديت هاي تحميل شده از سوي آنها بر فرايندهاي انديشگي و عمل خلاقه 11 ـ بي توجهي به مياني ژانري يا نوعي اين جريان تئاتري يعني " مقاومت " و گرفتار شدگي آن در محدوده موضوعي جنگ و در مغلطه قدسيتي كه دايره ديد و ميدان عمل و تاثير گذاري آن را محدود مي كند .
منابع:
1. قرن روشنگري- محمدتقي قزلسفلي- مركز گفت و گوي تمدن ها-1380
2. زوال انديشه سياسي در ايران-سيدجواد طباطبايي- انتشارات كوير-1373
3. فرهنگ سياسي ايران-دكتر محمود سريع القلم- پژوهشكده مطالعات فرهنگي –اجتماعي- 1386
4. راز و رمز هنر ديني- ويرايش و تنظيم مهدي فيروزان- سروش-1380
5. وضعيت هاي نمايشي دفاع مقدس- جمشيد خانيان- انتشارات عابد- 1383
6. ما چگونه ما شديم؟- دكتر صادق زيباكلام- انتشارات روزبه-1387
7. ديباچه اي بر نظريه انحطاط ايران- سيد جواد طباطبايي- نشر نگاه معاصر- 1380
8. چالش سنت و مدرنيته در ايران- محمد سالار كسرايي- نشر مركز- 1379
9. درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه سياسي- سيدجواد طباطبايي- انتشارات كوير- 1372
10. تاريخ اجتماعي - سياسي تئاتر در ايران- مجيد فلاح زاده - پژواك كيوان-

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : روايت در نمايشنامه ي 31/6/77 نوشته ي عليرضا نادري
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
مقدمه :
روايت نقل رشته اي از حوادث واقعي و تاريخي يا خيالي است به نحوي كه ارتباطي بين آن ها وجود داشته باشد روايت شناسي اصطلاحي است كه از سال 1369 معمول شده است ، بر شاخه اي از مطالعات ادبي دلالت دارد كه به تجزيه و تحليل روايت ها و به خصوص شكل روايت و انواع راوي اختصاص مي يابد .
روايت شناسي تجزيه و تحليل رابطه ي ميان داشتان و همه ي عناصر ديگر وابسته به آن است و امكان مستقيم يا بيطرفانه ي حضور و كاركرد راوي را در بر مي گيرد ( مير صادقي ، 1377 ص 150 )
در حقيقت ، روايت از طريق ارتباطي كه داستان نويس با راوي ، رواي با شخصيت ها و خواننده پيدا مي كند امكان پذير مي شود ( گشايش 1377 ص 40 )
هر شكل روايت ، هر گونه گزايش از حكايات اخلاقي تا رمان ، از فيلمي سينمايي تا قصه كودكان ، از حكايتي كه مردم از روياهاي خود تعريف مي كنند تا لطفه ها و آگهي هاي تبليغاتي ، همه بر گزارش داستاني استوارند از اين رو شناخت ساختار روايي داستان يكي از مهم ترين نكته ها در پژوهش ادبي است احمدي 1386 ص 160
پيشينه ي اين تحقيق ، مقالات و پژوهش هاي متعددي است كه در جشنواره و همايش هاي تئاتر مقاومت و دفاع مقدس ارائه شده است و كتابشناخت تئاتر مقاومت نيز مي تواند راهگشا باشد .
نمايشنامه ي 31/6/77 از عليرضا نادري ( متولد 1340 ) درباره ي جنگ است كه در دوران پس از جنگ روايت مي شود در خرداد 1361 چند رزمند ه با هم قرار مي گذارند كه در تاريخ 31/6/77 با هم ديدار كنند همه باي با كت و شلوار سفيد در ميدان آزادي حاضر شوند تا همديگر را بازشناسند .
صحنه ي اول نمايشنامه ، هال و پذيرايي خانه اي نسبتا قديمي در اطراف ميدان آزادي است عليرضا ، جليل، پيمان ( به همراه همسرانشان ) و محمود دور هم جمع مي شوند همه منتظر آمدن رضا ، فرمانده هستند اما تا آخر نمايشنامه او نمي آيد اين انتظار موجب مي شود كه هر يك از شخصيت ها بتواند قسمتي از حقيقت جنگ را آشكار كند .
در صحنه دوم كه خانه ي محمود است ، راز عدم حضور رضا گشوده مي شود در اين قسمت ، نمايشنامه نويس با وارد كردن شخصيت فرعي خواهر محمود ، نرگس يك آواري ديگر را بازتاب مي كند تا حقيقت بيشتر نموده شود .
در اين مقاله سعي مي شود تا نحوه ي روايت در نمايشنامه ي 31/6/77 بررسي شود .
1 . روش چند آوايي
ميخاييل باختين ( 1975 – 1895 ) درباره ي روش چند آوايي در رمان هاي داستايفسكي بحث كرده است كه هر يك از شخصيت ها پاره اي از واقعيت را بازتاب مي كنند و از راه مناسبتي كه با يكديگر مي يابند ، منطق روايي و طرح داستان را مي سازند ( احمدي ، 1370 ص 113 )
چند آوايي ، مفهومي است كه در موسيقي به كار مي رود . هنگامي كه يك ملودي به ساده ترين شكل خوانده يا نواخته مي شود ، راستاي افقي مسلط است .در اين حالت اصطلاح تك آوايي ( مونوفوني ) را به كار مي بريم . هنگامي كه همين ملودي همراه با آواز انساني ديگر يا سازي ديگر شنيده مي شود در واقع تركيبي از دو ساخت موسيقي داريم و به آن هم فوني مي گوييم . گاه هر ملودي تركيبي از ملودي هاي ديگر يعني از همزماني اجراي دو يا چند ملودي متفاوت ( كه معمولاً ناكامل اجرا مي شوند ) مايه ي اصلي قطعه ي موسيقي ساخته مي شود در اين حالت ، موسيقي چند آوايي ( پولي فونيك ) است . ( احمدي ، 1386 ص 99 )
بالايي معتقد است كه در ادبيات فارسي تركب و روي هم قرار گرفتن آواهاي مختلف داستان از يك شيوه ي ادبي سنتي نشات مي گيرد . ( بالايي 1377 ص 138 ) در افسانه هاي ايراني ، حكايت هاي مثنوي مولوي و در داستان هاي پهلواني شاهنامه ي فردوسي به ويژه داستان رستم و اسفنديار ، روايت چند آوايي ديده مي شود حتي به نظر شميسا هيچ متني نيست كه يك آوايي باشد بلكه همواره در آن ؛ صداهاي ديگر هم هست لذا فرهنگ بشري متشكل از گزاره هايي است كه به نوعي حافظ خاطره ي جمعي هستند .
هر قهرمان آوايي دارد كه با آواي قهرمانان ديگر در مي آميزد و جهان بيني و ايدئولوژي هاي متفاوت از زبان شخصيت ها شنيده مي شود .( شميسا ، 1378 ، صص 68 – 167 )
در نمايشنامه 31/6/77 شخصيت ها ديدگاه هاي متفاوتي از جنگ ارائه مي دهند ، برخي از آن ها مثبت و برخي منفي هستند . در اين نمايشنامه ، در ظاهر ، ديدگاه محمود در تقابل با ديدگاه هاي ديگران است . اما خواننده نمي تواند شخصيت او و يا هيچ يك را كاملا مثبت يا منفي ارزيابي كند بلكه هر بار با شنيدن گفتار و استدلال هاي شخصيت ها او را محق يا مقصر مي داند . همان كسي كه به نظر مي رسيد در ابتدا ضد قهرمان باشد ، در پايان يكي از قهرمانان است در يك روايت چند آوا احتمال دارد خوبي با خوبي ديگر درگير باشد يا واقعيت نصف و نيمه اي با واقعيت هم شكل خود در جدال باشد ( پرين ، 1376 ، ص 30 ) در اين نوع روايت ، قهرمان ساخته نمي شود و هيچ كدام از شخصيت ها از پيش ساخته و پرداخته نشده است .
نمايشنامه 31/6/77 روايت بعد از دوران جنگ است ، از اين رو روايت از نوع چند آوا بهتر به نمايشنامه نويس ياري مي دهد تا بي طرفانه تجزيه و تحليل كند و نكات مثبت و منفي جنگ را يادآور شود .در حقيقت ، بهترين آثار درباره ي جنگ آثاري است كه با فاصله ي زماني از آن خلق مي شود شايد هيجان و احساسات تند در زمان جنگ نگذارد آدمي ابعاد مختلف مساله را ببيند و يا جوانب گوناگونش را تجزيه و تحليل كند تصوير تحليلي و واقع بينانه ، مدت ها بعد از وقوع جنگ به وجود مي آيد صادقي 1381 ص 20
به وجود آمدن نمايش هايي در زمينه جنگ و همزمان با شروع بحران و به جهت تهييج بيش تر جوان ها ، پر كردن جبهه ها و بر انگيختن روح جسارت و مردانگي ، از جزئيات مرحله ي نخست آفرينش گري ( زمان جنگ ) قلمداد مي شود كه با توجه به ضرورت و نياز به لحن هيجاني و احساسي و نيز اقناع كردن فوري ، فاقد هر گونه تجزيه و تحليل و بررسي دقيق مي باشد . در اين مرحله است كه شرايط خلق آثار برتر و ماندگار هنري فراهم مي گردد خانيان 1383 ص 117
عليرضا نادري ، هم در نمايشنامه ي ، چهار حكايت از چندين حكايت رحمان ، كه زمان وقوع آن پس از جنگ است هم در نمايشنامه ي پچپچه هاي پشت خط نبرد ، كه ماجرا در زمان جنگ اتفاق افتاده ، از روش چند آوايي بهره برده است به نظر قطب الدين صادقي پيوند زندن تئاتر سياسي – انتقادي با تئاتر مقاومت هر چند سخت است اما شدني است و مي تواند بهترين ابتكار خلاقيت ممكن در زمينه تئاتر اجتماعي و ملي باشد ، تئاتري كه هم معترض و آگاه است و هم تماشاگراني هوشيار و دانا تربيت مي كند كه قادرند در وقايع تل و ناخشنود روزگار خود دخالت كنند و آنجا ممكن است ، واقعيت ها را تغيير دهند ، اصل تفكر ، تحليل و شناخت است صادقي ، همان ، 19)
چند آوا بودن اين نمايشنامه مي تواند اين چنين اگاهي و هوشياري را به خوانندگانش بدهد. عليرضا كه به قول جليل خداي بحث و تحليل سياسي از اسلام و انقلاب بود ( ص 45 ) محافظه كار شده است . او اكنون به گذشته ي خود با ترديد نگاه مي كند و از سادگي خودشان در زمان جنگ حيران است . (ص 19 )
محمود كه مشغولياتش پول ، پز و سود بود (ص 13 ) از فلاكتش در ژاپن مي گويد و از دست به دست هم دادن همه ي دنيا براي درو كردن جواني او ( ص 19 ) پيمان در بيابان هاي قم در فيلم هاي جنگي انفجار مي زند .جنگ براي او فايده را داشته است (ص 81 ) جليل كه چشم ديده بانهاي لشكر خراسنا بود كاري به سياست ندارد چون يك موجي كامل است و با قرص و كابوس كشتن اسرار در سوسنگرد زنده است .
همسر جليل ليلا ، توي آسايشگاه رواني جانبازها صدمات جنگ را بررسي مي كند و به دنبال ريشه هاي كابوس جليل است ( ص 55 ) جليل پاك ترين بخش نوستالژي عليرضا است اما فخري ، همسر عليرضا ، كشتن بيست و پنج اسير را افتخار نمي داند و به نظر او جليل جنايتكار جنگي است (ص 83 ) همه منتظرند تا رضا بيايد و از او واقعيت را بپرسند .
به نظر ژان پل سارتر تعارض و برخورد شخصيت ها هر اندازه كه غير مترقب باشد ، در نهايت هيچ نيست مگر تجمع نيروهايي كه نتايج آن ها قابل پيش بيني است نمايش بايد به ارائه ي موقعيت هاي ساده و انساني و آزادي هايي كه در اين موقعيت ها راه خود را انتخاب مي كنند بپردازد ( سارتز ، 1357 ، ص 11 )
حضور مولف و نظام ارزشي او به نمايشنامه تحميل نمي شود مشخص نيست كه چه كسي خطاب به ما سخن مي گويد خواننده نيت نمايشنامه نويس را كشف نمي كند كه در نهايت با كدام شخصيت هم عقيده است زيرا مولف يك ايدئولوژيست نيست ، او حقيقت وجود آدمي را مي كاود . بنا به نظر يونسكو خطر فريب خوردن در تئاتر هنگامي پيش مي آيد كه نمايشي را ببينيم كه شاهدي را نمي آورد ولي تزي دارد كه مي خواهد اثباتش كند يعني نمايشي از حيت ايدئولوژي متعهد و نمايشي كه ساختگي است يونسكو 1370 ص 41
نادري نيز در اين نمايشنامه براي آگاهي دادن به خواننده از شاهدان زنده استفاده مي كند نه از كساني كه رفته يا مرده اند . در قاب عكس روي ديوار تصوير كساني است كه ديگر حضور ندارند شاهدان زنده ي او محمود ، پيمان ، عليرضا و جليل است و آواهاي چندگانه ي آن ها .
به كمك روايت چند آوايي ، خواننده و تماشاگر مي تواند ضمن يادآوري قهرماني ها ، افتخارات و فتوحات به آسيب شناسي جنگ نيز دست يابد ، رنج و درد انسان هاي درگير جنگ ، سود جويي گروهي خاص افشاي جنگ افروزان و قدرت طلبان ويراني شهرها ، آوارگي تحقير قربانيان اعتياد و ....
1-1- نقش مكالمه و گفت و گو
ماندگارترين و خواندني ترين آثار ادبي به قلم نويسندگاني نوشته مي شود كه با ايجاد گفت و گوي انتقادي با فرهنگ زمانه ي خود ، هم تصويري گويا از ويژگي هاي اين فرهنگ به دست مي دهند و هم مشوق گرايش هاي فكري اند كه نهايتا معطوف به فراتر رفتن از فرهنگ غالب هستند نويسنده صرفا وقايع نگار دوره و زمانه ي خويش نيست . بلكه توليد متون ادبي را يك راه نگرشي انتفادي درباره ي دلالت آن وقايع مي داند . در صورت آفرينش چنين آثاري ، نويسنده از فردي با نگرش ها يا پسندهاي شخصي ، به پژوهشگر فرهنگ ، روابط و رفتارهاي فرهنگ اسناني هاي پيرامونش تبديل مي شود ( پاينده ، 1385 ، ص 115 )
در اين نمايشنامه راوي خود را به اشكال متفاوت و گاه متضاد معرفي و متعهد مي نمايد . جهان روايت شده جهان روايت هاي گوناگون از شخصيت هاست كه به وسيله ي ديدگاه دگرگون شونده و غير ثابت راوي ؛ بيان مي شود در روايت چند آوايي مكالمه عنصر اساسي است احمدي 1386 ص 100
وييني گفت و گو را براي آشكار ساختن ويژگي هر شخصيت ضروري مي شمارد وييني 1377 ص 41 ) اما بالايي اعتقاد دارد كه نقش گفت و گو تنها اين نيست كه شخصيت ها را آن چنان كه هستند و در آنجا كه هستند عرضه بدارد بلكه بايد نقش توصيفي و روايت را نيز تماما به عهده گيرد بالايي 1377 ص 546 ) حتي منتقدان شكل گراي روسي معتقد بودند كه اساس روايت ، ابزاري گفتاري است نه تصوير بصري . ( برانكيان ، 1376 ص 14 )
شخصيت هاي نمايشنامه ي 31/6/77 نيز در ضمن گفت و گو خلق مي شوند عمل داستاني ، بي هيچ توضيح و توصيفي از جانب نمايشنامه نويس يا راوي نشان داده مي شود خواننده بر اساس گفت و گوي شخصيت ها مجبور است خود به تجزيه و تحليل بپردازد و به حقيقت دست يابد .
كلود برمون با اتكا بر آثار پراپ به اين نتيجه مي رسد كه هر گونه روايت از سه پايه تشكيل شده است :
1 – موقعيت پايدار الف كه تشريح مي شود
2 – امكان دگرگوني الف پديد مي آيد
3 – الف دگرگون مي شود و يا نمي شود
در نمايشنامه ي 31/6/77 نيز شخصيت ها ابتدا با بازگشت به گذشته و يادآوري خاطرات جنگ وضعيت هم رزم بودن خود را تشريح مي كنند . از طريق گفت و گو امكان دگرگوني وضعيت الف و مرحله ي گذار را پديد مي آورند تا آنجا كه آن مهماني را به دادگاه تبديل مي كنند ص 98 آن قدر اين چهار نفر عوض شده اند كه ليلا مي گويد منتظر ديدن اين ها نبودم ، معصومه ، همسر پيمان ، كه از محمود ، جليل ، عليرضا ، و بقيه ، عكس هاي قشنگ تري تجسم كرده بود ، آرزو مي كند كاش هيچ وقت آن ها را نديده بود (ص 98 )
تكثر رهيافت هاي نقادانه و همزيستي صداهاي متباين ، مويد اين ديدگاه دمكراتيك است كه حقيقت ، خود امري نسبي و برساخته است اين باور عميق به تكثر آرا ، فقط در فرهنگي ميسر است كه قابل دمكراسي و چند آواريي باشد ( پاينده ، 1385 ، ص 121 )
در مقدمه هر داستان وضعيتي از تعادل وجود دارد كه قهرمانان بيشتر بر وضعيت موجود دروني خويش متمركزند . در مرحله ي بعد ، عاملي بحران آفرين ، اين تمركز را مي شكند و عدم تعادلي را به وجود مي آورد كه آنان در جست و جوي رسيدن به تعادلي تازه ، ناچار از تمركز گرايي مي گردند . خواننده ناگزير از ديدگاه ها و نقطه نظرات قهرمانان يا ضد قهرمانان عبور مي كند و با عواطف و نگرش هاي آنان سهيم مي گردد ( خسرو نژاد ، 1382 ص 192 – 191 )
ديدگاه هاي متفاوت شخصيت ها و درك انگيزه هاي آنان شناختي تكويني ايجاد مي كند نظريه ي شناخت شناسي تكويني توان تبيين متون روايتي را داراست . از منظر رويكرد تكويني به شناخت ، تمركز گرايي مانعي جدي در راه آگاهي علمي و آگاهي منطبق با واقعيت است هم چنين مانعي در راه به ثمر رسيدن گفت و گو و در نتيجه ، دست يافتن به تفاهم است افراد هم براي رسيدن به شناخت درست و هم براي ورود به گفت و گو با ديگران به تمركز زدايي نيازمندند درك نقطه نظرات طرف گفت گو بدون تمركز گرايي ممكن نيست ( خسرونژاد ، همان ص 208)
دريدا ، نوشته محوري و سپس معنا محوري را در فلسفه ي غرب زير سوال مي برد مبناي نظري دريدا انكار مفهوم برتري و پايگان ارزشي است بنا بر اظهار وي تاريخ فلسفه ي غرب درگير تقسيم بندي هاي دو قطبي و برتر دانستن يك قطب بر قطب ديگر بوده است خير در مقابل شر ، حقيقت در مقابل دروغ ، و .... به تعبير دريدا هميشه يكي از قطب ها همچو مركز عمل مي كند و ديگري حاشيه است و در مواردي آشكارا يكي نفي ديگري است ساختار زدايي ، دريدا مقوله هاي سنتي مركزي و حاشيه اي را در يك متن جابه جا مي كند . به باور دريدا يا اين ، يا آن جاي خود را به هم اين و هم آن مي دهد . در نهايت ، وجود هر يك از طرفين ناهمساز ، وابسته و مشروط به وجود ديگري مي گردد احمدي ، 1386 ص 384
در اين نمايشنامه نيز اين تصور كه فقط يكي بر حق است ، يعني مطلق نگري در نهايت ، وجود ندارد تا مانعي بر سر راه تفكر شود نمايشنامه نويس حد و مرز مطلق بين چيزهاي قابل قبول و غير قابل قبول را حذف مي كند و بدين طريق خواننده و تماشاگر مي تواند به حقيقت هاي پنهان دست يابد .
نتيجه :
عليرضا نادري با به كار گيري روايت چند آوايي ، شخصيت هاي نمايشنامه ي 31/6/77 را از طريق واكنش هايشان مي كاود . هر يك از شخصيت ها ديدگاه هاي متفاوتي از جنگ ارائه مي دهد و پاره اي از واقعيت را بازتاب مي كند و منطق روايي و طرح داستان را مي سازد . به گونه اي كه خواننده نمي تواند شخصيت هيچ يك را كاملاً مثبت يا منفي ارزيابي مي كند . در اين نمايشنامه نقش گفت و گوي شخصيت ها با ديدگاه هاي متفاوت در مورد جنگ و جامعه ي پس از جنگ ، در شكل گيري روايت چند آوايي ، عنصري اساسي است .
پي نوشت:
1. Narration
2. Narratology
3. اكبرزاده،تقي،تماشاي ناورد:مجموعه مقالات اولين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت،تهران: انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، 1381/ اكبرزاده،تقي، يك چشم ديگر،تهران:انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، 1381/ چالش در پرده، به كوشش و گزينش هسته پژوهش نمايش،تهران: انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس،1382/ اكبرزاده،تقي،كتابشناخت تئاتر مقاومت،تهران:انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس،1385
4. ر ك. نادري،عليرضا،چهار حكايت رحمان، تهران: نمايش،1382/ ايضا نادري،عليرضا،پچپچه هاي پشت خط نبرد، تهران:انديشه سازان،1383
5. Polyphonique
6. Genetic epistemology
7. Deconstruction
منابع و مآخذ:
1. احمدي ، بابك، تصاوير دنياي خيالي، تهران: نشر مركز، 1370
2. ----------، ساختار و تأويل متن، تهران: نشر مركز،1386
3. اكبرزاده، تقي،تماشاي ناورد،تهران:انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، 1381
4. بالايي،كريستف،پيدايش زبان فارسي،مترجمان مهوش قديمي،نسرين خطاط،تهران: معين،1377
5. برانيگان،ادوارد،نقطه ديد در سينما،(نظريه روايت و ذهنيت) مترجم مجيد محمدي، بنياد سينمايي فارابي،1376
6. پاينده،حسين،نقد ادبي و دموكراسي،تهران:نيلوفر،1385
7. پرين،لارنس،تأملي در باب داستان،ترجمه محسن سليماني،حوزه هنري،1376
8. خانيان،جمشيد،وضعيت هاي نمايشي دفاع مقدس،تهران:عابد،1383
9. خسرونژاد،مرتضي،معصوميت و تجربه،نشرمركز،1382
10. سارتر،ژان پل،درباره نمايش،ترجمه ابوالحسن نجفي،متاب زمان،1375
11. شميسا،سيروس،نقدادبي،فردوس،1378
12. صادقي،قطب الدين،: مفهوم تئاتر مقاومت و نسبت آن با تئاتر سياسي"،تماشاي ناورد، به كوشش تقي اكبرزاده،تهران: انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس،1381
13. گشايش،فرهاد،خلاقيت نمايشي،ملائك،1377
14. ميرصادقي،جمال،ميرصادقي،ميمنت،واژه نامه هنر داستان نويسي،مهناز،1377
15. نادري،عليرضا،31/6/77، نشر قطره، 1386
16. وييني،ميشل،تئاتر و مسائل اساسي آن،ترجمه سهيلا فتاح،سمت،1377
17. يونسكو،اوژن،نظرها و جدل ها،ترجمه مصطفي قريب،بزرگمهر،

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مقايسۀ دو نبرد حماسي استالينگراد و آزادي خرمشهر
نويسنده : امير كاوس بالازاده
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
تهاجم ارتش آلمان به روسيه ، در ماه ژوئن سال 1941 اتفاق افتاد و طي چند روز ، سربازان نازي ، ارتش هاي مدافع را به محاصره در افكنده ، ده ها هزار اسير گرفتند . در ماه دسامبر همان سال ژنرال ژوكف نيروهاي هيتلر را زير ضربات خود گرفت اما ، شكست ستون فقرات ارتش نازي ، در استالينگراد ـ سن پطرزبوگ ـ روي داد . در اين جبهه ، سربازان روس از رود دن گذشتند و به رغم يورش تانك هاي آلماني به فرماندهي فيلد مارشال مانشتاين ، ارتش ششم هيتلر را به محاصره در افكندند و درآخرين روز ماه ژانويه سال 1943 به تسليم وا داشتند .
تجاوز ارتش عراق به ايران با استعداد 48 يگان سازماندهي شده و در قالب تيپ ها و لشكرهاي زرهي ، مكانيزه و پياده در 31 شهريور 1359 روي داد . نيروهاي رزمي ايران متشكل از ارتش ، سپاه و بسيج به رغم نا آمادگي ، با قدرت كامل در مقابل متجاوزان ايستادند . اما كوشش ها و جانفشاني هايشان موثر نيفتاد و شهر خرمشهر با وجود مقاوتي اسطوره اي به دست سربازان بعثي افتاد .
در ساعت سه بامداد 10 ارديبهشت سال 61 مرحلۀ نخست عمليات « بيت المقدس » آغاز شد و روز سوم خرداد ماه همان سال به آزاد سازي خرمشهر انجاميد . در اين نبرد حناسي ، دلاوران ايراني به ابتكاري شگفت دست يازيدند و از رود خروشان كارون گذشتند و ستون فقرات دشمن را در هم شكستند .
در نوشتار حاضر ضمن بررسي مشتركات دو جنگ حماسي مذكور به برخي نمايش هاي مربوط به سقوط و آزاد سازي خرمشهر مگاهي خواهيم داشت و مي كوشيم پيشنهادهايي براي بهبود كيفيت اين آثار عرضه كنيم .
يك
نبرد استالينگراد ؛ ايستادگي پيروزمند
« ساعت سه و سي دقيقۀ بامداد روز يك شنبه بيست و دوم ژوئن سال 1941 ، يعني درست همان روزي كه يك صد و بيست و نه سال پيش ناپلئون به قصد تسرف مسكو از رودنيه من گذشته و درست يك سال پيش از آن كه كشور ناپلئون در جنگل كامپين ـ نزديك پاريس ـ قرار داد شكست و تسليم خود را امضاء كرده بود ، توپ هاي آلمان نازي در جبهه اي به طول يك هزار ميل به غرش در آمدند و لشكرهاي زره پوش و مكانيزۀ آدولف هيتلر ، از نيه من و رودهاي گوناگون ديگر گذشتند و مرزهاي روسيه را شكافتند و به سرعت پيش تاختند ....
اين ، ارتشي بود كه تا آن زمان ، شكست ناپذير مي نمود .
ارتش سرخ ، به رغم همۀ اخطارها و نشانه هاي هشدار دهنده ، همان گونه كه ژنرال هالدر رئيس ستاد كل ارتش آلمان ، روز اول حمله در دفتر خاطرات خود نوشت : « از لحاظ تاكتيك ، دشمن در سراسر جبهه غافلگير شد ... » و باز به قول او : « واقعيت اين است كه در بسايري از نقاط سرحدي ، روس ها براي اقدامات نظامي ، حتي صف آرايي هم نكرده بودند و پيش از آن كه بتوانند به فكر مقاومت افتند ، سيل خروشان ارتش آلمان ، از سر ايشان گذشت » .
تمامي پل هاي اوليه ، دست نخورده به چنگ سپاهيان هيتلر افتاد و صدها هواپيماي جنگي ، در فرودگاه ها خرد و نابود شد . طي دو ـ سه روز ، سربازان نازي ، ارتش هاي كامل روسيه را به محاصره افكندند و ده ها هزار اسير گرفتند . چنين به نظر مي رسيد كه « جنگ برق آساي آلمان در لهستان » با همۀ خصوصيات و آثار و نتايج آن ، بار ديگر در روسيه تكرار شده است ...
هالدر كه هميشه مردي محتاط و دور انديش بود ، در دفتر خاطرات روزانۀ خود نوشت : « ديگر مي توان گفت كه جنگ برق آسا در روسيه ، طي چهارده روز به نتيجه رسيده است » و افزود :
« تا چند هفته ديگر ، كار به ملي تمام است » .
اما كار تمام نشده بود .
سپيده دم روز ششم دسامبر سال 1941 ژنرال گئورگي ژوكف كه از شش هفته پيش به جاي مارشال تيموشنكو ، فرمانده جبهۀ مركزي شده بود ، نازي ها را به زير نخستين ضربات خود گرفت ....
برابر مسكو ، در جبهه اي به طول دويست ميل ، « ژوكف » هفت ارتش و دو سپاه سواره نظام را ـ مجموعاً يك صد لشكر ـ وارد ميدان كرد . اين نيرو ، مركب از سربازان تازه نفس و جنگ ديده اي بود كه براي نبرد در هواي بسيار سرد و پر برف ، مجهز شده و تعليم گرفته بودند .
ضربه اي كه اين سردار نسبتاً گمنام روسيه ، با چنان « نيروي » زورمند پياده و تانك و توپخانه و سواره نظام و هواپيما ، بر سر نازي ها كوفت ، آن چنان ناگهاني و خرد كننده بود كه ارتش آلمان و رايش سوم ، هرگز از زير دست آن به درستي كمر راست نكرد و اين همان نيرويي بود كه آدولف هيتلر ، حتي كمترين اطلاعي از وجود آن نداشت .
در روزهاي باقي ماندۀ آن ماه دسامبر سرد و تلخ ، و در اوايل ژانويۀ سال 1942 ، تا چند هفته چنين به نظر مي رسيد كه ارتش هاي شكست خوردۀ آلمان ـ كه در حال عقب نشيني بودند و سربازان روسيه ، دائماً جبهۀ ايشان را مي شكافتند ـ ممكن است در ميان برف ها متلاشي و معدوم شوند ، هم چنان كه « ارتش كبير » ناپلئون ، به اين مصيبت و بدبختي دچار آمده بود . در چندين لحظۀ بحراني ، ارتش آلمان به اين سرنوشت ، بسيار نزديك شد . شايد به خاطر تصميم و ارادۀ هيتلر و مسلماً صلابت و سر سختي سربازان آلماني بود كه ارتش هاي رايش سوم را از تلاشي و اضمحلال كامل بازداشت . ليكن ، شكست قواي آلمان ، بزرگ بود . درست است ؛ ارتش سرخ لطمه ديده ، ولي از ميان نرفته بود . مسكو ، تسخير نشده بود ، لينگراد و استالينگراد و چاه هاي نفت قفقاز نيز ، هيچ يك به تصرف نازي ها در نيامده و در شمال و جنوب روسيه ، شاهراه هاي حياتي آن كشور كه به انگلستان و آمريكا مي رفت ، هنوز باز بود .
سراسر ماه اكتبر 1942 ، پيكارهاي خونين خياباني ، در خود استالينگراد دوام داشت . آلماني ها ، خانه به خانه ، پيشروي هاي مختصري مي كردند . ليكن اين پيشروي ها ، با تلفاتي حيرت انگيز ، همراه بود . به دليل آن كه : ويرانه هاي يك شهر بزرگ ـ همان گونه كه هر كس جنگ هاي جديد را ديده باشد ، آگاه است ـ براي دفاع سرسختانه و طولاني ، فرصت هاي بسيار دست مي دهد و روس ها كه از هر وجب ويرانه ها ، تا آخرين قطرۀ خون خويش دفاع مي كردند ، از اين فرصت ها ، حداكثر بهره را مي بردند .
با آن كه هالدر و پس از او جانشين وي ـ سايت لر ـ به هيتلر هشدار دادند كه سربازان آلماني رفته رفته در استالينگراد خسته و فرسوده مي شوند ، كل اصرار داشت كه سربازان او پيش روند . در نتيجه ، لشكرهاي تازه نفس به صحنۀ نبرد گسيل مي شدند و چيزي نمي گذشت كه در دوزخ استالينگراد خرد و نابود مي گشتند .
استالينگراد ، به جاي آن كه وسيله اي براي رسيدن به هدف باشد ، خود يك « هدف » شده بود . هنگامي كه واحدهاي آلماني به كرانه هاي غربي ولگا واقع در شمال و جنوب شهر رسيدند و رفت و آمد از رودخانه را قطع كردند ، به هدف خود رسيده بودند . در اين زمان ، تصرف استالينگراد براي هيتلر مسألۀ آبرو و اعتبار شخصي شده بود . وقتي حتي سايت سلر آن اندازه جرأت يافت كه به پيشوا خاطر نشان سازد : به سبب خطري كه جناح طولاني شمالي قواي آلمان را در كرانۀ دن تهديد مي كند ، ارتش ششم بايد از استالينگراد به « پيچ » رود دن عقب نشيند ، هيتلر سخت به خشم آمد و فرياد برآورد : « سرباز آلماني ، هر جا قدم مي گذارد ، همان جا مي ماند . »
با همۀ اين ها ، و به رغم اوضاع و احوال سخت جان كاه جبهۀ جنگ و تلفات سنگيني كه قواي آلمان مي داد ، ژنرال پاولوس فرماندۀ ارتش ششم ، روز بيست و پنجم اكتبر با بي سيم به هيتلر آگهي داد كه اميدوار است استالينگراد را حداكثر تا دهم نوامبر ، كاملاً تسخير كند و هيتلر كه از اين اطمينان به نشاط آمده بود ، روز بعد فرمان ها صادر كرد تا ارتش ششم و ارتش چهارم زره پوش ( كه در جنوب شهر مي جنگيد ) آماده باشند تا به محض سقوط استالينگراد ، از شمال و جنوب ، در طول كرانۀ ولگا پيش روند .
البته هيتلر از خطري كه در كرانۀ دن متوجه قواي آلمان بود ، بي خبر نبود . و سرانجام ، خبر حملۀ متقابل ارتش سرخ در كرانۀ دن به وي رسيد . روسيان سپيده دم روز نوزدهم نوامبر سال 1942 ، در مسان توفان برف ، حملۀ متقابل خود را آغاز كرده بودند ... و دو سه ساعت بعد ، به جهان گشاي نازي و سرداران او اطلاع داده شد . با آن كه در اين ناحيه ، انتظار حملۀ سپاهيان سرخ مي رفت ، در « سازمان فرماندهي عالي » كسي معتقد نبود كه حمله تا آن حد بزرگ و پر دامنه باشد كه هيتلر و مشاوران نظامي اصلي او ، كايتل و يودل را ، شتابان و پروس شرقي ( ستاد هيتلر ) باز گرداند .
ولي .... مكالمۀ تلفني فوري و پر شتاب ژنرال سايت سلر ـ رئيس جديد يتاد كل ارتش آلمان در راستنبورگ مانده بود ـ آرام شخاطر هيتلر و ژنرال هاي او را بر هم زد . سايت سلر ، بنابر آن چه در دفتر يادداشت هاي روزانۀ سازمان فرماندهي عالي ثبت است ، « خبرهاي هراس انگيز » داشت . به اين معنا : درست در نخستين ساعات حمله ، نيروي زره پوش عظيم و متفوق ارتش سرخ ، در ميان سرافيموويچ و كلتسكايا واقع در كرانۀ دن ، شمال غربي استالينگراد ، صفوف سپاهيان ارتش سوم روماني را سرتاسر شكافته بود .
در جنوب شهر محاصره شدۀ استالينگراد ، قواي نيرومند ديگر روس ، با قدرت و صلابت بسيار ، به ارتش چهارم زره پوش آلمان و ارتش چهارم روماني حمله برده بود . و هر لحظه بيم آن مي رفت كه جبهات هر دو را بشكافند ...
براي هر كس كه به نقشه نگاه مي كرد ، به ويژه براي ژنرال سايت سلر ، هدف حملات روسيان آشكار بود . رئيس جديد ستاد كل ، بنابر اطلاعاتي كه سازمان جاسوسي ارتش به او داده بود ، مي دانست كه دشمن براي رسيدن به هدف خود در جبهۀ جنوب ، سيزده ارتش و هزاران تانك متمركز كرده است . سپاهيان سرخ ، با قدرت و توانايي تمام ، به سرعت از شمال و جنوب پيش مي آمدند تا رشتۀ ارتباط سربازان آلمان و استالينگراد را بگسلند و ارتش ششم نازي ها را كه در آن شهر مي جنگيد ، يا ناگزير به عقب نشيني سريع به سوي غرب كنند و يا آن را به محاصره افكنند ...
سايت سلر ، بعدها گفت : « به مجرد آن كه دانستم چه حادثه اي در شرف وقوع است ، به هيتلر اصرار كردم اجازه دهد تا ارتش ششم از استالينگراد به « پيچ » رود دن عقب نشيند ، يعني همان جايي كه مي شد جبهۀ فرو ريخته را اصلاح كرد . ولي از اين گفتۀ من ، پيشوا سخت به خشم آمد و فرياد كشيد : « من ولگا را رها نمي كنم ، من از ولگا عقب نشيني نخوام كرد ! » و مطلب به همين جا ختم شد . اين تصميم كه در چنان حال ديوانه واري اتخاذ شده بود ، بي درنگ به مصيبت و نكبت انجاميد . پيشوا ، شخصاً فرمان داد كه ارتش ششم در استالينگراد ، محكم سر جاي خود بايستد و با تمام قوا بجنگد و مقاومت كند » .
در اين هنگام ، بيست لشكر آلماني و دو لشكر رومانيايي ، در استالينگراد به محاصره افتاده بودند . پاولوس با بي سيم اطلاع داد كه سپاهيان محاصره شدۀ او روزانه دست كم به هفتصد و پنجاه تن مهمات احتياج دارند و اين مهمات بايد از راه هوا به آنان برسد . ولي حمل اين مقدار ساز و برگ جنگي ، بارها بيش از قدرت و ظرفيت نيروي هوايي آلمان بود . به آن دليل كه نيروي مذكور با هواپيماهاي مخصوص حمل و نقل ، به اندازه اي كه لازمۀ اين كار بود ، نداشت ؛ اگر هم مي داشت ، تمام هواپيماها نمي توانستند از ميان هواي توفاني و از فراز منطقه اي كه در اين زمان روس ها به سبب كثرت جنگنده هاي خويش بر آن اشراف داشتند ، بگذرند و به مقصد برسند . با وجود اين ، گورينگ به هيتلر اطمينان داد كه نيروي هوايي آلمان مي تواند از عهدۀ اين كار برآيد . ليكن آن كار را هرگز آغاز نكرد ....
نجات ارتش ششم ، با يك اقدام علمي تر و شجاعانه ، امكان پذير بود . روز بيست و پنجم نوامبر ، هيتلر « فيلد مارشال فن مانشتاين » ، يكي از با استعدادترين سرداران جنگلي خود را از جبهۀ استالينگراد احضر كرد و او را به فرماندهي واحد جديدي كه تازه تأسيس شده بود و « ارتشگروه دن » نام داشت ، گماشت . مأموريت مانشتاين آن بود كه راه خويش را از جانب جنوب غربي بگشايد و پيش رود و ارتش ششم را در استالينگراد نجات دهد .
تلاش هيتلر براي نجات ارتش ششم
ليكن در اين هنگام ، « پيشوا به فرماندۀ واحد جديد خود ، شرايطي امكان پذير را تحميل كرد . مانشتاين كوشيد به هيتلر توضيح دهد كه تنها راه رهايي ارتش ششم آن است كه حلقۀ محاصرۀ سرخ را بشكافد و از استالينگراد بيرون آيد و به سوي غرب برود و در همين زمان قواي او ، كه پيشاپيش آن ارتش چهارم زره پوش پيش مي رود ، عليه سپاهيان روسيه كه بين دو نيروي آلمان قرار دارند ، به جانب شمال شرقي پيشروي كند . ولي ، يك بار ديگر ، هيتلر حاضر نشد از ولگا عقب نشيند . او گفت : ارتش ششم در استالينگراد مي ماند و مانشتاين بايد جنگ كنان راه خود را بگشايد و در آن جا به ارتش ششم برسد .
اين كار ، همچنين كه مانشتاين سعي كرد كه با فرماندۀ كل بحث و براي او استدلال كند ، امكان پذير بود ، زيرا : روسيان بسيار نيرومند بودند ...
با وجود آن ، مانشتاين روز دوازدهم دسامبر ، با خاطري افسرده حملۀ خود را آغاز كرد . ستاد ارتش آلمان ، بر ا ين حمله ، نام محرمانۀ « تند باد زمستاني » نهاده بود و بايد گفت به اسم درست و بجايي بود ، زيرا در اين زمان ، زمستان روسيه ، با خشم و خروش بسيار بر استپ هاي جنوبي مي كوفت و در مسير خود برف ها را كومه مي كرد و دماسنج را به زير صفر مي كشيد ....
در آغاز كار ، حملۀ مانشتاين ، نيكو دوام يافت .
ارتش چهارم زره پوش ، به فرماندهي ژنرال « هوت » ، از دو سوي راه آهن كوتل نيكوفسكي به جانب شمال شرقي ميدان پيكار پيش تاخت و به هفتاد و پنج ميلي استالينگراد رسيد . تا روز نوزدهم دسامبر ارتش مذكور به چهل ميلي حومۀ جنوبي شهر رسيده و در بيست و يكم دسامبر ، در سي ميلي استالينگراد بود .... شب ها ، از آن سوي استپ هاي پر برف ، سربازان محاصره شدۀ ارتش ششم ، علائم نوراني را كه نجات دهندگانشان مي دادند ، مي ديدند .
در اين لحظه ، بنا بر شهادتي كه ژنرال هاي آلماني بعدها دادند ، خارج شدن ارتش ششم از استالينگراد و آمدنش به سوي خطوط جبهۀ ارتش چهارم زره پوش ، كه در حال پيشروي بود و تقريباً بي شبهه ، قرين كاميابي مي شد . ليكن باز بار ديگر ، هيتلر چنان كاري را قدغن كرد . روز بيست و يكم دسامبر ، سايت سلر با پافشاري و اصرار ، از « پيشوا » اجازه گرفت تا سربازان پاولوس از استالينگراد بيرون بروند ، به شرط آن كه در عين حال ، آن را رها نكنند ! رئيس ستاد كل ارتش آلمان مي گويد : « چيزي نمانده بود كه اين حماقت ، مرا ديوانه كند . »
سايت سلر بعدها نقل كرد : « شب بعد ، از هيتلر تقاضا كردم كه بيرون آمدن ارتش ششم را از استالينگراد تصويب كند . به او خاطر نشان ساختم كه اين كار ، بي گفت و گو آخرين شانس ما براي رهايي دويست هزار سرباز ارتش پاولوس است .
ولي هيتلر راضي نشد . من بيهوده ، اوضاع و احوالي را كه در داخل « دژ » كذايي وجود داشت ، براي او تشريح كردم ؛ يأس و نوميدي سربازان گرسنه را ، اين نكته را كه سپاهيان اعتماد و اطمينان خودرا به فرماندۀ كل از دست داده اند ، مرگ و مير زخمي ها را به سبب فقدان معالجات شايسته و لازم و اين مطلب را كه هزاران نفر از سرما جان مي دهند ، همه را يك يك شرح دادم و بيان كردم . ليكن او در برابر اين استدلال ها ، به همان سان خونسرد و بي اعتنا بود كه در مقابل استدلال هاي پيشينم بي اعتنا باقي مانده بود . »
در اين حال ، ژنرال « هوت » ، با استالينگراد بيش از سي ميل فاصله نداشت ، ولي چون در رو به رو و جناحين خود به مقاومت روز افزون روسيان برخورده بود ، توانايي آن را نداشت كه اين آخرين فاصله را بپيمايد . وي معتقد بود كه اگر ارتش ششم از استالينگراد بيرون بيايد ، او هنو زهم مي تواند به آن ملحق شود و آن وقت ، هر دو نيرو خواهند توانست به « كوتل نيكوفسكي » عقب نشيني كنند . اين اقدام ، دست كم دويست هزار آلماني را از مرگ نجات مي داد .
اين كار ، تا يكي دو روز ، يعني بين بيست و يكم و بيست سوم دسامبر ، شايد امكان پذير بود ؛ ليكن در بيست و سوم دسامبر ، ديگر محال شده بود ، زيرا ارتش سرخ ، بي آن كه ژنرال هوت از ماجرا خبر داشته باشد ، ضربات خويش را در بخش هاي شمالي تر جبهه فرود آورده و در اين وقت ، جناح چپ ، تمامي « ارتشگروه دن » مانشتاين را به خطر افكنده بود . شب بيست و دوم دسامبر ، مانشتاين به هوت تلفن كرد كه خود را براي گرفتن فرمان هاي سخت جديد آماده كند . روز بعد ، فرمان ها رسيد . هوت مي بايستي از كوشش و تلاش خويش براي رسيدن به استالينگراد دست بردارد ؛ يكي از سه لشكر زره پوش خود را به شمال ، به جبهۀ دن بفرستد ، و هر جا كه هست و با هر نيرويي كه براي او باقي مانده است و هر گونه كه بتواند ، از خود دفاع كند .
كوشش جهان گشاي نازي براي نجات ارتش ششم ، به شكست و ناكامي انجاميده بود ...
فرمان هاي سخت جديد مانشتاين ، به اين سبب صادر شده بود كه روز هفدهم دسامبر ، خبرهايي هراس انگيز به او رسيده بود . بامداد آن روز ، در بوگوچار ، كرانۀ شمالي دن ، يكي از ارتش هاي روس ، جبهۀ ارتش هشتم ايتاليا را دريده و تا شامگاه همان روز شكافي به عمق بيست و هفت ميل در آن پديد آورده بود . در مدت سه روز ، وسعت اين شكاف ، به نود ميل رسيد ... ايتاليايي ها ، با وحشت و هراس مي گريختند ... و در جنوب ، ارتش سوم روماني نيز كه قبلاً يعني روز نوزدهم نوامبر ، روز آغاز حملۀ تعرضي روسيان ، به ضربات سخت و پي گير سپاهيان سرخ دچار آمده بود ، در حال تلاشي و اضمحلال بود . از اين رو ، شگفت انگيز نبود كه مانشتاين ناگزير بخشي از قواي زره پوش هوت را بگيرد و آن را براي پيشگيري از توسعۀ بيشتر شكاف جبهه ، گسيل دارد . شكست و نكبت نازيان ، تسلسل يافت ....
سربازان آلماني كه در قفقاز و كرانۀ دن مي جنگيدند ، اگر نتوان گفت در حال فرار بودند ، بايد گفت تا آن جا كه مي توانستند ، با شتاب از آن مناطق بيرون مي رفتند تا از افتادن به حلقۀ محاصرۀ روسيان بپرهيزند . هنگامي كه سال 1943 آغاز شد ، اين نيروها هر روز بيشتر ، از استالينگراد عقب مي نشستند . آنكه وقت آن شده بود كه سپاهيان سرخ ، كار نازي ها را در استالينگراد بسازند ...
بامداد روز دهم ژانويه ، بيست و چهار ساعت پس از سپري شدن مدتي كه براي تسليم ارتش ششم تعيين شده بود ، سپاهيان سرخ ، با گلوله باران توپخانه ، با آتش و آهني كه از دهانۀ پنج هزار توپ فوران مي كرد ، آخرين مرحلۀ نبرد استالينگراد را گشودند ...
پيكاري سخت و خونيني در گرفت ... بر فراز ويرانه هاي يخ زدۀ شهر ، حريفان با دلاوري باور نكردني مي جنگيدند وبه كشتار ادامه مي دادند ... ليكن اين پيكار ، طولاني نبود .
طي شش روز ، موضع دفاعي نازيان ، به نصف يعني به ناحيه اي كه طول آن پانزده ميل و عريض ترين نقطۀ آن نه ميل بود ، تقليل يافت . تا روز بيست و چهارم ژانويه ، موضع مذكور به دو بخش تقسيم شده و آخرين فرودگاه كوچك هوايي كه اندك وسايلي ( به ويژه دارو براي بيماران و زخمي ها ) مي آوردند ، بيست و نه هزار سرباز بستري را از صحنۀ پيكار به در برده بودند و ديگر نمي توانستند زمين بنشينند .
پايان ماجرا ساده بود . شامگاه آخرين روز ما ژانويۀ سال 1943 ، پاولوس ، واپسين پيام خود را به ستاد « پيشوا » فرستاد :
« سربازان ارتش ششم ، در حالي كه به سوگند خود وفادار و از اهميت عظيم مأموريت خويش آگاه اند ، سنگر خود را به خاطر پيشوا و وطن ، تا آخرين نفر و آخرين فشنگ ، حفظ كردند . »
ساعت 7 و 45 دقيقۀ بعد از ظهر ، متصدي دستگاه بي سيم ستاد ارتش ششم نيز آخرين پيامش را مخابره كرد :
« روس ها ، پشت در پناهگاه زير زميني مان هستند . ما سرگرم خراب كردن دستگاه بي سيم هستيم . » و سپس حروف " GL " را به پايان پيام افزود .
سرانجام بر مسلخ پوشيده از برف و آغشته به خون ميدان جنگ ، آرامش و سكوت ، حاكم شد . ساعت 2 و 45 دقيقۀ بعد از ظهر روز دوم فوريه ، يك هواپيماي اكتشافي آلمان ، در ارتفاع بسيار ، بر فراز شهر به پرواز در آمد و با بي سيم به پشت سر خبر داد : « در استالينگراد ، به هيچ وجه نشاني از جنگ ديده نمي شود . »
تا آن هنگام 91000 سرباز آلماني ـ از جمله بيست و چهار ژنرال ـ نيمه گرسنه ، سرمازده ، بسياري از آنان زخمي ، همه خرد و گيج و حيران ، در سرماي 24 درجه زير صفر ، پتوهاي غرقه به خون خشكيده را بر سر كشيده بودند و گوشه هاي آنرا محكم به دست گرفته بودند و ميان يخ و برف ، لنگ لنگان به سوي اردوگاه هاي ملال انگيز و يخ بستۀ اسيران جنگي كه در سيبري جاي داشت ، مي رفتند ...
به استثناي 20000 سرباز رومانيايي و 2900 سرباز زخمي كه آنان را با هواپيما از ميدان جنگ بيرون برده بودند ، اين ، تمامي عده اي بود كه از يك ارتش كشور گشا بر جاي مانده بود ؛ ارتشي كه تا دو ماه پيش ، شمارۀ سربازان آن به 285000 تن مي رسيد . بقيه ، قتل عام شده بودند و از آن 91000 تن آلماني نيز كه در آن روز زمستاني ، راه پر آزار اسارت را پيمودند ، تنها 5000 تن خاك وطن را دوباره ديدند .
دو
عبور از كارون و آزادي خرمشهر
« ساعت ده صبح چهارم آبان ماه ، شهر ـ خرمشهر ـ كاملاً سقوط كرد و آخرين مدافعان آن پس از سي و چهار روز مقاومت با دلي خونين و تني خسته ، عقب نشستند و خود را با قايق به شرق كارون رساندند . در آن سوي كارون ناگهان بغض يكي از بچه ها تركيد و بر لب رودخانه ايستاد و رو به شهرش ـ شهري كه حالا زير چكمه هاي دشمن بود ـ فرياد كشيد : « خرمشهر ، صداي من را مي شنوي ؟ خرمشهر به بعثي ها بگو ما بر مي گرديم ! آزادت خواهيم كرد ! »
همگي گريه مي كردند و بعضي ها سر به نخل ها مي كوبيدند ، اما در دل ، همه با خرمشهر وعده مي كردند كه باز گردند و از چنگ دشمن عراقي رهايش كنند . »
عمليات بيت المقدس و آزاد سازي خرمشهر
« چهل روز پس از پيروزي در عمليات فتح المبين ، در تاريخ 10/1/1361 جلسه اي با حضور مشترك فرماندهان ارتش و سپاه با هدف آزادسازي خرمشهر تشكيل و به كليۀ يگان ها ابلاغ شد كه طي دو هفته به بازسازي يگان ها و طرح ريزي عمليات اقدام كنند . »
اهداف عمليات
1 . در هم شكستن نيروهاي سازماندهي شدۀ دشمن ؛
2 . آزاد سازي بخش عمده اي از اراضي اشغالي منطقۀ عمومي غرب رودخانۀ كارون يعني محدودۀ دو رودخانۀ كارون و كرخه ( دقيقاً حد فاصل بين آبادان تا اهواز ) . هورالهويزه و پادگان حميد در جنوب اهواز و شهر خرمشهر ، با هدف پيشروي به سمت بصره تا تنومه واقع در شرق اروند رود .
پس از 25 روز تلاش پيگير و پياپي براي آماده سازي عمليات بيت المقدس ، سرانجام با آغاز ارديبهشت ماه سال 1361 ، آخرين جلسات قرار گاه ها و يگان ها براي بررسي مانور عمليات برگزار شد . در همين جلسات بود كه مسؤوليت پشتيباني عمليات بر عهدۀ جهاد سازندگي قرار گرفت .
منطقۀ عمليات بيت المقدس ، از لحاظ موقعيت طبيعي ، همچنين پيش بيني احداث پل بر روي رودخانۀ كارون ، به شكلي ويژه نياز به كار مهندسي گسترده داشت . در مقايسه با عمليات فتح المبين كه فعاليت مهندسي ـ رزمي محدودتر بود ، عمليات بيت المقدس به دليل گستردگي عملياتي ، بسيار مهم بود .
جهاد يازندگي كه از ابتداي جنگ ، مجاهدت و تلاشي فراوان از خود نشان مي داد ، در اين عمليات نيز حضوري گسترده و چشمگير داشت و محور اصلي اقدامات مهندسي را بر عهده گرفت .
عمليات بيت المقدس
در ساعت سه بامداد روز 10 ارديبهشت ماه سال 61 مرحله اول عمليات آغاز و طي آن 800 كيلومتر مربع از خاك كشور عزيزمان آزاد شد .
مرحله دوم ، ساعت 22 و سي دقيقۀ روز شانزدهم ارديبهشت ماه ، با هدف رسيدن به مرز بين المللي و به محاصره در آوردن خرمشهر به اجرا رسيد .
مرحلۀ سوم ، در ساعت 22 مورخ 19/2 آغاز شد . هدف اين مرحله ، آزادسازي خرمشهر بود . اين مرحله با پيروزي همراه نشد ، اما نيروها پس از پيشروي ، در سه كيلومتري شلمچه استقرار يافتند و با هدف تجديد قوا و سازماندهي اساسي ، وقفه اي در سرعت عمليات ايجاد كردند .
در فاصلۀ مرحلۀ سوم و مرحلۀ چهارم ، جلساتي بين فرماندهان سپاه و ارتش و جهاد سازندگي برگزار و در بخشي از آن ، مشكلات موجود بررسي و نسبت به عملكرد آينده ، تصميم گيري نهايي اتخاذ شد . يكي از اهداف اين جلسات ، جبران ضعف هاي موجود در امر مهندسي ، آتش ، زرهي ، بهداري و شناسايي بود .
بدين ترتيب مرحلۀ چهارم عمليات با هدف محاصره و آزاد سازي خرمشهر در ساعت 22 و 25 دقيقه ، دوم خرداد 1361 آغاز شد. خرمشهر كه پي از 34 روز مقاومت در برابر دشمن سقوط كرده و 575 روز در اشغال نيروهاي بعثي بود ، ظرف كمتر از 48 ساعت آزاد و به طور كامل از لوث وجود اشغالگران پاكسازي شد .
در ساعت 14 روز سوم خرداد ماه 1361 ، خبر آزاد سازي خرمشهر از صداي ايران به اطلاع مردم رسيد :
« شنوندگان عزيز توجه فرماييد ! خرمشهر آزاد شد . »
اين پيام چنان شور و غوغايي ميان ايرانيان ايجاد كرد كه همه در شهرها به خيابان ها آمدند و جشن گرفتند و كام يكديگر را با شيريني و شربت و نقل شيرين كردند .
دست آوردهاي عمليات بيت المقدس
در مجموع چهار مرحله عمليات ، مناطق زير آزاد شد :
1. شهر بندري خرمشهر ؛
2. شهر هويزه ؛
3. پادگان حميديه ؛
4. جادۀ مهم تداركاتي اهواز ـ خرمشهر ـ كرخه ـ كور ( نور ) ؛
5. جادۀ سوسنگرد ـ هويزه ؛
6. هشت پاسگاه مرزي تصرف و تأمين گرديد .
تلفات دشمن در عمليات بيت المقدس
از اسناد وو مدارك رژيم بعثي و همچنين جمهوري اسلامي ايران بر مي آيد كه تلفات و خسارات دشمن در طول عمليات بيت المقدس چنين بوده است :
 16 هزار كشته و مجروح .
 17 هزار و 499 تن اسير .
 سرنگوني 40 فروند هواپيما .
 سرنگوني 3 فروند هلي كوپتر .
 انهدام 550 دستگاه تانك و نفربر زرهي .
 انهدام 49 خودرو و ده ها قبضه توپ هاي سبك و سنگين .
 انهدام تيپ 8 مكانيزه از لشكر 3 .
 انهدام تيپ 606 پياده و تيپ 24 مكانيزه .
 خسارت سنگين به تيپ 426 پياده و تيپ هاي 51 و 34 زرهي و تيپ 27 مكانيزه از لشكر 1 .
 انهدام گردان تانك از تيپ 12 ، تيپ 6 و 12 زرهي از لشكر 2 ، تيپ هاي 6 و 2 از لشكر 3 ، تيپ 90 پياده لشكر 2 ، گردان تانك المنصور از تيپ 10 زرهي ، تيپ هاي 48ياده ، تيپ 10 زرهي ، تيپ هاي 46 مكانيزه و 37 زرهي از لشكر 12 ، تيپ 24 مكانيزه از لشكر 9 ، گروهان 288 پياده از لشكر 9 ، گردان 3 تانك از تيپ 14 ؛ ضربات سنگين به تيپ 9 گارد مرزي ، تيپ 10 گارد مرزي و 33 نيروهاي مخصوص و تيپ 238 گارد مرزي .
همچنين غنايم به دست آمده ازدشمن بعثي در اين عمليات به قرار زير است :
 1 فروند هلي كوپتر .
 105 دستگاه تانك و نفربر .
 56 دستگاه خودرو .
 95 هزار مين .
 ده ها قبضه توپ سبك و سنگين .
وجوه شباهت دو نبرد استالينگراد و سرعت و عمليات بيت المقدس
1. بهره گيري از عنصر غافلگيري و سرعت عمل هنگام حمله .
2. عبور از رودخانه ( گذر شگفت انگيز رزمندگان از رود كارون و يورش ارتش سرخ با گذر از رود دن ) .
3. عقب نشيني گستردۀ نيروهاي دشمن ( آلماني و بعثي ) به سوي مرزها .
4. آسيب پذيري جناحين و ضربه خوردن و محاصره شدن نيروهاي آلماني و بعثي بر اثر تاكتيك غلط .
5. دگرگوني پياپي فرماندهان واحدها توسط هيتلر و صدام حسين .
6. جايگزيني استراتژي تهاجم به جاي دفاع توسط فرماندهان عملياتي ( ايراني و روسي ) .
7. بهره گيري گسترده از نيروهاي مردمي به منظور بيرون راندن متجاوزان از دو كشور .
سه
نگاهي به نمايشنامه هاي دفاع مقدس در ارتباط با خرمشهر
در مورد عمليات شگفت انگيز « بيت المقدس » ـ كه به آزادي خرمشهر انجاميد ، تا جايي كه نگارنده ، نمايش هاي مختلف دفاع مقدس را به دقت مطالعه كرده است ، اثري كه روحيۀ حماسي و افتخار آميز اين نبرد را باز تابد ، مشاهده نمي شود . بسياري از نويسندگان در آثار نمايشي خود به سقوط خرمشهر ، تلفات غير نظاميان در جنگ ، مسائل گوناگون آوارگان و غربت وتنهايي آنان پرداخته اند . اما از اين نكته كه مي توان و بايد آثار جذاب و حماسي هم خلق كرد ، غافل مانده اند . دراين زمينه مي توان از تجربيات مفيد ادبيات جنگ روسيه كه بيانگر روحيۀ مقاوم و ايستادگي پر شور آنان در برابر اشغالگران نازي است ، بهره جست . به عنوان مثال ، نويسنده اي به نام « يوري بوندارف » رماني به اسم برف داغ نوشته كه گويا به صورت فيلم هم در آمده و قابليت تبديل به نمايشنامه را نيز دارد . در اين اثر خواندني و هيجان انگيز ، با مردم يعادي سرو كار داريم كه در هنگامۀ نبرد استالينگراد ، آن گاه كه تانك هاي ژنرال مانشتاين مي كوشند خط محاصرۀ سربازان آلماني در شهر را بشكافند و آنان را نجات دهند ، با پوست و استخوان خود به مقابله با تانك ها بر مي خيزند و صحنه هايي پر شكوه از رويارويي انسان وتانك ( گوشت و آهن ) در دل يخ و برف خلق مي كنند كه خواننده را بر جاي خود ميخكوب ساخته ، به تحسين و ستايش بر مي انگيزد .
سوال اين جاست كه مگر درعرصه هاي مختلف دفاع مقدس و به خصوص در زمان سقوط و باز پس گيري خرمشهر چنين مواردي كم داشته ايم و آيا اصولاً گرماي طاقت فرسا نمي تواند جايگزين سرماي وحشتناك روسيه شود ؟ چرا نمايشنامه هايي با اين ويژگي خلق نشد ؟
در اين جا به دو نمونه از صحنه هاي حماسي و دراماتيك عمليات بيت المقدس كه مي تواند به عنوان موقعيت نمايشي مورد استفاده نمايشنامه نويسان جوان قرار گيرد ، اشاره مي رود :
مورد اول :
« ... در آن مقطع ، خرمشهر همه چيز ما بود . اگر نمي توانستيم آزادش كنيم ، هيچ عمليات ديگري فايده نداشت ؛ حتي پيشروي در خاك عراق هم نمي توانست تسكينمان دهد .
چهار روز پس از عمليات فتح المبين ، احمد كارش را شروع كرد . شما رود كارون را ديده ايد ؟
ـ بله ، رود پر آبي است .
ـ و مهم تر از آن ، خروشان بودنش است . با امكانات اندكي كه در آن موقع داشتيم ، دشمن اصلاً تصور نمي كرد كه حتي فكر عبور از كارون را داشته باشيم . اين كار به يك خودكشي تمام عيار شباهت داشت . به نظر مي آمد در صورت عبور ، همه قتل عام خواهند شد . اما نيمه شب ، در حالي كه دشمن در خواب بود و تصور عبور نيروهاي ما را ـ از كارون ـ نداشت ، احمد نيروهايش را از رودخانه گذراند و در عمق بيست كيلومتري خط دشمن به جادۀ استراتژيك اهواز ـ خرمشهر رساند . واحدهاي عراقي ها كنار كارون بودند و رو در رويشان را مي پاييدند كه پشت سرشان و روي جاده ، درگيري تن به تن شروع شد . اين در حالي بود كه خود « صدام » هم در منطقه حضور داشت و جوخه هاي اعدام ، هر گونه عقب نسيني را با گلوله پاسخ مي دادند . بنابراين ، فشار بسيار زيادي به احمد آوردند ، اما او به زودي توانست نيروهايش را روي جاده تثبيت كند و از همان جا ، حملاتش را به سوي خرمشهر شورع كرد . جنگي نابرابر بود و عراقي ها خيال عقب نشيني نداشتند . خود احمد و اكثر نيروهايش ، زخمي شده بودند ، اما كوتاه نمي آمدند ، هر چند كه نيروي بدني شان به سرعت داشت ار بين مي رفت . سرانجا زماني رسيد كه همه با درماندگي ، از باز پس گيري خرمشهر نا اميد شدند . مقاومت و توان دشمن بي نظير بود . در اين زمان بود كه احمد و حسين خرازي تصميمي بي نظير گرفتند : عمليات استشهادي . آن ها همۀ نيروهايشان را جمع كردند و گفتند كه قصد دارند براي آخرين بار ، به دشمن حمله كنند و با توجه به توان دشمن ، به نظر نمي رسد كسي بتواند از اين حمله ، جان سالم به در ببرد . آن روز ، همه فكر مي كرديم آخرين روزي است كه مي توانيم احمد و حسين را ببينيم . اما شيوۀ دور زدن احمد بار ديگر نتيجه داد و ميان شگفتي تمام دنيا ، مقاومت عراقي ها در هم شكست و آن ها دسته دسته تسليم شدند ؛ پانزده هزار نيرو كه زير پوش هاي سفيدشان را سر دست گرفته بودند و خيابان هاي زيباي خرمشهر ، پر از كلاه خود و تجهيزات آن ها شده بود .... به اين ترتيب ، بار ديگر ، بانگ الله اكبر در خرمشهر طنين اندخت ... »
مورد دوم :
« .... من نمي دانم حاج احمد ـ كاظمي ـ چه قدر روي نقشه هايش فكر مي كرد و آن آن ها را از قبل طراحي مي كرد يا نه ، امام نكته جالب اين بود كه نقشه هايش هميشه نتيجه اي خوب به بار مي آورد . همه مي دانند كه موقع عمليات ، يك اصل مهم ، اختفاست . اما حاج احمد ، گاهي اين اصل رازير پا مي گذاشت و تعهد داشت كه نيروهايش را به رخ دشمن بكشد .
در عمليات « بيت المقدس » من فرماند گردان بودم . مرحلۀ دوم عمليات بود . شب ، روي جادۀ اهواز ـ خرمشهر در حال حركت بوديم كه فرماني از سوي حاج احمد رسيد .
ـ به نيروهاي زرهي بگوييد ، چراغ هاي همۀ تانك هايشان را روشن كنند .
فكر كردم اشتباه شنيده ام . اما سعي مي كرديم از تاريكي شب استفاده كنيم و ديده نشويم و حاجي دستور مي داد چراغ ها را روشن كنيم !
براي اطمينان پرسيدم : « متوجه نشدم حاجي ، چه كار كنيم ؟ »
تكرار كرد : « چراغ هاي همه تانك ها را روشن كنيد ؛ پروژكتور و هر چيزي كه دارند . »
ـ براي چه ؟ اين جوري موضع مان لو مي رود .
ـ شما به دستور عمل كنيد و نگراني نداشته باشيد ...
... حاجي ، قاعدۀ بازي را به هم زده بود . به تانك ها دستور دادم چراغ هايشان را روشن كنند و با تمام سرعت ، رو به جلو بروند . اين كار ، تأثير شگفت انگيز ايجاد كرد . از يك طرف ، دشمن به وحشت افتاد و از طرف ديگر ، نيروهاي پياده ، چنين نيرويي گرفتند كه نمي شد جلويشان را گرفت .
و اين طوري بود كه رسيديم پشت اولين دژ . دژ بعدي ، يك و نيم تا دو كيلومتر با ما فاصله داشت و دشمن پشت آن پناه گرفته بود . چيزي از شب نمانده بود و به زودي هوا روشن مي شد . به طور طبيعي ، بايد پشت دژ پناه مي گرفتيم و روز را در آن جا استراحت مي كرديم تا شب بعد ، عمليات را ادامه دهيم ، اما حاجي مي دانست كه هجوم تانك هاي چراغ روشن و رسيدن به دژ اول ، روحيۀ دشمن را خراب كرده است و نبايد به او فرصت ترميم داد و بنابراين به شهيد « صالحي » كه فرمانده يكي ديگر از گردان ها بود ، دستور داد پيشروي كرده و دژ دوم را تسخير كند .
قبل از اين كه بتواند دست و پايشان را جمع كنند ، بايد دژ را تسخير كنيم ، والا چنان آتشي روي ما مي ريزند كه نمي توانيم مقاومت كنيم . الان سازمانشان از هم پاشيده است . نبايد فرصت سازمان دهي بهشان داد . »
« .... بچه هاي زيادي شهيد و مجروح شده بودند و ما واقعاً در تگنا بوديم . سرانجام نيروهاي ديگر هم از راه رسيدند و ما توانستيم موضع خودر ا تثبيت كنيم . بعد ، مرحلۀ سوم عمليات بيت المقدس شروع شد . در پنج كيلومتري خرمشهر بوديم . اين جا هم حاج احمد ـ كاظمي ـ ترفند زيبايي به كار گرفت ؛ ترفندي كه باعث شد نتيجه بسيار خوب بگيريم . يادم هست كه دقيقاً ساعت نه شب بود . ناگهان حاج احمد دستور داد :
« هر پنج گردان ، هر چه منور دارند ، شليك كنند روي خرمشهر . »
نمي دانستيم منظور حاجي ار اين كار چيست . قبضه ها را آماده كرديم و هر چه منور داشتيم ، شليك كرديم به طرف شهر . شهر كاملاً روشن شد . آتش بازي عجيبي بود . از دور ، نيروهاي دشمن را مي ديديم كه چطور وحشت كرده اند و اين طرف و آن طرف مي دوند . لابد فكر ميكردند عملياتي كه اين همه منور در آن شليك مي شود ، خيلي بزرگ خواهد بود . معلوم بود كه به وحشت افتاده اند .
بار ديگر ، ترفند حاج احمد كاملاً نتيجه داد و حداقل پنجاه درصد از نيروهاي آن ها ، روحيه شان تخريب شد ، طوري كه قبل از حملۀ نهايي ، دسته دسته شروع كردند به تسليم شدن و حملۀ اصلي كه آغاز شد ، ما با وقاومتي كمتر رو به رو شديم . خود حاجي ، اولين نفري بود كه سوار بر يك نفربر ، وارد شهر شد و بعد نيروهايش ، خرمشهر را تصرف كردند . حاجي ، دوري در خيابان هاي اصلي شهر زد . توي فكر بود . نمي دانستيم به چه فكر مي كند . آسمان را نگاه مي كرد و سمت غرب را . بعد رفت سمت مسجد جامع ، جايي كه صداي تكبير ، همه جا را برداشته بود . كمي ايستاد . نگاه كرد به گلدسته ها . اشك در چشمانش حلقه زده بود . به نفربر گرفت دور بزند و مرا صدا كرد .
« سريع نيروهايت را از شهر ببر بيرون ! »
تعجب كرده بودم . با اين زحمت ، شهر را تسخير كرده بوديم و حالا او دستور مي داد كه تخليه اش كنيم .
ـ براي چه حاجي ؟
در حالي كه راه مي افتاد ، گفت : « وقت چون و چرا نيست . الان به ساير گردان ها هم مي گويم كه شهر را تخليه كنند . »
گيج شده بودم ، اما مي دانستم كه كارش بي حكمت نيست . شروع كرديم به خالي كردن شهر . خود حاجي ، آخرين نفري بود كه بيرون رفت و در همين موقع ، بمباران بسيار سنگين دشمن شروع شد .
جنگنده ها مي آمدند وو هر چه بمب داشتند ، مي ريختند روي شهر ؛ غافل از آن كه آن موقع ، ما بيرون شهر بوديم . اگر توي شهر بوديم ، تلفات بسيار سنگين مي شد ، به خصوص كه ز پدافند هوايي مناسبي هم برخوردار نبوديم . حاجي دست عراقي ها را خوانده بود . آن قدر صبر كرديم تا بمباران تمام بشود ، بعد دوباره برگشتيم به شهر و باز ، حاجي اولين نفر بود ... » .
اكنون به گمان نگارنده بايد بيش از خلق و نگارش هر اثر صحنه اي ، به تحقيق و مطالعه اي عميق و جدي دست يازيد و چه بهتر كه براي نيل به اين مقصود از تجربيات كشورهايي نظير روسيه ، ويتنام ، فلسطين و غيره بهره بگيريم . پژوهش هاي مذكور بي ترديد راه را براي خلق آثار برجسته و ماندگار هموار خواهد كرد . اكنون بدون در نظر داشتن ديدگاه ياد شده ، به برخي از آثار نمايشي انتشار يافته نگاهي خواهيم داشت .
در نمايشنامه چهار حكايت از چندين حكايت رحمان ، به سقوط خرمشهر و حمله به آبادان اشاره مي رود .
بدريه : رشيد ، رشيد ، ميگم پاشو ، يارو رفت ، رشيد پاشو ، واسه مو فيلم بازي نكن ، يالا ، يالا رشيد پاشو ، تو باز چشت به يه مر غريبه خورد ، ادا بازيت شروع شد ؟
رشيد پاشو ، پاشو از اين جهنم در ريم . هي گفتي زنده زنده مي سوزنمون ، هي گفتي سوراخ ، سوراخمون مي كنن ، لنجمونو مي زنن داغون مي كنن ، هي طولش دادي لامصب ، گفتي تو قبرستون راهشون رو بستيم ، راه ماهشهر رو وا مي كنيم ، سه روزه جنگ رو تموم مي كنيم ، نيروي كمكي مي ياد ، پس كو نيروي كمكي ، كو ؟ هان ؟ خرمشهر رو كه گرفتن ، جوونهاشو كه كشتن ، حالا نوبت آبادانه ها ، حالا ديگه نه راه پس داريم ، نه راه پيش .... »
و در جاي ديگر از زبان رحمان مي شنويم :
رحمان : خيلي از بچه ها شهيد شدن ، خيلي ها هم زخمي ان ، تو خرمشهر ديگه كسي نمونده جلو عراقيا وايسه .
و همچون يك نقال ، صحنه اي از جنگ را با لهجه جنوبي روايت مي كند .
عباسو : منو داشته باش ) لنگش را در آورده ، مي چرخاند ) يه ستون پيشروي مي كردن ، با كجا ؟ برا ناموسمون آبادان ، يك تانكم بوده درست وسطشون ، پنج نفر ايورش ، پنج نفر اوورش ، كمرا خميده ، تفنگا تنگ دست ، شونه به شونه هم اينطوري مي اومدن جلو ، از ونور شطم آتيش ، توپ ، كاتيوشا ، خمسه خمسه ، زمين و آسمون گر گرفته بود . هيچكس هم نبوده ، عامو با حسون ، تنها .
نمايشنامه تلخ است ، اما درهر حال روحيه ايثار و مقاومت را مي نمايد . اين تنها نمايشنامه اي است كه از منظر خود جنگ به نبرد مي نگرد .
در نمايش به خورشيد بگو ـ سعيد تشكري ، كه نام جلد پنج ادبيات نمايشي هم هست ، شخصي خواب زده ، راوي ماجراست . ناخدا يعقوب كه پسرش يونس و همسرش حليمه را در جنگ از دست داده و خود ظاهراً به دليل كهولت و باطناً به علت ترس ، انزوا گزيده ، توسط روان پسرش ـ و البته با ياري ايوب ، پدر همسر يونس ـ از خواب غفلت بيدار مي شود و به جبهه مي شتابد و همراه ايوب به درجه شهادت نائل مي آيد .
" يعقوب : مو حاليم نمي شه ، مثل يونسم حرف بزن !
يونس : هي خواب مي ديدم مردم ، تو صداي آژير خواي مي ديدم خورشيدم ( همسرش ) يي ستاره به پيشونيش در اومده ؟ شده بود عين ماه شب چهارده . ( اشاره به قصه عاميانه ماه پيشوني كه در آن از چهره دختر نيكوكار ، ماه سر بر مي زند ) .
يعقوب : موچي يونس ؟ خواب مونم ديدي ؟
يونس : تو نفس مي كشي ؟
يعقوب : ها ! يي دستام ، يي پاهام ، يي سرم ، يي كله ام ... پس زنده ام !
يونس : دلت چي ؟
يعقوب : مي زنه ! براي تو ... براي حليمه ... براي خورشيد ... براي اينجا ...
يونس : براي خودت ؟
يعقوب : براي خودم ؟
يونس : ها ، براي خودت .
يعقوب : براي خودم ؟ چي مي گي يونس ؟
يونس : قسم بخور ؟
يعقوب : به چي ؟
يونس : به ئو طاقچه كه فانوسش خورشيد مو به م نشون مي داد . بي ئي اسم كه روم گذاشتي قسم بخور ، به سيد عباس ...
منظور سوگند به نور ، حضرت يونس و سيد عباس آباداني كه مردي اهل كرامات بوده و به اعتقاد مردم مي توانسته روي آب راه برود و به جاشوان كمك مي كرده ، است . نكته جالب در نمايشنامه اين است كه يونس از دل دريا با پدرش صحبت مي كند و همان جا در صحنه آخر فرزندش را به آغوش مي كشد و با حضرت يونس يكي مي شود .
يعقوب : همي جور مي گي و مي ري ..... كجا مي ري ؟
يونس : { از دور } يه جاي خوب طلبيده شدم ...
يعقوب : موباباتم !
يونس : دار چراغ مي دم . بلم رو بنداز تو مده ( = با لا آمدن آب ) كه ماه در اومد ناخدا ( كنايه از بيداري و نور )
......
ايوب : مو بايد برم .
يعقوب : مونم ببر
ايوب : كجا ؟
يعقوب : مونم ببر
ايوب : ( شاد ) همه بياين و ببينن يعقوب مي خواد به شط بزنه ...
يعقوب : گدايي كنم ، ئي جاشوي پيرو راه مي دن ( بلند ) حليمه ! ناخدا مي خواد بزنه به آب .... ( ص 73 – 75 )
بدين ترتيب ناخدا يعقوب خود را به صورت تمثيلي به دريا – مظهر زايش و لطف الهي – پيوند مي زند .
در جايي از نمايش به خرمشهر اشاره مي رود كه ويران شده است
يعقوب : مثل اين كه ديروز بود ... يونس بود ... حليمه بود ....
ايوب : ئي ديرور بود ، ئي پريروز بود كه تو خرمشهر ميگ و توپولوف كوبيدن ! ئي ديروز بود كه خرمشهر و دارخوين و شلمچه رو صحراي مشحر كردن مسجد جامعو كردن جگر زليخا ئي پريروز بود كه مخ بچه هاي ايستگاه دوازده – در آبادان موند روي ديفال
و در جاي ديگر باز از مسجد جامع مي گويد :
يونس : ئو تا دلت بخواد سفينه و جهاز ..... عينهو كوسه .... به بابام بگو .... شايد ....
حليمه شايد چي ؟
يونس : بگو يونس وقتي مي آد كه جفتي ( = نوعي ساز جنوبي ) بزنن ، دهل بزنن كه مسجد جامه شط آدم شده باشه .... ( ص 65 )
در اين نمايشنامه همه مي خوان ببينند و خوابشان ، رنگي از آينده دارد .
در عين حال ، از گذشته با حسرت ياد مي شود شهرهايي كه همه زيبا و آباد بودند و اكنون به ويرانه اي بدل شده اند .
قهرمان نمايش از پدرش يعقوب مي خواهد كه به نو – فانوس – و تلويحاً خورشيد سوگند بخورد و به نام او – يعني يونس كه مثل خود حضرت يونس (ع ) در شكم ماهي در دريا زندگي مي كند . در اينجا با سنت كهن پرستش نور و خورشيد سروكار داريم همان سنتي كه مردم با روشن شدن چراغ ها صلوات مي فرستادند وي از پدرش مي خواهد كه دلش را به دريا بدهد در اين جا با مفهوم عرفاني دل و معناي رمزي دريا كه سرچشمه وجود است سروكار داريم اينجاست كه ناگهان يعقوب از خواب غفلت بر مي خيزد و همه چيز را در مي يابد .
همه شهيد مي شوند فقط خوشيد عروس و يعقوب و نوه اش باقي مي مانند كه احتمالاً ادامه دهنده راه پدر است ،
تقدس مكان – دريا و كناره هاي آن به جايي مي رسد كه روح يونس كه گويا در دل آب است و تجسمي از تولد دوباره به حساب مي ۀيد به زمين هبوط مي كند و فرزندش را در آغوش مي كشد در اينجا موسيقي و رقص جنوبي به كمك پايان نمايش مي آيند .
خورشيد : ( با طفلي بردست ، منتظرانه شط را مي نگرد ) يونس ، يا جايي وايسا تا ببينيمون ، يه جايي كه ببيني بچه اومده .... خورشيد اومده ... حالا كه مي بيني بگو چه كنم ؟ حليمه نيست .... بابام نيست ..... بابات نيست .... چه دور وايسادي يونس صدام بهت مي رسه ؟ ديگه هيچي تو فياضيه نيست ... همه تو چادرن .... يك جايي وايسا كه ببينيمون . ... ما كه دستمون كوتاهه . تو دستتو دراز كن .... دستمونو بگير .... مي گن مرد اگه به چادر بمونه گناهه ! مي گن فياضيه مال مردهاست ! زنا بايد برن ! گناه مو چيه ؟ نگام كن ..... نگام كن ..... ئي هم عباس مو ، عباس تو ، عباس ما ( به طفل ) عباس ! مادر ! يه جايي خوبي طلبيده مي شد ديگه اينجا نيستم كه برات فانوس روشن بذارم . به همه سلام برسون ، بگو ئي فانوس دلم هميشه روشنه .
به يونس بگو به خورشيدت چه بگم ؟ ( دمام و هاي هاي جاشوان يكي مي شود يونس دهل مي زند و كودك را از خورشيد مي گيرد جاشوها رقصان در لرزش شانه ها اندام كه برهنه مي كنند ، كودك را به هم مي دهند و مي چرخند نوايي كه در سوگ و سرور مي زنند ) و ( ص 75 – 76 )
نمايشنمامه چهارمين نامه اثر جمشيد خانيان از همين كتاب ، روايت گونه اي از جنگ به صورت روضه قاسم( ع) در قالب خواند چند نامه است در اين اثر قهوه اي شدن رنگ چهره ، كنايه از مرگ است .
قاسم به خانه باز مي گردد ، و بازگشت او ، بازگشت شهيد است در اين جا از خرمشهر سخن به ميان مي آيد ننه قاسم : گفتم قاسم هر شب تو خونه يه شكليه ؟ يه بار آد پا نداره ، مي گه ذوالفقاري ، ذوالفقاري گذاشتم ، يه بار جاي چشم هاش حفره س . مي گه خرمشهر . مسجد جامع ، اون جا گذاشتم . يه بار وقتي با تن خوني اومد خونه ، گفت : تو روضه قاسم .... او جا گذاشتم .... (ص 203 )
در نمايش بوي خوش جنگ اثر عبدالرضا حياتي ، محسن و مادرش - البته سالياني پس از پايان جنگ ، از خارج از خرمشهر آمده اند . پدر محسن ، شهيد جنگ تحميلي و خود او از جانبازاني است كه با ويلچر اين سو و آن سو مي روند .
تورج برادر محسن كه خانواده را به خارج برده ، خشمگين از بازگشت برادر و مادر به سراغ آنها در ايران – خرمشهر – مي آيد دو برادر كه محصول دو انديشه گوناگون اند با يكديگر به جدال مي پردازند .
سيد – دوست محسن – به او كمك مي كند تا موقتاً از خشم برادر در امان بماند . در اين ميان ارواح دوستان شهيدش هم به كمكش مي آين و اتاقش را مرتب مي كنند سيد يك پيرمرد و نوه اش را كه دختر جواني به نام صبريه است و هر دو آواره عراقي اند . به خانه آنها مي آورد .
صبريه از ويراني شهر ، سخت ناراحت و شرمگين است و همچون محسن صداي شهدا و درگذشتگان را مي شوند او در واقع زني است كه به زندگي محسن مي آيد و به آن معنا مي دهد و خيلي زود هم خارج مي شود كليشه هميشگي زن و مردي كه نماد دو كشور متخاصم اند و البته در اين نمايشن ، مساله چنان سطحي و پيش پا افتاده مي نماي كه قهرمان زن به سرعت صحنه را ترك مي گويد .
شگفت اين كه گنجشك بال شكسته اي ، كه شايد نماد خود محسن باشد ، وقتي به دست صبريه مي افتد در عرض يك هفته معالجه مي شود و به پرواز در مي آيد كه نمايانگر مرگ و شهادت خود محسن است ، چون ارواح پدر و دوستانش به سراغش مي آيند و او را به بهشت فرا مي خوانند . در پايان به شكلي ناگهاني برادرش تورج منقلب مي شود و به خود مي آيد .
نمايش مسافر اثر مسعود سميعي هم به خرمشهر مي پردازد . پدر و مادر پيري كه در روستايي اطراف خرمشهر زندگي مي كنند و يكي از فرزندانشان به نام قاسم در جنگ به شهادت رسيده ، با سربازي عراقي روبه رو مي شوند كه به آنها پناه مي آورد نام سربار قاسم جليل است و وقتي لباس فرزند شهيد اين خانواده را بر تن مي كند ، به قاسم آنها و بعد به حضرت قاسم ( ع ) و گاه به حر شباهت مي يابد او نيز تشنه لب است و چون دخيل آورده ، پناهش مي دهند و تشنگي اش فرو مي نشانند . سرباز كه بعد معلوم مي شود بي سيم چي و از جبهه گريخته است در خانه پناه مي گيرد . نيروهاي بعثي يورش مي آورند و خانه را هدف مي گيرند . سرباز عراقي كه اكنون اين خانه را وسط خود مي انگارد و نخلهاي مرد را نخلهاي خودش ، به مقابله بر مي خيزد ، زن و مرد را دعوت به گريز مي كند و با شعار لعنت خدا بر قوم ظالم با دشمنان مي جنگد . خانه با يك گلوله توپ ويران مي شود.
به گمان اين قلمزن براي ماندگاري و اعتلاي آثار نمايشي مربوط به تئاتر دفاع مقدس بايد به نكات زير توجه داشت.
1 – آشنايي با تاريخ ( از زمان پيش از تجاوز دشمن بعثي تا هنگام پاك سازي و اخراج سربازان متجاوز از ايران و در پي آن ، آگاهي از شيوه هاي رزمي نوين و سپس پذيرش قطعنامه و فرو نشستن غبار جنگ ) و جغرافياي تاريخي مناطق مورد درگيري.
2 – طرح مسائل انساني فراتر از حيطه هاي ملي ، قومي ، نژادي و نيز شعارهاي رايج مرسوم در عين عنايت و توجه به مقوله ايثار ، فداكاري ، جانفشاني و شهادت كه ميراث الهي ، ديني و فرهنگي ما است .
3 – رسيدن به زبان معيار و ادبيات شايسته اين حوزه ( اين از آن روست كه در بسياري از نمايش هاي انتشار يافته ، تقليدي ناشيانه و نادرست از لهجه هاي جنوبي مي بينيم كه گر چه قاعد تا بايد با زبان ها و لهجه هاي مردم بومي مناطق جنگي آشنا بود ، ولي از آنجايي كه در روزگار دفاع ، مردان و زنان بسياري از سراسر ايران به جبهه ها گسيل شدند ، با گونه ها ، گويش ها ، لهجه ها ، و زبان هاي سراسر كشور سروكار داريم و نمايشنامه نويس توانا طبعاً به اين امر توجه لازم را خواهد داشت .

پي نوشت:
1. Nieman
2. Halder
3. Georgi Zhukov
4. Serafimovich
5. Kletskaya
6. Von manstein
7. Kotelnikovski
8. فيلد مارشال فن مانشتاين، در خاطرات خود كه پس از جنگ نوشت، مي گويد: روز نوزدهم دسامبر برخلاف فرمان هاي هيتلر ارتش ششم را رهبري كرد تا بيرون آمدن از استالينگراد را آغاز كند و به سوي جنوب غربي برود و در آنجا به ارتش چهارم زره پوش بپيوندد. مانشتاين دستور خود را در كتاب چاپ كرده است. ولي وي در فرمان خود، ملاحظاتي خاص را گنجانيده بود و پاولوس كه هنوز از هيتلر دستور داشت كه از شهر خارج نشود، مسلما از فرمان مانشتاين دچار اغتشاش فكري فراوان شده بود. مانشتاين مي گويد: " اين يگانه فرصتي بود كه براي رهايي ارتش ششم داشتيم" ( كتاب مانشتاين به نام:" پيروزي هاي از دست رفته" صفحات 41- 336، 63- 562.
9. Boguchar
10. اين رقمي است كه دولت" بن" در سال 1958 منتشر كرد. بسياري از اسيران، بهار سال بعد، به علت بروز بيماري همه گير تيفوس، مردند.
ضمنا مطالب اين بخش با ويراستاري و بازنويسي از بخش سوم كتاب" سه چهره و يك جنگ"- ارنست همينگوي نوشته پتر لمب، " سرگذشت عجيب موسوليني" اثر ميلتون براكر و " از ولگردي تا ديكتاتوري" و " از مسكو تا استالينگراد" به قلم ويليام شابرر، ترجمه كاوه دهگان، چاپ نخست مرداد 45، مؤسسه مطبوعاتي فريدون علمي گرفته شده است.

فهرست منابع و مآخذ:
الف) نمايشنامه ها:
مجموعه ادبيات نمايشي:
1. پيراهن هزار يوسف(3)؛ محمدرضا آريانفر، محمود ناظري، عبدالحي شماسي، عليرضا حنيف، سيد حسين فدايي حسين و ...، چاپ اول، تهران 1384، ناشر: انتشارات پاليزان و صرير.
2. اهل اقاقيا(4)؛عبدالرضا حياتي،جمشيد خانيان،ناصح كامگاري،مسعود سميعي،سعيد تشكري و ...،چاپ اول، تهران 1384، ناشر: انتشارات پاليزان و صرير.
3. به خورشيد بگو(5)؛ عبدالرضا حياتي،محمد احمدي، عبدالحي شماسي،محمدرضا بي گناه، جمشيد خانيان،حميد كرمي بروجني و ...، چاپ اول، تهران 1384، ناشر: انتشارات پاليزان و صرير.
4. دهاني پر از كلاغ(6)؛ جمشيد خانيان، مسعود سميعي، محمدجواد كاسه ساز، عليرضا حنيفي،سيد حسين فدايي حسين ،چاپ اول، تهران 1384، ناشر: انتشارات پاليزان و صرير.
مجموعه تئاتر مقاومت:
5. جلد(2)؛ زينت صالح پور،حميد كرمي بروجني،محمدرضا برمايون،سعيد تشكري،مرتضي داريون نژاد، و ...، چاپ اول، تهران 1375، بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس( مديريت ادبيات و انتشارات).
6. جلد(3)؛ سعيد تشكري،محمدرضا آريانفر،سيد حسين فدايي حسين،عليرضا حنيفي، محمد احمدي و ... چاپ اول، تهران، 1376( به مناسبت سالگرد آزادي خرمشهر)، بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس( مديريت ادبيات و انتشارات).
7. جلد(5)؛ جمشيد خانيان، سعيد لشگري، سيد حسين فدايي حسين، محمد رضا بي گناه، علي رويين تن، مسعود سميعي و ...، چاپ اول ، تهران 1378( به مناسبت سالگرد آزادسازي خرمشهر)، بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس( مديريت ادبيات و انتشارات).
8. چهار حكايت از چندين حكايت رحمان؛ عليرضا نادري، چاپ اول، تهران 1382، انتشارات نمايش.
ب) فهرست كتاب ها و مجلات:
1. بايرامي محمدرضا، پرواز؛ هميشه(فرازهايي از زندگي سرلشگر شهيد احمد كاظمي)،روزنامه همشهري،چاپ اول 1376
2. جوانبخت محمود، سقوط خرمشهر،چاپ اول،تهران 1380،كانون پرورش فكري كودكان ونوجوانان.
3. خرامن مصطفي( شوراي نويسندگان و شوراي توليد)؛ عبور از كارون،چاپ ششم ،تهران 1381، نشر تاريخ و فرهنگ.
4. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي( محمد دروديان)؛آغاز تا پايان(سيري در جنگ ايران و عراق)(6)، چاپ هشتم،تهران 1383.
5. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تا فاو( پس از عمليات بيت المقدس تا فتح فاو در عمليات و الفجر 8) چاپ اول، تهران 1369.
6. وزارت جهاد كشاورزي(سيده الهام باقري)،خرمشهر جاودانه،چاپ اول، تهران 1384 انتشارات به آفرين- جهان انديشه.
7. لمب پتر،شايرر ويليام،براكر ميلتون، سه چهره و يك جنگ، ترجمه كاوه دهگان،چاپ اول، تهران 1345، مؤسسه مطبوعاتي فريدون علمي.
8. مهدي زاده اكبر، حميدي نيا حسين و ...، نگين ايران(فصلنامه مطالعات جنگ ايران عراق)،سال اول، شماره اول، تابستان 1381.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : اسطوره ، ايدئولوژي ، نمايشنامه ( دو رويكرد به نمايشنامه نويسي جنگ )
نويسنده : فارس باقري
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
ما چگونه به پديده ها نگاه مي كنيم ؟
نمايشنامه نويسان ما با پديده اي به نام جنگ كه سالها با آن درگير بوده ايم ، چگونه روبرو شده اند؟ وقتي خواسته ايم از دريچه آثار هنري و به طور خاص، نمايشنامه اين پديده را بررسي كنيم ، چگونه با آن برخورد كرده ايم ؟
شيوه برخورد نويسندگان ، شيوه نگاهشان را باز مي تاباند . در اين جا منظور از شيوه برخورد به معناي روشن شناختي و رويكرد و درك نويسنده نسبت به آن پديده مورد نظر است .اما كار از آنجا سخت تر مي شود كه بخواهيم از ميان آثاري كه درباره جنگ نوشته شده است اثري برتر را بررسي كنيم . پس ما به سراغ شيوه هايي كه نويسندگان ما با اين پديده روبرو شده اند ، مي رويم تا بدون هيچ حكمي درباره آثار، آن را بررسي كنيم .
ذهن انسان چگونه فعاليت مي كند ؟ تا كنون ذهن انسان به دو شيوه به امور در جهان مي انديشيده است انتزاعي و عيني ( كاربردي ) . ( مجموعه مقالات ابوالحسن نجفي درباره زبان شناسي )
امروز در جوامع پيشرفته ، انسان در پيچيدگي هاي اين جوامع آن چنان حل شده است كه اين نوع فعاليت ( انتزاعي ) را جزء لاينفك زندگيش مي داند و فعاليت نوع دوم ( عيني – كاربردي ) را از ياد برده است فعاليتي كه از همان بدو تفكر بشر و در جهان اسطوره اي با او بوده و جهان پديده ها را با آن مي فهميده است شايد با مثالي بتوان اين روش ها را توضيح داد :
فرض كنيم ما عده اي ميهمان دعوت كرده ايم اولين عمل ما چه خواهد بود ؟ بايد براي آنان صندلي هايي به اندازه در نظر بگيريم پس ما مي خواهيم به تعداد ميهمان هايمان صندلي داشته باشيم . اولين راه اين است كه بينديشيم و بگوييم تعداد ميهمانان چند نفر است ، بنابراين ، تعداد صندلي ها هم بايد همان قدر باشد اين شيوه تفكر به مساله ( پديده ) ، روش انتزاعي است كه انسان در برابر پديده ها به كار مي برد (obstract) .
نوع ديگر ، راه عملي و كاربردي آن است ، يعني فعاليت ملموس و عيني آن . انسان بدوي ، بيشتر با اين نوع فعاليت سر و كار داشته و اين نوع فعاليت اساس و پايه فكري او را پي مي ريخته است . Concrete
پس در روش انتزاعي ، ما با اعداد ( تعداد ميهمانان ) سرو كار داريم . اعداد در عالم خارج وجود ندارند و بيشتر ، امري انتزاعي اند : ده نفر = ده عدد صندلي
اما در روش عيني ، ما با افراد سروكار داريم ؛ افراد عيني : صندلي حميد ، صندلي امين ، صندلي افشين ، ..... نه اين كه بدانيم آنها چند نفر هستند و بدانيم چند عدد صندلي نياز داريم بلكه مي گوييم اين صندلي براي امين و اين صندلي براي افشين و ....
در فعاليت نوع دوم ، ما با عين مساله روبرو مي شويم و با واقعيت ملموس و طبيعت اشيا و پديده هاي واقعي سروكار داريم انسان بدوي ، اين گونه با جهان و پديده هاي آن روبرو مي شده است .
در هنر ادبيات نيز انسان با اين نوع فعاليت روبرو مي شود : روش عيني و كاربردي و ملموس و جزئيات آن پديده .
اما پيچيدگي تمدن امرزوي ، انسان را روز به روز از آن فعاليت عيني و كاربردي انساني كه در جهان اساطيري مي زيسته ، دور مي كند . دور شدن انسان از عينيت و اجزاء پديده ها به معناي فاصله گرفتن او از طبيعت و واقعيت آن ها است .
اثر هنري و خلق نمايشنامه با وجود آن كه در جهان انتزاعي روي مي دهد ، اما انسان را بر مي گرداند به سمت واقعيت و طبيعت ملموس و وعيني پديده ها ، در واقع خلق نمايشنامه يعني رجعت انسان به سمت جهان و عينيت پديده ها ، نه محتواي انتزاعي آنها انسان بدوي در جهان اساطيري مي زيست .به نظر بايد اين جهان را توضيح داد .
اسطوره چيست ؟
اسطوره سرگذشتي راستين است كه در زماني ازلي رخ داده و به گونه اي تخيلي و نمادين مي گويد كه چگونه چيزي پديد آمده ، يا از ميان رفته است و يا وجود دارد . جوامع ابتدايي ، تفسير خود از پديده ها را به شكل اسطوره از جهان بروز مي دادند باورهاي ديني انسان نخستين از اسطوره ها آغاز مي شود ودر زمان هاي متاخرتر به گونه اديان نمود يافته است پس دين و دانش از نخستين داشته هاي انسان نخستين است كه گستره اسطوره اي خاصي را بنيان نهاده اند .
اسطوره بني ديني و فلسفي دارد . البته نه فلسفه در معناي امروزين ، بلكه استدلالي تمثيلي از جهان پيرامون بود كه سرچشمه ها را مي كاويد . اسطوره روش شناختي و فهم علمي پديده هاست نوع نظام انديشيدن و ساختار فكري است اسطوره ميان نمادين ، ابوالقاسم پور ، سروش ) و ( اسطوره بازگشت جاودانه ميرچا الياده بهمن سر كاراتي )
اما در عصر حاضر كه انسان در دوره اسطوره اي زندگي نمي كند ، اسطوره به چه معناست ؟ از نظر فيلسوفان معاصر ، اسطوره نمي تواند يك ابژه يا يك مفهوم يا يك ايده باشد . بلكه اسطوره اسلوبي از دلالت يك روش است نظامي از انديشيدن و رويكردي علمي براي شناخت پديدهاست . اسطوره امروز ، رولان بارت ، شيرين دخت دقيقيان ، نشر مركز ) و ( اسطوره و تفكر مدرن ، كلود لوي استراوس ، فاضل لاريجاني و علي جهان پولاد ، فرزان )
ايدئولوژي چيست ؟
ايدئولوژي داراي نوعي اطلاع ( نه آگاهي ) است . اين اطلاع ، فاقد تعقل ناب است . نوعي شبه علم است . ايدئولوژي در مواجهه با هر پديده اي با گزينش از يك معرفت كلي و اجتهاد در آنها به تركيب ثابتي از معارف مي رسد تا بر فهم علمي و ديني ، نقطه پاياني قرار دهد . اگر چه ايدئولوژي نوعي شبه علم مي سازد و محصول علمي آن نيز به خلق جامعه اي اتوپيايي و فردي ايده آليست مي انجامد ، اما چنين جامعه و فردي كه بن مايه هاي فكري خود را از ايده آليسم و آرمان گرايي مي گيرد ، عملا در واقعيت متوقف مي ماند از اين رو حكم درباره واقيت و خلوص يك پديده ، آغشته به نوعي تحكم و سكون و استبداد است ايدئولوگ ها و اتوپيائيست ها وقتي امكان تحقق ايدئولوژي خود را نمي يابند ، خود را در جزيره خيال و خيالبافي خود محصور مي كنند .
پس ايدئولوژي در برابر هر پديده اي كه قرار مي گيرد با پيش فرضي يقيني به سراغ آن پديده مي رود و اين پيش فرض هميشه مانع شناخت واقعي پديده مي شود چرا كه قبل از آن كه چيزي را در درون آن پديده كشف كند با پيش فرض خود ، آن را از قبل اختراع كرده است ( عقل افسرده ، مراد فرهادپور ، طرح نو )
اما نظام فكري كه در اسطوره بدان اشاره كرديم به سرچشمه ها و اجزاء آن پديده مي پردازد و آن را چون آتش از نو كشف مي كند .
حال بايد پرسيد كه اين دو روش به عنوان دو نظام انديشيدن ، چگونه با پديده ها برخورد مي كنند و چگونه مجهولات خود را پاسخ مي دهد ؟
در نظام اول ( اسطوره اي ) هميشه با پرسش روبروييم پرسش از خاستگاه ها و روابط و عناصر تشكيل دهنده آن پديده ، پي جويي ميش ود ( مي تواند جهان متن يا جهان واقعيت باشد ) روابطي كه در مسير فهم ، آ را تجزيه مي كند و نسبت هاي ميان اجزاء آن را بررسي مي كند . اين نوع پرسش تكيه بر سببيت آن پديده دارد .
اما در نوع دوم ، ايدئولوژي هرگز پرسشي را بر نمي تابد نسبت به هر پديده اي پيش فرضي يقيني دارد. تكيه ايدئولوژي بر تبليغ و پروياگانداي كليشه شده است . چرا كه در مواجهه با هر پديده بر كليت ثابتي از امور و داده ها و ارزش ها تكيه مي كند و سعي دارد تا آن كليت را با ولع هر چه بيشتر گسترش دهد. همين يقين سخت و استوار ، تناقضات او را بر ملا مي كند .
در گذشته و به نوعي در امروز ، اسطوره وقتي در قالب نوشتار ادبي شكل مي گيرد، در سير تغيير خود، بدل به حماسه مي شود . حماسه اي كه بعدها از دل آن رمان مدرن و نمايشنامه هاي بي شمار بيرون مي آمد . اما ايدئولوژي ، در ساختار نوشتار ، با تغييراتي كوچك به نوعي شبه تاريخ مبدل مي گردد، ( دوره هاي تاريخي ) . ايدئولوژي – تاريخ و اسطوره – حماسه بر ساخته و باز توليد جدال و مواجهه انسان با خود با جهان و با ديگري و با طبيعت است اما در درون اسطوره – حماسه و ايدئولوژي – تاريخ ، هميشه وجه مشترك و معنايي مشترك وجود دارد كه بخش وسيعي از آن ها را انباشته و متورم كرده است جنگ ( اسطوره بازگشت جاودانه ميرچا الياده بهمن سركاراتي ) و ( افسانه اسطوره نجف دريابندري ، نشر كارنامه، ) و ( زير آسمانه هاي نور ، ابوالقاسم اسماعيل پور ، ميراث فرهنگي )
امروز كه ما از حماسه ها و شبه تاريخ ها اندكي دور شده ايم ، تنها در درون پديده ها و تاريخ و به معناي درست تر ، در بطن متن قرار داريم ، نمايشنامه .
حال بايد پرسيد تئاتر ( در كليت آن ) و نمايشنامه به عنوان بخشي از تئاتر، در برخورد با پديده اي به نام جنگ چگونه عمل مي كند ؟ در اين جا منظور از نمايشنامه ، نوعي نوشتار ادبي است كه داراي نظام فكري است و نوعي گفتار و فرم و روشي از تفكر است كه با پديده ها برخوردي ادبي دار . تكيه مقاله نيز بر اين گونه رويكرد و نتيجه حاصل از آن است .
اما اين دو نظام فكري به عنوان دو روش نگاه به پديده اي به نام جنگ چگونه در اثر ادبي نمايشنامه بازتاب مي يابد ؟
جنگ براي انسان پديده اي عام و كلي است يك بررسي ساده نشان مي دهد كه در طي تاريخ زندگي انسان بر روي زمين تنها دويست و هفتاد سال آن را انسان بدون جنگ سپري كرده است حجم بسياري از دوران هاي تاريخي و زندگي انسان را جنگ انباشته است هر جنگي كه در كشوري روي مي دهد ساختارهاي اجتماعي و قومي و جمعيتي و رواني آن كشور را تغيير مي دهد نمايشنامه به عنوان نوعي ادبي ، در مواجهه با اين اتفاق ، تغييرات اجتماعي ( زلزله در ساختارها ) را رصد مي كند و مي كاود و اين در شيوه نگرش و تكنيك هاي خود بازتاب مي دهد . ( جامعه شناسي جنگ ، گاستون بوتول ، هوشنگ فر خجسته )
بنا بر تعاريف گفته شده ، مي توان دو نوع نمايشنامه را در حوزه جنگ توصيف كرد :
يكم : نمايشنامه دستوري – تبليغي ( او – نويسنده – جهاني را توصيف مي كند )
دوم : نمايشنامه پرسشگرانه ( او – نويسنده – پرسشگرانه به جهاني مي انديشيد )
يكم :
هر جنگي كه روي مي دهد ، مردان در گير با آن جنگ ، در ابتدا با شكل تهييجي با آن روبرو مي شوند . دستگاه تبليغي آن كشور ، هر امري را به خدمت خود در مي آورد تا بتواند احساس فردي رزمندگان و احساس جمعي مردمان را تازه نگه دارد . آنها مدام احساس جمعي را به مركزيت مفهومي خود سوق مي دهند هنگامي كه اين دستگاه فكري بدون هيچ انعطاف و بدون هيچ دخل و تصرف در حوزه متن ( نمايشنامه) وارد مي شود ، جهان نمايشنامه را به سوي كليتي تهييجي و تبليغي مي راند چر كه غايت اثر ادبي را تهييج به امر و ايده اي مي داند كه آن را تبليغ مي كند . در اين گونه نمايشنامه ها ايده ، پر رنگ تر از اجزاي ديگر است . چرا كه نويسنده اي كه با اين دستگاه فكري مي نويسد ، نمي تواند از حادثه و پديده ها فاصله بگيرد و اجزاء و تركيب عيني و واقعي آنها را بشناسد ، پس به سوي كليت بخشي اين پديده مي رود و مركزيت را به محتوي مي دهد و مدام آن را باززايي مي كند در ادامه نيز ، نمايشنامه هايي در ظاهر ، متنوع اما در حقيقت يكسان را باز توليد مي كند و گاه از دل آنها شعارهايي را بر جسته مي نمايد تا چيزي را بيان و توصيف كند .
در اين روش ، نمايشنامه به ابزاري تبديل مي شود كه بايد محتوا و يا شعاري را بيان دارد در مقابل چنين اثري ، تماشاگر و خواننده نيز در فضا و حالتي جمعي غوطه ور مي شوند تا از طريق آن بتوانند به شكلي آييني يا آن ايده و محتوا هم نوا شوند پس در روش خود ، پيش از هر چيزي بر سطح اشياء و پديده ها مي لغزد و با اين سطحي نگري احساس مشترك و آمبيانسي كلي مي سازد تا آن كليت دستوري و يقيني را تعميم دهد و تقويت كند . اين نوع نوشتار ، معنا محور و ايده طلب است . اما به مرور زمان و با تغيير زمينه هاي تاريخي و اجتماعي ، معناهاي ضمني نمايشنامه اهميت خود را از دست مي دهند و در فضا دود مي شوند و به هوا مي روند . اين را بايد از خصوصيات اين نوع نوشتار دانست .
دوم : روش نظام مند اسطوره اي ، سويه اي ديگر دارد . در اين روش پرسش از بنيادهاي هر پديده و سببيت هاي آن آغاز مي شود اين كه چرا پديده اي بوجود آمد و ادامه يافت و بر پديده هاي ديگر چه تاثيري گذاشته است ؟ اين روش شناسي ، در هنگام نوشتن نمايشنامه ، به روشي براي تمهيدات نوشتاري نويسنده تبديل مي شود اين روش پيش از آنكه به معنا روي بياورد بر ساختمان و ساختار آن تمركز مي شود چرا كه در اين رويكرد هر پديده كليتي است انسجام يافته از اجزائي كه به شكلي كلي كنار هم قرار گرفته اند و با يكديگر در ارتباط و تعاملند و با وجود هستي مستقل ، بر يكديگر نيرويي وارد مي كنند و شكل خاص از روابط را بنيان مي نهند . چنانكه نمايشنامه نيز خود از اجزايي ساخته شده است و بر روابط دروني عناصر با يكديگر تكيه مي كند تا پديده اي منسجم را قابل فهم كند .
در روش اول ( دستوري – تبليغي ) هر پديده ، معنايي پيشين و از پيش تعريف شده دارد گويي پيش از آغاز ، پايان يافته است پس آن پديده معنايي يكه دارد و بايد آن معنا را بيان كند و گسترش دهد اما در روش دوم ( پرسشگرانه ) هر پديده كليتي است كه از اجزائي قابل تقسيم ساخته شده است و چيستي و اچرايي اجزاء و روابط آنها با يكديگر ، آن پديده را نيست به هر چيز ديگر متمايز مي كند با بررسي آن روابط و بنيادهاي آن و چرايي آن ، فهمي از پديده به وجود ميآيد نوشتن با اين رويكرد هر بار پديده را با خلق نمايشنامه اي تازه ، از نوع تعريف مي كند و رنگ تازه اي به آن مي دهد و آن پديده را داراي صداهاي متنوعي مي كند كه نسبت به تنوع جمعيتي و انساني مخاطب و تماشاگر گوناگون مي يابد .
اما روش يكم كه رويكردي معنا گرايانه و تقليل يافته به پديده ها را دارد ، وقتي حوزه نمايشنامه را با پيش فرضهايش مي انبارد ، آن نمايشنامه را به بلايايي دچار مي كند كه نافي و تناقض اين نوع ادبي است و يا آنكه نمايشنامه را به رساله و نطقي تنظيم يافته تبديل مي كند از آسيب هاي ديگر اين روش كه نمايشنامه را از نوع ادبي خود دور و يا خالي مي كند ، مي توان به موارد زير اشاره كرد :
الف ) راز آميز بودن :
خاصيت راز آميز بودن يك فضا ، در نمايشنامه ، كليت بخشي به آن فضاست تا جمعي را به حركت همگاني وا دارد ، اين فضا نمايشنامه را از چند وچون استدلال دور مي كند براي تقويت اين فضا راز آميز معمولا نمايشنامه نويس علت و سببيت رويدادها را به امري متافيزيكي ارجاع مي دهد اين ارجاع بيروني ، نمايشنامه را قائم به ذات بودن خود تهي مي كند امر متافيزيكي پيش از آن كه چيستي اجراء را بيان دارد فضايي كلي مي سازد تا مخاطب در درون آن به امري تهييج شود . اين امر به وفور در نمايشنامه هايي كه خوانده يا اجرا شده اند ، ديده ايم . زيرا با اين فضا سازي راز آميز ، به تعبير خود ، ديگران را با خود همنوا كرده اند . اما چنين كاري تنها راه گريز از تحليل و فهم پديده را باز نمي تاباند : بدين معنا كه گويي نويسنده ، پديده اي را تحليل نمي كند ، بلكه وصف مي كند زيرا فضاي راز آميز غير قابل فهم است .
ب ) عرفان گرايي :
منطق عرفان ، دل است نه سر . در حوزه عرفان ، نمايشنامه پيش از آن كه بتواند استدلال كند ، تن از استدلال مي زند . ( ما بي چونيم – پاي استدلاليون چوبين بوده ) نويسنده با داشتن اين روش ، علاوه بر گريز از پرداخت يك پديده ، به عرفان پناه مي جويد . در نتيجه ، پيش از آنكه به شخصيت راه ببرد ، تيپ سازي مي كند ، به جاي آن كه علت و روابط اجراء را بررسي كند ، طرح واره اي از آن پديده و انسان ترسيم مي كند . سقوط شخصيت هاي نمايشنامه به تيپ ، تنها مي تواند مخاطب را در محتواي كلي اثر غوطه ور كند.
ج ) نوستالژي :
ايدئولوژي مبدا و مقصدي براي خود متصور است . از آنجا كه هر امر ايدئولوژيكي ، با واقعيت پيوند سستي دارد و هر پديده را فقط به شكل يك ايده كلي مطرح مي كند ، با گذشت زمان ، آن مقصد دور تر مي شود زيرا آرمان گرايي محض هرگز مقصدي ندارد . دور از دسترس بودن مقصد ايدئولوژيك براي فرد ، احساسي از نوستالژي مي سازد . احساسي كه مدام از او مي خواهد تا در نبود مقصد به مبدا پيشي باز گردد امام انسان هرگز نمي تواند در گذشته زندگي كند . وجود بخش عظيمي از حوادث و رويدادها در گذشته ، در اين گونه نمايشنامه ها ، بلايي است كه رابطه اثر را با مخاطب امروز از هم مي گسلد . نمايشنامه بودن زمان حال نمي تواند بر پاي بايستد . آيا مي توان نمايشنامه را بدون زمان حال در نظر گرفت ؟ حتي در نمايشنامه آخرين نوار كراپ اثر بكت مخاطب اثر مدام با تاثير گذشته بر زمان حال روبرو است مخاطب ، با سكوت و بي سخني و انفعال اكنوني كراپ روبرو مي شود اين گذشته ، به صرف گذشته بودن ، معنايي ندارد . اما گريز از فهم پديده اي و پناه بردن به عرفان نويسنده را چندين بار از حقيقت دور مي كند .
د ) عدم انسجام طرح :
طرح با چرايي و سببيت يك پديده سروكار دارد نه توالي حوادث . هنگامي كه نمايشنامه اي با معنا و پيش فرضي يقيني نوشته مي شود با طرحي ضعيف و عدم انسجام طرح يا نبود طرح مواجه مي شود چرا كه با اين پيش فرض ، پديده ، مورد پرسش و ترديد و كاوش قرار نمي گيرد . بلكه امري يقيني و پذيرفتني قلمداد و به جاي تكيه بر سببيت حوادث ، بر توالي رويدادها تكيه مي شود . هر پديده اي بدون عليت و سببيت ، فقط در حد حادثه اي صرف باقي مي ماند . آيا جنگ فقط حادثه اي است كه روي داده و پايان يافته است . ؟
جنگ پديده اي چند وجهي است كه بايد آن را منشور وارد ديد . پديده اي با ابعاد متنوع و صبغه هاي گوناگون نه حادثه اي محض .
ه ) پرداخت تيپ :
هنگامي كه انديشه و معنا پديده اي از پيش آشكار و يقيني فرض مي شود ، در نمايشنامه ، انسان و شخصيت نيز حامل همان انديشه تك ساحتي مي شود ، انديشه اي كه بيش از آن كه شخصيتي را تمام ابعاد متنوع آن آشكار كند ، تنها به ترسيم طرح واره اي از نوعي كلي از آن نائل مي شود وقتي انسان را بدون تنوع و اجزاء و تناقض هايش در نظر آوريم . او را به درستي يا محتملا نپرداخته ايم . ابلكه انسان را در حد طرح واره اي يا پديده اي تك ساحتي تقليل داده ايم . با چنين نگاهي هرگز نمي توان انساني را در موقعيت پيچيده اي مانند جنگ قرار داد و نشان داد.
تئاتر به طور كلي و نمايشنامه به طور خاص ، سعي بر آن دارد تا انسان واقعي را در زمان و مكان و موقعيتي واقعي نشان دهد ( انسان عيني و ملموس در موقعيتي واقعي و عيني در عينيتي داستاني ، متني قرار گرفته است ) آيا دستگاه فكري كه براي هر پديده ، تعريف و پيش فرضي واحد دارد – ايدئولوژي – مي تواند انسان را در تمام ابعادش نشان دهد ؟ اين نوع رويكرد آيا بيش از آن كه تئاتري انساني باشد ، ايدئولويك نيست > تئاتري كه انسان را تهي از تنوع مي خواهد و او را تك ياخته اي مي بيند ؟ آيا جامعه اي كه تئاترش به سراغ داده هاي يقيني و از پيش تعريف شده درباره انسان مي رود و اين تعاريف و داده ها را به شكلي دستوري – تبليغي از تئاتر خواستار است ، به تئاتر نيازمند است ؟
با اين وجود مي توان پرسيد : نويسنده وقتي در برابر پديده اي به نام جنگ قرار مي گيرد مانند جنگ هشت ساله در كشور ما ، با تمام ابعاد و فراز و نشيب هايش و با تمام مردمان آن كشور كه جنگ را با گوشت و پوست و خون در يافته اند – با كدام دستگاه فكري به اين پديده نگريسته است ؟
آثار موجود سالهاي رفته و نيامده ، قضاوتي است بر رويكرد نويسندگان ما نسبت به پديده اي به نام جنگ كه سالها با آن عجين بوده ايم . رويكردهايي كه مي توان بنياد خود را بر پرسش از پديده ها بگذارد – رويكرد اسطوره اي – و بنابراين خود پديده را به سخن خواهد آورد . اما اگر آن پديده را از پيش مسلم و يقيني بدانيم ، ايدئولوژي اثر به سوي انشائي تاريخي خواده رفت .
اكنون مي توانيم همين پرسش را از خود بپرسيم ، ما چگونه مي نويسيم ؟

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ارزشمندي و تاثير خاطره نويسي دفاع مقدس بر روند نمايشنامه نويسي
نويسنده : رحمت اميني
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
الف ـ خاطره نويسي ؛ ثبت رويدادهاي پيرامون
با اعتقاد بر اينكه ادبيات به دو گونه تخيلي و غير تخليل يا مستند تقسيم مي شود ، نوشتن خاطرات در بخش دوم اين تقسيم بندي قرار مي گيرد و به لحاظ ارزشمندي ، در رديف اسناد مكتوب و يا منتشر شدۀ يك دوره تاريخي به حساب مي آيد . بنابراين ، خاطره نويسي مانند تاريخ نگاري ، زندگي نامه نويسي و ... نوعي نوشته است كه نويسنده درآن ، سعي در بازنمايي وقايع يا رويدادهايي را دارد كه با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده و يا نسبت به آن اطمينان داشته است .
به گونه اي كه وقتي خواننده اي آن را مي خواند و يا مي شنود ، بتواند با به كار انداختن قوه ي تصور خود ، آن رويدادها يا وقايع را در ذهنش تصوير كند . بديهي است كه در اين تعامل ، نويسنده ي خاطره و يا تنظيم كننده ي آن نيز بايد توان كافي براي توصيف و تشريح رويدادها را داشته باشد . به اين منظور نويسنده بايد راه و روش نگارش ، اشراف كافي داشته باشد .
اينگونه است كه در خاطره نويسي نيز مانند زندگي نامه نويسي ، معمولاً دو شيوه كلي مرسوم است ؛ يا اينكه شخص ، خود نويسنده ي خاطرات خويش است و يا نويسنده اي ، تنظيم و نگارش خاطرات را به عهده مي گيرد .
ب ـ دفاع مقدس ؛ رويدادي با اهميت ويژه
اكنون وضعيتي را در نظر مي گيريم ، كه طي آن فرد يا افرادي در رويدادي حضور يافته اند و مايلند كه شرح ما وقع را به اطلاع افرادي كه در آن رويداد حضور نداشته اند ، برسانند .
فارغ از انگيزه هاي فردي يا خصوصي كه موجب مي شود ، يك رويداد به واسطه شرح يا توصيف يك خاطره ، ثبت و ضبط شده و در نهايت ماندگار شود ، گاهي اوقات يك رويداد هم از نقطه نظر تاريخي و هم جامعه شناختي آنچنان اهميتي پيدا مي كند كه جمع كثيري از افراد را درگير خود مي سازد . در واقع بعضي رويدادها آنچنان گستردگي دارند كه شوون گوناگون فردي و اجتماعي را در يك جامعه به وسعت يك كشور تحت تاثير قرار مي دهند .
از جمله چنين رويدادهايي كه به لحاظ تاريخي به دوره معاصر متعلقند ، پيروزي انقلاب اسلامي و سپس وقوع جنگ تحميلي و دفاع مقدس است . كه هر دو ، رويدادهايي بنيادين و تاثير گذار در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي دنيا بوده ا ند و آثار و تبعاتي را از خود به جاي گذرانده اند كه مي توان آنها را در تمامي عرصه هاي زيستي مشاهده كرد .
در اين ميان ادبيات ، فرهنگ و هنر از چنين رويدادهايي متاثر شده و هنرمندان و نويسندگان چه در طول سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي و چه پس از آن در هشت سال دفاع مقدس ، دست به آفرينش آثاري زده اند كه در حيطه ادبيات ، هر دو نوع غير تخيلي و تخيلي را شامل مي شود و بخش عمده اي از آنها ، آثاري مكتوب است كه در قالب خاطرات ارائه شده است .
نكته ي جالب توجه اين است كه بخش همده اي از آثار درخشان ادبي در گونه هاي رمان ، داستان ، نمايشنامه و ... بر اساس خاطرات شنيدني يا خواندني افراد درگير در رويدادهايي همچون انقلاب اسلامي و دفاع مقدس آفريده شده اند . بدين معني كه نويسنده ي آنها يا خود در آن رويداد حاضر نبده و يا جزئيات آن را به خاطر نداشته و يا اصولاً نكته اي قابل توجه برايش پيش نيامده كه از آن انگاره اي جنيني بسازد تا به آفرينش اثري قابل قبول منجر شود ، بنابراين به سراغ خاطرات ديگران رفته و با مشاهده و تحقيق و عميق شدن در آن ، دست به آفرينش زده است .
جان كلام اينكه برخي رويدادها كاملاً بسندگي آن را دارند كه بار يانواع و اقسام هنرمندان با ديدگاه هاي گوناگون و طيف متنوعي از سلايق ، منبعي پر فيض و بركت براي آفرينش هاي ادبي هنري باشند . كه در اينجا مقصود ما جنگ تحميلي و دفاع مقدس است .
ج ـ نمايشنامه نويسي ؛ آفرينشي متفاوت
هر چند نمايشنامه نويسي در زمره ادبيات تخيلي قرار ميگيرد و در اصل يكي از انواع ادبي است ، اما در اجرا و با عنايت به ديدگاه و تحليل كارگردان و عوامل اجرايي تكامل مي يابد . بنابراين نمايشنامه نويس در خلق يا آفرينش اثر خود با هر موضوعي نيازمند شيوه اي از شخصيت پردازي است كه با شخصيت پردازي در انواع ادبي ديگر همچون رمان و داستان كوتاه تفاوت هاي اساسي دارد و بي ترديد دشوارتر است .
زيرا كه اشخاص در نمايشنامه با گشاده دستي و حوصله فراوان و امكان ويژه نويسندگان انواع داستاني توصيف نمي شوند . بلكه گفتار و كردار آنهاست كه شخصيت پردازيشان را شكل مي دهد ، حتي در گفتار نيز ، توصيف شخصيت از زبان خودش ( مگر در موارد استثنائي ) ضمن ساختاري به حساب آمده و نمايانگر كم تواني نويسنده است .
به اين ترتيب نمايشنامه نويس ابتدا بايد اشخاصي را كه مي خواهد و يا ضرورت دارد وارد دنياي اثر خود كند ، بشناسد و تصويري روشن وو هماره با جزئيات از آنها داشته باشد و اين شناخت به دست نمي آيد مگر اينكه يا خود آنها را در دنياي واقعي از نزديك ديده باشد تا بتواند بر مبناي واقعيت ، اشخاصي ملموس و باور پذير بسازد و يا درباره شان به اندازه كافي خوانده ، شنيده و ديده باشد .
به غير از شناخت اشخاص ، آگاهي بر رويداد مورد نظر و تجزيه و تحليل جزئيات آن براي نمايشنامه نويس ضرورت پيدا مي كند .
د ـ طرح يك پرسش مهم
اكنون زمان طرحي پرسشي مهم است ؛ اگر نمايشنامه نويسي تمايل پيدا كند تا درباره ي دفاع مقدس نمايشنامه اي بنويسد ، نيازمند ايجاد چه شرايطي است ؟
اين نويسنده فرضي ، طبق آنچه در سطور پيشين گفته شد ، نيازمند شناخت ماجرا ، اشخاص و ايجاد زبان نمايشي مناسب براي ديالوگ نويسي است . بنابراين مي بايست خود را در فضاي رويدادهاي دفاع مقدس تصور كند ، تا بتواند بر اين اساس رويداد مورد نظر خود راتبديل به كنش و واكنش دراماتيك ساخته و به منظور و هدف خود برسد .
با عنايت به امكان حضور نويسنده در دوران دفاع مقدس ، يكي از فرضيه ها اين است كه وي توفيق حضور در اين آوردگاه مقدس را داشته و با رجوع به خاطرات خود ، فضاي آن دوران را بار ديگر در ذهن خود بازسازي كرده ، ماجراهاي فرعي و اصلي را به ياد مي آورد ، گفت و شنودهاي رزمندگان را در ذهنش مرور مي كند ، سپس دست به قلم شده و اثر خود را مي آفريند .
فرضيه ديگر اين است كه نمايشنامه نويس خود امكان حضور در دفاع مقدس را نداشته است و يا زمان طولاني از اين رويداد مي گذرد و عملاً چنين امكاني منتفي مي شود ، در اين صورت نمايشنامه نويس نيازمند درك و شناخت رويدادها ، اشخاص و ديگر موارد ضروري براي نگاشتن اثري است كه بتواند ، بازتابي موثر از رويداد عظيم دفاع مقدس باشد . در اينجا مطلبي در خصوص چگونگي آفرينش اثر هنري ضروري است .
هنرمندان در هر عرصه اي از آفرينش آثار هنري ، مواد 4 آفرينش اثر خود را از محيط پيرامون خود دريافت مي كنند ؛ چه آن دسته كه پيرو ومعتقد به بازنمايي طبيعت و انسان به همان شكلي كه موجود است ( طبيعت گرايي و واقعگرايي ) مي باشند . و چه هنرمنداني كه ماده را صرفاً براي آفرينش آثاري قرار مي دهند كه در دسته بندي مكتب هاي غير واقعگرايانه ( نماد گرايي ، گزاره گرايي و ... ) قرار مي دهند .
در هر دو صورت مذكور خواستگاه آفرينش هنر ، مشاهده هنرمند در محيط پيرامون خود است و به اعتقاد نگارنده آثار هنري قابل و ارزشمند حاصل نگاه مستقيم هنر و يا دريافت هاي بلا واسطه ي او از محيط پيرامون است كه اگر محيط پيرامون رويداد گاهي تاريخي داشته باشد و يا مربوط به زماني از گذشته دور يا نزديك باشد ، هنرمند مي بايست مواد مورد نظر خود را از خاطرات افراد قابل اعتماد اخذ كند ، در غير اين صورت آثاري كه از روي تجربه آفرينشگري ديگران ، بار ديگر آفريده شونده اصطلاحاً آثار دست دوم و به تعبير ديگر كليشه اي به شمار مي روند .
با عنايت به اين مطلب ، در تمامي عرصه ها عموماً و در عرصه آفرينش نمايشنامه ، هنرمند يا نويسنده ضرورتاً بايد در مرحله مشاهده ، دقيق و درست عمل كند و در جايي كه مشاهده رويداد عملاً غير ممكن است ، رجوع به خاطرات افرادي كه درآن رويداد را لمس كرده اند ، بهترين و گاهي تنها راه ممكن است .
هـ راهكارها و راهبردها
براي بهره مند شدن از خاطرات بازمانده از دفاع مقدس ، نخستين قدم براي نمايشنانه نويس ، ورودي تمام عيار به قلمرو خاطرات رزمندگان اعم از شهداي گرانقدر ، آزادگان ، جانبازان و افرادي است كه در اين رويداد حاضر بوده اند و سپس با انگيزه هاي گوناگون ، تلاش كرده اند ، آن را به ثبت برسانند .
خوشبختانه مراكز و نهادهاي متعددي در مسسر ثبت و ضبط و انتشار خاطرات دفاع مقدس آثار بسياري را عرضه كرده اند ، كه دسترسي به آنها چندان دشوار نيست و بلكه با سهولت امكان پذير است . بنابراين چنانچه نويسنده اي تمايل پيدا كند كه اثري در ارتباط با دفاع مقدس بنويسد ، مي تواند خود را در درياي خاطرات به جاي مانده از اين دوران با شكوه غرق سازد و به قدر وسيع خود از آن بهره مند شود . گو اينكه در دوران كنوني ، شنيدن خاطرات از زبان يادگاران دفاع مقدس نيز امكان پذير است .
در مرحله نگارش اثر نيز با توجه به اصول اقتباس ، راه هاي گوناگوني براي برداشت از خاطرات ، موجود است . گاهي ، برخي خاطرات آنچنان جذاب و داراي نقاط اوج و فرود كم نظيري هستند كه با كمي تغيير ، از دل آنها طرح هايي محكم براي نوشتن نمايشنامه بيرون مي آيد و گاهي نيز از دل يك خاطره ، انگاره اي ساخته مي شود كه در نگاه اول ، هيچ وجه مشتركي با خاطره مورد نظر ندارد ، اما توانسته است نمايشنامه نويس را به دركي متفاوت و بديع برساند .
در اين قسمت ، با آوردن نمونه هايي از خاطرات منتشر شده ، به معرفي و بررسي سه عنصر مهم نمايشنامه نويسي ؛ يعني طرح ، شخصيت پردازي و ديالوگ نويسي مي پردازيم ، تا نظر علاقه مندان به نگارش نمايشنامه در اين وادي را به بهترين منابع دست اول از روايت دفاع مقدس جلب كنبم .
1 . طرح
يكي از مهمترين اجزاء نمايشنامه ، طرح است كه در آن خط سير اصلي نمايشنامه مشخص و روابط علي معلوم مي شود . در صورتي كه طرح از استحكام كافي برخوردار باشد و در بطن خود عناصر مهمي چون تعليق و نقطه اوج و آغاز و پايان مناسبي را داشته باشد ، مي توان به آفرينش اثري با ساختاري مطلوب اميدوار بود . خاطرات به طور بالقوه داراي طرح هايي مناسب براي ايجاد چنين ساختاري هستند . به نمونه هايي كه در پي مي آيد و توجه كنيد :
« همه مان را انداختند توي يك اتاق كه پنجره نداشت و فقط روي در آهني ، يك دريچه بود . تا صبح چند باري آمدند و از آن دريچه نگاهي به ما كردند و رفتند . لابد مي ترسيدند ديوارها را سوراخ كرده و فرار كنيم.
هواي داخل اتاق سرد بود . با صلاحي ( يكي از اسراء ) يكي از پتوهاي عراقي را كشيديم رويمان . يك ساعتي خوابم برد و خو اب ديدم . ديدم كه يك جاي خيلي بزرگي است . سرگذاشته بودم روي زانوهايم و با صداي بلند گريه مي كردم . در آن حين يكي آمد و دستش را كشيد روي سرم و گفت : « چرا گريه مي كني ؟ » بي آنكه سرم را بلند كنم . احساس كردم كسي كه بالاي سرم ايستاده ، چهره نوراني اي دارد . گفتم : « نمي بيني افتاديم دست اجنبي ها ؟» جاي زخمهاي دستبند را نشانش دادم و گفتم : ؟« خيلي اذيتمان مي كنن . »
با صداي آرامش بخش گفت : « اشكاتو پاك كن . گريه نكن .. نترس . نمي تونن كاري بكنن . دوباره مي ري ايران . »
در اين نمونه به غير از خط سير ماجرا كه طرح را شكل مي دهد ، فضا سازي نيز به ياري قوه تصور مي آيد و انگاره هاي متفاوتي را براي نگارش نمايشنامه در ذهن نويسنده ايجاد مي كند .
به نمونه ي ديگر كه مربوط به روزهاي آغازين جنگ و فتح خرمشهر است توجه كنيد :
« گمرك هم ماجرايي بود . بسته هاي كالا شده بودند دردسر ؛ مي رفتي مي ديدي پشت بسته ها يك سري آدم هست . تا بخواهي مطمئن شوي عراقي اند يا ايراني ، دخلت آمده بود . بسته هاي كالا هم خوب بود ، چون جلوي عراقي ها را مي گرفت ؛ نمي توانستند سرشان را بيندازند پايين و بيايند جلو ؛ هم بد بود . چون عراقي ها راحت پشتش مخفي مي شدند ... عراقي ها سه روز همه كار كردند كه گمرك را بگيرند و نتوانستند .
از همه طرف مي آمدند جلو . اما بچه ها از يك جا مي زدند مي رفتند تا پشت عراقي ها ، آنها هم از ترس دوباره گمرك را خالي مي كردند . شايد دو بار گمرك دست به دست شده بود . شهر ديگر تقريباً مخروبه بود . از بس جنت آباد را با خمپاره و توپخانه مي زندند ، شهدا را مي بردند آبادان . بيمارستان هم كاملاً از كار افتاده بود . آب و برق قطع بود . اگر كسي مثل بهنام محمدي پيدا مي شد كه از شط براي بچه ها آب بياورد ، آورده بود وگر نه آب خوردن هم پيدا نمي شد . »
در اين نمونه نيز مي توان انگاره هايي جذاب براي آفرينش يافت و نيز اشخاصي كه از آنها نام برده مي شود خود مي توانند شخصيت محوري آثاري بشوند كه در دنياي نمايشنامه آثاز شخصيت محور خوانده مي شوند .
عموماً روايان خاطرات ، خود در بطن رويدادها حضور دارند و توصيف كننده يا نويسنده خاطرات هستند ، بنابراين كردار و گفتار آنها ، خواننده را به لايه هاي متفاوت و زيرين شخصيتشان هدايت مي كند و در واقع هم در دنياي بيرون هم دنياي درون آنها را براي خواننده به نمايش مي گذارد . از سوي ديگر ، كساني كه توسط راوي توصيف مي شوند تيز بسياري اوقات از دوستان نزديك و يا همقطاران وي هستند كه در طول بازيگويي خاطره ، بخش هاي گوناگون شخصيت آنها توصيف شده و اگر نويسنده اي فقط قصد نوشتن نمايشنامه اي بر مبناي اين اشخاص داشته باشد ، مي تواند تكه هاي مختلف را كنار هم قرار داده و در نهايت تصوير نسبتاً واضحي از شخصيت پيدا كند .
به اين نمونه توجه كنيد :
« سيد علي اكبر در قم به دنيا آمد ولي شناسنامه اش را از طالقان گرفتند . تا پنجم ابتدايي در قم درس خواند و مدرك ششم ابتدايي قديم را در قزوين گرفت .
پس از بازگشت دوباره به قم ، رشته ي رياضي را در دبيرستان هاي دين و دانش و حكيم نظامي خواند و ديپلم گرفت . هوش سرشارش باعث شد كه دايي اش حجت الاسلام سيد علي غروي به او پيشنهاد كند كه به هزينه ي او به آلمان رفته و ادامه ي تحصيل دهد . اما ابرترابي علاقه مند بود وارد حوزه ي عمليه شود . براي آن كه از اصرارهاي دايي دور شود با كسب اجازه از پدر به مشهد مقدس عزيمت كرد و شروع به تحصيل علوم حوزوي كرد .
سالهاي طلبگي در مدرسه ي نواب مشهد بسيار سخت بود . او به خاطر شهريه ي ناچيزي كه مي گرفت مجبور بود نان سنگك خريده سپس آن را خشك كند و بخورد . تنها غذاي او خيلي وقت ها همين تكه نان هاي خشك سنگك بود . اماب اشور و اشتياق در بحث هاي حوزوي شركت فعال داشت و از طلبه هاي باهوش و معروف مدرسه ي نواب بود . شبي كه قرار بود روز بعد معمم بشود ، دچار ترديد شد كه آيا لياقت پوشيدن لباس روحانيت را دارد يا نه . همان شب خواب عجيبي ديد .
در عالم رويا ديد كه بالاي مزار پدر بزرگش آيت الله سيد محمد باقر علو يقزويني ايستاده است كه ناگهان قبر او باز شد و آب زلالي با ماهي هاي سرخ زيبايي از ميان قبر جوشيد . بدن پدربزرگ همراه با جريان آب روي سطح آب آمد . بدن بر سطح آب غوطه مي خورد و ماهي هاي زيبا دور آن شنا مي كردند . »
2 . شخصيت پردازي
يكي ديگر از عناصر بسيار با اهميت در آفرينش نمايشنامه ، شخصيت پردازي است . نمايشنامه نويس بايد زواياي پنهان و آشكار اشخاصي را كه وارد دنياي نمايش مي كند ، بشناسد و بخش هايي را كه لازم است ، در تار و پود اثر خود تنيده و خلق و خوهاي آنها را در كردار و گفتار و با توجه به طرح اثر متجلي سازد .
از دشواري هاي كار نمايشنامه نويس اين است كه وي عرصه اي بسيار تنگ تر از دنياي رمان و حتي داستان كوتاه دارد و نمي تواند اشخاص خود را صرفاً از زبان خود اشخاص و ديگران معرفي كند ، بلكه وي نيازمند توانمندي هايي در زمينه به ويژه ديالوگ نويسي است كه در بخش ديگر به آن اشاراتي مي شود .
اما هنگامي كه خاطرات اشخاص حاضر در رويداد از سوي نمايشنامه نويس مطالعه و مرور مي شود ، وي اين امكان را دارد كه اگر نتوانسته است در واقعيت رويداد حاضر باشد ، از طريق روايت حاضران در رويداد ، پي به ويژگي هاي اشخاص حاضر در آن ببرد . به نمونه ي زير توجه كنيد :
« راستي ، اميز خواجه افضلي هم در اين گردان بود . او را در طبقه خودشان يافتم . وسايلش را جمع كرده ، كوله امداد بر كول ، دنبال لنگه پوتين خودش مي گشت . از داخل كيسه اش مقدار زيادي كاغذ و نامه در آورد و گفت اينها نامه هايي است كه برايم فرستاده اند و حالا يك مرتبه به دستم رسيده است . امير ، بچه سر و زبان داري است . در حين كار عقب نمي ماند و تو سري خور نيست . اين مايه خوشحالي است . دوست داشت به گردان مالك بيايد . يك خبر خوشحالي كننده كه در مورد او شنيديم ، اين است كه پدر و مادرش به در پادگان آمده بودند تا او را ببينند . آن برادر كه قضيه را مشادهده كرده ، مي گويد كه پدر و مادر امير مي خواستند به يزد بروند .
به اين فكر مي افتند كه بوريم انديمشك ؛ شايد بتوانيم امير را ببينيم . خدا واقعاً به اين خانواده و به اين بچه صبر داده است . از طرفي ، هم امير با تمام مشكلات روحي و جثه ضعيف و آن همه سختي هايي كه در گردان حمزه مي بيند ، باز مقاومت كرده است . مثلاً امشب كه اين گردان جا كن مي شود ، در حالتي است كه چند روز پيش در مهران پدافند بوده است . »
در نمونه اي كه خوانديد ، راوي خاطره ، بخش هاي مهمي از شخصيت امير خواجه افضلي را توصيف كرده و توضيحاتي داده است كه براي نمايشنامه نويس ، مي تواند بسيار با اهميت باشد . قطعاً هنگامي كه نمايشنامه نويس مايل باشد بر اساس چنين شخصيتي ، درامي بيافريند ، پژوهش مي كند و اطلاعات خود را درباره ي وي ئ يا اشخاص مشابه تكميل مي سازد و
به نمونه ديگري كه درباره اسراي ايراني زن است توجه كنيد :
« صديقه فياضي كه دانشجوي پرستاري بود از ابتداي جنگ در اتاق عنل كار مي كرد . او كمك زيادي به من كرد و اسامي وسايل و چگونگي كار كردن با آنها را در اتاق عمل به من ياد داد . وقتي عمل شروع مي شد ، صديقه فياضي با سرعت زيادي كا رمي كرد و خيلي وقت ها هم عصبي مي شد . و اگر كم كاري يا سستي مي ديد با صداي بلند تذكر مي داد . كار را خيلي جدي مي گرفت و هيچ فرصتي را از دست نمي داد ... »
ناگفته پيداست كه اطلاعات ذكر شده درباره اشخاص در خاطرات از ارزشمندي بسياري برخوردار است زيرا كه حاصل مشاهدات مستقيم و دور از تخيل راويان خاطرات است و درست به همين دليل براي نمايشنامه نويسان اهميت فراواني پيدا مي كند .
3 . ديالوگ نويسي
نتيجه تلاش نمايشنامه نويس پس از پي ريزي طرح يا ماجرا و شناخت و پردازش اشخاص ، در ديالوگ نويسي نمود مي يابد . و لازم است كه تاكيد كنيم ، ديالوگ ، صرفاً گفت و گو و شنودهاي روز مره نيست . بلكه قلمي توانا لازم است كه گفت و گوهاي معمولي ، تبديل به ديالوگ شود . مثلاً اينكه ديالوگ خوب ، چندويژگي دارد ؛ از جمله ماجرا را پيش مي برد ، اشخاص را معرفي مي كند ، چالش هاي دروني و بيروني را مي سازد و ...
اما به هر حال شرط اول براي فهم و درك ديالوگ ، شنيدن گفت و گوهاي روزمره است و ثبت و ضبط آنها در حافظه تا زماني كه به كار آيد . به اين ترتيب نمايشنامه نويس ، در ميان مردم و در رويدادهاي گوناگون محيط پيرامونش ، گوشي شنوا و دقيق دارد و حتي برخي نويسندگان ، دفترچه هاي كوچك يادداشتي دارند كه در آن گفت و گوهايي خاص در رويدادهايي وسژه مثل دفاع مقدس را خود از نزديك بشنود ، خاطره نويسان آنها را نقل كرده اند و به بخش مهمي از نيازمندي هاي نمايشنامه نويس پاسخ داده اند به اين نمونه دقت كنيد :
« بهروز و ستوان راه افتادند ، رفتند پيش سرهنگ . سرهنگ توي سنگر دراز كشيده بود ؛ سنگر توي باغچه ي كنار پل .
ـ جناب سرهنگ ، هيچ كس تو شهر نيست . فقط به تعداد از بچه هاي شهر مونده ن . عراقيا تا فلكه ي شهدا اونده جلو . يه فكري بكيند .
ـ چي كار كنيم ؟ شش صد نفر نيرو اومده پشت پل . راهي نيست .
ـ جناب سرهنگ ، امشبو هم بايد جلوشون وابيسيم ... پس لااقل به بچه ها بگين پل رو ول نكنن . يه وقت مارو جا نذارن .
ـ نه ، مطمئن . اگه خبري شد اطلاع مي دم .
بهروز و ستوان برگشتند پيش سربازها . ستوان بچه هايش را تقسيم كرد . از فلكه ي دروازه تا پل ، سر هر كوچه چند نفر گذاشت . خيال بهروز كمي راحت شده بود . مي شد كمي استراحت كرد . خستگي امانشان را بريده بود رفتند مقر تكاورها ، نزديك مسجد جامع . دو ساعت نشده بود كه ستوان آمد .
ـ آقاي مرادي ! آقاي مرادي ! يك ساعته دنبالت مي گردم . مگه نمي دوني چي شده ؟
ـ نه ، چي شده ؟
ـ سرهنگ گفته عقب نشيني .
ـ ديگه ديره . بايد هر كس تو شهر هست خبر كنيم . تا هوا روشن نشده بايد شهر و خالي كرد .
ـ چرا شهر و خالي كنيم ؟ چهل تا نيرو اين جاست . چهل نفر مي دوني يعني چه ؟
ـ خب دستوره . مي گي چي كار كنم ؟
ـ دستور چيه ؟ چه دستوري ؟ دستور عقب نشيني بايد به موقعش باشه . الان هنور نصف شهر دست ماست . كجا بريم ؟ برو به سرهنگ بگو نيرو بفرسته .
ـ گفتم . مگ نيرو نمي آد . مي گه پل تو ديد و تير عراقياس . تكاورا هم مي خوان برن اون طرف آب . »
باز هم تاكيد مي شود كه عبارات ذكر شده ، گفت و گوهايي تقريباً واقعي است كه در بطن رويداد ـ با كمي ويرايش از سوي راوي ـ انجام شده است و اين ويژگي مهم را دارد كه طبيعت رويداد را آن گونه كه هست نمي نماياند . قطعاً در آفرينش نمايشنامه ، نويسنده پردازش هاي ويژه اي را انجاتم مي دهد تا اين عبارات را به ديالوگ تبديل كند .
نتيجه گيري
مهم ترين هدف نگارش اين مقاله ، تاكيد و يادآوري ارزشمندي و تاثير خاطره نويسي دفاع مقدس بر روند نمايشنامه نويسي است . زيرا كه علي رغم چاپ و انتشار خاطرات رزمندگان طي سالهاي اخير ، نمايشنامه نويسان جوان و حتي با تجربه ، دغدغه ي پيدا كردن موضوع و انگاره براي خلق آثار تاثير گذار دارند و عموماً از اين منابع دست اول غافلند و يا ارزش و اهميت آن را درك نكرده اند . بنابراين نگارنده تاكيد دارد كه ساز و كارهاي فني تبديل وقايع نگاري يا خاطرات به آثار ادبي و به ويژه نمايشنامه ، مجالي ديگر مي طلبد و در واقع هدف اين نوشته نبوده است .
پيشنهاد نگارنده به سازمان ها و نهادهاي ذيربط نيز اين است كه عده اي از نمايشنامه نويسان با تجربه را براي بهره گيري از خاطرات براي خلق آثار نمايشي فرا خوانده و پس از توليد آثاري بر گرفته از اين خاطرات ، پژوهشگران را براي مقايسه تطبيقي خاطرات و آثار ادبي نگارش يافته تشويق و ترغيب كنند .


پي نوشت:
1. Fiction
2. Not fiction
3. Germanial idea
4. Material
5. سربازان چكمه پوش،خاطرات اسير آزاد شده ايراني،بهمن نوظهور.ساسان ناطق.انتشارات سوره مهر.تهران،1385،ص 63
6. اشغال،تصوير سيزدهم،روايت چهل و پنج روز مقاومت در خرمشهر،محمدرضا ابوالحسني،انتشارات روايت فتح،تهران،1382،صص 85-70
7. سيد ازادگان،زندگي نامه داستاني آزاده سرفراز سيد علي اكبر ابوترابي،داوود اميريان.
8. جبهه جنوب،يادداشت هاي شهيد حبيب غني پور،انتشارات سوره مهر،تهران،چاپ دوم،1386،صص 227-228
9. يكشنبه آخر،خاطرات معصومه رامهرمزي،انتشارات سوره مهر. چاپ سوم، تهران، 1386، صص 129-130
10. اشغال،تصوير سيزدهم. روايت چهل و پنج روز مقاومت در خرمشهر،انتشارات روايت فتح،تهران،1382،صص 99-100

منبع: كتاب نت گمشده/ مجموعه مقالات چهارمين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت/ به كوشش و ويرايش محسن بابايي ربيعي/ انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تئاتر درماني و تأثير آن بر ويژگي هاي رواني جانبازان اعصاب و روان
نويسنده : مجيد امرائي , نسيم كنشلو
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
چكيده
در اين پژوهش تلاش شده است تا تأثير گذاري رواني ( نمايش درماني ) بر وضعيت آسيب شناختي جانبازان اسكيزوفرنيك مزمن ( اعصاب و روان مزمن ) بستري در بيمارستان روانپزشكي سعادت آباد مورد بررسي قرار گيرد . براي نيل به اين هدف از 26 جانباز با تشخيص فوق در يك طرح دو گروهي با پيش آزمون ـ پي آزمون استفاده شده است ، نفرات در دو گروه " آزمايش " و " كنترل " بصورت تصادفي به دو دسته 13 نفره تقسيم شده و به وسيله آزمون روانشناسي 90SCL وضعيت رواني آنها در 8 بعد مورد بررسي قرار گرفته و با طرح دو گروه با پيش آزمون ـ پي آزمون تأثير نقش گزاري رواني ( نمايش درماني ) بر عوارض آسيب شناختي بيماران بررسي شده است . نقش گزاري در طول دو ماه براي گروه آزمايش شده است و سپس بررسي وضعيت آسيب شناختي آنها از طريق آزمون روانشناسي 90SCL انجام شده است كه اعتبار و روائي اين آزمون روانشناختي در داخل و خارج كشور مورد تاييد است . براي تجزيه و تحليل داده ها از تحليل كواريانس چند متغيره و سطح معنادار يك هزارم استفاده شده است . نتيجه اين تجزيه و تحليل نشان داد كه در 8 بعد ترس مرضي ، اضطراب ، افسردگي ، پرخاشگري ، شكايات جسماني ، وسواس ، افكار پارانوئيد و حساسيت در روابط متقابل اختلاف معنادار نسبت به گروه كنترل مشاهده شد .
1 . اسكيزوفرنيك : ( Schizo phrenia ) اسكيزوفرني يا روان گسيختگي ، يكي از بيماري هاي عمده رواني است كه درآن ، افكار واحساسات و ادراكات فرد بصورت ناموزون دستخوش تغييرات و انحرافات شديد مي شود كه اين عمل نهايتاً باعث اختلال در عملكرد فرد مي گردد . در اين بين هنر نمايش درماني مي تواند به عنوان ابزاري كاربردي به جهت ارتباط بدون واسطه و تنگاتنگ با فرد ، مورد استفاده قرار گيرد و در مسير غلبه بر برخي اختلالات مؤثر واقع شود .
2 . 90 SCL آزموني روانشناختي است كه حاوي 90 سؤال متفاوت است و به صورت پرسش توسط روانشناس از شخص مراجعه كننده پرسيده مي شود و سپس درجه بندي و استخراج داده ها صورت مي گيرد و وضعيت آسيب شناختي فرد ، معلوم شده و نتايج روانشناختي خصوصيات باليني او مشخص مي شود اين آزمون از جمله معتبرترين آزمون هاي روانشناختي است .
مقدمه :
نمايش درماني از جمله دروان هاي غير دارويي است ؛ كاوشي علمي جهت دريافت حقيقت از طريق شيوه هاي مختلف نمايشي و شناخت مشخصه هاي باليني فرد . در اين شيوه درماني ، درمانگر با مدد گرفتن از تكنيك هاي خاص نمايشي و روانشناختي ، در مسير كاهي اختلالات و تقويت روابط بين فردي مراجعين تلاش مي كند . بر اين اساس " عمل " ، " مشاهده " و " مشاركت فعالانه " سه عنصر اساسي در شيوه نمايش درماني محسوب مي شوند . در نمايش درماني " آماده سازي " ، " تمرين " و " ثبت روايداد در خاطرات " به عنوان مراحل اساسي در كار اجرايي محسوب مي شوند كه بيماران در سطوح مقدماتي ، متوسطه و پشيرفته طبقه بندي شده و با روش هاي خاص مورد مداوا قرار مي گيرند . در مرحله نخست ( آماده سازي ) با ايجاد انگيزه و تمرينات مقدماتي مي توان بيمار را آماده كرد و به اين باور رساند كه مي تواند و قادر است در راه شكوفايي استعدادهاي خود تلاش كند . در اين مرحله پرورش بدن و بيان بسيار حائز اهميت است . در مرحله دوم ( تمرين ) مراجع ، خود وجوديش را مي پذيرد و به خود باوري مي رسد . در اين مرحله ، مراجع ، نمايش درماني را به عنوان روشي درماني در راه مداواي خود قبول كرده و با پذيرش آن ، تلاشي مضاعف در راه درمان خود نشان مي دهد . در مرحله سوم ( ثبت رويدادها در خاطره ) است يعني آموزش هاي تعليم ديده را در ذهن خود ثبت و ضبط كرده و با تقويت آن افق هاي روشني بخش زندگي خود را مي يابد . در اين مرحله مراجع خويش را موجودي نجات يافته مي بيند . بديهي است هشت سال جنگ تحميلي آثار زيانباري را متوجه جامعه ما كرده است كه تبعات اين زيان ها بر هيچ كس پوشيده نيست بطوري كه بر اثر تبعات جنگ روز به روز توان جسمي و روحي برخي از افراد جامعه تحليل مي رود . از گروه هايي كه بصورت مستقيم در معرض خطرات و تبعات جنگ قرار گرفته اند ، مي توان به رزمندگان ، آزادگان ، خانواده هاي محترم شهدا و جانبازان و خانواده هاي ايثارگر اشاره كرد كه در اين زمينه طيف قابل توجهي از جانبازان در اثر ضربه به سر ، اصابت تركش به جمجمه عوارض ناشي از انفجار يا ديدن صحنه هاي وحشتناك دچار صدمات رواني و جسمي شده اند كه تعدادي از اين افراد با بكارگيري روش هاي روان درماني و دارو درماني و ساير اقدامات تخصصي ، به زندگي عادي بازگشته اند ؛ برخي مراجعين سرپايي دارند و گروهي كه جامعه هدف اين پژوهش هستند اختلالات رواني آنها شدت يافته و بيماري آنها مزمن شمرده مي شود و نگهداري آنها براي خانواده ها به دلائل مختلف بسيار سخت و در مقاطعي غير ممكن است و پژوهش حاضر محتض همين گروه است . با توجه به تعداد قابل توجه جانبازان بخصوص جانبازان گروه اعصاب و روان و مشكلات عديده اي كه گريبانگير آنهاست ، ضرورت بررسي علمي و ارائه راهكارها و پيشنهادهاي عملي جهت كاهش اثر اختلالات رواني و مقابله ، با مشكلات اين گروه ، بيش از پيش احساس مي شود . در اين مسير يكي از روش هاي مورد توجه در توانبخشي افراد ، نوعي گروه درماني است كه به نام " نمايش درماني " شناخته شده است . در اين روش فرد با اجراي نمايش و بازي خلاقانه ، عقده ها و كينه ها ، بغض ها ، ترس ها و ساير مشكلات رواني خود را بروز مي دهد و آنها را فراكني مي كند و در اين حالت ، به پالايش روحي " كاتارسيس " و آرامش مي رسد .
نمايش درماني ملموس ترين تقليد هنري از رفتار واقعي انسان هاست و بيانگر نوعي انديشه و تعمق انسان در وضعيت هاي مختلف است . اين شيوه درماني در جهان داراي جايگاه خاص و تعريف شده اي است كه در اين زمينه نظرات دكتر " جاكوب لوئي مورينو " روانشناس رومانيايي الاصل از جايگاه ويژه اي در اين خصوص برخوردار است. در ايران از سال 1356 در انستيتو حافظيه شيراز توسط دكتر " حميد اشكاني " و " حسن حق شناس " فعاليت هايي در اين زمينه صورت گرفته و به نتايج خوبي رسيده اند ؛ همچنين در چندين مركز ديگر هم بطور پراكنده در اين زمينه فعاليت هايي شده است اما تلاش تيم درمان بيمارستان روانپزشكي سعات آباد به سرپرستي اينجانب ( مجيد امرايي ) ظرف شش سال گذشته از جمله تلاش هاي مثمر ثمر خصوصا بر روي مصدومان جنگي گروه اعصاب و روان بوده است كه اين تحقيق تنها گوشه اي از فعاليت هاي تيم درمان اين مراكز را به تصوير كشيده است .
ابعاد رواني مورد بررسي در اين پژوهش :
بعد اول ، پرخاشگري : پرخاشگري يك حالت هيجاني ديرپاي مشخص با ميل به آزار و ايجاد درد در افراد ديگر كه اين حس معطوف به آنهاست و فرق آن با خشم اين است كه خشم واكنشي حادتر و گذرنده تر است .
بعد دوم ، اضطراب : شخص مبتلا به اضطراب ، تنش و ترس شديد و مداومي دارد . او دچار احساسي مستمر و مبهم و اضطرابي كلي و نامشخص است كه خود نيز از منبع و علت آن خبر ندارد . اختلالات آن عباتند از : پيدايش ترس ، مزمن ، پايين بودن آستانه تحمل مشكلات و محروميت ها و باور قوي در اين مورد كه دنيا محلي خطرناك و خشن است . چنين فردي به شدت احساس عدم اعتماد به نفس مي كند و حتي در مسائل بسيار كوچك نيز از قوا و كارآيي خود مطمئن نيست .
بعد سوم ، وسواس : اختلال وسواسي هم مانند ساير حالات اختلالت اضطرابي ، حالت شده يافته وسواس طبيعي است كه در همه ديده مي شود . همه ما گاهي افكار و اعمالي را كه دليل آن بر ما روشن نيست ، تكرار مي كنيم مثل امتحان كردن مكرر دسته در اطاق و كليد برق . در اختلال وسواس ، شدت و استمرار اين حالات شديد است . وسواس دو نوع دارد : فكري و عملي و معمولاً در يك فرد ، توأم با هم وجود دارند البته ممكن است يكي بر ديگري تسلط داشته باشد .
وسواس فكري : افكار ، تكانه ها و تصوراتي مزاحم و تكراري اند كه ناخواسته به ذهن مي آيند و در نظر فرد ، اموري غير عقلاني و مهار نشدني جلوه مي كنند .
وسواس عملي عبارتست از رفتار يا اعمال ذهني تكراري كه بيمار براي كاهش پريشاني ناشي از افكار وسوسه آميز و يا جلوگيري از رويدادهاي هولناك ، آن را انجام مي دهد . اين عمل هيچ گونه ارتباط واقعي با هدف ظاهري اش ندارد يا آشكارا داراي ارتباطي اغراق آميز است .
بعد چهارم ، حساسيت در روابط بين فردي : مشخص كنندۀ مشكل قابل ملاحظه در موقعيت هاي بين فردي است . فرد نسبت به روابط با ديگران انتظارات منفي دارد . احساس حقارت مي كند و نسبت به خود دچار احساس ترديد و بي كفايتي است .
بعد پنجم ، شكايات جسماني : اختلال جسماني كردن عبارت است از شكايت هاي جسمي متعدد و مكرر كه فرد به خاطر آنها در صدد بررسي پزشكي بر مي آيد اما هيچ دليل آشكاري دال بر علل جسماني ندارد . فرد بيمار بايد واجد تمام معيارهاي تشخيص زير باشد :
1) چهار نشانه درد در نقاط مختلف بدن
2) دو نشانه معدي ـ روده اي ( مانند اسهال و حالت تهوع )
3) يك نشانه جنسي به غير از درد ( نظير بي تفاوتي به امور جنسي )
4) يك نشانه عصب شناختي كاذب ( مثل نشانه هاي تبديلي )
بعد ششم ، روان پريشي : شامل اختلالاتي است كه در آنن ، نابهنجاري هاي فكري و برداشت هاي غير عادي از واقعيت كه غالباً توأم با توهم و هذيان است به چشم مي خورد . خصوصيات بارز آن عبارتند از : اختلال در برداشت از واقعيت ، ادراك ، كاركرد قدرت هاي شناختي ، عواطف ، انگيزه ها و رفتارهاي كلامي و حركتي ، اختلال شخصيت و بازگشت آن به دوران قبلي رشد ، عدم بينش و بصيرت به ماهيت ، علل و شدت بيماري خود ( شاملو ، 1382 ) .
بعد هفتم ، تصورات پارانوئيدي : نوعي اختلال سايكوتيك كه در آن هذيان مداوم است مانند هذيان جنسي ، خود بزرگ بيني ، حسادت ، آزار و گزند ، هذيان بدني . نوع نامشخص پارانويا حالت نادري است كه شخص به تدريج دچار شبكه پيچيده و مبسوطي از هذيان ها توأم با پندارهاي خود بزرگ بيني مي شود . اين بيماري غالباً سير مزمن شدن را طي مي كند ولي ديگر بخش هاي شخصيت ، سالم باقي مي ماند ( شاملو ، 1382 ) .
بعد هشتم ، افسردگي : در اختلال افسردگي ، بيمار نسبت به امور زندگي بي علاقگي شديد پيدا مي كند ، دچار احساس طرد شدگي ، تنهايي و بيچارگي مي شود ، به آساني مي گريد و ممكن است غذا خيلي كم يا خيلي زياد بخورد . صفات بارز شخصيت افرادي كه مبتلا به افسردگي مي شوند عبارتست از حساسيت زياد ، اتكاي به ديگران ، ناتواني در نشان دادن خشم مستقيم به محيط ، خود آزاري به جاي سرزنش محيط ، خود را ملامت كردن به دليل شكست ها و ناكامي ها ، خجالت و درونگرايي ( شاملو ، 1382 ) . اختلال افسردگي شامل افسردگي يك قطبي و دو قطبي مي باشد ( سيد محمدي ، 1380 ) .
بعد نهم ، ترس مرضي : ترس مرضي را نوعي بيماري آسيب شناسي رواني مي دانند ، فوبي را نوعي اجتناب ناراحت كننده و ناشي از تريس مي دانند كه تناسبي با ميزان خطر موجود در يك شي ء يا يك موقعيت خاص ندارد و بيمار ، آن را بي پايه مي داند . در صورتي كه ترس افراطي از بلندي ، فضاهاي بسته و غيره به قدري ناراحت كننده باشد كه منجر به آشفتگي در زندگي شود ، مي توان تشخيص فوبي داد . بعضي از رايج ترين فوبي ها عبارتند از : فوبي از مكان هاي بسته ، آگورافوبي ( ترس از مكانهاي عمومي ) و فوبي از ارتفاعات ( دهستاني ، 1384 ) .
اهداف :
الف ) هدف كلي :
هدف اين پژوهش تعيين تأثير گذاري رواني ( نمايش درماني ) بر وضعيت آسيب شناختي جانبازان اسكيزوفرن ( اعصاب و روان ) بستري در بيمارستان روانپزشكي سعات آباد تهران است .
ب ) هدف ويژه :
1. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش افسردگي جانبازان .
2. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش اضطراب جانبازان .
3. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش پرخاشگري جانبازان .
4. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش شكايات جسماني جانبازان .
5. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش ترس مرضي جانبازان .
6. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش حساسيت در روابط متقابل جانبازان .
7. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش افكار پارانوئيد جانبازان .
8. تعيين تاثير اجراي نقش گزاري رواني بر كاهش ميزان روان پريشي جانبازان .
فرضيه :
با توجه به پيشينه پژوهش در اين حوزه و سوالات مطرح شده ، پيش بيني مي شود كه نقش گزاري رواني ، موجب كاهش ميزان اضطراب ، ميزان افسردگي ، ميزان پرخاشگري ، ميزان شكايات جسماني ، ميزان ترس هاي مرضي ، ميزان افكار پارانوئيد و ميزان حساسيت در روابط متقابل و ميزان روان پريشي در جانبازان اسكيزوفرنيك مزمن ( اعصاب و روان ) شود .
تعريف متغيرها :
نقش گزاري رواني چيست ؟
نقش گزاري رواني ، فن درمانگري بر اساس بداهه سازي در صحنه هاي نمايش و با طرح موضوعي تعيين شده توسط گروهي از افراد است كه به دليل عوارض مصدوميت ، مشكل رواني مشابهي دارند . درمانگران رواني ( نمايش درمانگران ) معمولا در بازي نمايشي مشاركت دارند و در عين حال به تحليل و جهت دادن به آن مي پردازند .
جانباز كيست ؟
جانباز به فردي اطلاق مي شود كه در جبهه جنگ و يا موقعيت هاي جنگي ديگر مانند بمباران ، موشك باران و يا در صحنه مقدمه چيني و برپايي دافع ، دچار موج گرفتگي شده و يا از شنيدن اخبار غم انگيز ، دچار اختلال عصبي يا رواني و يا معلوليت هاي ديگر شده است .
بيماري اسكيزوفرني چيست ؟
اختلال روان پريشانه با سبب شناختي نامعلوم و تظاهر گوناگون اس كه با اختلال فكر و خلق نا آرام مشخص مي شود كه اختلال فكر بصورت دشواري در حفظ و تمركز ، توجه و تشكيل مفاهيم آشكار مي شود . علائم اسكيزوفرني تاثيري نامطلوب بر قواي فكري ، احساسات ، رفتارها و عملكرد اجتماعي و شغلي فرد مي گذارد به طوري كه بيمار در تعارض جدي با توانايي كاركردي خود در ارتباط با جنبه هاي اوليه زندگي روزمره همچون مراقبت از خود قرار گرفته و نيازمند درمان و مراقبت هاي دير پاي رواني مي باشد .
تعاريف عملياتي :
نقش گزاري رواني چيست ؟
در اين پژوهش ، منظور از نقش گزاري رواني ، روشي است كه به كمك تيم درمان و با حضور 13 نفر از جانبازان اسكيزوفرنيك بستري در بيمارستان روانپزشكي سعادت آباد تهران به مدت 12 جلسه و به صورت گروهي انجام شده كه در آن ، جانبازان به كمك بداهه پردازي و ايفاي نقش به برون ريزي هيجاني رسيده اند . هدف اصلي در انجام اين فرايند درماني ، كمك در بهبود نسبي وضعيت آسيب شناختي بيماران و آموزش يكسري از مهارت ها ، مانند مهارت هاي فردي و مراقبت از خود ، مهارت هاي اجتماعي و شغلي در قالب بازي كردن نقش آنها است .
جانباز اسكيزوفرنيك كيست ؟
در اين پژوهش جانباز اسكيزوفرنيك فردي است كه توسط متخصصان روانپزشكي ، تشخيص اسكيزوفرنيك براي وي داده شده است و در پرونده او ثبت شده و از مراحل حاد بيماري خارج شده و براي ادامه درمان در بيمارستان بستري شده است .
وضعيت آسيب شناختي رواني به چه معني است ؟
وضعيت آسيب شناختي در اين پژوهش توسط چك ليست روانشناختي 90 سؤالي 90SCL سنجيده شده است . اين وسيله هم در شرايط باليني و هم به منظور پژوهش مورد استفاده قرار مي گيرد . بطوري كه هر كدام از علائم مرضي ، نمايشگر بيماري رواني خاصي است كه عبارتند از شكايات جسمي و حساسيت در روابط متقابل ، ترس هاي مرضي ، افسردگي ، اضطراب ، پرخاشگري ، افكار پارانوئيد و روان پريشي .
انواع نقش گزاري رواني :
1. روش نقش گزاري كلاسيك ( اعضاي گروه به دلخواه نقشي را انتخاب مي كنند و موضوعي را كه درهمان جلسه عنوان مي شود ، بطور بداهه بازي مي كنند ) .
2. روش نقش گزاري انفرادي .
3. روش نقش گزاري آينه ( رو در روي خود و يا ديگران ) .
4. روش نقش گزاري رواني دسته جمعي
5. روش نقش گزاري رواني با موزيك .
6. روش نقش گزاري رواني با اجراي باله .
7. روش نقش گزاري رواني با استفاده از اپرا .
8. روش نقش گزاري رواني با استفاده از خواب مصنوعي .
9. روش نقش گزاري رواني با تشريفات نمايشي و سن ( صحنه تئاتر ) و با حضور گروه تماشاگران .
10. روش نقش گزاري رواني داستاني و قصه پردازانه .
11. روش نقش گزاري رواني با سفر اروپايي و ...
جامعه پژوهش :
جامعه اين تحقيق ، كليه جانبازان اعصاب و روان داراي تشخيص اعصاب و روان ( اسكيزوفرني ) مزمن بستري در بيمارستان روانپزشكي سعادت آباد تهران است .
نمونه پژوهش :
انتخاب اين بيمارستان جهت انجام تحقيق به دليل پذيرش شرايط اجراي تحقيق در اين مركز بوده كه ظرف شش سال گذشته از شيوه نمايش درماني به روش علمي و عملي بعنوان يكي از درمان هاي غير دارويي استفاده كرده و تا كنون تغييرات معني داري در علائم باليني مراجعين خود ديده است . نمونه اين پژوهش عبارت است از تعداد 26 نفر از بيماران كه پس از مطالعه پرونده باليني آنها بر اساس ملاك هاي توانايي حضور در يك نقش گزاري رواني انتخاب شده اند ، كه اين ملاك ها عبارتند از :
1. بيمار در فاز حاد بيماري نبودند .
2. به دليل گروهي بودن فعاليت افراد شرايط عضويت در گروه را داشته اند .
3. پس از توضيحات لازم در مورد روش كار ، تمايل به فعاليت نقش گزاري درماني را داشته اند .
4. فرد يا افراد مورد نظر در مدت انجام تحقيق ، قصد رفتن به مرخصي را نداشته اند .
5. قبل از تمرينات و تحقيق در هيچ برنامه نقش گزاري رواني ( نمايش درماني ) شركت نكرده اند .
روش نمونه گيري :
افراد بصورت تصادفي به دو گروه 13 نفره تقسيم شدند ، سپس با استفاده از روش قرعه كشي يكي از دو گروه را به عنوان " گروه آزمايش " و گروه ديگر را به عنوان " گروه گواه " در نظر گرفته ايم .
1. علائم باليني : خصوصيات هوشياري و ناهوشياري بيمار ، مشخصه هاي فردي شخص بيمار
ابزار پژوهش :
در اين پژوهش براي نيل به اهداف مورد نظر ، سه نوع پرسشنامه معتبر به كار گرفته شده است .
1. پرسشنامه محقق ساخته بر اساس پرسش هاي مربوط به اطلاعات آماري فرد ( دموگرافيك ) .
2. پرسشنامه روانشناختي 90SCL
3. مقياس درجه بندي شده B.P.R.S
در ابتدا كار پرسشنامه محقق ساخته اطلاعات ( دموگرافيك ) آماري مربوط به سن ، جنس ، تحصيلات ، وضعيت تاهل ، تعداد فرزندان ، درصد جانبازي ، وضعيت شغلي قبل از مجروحيت ، وضعيت زمان تروما ( زمان صدمه ديدن ) و طول مدت بستري در بيمارستان تهيه شده ، مقياس اندازه گيري كوتاه شد روانپزشكي (B.P.R.S ) توسط روانشناس باليني انجام شد ، عناوين مورد بررسي در B.P.R.S عبارت بود از تظاهر ، بزرگ منشي ، خلق افسرده ، خصومت ، سوء ظن ، رفتارهاي توهمي ، كندي حركت ، عدم همكاري ، محتوي فكري غير معمول ، توجه بدني ، اضطراب ، محروميت از احساسات ، آشفتگي ذهني ، احساس گناه ، فشار رواني ، خو گرفتگي و حالت ظاهر بي احساسي ، تحريك پذيري ، نا آگاهي از شدت بيماري بهبودي كلي .
پرسشنامه 90SCL كه شامل 90 سوال بود و براي ارزشيابي علائم رواني مورد استفاده قرار مي گيرد ، از افراد گرفته شد . جهت سنجش پاياني اين آزمون از دو روش محاسبه پاياني دروني پايايي به روش آزمون مجدد استفاده شد و پايايي دروني براي محورهاي مورد نظر ، رضايتبخش بود .
بحث و نتيجه گيري :
روش هاي گرد آوري داده ها :
اطلاعات اين گونه پژوهش ها در دو مرحله گردآوري مي شود ، بدين شكل كه آزمون 90SCL يكبار بصورت فردي براي هر يك از اعضاء گروه آزمايش و گروه گواه در مرحله قبل از اجراي نقش گزاري رواني انجام شده و در مرحله دوم بعد از اجراي نقش گزاري رواني بر روي گروه آزمايش ، مجدداً براي هر يك از افراد دو گروه آزمايش و گواه پرسشنامه تكميل مي شود .
روش ارائه متغير مستقل :
يك ماه اول به بررسي پرونده باليني و انتخاب نمونه 26 نفري بيماران و انجام پرسشنامه محقق ساخته اطلاعات آماري كه بيشتر تلاشي بود جهت ارتباط برقرار كردن با بيماران و شناخت آنها و تكميل مقياس نظر سنجي B.P.R.S توسط روان شناسان گرفته شد . چنانكه از عوامل مهم در ايجاد رابطه ، احترام ، هم فهمي صحيح ، درك و همدلي و پذيرش غير شرطي و گوش دادن فعال به صحبت هاي طرف مقابل بود .
در جلسات مصاحبه همواره اين موارد مد نظر قرار مي گيرد . بعد از اينكه رابطه درماني با بيماران ايجاد شد آزمون 90SCL گرفته شد . پس از آن به مدت يك ماه از روش هاي فردي و در مواردي گروه هاي 2 يا 3 نفره جهت آمادگي بيماران براي شركت در مرحله نقش گزاري ( نمايش درماني ) استفاده مي شود .
در اين روش مي توان از تكنيك هايي چون تمرين ارتباطات كلامي ، ارتباطات غير كلامي ، تمرينات رفتاري ، مكالمه سوال و جواب ، آموزش نقش ها ، آموزش هاي رفتاري ، آموزش هاي شغلي ، آموزش هاي مشاركتي ، تكنيك همسان سازي ، تكنيك جابجايي نقش ها ، آموزش هاي تمركزي و تقويت حواس و احساس ها ، تكنيك سفر رويايي ، تكنيك گل سرخ و ... استفاده كرد .
نمونه اي از برنامه جلسات تمرين نمايش درماني :
جلسه اول معارفه : در معارف هدف آشنايي بيشتر اعضا با هم و توضيح يكسري از قوانين و برنامه ها است .
جلسه دوم همدلي : در تمرين همدلي هدف نزديكي افراد مراجعه كننده است ( پس از گرم كردن ـ تمرين آرام سازي ، عضلاني و تمرين آوا از تمريناني جهت افزايش مهارت براي كسب همدلي استفاده مي شود ) .
جلسه سوم عشق : عشق مضموني است كه براي همه انسان ها داراي مفهوم خاص به خود است . محور عشق ورزي ، دلبستگي به عنصري ثانوي است ( پس از مرحله گرم كردن از اين جلسه به بعد در ابتداي جلسات از آنها خواسته مي شود تا در مورد اتفاقي كه برايشان افتاده يا احساسي كه در آن روز دارند صحبت كنند ) .
جلسه چهارم خواستگاري : در اين جلسه طبق روال هر جلسه پس از گرم كردن به دليل اينكه يكي از بيماران قصد رفتن به خواستگاري را داشت ، هر كدام خاطره خود را از خواستگاري تعريف و بازي كرده و نقشي را بعهده گرفتند .
جلسه پنجم بيمارستان : در اين جلسه پس از گرم كردن ، از اعضا خواسته شد هر صحبتي در خصوص بيمارستان دارند ، مطرح كنند و اگر مسئله اي با هر كدام از گروه يا دست اندركاران داشتند آن را بازي كنند .
جلسه ششم خانواده ( 1 ) : در اين جلسه شروع كار طبق روال عادي انجام شد و بر اساس مشكلي كه هر كدام در خانواده داشتند موضوع انتخاب شد .
جلسه هفتم خانواده ( 2 ) : در اين جلسه گروهي كه در جلسه قبل ، نقش تماشاچي داشتند ، در نقش يك خانواده در داستان نمايشي دخالت داده شدند .
جلسه هشتم شغل : بازي مشاغل مورد نظر مراجعين .
جلسه نهم دزدي در پارك : موضوع اين جلسه به دليل مجادله اي كه بين دو بيمار بر اثر دزديده شدن سيگارشان با هم به بحث پرداخته بودند انتخاب شد .
جلسه دهم تصادف : بازي نقش افراد در يك صحنه تصادف و رفتن به بيمارستان و ...
جلسه يازدهم قصه زندگي : در اين مرحله نقش گزاري رواني بطور كامل انجام شد ( بر اساس داستان هاي تعريف شده توسط افراد ، هر يك نقشي را به دلخواه ايفا كردند . در اين تمرينات حضور شخص ياور در پيشبرد داستان نمايش بسيار مهم است ) .
تاثيرات نمايش درماني :
1. براي كاي ميزان اضطراب ، آشفتگي و ترس از تكنيك رفع حساسيت كه مشابه روش منع متقابل در تمرين هاي رفتاري است استفاده مي شود .
2. از طريق تكنيك هاي همسان سازي و قرار گرفتن در نقش ديگران ، ظرفيت همدلي افراد افزايش مي يابد .
3. از تكنيك فرافكني در آينده جهت رفع اضطراب بيمار و آموزش راه هاي مواجهه با موقعيت هاي آينده به كار مي رود .
4. وارونگي نقش ها ( جابجايي نقش ها ) راهي براي بروز پرخاشگري و در عين حال موجب افزايش قدرت تحمل فرد مي شود .
5. شناخت احساسات خود باعث افزايش اعتماد و صميميت و وظيفه شناسي در گروه و افزايش نگرش مثبت به خود و كاهش عملكردهاي عاطفي مي شود .
6. افزايش اعتماد به نفس به واسطه ابراز قدرت خلاقيت و توانايي هاي فردي و افزايش احترام به خود مي شود .
7. بازي نقش ها باعث شكوفايي عواطف نهفته و سرگرم سازي و ايجاد محيط شاد مي شود .
8. جابجايي نقش ها شروعي براي اين است كه بيمار احساسات و افكار مهم زندگي واقعي خود را ضمن اجراي نقش معكوس درك كند .
9. آموزش نقش ها فرد را براي ادامه زندگي اجتماعي و رها شدن از احساس تنهايي آماده مي كند .
10. همسان سازي باعث آشنا كردن افراد با راه هاي كاهش استرس و رهايي از تنش هاي رواني و رسيدن به واقعيت زندگي است .
11. آموزش تمرينات استراحت عضلاني و تنفس عميق و تجسم مناظر ، موجب كاهش اضطراب مي شود .
12. بازي نقش ها راهي براي آماده كردن شخص مراجعه كننده براي پذيرش نقش اجتماعي و ارتباطات بين فردي و اجتماعي است .
13. تكنيك صندلي خالي باعث تخليه هيجانات دروني و تقويت تصورات ذهني ، اعتماد به نفس در مواجهه با صحنه هايي است كه در حالت عادي ، فرد از برخورد با آنها ابا دارد .
14. بازي خاطره باعث برون ريزي هيجاني و بروز خلاقيت و نوآوري در فرد است .
15. آموزش هاي شغلي و حرفه اي باعث بروز خلاقيت و بداهه سازي در فرد مي شود و ...
نتايج :
1. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان اضطراب در جانبازان مي شود .
2. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان افسردگي در جانبازان مي شود .
3. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان پرخاشگري در جانبازان مي شود .
4. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان شكايات جسماني در جانبازان مي شود .
5. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان ترس مرضي در جانبازان مي شود .
6. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان افكار پارانوئيد در جانبازان مي شود .
7. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان حساسيت در روابط متقابل در جانبازان مي شود .
8. نقش گزاري رواني موجب كاهش ميزان روان پريشي در جانبازان مي شود .



منابع و ماخذ:
1. استويت،ادي،ترجمه مصطفي تبريزي و علي علوي نيا1371 مشاور خانواده تهران فراوان تاريخ انتشار اثر به زبان اصلي 1994
2. اشكاني،حميد،حق شناس، حسن، 1382 درون پردازي روان درماني با شيوه هاي نمايشي، مولف جونز بي تا تهران، انتشارات رشد
3. اصغري مقدم،محمد علي،1361،شناخت برخي از ويژگي هاي بيماران جنگي در جبهه خوزستان،پايان نامه كارشناسي ارشد،چاپ نشده
4. امرايي، مجيد،1382،نمايش درماني روشي نوين در توانبخشي و بازتواني بيماران اعصاب و روان بيمارستان سعادت آباد.
5. انجمن روانپزشكي آمريكا 1994، طبقه بندي اختلالات رواني و ويرايش چهارم ترجمه نصرت الله پور افكاري تهران نشر آزاده
6. ايزدي،سيروس،1360،استرس هاي ناگهاني و پيامدهاي رواني،تهران،بيمارستان روزبه
7. باقري يزدي،سيد عباس بوالهري،جعفر شاه محمدي داوود 1372 بررسي هم گير شناسي اختلالات رواني در مناطق روستايي، مجله انديشه و رفتار 1: 32-41
8. براكت،اسكارت:ترجمه هوشنگ آزادي ور 1365، تاريخ تئاتر جهان،جلد اول،تهران،نشر نقره، پيشگفتار
9. برناردي،فيليپ،ترجمه منيژه محامدي،1376 كتاب بداهه سازي در تئاتر، انتشارات امير كبير
10. بلانر،آدام،ترجمه حسن حق شناس و حميد اشكاني، 1383،درون پردازي،تهران، انتشارات رشد
11. اختلال فشار رواني بعد از سانحه، تأليف دكتر اسماعيل عليپور،فهيمه لرستاني،پژوهشكده مهندسي و علوم پزشكي جانبازان،چاپ اول- تابستان- 1385
12. بازي درماني تأليف"هايدي كداسن" و " چارلز شفر" ترجمه سوسن صابري و پريوش وكيلي، انتشارات آگاه و ارجمند 1382
13. غلبه بر وسواس" لي باتر" ترجمه مسعود محمدي، ليلا كوهي،محمد دهگانپور،انتشارات رشد، سال 1382- چاپ اول
14. اختلالات اضطراب،" هلن كنرلي"، ترجمه سيروس مبيني انتشارات رشد- 1382- چاپ اول
15. پاسخ سؤالات رايج بيماران مبتلا به افسردگي ،" دكتر علي عباسعلي زاده" ، " قربانعلي اسدالهي" ، انتشارات چهار باغ- سال 1379
16. تاريخ تئاتر جهان تاليف "اسكار براكت" ترجمه هوشنگ آزادي و انتشارات قطره- سال 1366 جلد (يك، دو، سه)
17. فن شعر ارسطو،مولف و مترجم دكتر " عبدالحسين زرينكوب" انتشارات اميركبير،سال 1369
18. مردم شناسي و روان شناسي هنري تاليف دكتر "جابر عناصري" انتشارات رشد سال 1380.
19. اعتمادي،احمد/ روان درماني: مفهوم سازي ،اجرا ،مورد پژوهشي / همكاري با ژانت هاشمي هاشمي آذر،علي مهدي زاده،تهران،موسسه خدمات فرهنگي رسا،1382.
20. آناستازي/ روان آزمايي/ ترجمه:دكتر براهني.
21. انصاري،محمد باقر/ تئاتر درماني از پيدايش تا تكامل/ سايت روزگار نو،1385.
22. بلانر، آدام/ درون پردازي،روان درماني با شيوه هاي نمايشي/ ترجمه: دكتر حسن حق شناس- دكتر حميد اشكاني- انتشارات رشد 1383
23. پور افكاري- نصرت الله،فرهنگ جامع روانشناسي و زمينه هاي وابسته- چاپ سوم- انتشارات فرهنگ معاصر 1380
24. جليلي سيد احمد داويديان- هارطون/ مقاله بررسي علايم در بيماران رواني ناشي از جنگ – تهران 1371
25. جونز،فيل/ تئاتر درماني و نمايش زندگي / ترجمه:چيستا يثربي،تهران،نشر قطره،1383
26. خاكي؛غلامرضا/ روش تحقيق با رويكردي به پايان نامه نويسي/ انتشارات درايت،1378
27. خواجه ئيان،ميترا/ بررسي عناصر روان درماني در تئاتر و مراسم زار در ايران/ پايان نامه كارشناسي،دانشگاه تربيت مدرس، دانشكده هنر، رشته كارگرداني ،1382.


منبع: كتاب نت گمشده/ مجموعه مقالات چهارمين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت/ به كوشش و ويرايش محسن بابايي ربيعي/ انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جذابيت در تئاتر دفاع مقدس
نويسنده : ايرج افشاري اصل
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
پس از گذشت نزديك به سه دهه از شروع جنگ تحميلي و خلق آثار اوليه تئاتر دفاع مقدس و سپري شدن بيست سال از پايان دوران دفاع مقدس ، با نگاه تحليلي به مجموعه نمايش هاي توليد شده مي توان اظهار كرد كه يكي از عمده معضلات و مشكلات تئاتر دفاع مقدس ، بها ندادن و كمرنگ بودن عنصر جذابيت در تئاتر دفاع مقدس است . جذابيت ، عنصري است كه با حضورش ، به يك اثر نمايشي جان مي دهد و نبودش در يك نمايش جان آن را مي گيرد .
يكي از مهمترين عناصر تئاتر ، جذابيت است . عنصري كه متأسفانه گروه هاي اجرايي تلاشي در خور جهت حضور و بروز آن در آثارشان از خود نشان نمي دهند و در تئاتر دفاع مقدس شايد مظلوم ترين يا از بي اطلاعي گروه اجرايي است يا از ناتواني آن گروه نشأت مي گيرد .
يكي از مؤلفه ها يا تار و پود جذابيت ، سرگرمي است ؛ مقوله اي كه به نظر گروهي از هنرمندان ، پرداخت بيش از حد به آن باعث ابتذال و سخيف شدن اثر هنري خواهد شد .
اما شايد عادلانه ترين نظر در اين زمينه اين باشد كه بشر هنر را ابداع كرد تا سرگرم شود و اگر قرار است پيام ارزشي ، فلسفي ، اخلاقي ، عميق ، تاثير گذار و ... در قالب تئاتر ارائه شود حتماً بايستي به كسوت مقولۀ سرگرمي آراسته شود . در اين زمينه هميشه استاد سينما آلفرد هيچكاك ابراز مي كند : « هنرمند نسبت به مخاطبش دين گزافي را به گردن دارد كه بايستي آن را با اثر هنري خود ادا كند و آن سرگرمي است . »
در واقع يكي از رازهاي توفيق آثار نمايشي ، وجود عنصر سرگرمي در آن آثار است . البته « منظور از «سرگرمي » الزاماً خنداندن يا به دست دادن احساسي خوش نيست . بسياري از اوقات وقتي مردم مي گويند براي سرگرمي به تئاتر مي رويم ، منظورشان تفريح بردن ، خنديدن ، فرا كردن و مجبور نبودن به فكر كردن است . البته سرگرمي به اين معنا هيچ گونه اشكالي ندارد . همۀ ما گاه دوست داريم تفريح كنيم يا گريزي بزنيم ، دقيقاً همانطور كه گاه ممكن است هوس خوردن آبنبات چوبي كنيم . با اين حال اغلب ممكن است از يكنواخت شدن هر يك از اين دو خسته شويم . سرگرمي در چارچوب بحث فعلي به معناي قدرت نمايش در فراچنگ آوردن تماشاگر ، در گير ساختن او ، علاقمند كردن او ، و گذراندن تجربه اي ارزنده در اختيار اوست . هيچ نمايشي نبايد ابدا ًخسته كننده باشد . مسلماً افرادي ممكن است از هر نمايش و از هر اجرايي خسته شوند ، ولي يك نمايش خوب معمولاً اكثر تماشاگران را مشغول ساخته و اگر اينجا و آنجا تماشاگراني باشند كه ابراز خستگي كنند ، ايراد از خود آنهاست نه از نمايش .
قدرت سرگرم داشتن ، درگير با علاقه مند ساختن ، حدوداً مربوط به كار نمايشنامه نويس است . ولي شايد بيشتر از آن بستگي به تهيه و اجراي آن داشته باشد . چه بسا بهترين متن نمايشي كه با يك اجراي مرده و بي روح خراب شده در حالي كه نمايشي ضعيف اغلب با اجرايي زنده و پر تحرك بهتر از آنچه هست نشان داده شده است . ارزيابي اجرا جدا از موضوع نمايش ، كاري نسبتا ًدشوار است و بستگي زيادي به آشنايي وسيع با انواع بسياري از نمايش دارد كه توسط گروه هاي تئاتري مختلف اجرا شده باشد . ولي به تجربه مي توان گفت اجرايي كه علاقۀ تماشاگر را در طول نمايش به خود جلب كند و هيچ يك از عوامل آن موجب انحراف حواس او نشود ، احتمالاً اجرايي خوب است ... معمولاً يك نمايش خوب دير زماني پس از ترك تئاتر به صورت خاطره ، مثلاً يك صحنه از آن ، گوشه اي از گفت و گوهاي آن و يا قسمتي از بازي ، در ما بيدار مي شود . وانگهي اگر نمايش خوب باشد احتمالاً ميل شديدي خواهيم داشت كه دربارۀ آن فكر و با دوستان خود درباره اش گفت و گو كنيم . يك نمايش خوب را هر چند بار هم ببينيم باز برايمان جالب خواهد بود . يكي از ويژگي هاي مشترك كه اكثر هنرهاي عامه پسند آن است كه نسبتاً خيلي زود كهنه و مستعمل مي شوند ، در حالي كه وقتي دوباره به ديدن سبك يك اثر هنري خوب مي رويم ا حتمالاً به همان نسبت بار نخست و شايد هم بيشتر از آن بديع و تازه است . » و اين تازگي در واقع تاثير همان عنصر سرگرمي است . در قلمرو تئاتر دفاع مقدس ، آثاري كه جذابيتي مناسب داشتند به عنوان مثال مي توان به « زمستان 66 » محمد يعقوبي ، « پچپچه هاي پشت خط نبرد » عليرضا نادري ، « حماسه ننه خضيره » كار گروهي ، « گفت و گوي ستاره با مادرش » محمد چرمشير ، « دهاني پر از كلاغ » جمشيد خانيان و « خيال روي خطوط موازي » حميد رضا آذرنگ اشاره كرد .
جذابيت و سرگرمي هر چند عنصري ملموس و آشكار نيست اما حضور نهان و مستترش ارگانيسم حسي و عصبي تماشاگر را به فعاليت وا مي دارد و محركي تاثير گذار بر روان و ذهن مخاطب است .
براده هاي آهن را بر روي كاغذ تجسم كنيد كه زير آن آهن ربايي قرار گرفته است . با حركت آهن ربا ، براده ها نيز تحت نيروهايي جذب آهن ربا شده و وادار به حركت مي شوند . اگر براده هايي را از كاغذ جدا كرده و با فاصله اي بر روي كاغذ قرار دهيد ، براده ها آناً جذب آهن ربا خواهند شد . در واقع اطراف آهن ربا خطوط نيروي نامرئي وجود دارد كه باعث اتصال و جذب براده ها به آهن ربا مي شوند . اگر تئاتر را به آهن ربا تشبيه كنيم و خاطب را براده هاي آهن تصور كنيم ، عامل جذب مخاطب به تئاتر و خطوط نيروي نامرئي ، همان عنصر جذابيت و سرگرمي است . اهميت اين خطوط نامرئي تا جايي است كه نبود آن جذب مخاطب را در پي نخواهد داشت .
جذابيت با ديگر عناصر و مؤلفه هاي تئاتر ، ارتباطي ارگانيك و تنگاتنگ دارد ، به همين خاطر جهت دستيابي به جذابيت در يك اثر نمايشي ، فعاليت گسترده و پيچيده توأم با شناخت لازم است . بررسي هر كدام از اين ارتباط ها نياز به تحقيق و بررسي ويژه اي دارد .
اين جذابيت ، چه ارتباطي با ژانر نمايش ، ريتم ، تم ، موضوع ، زبان ... و ساختار نمايش دارد مقوله اي است بس پيچيده كه كشف اين ارتباطات راه كارهايي ارزنده و كاربردي در اختيار كارگردان و گروه اجرايي قرار مي دهد و مطمئناً با دستمايه قرار دادن اين اطلاعات ، تئاتر دفاع مقدس از معضل عدم جذابيت و سرگرمي كه رنج مي برد رهايي خواهد يافت .
عنصر سرگرمي چنان نيروي لذت و رضايت خاطري را با خود يدك مي كشد كه عجين شدن تئاتر با جذابيت ، به ويژه تئاتر دفاع مقدس توفيقي را به ارمغان خواهد آورد كه باعث نهادينه شدن تئاتر دفاع مقدس خواهد شد . ضرورت سرگرمي در تئاتر تا جايي است كه « ام . جميز يانگ » در اين باب جمله معروفي دارد با اين مضنون كه «تئاتر دربارۀ سرگرمي نيست بلكه خود لذت است » .
در همين راستا « يوهان ولفگانگ فون گونه ( 1832 ـ 1749 ) نمايشنامه نويس ، شاعر ، رمان نويس ، نظريه پرداز و دانشمند آلماني هنر را صاحب 3 كار ويژه مي داند :
1 . سرگرمي
2 . تعليم
3 . ستايش و تجليل از معنويت انساني
« كلمۀ سرگرمي Entertainment از ريشه لاتين Tener به معناي گرفتن و نگهداري است . شكل كامل كلمه اما به معني جلب حواس به صوري دلپذير و مطبوع است . »
بالطبع اگر قدم اول ارتباط بين مخاطب و تئاتر حاصل نشود هدف نهايي تئاتر هر چند مقدس ، ارزشمند و انديشمند حاصل نخواهد شد و گام اول در اين پروسه همانا جذابيت است و جهت رسيدن به اين عنصر ، نياز به تزريق مقوله سرگرمي به تئاتر است و زماني مي توان از وجود سرگرمي در تئاتر اطمينان خاطر حاصل كرد كه مخاطب از ديدن تئاتر لذت كافي را ببرد و اگر اين مهم در اجرا عملي شود ، طبيعتاً هدف غايي تئاتر بوقوع خواهد پيوست . اشاره به اين معما را مي توان به شعري از « وانگ كن » ارجاع داد ؛
« لذت وضعيتي از هستي است
محصول آن چيزي كه ياد مي گيرد
تجربه اي از اين نوع لذت است
بدون لذت ، چيزي ياد نمي گيريد
و بدون يادگيري ، لذتي در كار نيست . »
البته لذت بردن از يك تئاتر ، امري شخصي است و ممكن است در يك فضا و سالت يكسان تئاتر ، مخاطبي از تماشاي تئاتري لذت ببرد و ديگري فرسنگ ها از اين لذت دور باشد . « كاكورا » فيلسوف ژاپني در اين باب يك حكايت ميني ماليستي دارد : « يك روز سوشي با دوستش كنار رودخانه اي قدم مي زد . سوشي با هيجان گفت : « ماهي ها در آب چقدر شادمانه لذت مي برند » دوستش به او گفت : « تو كه ماهي نيستي ، از كجا مي داني كه ماهي ها لذت مي برند ؟ » سوشي پاسخ داد : « تو كه من نيستي ، از كجا مي داني من نمي دانم كه ماهي ها لذت مي برند ؟ »
در عصر حاضر ـ عصر رسانه هاي رنگين و شبكه هاي گستردۀ فرامرزي و ماهواره اي هنرمند تئاتر اگر نتواند به دل مخاطب راه باز كند و ميهمان خرد و انديشه او باشد ، در آينده اي نه چندان دور ، تئاتر دفاع مقدس با بحران مخاطب مواجه خواهد بود .
و در اين مسير بايستي واقع بين بود و كشف علت كرد و زنگ خطرها را جدي گرفت تا با سياستگذاري و برنامه ريزي هاي مناسب ، رفع بحران شود . يكي از راه كارهاي رسيدن به قلمرو تئاتر دفاع مقدس پر مخاطب ، آگاهي و تسلط بر نبض زمانه است . هر عصري كسوت و پوسته خود را مي طلبد .
« با ورود تئاتر و نمايش هاي اروپايي و پيدايش سرگرمي هاي تازه و دگرگوني و تحول در زندگي سياسي و اجتماعي مردم تهران و مردم ديگر شهرهاي تعزيه خواني هاي عمومي نيز به تدريج ارزش و اهميت خود را از دست مي داد . »
و ناصرالدين شاه از موقعيت و شرايط موجود بهرۀ كافي بود و او « كه از همه چيز وسيلۀ تفريح مي تراشيد ، در اين كار هم سعي فراوان به خرج داد و شبيه خواني را وسيلۀ اظهار تجمل و نمايش شكوه و جلال سلطنتش كرد و آن را به مقام صنعت رسانيد . »
در دوران سلطنت ناصرالدين شاه تعداد تكاياي تعزيه از 40 باب به 80 باب يعني دو برابر رسيد . و اطلاع داريم كه تعزيه در آن دوره چه رونقي پيدا مي كند و تمامي اقشار مردم با آن درگير مي شوند و از چه جايگاه و مقام و منزلتي برخوردار مي شود ؛ افسانۀ تكيه دولت با آن عظمت و ظرفيت نجومي 25000 نفر تماشاچي را حتماً به ياد داريد . يكي از عوامل ديگر كه باعث جذابيت در تئاتر مي شود ، نوآوري و خلاقيت است . البته بايد اذعان داشت هيچ خلاقيتي بوجود نمي آيد مگر در سايه شناخت و اگاهي تجربه هاي پيشين ؛ و هيچ پديدۀ تازه اي خلق نمي شود مگر با شناخت از پديده هاي كهنه و كشف زواياي جديد آن پديده . « همه چيز تازه و كهنه است . كهنه است براي اينكه خيلي شبيه به آن بوده و تازه از اين جهت كه آن را تازه مي بينيم . »
يكي از ابزارهاي خلاقيت ، مي تواند تكنيك باشد . « تكنيك ، يك عادت حاصل شده از روي تمرين است و در عين حالي كه كار مي كند عادتاً روان است . تكنيك ، يك رعايت محسوب مي شود . هميشه بايد به خود يادآوري كرد و دقيق بود . اين درد زبان هنرمند بايد باشد . اين شوق مفرط كه نويسنده در تكنيك خود دارا است نبايد با جذبۀ تكنيكي artistique extase اشتباه شود . هر كسي كه تكنيكي را خلق مي كند ممكن است داراي لغزش هايي باشد و تا مدتي كه نسبت به چيزي كه ساخته ، بيگانه نشده است ، مي تواند مثل ديگران داراي لغزش باشد . »
يكي از مقولاتي كه با جذابيت و لذت رابطه اي تنگاتنگ دارد بحث زيبايي است . و در تئاتر وقتي صحبت از لذت و جذابيت به ميان مي آيد ، به اشتباه ، گونۀ كمدي تئاتر به ذهن متبادر مي شود ؛ هر چند ژانري كمدي ظرفيت بالاي جذابيت و جذب مخاطب را دارد اما در تئاتر دفاع مقدس حتي با غم انگيزترين تراژدي ها نيز مي توان جذابيت لازم را ايجاد كرد . « چه بسيار چيزها كه موجب تفريح خاطر و لذتند ولي به هيچ وجه زيبا نيستند مانند كارهاي ناستوده و ركيك بازيگران مسخره كه گر چه موجب شادي و حظ و سروري است ولي به هيچ وجه پسنديده و زيبا نيست بلكه زشت و نكوهيده است و بسياري از چيزهاي ديگر ، موجب تألم خاطر و تأثر درون مي گردد ولي در عين حال زيبا و پسنديده است . مانند آهنگ هاي غم انگيز و حكايت هاي تأثر خيز و حركات و قيافه هاي غمآور كه با دقت آراسته و به صورتي زيبا درآمده است و همچنين است تمام نمايش هاي تراژيك كه با آن همه آراستگي و زيبايي ، بسيار غم ا نگيز و حزن آور است . » پس مي توان مقياس و معيار زيبايي را مربوط به ميزان خوشي و حظ و لذتي دانست كه از تئاتر حاصل مي گردد و لزومي ندارد كه اين لذت تنها از طريق خنده و تفريح حاصل شود .
اكثر آثار نمايشي موفق كه از جذابيت ويژه اي برخوردارند داراي سه خصيصۀ عمده هستند . 1 ـ احساس 2 ـ صميميت 3 ـ شفافيت .
در واقع حضور اين سه ويژگي در آثار نمايشي ، جذابيت آنها را تا حدودي تضمين مي كند و آثار نمايشي را از مستقيم گويي ، شعار زدگي ، ابهام و آشفتگي به دور مي سازد . متأسفانه جداي از معدود نوشته هاي عليرضا نادري، جمشيد خانيان ، محمد چرمشير و حميد رضا آذرنگ كه چهار ستون ادبيات نمايشي دفاع مقدس هستند ، آثار نمايشي حوزۀ تئاتر مقدس دچار اين نقيصه اند .
هر چند ايجاد جذابيت ، بيشتر در متن نمايشي اتفاق مي افتد اما اجرا نيز سهم عمده اي براي رسيدن به آن دارد . تمامي عوامل و مراحل كارگرادني در خلق جذابيت سهيم هستند كه با طراحي هوشمندانۀ يكايك عناصر و عوامل نمايش مي توان كيفيت اين جذابيت را بالا برد . يكي از عناصري كه مي تواند جذابيت تئاتر دفاع مقدس را تضمين كند ، رسيده به تجربه ها و سبك هاي جديد است . « هدف ما ساختن چيزي است كه شما آن را از آن خود بدانيد و در عين حال تشخيص و اصالت نمايشنامه نويس را حفظ كنيد .
هنگامي كه اصطلاح فرم با اجراي نمايشنامه مرتبط باشد ، به معني شكل عام اجراي صحنه اي ، در تضاد با شكل خاصي ، به كار مي رود . فرم متضمن آن است كه متن نمايشنامه بر صحنه اي آماده صورت مادي يابد ، كه به آن نوعي آراستگي و پوشش صحنه اي عطا شود ، كه براي آن از لباسهاي نمايشي و نور پردازي ( حتي شايد فقط نور روز ) بهره گيرند ، و اينكه دست كم با نوعي بازيگري در پايين تري سطح اجرا در آيد . همۀ نمايشنامه هاي اجرا شده ، از جمله نمايشنامه هاي تاريخي ، از فرم برخوردارند زيرا اين فرض اساسي را كه باعث مي شود تئاتر به آيين زنده و متفاوت از ساير هنرها بدل شود ، رعايت كرده و بدان احترام مي گذارند ، يعني اين فرض را كه نمايشنامه ، داستاني است ابداع شده براي آنكه بازيگران بر روي صحنه ، آن را براي تماشاگران به نمايش بگذارند . فرم اصلي اجرا از قرن پيش از ميلاد تا كنون ثابت مانده است ؛ اين سبك اجراست كه تغيير كرده است .
اما سبك در اجرا ، همچون سبك در متن نمايشنامه ، به معنب فرديت سازي خاص است ، و گام بزرگي است كه فراتر از فرم مي رود . سبك را هم مي توان ويژگي هاي عام اجراي صحنه اي در يك عصر خاص تعريف كرد و هم ويژگي هاي خاص يك اجراي يگانه . ويژگي هاي عام ، آن قراردادهاي اجرايي است كه در هر عصري بسط و گسترش يافته و در طول يك دورۀ زماني به كار گرفته شده است . ( سبك عصر اليزابت ، سبك دورۀ بازگشت ، سبك رئاليستي و غيره ) . ويژگي هاي خاص ، آن مشخصه هايي است كه كارگردان در اجراي صحنه اي يك نماشنامۀ خاص به بار مي نشاند .
پس كارگردان امروز ، در اجراي نمايشنامه ، بيش از يك هماهنگ كننده ، مفيد واقع مي شود . او به جاي هماهنگ كننده ، يك سبك پرداز است و متكي بر اصالت فردي خود . در عين حال چون تئاتر هميشه هنري گروهي بوده و هميشه هم گروهي خواهد ماند ، كارگردان در صورتي كه بخواهد اجراي يگانه اي را كه تصور كرده بيافريند ، بايد بياموزد چگونه استادكاران همكار خويش را به خلاقيتي كه از مرزهاي فردي آنها فراتر مي رود و با خلاقيت ديگران مي آميزد ، رهنمون شود . »
در واقع لازمه رسيدن به سبك اجرايي مناسب ، تحليل توأم با صبر و مطالعه است كه كارگردان را به يك دريافت فردي و معجزه آسا هدايت مي كند . و اگر اين مهم اتفاق نيافتد محال است به اجرايي قابل دفاع و ارزشمند دست يابيم ، چرا كه پايه و اساس سبكي كه كارگردان انتخاب مي كند همان دريافت فردي اوست.
يكي ديگر از نكاتي كه در تئاتر دفاع مقدس بدان بهاي لازم داده نمي شود ، صرف نكردن زمان استاندارد در فرآيند توليد و تعجيل در اجراست . اجراهاي دفاع مقدس اكثراً آن هماهنگي و ظرافت لازم را ندارند و اين مسأله از جذابيت تئاتر دفاع مقدس مي كاهد . اكثر كارگردانان دفاع مقدس از اجراي خود رضايت كاما ندارند و يكي از معضلات خود را كمبود وقت و زمان عنوان مي كنند . « پس از اينكه ساختمان كلي نمايش شكل گرفت ، مرحله كار بر روي ظرايف ، اضافه كردن جزئيات و صيغل دادن آن فرا مي رسد . هنرمند مجسمه سازي را در نظر آوريد كه طرح كل مجسمه اي را ، با تراشيدن سنگ يا شكل دادن گل ، درآورده است ؛ حالا كمي دورتر از مجسمه ايستاده و به اثر خود در كليت آن نگاه مي كند تا مطمئن شود كه نسبت اجزاي مجسمه به يكديگر و ارتباط آنها با هم به نحو دلخواه اند . پس نفس راحتي مي كشد و وسايل كار را بر مي دارد تا به جزئيات اثر شكل دهد .
كار شما نيز در اين مقطع همين است . شما نيز لحظاتي ، از نمايشي كه به آن شكل داده ايد فاصله مي گيريد و به كليت آن مي نگريد . اكنون بازيگران شما مي دانند چه مي كنند و انجام مي دهند .
گفت و گوها ، ميزانسن ، اشخاص بازي و قسمت مهمي از تفسير شخصي شما از نمايش شكل گرفته و آماده اند تا خود را با لباس ، دكور ، نور و صدا به نحوي كامل تر تطبيق دهند . در واقع تطبيق كار با لباس ، دكور ، نور و ... از مدتي قبل شروع شده است . بسيار اتفاق مي افتد كه وقتي اجرا ضعيف است ، اين جمله متداول را از زبان كارگردان مي شنويد كه « براي رسيدن به يك اجراي عالي ، فقط يك هفته وقت اضافي احتياج داشتم » اما اين فقط يك بهانه است . واقعيت تلخ اين است كه اگر از آخرين جلسات تمرين به صورت خلاقه استفاده نشود ، يك هفته وقت اضافي هم چيزي را تغيير نمي دهد .
در شروع اين مرحله ، كارگردان بايد برنامه هاي كار را بر روي ظرايف و شكل دادن به جزئيات و آخرين جرح و تعديل ها را طوري تنظيم كند كه با رسيدن به يك سوم تا يك چهارم از كل وقت باقيمانده ( تا شب افتتاح نمايش ) اين مرحله به پايان رسيده باشد . كار شما در اين مقطع آن است كه به كمك استفاده از همۀ امكاناتي كه در اختيار داريد ، با اضافه كردن جزئيات و صيقل دادن به كار ، تفسيري را كه شخصاً از نمايش داريد به طور كامل ارائه دهيد . يكي از بهترين روش ها در مراحل پاياني اين قسمت از كار ، آن است كه با چشم خود بشنويد و با گوش خود ببينيد .
با چشم خود شنيدن ، يعني اينكه صداي نمايش را در هنگام تمرين قطع كنيد و همچون وقتي كه صداي تلويزيون را قطع كرده ايد و فقط تصوير آن را مي بينيد ، به نمايش نگاه كنيد . آيا بدون كمك گرفتن از گفتار ، آنچه بر روي صحنه اتفاق مي افتد به وضوح درك مي شود ؟ آيا آنچه به صورت عمل و حركت در هر صحنه ديده مي شود ، در جهت احساسي است كه از آن صحنه در ذهن خود داشته ايد و همان چيزي است كه مي خواسته ايد بگوييد ؟ براي انجام اين كار مي توانيد از يك تكه موم و يا قطعات پلاستيكي كه هنگام شنا در گوش خود مي گذاريد استفاده كرده ، به نمايش نگاه كنيد .
با گوش خود ديدن ، آسان تر است ؛ كافي است سراسر نمايش را با چشم بسته ببينيد . آيا فراز و فرودها ، شدت صداي بازيگران و ضرباهنگ صحنه ها ، حال و هوايي كه صداي آنان به شما منتقل مي كند و همان تصويري را كه در ذهن داشته ايد برايتان مجسم مي كند ؟
به كار بردن اين روش ها در بالا بردن درجه حساسيت حواس مختلف شما بسيار مؤثر و براي ارزيابي كارتان بسيار مفيد است . »
خلاصه اينكه يكي از مهمترين دلايل گريز مخاطب از تئاتر دفاع مقدس نبود جذابيت و اهميت ندادن گروه اجرايي به اين عنصر معجزه آساست . و در سايۀ همين جذابيت است كه مي توان به اهداف متعالي در تئاتر دفاع مقدس دست يازيد . هر چقدر به اين عنصر در مراحل توليد اهميت بدهيم به همان مقدار در جذب مخاطب موفق خواهيم بود . اينكه چگونه مي توان عناصر و تمهيدات يك اجرا را جذاب كرد نياز به بررسي و تحقيق گسترده تري دارد . اما در اين يادداشت تلاش شده بود تا اهميت عنصر جذابيت را طرح و تا حد وسع و مجال بدان بپردازيم و به نكته معطوف شويم كه تزريق جذابيت در تئاتر دفاع مقدس يكي از مؤثرترين فعاليت هايي است كه مي تواند باعث جذب بيشتر مخاطب باشد كه در حال حاضر مهم ترين بحران در تئاتر دفاع مقدس همانا بحران كمبود مخاطب است . جمله آخر اينكه واژۀ معجزه آسايي كه مي تواند به اين بحران خاتمه دهد « جذابيت » است كه جاي خالي آن در بين آثار تئاتر دفاع مقدس مشهود است .


پي نوشت :
1. مقدمه بر تئاتر،اورلي هولتن،ترجمه محبوبه مهاجر،انتشارات سروش،چاپ اول،1364،صص 70-269.
2. تئاتر مينوي،مجموعه مقالات،ترجمه مشهود محسنيان،انتشارات پرسمان،چاپ اول،ص 61.
3. همان،صص 42-43
4. يادگيري هشيار،الن.ج لانگر،ترجمه عباس مخبر،انتشارات مركز،چاپ اول 1377،صص 67-68.
5. همان،ص 142
6. تعزيه و تعزيه خواني،عنايت الله شهيدي،دفتر پژوهش هاي فرهنگي،چاژ اول 1376،ص 170.
7. همان ص 170.
8. نامه هاي نيما،شراگيم يوشيج،انتشارات نگاه،چاپ اول 1376،ص 645.
9. همان، ص 445
10. زيبايي و هنر،فضل الله پروين،انتشارات پرچم،ص 52.
11. كارگرداني نمايشنامه، فرانسيس هاج، ترجمه منصور براهيمي، علي اكبر عليزاده، انتشارت سمت، چاپ اول 1382، صص 7- 546
12. اصول كارگرداني تئاتر،احمد دامود،انتشارات نشر مركز،چاپ اول 1376،ص 3-161.


منبع: كتاب نت گمشده/ مجموعه مقالات چهارمين همايش پژوهشي تئاتر مقاومت/ به كوشش و ويرايش محسن بابايي ربيعي/ انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مؤلفه هاي اساسي تئاتر دفاع مقدس با موضوع ايثار و شهادت چيست؟
منابع : فصلنامه شاهد انديشه
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
بررسي وضعيت و مسايل تئاتر ايثار و شهادت
در گفت و گو با كارگردانان و هنرمندان تئاتر

عظيم موسوي
تئاتر ايثار و شهادت نيازمند تغيير ديدگاه است
متأسفانه جامعه تئاتر ما به سمت موضوعاتي مانند دفاع مقدس و ايثار و شهادت گرايش ندارد، زيرا هر ژانري نيازمند حمايت است و متأسفانه اين حمايت صورت نميگيرد. هر از گاهي، از طريق برگزاري جشنواره تئاتر دفاع مقدس اين موضوعات مطرح ميشود، اما هيچگاه اين موضوعات به عنوان يك جريان تثبيت نشدهاند. برخي هنرمندان هم گرايش و توجه چنداني به موضوعات مربوط به دفاع مقدس و ايثار و شهادت ندارند و البته نبايد از وجود مميزيها در اين زمينه هم غافل شد. برخي از مسئولان دوست دارند چيزي كه مدنظر آنهاست در يك نمايش مطرح شود. همين امر موجب ميشود بسياري از تئاترهاي دفاع مقدس فضاي شعاري پيدا كنند، اما اگر دست هنرمندان در پرداخت به اين موضوع باز باشد و واقعيتها را منعكس كنند، اين نوع تئاتر جايگاه خاص خود را پيدا ميكند. من معتقدم كه هر موضوعي اگر در زمان مناسب آن مطرح شود، هم هنرمندان و هم تماشاگران از آن استقبال خواهند كرد. به طور مثال اگر تعزيه در ايام محرم اجرا شود، به طور يقين بهتر جواب ميدهد. براي تئاترهايي با مضامين دفاع مقدس، ايثار و شهادت هم اگر زمان مشخصي تعيين شده و دست هنرمندان و نمايشنامه نويسان هم براي بيان واقعيتها باز گذاشته شود، به طور يقين اين گونه تئاتري هم جايگاه خود را در ميان ساير گونه ها پيدا خواهد كرد. نكته ديگري كه بايد به آن توجه كرد اين است كه چون تئاتر با تماشاگر ارتباط چهره به چهره برقرار ميكند، شايد بسياري از مفاهيم مانند پيامدهاي جنگ را نتوان در آن مطرح كرد. يكي از رسالتهاي هنر، گفتن واقعيتهاست. ما در هنر تئاتر ميتوانيم با بهره گيري از واقعيتها، بسياري از ناگفتههاي جنگ را مطرح كنيم، كه اين نيازمند تغيير ديدگاه برخي از مسئولان به اين مسئله است.

محمود فرهنگ
براي توليد آثار فاخر به صورت جدي عمل نكرده ايم
طي سالهاي گذشته متأسفانه موضوع تئاتر دفاع مقدس به نوعي مورد بي مهري واقع شده است، به همين دليل آيندهنگري و سياستگزاري براي رشد اين گونه ادبيات نمايشي وجود ندارد. شايد برخي مطرح كنند كه ما براي اين گونه تئاتر جشنواره برگزار ميكنيم؛ اما براي استمرار موضوع گرانسنگي مانند مقاومت، ايثار و شهادت كه بخشي از سالهاي انقلاب را به خود اختصاص داده، و بزرگترين سرمايه هاي ما در اين دوران جان خود را بهخاطر آرمانها و دفاع از كشور هديه كردهاند، نيازمند حمايت و تلاش بيشتري از جانب هنرمندان و مسئولان است. در سالهاي گذشته تنها يك جشنواره دفاع مقدس وجود داشت، اما استمرار و پيدايش جايگاه اين آثار فاخر به درستي و به اندازه فرهنگ آن وجود نداشته و حمايت و برنامه ريزي براي اين آثار محدود است. اغلب كشورها براي زنده نگهداشتن ياد و خاطره افرادي كه در جنگ حضور داشتند، آثار ماندگار و ارزشمندي توليد ميكنند اما تمام توجه ما به اينگونه آثار در حد حرف باقي ميماند. البته ما آثار ماندگاري هم داشته ايم كه در اين حوزه توليد شده اند اما شايد برخي از شيوه هاي اجراي تئاتر براي موضوعات مربوط به دفاع، مقاومت و ايثار و شهادت را فراموش كردهايم. به طور مثال ما در اين حوزه از آثار كمدي غافل شده ايم. نمايش «از خاك تا افلاك» كه توانست تماشاگران زيادي را هم به سالنهاي تئاتر بكشاند، اثري با تم طنز بود، اما به خوبي تماشاگران با آن ارتباط برقرار كردند. نكته ديگري كه نبايد از آن به راحتي گذشت اين است كه متأسفانه براي توليد آثار فاخر به صورت جدي عمل نكرده ايم. نه بودجه اي و نه برنامه ريزي و سياستگزاري در اين حوزه انجام شده است. اگر بخواهيم آثار فاخري در حوزه دفاع مقدس و ايثار و شهادت توليد كنيم، بايد با شرايط امروز هماهنگ باشيم. شرايط امروز در حوزه ادبيات نمايشي نگاه جديدتر و اجرايي متفاوتتر از آنچه پيش از اين در تئاترهايي با اين مضامين شاهد بوديم، ميطلبد.

سيروس همتي
نمايشنامه نويسان وابسته به تقويم تئاتري هستند

اگر من مدير و يا سياستگزار حوزه توليد متون نمايشي بودم اولين پيشنهادم اين بود كه ناگفته هاي جنگ مطالعه شود. اين كتب از سوي انتشارات معتبر مانند بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، بنياد شهيد و امور ايثارگران ارايه ميشوند. در اين كتابها خاطرات فرماندهان، سربازان و اسراء در عمليات بيت المقدس كه منجر به آزادي خرمشهر بوده، آورده شده است. خواندن خاطرات اين عزيزان و گفتن مطالب و موضوعاتي كه در سالهاي قبل گفته و يا چاپ نميشد، ميتواند به نمايشنامه نويسان و نويسندگان كمك زيادي كند. با دور شدن از جنگ، در حال حاضر به دليل فضاي باز سياسي، اجتماعي و فرهنگي تقريبا اين امكان فراهم شده كه ناگفته هاي جنگ نوشته شود و اين مطالب ميتواند به ما در كنشهاي نمايشي، شخصيت پردازي در نمايشنامه و جذابيتهاي نمايشي كمك كند. يكي از موضوعات ديگر كه ميتواند مورد توجه قرار گيرد، بحث ساختاري و فني است. بايد نوع نگاه كارگردانها به اين مقوله عوض شود چرا كه متاسفانه در تمام نمايشها كارگردانان از نشان دادن ماسك و خاكريز و پلاك و پوتين و موضوعات كاملا تكراري و كليشه اي استفاده ميكنند كه علاوه بر تماشاگر عادي حتي تماشاگراني كه عزيزانشان را در اين راه از دست داده اند هم از تئاتر گريزان ميشوند. متاسفانه جملات كليشهاي در مورد ائمه، اعتقادات و باورها، بيش از حد باور است و باعث عدم ارتباط مخاطب با شخصيتهاي نمايش ميشود. شخصيتهاي يك نمايش يا نمايشنامه بيش از آنكه زميني باشند، آسمانياند و مواردي از اين قبيل باعث ميشود كه روند رو به رشدي در تئاتر دفاع مقدس و موضوعات خاصي چون خرمشهر نداشته باشيم. البته در نمايشنامه هايي كه به خصوص در چندسال اخير چاپ شده است، اتفاقات قابل ملاحظهاي را شاهد بودهايم اما در كارگرداني و نمايش صحنهاي دفاع مقدس اتفاقي نيفتاده است. اولين دغدغه يك نويسنده براي رفتن به سمت نگارش نمايشنامه هاي دفاع مقدس، معاش اوست. اگر سازماني باشد كه نمايشنامه نويس را به لحاظ مالي حمايت كند به طور قطع اتفاقات خوبي در اين زمينه رخ خواهد داد. در حال حاضر نمايشنامه نويسان با توجه به تقويم تئاتري مي نويسند و فكر و ذهنشان به يك شاخه مربوط نميشود و زمان و انرژي و تمركز فكري و مطالعاتشان به چند شاخه منشعب ميشود.

مجيد رجبي معمار
نياز اساسي ما در تئاتر دفاع مقدس پژوهش است

جنگ در كشور ما خاطرات فراواني به جا گذاشته. در بين سربازان، فرماندهان و خانواده‏ها كنش‏ها و واكنش‏ها و آثار و تبعات فراوان سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به وجود آورده است. جنگ ما با پيروزي‏هاي بزرگ ظاهري و حتي ناكاميهايي رو به رو بود كه هر كدام مي‏تواند به صورت جداگانه موضوعات خوبي براي هنرمندان تئاتر باشد كه اين رويداد مهم تاريخي را به تصوير كشند. تاريخ بشر هيچ‏گاه بدون جنگ نبوده و جنگ يك واقعيت تلخ بشري ا‏ست كه همواره بين دو خانواده يا دو قبيله يا دو سرزمين و ملت به دلايل مختلف وجود داشته است. همين امر سبب شده در فرهنگ‏هاي مختلف با جنگ برخوردهاي مختلفي داشته باشند و در هنر تئاتر هم اين برخوردها مشاهده ميشود. با مطالعه در تاريخ، ادبيات و فرهنگ يونان، اعراب و ايرانيان قديم مشاهده مي‏كنيم كه همواره بخش مهمي از شعر و فرهنگ ادبي آنها مربوط به جنگ بوده و بسياري از قله‏هاي برجسته ادبيات و هنر جهان به واسطه جنگ شكل گرفته است. با تحقيق و پژوهش در ادبيات نمايشي و تئاتر جنگي كشورهاي ديگر مي‏توان به نتايج خوبي دست يافت كه در تئاتر مقاومت كشور خودمان مورد استفاده قرار گيرد. هنر تئاتر دفاع مقدس از گونه‏هاي مهم تئاتر كشورمان است كه به واسطه امر دفاع مقدس شكل گرفته و بخش برجسته‏اي از تاريخ ايران و مقاومت ايرانيان را بيان مي‏دارد. ملت غيور ايران از آزمون تاريخي جنگ تحميلي سربلند بيرون آمدند و حماسه‏اي جاودان خلق كردند و هنر تئاتر به عنوان مادر هنرها و هنري فاخر بايد در اين عرصه فعال باشد و به انعكاس اين بخش مهم از تاريخ سرزمين و ملت ايران بپردازد، در اين عرصه پژوهش نقش تعيين‏كننده‏اي خواهد داشت تا با بهره‏گيري از تجربيات خودمان و همچنين تحليل يافته‏هاي پژوهشي ساير ملل، آثار مهمي در وادي تئاتر مقاومت خلق شود. مجموعه تلاش‏هاي چندين دوره برگزاري جشنواره تئاتر دفاع مقدس در طول سال‏ها و همچنين اردوهاي بازديد از مناطق جنگي توسط هنرمندان و همينطور فعاليت فراوان هنرمندان در وادي تئاتر دفاع مقدس سبب شده كه نياز به پژوهش در وادي تئاتر مقاومت بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد.

نيما دهقان
تئاتر مقاومت در سطح جشنواره باقي مانده است

وضعيت تئاتر مقاومت و دفاع مقدس بسيار ضعيف است. توجه به تئاتر مقاومت و ايثار و شهادت صرفاً در حد برگزاري يك جشنواره و ارايه عملكرد كاري توسط مسئولان بوده است و سعي نشده به عنوان يك ژانر قدرتمند و جذاب بين مردم نفوذ پيدا كند. دليل اين موضوع هم اين است كه مسئولان صرفاً ميخواستند اين گونه تئاتر را به هر قيمتي شده حفظ كنند، اما چون پشتوانه فكري نداشت و انتخابهاي خوبي براي اين جريان انجام نشد، اين تئاتر در سطح جشنواره و بيلان كاري، باقي ماند. با اين حال هنرمندان ما به صورت انفرادي و در قالب حركتهاي مقطعي، اقدام به اجراي نمايشهايي با موضوع مقاومت، ايثار وشهادت كردهاند اما چون مستمر نبود، تأثير چنداني نداشت و مورد حمايت قرار نگرفت به همين دليل ديده نشدند و ماندگار نبودند. در صورتي كه اتفاقات خوبي در تلويزيون و سينما افتاد و شاهد تحول اساسي در حوزه دفاع مقدس بوديم كه منجر به خلق آثار ماندگاري شد. تئاتر مقاومت نيازمند حمايت است. بايد فضا و امكانات در اختيار هنرمندان قرار گيرد تا بتوانند نمايشهاي خود را در سالنهاي نمايشي مناسبي اجرا كنند. به نظر من هنرمندان هم با ايجاد نوآوري در آثارشان بايد سعي كنند آثار ماندگاري در اين حوزه خلق كنند. آثاري كه توليد ميشود، بايد متناسب با شرايط امروز باشد؛ زيرا نسل جديد با امكانات قوي رسانهاي كه در اختيار دارد، ديگر مباحث مربوط به دهه 60 را درك نميكند. هنرمندان متناسب با نيازهاي امروز جامعه در حوزه هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي ميتوانند دست به توليد آثاري در حوزه تئاتر مقاومت بزنند كه تماشاگران بتوانند با اين آثار ارتباط خوبي برقرار كنند.

نصرالله قادري
تئاتر را با دستورالعمل نمي توان پيش برد

اگر بخواهيم با نگاه بدبينانهاي نسبت به وضعيت تئاتر مقاومت و ايثار و شهادت توجه كنيم، شاهد وضعيت چندان مطلوبي نخواهيم بود. متأسفانه در كشور ما اين تصور وجود دارد كه دوران اين موضوعات گذشته است، در صورتي كه در جهان هنوز درباره اين مسايل نمايشنامه مينويسند و تئاتر اجرا ميكنند. حتي آثاري هم برگرفته از متون قديمي كه چندين بار به اجرا درآمده است، همچنان مورد استقبال واقع ميشود. به نظر من مشكل اصلي در تئاتر دفاع مقدس مربوط به مميزيهايي است كه اتفاق ميافتد. متوليان اين امر محدوديتهاي زيادي براي اين گونه تئاتري قايل هستند. مشكل بعدي هم به هنرمندان برميگردد. عدهاي فكر ميكنند اگر به اين مقوله بپردازند، حتما بايد ديدگاه انتقادي داشته باشند و اگر واقعيتها را به تصوير بكشند، متهم به ارتجاع ميشوند. به همين دليل رغبت چنداني به كار كردن در اين حوزه ندارند. متأسفانه تا كنون آثار شاخصي در حوزه نمايش دفاع و مقاومت نداشتهايم و عدهاي از اين فضا سوءاستفاده كرده و به ضد اين انديشه بدل شدهاند و به قولي پز روشنفكري به خود گرفته اند. عدهاي هم با تبليغات كاذب نام اين افراد را بر سر زبانها مياندازند. به نظر من فرهنگ را نميتوان هيچگاه با دستورالعمل پيش برد. تنها راهكاري كه براي برونرفت از اين رخوت در تئاتر مقاومت و ايثار و شهادت وجود دارد؛ اين است كه ابتدا هنرمندان بايد اين درد را در خود احساس كنند و سپس مسئولان محدوديتهاي مضاعف را بردارند و نگاه عامتري به موضوع داشته باشند زيرا مقوله ادبيات پايداري و مقاومت مختص يك عده خاص نيست و بر طبق دستورات صريح خداوند در قرآن كريم، هر انساني مشمول جهاد اكبر است.

مسعود دلخواه
هنرمند آزادي عمل مي خواهد

در طول دوران انقلاب و زمان دفاع مقدس مفاهيم ايثار و شهادت تا حد زيادي در بين مردم نهادينه شده است و مردم به طور مستقيم با اين مفاهيم سروكار داشته اند. توجه به اين مفاهيم از نظر فرهنگي و هنري هنوز جاي كار دارد. علت هم اين است كه شايد هيچگاه با دورانديشي و برنامه ريزي دقيق فرهنگي به اين مقوله نگاه نشده است. تا زماني كه مقاومت وجود داشت، پرداختن به مفاهيمي مانند ايثار و شهادت جايگاه خاص خود را داشت اما بعد از پايان جنگ تحميلي كمتر به اين مفاهيم پرداخته شد. در صورتي كه اين مفاهيم، جزو ارزشها محسوب ميشوند و هيچ وقت از بين نميروند. كمبودها در حوزه ادبيات و هنر بيشتر مشهود است البته ما آثار ماندگاري هم در اين حوزه داشتهايم، به طور مثال كارهايي كه عليرضا نادري انجام داده؛ حقيقتاً جزو آثار ماندني است و برخي از آثار هنرمندان ديگر هم تا زمانهاي زيادي در ذهن باقي خواهد ماند؛ زيرا در اين آثار به بخشي از نيازهاي امروز مردم توجه شده است. ما در حوزه تئاتر دفاع مقدس نيازمند نوآوري هستيم. به طور مسلم خلاقيت زماني ميتواند خود را بروز دهد كه آزادي عمل، البته در چارچوب مشخصي، وجود داشته باشد. به نظر من يك سري نگرشها نسبت به مسايل اينچنيني بايد وسعت پيدا كند و حتي در برخي حوزه ها تجديد نظر صورت گيرد. لازم نيست كه همه به يك چشم به جنگ و مقاومت و مفهوم ايثار و شهادت نگاه كنند. تمام افرادي كه توانايي دارند، با توجه به خط و مرزهاي فرهنگي و اعتقادي كه وجود دارد، ميتوانند در اين حوزه فعاليت كنند. ما در تئاتر مقاومت نيازمند ديدگاههاي متفاوتي هستيم. آزادي عمل هنرمند ملاك خوبي براي ايجاد تحول در اين حوزه است.

رضا صابري
هنرمندان ظرفيت كار در تئاتر مقاومت را دارند

با توجه به اين كه بنياد شهيد انقلاب اسلامي و برخي از نهادها از گروههاي نمايشي كه در زمينه دفاع مقدس فعاليت ميكنند، تاكنون حمايتهاي مالي و معنوي داشتهاند و آثار فاخري هم در اين حوزه ها توليد شده است، اما در مجموع هنوز استفاده بهينه از اين هنر در زمينه هاي ايثار و شهادت صورت نگرفته و به همين دليل بيشتر كارها نازل است؛ هرچند ظرفيتهايي كه هنر تئاتر دارد بيش از اين است. سازمانها و نهادهايي مانند بنياد شهيد بايد از كارهاي حرفهاي و فاخر در اين حوزه حمايت كنند تا چرخه توليد آثار تئاتري ادامه داشته باشد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان متولي اصلي هنر در كشور، از لحاظ مالي چندان غني نيست و نميتواند به طور كامل از گروههاي مختلف تئاتر حمايت كند، به همين دليل براي رونق تئاتر مقاومت، ايثار و شهادت نهادهاي ديگر بايد دست به كار شوند. اگر حمايتهاي لازم از تمام هنرمندان صورت گيرد به طور يقين سطح آثار ارايه شده در حوزه مقاومت، دفاع و ايثار و شهادت ارتقا خواهد يافت. بايد به تمام هنرمندان اعتماد كنيم تا موانع و ضعفهاي موجود در حوزه تئاتر ايثار و شهادت بر طرف شود. نكته بعدي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه نوآوري و نوانديشي در فضاي تئاتر امروز حرف اول را ميزند. اين موضوع به برنامه ريزان و سياستگزاران هنري برميگردد. زماني كه در سازمان يا نهادي نيروهاي خبره تئاتري مسئوليتها را به عهده بگيرند، به طور يقين نقاط قوت و ضعف به خوبي شناسايي ميشود و با آشنايي كاملي كه مسئولان از ظرفيتهاي هنر تئاتر دارند، زمينه بروز ايده هاي نو و خلاقانه فراهم ميشود. اما تا مادامي كه خلاء وجود افراد خبره در بخش مديريتي وجود دارد، بايد شاهد ارايه كارهاي ضعيفي در حوزه تئاتر مقاومت و ايثار و شهادت باشيم. مضمون تئاتر پايداري و مقاومت آنقدر عميق و داراي ظرفيت است كه توليد آثار فاخر بخشي از آن را بروز ميدهد.

آرش عباسي
مسئولان بايد حوصله بيشتري داشته باشند

مقوله جنگ در همه كشورها و دربين تمام مردم جهان يك واقعيت انكارناپذير است و به همان اندازه كه واقعيت دارد بايد نگاه واقع بينانه اي به آن داشته باشيم. دفاع مقدس عنوان با قداستي است كه بر دوش هنر تئاترسنگيني ميكند. اين عنوان محدوديت هايي را براي تئاتر به وجود ميآورد كه فعاليت دراين عرصه را دشوار مينمايد. به نظر من تئاتر مقاومت عنوان مناسبتري براي اين گونه نمايشي است. در حال حاضر تئاتر دفاع مقدس مملو از قهرمانان اسطورهاي و انسانهاي خارق العاده است كه گناه نميكنند و خصوصيات يك انسان كامل را دارند. اين نوع نگاه فرا زميني و آرماني كه از حماسه سازان جنگ تحميلي ارايه ميشود برقراري ارتباط با آنان را ناممكن ميكند. به نظر من ورود انسانهاي معمولي به عرصه تئاتر دفاع مقدس كه دوران جنگ را با تمام وجود درك كردند، زخم خورده جنگاند اما ديده نشدند، حركتي خلاقانه در جهت شكوفايي تئاتر مقاومت و ايثار است. امروز با نگاهي خلاقانه به موضوعات پيش پا افتاده و روزمره اي كه در دوران جنگ اهميتي نداشتند، ميتوان با بياني نو و خلاقانه به موضوع جنگ و دفاع مقدس پرداخت. مسئولان تئاتر نيز نقش بسيار پررنگي در جهت ارتقاي سطح كيفي آثار توليدي در اين عرصه دارند. اما متاسفانه مسئولان و دست اندركاران تئاتر كشور كم حوصله اند و روحيه نقدپذيري ندارند. آنان به دلايلي ريسك نميكنند و به ذهن هاي خلاق اجازه تجربه هاي نو نمي دهند. بحث جنگ و دفاع مقدس قابل احترام و ارزشمند است اما با حساسيتهايي كه براي فعاليت در اين عرصه ايجاد شده، فرصت تفكر و خلاقيت از هنرمند گرفته ميشود. دفاع مقدس دغدغه هر هنرمندي است، اما چگونگي فعاليت در اين عرصه بسته به برخورد مسئولان است. وقتي با پيشنهادات مبتكرانه ذهن هاي خلاق و جوان مخالفت ميشود، آنان سرخورده و بي انگيزه دست از اين حوزه ميكشند و به موضوعات قابل توجه مسئولان ميپردازند. البته در همه موارد كوتاهي تنها از سوي مسئولان نيست گاه هنرمنداني با توليد آثار ضعيف و سفارشي به اين هنر لطمه ميزنند.

خيرالله تقياني پور
سربازان گمنامي كه هيچ گاه ديده نشده اند
وسعتي كه در مصاديق ايثار و ايثارگري وجود دارد، عاملي براي ايجاد نوآوري در اين فرهنگ ارزشمند خواهد بود. فر هنگ ايثار و ازخودگذشتگي مفهومي جهاني دارد كه در تمام دنيا قابل ستايش و تقدير است. دفاع مقدس تنها مصداق ايثارگري نيست كه با پايان يافتن دوران 8 ساله دفاع مقدس اين فرهنگ نيز به پايان برسد. هنوز هم جواناني هستند كه در راه حفظ امنيت و ناموس سرزمينشان تا پاي جان ايستادهاند و در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت پيش قدم شدهاند. طبق فرمايشات مقام معظم رهبري «زنده نگهداشتن ياد شهدا كمتر از شهادت نيست» و اين به معناي آن است كه فعاليت در تمام حوزههاي ايثار و شهادت ضرورت دارد اما نه فقط در حوزه 8 سال دفاع مقدس بلكه در تمام دورانها. پرداختن به ارزش هاي والاي دفاع مقدس وظيفه هر هنرمندي است، اما خلاصه شدن فرهنگ ايثار و شهادت در 8 سال جنگ تحميلي، مانعي در راه نوآوري و شكوفايي فرهنگ ايثار و شهادت است. اينكه فرهنگ ايثار تنها محدود به 8 سال جنگ تحميلي ميشود شايد به دليل آن است كه ايثار و از خودگذشتگي مرزباناني كه شبانه روز در حفظ امنيت سرزمينشان در تلاشاند و گمنامانه به شهادت ميرسند، مورد بي توجهي رسانهها و هنرمندان واقع شده است و البته اين از اموري است كه پرداختن به آن در جهت ترويج فرهنگ ايثار و شهادت قابل تأمل است. در حوزه دفاع مقدس مضامين فراواني براي پرداختن به موضوع ايثار و شهادت وجود دارد و نهادها و ارگانهايي هم در جهت توليد آثاري با چنين موضوعاتي ايجاد شده اما با وجود چنين امكاناتي فعاليت در حوزه دفاع مقدس محدود به توليد چند فيلم و يا اجراي تعداد معدودي تئاتر و يا چند جلد كتاب شده است. با اين حال به نظر من فعاليت هنرمندان در اين چند سال اخير، تا حدي قابل قبول بوده چرا كه جوان امروز، نه تنها با مفاهيم ارزشمند دفاع مقدس احساس بيگانگي نمي كند، بلكه حتي در صورت شكلگيري جنگ، در صف مقدم دفاع از ميهن حضور پيدا خواهند كرد. هنرمندان در راه ترويج فرهنگ ايثار و شهادت همواره با مشكلاتي دست به گريبان هستند كه با حمايت هاي مسئولان قابل حل است. البته ايثار در معني لغوي خود به معناي پذيرفتن سختي به خاطر آسايش ديگران است، پس اگر هنرمندان ما در جهت ارايه اين مفاهيم دچار ناملايماتي هم شوند، بايد با تمام وجود به استقبال سختيها بروند.

حميدرضا آذرنگ
تئاتر مقاومت جشنواره اي هدفمند مي خواهد

براي پرهيز از اجراهاي كليشهاي در جشنوارههاي مناسبتي و به خصوص جشنواره تئاتر مقاومت فتح خرمشهر معتقدم تا پرورش و آموزشي دايمي نباشد، كار عميقي صورت نخواهد گرفت. ما نبايد به برگزاري يك جشنواره در يك مدت معين و براي يك مناسبت بسنده كنيم و تا سال بعد آن را رها كنيم، چرا كه برگزاري جشنواره هاي مناسبتي به طور قطع هيچ اتفاقي را در حوزه تئاتر مقاومت ايجاد نميكند. قرار بر اين بود كه چشمانداز جشنواره ها طوري تعريف شود كه سالهاي آتيشان تكميل كننده نقاط ضعف و قصور سالهاي گذشته باشد. تا به حال هيچ جشنوارهاي را نداشتهايم كه از برگزيدگانش حمايت كنند، كه بتوان گفت ما در جشنوارهاي كه برگزار كرديم، متون نمايشي توليد كرده و يا حداقل 10 هنرمند آموزش دادهايم. متأسفانه حمايتي كه براي هنرمندان فراغ بال ايجاد كند، وجود ندارد. سالهاي زيادي است كه جشنواره هاي متفاوت در كشور اجرا ميشود و با گذشت چند سال يا تمام ميشوند يا از رونق ميافتند، كه نمونه بارز آن جشنواره تئاتر دفاع مقدس است. اين جشنواره در 12دوره برگزار شد و در حالي كه داشت با جشنواره تئاتر فجر رقابت ميكرد، به يكباره منحل شد. چشم انداز و عملكرد مديران ما تنها به دليل ارايه آمار و تبليغات است و ما هرگز به فرآيند تكميل و تكامل يك حركت تا انتها فكر نميكنيم، چشم انداز درازمدت در تئاتر تعريف نميكنيم و در اولين برگزاري هم سعي ميكنيم بيشترين كيفيت را داشته باشيم تا نظر مسئولان جلب شود تا در جشنواره هاي بعدي بودجه بيشتر شود. بيشتر از دو دهه است كه از دفاع مقدس ميگذرد. سؤال اين است كه آيا در اين مدت علاقه مندان و كساني كه علاقه هنري و استعداد هنري دارند و جزو جانبازان و كساني كه جنگ تحميلي را تجربه كردهاند، وجود نداشتند تا بتوانند مفاهيم آن دوران را به درستي به ما منتقل كنند؟ ما حتي روي كساني كه حق به گردن ما دارند، سرمايه گزاري نكرديم و تعامل دو جانبهاي بين نسل فراموش شده و نسلي كه اكنون ميخواهد با هنر نمايش، آن روزگاران و تأثيرات جنگ را در روزگار حال تصوير كند، وجود ندارد.

مهرداد راياني مخصوص
ظرفيت مان را براي شنيدن حرف ها زياد كنيم

مسئله جنگ در طول اين سالها مورد توجه هنرمندان بوده است، اما به حاشيه و مسايل جانبي جنگ توجه نشده است. براي همين به نظر من با گذشت چندين سال از پايان جنگ تحميلي، تغيير مضامين و پرداختن به ابعاد ديگر دوران 8 ساله دفاع مقدس از شروط اساسي تئاتر دفاع مقدس است. براي آن كه بتوانيم سيستم ارتباطي مطلوب را ايجاد كنيم، بايد مقتضيات زماني و مكاني را در هر دوران بشناسيم. نمايشنامهنويس بايد دغدغههاي جنگ را شناسايي كرده و به آنها بپردازد. در اين دوران برخي از اين نمايشنامهها جنبه آموزشي، تحليلي و برخي نيز جنبه انتقادي داشتند. كارگردانان تئاتر در آغاز فعاليتهاي خود به دنبال فضيلتها و تحليل و سوژه هايي در حوزه دفاع مقدس بودند و هر يك از گروهها نيز بر اين اساس نمايشهايي را اجرا ميكردند. حوزه دفاع مقدس نيز جدا از مسايلي كه در زمان خود به آن ميپرداختند، يك سري مسايل دارد كه عواقب آن بعد از گذشت سالها از جنگ مشخص ميشود و اين خود سوژهاي بكر براي نمايشنامه نويسان و كارگردانان است. با اينكه موضوع و نمايشها به لحاظ پايهاي فرق نكرده اما ميتوان به آن رنگ و بوي جديد و شكلي خاص داد. كارگردانان حتي ميتوانند در يك دوران به زندگي جانبازان بپردازند و تضاد آدمهايي كه در اين دوران زندگي ميكنند را به روي صحنه آورند. همه مسايل شرايطي است كه با گذشت زمان تغيير ميكند و هنرمند ميتواند بهره كافي را در خلق اثر از آن ببرد. در طول اين سالها بيشترين توجه به مسايل جنگ بوده و حاشيه هاي جنگ در چند سال اخير نمود پيدا كرده است. به نظر من بايد اين بخش را تقويت كنيم و ظرفيت را براي شنيدن حرفها افزايش داده و نگاه كلان به اين برهه از تاريخ كشور داشته باشيم.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نمايشنامه هايي كه براي داوران نوشته ميشود
موضوعات مقالات :نمايشنامه و دفاع مقدس
بررسي جايگاه تئاتر دفاع مقدس در آثار توليد شده و مخاطبان آن در گفت و گو با محمود فرهنگ
با توجه به اينكه طي سالهاي بعد از انقلاب چندين جشنواره در حوزه دفاع مقدس برگزار شد، حتي آثاري نيز در اين رابطه روي صحنه رفت، با اين وجود آيا نمايشهاي اين حوزه توانسته است ارزشها و فرهنگ دفاع مقدس را به خوبي نشان دهد؟ به طور كلي جشنواره ها، ميداني براي ارائه ي تجربه هاي مختلف از آثار توليد شده در جشنواره است. از اولين دوره ي جشنواره ي دفاع مقدس كه به عنوان جشنواره ي «سنگر» در كرمانشاه برگزار شد و بعد جشنواره كل «چهره خندان بسيج» در سنندج كه متولياش انجمن دفاع مقدس بود، در نهايت بنياد حفظ آثار دفاع مقدس اين كار را ادامه داد. البته در جشنواره هاي فجر، از سال 60-61 بخشي با نام نمايش هاي دفاع مقدس يا جنگ مطرح شد كه چندي مسؤوليت آن بر عهده ي من بود. بايد گفت در كنار همه ي آثار، اين آثار ارايه ميشد. حتي در بخش مسابقه نيز شركت ميكردند. از آثار به يادماندني آن دوره ميشود كار رضا صابري را نام برد. با وجودي كه جشنواره ميتواند محلي براي معرفي كار و پيشرفت باشد، اما چرا اين اتفاق طي سالهاي برگزاري جشنواره هاي دفاع مقدس صورت نگرفت؟ جشنوارهها به طور معمول يك سري شايستگي هايي دارند، در كنار آن نيز فشردگي ها و سرعت كه به دليل اين مسايل ما شايد به دستآوردها و افق هايي كه در ذهن داشتيم دست پيدا نكرديم. در واقع در جشنواره ها، همه ي آثار پس از ارسال بازخواني و سپس ديده و براي مسابقه آماده ميشوند و هر كس كه به طور نسبي لياقت لازم را دارد، جايزه را دريافت ميكند. به همين جهت، شايد فرصت براي برنامه ريزي و آينده نگري و ايجاد ژانرهاي مختلف را ندهد. در اين ميان شايد بعضي از آثار، آن هم به صورت خودجوش به ژانري نزديك شدهاند يا تلاش كردهاند در مسيري قرار بگيرند، چه در بخش نمايشنامه نويسي و چه در بخش كارگرداني، اما اين خاصيت جشنواره باعث شد اين اتفاق بيفتد. چطور اين اتفاق در سالهاي اوليه ي جشنواره نيفتاد؟ علت آن را مي شود در اين نكته ديد كه در سالهاي اوليه كارها به افقهاي موردنظر نزديكتر بود. اما در سالهاي بعد رفته رفته به دليل دوري از اطلاعات و پژوهش واقعي جنگ، از افقها دور شد و جنبه ي ديگري پيدا كرد. اما اين تمام دلايل نميتواند باشد. بله، بخش ديگر به خود دست اندركاران بازمي گردد كه بايد دستي بر آتش داشته باشند. امروز اگر بخواهيم دوباره آن قصد را داشته باشيم، بايد هنرمندان با مطالعه و پژوهش در آثار منتشر شده در ادبيات داستاني، شعر و رمان هاي مرتبط، وارد اين عرصه شوند. بخش ديگر، ادبيات دفاع مقدس فاصله هاي زيادي با ادبيات داستاني رمان و به طور كل خود ادبيات دفاع مقدس داشت. شايد اين دوري بايد مرتفع مي شد كه اين اتفاق نيفتاد، اگر اين اتفاق مي افتاد، جشنواره دفاع مقدس تعطيل نمي شد. و دليل ديگر اينكه مخاطب يابي براي اين كارها وجود نداشت. چرا كه مخاطب ميدانست ممكن است با كاري تكراري روبرو شود. اين بزرگترين مشكل بود كه جشنواره هايي كه در استانها برگزار ميشد با آن روبرو بود و اين يكي از ضعفهاي عمده براي كارهاي دفاع مقدس بود؛ چرا كه تئاتر بايد مخاطب خودش را بياورد اما اين اتفاق صورت نگرفت. با توجه به اين مسايل، آيا فرم و محتواي موجود در انتقال فرهنگ و ارزشهاي دفاع مقدس شكل گرفت؟ به هر حال به نظرم تئاتر، تئاتر است. اينجا مضمون است كه تعيين ميكند، چه نوع سبك انتخاب شود و با چه شيوه اجرايي كارگردان كار خودش را ارايه دهد. البته طي سالهاي گذشته كساني بودند كه با تجربه در ژانرهاي مختلف تلاش كردند، تا فرمي را در تئاتر دفاع مقدس به وجود آورند و در آن كار كنند، اما به هر حال در آثار دفاع مقدس مضمون مهمترين بخشي است كه ميتواند با زبان ادبيات نمايشي و تكنيكهاي نمايشنامه نويسي، آثار ارزندهاي را داشته باشند. زماني هم كه بحث دستاوردها مي شود باز بحث مضمون مطرح ميشود نه سبك اجرايي. به هر حال مضموني كه در آثار ارايه ميشود كمي از افقها دور ميشود كه در اينجا اگر بخواهيم بررسي كنيم متوجه ميشويم يا تماشاچي باور نميكند يا آنقدر مصنوعي است كه به درد كار پژوهشي هم نمي خورد. در حالي كه بايد نزديك به واقعيتها باشد تا تماشاگر خودش را به اين باورپذيري نزديك كند و ارتباط برقرار كند. نكته بعدي اين است كه اگر امروز بخواهيم نمايش دفاع مقدس كار كنيم، بايد به نسل امروز توجه كنيم كه با نسل دهه 60، 70، 75 بسيار متفاوت است. براي مثال زماني كه نمايش از خاك تا افلاك به من پيشنهاد شد گفتم براي ارايه و سخن گفتن از موضوع هاي بزرگ، ابزار بزرگ نيز بايد در اختيار داشت. زماني هم كه كار اجرا شد، پربينندهترين كار دفاع مقدس شد. در آن كار زماني كه مخاطب را نگاه مي كرديد مي ديديد كه از هر نسلي در سالن حضور دارند و با كار ارتباط برقرار ميكنند. دليل آن را در چه ميشود ديد؟ استفاده كردن از تمام امكانات و تمهيدات در يك اثر تا همه ذوقها و علاقه هاي چند نسل در آن ديده شود. اما در جشنواره ها به دليل شتابي كه خاصيت آن است، بحث مخاطب يابي از دست ميرود. به نظر مي رسيد ما در اين سالها ميبايست دست به توليد آثار فاخر در زمينه دفاع مقدس مي زديم آثاري كه الگويي براي جوانان باشد تا بدانند اگر كاري را ميخواهند انجام دهند الگويي وجود دارد اما اين اتفاق و فرصت پيش نيامد و آثار توليدي آن قدر زياد نبود تا بتوان از روي آن الگويي برداشت كرد. چرا به جاي برگزاري تئاتر، روي كارهاي اجرايي در طول سال برنامه ريزي صورت نگرفت. تا به قول شما يك كارگردان جوان يا نمايشنامه نويس جوان با اين الگو روبرو شود؟ ما هم در سالهاي گذشته، در جلساتي كه برگزار ميشد گفتيم، به جاي برگزاري جشنواره ميتوان در طول سال كارهايي مرتبط با دفاع مقدس را توليد و اجرا كرد. چراكه اين مسئله باعث ميشود تئاتر دفاع مقدس به عنوان يك گونه ي تازه و جديد ديده نشود. اما نمايشهاي دفاع مقدس در مسير تئاتر كشور ميتواند جايگاه خود را پيدا كند. مانند تمام ژانرهايي كه در حال حاضر كار ميشود. در صحبتهاي شما اشاره به ژانر بود، آيا تئاتر ايثار و شهادت در ايران توانسته به يك ژانر هنري تبديل شود؟ اگر ادبيات نمايش جهان را مورد توجه قرار دهيد، ميبينيد، به دليل جنگهايي كه اتفاق افتاده و كشورهاي زيادي در اين رابطه با آن درگير بودهاند، آثار ارزشمند و بزرگي توليد شده است. پس اين نوع كار، كار جديدي در عرصه ي تئاتر نبوده و در تمام كشورهايي كه به نوعي درگير جنگ بودهاند وجود داشته. اما در كشور ما جنگ مقاومت بود، چرا كه جنگ ما جوهره ديني داشته و اين نگاه جديدي را در اين عرصه باز ميكند و اين تفاوت بنيادي چنين زمينهاي است. با اين اوصاف بايد با آثار زيادي روبرو شويم؟ پيش بيني ميشد آثار توليد شده پس از جنگ و در زمان صلح، آثار ارزشمندي باشد. اما ما ميبينيم اگر جشنواره عاشورا و دفاع مقدس تعطيل شود، هيچ اثري توليد نميشود و حتي به بوته فراموشي سپرده ميشود. در حالي كه براي همه كشورهايي كه زماني در جنگ جهاني دوم بودهاند، اين رسالت بر دوش همه هنرمندان كشور بود كه آثار ماندگاري را توليد كنند و ما خيلي به آنها تأسي ميكنيم. به نظر من براي ماندگاري اين رسالت، وظيفه بر دوش نمايشنامه نويساني است كه در اين زمينه كار و آنها را ماندگار و به نسل بعدي انتقال مي دهند. متأسفانه بيشتر كارهايي كه براي جشنواره شركت ميكنند تنها براي داور نوشته ميشود و اين مسئلهاي است كه بيشتر كارگردانان جوان به آن توجه دارند.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش رسانه ها و خبرنگاران در انتفاضه فلسطين
منابع : 2009/12/08
نويسنده :  منيژه زماني
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
رسانه ها چه نقشي در انتفاضه فلسطين ايفا مي كنند؟
خلاصه مقاله: در اين مقاله، ابتدا پايگاه هاي مطبوعاتي صهيونيسم معرفي مي شود و از نخستين نشريه اي كه در آمريكا به نام صهيونيست منتشر شد صحبت به ميان مي آيد. در بخش دوم مقاله »انتفاضه فلسطين و كلكسيون انگاره رسانه هاي غرب « مفهوم انگاره سازي و نقش آن از سوي رسانه هاي غربي در ترسيم چهره مثبت از رژيم صهيونيستي و تعقيب جريان مقاومت انتفاضه و فرهنگ ايثار و شهادت طلبي توضيح داده مي شود. در بخش سوم مقاله نيز نقش رسانه ها در انعكاس قيام انتفاضه فلسطين مورد ارزيابي قرار مي گيرد. اين مقاله، جايگاه و تأثير رسانه و تبليغات را در تقويت و تضعيف فرهنگ و روحيه ايثار و شهادت نشان مي دهد و تلاش گسترده رسانه هاي غربي را براي تضعيف انتفاضه و شهادت طلبي در مقاومت و ايستادگي در برابر رژيم صهيونيستي را بيان مي كند.
مقدمه
تبليغات و اطلاع رساني در عصر كنوني از اهميت به سزايي برخوردار است و مي توان از آن به عنوان يكي از برنده ترين سلاح ها در پيشبرد اهداف اعم از سياسي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي و ... ياد كرد. اهميت رسانه ها بيشتر از جهت تأثير آنها بر نظام اجتماعي و نيز پذيرفتن اثر از آن نظام است و با پيشرفت علوم و تكنولوژي فن اطلاع رساني نيز پيشرفت كرده، روش هاي جديد و متعددي كشف شد و علم اطلاع رساني به عنوان پايه و اساس علوم جديد به شمار آمد.
بررسي رسانه ها در هر جامعه، قابل تفكيك از بررسي نظام سياسي و زيربناي اقتصادي و اجتماعي آن جامعه نيست و رسانه ها، ارتباطي تنگاتنگ با نظام سياسي و اجتماعي هر جامعه دارند تا جايي كه به منظور انجام هرگونه كودتا يا تحرك مردمي، تصرف راديو و تلويزيون يا هر منبع تبليغاتي ديگر توسط مخالفان وضعيت موجود، اولين هدف به شمار مي رود.
ميزان تسلط بر رسانه ها و مراكز اطلاع رساني در كشورهاي مختلف متفاوت است كه در اين راستا مي توان به وجود بندهاي قانوني، فشارهاي سياسي يا اقتصادي و نيز عوامل تأثيرگذار داخلي كه مرتبط با طبيعت مؤسسات رسانه اي از ناحيه ساختار تشكيلاتي و كادرهاي رسانه اي آن است، اشاره كرد. به عنوان مثال در ارتباط با رسانه هاي كشورهاي عربي، كنفرانس سران كشورهاي عربي در اولين اجلاس خود در ژانويه سال 1964 كه تهاجم تبليغاتي رژيم صهيونيستي بر عليه جهان عرب رو به افزايش گذاشته بود و تهاجم تبليغاتي وسيعي به منظور گمراه كردن افكار عمومي به هدف تغيير مسير آب هاي نهر اردن صورت مي گرفت، با صدور تصميمي، اين امر را معالجه كرد و موجب شد سران عرب يقين پيدا كنند كه سلاح تبليغات، سلاح مهمي در رويارويي با خطر صهيونيسم است.
در بخش دوم اين قطعنامه آمده است؛ كشورهاي عربي بايستي براي معالجه ابعاد سياسي، اقتصادي و تبليغاتي، برنامه هاي لازم را تدوين نمايند... «
اين امر بيانگر آن است كه تبليغات در كشورهاي عربي و اسلامي، در سايه پيشرفت تكنولوژي و تهاجم سياسي، اقتصادي و نظامي بر ضد آن جهت ياري رساندن به سياست خارجي اقدامي مطلوب و مهم است.
متأسفانه در شرايط كنوني علي رغم اعتماد كامل به اهميت سلاح تبليغات و رسانه ها در كشورهاي عربي و اسلامي، به جز دستيابي به يك توافق اصولي در خصوص تأييد قضيه فلسطين به صورت كلي، از عدم تدوين يك سياست تبليغاتي متحد جهت خدمت به قضاياي اساسي رنج مي برند. اين در حالي است كه امپراطوري رسانه اي رژيم صهيونيستي با بهره گيري از تمامي عوامل و امكانات تهاجم همه جانبه اي را بر عليه مردم فلسطين و حاميان آن و در جهت تحريف حقايق به منظور خاموش كردن شعله هاي فروزان انتفاضه مسجدالاقصي آغاز كرده است. به همين منظور، در ادامه نقش رسانه ها و خبرنگاران را در انتفاضه فلسطين بررسي مي كنيم.
ردپاي گرگ در مطبوعات
نخستين نشريه اي كه در آمريكا به نام صهيونيست ها منتشر شد، روزنامه برج مراقبت صهيونيسم نام داشت كه آن را يك تاجر يهودي به نام شارل بارزسل تأسيس كرد.
آغاز قرن بيستم، شاهد جهشي وسيع در انتشار مطبوعات آمريكايي بود، به طوري كه در سال 1914 تعداد نشريات روزانه و هفتگي به 1500 روزنامه رسيد. اما اين تعداد به هنگام جنگ جهاني اول و سپس جنگ جهاني دوم رو به كاهش گذاشت. برخي از روزنامه هاي امريكايي به دليل وسعت انتشار، روي افكار عمومي غرب به ويژه افكار عمومي امريكا تأثير به سزايي داشتند كه روزنامه وال استريت ژورنال در سال 1981 در رأس مطبوعات امريكا قرار گرفت. تيراژ اين روزنامه در آن سال به يك ميليون و 950 هزار نسخه مي رسيد و در سال 1982 نيز با همين تيراژ منتشر مي شد. روزنامه ديلي نيوز با تيراژ يك ميليون و 600 هزار نسخه در روز در مرتبه دوم قرار گرفت.
با وجود اينكه اين دو روزنامه به صهيونيسم روي خوش نشان مي داد، همواره سعي داشتند بر آنها سيطره پيدا كنند. شركت برادران وارنر كه در تملك خاندان يهودي وارنر است، بار ها تلاش كرده است نام و سهام »ديلي نيوز « را خريداري كند.
در حال حاضر، در امريكا هر صبح 339 نشريه از چاپخانه خارج مي شود. در نميروز نيز 17 نشريه ديگر و غروب هر روز يك هزار 403 نشريه به دست خوانندگان امريكايي مي رسد. به عبارتي، روزانه چاپخانه هاي امريكا تعداد 1759 روزنامه منتشر مي كنند.
علاوه بر اين تعداد هر يكشنبه 688 نشريه ديگر در 52 ميليون نسخه چاپ و در نواحي مختلف امريكا توزيع مي شود. تعداد مجلات هفتگي امريكا نيز به حدود 800 مجله مي رسد و افزون بر اين تعداد، حدود 22 هزار نشريه ديگر به صورت فصلي يا گاهنامه به چاپ مي رسد.
در ابتدا به نظر مي رسد اين تنوع گسترده در چاپ نسخه هاي مطبوعاتي (روزانه بالغ بر 60 ميليون نسخه) نشان دهنده آزادي مطبوعات و عدم انحصار آنها در امريكاست، اما كنترل مستقيم يا غيرمستقيم صهيونيست ها بر موسسه هاي انتشاراتي و مطبوعاتي، اين فرضيه را ابطال مي كند. روزنامه هاي مخصوص صهيونيست ها كه در آمريكا تاكنون منتشر شده، بالغ بر 244 روزنامه است كه 158 روزنامه آن به زبان انگليسي منتشر مي شود. تيراژ اين روزنامه ها به طور تقريبي به 4 ميليون نسخه مي رسد. علاوه بر آنكه مجلات صهيونيستي ديگري نيز وجود دارد كه از نام آنها، وابستگي شان به صهيونيسم معلوم است، مانند: زادسا، جويشپ رس، نشنال جويش.
جرايد و مجلات آمريكايي به گونه اي كه اسراييل به خاورميانه نگاه مي كند، به اين منطقه مي نگرد. همچنانكه انتشار آنها از نظر كمّي و موضوعي تماماً در جهت منافع صهيونيستي و بر ضد مسلمانان مبارز است.
يكي از نشرياتي كه نقش عمده اي در انحراف افكار عمومي جهان به نفع صهيونيست ها دارد، نشريه كانن( Canon ) است. اين نشريه نتيجه برنامه ريزي مبلغان صهيونيستي است و هدف آن نابود كردن مقاومت مسلمانان در برابر رژيم صهيونيستي به شمار مي رود. برخي از مهمترين روزنامه هايي كه تحت نفوذ، كنترل و سيطره صهيونيسم در جامعه آمريكا قرار دارند، به شرح زير است:
نيويورك تايمز
يكي از مشهورترين روزنامه هايي كه سيطره صهيونيست ها بر آن سابقه ديرينه دارد، روزنامه نيويورك تايمز( New York Times ) است. اين روزنامه كه بزرگترين روزنامه در ايالت متحده و حتي در جهان است، تقريباً در امريكا و تمام منازل، موسسه ها و اداره هاي دولتي وارد مي شود و مرجع اطلاعات گرفته شده از ايستگاه هاي راديويي و تلويزيوني است. نام اصلي آن نيويورك ديلي تايمز است.
اين روزنامه در سال 1841 ، توسط هنري جي رانموند( 1869 – 1820 ) و شريكش جرج جونس 1811 ) تأسيس، اما به دليل بحران مالي، در – 1891) سال 1896 توسط آدولف لوش، يهودي روسي الاصل، خريداري شد. پس از خريد اين روزنامه توسط اين يهودي، به دليل افزايش شديد آگهي هاي تجاري آن، بار ديگر شكوفايي خود را به دست آورد.
نيويورك تايمز در روزهاي نخست تأسيس خود ديدگاه صهيونيست ها را درباره فلسطين ترويج مي كرد. اين روزنامه از آغاز به نظريات صهيونيست ها روي خوش نشان مي داد. به عنوان نمونه جيم وايزمن كه بعد ها رييس جمهور اسراييل شد، در شماره 2/ 4/ 1923 اين روزنامه مقاله اي نوشت.
در اين مقاله آمده بود كه خبرهاي ناآرامي در ميان اعراب و فلسطين، مبالغه آميز است و اصل ماجرا مشاجراتي بي اهميت به شمار مي رود.
او با اين مقاله مي خواست تلويحاً بگويد كه اغلب اعراب فلسطين با مهاجرت يهودي ها به كشورشان و سكونت در آن مخالفتي ندارند. سيطره صهيونيست ها بر نيويورك تايمز تا به امروز ادامه دارد. هم اكنون خانواده هاي يهودي سولز برگر از اقوام و نزديكان آدولف اوش(يهودي روسي الاصل) مالكيت اين روزنامه را در اختيار دارند. مهمتر از همه اين كه شركت نيويورك تايمز اخبار بيش از 500 موسسه مطبوعاتي و خبري را پخش مي كند.
در حال حاضر آرتور اوش سولز برگز، نوه دختري اوش و شريك يهودي الاصلش، موليوس آدلر انحصار شركت نيويورك تايمز را در اختيار دارند. طبق آمار اي بي سي در سال 1978 ، تيراژ اين روزنامه 78 هزار و 714 نسخه بود كه در سال 1981 به 930 هزار نسخه افزايش يافت. در حال حاضر تيراژ آن بيش از يك ميليون نسخه است.
واشنگتن پست
اين روزنامه به لحاظ گستردگي، تيراژ و تمكين در برابر سيطره صهيونيسم در آمريكا پس از نيويورك تايمز در مرتبه دوم قرار دارد. اين روزنامه به دليل استقرار دفتر روزنامه نگاري آن در پايتخت آمريكا از يك سو و انتشارش در درون محافل و دستگاه هاي حكومتي آمريكا از اهميت قابل توجهي برخوردار است. واشنگتن پست در سال 1877 از سوي استيون هات چيز، پايه گذاري شد و در سال 1905 جان مك. لين آن را خريداري كرد. پس از ورشكسته شدن روزنامه در سال 1933 ، يك سرمايه دار يهودي به نام يورگن مابر از فرصت بحراني مالي جان مكلين صاحب اين روزنامه استفاده و آن را به مبلغ ناچيزي خريد.
وي روزنامه تايمز هرالد واشنگتن را نيز كه با بحران مالي رو به رو بود، خريداري كرد. ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه عمليات روزنامه هاي نيويورك تايمز، واشنگتن پست و تايمز لندن حالتي مشابه داشته است.
به اين شكل كه اين روزنامه ها محاصره تبليغاتي شده و وقتي در مرز ورشكستگي قرار مي گرفتند، صهيونيست ها آن را با بهاي نازل خريداري مي كردند. در حال حاضر، در كنار كاترين كه سهام دار اصلي و رييس هيأت مديره اين روزنامه است، لاري.ج، اسراييل يهودي به عنوان مدير اجرايي انجام وظيفه مي كند.
واشنگتن پست به يك نويسنده آمريكايي به نام ژوزف كرافت كه به گرايش هاي صهيونيستي اشتهار كامل دارد، مجال زيادي براي نوشتن داده است. درونمايه مقالات اين نويسنده اصولا ضديت با دين اسلام و هويت اعراب است. وي در يكي از اين مقالات نوشت: اسلام دين عقب ماندگي و ركود است و همين باعث شده كه جامعه اسلامي نتواند چرخ خود را به جامعه متمدن غرب برساند.
در سال 1981 تيراژ اين روزنامه به 620 هزار نسخه در روز رسيد. اين مؤسسه در حال حاضر مجله نيوزويك( News Week ) را نيز به اضافه چند روزنامه و ايستگاه هاي فرعي تلويزيوني در ايالت هاي ميشيگان، فلوريدا و كنتاكي در اختيار دارد. همچنين با همكاري موسسه نيويورك تايمز، روزانه براي بيش از 40 كشور جهان مجله و روزنامه آماده پخش دارد.
انتفاضه فلسطين و انگاره سازي رسانه هاي غرب
انگاره سازي درباره اشغال فلسطين و تجاوز به مردم آن سرزمين يكي از استراتژي هاي اصلي صهيونيسم و دولت هاي پشتيبان آن در غرب است. اين انگاره سازي كه در اصل از طريق رسانه ها عمل مي شود، با آغاز انتفاضه فلسطين دچار بحران شده و سياست گذاري قبل و استراتژي صهيونيسم را با بنب ست مواجه كرده است.
تقريبا در سال 1993 ميلادي ياسر عرفات رهبر سازمان آزادي بخش فلسطيني و اسحاق رابين نخست وزير اسراييل هر دو به عنوان(مردان سال) از طرف مجله تايم آمريكايي شناخته شدند. اين تبليغات به دنبال امضاي قرارداد دو جانبه اسراييل و سازمان آزادي بخش فلسطين كه در 13 سپتامبر آن سال صورت گرفت، شروع شد و براي اولين بار رهبر فلسطيني ها با يك انگاره و تصوير مثبت و موافق در ميان دولتمردان غرب، به ويژه امريكا و رسانه هاي آنها ظاهر شد.
چطور شد كه ياسر عرفات، كسي كه به مدت چندين دهه به عنوان رييس تروريست هاي فلسطين مورد سرزنش و حمله دولتمردان و رسانه هاي غرب قرار گرفته و آزادي عبور و مرور و حركت او محدود بود، ناگهان به عنوان يك قهرمان بين المللي و يك شخصيت سياسي در كاخ سفيد در مقابل دوربين رسانه هاي جهاني اعلام وجود و مشروعيت پيدا كرد؟
براي آگاهي، مطالعه و درك اين جريان مخدوش اطلاعاتي و صوري و انگاري، لازم نيست كه به تحليل محتويات و پوشش رسانه هاي غرب در اين مورد بپردازيم؛ زيرا رسانه هاي جمعي به صورت ضلعي در مثلث دولتمردان، فرهنگيان و روزنامه نگاران، در سطح ملي و جهاني، نقش اساسي در كنترل افكار عمومي و نخبگان بازي كرده و در عصر ما ابزار و آلات، زيرساخت ها و تسليحات شست وشوي مغزي را تشكيل مي دهند.
يك تصوير يا انگاره، مجموعه تركيباتي است كه موضوع آن را در خود گرد آورده و به اصطلاح كلكسيون عكس هايي شود كه ما در مغز و ذهن مان در مورد حقيقت ها و ابعاد مختلف آن داريم.
يك انگاره تماس شاخص هايي است كه يك فرد درباره يك شي و يك پديده تصور مي كند. ما انگاره هاي مختلفي در مغز داريم و همه آنها با يكديگر ارتباط داشته و بر يگديگر تأثير دارند. انگاره ها و تصاوير رسانه هاي غرب درباره فلسطين و فلسطيني ها بايد از اوايل دهه 1940 ميلادي و با سال هاي پاياني جنگ دوم جهاني مورد مطالعه قرار گيرد. در اينجا ما با دو نوع تغييرات كلي در انگاره سازي سروكار داريم: نخست تصاويري كه ناپديد شد و سپس تصاوير و شبهاتي كه آفريده شد.
تصاويري كه ناپديد شد
با پيروزي صهيونيست ها در مه 1948 و با تأسيس رژيم غاصب اسراييل، در مرحله اول نه تنها اسم(فلسطين) از نقشه جغرافيايي غرب پاك شده، و به جاي آن نام اسراييل نگاشته شد، بلكه در پوششي كه رسانه هاي غرب به مسئله فلسطين دادند، به تدريج نام فلسطين به عنوان يك سرزمين مستقل و تاريخي كه فرهنگ ها و مليت ها و نظام هاي مختلفي را در طول چندين هزار ساله تاريخ پشت سر گذاشته بود از صفحات و محتويات رسانه ها و گفتمان نخبگان غرب حذف شد. در درجه دوم و به موازات اشغال و تقسيم فلسطين و تجزيه آن، نام فلسطين با جريان قيموميت و امپراتوري انگليس آميخته و با شناسايي و ورود رسمي اسراييل به سيستم سازمان ملل متحد به عنوان يك دولت داراي سرزمين، مليت فلسطيني ها را نيز كمرنگ كردند و به تدريج در رسانه هاي غرب، آنها را به لفظ »مردم « و »آوارگان و پناهندگان « فلسطيني تبديل كردند.
در اواخر دهه 1940 در رسانه هاي غرب نه تنها سرزمين هاي مستقل و كشوري كه با مرزهاي جغرافيايي و سياسي معيني به نام فلسطين باشد وجود نداشت، بلكه مفهوم مليت فلسطين نيز به كلي در غرب از زبان ها افتاد.
مرحله سوم در انگاره سازي هاي غرب، ناديده گرفتن، حذف و ناپديد شدن تدريجي هويت اسلامي فلسطين و فلسطيني ها بود. بدين ترتيب هويت تمامي فلسطين در هر سه بعد جغرافيايي، ملي و اسلامي آن مخدوش و ناديده گرفته شد و پوشش و تأكيد رسانه هاي غرب متوجه اسراييل ( كه به عنوان يك پديده جغرافيايي، سرزميني براي مليت يهود و نظامي سياسي ديني يهودي در بستر ملي گرايي صهيونيستي رشد و نمو كرده بود) شد. در طول دهه 1920 و 1930 ميلادي صهيونيسم و جنبش صهيونيستي يكي از موضوعات مهم رسانه هاي غرب را تشكيل مي داد، ولي اين جنبش ملي گرايي يهود با اشغال فلسطين و جنگ هاي 1948 ميلادي با جنبش هاي آزاديخواهي و ضداستعماري ممالك اسلامي خاورميانه و آفريقاي شمالي كه تحت سلطه كشورهاي اروپايي بودند، همزمان شد.
مرحله چهارم در انگاره سازي رسانه هاي غرب، عدم توجه آنها به تجاوزكاري صهيونيست ها، حذف تدريجي واژه صهيونيسم از گفتمان و سخن پراكني هاي خود و استعمال مفهوم »ملت سازي« ، »وطن سازي، براي قوم يهود « و »بازگشت يهوديان به سرزمين تاريخي « بود.
مرحله پنجم اين انگاره سازي با حذف جامعه مسيحيت از فلسطين و الحاق آن به فرهنگ يهوديت و صهيونيستي شروع مي شود.
از برخي جهات، پس از تأسيس نظام اسراييل، تنوع فرهنگي فلسطين به عنوان يك سرزمين تاريخي، به تدريج در رسانه هاي غرب تقليل يافت. در سال هاي بين 1946 تا 1949 ، به مدت سه سال، عنوان فلسطين از طرف مجله كثيرالانتشار آمريكايي استعمال نشد و به جاي آن، فلسطيني ها هميشه تحت عنوان »اعراب فلسطين «، »عرب هاي فلسطين «،» اعراب ساكن فلسطين « و يا »متعلق به فلسطين « در مقالات و گزارش هاي اين مجله ذكر شدند. از سال 1950 تا 1960 ميلادي اغلب رسانه هاي امريكا بطور كلي غرب، فلسطيني ها را تحت عنوان »اردني ها ،« »اعراب غيراردني « و يا »اعراب اسراييلي « ذكر كرده اند.
تصاوير و شبهاتي كه آفريده شد
يكي از تصاوير و شبهات بزرگي كه پس از تأسيس رژيم صهيونيستي در فلسطين آفريده شد، »ملي كردن « مسئله اسراييل به عنوان دستور روز در امور داخلي و خارجي برخي ازكشورهاي غربي به ويژه آمريكا بود. با توجه به حمايت شديدي كه صهيونيست ها از دولت امريكا كسب كردند، از آغاز تأسيس اسراييل به عنوان يك نظام »ملت-دولت « مسئله مربوط به اسراييل استقرار و تحكم آن و وابستگي اين رژيم، در دستور واشنگتن قرار گرفت.
اخبار مربوط به اسراييل و مطالب مربوط به اختلاف صهيونيست ها با ديگران از جمله مسلمانان و اعراب در اخبار و صفحات اختصاص داده شده به امور داخلي و ملي افريقا ظاهر شد و كمتر صورت بين المللي و خارجي به خود گرفت، مثل آن كه اسراييل، استان و ايالتي از ايالت متحده آمريكا به شمار مي رود. مخاطبان رسانه هاي غربي، به ويژه آمريكا بدون اينكه خود، آگاه باشند مسايل مربوط به اسراييل را جزو مسايل داخلي و ملي خويش مي شمردند. اين روش پوشش و انگاره سازي تا امروز ادامه دارد. همزمان با اين پديده، تصوير بزرگ و دومي از فلسطين در رسانه هاي غرب آفريده شد و آن مسخ سرنوشت فلسطين و فلسطيني ها به مفهوم و پديده جديدي به نام »اختلاف اعراب و اسراييل « بود. در اين شبهه افكني كه ابعاد اسلامي قضيه فلسطين بي اهميت است، آنچه مهم است موضوع مليت و نژاد عرب در مقابله با مليت و نژاد يهوديت و در نتيجه صهيونيست است.
در ممالك اسلامي و در رسانه هاي مسلمان، برعكس تجاوز صهيونيست ها به مردم فلسطين، تجاوز عليه مسلمانان و حمله عليه اسلام شمرده مي شد و بسيج و كمك به فلسطين از روزهاي نخستين جنگ هاي 1948 ، هميشه تحت عنوان ياري به برادران وخواهران مسلمان صورت مي گرفت و نه الزاما به خاطر عرب بودن فلسطيني ها. تصوير و انگاره »اختلاف و جنگ بين اسراييل و عرب «، تصوير تصادم و كشمكش »يك كشور به نام اسراييل « با همه اعراب بود، محور قوميت گرايي وشبهه افكني قرار مي گرفت.
تجاوز صهيونيست ها به فلسطين و اشغال قسمت اعظمي از اين سرزمين كه منجر به تأسيس رژيم اسراييل شد، آغاز مصيبت فلسطيني ها و شروع جرياني است كه در تاريخ معاصر به عنوان »آوارگان و پناهندگان فلسطين « ضبط شده است. اخراج مردم فلسطين و مهاجرت آنها از سرزمين خود و حركت اجباري و سكونت موقت آنها در كشورهاي مجاور عربي و در فلسطين اشغالي و زندگي نامعلوم در اردوگاه ها و چادرهاي موقتي، همه شرايط لازم براي تصويرسازي امت و ملت فلسطين را به عنوان »آوارگان و پناهندگان « در رسانه هاي غرب فراهم كرد.
تصوير غرب از مردم فلسطين به طورعمومي از اين تاريخ به بعد تصوير مردم و گروهي است كه هويت تاريخي نداشته، بلكه قرباني »اختلاف و جنگ هاي اعراب و اسراييل « شده و معمولاً فقير و فاقد بهداشت، تعليم و تربيت و آموزش رسمي و مدرن هستند.
اين سراشيبي تصويري فلسطيني ها، دقيقاً با صعود تصوير اهل و قوم يهود به سرزميني به نام اسراييل، همزمان و هم سال است؛ سرزميني كه جنبه كشاورزي، صنعتي، تكنولوژي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي اش در رديف اروپا و امريكا قرار خواهد گرفت.
اين دومين تصوير و انگاره بزرگ از فلسطيني ها، به خوبي از محتويات رسانه هاي يهود به نام »آبراهام گرينبرگ « است كه با همسر خود »ذهوا « كوشش دارند به »سرزمين قول داده « و آرزوي خود كه اسراييل يا فلسطين اشغالي باشد حركت كنند و اين در حالي است كه به نوشته اين مجله 300 هزار عرب وحشت زده و هراس خورده در نتيجه موفقيت هاي نظامي اسراييل از خانه هاي خود در فلسطين فرار مي كنند.
شبهه افكني بعدي و تصوير سوم از فلسطيني ها در رسانه هاي غرب، نقاشي مردم فلسطين به عنوان يك اجتماع بدون رهبر و انگاره سازي مليت يهود به عنوان يك جامعه رهبري شده اسراييل است. يك مطالعه تحقيقي درباره »رهبري فلسطيني ها و رسانه هاي آمريكا « نشان داد كه »بي صدايي آوارگان فلسطيني « با غيبت رهبران آنها در مطبوعات آمريكا شدت پيدا مي كند و اين در حالي است كه مخاطبان امريكايي مرتب از رهبري صهيونيست ها آگاهي پيدا مي كنند. نام هاي خايم ويزمن و ديويدبن گوربن، از رهبران صهيونيستي هنوز به گوش آمريكايي ها آشناست. در مطبوعات امريكا تأكيد روي »قهرماني و پيروزي صهيونيست ها « و »تضعيف روحيه فلسطيني ها و اعراب « است.
مطبوعات و رسانه هاي آمريكا در هماهنگي با دولتمردان واشنگتن، لندن و پاريس و با كمك و فعاليت صهيونيست ها يك رشته تبليغات عليه ملي گرايان اعراب آغاز مي كنند و در اين راه، مسئله فلسطين نيز همراه با تصوير بزرگي است كه از غرب، از اعراب و رهبران آن در حال مخلوط شدن است.
تحت اين شرايط است كه بعد چهارم انگاره سازي رسانه ها در مورد فلسطين جامه عمل مي پوشد. رسانه هاي غرب از آغاز اين مدت تا شروع جنبش انتفاضه در دهه 1980 ، مردم فلسطين را به سه گروه تقسيم بندي مي كنند، فلسطيني هاي عرب، فلسطيني هاي مسيحي و اسراييلي هاي عرب.
رهبران عرب مورد خشم غرب، در اين تصوير با رهبران فلسطيني در يك رديف قرار دارند. همگي سركش، ياغي و ديكتاتور هستند؛ بجز ملك حسين اردن كه از نظر رسانه هاي آمريكا »بي عقلي او كمتر از ساير رهبران عرب « است.
مرحله پنجم انگاره سازي رسانه هاي غرب از فلسطين با جنگ اسراييل يا اعراب در سال 1967 ميلادي شروع شد و به مدت دو دهه يعني تا 1987 ميلادي كه جنبش انتفاضه آغاز شد ادامه پيدا كرد. تصوير رسانه هاي غرب در اين دو دهه از فلسطيني ها يك تصوير دو لبه بود؛ آوارگان تروريست. در حاليكه تصوير آوارگان حكايت از يك گروه پراكنده، منزوي و محتاج بود، انگاره تروريست برعكس ابعاد تجاوز، حمله، سركشي و غيرانساني داشت. عناوين »چريك هاي فلسطيني« ، »كماندوهاي فلسطيني « و »تروريست هاي فلسطيني « صفحات روزنامه و تلويزيون غرب را پر كرد.
با اينكه در سال 1979 ميلادي قرارداد صلح بين اسراييل و مصر در كمپ ديويد به امضا رسيد ولي دولت هاي غربي و رسانه هاي آنها، رهبران و سازمان هاي آزادي بخش فلسطين را غيرقانوني، تروريستي و نامشروع ناميدند. با پايان دهه 1970 تصوير فلسطين و فلسطيني ها در رسانه هاي اصلي غرب و به ويژه امريكا ترك خورده و دو نيمه شده بود. افكار عمومي غرب به تناقضات پوشش رسانه ها درباره فلسطين به تدريج آگاهي پيدا مي كرد. چگونه آوارگان بي صداي دهه هاي قبل به كماندو ها و رباينده هاي هواپيما در سطح بين المللي تبديل مي شوند؟ سوالي است كه بايد به آن پاسخ داد.
عمليات نظامي و چريكي فلسطيني ها كه براي آگاهي و بيدار كردن افكار عمومي دنيا از وضعيت اسف آور و مصيبت زده آنها شروع شده بود، گرچه حاميان زيادي در غرب به وجود نياورد، ولي براي اولين بار تناقضات و دورويي دولتمردان و رسانه هاي غرب و سياست هاي آنان را برملا كرد. انقلاب اسلامي ايران بهترين نمونه تأثير يك واقعه بر ذهنيات و تصورات جهان بيني ها، در برهه اي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بروز مي كند.
با اينكه در سال 1974 ميلادي در كنفرانس اتحاديه عرب كه در شهر رباط در مغرب تشكيل شده بود، سازمان آزاديب خش فلسطين به عنوان نماينده مشروع فلسطيني ها اعلام شد و فعاليت فلسطيني ها در سازمان ملل و محافل ديپلماسي افزايش يافت، با اين حال دولت آمريكا و رژيم اسراييل از شناخت اين سازمان خودداري كرده و آن را »تروريست « ناميدند. دولتمردان غرب و رسانه هاي اصلي غرب با انگاره سازي متداول كه به موازات تبليغات صهيونيست ها صورت مي گرفت امكان هرگونه مذاكره و گفت وگو را با فلسطيني ها مسدود كردند.
اشتباه بزرگ رهبري فلسطين در دهه هاي 1940 تا 1980 ميلادي در استراتژي و فعاليت هاي سياسي خود اين بود كه به جاي اين كه تشكيلات و اهداف خود را در چارچوب فرهنگ و چالش هاي اسلامي سازمان دهند، به دنبال ملي گرايي و ايدئولوژي هاي سكولار (غيرديني) بودند. اين استراتژي دو ضرر بزرگ براي رهبري فلسطين داشت:
در مرحله اول عدم تكيه به محور اسلامي مبارزات فلسطين، جنبش هاي اين سرزمين را در دو قطب )جنگ سرد( شرق و غرب كه آمريكا و شوروي سابق باشد قرارداد و مبارزات و خواسته هاي فلسطيني ها را با ايدئولوژي هاي قومي و ملي اعراب و نه مسلمانان جهان مخلوط كرد.
در مرحله دوم، در حالي كه صهيونيست ها و رژيم اسراييل با كسي كه با يهوديت و دين يهود بستر وسيعي از جنبه هاي سياسي و فرهنگي و مذهبي به عمليات و تبليغات خود داده بودند. رهبري فلسطين با ديدگاه هاي سكولار و عربي خود فرصت بسيج حمايت جهان اسلام را از دست داد و بعضي از زمامداران ممالك اسلامي، مانند شاه ايران به عذر اين كه مسئله فلسطين يك اختلاف اعراب و اسراييل است ضربه بزرگتري را در همكاري خود به فلسطين و فلسطيني ها و دنياي اسلام وارد كردند. يك بررسي و پژوهش دقيق تاريخي نشان مي دهد كه چگونه از آغاز مبارزات فلسطيني ها در دهه 1940 ، مردم ايران در تهران و شهرستان ها در كوچه و بازار جهت دفاع از بيت المقدس و كمك به امت اسلامي فلسطين كمك هاي جاني و مالي مي كردند.
در حقيقت مبارزه عليه دولت هاي دست نشانده در ايران در سال هاي بعد از خاتمه جنگ دوم جهاني و آغاز مبارزات مردم براي ملي كردن صنعت نفت ايران، تبعيد آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني و بازگشت ايشان به كشور، اعتصابات طولاني و مداوم بازاريان و كارگران و دانشجويان و دانش آموزان آن زمان، همه با اتفاقاتي كه در فلسطين مي افتاد مخلوط و رابطه مستقيم داشت. بستر مبارزات ضد استعماري ايران با بستر مبارزات فلسطيني ها هميشه بر محور اسلامي استوار بوده و اگر كودتاي 28 مرداد آمريكا و خفقان متعاقب آن توسط رژيم شاه موجود نبود، سرنوشت سرزمين قدس، شرايط و ابعاد ديگري به خود مي گرفت.
نقش رسانه ها در انعكاس قيام انتفاضه فلسطين
با توجه به تفاوت هاي اساسي انتفاضه اول و انتفاضه دوم در رسانه هاي كشورهاي مختلف، رسانه هاي غربي متناسب با تفاوت هاي موجود، به اشكال مختلف به هر يك از دو انتفاضه اهتمام داشتند. در انتفاضه اول مردم صرفاً با پرتاب سنگ به سوي نيروهاي نظامي اسراييل به عنوان تنها سلاح خود مبارزه مي كردند، به نحوي كه قيام اول انقلاب سنگ »ثوره الحجاره « نام گرفت. در حاليكه در انتفاضه دوم علاوه بر پرتاب سنگ، استفاده از سلاح نيز به صورت علني صورت گرفت. اين مسئله موجب شد در رسانه هاي جمعي بسياري از كشورهاي دنيا انتفاضه بزرگ مردم فلسطين را به عنوان يك رويارويي روزمره بين دو طرف كه در درگيري ميان خود از سلاح استفاده مي كنند، قلمداد كنند؛ در حالي كه انتفاضه اول قيامي مردمي بدون استفاده از سلاح بود، البته در رسانه هاي آمريكايي به نحو جانبدارانه اي نسبت به اسراييل اخبار انتفاضه منعكس مي شد. به عنوان مثال رسانه هاي امريكا اعلام مي كنند: در درگيري فلسطيني ها و اسراييلي ها 400 نفر كشته شدند كه اغلب آنها فلسطيني هستند و با اين روش موجب كاهش همبستگي و همدردي افكار عمومي جهان با مردم فلسطين مي شوند. در اين راستا شايان ذكر است، زماني كه تلويزيون فرانسه به عنوان اولين رسانه اقدام به پخش تصاوير و خبر شهادت شهيد محمد الدوره، كودك فلسطيني در آغوش پدر مي كند، شيراك رييس جمهور فرانسه آغاز عمليات اسراييلي ها بر ضد فلسطيني ها را به شدت مورد انتقاد قرار مي دهد و به هنگام نمايش اين صحنه در رسانه هاي انگليس كليه رسانه هاي غربي به لرزه درمي آيد. يهوديان در فرانسه دست به تظاهرات مي زنند و از رسانه ها و مسئولان فرانسوي مي خواهند نسبت به انتشار واقعيت ملتزم باشند و روزنامه لومانز در يكي از صفحات خود كاريكاتوري را منتشر كرد كه بيانگر تشابه اقدام اشغال گرايي اسراييل و اقدامات آن با اشغال گرايي نازي ها در فرانسه در گذشته بود. همچنين روزنامه هاي انگليسي به ويژه ايندپندنت نسبت به روزنامه هاي فرانسوي اهتمام بيشتري نسبت به انتفاضه از خود نشان دادند.
بعد از شهادت محمدالدوره و پخش تصاوير مربوطه، مطبوعات غرب اهتمام خاصي نسبت به انتفاضه داشتند، اما پس از كشته شدن چند تن از نيروهاي نظامي اسراييلي كه در رام الله راه خود را گم كرده بودند، اين اقدام با عكس العمل هاي شديدتري از سوي رسانه هاي غربي نسبت به واقعه شهادت محمدالدوره مواجه شد و از آن پس ما شاهد اهتمام ضعيف رسانه هاي غربي و بعضاً رسانه هاي عربي و اسلامي نسبت به انتفاضه بوديم و گفته مي شود حادثه قتل سربازان اسراييلي اقدامي عمدي از سوي اسراييل به منظور پوشش نهادن بر ماجراي شهادت محمدالدوره و مخفي كردن جنايات زشت آنها بر عليه كودكان بي گناه بود.
متأسفانه رسانه هاي كشورهاي اسلامي هنوز نتوانستها ند از انتفاضه مردم فلسطين بهره برداري لازم را در جهت احقاق حقوق مردم فلسطين به عمل آورند در حالي كه رسانه هاي اسراييلي با طرح ديدگاه خود در خصوص انتفاضه مبني بر اين كه هدف طرف فلسطيني از انتفاضه، امتيازگيري در مذاكرات سازي است تا حد زيادي توفيق داشته اند.
علي رغم اهتمام ويژه رسانه ها به انتفاضه در ماه اول آغاز انتفاضه، ما شاهد كاهش تدريجي اهتمام رسانه هاي غربي و برخي رسانه هاي اسلامي و عربي به انتفاضه در ماه هاي بعد بوده ايم و عمدتاً مواضع مورد نظر اسراييل توسط رسانه هاي مختلف منعكس شده است. برخي رسانه ها مانند CNN خبرنگاران خود را از رام الله، غزه، كرانه باختري، قدس و غيره فراخواندند و صرفاً دو خبرنگار را در غزه و قدس به منظور انعكاس نقطه نظرات طرف اسراييلي باقي گذاردند و اكنون تيتر خبرهاي رسانه هاي مختلف در خصوص فلسطين بيش از آنكه بر انتفاضه متمركز باشد، بر مذاكرات سازي تمركز دارد و صهيونيست ها موفق شدها ند مسئله انتفاضه را به عنوان وقايع روزمره قلمداد كنند كه موجب برانگيختن رسانه هاي جمعي نمي شود.
رسانه هاي غربي نقش به سزايي در تصوير انتفاضه مسلحانه به عنوان درگيري نظامي ميان دو نظام كه هر كدام از امكانات نظامي قابل توجهي برخوردار است داشتها ند. شايان ذكر است كه همزمان، برخي از شبكه هاي ماهواره اي و اسلامي نقش برجستها ي در اهتمام به انتفاضه فلسطين ايفا نموده اند به نحوي كه برخي از آنها كه نزد توده هاي مردم در كشورهاي مختلف ناشناخته بودند با نشان دادن اهتمام ويژه به انتفاضه به شكل برجسته اي ظاهر شدند و به خاطر موضع گيري واقع بينانه و مثبت نسبت به انتفاضه طرفداران فراواني در ميان توده هاي مردم يافتند. در اين ميان مي توان در درجه اول از تلويزيون ماهوارها ي المنار لبنان و سپس شبكه هاي الجزيره، دوبي، ابوظبي، المستقبل و ... نام برد.
رسانه هاي اسلامي و عربي در صورت به كارگيري تمامي توان و امكانات خود همچنان با محدوديت هايي در جذب افكار عمومي كشورهاي غربي مواجه اند، اما با اين حال مي توانند اثر به سزايي بر توده هاي مردم كشورهاي اسلامي و عربي در جهت حمايت از انتفاضه بگذارند كه در واقع به صورت غيرمستقيم موجب تضعيف طرف اسراييلي مي شود. تأثير اين اقدام رسانه هاي اسلامي و عربي بر اسراييل به اختصار عبارت است از:
1- حمايت از انتفاضه.(اين امر بر اسراييل تاثير مي گذارد)
2- استوار شدن موضع سياسي طرف فلسطيني .
3- اعمال فشار بر مسئوليت كشورهاي مختلف اسلامي و عربي براي برداشتن گام هايي مؤثر، حتي به صورت محدود، كه اين امر به نوبه خود بر اسراييل اثر مي گذارد.
4- تعطيلي دفاتر ارتباط كشورهاي اسلامي و عربي با اسراييل.
5- ايجاد گرايش در رسانه هاي غربي براي نگريستن به انتفاضه در قالب برد اسلامي و عربي آن.
6- متوقف شدن روند عادي سازي روابط با اسراييل.
7- تقويت روحيه مردم فلسطين براي استمرار انتفاضه و تقديم شهدا تا زمان احقاق كامل حقوق آنان.
يكي از نكات حايز اهميت كه نبايد از آن غافل بود اين است كه ميزان تأثير رسانه هاي غربي بر افكار عمومي يا تصميم گيرندگان در جهت حمايت از اسراييل، بستگي به موضوعي دارد كه اين رسانه ها طراحي و به آن مي پردازند. و بدون ترديد نحوه پرداختن آنها به موضوع جانبدارانه و بر عليه حقوق فلسطينيان به صورت خاص و مسلمانان به شكل عام است، اما اين رسانه ها نمي توانند به صورت مطلق از اسراييل جانبداري كنند، بلكه جانبداري آنان در قالب كاستن از ميزان و شدت قلع و قمع اسراييل بر عليه مردم فلسطين است. در مجموع بايستي ميان رسانه هاي غربي امريكايي و رسانه هاي اروپايي تفاوت قايل شد اما رسانه هاي اروپايي نيز عليرغم داشتن اين تفاوت نسبي، جانبدارانه عمل مي كنند. زيرا آنها نيز از انتفاضه و قيام مردم فلسطين با عباراتي چون درگيري ها و چرخه خشونت متقابل و... ياد مي كنند و در جهت تبديل كردن عامل قدرت انتفاضه در بعد رسانه اي به عامل منفي و عنصر ضعف بر عليه مسلمانان گام برمي دارند.
مثلاً در مورد كودكاني كه در اثر اقدامات سركوب گرايانه رژيم صهيونيستي به شهادت مي رسند و مي توانند عاملي مهم در جهت افشاي جنايت اسراييل در بعد رسانه اي باشند، چنين وانمود مي كنند كه بزرگسالان فلسطيني فرزندان خود را به خط مقدم مي فرستند و در نتيجه اين سوال به ذهن متبادر مي شود كه چرا بزرگسالان كشته نمي شوند؟ چرا جوانان كشته نمي شوند؟ بنابراين بدين ترتيب به صورت غيرمستقيم بر فرهنگ شرقي اتكا مي كنند و اين طور تبليغ مي كنند كه فرهنگ شرقي ارزشي براي جان انسان قايل نيست و به انسان به عنوان يك موجود با ارزش نمين گرد. لذا از اين زاويه، اين انسان حاضر است كه جان خود را فدا كند.
يكي از نكات ديگر در خصوص نحوه پرداختن رسانه ها به انتفاضه اين است كه گفته مي شود در انتفاضه اول در خصوص انتشار گزارش ها و اخبار مربوط به انتفاضه كنترل شديدي از سوي رژيم صهيونيستي و خبرنگاران و موسسات رسانه اي مختلف وجود داشت به نحوي كه خبرنگار خارجي هر مؤسسه رسانه اي تحت نظارت يك ناظر نظامي اسراييلي قرار داشت و هيچ گزارشي بدون اطلاع ناظر نظامي مربوطه در مركز امنيتي اسراييل به خارج نمي رفت اما در انتفاضه دوم اين ناظر نظامي وجود ندارد و آزادي كامل وجود دارد تا گزارش ها به صورت دلخواه ارسال شود. در اين خصوص بايستي اذعان داشت علي رغم صحت اين مطلب، سوال اين است كه چه كساني اكنون نماينده موسسات رسانه اي مختلف در فلسطين هستند؟
ABC، NBC آسوشيتدپرس، رويتر، مالكيت همه اين خبرگزاري ها كه اقدام به تهيه گزارش هاي تصويري و ... در كنار گزارش هاي مكتوب مي كنند، با يهوديان است و خبرنگاران و دبيران خبر آنها نيز يهودي هستند و طبيعي است كه آنان در درجه اول به منافع خود ميا نديشند. البته چنانكه ذكر شد برخي از شبكه هاي ماهوارها ي كشورهاي اسلامي و عربي در كنار اينترنت كه به سهولت وارد هر خانها ي شده است سهم مهمي در انعكاس واقعيات و در جهت مقابله با اقدامات رسانها ي رژيم صهيونيستي و سازمان هاي حامي يا وابسته به آن ايفا كرده اند. به نحوي كه كلينتون رييس جمهور سابق امريكا به هنگام تصدي پست رياست جمهوري با ارسال نامه اي به دولت قطر خواستار كاهش فعاليت هاي الجزيره در خصوص انعكاس حوادث اراضي اشغالي شده و در حمله امريكا به افغانستان نيز شاهد اعمال فشار مقامات امريكايي بر تلويزيون الجزيره بوديم.
با توجه به كثرت موارد مورد اهتمام در رسانه هاي جهاني كه از سوي صهيونيست ها بر عليه مردم فلسطين و مسلمانان جهان صورت مي گيرد، خلاصه اي از تبليغات سياسي صهيونيست هاي رسانه هاي جهان به شرح زير بيان مي شود:
يهوديان
تبليغات صهيونيسم بر ايدئولوژي غربي متمركز است.
سرزمين موعود حق قانوني يهود در فلسطين است.
يهوديان پيشرفته هستند، صحرا را به بهشت تبديل كرده اند.
اسراييل دولتي كوچك است كه توسط 21 دولت عربي محاصره شده است.
اسراييل منادي صلح است.
اسراييل خواستار مذاكرات مستقيم است.
اسراييل به ارزش هاي غربي اتكا دارد.
يهوديان قربانيان تروريسم هستند.
اسراييل تنها دولت دموكراتيك در خاورميانه است.
اسراييل قادر به بيان حقيقت است.
يهوديان باهوش هستند.
فلسطين؛ سرزمين بدون ملت، براي ملتي بدون سرزمين است.
يهوديان جدي و از نظر تكنولوژي برتري دارند.
اسراييل در تمام جنگ هاي خود با اعراب پيروز شده است.
اسراييل طرفدار منافع امريكا در خاورميانه است.
اسراييل هم پيمان و دوست اول امريكا است.
اسراييل دولت مورد علاقه امريكا است.
كتاب مقدس، قاعدها ي مشترك ميان يهوديان و مسيحيان است.
اسراييل يك حقيقت واقعي است كه توسط سازمان ملل به رسميت شناخته شده است.
اعراب
اعراب هيچ هدفي از زندگي ندارند.
حق قانوني آنان در فلسطين ناشناخته است.
اعراب عقب مانده و تنبل هستند.
كشورهاي عربي مملو از سلاح هاي كشتارجمعي هستند.
اعراب خواستار نابودي اسراييل و افكندن آن در دريا هستند.
اعراب خواستار نابودي ارزش هاي غربي هستند.
اعراب قاتل و تروريست هستند.
سران اعراب ديكتاتور و قاتل هستند.
اعراب قادر به بيان حقيقت نيستند.
اعراب احمق هستند.
فلسطيني ها مي توانند در هر نقطه اي از جهان بزرگ عرب زندگي كنند.
اعراب ترسو و تنبل هستند و نمي توانند از تكنولوژي بهره ببرند.
نتيجه
با اين كه رسانه هاي اسراييلي سعي دارند در اخبار منتشر شده خود در خصوص انتفاضه نشان دهند كه هدف طرف فلسطيني از انتفاضه امتيازگيري در مذاكرات سازي است، بايستي رسانه هاي كشورهاي اسلامي با آگاهي كامل بتوانند از انتفاضه مردم فلسطين بهره برداري لازم را در جهت احقاق حقوق مردم فلسطين به عمل آوردند. هر چند كه با محدوديت هايي در جذب افكار عمومي كشورهاي غربي مواجه باشند.
در اين مورد ذكر چند نكته را ضروري مي دانم:
-اينكه رسانه هاي كشورهاي اسلامي در جهت احقاق حقوق مردم فلسطين با هم متحد شده و با به وجود آوردن موج خبري مبني بر نشان دادن مظلوميت مردم فلسطين افكار عمومي جهان را نسبت به اين موضوع آگاه نمايند. ضمن اينكه نگذارند روابط سياست مداران كشورهايشان با اسراييل عادي شده و بر مواضع سياسي خود پافشاري نمايند.
-رسانه هاي كشورهاي اسلامي با تهيه اخبار روزانه و جامع در جهت تنوير افكار عمومي بايستي مردم را از آنچه كه در فلسطين رخ مي دهد آگاه نمايند تا موضوع انتفاضه به يك موضوع درگيري بين دو قوم تبديل نشود.
-كشورهاي اسلامي بايستي داراي پايگاه هاي قوي مطبوعاتي باشند و با قدرت تمام، مظلوميت اسلام را در برابر صهيونيسم نشان دهند و نگذارند كه دست هاي پنهان، اين اخبار را به نفع خود تغيير دهند.
اميد است كه كشورهاي اسلامي با حجم وسيع تبليغات و موج خبري نه تنها يكديگر را در اين راه يعني(به تصوير كشيدن درست اخبار) ياري كنند بلكه در سياست كاري خود روشي را اتخاذ نمايند كه با همت خود جلوي اخبار ضد و نقيض اسراييل را بگيرند و به آزادي قدس عزيز كمك نمايند.
منابع
1-صحيفه امام خميني، جلد 21 ، ص 87 .
2-همان، جلد 21 ، ص91.
3- خالد قشطيني، القضيه الفسطينيه في نظر العالم، ص 12.
4- همان، ص 11 و 28
5- دكتر جيهان دشتي، الدعاعيه و التزام الراديو في الحرب، النفسه، ص 434.
6- محمود البدي، جوله في الحقل، الاعلامي الصهيوني، ص 127 تا 140.
7- وضعيت فلسطينيان در سرزمين هاي اشغالي، تأليف: ايليا زريق، ترجمه عبدالكريم جادري.
8- رژيم صهيونيستي، احزاب سياسي، تأليف احمد خليفه، ترجمه: عبدالكريم جادري.
9- سازمان صهيونيستي، تأليف: الياس شوفاني، مترجم: عبدالكريم جادري.
10- رژيم صهيونيستي، نظام حكومتي، تأليف: الياس شوفاني، مترجم: عبدالكريم جادري.
11- رژيم صهيونيستي، نظام قانونگذاري و قصايي، تأليف: انيس مشقور، مترجم: عبدالكريم جادري.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : گسترش فرهنگ شهادت طلبي در انتفاضه فلسطين
نويسنده :  زهرا آزاد ,  وحيد دولتي
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
خلاصه مقاله: تلاش نگارندگان در اين مقاله بررسي و تبيين نقش فعال و چشمگير زنان فلسطيني در آفرينش و تداوم انتفاضه در تمامي ابعاد آن به ويژه در عمليات استشهادي است. در واقع هدف از نگارش مقاله پاسخ به اين سوال اساسي است: زنان فلسطيني چه جايگاه يا نقشي در انتفاضه و گسترش فرهنگ شهادت طلبي دارند؟ در اين نوشتار ابتدا به طور اجمال در مورد انتفاضه، مراحل و ويژگي هاي آن اشاره اي مي شود و سپس نقش و جايگاه زنان در انتفاضه مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرد. چرا كه اگر مردان فلسطيني دفاع از سرزمين خود و مقابله با اشغالگران صهيونيستي را وظيفه خود مي دانند، به همان ميزان نيز زنان فلسطيني در آن سهم دارند.
مقدمه
اگر چه انتفاضه به عنوان انقلاب نسل جوان و انقلاب بچه ها و مردان شناخته مي شود، اما نقش زنان فلسطيني به مانند ديوار مستحكمي است كه مانع از خاموش شدن آتش مبارزه و مانع از وزيدن باد بر اين آتش است.
يكي از ويژگي هاي بارز انتفاضه شركت گسترده زنان در عمليات هاي استشهادي است؛ امري كه به جرأت مي توان گفت نه تنها در تاريخ مبارزات مردم فلسطين بلكه در تاريخ جنگ ها و درگيري هاي ساير مناطق جهان كمتر وجود داشته است.
مقاله حاضر، نخست به شناخت انتفاضه فلسطين و ماهيت آن مي پردازد تا از طريق اين شناخت هم با نقش زن در انتفاضه آشنا شده و هم به بررسي ابعاد گوناگون حضور زن فلسطيني در انتفاضه دست يابيم و در پايان نيز مي كوشيم تا نتايج حضور زن در انتفاضه را واقع بينانه تبيين نماييم.
مبارزات فلسطيني ها با صهيونيسم از آغاز قرن بيستم
سال ها است كه مردم فلسطين براي آزادي سرزمين خويش مي جنگند. اين اتفاق از روزي كه پيمان بالفور صادر شد، تا به امروز كه انتفاضه با شكل گيري و تداوم خود حضور و مبارزه ملت فلسطين را به اثبات رسانده، به خوبي قابل مشاهده است.
تاريخ مبارزات مردم فلسطين را از آغاز قرن بيستم تاكنون مي توان به دو دوره تقسيم كرد:
1- دوره قبل از تأسيس دولت اسراييل.
2- دوره بعد از تأسيس دولت اسراييل تاكنون.
البته هر دوره نيز داراي ويژگي هايي است كه مي توان آن را به دوره هاي متعدد تقسيم بندي كرد.
وضعيت فلسطيني ها پس از تأسيس دولت اسراييل
در 14 مي 1948 م. نيرو هاي انگليس، خاك فلسطين را ترك كردند و صهيونيست ها با هماهنگي انگليسي ها و موافقت آمريكا مناطق زير نظر آنها را به اشغال درآوردند. بن گورين 15 مي 1948 م. به طور رسمي تشكيل كشور اسراييل را اعلام كرد. بلافاصله گروه هاي تروريستي صهيونيستي، به محله ها و روستا هاي فلسطيني حمله كردند. آنها بعد از اينكه مردم را از خانه هايشان بيرون راندند، روستاها و محله ها را با خاك يكسان كردند تا اعراب نتوانند به آن جا بازگردند. بسياري از فلسطينيان پس از اخراج از خانه هايشان، به كشورهاي عربي مهاجرت كردند. و در آن كشورها آواره شدند. برخي ديگر به اميد آن كه بعد ها به خانه خود بازگردند. در اردوگاه هايي با كمترين امكانات، در نوار غزه و كرانه غربي رود اردن ساكن شدند.
بعضي ديگر در سرزمين هاي اشغالي باقي ماندند و صهيونيست ها آنها را اعراب اسراييل ناميدند. اين عده به عنوان شهروندان درجه دو، به زندگي خود ادامه داده اند. اكنون بيش از 50 سال از اعلام تشكيل دولت اسراييل مي گذرد. هنوز هم گروه هاي فلسطيني، زندگي سختي را سپري مي كنند و در شعله هاي آتشي كه صهيونيست ها براي آنان به پا كرده اند، مي سوزند.
انتفاضه چيست و چگونه شكل گرفت؟
انتفاضه از باب انفعال به معني جنبش و حركت است و اين لغت بيشتر در مورد حركت هاي خود جوش مردمي و قيام هاي توده اي استعمال مي شود.
انتفاضه يا »شورش سنگ ها 2 « كه به انقلاب مساجد و معجزه قرن بيستم معروف است، حركت خود جوش فراگير و پايدار مردم مسلمان فلسطين است؛ بدون اينكه قبلا سازماندهي شده باشد. انتفاضه نه تنها به هيچ سازمان و شخصيت سياسي متكي نيست، بلكه به قشر خاصي نيز محدود نيست و هيچ طبقه يا صنف خاصي نمي تواند آن را به خود منحصر كند، چون در شكل گيري آن كليه اقشار جامعه از پير و جوان و زن و مرد و كوچك و بزرگ، دانشگاهي و فرهنگي و روحاني و غيره فعاليت و مشاركت داشته اند.انتفاضه حركتي است، اسلامي كه مردم با انگيزه و نيت اسلامي و با الهام از انقلاب اسلامي ايران آن را آغاز و گسترش داده اند.
انتفاضه اول در 8 دسامبر 1987 با به شهادت رسيدن 4 كارگر فلسطيني در نوار غزه شروع و اين مسئله منجر به آغاز تظاهراتي در اردوگاه هاي آوارگان در نوار غزه شد و از آن جا به كرانه باختري سرايت كرد.
انتفاضه اول پس از كنفرانس مادريد در سال 1991 تضعيف شد و با توافق سازمان آزادي بخش فلسطين و رژيم صهيونيستي در سال 1993 كه به استقرار تشكيلات خود گردان فلسطين و عقب نشيني صهيونيست ها از شهرهاي مهم نوارغزه و كرانه باختري انجاميد و به طور كلي متوقف گرديد. 4
انتفاضه اول با تظاهرات مردم فلسطين آغاز و استفاده از سنگ شاخص اصلي آن شد، به همين دليل آن را »انقلاب سنگ « مي نامند. در جريان اين انتفاضه فلسطيني ها به ويژه در غزه با پرتاب سنگ مظلوميت خود را در مقابل تجهيزات بسيار پيشرفته صهيونيستي نشان مي دادند. 5 علل بروز و ظهور مرحله اول انتفاضه را مي توان در ابعاد سياسي زير خلاصه كرد:
1-عوامل فلسطيني:
عدم دسترسي فلسطيني ها به پيروزي در مبارزات خود كه با شكست مبارزات پيشين، اختلافات گروهي و تفرقه در ميان فلسطينيان را تشديد كرد.
2-عوامل منطقه اي:
پس از اينكه مردم فلسطين تجربه هاي تلخ رهبران سياسي خود را پشت سرگذاشتند، انقلاب اسلامي ايران شكوفا شد. با پيروزي انقلاب در سال 1357 به رهبري امام خميني، جمهوري اسلامي اولين سفارتخانه فلسطين را افتتاح كرد. تأثيرات انقلاب اسلامي در انتفاضه به حدي آشكار است كه نيكسون (رييس جمهور امريكا) اعتقاد داشت بنياد گرايي ايراني بر همه جهان تأثير خواهد داشت. در كنارانقلاب اسلامي ايران، مقاومت اسلامي لبنان نيز نقش چشمگيري در انتفاضه فلسطين داشت.
3-عوامل جهاني و بين المللي:
ملت مظلوم فلسطين از همان زماني كه كشورشان پس از توافق كشورهاي استعمارگر با يكديگر، زير قيموميت و سلطه انگليس قرار گرفت آثار تجاوز را در سرزمين خود احساس كرد. صهيونيسم حتي سازمان ملل را كه قطعنامه هايي عليه او صادرمي كرد ، درموضع انفعال قرار مي داد، تا جايي كه بسياري از كشورهايي كه درآغازاز مردم فلسطين حمايت مي كردند، در موضع گيري هاي خود دچار تزلزل شدند. براي مثال از بين كشورهاي عربي، سادات رييس جمهور مصر قرارداد »كمپ ديويد « را با اسراييل امضا كرد و ضربه خردكننده اي بر پيكره فلسطين وارد كرد. 6
انتفاضه مسجدالأقصي و علل شكل گيري آن
انتفاضه مسجدالأقصي دور دوم انتفاضه فلسطين است. اين قيام پس از اين كه اشغالگري و جنايت هاي صهيونيست پس از مذاكرات صلح اعراب و اسراييل و تشكيل حكومت خودگردان فلسطين در غزه و اريحا به رياست ياسر عرفات تداوم يافت، شروع شد. 7 از جمله عوامل به وجود آمدن انتفاضه مسجدالاقصي را مي توان در موارد زير اشاره كرد:
1- پيروزي حزب الله در لبنان.
2- شكست مذاكرات كمپ ديويد.
3- به تعويق انداختن اعلام كشور مستقل فلسطين.
4- سياست هاي سركوب گرايانه اسراييل.
5- مشروعيت انتفاضه.
6- تجزيه انتفاضه اول.
7-ورود آريل شارون رهبر فراكسيون ليكود به مسجدالاقصي در 28 سپتامبر سال 2000 ميلادي. 8
در مورد انتفاضه دوم مي توان گفت جرقه انتفاضه مسجدالاقصي در 28 سپتامبر سال 2000 با ديدار آريل شارون از مجموعه حرم شريف، زده شد. در اين روز شارون به همراه هزار پليس از مكان هاي مقدس مسلمانان ديدار كرد. شارون به دليل سابقه اي پر از شقاوت خويش كه به سال 1953 و 1982 بازمي گردد، سمبل ملموس تجاوز و وحشت عليه فسطيني ها است. هدف شارون از بازديد مذكور اعلام ضمني حاكميت يهود بر مسجدالاقصي بود. ديدار شارون و متعاقب آن تهاجم گسترده نظاميان صهيونيستي منجر به درگيري گسترده فلسطيني ها با رژيم صهيونيستي شد. 9 انتفاضه دوم اگرچه با تظاهرات فلسطيني ها و درگيري فيزيكي با صهيونيست ها آغاز شد اما توسل به عمليات استشهادي وجه مميزه آن شد، به گونه اي كه اصطلاح عمليات استشهادي با انتفاضه مسجدالاقصي مترادف شده است. عمليات استشهادي با انفجار اتومبيل هاي بمب گذاري شده به همراه سرنشين در ميان نظاميان صهيونيست آغاز و با استفاده از كمربند هاي انفجاري در اماكني نظير رستوران ها و ايستگاه هاي قطار تكميل شده است. 10
ابعاد حضور زنان در انتفاضه دوم
پس از تشكيل دولت اسراييل، فلسطيني ها كه براي خود ملتي بودند، سرزمين هايشان را از دست دادند و به شكل مردمي آواره و پناهنده و پراكنده درآمدند. آنها با نيروي نظامي از سرزمين نياكانشان رانده شدند، بدون اينكه به تاريخ و آينده و فرجام آنان اعتنايي شود. صهيونيسم در سرزمين مردم آواره فلسطين دولت اسراييل را بنا نهاده، بدون آنكه به 45 قرن سابقه تاريخ فلسطين و 13 قرني كه به طور متوالي با جامعه عربي پيوند داشته است توجهي داشته باشد. مردمي تنها و مظلوم، در ميان توفان آتش و خون، خانه و سرزمين خود را رها كردند. آنها گمان داشتند كه به زودي به خانه خود باز مي گردند، بعضي حتي فرصت نكردند در خانه هايشان را قفل كنند و براي سال ها و نيز نسل ها كليد خانه را در اردوگاه ها به ديوارها آويزان كردند و همچون آينه به آن نگريستند به اين اميد كه روزي به سرزمين و خانه هايشان برگردند.
در برابر اقدامات ضد انساني و سركوب گرايانه صهيونيسم، مردم فلسطين از حق موجوديت خود به دفاع برخاسته و از آنها مقاومتي سرچشمه گرفت كه رفته رفته گسترش يافت و به شكل انتفاضه درآمد. انتفاضه امروزه تبديل به هويت اسلامي و ملي فلسطيني ها شده و حماسه حضور نسلي است كه اراده اش از باورهاي اسلامي سرچشمه گرفته است و زمين و آسمان را بر دشمن جهنم كرده اند و مرگ را بر تسليم ترجيح داده اند تا هويت و شخصيت از دست رفته خود را بازيابند.
حركت كردن در جهت اين جريان طبيعت و فطرت و به همت عقل و انديشه قلب و زبان و دست و بازو براي هر انسان خواهان كمال، خواه مرد و خواه زن، ميسر و آسان است. امروزه آشكارا شركت زن را در پيگيري حقوق محرومان كه به وسيله مبارزه ها و مجاهدت ها انجام مي پذيرد، مشاهده مي كنيم. در فلسطين قهرمان، مرد و زن دوش به دوش يكديگر به ميدان مبارزه و سنگر دفاع از حقانيت خويش به پا خواسته اند.
زن فلسطيني آن چنان در اردوگاه ها فنون رزمي مي آموزد و تصميم مبارزه عليه استعمار و تجاوز صهيونيسم مي گيرد كه مي تواند نمونه بارزي براي زنان ملت هاي رنجيده و در بند باشد. او با شجاعت و شهامت بي اندازه اش، جان خويش را در كف اخلاص مي گذارد تا به هر صورت كه ممكن است اعم از شركت در درگيري هاي خياباني، حضور در سنگر هاي قهرمانانه، ايجاد رعب و وحشت براي دشمن، ضربه هاي مهلك و نابودكننده بر پيكر دشمن تجاوزكار و بي رحم ملت خود، وارد آورده و از حقوق مقدس خويش تا آخرين نفس دفاع كند. او شوهر خويش را، فرزند خويش را، آزادانه به جنگ مي فرستد تا اينكه بفهماند، دست يافتن به حقوق از دست رفته اش، تنها كار مردان نيست و او هم مي تواند مانند برادران خود به كارزار بپردازد. علاوه بر اين فرزنداني تربيت مي كند كه عضوي رزمنده، فعال، تسليم ناپذير و مبتكر در مبارزه و قهرمان براي جامعه انقلابي و سنگرهاي مبارزه باشد. 11
درواقع حضور فعالانه زنان فلسطيني در عرصه مبارزه، موجب تمايز نقش زن فلسطيني از همتايان عرب او شده است. 12 و اين طبيعتاً به خاطر تفاوت در مسايلي است كه با آن روبه رو هستند. در حالي كه خواسته هاي زنان عرب، خصوصا در هزاره جديد پيرامون مسئله آزادي در امور مختلف و داشتن حقوق مساوي با مردان و بسياري مسايل ديگر دور مي زند، محور نگراني هاي زن فلسطيني، مسايل ملي است، چون انديشه اش را صرف مسايل بسياري كرده كه مهمترين آن مسئله اشغال وطنش است. 13
زن فلسطيني نمي تواند به جاي وطنش خواستار چيز ديگري شود و در حال حاضر نيز راهي جز راه خاطراتش نمي شناسد كه او را به وطنش برساند. مسئله فلسطين پيچيده ترين مسئله موجود در تاريخ مبارزات ملي به شمار مي آيد و تشكيل و هدايت انديشه زن فلسطيني به گونه اي است كه اولويت اول او در تربيت فرزندانش، آموختن عشق به وطن و چيرگي بر تنگدستي و دشواري هاي زندگي در خيمه ها و اردوگاه ها است. 14
امروزه اشكال مشاركت زنان فلسطيني در انتفاضه آن چنان گسترده و فراگير است كه مي توان آن را در ابعاد گوناگون مورد بررسي قرارداد. در زير به برخي از آنها اشاره مي كنيم.
بعد اجتماعي
با توجه به تداخل امور اقتصادي، اجتماعي و سياسي جامعه فلسطين، نقش اجتماعي زن فلسطيني كاملاً آشكار است. اهميت اين نقش در ساختار اجتماعي اوست كه اين امر از آگاهي هاي گسترده سياسي و ملي زنان فلسطيني نشأت مي گيرد. در واقع انتفاضه دوم با ويژگي هاي خاص خود، شايد پيش از هر عامل ديگر در نشان دادن حضور زنان به صورت گسترده در عرصه هاي مختلف اجتماعي مثمر ثمر بوده است. به طوري كه زن فلسطيني با مشاركت در انتفاضه توجه و احترام بسياري را به سوي خود جلب كرده و جزو مبارزان ميدان هاي نبرد شده است. 15
انتفاضه فلسطين بازتاب هاي مختلفي را بر خانواده فلسطيني به عنوان زيربناي جامعه فلسطيني داشته است كه مهمترين بازتاب ها، گسترش همبستگي، يكدلي و نزديكي بين اعضاي خانواده است كه خود گواهي بر گسترش اتحاد بين احاد ملت فلسطين است. 16
ديدار از خانواده شهدا و ملاقات با خانواده زندانيان سياسي و احساس همدردي با خانواده هاي آنها از ديگر فعاليت هاي اجتماعي است كه زنان در انتفاضه به آن روي آورده اند.
زنان فلسطيني با داير كردن مهدكودك به خصوص در نوار غزه، سعي در تربيت نسل جديدي دارند؛ نسلي كه حافظ اسلام و انقلاب باشد و در جهت حفظ قرآن و اسلام گام بردارد و در واقع هدف آنها پرورش و تربيت سربازان جديد و جان بر كف براي آزادي و رهايي سرزمين شان است.
موضوع ديگري كه زنان فلسطيني در آن نقش و مسئوليت مهمي را بر عهده دارند، كفالت و سرپرستي فرزندان شهدا و يتيماني است كه به هر دليل بدون سرپرست مانده اند. آنها با داير كردن كارگاه هاي خياطي و به كار گماشتن فرزندان شهدا در اين مكان ها سعي دارند از نظر مالي به آنها كمك كنند. اين مسئله در اراضي اشغالي كه زندگي همراه با مشقات زيادي است، اثر مطلوبي را بر جاي گذاشته است. 17
گرايش اسلامي در ميان زنان بيشتر شده و بسياري از آنان در اجتماعاتي كه در مساجد برگزار مي شود مشاركت فعال دارند. زيارت اماكن مقدسه در فلسطين به ويژه در مسجدالاقصي و برنامه هاي اسلامي كه در اين اماكن برگزار مي شود باعث آگاهي بيشتر بانوان و نيز التزام آنان به حجاب اسلامي جدي و بيش از دوره قبل از انتفاضه شده است. 18
از سوي ديگر در ساختار خانواده فلسطيني مردان با مشاركت همسران شان در امور مختلفي چون راهپيمايي، اعتصاب و درگيري با نيرو هاي اشغال گر موافقت كرده اند در حالي كه قبل از انتفاضه، چنين مسئله اي ممنوع بود؛ اما انتفاضه با ويژگي هاي خاص خود جواز مشاركت فعالانه زنان در اجتماع را صادر كرد، به طوري كه اين امر موجب پيشرفت اجتماعي زن فلسطيني در جامعه شده است. 19
علاوه بر اينها انتفاضه تأثيرات ديگري را نيز در ساير ابعاد اجتماعي بر روي زنان فلسطيني داشته است كه از جمله آنها مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
تسهيل در ازدواج
در مسايل مربوط به ازدواج تغييرات بسيار مهمي روي داده است. به طور مثال در حاليكه طبق آمار سال 1986 قبل از انتفاضه اول، سن ازدواج مردان، 18 - 25 و سن دختران 21 سال بود. در فاصله دو انتفاضه سن ازدواج مردان به 8/23و سن دختران به 9/19رسيد. علاوه بر اين تسهيلات بسياري نيز در مراسم ازدواج و هزينه هاي آن به وجود آمد به طوري كه جوان فلسطيني، قبل از انتفاضه اول خواب آن را هم نمي ديد.
كاهش آمار طلاق
آمار طلاق نيز كاهش قابل توجهي يافته است و اين امر، طي سال هاي 1986 تا 1989 از 7/16تا4/56 كاهش يافته است. و اين امر به افزايش آگاهي هاي مردان و زنان بازمي گردد. علاوه بر اين كه زن فلسطيني از دايره افكار و انديشه هاي عاميانه خارج شده و وارد دايره انديشه ملي و ابعاد آن شده است، اين پديده منحصر به فرد در انتفاضه دوم نيز، رشد خود را داشته است.
افزايش ميانگين باروري
نكته قابل توجه و بسيار مهم ديگر آن است كه ميانگين باروري زنان فلسطيني نيز با توجه به مسايل و تركيب جمعيتي سير صعودي داشته است و پزشكان تأكيد كرده اند كه برخلاف تلاش هاي متعدد براي سقط جنين، طي ماه هاي انتفاضه، عده زنان باردار در كرانه باختري و نوار غزه شديداً افزايش يافته است. 20
در مجموع اين كه زن فلسطيني با ايفاي نقش فعال اجتماعي در انتفاضه، مفاهيم عاميانه و سنتي را كه پيرامون جايگاه زن در جامعه فلسطيني وجود داشت، مورد چالش قرار داد.
بعد سياسي
شركت زنان در تظاهرات و راهپيمايي ها و حركت هاي اعتراض آميز عليه صهيونيست ها در انتفاضه رشد چشم گيري داشته است. اين تظاهرات اغلب به صورت خودجوش شكل مي گيرد و گسترده مي شود؛ به عنوان مثال زنان بعد از ديدار از خانواده شهدا، تحت تأثير مصايب و مشكلات آنان قرار مي گيرند و زماني كه از خانه شهيد بيرون مي آيند، دل هايشان آكنده از بغض و نفرت نسبت به دشمن صهيونيستي است و با ديدن گشتي هاي اسراييلي فرياد مي زنند و شعار مي دهند و به اين ترتيب تظاهرات آغاز مي شود و بعد با اسراييلي ها درگير مي شوند. 21
هر روز كه از انتفاضه فلسطين مي گذرد تعداد زناني كه توسط صهيونيست ها دستگير و زنداني مي شوند و يا به شهادت مي رسند بيشتر مي شود. در اين بازداشت ها، نيروهاي اشغالگر صهيونيستي بدون توجه به رعايت مسايل اخلاقي و عرفي و قوانين بين المللي، زنان فلسطيني را مورد تعرض قرار مي دهند، حتي در زمان تحقيق و بازجويي، زنان فلسطيني مورد انواع شكنجه هاي روحي و جسمي قرار مي گيرند.
در زندان ها نيز وضعيت زنان فلسطيني بسيار نامساعد است و طبق مصوبات كنوانسيون چهارم ژنو در مورد زندانيان سياسي با آنها برخورد نمي شود. يكي از نكات آزاردهنده، براي زنان فلسطيني اين است كه اسراييلي ها آنان را با زنان بد نام اسراييلي در يك مكان نگه مي دارند كه شبانه روز بايد اهانت ها و بداخلاقي اين افراد را تحمل كنند و حتي برخي اوقات با حمله هاي ناگهاني آنها و كتك كاري مواجه مي شوند بدون اينكه مقامات زندان براي جداكردن آنان اقدامي كنند.
يكي از اسيران زن آزاد شده به نام سهيرعبدالرزاق هشلمون در گفت وگو با روزنامه الانتقاد به تشريح شيوه هاي شكنجه جسمي و روحي عليه اسراي زن فلسطيني پرداخت. او ابراز كرد شكنجه هاي روحي و جسمي تا جايي گسترش پيدا كرده بود كه حتي يكي از افسران اطلاعاتي رژيم صهيونيستي يكي از زنان را تهديد كرد كه در برابر پدر همسرش به وي تجاوز مي كند.
زنان زنداني هر روز مورد ضرب و شتم و اهانت قرار مي گيرند. به داخل سلول آنها گاز اشك آور انداخته مي شود، وسايل شان را به هم مي ريزند و يا آنان را مصادره مي كنند. زنان را در سلول انفرادي قرار مي دهند، تا مدت ها به آنها اجازه ديدن خانواده هايشان را نمي دهند.
سنا عمر بارها زنداني شده و مورد شكنجه قرار گرفته است. وي مدتي پس از اينكه براي اولين بار از زندان آزاد شد، به افسردگي شديدي دچار شد. او ابراز كرده بود شكنجه هاي زنان فلسطيني تا جايي پيش رفته بود كه حتي زندانيان را به تجاوز جنسي تهديد مي كردند و زنان بدكاره را تحريك مي كردند كه به زور به زنان اسير حمله كنند.
عايشه عبيان( 15 ساله) خواهر شهيد يوسف عبيان به وكيل خود گفت كه اشغالگران او را از درس و مدرسه محروم كردند. حتي مديريت زندان آب گرم و برق را براي مجازات زندانيان قطع كردند و اجازه ورزش هم به آنها نمي دهند. آنها حتي زنان زنداني را از غذاي بهداشتي محروم كرده اند و به هنگام بيماري نيز يا به وضيعت آنها رسيدگي نمي كنند و يا داروهاي تاريخ مصرف گذشته و فاسد را در اختيار آنها قرار مي دهند.
عبله طه از ديگر اسيران زن نيز در حالي كه حامله بود، مورد ضرب و جرح قرار گرفت و همچنين ساير زنان اسير كه از مادر شدن آنها جلوگيري شد، مانند اميمه آغا، سميه حمدان و ماجد سلايمه. 22
اغلب زنان اسير فلسطيني به خاطر شرايط نامناسب در زندان هاي رژيم صهيونيستي دچار بيماري هاي مختلف شده اند و اين رژيم با ناديده گرفتن حقوق آنان در زندان و عدم ارايه امكانات درماني و بهداشتي، آنان را در شرايطي طاقت فرسا قرار مي دهند. برخي از اسرا دچار بيماري هاي مزمن و لاعلاجي همچون سرطان، كم خوني و غيره شده اند.
رفتار ناشايست و توهين آميز زندان بانان اسراييلي با زنان فلسطيني در زندان هاي رژيم صهيونيستي و وضعيت بسيار بد و تأسفبار اين زنان باعث شده است تا بسياري از مؤسسه هاي حقوقي فلسطيني و بين المللي گزارش هايي را تهيه و به سازمان ملل متحد ارسال كنند. يكي از اين مؤسسه ها كه تاكنون چندين گزارش از وضعيت بد زندانيان زن فلسطيني ارايه كرده، مؤسسه دفاع از حقوق اسرا و زندانيان فلسطيني است. 23
زنان اسير فلسطين از ابتداي دستگيري، براي بهبود شرايط زندان ها و مقابله با سياست هاي سركوب و خشونت، به برنامه هاي مبارزاتي و اعتراض آميز و اعتصاب غذاي نامحدود دست زدند. آنان در سال 1984 ، به مدت 18 روز، در سال 1992 به مدت 15 روز، در سال 1996 به مدت 18 روز و در سال 1998 به مدت 10 روز به اعتصاب غذا دست زدند. اصلي ترين درخواست آنان، جدا كردن زنان مبارز از زنان جنايتكار و بهبود زندگي معيشتي آنان مانند بهبود نوع و كيفيت غذا، درمان بيماران، اعطاي اجازه استفاده از روزنامه و كتاب و نيز وارد كردن انواع لباس و كالا در خلال ملاقات، پايان دادن به سركوب و بازرسي تحريك آميز از سوي زنان مسئول زندان را تشكيل مي داد. زنان اسير فلسطيني با اقدامات اعتراض آميز خود موفق شدند به برخي از خواسته هاي خود دست يابند و براي خدمت به اسراء مؤسسه اي را در داخل زندان تشكيل دهند.
جنبش زنان اسير در 1996 ، پيشينه افتخارآميزي را براي خود ثبت كرد. هنگامي كه صهيونيست ها پس از توافق »طابا « خواستند عده اي از زنان اسير فلسطيني را آزاد كنند، زنان زنداني آن را رد كردند و خواستار آزادي دسته جمعي اسراء شدند و ترجيح دادند كه در زندان بمانند. سرانجام آنان سخن خود را به كرسي نشاندند و در آغاز سال 1997 تمام زنان اسير فلسطيني از زندان هاي اشغالگران آزاد شدند.
اين اسيران پس از امضاي »توافق اسلو « افتخار ديگري را در تاريخ جنبش.« خود رقم زدند و با شعار »هيچ صلحي بدون آزادي تمامي اسراي فلسطيني صورت نخواهد گرفت « به منظور دستيابي به اهداف خود در آزادي ديگر اسراي زندان هاي اشغالگران در اقدامات مبارزاتي شركت كردند. 24
در انتفاضه دوم كه از 28 سپتامبر سال 2000 آغاز شد، زن فلسطيني با كوله باري از تجربه، باز هم به صحنه آمد و به اشغال سرزمين خود و جنايات اسراييل اعتراض كرد. اما اين بار جنبش و قيام او به يك حركت استراتژيك و سازمان يافته تبديل شد.
در سال 2001 ، انجمن زنان شاغل فلسطيني براي پيشرفت، PWW3D برگزار شد و برنامه آموزش تعليمات اجتماعي خود را در محل مركز جوانان البيره براي بررسي شرايط سياسي و نگراني ها و مشكلات زنان تشكيل داد. در اين جلسه خانم »خديجه آل هلو نقش زنان را در شرايط حاضر آن روز با نقش زنان در انتفاضه اول مقايسه كرد. وي همچنين از جنبش ملي فلسطين خواست كه قوانيني مانند قانون كار، قانون امنيت اجتماعي و قانون تأمين بيمه هاي اجتماعي را وضع كند تا حافظ منافع زنان فلسطين باشد. زيرا تدوين چنين قوانيني را به نفع زنان دانسته و آنان را براي مراحل بعدي و ساختن دولت مستقل آماده مي سازد. 25
بعد تربيتي
شيخ نعيم قاسم در مورد نقش تربيتي زنان در انتفاضه مي گويد: »زنان نيز داراي سهم بزرگي در تربيت و بسيج جهادي از جايگاه هاي مختلف خود به عنوان مادران، همسران، خواهران و فرزندان هستند. چه بسيار مادراني كه فرزند خود را در خردسالي بر اساس ايمان تربيت كرده، او را در بزرگسالي به سوي ميدان نبرد فرستاده و چه بسيار همسراني كه شوهران خود را پشتيباني و همراه با آنان بار فداكاري هاي جهاد را به دوش كشيده اند. چنين تربيتي است كه زنان را به سطوح بالايي از فداكاري و ايثار ارتقاء مي بخشد 26 .«
مادر شهيد »محمد فرحات « بهترين الگو و نمونه در اين زمينه است. وي فرزند خويش را براي انجام عمليات شهادت طلبانه تشويق كرد و قبل از انجام عمليات او را بدرقه كرد و در آغوش كشيد و بوسيد. يكي ديگر از اين نمونه ها »ام سهيل زياده « است زماني كه دو تن از فرزندانش در راه خدا و وطن به شهادت رسيدند، شوهر و پسر سومش در اسارت اشغالگران به سر مي برد و پسر چهارمش نيز از سوي اشغالگران تحت تعقيب بود.
اين گونه زنان همواره شهادت فرزندان، برادران و همسران خويش را با شكوه و شكيبايي پذيرا بوده و درغياب آنها نيز تمام امور منزل و تربيت فرزندان را به عهده مي گيرند. 27
مادر فلسطيني فرزند خود را مشتاقانه و با رضايت خاطر راهي مبارزه مي كند. اگر چه دلنگران فرزندش است، اما هيجان و اميد را در دل او مي نشاند. از نظر »معين بسيسو « شاعر فلسطيني، مادر فلسطيني يعني مايه آرامش فرزند مبارز خود، يعني تبسمي ملايم و مطمئن كه بدرقه راه فرزندش مي كند، لبخندي كه همواره در خاطر مبارز فلسطيني خواهد ماند و با پرتاب هر تكه سنگي تبسم مادر را از ذهن خواهد گذراند، و قدرت را در وجودش دو چندان مي كند. زنان فلسطيني با تبسمي حاكي از رضايت قلب، نوجوانان خود را از زير قرآن عبور مي دهند تا خواب راحت از چشمان خصم تجاوزگر بربايند و سرانجام در صف اول مبارزه و شهادت مي ايستند.
يكي از زنان انتفاضه اول مي گويد: »از جهت تربيتي تغييرات زيادي به وجود آمد، قبل از آن انتفاضه، مادر فلسطيني به هيچ گونه مفهومي كه به مسئله آموزش و مسايل ملي مربوط باشد توجهي نداشت و حتي خودش هم اينگونه مفاهيم را درك نمي كرد اما امروز در انتفاضه اخير، با وجود نگراني و هراسي كه اين مادر نسبت به فرزندان و كودكانش دارد، تلاش مي كند تا بذر عشق به وطن را در وجود آنان بكارد و تلاش مي كند تا براي او تبيين كند كه اشغالگران عامل تمام مشكلات و گرفتاري هاي ما هستند. مادر با وجود نگراني اي كه در مورد پسرش دارد، در بيشتر موارد تلاش مي كند تا با او مشاركت كند. بايد در نظر داشت كه اين مادر دايماً نگران پسرش است و نگراني دايمي مادران خصوصاً در اين انتفاضه مدام بيشتر مي شود، با اين تصور كه پسرش هرگز از مدرسه بازنخواهد گشت چون در معرض گلوله قرار خواهد گرفت و يا دستگير خواهد شد. 28 «
بعد اقتصادي
تداوم انتفاضه، لازمه اش اقتصاد مستقل فلسطيني است. از اين رو نقش اقتصادي زنان فلسطيني در انتفاضه داراي اهميت و ويژگي خاصي است.
به طور خلاصه نقشي را كه زنان براي تقويت بنيه اقتصادي انتفاضه ايفاء كردند مي توان اين گونه برشمرد:
1- تحريم كالا هاي صهيونيستي؛ با روند افزايش توليدات خانگي و استفاده از شيوه هاي ابتدائي توليد ازجمله استفاده از هيزم براي توليد گرما و نمك سود كردن و خشك كردن گوشت را مي توان نام برد. 29
2- زن فلسطيني از چيزهايي كه در غذا ارزش ثانويه داشتند استفاده نكرده و با مشاركت اعضاي خانواده به منبع اصلي و مهمتر اين غذاها كه داراي ارزش غذايي بيشتري هستند، توجه نشان داده و تمركز خود را بر كشاورزي خصوصاً روي زمين هايي كه پرمحصول نبودند قرار داد و 80 درصد از اراضي قابل كشت مورد استفاده قرار گرفتند. زنان با همكاري يكديگر به كاشتن بذر، وجين، هرس و تقسيم كار با صاحبان زمين هاي نامناسب براي كشاورزي اقدام كردند. 30
3- پشتيباني مالي از خانواده هاي قربانيان انتفاضه از طريق جمع آوري كمك هاي جنسي و نقدي و اقدام به توزيع آنها به منظور رفع نياز خانواده هاي بي بضاعت و يا آنهايي كه در اثر اقدامات سركوب گرايانه رژيم صهيونيستي مايملك خود را از دست داده اند.
4- ايجاد تعاوني هاي اقتصادي در محلات و مناطق فلسطيني نشين و يا مشاركت فعال در اين تعاوني هاي روستايي و شهري. ايجاد اين تعاوني ها در جهت رفع نيازهاي اقتصادي و تأمين موادغذايي موردنياز فلسطينيان بسيار مثبت بوده است. 31
5-يكي از ويژگي هاي مهم زن فلسطيني در عرصه اقتصادي و سياسي در انتفاضه اول آن بود كه توانست با سياست محاصره اقتصادي روستا ها و اردوگاه ها مقابله كند. او با حمل مقدار زيادي نان و شير، وارد محدوده محاصره مي شد تا به اهالي روستا يا اردوگاه مورد محاصره كمك كند، علاوه بر آن به كساني كه به كوه ها و جنگل ها فرار كرده بودند، لباس و غذا مي رسانيد و البته عده نه چندان كمي از اين زنان، به هنگام نفوذ به منطقه مورد محاصره به شهادت رسيدند.
اين امر در انتفاضه دوم ديگر به آن كيفيت امكان ندارد و اين، به خاطر تشديد سياست صهيونيست ها در جدا ساختن مناطق فلسطيني از يكديگر و استفاده از شهرك هاي صهيونيست نشين براي تقسيم مناطق يكپارچه به چند منطقه و محله است تا كار كنترل و مراقبت و نظارت بر رفت و آمد ها را تسهيل كند. 32
بعد نظامي و نقش زنان در عمليات شهادت طلبانه
در اين بعد نيز زنان فلسطيني پا به پاي مردان و در خط مقدم نبرد عليه اشغالگران صهيونيستي حضور دارند. اگر مردان فلسطيني دفاع از سرزمين خود و مقابله با اشغالگران را وظيفه خود مي دانند، به همان ميزان نيز زنان فلسطيني در آن سهيم هستند. از طرفي سياست هاي سركوب گرايانه و فشارها تنها به مردان فلسطيني محدود نمي شود، بلكه زنان فلسطيني در معرض آسيب هاي بيشتري قرار دارند. 33 در واقع گسترش چارچوب مبارزه با اشغالگران در انتفاضه و در برگرفتن ساير فعاليت هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي، زنان مبارز فلسطيني را ملزم مي سازد تا در تمامي اين عرصه ها به شكلي موازي مبارزه كنند. به طوري كه زنان فلسطيني از پشتيباني هاي لجستيكي گروه هاي مجاهد فلسطيني گرفته تا مشاركت مستقيم در عمليات هاي نظامي و استشهادي، درهمه ابعاد مبارزه با رژيم صهيونيستي حضوري فعال دارند.
زنان فلسطيني به اين واقعيت پي برده اند كه براي استقلال كشور و فدا كردن جان خود بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد و شرايط موجود، آن ها را به اين باور رسانده است كه تنها راه رهايي، مبارزه و به شهادت رسيدن است. در همين راستا چنانكه مشاهده مي شود، تعداد زناني كه در دوران جواني به شهادت رسيده اند، افزايش يافته و اين امر بيانگر آن است كه زن فلسطيني در اوج جواني آماده ايثارگري است، در حالي كه اكثر ملت هاي جهان از داشتن چنين خصوصيتي محروم هستند. 34
مهمترين نقشي كه زنان فلسطين درعرصه نظامي ايفا كرده اند و در اين عرصه پديده اي منحصر به فرد به شمار مي رود، شركت آنان در عمليات استشهادي است. عمليات شهادت طلبانه، زماني به منصه ظهور رسيد و گسترش يافت كه اشغالگران، براي ساخت شهرك هاي يهودي، و يهودي سازي اماكن اسلامي بسيج شده و موافقت نامه هاي ذلت باري در اسلوبه امضاء رسانده بودند، و دشمن صهيونيستي سلاح هاي ويرانگر و ممنوعه بين المللي را به كار گرفته بود. 35
اجراي عمليات شهادت طلبانه توسط دختران جوان دانشجو و دانش آموز، علاوه بر اثبات اين حقيقت كه اقدام به اين عمل شجاعانه، بي هدف، كور و ناآگاهانه نيست، تحسين و تحقير همگان را برانگيخته و چون خون تازه در رگ هاي انتفاضه جريان مي يابد، حماسه مي آفريند، روح غيرت، سلحشوري و حميت را در كالبد انسان ها مي دمد و اوج اين حماسه و ايثار كه موجب سردرگمي دشمن صهيونيستي شده، زماني است كه دختري جوان با اجراي عميات شهادت طلبانه،ازدواج يا فارغ التحصيلي خود را جشن مي گيرد و به همه دانشجويان تاريخ درس آزادگي و استقامت مي آموزد. 36
سازمان هاي امنيتي و روان شناسان زبده رژيم اشغالگر قدس، تاكنون براي كشف صفات، انگيزه ها و خصوصيات شهادت طلبان فلسطيني تلاش زيادي به عمل آورده و تحقيقات گسترده اي را آغاز كرده اند و گاهي نيرو هاي اين رژيم توانسته اند برخي از آنان را پيش از اجراي عمليات دستگير كنند اما در هر صورت به هيچ وجه مشتركي جز فلسطيني بودن و به ستوه آمدن از ظلم و بيداد صهيونيست ها دست نيافته اند. 37
وخيمتر شدن اوضاع فلسطنيان و تشديد سركوب آنان توسط رژيم صهيونيستي و خشم و انزجار فلسطينيان از اين رژيم و توهين و تحقير صهيونيست ها و از همه مهمتر آرمان گرايي زنان فلسطيني باعث شد تا نه تنها عمليات شهادت طلبانه زنان فلسطيني متوقف نشود بلكه اين عمليات كه بيش از هر چيز بر احساسات و عواطف وخيم تر شدن اوضاع فلسطنيان و تشديد سركوب آنان توسط رژيم صهيونيستي و خشم و انزجار فلسطينيان از اين رژيم و توهين و تحقير صهيونيست ها و از همه مهم تر آرمان گرايي زنان فلسطيني باعث شد تا نه تنها عمليات شهادت طلبانه زنان فلسطيني متوقف نشود بلكه اين عمليات كه بيش از هر چيز بر احساسات و عواطف ديني استوار است انجام شود و آينده نگران كننده اي را براي صهيونيست ها و آينده اي اميدواركننده براي فلسطينيان و انتفاضه به ارمغان آورد ديني استوار است انجام شود و آينده نگران كنندها ي را براي صهيونيست ها و آينده اي اميدواركننده براي فلسطينيان و انتفاضه به ارمغان آورد. 38
پيامد هاي عمليات زنان شهادت طلب
1 - الگو و فرهنگ سازي:
اولين اثر و بازتاب اينگونه عمليات ها ايجاد يك جريان در جوامع اسلامي است. زنان فلسطيني با اين اقدام خود الگوي مناسبي را براي ساير جوامع اسلامي به وجود آوردند و اگر در خط مقدم جبهه، مردان نقش اول را داشتند زن فلسطيني نشان داد كه زنان نيز مي توانند در خطوط مقدم جبهه اثرگذار باشند.
2 - تأثير رواني:
عمليات شهادت طلبانه از اقداماتي است كه با محاسبات عقلي غربي چندان هم خواني ندارد. توانايي زنان فلسطيني در انجام عمليات هاي استشهادي با قدرت تحرك بالا، اثرات عميقي بر جامعه اسراييل و مغرب زمين گذارد و براي صهيونيست ها روشن ساخت كه نه تنها مردان بلكه زنان فلسطيني نيز خطر عمده اي براي آنها محسوب مي شوند.
3 - آشكار شدن ناتواني اين رژيم در برابر عمليات شهادت طلبانه:
عمليات شهادت طلبانه عنوان بهترين شيوه مقاومت فلسطينيان سبب تغيير در معادله درگيري ها به نفع طرف فلسطيني شده است. رژيم صهيونيستي با تمام امكانات نظامي و دفاعي خود كه حرف اول را در منطقه مي زد در برابر اين روش دفاعي فلسطينيان تاكنون تمكين كرده است. قابليت بالاي زنان در انجام عمليات هاي استشهادي به دليل استفاده از پوشش مناسب و ايجاد حساسيت كمتر، ضربات جبران ناپذيري را بر امنيت اين رژيم وارد ساخت و رژيم صهيونيستي هم سياست هاي مختلفي را جهت مقابله با فلسطينيان اتخاذ كرد.
4 - حفظ روحيه مبارزه و جهاد در بين فلسطينيان:
زماني كه زنان اين چنين در عرصه نبرد حاضر مي شوند، قطعا به تناسب آن، مردان براي خود تكليف بيشتري احساس مي كنند. روحيه مقاومت فلسطينيان نشانگر آن است كه اقدامات نظامي گستردها ي كه اسراييل جهت سركوب قيام فلسطينيان تاكنون اجرا كرده است نه تنها نتيجه نداده، بلكه اين روند را تشديد كرده است. حضور گسترده كودكان، جوانان، زنان و مردان فلسطيني در عرصه مبارزه، خود شاهدي است بر اين مدعا. 39
بالأخره اينكه حضور زنان فلسطيني در كنار مردان مبارز، حمايت وسيع و همه جانبه ملت ها، به خصوص ملت هاي مسلمان را به دنبال داشته است. انتفاضه فلسطين و حضور زنان در آن سبب شده كه امواج بيداري اسلامي در جهان اسلام ابعاد وسيعي را به خود بگيرد و مسئله فلسطين از حالت يك مسئله صرفاً عربي به يك مسئله مهم اسلامي و جهاني تبديل شود.
عمليات استشهادي با ترور!
حضور زنان در عمليات استشهادي، سبب تداوم انتفاضه، دميدن روح غيرت و جوانمردي و ترغيب مردان، به ويژه نسل جوان فلسطيني به شركت در علميات استشهادي و گسترش فرهنگ شهادت طلبي شده است.
آري، چنين است كه هر زمان عاشورايي بايد، كه روح را صيقل داده و روحيه مقاومت، سلحشوري و دفاع از عقيده را در انسان ها ايجاد كند. عمليات شهادت طلبانه نمايش علو و بالندگي است و داوطلب شهادت، مسيحا نفسي است كه روح غيرت، شرف و آزادي را در كالبد انسان ها مي دمد. شهادت داوطلبانه عالي ترين درجه شهادت و وجه امتياز آن در اين است كه داوطلب شهادت با يقين به اينكه قطعاً به شهادت خواهد رسيد، به سوي معبود شتافته و مهياي لقاء الهي مي شود.
عمليات استشهادي، نه تنها عملي تروريستي نيست، بلكه نشان از ايمان خالص و اوج مقامات معنوي انساني دارد كه ازتمامي هستي خويش مي گذرد تا سرزمين خود را آزاد كند و مردم مظلوم كشورش را رها سازد. 40
تفاوت اساسي و مهمي كه بين استشهاد و ترور وجود دارد و در دنياي رسانه اي استكبار، تعمداً از آن غفلت مي كنند، اين است كه جنگ بين فلسطينيان و غاصبان اسراييلي، نبرد دو قدرت نظامي يا دو كشور نيست و ميدان مشخصي براي نبرد و مبارزه وجود ندارد. اصل نزاع و درگيري ميان دو قدرت كاملا نابرابر است، دو قدرتي كه نه از لحاظ حقوق بين المللي و نه از لحاظ تسليحات نظامي و نه از لحاظ سياسي، به هيچ وجه با هم برابر نيستند. در عمليات تروريستي مهم به دست آوردن نتيجه مطلوب است ولو پايمال كردن حق انسان هاي مظلوم و بي دفاع، اما در عمليات استشهادي مهم انجام وظيفه ديني و ملي در قبال دين و سرزمين و ناموس است. 41 كربلا هم يك صحنه با شكوه و بي نظير عمليات استشهادي و عاشقانه بود. زيرا با وجود اينكه امام حسين (ع) از پايان كار خويش آگاه بود و به خوبي مي دانست كه سرانجام به شهادت خواهد رسيد، اما در عين حال بر خود لازم دانست كه جان خويش را در راه احياي دين نثار كند.
آري حقيقت جاويد كربلا و عاشورا براي همه زمان ها و مكان ها رخ مي نمايد، رويارويي حق و باطل به حسين بن علي(ع) و يزيد بن معاويه محدود نمي شود، و يزيد نه فقط پسر معاويه، كه نماد هرگونه تجاوزگري و ستم است كه به اشكال گوناگون چهره ظالمانه خود را بر مي نماياند و فرياد غربت »هل من ناصر ينصرني « اينك از حلقوم بريده زنان و كودكان فلسطيني به گوش مي رسد و فلسطين اشغالي عرصه عمليات شهادت طلبانه زنان و كودكاني است كه براي حفظ تماميت و تضمين حيثيت خويش، مرگ سرخ را برگزيده اند، آنان به استقبال شهادت مي شتابند تا فلسطين زنده بماند و حيات تداوم يابد و بذر غيرت و حميت جوانه زند و فرهنگ شهادت طلبي نيز جاودانه شود.
نتيجه
حضور فعالانه و قدرتمندانه زن فلسطيني در عرصه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و غيره در انتفاضه پيامدها و نتايجي را بدنبال داشته است كه به اختصار چند مورد از آن را ذكر مي كنيم.
1- حضور زن فلسطيني در انتفاضه در كنار مردان مبارز، سبب حمايت وسيع ملت ها به خصوص ملل مسلمان از مبارزات مردم فلسطين شده است.
2- شركت زنان در عمليات استشهادي سبب تداوم انتفاضه و ترغيب مردان به ويژه نسل جوان فلسطيني جهت شركت در عمليات استشهادي شده است.
3- حضور فعال زنان در عرصه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي هرگونه سازش ذلت آور با دشمن را غيرممكن ساخته است، زيرا سازش با ستم و ستمگران، مرگ انسانيت و ارزش هاي انساني را به دنبال دارد.
4- آسيب پذيري رژيم صهيونيستي از عمليات استشهادي زنان فلسطيني به مراتب بيشتر از ساير اقدامات و عمليات بوده است.
5- عمليات استشهادي زنان فلسطيني به منزله برگ برنده اي است براي فلسطينيان، جهت تغيير در معادلات منطقه و گرفتن حداكثر امتياز از طرف مقابل.
6- حضور زنان فلسطيني در انتفاضه به خصوص در عمليات استشهادي و انعكاس آن در رسانه هاي خبري نه تنها در افكار عمومي جهان تأثير به سزايي خواهد داشت بلكه حقانيت ملت فلسطين را نيز اثبات مي كند.
پانوشت ها
1. صفا تاج، مجيد: فلسطين از اشغال تا انتفاضه، تهران، مدرسه، چاپ اول 1382 ، ص 62 .
2. گارودي، رژه: تاريخ يك ارتداد اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسرائيل، مترجم مجيد شريف، تهران، موسه خدماتي فرهنگي رسا، چاپ دوم 1377 ، ص 209 .
3. حمصيان، احمدرضا، فرايند صلح و كشورهاي متخاصم جستاري پيرامون روند و چگونگي صلح بين اعراب و اسرائيل) نشر كنكاش، چاپ اول 1380 ، صص 196- 195).
4. روزشمار انتفاضه فلسطين 28 سپتامبر 2000 تا 28 سپتامبر 2002 ، دبيرخانه كنفرانس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين، چاپخانه مجلس شوراي اسلامي، چاپ اول 1381 ، صص 16 – 15
. 5 روزشمار انتفاضه فلسطين، همان ص 17 .
6. مقاله كبيري، داود: خلاصه مقالات همايش بين المللي انتفاضه گامي بسوي آزادي، تهران، مرداد 1382 ، ص 75.
7. صفاتاج، مجيد: انتفاضه الأقصي، قيام دوزخيان سرزمين مقدس، جمعيت دفاع از فلسطين، ص 35.
8. مقاله مهدي يار، علي: خلاصه مقاله همايش انتفاضه گامي بسوي آزادي، ص 56.
9. روزشمار انتفاضه فلسطين، ص. 16
10 . روزشمار انتفاضه فلسطين، ص 17 – 16 گسترش فرهنگ شهادت طلبي درانتفاضه.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جريان انتفاضه فلسطين و انديشه حضرت امام خميني(ره)
نويسنده :  شيرين افشار
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
خلاصه مقاله:آنچه در اين مقاله كوتاه ذيل عنوان »انديشه حضرت امام خميني و جريان مقاومت و انتفاضه فلسطين « آمده است سعي بر اين دارد كه اهميت اين دو موضوع يعني نگاه حضرت امام به قضيه فلسطين و اهميت مقاومت و انتفاضه بررسي شود. در ابتدا به برخي از مؤلفه هاي كلي تفكر حضرت امام مانند: اتحاد و همبستگي دنياي اسلام در برابر قدرت هاي شرق و غرب، دشمن شناسي و عمل كردن طبق اسلام واقعي كه توجه به هر كدام از آنها ضامن پيروزي مسلمين در برابر ستمگران است، پرداخته شده و در ادامه موضع خاص ايشان نسبت به فلسطين آمده است. در آخر هم مختصري درباره انتفاضه كه بهترين راه مبارزه عليه رژيم غاصيت صهيونيستي است آمده و به اين نتيجه مهم رسيده ايم كه پيروزي انتفاضه فلسطين، نشانه اين است كه، رهنمودها و پيام هاي حضرت امام به مخاطبان اصلي آن رسيده است.
مقدمه
سخن گفتن از امام خميني(ره) و فلسطين سخن از بزرگترين مرد قرن و مهمترين ماجراي قرن ماست. سخن از مردي نستوه و نيرومند است كه به گفته يك روزنامه نگارغربي: از قرن هفتم ميلادي (صدر اسلام) آمده تا در قرن بيستم جاي گيرد. مردي كه چكيده عدالت مظلوم تاريخ بشري است.
آيا تصادف است كه مهمترين مسئله اين قرن(يعني تجاوز اسراييل به سرزمين هاي فلسطيني) مورد توجه و نقطه محوري اهتمام و تلاش او باشد؟ يا همان كشمكش و نبرد مقدسي است كه سنت الهي از آن ياد كرده و وعده پيروزي اش را داده است.
آيا تعجب آور نيست كه مردي در فعاليت هايش اين همه اهميت و مركزيت به فلسطين بدهد، حال آنكه از لحاظ جغرافيايي فاصله زيادي با آن دارد؟ چنين توجهي از جانب حضرت امام(ره) به ما مي گويد، فلسطين تنها يك محدوده جغرافيايي نيست، بلكه يك نشانه از جدال حق و باطل است كه قرآن وعده پيروزي آن را داده است. 1
اهميت مسئله فلسطين از نگاه حضرت امام(ره)
امام خميني(ره) در اوج قدرت نظام ستم شاهي، افشاگر روابط پنهان رژيم شاه واسراييل بود و مقابله با خطر اسراييل براي جهان اسلام را بسيار جدي و پي گيرانه دنبال مي كرد.
امام خميني(ره) اولين مرجع تقليد و پيشواي بزرگ مذهبي بود كه مجوز حمايت از مبارزان فلسطيني از محل وجوهات شرعي و زكات و صدقات را صادر كرد و در جريان جنايت رژيم اشغالگر قدس در به آتش كشيدن مسجدالاقصي برخلاف مشي ديگران كه بازسازي مسجد را وجهه همت خود قرار داده بودند، با دورانديشي تمام بر حفظ آثار جنايت اسراييل(به عنوان عامل سمبليك در جهت تحريك و تشويق مسلمانان بر عليه رژيم اشغالگر) تأكيد مي نمودند. ايشان از همان آغاز وجهه اسلامي و بُعد اعتقادي مبارزه با اسراييل را كارسازترين روش براي بسيج ملت مظلوم فلسطين و جلب حمايت امت اسلام از آنان معرفي كرد و اتخاذ مشي هاي ديگري، همچون: تكيه بر قوميت عربي و نگرش هاي ناسيوناليستي و ديگر ايدئولوژي هاي وارداتي و غيراسلامي را انحراف در مسير مبارزه براي آزادي مي دانست.
ايشان به مشكلات دروني جهان اسلام و از جمله ضعف و ناتواني يا وابستگي بعضي از سران كشورهاي اسلامي وقوف كامل داشت، به همين دليل بر آگاهي و شعور عمومي جهان اسلام، منبعث از اصول اعتقادي و مشتركات ايماني و فرهنگي امت و پرهيز از اختلافات فرقه اي تأكيد مي نمود و سران دولت هاي اسلامي را به متابعت از اين جريان فرا مي خواند و معتقد بود كه دولت ها تا آنجا كه با اين شعور و خواست عمومي مسلمانان همسو وهمراه باشند، شأن رهبري و مسئوليت هدايت مبارزه را عهده دار خواهند بود و الا ملت هاي مسلمان مي بايست با آنان همان كنند كه ملت مسلمان ايران با شاه كرد. 2
درك ماهيت طرح استعماري
امام خميني(ره) در پاسخ به نامه دانشجويان مسلمانان مقيم آمريكا و كانادا در سال 1972 م (1351ش) مي فرمايد: »اسراييل با تباني و همفكري دولت هاي استعماري غرب و شرق، زاييده شد و براي سركوبي و استعمار ملل اسلامي به وجود آمد و امروز از طرف همه استعمارگران حمايت و پشتيباني مي شود 3.«
حضرت امام بارها خطر توسعه طلبي اسراييل را گوشزد كرده و خاطر نشان مي ساختند: »همه بايد بدانند كه هدف دولت هاي بزرگ از ايجاد اسراييل تنها با اشغال فلسطين پايان نمي پذيرد آنها در اين نقشه اند كه پناه بر خدا تمامي كشورهاي عربي را به همان سرنوشت فلسطين دچار كنند. 4«
و همچنين فرموده اند: »اگر ملت اسلام بيدار نشوند و به وظايف خود آگاه نگردند، اگر علماي اسلام احساس مسئوليت نكنند و به پا نخيزند، اگر اسلام واقعي كه عامل وحدت و تحرك كليه فرق مسلمانان در مقابل بيگانگان است و ضامن سيادت و استقلال ملل مسلمان و كشورهاي اسلامي مي باشد به دست عوامل و ايادي اجانب و در زير پرده سياه استعماري افروخته گردد، روزهاي سياهت ر و نكبت بارتري براي جامعه هاي اسلامي در پيش است و خطر ويران كننده اي متوجه اساس اسلام و احكام قرآن است. 5 «
حضرت امام اينها را عوامل اساسي تسلط بر سرزمين هاي مقدس اسلامي و انحطاط جامعه بزرگ مسلمانان دانسته اند.
لزوم دفاع از فلسطين
امام خميني (ره) در دفاع از حقوق مظلومين فلسطين در مسير بسيج ملل اسلامي در حمايت از قيام فلسطينيان معتقد بود: »دفاع از نواميس مسلمانان و دفاع از همه حيثيات مسلمانان امري است لازم و ما بايد خودمان را براي مقاصد الهي و دفاع از مسلمانان مهيا كنيم و خصوصاً در اين شرايطي كه فرزندان واقعي فلسطين اسلامي و لبنان اسلامي؛ يعني حزب الله و مسلمانان انقلابي سرزمين غصب شده و لبنان با نثار خون و جان خود فرياد »ياللمسلمين « سر مي دهند، با تمام قدرت معنوي و مادي در مقابل اسراييل و متجاوزين بايستيم و در مقابل آن همه سفاكي ها و دد منشي ها مقاومت و پايمردي كنيم و به ياري آنان بشتابيم. 6 «
حضرت امام(ره) با رويكردي آگاهانه آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس ناميدند و فرمودند: »روز قدس يك روز جهاني است، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است، روز حيات اسلام است، روزي است كه بايد به همه ابر قدرت ها هشدار بدهيم كه اسلام ديگر تحت سيطره شما و عمال خبيث شما واقع نخواهد شد. 7«
و همين طور فرمودند: »مسئله قدس يك مسئله شخصي نيست و يك مسئله مخصوص به يك كشور و با يك مسئله مخصوص به مسلمانان جهان در عصر حاضر نيست، بلكه حادثه اي است براي موحدين جهان و مؤمنان اعصار گذشته، و حال و آينده، از روزي كه مسجدالاقصي پي ريزي شد تا آنگاه كه اين سياره در نظام هستي در گردش است. و چه ننگ است براي دولت هاي اسلامي كه با در دست داشتن شريان حياتي ابرقدرتهاي جهان بنشينند و تماشاگر باشند كه آمريكا ابر جنايتكار تاريخ يك عنصر فاسد بي ارزش را در مقابل آنان علم كند و با عدها ي ناچيز عبادتگاه مقدس و قبله گاه اول آنان را از آنان غصب نموده و با كمال وقاحت در مقابل همه آنان قدرت نمايي كند. 8 «
»بر عموم دولت هاي ممالك اسلامي و خصوص دول عربي لازم است كه با توكل به خداي متعال و تكيه بر قدرت لايزال همه قوا و نيروي خويش را بسيج ساخته و به ياري مردان فداكاري كه در خط اول جبهه چشم اميد به ملت اسلام دوخته اند بشتابند و براي آزادي فلسطين و احياي مجد و شرف و عظمت اسلامي، در اين جهاد مقدس شركت كنند. 9 «
همچنين ايشان با اختصاص ثلث سهم امام زمان (ع) از وجوهات شرعي به مبارزان فلسطيني و طرح مشكل فلسطين در حج بار ديگر همگان را براي ياري رساندن به فلسطينيان فراخواندند و در اين زمينه مي فرمايند:
»اكيداً شايسته و بلكه واجب است كه قسمتي از وجوه شرعي مانند زكوات و ساير صدقات به مقدار كافي به اين مجاهدان راه خدا اختصاص داد... و كمك به آنان با تمام نيروها و امكانات واجب است. 10 «
و درباره نقش كنگره حج در افشاي طرح هاي خائنانه دشمنان اسلام وتوجه مسلمانان جهان به مسئله فلسطين چنين مي فرمايد: »اعلان برائت از مشركان كه از اركان توحيدي و واجبات سياسي حج است بايد در ايام حج به صورت تظاهرات و راهپيمايي با صلابت و شكوه هر چه بيشتر و بهتر برگزار شود و حجاج محترم ايراني و غير ايراني فرياد كوبنده برائت از مشركان و ملحدان استكبار جهاني و در رأس آنان امريكاي جنايتكار را در كنار خانه توحيد طنين اندازند و از ابراز بغض و كينه خود نسبت به دشمنان خدا وخلق غافل نشوند. 11 «
سرانجام با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران همزمان مبارزات ضد صهيونيستي مسلمانان شدت گرفت و روند مبارزه فلسطيني ها نيز تغيير يافت، زيرا سرنگوني شاه و حاكميت نظام اسلامي در ايران نخستين ضربه مهلكي بود كه اهداف توسعه طلبانه صهيونيست ها را به طور جدي به مخاطره افكند.
تأثير پيام انقلاب اسلامي و رهبري آن بر افكار عمومي آن چنان گسترده بود كه وقتي »انور سادات « معاهده سازش را در كمپ ديويد امضا كرد دولت مصر از جرگه اعراب و حتي از جمع رژيم هاي مرتجع عرب نيز اخراج شد و در انزواي كامل قرار گرفت. لذا طبيعي بود كه پيام انقلاب اسلامي ايران، مسلمانان را تكان دهد و احساسات آنها را برانگيزد و مواضع رهبري انقلاب اسلامي ايران، حضرت امام خميني(ره) مورد توجه مسلمانان مبارز در جهان از جمله مجاهدان فلسطيني قرار گيرد. همين تفكر بود كه غرور ملي و ديني و بيداري اسلامي را در فلسطينيان اوج داد و موجب انتفاضه جديدي در سرزمين هاي اسلامي شد كه هم اكنون اسراييل و حاميانش را بيمناك ساخته است. 12
انتفاضه فلسطين ادامه نهضت بيدارگري اسلامي
انتفاضه يا قيام فراگير فلسطين اشغالي يا آنچه به نام انقلاب ناميده شده اولين جهاد مردم مسلمانان عليه رژيم صهيونيستي اسراييل نيست و طبيعتاً تا محو و از بين بردن اشغالگران، آخرين آن نيز نخواهد بود بلكه حركتي است مردمي و حلقه بارزي است از سلسله زنجيره جهاد تاريخي مردم فلسطين كه از سال 1948 م(1327 ش )تاكنون بعد از گذشت بيش از 5 دهه از تسلط اسراييل غاصب بر اين سرزمين به روش ها و اشكال مختلف در قالب حزبي، گروهي و حركت هاي مردمي و يا اعتصاب ها جريان داشته است و نمي توان آن را به طور كلي از تاريخ فلسطين و مبارزه با دشمن صهيونيستي مجزا كرد. مبارزه اي كه حدود 80 سال پيش عليه سلطه استعمار انگليس شروع شد و مجاهدان برجسته اي هم چون »شيخ عزالدين قسام «، جان خود را در راه جهاد و مبارزه با اشغالگران انگليس فدا كردند و مبارزه آنها با پيكار مقدس »عبدالقادر حسيني « و شهيد »قسطل « و هم رزمانش ادامه يافت.
بعد از اشغال سرزمين فلسطين و اعلام تشكيل دولت اسراييل، ملت فلسطين از مبارزه خويش عليه اشغالگران صهيونيست دست نكشيده و جهاد خود را ادامه داد تا اينكه در سال 1965 نقطه عطفي در مبارزات فلسطين آغاز شد و اولين گروه مسلح فلسطيني به نام »جنبش فتح « به شكل آشكار و علني در غزه شروع به فعاليت كرد و سپس به منظور ايجاد ارتباط و پيوند بين مبارزه مسلحانه و تصميم گيري هاي سياسي زير نظر سازمان آزادي بخش فلسطين قرار گرفت و بعد از آن نيز ديگر گروه هاي مسلح فلسطيني، پا به صحنه كارزار و مبارزه فلسطيني اسراييلي نهادند. اما ديري نپاييد كه مبارزه و جهاد مردم فلسطين قالب و شكل حزبي و گروهي به خود گرفت و با توطئه هايي كه عليه مردم فلسطين از سوي قدرت هاي جهاني غرب و شرق و اسراييل غاصب و حتي برخي كشورهاي عربي انجام شد اين مبارزات در گردونه خودمحوري و حزب گرايي قرار گرفت، بدون اينكه خواست اصلي و حقيقي مردم فلسطين در خط مشي سياسي آن جاي گيرد.لذا جريان هاي سياسي فلسطين به سرعت از مركزيت مبارزه با اسراييل خارج شدند و روز به روز مشكل مبارزه با رژيم صهيونيستي رو به افول و خاموشي گراييد تا جايي كه بعضي گروه هاي فلسطيني كه بر اساس دفاع از حقوق فلسطين و مقابله با رژيم صهيونيستي تشكيل شده بودند، همسو و حتي جلوتر از برخي دولت هاي غربي مذاكره كننده با رژيم صهيونيستي، دم از صلح با اسراييل مي زدند.
فلسطين و جهان اسلام
در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) و از اوايل دهه 80 ، اسلام وارد صحنه مبارزاتي مردم فلسطين شد و از ميان كالبد تقريباً نيمه جان نهضت فلسطين كه رو به سردي گراييده بود مجدداً آتش انقلاب فلسطين روشن و از سال 1987 شعله ور شد و مردم فلسطين كه طي سال هاي 1967 تا 1987 تجارب تلخي را پشت سر گذاشته و راه هاي گوناگون سازمان هاي فلسطيني و دولت هاي عربي را در خصوص صلح و سازش آزموده و شكست طرح هاي سياسي را احساس كرده بودند، دريافتند كه شعارهاي انقلابي رهبران سياسي فلسطين و سران دولت هاي عربي ماهيت خود را از دست داده و طي اين مدت هيچ نشانه اميدي از نابودي رژيم اشغالگر و يا حداقل كم رنگ شدن حاكميت آن در فلسطين وجود ندارد؛ لذا با تجربه پيروزي انقلاب اسلامي ايران اين سخن خداوند در ذهن آنها تجلي يافت كه: »ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا بانفسهم .«
بدين ترتيب جنبش جديد مردم فلسطين يا »انتفاضه « صرفن ظر از عوامل متعدد شكل گيري آن و بدون هيچ گونه وابستگي گروهي يا سازماندهي قبلي وابسته به دولت هاي عربي، با الهام از انقلاب اسلامي ايران توسط مردم فلسطين در شرايطي آغاز و عنوان انقلاب مساجد را به خود اختصاص داد كه قبح سازش با رژيم صهيونيستي توسط برخي دولت هاي عربي و سازمانهاي فلسطيني مدعي دفاع از حقوق فلسطينيان شكسته شده بود و مبارزه عليه اسراييل جاي خود را به شعارهاي صلح و سازش هاي سرگرم كننده داده بود. در اين ميان حتي مبارزه با اسلام گرايي به بهانه اينكه خطري جدي عليه رژيم هاي عربي خاورميانه است،جايگزين مبارزه با اسراييل و صهيونيسم شد، اما انتفاضه فلسطين به عنوان خالصترين، پاكترين و اثر گذارترين نهضت ضد صهيونيستي در سرزمين هاي اشغالي طي چند دهه اخير مطرح شد و دقيقاً به دليل همين خلوص، انتفاضه برخلاف ساير مبارزات ضد صهيونيستي از نفوذ عميق مردمي برخوردار و رفته رفته فراگير شد. ملت فلسطين نيز با آگاهي از عوامل اصلي انحطاط و شكست اكثر جنبش هاي ضد صهيونيستي به ماهيت شعارهاي ضد اسراييلي دولت هاي عربي پي بردند و ماهيت سر سپردگان و تمام عواملي كه در يك حركت سالم و فراگير ضد اسراييلي نقش بازدارنده ايفا مي كردند برايشان آشكار شد. مردم فلسطين به دنبال كساني بودند كه حقوق حقه ملت را وجه المصالحه منافع سياسي خود قرار ندهند و با اعتقاد كامل به قيام همگاني، عليه رژيم صهيونيستي پا به عرصه مبارزه و جهاد بگذارند. ملت مظلوم فلسطين با چنين جنبشي شخصيت اصلي خويش را به دست آوردند و توانستند درميان ملت هاي مسلمان منطقه كه از ظلم و ستم بي پايان استكبار جهاني و صهيونيسم اشغالگر به ستوه آمده اند جاي خود را باز كنند. در پي تداوم انتفاضه مسجدالاقصي پيروزي هاي شيريني نصيب ملت فلسطين شد. 13
امروز مسئله فلسطين يكي از مهمترين مسايل جهان اسلام است و از سوي ديگر يكي از اساسي ترين چالش هاي سياست خارجي استكبار جهاني به شمار مي رود. در اين ميان نسل نوخواسته فلسطين نه تنها به ذلت تن نداده اند، بلكه با روي آوردن به مايه ها و انگيزه هاي اسلامي، تمسك به ايمان ديني و ورود در عرصه جهاد اسلامي، عزم خود را براي استقامت وايستادگي و مقابله با تجاوزگران صهيونيستي، جزم ساخته اند.
تجربه تاريخي نيز نشان داده است كه مسئله فلسطين در پشت ميز مذاكره حل نشده و كمترين اثر جريان سازش كه استكبار جهاني آن را طراحي كرده، خروج رژيم صهيونيستي از بحران عدم مشروعيت است. بنابراين هرگونه راهكاري كه به گونها ي رژيم اشغالگر را به رسميت شناخته و بر سر حقوق ملت فلسطين معامله كند، پذيرفتني نيست و در حال حاضر راهكار اصلي، همان است كه فرزندان قهرمان فلسطين و جريان انتفاضه در پيش گرفته اند. 14
نتيجه
حضرت امام خميني(ره) با رهنمودهاي خود درباره دفاع از ملت فلسطين با تأكيد بر اتحاد در برابر دشمنان تجاوزگر و تكيه به اسلام واقعي نهضت بيدارگري را در ميان ملت هاي مسلمان پي ريزي كردند. پيام و ارشادهاي ايشان نور اميد را در قلوب مردم مسلمان جهان و به ويژه ملت مظلوم فلسطين شعله ور ساخت و صد البته پيروزي انتفاضه مردم فلسطين و صبر و مقاومت مسلمانان لبنان و مقاومت اسلامي در شكست دادن اسراييل نقطه عطفي در آهنگ غلبه حق بر باطل و اثبات اين مدعاست.
پيروزي انتفاضه بر رژيم صهيونيستي ثابت كرده كه قدرت نظامي اسراييل قادر به درهم شكستن عظمت و شوكت ملتي نيست كه از سرزمين، آزادي و حقوق خود دفاع مي كند، و نيز دستاوردهاي انتفاضه فلسطين ثابت كرد كه انتفاضه و رهبري آن الهام گرفته از روح اسلامي در داخل فلسطين است. همچنان كه به گفته شيخ اسعد تميمي(از رهبران جنبش فلسطين) تا زمان انقلاب اسلامي، اسلام از عرصه نبرد فلسطين غايب بود و انقلاب اسلامي ايران اين حقيقت را كه اسلام تنها راه حل، و جهاد تنها وسيله اصلي براي مبارزه عليه صهيونيسم است را به قيام مردم فلسطين ارزاني كرد. 15
و مگر جز اين است كه اكنون اگر فلسطين سلاح مقاومت و جهاد را بر زمين بگذارد، لعن و نفرين تاريخ و آيندگان را تا ابد همراه خود خواهد داشت؟
پانوشت ها
1. ماهنامه ياد ايام، بهمن 1375 ، شماره 11 ص 106 - 105 .
2. فلسطين ازديدگاه امام خميني(ره)(تبيان)دفترچهارم، ص 3.
3. ماهنامه ياد ايام، بهمن 1375 ، شماره 11 ، ص 108 (نقل ازصحيفه نور،ج 1،ص 186 ).
4. امام دربرابرصهيونيسم، دفترسياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،ص 48 - 47 .
5. فرموده هاي امام درباره فلسطين،ص 124.
6. فلسطين ازديدگاه امام خميني(تبيان)دفترچهارم،ص 133.
7. صحيفه نور،ج 9،ص 277 – 276.
8. جهان اسلام ازديدگاه امام خميني(تبيان)دفترنوزدهم،ص 99.
9. همان،ص 17.
10. صحيفه نور،ج 2،ص 199.
11. فلسطين ازديدگاه امام خميني(تبيان)دفترچهارم ص 148.
12. فصلنامه حضور، بهار 83 ،شماره 48 ،ص 213 – 212 – 208.
13. صفاتاج،مجيد،روزنامه جمهوري اسلامي،انتفاضه فلسطين نهضت ضدصهيونيستي 6/2/1385، شماره 7752.
14. پگاه حوزه،خرداد 1383 ،شماره 136 ص 7.
15. پگاه حوزه،آبان 1383 ،شماره 147 ،ص 9.
منابع و مأخذ
1. امام خميني، صحيفه نور، ج 4.
2. امام خميني، صحيفه نور، ج 5.
3. امام خميني، صحيفه نور، ج 9.
4. امام در برابر صهيونيسم، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، به مناسبت روز قدس سال 61.
5. ليليانتال، آلفرد، م (ارتباط صهيونيستي) مترجم ابوالقاسم حسيني. نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، پاييز 1379.
6. صفا تاج، مجيد، ماجراي فلسطين و اسراييل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1380.
7. جهان اسلام از ديدگاه امام خميني (تبيان)، دفتر نوزدهم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني، چاپ اول، خرداد 1378.
8. فلسطين از ديدگاه امام خميني (تبيان) دفتر چهارم، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني، چاپ چهارم، تابستان 1378.
9. فرموده هاي امام درباره فلسطين.
10. فصلنامه حضور، نشر: مؤسسه آثار امام خميني، بهار 83 ، شماره 48.
11. فصلنامه حضور، نشر: مؤسسه آثار امام خميني، بهار 84 ، شماره 52.
12. پگاه حوزه، نشر: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، خرداد 1383 ، شماره 136.
13. پگاه حوزه، نشر: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، آبان 83 ، شماره 147.
14. ماهنامه ياد ايام، نشر: معاونت مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ ارشاد اسلامي، بهمن 75 ، شماره 11.
15. ماهنامه پاسدار اسلام، صاحب امتياز: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، شماره 278.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها