0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسي جواز و عدم جواز ترجمة قرآن

هادي نوراني

عضو حلقة علمي قرآن - دانش‌پژوه دورة عالي علوم و معارف قرآن

چکیده:

نگارنده پس از بحث مختصری در مورد واژة ترجمه و کاربرد آن در متون دینی، دلائل مخالفان ترجمه و نقد آنها و نظر فرق اربعه اهل‌سنّت و همچنین فتاوای بزرگان شیعه و اهمیت ترجمة قرآن را مورد بحث و بررسی قرار داده است.

کلید واژگان:

قرآن،‌جواز یا عدم جواز، لزوم ترجمه، موافقان ترجمة قرآن، مخالفان

مقدمه

بحث جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، از همان قرون اولیه که دین اسلام مورد پذیرش مسلمانان غیر عرب‌زبان قرار گرفت، به عنوان مسئله‌اي مهم مطرح شد. علماي مسلمان ‌نیز در این باره اظهار نظرهای متفاوتی داشته‌‌اند. قرآن بر اساس نیاز مسلمانان به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. در ایران زمین، تاریخ ترجمة قرآن، بعد از نخستین ترجمه به‌وسيلة سلمان ـ صحابی معروف پیامبر6ـ به قرن چهارم هجری باز می‌گردد که علمای ماوراء‌النهر به جواز ترجمة قرآن و تفسیر، فتوا داده‌اند. و آن ترجمه و تفسیر، خلاصه‌‌وار و همراه با دخل و تصرفاتی زیاد به دست ما رسیده است.
در این تحقیق مي‌كوشيم آرا و فتاوای علما را در مورد جواز و عدم جواز ترجمة قرآن، به بحث و بررسی بگذاريم.

معنای لغوی ترجمه

در ریشة لغوی «ترجمه» اختلاف فراواني ديده مي‌شود[1] و لغت‌شناسان نظرهاي گوناگونی دربارة ریشه و اصل کلمة «ترجمه» دارند[2].
الف. گروهی آن را یک لغت عربی مي‌دانند که خود، چند دسته‌اند:
1. دسته‌ای، آن را از کلمة (تَرجَم) رباعی به حساب آورده‌اند، مانند مؤلفین «المعجم الوسیط»[3]؛
2. دسته‌ای دیگر آن را برگرفته از کلمة «رَجم» به معنای «سخن گفتن از روی حدس و گمان» دانسته‌‌اند[4]؛
3. جمعی دیگر آن را هم در ذيل کلمة «تَرجَمَ» و هم در زير کلمة «رَجم» آورده‌اند، مانند ابن‌منظور در لسان‌العرب[5]، در کتاب منتهی الارِب[6] نيز به همین روش آمده است.
ب. عدة زیادی این کلمه را غیر عربی و معرب دانسته‌اند و در اینکه از چه زبانی وارد زبان عربی شده است، ديدگاه‌‌هاي مختلفی وجود دارد. برخي گفته‌اند این کلمه از کلدانی و از کلمه رَجم به معنی افکندن مي‌باشد[7].
با توجه به توضیحی که در مورد ریشة لغوی (ترجمه) داده شد، نظر برخی از بزرگان بر این است که ترجمه مصدر فعل رباعی به معنای تبیین و توضیح است. از این رو، نوشته‌هایی که شرح حال رجال را بیان مي‌کند، کتب تراجم ‌ناميده شده و شرح حال هر یک از رجال را ترجمة او مي‌گویند. از سخن صاحب قاموس چنین برمي‌آید که در ترجمه، تعدّد زبان شرط است و ترجمه، برگردان از زبانی به زبان دیگر است، مثلاً از عربی به زبان فارسی. در معجم الوسیط چنین آمده است:
«ترجمه، انتقال کلام از زبانی به زبان دیگر است.»[8]
پس اگر یک معنا، با دو عبارت در پی هم آورده شوند که دومي ‌توضیح اولی باشد، از عبارت ترجمه استفاده نمي‌كنند، زيرا تنها تبيین و توضیح است.
شرط ترجمة صحیح آن است که کاملاً به اصل معناي متن وفادار باشد، یعنی ترجمه همان معنا را افاده کند که متن اصلي، آن را مي‌رساند. حتی ريزه‌كاري‌ها و ظرائف متن اصلی به متن مترجم منتقل شود.

معنای اصطلاحی ترجمه

براي معانی و مفاهیم اصطلاحي ترجمه مي‌توان به اين موارد اشاره نمود:
الف. تبلیغ و رساندن کلام به کسی که آن را نشنیده باشد؛
ب. تفسیر و شرح کلام به زبان اصلی، چنانکه طبری و زمخشری ترجمه را به معنای بیان، تفسیر و شرح به کار برده‌اند و نیز به ابن‌عبّاس «ترجمان القرآن» اطلاق شده است؛
ج. تفسیر و تقریر کلام به زبان دیگر؛
د. نقل و برگردان مفهومي ‌از زبانی به زبان دیگر، که متداول‌ترین معنای ترجمه است[9].

کاربرد کلمة ترجمان در روایات و متون مذهبی

کلمة ترجمان و نیز جمع آن «تراجمه» در روایات و متون مذهبی نیز به کار رفته است، که به نمونه‌ای از آن مي‌پردازيم:
1. «هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بین الدفتین لاینطق بلسانٍ و لابدّ له من ترجمان».[10]

ضرورت ترجمه

ترجمة قرآن به دیگر زبان‌ها براي آشناسازي ملت‌های بیگانه از زبان عرب با حقایق و معارف قرآنی، ضرورتی تبلیغی به شمار مي‌رفته است.
مبلغان اسلامي ‌با ترجمه و تفسیر آیه‌ها و سوره‌هایی از قرآن همواره مردم را به راه راست هدایت مي‌کرده‌اند، و تاکنون هیچ انديشمند و فقیه شيعي نگفته است ترجمة قرآن به دیگر زبان‌ها به منظور دعوت به دین اسلام و آشنايی آنان با شریعت و حقایق قرآن، ممنوع است.
امروزه یکی از بهترین راه‌هاي تبلیغی، ترجمة آیه‌هايي از قرآن و آشنا ساختن جهانیان با تفسير حقایق و معارف قرآنی است. مردم جهان در انتظارند تا بدانند در قرآن چه حقایقی نهفته است که از ملل مختلف با فرهنگ‌های مختلف ملتي واحد ساخته و آنان را در برابر ستم‌گران یک‌صدا و هم‌آهنگ کرده است. از اين رو، ضرورت ایجاب مي‌کند که قرآن با نظارت کامل كارشناسان صالح به تمام زبان‌های زنده جهان ترجمه شود و در اختیار آنان قرار گیرد تا خود از آن مستقیماً بهره‌مند شوند[11].
به دلایل گوناگون دربارة امکان یا عدم امکان ترجمة قرآن کریم و به عبارتی «جواز» یا عدم جواز آن میان فقها بحث‌های پردامنه‌ای صورت گرفته است و هر یک عقیدة خود را ابراز داشته و بر اثبات آن به ادلّه‌اي تمسک جسته‌‌اند.
با وجود این اختلاف ‌نظرها، قرآن در قرون اولیه به زبان‌های دیگر ترجمه مي‌شده، و همان‌گونه‌که «مصطفي صادق الرافعی» در کتاب «اعجاز القرآن»[12] خود بیان داشته است: در دنیا، هیچ کتابی یافت نمي‌شود که به اندازة قرآن بر آن شرح و تفسیر نوشته شده باشد و یا تصنیفات و تألیفات متعدد در مورد تک تک موضوع‌هاي آن به رشته تحریر درآمده باشد. ترجمه‌های بی‌شماری در زبآنهای مختلف نگاشته شد که یا ترجمة تمامي ‌قرآن است و یا بخشی از آن.
برخی از فقيهان که ترجمة قرآن را جایز مي‌شمردند، دامنة این جواز را تا آنجا گسترش دادند که به جواز قرائت سوره یا آیه‌ای در نماز به زبان غیر عربی نیز فتوا دادند،[13] اگرچه این فتوا با مخالفت قاطع علمای دیگر روبه‌رو شد. آنچه به یقین مورد توافق مخالفان و موافقان ترجمه قرآن است، این است که:
الف. قرآن کلام خداوند است و انتخاب هر واژة آن بر اساس حکمتی صورت گرفته و بسیاری از آن حکمت‌ها برای انسان‌ها در همة اعصار قابل شناخت نیست.
ب. رسالت قرآن به گستردگی هدایت همة نسل‌ها در همة عصرهاست } تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا { [14]؛ «زوال‌ناپذير است و پربركت است كسي كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند (و از عذاب و كيفر الهي بترساند)». بنابراین قرآن کتابی جاودانه و دستورالعملی جهانی و ابدی است.
ج. هدف قرآن، شریف‌ترین هدف‌ها، یعنی رهايی انسان از ظلمت به سمت روشنايی است:  }...كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ... { [15]؛ «اين كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكي‌ها (شرك، ظلم، طغيان و ...) به سوي روشنايي (ايمان، عدل، صلح و ...) درآوري».
این سه وبژگي قرآن را بر هر نوشتار بشری برتري بخشيده و ترجمة آن را در مقایسه با هر متن دیگری، ديني یا غیردينی، علمي ‌یا ادبی و ... حساس و دشوار ساخته است. زیرا ترجمة قرآن باید جز معنای کلمه‌ها و جمله‌ها، ديگر پیام‌ها و ویژگی‌های قرآن را نیز با خود همراه داشته باشد تا اتقان، جذابیّت، لطافت، زیبايی، تاثیرگذاری، تحول‌آفرینی و نیز جاودانگی قرآن را به نمایش گذارد. البته این حساسیت ویژه و دقت خاص در ترجمة متون مذهبی دیگر غیر از قرآن نیز سابقه داشته است.[16]
زبان عربی از زبان‌هایی است که موسیقی الفاظ و عبارات بسیار بی‌نظیري دارد و صنایع بدیعی بی‌شمار و نیز مترادفات فراوان، از ویژگی‌های منحصر به فرد آن است. به عنوان نمونه، در زبان عربی برای مراحل کلمه «سال» 22 واژه، برای کلمه «نور» 21 واژه، برای «تاریکی» 52 واژه، برای «آفتاب» 29 واژه، برای «ابر» 5 واژه و برای «باران» 64 واژه وجود دارد،[17] که برخی اسم و برخی صفات اسم مي‌باشند و مترجم باید کاملاً دقت کند تا صفت را جای‌گزین اسم و یا بالعکس نکند که این امر موجب نقص در معنا مي‌گردد. «طبری» در شرح اسلوب بلاغی قرآن مي‌‌گوید:
«در قرآن با توجّه به عربی بودنش، اسلوب سخن ممکن است به اين‌گونه‌ها باشد: ایجاز، اختصار، اخفاء، تکرار، اطاله، اظهار معانی به ‌وسیلة اسم و بدون کنایه، از خاصی خبر گفتن و عام را در نظر داشتن و بالعکس، کنایه‌ای آوردن و تصریح را منظور داشتن، موضوعی را ذکر کردن و صفت را لحاظ کردن و بالعکس، مقدم داشتن آنچه در معنا مؤخر است و به تاخیر آوردن آنچه در معنا مقدم است.»[18]
«جاحظ» نیز پس از اثبات این مطلب که قرآن به سبب نظم، اسلوب، تألیف شیوا و ترکیب بدیع معجزه است، چنین بیان داشته که «در کتاب نازل شدة آسمانی چیزی که ما را به صدق آن دلالت کند، نظم بدیع آن است که بندگان توان گفتن مثل آن را ندارند»[19].
در مطالب یاد شده، دو محور عمده فراوان به چشم مي‌آيد:
الف. قرآن به زبان عربی نازل شده است و این مطلب در 11 جا مورد تأیید و تصریح خود قرآن کریم قرار دارد.
ب. نصی در حد اعلای بلاغت، فصاحت و ادب و در یک سخن کلامي از سنخ معجزه است. به همين دليل، کار ترجمة قرآن با دشواری قابل توجهی روبه‌رو خواهد بود و همین امر تردید و تأمل بسیاری از علما در جواز ترجمة قرآن به زبان غیر عربی را در پي داشته است.

 تاریخچة ترجمة قرآن و انگیزه‌هاي نخستین

بر پاية شواهد تاریخی ترجمة قرآن مجید در زمان حیات رسول اکرم6آغاز شد. هنگامي ‌که بعضی از ایرانیان از «سلمان فارسی» خواستند تا سورة «فاتحى الکتاب» را به زبان فارسی ترجمه کند، پیامبر با این امر موافقت فرمود[20].
همچنین نامه‌های پیامبر به پادشاهان کشورهای دیگر از جمله «نجاشی» پادشاه حبشه و «مقوقس» حاکم مصر و «هرقل» امپراطور روم و «کسری» شاه ایران که شامل آیاتی از قرآن مجید نیز بوده است، توسط سفیران پیامبر به زبان‌های آن بلاد ترجمه مي‌شده است.[21]
شاید قدیمي‌ترین اثر فارسی ترجمة قرآن، ترجمة تفسیری منسوب به طبری است که به فرمان «منصوربن‌نوح سامانی» پس از استفتا از علما دربارة مشروعیت ترجمة قرآن نگاشته شد[22].
احتمالاً نخستین ترجمة قرآن به زبان لاتین نیز به استناد اظهارات شیخ ابوعبدالله زنجانی در کتاب «تاریخ القرآن»  در سال 1143.م، توسط «رابرت» کتونی[23] ـ دانشمند انگلیسی ـ انجام شد. این امر با دستور و هزینة یک کشیش عالی‌رتبة فرانسوی مشهور به «پطروس جلیل» مسئول Clogny و یک راهب مانی مذهب به نام Hermann عملی شد، این مطلب مورد تایید مؤلف «الذریعه» نیز مي‌باشد. وی چنین بیان مي‌دارد: «اولین بار قرآن در سال 1143.م به لاتینی ترجمه شد. این را «فرهاد میرزا» در «زنبیل» و نیز «ابوالقاسم سحاب» در «ترجمة تاریخ القرآن» (ص113) آورده‌اند. مترجم لاتینی این قرآن «رابرت کنت» بوده که ترجمه را به منظور ایراد اعتراض بر قرآن نگاشته است و بار دیگر در سال 1905 م، توسط «بیب لیاندر» به لاتین ترجمه شد[24].
مؤلف کتاب «المستشرقون و ترجمى القرآن» معتقد است ترجمة «رابرت» سال‌ها در ميان محفوظات دیر باقی ماند و سرانجام در سال 1543م، در شهر بک توسط «تئودور بیلیاندر» به چاپ رسید و پس از چاپ مدت‌ها اساس دیگر ترجمه‌های قرآن به زبان‌هاي اروپايی بود[25].
مهم اين است كه اینکه بخشی از هدایت‌های قرآنی از ظاهر قرآن و معانی اصل آن حاصل مي‌شود و بخشی نیز از معاني پيرو و ثانویه آن. اما قرآنیت قرآن و امتیاز خاص آن بیش از معانی اصلی، بر معانی ثانوی مترتب است.
قرآن دریایی گوهرزا، پرتلاطم و بیان‌گر علم و عظمت الهی است. جان‌های پاک و تطهیریافته به میزان خلوص خویش در این دریای عظیم، غواصی کرده و به گوهرهای ناب آن دست یافته‌اند. همین ديدگاه‌ها و استعدادها امثال «زرقانی» را به نتایج زیر رسانده ‌است که:
1. ترجمة واژه‌ای قرآن ممکن نیست.
2. ترجمة بیانی (معنوی) قرآن نیز از آنجا که نمي‌تواند همة معانی قرآن، اهداف و مقاصد آن را تأمین کند و به زبانی دیگر منتقل سازد، امکان‌پذیر نمي‌باشد.
3. هر نوع ترجمه‌ای که از قرآن صورت گرفته یا صورت پذیرد، نمي‌تواند مستقل و بی‌نیاز از متن قرآن باشد؛ و هرگز ویژگی‌ها و خصایصی که به قرآن مترتب است، بر ترجمة قرآن مترتب نیست.

اقوال قائلين به جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن

از دیرباز تاکنون، در مورد نهی یا جواز ترجمة قرآن بحث و گفتگو بوده است و هر یک از علما در تاکید و رد آن نظراتی را بیان کرده‌اند. از فقيهان اهل‌سنّت که ترجمة قرآن را به زبان غیر عربی نهی کرده و حتی فتوی به تحریم آن داده‌اند، مي‌توان به این افراد اشاره کرد: ابوحنیفه نعمان‌بن‌ثابت (م 150 ق) مالک‌بن‌انس (م 179 ق) محمّد‌بن‌ادریس شافعی (م 204 ق) احمد‌بن‌محمّد‌بن‌حنبل (م 241 ق). همچنین کسانی که به پیروی از آنها ترجمة قرآن را جایز ندانسته‌اند، مانند: زرکشی شافعی صاحب البرهان[26] و سیّد محمّد رشیدرضا صاحب تفسیر المنار[27] و زرقانی، صاحب مناهل العرفان و دیگران. در مقابل، گروهی آن را جایز دانسته‌اند؛ مانند زمخشری (م 528 ق) در تفسیر الکشاف[28] و بیضاوی (م 685 ق) در تفسیر خود که گزینشی از الکشاف است. همچنین کسانی به نگارش کتابی مستقل در این موضوع پرداخته‌اند. مانند دومؤلف ذیل:
1. بحث فی ترجمى القرآن و احکامها از شیخ مصطفی مراغی؛
2. الادلى العلمیى فی جواز ترجمى معانی القرآن از محمد فرید وَجدی. گاهی کسانی مانند ذهبی، مولف التفسیر و المفسرون فقط ترجمة تفسیر قرآن را هم‌راه با متن قرآن و تفسیر عربی آن جایز دانسته‌اند[29] که در اينجا به گزیدة دلايل مخالفان ترجمه[30] پرداخته مي‌شود.

 گزیده‌ای از نظریات و ادلة مخالفان ترجمة قرآن

1. آیات زیادی از قرآن بر این صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است از جمله: } إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ { [31]؛ «ما آن‌را قرآن عربي نازل كرديم تا شما درك كنيد (و بينديشيد)»، } ... وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَي لِلْمُحْسِنِينَ { [32]؛ «و اين كتاب هم‌آهنگ با نشانه‏هاي تورات است، در حالي كه به زبان عربي و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد»، } وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ { [33]؛ «و اين (قرآن) زبان عربي آشكار است»،  
همچنین آیة 15 سوره یونس به عنوان دلیلی بر حرمت ترجمه ذکر شده است: } ... قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ ... {؛ «بگو من حق ندارم آن ‌را از پيش خود تغيير دهم، فقط از آنچه بر من وحي مي‏شود، پيروي مي‏كنم».
و افزون بر آن، زبان عربی در واقع زبان دین اسلام و مسلمانان است، باید در حفظ آن بکوشیم و ترجمة قرآن این مطلب را به تدريج به فراموشی مي‌سپارد.
2. حدیث و روایتی در جواز و ترجمة قرآن از پیامبر6به دست ما نرسیده است.
3. قرآن، به عنوان بزرگ‌ترین نشانة نبوت پیامبر6، در لفظ و معنا معجزه است و مسلمانان به لفظ و معنای اين كتاب ایمان دارند و ترجمة قرآن، دارای چنین ویژگی نیست و نمي‌تواند جای‌گزین آن باشد؛ چون همانند و مثل قرآن نیست.
4. بسندگی به ترجمة قرآن نوعی تقلید در دین است. در حالی که تقلید در دین جایز نیست.
5. بسنده کردن مسلمانان غیرعرب زبان به ترجمة قرآن، آنان را از هدایت مستقیم قرآن دور مي‌سازد.
6. نظم و اسلوب قرآن، تأثیر خاصی در قاری قرآن مي‌گذارد، در حالی که ترجمة قرآن، دارای چنین تأثیری نیست و بدین علّت، خیر کثیری از دست مي‌رود. افزون بر آن، تلاوت آیات قرآنی، به خودي خود ارزش‌مند است، در صورتي که خواندن ترجمة قرآن اين‌گونه نیست.
7. ترجمة قرآن باعث اختلاف و تفرقه مي‌گردد.
8. ترجمة تام و کامل قرآن لفظاً و معناً، با توجّه به فصاحت و بلاغت آن امکان‌پذیر نیست؛ حداکثر ممکن است تا اندازه‌ای به ترجمة معنوی آن دست یافت، چون بعضی از آیات قرآن، به‌ویژه آیات متشابه و الفاظ مشترک دارای تأویل است و نمي‌توان به ظاهر آن توجه کرد، در صورتی که در ترجمه، این بعد در نظر گرفته نمي‌شود و همچنین قرآن دارای معنای اولیه و معنای ثانویه است. که در ترجمه، معنای ثانویه‌اي که از خود قرآن به دست مي‌آید، منعکس نیست.[34]
9. باید توجّه داشت که برخی مترجمان از کسانی بوده‌اند که با اسلام و مسلمانان دشمن بوده و با غرض‌ورزی دست به ترجمه زده‌اند و نیز گروهی هم علاقه‌مند به اسلام و مسلمانان بوده، اما به علّت عدم توانايی تام و کامل از درک حقایق قرآن، نتوانسته‌اند حق مطلب را ادا کنند.
10. اکتفا به ترجمة قرآن، راه اجتهاد و استنباط از آیات الهی را مسدود مي‌کند و همچنین از درک حقایق و اسرار جدید آن که برای پیشینیان آشکار نشده، بازمي‌دارد.
11. شاید مفصل‌ترین بیان در ردّ جواز ترجمة قرآن و مخالفت در ترجمه، بیانات «رشیدرضا» باشد. او در اثبات عدم جواز ترجمة قرآن، به پانزده دلیل اشاره کرده است که به بيان چند دليل بسنده مي‌کنیم[35].
دلیل اول. ویژگی خاص زبان عربی و اسلوب اعجازآميز قرآن؛
دلیل دوم. تقلید در اصول دین جایز نیست. قرآن، تقلید در اصول دین و مقلّدین آن را سرزنش مي‌کند. برگرفتن دین از ترجمة قرآن در حقیقت پیروی و تقلید از مترجم است و سبب خروج از هدایت قرآن خواهد بود؛
دلیل سوم. ترجمة قرآن موجب حرمان از ویژگی‌هایی است که خدای متعال مؤمنین را بدان توصیف کرده است، چرا که عدم پیروی از کلام الهی عصیان از اوامر اوست. } اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ {[36]؛ «(بنابراين) از چيزي كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروي كنيد و از سرپرستان و معبودهاي ديگر جز او پيروي نكنيد، اما كمتر متذكر مي‏شويد».
دلیل چهارم. نهی از استنباط احکام از عبارات ترجمه شده قرآنی است. آیة فوق و نیز آیات دیگری همچون: } قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللّهِ عَلَي بَصِيرَى أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي... { [37]؛ «بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همة مردم را به سوي خدا دعوت مي‏كنيم»،  همه حاکی از ممنوعیت اجتهاد و استنباط از عبارات ترجمه شده مي‌باشد و هیچ مسلمانی نیز نظر به صحت چنین استنباطی ندارد؛
دلیل پنجم. حقایق و رموز پنهان قرآن قابل انتقال با ترجمة قرآن نمي‌باشد؛
دلیل ششم. معادل نداشتن برخی از الفاظ عربی در زبان‌های غیرعربی.
از استدلال‌های امام غزالی در تاييد دعوای فوق این است که: بسیاری از الفاظ عربی، مطابق فارسی (با ترکی یا ...) ندارند. مترجم درباره این الفاظ چه مي‌تواند بکند؟ جز اينكه آنها را به حسب فهم خود شرح دهد و چه بسا خوانندة این ترجمه مفهومي ‌را دریابد که اصلاً مد نظر قرآن نبوده است؛
دلیل هفتم. آنجا که تأویل آیه لازم است، تأویل ترجمة آن غیرممکن است.

نقد و بررسی ديدگاه‌هاي مخالفان ترجمة قرآن

1. در اینکه آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است، سخنی نیست. اما این آیات  خود نمي‌تواند دلیلی بر حرمت ترجمة قرآن باشد، چون ضرورت تبلیغ به‌ویژه آیین الهی، این است که در وهلة اول پیامبران به زبانی پیام‌آور باشند که مردم زبان آنان را درک کنند: } وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ... { [38]؛ «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد». در وهلة بعد با توجه به اينكه پیامبران اولوالعزم، پیام‌شان برای تمامي‌مردم با زبان‌های مختلف است که مصداق بارز آن پیامبر اسلام6است: } قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... { [39]؛ «بگو اي مردم! من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم».  
حال این مرحلة دوم از دو صورت بیرون نیست. یا پیامبران به زبان‌های مختلف پیام‌شان را به اهالی آن زبان‌ها برسانند و یا اینکه پیام و گفتارشان به صورت ترجمه به زبآنهای دیگر انتقال یابد. با توجه به اينكه شق انجام گرفته است، پس شق دوم یعنی ترجمه ضرورت مي‌یابد.
ممکن است در اينجا گفته شود: باید دیگران بیایند و زبان پیامبر را بیاموزند. در جواب مي‌توان گفت اگر این کار ما برای عدة اندكی از مردم جهان امکان داشته باشد، برای بيش‌تر مردم جهان امکان‌پذیر نیست و خداوند هم به چنین چیزی الزام نکرده است. } لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا { [40]؛ «خداوند هيچ‌كس را، جز به اندازة توانايي‌اش، تكليف نمي‏كند».
و آیة 15 سوره یونس که در بند یک، به عنوان دلیلی بر حرمت ترجمه ذکر شده، ارتباطی با ترجمة قرآن ندارد، بلکه آیه در ارتباط با محتوای پیام رسول خدا6در جواب کسانی است که ايمان به معاد نداشتند و تغییر و تبدیل قرآن را درخواست كرده بودند. } وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ ... { [41]؛ «و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مي‏شود، كساني كه اميد لقاي ما (و رستاخيز) را ندارند، مي‏گويند قرآني غير از اين بياور، و يا آن‌را تبديل كن (و آيات نكوهش بت‌ها را بردار!) بگو من حق ندارم كه آن‌را از پيش خود تغيير دهم، فقط از آنچه بر من وحي مي‏شود، پيروي مي‏كنم».  
در مورد اینکه به واسطة ترجمة قرآن، زبان عربی رو به فراموشی مي‌رود، باید بدانيم که این گونه‌نیست؛ بلکه حتي خلاف آن روی داده است. به طور مثال، با اینکه در ایران زمین، از همان قرون نخستین قرآن و تفاسیر ترجمه شد؛ اما باز ایرانیان سعی و کوشش خود را در ضبط لغات عربی و نوشتن کتاب‌های صرف و نحو به کار برده‌اند (که در اينجا، مجال بحث و گفت‌وگو دربارة آن نیست) و همین آشنايی با قرآن و معارف اسلامي ‌از راه ترجمه، خود انگیزه‌ای مي‌شود که مسلمانان غیرعرب‌زبان درصدد آشنايی بیش‌تر و مستقیم با قرآن از راه یادگیری زبان عربی برآیند.
2. از ديگر اشکالات مطرح در ترجمة قرآن، این است که در جواز ترجمه، روایتی از پیامبر 6 به دست ما نرسیده است. این خود نمي‌تواند به عنوان يك اشکال بر ترجمة قرآن مطرح باشد. چون نگفتن، دلیلی بر نهی نیست و بلکه حتي مي‌توان گفت نگفتن، دلیلی بر جواز ترجمه و شرح آن به زبان‌های دیگر است. افزون بر آن، عقل سلیم نيز منافاتی در آن نمي‌بیند.
3. این سخن که قرآن، معجزة پیامبر6است و ترجمة آن نمي‌تواند جای‌گزین آن باشد، درست است. امّا ادّعا نکرده که ترجمة قرآن همانند و مثل قرآن است و همچنین تاکنون ترجمه‌های قرآن به عنوان خود قرآن ملاک و مورد استناد قرار نگرفته است.
4. اکتفا به ترجمة قرآن نوعی تقلید در دین است، در حالی که تقلید در دین جایز نیست. جملة اول عبارت، درست است، ولی جملة دوم به صورت کلی صحیح نیست، چون تقلید در اصول دین صحیح نیست، امّا ترجمة قرآن به منزلة پلی ارتباطی برای درک حقایق قرآنی و تدبّر در آن است.
5. در پاسخ به آنان كه گفته‌اند، بسنده‌کردن بر ترجمه، باعث مي‌شود که انسان‌ها به هدایت مستقیم قرآن دست نیابند. باید گفت رسيدن به هدایت قرآن و حیات طیبه، به درک معارف اسلامي، ایمان و عمل به قرآن وابسته است، نه صرف قرائت آن. } مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاى طَيِّبَى وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {‏[42]؛ «هر كس عمل صالح كند، در حالي كه مؤمن است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مي‌بخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام دادند، خواهيم داد»، } وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ { [43]؛ «و آنها را كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعاً هدايت‌شان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است»، } وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ { [44]؛ «و هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي‏كند و او را از جايي كه گمان ندارد، روزي مي‏دهد».   
6. گروهي ترجمة قرآن را باعث اختلاف و تفرقه دانسته و داستان کتاب‌های عهدین را يادآور شده‌اند.
در پاسخ مي‌گوييم این قیاس مع الفارق است، چون اختلاف در آنجا به اصل کتاب‌ها برمي‌گردد، با توجه به این نكته که بعد از چندین سال از صورت روایات شفاهی به صورت مکتوب درآمده است.
7. لغزش‌ها و اشتباهاتي که در ترجمه‌ها پيش آمده، در آن حدی نیست که موجب جدایی و تفرقه شده باشد، البته باید سعی کرد که تا حد امكان هیچ‌گونه لغزشی در ترجمة اين كتاب آسماني به وجود نیاید.
8. ترجمة تام و کامل قرآن از لحاظ لفظ، معنا و ... امکان‌پذیر نیست، زيرا فصاحت و بلاغتی در كلام موج مي‌زند که از سنخ اعجاز است و قرآن خود، از آن خبر داده است. اين اوج زباني نمي‌تواند به عنوان مانعی برای ترجمه و شرح قرآن به زبان دیگر باشد. زيرا باید بکوشیم ابعاد اعجاز قرآن را برای مسلمانان غیرعرب‌زبان، با شرح و تفسیر، بیش‌تر آشکار کنیم.
9. بي‌گمان برخی از مترجمان غیرمسلمان، در هنگام ترجمه غرض‌ورزی کرده‌اند و از آن سو ترجمة بعضی از مسلمانان هم نارساست، امّا برای رفع این كاستي‌ها باید تلاش کرد و با تشکیل هیئت‌هايي از نخبگان مسلمان، ترجمه‌هاي صحیحی از قرآن را در اختیار مسلمانان غیرعرب‌زبان گذاشت.
10. گفته‌اند: اکتفا به ترجمة قرآن، راه را بر اجتهاد و استنباط از آیات الهی مي‌بندد. این سخني درست است، چون غور و تفحص در آیات قرآن و معارف اسلامی، احتیاج به مقدمات فراوانی دارد که تا آگاهی از پانزده علم را برای آن برشمرده‌اند و به يقين، ترجمه نمي‌تواند جای‌گزین متن اصلی قرآن شود. ولی به قول معروف، مي‌توان گفت در جايی که آب (علم و برداشت مستقیم از قرآن) آماده نیست، باید به خاک (ترجمه) تيمّم کرد و با واسطه به درک معارف قرآن و اسلام نائل شد[45].

 علمايي كه قائلین به حرمت ترجمة قرآن

علمايي كه ترجمة قرآن را حرام مي‌دانند:
1. محمّد رشیدرضا در مقاله‌ای تحت عنوان «ترجمى القرآن و ما فیها من المفاسد و المنافاى للاسلام»، ج9، المنار؛
2. محمّد سعید البانی در پژوهشی تحت عنوان «الفرقدان النیران فی بعض المباحث المتعلقه بالقرآن»؛
3. شیخ محمّد سلیمان در نوشتاری تحت عنوان «حادث الاحداث فی الاقدام علی ترجمى القرآن»؛
4. شیخ محمّد مصطفی شاطر در متنی با عنوان «القول السدید فی حکم ترجمى القرآن المجید»؛
5. شیخ محمود شلتوت در تحقیقی تحت عنوان «ترجمى القرآن و نصوص العلماء فیها»؛
6. استاد شفیق جبری در مقاله‌ای تحت عنوان «ترجمى القرآن الی الفرنسیى»؛
7. زرکشی در «بحر المحیط»؛
8. زرقانی در «مناهل العرفان».

 آرای مذاهب اربعه در خصوص ترجمة قرآن کریم

مذاهب چهارگانة فقهی اهل‌سنّت هر یک در خصوص جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، به‌ويژه در نماز، فتاوای مختلفی ایراد داشته‌اند که به صورت خلاصه مي‌آيد. خوب است بدانيم که هیچ‌یک از فقهای شیعه به جواز قرائت سوره یا آیه‌ای در نماز به زبانی غیر از زبان عربی، فتوا نداده‌اند و در مقابل، هیچ فقیه شیعی نیز به حرمت ترجمة قرآن به زبانی دیگر، اعتقاد نداشته است.

1. مذهب مالکی

در «حاشیه الدسوقی علی شرح الدر‌دیر»[46] آمده است:
«قرائت قرآن به غیر زبان عربی جایز نیست. تنها گفتن تکبیر در نماز به غیر زبان عربی جایز است؛ لیکن نباید مترادف و هم معنی تکبیر را در زبان عربی آورد. و نیز کسی که نمي‌تواند سوره «فاتحه» را به عربی بخواند، واجب است نماز خود را به امامت فردی که این توانایی را دارد، اقامه کند. اگر این اقتدا و امام گرفتن ممکن باشد. وگرنه وجوب قرائت «فاتحه» از وی ساقط است و لازم است ذکر خداوند را به زبان عربی بگوید و او را تسبیح کند.» همچنین گفته‌اند: «بر همه واجب است که سورة «فاتحه» را به زبان عربی بیاموزند ...»

2. مذهب حنبلی

در «المغنی»[47] نوشته شده است: نه قرائت قرآن به ديگر زبان‌ها جایز است و نه تبدیل لفظ عربی به واژة مترادف آن، چه قرائت عربی را خوب بداند و چه نداند. اگر شخص قرائت به عربی را خوب نمي‌داند، واجب است یاد بگیرد و اگر چنین نکند، در حالی که مي‌توانسته بياموزد، نمازش باطل است.

3. مذهب شافعی

نووي در «المجموع»[48] نوشته است: عقیدة ما این است که قرائت قرآن به ديگر زبان‌ها جایز نیست. خواه به زبان عربی توانا باشد و خواه نباشد و چه در نماز و چه در غیر نماز. از اين رو، اگر ترجمة قرآن را در نماز به جای قرآن خواند، نمازش باطل است. تفاوتي هم ندارد كه خوب خوانده باشد يا بد. این راي جمهور علما از جمله مالک، احمد و ابوداوود است.
شافعی در رسالة فقه خود، نیز در رابطه با این موضوع بحث کرده ‌است.

4. مذهب حنفی

شیخ الاسلام «مرغيناني» نگارش قرآن به زبان فارسی را به اجماع ممنوع مي‌داند. زیرا اين كار به حفظ قرآن خلل وارد مي‌سازد، چرا که ما به حفظ لفظ و معنای قرآن که دلالت بر نبوت خاتم الرسل دارد، امر شده‌ایم و نیز نگارش قرآن به زبان فارسی موجب سخیف شدن قرآن بوده و سبب سهل‌انگاری در آن مي‌شود. یکی دیگر از بزرگان این مذهب، در مقاله‌ای که با نام «جواز قرائت قرآن به زبان غیرعربی» نوشته است، چنین نقل مي‌کند: پیشوایان بر این مطلب اجماع دارند که قرائت قرآن به غیر زبان عربی، در خارج نماز جایز نیست و این فعل به شدت منع شده است. زیرا قرائت به غیر زبان عربی از نوع تصرف در قرائت است، به‌گونه‌ای که قرآن را از وجه اعجازش، عاری ساخته و گاه موجب رکاکت آن خواهد شد.
مؤلف «الکافی»[49] عالمي دیگر از حنفیه نیز آورده است، اگر همیشه قرآن را به فارسی بخوانند و یا بخواهند مصحفی را به فارسی بنویسند، جایز نیست؛ اما اگر یک یا دو آیه را به فارسی بنویسد، مانعی ندارد. زیرا نگارش قرآن براي تفسیر و شرح همة حروف آن و نیز ترجمة آن جایز است. در «معراج الدرایى» آمده است: هر کس ‌عاملانه، قرآن را به فارسی بخواند و بنویسد، یا دیوانه است یا زندیق. دیوانه را باید درمان کرد و زندیق را باید کشت.
همین نظر از «ابوبکر محمّد‌بن‌فضل بخاری» نیز نقل شده است، وی در «الدرایى» آورده است: اسم «قرآن» هم بر لفظ قرآن و هم بر معنای آن دلالت دارد. خداوند قرآن را نازل کرد تا هم دلیل نبوت باشد و هم پرچم هدایت. نظم قرآن سبب حجّت بودن آن است و معنای قرآن، موجب هدایت. بدين جهت، حفظ قرآن فی‌الجمله واجب بوده و هر نوع خلل در نظم (الفاظ) و یا در معنا موجب سقوط حکم قرائت مي‌گردد. «امام زاهدی» در «الجامع الصغیر» مي‌گويد: از «ابوحنیفه» نقل است که «برای کسی که بر ادای الفاظ عربی توانا باشد، قرائت قرآن به زبان فارسی، موجب فساد در نماز مي‌گردد، اما اگر بر ادای الفاظ عربی قادر نباشد، مانعی ندارد» توضیح اینکه اگر هر لفظ را با لفظی مطابق و هم‌معنا در فارسی جای‌گزین کند و نماز را به این شیوه به فارسی بخواند، مانعی ندارد[50].
«آلوسی» در تفسیر آیة } إِنَّه لفی زبر الاولین { مرجع ضمیر را به اعتبار معنایش «قرآن» مي‌داند و اظهار مي‌دارد که اختصاص جواز قرائت نماز به فارسی به دلیل این است که زبان فارسی بعد از زبان عربی، اشرف زبان‌ها است[51].

نتیجه‌گیری از آراي فقهای مذاهب اربعه

با جمع‌بندی مطالب به این نتیجه مي‌رسیم که هیچ‌یک از فقهای مذاهب اربعه نیز، قرائت نماز را به غیر زبان عربی، به طور مطلق و بدون شرط، جایز نمي‌دانند. تنها فتوای حاکی از جواز، به «ابوحنیفه» منسوب است که اولاً مشروط به 3 شرط است و ثانیاً وی نیز به تصریح معتمدین از رای خود مبنی بر جواز قرائت نماز به زبان فارسی برگشته است. چون نظم قرآن در هر حال، رکنی لازم برای قرآن است و حفظ آن ضروری است. گفتني است که تنها در نماز به اعتبار آیة } ... فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... { [52] خواندن قرآن واجب است و از آنجا که تکلیف با توجه به وسع و توان‌مندی است، برخی قائل به جواز خواندن فقط نماز به غیر عربی (فارسی) شده‌اند، آن هم برای کسی که قادر به ادای الفاظ عربی نیست.
افرادی که روایت برگشت «ابوحنیفه» از فتوای جواز قرائت قرآن به فارسی را نقل کرده‌اند، عبارت‌اند از: «نوح‌بن‌مریم» یکی از یاران و اصحاب «ابوحنیفه»، «علی‌بن‌جعد» یکی از اصحاب «ابويوسف» و «ابوبکر رازی»  شیخ علمای حنفیه در قرن چهارم.
پرسش: آیا پیشوایان مذاهب اربعه و دیگر علما، نگارش قرآن را به خط غیرعربی جایز مي‌دانند؟
«ابن‌حجر» مي‌گوید: گاه مي‌پرسند آیا نگارش قرآن به غیر خط عربی نیز مانند قرائتش حرام است؟
پاسخ این است که اصحاب در مجموع آن را حرام مي‌دانند[53].
«زرکشی» نیز مي‌گوید: اقرب این است که نگارش قرآن به فارسی ممنوع است، چنانکه قرائتش نیز به زبانی غیر لغت عرب حرام است.
در «شرح الحباب» چنین نقل کرده است: نگارش قرآن عظیم به ديگر زبان‌ها، تصرّف در لفظی است که دارای اعجاز بوده و با آن تحدّی حاصل مي‌شود. چنین تصرّفی موجب رکاکت و سخافت قرآن خواهد بود. زیرا در الفاظ غیر عربی، چه بسا مضاف‌الیه مقدم بر مضاف گردد و این امر مخل نظم قرآن بوده و فهم آن را دچار پریشانی مي‌کند.
با توجه به اينكه این ترتیب موجود قرآن مناط اعجاز است، پس مقدم داشتن آیه‌ای بر آیه‌ای دیگر و حتی کلمه‌ای بر کلمه‌ای دیگر در قرائت، حرام است.
حتّی بر این امر تاکید شده است که ترتیب حروف کلمات قرآنی و تناسب و ویژگی‌های موجود در آن، از وجوه اعجاز بوده و هیچ بشری به آوردن مثل آن توانا نمي‌باشد، چه رسد به لطایف و رموزی که در این ترتیب کلمات و جملات نهفته که هیچ زبانی قادر به بیان آن نیست[54].

 فتاوای علما

شخصیت‌های فاضل و ادیب مسلمان در طول تاریخ همه یا بخشی از آیات قرآن را ترجمه و آن را به کسانی که عربی نمي‌دانسته‌اند، عرضه نموده‌اند و این کار در معرض دید فقهای اسلام بوده و از آن باز نداشته‌اند. این نشان مي‌دهد که آنان ترجمة قرآن را ـ به‌ويژه با هدف مزبور ـ جایز مي‌دانسته‌اند. در این اواخر فتواهایی دربارة جواز ترجمة قرآن صادر شده و کسانی دربارة این موضوع مقالاتی نوشته‌اند که یا موافق بوده‌اند و یا مخالف، ولی فقها بر جواز ترجمه توافق کرده‌اند. البته با شرایطی که در این زمینه یادآور شده‌اند و اینک ما برخی از این نظریه‌ها را مي‌آوریم:[55]

فتوای کاشف الغطاء

در پاسخ به استفتای استاد عبدالرحیم محمّدعلی دربارة جواز ترجمة قرآن به زبان‌های بیگانه، فقيه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء متن زیر را نگاشته است: «وقتی به این مسئله نگاه مي‌کنیم، مي‌بینیم اعجاز قرآن که باعث شگفتی دانشمندان، بلکه جهانیان شده مربوط به دو چیز است:
1. فصاحت مبانی و الفاظ و بلاغت اسلوب و ترکیبات؛
2. عظمت معانی و مفاهیمي ‌که در قرآن آمده است، مانند قوانین و مقررات بلند و شگفت‌آور و احکام جامعی که برای صلاح بشر مقرر گردیده، از عبادات گرفته تا مسائل اجتماعی؛ یعنی از طهارت تا حدود و دیات، افزون بر مسائل اعتقادی که در مورد توحید، نبوت و معاد به صورت مبرهن بیان شده است. قرآن کریم متکفّل اصلاح دنیا و آخرت مردم است، به‌گونه‌ای که هیچ کتاب آسمانی و هیچ آیینی از آیین‌های پیشین چنین نبوده است. بي‌شک ترجمه هر قدر هم در زبان دوم قوی و بلیغ باشد، نمي‌تواند قرآن را در آن زبان منعکس کند، اگرچه مترجم در هر دو زبان عربی و دوم نیرومند و ماهر باشد. ولی ترجمه اگر درست باشد و در آن هیچ‌گونه تغییر و تحریفی نباشد، جایز است؛ حتّي مي‌توان گفت برای کسانی که توانايي ترجمه دارند، چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی، واجب است. زيرا اين كار بهترین راه دعوت به اسلام و تبلیغ دین است و سخن خداوند، آنجا که مي‌فرماید: } وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّى يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ ... { [56] به آن اشاره دارد؛ و چه خیری مهم‌تر و بزرگ‌تر از دعوت به اسلام است؟!
ترجمة قرآن به زبان فارسی از قدیم رایج بوده و از هیچ‌یک از انديشمندان بزرگ ما منع از آن نقل نشده است، و اگر ترجمة قرآن به فارسی جایز باشد، قطعا ترجمه به زبان‌های دیگر هم جایز خواهد بود، با این بیان نیازی نداریم که به اصل اباحه و مانند آن تمسک کنیم. زیرا مساله درست و روشن‌تر از آن است که احتیاج به دلیل یا اصل داشته باشد»[57].

 راي آیت‌الله خویی

آیت‌الله خویی نظر روشنی دربارة ترجمة قرآن به زبان‌های دیگر دارد که آن را در پیوست کتاب «البیان» آورده و كوتاه به شرایط اولیة ترجمه نیز اشاره کرده است. سخن ایشان چنین است:
«خداوند پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد و او را به وسیلة قرآن توانايي بخشید. در قرآن هر چه بشر را به سعادت و کمال مي‌رساند، وجود دارد و این لطفی از جانب خدا است که به گروه خاصی تعلق ندارد. بلکه تمام بشر را در بر مي‌گیرد. حکمت بالغة خدا خواسته است که قرآن عظیم با زبان قوم پیامبر بر او نازل شود، هر چند تعالیم آن همگانی و هدایتش فراگیر است. از این ‌رو، لازم است تمام مردم قرآن را بفهمند، تا از هدایت آن برخوردار شوند و شک نیست که ترجمة آن به این هدف کمک مي‌کند. باید در ترجمه، مهارت و احاطة کامل بر زبانی که قرآن از آن (زبان عربی) به زبان دیگر ترجمه مي‌شود، موجود باشد؛ چون ترجمه هر اندازه قوی باشد، باز مزایای بلاغتی را که قرآن بدان امتیاز یافته، نخواهد داشت؛ اصولاً این مطلب در هر کلامي ‌جریان دارد؛ زیرا چه بسا ترجمة متن، به خلاف معنای مراد در متن اصلی، کشیده شود. بنابراین در ترجمة قرآن باید نخست قرآن فهمیده شود.
فهم قرآن در 3 چیز خلاصه مي‌شود:
1. ظهور لفظی، که عرب فصیح آن را مي‌فهمد؛
2. حکم عقل فطری؛
3. آنچه از معصومین در تفسیر آن آمده است.
این امور، مستلزم احاطة کامل مترجم است تا بتواند معنای قرآن را به زبان دیگر منتقل نماید. اما آرايي شخصی که برخی از مفسّران در تفاسیر خود دارند و با این معیارها سازگار نیست، از باب تفسیر به رای از درجة اعتبار ساقط است و مترجم نباید در ترجمة خود به آنها تکیه کند. اگر همة اينها در ترجمه رعایت شود، شایسته است که حقایق قرآن و مفاهیم آن به زبان هر ملتی انتقال داده شود، چون قرآن برای عموم مردم نازل شده و تعالیم و حقایق قرآن فراگير خواهد بود و سزاوار نیست که زبان قرآن مانع اين فراگيري باشد»[58].

 ترجمة قرآن یک رسالت است

پس از آنکه روشن شد ترجمة قرآن به صورت آزاد و به‌گونه‌ای که معانی قرآن را به طور کامل برساند جایز است، اکنون مي‌گوییم ترجمة قرآن به زبان‌های دیگر به چند دلیل یکی از ضروریات دینی و وظایف اسلامي ‌همگانی به نحو واجب کفایی است و هر مسلمانی که رسالت الهی را در وجود خود احساس مي‌کند، وظیفه دارد به این مسئله که با اساس اسلام ارتباط دارد و هدف از آن نشر اسلام در جهان است، اهمیت بدهد[59].

 دلیل اول

قرآن کتاب دعوت است و باید این دعوت به همة انسآنها ابلاغ شود و آن را درک کنند:
} هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًي وَمَوْعِظَى لِّلْمُتَّقِينَ { [60]؛ «اين بياني براي عموم مردم و هدايت واندرزي براي پرهيزكاران است».

دلیل دوم

اسلام دیني اختصاصی نیست و همة ملّت‌ها حق گرویدن به آن را دارند و ملّتی را بر ملّت ديگر فضیلت نیست تا حق تقدّم داشته باشد. قرآن که کتاب راهنمایی و دعوت به اسلام است، نسبت به همة ملل جهان یکسان است:
} وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّى لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ... { [61]؛ «ما تو را جز براي همة مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداش‌هاي الهي) بشارت دهي و (از عذاب او) بترساني».
} تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا { [62]؛ «زوال‌ناپذير و پربركت است كسي كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند (و از عذاب و كيفر الهي بترساند)».

دلیل سوم

هر مسلمان بايد ندای اسلام را به گوش جهانیان برساند و رسالتی را که قرآن بر عهده او گذارده است، ایفا کند:
} وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّى يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ { [63]؛ «بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منكر كنند! و آنها همان رستگاران‌اند».
} وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّى وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ... {[64]؛ «همان‌گونه (كه قبلة شما قبله‌اي ميانه است) شما را نيز امت ميانه‏اي قرار داديم (كه در حد اعتدال ميان افراط و تفريط) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر بر شما هم گواه باشد و ما آن قبله‌اي را كه قبلاً بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم».
} ... وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ {[65]؛ « ... و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها تبيين كني، شايد انديشه كنند».

دلیل چهارم

غرض از فرستادن قرآن، روشن ساختن آن برای جهانیان است نه اینکه صرفا تلاوت آن کنند و در اختیار گروهی خاص (مخاطبین اولیه که عرب بودند) باشد. قرآن برای همه است و همه کس باید بتوانند آن را درک کنند و در اختیار داشته باشند.
خداوند از زبان پیامبرش مي‌فرماید:
} ... وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ... {[66]؛ « اين قرآن را بر من وحي كرده تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‌رسد، انذار كنم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم)».
} إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ {[67]؛ «كساني كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براي مردم بيان ساختيم، كتمان مي‏كنند خدا آنها را لعنت مي‏كند و همة لعن‌كنندگان نيز آنها را لعن مي‌نمايند».
حقیقت این است که قرآن مقاصد والا و مطالب ارزش‌مندی در بر دارد و هدف‌های جهانی بزرگی را پي مي‌گيرد و باید این هدف‌ها نشر داده شود و به جهانیان ابلاغ گردد؛ این کار صورت نمي‌گیرد مگر اینکه نشر قرآن فراگیر شود و به همة جهانیان عرضه گردد. این هدف نیز جز با ترجمة قرآن به تمام زبان‌های زندة دنیا امکان‌پذیر نیست. اگر امت اسلامي ‌به این مهم عمل نکند و از انجام وظیفة دینی لازم خود سر باز زند و از نشر پیام خدا در پهنای زمین کوتاهی کند، خداوند به زودی ملتي دیگر را جایگزین او خواهد کرد که مانند او نخواهد بود.
} ... وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ {[68]؛ «و هرگاه سرپيچي كنيد، خداوند گروه ديگري را به جاي شما مي‏آورد كه مانند شما نخواهند بود».

 نتيجه

در پايان بايد يادآور شد كه ترجمة قرآن يكي از ضروريات است كه اگر مسلمانان غير عرب بخواهند بيشتر با آيات قرآن انس و الفت داشته باشند، بايد كلام وحي را به زبان خودشان و با رعايت موازين و اصول ترجمه برگردانند.

منابع

1.       قرآن كريم
2.       آلوسي، سيّد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن و سبع المثاني، جهان.
3.       ابن‌ابی‌الاصبع، بدیع القرآن، ترجمة سیّد علی میرلوحی، انتشارات آستان قدس رضوی.
4.       ابن‌سعد، الطبقات الکبری، دار الكتب العلميى، بيروت، 1410.
5.       انیس، ابراهیم، المعجم الوسیط، انتشارات ناصرخسرو، تهران.
6.       بهارزاده، پروین، ترجمه‌پذیری قرآن کریم، مجلّة بیّنات، ش24.
7.       بی‌آزار شیرازی، عبدالکریم، مقالة مشکل ترجمة قرآن، مجموعة سخنرانی‌ها و مقالات تحقيقاتي قرآن، قم. 
8.       جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغى العربیى، دار الهلال.
9.       خرّمشاهي، بهاءالدين، دانش‌نامة قرآن و قرآن‌پژوهي، انتشارات دوستان و ناهيد.
10.    خسروشاهی، سیّد هادی، ترجمة قرآن به زبان‌های اروپایی، کیهان اندیشه، شماره48.
11.    خسروی حسینی، سیّد غلام‌رضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، کتاب‌فروشی مرتضوی، تهران.
12.    خويي، سيّد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن.
13.    راغب اصفهانی، حسین، معجم مفردات الفاظ القرآن، المکتبى المرتضویى لاحیاء الآثار الجعفریى، تهران.
14.    رافعي، محمّدصادق، اعجاز القرآن، دار الكتب العلميى، لبنان.
15.    رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، دار المعرفى.
16.    زرقانی، محمّد عبدالعظیم، مناهل القرآن فی علوم القرآن.
17.    زرکشی بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، دار المعرفى، بيروت، 1415ق.
18.    زمخشری، الکشاف، نشر ادب الحوزه، قم.
19.    سیدی، سیّد حسین، تمهیدی بر ترجمة قرآن، کیهان اندیشه، ش40 (بهمن و اسفند1370).
20.    شریعت، محمّد جواد، ترجمة نهج البلاغه، انتشارات مشعل، اصفهان.
21.    صفی‌پور، عبدالرحیم، منتهی الادب فی لغى العرب، کتاب‌خانة سنایی.
22.    طبری، محمّد‌بن‌جریر، تفسیر طبری، تحقیق محمود شاکر.
23.    تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعى الی تصانیف الشیعى، دار الاضواء، بیروت.
24.    محمّد صالح البنداق، المستشرقون و ترجمى القرآن، منشورات دار الآفاق الجدید.
25.    محمّدعلي، عبدالرحيم، القرآن و الترجمه، دار الكتب العلميى.
26.    محمّد‌بن‌منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق.
27.    مراغی، شیخ مصطفی، ترجمى القرآن الکریم و احکامها، مجلّة الازهر، سال هفتم.
28.    معرفت، محمّدهادي، تفسیر و مفسّران، ترجمة علي خياط، موسسة فرهنگي تمهيد، قم، 1379.
29.    مقدسي، ابي‌محمّدبن‌قدامه، الكافي في الفقه، المكتبى العصريى، بيروت.
30.     مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیى، تهران.
31.    قوامي، محمد، بررسي تطبيقي ترجمه‌هاي انگليسي قرآن كريم، نشریة تحقیقات اسلامی، سال14، شمارة1و2.

پی نوشت ها:

[1]. بهاءالدين خرّمشاهي، دانش‌نامة قرآن و قرآن‌پژوهي، ج1، ص514.
[2]. عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، مشکل ترجمة قرآن، صص126 و 127.
[3]. ابراهیم انیس و ديگران، المعجم الوسیط، ج1، ص83.
[4]. حسین راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده رجم.
[5]. محمّد‌بن‌منظور، لسان العرب، ج2، ص26 و ج5، ص162.
[6]. عبدالرحیم صفی‌پور، منتهی الارب فی لغى العرب، ج1، ص124 و ج2، ص436.
[7]. سیّد غلام‌رضا خسروی حسینی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص76.
[8]. ابراهیم انیس، المعجم الوسیط، ج1، ص83.
[9]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمه‌پذيري قرآن، مجله بينات، ش24.
[10]. محمّدجواد شريعت، ترجمة نهج‌البلاغه، خ125، ص289.
[11]. محمّد‌هادي معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص128.
[12]. محمّدصادق الرافعي، اعجاز القرآن، مقدمه كتاب، ص4.
[13]. شیخ مصطفی مراغی، مقالى فی ترجمى القرآن الکریم و احکامها، مجلى الازهر، سال هفتم، 1355.
[14] . فرقان/1.
[15] . ابراهیم/1.
[16]. سیّد حسین سیّدی، تمهیدی بر ترجمة قرآن، ص34.
[17]. جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغى العربیى، ج1، ص53.
[18]. محمّد‌بن‌جریر طبری، تفسیر طبری، تحقیق محمود شاکر، ج1، ص12.
[19]. ابن‌ابی‌الاصبع، بدیع القرآن، ترجمة سیّد علی میرلوحی، ص39. 
[20]. سیّد هادی خسروشاهی، ترجمة قرآن به زبان‌های اروپایی، ص210.
[21]. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص199.
[22]. محمد قوامي، بررسي تطبيقي ترجمه‌هاي انگليسي قرآن كريم، نشریة تحقیقات اسلامی، صص31-34.
[23]. ketton نام شهری در انگلیس.
[24]. شیخ آقا بزرگ طهرانی، الذریعى الی تصانیف الشیعى، ج4، ص124.
[25]. محمّد صالح البنداق، المستشرقون و ترجمه القرآن، صص95 و 96.
[26]. زرکشی، البرهان في علوم القرآن، ج2، صص96و97.
[27]. سیّد محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص335.
[28] محمود زمخشري، الكشاف، ج2، ص539.
[29]. محمّدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص29.
[30]. ر.ك: ادیب هیهاوی، ترجمى القرآن غرض للسیاسى و الدین.
[31]. يوسف/2.
[32]. احقاف/12.
[33] . نحل/102.
[34]. محمّد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، صص131ـ134.
[35]. پروین بهادرزاده، ترجمه‌پذیری قرآن کریم، ص61.
[36]. اعراف/3.
[37]. یوسف/108.
[38]. ابراهیم/4.
[39]. اعراف/158.
[40]. بقره/286.
[41]. یونس/15.
[42] . نحل/97.
[43] . عنکبوت/69.
[44]. طلاق/2 و 3.
[45]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمة‌پذيري قرآن كريم، ش24.
[46]. احمد‌بن‌محمّدبن‌العدوی الشهیر بالدریى، ج1، ص374.
[47]. احمد‌بن‌محمّد ابن‌قدامى، المغنی و الشرح الکبیر، ج1، ص526.
[48]. ابی‌زکریا محی‌الدین‌بن‌شرف النووی، المجموع شرح المهذب، ج3، صص379 و 380.
[49]. ابی‌محمّد‌بن‌قدامى المقدسی، الکافی فی الفقه، ج1، صص118 و 119.
[50]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمه‌پذیری قرآن، مجلّة بیّنات، ش24.
[51]. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، (تفسیر آلوسی)، ج19، ص125.
[52]. مزمل/20.
[53]. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص339.
[54]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمه‌پذیری قرآن، مجلّة بینات، ش24.
[55]. محمّدهادي معرفت، تفسير و مفسّران، ج1، ص137.
[56]. «بايد از ميان شما جمعي به نيكي دعوت كنند.» آل عمران/104.
[57]. عبدالرحیم محمّدعلی، القرآن و الترجمه، صص3 و 4.
[58]. سیّد ابوالقاسم خويی، البیان فی تفسیر القرآن، بخش تعلیقات، شمارة5، صص540 و 541.
[59]. محمّدهادی معرفت، تفسیر و مفسّران، ج1، صص151 و 152.
[60]. آل عمران/138.
[61]. سبا/28.
[62]. فرقان/1.
[63]. آل‌عمران/104.
[64]. بقرى/143.
[65]. نحل/44.
[66]. انعام/19
[67]. بقرى/159.
[68]. محمد/38.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ضرورت ترجمه اي آكادميك از قرآن كريم

دكتر احمد احمدي
يكي از جويبارهاي مهم دانش، كه در كنار ساير جويبارهاي زلال معرفت، از سرچشمه عظيم و جوشان علوم و معارف قرآن كريم منشعب شد، ترجمه قرن كريم است. اززماني كه در سرزمين خراسان ـ پس از بحث و گفتگوي فراوان پيرامون جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن ـ تصميم به ترجمه اين كتاب آسماني گرفتند ، تاكنون شايد تنها به زبان فارسي هزارها ترجمه انجام گرفته باشد و خود همين كار گنجينه عظيمي از لغات و تركيبات دلنشين زبان فارسي را از دستبرد تلف نگه داشت. تنها در آستان قدس رضوي ده ها نسخه از اين ترجمه هاي كهن موجوداست كه برخي از استادان محترم دانشگاه سي نسخه از آنها را منبع گردآوري واژه هاي زبان فارسي آن عصر قرار داده است.
بررسي آغاز كار ترجمه و سير تاريخي آن در هر يك از زبانهاي روي زمين، خود شغل شاغلي است كه هدف اين مقاله نيست و بايد گروهي از قرآن شناسان و متخصصان ترجمه، بصورت جدي، فني و مستمر به آن بپردازند.
در اين مقاله فقط ميخواهم توجه ارباب نظر را به اين نكته مهم معطوف سازم كه: ضرورت دارد ترجمه اي دقيق ، فني و آكادميك، بر اساس اصول و مباني علمي ترجمه و با استفاده از شيوه هاي بديع رايج، به بهترين وجه، از قرآن كريم بعمل آيد و سپس بر اساس همان ترجمه و با همان شيوه، ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر انجام گيرد و پيدا است كه اين كار مستلزم چند سال وقت گذاري گروهي از مفسران و مترجمان آگاه به دو زبان مبدء و مقصد است. بايد ترجمه اي با چنان اعتبار خدشه ناپذيري فراهم ساخت كه هيچكس از آن، به ترجمه ديگري روي نياورد و وقتي دانشجو، استاد يا نويسنده اي مي خواهد ترجمه آيه اي را در نوشته خويش بياورد با اطمينان خاطر از آن نقل كند و ضرورت اين كار وقتي روشن مي شود كه مروري به ترجمه هاي معروف و در دسترس داشته باشيم و ببينيم در آنها چه مايه خطاهاي بزرگ لفظي، و معنوي و حتي عقيدتي وجود دارد. خداي به مرحوم استاد الهي قمشه اي رفعت مقام دهاد، كساني كه آن روحاني وارسته را ديده اند مي دانند كه در زهد و عبادت و تقوا و اخلاص و نيز در علم و حكمت و شعر و ادب چه جايگاه رفيعي داشت؟ ديوان اشعارش نمونه بارز ذوق و زبردستي وي در ادب فارسي است و « حكمت الهي » او نشانگر توان والاي وي در فهمو نگارش متون دشوار فلسفه و حكمت . اين عالم بزرگوار بيگمان از سر اخلاص و براي خدمت به دين خدا قران كريم را ترجمه و اندكي هم تفسير كرد و ظاهراً ترجمه وي امروز بيش از هر ترجمه ديگري در دسترس مردم است. اما ( از بي دقتي و بي توجهي ناشران سوداگر كه بگذريم ـ ترجمه اين نيكمرد دانشمند، خطاهايي دارد كه ترجمه را نيازمند اصلاحي چشمگير مي سازد و جا دارد فرزند دانشمند ايشان استاد دكتر حسين الهي قمشه اي به اين مهم بپردازند و آنان را از آغاز تا پايان بدقت بنگرند و اصلاح كنند.
ما در اينجا به عنوان نمونه مواردي را كه در يك مرور گذرا بر چند موضع ، ديده ايم مطرح مي كنيم:
1ـ ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين(بقره/2)
ترجمه:

« اين كتاب بي هيچ شك راهنماي پرهيزكاران است».
چنان كه مي بينيم عبارت « لا ريب فيه» را در اينجا، قيد گرفته اند با آن كه به گفته كشاف و ديگران يا ذلك الكتاب ، مبتدا و لاريب فيه خبر است، يا ذلك مبتدا و الكتاب، خبر و لاريب فيه، خبر بعد از خبر است و اگر « فيه» را هم خبر مقدم و « هدي» را مبتداي مؤخر بگيريم ـ كه گرفته اند ـ باز هم به گفته زمخشري و آلوسي بايد براي «لاريب » عبارت « فيه» را در تقدير گرفت و باز هم مي شود « لاريب فيه» ، كه خبر ذلك الكتاب و يا خبر بعد از خبر خواهد بود و بهر حال قيد نيست .
2ـ لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين (تين/3 و 4)

ترجمه :

« كه ما انسان را در (مقام) احسن تقويم (و نيكوترين صورت در مراتب وجود) بيافريديم سپس (به كيفر كفر و گناهش ) به اسفل سافلين (جهنم و پست تر رتبه امكان برگردانيديم».
همان طور كه مي بينيم « اسفل سافلين » را ظرف، آن هم « جهنم و پست تر رتبه امكان » گرفته اند، با آن كه «سافلين » جمع مذكر عاقل و « اسفل » حال است از ضمير «ه» در « رددناه» و بايد چنين ترجمه شود: .... ما انسان را در بهترين صورتبندي ـ يا تركيب ـ آفريده ايم سپس او را (به كيفر كردارش) پست ترين پستان يا بصورت پست ترين پستان ـ باز گردانيديم.
3ـ و سيجنبها الاتقي الذي يؤتي ماله يتزكي (ليل /17/18)
ترجمه : « و اهل تقوي از آن آتش دوري جستند(و محفوظ ماندند)....»
توجه داشته باشيم كه فعل « سيجنبها» مضارع مجهول است و معني چنين خواهد شد:
« و پروا پيشه ترين را كه مال خويش را ... مي دهد از آن (آتش ) دور خواهند ساخت....، يا كنار زده خواهند شد».
4ـ اذ قال الله يا عيس اني متوفيك و رافعك الي و ... (آل عمران/55)
ترجمه : « بيادآر وقتي كه خداوند فرمود اي عيسي همانا من روح ترا قبض نموده و بر آسمان(قرب خود ) بالا برم.
5ـ فلما توفيتني كنت انت الرقب عليهم (مائده /117)
ترجمه : (عيسي گفت....) «وچون روح مرا به قبضه تصرف گرفتي باز تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودي.
چنان كه مي بينيم توفي به قبض روح ( يا ميراندن ) ترجمه شده و اين خلاف عقيده مشهور شيعه و حتي بسياري از اهل سنت است و خود استاد عاليقدر آيه « بل رفعه الله اليه» در سوره نساء را اين طور ترجمه كرده اند: « بلكه خدا او را به سوي خود بالا برده و اين ، با آن دو ترجمه قبلي سازگار نيست، زيرا در آن دو، گفته شده كه خدا او را قبض روح كرد(ميرانيد) و در اين، گفته شده است كه او را (زنده) فرا برد.
6ـ .... ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل يأخذه عدولي و عدوله ...(طه/39)
ترجمه :« وحي كرديم كه كودك خود را در صندوقي گذار و به دريا افكن (چنين كرد و ) امواج دريا كودك را به ساحل رسانيد تا دشمن من و آن طفل (يعني فرعون) از دريا طفل را برگرفت...»
مي بينيم «فليلقه» كه فعل امر غايب است و نيز يأخذه كه جواب امر است هر دو به فعل ماضي (رسانيد) و برگرفت ترجمه شده در صورتي كه ترجمه آيه چنين است:
(وحي كرديم) كه او (كودك) را در صندوق بگذار سپس او را به دريا بينداز، پس دريا بايد او را به ساحل بيفكند تا دشمن من و دشمن او (فرعون ) او را برگيرد.
7ـ نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذاالقرآن(يوسف/3)

ترجمه:

طما بهترين حكايات را بوحي اين قرآن بر تو مي گوئيم».
در اين آيه شريفه قصص بفتح قاف مصدر است با قصص به كسر قاف كه جمع قصه است اشتباه شده است. ترجمه درست آيه اين است : ما با وحي كردن اين قرآن به تو، با بهترين داستانسرايي بر تو داستان مي سرائيم.
ترجمه جناب آقاي معزي هم كه به اندازه ترجمه مرحوم الهي قمشه اي مورد استفاده همگان نيست، اما بهر حال از ترجمه هائي است كه در دسترس عموم است، خطاها و كم دقتي ةايي بسيار بيشتر از ترجمه مرحوم الهي دارد ـ اين ترجمه هم احسن القصص را بهترين قصه ها و اسفل سافلين را به «سپس باز گردانيديمش فرود فروردين ترجمه كرده است .
در يك نگاه گذرا موارد زير ملاحظه شد:
الف ـ فما يكذبك بعد بالدين (تين/7)

ترجمه:

« پس چه چيز تكذيب كند از اين پس به دين»
چنان كه مي بينيم ضمير كاف در يكذبك حذف شده و معني بكلي از دست رفته است. با آن كه ترجمه درست آن چنين است: پس (اي انسان، بعد از اين بيان روشن) ديگر چه چيز ترا وا مي دارد كه بسبب (دروغ شمردن) جزاء ، دروغ بگويي؟ـ يا : (اي پيامبر، پس از بيان روشن) ديگر چه چيز ترا در (خبر دادنت از) جزاء، ـ يا در مورد دين (اسلام)ـ كاذب وانمود مي كند؟
ب ـ « و مايدريك و ما ادراك» را « چه دانست» ترجمه كرده اند و پيدا است كه معناي محصلي ندارد.
ج ـ ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلي قادرين....(قيامة /3 و 4)

ترجمه:

« آيا پندارد انسان كه هرگز گردنياوريم استخوانهايش را بلي توانائيم ....»
همانطور كه مي بينيم « توانائيم» را خبر گرفته اند با آن كه «قادرين» حال است از فعل محذوف و بايد چنين ترجمه شود:« بلي (گرد مي اوريم آنها را ) در حالي كه توانائيم بر اين كه سر انگشتانش را (هم نيك) بپردازيم» و ميان خبر گرفتن «قادرين» و حال گرفتن آن فاصله بسيار فراوان است زيرا در صورت اول خداوند، تنها خبر مي دهد كه مي تواند سر انگشتان انسان را بپردازد اما از تحقق و وقوع گرد آوردن استخوانهاي انسان خبر نمي دهد ولي در صورت حال بودن، از وقوع گردآورن استخوانها خبر مي دهد با اين قيد كه حتي مي توانيم سر انگشتان وي را هم بپردازيم و بصورت نخست درآوريم.
د ـ والعاديات ضبحا(عاديات/1)
«ـ

ترجمه:

« سوگند بدوندگان بستوه آمدن»
مي بينيم كه معناي قابل فهمي نيست و ترجمه آن اين است : « سوگند به تكاوران دمان».
هـ ـ فاذا جاء وعدالاخرة ليسوؤا وجوهكم و ليدخلو المسجد كما دخلوه اول مرة...(اسراء/79)

ترجمه:

« و هنگامي كه بيايد وعده بار دوم ناخوش دارند وجوه شما را و درآيند مسجد را چنان كه درآمدندش نخستين بار...»
ملاحظه مي كنيد كه جواب « اذا جاء » را «ليسوؤا» گرفته اند با آن كه «ليسوؤا» با لام جر نمي تواند جواب باشد بلكه متعلق به فعل محذوفي است و ترجمه درست آيه چنين است: پس وقتي وعده (بار ) دوم بيايد (باز هم بندگان نيرومند خويش را بر مي انگيزيم ) تا چهره هاي شما را (از شدت اندوه) ناخوشايند سازند و وارد مسجد (بيت المقدس) شوند آن چنان كه نخستين بار وارد آن شدند... و در اين ترجمه و شايد درهمه ترجمه ها بدون استثناء دو واژه « الرحمن الرحيم » به « بخشاينده مهربان» ترجه شده با آن كه ريشه اين دو كلمه « رحمة » است و جاي سؤال است كه چرا در «رحمن » به « بخشايش» و در «رحيم» به «گستردگي و عموم و شمول معناي « رحمن» مراعات شده باشد.
اينها نمونه هاي پراكنده اي است از دو ترجمه در دسترس و نسبتاً معتبر، و پيداست كه ترجمه هاي نامعتبر مزدبگيران و ناواردان چگونه خواهد بود، و اين در زبان فارسي است كه ترجمه در آن، ظاهراً كهن ترين سابقه را دارد، چه رسد به زبانهاي ديگر. در ترجمه اي غربي گاه وضع بسيار بهتر از زبان فارسي و گاه برابر آن و گاهي هم بدتر از آن است. آربري در ترجمه خويش كه در شمار بهترين ترجمه ها است، ظاهراً به تبع برخي از مترجمان پيش از خودـ سوره قدر را سوره Power يعني قدرت ترجمه كرده است ـ (1) و نمونه آن در ساير ترجمه هاي اروپايي كم نيست.
بنابر آن چه به اختصار گفته شده بايد همانطور كه در آغاز سخن گفتيم در اين زمينه، يك كار گروهي فني آكادميك با دقت تمام انجام گيرد و اختلاف تفسيرها و اختلاف قرائات معتبر را هم مانند ترجمه آلماني رودي پارت به گونه اي در پاورقي منعكس كنيم و اين كاري است كه واقعاً جاي آن خالي است.
(1) به خواست خداوند در آينده پاره اي از موارد اشتباه مترجمان غربي را ذكر خواهيم كرد.

منبع :

بينات 1، سال اول ـ صفحه 82ـ77
 

جمعه 24 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ضرورت ترجمه اي نوين از قرآن به زبان فرانسه

رضا عباسي

 

اشاره:

در روش‏شناسي ترجمه، ابتدا سخن از چگونگي فهم و سپس صحبت از چگونگي تفهيم است. براي بررسي چگونگي فهم، ساخت معنايي ترجمه مورد بررسي قرار مي‏گيرد و با اين بررسي معلوم مي‏شود كه مترجم، واژه‏ها را بر چه اساسي فهميده است؛ آيا منابع سنت اسلامي را ملاك قرار داده است يا فهم خود را براساس منابع زباني بنا نهاده است. البته بررسي منابع مورد استفاده مترجم نيز در اين زمينه راهگشاست. براساس اين بررسي، ترجمه‏هاي قرآن را مي‏توان به دو دسته اصلي طبقه‏بندي كرد: 1 - ترجمه‏هاي زبان‏شناختي 2 - ترجمه‏هاي مبتني بر سنت. يكي از دغدغه‏هاي اصلي نويسندگان مقاله حاضر تأكيد بر لزوم ارائه روش‏شناسي روشن و صريح از ترجمه قرآن به وسيله مترجمان است.
Yahya 'Alawi et Javad Hadidi,
»De La necessite d'une nauvelle
traduction du Coran en francais«.
(شهريور 1379) شماره 7، ترجمان وحي.
اين مقاله در واقع مدخلي است بر "ترجمه‏اي نوين از قرآن به زبان فرانسه". اين ترجمه1 كه تا به امروز يك جلد آن منتشر شده است و تنها دو سوره حمد و بقره را در بردارد، حاصل سه سال كار مشترك آقايان يحيي علوي (كريستيان بنو) و جواد حديدي است. يحيي علوي، مسلمان فرانسوي تبار و داراي درجه دكتري در فلسفه و عرفان اسلامي است و جواد حديدي، داراي تحصيلات حوزوي و درجه دكتري در زبان و ادبيات فرانسه.
به نظر مي‏رسد كه دغدغه اصلي نويسندگان اين مقاله توجه به جنبه روش‏شناسي در ترجمه قرآن است. نگاهي به تاريخ ترجمه قرآن، واقعيتِ تلخ بي‏توجهي به اين جنبه را نشان مي‏دهد و نشانه آشكار اين بي‏توجهي را در نپرداختن مترجمان قرآن به آن مي‏توان ديد؛ جز چند مورد نادر، هيچ‏يك از مترجمان قرآن متعرض اين مسئله نشده‏اند.
در اين مقاله با اشاره به ضرب‏المثل ايتالياييِ «مترجم خائن است» (Traditore Traduttore) ابتدا مباحثي پيرامون چيستي ترجمه صورت مي‏گيرد و بر اين تأكيد مي‏شود كه به هر حال، در جريان نقل از يك زبان به زبان ديگر رعايت امانت به‏طور كامل ميسر نيست.
در جريان ترجمه، هم‏زمان با دگرگوني صورت، محتوا نيز تا حدي دگرگون مي‏شود؛ حذفي، اضافه‏اي و حتي تغييري صورت مي‏گيرد و اين امري اجتناب‏ناپذير خواهد بود. به ويژه آن‏گاه كه زبان مبدأ با زبان مقصد، به لحاظ مسائل زباني و فرازباني فاصله زيادتري داشته باشد، به همان ميزان خيانتِ بيشتري صورت مي‏گيرد.
حديدي و علوي بر اين نكته تأكيد مي‏كنند كه ترجمه زبان درهم فشرده‏اي چون عربي به زبان وُلتر (فرانسه) دشواري‏هاي زيادي را به همراه دارد. صراحت زبان فرانسه، سبك تصريفي زبان عربي را كه سرشار از معاني تودرتوست برنمي‏تابد و چه بايد كرد با نواها، ايقاع‏ها، سجع‏ها و توازن‏هايي كه در بالاترين سطح، در متني به نام قرآن وجود دارد؛ متني كه حتي در قالب‏هاي نظم و نثر عربي هم نمي‏گنجد. همان‏گونه كه آندره ميكل مي‏گويد: «چيزي است ميان اين دو (نظم و نثر) يا بهتر است بگويم غير از هر دو، فراتر از هر دو، زبان قرآن چون الهي است در نوع خود نيز بي‏همتاست.... هم مسجع است و هم آهنگين، اما به‏دور از هر تنگنا. همانند خداوند كه فراتر از هر تنگناست....و نيز چونان شعر، قطعه قطعه است، اما بنابر منطق خاص خويش، منطقي كه از سنخي ديگر است، از سنخي فراتر....و از نظر والايي و رهايي از هر قيد و هر الگو هيچ متني به پايش نمي‏رسد..»2
دشواري واقعي ترجمه قرآن را نويسندگان علاوه بر تفاوت‏هاي عميق ساخت صوري و معنايي زبان قرآن با زبان فرانسه،در الهي بودن آن مي‏بينند و اين مطلب را از قول آندره ميكل اين‏گونه بيان مي‏كنند كه: «ترجمه قرآن بسيار پرمخاطره است، زيرا كه فروفرستاده از سوي خداوند است؛ خداوند قرآن را توسط جبرئيل بر پيامبرش محمد(ص) اقراء فرمود. بدون ترديد اراده الهي بر اين بوده كه قرآن روشن و آشكار باشد و خود قرآن هم به آن تصريح دارد. اما خداوند، خداوند است و كلامش نيز بر صورت خود اوست، گاه جلوه‏گر است و گاه در پرده، پنداري براي فراخوان موءمنان به تدبر بيشتر، براي چيزي فراتر از ظاهر...همواره بخشي از سرّش را از غير نگه مي‏دارد.»3
اساس اين مقاله ـ هم‏چنان كه از عنوانش پيداست ـ به هدف نشان دادن ضرورت ترجمه‏اي نوين از قرآن به زبان فرانسه است. پيش از پرداختن به اين ضرورت، ابتدا اين سوءال كه اصولاً چرا قرآن بايد به زبان‏هاي بيگانه ترجمه شود، به بحث گذاشته شده است. در پاسخ ضمن اشاره به آياتي از قرآن بر اين نكته تأكيد شده كه قرآن ذكر است و مخاطب آن جهانيان و براي اين‏كه بتوان به دعوت جهاني قرآن لبيك گفت بايد آن را فهميد و اين براي غير عربي‏دانان جز از راه ترجمه ميسر نيست.
در ادامه مقاله، تاريخچه‏اي از ترجمه قرآن به زبان فرانسه ارائه مي‏گردد و نشان داده مي‏شود كه با وجود نزديك به بيست ترجمه كامل و ده‏ها ترجمه ناقص از قرآن به زبان فرانسه، هنوز پيام قرآن آن‏چنان كه بايد به اين زبان منتقل نشده است، در نتيجه به ترجمه‏اي نوين از قرآن نياز است.
در لابه‏لاي تاريخچه ترجمه‏هاي قرآن به زبان فرانسه، گاهي نيز برخي از ترجمه‏ها مورد نقد و بررسي قرار گرفته‏اند. از اين ميان مي‏توان به نقد حديدي و علوي نسبت به ترجمه بلاشر و ترجمه شوركي اشاره كرد. ايشان روش فقه‏اللغه‏اي بلاشر را مورد نقد قرار مي‏دهند و نقص عمده آن را در ارائه ترجمه‏اي خشك، بي‏روح و لفظ به لفظ به جاي ترجمه‏اي روان و ادبي مي‏دانند. به علاوه اين ايراد را بر او مي‏گيرند كه به دريافت‏هاي مسلمانان از قرآن در طول 1400 سال ـ كه در منابع اسلامي متجلي است ـ هيچ اعتنايي نكرده است. ايشان ترجمه بلاشر را نقطه عطفي در تاريخ ترجمه قرآن به زبان فرانسه مي‏دانند؛ اين ترجمه از يك‏سو لزوم توجه به دقت روش فقه‏اللغه‏اي را نشان مي‏دهد و از سوي ديگر نشان مي‏دهد كه اين روش به تنهايي، از آنجا كه مترجم را از انبوه اطلاعات مربوط به ادبيات غني تفسيري و فراتفسيري مسلمانان محروم مي‏كند، با محدوديت‏هايي روبه‏روست. بسياري از ترجمه‏هاي بعد از بلاشر كوشيده‏اند ضمن حفظ نقاط قوّت، در مسير رفع نقاط ضعف آن گام‏هايي بردارند.
ترجمه شوركي نيز مانند ترجمه بلاشر مورد نقد روش‏شناختي قرار گرفته است.4 شوركي براي رسيدن به معناي واژگان قرآن معمولاً از روش ريشه‏شناسي تطبيقي كمك مي‏گيرد، به اين ترتيب كه وي واژگان مشترك قرآن را در معنايي به كار مي‏برد كه همان ريشه را در زبان عبري دارد. در حالي كه چنين روشي براي به‏دست دادن معناي كاربردي واژگان، فاقد هرگونه اساس علمي است. در اين شكي نيست كه ريشه‏هايي از ميراث مشترك زبان‏هاي سامي به هر دو زبان عربي و عبري راه يافته‏اند، اما هيچ دليلي وجود ندارد كه اين واژه‏ها با ريشه مشترك در اين دو زبان در يك معناي كاربردي هم‏سان جا افتاده باشند، زيرا چه بسيار اتفاق مي‏افتد كه در دو معناي گوناگون به كار مي‏روند.
در پيش گرفتن روش ريشه‏شناسي تطبيقي براي ترجمه واژگان قرآن در واقع خلطي است كه ميان زبان‏شناسي با ترجمه صورت گرفته است. كاربرد اين شيوه در زبان‏شناسي است، آن‏هم برايِ كمك به روشن‏كردن شمار اندكي از واژگان كه معناي روشني ندارند.
نويسندگان در ذيل عنوان فرعي "در انتظار يك ترجمه" ضمن اعلام اين كه با نظر شيخ موسي درباره لزوم اقدام به ترجمه دسته‏جمعي قرآن و مسبوق‏شدن آن به مجموعه‏اي از مقالات پژوهشي در رابطه با مسائل ترجمه قرآن موافق‏اند، معتقدند كه انجام چنين كاري با اين طول و عرض فراتر از امكانات موجود است. در عين حال نبايد نااميد شد و آب دريا را اگر نتوان كشيد/هم به قدر تشنگي بايد چشيد. انتشار ترجمه‏اي بديع از قرآن توسط ايشان، نشانه عزم و اراده آنها براي غلبه بر اين نوميدي و تلاش براي تحقق اين آرمان است.
از نظر اين دو مترجم، (حديدي و علوي) مهم‏ترين ايرادي كه تقريباً بر همه ترجمه‏هاي پيشين مي‏توان گرفت، سستي و كاستي آنان در ارائه و عرضه روش‏شناسي ترجمه، اعم از روش فهم و روش تفهيم است. هيچ‏كدام از مترجمان از روش خود سخن به ميان نياورده‏اند نظير اين‏كه از ميان چند معنا چگونه يكي را برگزيدند و چرا؟ آنها صرفاً يك محصول نهايي را در اختيار خوانندگان خود نهاده‏اند، بدون اين‏كه مسير رسيدن به آن را روشن كنند. آنها تجربيات خود را در اختيار مترجم و محقق بعد از خود قرار نداده‏اند. پس او به ناچار بايد مسيرها را دوباره برود و تجربه‏ها را دوباره تجربه كند. البته نبايد استثناهايي مانند ترجمه قرآن رودي پارت و نيز ترجمه آندره ميكل از سوره واقعه را ناديده گرفت.
علوي و حديدي در بخش دوم مقاله به مصداق " قالوا و فعلوا" روش خويش را در ترجمه قرآن عرضه كرده‏اند.5 همان‏طور كه نويسندگان تصريح كرده‏اند، دغدغه روش‏شناسي سه جنبه مهم دارد: 1ـ جنبه دقت؛ زيرا مترجم ملزم است از هر آنچه انجام مي‏دهد دفاع كند و كارش را با آگاهي و از سر علم انجام دهد و بر ذوق و سليقه شخصي تكيه نكند. 2ـ جنبه آموزشي: كه موجب مي‏شود خواننده از اطلاعات فروان‏تري بهره‏مند شود و ساير معاني محتمل را كه به دلايلي كنار گذاشته شده‏اند دريابد. 3ـ جنبه توسعه در آينده: مترجمان بعدي واداشته نمي‏شوند تا همه‏چيز را از نو آغاز كنند، بلكه گام‏هاي تكميلي را برمي‏دارند.

پاورقيها:

1- Le Coran:"Voila le Livre...", Tom 1, al-Fatiha - al - Baqara (sourates 1 et 2), traduction annotee accompagnee d'etudes, de concordances et de Lexiques par Yahya 'Alawi et Javad Hadidi, Qom, Centre pour La traduction du Saint Coran. 1421/2000, 619 pp.
2- Andre Miquel, L'Evenement. Le Coran: sourate LVI, Paris, odile Jacob, 1992, p.8. نقل از'Alawi & Hadidi.
3- Ibid.
4ـ براي توضيح بيشتر درباره اين ترجمه ر.ك: جواد حديدي ، «ترجمه‏اي يهودي‏وار از قرآن مجيد به زبان فرانسه». ترجمان وحي ، شماره 6، اسفند 1378؛ Abdallah cheikh - Moussa, " De L'hebraisation modene du Coran", ARABICA ×LII, Mars 1995,pp.107-126.
5ـ ر.ك. رضا عباسي، "يك ترجمه بديع قرآني به فرانسه"، مقالات و بررسي‏ها، دفتر 69، تابستان80، ص293ـ297.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

طرح ترجمه جمعي قرآن مجيد

مركز ترجمه قرآن
ترجمه قرآن مجيد همگام با رويكرد جامعه به فهم معارف و مفاهيم اسلامي از اقبالي نو برخوردار شده است، تا جايي كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي و در دو دهه اخير بيش از ده ترجمه نو به بازار عرضه شده كه هر كدام داراي ويژگي خاصّي است. عظمت كار ترجمه قرآن همه را معترف ساخته كه تعداد ترجمه ها هر چه بيشتر هم بشود هنوز جاي كار باقي است گرچه از تجربيّات گذشته استفاده شود و يا ترجمه ها با نظارت و اصلاح و ويرايش ديگران انجام پذيرد.
بحث ترجمه جمعي قرآن مجيد كه در آن از تخصّص ها و فنون مختلف قرآني بهره گرفته مي شود، مدّتي است كه در بين قرآن دوستان و علاقه مندان به فهم معارف قرآني قوّت گرفته است. ترجمان وحي كه خود را بستري براي انتقال اطّلاعات در اين زمينه و سامان دادن آراء صائب مي داند، در صدد برآمد تا با طرح سؤالاتي نظر كساني را كه در اين ميدان تلاشي داشته اند جويا شود.
از اين رو سؤال هايي طرح كرد و براي عده اي از اساتيد ارسال داشت كه با بزرگواري به آنها پاسخ گفتند. نظر خوانندگان محترم را به پاسخ آنان جلب مي كنيم.
اين سؤال ها براي آية اللّه مكارم شيرازي و استاد احمد آرام نيز ارسال شده بود، كه استاد احمد آرام به خارج از كشور سفر كرده بودند؛ پاسخ آية اللّه مكارم شيرازي هم تا زمان چاپ مجلّه دريافت نشده است.
ترجمان وحي
تا كنون، به ويژه در سال هاي اخير، ترجمه هاي فراواني از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است كه هر كدام شيوه خاصي براي خود برگزيده اند. به نظر شما ترجمه هاي موجود تا چه حدّ موفق بوده اند و آيا با وجود اين ترجمه ها نيازي هست كه مجددا به ترجمه جديدي از قرآن مجيد اقدام شود؟

آية اللّه معرفت

ترجمه فارسي قرآن آن قدر فراوان است كه ديگر نيازي به ترجمه مجدد فارسي نيست. و اگر احيانا در بهترين آنها برخي اشتباهات هست همان ها را گوشزد كنند تا رفع شود، كافي است.

آقاي خرمشاهي

بنده به عنوان قرآن پژوه و مترجم قرآن كريم به فارسي، كه با اغلب ترجمه هاي قرآن كريم، چه قديمي، چه جديد و معاصر، انس بسيار دارم و بر شش ـ هفت ترجمه معاصر (از جمله ترجمه آقايان خواجوي، آيتي، جلال الدين فارسي، مرحوم الهي قمشه اي، آقاي فولادوند و بهبودي) نقد نوشته ام، اعتقاد دارم كه ترجمه قرآن در عصر جديد به ويژه در ايام بعد از انقلاب اسلامي بسيار بهتر و دقيق تر از ترجمه هاي قديم است. ترجمه هاي قديم قرآن كريم با آن كه هريك دُرّي يكتا و گنجي بيش بهاست، باز تعارف به كنار، اغلب داراي دو سه كمبود و حتي كژي و كاستي است. مهم ترين كمبود ترجمه قدما اين است كه از نظر صناعت كلي و عموميِ ترجمه سر راست نيست؛ يعني غالبا نحو جملات فارسي متأثر از نحو جملات عربي و مقدس قرآن كريم است؛ يعني غالبا فعل ها در اول جمله مي آيد، حال آن كه بايد در آخر جمله بيايد. و نظير اين اشكالات. ديگر اين كه در حدود هزار سال، از قرن سوم ـ چهارم (عصر ترجمه قرآن قدس، و ترجمه تفسير طبري) تا كنون، ترجمه هاي قرآن تقريبا همگي به شيوه تحت اللفظي بوده است. در حالي كه ترجمه هاي معاصر اين دو ايراد اساسي را ندارد ولو آن كه عيب و ايرادهايي از نظر انتخاب مفردات يا تركيبات، يا ضعف دقت آرماني و كمال مطلوب، داشته باشد.
اما با آن كه اصولاً بر اثر تحول و تكامل فني و فرهنگي علي العموم ترجمه هاي معاصر از ترجمه هاي كهن رساتر و فارسي وارتر و غير تحت اللفظي تر و در يك كلام خوانا و خوشخوان تر است، باز نه مجموع آنها و نه يكايك و هر يك از آنها، كلام آخر در ترجمه قرآن نيست. و اين رشته سرِ دراز دارد. زيرا ترجمه هاي معاصر ولو آن كه در مجموع خوشخوان تر از ترجمه هاي كهن است، اما هر يك از آنها عيب و ايراد و كمبود و كژي و كاستي هاي كم يا زياد خود را دارد. آفت عمومي ترجمه هاي معاصر قرآن كريم، كمبود دقت عالي و آرماني است. منظور از دقت عالي و آرماني دقتي است برابر با 100 روي 100 يعني نكاستن يك واو در ترجمه و نيفزودن يك واو. و دخالت ندادن عنصر تفسيري ــ تا چه رسد به آب و انشاي افزوده مترجم ــ در ترجمه.
بعضي از ترجمه هاي معاصر داراي اغلاط علمي و زباني بسيار است، از جمله ترجمه خوش نثر شادروانان پاينده و قمشه اي، و نيز ترجمه استاد محمدباقر بهبودي.
اما بهترين ترجمه هاي معاصر(ترجمه رهنما، آيتي، خواجوي، مجتبوي و فولادوند) هم اگر چه نسبت به ساير ترجمه ها دقيق تر و امين تر و بسيار خوشخوان تر هستند، باز به طور كلي پاك و پيراسته از هر عيب و ايراد يا برخوردار از دقت صددرصد نيستند.
همين است كه هر يك از اين مترجمان برجسته كه ترجمه شان از استقبال عام و خاص برخوردار شده و به تجديد چاپ رسيده، در حد وسع خود در رفع اغلاط يا كمبودهاي علمي يا زباني ـ ادبي كوشيده اند. چنان كه استاد آيتي ترجمه خود را پس از چاپ اوّل، ويرايش جدي كرده اند. همين طور استاد مجتبوي ترجمه خود را پس از چاپ اوّل، با آن كه از ويراستاري يكي از برجسته ترين ويراستاران و قرآن پژوهان معاصر (آقاي حسين استاد ولي) برخوردار بود، از نو و با صرف وقت و دقّت بسيار ويرايش كرده اند كه البته هنوز انتشار نيافته است. ترجمه جناب فولادوند از ويراستاري دو سه ساله يك گروه ويراستار متشكل از افاضل طلاب حوزه علميه قم برخوردار بود. و بنده آخرين (و به گمانم ششمين) ويراستار آن بودم. اين ترجمه كم نظير به شهادت نقدهايي كه بر آن نوشته شده و در دست نگارش هم هست، باز نياز به ويرايش دارد. آقاي ابوالقاسم امامي كه ايشان هم ترجمه خوب و ارزشمندي از قرآن كريم عرضه داشته اند، براي چاپ دوم ترجمه خود را ويراسته اند كه گويا هنوز انتشار نيافته است. جناب كاظم پورجوادي كه ترجمه اي بسيار روان و خوشخوان عرضه داشته اند، و ترجمه شان را براي چاپ اول اين بنده و جناب آقاي مصطفي حسيني طباطبايي ويرايش كرده ايم، باز انصافا نياز به بازنگري و ويرايش مجدد دارد. ترجمه اين جانب از قرآن كريم، دو ويراستار داشت كه آن را به دقت براي چاپ اول (قطع رحلي) ويرايش كرده بودند. ولي پس از انتشار و نايابي چاپ اوّل، اين جانب مصرّا از همان دو ويراستار قرآن پژوه فاضل (آقايان مسعود انصاري و مرتضي كريمي نيا) درخواست كردم كه بار ديگر با فرصت وسيع تر ترجمه بنده را ويرايش كنند كه از راه لطف و عشق به قرآن، اين كار را تقبل فرمودند و بار ديگر ترجمه مرا هر يك مستقل از ديگري، ويرايش كردند. خود نيز براي بار چندم ترجمه ام را ويرايش نهايي كردم كه اين بار در قطع وزيري (با حذف موقت پانويس ها و پيوست ها) از سوي همان ناشران (نيلوفر و جامي) زير چاپ و نزديك به انتشار است كه ان شاء اللّه همزمان با نشر نشريه شما، و پيش از ماه مبارك رمضان انتشار خواهد يافت. آري به قول معروف «الدرسُ حرفٌ والتكرار الف» و نهضت ترجمه و ويراستاري ترجمه همچنان با شور و حرارت زايد الوصفي در جامعه قرآن گراي امروز ما ادامه دارد.
اما چون همه چيز را همگان دانند و براي ترجمه قرآن نياز به دانستن ده ها علم و فن هست كه يك فرد نمي تواند در همه آنها منتهي باشد، اين بنده در مؤخره اي كه بر ترجمه خود از قرآن كريم نوشتم، طرح ترجمه دسته جمعي قرآن را براي اولين بار مطرح ساختم، كه به عنوان مقاله مستقل هم در نشريه حوزه و دانشگاه (شماره 5) به طبع رسيد، و اگر صلاح بدانيد مي توان نظر به اهميت مسأله (و نه اهميت مقاله بنده) آن را در همين نشريه حاضر هم تجديد طبع كرد.
از ده ـ بيست علم و فني كه بايد مترجم قرآن به هر زباني و به فارسي بداند، هر يك نياز به ممارست و آموزش و تحقيق مادام العمر دارد. از واژه شناسي و مفردات و غريب القرآن گرفته تا تفسير، و يكايك علوم قرآني. لذا چاره جز تجزّي در اجتهاد قرآني نيست.
هر فرد حداكثر مي تواند در هر يك از علوم و فنون قرآني با سال ها تحقيق و مطالعه، به صورت مجتهد متجزّي، يعني متخصص صاحب نظر در يك فن يا يك رشته درآيد. بنده در آن مقاله 22 گروه تخصصي و علمي ـ فني پيشنهاد كرده ام براي 22 علم و فن.

آقاي آذرنوش

پس از عرض ارادت، در پاسخ به پرسشنامه مورخ 13/8/1375 به عرض مي رساند:
چند روز پيش كتابي از بنده درباره ترجمه هاي فارسي قرآن كريم منتشر شد كه در آن كوشيده ام عكس العمل مترجمان را در مقابل نص مقدس، ساختارهايي را كه عرضه كرده اند، واژگاني را كه برگزيده اند، هنري را كه در بازگرداندن حال و هواي قرآني به خرج داده اند و مسائل ديگري از اين قبيل را بررسي نمايم. در اثناي تحقيقات خود آشكارا مي ديدم كه دانشمندان ما از هزار سال پيش تاكنون با شكل ترجمه قرآن دست و پنجه نرم كرده اند، و تقريبا همه انواع آن را ــ از ترجمه كلمه به كلمه گرفته تا ترجمه شعر گونه آزاد ــ آورده اند و عاقبت دم فرو بسته و تن به قضا داده اند. اگر اين بزرگان، علي رغم هنر بي مانندي كه در كار ترجمه كسب كرده بودند، تن به ترجمه كلمه به كلمه قرآن مي سپردند، البته بي جهت نبوده است، و نبايد در اين كار ــ چنان كه امروز رسم شده ــ به چشم تحقير بنگريم. در اين گونه ترجمه، تنها خطري كه مترجم به جان مي خرد، همانا كار معادل يابي است كه آن هم غالبا با احتياط فراوان و گاه با وسواس انجام شده است. مثلاً برخي در مقابل الرّحمن علي العرش استوي از صدها تفسير و ترجمه رو بر مي تابند و با نوعي وسواس مي نويسند: «همانا خداوند بر عرش مستوي شد»!!
اين ترجمه ها را هيچ گاه بي فايده نبايد پنداشت: مترجمان كه صد البته از كيفيت ناهنجار ترجمه هايشان آگاه بودند، گويي اميد در آن مي بستند كه خواننده، به كمك الفاظ فارسي، معني قرآني را در يابد و سپس خود، ميان تركيب كلمات و ريخت عبارات قرآني و فهم فارسي خود تلفيقي تازه نمايد، يعني خواننده به جاي مترجم بينديشد تا فرايند تبديل پيام از عربي به زبان مقصد، در ذهن او پديد آيد. در اين كار شايد هيچ گاه جمله فارسي كاملي شكل نمي گرفت، اما خواننده از فضاي روحاني و هنري و عاطفي كلام معجز خارج نمي شد و نيز به كمك كلمات فارسي، به معني نزديك مي گرديد. اگر اين فايده ــ كه كوشيدم به زبان الكن بيان كنم ــ نمي بود، بي ترديد بزرگان ما آن كار عبث را هزار سال تجربه نمي كردند.
قطب مقابل اين شيوه، ترجمه آزادي است كه در آن، مترجم كوشيده است ايقاع و ضرب و آهنگ آيات الهي را به كمك قافيه و جناس و استعاره و توازن نسبي ميان پاره هاي عبارات... بازسازي كند. اين ترجمه كه نوعي شعر هجايي فارسي پنداشته شده (نك: پلي ميان شعر هجايي و شعر عروضي پارسي، از مرحوم دكتر رجايي) به گمان بنده تجربه اي بي مانند، اما ناموفق بوده است.
كثرت ترجمه هاي كهن بي ترديد نشاني از تعدد برداشت هاست. اگر باور داشته باشيم كه بيشترِ اين استنباط ها از باورهاي مذهبيِ افراد سرچشمه گرفته، پس هيچ گاه اميدي به متحد ساختن آنها نبايد داشت.
دشواري هاي كار ترجمه را به طور كلي مي توان در دو حوزه متفاوت نهاد: يكي مادي و ملموس است و ديگر معنوي. مراد بنده از «مادي» (با اندكي تسامح) يا «فني» مجموعه اقداماتي است كه در كار معادل يابي، ساختار پردازي، پيوند، ايجاد انسجام، قالب بندي كلي... و به طور كلي، فرايندهاي لغوي و دستوري انجام مي پذيرد. اما مراد از «معنوي»، همه آن جريان هاي هنري و روحاني و عاطفي است كه به اصطلاح امروزي ها بايد در حوزه فرا زباني مورد بررسي قرار گيرد.
به گمان بنده، يك ترجمه پشتوانه دار، محققانه، نسبتا پرخرج و احيانا گروهي، مي تواند در حوزه اول(مادي) 80ـ90 درصد موفق باشد؛ اما موفقيت آن در حوزه دوم، هيچ گاه از 40ـ50 درصد در نخواهد گذشت. اين برآورد شايد تحت تأثير اطلاع دورادوري باشد كه از ترجمه هاي پر زحمت و گاه بسيار عالمانه تورات و انجيل به زبان هاي فرانسه و انگليسي دارم.
موفقيت در مورد اول هم البته به تحقيقات گسترده اي نياز دارد. در همان گام اول كه فهم مفردات قرآني است آيا نبايد انبوهي كلمه را ريشه يابي كرد و معناي آنها را در فضاي تاريخي ـ اجتماعي قرون ششم و هفتم ميلادي فهميد؟(در اين باره خوب است بخش اول كتاب ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مطالعه شود). مثال بارز اين مورد شايد كلمه جاهليت باشد كه از هزار سال پيش به معني ناداني ترجمه و فهميده شده، حال آن كه امروز گروهي از دانشمندان، از آن يك كنش اجتماعي ـ اخلاقي استنباط مي كنند نه ناداني.
بنده قصد روده درازي ندارم، تنها مي خواستم نشان دهم كه اين رشته سرِ دراز دارد. تازه هنگامي كه به قضيه ساختار و پيوند عبارات و انسجام متن مي رسيم، كار از اين هم دشوارتر مي شود. با اين حساب، چقدر به جاست كه هر يك از گوشه هاي كار را به متخصصي بسپاريم تا پژوهش هاي لازم براي ترجمه زودتر فراهم آيد.
حال فرض كنيم كه در زمينه لغت، نحو، كلام، فقه، تاريخ، جغرافيا... كار به نتيجه اي مطلوب رسيد و اينك مي خواهيم دست به نگارش زنيم. اين جاست كه طيف عاطفي ـ هنري، بياني و سبكي، و فضاي معاني استعاري ـ ايهامي ـ تلويحي مطرح مي شود و كار گروهي را با مشكلي حل ناشدني مواجه مي گرداند. زيرا در اين مورد، كار ازحد دانش و تحقيق فراتر مي رود و به دايره هنر، ذوق متعالي و حتي نبوغ پا مي نهد.
متأسفانه هيچ معلوم نيست كه از اجتماع دو ذوق متعالي، ذوق ثالث متعالي تري پديد آيد؛ بلكه به عكس غالبا يكي، مانع پويايي آن ديگر شده است. به همين جهت، نمي توان به آساني چند دانشمند صاحب هنر را واداشت كه بر اساس پژوهش هاي انجام شده، تعبير واحدي ــ كه بايد ترجمه نهايي باشد ــ از آيات الهي عرضه كنند. هر كس لاجرم معتقد است كه ترجمه او به فضاي هنري قرآن نزديك تر است، خرده معاني و تلويحات را بهتر درك و بيان كرده، كوبندگي يا نرميِ كلمات، و ايقاع و ضربِ جملات، و حتي وزن و آهنگِ آيات را بهتر عرضه نموده است.
خيلي ببخشيد! در آغاز مي پنداشتم كه مقدمه اي در 5 ـ 6 سطر تقديم كرده و به پاسخ گويي مي پردازم. در عوض اجازه بدهيد جواب ها را ــ چون خبر تازه اي براي گفتن ندارم ــ مختصرا عرض كنم و در پايان پيشنهادي بدهم.
ترجمه هايي كه در سال هاي اخير صورت گرفته، هر يك بي گمان گام عظيمي به پيش نهاده اند و در يك تحول سريع 30 ساله سبكي پديد آورده اند كه خاص زمان ماست. اين سبك چندان استواري و استقلال يافته كه حتي مركز شما، كه مي خواهد با كاري جدي در پايان اين خط قرار گيرد، چاره اي جز انتخاب آن نخواهد داشت. با اين همه در اثناي مقدمه به عرض رسيد كه ترجمه هاي فارسيِ قرآن، خواه كهن و خواه معاصر، هنوز تا درجه كمال فاصله بسيار دارند و هنوز هر ايراني، بر حسب ذوق و سليقه خود به يكي از آنها دل خوش مي كند. در اين ميان، كار جناب آقاي خرمشاهي ويژگي خاصي دارد: اولاً ايشان، مانند مرحوم رهنما، پانوشت هايي بر ترجمه افزوده اند كه هم خود ايشان را از خطر در امان داشته و هم خيال خواننده را راحت مي كند؛ ثانيا ايشان اطلاعات گسترده اي درباره قرآن در پايان كتاب نهاده اند كه عموم خوانندگان را بسيار سودمند مي افتد و حتي گاه متخصصان هم از آنها بهره مي برند. اگر اين تعليقات مختصر شود (مثلاً يك چهارم) و سپس به تأييد دانشمندان علم فقه و كلام و لغت برسد، به راستي دلنشين خواهد گرديد.

آقاي مجتبوي

اگر بخواهيم ترجمه هاي موجود را يكايك مورد بررسي و نقد قرار دهيم سخن دراز مي شود. مترجمان قرآن كريم بنا بر نظر و عقيده اي كه در ترجمه دارند با روش و شيوه يكسان به كار نپرداخته اند. مثلاً برخي مي پندارند كه اگر ترجمه اي دقيقا مطابق متن باشد، آن ترجمه تحت اللّفظي است، و حال آن كه تحت اللفظي بودن ترجمه به اين معني است كه فارسي كلمات را با همان ترتيب زبان عربي كنار هم بگذارند، هرچند نامفهوم باشد. به نظر اين جانب ترجمه دقيق و صحيح كه هيچ كلمه اي از متن رها نشود و عبارات و جملات مطابق متن و در عين حال مفهوم باشد، و كوشش شود كه به فارسي صحيح و زيبا در آيد، شايسته قرآن مجيد است. يا مثلاً يكي از مترجمان قرآن تصريح كرده است كه زبان عاميانه بهتر است تا زبان اديبانه؛ در صورتي كه بعضي ديگر چنين عقيده اي ندارند. بنابراين، براي داوري درباره موفق بودن يا نبودن، بايد ترجمه ها با شرايط لازمِ اين كار سنجيده شوند. ذكر اين نكته در اين جا ضروري است كه مترجم براي درك معني و مفهوم آيات بايد به چند تفسير معتبر مراجعه كند، خواه به ترجمه محض اكتفا كند يا توضيحات تفسيري هم داشته باشد(كه البته براي خواننده روشن تر و مفهوم تر خواهد بود).
امّا اين كه به ترجمه جديدي نياز هست يا نه، عرض مي كنم كه اگر ترجمه جديدي فراهم شود كه همه خوبي هاي ترجمه هاي موجود را داشته باشد و از لغزش ها و نارسايي هاي آنها بركنار و پاك و پيراسته باشد، البته كمال مطلوب است.

آقاي استادولي

اين سؤال به دو بند تقسيم مي گردد:
الف) ترجمه هاي موجود تا چه حد موفق بوده اند؟
ب) بازهم نياز به ترجمه جديد هست يا نه؟
در مورد بند الف بايد گفت: هر ترجمه اي بايد از دو ويژگي دقت و زيبايي و رواني برخوردار باشد، و كمتر ترجمه اي از قرآن را مي توان يافت كه اين دو ويژگي را در همه جا در خود گردآورده باشد. برخي نسبتا دقيق اند ولي چندان روان و زيبا نيستند، و برخي به عكس. اگر بخواهيم آماري سخن بگوييم بايد گفت: هر كدام در حدود 80% هستند. در ميان ترجمه هاي دقيق، ترجمه آقاي دكتر مجتبوي كه بنده افتخار ويراستاري آن را داشته ام، بلكه انصاف آن است كه در حد شركت در ترجمه ذي سهم بوده ام، در حدود 90 تا 95% از صحت و دقت برخوردار است.
بند ب) نياز به ترجمه جديد در هر زماني احساس مي شود؛ زيرا چنان كه گفتيم اولاً ترجمه ها دقيق يا زيبا نيستند، ثانيا جمع بين دقت و زيبايي نشده، ثالثا برخي نيازهاي ديگرِ ترجمه از قبيل شرح و توضيحات لازم در همه موارد تأمين نگرديده است. از اين رو بايد گفت: اكيدا نياز به ترجمه جديد هست و هر چه در اين زمينه كار بشود جا دارد.

آقاي مصطفي ملكيان

به اين قسمت از سؤال كه «ترجمه هاي موجود تا چه حدّ موفّق بوده اند» نمي توانم جواب دقيقي بدهم؛ زيرا حدّ موفقيت قابل اندازه گيري و بيان كمّي نيست و الفاظ دالّ بر مفاهيمِ ارزشگذارانه كيفي هم، به سبب ابهام گريز ناپذيري كه دارند، وافي به مقصود نيستند و به هر گونه تفسير درست يا نادرست مَجال مي دهند. همين قدر مي توانم گفت كه عدمِ توفيقِ ترجمه هايِ موجودِ قرآنِ كريم آن قدر هست كه به ترجمه جديدي از اين كتاب شريف نيازمند باشيم.

چنانچه زمينه براي پديد آوردن يك ترجمه جديد مناسب است، آيا بهتر است اين ترجمه به صورت فردي انجام پذيرد يا به صورت گروهي؟

آية اللّه معرفت

ترجمه بايد به صورت گروهي انجام شود، گروهي متشكل از چند نفر كه همگي از ابعاد و زواياي شريعت آگاهي كامل داشته باشند، ولي هر كدام در رشته اي متخصصّ باشند، در ادب، تاريخ، فقه، تفسير و حتي از برخي علوم طبيعي و رياضي كه قرآن احيانا به آنها اشارت دارد.

آقاي خرمشاهي

البته ترجمه فردي سير خودش را در اين هزار و صد سال تاريخ ترجمه فارسي قرآن كرده است، و به حدي فراتر از 5-6 ترجمه خوب معاصر كه داريم و اشاره كردم نمي تواند برسد. ترجمه دسته جمعي راهي است كه ديگر ملل هم براي ترجمه كتاب مقدس پيش گرفته اند و مي توان از ترجمه تاريخي آنان هم درس گرفت، كه شرحش را در پاسخ به سؤال هاي بعدي مي آورم.

آقاي آذرنوش

در مقدمه به تفصيل بيان شد.آقاي مجتبوي
در پاسخ اين پرسش كه ترجمه به صورت فردي بهتر است يا به صورت گروهي، مي توان گفت كه هر يك داراي ويژگي ها و خوبي ها و مزايايي است. اگر بتوان يك گروه هماهنگ و متناسب و همفكر و همدل براي اين كار جمع كرد كه همگي در دسترس (مثلاً در يك شهر) باشند و در جلساتي كه در موعد مقرّر تشكيل مي شود شركت كنند، البته بهتر است. ليكن در اين فرض مشكلاتي وجود دارد يا ممكن است پيش آيد كه نتوان كار را تا رسيدن به نتيجه ادامه داد. اما ترجمه فردي اين حُسن را دارد كه با كوشش و تلاش شخصي كار به ثمر مي رسد. ياد آوري اين نكته به جاست كه اگر كسي ترجمه اي از قرآن كريم پديد آورد بايد پيوسته در صدد رفع نقايص و لغزش هاي ترجمه خود باشد و در اصلاح عبارات و يافتنِ كلمات بهتر و در خورتر بكوشد و در چاپ هاي بعدي آنها را به كار بَرد. ناشران معمولاً به سختي زيربارِ اين بازنگري ها مي روند، زيرا بايد هزينه نسبتا سنگيني را براي حروفچيني و فيلم و زينگ مجدّد تحمّل كنند؛ در چنين موردي به جاست كه از طرف نهادهايي مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي يا سازمان اوقاف حمايت و كمك شوند.
شايد نكته ديگري هم در ترجمه به صورت گروهي بايد مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه اگر بنا شود از كساني كه در سال هاي اخير ترجمه هايي از قرآن مجيد پديد آورده اند، به دليل آن كه قاعدتا بيشتر تجربه دارند و در جريان كارند، در آن گروه شركت داده شوند، يا از ترجمه آنان به نحو قابل ملاحظه اي استفاده شود، از آن جا كه اينان ناشر و قراردادي دارند و حقوقي براي طرفين هست، بايد ديد چه وضعي پيش خواهد آمد و چه راه حلّي براي رفع اين مشكل مي توان پيشنهاد كرد.

آقاي استادولي

تكروي در هيچ كاري مطلوب نيست و هميشه كار گروهي منسجم تر، پرمايه تر و دقيق تر صورت مي گيرد. از اين كه قرآن كريم مخالفان خود را اين گونه به مبارزه مي طلبد كه همه جمع شوند و ظهير و پشتيبان يكديگر گردند تا قرآني يا سوره اي يا آيه اي مانند آن بياورند معلوم مي شود كار گروهي به واقع نزديك تر است، و اگر مبارزه قرآن كريم امكان داشت توسط گروه بهتر انجام مي پذيرفت.

آقاي مصطفي ملكيان

در ترجمه هر نوشته يا گفته اي به هر زباني، و از جمله در ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي، با دو دسته امور مواجهيم: يكي امور مربوط به واقع، مانند اين كه از فلان واژه وقتي كه نويسنده يا گوينده آن را به كار برده چه معنايي اراده و فهم مي شده است، فلان واژه كه مشترك لفظي است در فلان جمله به كدام يك از معاني مختلفش استعمال شده است، و فلان واژه در فلان جمله فاعل است يا مفعول. در مورد اين دسته از امور، كار ما سعي در جهتِ كشفِ واقعيات است و بس؛ و رجوع به كُتُبِ صَرْف، نحو، لغت، و امثال اينها ما را در همين جهت مدد مي رساند. ديگري امورِ مربوط به ذوق و سليقه، از قبيل اين كه در ترجمه فلان واژه تعبيرِ «دوست» را به كار ببريم يا تعبير «رفيق» را، غلط مصطلح را غلط بدانيم و استعمال نكنيم يا صحيح بدانيم و استعمال كنيم، و در ترجمه فلان جمله فاعل را مقدّم بداريم يا مفعول را. در اين دسته از امور، چيزي را كشف نمي كنيم، بلكه، به تعبيري، جعل مي كنيم؛ چون به جاي آن كه با اكتشاف سر و كار داشته باشيم گويي به اختراع دست مي زنيم، رجوع به غير خود نيز، اعمّ از اشخاص و مكتوبات، نمي كنيم. توجه به اين كه در فرآيند ترجمه با دو سنخ از امور، يكي ناظر به واقع و ديگري ناظر به ارزش، رو به روييم و تشخيص اين كه در هر مسأله و مشكلي كه، در اين فرآيند، رُخ مي نُمايد با كدام يك از اين دو سنخ دست به گريبانيم از اهميّت قاطعي برخوردار است. اين دو سنخ از امور با يكديگر چندين تفاوت دارند؛ امّا اين جا مجال ذكر همه آن تفاوت ها نيست و از اين رو، فقط به ذكر يكي از آن وجوه تفاوت مي پردازم كه جواب سؤال شما توقّف تامّي بر آن دارد.
در امور مربوط به واقع اگر دو كس با يكديگر اختلاف نظر بيابند نزاعشان، از طريق رجوع به عالم واقع، لااقلّ نظرا و علي الأصول، فيصله پذير است (اگر چه ممكن است، به جهاتي، نزاع عَمَلاً فيصله نپذيرد). اين رجوع به عالم واقع، به نوبه خود، مي تواند به نحو مستقيم صورت پذيرد يا به نحو غير مستقيم، مثلاً از راه رجوع به داوري كه طرفين نزاع مرجعيّت و حجيّت اش را پذيرفته باشند. به هر تقدير، رمز فيصله پذيري نزاع هايي كه راجع به امور مربوط به واقع اند اين است كه در اين گونه امور معياري بيرون از طرفين نزاع وجود دارد كه مي تواند در ميان متخالفان حَكَميّت كند. امّا اگر در امور مربوط به ذوق و سليقه ميان دو كس اختلافي رخ دهد (كه در باب تحقق همين مقدّم قضيه شرطيّه هم بحث و مناقشه اي هست) اين اختلاف، حتّي نظرا و علي الأصول، فيصله پذير نيست، چرا كه در اين جا معياري بيرون از طرفين نزاع در كار نيست تا داوري را بر عهده گيرد. در واقع، در اين گونه امور دعوت از شخص ثالث براي قبول حَكَميّت چيزي نيست جز افزودن طَرَفِ ديگري بر طَرَفَيْن نزاع، زيرا اين شخص ثالث نيز كاري نمي تواند كرد جز اظهارِ ذوق و سليقه خودش، كه هر يك از دو طَرَفِ نزاع مي تواند بپذيرد يا نپذيرد، و به هر حال، نزاع را از ميان بر نخواهد داشت. حال، پس از ذكر اين مطالب تمهيدي، مي توانم گفت كه، لااقلّ به نظر اين بنده، در ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي، براي حلّ و رفعِ مسائل و مشكلاتِ ناظر به امور مربوط به واقع، كار گروهي هم ممكن است و هم مطلوب: ممكن است، چون امور مربوط به واقع، بنا به همان توضيحي كه گذشت، اموري آفاقي و عيني اند. يعني معياري بيروني براي تعيين صحّت و سقم شان هست و نزاع هايي كه در باب آنها روي مي دهند فيصله مي پذيرند. از اين رو، هر يك از اعضاي گروه ترجمه مي تواند، بسته به خُبْرويّت و تخصّص كه در يكي از علوم و معارف ذي ربط به كار ترجمه دارد، در اختلاف نظرهايي كه در ميان ساير اعضاي گروه پيش مي آيد عهده دارِ نقشِ داوري شود. و مطلوب است، چون دامنه علوم و معارف مربوط به امر ترجمه تا بدان جا گسترده است كه يك تن، عادةً، نمي تواند در همه آنها صاحب نظر باشد، و در نتيجه، از رجوع به جمعي كه هر يك از آنان صاحب نظر يكي از آن علوم و معارف باشد گريز و گزيري نيست. از سوي ديگر، براي حلّ و رفعِ مسائل و مشكلاتِ ناظر به امور مربوط به ذوق و سليقه، كار گروهي نه ممكن است و نه مطلوب، زيرا اين گونه امور اموري اَنْفُسي و ذهني اند، و از اين رو، در مورد آنها ترجيح يك قول بر قول ديگر نه امكان مي پذيرد و نه مطلوبيّت دارد.
حاصل آن كه به نظر مي رسد كه شيوه دُرُست اين باشد كه گروهي كه هر يك از افراد آن در يكي از علوم و معارف ذي ربط به ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي صاحب نظر باشد فراهم آيد و همه مسائل و مشكلات ناظر به امور مربوط به واقع را، كه در چنين ترجمه اي پيش مي آيند، به روشي علمي، ضابطه مند، و دقيق حلّ و رفع كند و آن گاه جميع موادّ و مصالح لازم، اعمّ از مطالب صَرْفي، نَحْوي، لُغَوي، تاريخي، و...، در اختيار يك شخص، كه در امور مربوط به ذوق و سليقه، يعني در امور هنري و ادبي، از شمّ قوي و ذوق سليم برخوردار است، قرار گيرد تا وي موادّ و مصالحي را كه نتيجه علم و معرفتِ افرادِ آن گروه است در صورت و قالَبي زيبا گردآوَرَد و ترجمه اي عرضه كند كه، حتّي المقدور، از ارزش هاي مثبت زيبايي شناختي حظّ وافر داشته باشد، ترجمه اي كه مواد درستِ آن حاصل كار گروهي است و صورتِ زيبايِ آن محصول كار يك تن.

در صورتي كه ترجمه مورد نظر بخواهد گروهي انجام شود به چند نفر نيازمند است؟ و اعضاي گروه بايد از چه تخصّص هايي برخوردار باشند؟

آية اللّه معرفت

كيفيت انجام ترجمه بايد بدين صورت باشد كه اولاً ترجمه هايي را كه تا به حال صورت گرفته فراهم كنند و همگي را مورد مطالعه قرار دهند و نكات و ظرايفي را كه هر يك دارا مي باشند در نظر بگيرند، ضمنا از اشتباهات آنها اطلاع يافته دچار آن نگردند.

آقاي خرمشاهي

چنان كه هم در پاسخ به سؤال اول و هم در مقاله پيشگفته خود آورده ام، بنده 22 گروه تخصصي را پيشنهاد كرده ام كه در اين جا فهرست وار ياد مي كنم:
1) گروه سرپرست يا مديران طرح، متشكل از برجسته ترين قرآن پژوهان و قرآن شناسان ايران(و در اين جا مي افزايم كه خوب است از تجربه و مشاركت قرآن پژوهان و قرآن شناسان فارسي زبان از اهل سنت يعني علماي اعلام قرآن پژوه كردستان و بلوچستان كشور خودمان هم كمال استفاده به عمل آيد).
2) گروه مشاورانِ صاحب نظر در علوم و معارف اسلامي و قرآن شناسي و ترجيحا مترجم قرآن براي مشاوره همه جانبه، چه با گروه سرپرست و مديران اجرايي و چه با يكايك گروه هاي تخصّصي.
3) گروه علوم و فنون قرآني، متشكل از تعدادي متخصّص كه هر يك در يكي از علوم قرآني متخصص باشد.
4) گروه تاريخ صدر اول اسلام، و سيره شناسي.
5) گروه صرف و نحو و اشتقاق.
6) گروه لغت و متخصص در مفردات قرآن و غريب القرآن.
7) گروه متخصص در كتاب شناسي قرآن و نيز در مرجع شناسي و كتاب شناسي و كتابداري.
8) گروه متخصص در حديث.
9) گروه متخصص در زبان و ادبيات عرب و علوم بلاغي و نيز شعر و ادب عصر جاهليت.
10) گروه متخصص در زبان و ادبيات فارسي.
11) گروه متخصص در ترجمه به طور كلي، و ترجمه از زبان عربي به طور خاص، با يك دو عضو زبان شناس.
12) گروه متخصص در فقه مذاهب پنجگانه اسلامي.
13) گروه متخصص در اصول فقه مذاهب مختلف اسلامي.
14) گروه متخصص در علم كلام و عقايد و فرقه هاي اسلامي.
15) گروه متخصص در تفسير قرآن به طور عام، و در تفسير قرآن به قرآن به طور خاص.
16) گروه متخصص در كتاب مقدس(عهدين).
17) گروه ويراستاران و مقابله گران (براي مقابله ترجمه با نص مقدس قرآن كريم كه احتمال افتادگي حتي يك واو در ترجمه نيز منتفي شود).
18) گروه ويراستاران و مقابله گران (براي مقابله ترجمه نهايي با چند ترجمه منتخب فارسي).
19) گروه متخصص (و در عين حال قرآن شناس) در زبان هاي ديگر از جمله اردو، انگليسي، فرانسه، آلماني، روسي، ايتاليايي).
20) گروه پنجاه نفري از خوانندگان پيشتاز(براي خواندن ترجمه آماده شده نهايي، پيش از چاپ).
21) گروه تهيه و تدوين جامع التراجم يا مجمع التراجم كه 10 ـ 20 ترجمه كهن يا جديد فارسي را يك كاسه كند و در اختيار همه گروه ها قرار دهد، براي آن كه مبنا و مجال مقابله و به گزيني در مورد هر كلمه يا تعبير داشته باشند.
22) گروه آماده ساز ترجمه نهايي براي توليد (حروفچيني و چاپ). تعداد اعضاي هر گروه 3 تا 5 نفر پيشنهاد مي شود. و البته قابل افزود و كاست است.

آقاي آذرنوش

در فصلنامه مترجم (سال سوم، ش 10، 1372)، سركار خانم شهره شاهسوندي مقاله زيبايي درباره ترجمه قرآن و دشواري هاي آن نوشته كه حتما در كتابخانه «مركز ترجمه...» موجود است. روند منطقي و خردمندانه مقاله به اين جا مي انجامد كه كار ترجمه بايد دسته جمعي صورت گيرد. از آن بهتر گفتار محققانه جناب آقاي خرمشاهي در تعليقات ترجمه اوست. چارچوبي كه ايشان آورده اند، همان است كه مترجمان كشورهاي ديگر تدارك ديده بوده اند و از آن گريزي نيست. جز اين كه براي تعيين تخصص هاي لازم ــ به استثناي چند مورد كه بديهي است ــ بهتر است با شكيبايي و دورانديشي اقدام شود. مثلاً يك متخصص سامي شناس چقدر براي كار ترجمه مفيد است؟ يا يك زبان شناس چگونه بايد باشد و چه مي تواند بكند؟...

آقاي مجتبوي

مسلّما تعداد زياد افراد براي ترجمه گروهي نه تنها سودمند نيست بلكه زيان آور هم است؛ اختلاف آرا و سليقه هاي گوناگون مانع پيشرفت كار است و تصميم گيري را دشوار و اشخاصِ گروه را ناخرسند مي كند. به نظر اين جانب سه تا پنج نفر براي اين كار كافي است: يك يا دو نفر مسلّط در علوم ادبي عربي، يعني صرف و نحو و معاني و بيان و لغت، و يك يا دو نفر كه تفاسير مهم و معتبر شيعه(تفسيرهاي مجمع البيان و جوامع الجامع، ابوالفتوح رازي، الميزان و...) را مطالعه كرده و با آنها آشنا باشند، و نيز دو سه تفسير از اهل تسنّن(مثلاً كشّاف زمخشري، تفسير بيضاوي و...) را ديده باشند، و در حين كار به آنها مراجعه كنند. بديهي است كه اخبار و رواياتي كه در تفسير قرآن از ائمه اطهار رسيده باشد بايد پس از بررسي و تحقيق و تشخيص صحّت و اعتبار آنها، به خصوص درباره آياتي كه با آنها رفع مشكل و مطلب روشن مي شود، مورد نظر باشد و در صورت لزوم عينا به عنوان توضيح ذكر شود. يك نفر هم كه در فارسي نويسيِ صحيح و شيوا، آگاه و خوش ذوق باشد ضروري است. اين شخص بايد چند ترجمه نسبتا خوب قرن هاي گذشته و چند ترجمه بهتر معاصر را در دسترس و پيشِ رو داشته باشد و در مشكلات يا در موارد مشكوك و مردّد به آنها مراجعه و به گزيني كند؛ منتها، اگر اين استفاده به نحو گسترده انجام گيرد، و به خصوص اگر از ترجمه هاي اخير باشد حق و عدل و انصاف اين است كه از آنها ياد شود.

آقاي استادولي

الف) حداقل بايد توسط چهار نفر كه دو به دو هم سطح و ترازِ يكديگر باشند انجام گيرد (و تعداد هر چه بيشتر بهتر، البته در حد معقول) دو نفر براي ترجمه و دو نفر براي زيباسازي.
ب) نيازمندي هاي ترجمه قرآن كريم بسيار است و معمولاً در سخنان و مقالات اهل فن آمده است. به نظر مي رسد اهمّ آنها بدين قرار است:
1) دقت كافي و وسواس لازم و توجه تام و تجمع خاطر و پرهيز از پريشان خاطري.
2) تسلط نسبي بر ادبيات عرب و ادبيات زبان مقصد به اندازه نياز متني آنچنان حساس و ادبي، و آشنايي با واژه هاي اصيل و روزمره و زبان زمان. البته مراد از ادبيات، مجموعه ادبيات است از صرف و نحو و معاني و بيان و بديع و لغت و شعر و اَمثال و جزآن، كه متأسفانه بسياري از اغلاط ترجمه ها زاييده ضعف ادبي است.
3) هوش و سليقه؛ بدين معنا كه مترجم اگر مطلبي از متن فهميد همان را فورا منعكس نكند، بلكه بسنجد كه آيا مطلب درست است يا نه، و اگر ايرادي در مطلب ديد در فهم خود شك كند و به دنبال معناي صحيح عبارت برود. در اين زمينه نمونه هاي بسيار از اغلاط وجود دارد كه اين جا جاي ذكر آنها نيست. گاهي به كاربردن يك لفظ كه در طول زمان معناي ديگري پيدا كرده در معناي اول آن، ترجمه را از متانت مي اندازد و سخيف و زشت و احيانا خنده آور جلوه مي دهد.
4) استفاده از تفاسير و آگاهي از مكاتب تفسيري.
5) آشناييِ مترجم با علوم اسلامي در حوزه اسلام مانند: حديث، تاريخ، جغرافي، اَعلام و كتاب ها تا بتواند از متن قرآن كريم و تفاسير استفاده كند، به ويژه آن كه بايد قدرت تشخيص درست از نادرست را داشته باشد. مثلاً اگر حديثي آيه را به گونه اي خاص بيان كند، بداند كه آيا حديث درست است يا نه، با ظاهر آيه مطابقت دارد يا نه، قابل جمع با مفهوم آيه هست يا نه، و از اين قبيل.
6) قدرت تتبع و آشنايي با اقوال گوناگون و صاحب نظر بودن در اختلاف اقوال، تا بتواند قول درست راانتخاب كرده و آيه را مطابق آن ترجمه كند.
7) روحيه زيبا نويسي داشتن و بدون تكلف خوب نوشتن.
8) دارا بودن ويژگي هاي يك محقق، كه با روحي سالم و قلبي سليم و اعتقادي پاك و نيتي الهي و حق گرايانه دست بدين كار زند.

آقاي مصطفي ملكيان

علوم و معارفي كه تخصّص در آنها براي گروه ترجمه لازم و اجتناب ناپذير است عبارتند از: زبان شناسي، معنا شناسي، صرف، نحو، لغت، علوم بلاغي، تاريخ عمومي عرب جاهلي و علي الخصوص تاريخِ انديشگي و فرهنگيِ اين قوم، تاريخ اسلام از بعثت پيامبر گرامي(ص) تا رحلت وي. هيأت تأليفيّه گروه ترجمه بايد چنان باشد كه مجموع اين تخصّص ها در آن وجود داشته باشد، امّا تعيينِ شماره افرادِ گروه، از سَرِ دقّت، برايم مقدور نيست. ضمنا شايد نيازي به گفتن هم نباشد كه مُراد از اين كه در گروه مذكور بايد تخصّص هاي پيشگفته جمع شده باشند اين نيست كه يكايك افراد بايد همه اين تخصّص ها را واجد باشند. اين امر ممكن نيست و اصلاً فلسفه تشكيلِ گروهِ ترجمه ناشي از همين واقعيت است كه در يك تن همه اين خبرويّت ها جمع شدني نيست. همين قدر كافي است كه هر يك از افراد در يكي از آن علوم و معارف متخصّص و صاحب نظر باشد.

چه منابعي الزاما بايد مورد استفاده قرار گيرد؟
آية اللّه معرفت

علاوه بر تراجم قدماء، بايد از تفاسير معتبر مورد اتفاق شيعه مانند تبيان، مجمع البيان، روض الجنان و الميزان و احيانا تفاسيري از قبيل: فخر رازي، بيضاوي و كشاف نيز استفاده شود.

آقاي خرمشاهي

1. ترجمه هاي ديگر(به فارسي و زبان هاي ديگر).
2. مهم ترين تفسيرهاي موجود كه دست كم صد دوره خواهد بود به عربي و فارسي و زبان هاي ديگر.
3. كتب لغت خاص قرآن(در حدود 100 كتاب است) و كتب لغت عربي ـ عربي و عربي ـ فارسي (در حدود 50 كتاب).
4. مراجع لازم از تاريخ صدر اول و سيره نبوي و منابع فقه و اصول فقه و حديث و كلام و عرفان.
5. و اصولاً يك كتابخانه مجهز قرآني-اسلامي با حداقل 5000كتابِ دستچين شده لازم است.

آقاي آذرنوش

درباره منابع لازم، شايد به هزاران كتاب در لغت، تاريخ، جغرافيا، فقه، كلام، زبان شناسي، نحو عربي، دستور فارسي... نياز باشد. اما يك شاخه بايد به ترجمه هاي كهن و معاصر فارسي (حتي نسخه هاي خطي) اختصاص داده شود و يك شاخه به ترجمه هاي بيگانه كه بسيار ضروري است، و خلاصه يك شاخه به علوم خاص قرآني كه شايد مهم ترين شاخه ها باشد.

آقاي مجتبوي

اگر قرار باشد كه ترجمه مورد نظر را گروهي انجام دهند، همان هيأت مترجم منابع را معيّن مي كند؛ ذكر منابع فعلاً چندان ضروري نيست. در شماره 3 به دانش هاي لازم اشاره و از برخي تفاسير نام برده شد.

آقاي استادولي

كتاب هاي لغت، كتاب هاي غريب القرآن و الحديث، فروق اللغة، كتاب هاي تفسير ادبي، تفاسير قرآن با قرآن(مانند الميزان) تفاسير روايي شيعي، زيرا در كتب حديث عامه احاديث جعلي و اسراييلي فراوان ديده مي شود كه با شأن خداوند متعال و انبيا عليهم السلام سازگار نيست. البته شراره هايي از اين آتش سوزان به برخي از احاديث شيعه نيز رسيده است ولي معمولاً مؤلفانِ كتب حديث شيعه توضيحاتي درباره آنها دارند.

آقاي مصطفي ملكيان

طبعا همه منابعي كه به نحوي از انحاء، با علوم و معارفي كه در جواب سؤال پيش بدان ها اشاره شد ربط و نسبتي دارند محلّ رجوع مي توانند بود.
چه نمونه هايي از كار دسته جمعي(موفق يا ناموفق) در ترجمه يك متن(مذهبي يا غير مذهبي) مي شناسيد؟

آية اللّه معرفت

ترجمه هاي دسته جمعي كه از قرآن شده، مخصوصا آنچه بر دست اجانب انجام گرفته ناقص يا منحرف است و بايستي ترجمه اي صحيح و در عين سادگي قويّ و متين و گوياي محتواي اصيل قرآن فراهم شود.

آقاي خرمشاهي

نمونه هايِ موفق در فرهنگ خودمان يكي ترجمه تفسير طبري در اواسط قرن چهارم هجري است و ديگر ترجمه مرحوم رهنما در عصر جديد و ترجمه آقاي فولادوند كه دست كم 6 ويراستار و اصولاً گروه ويراستاري داشته است. در غرب نمونه هاي قديم و جديد براي ترجمه دسته جمعي كتاب مقدس بسيار است از جمله:
1) ترجمه سبعيني يا هفتادي براي عهد قديم، در 3 قرن قبل از ميلاد با شركت 70 يا 72 تن از علماي يهود در اسكندريه(نك: «ترجمه هفتادي» در دايرة المعارف فارسي).
2) ترجمه معروف به روايت كينگ جيمز در انگلستان در اوايل قرن 17، با شركت حدودا 50 مترجم و پژوهنده كتاب مقدس و نثر نويس و غيره.
3) همكاري مشترك علماي انگليسي و امريكايي براي اصلاح و بازنگري ترجمه كينگ جيمز، كه در حدود 11 سال از 1870 تا 1881م به طول انجاميد و آن متن با كمك عده اي (نامعلوم) از صاحب نظران، با اصلاح 30 هزار مورد، ويراسته شد و در سال 1881 به طور همزمان در انگلستان و آمريكا منتشر شد.
4) در سال 1952م. پس از تلاش چند ساله ده ها دانشمند از 20 دانشگاه و حوزه علميه در آمريكا، ترجمه معيارين و تجديد نظر شده روايت آمريكايي ترجمه كتاب مقدس انتشار يافت. و اين كوشش هاي دسته جمعي در اروپا و آمريكا هر ده ـ بيست سال يك بار انجام مي گيرد.

آقاي آذرنوش

در زمينه كار دسته جمعي(ترجمه قرآن) بنده تنها ترجمه معروف به ترجمه تفسير طبري را (كه بنده آن را ترجمه رسمي مي خوانم) مي شناسم. در كتاب خود تاريخ ترجمه از عربي به فارسي، حدود 60 صفحه به آن اختصاص داده ام. آقاي خرمشاهي، ترجمه رهنما را هم به نوعي، ترجمه گروهي خوانده است.
در زمينه كارهاي غير مذهبي، تنها اثر مهمي كه پيوسته نظرم را جلب كرده، كتاب نامه دانشوران است. اين كتاب اگر چه نام تأليف دارد، اما اساسا ترجمه است و سه تن در آن كار شركت داشته اند. يكي از اين سه تن، دانشمند زبر دستي بوده و ترجمه هايش، از نظر صحت و شيوايي، در شمار شاهكارهاي ترجمه فارسي قرار دارد. ترجمه هاي يكي ديگر از ايشان نارسا و گاه مغلوط است. به عبارت ديگر اين كتاب ويراستار نداشته است.

آقاي مجتبوي

نمونه هايي كه سراغ دارم بيشتر سلسله مقالات يا فصولي است از يك كتاب مفصّل كه چند مترجم، هر يك مقاله يا فصلي را به عهده گرفته اند. در اين نوع ترجمه، شيوه نگارش و سليقه مترجم زياني به برگرداندن و مفهوم شدن كتاب وارد نمي كند. امّا در ترجمه متن واحد، مانند ترجمه قرآن، سراغ ندارم كه چند نفر در عين حال با هم كار كرده باشند.

آقاي استادولي

چيزي در نظر ندارم

.آقاي مصطفي ملكيان

چون مرادتان از «متن» اعمّ از متون ديني و متون غير ديني است و چون به هر ترجمه اي كه در آن مترجم بيش از يك تن، يا لااقلّ بيش از دو تن، باشد «ترجمه دسته جمعي» مي توان اطلاق كرد، بايد گفت كه نُمونه هاي ترجمه دسته جمعيِ يك متن بيش از آنند كه در اين مجال، قابل احصا باشند.

چنانچه در مورد تشكّل اين گروه و كيفيت و كميّت و ساير شرايط مربوط به آن طرحي داريد لطفا مرقوم فرماييد.
آية اللّه معرفت

ترجمه بايد به صورت نيمه آزاد انجام گيرد، نه تحت اللّفظي و نه كاملاً آزاد كه به تفسير بيشتر شباهت دارد، زيرا مردم مي خواهند از نصّ خودِ قرآن بهره بگيرند، نه از آنچه يك مفسّر درك كرده و در اختيار آنان قرار داده است.

آقاي خرمشاهي

چنانكه معروض افتاد، بنده براي نخستين بار در ايران، طرح ترجمه دسته جمعي قرآن كريم را ارائه كرده ام كه در مؤخره ترجمه ام از قرآن كريم آمده است، در آن جا شرح و بسط بيشتري در مورد جزئيات آورده ام.

آقاي آذرنوش

درباره كيفيت و كميت گروه طرحي ندارم، اما يادآور مي شوم كه از چند قرن پيش، اروپاييان براي ترجمه تازه تر از كتاب مقدسشان(تورات و انجيل)، انجمن ها تشكيل داده اند و «كتاب مقدس» را بارها، بر حسب اعتقادات فرقه هاي گوناگون مسيحي، به زبان هاي فرانسه و انگليسي و آلماني ترجمه كرده اند. حتي ترجمه عربي آن هم گروهي صورت گرفته (البته يكي از ترجمه ها)؛ نيز چند سال است كه مي شنوم گروهي متخصص زبان هاي فارسي، عربي، اروپايي(در فرانسه يا در جاي ديگر نمي دانم) به ترجمه مجدد كتاب به فارسي دست زده اند. در اواسط قرن 20 يك گروه بزرگ آمريكايي مركب از ده ها متخصص، براي ترجمه كتاب، انبوه عظيمي تحقيقات باستان شناختي و زبان شناختي و تاريخي و غيره انجام داد و در اثر آن، مقالات بسيار متعددي، خاصه در زمينه علم ترجمه (يا هنر ترجمه) در مجلات تخصصي جهان منتشر گرديد.
بنده پيشنهاد مي كنم در اين باره تحقيق شود تا شايد مجموعه تحقيقات آنان به دست آيد و تجربه شان مورد استفاده مركز شما قرار گيرد.
در پايان اجازه بدهيد پيشنهادي تقديم كنم. اگر پيشنهاد مورد قبول دانشمندان قرار گرفت، مي توان بعدا طرحي براي آن تدارك ديد.
از آن جا كه مردم از نظر دانش و اطلاعات فارسي داني و ذوق و سليقه مختلف اند، آيا نمي توان ترجمه هايي درخور هر طبقه فراهم آورد؟ اگر باور داشته باشيم كه تهيه يك ترجمه كمال يافته و نهايي ــ شبيه به كلام الهي ــ محال است، پس چه عيب دارد كه ترجمه اي ساده براي چند ميليون جوان ايراني، ترجمه اي عالمانه اما به زباني روان براي تحصيل كرده ها(مثلاً مهندسان و پزشكان) و خلاصه چند ترجمه اديبانه و هنرمندانه براي متخصصان و اديبان داشته باشيم؟

آقاي مجتبوي

پاسخ اين پرسش در جواب سه سؤال اوّل اجمالاً آمده است.

آقاي استادولي

كيفيت كار گروهي ترجمه قرآن به قرار زير مطلوب است:
كار توسط مديريت اجرايي به گروه مترجمان دقيق كه وظيفه آنها ارائه يك ترجمه دقيق است سپرده مي شود. پس از ترجمه گروه، ويراستارانِ زيباسازي، آن را بازبيني نموده و به اصلاح عبارات مي پردازند. سپس كار به مترجمان اصلي عودت مي شود تا ببينند در جايي دقت فداي زيبايي نشده باشد. آن گاه نشست مشتركي ميان مترجمان و ويراستاران زيباسازي انجام مي شود، و پس از تكميل، ترجمه به متخصصان علوم اسلامي اگر داراي مهارتي بيش از مترجمان هستند سپرده مي شود و باز در نهايت به دست مترجمان رسيده و از آن جا به مديريت اجرايي مرجوع مي گردد.
اين بود آنچه عجالتا به خاطر فاتر در حال دل مشغولي فراوان رسيد. خداوند توفيق بيشتر مرحمت فرمايد و نام ما را در زمره خادمان قرآن كريم ثبت فرمايد.

آقاي مصطفي ملكيان

اوّلاً: چنان كه از پاسخ هاي پرسش هاي پيشين نيز بر مي آيد تشكيل گروهِ ترجمه قرآنِ كريم بدين قصد نيست، و نبايد باشد، كه اين كتاب شريف را تجزيه و تقطيع كنيم و ترجمه هر جزء و قطعه آن را به كسي بسپاريم، بلكه مقصود اين است كه از آگاهي هاي هر يك از افراد گروه، در حيطه تخصّصي خودش، در فرآيندِ ترجمه كلِّ اين كتاب شريف بهره جسته شود.
ثانيا: آنچه ملاك گزينش هر يك از افراد گروه بايد باشد تخصّص در يكي از دانش هاي ذي ربط، دقّت نظر، و روحيّه علمي است كه حق طلبي را مي توان يكي از مهم ترين خصايص آن شمرد. از هر كسي كه اين سه شرط را واجد است و امكانِ عَمَليِ عضويّت در اين گروه را نيز دارد استقبال بايد كرد. و از كسي كه فاقدِ حتّي يكي از اين شروط سه گانه است دعوت نبايد كرد. روحاني بودن يا نبودن، دانشگاهي بودن يا نبودن، شهرت داشتن يا نداشتن، كثير التأليف بودن يا نبودن، وابسته به فلان جناح سياسي بودن يا نبودن و امثال اين امور را ملاك انتخاب و عدم انتخاب مگيريد كه بزرگ ترين آفت و خوره كارِ علمي و تحقيقيِ گروهي همين است.
ثالثا: به نظر مي رسد كه اگر، در طول مدّت اين كار گروهي، گروه از طريق نشرّيه يا نشست هاي علمي با كساني كه عضو گروه نيستند به تعاطي و تبادل فكري بپردازد در چند و چون نتيجه كار اثر مثبتي عايد شود. واللّه وليّ التوفيق.

جمعه 24 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

روش ‏شناسى ترجمه قرآن

محمد بهرامی

چکیده: مترجمان و نظريه پردازان ترجمه به سه گروه تقسيم مى شوند: الف: متن محورى، ب: مؤلف محورى، ج: مخاطب محوران، گروه نخست با محور قرار دادن متن در پى عرضه معناى لغوى واژگان و جملات به مخاطب هستند. گروه دوم در پى فهم پيام و مراد مؤلف و انتقال آن به مخاطب مى باشند. گروه سوم مخاطب ترجمه را ملاك مى دانند و متن را برابر با خواسته ايشان ترجمه مى كنند. ترجمه نويسان قرآن بيشتر متن محور مى نمايند.
ايشان بيشتر برابريابى مى كنند و با ترجمه تحت اللفظى پايبندى شديد خود را به متن ابراز مى كنند، اين گروه خود به دو دسته تقسيم مى شوند: عده اى در ترجمه آيات برابرها را در قالب زبان مبدأ مى ريزند و شمارى ديگر واژگان زبان مقصد را در قالب دستورى زبان مقصد قرار مى دهند و از تغيير شكل متن مبدأ نگران نيستند. در ميان متن محوران برخى مترجمان مؤلف محور نيز هستند. براى نمونه ابوبكر عتيق نيشابورى در ترجمه برخى آيات مؤلف محور مى نمايد. مؤلف محوران مراد خداوند را گاه در داخل پرانتز مى آورند و گاه در داخل قلاب و... برخى از مترجمان قرآن در برگردان آيات از باورهاى خويش سود مى برند، اما همين گروه از يك رويه ثابتى در ترجمه پيروى نمى كنند. گاه برخى آيات را به گونه اى ترجمه مى كنند كه سازگار با باور ايشان نمايد و گاه از بار خود در ترجمه سود نمى برند و آيات ناسازگار با باورهاى خويش را ترجمه تحت اللفظى مى كنند.


كليد واژه‏ها: ترجمه قرآن، متن محورى، مؤلف محورى، مخاطب محورى، تحت اللفظى، روش شناسى ترجمه.

ترجمه‏نويسان و نظريه پردازان ترجمه به چند گروه تقسيم مى‏شوند:
1. متن محوران

اين گروه متن را محور قرار مى‏دهند و معناى لغوى واژگان و جملات را به خوانندگان اثر خويش انتقال مى‏دهند.
اين گونه ترجمه در بسيارى از ترجمه‏هاى گذشته و حال وجود دارد تا آن جا كه گاه مترجم با اطمينان به اينكه معناى ظاهرى متن مراد نويسنده نيست در برگردان خود معناى ظاهرى را مى‏آورد.

2. مؤلف محوران

شمارى از نظريه پردازان ترجمه و مترجمان، در پى انتقال پيام و مراد مؤلف متن هستند و به الفاظ و واژگان متن به عنوان وسيله‏اى براى رسيدن به مراد نگاه مى‏كنند. بر اين اساس هر گاه با نگاه درون متنى يا برون متنى شاهدى بر مراد خدا بيابند از معناى لغوى مى‏گذرند و آنچه را به عنوان مراد شناخته‏اند در ترجمه مى‏آورند.
لورنس‏هامفرى به عنوان يك نويسنده محور مى‏گويد:
«مترجم بايد بتواند موضوع، سبك و ويژگى‏هاى متن را درك نمايد و به دركى كامل از نويسنده برسد و شناختى كافى از شيوه‏اى كه نويسنده به كار برده است داشته باشد»1
در نظريه جرج چاپمن(1634-1559) نيز نشانه‏هاى از نويسنده محورى ديده مى‏شود:
«مترجم موفق كسى است كه نه تنها از احساس ادبى نويسنده در خلق و آفرينش اثرى كه عرضه داشته است آگاهى كافى و وافى داشته باشد بلكه بايد به درك و جذب آن نيز نايل گرديده و به يك استنباط جامع و منطقى برسد... در نظر او ترجمه موفق يك متن وقتى ميّسر است كه مترجم پا را از حد آشنايى با متنى كه در ترجمه وجود دارد بيرون نهاده و به انديشه هنرى نويسنده وقوف يابد»2
جان درايدن نظريه پرداز برجسته ترجمه در قرن هفدهم ميلادى نيز آشنايى با افكار و عقايد نويسنده را ضرورى مى‏خواند و آگاهى از ويژگى‏هاى اخلاقى و فردى نويسنده را لازم مى‏شناسد:
»2. مترجم بايد با افكار وعقايد نويسنده آشنا باشد.
3. مترجم بايد بر ويژگى‏هاى خلقى و فردى نويسنده وقوف داشته باشد.»3
خوانندگان ترجمه نيز در عصر رنسانس از مترجمان انتظار انعكاس مقاصد حضرت عيسى‏عليه السلام را داشتند:
«خوانندگان خواستار آن شدند كه مترجم منظور و مقصود اصلى حضرت عيسى‏عليه السلام را عرضه دارد و نه كلمات و عبارات مهجور و الفاظ مجوف متون قديمى را»4
در سده نوزدهم نه تنها آشنايى با سبك نويسنده و احساس او ضرورى خوانده شد، بلكه مترجمان متمايل به پيروى از سبك نويسنده در ترجمه خود شدند. جان كبل (1918) مى‏گويد:
«مترجم بايد سبك نويسنده را بشناسد و بتواند آن را در نوشتار خود تقليد و باز آفرينى كند و از سويى به موضوع و زمينه متن آشنايى داشته و احساس مؤلف را درك كند»5
جان پوست گيت(1922) نيز در انواع ترجمه از ترجمه مبدأ گرا كه ويژگى‏هاى نويسنده را مد نظر قرار مى‏دهد سخن مى‏گويد.
همو در تقسيم مترجمان، از مترجمان نويسنده گرا كه بيشتر به طيب خاطر و رضايت نويسنده نظر دارند سخن مى‏گويد.
لئو نارد فاستر(1985) نيز در تبيين و توضيح ويژگى‏هاى مترجم، از لزوم آشنايى مترجم با نويسنده متن و هدف او از ارائه متن و آشنايى با وسايل و شيوه‏هاى او در تحقّق بخشى به متن مى‏گويد.6
پيتر نيو مارك(1981) شناخت مراد نويسنده را براى مترجم لازم مى‏داند.

3. مخاطب محوران

شمار ديگرى از مترجمان و نظريه پردازان ترجمه، مخاطب ترجمه را ملاك ترجمه مى‏دانند؛ در باور ايشان، مترجم بايد خواسته مخاطبان ترجمه خود را در نظر گيرد و متن را برابر با خواسته‏هاى ايشان ترجمه كند.
براى نمونه كاركرد گرايان، در ترجمه متون، بيشتر مخاطب محورند.آنان متن را به گونه‏اى ترجمه مى‏كنند كه نقش يا كاركرد خود را در زبان مقصد نشان دهد.
كارتارنيا آغازگر مكتب كاركرد گرايى در ترجمه از مرزها و محدوديت‏هاى زبانى و فرهنگى فراتر مى‏رود تا بتواند ترجمه‏اى عرضه كند كه در فرهنگ مقصد كاركردى مشابه كاركرد متن اصلى در فرهنگ مبدأ داشته باشد.

ترجمه قرآن و متن محورى

ميراث ماندگار مترجمان قرآن، نشان از گرايش ترجمه نويسان قرآن به متن محورى دارد. ايشان در برگردان آيات بيشتر برابر يابى مى‏كنند و با انتخاب شيوه تحت‏اللفظى، از گرايش خود به متن محورى پرده برمى‏دارند.
ترجمه نويسان سده‏هاى نخست اسلام، متأثّر از خرده گيرى‏هاى نظريه پردازان ترجمه و مخالفت فقها دست به عصا ترجمه مى‏كردند و با وسواس غير منطقى خود تنها برابريابى مى‏كردند و شكل و قالب متن مبدأ را به هم نمى‏ريختند. به باور اين مترجمان، ترجمه‏اى كه بهترين برابرها را در برابر هر واژه زبان مبدأ بياورد ترجمه قابل قبول شناخته مى‏شود.
بر اين اساس ابومظفر شاهفور بن طاهر بن محمّد اسفراينى (471 ه . ق ) آيات را ترجمه تحت اللفظى مى‏كند و واژگان زبان مقصد را در قالب دستورى زبان مبدأ مى‏ريزد. او در ترجمه آيه شريفه «و إن خفتم الاّ تقسطوا فى اليتامى» (نساء/3) مى‏نويسد:
«و اگر ترسيد كه عدل نكنيد اندر نكاح يتيمان ، بزنى كنيد آنچه حلال كرده‏اند شما را از زنان دو گانه و سه گانه و چهار گانه پس اگر ترسيد كه عدل نكنيد ميان چهار، يك بخواهيد».
اسفراينى در اين ترجمه «و» را در برابر «و» و «اگر» را در برابر «ان» و «ترسيد را» در برابر «خفتم» و... گذاشته است و از نهادن مترادفات در قالب دستور زبان فارسى سرباز زده است.
ابوبكر عتيق نيشابورى (494 ه . ق ( ، ابوالفضل رشيد الدّين ميبدى(520 ه . ق ( امام ابو حفص نجم الدّين عمر بن محمد نسفى(538 ه . ق(، ابوعلى بن الحسن بن محمد بن الحسن الخطيب از مترجمان قرن ششم و شيخ ابوالفتوح رازى از قرآن پژوهان قرن ششم و ... و از مترجمان معاصر مصباح زاده،اشرفى، تبريزى، سراج و ياسرى نيز به همين شكل و در همين قالب آيه ياد شده و ديگر آيات قرآن را برگردان مى‏كنند.
در برابر اين گروه از مترجمان، شمارى از ترجمه نويسان معاصر به شكل تكامل يافته ترى از ترجمه تحت اللفظى برگردان مى‏كنند. اين گروه مانند پيشينيان برابر سازى مى‏كنند اما واژگان زبان مقصد را در قالب دستور زبان مقصد مى‏ريزند و از تغيير شكل متن مبدأ نگران نيستند.
افزون بر مترجمان قرآن، شمارى از انديشمندان جهان اسلام نيز در ترجمه آيات از شيوه تحت اللفظى بهره مى‏برند و برابرها را در قالب دستور زبان عربى مى‏آورند. براى نمونه برگردان ناصر خسرو و خواجه نصير الدّين طوسى از برخى آيات، تحت اللفظى است.
شيوه مترجمان قرآن در برگردان آيات وحى حكايت‏گر هدف ايشان از ترجمه است. مترجمانى كه از ترجمه تحت اللفظى بهره مى‏برند، بيشتر متن محور ديده مى‏شوند؛ چه اينكه در برگردان خود به مخاطبان ترجمه و هم چنين به مراد پديد آورنده قرآن كه اين كتاب را براى فهم و درك و هدايت تمام انسان‏ها به وجود آورده است، توجّه نمى‏كنند و با محور قرار دادن متن برگردان، آيات را تنها در قالب زبان مبدأ مى‏آورند و به اصطلاح آيات را ترجمه تحت اللفظى مى‏كنند.
از سويى ديگر در ميان همين گروه، مترجمانى وجود دارند كه در برابر سازى مؤلف محور نشان مى‏دهند و برابرها و واژگان و جملاتى مى‏آورند كه بيشتر، مراد و مقصود پديد آورنده قرآن يا توضيح اين مراد است.
براى نمونه ابوبكر عتيق نيشابورى در برگردان آيات از شيوه تحت اللفظى بهره مى‏برد. در شكل و ساختار ترجمه متن محور است و در برابر يابى در مواردى به دنبال انتقال پيام و مراد خدا است.
براى نمونه در ترجمه آيه «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتقين» (بقره/2) مى‏نويسد: اين كتاب جاى شك نيست باز خواندنى و راه نمودنى و هويدايى است بر پرهيزگاران را از كفر و شرك و معاصى.
نيشابورى نيز در ترجمه، مرجع ضماير و مصاديق را مى‏آورد؛ براى نمونه در ترجمه «بما انزل اليك و ما انزل من قبلك» (بقره /4) واژه «اليك» را «سوى تو يا محمد» ترجمه مى‏كند و كلمه «ما» را به «تورات و انجيل و ديگر كتاب‏هاى پيامبران» برگردان مى‏كند.
در قرآن معروف به قرآن رى نيز مترجم به زعم خويش مراد خداوند را مى‏آورد. او در ترجمه «و ان خفتم الاّ تقسطوا فى اليتامى» (نساء/3) عبارت «فى اليتامى» را به «در مال يتيمان» برگردان مى‏كند.
در ميان مترجمان معاصر نيز برخى از مترجمان در پى انتقال مراد خدا هستند و ناسازگار با پيشينيان كه به ندرت به مراد خداوند و توضيح آيه مى‏پرداختند و در همين موارد نيز مراد، مصداق يا توضيح را داخل متن مى‏آوردند.
اين عده مصداق و مراد را داخل پرانتز، قلاّب و دو خط فاصله مى‏آورند. براى نمونه آية اللَّه مكارم در ترجمه آيه «فلاتتّخذوا منهم اولياء حتّى يهاجروا فى سبيل اللَّه فان تولّوا فخذوهم و اقتلوهم» (نساء/89) مى‏نويسد:
«از آنها دوستانى انتخاب نكنيد، مگر اينكه ( توبه كنند، و ) در راه خدا هجرت نمايند. هر گاه از اين كار سرباز زنند،( و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند) هر جا آنها را يافتيد اسير كنيد! و ( در صورت احساس خطر ) به قتل برسانيد.»
جلال الدين مجتبوى نيز در ترجمه «او لمّا اصابتكم مصيبةٌ قد أصبتم مثليها قلتم أنّى هذا قل هو من عند أنفسكم إن اللَّه على كلّ شى‏ءٍ قدير» (آل عمران/165) يك مؤلف محور جلوه مى‏كند و توضيحاتى را در ميان دو خط فاصله و قلاّب مى‏آورد:
«و آيا چون آسيبى به شما رسد كه دو چندانش را - در جنگ بدر -]به دشمن[ رسانده بوديد مى‏گوييد: اين از كجاست ؟ بگو به آن از سوى خودتان است - كه بر خلاف قرآن پروردگار سنگر را رها كرديد- همانا خدا بر همه چيز تواناست»
در ميان مترجمان معاصر برخى بيشترين توجّه را به مراد و مقصود پديدآورنده قرآن دارند و از پرانتزها و قلاّبها و خط فاصله‏هاى بسيار بهره مى‏برند و شمارى مؤلف محورى كمترى دارند و بعضى اصلاً متمايل به مؤلف محورى نيستند؛ براى نمونه فيض‏الاسلام، الهى قمشه‏اى، مكارم شيرازى و ... بيشترين مؤلف محورى را از خود بروز مى‏دهند به گونه‏اى كه در ترجمه فيض الاسلام يك آيه تقريبا سه سطرى در حدود بيست سطر ترجمه دارد.
مترجمان قرآن با انبوهى از باورها و اعتقادات به ترجمه آيات روى آورده اند. شمارى از ايشان در ترجمه از باورهاى خود سود برده و از آيات برگردانى سازگار با باور خود عرضه مى‏كنند و عده‏اى ديگر باورهاى خود را در ترجمه دخالت نمى‏دهند. بر اين اساس تفاوتى اساسى ميان برگردان مترجمان ديده مى‏شود.
برخى در برگردان آياتى كه سازگار با افكار ايشان مى‏نمايد هيچ گونه تصرّفى انجام نمى‏دهند و آيه را همان گونه كه هست برگردان مى‏كنند.

نمونه نخست

براى نمونه در برگردان آيه «وجوهٌ يومئذٍ ناضرة. إلى ربّها ناظرة» (قيامه/22و23) مترجمان اهل سنّت متن محور مى‏نمايند. ميبدى مى‏نويسد: «بخداوند خويش نگران». نيشابورى، اسفراينى، و نسفى نيز چون ميبدى ترجمه مى‏كنند و ميان باور خود و ظاهر آيه هيچ گونه ناسازگارى نمى‏بينند.
در برابر ايشان، مترجمان شيعه از افكار خود در ترجمه بهره مى‏برند. برخى در ترجمه عبارت «به سوى» را اضافه مى‏كنند، شمارى داخل پرانتز يا قلاب يا دو خط فاصله واژه پاداش، رحمت، مهربانى و نعمت را مى‏آورند و برخى افراط كرده و در ترجمه مى‏نويسند: «و به چشم قلب جمال حق را مشاهده مى‏كنند».

نمونه دوم

مسعود انصارى از مترجمان اهل سنّت در ترجمه آيه شريفه «إنّما وليّكم اللَّه و رسوله ... و يؤتون الزّكاة و هم راكعون» (مائده/55) از باور خويش سود مى‏برد و تحت تأثير اين باور «راكعون» را به فروتنى معنا مى‏كند در صورتى كه مترجمان شيعه و بسيارى از ديگر مترجمان اهل سنّت چون اسفراينى، مى‏بدى، و ... «راكعون» را ركوع كنندگان ترجمه مى‏كنند.

نمونه سوم

مترجمان اهل سنّت از آن جهت كه تنها عصمت پيامبران از گناهان كبيره را باور دارند و عصمت از صغاير را معتقد نيستند، در ترجمه آيه شريفه «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك» (فتح/2) هيچ گونه تصرفى انجام نمى‏دهند و «ذنب» در آيه را گناهان صغيره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم معرفى مى‏كنند. ميبدى ترجمه مى‏كند:
«تا اللَّه بيامرزد تو را هر چه گذشت از گناه تو و هر چه با پس ماند».
سور آبادى برگردان مى‏كند:
«تا بيامرزد خدا تو را يا محمد آنچه از پيش آن بود از گناه تو و آنچه از پس بود».
ديگر مترجمان اهل سنّت نيز مانند اين گروه ترجمه مى‏كنند.
در برابر اين مترجمان سنّى، شمارى از ترجمه نويسان شيعه كه عصمت پيامبران از صغاير و كبائر را باور دارند برگردانى سازگار با باورهاى خويش از آيه عرضه مى‏دارند و تعدادى ديگر افكار خود را در ترجمه دخالت نمى‏دهند و آيه را چونان مترجمان اهل سنّت ترجمه مى‏كنند.
براى نمونه ابوالفتوح رازى در شمار مترجمانى قرار دارد كه از افكار و باورهاى خود در ترجمه سود نمى‏برد. او هر چند در مقام تفسير از عصمت پيامبران دفاع مى‏كند و آيه را مقدّر نه محقّق مى‏خواند: «آيه محقّق نيست بلكه مقدّر است»، امّا در ترجمه از اين باور خود سود نمى‏برد و بدون هيچ گونه تصرفى در برگردان آيه مى‏نويسد:
«تا بيامرزد تو را خداى آنچه در پيش افتاد از گناه تو و آنچه با پس افتاد و تمام كند نعمتش را بر تو و راه نمايد تو را به راه راست».
در برابر كسانى چونان ابوالفتوح، برخى از مترجمان مانند آقاى خرّمشاهى، كاويانپور، قمشه‏اى، فيض الاسلام، مجتبوى، سراج، ومكارم شيرازى با تأثّر از باورهاى خويش آيه را به ترجمه مى‏نشينند.
آقاى خرّمشاهى و كاويانپور گناه را به پيروان و امت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت مى‏دهند و در متن ترجمه واژه «امّت » يا «پيروان» را اضافه مى‏كنند.
و آقاى قمشه‏اى ، فيض الاسلام و مجتبوى در داخل پرانتز نظريه تفسير نويسان را درباره عصمت پيامبر مى‏آورند.
و شمارى چون سراج و مكارم شيرازى در برگردان مى‏آورند:
«كارى كه مشركين آن را گناه مى‏دانند، به تو نسبت مى‏دادند».
ترجمه نويسانى كه از باورهاى خويش درترجمه سود مى‏برند، در ترجمه تمامى آيات چنين مبنايى ندارند. در مواردى از باور خود در ترجمه سود مى‏برند و با اصل قرار دادن آن آيه را برابر با انديشه خود برگردان مى‏كنند و در مواردى نيز از دخالت افكار خويش در عمليات ترجمه مى‏گريزند.
براى نمونه در مورد آيات خداشناسى برخى مترجمان در ترجمه آيه شريفه «يد اللَّه فوق ايديهم» (فتح/10) «يد» را به دست ترجمه مى‏كنند. اما همين عده در ترجمه آياتى چون «كذلك يضلّ اللَّه الكافرين» (غافر/74) ، «فيضلّ اللَّه من يشاء و يهدى من يشاء» (ابراهيم/4) ، «و يضل اللَّه الظّالمين» (ابراهيم/27) و «الآن خفّف اللَّه عنكم و علم أن فيكم ضعفا» (انفال/66) از اعتقادات خود بهره نمى‏گيرند.
چنان كه برخى از مترجمان مانند آقايان: مكارم ، سراج ، خواجوى ، كاويانپور ، مجتبوى ، پورجوادى ، فولادوند ، نسفى و ... در ترجمه آيه شريفه «و جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً» (فجر/ 22) فرمان ، عذاب و... را مى‏آورند و شمارى ديگر از اعتقاد خود در مقام ترجمه چشم مى‏پوشند و به معناى لغوى آيه بسنده مى‏كنند. اين عده در ترجمه مى‏نويسند: «بيايد پروردگار تو».
در موضوع عصمت پيامبران نيز وحدت رويه ميان مترجمان ديده نمى‏شود. شمارى در ترجمه «و عصى آدم ربّه» (طه/121) و «و لقد همّت به و همّ بها» (يوسف/24) از اعتقاد به عصمت سود نمى‏برند.
اما در برگردان آيه «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك...» (فتح/2) تحت تأثير باور خود آيه را ترجمه مى‏كنند.
براى نمونه آية اللَّه مكارم در شمار مترجمانى است كه ترجمه روش مندى -دست كم در اين سرى آيات- ندارد. ايشان در ترجمه آيه «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك» (فتح/2) از باور به عصمت سود مى‏برد و در ترجمه مى‏نويسد:
«تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد».
امّا در ترجمه آيات مشابه چون «لقد همّت به و همّ بها»، و «عصى آدم ربّه» باورهاى خود را در ترجمه دخالت نمى‏دهد.
در آيات مربوط به قيامت نيز اختلاف در برگردان كاملاً مشهود است؛ براى نمونه در ترجمه «فاتّقوا النّار الّتى وقودها النّاس و الحجارة اُعدّت ...» (بقره/24) عده‏اى از مترجمان «الناس» و «الحجاره» را بت‏ها، گنه‏كاران، كبريت، سنگ‏هاى خارا معنا مى‏كنند و شمارى ديگر از مترجمان تنها به معناى لغوى اين واژه بسنده مى‏كنند و به مصاديق اين دو هيچ اشاره‏اى ندارند.
در آيات تاريخى قرآن نيز مترجمان وحدت رويه ندارند. برخى از دانسته‏هاى تاريخى خود در ترجمه بهره مى‏برند و شمارى آن دانسته‏ها را به مخاطب خود عرضه مى‏دارند و شمارى از دخالت دادن اطّلاعات خويش و نمايش آن اجتناب مى‏كنند؛ براى نمونه در ترجمه آيه شريفه «او لمّا اصابتكم مصيبةٌ قد اصبتم ..» (آل عمران /165)
آية اللَّه مكارم، فيض الاسلام و قمشه‏اى از دانسته‏هاى تاريخى خود سود مى‏گيرند و عده‏اى چون مجتبوى و فولادوند تنها از يك دانسته در ترجمه استفاده مى‏كنند.
در آيات الاحكام نيز يكنواختى در ترجمه ديده نمى‏شود؛ براى نمونه در حالى كه گروهى از مترجمان در ترجمه آيه «فلاتتّخذوا منهم اولياء حتّى يهاجروا..» (نساء/89) بيشترين توضيحات را مى‏آورند.
شمارى ديگر هيچ نيازى به انتقال دانسته‏هاى فقهى خود نمى‏بينند و آيه را بدون هيچ‏گونه تصرفى معنا مى‏كنند. آية اللَّه مكارم در ترجمه آيه ياد شده مى‏نويسد:
«از آنها دوستانى انتخاب نكنيد مگر اينكه (توبه كنند و ) در راه خدا هجرت نمايند. هر گاه از اين كار سر باز زنند (و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند) هر جا آنها را يافتيد اسير كنيد! و ( در صورت احساس خطر ) به قتل رسانيد».


پی نوشت‌ها:

1 . مير عمادى، على، تئوريهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مكتوب با همزمان، 63.
2 . همان، 67
3 . همان، 73
4 . همان، 74
5 . همان، 85
6 . همان، 114
جمعه 24 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه منظوم ، آری یا خیر؟

داود قاسمی

سرآغاز گفتار نام خداست ***كه رحمتگر و مهربان خلق راست
ستایش بود ویژه كردگار كه بر عالمین است پروردگار1
اولین ترجمه منظوم قرآن، متعلق به حاج میرزا حسن بن محمدباقر ملقب به صفی علی شاه است. او یك شاعر و عارف اصفهانی (متوفی 1278) بود كه خانقاه مشهوری در تهران دارد. بعد از او امید مجد اولین ترجمه منظوم در سده جدید را با 50 هزار بیت ارائه كرد و سپس شاعران بسیاری دست به منظوم كردن ترجمه قرآن زدند.
ترجمه منظوم قرآن، به این معناست كه ترجمه قرآن را به صورت شعر درآوریم. این نوع ترجمه چون در قالب شعر سنتی ارائه میشود، برای بسیاری جذابیت فوقالعادهای دارد2.
برای بسیاری این سؤال مطرح میشود كه ایا به شعر درآوردن ترجمه قرآن كار درستی است و ایا این كار با شأن كلام خدا سازگار است؟
برای پاسخ به این سؤال به بررسی نظرات موجود در این بحث میپردازیم.
شاعر باید تمام قدرت و توانایی خود را به كار گیرد تا در قالب شعر، مفاهیم قرآن را به شنونده برساند. از سوی دیگر شاعر با محدودیتهایی طرف است. از جمله اینكه سراییدن شعر دارای اصول و قواعدی است كه باید كاملاً رعایت شوند تا شعر، شعر باشد و تأثیر خودش را بر شنونده بگذارد.
رعایت صناعت شعر، قافیه، ردیف، وزن و ... گاهی چنان دست و پای شاعر را میبندد كه توان رساندن مفهوم را ندارد. لذا بعضی مواقع ترجمه آیه، آنچنان كه باید به مخاطب نمیرسد و از اینجاست كه احتمال تحریف معانی آیت میرود.
روی دیگر سكه، شاعرانی هستند كه نهتنها در سرودن شعر، توانایی چندانی ندارند، بلكه با ادبیات عرب هم آشنایی ندارند و فقط از روی ترجمه دیگران و در حد وسع خود آن را به شعر تبدیل میكنند. بدون شك این ترجمهها دارای نارساییهای فراوانی است.
موافقان ترجمه منظوم قرآن كه عمده آنها اشخاصی هستند كه خود دست به ترجمه منظوم زدهاند، (مثل آقایان امید مجد، رستم كوشان، شهاب تشكری آرانی و ...) معتقدند از زیباییهای شعر باید در ترجمه قرآن استفاده كرد تا در جذب بیشتر مردم به سوی قرآن و استفاده بهتر آنها از مفاهیم بلند كتاب الهی موفقتر بود.
به نظر ایشان وقتی ترجمه نثر قرآن جایز است، پس حتماً ترجمه منظوم آن هم بلا اشكال میباشد. و اگر این كار جدید و حداكثر در صد سال اخیر رواج یافته است، علتش مشغولیت شاعران سدههای قبل به مسایلی دیگر مثل پاسداشت زبان فارسی، مسایل سیاسی و ... بوده است، نه آنكه این كار را جایز نمیدانستهاند.
در مقابل، مخالفین ترجمه منظوم در میان اهل ادب و شعر، قرآنپژوهان و بزرگان حوزه بسیارند. مقام معظم رهبری مدظلهالعالی در همین زمینه میفرمایند: ترجمه شعری قرآن اصلاً كار موفقی نیست، چون قوام قرآن به چیزهایی است كه معلوم نیست بتوان آنها را با تخیل مناسب شعر بیان كرد. ... یا مثلاً گلستان سعدی از هر شعری زیباتر است. كدام شاعر و با كدام بیان شعری میخواهد «منت خدای را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت، هر نفسی كه فرو میرود ممد حیات است و ...» را به شعری از این زیباتر یا رساتر دربیاورد؟ لذاست كه هیچ كس گلستان سعدی را به شعر درنمیآورد. قرآن، یك چنین چیزی است ... شعر محدودیت دارد و نمیتوان هر مضمونی را با شعر بیان كرد3».
ایتالله مكارم شیرازی نیز معتقد است: به شعر درآوردن قرآن كار مطلوبی نیست، ولی میتوان مضمون بعضی از آیت را با رعایت دقت به شعر درآورد4».
علی معلم دامغانی، شاعر معاصر میگوید: قرآنهای منظوم در روزگاری اتفاق افتاده است كه تاریخ، دوران عدم باورپذیری و نادانی خود را طی میكند و این از گرفتاریهای آخرالزمان است.
ایشان ترجمه منظوم قرآن را مطابق شأن و ساحت قرآن ندانسته و معتقد است اگر این كار صحیح بود، شاعران بزرگ همچون حافظ كه خود حافظ قرآن و چیرهدست در شعر فارسی بودهاند، دست به چنین ترجمهای میزدند5.
نظر سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر و نویسنده این است كه: ترجمه قرآن به شعر غیرممكن است، زیرا شاعر قبل از آنكه به قرآن متعهد باشد، به وزن و قافیه شعر خویش متعهد است و قرآن كتابی نیست كه شخص بتواند در آن تعهدی كه به قرآن دارد با چیز دیگری شریك كند6.
خبرگزاری قرآنی ایكنا در یك نظرسنجی در مورد ترجمه منظوم قرآن، اعلام نموده كه: 61/1% مخالف و 16/6% موافق مشروط هستند، اما شرایطی اعلام میكنند كه خود عامل بازدارنده برای انجام ترجمه منظوم است و 8/3% موافق بودهاند.
این آمار از اساتید حوزه و دانشگاه و صاحبنظران و قرآنپژوهان به دست آمده است7.
توانایی شاعر در فن شعر، تسلط بر ادبیات عرب، آشنایی با علوم قرآن خصوصاً تفسیر و استفاده از نظرات كارشناسان علوم قرآنی هم در موفقیت ترجمه شعری قرآن، تأثیری ندارد. چرا كه شعر، رسایی و توانایی رساندن مفاهیم را با رعایت امانت ندارد. علاوه بر آن، در شعر، عناصر خیال، اغراق، مبالغه و تصویرسازی سراینده به طور مستقل در معنا تصرف میكند. این در حالی است كه مترجم كلام الهی، حق ندارد مفاهیم و معانی را تغییر داده یا بر اساس رعایت اصالت شعر و پایبندی به مبانی ادبی، در آن دست ببرد؛ بلكه باید امانتدار باشد. البته توقع نمیرود مترجم به ترجمه تحتاللفظی و كلمه به كلمه بپردازد، اما توقع آن است كه آنچه خدا گفته را چنان در قالب كلمات قرار دهد كه حقیقت معانی به مخاطب منتقل شود. همه كسانی كه با ادبیات و شعر آشنا هستند، میدانند كه رعایت این امانتداری در ترجمه منظوم كلام الهی ممكن نیست. با نگاهی به ترجمههای منظوم موجود، این مهم به خوبی مشهود است.
البته گاهی امكان دارد در یك یا دو بیت، ترجمه به طور كامل انجام شود، اما اگر یك مجموعه از آیت كه ترجمه شده است را بررسی كنیم، كمبودها، نمایانتر میگردد.
به همین علت شاعران چیرهدست و بزرگ گذشته، همچون رودكی، حافظ، مولوی، سعدی و ... دست به ترجمه منظوم قرآن نزدهاند. چراكه با علاقه وافر شاعران ایرانی به قرآن كریم، چنانكه در اشعارشان پیداست و بارها در مدح قرآن شعر سروده و مضامین و آیت الهی را در لابهلای شعرهای خود آوردهاند، طبیعی است كه اندیشه ترجمه شعرگونه قرآن به ذهن آنها نیز خطور كرده باشد. اما رعایت جانب انصاف و امانتداری در انتقال مفاهیم كلام خدای مهربان آنان را از این كار بازداشته است.

پینوشتها

1. ترجمه آیه 1 و 2 سوره حمد (امین مجد).
2. این جذابیت تا حدی است كه به عنوان مثال تا كنون ترجمه منظوم امید مجد 4 بار تجدید چاپ شده است.
3. حرفی برای تمام فصول، ص34.
4. ایكنا، خبر 54598.
5. ایكنا، خبر 56460.
6. ایكنا، خبر 50651.
7. ایكنا، خبر 58785.
جمعه 24 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

پژوهشى در انواع ترجمه قرآن كريم

سيد محمد حسن جواهرى
مركز فرهنگ و معارف قرآن

چکیده: این مقاله به بررسی انواع ترجمه قرآن می پردازد. نویسنده نخست دیدگاه های مختلف راجع به روش های ترجمه را مطرح کرده است. سپس به نقد آنها پرداخته و کاستی های تقسیم بندی روشها را بر شمرده است. آنگاه خود به دسته بندی جدیدی دست یازیده است که عبارت است از:
1- ترجمه لغوی یا لفظ به لفظ
2- ترجمه تحت اللفظی
3- ترجمه وفادار یا امین
4- ترجمه معنایی
5- ترجمه آزاد
6- ترجمه تفسیری
در ادامه مقاله نویسنده به توضیح هر یک از روشها و تفاوت آنها با یکدیگر پرداخته و در ضمن نتیجه گیری از مباحث مطرح شده به داوری و گزینش روش مطلوب می نشیند.


كليد واژه‏ها: ترجمه قرآن، انواع ترجمه، روشهای ترجمه، ترجمه لغوی، ترجمه تحت اللفظی، ترجمه امین، ترجمه معنایی، ترجمه آزاد، ترجمه تفسیری.

در دهه‏هاى اخير، ترجمه قرآن و رويكردهاى منتقدانه به آن با گسترش سريع و وسيعى رو به رو شده است، ولى آنچه اين رويارويى مبارك را به چالش مى‏برد، مبهم بودن نوع و روش ترجمه و يكسان نبودن زبان علمى ناقد و مترجم است. با گذرى بر مقاله‏هاى نقد ترجمه‏هاى قرآن اين دو كاستى به خوبى ديده مى‏شود و اولين گام براى رفع اين كاستى، روشن شدن اصطلاح‏ها و انواع ترجمه و روش‏هاى آن است.
نگارنده در نوشتار حاضر كه جزو مبادى دانش ترجمه و يا مقدمات و ابزار فن ترجمه است، كوشيده تا معانى مختلف اصطلاح‏هاى كارردى را با پالايش و تفكيكى در خور، شفاف ساخته، اشاره‏هايى به اولين گام در روش ترجمه ارائه نمايد؛ باشد كه به نوعى راه همگرايى مترجمان قرآن و ناقدان را هموار سازد.
درباره روش‏ها يا انواع ترجمه، از سوى صاحب نظران نظريه‏هاى گوناگونى ارائه شده است كه به اختصار به برخى از آنها خواهيم پرداخت:
الف - شيخ محمد بهاء الدين عاملى (م 1031) به نقل از صفدى مى‏گويد:
«ترجمه دو روش دارد: يكى روش يوحنا بن بطريق و ابن ناعمه حمصى و آن اين كه كلمه از كلمات متن اصل در نظر گرفته شود تا لفظى كه هم معناى آن است آورده شود؛ سپس به كلمه ديگر به همين نحو پرداخته شود تا جمله‏اى كه ترجمه مى‏شود، به پايان برسد...
روش دوم، روش حنين بن اسحاق و جوهرى است و آن اين است كه مترجم، تمام جمله را در نظر بگيرد و معناى آن در ذهن خود مشخص سازد، آن گاه در زبان دوم جمله‏اى بسازد كه در رساندن آن معنا همانند جمله متن اصلى باشد؛ خواه الفاظ مساوى باشد يا نه...»(1)
تقسيم بندى روش ترجمه به «لفظى» و «مفهومى» پيش از گسترش مباحث زبان شناختى و به ويژه زبان‏شناسى ترجمه بوده است و تأكيد برخى زبان شناسان و كارشناسان ترجمه بر اين دو نوع، خود زا نقش محورى اين دو روش حكايت دارد. «لارسون» در يك تقسيم بندى عمده، دو نوع ترجمه را معرفى مى‏كند.
1. ترجمه بر اساس صورت يا قالب (from - based)؛
2. ترجمه بر اساس معنا (meaning - based)؛
وى مى‏گويد:
ترجمه‏هاى مبتنى بر صورت يا قالب زبانى از شكل يا قالب زبان مبدأ پيروى مى‏كند كه به ترجمه‏هاى «تحت اللفظى» (Literal tarnslations) معروف است و ترجمه‏هاى مبتنى بر معنا، ترجمه‏هايى است كه معناى متن زبان مبدأ را در شكل و قالب زبان مقصد متجّلى مى‏سازد كه چنين ترجمه‏هايى «ترجمه‏هاى اصطلاحى» (Tdiomatic translations) ناميده مى‏شود.(2)
ب - آية اللَّه مكارم شيرازى، در يادداشت خود بر ترجمه خويش، درباره انواع ترجمه، چنين آورده است:
«ترجمه به يكى از سه صورت ممكن است انجام گيرد:
نوع اول: ترجمه «كلمه به كلمه» يا به اصطلاح «تحت اللفظى» است كه هر واژه‏اى از زبان اول را بر مى‏دارند و واژه معادل آن را در زبان دوم به جاى آن مى‏گذارند، و اين بدترين نوع ترجمه است كه نه تنها زيبا نيست، بلكه بسيار نارسا و احياناً غلط است. نه تنها امانت نيست، بلكه گاه ناآگاهانه خيانت است؛ چه نازيباست كه مثلاً كلمات «بين ايديهن و ارجلهن» كه در آيه 12 سورهئ ممتحنه آمده است را برداريم و دقيقاً معنى تحت اللفظى آن را به جاى آن بگذاريم، در حالى كه معادل واقعى آن در زبان فارسى «پيش رو» و «پيش پاى» آن‏هاست.
نوع دوم: ترجمه «آزاد» است كه در اين صورت، مترجم خود را مقيد به انتقال دقيق محتواى متن مورد نظر نمى‏داند، بلكه به تناسب اهدافى كه دارد، محتوا را كم يا زياد كرده و يا شرح و توضيحى بر ان مى‏افزايد، هر چند روح متن مورد نظر در مجموع ترجمه محفوظ است، ولى بديهى است كه نمى‏توان نام ترجمه را بر آن نهاد.
نوع سوم: ترجمه «محتوا به محتوا» به طور دقيق است و همان طور كه در بالا اشاره شد، در اين نوع ترجمه بايد نخست معانى دقيقاً از لباس زبان اول برهنه شود و در مغز جاى گيرد، سپس به طور دقيق به لباس دوم آراسته گردد، و آنچه شايسته ترجمه‏هاى قرآن و مانند آن است، همين نوع مى‏باشد.»
ج - استاد معرفت در تفسير و مفسران، روش‏هاى ترجمه را سه نوع بيان كرده است كه عبارتند از: «تحت اللفظى»، «آزاد» و «تفسيرى». مراد ايشان از «تحت اللفظى» هما ناست كه از آية اللَّه مكارم شيرازى به عنوان «كلمه به كلمه» نقل شد. ايشان اين نوع ترجمه را ضعيف‏ترين و سست‏ترين روش ترجمه مى‏داند.(3) ولى «ترجمه آزاد» در توضيح ايشان با آنچه از آية اللَّه مكارم شيرازى نقل شد، يكسان نيست و با روش «محتوا به محتوا» برابرى مى‏كند:
«در اين روش مترجم سعى مى‏كند معنايى را از قالبى به قالب ديگر بريزد تا معناى مقصود كاملاً ادا شود؛ يعنى بى كم و كاست مراد متكلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و كلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتى كه امكان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و كم و زياد كردن برخى عبارات مى‏زند. چه بسا يك يا چند كلمه بر عبارت مى‏افزايد - نه چندان زياد - تا معنا به خوبى روشن شود. اين گونه ترجمه را ترجمه معنوى نيز مى‏گويند؛ زيرا بيشتر سعى بر انتقال كامل مفاهيم است نه تطابق لفظطى...»(4)
مراد از «ترجمه تفسيرى» از ديدگاه ايشان معنايى اعم از ترجمه است:
«مترجم به شرح و بسط مطالب مى‏پردازد، منتها به زبان ديگر غير زبان اصل، مانند تفاسير فارسى يا ديگر زبان‏ها نسبت به قرآن كريم.»(5)
د - آقاى دكتر بى آزار شيرازى، انواع متنوع‏ترى را براى ترجمه‏هاى قرآن بر شمرده است:
در طول تاريخ، قرآن ترجمه‏هاى گوناگونى را به خود ديده كه مى‏توان آن‏ها را نيز به هفت دسته تقسيم كرد:
1. ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن؛
2. ترجمه تحت اللفظى؛
3. ترجمه حرفى و معنوى (ترجمه امين)(6)؛
4. ترجمه و حواشى؛
5. ترجمه به شعر معنوى (منظوم)؛
6. ترجمه آوايى يا آهنگين؛
7. ترجمه تفسيرى.(7)
ه - «پيتر نيومارك» ترجمه را به انواع زير دسته بندى كرده است:
1. ترجمه لفظ به لفظ (word - for - translation)؛
2. ترجمه تحت اللفظى (Literal translation)؛
3. ترجمه وفادار يا امين (Faithful translation)؛
4. ترجمه معنايى (Semantic translation)؛
5. اقتباس (Adaptation)؛
6. ترجمه آزاد (Free translation)؛
7. ترجمه اصطلاحى (Tdiomatic translation)؛
8. ترجمه ارتباطى (8)(Communicative Translation)؛(9)
نقد و بررسى

بررسى و مطالعه تقسيم بندى‏هاى ياد شده، ناگزير ما را به جمع بندى و ارائه فهرستى متمايز با ديگر فهرست‏ها هدايت مى‏كند. برخى از عوامل كه چنين نتيجه‏اى را به دست داده عبارت است از:
- كلى بودن برخى از تقسيم بندى‏ها (مانند: لفظى و معنوى)؛
- خارج از موضوع بودن برخى از انواع ترجمه يا مسامحه در اطلاق لفظ ترجمه بر آن‏ها (مانند اقتباس و ترجمه تفسيرى به معناى تفسيرهاى فارسى)؛
- تداخل و عدم تمايز روش و مصداق (مانند ترجمه آزاد و منظوم و يا ادبى و منظوم و آوايى)(10)
بنابراين، با توجّه به مطالب ياد شده، روش‏هاى ترجمه را مى‏توان چنين بر شمرد:
1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ؛
2. ترجمه تحت اللفظى؛
3. وفادار يا امين؛
4. ترجمه معنايى؛
5. ترجمه آزاد؛
6. ترجمه تفسيرى.

1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ

از ترجمه لغوى دو معنا اراده مى‏شود كه عبارتند از:

الف - ترجمه واژه‏هاى دشوار قرآنى به زبان مقصد.(11)

اين نوع ترجمه - البته اگر بتوان نام آن را ترجمه گذاشت - بيشتر براى گوه خاصى از مردم مفيد است؛ كسانى كه تا حدودى به زبان عربى آشنايى دارند و مى‏توانند پس از فهميدن معناى واژه، خود مفهوم جمله را درك كنند. اين نوع ترجمه از گذشته‏هاى دور تا كنون رواج داشته و مورد استفاده بوده است.
براى نمونه، ترجمه مفردات سوره اخلاص از لسان التنزيل، چنين است:
«هو: وى؛ احد: يكى؛ الصمد: پناه نيازمندان؛ لم يلد: نزاد كسى را؛ ولم يولد: و نه زاد شد از كسى (الولاده: زادن) لم يكن: نبود و نباشد (اكون؛ بودن)؛ له: مر او را؛ كفواً: همتايى؛ احد: هيچ كس.»
اين نوع ترجمه قرآن، افزون بر مسامحه در اطلاق ترجمه بر آن، مشكلات متعددى دارد؛ از جمله رعايت نكردن جايگاه هر واژه و دخالت آن در ترجمه و تفسير (وجوه و نظاير)، مغفول ماندن معانى واقعى اصطلاحات و تشبيهات و كنايات و نيز معادل نداشتن برخى از حروف تأكيد، موصولات، نون تأكيد و...(12)

ب - ترجمه پيوسته مفردات قرآن همگام با ساختار زبان مبدأ.

هدف اصلى در اين نوع ترجمه، انتقال معناى واژه‏هاى زبان مبدأ به زبان مقصد است، البته در صورت و قالبى مشابه صورت و قالب زبان مبدأ؛(13) به بيانى ديگر، ساختار چنين ترجمه‏اى با ساختار نحوى زبان مقصد سازگار نبوده، و با زبان معيار فاصله‏اى بسيار دارد. برخى ديگر از معايب چنين ترجمه‏اى عبارت است از:
- تعادل ترجمه (14) در آن مفقود است و دليل آن وابستگى بيش از حد به زبان مبدأ و الگوهاى دستورى آن است.
- واحد ترجمه در اين نوع ترجمه معمولاً تكواژ و گاه واژه است.
- انسجام در اين نوع ترجمه به دليل دورى از الگوهاى دستورى و زبانى زبان مقصد، مخدوش است.
- در اين نوع ترجمه از حذف و اضافه تا حد زيادى اجتناب مى‏شود.
- انتقال پيام در اين نوع ترجمه با دشوارى‏هاى فراوانى همراه است و گاه اساساً منتقل نمى‏شود.
اين نوع ترجمه را مى‏توان به وفور در ترجمه‏هاى كهنى چون ترجمه تفسير طبرى و ترجمه‏هاى متأخرى چون ترجمه معزى، شعرانى، ياسرى، اشرفى تبريزى و مصباح زاده(15) يافت، مانند:
«فَما يُكَذَّبك بعدُ بالدين»
- پس چه چيز تكذيب كند تو را از اين پس در دين؟ (معزى)
- پس چه چيز تكذيب مى‏نمايد تو را بعد از اين در دين؟ (ياسرى، اشرفى، شعرانى و مصباح زاده)
«و وَهبناله اهلَه و مثلَهم مَعَهم رحمةً منا و ذكرى لأُولِى الألبابِ»(16)
- و بخشيديم او را گروه او و ماننده ايشان بخشايشى از ما و پندى خداوندان خردها را. (ترجمه تفسير طبرى)
- و داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتى از ما و يادآوردنى براى دارندگان خردها. (معزى)

2. ترجمه تحت اللفظى

برخى محققان و صاحب نظران، ترجمه لفظ به لفظ در معناى دوم را ترجمه تحت اللفظى جدا نكرده‏اند و هر دو را با عنوان «تحت اللفظى» و يا «لفظ به لفظ» و يا «كلمه به كلمه» بحث كرده‏اند،(17) ولى برخى به پيروى از ترجمه پژوهان مغرب زمين، آن دو را از يكديگر جدا ساخته‏اند. ويژگى‏هاى اين نوع از ترجمه عبارتند از:
هدف اصلى در اين نوع ترجمه، انتقال معناى الفاظ و دقايق دستورى است، ولى توجه به آن به انتقال پيام يا محتواى بافتى متن مبدأ بيش از ترجمه لفظ به لفظ است و خواننده تا حدودى، هر چند با دشوارى، پيام را دريافت مى‏كند.
- تعادل ترجمه در اين نوع از ترجمه نيز به طور كامل و مطلوب رعايت نمى‏شود.
- واحد ترجمه در آن «واژه» و گاه «تكواژ» است.
- انسجام متن مقصد به دليل پاينبدى بيش از حد به زبان مبدأ مخدوش است، ولى وضعيت آن نسبت به ترجمه لفظ به لفظ، كمى بهتر است و فى الجمله انسجامى در آن ديده مى‏شود.
- حذف و اضافه در آن از لفظ به لفظ بيشتر است و اين امر در راستاى نزديك شدن به الگوهاى بيانى زبان مقصد رخ ميدهد.
- زبان اين نوع ترجمه از زبان معيار به دليل نزديكى آن به الگوهاى بيانى و ساختارى دستورى متن اصلى، فاصله دارد.
اين نوع ترجمه را كم و بيش در بسيارى از ترجمه‏ها مى‏توان ديد؛ مانند:
«يَخافُون ربَّبهم مِنْ فَوقِهم و يَفَعلون ما يُؤمَرون» نحل/50
- از پروردگارشان از بالاتر خويش مى‏ترسند... (پاينده)
- پوردرگارشان را از فرازشان مى‏ترسند... (جلال الدين فارسى)
«وجائتهم رسهلم بالبيّناتِ و ما كانوا ليؤمنوا كذلك نجزى القومَ المجرمين» يونس /13
- پيامبرانشان با نشان‏هاى آشكار آمدندشان و ايشان آن نبوده‏اند كه بگروند؛ ما بزهكار را كيفر چنين دهيم. (امامى)

3. ترجمه‏ى وفادار يا امين يا معادل

ترجمه وفادار حد فاصل ترجمه «تحت اللفظى» و ترجمه «معنايى» است، ولى برخى محققان، ان را از ترجمه «معنايى» جدا نكرده‏اند. استاد بى آزار شيرازى در اين باره مى‏نويسد:
«ترجمه حرفى و معنوى كه بعضى از متخصصّان علم ترجمه آن را «ترجمه امين» مى‏نامند، ميان دو نوع ترجمه است: يكى ترجمه لفظ به لفظ (تحت اللفظى) و ديگرى ترجمه آزاد، و در تعريف آن، سخن «روژه كايوا» Caillois Roger - يكى از صاحب نظران بزرگ - درباره شعر مناسب است كه مى‏گويد: «خوب ترجمه كردن آثار «شكسپير» يا «پوشكين» به فرانسه، يعنى نوشتن متنى كه شكسپير و پوشكين اگر به جاى امكانات زبان انگليسى يا روسى، امكانات زبان فرانسه را در اختيار مى‏داشتند، آن را مى‏نوشتند.»(18)
پيتر نيومارك در توضيح ترجمه وفادار مى‏نويسد:
يك ترجمه وفادار مى‏كوشد تا معناى دقيق متنى (Contextual) متن اصلى را در محدوده ساختار دستورى زبان مقصد ايجاد نمايد... و تلاش مى‏نمايد به طور كامل به منظور و مقصود نويسنده متن زبان مبدأ و تحقق متنى او وفادار باشد.(19)
ويژگى‏هاى اين ترجمه عبارتند از:
- هدف مترجم در اين نوع ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به انضمام رعايت ساختارهاى ادبى و بلاغى و ظرافت آن‏ها، به ساختاهاى معيار زبان مقصد است.
- در اين نوع ترجمه به دليل وفادارى مترجم به ساختارهاى متن مبدأ و زبان مقصد و انتقال دقيق پيام، تعادل ترجمه برقرار است.
- واحد ترجمه با هدف ترجمه معادل، از كوچك‏ترين واحد تا بزرگترين آن‏ها متغير است. مترجم مى‏كوشد با انتخاب واحدهاى كوچك‏تر، ساختارهاى مبدأ را به ساختارهاى معيار مقصد منتقل كند. (معمولاً ساختارهاى مشابه منتقل مى‏شود) و چنان چه رعايت ساختارهاى مقصد او را از انتخاب واحد پايين‏تر بازداشت، به واحدهاى بزرگ‏تر روى مى‏آورد.
- انسجام ترجمه به دليل وفادارى به زبان مقصد در بالاترين حد است.
- حذف و اضافه به دليل وفادارى به ساختارهاى هر دو متن (مبدأ و مقصد) بيش از تحت اللفظى و كم‏تر از معنايى است.
- زبان متن مقصد معيار است، ولى به روانى و شيوايى ترجمه معنايى نيست.

4. ترجمه معنايى يا محتوايى

اين ترجمه اغلب خوش خوان‏تر از ترجمه‏هاى پيشين و براى مترجمان از ترجمه وفادار، ساده‏تر است. توضيح اين روش پيش‏تر در سخنان آية اللَّه مكارم و آية اللَّه معرفت گذشت و در اين جا تنها به بخرى ويژگى‏هاى آن اشاره مى‏كنيم:
- هدف ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به زبان معيار متن مقصد است. مترجم ر اين نوع ترجمه، به ساختارهاى ادبى و بلاغى متن مبدأ بسان ترجمه وفادار، وفادار نيست.
- تعادل معنايى ترجمه بيش از جنبه‏هاى ادبى است.
- واحد ترجمه اغلب جمله است، ولى مترجم خود را براى حركت در واحدهاى پايين‏تر آزاد مى‏بيند و به اقتضا از آن‏ها استفاده مى‏كند.
- انسجام ترجمه بيش از انسجام در ترجمه وفادار است.
- حذف و اضافه بيش از ترجمه وفادار است.
زبان ترجمه، معيار است.
بيشتر ترجمه‏هاى متأخر را مى‏توان نمونه‏هايى از اين نوع ترجمه به شمار آورد؛ مانند ترجمه مكارم شيرازى، فولادوند، پاينده، خرمشاهى، مشكينى و...
مثال:
«و لا يأتين ببُهْتنٍ يفترينهُ بينَ أيديهنَّ و أرجلهنّ» ممتحنه/11
-... تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند... (مكارم)
-... و بچه‏هاى حرام زاده‏اى را كه پس انداخته‏اند، با بهتان ]و حيله[ به شوهر نبندند... (فولادوند)
-... و فرزندى را از راه بهتان به دست نياورند كه نسبت آن را به دست و پاى خويش دهند... (خرمشاهى)
-... و دروغى را كه در ميان دست‏ها و پاهاشان فرا بافته باشند، پيش نياورند... (مجتبوى)
-... بر كسى افترا و بهتان ميان دست و پاى خود نبندند (يعنى فرزندى را كه ميان دست و پاى خود پرورده و علم به آن از انعقاد و نطفه او دارند، به دروغ به كسى غير پدرش نبندند)... (الهى قمشه‏اى با ويرايش استاد ولى)
- و بچه‏هاى حرام زاده خود را به دروغ منسوب به همسر خود نكنند... (صفار زاده)
- و بهتانى كه خود از پيش خود ساخته‏اند، بر يكديگر ننهند... (على اصغر حلبى)
-... و فرزندان خودشان را جز به شوهرانشان نسبت ندهند... (پور جوادى)
در ترجمه‏هاى ياد شده، دو نكته به چشم مى‏خورد: اول: تأثير پذيرى مترجمان از حوزه تفسير كه در جاى خود بايد درباره آن سخن گفت و ديگر: گوناگونى ترجمه‏ها و نامفهوم بودن ترجمه‏هاى تحت اللفظى تا محتوايى.
در ترجمههاى ياد شده، ترجمه‏هاى فولادوند، صفارزاده، حلبى، خرمشاهى و پورجوادى آزاد و ترجمه مكارم، معنايى و ترجمه مجتبوى تحت اللفظى و ترجمه الهى قمشه‏اى تحت اللفظى و تفسيرى است.
درباره اين آيه، تفسيرهاى گوناگونى مطرح شده است؛ از جمله:
«]الف[. بعضى آن را چنين تفسير كرده‏اند كه فرزندان مشكوكى را از سر راه بر مى‏داشتند و مدعى مى‏شدند كه اين فرزند از همسرشان است (اين امر در غيبت‏هاى طولانى شوهر بيشتر امكان‏پذير بود).
]ب[. بعضى نيز آن را اشاره به عمل شرم آورى دانسته‏اند كه باز از بقاياى عصر جاهلى بود كه يك زن خود را در اختيار چند مرد قرار مى‏داد، و هنگامى كه فرزندى از او متولد مى‏شد، به هر يك از آن‏ها كه مايل بود، فرزند را به او نسبت مى‏داد. ]مانند: نسبت دادن «عمرو» به «عاص بن وائل السهمى» از ميان پنج نفر[.
ولى با توجه به اين كه مسأله زنا قبلاً ذكر شده و ادامه چنين امرى در اسلام امكان‏پذير نبود، اين تفسير بعيد به نظر مى‏رسد و تفسير اول مناسب‏تر است، هر چند گستردگى مفهوم آيه هرگونه افترا و بهتان را شامل مى‏شود.
تعبير «بين ايديهن و ارجهلن» (= پيش دست و پاهايشان) ممكن است اشاره به همان فرزندان سر راهى باشد كه به هنگام شير دادن در دامان آن‏ها قرار مى‏گرفت و طبعاً پيش پا و دست آن‏ها بود.»(20)
با توجه به تفسيرهاى ياد شده و تفسيرهاى ديگرى مانند انتساب فرزند حرام زاده به همسر كه در برخى ترجمه‏ها آمده بود، نزديك‏ترين ترجمه از آنِ آية اللَّه مكارم شيرازى است: «تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند...»؛ اما آيا اين ترجمه گوياست و مى‏توان آن را بهترين ترجمه دانست؟ آيا اين ترجمه، خود رهيافت يك تفسير نيست؟ بنابراين، به نظر مى‏رسد اين ترجمه از مواردى است كه به تنهايى نمى‏تواند جواب گو باشد.

5. ترجمه آزاد

پيش‏تر، تعريف ترجمه آزاد، از يادداشت آية اللَّه مكارم شيرازى روايت شد:
«... ]در ترجمه آزاد[ مترجم خود را مقيد به انتقال دقيق محتواى متن مورد نظر نمى‏داند، بلكه به تناسب اهدافى كه دارد، محتوا را كم يا زياد كرده و يا شرح و توضيحى بر آن مى‏افزايد، هر چند روح مورد نظر در مجموع ترجمه محفوظ است، ولى بديهى است كه نمى‏توان نام ترجمه را بر آن نهاد.»
ولى اين تعريف مورد اتفاق نيست. در كتاب بر بال قلم در برداشتى از نخستين درس‏هاى ترجمه آمده است:
«ترجمه آزاد يا مفهومى (Free): در اين گونه، مفهوم كلى جمله ترجمه مى‏شود. كاربرد اين گونه در جايى است كه اگر به اصل كلمه‏هاى متن مبدأ وفادار بمانيم، مفهوم آسيب ببيند؛ مثال:
او نگاه كثيفى به من داد. He gave me a nasty look اين ترجمه دو ايراد اساسى دارد: يكى آن كه در زبان ما «نگاه كثيف» جايگاه معنايى ندارد؛ ديگر اين كه «نگاه دادن» در زبان ما معمول نيست؛ از اين رو جمله مزبور را فقط به شكل مفهومى بايد ترجمه كرد. يعنى: «او چپ چپ نگاهم كرد».(21)
تعريف ترجمه آزاد را از ديدگاه استاد معرفت، پيش‏تر آورديم. ايشان ترجمه آزاد را برابر با ترجمه معنايى گرفته، چنين مى‏نويسد:
«در اين ترجمه، مترجم سعى مى‏كند معنايى را از قالبى به قالب ديگر بريزد، تا معناى مقصود كاملاً ادا شود؛ يعنى بى كم و كاست مراد متكلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و كلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتى كه امكان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و كم و زياد كردن برخى عبارات مى‏زند؛ چه بسا يك يا چند كلمه بر عبارت مى‏افزايد - نه چندان زياد - تا معنا به خوبى روشن شود، اين گونه ترجمه را ترجمه معنوى نيز مى‏گويند؛ زيرا بيشتر سعى بر انتقال كامل مفاهيم است نه تطابق لفظى...»(22)
استاد بى آزار شيرازى در تعريف ترجمه آزاد يا خلاصة التفاسير مى‏نويسد:
«بعضى از مترجمان با توجه به نامفهوم بودن ترجمههاى پيشين، بر آن شدند كه خود را از قيد ترجمه «حرفى» و تحت اللفظى رها سازند و به ترجمه معنى و مفهوم قرآن بپردازند و با حفظ معناى اوليه، آن را به زبان دوم بازگو كنند و خلاصه تفاسير را لا به لاى ترجمه بگنجانند؛ مانند: ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم ياسرى، ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم الهى قمشه‏اى و معانى القرآن استاد محمد باقر بهبودى.
در ترجمه‏هاى آزاد متأسفانه بسيارى از ريزه كارى‏ها و هنرهاى ادبى و مزاياى ديگر قرآن مورد غفلت قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه در آيه 36 سوره بقره «فأزلّهما الشيطان عنها»، معنى «عنها» از ترجمه افتاده و چنين ترجمه شده است: «شيطان آدم و حوا را به لغزش افكند.»(23)
آقاى دكتر قلى زاده، در تعريف ترجمه آزاد آورده است:
«اين نوع ترجمه، نقطه مقابل ترجمه لفظ به لفظ است. در اين روش ترجمه كه اغلب مترجمان و اهل نظر آن را بدترين نوع و روش ترجمه مى‏دانند،(24) انتقال «پيام» نويسنده و نه معانى عبارات و جملات متن در قالب و ساختارهاى زبان مقصد، تنها هدف مترجم است. به عكس آنچه تصور مى‏كنند حجم متن ترجمه در ترجمه‏هاى آزاد لزوماً بيش از حجم متن مبدأ نيست؛ بلكه بسا كم‏تر از آن نيز باشد.(25)
ديدگاه نگارنده در اين نوشتار فراتر از نظريه آية اللَّه مكارم است و ترجمه تفسيرى (به معناى سوم )ج) ( را نيز شامل مى‏شود، بر اين اساس برخى ويژگى‏هاى آن عبارت است از:
- تعادل ترجمه معمولاً به طور كامل برقرار نيست.
- واحد ترجمه اغلب بند و سپس جمله است و گاه نيز بين اين دو شناور مى‏باشد.
- انسجام به طور كامل برقرار است و چه بسا انسجام آن به دليل پايبند و وفادار نبودن مترجم نسبت به متن مبدأ، از انواع ديگر ترجمه بيشتر باشد.
- حذف و اضافه در معنا رخ مى‏دهد.
- حذف و اضافه لفظى نيز فراوان است.
- زبان ترجمه معيار و بسا شيواتر از انواع ديگر باشد.

6. ترجمه تفسيرى

ترجمه تفسيرى سه تعريف دارد كه بر اساس اولين آن‏ها، قسيم انواع ديگر ترجمه است و بر اساس دومين آنها، قسيم انواع ديگر نيست، بلكه در حكم تكمله‏اى براى آن‏ها و قابل جمع با همه آنهاست، و در مورد تعريف سوم، ترجمه تفسيرى را مى‏توان جزئى از ترجمه معنايى دانست.
الف - «مترجم به شرح و بسط مطالب مى‏پردازد، منتها به زبان ديگر غير از زبان اصل، مانند تفاسير فارسى يا ديگر زبان‏ها نسبت به قرآن كريم.»(26)
بر اساس اين تعريف، تفسير نمونه، منهج الصادقين و ترجمه الهى قمشه‏اى، همه جزو اين تعريف‏اند.
ب - ترجمه تفسيرى در اين معنا شامل تفاسيرى چون نمونه، منهج الصادقين و مانند آن‏ها نمى‏شود، بلكه تنها به ترجمه‏هايى گفته مى‏شود كه مترجم براى بازسازى فضاى آيه در زبان مقصد و انتقال بهتر مفاهيم و نيز ارائه معناى تفسيرى و مانند آن، توضيح‏هايى را در لابه‏لاى ترجمه خويش مى‏آورد. آقاى دكتر بى آزار شيرازى در اين باره آورده است:
«... ترجمه متون كهن و كتب مقدس، به ويژه قرآن مجيد، داراى زمينه‏هاى خاص عصر خود از نظر لغوى، تاريخى، جغرافيايى، قومى و الهى و معنوى است و لغات و كلمات خاص عصر ما، با آن همه دگرگونى و فاصله زمانى، نمى‏تواند به تنهايى جايگزين متن اصلى گردد و به طور تحت اللفظى وافى به مقصد باشد و اين كه ترجمه‏هاى تحت اللفظى را اين هم مبهم و نامربوط و گسسته و احياناً موهون مى‏بينيم، يكى از دلايل آن همين بيگانگى مفاهيم لغات و واژه‏هاى عصر تكنولوژى حاضر با مفاهيم لغات عصر قرآن است.
بنابراين، لازم است در عين حفظ پيوستگى مطالب و خارج نشدن از ترجمه مفهوم و سبك قرآن، با استفاده از تفاسير و ارتباط آيات و ساير شرايط ترجمه تفسيرى، و به كارگيرى كلمات مناسب و با در نظر گرفتن مفاهيم واقعى آن‏ها در عصر قرآن و زمينه‏هاى تاريخى آن‏ها و احياناً با افزودن كلمه يا جمله تفسيرى و توضيحى در قلاّب و پرانتز و دسته بندى و رديف كردن و تيترگذارى و استفاده از علايم و رموز جديد نگارش و يا توضيح پاره‏اى از مطالب لازم در پانويس يا مقدمه، فاصله زمانى را جبران كنيم و هر چه بيشتر ترجمه را به متن اصلى قرآن نزديك‏تر و براى خوانندگان آشكارتر گردانيم، و بگذاريم خود سخن بگويد، نه اينكه خود به جاى آن سخن بگوييم.» (27)
براى مثال ترجمه آيه اول سوره كوثر در ترجمه تفسيرى الهى قمشه‏اى، چنين آمده است:
«]اى رسول گرامى[ ما تو را كوثر ]عطاى بسيار[ بخشيديم ]به تو مقام سيد انبيا، نام نيكو، كثرت فرزند، نهر كوثر، مقام رحمة للعالمينى، شفاعت كبراى امت، شرح صدر و همّت عالى از لطف خود عطا كرديم.[»
در ترجمه آية اللَّه مكارم شيرازى آمده است:
«ما به تو كوثر]= خير و بركت فراوان[ عطا كرديم».
ترجمه استاد فولادوند:
«ما تو را چشمه كوثر داديم.»
ترجمه آية اللَّه مشكينى:
«به يقين ما تو را كوثر عطا كرديم. ]خير فراوان، دين قيّم، كتاب باقى، علم بى پايان، نسل باقى روزافزون، علماى امت، حوض كوثر و نهر بهشتى.[
چنان كه ديده مى‏شود، در ترجمه‏هاى ياد شده كه همه آن‏ها مصداق‏هايى از ترجمه معنايى - تفسيرى هستند، توضيح و تفسير از يك كلمه تا چند سطر آورده شده است، ولى اگر اين توضيح‏ها هيئت ترجمه را به سوى تفسير كشاند، در اطلاق لفظ «ترجمه» بر آن جاى سخن است.
ج - ترجمه تفسيرى در معناى سوم از اين قرار است كه مترجم برداشت‏هاى تفسيرى خود را در ترجمه، بدون نشانه‏هاى مشخص كننده (پرانتز يا قلاب)، منتقل مى‏سازد. ترجمه تفسيرى در اين معنا با يكى از معانى ترجمه آزاد پيش گفته، برابر است و ما در اين نوشتار، چنين ترجمه‏اى را «آزاد» مى‏ناميم؛ مانند:
-... خواستيم تا به جاى او، خدايشان فرزندى بهتر و صالح‏تر و مهذب‏تر و نزديك‏تر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (الهى قمشه‏اى)
- ما بادها را به دامادى گل‏ها و درختان فرستاديم... (جواهر القرآن)(28)

نقد، بررسى و جمع‏بندى

مطالعه و بررسى آراى گوناگون درباره شيوه‏ها و انواع ترجمه، و نيز نگاهى به ترجمه‏هاى موجود و مثال‏هاى ارائه شده از سوى صاحبان آرا، نتايجى را به دست مى‏دهد كه عبارت است از:
الف - هر ترجمه‏اى هر چند لفظ به لفظ و آزاد، ممكن است براى مخاطبان ويژه‏اى مفيد باشد، و چه بسا از ديگر ترجمه‏ها مفيدتر، ولى سخن در ترجيح نوع و روشى از ترجمه براى مخاطبان عام است؛ مانند ترجمه معنايى - تفسيرى براى عموم مردم.
ب - بسيارى از ترجمه‏هاى موجود، هر يك مشتمل بر انواع ترجمه است؛ چه بسا قسمتى از يك آيه، ترجمه‏اى لفظ به لفظ داشته باشد و قسمتى تحت اللفظى، وفادار يا آزاد؛ بنابراين، طبقه بندى دقيق ترجمه‏ها اگر ممكن نباشد، دشوارى‏هاى فراوانى دارد. با اين وصف، نمى‏توان نقش كار آمد و پى آمدهاى تعيين نوع ترجمه و هدف مدارى كار مترجم را ناديده گرفت؛ به ديگر سخن، اگر مترجم مدار ترجمه مدار ترجمه خويش را بر ترجمه «معنايى» گذاشته باشد، براى مثال، بايد تركيب‏هاى چون «الذين‏ء امنوا»، «الذين كفروا» و مانند آن‏ها را به «مؤمنان» و «كافران» ترجمه كند؛(29) چرا كه خوش توان‏تر و به زبان معيار نزديك‏تر است و اگر مبناى كار مترجم «وفادار» باشد، بايد در مثال مذكور به ترجمه لفظ به لفظ روى آورد «آنان كه ايمان آوردند» و «آنان كه كفر ورزيدند» و مانند آن‏ها.
ج - ترجمه‏هايى را كه همراه برداشت‏هاى تفسيرى ارائه مى‏شوند، بدون اين كه اصل ترجمه از تفسير جدا شود، جزو ترجمه‏هاى معنايى قرار مى‏دهيم و نه ترجمه‏هاى تفسيرى؛ براى مثال ترجمه «.. تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند...»(30) كه بر گرفته از نوعى تفسير است، جزو ترجمه معنايى است و نه ترجمه تفسيرى، هر چند بتوان اين نوع ترجمه‏ها را در حوزه ترجمه‏هاى معنايى، از ترجمه‏هاى صِرف جدا كرد.
د - جايگزينى و برگردان عبارت‏هاى كنايى، تشبيه‏ها و... ترجمه را از معنايى به آزاد خارج نمى‏كند.
ه - مرز دقيق ترجمه وفادار و معنايى: پرسشى را كه درباره اين دو نوع ترجمه، مى‏توان مطرح كرد، اين است كه اين دو نوع ترجمه چه رابطه‏اى با هم دارند؟
ترجمه وفادار به دنبال انتقال پيام و مفهوم اصلى به زبان مقصد است و مانند ترجمه معنايى، به ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد پايبند است، ولى از آن جا كه در اين نوع ترجمه، وفادارى به ساختارهاى بيانى زبان مبدأ تا حد امكان حفظ مى‏شود، پايبندى به ساختارهاى زبان مقصد دچار نوسان مى‏گردد.
توضيح اين كه: پايبندى مترجم به متن اصلى در ترجمه وفادار، گاه او را ناگزير مى‏كند از وفادارى خويش به ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد بكاهد و اين مى‏تواند مرز جدايى ترجمه‏هاى وفادار و معنايى باشد؛ بنابراين، اگر مترجم در ترجمه وفادار، افزون بر پايبندى خويش به ساختارهاى زبان مبدأ، ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد را به سان ترجمه معنايى رعايت كند، نمونه برترى از ترجمه معنايى به شمار مى‏رود و اگر از وفادارى خويش به الگوهاى بيانى زبان مقصد بكاهد، از دامنه ترجمه حضايى خارج مى‏شود؛ براى مثال، در ترجمه «لم تقولون مالا تفعلون» اگر به جاى «ما» «چيزى» قرارداده شود، ترجمه وفادار - معنايى است، ولى اگر «سخنى» قرار گيرد، معنايى است:
- چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد.
- چرا سخنى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد.
توضيح بيشتر در بند «و» آمده است.
و - آيا ترجمه وفادار بهترين نوع ترجمه است، آقاى دكتر قلى زاده در اين باره مى‏نويسد:
«بايد گفت كه مطلوب‏ترين و دقيقترين روش براى ترجمه، همين روش است و اگر اين نوع يا روش ترجمه در نهايت دقت و شيوايى، صورت گيرد، آرمانى‏ترين روش ترجمه خواهد بود».(31)
اين سخن، اگر ساختارهاى متناسب زبان مقصد در آن به سان ترجمه معنايى، رعايت شود، به قطع پذيرفتنى است، ولى اگر از وفادارى و عنايت به ساختارهاى زبان مقصد، به دليل توجه به ساختارهاى زبان مبدأ، بكاهد، نمى‏توان آن را بهترين ترجمه به شمار آورد. شيوايى و خوش خوانى يكى از مهم‏ترين ويژگى‏هاى قرآن كريم است؛ قرآن به زبان عامه مردم سخن گفته و از زبان گروه‏هاى خاص پيروى نكرده است و انتقال اين ويژگى به زبان مقصد و بازسازى فضاى متن، خود از اصول ترجمه است؛ بنابراين، شيوايى، روان بودن و عامه فهم بودن را بايد به سان ديگر ملاك‏ها، در انتخاب برترين نوع ترجمه، لحاظ كرد.
بنابراين، شيوايى، روان بودن و عامه فهم بودن را بايد به سان ديگر ملاك‏ها، در انتخاب برترين نوع ترجمه، لحاظ كرد.
آقاى قلى زاده در توصيف ترجمه معنايى آورده است:
«عموم مترجمان، پيرو و طرفدار اين شيوه ترجمه‏اند از آن جهت كه هدف اساسى در اين روش ترجمه تنها انتقال دادن معنا، محتوا و پيام متن مبدأ و نيز روان بودن و عامه فهم بودن متن مقصد مى‏باشد».(32)
ايشان در ادامه، چهار مثال را ذكر مى‏كنند و يك مورد را به وفادار توصيف مى‏نمايند كه عبارت است از:
«... و ما اللَّه بغافِلٍ عمّا تعملون؛ (بقره/85)
- و خدا از آنچه مى‏كنيد، غافل نيست» (خرمشاهى ]و فولادوند[)
- ]... و خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد، غافل نيست. (مكارم)[
ترجمه وفادار (پيشنهادى)... و خداوند «هرگز» از آنچه مى‏كنيد، غافل نيست.»(33)
شايان ذكر است كه در ترجمه معنايى، زمانى انتقال معنا به معنا وافى و صحيح است كه اگر - براى مثال - مفهوم همراه با تأكيد بيان شده باشد، اين تأكيد به گونه‏اى متناسب با ساختار زبان مقصد منتقل شود ور نه، اساساً نمى‏توان چنين ترجمه‏اى را معنايى دانست، بله؛ اگر در عين انتقال معنا همراه با تأكيد و بازسازى فضا در زبان مقصد، تناسب با ساختار ادبى مبدأ نيز همراه باشد، درجه برترى از ترجمه را داراست و ما آن را با نام «وفادار» مى‏ستاييم.
اينك، در چند ترجمه ياد شده ترجمه‏هاى آقايان: مكارم، فولادوند و خرمشاهى از آن جهت كه تأكيد را منتقل نكرده‏اند - در حالى كه انتقال آن با ساختار ادبى فارسى تناسب دارد - كامل نيست و ترجمه پيشنهادى از اين جهت كامل‏تر است، ولى قيد تأكيد «هرگز» بهتر است پيش از «غافل» قرار گيرد؛ ترجمه پيشنهادى چنين است:
«و خدا از آنچه مى‏كنيد ]يا انجام مى‏دهيد[، هرگز غافل نيست.»
«خدا» و «خداوند»، هر دو به يك معنا به كار مى‏رود، ولى در معناى «خداوند» به دليل «وند» (پسوند مالكيت و نسبت، مانند فولادوند و كمالوند) به نوعى معناى مالكيت خوابيده كه آيه بدان نپرداخته است؛ بنابراين، ترجمه به «خدا» از نظر ساختارى و معنايى وفادارتر است.
از سوى ديگر، فعل «مى‏كنيد» از دو جهت بر «انجام مى‏دهيد» و «انجام مى‏دهيد» از يك جهت بر «مى‏كنيد» ترجيح دارد. فعل «مى‏كنيد» بسيط است و از اين رو با گزيده گويى متناسب و نيز به زبان اصيل نزديك‏تر مى‏باشد و فعل مركب «انجام مى‏دهيد» به ذوق مردم روزگار ما خوش‏تر و به زبان معيار نزديك‏تر است.
ز - زبان معيار
يكى از مسائل مهم در شناخت بهترين ترجمه، شناخت صحيح زبان معيار است. بيشتر قرآن پژوهان و مترجمان قرآن، و چه بسا همه آنان در اين كه ترجمه بايد به زبان معيار باشد، اتفاق نظر دارند.(34) آنچه مهم است،
شناخت صحيح زبان معيار است.(35)
زبان معيار امرى كاملاً شناخته شده نيست و كارشناسان نتوانسته‏اند بر تعريفى مشخص از آن هم صدا شوند و شايد دليل عمده آن تغيير و تحول دائمى و شناور بودن آن باشد؛ با اين حال، برخى كارشناسان ملاك‏هايى براى تشخيص آن ارائه كرده‏اند كه مهم‏ترين آن‏ها به قرار زير است:
- خالى بودن متن از عناصر زبانى متروك و منسوخ يا مهجور؛
- پرهيز از گرده بردارى؛
- پرهيز از به كارگيرى عناصر و ساختارهاى مخصوص شعر و يا عناصر زبان صنفى؛
- نزديك بودن به زبان جارى و متداول و همراه بودن با آن؛ و...
بر اساس ويژگى‏هاى زبان معيار، جمله‏هايى مانند: «پيش‏ترين نگاشته‏اى كه...» به جاى «قديمى‏ترين نوشته‏اى كه...» و «بايسته‏هاى پژوهيده دانشوران...» به جاى «تحقيقات ضرورى انجام شده محققان...» هر چند به نظر خوش‏تر مى‏آيد، ولى كمى از زبان معيار فاصله دارد و يا اساساً جزو آن نيست. استاد خرمشاهى در توصيف زبان معيار مى‏گويد:
«نثر معيار، تعريف‏هاى متعددى دارد. بعضى از صاحب نظران هم بر آنند كه چنين نثرى نداريم؛ اما به برداشت من، نثر معيار مفهوم و مصداق دارد و مراد از آن نثرى است كه خوشخوان، بى عيب يا كم عيب و قابل پيروى و آموزشى است و سزاوار است كه اكثريت تحصيل كردگان و اهل قلم به آن شيوه بنويسند و مى‏نويسند. نثرى كه ساده، اما نه سطحى، آسان ياب، دقيق، سنجيده، وافى به مقصود، بدون حشو و زوايد و اطناب و ايجاز مفرط، بدون شاعرانه شدن و شعار دادن، بدون «سبك» و حتى المقدور بدون هيجان، بدون آب و انشا و قلمگردانى‏هاى اضافى و بدون ريخت و پاش است.»(36)
اگر اين تعريف را بپذيريم، بسيارى از نثرهاى مشمول عنوان «معيار» از رده خارج مى‏شوند كه گويا ايشان، چنين مقصودى ندارند. در اين ميان، اساسى‏ترين كار، تشخيص ملاك زبان معيار است كه به نظر دست يابى به آن دشوار مى‏نمايد، هر چند روزنامه‏ها و مجلات و نويسندگان و گويندگان فرهنگى با ادبياتى معمول و غالبى، مى‏توانند از بهترين ملاك‏هاى تشخيص به شمار آيند.
اينك، نمونه‏اى از ترجمه به زبان غير معيار را رد ترجمه‏هاى متأخر، مى‏يابيم. خطاب «يا بُنَىَّ» (لقمان /16) در ترجمه‏ها چنين آمده است:
- مكارم: «پسرم!» (معنايى)
- قمشه‏اى: «اى فرزندم» (آزاد)
- خرمشاهى: «فرزندم!» (آزاد)
- مشكينى: «اى پسر عزيزم!» (معنايى - تفسيرى)
- صفارزاده: «اى فرزند!» (آزاد)
- كرمى: «هان اى پسركم!» (معنايى)
- مجتبوى، امامى، فولادوند و سراج: «اى پسرك من!» (معنايى)
- پيشنهادى: «اى پسرم!» (وفادار)
در ترجمه‏هاى ياد شده، شايد بهترين ترجمه از آن آية اللَّه مكارم و آية اللَّه مشكينى باشد و ترجمه خانم صفارزاده از مهربانى پدرانه خالى است. تصغير «پسرك» در زبان معيار كاربرد ندارد و افزون بر آن، بر دو معناى تحبيب و تحقير مشتمل است كه اين خود كژتابى آن را سبب مى‏شود.
ح - واحد ترجمه: چنانكه گذشت، «واحد ترجمه» در هر نوع از انواع ترجمه، تكواژ، واژه، گروه، جمله واره و جمله و گاه چند جمله و يك بند است.(37) (مورد اخير بيشتر در متون ادبى به كار مى‏رود و شايد در قرآن نتوان نمونه‏اى براى آن يافت). در يك ترجمه موفق، واحد ترجمه به انگيزه و هدف مترجم از ترجمه و متن مورد ترجمه باز مى‏گردد. آقاى محمود حدادى در اين باره مى‏نويسد:
پيش از هر گونه اقدام مشخص در راه تعيين واحد ترجمه، بايد متن را در كليت آن در نظر گرفت و يكپارچگى را به دست آورد. منتها چيزى منزوى و «به خود» نيستند، بلكه هر متنى در پيوند با جهان عينى، زاييده شرايط ويژه خويش است و بستر زمانى و مكانى خاص خود را دارد، از اين رو و براى مشخص سازى و به دست آوردن يكپارچگى آن مى‏توان يك سلسله پرسش‏هايى كرد؛ مانند آن كه:
- متن را چه كسى نوشته است و براى چه كسى؟
- به چه هنگام و چه انگيزه‏اى؟
- چگونه نوشسته است و به قصد چه تأثيرى؟
... اين يكپارچگى را مترجم هيچ گاه نبايد از نظر دور بدارد، هر چند روش كار ترجمه، او را ناگزير مى‏سازد متن را به بند، جمله، يا حتى تك واژه بخش و تجزيه كند.»(38)
متن اصلى مى‏تواند ساده، علمى، ادبى، مقدس و... باشد؛ طبيعى است كه مترجم توانا، واحدهاى گوناگونى را متناسب با آن انتخاب مى‏كند؛ براى متن ساده و غير علمى مى‏تواند گروه، جمله واره و جمله را واحد قرار دهد و براى متن‏هاى علمى، واحدهاى كوچك‏تر مانند واژه مناسب‏تر و پسنديده‏تر است و براى متون دقيق و مقدس، مانند قرآن كريم، كوچك‏ترين واحد سرآغاز كار است كه اگر متن اقتضا كند، به واحدهاى بزرگ‏تر ارتقا مى‏يابد.
مترجم بسته به اين كه براى چه مخاطبى و به چه هدفى ترجمه مى‏كند، مى‏تواند واحد ترجمه را انتخاب كند. از سوى ديگر، گاه متن اصلى اختيار را از كف مترجِم گرفته او را به دنبال خود مى‏كشد و آن، جايى است كه ساختار زبانى زبان مقصد، توان برابرى و همراهى با زبان مبدأ را نداشته باشد. در اين جاست كه مترجم به ناچار در واحد ترجمه تا آن جا توسعه مى‏دهد كه بتواند پيام محتواى زبان مبدأ را به زبان مقصد به درستى و به تمامى منتقل كنداً در نتيجه واحد ترجمه همواره يكسان در نظر گرفته نمى‏شود، و از تكواژ تا جمله و بند متغير است،(39) ولى مترجم مى‏تواند پايه ار خود را بر يك واحد مشخص قرار دهد و تغييرها را بر حسب ضرورت در كار گيرد.
چند مثال
چنان كه گذشت، مترجم متون مقدس، گاه ناگزير است از واحد كوچك‏تر به واحد بزرگ‏تر روى آورد و اين در صورتى است كه معادل در ساختار نحوى زبان مقصد، بر پايه واحد كوچك‏تر به دست نيايد. شواهد اين رخداد كم نيست كه به چند نمونه اشاره مى‏شود:
1. «بعض... بعض»: اصطلاحى است در قالب يك گروه يا عبارت. اين عبارت در آيات فراوانى آمده و مقصود از آن «همديگر» يا «يكديگر» است. اگر مترجم براى ترجمه عبارت «بعض... بعض» از واحدهاى كوچك‏تر از گروه، استفاده كند، ترجمه‏اى دشوار و گاه گنگ به دست مى‏دهد؛ مثال:
«لا تَجْعَلوا دُعاءَ الرَّسُولَ بَيْنَكُم كَدعاءِ بَعْضكم بَعْضاً» نور /63
- خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب كردن بعضى از خودتان به بعضى ]ديگر[ قرار مدهيد... (فولادوند)
- صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكيدگر قرار ندهيد...(مكارم)
- خواندن پيامبر را در ميان خودتان، همانند خواندن هميدگر مشماريد (خرمشاهى)
- ندا دادن پيامبر را در ميان ]جامعه[ خويش بسان ندا دادن يكديگر قرار ندهيد ]كه به طور عادى همديگر را ندا مى‏دهيد[.... (مشكينى)
- وقتى كه پيامبر را صدا مى‏زنيد، اين طور خودمانى نباشد كه گويى يكى از افراد خودتان را صدا مى‏زنيد، بلكه احترام خاصى بايد رعايت شود. (صفارزاده)

نقد و بررسى:

از بين ترجمه‏هاى ياد شده، ترجمه‏هاى آقايان: مكارم، خرمشاهى، كرمى و صفارزاده، در ترجمه عبارت «بعض... بعض» موفق‏تر است. افزون بر نكته ياد شده، در ترجمه‏هاى مذكور، نكات مهم ديگرى نيز وجود دارد كه لازم است بدان‏ها اشاره شود:
الف- براى آيه مورد بحث، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران ارائه شده است كه مترجم بايد با توجه به تفسير مورد تأييد مورد تأييد خويش، ترجمه را به روشنى ارائه كند؛ ولى چهار ترجمه اول (فولادوند، مكارم، خرمشاهى و كرمى) كژتاب است؛ يعنى به روشنى مشخص نيست كه پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را صدا مى‏زند يا مردم او را؟ يعنى بر اساس اين ترجمه، هر دو تفسير ممكن است به ذهن خواننده برسد. ترجمه آزاد خانم صفارزاده - در اين مورد - روشن‏ترين ترجمه و ترجمه آية اللَّه مشكينى با عبارتى توضيحى، از دام كژتابى رهيده است.
ب - ترجمه «لا تجعلوا» با تفسير اول (پيامبر دعوت كند) به «نگيريد»، «مشماريد»، «نپنداريد» و مانند آن‏ها از ترجمه آن به «قرار ندهيد» مناسب‏تر و زنجيره همنشينى برقرار است،(40) و ترجمه آن به «قرار ندهيد» بر اساس تفسير دوم (مردم پيامبرصلى الله عليه وآله را ندا دهند) اشكالى ندارد.
ج - عبارت «بعض... بعض» گاه با حروف «مِن»، «ل»، «الى» و «على» آمده است (يكديگر، با يكديگر، براى هم يا براى يكديگر، از يكديگر، بر يكديگر و...)
«... بعضكم بعضاً»(41)؛ «.. بعضهم لبعض...»؛(42) «...بعضها من بعض...»(43)؛ «... بعضه على بعض...»(44)؛ «بعضهم الى بعض...»(45)
2. «ما ادريك»: عبارت «ما ادريك» و «ما يدريك» بيش از پانزده بار در قرآن به كار رفته است. اين عبارت قرآنى را به دو گونه مى‏توان ترجمه كرد؛ براى مثال آيه «و ما ادريك ما ليلة القدر» را مى‏توان به شكل‏هاى زير ترجمه كرد:
- و چه آگاه كرد تو را چيست شب قدر؟! (لفظ به لفظ)
- و از شب قدر چه آگاهت كرد. (تحت اللفظى، فولادوند)
- و تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟! (معنايى، مكارم)
در بين ترجمه‏هاى ياد شده، ترجمه با واحد گروه مناسب است؛ زيرا «ما ادريك» اصطلاحى است براى بيان عظمت و دوررس بودن از فهم مخاطب و اين مطلبى است كه لغت شناسان و قرآن پژوهان بدان تصريح كرده‏اند.(46)


پی نوشت‌ها:

1 - تفسير و مفسران، ص 115.
2 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 20 به نقل از
M.L. larson; meaning-Based Translation: A Guide ot cross - Language Equivalence; university press of American, Inc, 1984. p.15.
3 - ر.ك: تفسير مفسران، ج 1، ص 113 و 114.
4 - همان، ص 114.
5 - همان، ص 115.
6 - قرآن ناطق، ص 246.
7 - قرآن ناطق، ص 230 و 231.
8 - ترجمه ارتباطى خواننده محور است و ترجمه روان را كه با خواننده ارتباطى استوار برقرار مى‏كند بر ترجمه معنايى كه از زبان مبدأ فاصله چندانى نمى‏گيرد و به ديگر سخن بوى ترجمه مى‏دهد، ترجيح مى‏دهد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: درباره‏ى ترجمه، ص 53-50.
9 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 1، به نقل از:
P. NewMark: A Textbook of Translation; U.K. PrenTice Hall.a First edition, 1988, PP. 46-49.
10 - قرآن ناطق، ص 255 251 249.
11 - قرآن ناطق، 241-233.
12 - ترجمه ابوالقاسم پاينده، يادداشت مترجم؛ قرآن ناطق، ص 239.
13 - مشكلات ساختارى ترجمه‏هاى قرآن كريم، ص 22.
14 - منظور از تعادل ترجمه، همسانى تأثير متن مبدأ و متن مقصد بر خوانندگان است.
15 - به باور برخى محققان، درصد اين نوع ترجمه در ترجمه‏هاى ياد شده، بين 70 تا 90% است. (ر.ك: همان، ص 23-22).
16 - سوره ص، 43.
17 - ر. ك: قرآن ناطق، ص 241 و 242؛ ترجمه آية اللَّه مكارم شيرازى، يادداشت مترجم؛ تفسير و مفسران، ج 1،
ص 113.
18 - قرآن ناطق، ص 247؛ به نقل از نسخه بادليان، نوشته به سال 947 ه.
19 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25، به نقل از:
P. newmark: A Textbook of Translation; Ibid; p.64.
20 - تفسير نمونه، ج 24، ص 46.
21 - بر بال قلم، ص 299 و 300.
22 - تفسير و مفسران، ج 1، ص 114.
23 - قرآن ناطق، ص 263-261.
24 - ارزش گزارى نوع ترجمه نسبى است و به مخاطب و موضوع متن مورد ترجمه بستگى دارد.
25 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 28.
26 - تفسير و مفسران، ص 115.
27 - قرآن ناطق، ص 267.
28 - ترجمه مهدى الهى قمشه‏اى، ويرايش حسين استاد ولى.
29 - درباره ترجمه، مقاله «مسائل ترجمه»، ابوالحسن نجفى، ص 14-13.
30 - البته به شرطى كه اين و را از نظر معنا يكسان تلقى كنيم.
31 - ممتحنه /12.
32 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25.
33 - همان، ص 26.
34 - همان، ص 28.
35 - قرآن كريم به زبان معيار عرب جاهلى، نازل شده است: «ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه» (ابراهيم، 4) و «تلك آيات الكتاب المبين» (يوسف، 1) و...؛ بنابراين، ترجمه آن هم بايد به زبان معيار باشد؛ ولى زبان معيار نيز ميتواند زيبا يا نا زيبا باشد. قرآن نهايت زيبايى را در زبان معيار به كار گرفته است؛ از بيان شاعرانه، نمك سجع و فاصله و وزن و... ولى هيچ يك نثر قرآن را از معيار خارج نكرده است. بين نثر معيار با سبك تفاوت است. قرآن سبكى نو و بديع دارد كه تا آن زمان سابقه نداشت، ولى زبان آن معيار بود؛ يعنى مخاطبان آن، آن را مى‏فهميدند و به راحتى با آن انس مى‏گرفتند. آقاى خرمشاهى در رد نظريه آقاى هوشنگ گلشيرى كه در نقد خود بر ترجمه آقاى خرمشاهى، زبان معيار را نامناسب دانسته و پيشنهادهايى داده به بيان اجمالى از زبان معيار پرداخته است. (بينات، شماره 12، ص 63-56).
36 - ر.ك: احمد سميعى، نگارش و ويرايش، ص 52-48.
37 - سيرى بى سلوك، ص 554.
38 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 143-140؛ مقدمات زبان‏شناسى، ص 140-131.
39 - مبانى ترجمه، ص 74 و 75.
40 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 144 و 145.
41 - ر. ك: همان، ص 151.
42 - نور، 63.
43 - اسراء، 88.
44 - آل عمران، 34.
45 - انفال /37.
46 - بقره، 76.
47 - اقرب الموارد: «و ما ادريك و ما يُدريك» اى: ما تدرى...» ر.ك: كلمه «درأه»؛ قاموس قرآن، ماده «درى» آقاى دكتر على محمد مؤذَّنى در مجله ميراث جاويدان (شماره 18، تابستان 1376)؛ مقاله‏اى با عنوان (ما ادريك) در قرآن مجيد» ارائه كرده است كه مراجعه به آن در اين باره مفيد است.
منابع و مآخذ
- اقرب الموارد فى فُصَح العربية الشوارد، سعيد الخورى الشرتونى اللبنانى، دارالاسوة للطباعة و النشر، ط الاولى، 1374 ش.
- القرآن الكريم، ترجمه جلال الدين فارسى، انجام كتاب، چ اول، تهران، 1369 ش.
- القرآن كريم، ترجمه على مشكينى، الهادى، چ اول، قم، 1380 ش.
- القرآن كريم، ترجمه مهدى الهى قمشه‏اى، ويرايش حسين استاد ولى، دارالكتب الاسلامية، ج اول، تهران، 1377 ش.
- القرآن كريم، سيد جلال الدين مجتبوى، انتشارات حكمت، ج اول، تهران 1371 ش.
- القرآن كريم، محمود ياسرى، انتشارات اسلامية، ج اول، تهران 1372 ش.
- بر بال قلم (چهل درس در قلمرو ادبيات پارسى و آيين نگارش)، سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)، انتشارات ظفر، ج دوم، قم، 1380 ش.
- بينات (فصلنامه مؤسسه معارف اسلامى امام رضاعليه السلام)، شماره 12، زمستان 1375، مقاله «نثر معيار در ترجمه قرآن كريم»، بهاء الدين خرمشاهى.
- ترجمه تفسير مجمع البيان، ابوعلى طبرسى، ترجمه آيات، تحقيق و نگارش: على كرمى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، تهران 1380 ش.
- تفسير نمونه، آية اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، دارالكتب الاسلامية، ج 30، تهران، 1380 ش.
- تفسير و مفسران، ج 1، محمد هادى معرفت، ترجمه على خياط، مؤسسه فرهنگى التمهيد، ج اول، قم 1380 ش.
- جواهر القرآن، محمد غزالى يا ابوحفض نجم الدين عمر، به كوشش سيد حسين خديوجم، بنياد علوم اسلامى، تهران، 1360، به نقل از: درباره قرآن (برگزيده مقاله‏هاى نشر دانش 3) زير نظر نصراللَّه پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى تهران، 1365.
- درباره ترجمه (برگزيده مقاله‏هاى نشر دانش (3))، زير نظر نصراللَّه پور جوادى، انتشارات مركز نشر دانشگاهى، ج دوم، تهران، 1366 ش.
- در خاطره شط، بهاء الدين خرمشاهى، سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1376 ش.
- دستور زبان فارسى (1)، تقى وحيديان كاميار با همكارى غلامرضا عمرانى، سمت ج سوم، تهران، 1381.
- ساخت زبان فارسى، احمد ابو محبوب، نشر ميترا، ج دوم، تهران، 1381 ش.
- سير بى سلوك، بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات معين، ج اول، تهران، 1370 ش.
- قاموس قرآن، سيد على اكبر قُرَشى، درالكتب الاسلامية، چاپ هفتم، تهران، 1375 ش.
- قرآن حكيم، ترجمه طاهره صفارزاده، مؤسسه فرهنگى جهان رايانه كوثر، ج دوم، تهران، 1380 ش.
- قرآن كريم، ترجمه ابوالفتوح رازى، به كوشش محمد مهيار، مطبوعات دينى، ج اول، قم، 1380 ش.
- قرآن كريم، توضيحات و واژه نامه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات جامى و نيلوفر، ج اول، تهران، 1374 ش.
جمعه 24 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تفاسير بلاغي و اعجاز قرآن

عيسي جي . بولاتا
ترجمه: حسين فروزانفر

علت تأثير شگرف قرآن در مخاطبان اوليه اش را بايد در متن اين كتاب مقدس جست وجو كرد. البته درست است كه ارزيابى هر سخن دانش هاى خاص خود را دارد كه معاصران پيامبر(ص) از آن بى بهره بودند، ولى درعوض توان ذاتى درك عظمت بيانى قرآن را داشتند، و اين همان چيزى بود كه به طور انكارناپذيرى ايشان را به ستايش و خضوع در مقابل قرآن وا مى داشت.
از سوى ديگر مشركان هم به موجب همين انكارناپذيرى به جاى پرداختن به خود قرآن و ايراد هر گونه نقص يا نقضى به آن، سعى داشتند كه آن را بى ارتباط با مبدأ غيربشرى جلوه داده و آورنده اش را به بى پايگى ادعاى نبوت، منتسب سازند. اينان از آن رو به چنين ادعاهايى تمسك مى جستند كه نمى توانستند اثر ژرف و روزافزون قرآن را در اعماق جان تازه مسلمانانى كه قهرمانانه در برابر آزارها و تهديدها مقاومت مى كردند انكار و كتمان نمايند، و از سوى ديگر هرگونه ارتباطى بين قرآن و يك مبدأ آسمانى را پايان حيات فكرى خود دانسته، ناگزير وانمود مى كردند كه اين قرآن چيزى جز سحر، اما سحرى مؤثر نيست كه گوينده اش فـردى عـادى از جمع مـاست.1
و آن گاه كه مى خواستند ادعاى خود را با استدلال، موجه جلو دهند مى گفتند ببينيد! آهنگ كلمات و سجع بيان قرآن چه اندازه با سخن شعرا و كاهنان مشابهت دارد. اينان علاوه بر اين بهتان كه به حوزه سبك قرآن وارد مى آوردند، سعى در نازل معرفى كردن منبع آن نيز داشتند كه البته اين هر دو اتهام، داراى يك هدف بود، زيرا به اين ترتيب صحت اين پيام كه به گفته آورنده اش نه از او بلكه ازخدا بود، به اين دليل زير سؤال مى رفت كه در عرف عرب آن روزگار، شيطان و بت (صنم) نيز منبع الهام بودند (شياطين به شاعران، و اصنام به كاهنان وحى مى كردند) و چون كلامى با برانگيزندگى قرآن، از ارتباط داشتن با الله، جدا مى شد، ناگزير به آن دو منبع ديگر مى گراييد و گوينده اش به دليل ارتباط ادعايى با جن، مجنونى خوانده مى شد كه سخنش ارزش آن را ندارد كه به خاطر آن خدايان سنتى قبيله متروك شوند.
اما از همه بدتر، اين بود كه اين وحى كه حتى براى خود پيامبر هم تازگى داشت، از سوى معاندان به اختلاق و كذب، منتسب شد2 و حتى گفته شد كه در اين سخن، ديگران نيز به او كمك كرده اند3 و گفتند اين حرف ها اضغاث احلام است، حتى بعدها، زمانى كه پيام محمد(ص) در جان هاى بيشترى ريشه دوانيد، متن قرآن، به ويژه بخش هاى داستانى و آموزنده آن را اساطيرى خواندند كه سينه به سينه به او رسيده و از زبان او بازگو مى شود.4
قرآن در مقابل اين حجم گسترده اتهامات،بى تفاوت نيست. از سويى ادعاى معاندان را رد كرده و از طرف ديگر پيوسته بر وحيانى بودن آن پاى فشرده، بر آن تحدى مى كند و با صراحت اعلام مى دارد كه او نه شاعر است و نه مجنون و نه كاهن.5 و سخن پيامبر را يكسره وحى مى داند.6 و هشدارى است كه بايد خواند:
(و ما علّمناه الشعر و ماينبغى له إن هو الاّ ذكر و قرآن مبين)
ييكى از واكنش هاى قاطع قرآن در رويارويى با افتراهاى مشركان، دعوت آنان به آوردن همانند قرآن است. اين روش كه تحدى نام دارد از مشركان مى خواهد با مددجستن از همه خلائق، نظير قرآن را بياورند. به مناسبت ديگرى، حتى از اين هم مى گذرد و به كمتر از آن تحدى مى نمايد.7 اما قرآن با سخنى بسيار استوار اعلام مى كند كه اگر انس و جن دست به دست هم بدهند قادر به چنين عملى نخواهند بود، و در جاى ديگر باز هم به صراحت بيان مى دارد كه مخالفان شكاكش، هيچ گاه به آوردن حتى يك سوره شبيه به سوره هاى قرآن نائل نخواهند آمد:
(فان لم تفعلوا و لن تفعلوا…) بقره/24
اين واقعيت كه مقابله با قرآن در پاسخ به تحدى، هيچ گاه موفق نبود و بليغان و اديبان بزرگ در زمان حيات حضرت و پس از آن نتوانستند در مقابل اين كتاب، عرض اندام كنند،8 به متفكران مسلمان آموخت كه بايد اين سند الهى نبوت را به ديده ديگرى نگريست.

سير تاريخى بررسى اعجاز قرآن

از پيشگامان اين نگرش نو در تاريخ اسلام، مى توان از جاحظ (م 255) نام برد. اين دانشمند معتزلى در (حجج النبوة) خويش مى نويسد:
(اعراب مشرك كه در ميان شان خدايان فصاحت و بلاغت بودند نتوانستند ازمعركه معارضه با قرآن پيروز به درآيند، و اين در حالى بود كه انگيزه قدرتمندى به نام دفاع ازحميت و غرور قبائلى نيز در بين آنان موج مى زد و آنان را به مقابله با آيين تازه فرا مى خواند، به ويژه آن كه مقابله لفظى با كتاب اين دين، براى شان به مراتب آسان تر از درگيرى نظامى با پيروان از جان گذشته آن بود.)9
تا اوائل قرن سوم هجرى اصطلاح تحدى با اعجاز توأم بود، ولى در اواخر اين قرن، اصطلاح فنى ترى به نام تقليد ناپذيرى معجزه گون قرآن بر زبان قرآن پژوهان جارى گشت. به موجب نفوذ كلمه متفكرانى چون جاحظ كه بر شيوايى قرآن تأكيد داشتند، واژه اعجاز، تداعى گر سبك گفتارى عالى و بى بديل گشت كه از بشر هرگز مانند آن نتوان تراويد.
اما در مقابل جمعى را نيز گمان بر اين بود كه ايده اعجاز را نبايد با تنگ نظرى در مورد برترى مطلق آن در سبك دانست. نظّام معتزلى (م 232) با طرح اين موضوع كه صرفه نام داشت، باب تازه اى را در اين فصل گشود; به اعتقاد وى، اعراب توانمند بليغ كه استعداد و دانش كافى را دارند تنها به وسيله دستى از غيب از صحنه چنين رويارويى با كلام الهى دور مى مانند، و اگر اين قدرت قاهره مانع شان نشود هر آينه قادر به مقابله و آوردن سخنى مانند قرآن خواهند بود.
اين برداشت نظام از اعجاز كه به وضوح با ديدگاه تقليدناپذيرى در تعارض بود، تنها حاميانى معدود از بين عالمان آن سده و دوران هاى متأخر برانگيخت كه هشام الفواتى، عباد بن سليمان از قرن سوم و رمانى از قرن چهارم از آن جمله اند. اين عده بر خلاف عامه علما به تأييد صرفه پرداختند كه بالطبع با مخالفت آنان نيز روبه رو شد، و تفوق ذاتى قرآن همچنان به عنوان نورى كه از ظاهر و باطنش هويداست، به همراه ديگر ويژگى هاى آن، چون اخبار از حوادث گذشته و پيش گويى هاى بهت آور و بيان رويدادهاى معاد و معارف توحيدى و عرضه حقايق مربوط به عالم و انسان و اجتماع و روح، و خلاصه تمام آنچه كه ماوراى دانش بشر به شمار مى رفت، از اجزاى تشكيل دهنده اعجاز باقى ماند.
ايده اعجاز از قرن سوم (نهم ميلادى) در ادبيات قرآنى آشكارتر مى شود. ازاين تاريخ به بعد بود كه اعجاز قرآن به عنوان سند رسالت مقبوليت عام يافت، اما اين دانشمندان مسلمان بودند كه به اين موضوع شكل علمى داده و آن را به طور مستقل و يا در لا بلاى آثار عظيمى گنجانيده و به جهان دانش عرضه كردند.
در سال 1933، پژوهشگرى به نام عبدالعليم، به بررسى تمامى آثار نگاشته شده در اين زمينه پرداخت و آن را به صورت يك دكترين اسلامى درآورد.
سپس در سال 1950، نعيم الحمصى اين فكر را از آغازين نقطه آن تا آنجا كه به صورت يك تز اعتقادى درآمد همراه با اقوال و نظرات منشعب از آن مورد تدقيق قرار داد و اخلاف خود را از ثمرات بررسى هايش بهره مند ساخت.
عبدالكريم خطيب از دانشمندان عصر حاضر است كه حاصل پژوهش هاى ارزنده او در قالب كتابى به نام اعجاز قرآن در سال 1964 منتشر شد. جلد نخست كتاب او سراسر، تجزيه و تحليل كاوش هاى پيشينيان است، ولى در جلد دوم از منظر يك نقاد و اهل فن به آنچه كه در جلد اول به عنوان مقدمه قيد شده ، مى نگرد و به اظهار نظر مى پردازد.
در خصوص اعجاز و ريشه ها و بررسى هاى انجام يافته در آن، امكان استقصا در يك چنين گفتار محدودى وجود ندارد، اما عرضه برخى از زوايا و نكاتى كه گاه كمتر به گوش خورده، كارى است شدنى كه اينك به آن مى پردازيم.10
اكنون نوبت رمانى و اثر قرآنى او يعنى (النكت فى اعجاز القرآن) است. اين كتاب از اولين پژوهش هايى است كه در مورد اعجاز صورت گرفته و با اين نام عنوان يافته است. اين عالم معتزلى قرآن را مقوله اى جدا از ساير كتب آسمانى و بشرى دانسته و همواره بر اين نكته پاى مى فشارد. رمانى اعجاز قرآن را داراى ويژگى هايى به اين شرح مى داند:11
1) انصراف ادباى مشهور عرب از معارضه با آن ، با همه انگيزه اى كه داشتند.
2) تحدى و به مبارزه فراخوانى عام قرآن.
3) منع الهى كسانى كه در انديشه تقليد برآيند (صرفه).
4) بلاغت يا اثرگذارى زيبايى شناسانه.
5) پيش گويى درست قرآن از رويدادهاى آينده.
6) نوآورى در نوع ادبى.
7) تشابه با ديگر معجزات.
از بين اين موارد هفتگانه، موضوع بلاغت قرآن به تفصيل مورد بررسى رمانى قرار گرفته است. از ديدگاه او اين مصطلح به معناى ابلاغ معنى در بهترين قالب لفظى است كه داراى ويژگى هايى چون ايجاز، تشبيه، استعاره، هارمونى و فاصله باشد.
او با بررسى تك تك موارد يادشده و ذكر شواهدى در قرآن براى هر كدام، تأكيد مى كند كه قرآن در قله فصاحت و بلاغت است و گفتار بشر در مرتبه نازل تر آن.
خطابى متوفاى 388 نيز كه يك معاصر سنى مذهب است، ايده صرفه را در (بيان الاعجاز القرآن) خود نفى مى كند و مى گويد، پيام قاطعانه قرآن مبنى بر ناتوانى جن و انس در عرصه اين هماوردى12 خود دليل خوبى است بر اينكه صرفه توجيهى نادرست است و عنقاى قرآن بسيار بلند پروازتر از آن است كه دست بشر خاكى به آن برسد. در حالى كه مطابق فكر صرفه اگر قدرت خارجى آنها را بازندارد، توانايى ذاتى شان زاينده نظير قرآن خواهد بود.
از ديگر انديشه هاى خطابى درباره اعجاز قرآن آن است كه بر خلاف نظر عده اى خبر دادن از آينده در حيطه اعجاز نمى گنجد، زيرا قرآن سراسر اعجاز است، ولى هر جزئى از آن خبرى از آينده ندارد و نيز به اين دليل كه تحدى قرآنى بر آوردن سوره اى مثل قرآن از سوى منكران است، بدون آن كه موضوع در آن مشخص شده باشد. او بى همتايى قرآن در عرصه بلاغت را به عنوان بخشى از اعجاز مى پذيرد، اما مى خواهد در اين رابطه ويژگى خاصى را به اثبات برساند كه او را از اسلافش نمودار سازد. براى اين منظور، به ساختمان سخن مى پردازد و مى گويد هر گفتار از لغات داراى بار معنايى، ايده هاى پنهان در آنها و ساختارى كه هر دو را حفظ مى كند تشكيل يافته است و نتيجه مى گيرد كه بشر را از آن رو ياراى هماوردى با قرآن نيست كه به تمام زواياى لغت و جوانب آن و نيز انديشه ها و افكار و ساختارهاى گوناگون احاطه ندارد، به علاوه قرآن از چنان درجه اى از فصاحت و بلاغت برخوردار است و آن معانى بلند در آن چنان قالب رصينى ريخته كه بديع تر از آن و يا حتى مثل آن نيز تصور نمى شود، تا چه رسد كه كسى بخواهد نظير اين مائده عظيم آسمانى را در شورستان هاى زمين جست وجو كند.
خطابى با ذكر تأثيرات بلاغى قرآن بر اين واقعيت پاى مى فشارد كه در پيدايش آنها علاوه بر حسن انتخاب واژگان، ترتيب و چينش آنها نيز مؤثر است و هرگونه تغيير در كلمات يا نظم آنها علاوه بر اخلال معنوى به زيبايى آن هم لطمه مى زند. او با تجزيه و تحليل دقيق آيات و سوره ها، رشته اى از گوهرهاى درخشان ادبى را به نمايش مى گذارد، آن چنان كه زيبايى آن كه از لايه هاى لفظى و كلامى گذر كرده و از متن آن جوشيده، تأثيرات روان شناختى انكارناپذيرى دارد كه برخلاف پندار رمانى تنها از راه تصويرپردازى نيست، بلكه قرآن با كليت خود قرآن است، و مى گويد در اين راستا نبايد بعدى را منظور كرد و ابعادى را ناديده گذاشت.
باقلانى (م 403) متكلم اشعرى و صاحب يكى از قديمى ترين آثار در اين زمينه است. او در يادگار قرآنى اش به نام (اعجاز القرآن)13 اعجاز را تنها در عرصه بلاغت و سبك نمى داند، بلكه اِخبار قرآن از آينده و رويدادهاى مهم گذشته از زمان آدم(ع) تا پيامبر حضرت رسول(ص) را دو جنبه اصلى اعجاز مى داند و در خصوص وجه دوم مى گويد:
(در اينكه پيامبر(ص) امى بوده و نسبت به محتواى كتاب هاى ديگر بى اطلاع، وجه مهمى از اعجاز نهفته كه در كنار سبك بديع و تأليف شگفت انگيزش كه آن هم وجهى ديگر است، والايى بيانى قرآن رخ مى دهد كه در جاى جاى آن و در تمام موضوعاتى كه مطرح مى كند سارى وجارى است.)
به گفته باقلانى اين ويژگى، خاص قرآن است به گونه اى كه در ممتازترين آثار ادبى بشر، اين تقارن زيبا در لفظ و معنى، اين چنين كامل نيست. او براى به تصوير كشيدن نوآورى سبكى قرآن، به نقل چند خطبه و نامه پيامبر(ص) و صحابى ايشان پرداخته و ذوق خوانندگان خود را در مقايسه به قضاوت مى نشاند، همچنين از ميان شاهكارى بزرگ ادبى، معلقات امرؤالقيس و قصيده لاميه بحترى را عنوان نموده و به ذكر معايب و كاستى هاى آنها مى پردازد و با مطالعه و مقايسه دقيق آنها با مستواى قرآنى، بى مانندى اين كتاب آسمانى را كه از ديدگاه او تنها متكى به جنبه لفظى نيست نتيجه گرفته و بر اين نكته انگشت مى گذارد كه صناعات ادبى را گرچه با دشوارى فراوان مى توان آموخت، اما معجزه آموختنى نيست و نمى توان با سعى و تلاش چيزى را عرضه كرد كه رنگ انحصار داشته باشد، حال آن كه مى بينيم قرآن گونه اى از كلام بسيار متعالى و غيرقابل تقليد است و اين خميره درونى در سراسر اين كتاب به شكلى متقارن، تجلى يافته است.
قاضى عبدالجبار معتزلى (متوفاى 415 هـ) نيز بر برترى سبك قرآن به عنوان سازه داخلى اعجاز تأكيد مى كند و مى گويد: اين گونه سخن گفتن براى اعراب آن روز و امروز غيرقابل تقليد بوده و هست. او در مجلد شانزدهم كتاب جامع خود به نام (المغنى فى ابواب التوحيد و العدل) فصاحت را مساوق شيوايى لفظ و والايى معنى دانسته كه لزوماً در گرو نوع ادبى خاصى نيست و درجات آن به انتخاب لغات و چينش آنها بسته است كه بايد ترتيبى موافق قواعد لغوى داشته و در نفوس مخاطبان، داراى وقعى بسزا باشد. او از اهميت محتوا در برابر قالب نمى كاهد، اما در عين حال تأكيدش بر آن است كه فصاحت، خود موجب برترى معنوى است و اين دو حوزه (لفظ و معنى) مستقل از يكديگر نيستند. توجه به اين ربط ظريف گرچه سابقه در آثارى از پيشينيان نيز دارد كه در مورد جاحظ فقط يادى ازآن بر جاى مانده است،14 اما اين عبدالقاهر جرجانى (م 470) بود كه براى نخستين بار آن را با عنوان (نظم قرآن)، استادانه و در قالب كتاب ارجمندى به نام (اسرار البلاغة) به عرصه قرآن پژوهى عرضه كرد.
به اعتقاد اين متكلم اشعرى، لغات به تنهايى هيچ تفوقى بر يكديگر ندارند و افكار و ايده ها نيز بدون واژگان، تعينى نمى يابند و از اين رو نمى توان آنها را جداگانه مورد قضاوت قرار داد. نام سبك خاصى كه با انتخاب و تنظيم لغات، معانى را افاده مى كند نظم است، و لغاتى كه به طريق خاصى در كنار يكديگر چيده شده اند، معانى مختلفى را مى رسانند. از اين رو بهترين سبك آن است كه بهترين ساختار ممكن را براى معانى مقصود داشته باشد و اين مقصود از راه انتخاب رساترين واژگان و بهترين چينش ها حاصل مى شود.
به اعتقاد جرجانى، قرآن از بهترين نظم بهره برده است، نظمى كه وقتى اعراب آن را شنيدند، پى بردند كه قادر به هماوردى با آن نيستند و در بازشناسى قرآن از غيرقرآن به دليل ظرافت فوق العاده اى كه بين سبك هاى عالى است، تنها افرادى كه داراى ذوق و سليقه احساسى و پشتوانه تجربه هاى زيباشناختى و دانش ادبى بودند مى توانستند به اين تمايز، نائل شوند.
جرجانى را مى توان از نخستين نويسندگانى دانست كه با حوصله تمام به تجزيه و تحليل نظم پرداخته و تئورى معنى شناسى را عرضه كرد.15 به دنبال او، ديگران با استفاده از روش هاى بهتر سازماندهى كردن مطالب، آثار ديگرى را پديد آوردند كه از آن جمله مى توان به آثار فخرالدين رازى (م 606) و سكاكى(م 626) اشاره كرد. اما در عوض، بسيارى از لغويان نيز تنها به پرداختن قواعد خشك عربى روى آوردند و ادب عرب را در آن قالب ها فرو بردند.16
به هرحال در مورد تفاسير بلاغى قرآن هيچ كتابى دراين علم رو به توسعه كه به فهم متون مقدس و روشن كردن موضوع اعجاز كمك كند و جنبه هاى زيباشناختى و تقليد ناپذيرى آن را بنماياند، به پايه تفسير كشاف زمخشرى نمى رسد. اين دانشمند قرن ششم (م 538) به رغم سايه افكنى مشرب مختار فرعى او يعنى اعتزال بر سراسر كتاب تفسيرش، نزد مسلمانان ارجمند و درخور تأمل است، اما نه به آن دليل كه زمخشرى صاحب يك تفسير ادبى است كه مثال هايى از اشعار عرب براى نشان دادن شواهد نظم قرآن آورده است، چه اينكه جرجانى در اين جهت پيشوا بوده و اشعار بيشترى را در پروراندن نظريه نظم آورده است، بلكه به اين سبب كه زمخشرى، تفسيرى آيه به آيه از قرآن را نوشته كه گرچه مستند به شواهدى از شعر پيشين عرب است، اما اين خود كلام وحى است كه آن چنان بر ضمير تيزبين او مى نشيند كه حاصل آن، تأملات بديعى در سبك قرآن و در سطور كشاف است.
شيوه اين مفسر بزرگ در تحكيم پايه هاى نقادى اش، ارجاع به ديگر آيات قرآن است و در اين ميدان از ديگران پا را فراتر گذارده و در تجزيه و تحليل ادبى خود علاوه بر مفاد مورد نظر جرجانى در ساختمان كلام و معنى شناسى، عناصر ادبى ديگرى را كشف مى كند كه از ديد ديگران مخفى مانده است. نويسندگان و مفسران متأخر قرون وسطى به زحمت توانسته اند چيز تازه اى بر اعجاز بيفزايند. تحول عمده در اين زمينه، تقسيم علم بلاغت به سه شاخه يعنى معانى، بيان و بديع است كه انسان با مطالعه آنها، به مطالب غامض و بحث هاى بى ثمرى بر مى خورد كه تقريباً از متون ادبى و اهداف زيبايى شناسانه آن جداست، اين علوم در طول چندين قرنى كه از پيدايش شان مى گذرد، هيچ برداشت جالب توجهى از كلام خدا به دست نياوردند.

اعجاز قرآن در پژوهش هاى معاصران

تحولات و آثار قرآنى قرن بيستم را با نگرش هاى محمد عبده (م 1905) شروع مى كنيم. عبده17 منطقى و عقلانى و با صراحت تمام عقايدش را بيان كرد و در مورد سخن ما نيز در (رسالات التوحيد) ش، فصلى موجز را به اين موضوع اختصاص داد. او با حذف تجزيه و تحليل هاى دقيق نحوى و بلاغى، به خود قرآن به عنوان سند اعجاز، تقليد ناپذيرى و نشانه رسالت حضرت نبى اكرم(ص) تكيه كرد. عبده را اعتقاد بر آن بود كه هيچ شباهتى ميان قرآن و سخن اعراب، در بين نيست.
از سوى ديگر مصطفى صادق الرافعى (م 1937) را ملاحظه مى كنيم18 كه يك جلد كامل ازكتابش را كه (اعجاز القرآن و البلاغة النبوية) نام دارد، به موضوع اعجاز اختصاص داده است. در اين كتاب، او اعجاز را تركيبى از دو جزء مى داند; 1. عدم توانايى و ظرفيت ذاتى بشر براى خلق چنين معجزه اى 2. تداوم آن در طول قرن ها.
او بارها چرايى مانند ناپذيرى قرآن را به گونه اى كه سرآمدان فصاحت و بلاغت فهميدند از عهده معارضه اش بر نمى آيند، داشتن جايگاهى غيرقابل تصور از فصاحت و تأثيرات روان شناسانه مى داند و براى اداى اين نظر، ابتدا به مقوله نظم از طريق سه سازه اساسى زبان شناختى آن مى پردازد و ضمن يادكردى از حروف، كلمات و آواهاى آن دو و نيز جملات و كلمات قرآنى به نتيجه مورد اشاره مى رسد و ثابت مى كند كه ناظم اين هر سه، بايد داراى كمالى فوق بشرى بوده باشد.
با وجود آن كه هنوز بيشتر تفاسيرى كه بر قرآن نوشته مى شود، رنگ و لعاب سنتى خود را حفظ كرده اند، تعداد انگشت شمارى به بازنگرى اين حيطه و آن گاه ابراز نكات ديگرى پرداخته اند. از جمله مسائلى كه در قلمرو نگرش هاى جديد قرار گرفته، رهيافت هايى نيز به موضوع اعجاز است.
در اينجا بنا نيست كه از تفاسير به اصطلاح علمى كه در آنها اصول علمى و كشفيات امروزى با قرآن تطبيق داده مى شود و چنين گفته مى شود كه تمام علوم، منشأ قرآنى دارند، نام برده و از آنها سخن بگوييم. حتى بنا به تحقيقات كامپيوترى رشاد خليفه قرآن بسيار فراتر از علوم جديد است. اين تحقيقات به اين باور انجاميد كه يك سيستم رياضى بر مبناى عدد 19 در سراسر قرآن جارى است كه به گفته رشاد خليفه مدركى است بر جنبه ديگرى از اعجاز اين كتاب مقدس كه قرن ها به صورت يك راز، نامكشوف مانده است.19 آنچه كه منظور اصلى اين مقال است پرداختن به نقطه نظرات كسانى است كه اصول ادبى عربى را در تمييز هنرى قرآن، كافى نمى دانند و حداكثر برايند اين اصول پيشينى را پرداختن به صرف و نحو، آن هم در حد يك جمله مى دانند.
عبدالمتعال صعيدى در كتاب خود به نام (النظم الفنى فى القرآن) سعى مى كند كه به كل قرآن به چشم يك واحد بنگرد. مبناى اصلى او در اين كتاب، سنت كهن موجود در اين زمينه يعنى ترتيب زمانى نزول سوره هاى قرآن است و بر مبناى پاره اى از مفاهيم در علم تناسب آيات به خصوص نظرات برهان الدين بقاعى (م 885) دركتاب نظم الدرر فى تناسب الآى و السور، استوار است. در اين كتاب، كوشش صعيدى آن است كه نشان دهد هر سوره يك واحد منسجم است كه گرد يك ايده اصلى مى گردد، به اين ترتيب كه مقدمه اى دارد، سپس اصل مطلب به تفصيل، و سرانجام خاتمه اى. به علاوه او مى كوشد تا نشان دهد سوره ها در يك نظم تأليفى قرار دارند. اما نحوه نگرش او به اين تأليف، موضوعى و محتوايى است و هدفش آن است كه بگويد قرآن در سراسر آيات و سور داراى وحدت پيام و تداوم هارمونيك و موسيقايى است كه از طريق جلوه هاى گوناگون معنايى و ادبى آن قابل اثبات است، اما او به مطالعه جنبه هاى زيبايى شناختى اين واحد و آهنگ موزون و خاص آن علاقه اى ندارد، و همان گونه كه در خاتمه بيان مى كند، مى خواهد قرآن را ازحاشيه هاى آن كه كميّت هايِ جزء و حزب و ربع را معين مى كنند، تجريد ن
موده و بخش هايى را متناسب با پيام آن و در قالب ايده هاى مرتبط و ساختار كلى و منظم كلام، پديد آورد.20
در مقابل تلاش هاى صعيدى، سيد قطب (م 1966) را مى بينيم كه توجه خود را معطوف به بررسى جنبه هاى زيباى سبك قرآن مى كند. او در سال 1939 به طور موجز و در سال 1944، نظرات خويش را در كتاب معروف (التصوير الفنى فى القرآن) به گونه اى مبسوط بيان مى كند. وى در كتاب ديگرى كه با عنوان (مشاهد القيامة فى القرآن) نگاشته، با به كارگيرى اين رهيافت، قيامت را از ديدگاه قرآن به تصوير كشيده و تشريح مى كند.21
احساس نياز سيد قطب به نگرشى نوين به اعجاز قرآن، به وضوح هويداست. او مى كوشد كه در قرآن، خصلت هايى را بيابد كه با تمام آثار ادبى زيباى عرب، فرق و برآنها برترى داشته باشد. از ديدگاه او زمخشرى نيز به اين موضوع پى برده بود، اما فقط گاهى بارقه هايى ازآن را در خلال تفسير كشافش مى يابيم. سيد قطب معتقد است پيش از زمخشرى، جرجانى در اين راه توفيق داشته و اولين گام هاى اصولى را او برداشته است، ولى او هم با توقف در همان مراحل نخستين از پرداختن به محتوا و چينش حكيمانه الفاظ قرآنى باز ماند.22 قطب معتقد است كه عوامل زير بى ترديد در اعجاز قرآن نقش دارند:
1. دربرداشتن قوانين فرازمانى و فرامكانى
2. ارائه اطلاعات درباره رويدادهاى آينده
3. علومى در مورد خلقت جهان وانسان
كه البته از نظر وى براى بيان علت آن همه تأثير گذارى اش به نخستين تبليغ شوندگان، ناكافى مى نمايد. كسانى كه با تلاوت تنها چند سوره كوتاه، سر بر آستان عظمت خالقش مى ساييدند به يقين با هيچ يك از موارد سه گانه يادشده سر وكار نداشتند. پس اين چه رازى دارد؟
اين پرسش ذهن خلاق اين متفكر مصرى را براى يافتن پاسخى درخور، به جولان واداشته و در اين كاوش جدى به اين نتيجه مى رسد كه قرآن درست از آغازين لحظات نزول خود، آن چنان بيان مرموز و مؤثرى داشت كه قلب ها با شنيدن آن منقلب و ذهن ها مسخر مى گرديد. سيد قطب نام اين شيوه را تصوير فنى يا صورتگرى هنرى مى گذارد كه از ديگر صور اعجاز، متمايز است. به بيان خود او مواد منطقى تنها بخشى از قرآن است، ولى قسمت اعظم قرآن كريم يعنى بيش از سه چهارم آن، يك پوشش ظاهرى داشته و يك مميزه بارز و مستمر را عرضه مى كند. آن چيست؟ تصوير هنرى.23
از اين نظر، قرآن به معقولات، جامه محسوسات پوشانده تا از راه حواس آدمى دريافت و تلقى شوند. و آن چنان معجزه مى كند كه ظريف ترين حالات روانى و مخفى ترين طبايع انسانى به اين سبك بازگو شده و در مخاطب احساس واضحى را بر مى انگيزد. در اينجا انسان ها، به عنوان موجودات حقيقى و زنده نمايان شده و حالات روحى شان به تصوير كشيده مى شود. اين تصويرگرى قرآن تنها يك جلوه آرايى ظاهرى و سبكى نيست، بلكه يك متد استوار و با ويژگى فراگير است كه تنوع ها را با رنگ ها و حركات و آهنگ هاى گوناگون مى آميزد تا اينكه چشم و گوش و حس و خيال مخاطب را در خود غرق كند. در اين كتاب كريم، معنى و لفظ جدا از هم وجود ندارند و به دليل همين آميختگى است كه تصوير به وجود آمده تأثير و تمايز فوق العاده خود را به تحدى مى گذارد.
قطب در دو كتاب (التصوير الفنى) و (مشاهد القيامة) همواره آنچه را مى گويد به شواهدى از قرآن پيوند مى دهد و سپس به تجزيه و تحليل متون برگزيده اى كه مؤيد ديدگاهش مى باشند پرداخته و سرانجام در پايان تجزيه و تحليل هايش ترديدى باقى نمى گذارد كه نظريه تازه اى را در اعجاز ابراز كرده است.
ديگر محقق مشهورى كه در اينجا نام مى بريم، عبدالكريم خطيب يا صاحب كتاب (اعجاز قرآن) است كه آن را در دو مجلد به سال 1964 منتشر كرده است. در جلد دوم، خطيب، ايده اعجاز را به قول خودش با قراءت تازه اى كه خود مبدع آن است دنبال مى كند، اين قرآن پژوه، چهار جنبه اعجاز را به اين شرح بر مى شمرد:
1. قرآن با حقايقى مطلق كه به كل جهان مربوط مى شود و مذهبى است سر وكار دارد در اين كتاب مقدس حقايق مادى نيز براى بشر عرضه شده است.
2. لحن قرآن به جهت علوى كه دارد، متهورانه است. سخن گفتن قرآن، سخن گفتن كسى است كه هر چيز را مالك است و همه را تدبير مى كند، تقدير امور در دست اوست بدون اين كه چيزى بتواند مانع كار او شده و يا آن را به تأخير افكند.
3. سومين جنبه اعجاز به تعبير عبدالكريم خطيب، (حسن الاداء) است كه مرادف با نظم است، يعنى بهترين بيان معانى بلند. او مى گويد كه اين وجه اعجاز، همان است كه محققين در آن آثار توان سوزى را پديد آورده اند، زيرا تنها اين جنبه است كه به طرز بارزترى به قرآن اختصاص دارد.
4. چهارمين جنبه اعجاز قرآن، روحانيت آن است. قرآن شامل فرامين خداوند و تقديرات و خواسته هاى اوست و روحى است كه در قالب كلام دميده شده و به لباس الفاظ درآمده است.
اينها قضاياى قبل از تجربه و واقعياتى هستند كه بحث هاى فراوانى را مى طلبند.
اما عايشه عبدالرحمن را كه نام مستعارش، بنت الشاطى است،24 نبايد از ياد ببريم. اين دانشمند مسلمان كه از منظر ادبى به قرآن نگريسته و آثارى را پديد آورده است، تا جايى كه من مى دانم، اولين زنى است كه تفسيرى را با نام تفسير بيانى قرآن كريم سامان داده و آن را در سال 1962 و 1969 در قاهره به چاپ رساند. وى متعاقب آن نيز دو اثر ديگر قرآن منتشر نمود.
شيوه بنت الشاطى در اين آثار را مقتبس از استادش شيخ امين الخولى مى دانند، كه از نظر من انتساب درستى است. روش امين الخولى را مى توان از كتابش به نام: (مناهج التجديد فى النحو و البلاغة و التفسير) دريافت. با اينكه خولى هرگز تفسيرى بر قرآن عرضه ننمود و در عوض به چند مقاله بسنده كرد،25 اما قوياً حامى رهيافت موضوعى به تفسير بود. او تفسير لغوى را با اين استدلال مى پسنديد كه اين گونه بررسى، مبتنى بر سير واژگان و تطورات معنايى آنها در ميان اعراب است.26
به هر حال، عايشه عبدالرحمن با ديدگاه خاصى كه دارد، با انتساب اعجاز به چيزى غير از سبك قرآن مخالف است. او در كتاب اعجاز البيانى للقرآن و مسائل ابن ازرق (چاپ قاهره، 1981) با بيان سبك منحصر به فرد قرآن و خلاصه شدن آنچه كه اعجاز نام دارد در اين سبك، اعجاز را غيرقابل تعريف مى داند و با تواضع برخى از ملاحظات قيد شده در كتابش را به خود نسبت داده و با خطابى و جرجانى در اينكه نظم قرآن بسيار زيبا و فوق توان بشر است، موافقت كرده و چون آنان معتقد است كه جابجايى هر واژه اى از قرآن به زيبايى و معناى آسيب مى رساند، اما فراتر از ايشان رفته و مى گويد: نه تنها اين امر سبب نقصانى در موارد يادشده مى گردد كه مخل فهم و آن گونه برداشتى مى شود كه خداوند مراد نموده و از ما خواسته است. بنت الشاطى قائل به زيادت يا ابهام در قرآن نبوده وحتى حروف رمز آلودى كه مفسران، از راه هاى گوناگون كه شمار آنها بالغ بر 20 راه مى شود توضيح داده اند، براى او آغازگرهاى معنى دار سُوَر هستند كه اولاً به اين واقعيت كه قرآن مركب از اين كلمات و حروف است اشاره دارد و ثانياً براى نشان دادن وحيانى بودن و به مبارزه طلبيدن مخالفان همراه با
حمايت خدا از كتابش وضع شده است.27
بنت الشاطى با ذكر مواردى كه از سوى نحويان و مفسران با آنها برخورد زائده بودن شده است، نشان مى دهد كه اين به اصطلاح زوائد، نه تنها جنبه تأكيدى دارند، بلكه تنها در ساختار كلامى خاصى قرار دارند كه گوياى نكاتى ديگر است. به نظر او اداتى كه پاره اى از نحويان آنها را در قرآن، در حكم محذوف مى دانند، واقعاً اين گونه نيستند و چنانچه تدبر در آياتى مانند آيه 184 سوره بقره نشان مى دهد، كاملاً معنى دار بوده و در جاى خود لازمند. آيه يادشده كه خانم بنت الشاطى به آن اشاره مى كند مربوط به روزه ماه مبارك رمضان و در بيان تكليف افرادى است كه با روزه گرفتن دچار حرج مى شوند (على الذين يطيقونه). در اين مورد مفسران، يطيقونه را به لايطيقونه تفسير كرده و ضمير آن را به روزه راجع مى دانند، اما بنت الشاطى معتقد است كه در اين عبارت حرف نفى (لا) ضرورى نيست، چه اينكه اگر لازم بود، حتماً وجود مى داشت. بنا به برداشت او از اين كريمه، اشاره قرآن به كسانى است كه در هنگام روزه به قدرى متحمل سختى مى شوند كه طاقت شان تمام مى شود، يعنى كسانى كه بسيار بيمار و يا پير و سالخورده اند. به علاوه او به استناد ادله، كمال دقت و ظرافت ق
رآن را در بكارگيرى الفاظ، به اثبات رسانده و نشان مى دهد كه برداشتن هر واژه مترادف آن ، گرچه از همان ريشه باشد، تا چه اندازه نامأنوس و مخل به معنى است. بد نيست به اين مناسبت شواهد قرآنى را كه اين قرآن پژوه ذكر مى كند نشان دهيم:
آنَسَ در استعمال قرآنى همواره به معناى ديدن چيزى خوش آيند و لذت بخش است در حالى كه أبصَرَ به معناى ديدن به طور كلى است.
زوج همواره به معناى همسر در جايى كه زاد و ولد در كار باشد به كار مى رود، در حالى كه امرأ در جايى است كه آن زن، عقيم يا بيوه باشد.
مثال ديگر: إنس، هميشه به انسان اشاره دارد كه مخلوقى است داراى عشق و عاطفه و درمقابل جن، در حالى كه انسان در قرآن، به جبنه مسئوليت پذيرى و حامل امانت الهى بودن او اشاره دارد و به موجودى آزمايش شونده با خير و شر، دلالت مى كند.
عايشه عبدالرحمن به مطالعه استقرايى ديگر جنبه هاى استعمالات قرآنى واژگان پرداخته و تلقى هاى نوينى را عرضه نموده و پرده از ارتباط منطقى بر مى دارد كه پيش از او شناخته نبود.
او صيغه مجهول در بيان حالات روز قيامت را تأكيدى بر منفعل بودن جهان در آن روز و رستاخير تمامى مخلوقات در پاسخ به نداى جهان شمول يوم البعث مى داند. ملاحظات او در اين باب در نحو و بلاغت عربى تازگى داشته و همچنان كه گفتيم براى اثبات آن دسته از دريافت هاى خود كه مستلزم گذر از بيانات ظاهرى قرآن است به ذكر شواهدى از ديوان عرب مى پردازد و چنين نتيجه مى گيرد كه قرآن مقوله اى غير از شعر و نثر متعارف است، و قرآن نوع ادبى خاصى است كه بر قله شيوايى همچنان دعواى تحدى خود را بر آفريدگان بازگو مى كند.
و سرانجام به بررسى ديدگاه غربيان دراين خصوص مى پردازيم. ديدگاهى كه بيشتر خالى از رگه هايى چون پيش فرض هاى منفى نيست.28 يك دانشمند غربى به جاى پرداختن به حاق قضيه، به جوانبى نظير اينكه در سير تاريخى كلام اسلامى، اين مسأله (اعجاز) كى و چگونه به وجود آمده29 و يا چه جايگاهى در مجادلات جامعه نوپا و رو به رشد اسلامى آن روز دارد، مى پردازد. در اين مورد كه چه انگيزه اى اين چنين سبب دور شدن آنان ازموضوع مى شود مى توان گفت كه احتمالاً هدف آنها از تجزيه و تحليل و تقطيع آيات قرآنى يافتن تعاقب زمانى آيات وحى بوده و كار امثال تئودور ندلكه و رژى بلاشر،30 را در اين راستا ارزيابى كرد. البته نبايد از نظر دور داشت كه تلاش هاى اين محققان، روش مند و اصولى است و دليل آن هم اين است كه اين شيوه در ديگر كتب مقدس به كار مى رود و در مورد آنها جوابگو هست.
گذشته از انگيزه فوق كه بيشتر با ذهنيات غيرعلمى و تنگ نظرانه توأم است، مى توان از پژوهش هايى با انگيزه هاى والاتر ياد كرد كه گرچه اندك ولى خوشبختانه صورت پذيرفته اند. اثر گروپام31 از اين جمله است، او اعجاز را چنانچه شايسته است در سير تئورى هاى ادبى عرب و نقادى هاى آن مورد بررسى قرارداده و در عين حال از نگرش هاى كلى اسلام نيز غافل نبوده و از همه اينها استفاده شايانى به عمل آورده است. با اين همه به نظر مى رسد كه او نسبت به برخى ازمطالب كه براى مسلمانان حساسيت خاصى دارد، چندان التفاتى ندارد.
اكنون به شخصيت ديگرى كه مى توان او را علاقه مند به ويژگى هاى زيبايى شناسى و بلاغى قرآن دانست يعنى آرتور جى. آربرى اشاره مى كنيم، تحقيقات عالمانه و ارزنده او در باب مفاد پيام قرآن، توأم با توجه به آهنگ و سجع آيات وكلمات آن، قرآن را بدون ترديد در جايگاه بزرگ ترين شاهكارهاى ادبى بشر قرار مى دهد.32 آربرى در مقدمه ترجمه خود، آهنگ قرآن را سمفونى غيرقابل تقليدى مى داند كه به عنوان يك ويژگى برجسته، آن چنان است كه پيكهال(Pickthall) كتاب مقدس خود را وصف مى كند: به راستى كه فقط آواى آن مى تواند انسان را به دنيايى روحانى برده و اشك ها را سرازير كند.
او با اين نقل قول از پيكهال، اين جنبه را در مورد قرآن نيز تصديق نموده و معتقد است كه مترجمان پيشين قرآن از آن غفلت كرده اند.33 وى آن گاه به بررسى تطبيقى الگوهاى موسيقايى قرآن كه به گفته او برحسب موضوع متفاوت است، مى پردازد و سعى مى كند برابرهاى انگليسى آنها را بيابد و درمقابل آن قرار دهد.
به هرحال ترجمه آربرى، يكى از بهترين ترجمه هاى انگليسى قرآن و تفاسير بلاغى و ادبى است، گرچه او مى پذيرد كه پژواكى نارسا از متن اصلى (عربى) را عرضه كرده است. از جملات ديگر جفرى آن است كه: هر سوره را اكنون بايد به ديده يك واحد نگريست و قرآن را كتابى دانست با وحى بسيط و بى نهايت استوار.34
بررسى هاى قرآنى مورد توجه ساختارگرايان نيز قرار گرفته است. ساختارگرايى به عنوان گرايش جديدى كه در زبان هاى مختلف از جمله عربى راه يافته و بيشتر ادبيات را دستور كار خود دارد در اينجا به اين دليل مورد توجه قرار مى گيرد كه با ايده اعجاز رابطه نزديكى دارد و مى تواند به روشن شدن آن كمك كند. از جمله صاحبان اين گرايش كه به موضوع ادبيات قرآن، توجه وافرى مبذول داشته، خانم انجليكا نووريث35 و اثر او به نام او (بررسى تركيب سوره هاى مكى) است كه گرچه اثرش محدود به سوره هاى مكى است، ولى نكات جالبى را دربردارد. به اعتقاد نووريث، قرآن را بايد به عنوان قرآن، يعنى يك متن مذهبى و برخاسته ازوحى مطالعه كرد، سوره ها را واحدهاى موضوعى و معنى دار دانست و به الگوهاى موسيقى، ريتم و فواصل آنها توجه شايان مبذول داشت. در ضمن، ساختار سوره ها و توالى آنها را كه نوع خاص و منحصر به فردى را تشكيل مى دهند نبايد از نظر دور داشت.
در پايان بايد از پيركراپن و كتاب او ياد كنيم كه اختصاص به بررسى سوره هاى مكى دارد، در مورد اين محقق نيز، سبك كار همان سبك خانم نووريث است با اين تفاوت كه او در تحقيقات منظومه وار خود پا را از پيوستگى آهنگين هر سوره فراتر گذارده و به آنچه كه او نامش را (قرابت هاى وزنى) مى گذارد، مى پردازد. مطابق بررسى هاى او كه بر مبناى قرابت هاى يادشده صورت گرفته سوره ها به سوره هاى تك الگويى، دوالگويى و چند الگويى تقسيم مى شوند. البته در بعضى ازموارد هم نظريه او به دليل ناسازگارى با واقعيات متن، نقض مى شود كه به ادعاى او موجب آن اختلالات و كم و كاستى هاى خود متن است و نه اين نظريه، و به اعتقاد او براى درك بهتر قرآن بايد جنبه هاى ديگر آن را هم كشف كنيم و مورد بررسى قرار دهيم.36 و در خاتمه گفته آدافر را نقل مى كنيم كه:
(براى فهم قرآن، به عنوان سند جامعه اسلامى و چيزى كه بدون آن فهم عميق اسلام هرگز ممكن نيست، بايد به خود قرآن مراجعه كرد.)37
تنها بعد از انجام چنين بررسى هايى است كه مفهوم اعجاز و نقش آن در ايمان اسلامى به همراه ديگر مفاهيم، رخ ازپس نقاب ابهام مى نماياند.


پی نوشت‌ها:

* اين مقاله برگرفته از كتاب رهيافت هايى به تاريخ تفسير قرآن است كه نوشته عيسى جى. بولاتا مى باشد و در سال 1988 در آكسفورد انگلستان به چاپ رسيده است.
1. (إن هذا الاّ سحر يؤثر. ان هذا الا قول البشر) (مدثر/25 ـ 24). (قالوا ما أنتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شيئ ان انتم الا تكذبون) (يس/15)
2. (ما سمعنا بهذا فى الملة الآخرة ان هذا الا اختلاق) (ص/7)
3. (و قال الذين كفروا إن هذا إلا افك افتراه و أعانه عليه قوم آخرون فقد جاؤوا ظلماً و زوراً) (فرقان/25)
4. (واذا تتلى عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا إن هذا الا اساطير الاولين) (انفال/31) و (قالوا اساطير الاولين اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلاً) (فرقان/5).
5. (فذكّر فما أنت بنعمت ربّك بكاهن و لامجنون. أم يقولون شاعر نتربّص به ريب المنون )(طور/31 ـ 30)
6. (انه لقول رسول كريم. و ماهو بقول شاعر قليلاً ماتؤمنون. و لابقول كاهن قليلاً ماتذكّرون. تنزيل من رب العالمين) (حاقه/ 43 ـ 40)
7. سوره هود/ 13 و سوره يونس/38.
8. البته در تاريخ اسلام تلاش هايى از اين دست ثبت شده كه به طرز واضحى ناپذيرفتنى بوده و تنها تكه هايى مسخره آميزى هستند كه طنين كاذب شان مايه رسوايى گويندگان شان گشت. ر.ك: تاريخ طبرى، اعجاز القرآن باقلانى، گلدزيهر: مطالعات اسلامى.
9. رك: جاحظ: حجج النبوة و رسائل (قاهرة، 1933) و نيز (الدين و الدولة) على بن ربن طبرى، (قاهره، 1923)
10. براى اطلاع بيشتر از شكل گيرى فكر اعجازگزارش هايى در دست است، رك:
Gustave E، Von، Grunbaum Idjaz، El،iii، 1018 -2 Bo.
و نيز مقاله اعجاز اين جانب در: Encyclopedia of Religion، New، 1986، v. 87-80
11. رك: تلاوت رسائل فى اعجاز القرآن، ويرايش محمد خلف الله و محمد زغلول سلام.
12. (قل لئن اجتمعت الانس و الجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهيراً) (اسراء/88)
13. بهترين ويرايش كتاب (اعجاز القرآن) از سيد احمد صقر چاپ سال 1954 قاهره است. رك: طريقة الباقلانى فى اظهار اعجاز القرآن، خانم آنجليكا نووريث (Angelika Neuwrith).
نووريث در اين كتاب، تجزيه و تحليل تجربى و سبك شناسانه نظم و آهنگ كلمات قرآنى را كه به برداشت اعجاز از سوى باقلانى منتج شده است مورد بررسى قرار مى دهد كه به نوبه خود پاسخى به ادعاى (G.V. Grunbaum) است كه اعجاز مورد نظر باقلانى را داراى مبانى تجربى نمى داند (بخش عربى همان: 96 ـ 281).
14. ر.ك: آثار قرآنى سجستانى (م 316)، بلخى (م322)، ابن اخشيد (م 326). البته اين موضوع در كتب متقدمان مانند خطابى، باقلانى و عبدالجبار نيز آمده است، اما نه با عناوينى مانند نظم القرآن.
15. براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به تحقيقى كه راجع به او صورت گرفته، اين پژوهش حاصل تلاش كمال ابوديب و با عنوان تئورى جرجانى در تخيل شاعرانه مى باشد (Warminster 1477) ، همچنين رك: كتاب شناسى همان.
16.ر.ك: شوقى ضيف، البلاغة تطور و تاريخ، قاهره، 1965.
17. محمد عبده، رسالات التوحيد. براى اطلاع بيشتر رك: تفسير القرآن الحكيم.
18. مصطفى صادق رافعى، اعجاز القرآن و البلاغة النبوية،قاهره ، 1956.
19. اين تحقيقات انتشار يافته است. براى اطلاع بيشتر رك: وحى. ام. اس باليون، تفسير نوين مسلمانان (1960 ـ 1880) و نيز رك: ج. ج جانسن، تفسير قرآن درمصر امروز (ليدن، 1974)
20. او براى اين منظور كتاب المصحف المبوب را نگاشت، البته من اين كتاب را كه جانسون با عنوان تفسير از او ياد مى كند نديده ام، اما به گفته او آقاى محمد باقر موحدى ابطحى آن را در سال 1969 در نجف اشرف به چاپ رسانيده كه در آن ارجاعاتى به المدخل الى التفسير الموضوعى سيد محمد باقر صدر وجود دارد.
21. سيد قطب: مشاهد القيامة فى القرآن، چاپ قاهره.
22. رك: نقد ادبى، اصوله و مناهجه، 132 - 126، قاهره، 1960.
23. قطب، سيد، التصوير الفنى، 34 ـ 32 و 206.
24. رك: عيسى. جى. بولاتا، تفسير جديد قرآن: بررسى روش خانم بنت الشاطى.
25. مثل: من بيان القرآن: القادة… الرسول (قاهره، 1959) من بيان القرآن: فى رمضان، قاهره، 1961، من بيان القرآن: فى اموالهم، قاهره، 1963.
26. رك: امين الخولى: مناهج تجديد.
27. همان 7 ـ 166. اين ديدگاه موافق نظر مفسرانى چون طبرى، زمخشرى، ابن كثير و رازى است، گرچه عايشه بنت الرحمن به آن پر و بال بيشترى داده و نتايج جديدى استخراج كرده است.
28. براى مطالعه بيشتر در مورد قرآن پژوهى غربيان، رك:
A: Bell's Introduction to the Quran.
B: Islamic Religious Tradition By: C.J. Adams.
C: The Study of the Middle East (New York، 1976) By: Leno ard Binder، ed.
D: A Reader's Guide to the great Religions By: C.j. Adams.
29. رك: Muslim Theology By: Tritton.
30. Theodor Noldeke and Regis Blachere.
31. Von Grunebaum، A Tenth - Centary Document.
29. رك: آرتور جى. آربرى: The Qoran Interpreted (London، 1955)
33. همان، 10.
34. همان، 11.
35. ANgelika Neuwirth.
36. رك: فضل الرحمن، اهداف اساسى قرآن; كنت كراگ: The mind of the Qur'an; توشيهيكو ايزوتسو: مفاهيم اخلاقى در قرآن; داود رهبر: خداى عدالت.
37. چارلز. جى. آدامز: Islamic Religious Tradition، 65
جمعه 24 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاه و نقدي بر ترجمه‏هاي آهنگين و منظوم قرآن

پيشگفتار
قرآن كريم تنها كتاب آسماني است كه بايد تا آخر تاريخ راهنماي جامعه بشري باشد. بهره‏گيري اقوام و ملت‏هاي گوناگون از قرآن كريم با توجه به زبان‏هاي مختلفي كه دارند متوقف بر فهم آنان از معارف قرآن است كه جز از راه آشنايي با زبان عربي يا ترجمه قرآن به زبان‏هاي آنان ميسّر نيست.
گرچه معارف والا و قوانين حيات‏بخش قرآن و نيز پندها و حكمت‏هاي انسان‏ساز اين كتاب آسماني نقش اصلي اعجاز قرآن را ايفا مي‏كنند و همين ويژگي‏هاي عمده موجب گرايش بسياري از انديشمندان تاريخ به قرآن و اسلام گشته است، اما نمي‏توان سهم آهنگ و وزن و آواي آيات قرآن را در جذب قلوب و تأثيرگذاري در دل‏ها ناديده گرفت. قرآن نه نظم است و نه نثر، بلكه سبكي است ابداعي ميان نظم و نثر، كه اين خود يكي از جلوه‏هاي اعجاز قرآن به شمار مي‏رود. آهنگ آيات سوره شمس ويژگي خاصي دارد و وزن آيات سوره فيل از وزن و آواي آيات سوره طارق متمايز است.
بديهي است ترجمه آيات قرآن به صورت نثر خالص كه فاقد ويژگي آوايي باشد، تا حدودي از جذابيت ترجمه و تأثير آن در قلوب مي‏كاهد. البته آرزوي پرواز مرغ هنر به‏سوي قلّه بلند آواي قرآن آرزوي خامي است كه هرگز دسترسي به آن ممكن نيست، ولي در حد امكان مي‏توان ترجمه آيات را با وزن و آوايي متناسب با وزن آيات يا محتواي آنها منعكس كرد كه داراي جذبه و تأثير عميق‏تري باشد. لذا شايسته است هنرمنداني كه از ذوق سرشار و هنر سرودن شعر و نوشتن سجع برخوردارند، از ذوق و هنر خود بهره‏گيرند و تا حدّي در انتقال ويژگي‏هاي هنري و فرهنگي قرآن به مسلمين سهيم باشند.
البته اين رسالت در قرون اوليه صدر اسلام بيشتر مورد توجه قرآن‏شناسان و مترجمان قرآن بوده است، زيرا ــ چنان كه بعدا خواهيم گفت ـ اولين ترجمه‏هايي كه در قرن چهارم هجري از قرآن انجام شده غالبا ترجمه‏هايي آهنگين و موزون بوده است.
ذكر اين نكته لازم است كه ترجمه آوايي و منظوم در زبان غير فارسي نيز كم و بيش انجام گرفته است كه به عنوان نمونه مي‏توان از ترجمه منظوم سندي، ترجمه منظوم هندي، ترجمه تركي و ترجمه آوايي انگليسي آرتور آربري نام‏برد. اما گوي سبقت را در اين ميدان، ايرانيان از ديگر ملل مسلمان ربوده و از قرن چهارم تا چهاردهم هجري آثاري را از خود به يادگار گذاشته‏اند. ما در اين مقال به معرفي و نقد اين ترجمه‏ها در دو فصل: ترجمه‏هاي آوايي و ترجمه‏هاي منظوم مي‏پردازيم:
فصل اول: ترجمه‏هاي آوايي

ترجمه آوايي ترجمه‏اي است كه وزن و قافيه معيني ندارد اما نثر ساده هم نيست، بلكه جمله‏ها داراي آهنگي سازگار هستند و از آواي مشتركي پيروي مي‏كنند كه گاه در شعرنو تجلّي مي‏كند. اين ترجمه‏ها عبارتند از:

1. ترجمه‏اي آهنگين از دو جزء قرآن

در دهه‏هاي اخير، هنگام تخريب بناي قديمي كنار گنبد امام رضا(ع) از لاي ديوار دو جزء از قرآن با ترجمه آهنگين پيدا شد كه در رديف اسناد كهن فن ترجمه قرآن و زبان فارسي قرار گرفت. مرحوم دكتر احمد علي رجايي بخارائي در سال 1350 اين ترجمه را تصحيح و چاپ كرد. مترجم كه احتمالاً در قرن سوم هجري مي‏زيسته سعي كرده است ترجمه‏اي مسجّع و موزون از آيات قرآن عرضه كند و تا حدودي موفق شده است. اين موفقيت هنگامي قابل تصديق مي‏شود كه بدانيم وي در عصري دست به اين‏گونه نگارش زده كه هنوز آثار ارزشمندي كه بعدها جزو شاهكارهاي نظم و نثر فارسي به شمار آمد، تأليف نشده بود. دكتر رجايي كه در مقدمه همين كتاب تلاش وافر كرده كه غناي زبان فارسيِ سه قرن اول اسلام و قبل از اسلام را اثبات كند، جز استشهاد به تك بيت‏هايي متفرق و مشكوك، سندي ديگر نيافته است.

خصوصيات اين ترجمه

1. اين ترجمه حدود دو جزء از قرآن از آيه 61 سوره يونس تا آخر آن و سوره‏هاي هود، يوسف، رعد و سوره ابراهيم تا آيه 25 را در بردارد و مي‏توان حدس زد كه بقيه آن هم انجام گرفته و موجود بوده و به تدريج مفقود شده است.
2. ترجمه هر يك يا دو جمله، پس از متن عربي آيه و به دنبال آن نوشته شده است.
3. ترجمه نه تحت اللفظي دقيق است و نه توضيحي و تفسيرگونه، بلكه نوعي ترجمه آزاد است؛ اما در همين سبك هم يكنواخت نيست، زيرا گاه ترجمه دقيق‏تر مي‏شود و گاه آزادتر، و احيانا نظر مترجم با ترجمه عجين مي‏گردد.
4. دكتر رجايي درباره تاريخ اين ترجمه چنين مي‏نگارد:
«زمانِ اين ترجمه با توجه به لغات بسيار كهن متن و طرز جمله‏بندي و علائم نسخه‏شناسي چون خط و كاغذ و شيوه نگارش، به گمان اينجانب اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم هجري است و در اين روزگاران راه شعر عروضي فارسي هنوز هموار نشده بوده است».1 5. مترجم و صاحب اين اثر ارجمند شناخته نشده است؛ اما از متن ترجمه پيداست كه فردي عالم و دقيق النظر بوده و به رغم اين‏كه از اولين مترجمان بوده، در ترجمه‏اش غلط محتوايي به چشم نمي‏خورد.

نمونه‏هايي از اين ترجمه آهنگين:

وقال فرعون ائتوني بكل ساحرٍ عليم
• فرعون گفت: برمن آريد جادو استاد هر چند توانيد
• جادو استاد هر چند توانيد جادو استاد هر چند توانيد
فلمّا جاء السحرة قال لهم موسي القوا ما انتم ملقون
• چو استادان حاضر گشتند موسي گفت: يك بار برهاني
• موسي گفت: يك بار برهاني موسي گفت: يك بار برهاني
فلمّا القوا قال موسي ما جئتم به السحر انّ اللّه‏
• چو ايشان آن را يكسر بنهادند موسي گفت: كنون بيني كه اللّه‏
• موسي گفت: كنون بيني كه اللّه‏ موسي گفت: كنون بيني كه اللّه‏
سيبطله ان اللّه‏ لا يصلح عمل المفسدين2
• اين را چون حبطه گرداند ز اللّه‏ شما ياري نياوي.
• ز اللّه‏ شما ياري نياوي. ز اللّه‏ شما ياري نياوي.
فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها
• فرمانم را وقت در رسيد دمار از آن شهر برآمد
• دمار از آن شهر برآمد دمار از آن شهر برآمد
وامطرنا عليها حجارة من سجيل منضود
هرجاي كه بُدند يكي ازيشان
• سنگي چو خشت بر سر آمد آن خاكساران وان نگوساران كرديم همه را ما سنگ باران
• خانمنهاشان زير و زبر آمد كرديم همه را ما سنگ باران كرديم همه را ما سنگ باران
مسوّمة عند ربك
• بر هر سنگي خطها كشيده پيوسته شده بامر رحمن
• پيوسته شده بامر رحمن پيوسته شده بامر رحمن
وما هي من الظالمين ببعيد3
• اين شومي و اين عذاب هر دو بس دور مدار ازين پليدان
• بس دور مدار ازين پليدان بس دور مدار ازين پليدان
و الي مدين اخاهم شعيبا
• پيغام داديم باهل مدين برادرشان شعيب ما را
• برادرشان شعيب ما را برادرشان شعيب ما را
قال ياقوم اعبدوا اللّه‏ ما لكم من اله غيره
• گفتا: جمله بدو بگرويد معبود مگوي بجز خداي را
• معبود مگوي بجز خداي را معبود مگوي بجز خداي را
ولا تنقصوا المكيال والميزان اني اريكم بخير
• مسنجيد كم و كم مپيماييد من مي‏بينم نعمت شما را
• من مي‏بينم نعمت شما را من مي‏بينم نعمت شما را
و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط
• زان روز بزرگ مي‏بترسم كه خصمان در گيرند گرد شما را
• كه خصمان در گيرند گرد شما را كه خصمان در گيرند گرد شما را
فلما سمعت بمكرهن ارسلت اليهن واعتدت لهن متّكأً
زليخا چو شنيد حديث ايشان
ببهانه آن ضيافتي ساخت
ايشان را خود مهمان خواند
در آن مهماني تكلفي كرد
مرايشان را خود دستها اوكند
واتت كل واحدة منهن سكينا
از ميوه تر مجلس آراست
مر هر يك را كارد فرادست داد
تقوي يوسف معلوم مي كرد
وقالت اخرج عليهن فلما رأينه اكبرنه
آوازش داد برو بيرون شو
تا يك يك زن در اونگه كرد
وقطعن ايديهن
چنداني بود كاو را بديدند
آن هيبت او نيك اثر كرد
وقلن حاش للّه‏ ما هذا بشرا
دست ببريدند خبر نبدشان
حاشا للّه‏ گر او گناه كرد
ان هذا الا ملك كريم
فساد از او صورت نبندد
فريشته مي‏نامش بايد نظر كرد4

2. متني پارسي از قرن چهارم هجري

اين ترجمه نيز كه اصل آن در گنجينه قرآن‏هاي نفيس آستان قدس رضوي نگهداري مي‏شود به همت مرحوم دكتر رجايي با همين نام توسط انتشارات آستان قدس چاپ شده است. ظاهرا تدوين اين ترجمه پس از نگارش ترجمه تفسير طبري بوده، زيرا عبارات و مطالب برگرفته از آن تفسير است. اما امتيازي كه بر آن دارد موفقيت نسبي در ايجاد سجع و آهنگ در ترجمه برخي آيات است. گرچه شايد نتوان موفقيت مترجم را در آهنگ و سجع با سجع نويسان بعدي ترجمه قرآن مقايسه كرد، چرا كه سجع آن تا حدودي ضعيف است، اما از باب «الفضل لمن تقدم» مي‏توان وي را از پيش‏كسوتان ترجمه مسجع قرآن به شمار آورد.
دكتر سيد حسن سادات ناصري در كتاب هزار سال تفسير فارسي، از متن ياد شده ترجمه سوره‏هاي تكوير، طارق، ليل، زلزال، قارعه و انشراح را به عنوان نمونه ذكر كرده است.

3. تفسير نسفي

اين تفسير مختصر كه در دو جلد چاپ شده، تأليف امام ابوحفص نجم الدين عمر بن محمد نسفي (468-538) است كه در اوايل قرن ششم هجري تأليف شده و از تفاسير كهن قرآن كريم است. اين تفسير گرانقدر حدود 8 قرن در كتابخانه‏هاي شخصي محبوس بوده و جز معدود شخصيت‏هايي كه نسخه‏هايي خطي از آن داشته‏اند كسي از آن بهره نمي‏برده است. در سال 1340 به همت دكتر عزيزاللّه‏ جويني در كتابخانه آستان قدس رضوي مورد شناسايي قرار گرفت و پس از تتبع و يافتن نسخه‏هاي ديگري از آن در كتابخانه‏هاي بزرگ ايران و ديگر كشورهاي اسلامي، توسط ايشان تصحيح و به زيور طبع آراسته گشت و اخيرا توسط سازمان اوقاف و امور خيريه منتشر شده است.

ويژگي‏هاي تفسير نسفي

معرفي تمام ويژگي‏هاي تفسير مزبور بحث گسترده‏اي را مي‏طلبد كه از حد اين مقال بيرون است. ما در اين جا برآنيم كه تفسير ياد شده را تنها از جنبه آوايي مورد بررسي قرار دهيم؛ از اين رو به برخي از ويژگي‏هاي آن از اين بُعد مي‏پردازيم:
1. ترجمه و تفسير فارسي با نثري ادبي و زيبا تدوين شده و در همه عبارات آن به نوعي نكات و ظرايف ادبي به كار رفته است.
2. مترجم در موارد بسيار، از سجع بهره جسته و پايان جملات را به پيروي از قرآن همگون كرده است. به نمونه‏هاي زير بنگريد:
واضرب لهم مثلاً رجلين...
و پيدا كن مر ايشان را داستان دو مرد كه برادران بودند و از اسرائيليان بودند يكي مؤمن پيدا نام وي يهودا و يكي كافر منحوس نام وي قرطوس.
و عباد الرحمن الذين يمشون علي الأرض هونا
و بندگان خاص خداوند آنهااند كه مي‏روند به زمين نرم و آهسته،
واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما6
و چون خطاب كنند به ايشان نادانان، سخن خوب گويند و بايسته.
و هوالذي مرج البحرين
و وي آن خدايي است كه روان كرد دو دريا را
هذا عذب فرات
اين يكي خوش و گوارنده
وهذا ملحٌ اجاج
و اين يكي شور و طلخ (كذا) و گزنده
وجعل بينهما برزخا
و كرد ميان ايشان بازدارنده
وحجرا محجورا7
و پرده پوشيده كرد بر هر بيننده.
بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم
تبت يدا ابي لهب وتب
زيان كار باد دو دست ابولهب و شده است زيان‏كار.
مااغني عنه ماله و ما كسب
سود ندادش مال وي و آنچه ورزيد از فرزندان بسيار.
سيصلي نارا ذات لهب
هر آينه درآيد به آتش با افرازه و زنش با وي يار
وامرأته حمالة الحطب
آن زموده‏گري نابكار و گويند آن برنده پشته خار و
افكنده بر راه رسول مختار
في‏جيدها حبل من مسد
در گردن وي رسني از ليف تافته استوار از بهر اين كار و
بردن اين يار
و گويند: در گردن وي بُوَد آن سلسله كه به وي مي‏بندند در
دوزخ اعناق كفار.

4. تفسير كشف الأسرار و عُدّة الأبرار

مؤلف: ابوالفضل رشيد الدين ميبدي، سال تأليف 520 ق.
مرحوم علي اصغر حكمت با كشف نسخه‏هاي خطي اين تفسير و اقدام به تصحيح آن، براي اولين بار در سال 1325 خدمت بزرگي به جهان اسلام كرد و اين تفسير را در ده جلد منتشر ساخت.
ميبدي خود در معرفي اين تفسير مي‏گويد:
«تفسير شيخ الاسلام ابي اسماعيل عبداللّه‏ بن محمد الانصاري را مطالعه نموده و چون آن را در نهايت ايجاز و غايت اختصار ديده به بسط و تفصيل آن همت بسته و در سال 520 ق اين كتاب را تأليف نموده و آن را كشف الاسرار و عدة الابرار نام نهادم».
ظاهرا اصل تفسير خواجه عبداللّه‏ در دسترس نيست و اگر تتبعي در مخازن خطي كتابخانه‏هاي بزرگ جهان از اين كتاب صورت بگيرد دور نيست كه نسخه يا نسخه‏هايي از آن يافته شود و از اين رهگذر مشعلي نو فرا راه مشتاقان قرآن و عرفان قرار گيرد.
ميبدي در روش تدوين اين تفسير مي‏نويسد:
«شرط ما در اين كتاب آن است كه مجلسها سازيم در آيات قرآن بر ولا، و در هر مجلس سه نوبت سخن گوييم.
اول: پارسي ظاهر بوجهي كه هم اشارت به معني دارد و هم در عبارت غايت ايجاز بود. ديگر نوبت، تفسير گوييم بر وجوه معاني و قرائات مشهور، و سبب نزول و بيان احكام و ذكر اخبار و آثار و نوادر كه تعلق به آيت دارد و وجوه و نظاير و مايجري مجراه. سه ديگر نوبت، رموز عارفان و اشارات صوفيان، و لطائف مذكران».
ميبدي نوبت‏هاي اول و دوم را تقريبا در همه آيات آورده اما نوبت ثالثه را تنها در برخي آيات مطرح كرده است. در مواردي كه نوبت ثالثه را نياورده، برداشت‏هاي عرفاني و پندهاي حكيمانه را لا به لاي مطالب نوبت دوم مطرح كرده است. گاه نيز در نوبت سوم كلمات مسجع خواجه عبداللّه‏ انصاري و اشعار سنايي و يا مطلبي از «پير طريقت» آورده كه درست مشخص نيست مقصود وي از پير طريقت مرشدي خاص بوده و يا اشاره به شخص خودش دارد و يا اين كه پيري نا معلوم را در نظر گرفته و آنچه را شايسته است يك پير بگويد از قول او نقل كرده است.
گرچه نثر ترجمه آيات در تفسير مزبور نثري است ساده و آهنگ و سجع خاصي در آن به كار نرفته، اما وجود جملات فراوان آهنگين و مسجع در تفسير و برداشت‏هاي حِكَمي و عرفاني از آيات در سراسر مجلدات، مي‏تواند اين تفسير را در زمره ترجمه و تفسيرهاي مسجع و موزون قرآن قرار دهد.
نمونه‏هايي از تعابير آهنگين و مسجع تفسير كشف الاسرار:
1. قولوا آمنا باللّه‏ وما انزل إلينا...
النوبة الثالثه... فرمان خداوند عالم است، خداوندي سازنده، نوازنده، داننده، دارنده، بخشنده، پوشنده، دلگشاي، رهنماي، سرآراي، مهرافزاي، غالب فصل، ظاهر بذل، سابق مهر، دائم ستر، خداوند جهان، داناي آشكار و نهان، دائم به ثناي خود، قائم به سزاي خود، نه افزود و نه كاست، همه آن بود كه وي خواست...8 2. يخرجهم من الظلمات الي النور و لكن ميدان كه نه در هر صدفي بود گوهر، و نه در هر شاخي ميوه و ثمر، و نه در هر چاهي يوسف دلبر، و نه بر هر كوهي موسي انور، و نه در هر غار احمد پيغمبر.9 3. خداي را عز وجل هم فضل است و هم عدل. اگر عدل كند رواست، ور فضل كند سزا است و نه هر چه در عدل روا است در فضل سزا است، كه هر چه از فضل سزا است در عدل روا است.
يكي را به فضل خواند و حكم او را است يكي را به عدل راند و خواست او را است. نيك آن است كه فضل بر عدل سالار است و عدل در دست فضل گرفتار است. عدل پيش فضل خاموش و فضل را حلقه وصال در گوش.10 5. ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند ترجمه آقاي فولادوند از بهترين ترجمه‏هايي است كه در دهه‏هاي اخير منتشر شده است، زيرا بين دقت در ضوابط ترجمه و انتقال دقيق معاني آيات و نيز زيبايي و سليس بودن و رواني ترجمه جمع كرده است.
گرچه ترجمه ايشان نثر خالص است، اما جسته و گريخته قريحه ايشان شكوفا شده و سجع و آهنگ از قلم ايشان نمودار شده است.
مترجم در مؤخره‏اي كه بر ترجمه‏اش افزوده، اشاره‏اي به اين مطلب كرده و از ترجمه آهنگين سوره حمد و توحيد نام برده است. اما به نظر مي‏رسد كه در ترجمه همه آيات اين دو سوره نتوانسته است سجع و وزن را منعكس كند. ايشان سوره حمد و توحيد را اين چنين ترجمه كرده است:

سوره حمد:

به نام خداوند رحمتگر مهربان
ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان
خداوند رحمتگر مهربان
مالك و پادشاه روز جزا است
تو را مي‏پرستيم تنها و بس
بجز تو نجوييم ياري ز كس
به راه راست ما را راهبر باش
راه آناني كه برخوردارشان كرده‏اي، همانان كه نه در خور خشم‏اند و نه گمگشتگان.

سوره توحيد:

به نام خداوند رحمتگر مهربان
بگو او خدايي است يكتا،
خداي صمد،
نه كس را زاده،
نه زاييده از كس،
و او را هيچ همتايي نباشد.
گاه نيز آقاي فولادوند توانسته است تك آياتي را به صورت ترجمه مسجع منعكس نمايد، مانند:
يا ايها المدثر
اي كشيده رداي شب برسر
يا ايها المزمل
اي جامه به خويشتن فرو پيچيده
اقتربت الساعة وانشق القمر
نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه
يكي از ترجمه‏هاي بسيار موفق ايشان ترجمه بخشي از سوره تكوير است، بدين قرار:
اذا الشمس كورت
آنگاه كه خورشيد به هم در پيچد
واذا النجوم انكدرت
و آنگه كه ستارگان همي تيره شوند
واذا الجبال سيرت
و آنگاه كه كوهها به رفتار آيند
واذا العشار عطلت
وقتي شتران ماده وانهاده شوند
واذا الوحوش حشرت
و آنگه كه وحوش را همي‏گردآرند
واذا البحار سجرت
آنگاه كه درياها جوشان گردند
واذا النفوس زوجت
و آنگاه كه جانها به هم در پيوندند
واذا الموؤدة سئلت
پرسند چو زان دخترك زنده به گور
باي ذنب قتلت
به كدامين گناه كشته شده است؟
واذا الصحف نشرت
و آنگاه كه نامه‏ها ز هم بگشايند
واذا السماء كشطت
و آنگاه كه آسمان ز جا كنده شود
واذا الجحيم سعرت
و آنگه كه جحيم را برافروزانند
واذا الجنة ازلفت
و آنگه كه بهشت را فرا پيش آرند
علمت نفس ما احضرت
هر نفس بداند چه فراهم ديده
فلا اقسم بالخنس
نه نه، سوگند به اختران گردان
الجوار الكنس
[كز ديده] نهان شوند و از نو آيند
والليل اذا عسعس
سوگند به شب چو پشت گرداند
والصبح اذا تنفس
سوگند به صبح چون دميدن گيرد
ترجمه بقيه سوره غير موزون است.
6. آواي قرآن

(ترجمه 2 جزء آخر قرآن به صورت مسجع و موزون)

اين ترجمه آهنگين كه توسط آقاي محمود صلواتي انجام گرفته و در سال 1372 توسط نشر تفكر قم منتشر شده احياي سبك موزون مترجمان كهن قرآن است كه به شيوه‏اي نو نگارش يافته و شايسته ادامه است.
اين ترجمه در بين ديگر ترجمه‏هاي آهنگين داراي دو امتياز و چند نقيصه است.
امتيازات 1. دقت نسبي در صحت ترجمه و توجه مترجم به نكات ريز آيات. توجه به يك نمونه (ترجمه سوره زلزال) نشانگر اين ويژگي است:
بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم
اذا زلزلت الأرض زلزالها
در آندم كه لرزد زمين شگفت لرزه‏اش
و اخرجت الأرض اثقالها
و ريزد برون از زمين بارهاش
وقال الانسان مالها
و انسان بگويد: چه آمد سرش؟
يومئذ تحدث اخبارها
در آن روز گويد زمين خبرهاي خويش
بان ربك اوحي لها
كه پروردگارت بدو آگهي داده‏است
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
در آن روز مردم پراكنده سر بركشند كه
ليروا اعمالهم
اعمالشان را نمايندشان
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره
پس آن كس كه يك ذرّه نيكي نموده است آن را ببيند
و من يعمل مثقال ذرة شرا يره
و آن كس كه يك ذرّه زشتي نموده است آن را ببيند.
2. ميزان موفقيت مترجم در ايجاد سجع و وزن در ترجمه آيات بيش از ديگر مترجمان بوده است، زيرا مترجمان آوايي كه قبلاً نامشان برده شد و نمونه‏هايي از ترجمه آنان ارائه گرديد، تنها در بخش‏هايي محدود توانسته بودند سجع را در ترجمه منعكس كنند؛ برخلافِ اين ترجمه كه در بيشتر سوره‏هاي دو جزء آخر آن سجع و وزن مطلوب ارائه شده است. نمونه‏هايي از آن را خواهيم ديد.

نقص‏ها

1ـ عدم مطابقت كامل ترجمه با متن. به نمونه‏هاي زير بنگريد:
الف. ما اغني عنه ماله و ما كسب نه مال او بكار آمدش نه آنچه داشت.
بهتر بود «كَسَبَ» كه فعل ماضي است اين‏گونه ترجمه مي‏شد: (... نه آنچه را به دست‏آورد).
ب. الذين هم يراءُون آنان كه رياكارند.
بهتر بود فعل «يراءُون» به صورت مضارع (ريا مي‏كنند) ترجمه مي‏شد.
ج. حذف حروف و ادات عربي، مانند ناديده گرفتن حرف «ف» در:
فليعبدوا ربّ هذا البيت ببايد آنكه صاحب اين خانه را بپرستند.
د . حذف حروف تأكيد در ترجمه، مانند ترجمه نكردن نون تأكيد ثقيله و لام تأكيد در:
ثم لتسئلُنّ يومئذ عن النعيم سپس در آن هنگام از نعمتها سؤال مي‏گرديد.
ه•• . اقرء باسم ربك الذي خلق بخوان بنام خدايت كه در وجود دميد.
بهتر بود كلمه «خلق» ترجمه مي‏شد به «آفريد»، زيرا خود «وجود» دَم خداست كه در ماهيات متصوره دميده مي‏شود، نه آن كه وجود يك تحقق قبل از دميدن داشته و خداوند در آن دميده باشد.
2ـ گاهي مترجم به جاي ترجمه كلمه عربي به واژه فارسي، عين كلمه عربي را در ترجمه آورده كه موجب ابهام شده است، مانند كلمه «كوثر» و «ابتر» در سوره كوثر كه چنين ترجمه شده است:
همانا ما به تو بخشيده‏ايم كوثر... دشمن تو است بي‏گمان ابتر 3ـ ناكامي در ايجاد سجع و وزن مترجم گرچه كتاب خود را ترجمه موزون ناميده اما در تعدادي از سوره‏ها ناكام مانده و ترجمه‏اش فاقد سجع و وزن شده است، مانند ترجمه سوره عبس و سوره تكوير (كه حتي برخي از مترجمان ديگر مانند آقاي فولادوند در ايجاد سجع و وزن در آن موفق بوده‏اند) و سوره حمد. به عنوان نمونه، ترجمه ايشان از سوره حمد را ملاحظه كنيد:
ستايش خداي راست پروردگار جهانيان
آن بخشاينده مهربان
خداوند روز جزا
تنها تو را مي‏پرستيم و ياري از تو مي‏جوييم
ما را به راه راست هدايت كن
راه آنانكه نعمتشان دادي نه راه غضب شدگان و نه گمراهان.
در اين جا براي اين كه اندكي از زيبايي‏هاي نثر موزون ترجمه مذكور را منعكس نموده باشيم به نقل قسمتي از ترجمه سوره نبأ مي‏پردازيم:
عمّ يتسائلون
از چه مي‏پرسند مردم؟
عن النبأ العظيم
زان خبرِ بس بزرگ
الذي هم فيه مختلفون
زان خبر كه برسرش دارند آنان اختلاف
كلاّ سيعلمون
هرگز، بزودي نيك مي‏دانند
ثم كلا سيعلمون
باز هم هرگز، بزودي نيك مي‏دانند
الم نجعل الأرض مهادا
آيا ما نگردانديم زمين را همچو گهواره
والجبال اوتادا
و بر آن كوهها ميخها
وخلقناكم ازواجا
و شما را آفريديم جفت
وجعلنا نومكم سباتا
و گردانديم خوابتان را مايه راحت
و جعلنا الليل لباسا
و گردانديم شب را بر شما پوشش
و جعلنا النهار معاشا
و گردانديم روز را وقت تلاش و كار
وبنينا فوقكم سبعا شدادا
و بر بالايتان افراشتيم هفت آسمان محكم
و جعلنا سراجا وهاجا
و افروختيم چراغي سخت رخشنده
وانزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا
و از برهَم فشرده‏ها فرستاديم ما باران ريزنده
لنخرج به حبا ونباتا
كه رويانيم با آن دانه و سبزه
وجنات الفافا
و بستانهاي در هم شاخه گسترده
ان يوم الفصل كان ميقاتا
همانا وعده‏گاه خلق در روز جداسازي است
يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجا
همان روزي كه در صور بردمند سپس فوج فوج آييد
وفتحت السماء فكانت ابوابا
و از هم باز گردد آسمان، گردد همه درها
وسيرت الجبال فكانت سرابا
و كوه‏ها راه افتند و سراب مانند
ان جهنم كانت مرصادًا
جهنم در چنين روزي كمينگاه است
للطاغين مابا
براي سركشان جاي است...
فصل دوم: ترجمه‏هاي منظوم اسرار المعارف است كه توسط انتشارات اقبال چاپ شده است. مرقد وي در خانقاه معروف واقع در خيابان صفيعلي شاه نزديك ميدان بهارستان تهران است. او كل اين 38 هزار بيت را در 2 سال سروده كه شگفت‏انگيز است. او خود در اين باره چنين مي‏گويد:
• شايد ارگويم سپاسش صبح و شام كه به نظم اين نامه آمد در دو سال يا گمان هيچكس از بخردان بل به عمري تا كه لب بر جان رسد در ششم سال ابتدا اين نامه گشت گشت ختم از عون رب العالمين در هزار و سيصد و هشت اينچنين
• نعمت خود بر صفي كرد او تمام جز عنايات اين نبود از ذوالجلال كي مرا اين بود هرگز در گمان كه دو سال اين نامه بر پايان رسد چون هزار و سيصد از هجرت گذشت در هزار و سيصد و هشت اينچنين در هزار و سيصد و هشت اينچنين
بنابراين، كتاب را در 1306ق آغاز كرده و در 1308ق به پايان رسانده است.

ويژگي‏هاي اين تفسير

1. ترجمه آيات قرآن با نثر ساده و تحت اللفظي و نسبتا دقيق نگاشته شده و زير متن عربي آيات شريفه قرآن آمده است.
2. مفسر پس از ذكر چند آيه مربوط به هم و ترجمه منثور آنها به ترجمه منظوم آيات به صورت آزاد پرداخته و در لا به لاي ترجمه، توضيحات تفسيري و تاريخي و شأن نزول آيات را آورده است. به عنوان نمونه به سروده‏هاي ذيل توجه كنيد:

سوره نصر:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم
اذاجاء نصر اللّه‏ والفتح
• هم زمان فتح مكه بر شما چونكه ياري كردن آيد از خدا
• چونكه ياري كردن آيد از خدا چونكه ياري كردن آيد از خدا
ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه‏ افواجا
• فوج فوج آيند هر روز از فرق نيست شك در آنچه معهود خدا است وعده حق بر تو خواهد گشت راست
• چون ببيني مردمان در دين حق وعده حق بر تو خواهد گشت راست وعده حق بر تو خواهد گشت راست
فسبح بحمد ربك
• هر دم از پروردگارت بي‏قياس پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس
• پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس
واستغفره انه كان توابا
• كه بود توبه پذير از بنده رب هم كن آمرزش ز فضل او طلب
• هم كن آمرزش ز فضل او طلب هم كن آمرزش ز فضل او طلب

سوره زلزال:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم
اذا زلزلت الارض زلزالها
• باز جنبانيدن سخت از يقين چونكه جنبانيده گردد اين زمين
• چونكه جنبانيده گردد اين زمين چونكه جنبانيده گردد اين زمين
واخرجت الارض اثقالها
• بارهاي خود كه دارد در كمون كه بُد آنها موجب طغيان و رنج يعني اموات و دفائن كان و گنج
• زانكه چون ارض از خود اندازد برون يعني اموات و دفائن كان و گنج يعني اموات و دفائن كان و گنج
وقال الانسان مالها
• چيست او را كه بجنبد اينچنين؟ آدمي گويد در آن حال اين زمين
• آدمي گويد در آن حال اين زمين آدمي گويد در آن حال اين زمين
يومئذ تحدث اخبارها
• بدهد اخبار از عملها تن به تن بازگويد بي‏تأمل مو به مو ماند از خجلت به كام آوازها اوفتد از پرده بيرون رازها
• مر زمين آن روز آيد در سخن هرچه هر كس كرده اندر پشت او اوفتد از پرده بيرون رازها اوفتد از پرده بيرون رازها
بان ربك اوحي لها
• خود بان ربك اوحي لها ارض آيد پس به عرض حالها
• ارض آيد پس به عرض حالها ارض آيد پس به عرض حالها
3. صفيعلي شاه كه شيعه دوازده امامي بوده، اعتقادش به امامت و عشقش به سيد الاوصياء اميرالمؤمنين(ع) و نيز خاتم الاوصياء حضرت مهدي(عج) در موارد گوناگونِ تفسير وي درخشندگي خاصي دارد. وي گرچه در صدد تتبع كامل نبوده تا در تفسير خود همه آياتي را كه به نحوي به امامت مربوط مي‏شود مورد بحث قرار دهد، اما در ده‏ها مورد از اين گونه آيات، تفسير آنها را بر اساس ديدگاه ولايي و شيعي به نظم آورده است، كه تفسير آيه اكمال دين و اتمام نعمت، دوام خلافت اللهي حضرت آدم در امامان اهل بيت(ع) و حضرت مهدي(عج)، ايمان ابوطالب، تفسير «فجعله نبسا وصهرًا» به فاطمه(ع) و علي(ع)، بيان مصاديق «الذين انعم اللّه‏ عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين»، انگشتر بخشيدن علي(ع) در ركوع، و موارد ديگر را مي‏توان به عنوان نمونه نام برد. براي مثال، به ذكر دو نمونه اكتفا مي‏شود:
1. و من يطع اللّه‏ والرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه‏ عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقا (نساء / 72).
• برگزيده بر عباد اين چار را در حريم قرب دمساز وي‏اند ديده ز اشيا سرّ سلطان وجود در ره او داده جان و مال خويش كرده واحد هم خود در طاعتش هم ز صديقين مرادش حيدر است جامعند اين دو در اوصاف فرق خاصه بحري كو ز گوهرهاست پر پرده چشم دو بين را پاره كن هر نبي و هر ولي را نور عين بر وجوب لطف از حق دائمند وين ولايت در مدار قائم است جمله يك نورند گرچه صد تن‏اند برفروزي در سرا و دشت و باغ بي ز شعله نيست ممكن انتقال همچنين تا اصل آن ذات العلي11 اشتعال آن اتصال است از ولي
• كرده حق بر چهار قسم اخيار را انبيا كه محرم راز وي‏اند صادقان اهل عيان‏اند و شهود وان شهيدان رسته از آمال خويش صالحان بر پاس امر حضرتش از نبييّن قصد او پيغمبر است گر به لفظ جمعشان بستوده حق بحر گويي كافي است از ذكر دُرّ يك علي گو كار خود يكباره كن از شهيدان شد اشارت بر حسين صالحان اولاد او تا خاتم‏اند هر زماني را وليّي لازم است صد چراغ از شمع واحد روشن‏اند مي‏تواني كز چراغي صد چراغ شرط نقلش ليك باشد اشتعال اشتعال آن اتصال است از ولي اشتعال آن اتصال است از ولي
2. قلنا اهبطوا منها جميعا فامّا يأتينّكم مني هدي فمن تبع هداي... (بقره / 37)
• يافت چنگ بوالبشر راز دگر در زمين تا باشد او غوث و پناه اين خلافت اهل بيت و آل او تا به مهدي كو است اكنون شاه دل مي‏كند گردش فلك بر دور او در فداي مهدي صاحبدليد بر فلك در دوره مهدي مهيد اندر اين غيبت ظهور ذوالمن است كاين بدن در اهتزاز جان بود وز عيان بي‏حضور آن غايب است دورها دائر به وي تا سرمد است تا هنوز او آدم است و خاتم است از محمد متصل تا آدم او دوره او قائم است و دائر است هست در هر دوره‏اي شاه و امام رهروان را در زمين شمع است او رهبر است و قبله افلاكيان از خطاب اهبطوا بر خاكيان
• بشنو از قلنا اهبطوا راز دگر شد خليفه بر زمين يعني كه شاه همچنين يابند از دنبال او هست هر دور اين خلافت مستقل دور دورِ مهدي است و طور او اي هدايت پيشگان گر قابليد اي خليفه‏زادگان گر آگهيد غيبت او غيبت جان در تن است جنبش اعضا دليل آن بود تا خدا هادي است مهدي نايب است مهدي آخر زمان خود احمد است ز آدمِ اول كه قطب عالم است بود آدم مهدي و هم خاتم او همچنين تا اين زماني كآخر است آنكه اعلي رتبه باشد در مقام صاحب فرق از پس جمع است او از خطاب اهبطوا بر خاكيان از خطاب اهبطوا بر خاكيان
4. بارزترين خصيصه تفسير مزبور اشتمال آن بر پند و اندرزهاي اخلاقي برگرفته از آيات قرآني و نيز تحليل‏هاي فلسفي و حِكَمي تعداد زيادي از آيات رباني و نيز برداشت‏هاي عرفاني و عرضه جذبات عاشقانه به بهانه آيات عبادي است كه مطالعه آنها نه تنها موجب تأثير پذيري نفس انسان از مواعظ قرآنيه اوست بلكه با وزيدن نسيم عشق الهي روح انساني را سرمست حب رباني كرده و نشاطي به خواننده مي‏بخشد كه سبكي روحش را از وابستگي تعلقات مادي احساس مي‏كند.
اكنون شايسته است نمونه‏اي چند از سروده‏هاي تفسيري و حكمت‏آميز او عرضه گردد:

1. سوره توحيد

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، قل هو اللّه‏ احد، اللّه‏ الصمد، لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد.
• ذات بحت و بود محض است آن احد وز عروض و لاعروض و هر رسوم نه بود وصف و نشان او را نه نام در حجاب لاتعين مختفي است جمله ز او آثار كثرت منتفي است
• گفته‏اند ارباب تحقيق و خرد فرد و مطلق از خصوص و از عموم مطلق است اعني ز قيد خاص و عام جمله ز او آثار كثرت منتفي است جمله ز او آثار كثرت منتفي است

2. سوره انشراح

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، الم نشرح لك صدرك، ووضعنا عنك وزرك، الذي انقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك، فان مع العسر يسرا، ان مع العسر يسرا، فاذا فرغت فانصب، و الي ربك فارغب.
• تا نباشد منكدر آئينه‏ات كه شكسته بود پشتت را خود آن بر گرفتيم از تو آن بار گران
• ما نبگشاديم آيا سينه‏ات بر گرفتيم از تو آن بار گران بر گرفتيم از تو آن بار گران
• باز گشتن سوي فرق و انفصال دل شود از چشم سوزن تنگ‏تر بود بر وي سخت بس ضبط حدود تا نباشد تنگ او را قلب و خو سهل كرد از بهر فرقش كردگار سوي فرق از جمع «او ادني» سپس در مقام فرق جمعش حاصل است و اين است مخصوص وليّ دستگير زيستن در دارِ تن بودش محال هيچ اگر داني مقام واصلين «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين
• عارفان گويند كز جمع وصال بس گران باشد به ارباب بصر پس چو برگشت او در اين كون و شهود حق مساوي كرد فرق و جمع او آنكه بر دوشش زهجران بود بار همچو آمد احمد شيرين نفس ديد حاضر شاه جان اندر دل است وحدت اندر كثرت اين است اي فقير مصطفي را گر نبود اينگونه حال «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين

تصوف

صفيعلي شاه به دليل انتحال به تصوف و طريقت شاه نعمت اللّه‏ ولي و گرايش شديد صوفيانه، انديشه‏هاي صوفيگرايانه را نيز در موارد متعددي از تفسير منظوم خويش ابراز كرده است. مطرح شدن موضوعات فلسفي در اين تفسير از قبيل: وحدت وجود، تعدد عوالم، قوس نزول و صعود، منازل تكامل سالك، مقام جمع و فرق، جايگاه خليفة اللّه‏ در ولايت تكويني، تجليات ذات، وحدت در كثرت و بالعكس، اطلاق ذات حق از تقيد و حتي قيد اطلاق، مقام لاتعين، ذات بحت و وجود محض بودن خداوند و تجرد آن از رسم و عرض و ماهيت، عشق مبدأ گرايي فطري انسان و امثال آن نشانگر سعه دانش فلسفي و عرفاني وي است.
وي يكي از شاگردان رحمتعلي شاه عارف متصوف و بزرگ‏ترين قطب طريقت شاه نعمت اللهي قرن 13 بود. پس از رحلت رحمتعلي شاه سه نفر از بزرگ‏ترين شاگردانش به نام‏هاي: نورعليشاه، صفيعلي‏شاه و ذوالرياستين رهبري طريقت را هركدام در منطقه‏اي به عهده گرفتند. نورعليشاه مؤسس سلسله طريقت گناباديه شد و در بيدخت گناباد در استان خراسان سكونت گزيد و تفسير عالمانه و عارفانه‏اي را تأليف كرد كه عده‏اي از متأخرين و عارفان از تفسير او بهره بردند. پس از درگذشت وي جنازه‏اش در خانقاه بزرگ بيدخت دفن شد و بر مزارش گنبد و بارگاهي عظيم بنا كردند. نسل وي يكي پس از ديگري رهبري طريقت او را به عهده گرفتند و در حال حاضر دكتر نورعلي تابنده گنابادي منصب پير طريقت گناباد را به عهده دارد.
صفيعلي شاه نيز پس از سال‏ها دستگيري سالكان در همان خانقاه خويش دفن شد و ظهير الدوله داماد ناصرالدين شاه تا مدتي خلافت او را بر عهده داشت و اكنون اطلاعي از دودمان وي در دست نيست.
دو نمونه از تفسير صوفيانه وي را مي‏توان در ابيات زير ملاحظه كرد:

1. تبعيت از پير طريقت جايگزين قرآن و سنت

• يا اطاعت كن زپيري با مقام در هدايت خالص از حق بل اخص گفته‏ايم از پيش و هم گوييم باز با خلائق شفق و رفقش بيشمار وز متاع و ملك دنيا رسته‏تر جود و ايثارش فزون از مردمان با كسي او را به دل نبود عناد روز نو خواهد ز حق روز نوي وز مقام فرق تا جمع وجود والي امت ولي حيدر است بس خطا باشد عمل بر عقل و نقل بر كتاب حق عمل كن هر چه هست زانكه شد همدست پيغمبر كتاب هر چه باشد از حرام و از حلال وز شرايع آنچه باشد ماحصل ليك حق جو راه او بر منزل است12 گرچه در تكليف اين بس مشكل است
• يا عمل كن بر كتاب حق تمام پيري آنكو راه دان باشد به نص شرطها او راست اندر امتياز عالم و عاقل خليق و بردبار بر خدا از هر كسي پيوسته‏تر قانع و خاضع مجيب و مهربان كشته باشد نفس دون را در جهاد بر ذخيره ننهد از دنيا جوي آگه است از راه و منزل با شهود اينچنين كس نايب پيغمبر است با وجود آن ولي در نزد عقل ور كه پيري اينچنين ناري به دست تا نمايد حق تو را راه صواب هست درج اندر كتاب ذوالجلال وز عقايد وز عبادات و عمل گرچه در تكليف اين بس مشكل است گرچه در تكليف اين بس مشكل است
2. دانستن جايگاه ويژه براي سلمان فارسي و اويس قرني يكي ديگر از ويژگي‏هاي اين تفسير آن است كه بعضي از صحابه را در هدايت عرفاني به سوي كمال مطلق در عرض پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام به شمار آورده است. او در ذيل آيه «و يقولون سبعة ثامنهم كلبهم» تجليات سبعه را يك جريان مستمر مي‏داند و مي‏نويسد:
• سبعه بودند ار كه داري التفات باز سلمان و اويس ممتحن هم در ادوار ولايت دائمش13 ديگر آن مهدي كه داني قائمش
• در زمان احمد كامل صفات احمد و حيدر حسين و هم حسن ديگر آن مهدي كه داني قائمش ديگر آن مهدي كه داني قائمش

2. قلب قرآن يا طپشي منظوم

اين كتاب كه ترجمه تعدادي از سوره‏هاي قرآن است تأليف دكتر جلال ربّاني‏فر است كه آية اللّه‏ سيد مهدي عبادي امام جمعه محترم مشهد بر آن تقريظ نوشته و در سال 1375 در 140 صفحه منتشر شده است.
اولين و مهم‏ترين سوره‏اي كه در آن به صورت منظوم ترجمه شده سوره «يس» است كه به همين مناسبت كتاب به «قلب قرآن» نام گرفته است. بقيه كتاب شامل ترجمه منظوم چند سوره ديگر است كه عبارتند از: حمد، فلق، ناس، كافرون، نصر، نبأ، نازعات، زلزال، عاديات، قارعه، تكاثر، عصر، همزه، علق، فيل، قريش، كوثر، ماعون و مسد.
اشعاردر وزن «مثنوي» سروده شده است كه جذابيت خاصي دارد و از صبغه مذهبي برخوردار است. گرچه شايد بتوان به دليل تقدم زماني نشر اين ترجمه بر ترجمه منظوم آقاي اميد مجد آن را اولين ترجمه منظوم (خالص و بدون تفسيرِ) بخشي از قرآن شمرد، و شايد به همين جهت جناب آية اللّه‏ عبادي تقريظي بر آن نوشته‏اند، اما از نظر فن ترجمه داراي نقايص فراواني است. شايد بهتر باشد كه بگوييم مترجم محترم قصد ترجمه فنّي را نداشته و اين اشعار در مقام ترجمه دقيق آيات قرآن كريم نيست، بلكه نيّت سراينده محترم آن بوده كه مضمون و مفاهيم آيات را به زيور نظم بيارايد؛ از اين رو حذف كلمات معادل و توضيح فراوان در اين ترجمه به چشم مي‏خورد.
اكنون به عنوان نمونه به ترجمه دو سوره معروف حمد و توحيد و نيز بخشي از ترجمه منظوم سوره يس (قلب قرآن) كه هدف اصلي مترجم محترم بوده است نظر مي‏افكنيم.

سوره حمد

• به نام مهربان بخشنده دادار يگانه خالق هر دو جهان است براي بندگانش بهترين يار به هر دردي حكيم و هم دوا اوست خداي روز پاداش و جزا اوست
• بود آغاز هر گفتار هر كار سپاس او را كه نيك و مهربان است بود از بخشش و از مهر سرشار خداي روز پاداش و جزا اوست خداي روز پاداش و جزا اوست
خداوندا بكن بر ما نگاهي
كه ما را نيست جز سوي تو راهي پرستيدن سزاوار تو تنهاست
كمك ما از توجوييم و ره راست
• ز پستي و ز گناهانم بري كن كه غافل نيستند از تو زماني ره آزادي و راه فلاح است كه آلودند خود را با گناهان به خشم از آستان خود براني تو اين نامردمان لايق نداني
• به راه راست ما را رهبري كن مرا بنما ره آزادگاني ره آنان ره خير و صلاح است نخواهم من ره آن روسياهان تو اين نامردمان لايق نداني تو اين نامردمان لايق نداني

اشكالات

1. افزودن مطالب توضيحي بر مدلول آيات به نام ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
2. نادرست ترجمه كردن بعضي واژه‏ها، مانند ترجمه «رب العالمين» به خالق، ترجمه «انعمت عليهم» به «آزادگاني كه از تو غافل نيستند» و ترجمه «ضالين» به روسياهان.
3. ترجمه نكردن برخي واژه‏ها، مانند: «اللّه‏» در آيه اول و «مغضوب عليهم» در آيه هفتم.
4. تبديل فعل متكلم مع الغير به متكلم وحده در ترجمه «اهدنا الصراط المستقيم».

سوره توحيد

• به نام مهربان بخشنده دادار بگو از سوي ما بر خلق پيغام خدايي نيست غير از ربّ سبحان كه او آگاه از هر رمز و راز است ز فرزند و ز زاييدن مبرا است بشر را آفريد و از بشر نيست ندارد ذات حق همتا و مانند يگانه باشد و يكتا خداوند
• بود آغاز هر گفتار و هر كار تو اي پيغمبر محبوب اسلام بگو يكتا و بي‏همتا است يزدان خدا از هر چه گويي بي‏نياز است خدا كو خالق انسان و دنياست هم او زاييده از مام دگر نيست يگانه باشد و يكتا خداوند يگانه باشد و يكتا خداوند

اشكالات

1. افزودن توضيحات در ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
2. ترجمه «اللّه‏» به يزدان صحيح نيست، زيرا «اللّه‏» اسم خاص است و يزدان به خداي خير ثنوي‏ها و زردشتي‏ها اطلاق مي‏شود.
3. تكرار غير لازم به منظور تكميل شعر و ضرورت شعري، مانند: خدايي نيست غير از رب سبحان؛ ز فرزند و ز زاييدن مبراست؛ يگانه باشد و يكتا خداوند؛ همتا و مانند.

سوره يس

• بكن اين خفتگان بيدار از خواب توئي مأمور از سوي خداوند كه سرشار است از پند معاني چو والاتر ز تو هرگز نديديم پذيرا شو در اين ره هر خطر را كه هر مشكل به دست اوست آسان به جمله رازها آگاه و داناست براي بندگانش بهترين يار خدا باشد ز لطف و مهر سرشار
• محمّد اي امين ملك اعراب به قرآن و بر اين آيات سوگند قسم بر اين كتاب آسماني تو را از مردمان ما برگزيديم به راه حق هدايت كن بشر را بود قرآن ز سوي ربّ سبحان خدايي كه به هر كاري تواناست خدا باشد ز لطف و مهر سرشار خدا باشد ز لطف و مهر سرشار
• هدايت كن تو فرزندان آنان ز دنياشان نباشد هيچ حاصل گنهكارند تا پايان دوران دل آنان ندارد نور ايمان
• پدرها بي‏خبر بودند و نادان همانا اين سيه رويان غافل دل آنان ندارد نور ايمان دل آنان ندارد نور ايمان

اشكالات

الف . جزء دوم در «انك لمن المرسلين * علي صراط مستقيم» خبر بعد از خبر و خبر «انّك» است و صفت پيامبر، نه آن كه امر به هدايت به سوي صراط مستقيم باشد.
ب . در آيه «لتنذر قوما ما اُنذر آباؤهم فهم غافلون» مرجع «فهم»، چنان كه اكثر مفسرين گفته‏اند، قوم معاصر و مخاطب پيامبرند نه پدران آنان، به دليل اين كه جمله اسميه دلالت بر اسناد در زمان گفتار دارد.
ج . مدلول اصلي آيه «لقد حق القول علي اكثرهم فهم لايؤمنون» اعلان اتمام حجت بر آنان است كه ايمان نياوردنشان از روي عناد است. ترجمه اصلاً متعرض اين مطلب نشده است.
د . بيت‏هاي سوم و چهارم تكرار مفاد بيت دوم است.
ه•• . توضيحات اضافي فراوان.
3. ترجمه منظوم كامل قرآن يا ترجمه اميد مجد اين ترجمه كه اولين ترجمه منظوم كامل قرآن مجيد به زبان فارسي است، توسط شاعر جوان 27 ساله معاصر آقاي اميد مجد به نظم درآمده كه در نوع خود بي‏نظير و قابل تقدير است. مترجم محترم اين مجموعه را كه حدود 18000 بيت است در طول 300 روز سروده است. اين سرعت عمل نشانگر طبع روان نامبرده است.

ويژگي‏ها

ترجمه مزبور داراي چند ويژگي مثبت و قابل توجه به شرح زير است:
1. اشعار نسبتا روان است و كمتر دچار پيچيدگي و نارسايي تعابير شده است.
2. ايجاز و اختصار تا حدود زيادي رعايت شده است، به گونه‏اي كه تقريبا هر 15 سطر عربي قرآن در 30 بيت ترجمه شده است. البته اين توانايي در جاي جايِ قرآن نوسان دارد، زيرا گاهي همان 15 سطر عربي در 33 بيت (مانند صفحه 149) و گاه در 19 بيت (مانند صفحه 190) ترجمه شده است.
3. وزن اشعار منطبق با وزن اشعار شاهنامه فردوسي، يعني (فعولن فعولن فعولن فعول) است كه براي ايرانيان وزني مأنوس به شمار مي‏رود.
4. مبناي علمي اين ترجمه منظوم، دو ترجمه فارسي از بهترين و متقن‏ترين ترجمه‏هاي فارسي قرآن يعني ترجمه آقايان فولادوند و خرمشاهي است كه تا حدودي از اشتباهات محتوايي آن مي‏كاهد. اما نبايد اين مطلب را ناديده گرفت كه مترجم در بسياري از موارد توضيحاتي آورده است كه در دو ترجمه ياد شده نيست.
5. مترجم محترم در سوره‏هايي كه داراي آيات كوتاه است سعي كرده است تا حد توان هر آيه را در يك بيت ترجمه كند. ترجمه اكثر آيات سوره‏هاي شعراء، صافات، قيامت، انسان و واقعه از اين قبيل است.
6. مترجم در برخي موارد توانسته است ايجاز را به حدّ اعلا برساند؛ مثلاً سوره دو سطري توحيد را با چهار آيه آن در دو بيت ترجمه كرده و هر آيه را در يك مصراع آورده است، بنگريد:
• كه هرگز ندارد نيازي به كس ندارد شريكي خدا هيچگاه نه زاده نه زائيده شد آن اله
• بگو او خدائي است يكتا و بس نه زاده نه زائيده شد آن اله نه زاده نه زائيده شد آن اله
و نيز سوره سه سطري «الناس» را با شش آيه آن در سه بيت بدين‏گونه ترجمه كرده است:
• كه خلق جهان را است شاه و اله كند وسوسه قلبهاي بشر چه از جن بود او چه از آدمي كند وسوسه قلبها هر دمي
• بگو مي‏برم سوي ربّي پناه ز شيطان خنّاس كز مكر و شرّ كند وسوسه قلبها هر دمي كند وسوسه قلبها هر دمي

ضعف‏هاي موجود در ترجمه

مي‏توان ضعف‏هاي موجود در اين ترجمه را به شكل زير دسته‏بندي كرد و براي هر يك نمونه‏هايي ارائه داد:
1. افزوده‏هاي توضيحي غير لازم و گاه بي‏ربط و قراردادن آنها در ميان دو گيومه، مانند ترجمه سوره انشراح:
• «ز زنگارها جمله پالوده‏ايم» نه آيا تو را سينه بگشاده‏ايم
• نه آيا تو را سينه بگشاده‏ايم نه آيا تو را سينه بگشاده‏ايم
• «مينديش از مردم نابكار» تو مي‏باش مشتاق پروردگار
• تو مي‏باش مشتاق پروردگار تو مي‏باش مشتاق پروردگار
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، مصراع دوم اين دو بيت نه تنها توضيح متن آيات نيست كه هيچ‏گونه ارتباطي هم بين آنها و مضمون آيات وجود ندارد.
2. افزوده‏هاي بدون دليل و قراردادن آنها در متن ترجمه، در حالي كه حتي نقش توضيح مضمون آيه را ندارند، مانند كلمه تگرگ در ترجمه آيه شريفه:
او كصيب من السماء فيه ظلمات ورعد وبرق يجعلون اصابعهم....
• همانند اين است اندر مثال كه بارد به تاريك جا بي‏امان ز ترس صواعق ز اندوه مرگ به جايي كه رعدست و برق و تگرگ
• بلي كافران را مرام و خصال كه در زير باراني از آسمان به جايي كه رعدست و برق و تگرگ به جايي كه رعدست و برق و تگرگ

3. حذف بعضي كلمات و قيود و حتي بعضي جمله‏ها در ترجمه، مانند:

الف. آيه شريفه 23 بقره: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون اللّه‏ ان كنتم صادقين. اين آيه چنين ترجمه شده است:
• بياريد يك سوره مانند آن بخوانيد آنگه يكايك فرا گواهان بخوانيد غير از خدا
• شما را اگر هست در دل گمان گواهان بخوانيد غير از خدا گواهان بخوانيد غير از خدا
جمله «مما نزلنا علي عبدنا» و جمله «ان كنتم صادقين» اصلاً ترجمه نشده است.
ب. آيه شريفه 25 بقره: كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذي رُزقنا من قبل واُتوا به متشابها ولهم فيها ازواج مطهرةٌ ... كه اين گونه ترجمه شده است:
• بدينسان نداي سخن در دهند بيابيم در باغ جنت مدام از اين پيش بودي به دارالفنا بود پاك ازواج اندر بهشت بر آن مردم مؤمن خوش سرشت
• چو گردند از ميوه‏اش بهره‏مند كه اين ميوه‏هايي كه اكنون به كام بود ميوه‏هايي كه خود سهم ما بر آن مردم مؤمن خوش سرشت بر آن مردم مؤمن خوش سرشت
مترجم محترم جمله «و اُتوا به متشابها» را ترجمه نكرده است. اين جمله ترجمه‏اش اين است: رزق همانند و گوناگون برايشان آورده مي‏شود.

4. اغلاط محتوايي:

اين نقص مهم‏تر از نواقص قبلي است و حتي مترجمان نثر نويس نيز كمتر از آن نجات يافته‏اند و تحفّظ از آن علاوه بر تضلّع علمي و ادبي و تسلط بر معارف قرآني نيازمند امداد رباني است. اكنون به نمونه‏هايي از اين اغلاط كه با ملاحظه چند صفحه از ترجمه به آن دست يافتيم بنگريد:

الف. فلا تجعلوا للّه‏ اندادا وانتم تعلمون

• بخوانيد كاين كار نبود نكو نه مانند دارد نه مثل مثال اگر چه بدانيد آن لايزال
• مبادا كسي را همانند او اگر چه بدانيد آن لايزال اگر چه بدانيد آن لايزال
برگردان جمله حاليه «وانتم تعلمون» به «اگر چه بدانيد» كه مفاد اِن وصليّه است عكس نمودن مدلول آيه است، زيرا مفاد اِن وصليّه صدور حكم و تسريه آن است به ضعيف‏ترين حالات؛ مثلاً وقتي گفته مي‏شود: «به هيچ انساني تهمت نزنيد اگر چه به شما ظلم كرده باشد» معناي جمله آن است كه گرچه در صورت وقوع ظلم از ناحيه متهم، انسان تا حدودي خود را در تهمت زدن ذي حق مي‏بيند و آن را يك نوع انتقام و قصاص مي‏پندارد اما باز هم نهي از تهمت توصيه مي‏شود.
در آيه شريفه مفاد جمله حاليه «وانتم تعلمون» بيان شديدترين و بارزترين حالات براي صدور حكم است و معنايش آن است كه شما با اين كه علم و آگاهي به وحدانيت و يگانگي خداوند داريد، قراردادن شريك براي او، زشت‏ترين عمل است. به عبارت ديگر، حكم در اِن وصليه به صورت ضعيف اثبات مي‏شود و در جمله حاليه فوق به صورت شديدترين نوع آن.
ب. الذين ينقضون عهد اللّه‏ من بعد ميثاقه ويقطعون ما امر اللّه‏ به ان يوصل... (بقره / 27)
• گسستند فرمان يكتا خدا كساني كه بر طينت ناروا
• كساني كه بر طينت ناروا كساني كه بر طينت ناروا
دقت در آيه نشان مي‏دهد كه آنچه گسسته و قطع شده است خود «امر» و «فرمان» خدا نيست، بلكه آن پيوندهايي است كه فرمان خدا به وصل آنها تعلق گرفته است. و لذا در تفسير مجمع البيان و ديگر تفاسير مصداق‏هايي كه براي آن گفته‏اند عبارت است از: صلة النبي(ص) ـ صلة المؤمنين ـ صلة الرحم ـ صلة الأيمان بالعمل ـ كل من امر اللّه‏ بصلته من اوليائه.
ج. هوالذي خلق لكم ما في الأرض جميعا ثمّ استوي الي السماء فسويهنّ سبع سموات...
(بقره/29)
• برافراشت هفت آسمان ناگهان پس از آن نظر كرد بر آسمان
• پس از آن نظر كرد بر آسمان پس از آن نظر كرد بر آسمان
علاوه بر اين كه ترجمه «استوي السماء» به «نظر كرد بر آسمان» خود محل تأمل است و بهتر بود كه به «به آسمان پرداخت» ترجمه مي‏شد، كلمه «ناگهان» كه نشانه دفعي بودن خلقت هفت آسمان است دقيقا خارج از مدلول آيه بلكه خلاف مدلول ديگر آيات قرآن در زمينه خلقت آسمان است، زيرا خداوند در سوره فرقان تصريح مي‏كند كه آسمان‏هاي هفتگانه و زمين را در شش روز آفريده است: الذي خلق السموات والأرض وما بينهما في ستة ايام (فرقان/59) د. واقيموا الصلوة واتوا الزكوة واركعوا مع الراكعين...
• بداريد حق را ثنا و سپاس به همراه مردان ايزدشناس
• به همراه مردان ايزدشناس به همراه مردان ايزدشناس
ترجمه «راكعين» به «ايزد شناس» ترجمه صحيحي نيست، زيرا مراد آيه شريفه طبق نظر اكثر مفسران توصيه به شركت در نماز جماعت است.
ه•• . و استعينوا بالصبر والصلوة وانها لكبيرة الاّ علي الخاشعين (بقره / 45)
• بجوئيد ياري به صبر و صلوة كه همواره ترسد ز ايزد بسي كه كاري است دشوار جز بر كسي
• همانا از آن ايزد بي‏نياز كه كاري است دشوار جز بر كسي كه كاري است دشوار جز بر كسي
اولاً: ظاهر بيت دوم رجوع ضمير «وانها لكبيرة» به «استعانت» است، و حال آن كه صاحب تفسير الميزان و صاحب مجمع البيان و بسياري از ديگر مفسران مرجع ضمير را «صلوة» دانسته‏اند، چنان كه اين نظر با كلمه خاشعين سازگارتر است.
ثانيا: «خشوع» به معني فروتني و تواضع همراه با احترام و تكريم است؛ چنان كه آقاي فولادوند و عده‏اي از مترجمان، «خاشعين» را به «فروتنان» ترجمه كرده‏اند و نويسنده الميزان آن را به «الذليل في صلاته المقبل اليها» تفسير نموده است، در حالي كه «ترس» ترجمه «خوف» است كه هيچ‏گونه تواضع و تكريم و احترام در معني آن اشراب نشده است.
و. و ما ابري‏ء نفسي ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربي... (يوسف / 53)
• نگويم نرفتم به راه خطا كه هرگز نباشم به دل خودستا
• كه هرگز نباشم به دل خودستا كه هرگز نباشم به دل خودستا
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، مصراع دوم اعتراف حضرت يوسف عليه السلام به اين كه راه خطا رفته و جرم مورد نظر را ــ نعوذ باللّه‏ ـ مرتكب شده است منعكس مي‏كند، در حالي كه حضرت يوسف عليه السلام نفس خود را از آن روي كه امر به سوء مي‏كند تبرئه نكرده است. علاوه بر اين كه مي‏توانيم از آيه شريفه استفاده كنيم كه نفس حضرت يوسف حتي امر به سوء و ترغيب به گناه هم نكرده، زيرا عموميت «امّاره بودن به سوء» را به «الا ما رحم ربي» تخصيص زده است و مطمئنا حضرت يوسف يكي از مصاديق نزول رحمت رب است. در اين صورت مفاد «وما ابري‏ء نفسي» اين است كه نفس من هم مقتضي تمايلات غريزي هست، اما چون رحمت خداوند شامل آن شده است امر به سوء نمي‏كند.
ز. والضحي والليل اذا سجي (ضحي / 1ـ2)
• به آرامش شب چو آيد بجا قسم خورد بر روز روشن خدا
• قسم خورد بر روز روشن خدا قسم خورد بر روز روشن خدا
آنچه در قرآن بدان قسم ياد شده خود «شب» است هنگامي كه آرام گيرد، اما در ترجمه سوگند به آرامش شب مطرح شده است.
ح. والشمس وضحيها والقمر اذا تليها (الشمس / 1ـ2)
• چو روشن نمايد جهان را به روز قسم باد بر شمس گيتي فروز
• قسم باد بر شمس گيتي فروز قسم باد بر شمس گيتي فروز
در آيه شريفه دو سوگند وجود دارد، يكي سوگند به خورشيد و ديگري سوگند به درخشش آن؛ اما در ترجمه تنها سوگند اول مطرح شده است.
ط. و ما يغني عنه مالُه اذا تردّي (الليل / 11)
• چنين مال بسيار روز عذاب نشايد رهاند ورا از عذاب
• نشايد رهاند ورا از عذاب نشايد رهاند ورا از عذاب
اولاً كلمه «تردّي» به معني سقوط است. ثانيا ظرافتي كه در اين آيه به كار رفته ترسيم لحظه حساس سقوط است كه در آن لحظات، ثروت كافر به دادِ او نمي‏رسد. اين ويژگي در ترجمه به وضوح منعكس نشده است.

پی نوشت ها:

1. پلي ميان شعر هجايي و عروضي فارسي در قرون اول هجري، ترجمه‏اي آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، دكتر احمدعلي رجايي، ص 37.
2. سوره يونس، آيات 79 تا 81.
3. سوره هود، آيه 82 و 83.
4. سوره يوسف، آيه 31.
5. هزار سال تفسير فارسي، تأليف دكتر سيد حسن سادات ناصري و منوچهر دانش پژوه، ص 45؛ آواي قرآن، محمود صلواتي، ص 23.
6. سوره فرقان، آيه 63.
7. سوره فرقان، آيه 53.
8. كشف الاسرار، 1/386.
9. همان، 1/430.
10. همان، 1/73.
11. ص 170. 12. ذيل سوره اعراف، آيه 36، ص 236. 13. ص 430.
جمعه 24 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تمهیدی بر ترجمه قرآن

سید حسین سیدی

خبر مسرت بخش ترجمه‏اى جدید از قرآن را در شماره 38 کیهان اندیشه توسط گروه مترجمان «دار القرآن الکریم»خواندم در مقاله مذکور آمده است که«هیئت علمى«دار القرآن الکریم»بر آن شد تا ترجمه‏اى سالم و شامل همه نکات موجود در آیات قرآن تهیه کند، و آن را به متخصصان زبان عربى عرضه بدارد، تا آنان بدون تکلف و مراجعه به صدها تفسیر، کتاب لغت، آیات الاحکام و کتابهاى ادبى و بلاغى و حیران ماندن در انتخاب قول صحیح و درک معنى واقعى، متن متفن و صحیح موجود را به زبان مورد نیاز ترجمه کنند.»(ص 5)
ضمن آرزوى توفیق براى آنان در گام نهادن در راه چنین امر مقدسى و ارج نهادن به کار مترجمین برجسته قرآن، که هر یک با تلاشى مأجور آن را انجام داده‏اند، به بحثى در زمینه شگفتیها و اسرار ادبى این کلام آسمانى پرداخته مى‏شود.
در این مقال پس از بحث مختصرى در زمینه ترجمه، به یک آیه زیبا که مطمح نظر ادباء بوده است نیز اشاره مى‏شود.
در آغاز ذکر این نکته لازم است که اقدام به چنین کارى(ترجمه متون دینى بصورت گروهى) باید مدتها قبل صورت مى‏گرفت تا ترجمه‏اى دور از اشکال و با بیانى شیوا، بطورى که قابل استفاده عموم باشد، داشته باشیم.چون این حساسیت و دقت در ترجمه متون مذهبى، جداى از قرآن که اکثر علماء با سخت‏گیرى آن را جایز مى‏دانستند، در متون مقدس دیگر مذاهب نیز سابقه دارد.
مى‏گویند وقتى خواستند تورات را در قرآن دوم قبل از میلاد از زبان عبرى به زبان یونانى(زبان علمى و کتابت آن روزگار)ترجمه کنند، یکى ازحکام مصر به نام«بطلیموس دوم»(283-245 ق.م)دستور مى‏دهد هفتاد و دو نفر از احبار یهود، براى این کار دعوت شدند. * آنها با نسخه‏اى قابل اعتماد به نزد پادشاه مى‏آیند و طبق دستور بطلیموس در جزیره‏اى به شکل یک کنفرانس مذهبى، ضمن تبادل نظر مشغول ترجمه مى‏شوند و در هفتاد روز کار ترجمه به پایان مى‏رسد. (1)
مطلب فوق، حاکى از آن است که کار ترجمه متون دینى، از حساسیت ویژه‏اى برخوردار بوده، و از حد توان یک فرد خارج است.
مطلب مهمتر آنکه:اساسا ترجمه، امرى است مشکل که حتى گفته‏اند از تألیف هم دشوارتر مى‏باشد زیرا مترجم در بند افکار و عواطف و خیال مؤلف مقید مى‏گردد.براى بیان معنى ترجمه و نیز ترجمه خوب، به نمونه‏هایى از گفتار صاحب نظران اشاره مى‏کنیم:
«ترجمه عبارت است از نزدیکترین معادل زبان مورد ترجمه، اول از جهت مفهوم و بعد از لحاظ سبک».«نایدا»Nida
«ترجمه خوب عبارت است از نزدیکترین معادل در زبان مترجم براى مطلب مورد ترجمه، با حفظ مشخصات متن اصلى تا آنجا که ظرفیت زبان اول ایجاب مى‏کند و عجیب و دور از ذهن نباشد.»
«دول فیتس»Dubble Fits
«ترجمه کلمه به کلمه و یا خط به خط به این مى‏ماند که دیوانه‏اى حرفهاى دیوانه دیگر را نقل کند.»«کولى»Cowley (2)
مى‏دانیم که ترجمه متون علمى، به مراتب از متون ادبى آسانتر است، زیرا مطالب علمى یک بعد بیشتر ندارند و آن هم فکر و عقیده است به زبان دوم(البته ضمن رعایت در معادل سازى که کارى است، بس مهم)ولى متون ادى داراى بار عاطفى، خیال، استعاره، مجاز، تشبیه و... مى‏باشند و مترجم باید تمام سعى خود را در تصویرگرى آن معانى در زبان دوم بکار گیرد تا ترجمه‏اى مقبول از متن اصلى ارائه دهد.
چنانکه دکتر ابراهیم سلامه در این باره مى‏گوید:«زبان ادبى، حامل عواطف خاصى است که بوسیله الفاظ درک نمى‏شوند و فقط خود ادیب آن را درمى‏یابء و چه بسا ممکن است مانند انسان متحیرى در برابر چنین متونى قرار بگیریم و آرزو کنیم اى کاش آن ادیب را مى‏دیدیم و منظور او از این عبارات را سؤال مى‏کردیم، و اینجاست که مترجم ناچار مى‏شود به ذهن خود رجوع کند و شرایط ادیب را نادیده بگیرد تا به آن حیات جدیدى ببخشد. (3)
با توجه به این مطلب و این نکته که قرآن کریم به زبان عربى فصیحخ نازل شده است، مترجم ناچار باید به اسالیب زبان عربى آشنا باشد و مى‏دانیم که زبان عربى از جمله زبانهایى است که به موسیقى الفاظ و عبارات بسیار توجه دارد و کتب بلاغى زیادى به این مطلب اشاره کرده‏اند.کثرت صنایع بدیعى در این زبان موجب شده است که امر ترجمه نیز همراه با صعوبت باشد.
مفسر بزرگ محمد بن جریر طبرى مى‏گوید: «در قرآن به تبع عربى بودنش، اسلوب سخن ممکن است بدینگونه‏ها باشد:ایجاز، اختصار، اخفاء، (*)علت انتخاب هفتاد و دو نفر این بود که از هر یک از دوازده قبیله معروف یهود در فلسطین، شش نفر از برجستگان قوم دعوت شوند تا اختلافى در برداشت و نقل آن به زبان یونانى نداشته باشند.
تکرار، اطالة، اظهار معانى بوسیله اسم بدون کنایه، خبر از خاص که منظور عام است و از عام که مراد خاص است، کنایه که مراد تصریح است و ذکر موصوف که منظور صفت است و ذکر صفت که منظور موصوف است، تقدیم آنچه در معنا مؤخر است و تأخیر آنچه که در معنا مقدم است و...» (4)
بنابر این انتقال یک معنا با توجه به این همه ظرافتهاى لفظى و معنوى کار چندان ساده‏اى نیست.
یکى از ویژگیهاى زبان عربى وجود مترادفات فراوان در آن است که مزیتى است غیر قابل انکار و استعداد ادبى آنان بیشتر مرهون همین مطل است.مثلا در زبان عربى براى مدلول کلمه سال 22 و براى نور 21 و براى تاریکى 52 و براى آفتاب 29 و براى ابر 50 و براى باران 64 و براى چاه 88 و براى آب 170 و براى شیر خوراکى 13و براى شراب100 و براى عسل 13 و براى شتر ماده 155 اسم وجود دارد. (5)
بنابر این بدون اینکه از هر یک جناحهاى طرفدار از مسأله ترادف و مخالف آن حمایت کنیم، مى‏بینیم ترجمه صحیح زبانى که این همه الفاظ مشترک دارد، چقدر مشکل است.مثلا وقتى ابن خالویه، به ابو على فارسى در مجلس سیف الدوله گفت:«من براى کلمه شمشیر پنجاه کلمه سراغ دارم، ابو على گفت:من جز یک اسم آنهم «السیف»چیزى در حافظه ندارم.ابن خالویه گفت. پس المنهد، الصارم و...چیست؟گفت:اینها صفات هستند. (6) پس جایگزین کردن صفت یک اسم بجاى خود آن اسم و بالعکس، موجب نقص معنا مى‏شود.
قرآن که نمونه اعلاى فصاحت و بلاغت و معجزه جاویدان رسول بزرگوار اسلام مى‏باشد، از ظرافتهاى بسیارى برخوردار است که بر اهل فن پوشیده نیست و اینکه آیا مى‏شود آن معنانى بلند را به کلام بشرى منتقل کرد بدون اینکه در آنها خللى وارد شود، قابل ملاحظه است.
به همین جهت بوده است که عده‏اى از صاحب نظران، ترجمه متون دینى را تشبیه کرده‏اند به انتقال گلى از رستنگاهش که ممکن است خشک گردد و بوى خوش خود را از دست بدهد. (7)
همچنین فقهاء در جواز ترجمه قرآن، مقدارى تأمل مى‏کردند که مبادا در انتقال معنى و تبدیل لفظى به لفظ دیگر دچار اشکال شود.
براى روشن شدن مطلب لازم است بگوییم ترجمه اساسا دو قسم است:
1-ترجمه حرفى
2-ترجمه معنوى یا تفسیرى.
ترجمه حرفى، یعنى نقل کلام از زبانى به زبان دیگر با مراعات در نظم و ترتیب و محافظت بر تمامى معانى کلام مترجم.
اما ترجمه تفسیرى، شرح کلام و بیان معناى آن است به زبان دیگر، بدون مراعات نظم و ترتیب در اصل کلام.
اما درباره قرآن، مسلما شیوه اول به دو دلیل پسندیده نیست و با دو هدف اساسى انزال قرآن مغایرت دارد:
1-قرآن نازل شده است تا آیه و نشانه‏اى باشد بر صدق پیامبر در آنچه که از جانب پروردگارش تبلیغ مى‏کند و اینکه معجزه ماست و جن و انس از آوردن مثل آن عاجزند.
2-قرآن براى هدایت انسانهاست و در بردارنده صلاح دنیا و آخرتشان.
بنابر این در چنین ترجمه‏هایى(تحت اللفظى) غرض اول برآورده نمى‏شود.اما غرض دوم: در قرآن بسیارى از احکام و ارشادات هستند که از معانى ثانویه استنباط مى‏شوند و در ترجمه حرفى، هر چند که معانى اولیه حفظ مى‏شوند، ولى براى بیان معانى ثانویه کافى نیست. (8)
براى نمونه اگر بخواهیم آیه «و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقلک و لا تبسطها کل البسط» (اسراء/29)را ترجمه تحت اللفظى کنیم، معنا چنین مى‏شود:«نهى از ارتباط دست به گردن و کشیدن آن»که مطمئنا معنى اصلى اداء نمى‏شود و این دستور اصلا عاقلانه نیست.ولى اگر بخواهیم با ترجمه تفسیرى آن را بیان کنیم، مدلولش چنین است:«نهى از تبذیر و سخت‏گیرى بر خانواده». (9)
از آنجا که قرآن معجزه پیامبر ماست و بدون شک مهمترین بعد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت آن مى‏باشد، ترجمه‏هاى حرفى ره به جایى نمى‏برند.
در اینجا مختصرى درباره اعجاز قرآن از دیدگاه صاحب نظران، بحث مى‏شود و سپس آیه مسبوق الذکر را که در کمترین لفظ، بیشترین صنعت بدیعى را به خود اختصاص داده است، مطرح مى‏گردد.
جاحظ، پس از اثبات این مطلب که قرآن به سبب نظم و اسلوب و تألیف شیوا و ترکیب بدیعش معجزه است، مى‏گوید:«و در کتاب نازل شده (آسمانى)چیزى که ما را ه صدق آن دلالت مى‏کند، نظم بدیع آن است که بندگان تاوان گفتن مثل آن را ندارند». (10)
طبرى:«از شریفترین آن معانى که به سبب آنها کتاب ما، بر سایر کتابهاى پیش از آن برترى دارد، نظم عجیب و وصف غریب و ترکیب بدیع آن است که سخنواران از ساختن کوچکترین سوره‏اى عاجز و دانشمندان از وصف ترکیبش درمانده گشتند و شاعران در کیفیت تألیف اجزایش سرگردان شدند.» (11)
سکاکى:«اعجاز قرآن امرى است قابل درک و غیر قابل وصف، همانند اعتدال وزن(شعرى)که درک مى‏شود، ولى قابل وصف نیست و یا مثل ملاحة.و در ادامه مى‏گوید:آنچه این اعجاز را در مى‏یابد ذوق است و طریقه تحصیل این ذوق، ورزیدگى در دو علم معانى و بیان حاصل مى‏شود.» (12)
ابن قتیبه:«برترى قرآن را کسى مى‏شناسد که بسیارى در آن تأمل نموده و عملش گسترش یافته و اسالیب کلام عرب و تنوع عرب در آن اسلوبها و امتیازاتن لغت ایشان را بر سایر لغات فهمیده باشد.» (13)
زملکانى:«وجه اعجاز به تألیف مخصوص قرآن، مربوط مى‏شود، نه مطلق تألیف، به اینکه مفردات آن از لحاظ ترکیب و توازن در حد اعتدال است و ترکیبات آن از حیث معنى بالاست که هر فنى در آن به مرتبه اعلاى آن از حیث لفظ و معنى واقع دشه است».
اینک آیه مذکور:ابن ابى الاصبع بدیع القرآن، سکاکى در مفتاح العلوم، سیوطى (14) در الاتقان، به آیه‏اى اشاره مى‏کند که نظر بلغاء و ادباء را به خود جلب کرده است.
در سوره هود(44)مى‏خوانیم:«و قیل یا ارض ابلعى ماءک و یا سماء اقلعى و غیض الماء و قضى الامر و استوت على الجودى و قیل بعدا للظالمین».
با اینکه آیه بیش از 17 کلمه نیست ولى در حدود 22 صنعت بدیعى در آن بکار رفته است و از قبیل:استعاره، طباق، مجاز، اشاره، ارداف، تمثیل، تعلیل، صحت تقسیم، احتراس، حسن نسق، مساوات، ائتلاف لفظ با معنى، ایجاز، تسهیم، تهذیب، حسن بیان، اعتراض، کنایه، تعریض، انسجام، ابداع.در اینجا توضیحاتى که صاحب مفتاح و ابن ابى الاصبع در ذیل آیه آورده‏اند به اختصار ذکر مى‏شود.
1-مناسبت تام بین«ابلعى و اقلعى».
2-مطابقت لفظى در دو کلمه«ارض و سماء». 3-استعاره:ابلعى و اقلعى براى ارض و سماء. 4-مجاز:در«یا سماء»که حقیقت آن«یا مطر السماء»است.
5-اشاره:در«عیض الماء»واقع شده، چون آب فرو نمى‏رود، مگر باران آسمان بایست و زمین آبها جارى از چشمه را ببلعد و در نتیجه آبهاى جمع شده ورى زمین کاهش یابد.
6-ارداف:«استوت على الجودى»خداوند از استقرار کشتى بر این مکان و نشستن آن، بدون انحرافى و کجى به منظور آرامش اهل کشتى، با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
7-تمثیل:«قضى الامر»که نابود نابود شدگان و رهاى رهایى یافتگان را با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
8-تعلیل:فرو رفتن آب علت استقرار کشتى است.
9-صحت تقسیم:اقسام حالات آب را در زمان نقصان فراپوشانیده است، چون حالت نقصان جز این نیست که آب آسمان حبس و چشمه‏هاى زمین بسته و آب جارى بر روى آن کاهش یابد.
10-احتراس:در«قیل بعدا للظالمین»از این عبارت از پندار آنهایى که گمان مى‏کردند هلاکت شامل کسانى شده که سزاوار آن نبوده‏اند، جلوگیرى کند.
11-مساوات:لفظ آیه نه بیشتر و نه کمتر از معناى آن است.
12-حسن نسق:عطف برخى از رویدادها به یکدیگر با بهترین ترتیب و مطابق واقع که یکى پس از دیگرى تحقق یافته است.ابتداء فرو بردن آب بوسیله زمین و عطف نباریدن آسمان بر آن، و کاهش یافتن آب بر آن، و بر آن فرمان به هلاکت رسیدن افراد هلاک یافته و نجات افراد نجات یافته را عطف کرد و بر آن استقرار کشتى بر «وجودى»و بر آن نفرین بر هلاکت یافتگان را عطف کرد.
13-ائتلاف لفظ با معنى:که لفظ دیگرى شایستگى ندارد جایگزین الفاظ آن آیه شود.
14-ایجاز:تمام داستان در کوتاهترین عبارت و با الفاظى نه طولانى باین شده است.
15-تسهیم:بخش اول آیه تا کلمه«اقلعى»آخر آیه را مى‏طلبد.
16-تهذیب:تک تک الفاظ به صفات حسن متصف است.از الفاظ زشت و ترکیب الفاظ از تعقید و موجبات آن مبراست.
17-حسن بیان:شنونده در معناى کلام درنگ نمى‏کند و چیزى از آن بر او مشکل نمى‏گردد. 18تمکین:فاصله آیه با تکلف و تدبر بدست نمى‏آید بلکه خود مى‏آید.
19-انسجام:جریان کلام در آن به آسانى و دلنشینى و با استحکام لفظ همراه است.
20-ابداع:در ضمن همه آنها ابداع تحقق یافته است. (15)
اما سکاکى مى‏گوید:«بحث در این آیه از چهار جهت مى‏باشد.1-از جهت علم بیان 2-از جهت علم معانى.که این دو علم مرجع بلاغت هستند 3- از جهت فصاحت معنوى 4-از جهت فصاحت لفظى.اما از جهت علم بیان، به بحث مجاز، استعاره، کنایه اشاره مى‏شود.و از جنبه علم معانى استعاره، کنایه اشاره مى‏شود.و از جنبه علم معانى در فائده ذکر هر یک از کلمات و از جهت تقدیم و تأخیر.و از حیث فصاحت معنوى، نظم لطیفى در اداء معانى دارد که هیچ گونه تعقید و در آن وجود ندارد، بطورى که الفاظ از معانى سبقت مى‏گیرند مگر آنکه قبل از رسیدن به گوش معنى آن در قلبت جایگزین مى‏شود.اما از حیث فصاحت لفظى، الفاظ همه عربى سلیس و مستعمل‏اند و دور از تنافر، در سلاست چون آب، در حلاوت چون عسل، و در رقت چون نسیم». (16)
بنابراین در ترجمه آیات که به قول عبد القاهر جرجانى محسوس را به معقول و معقول را به محسوس تشبیه مى‏کند، مشکلاتى در سر راه خواهد بود و جز با یک نظر گروهى، مقصود برآورده نخواهد شد.پس صرف دانستن معانى الفاظ قرآن در ترجمه، کار ساز نخواهد بود و به قول ابن قتیبه:«قرآن از یک زیبایى و استحکامى برخوردار است که جز بر اهل ذوق و ارباب بصیرت بر دیگران مخفى است». (17)
ابو عبیده در مجاز القرآن مى‏گوید:این دو آیه «عملوا ما شئتم»(فصلت/41)و«و من شاء فلیکفر»(الکهف/28):اگر تحت اللفظى شوند بار معنى کاملا به زبان دوم منتقل نمى‏شود.زیرا ظاهر این آیات امر، ولى باطنشان زجر و نهى است و این از اسالیب خاص زبان عربى است. (18)
به همین جهت مترجمین قرآن در قرون گذشته سعى داشتند طورى عبارت را بیان کنند که تمام وجوه کلام را در برگیرد و حتى حرفى از آن حذف نگردد.
براى نمونه، ترجمه چند آیه و دقت مترجمین نقل مى‏شود:
در یکى از قرآنهاى موجود در آستان قدس به شماره 1089 در ترجمه‏«کذالک نجزى الظالمین» (اعراف/41)چنین آمده است:همچنانت پاداش دهیم ستمکاران را.که ضمیر(ت)متصل مخاطب برابر«ک»عربى آمده.
و یا در ترجمه‏«تلک القرى نقص علیک من انبائها»(اعراف/101)آمده است:آنت شهرها برمى‏گوییم بر تو از خبرهاى وى». (19)
یا میبدى در ترجمه آیاتى که دو اسم فاعل جمع مذکر و مؤنث سالم آمده‏اند، براى اینکه تذکیر و تأنیث را در ترجمه منعکس کند، نخست اسم فاعلها را ترجمه و سپس عبارت«مردان و زنان»را افزوده است تا وفادار باشد در ترجمه: «وعد اللّه المنافقین و المنافقات»(وعده داد اللّه منافقان را، مردان را و زنان). (20)
نمونه دیگر از این دقت و وسواس را در ترجمه فعل«کان»مى‏بینیم که مبیدى در تفسیر کشف الاسرار آن را بصورت قید زمان«همیشه، از همیشه، همیشه‏اى»ترجمه مى‏کند.براى نمونه به چند آیه اشاره مى‏کنیم:
«و کان اللّه علیما حکیما»خداى داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان علیما حکیما»اللّه داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان على کلى شى شهیدا»:که اللّه بر همه چیز گواه است همیشه‏اى. (21)
بدین ترتیب مى‏بینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج بدین ترتیب مى‏بینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند، چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج مى‏دادند.و اکنون برماست که کار آنان را- هرچند با قرنها تأخیر-تکمیل کنیم و ترجمه‏اى از قرآن ارائه مى‏دهیم که در عین حفظ امانت در ترجمه، از لحاظ فصاحت و بلاغت و انتقال معانى بلند و متعالى قرآن نیز، به زبان آن نزدیک شویم. هر چند این امر بسیار دور از دسترس است اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگى باید چشید

یاداشتها

(1)-دلالة الالفاظ، دکتر ابراهیم أنیس، چاپ اول 1958، مکتبة الانجلو المصریه، ص 172.
(2)-اصول و مبانى ترجمه، طاهره صفار زاده، چاپ چهارم 1369، همراه، ص 20-21
(3)-دلالة الالفاظ، ص 47، به نقل از«نیارات ادبیه بین الشرق و الغرب»دکتر ابراهیم سلامة.
(4)-تفسیر الطبرى، به تحقیق محمود شاکر، ج 1، ص 12.
(5)-تاریخ آدا اللغة العربیة، جرجى زیدان، دار الهلال، 1957، ج 1، ص 53.
(6)-فى الهجات العربیة، دکتر ابراهیم انیس، چاپ دوم 1952، قاهره، ص 164.
(7)-دلالة الالفاظ، ص 171.
(8)-التفسیر و المفسرون، محمد حسین الذهبى، دار الکتب الحدیثه، ج 1، ص 24 و 25.
(9)-همان مأخذ، ص 37.
(10)-بدیع القرآن، ابن ابى الاصبع، ترجمه دکتر سید على میرلوحى، انتشارات آستان قدس، ص 39.
(11)-همان مأخذ، ص 42.
(12)-مفتاح العلوم، چاپ اول، 1356، مصر، ص 196.
(13)-تأویل مشکل القرآن، تحقیق السید احمد صفر، دار احیاء الکتب العربیه، ص 10.
(14)-الاتقان فى علوم القرآن، سیوطى تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، منشورات الرضى، 1367، ج 4، ص 9.
(15)-بدیع القرآن، ذیل«ابدع»و مفتاح العلوم.
(16)-مفتاح العلوم، ص 197-199 به اختصار.
(17)-به نقل از دلفالة الالفاظ، ص 180.
(18)-دلالة الالفاظ، ص 180.
(19)-نکاتى چند از دقت مترجمان قرآن مجید، دکتر محمد مهدى رکنى، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، مشهد، سال چهاردهم، شماره 2، 1357.
(20)-همان مأخذ، ص 334.
(21)-همان مأخذ، ص 325.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تاريخچهء ترجمهء قرآن و انگيزهء نخستين

پروين بهار زاده
شواهد تاريخى حاكى از اين است كه ترجمهء قرآن مجيد در زمان حيات رسول اكرم (ص ) آغاز شد. هنگامى كه بعضى از ايرانيان از سلمان فارسى خواستند تا سورهء فاتحة الكتاب را به زبان فارسى ترجمه كند و پيامبربا اين امر موافقت فرمود. 7
همچنين نامه هاى پيامبر به پادشاهان كشورهاى ديگر از جمله نجاشى پادشاه حبشه , و مقوقس حاكم مصر و هرقل امپراطور روم و كسرى شاه ايران كه شامل آياتى از قرآن مجيد نيز بوده است , توسط سفيران پيامبر به زبان هاى آن بلاد ترجمه مى شده است .8
شايد قديمى ترين اثر فارسى ترجمهء قرآن , ترجمهء تفسيرى است منسوب به طبرى كه به فرمان منصور بن نوح سامانى پس از استفتا از علما دربارهء مشروعيت ترجمهء قرآن نگاشته شده است .(9)
و نيز احتمالاً نخستين ترجمهء قرآن به زبان لاتين , به استناد اظهارات شيخ ابو عبدالله زنجانى در كتاب تاريخ القرآن در سال 1143م , توسط رابرت كتونى (10) دانشمند انگليسى انجام شد. اين امر به دستور و هزينهء يك كشيش عالى رتبهء فرانسوى مشهور به پطروس جليل مسؤول دير clogny و يك راهب مانى مذهب به نام Hermann عملى شد.
اين مطلب مورد تأييد مؤلف الذريعة نيز مى باشد. وى چنين بيان مى دارد: اولين بار قرآن در سال 1143م به لاتين ترجمه شد. اين مطلب را فرهاد ميرزا در زنبيل و نيز ابوالقاسم سحاب در ترجمهء تاريخ القرآن (ص 113 ذكر كرده اند. و مترجم لاتينى اين قرآن , رابت كنت بوده كه ترجمه را به منظور ايراد اعتراض برقرآن نگاشته است و بار ديگر در سال 1509م , توسط بيب لياندر به لاتين ترجمه شده .11
مؤلف كتاب المستشرقون و ترجمه القرآن معتقد است ; ترجمهء رابرت سال ها جزو محفوظات دير باقى مانده و سرانجام در سال 1543 , در شهر بئك (Bak) توسط تئودور بيبلياندر به چاپ رسيد و پس از چاپ مدت ها اساس ديگر ترجمه هاى قرآن به زبان اروپايى بود.(12)
انگيزهء مترجمان اروپايى از ترجمهء قرآن

مى توان به طور قطع مدعى شد كه اين گونه مترجمان قصد نداشتند, سهمى در نشر معارف قرآنى در ملل اروپايى دارا باشند بلكه غالب اين ترجمه ها با نظارت مستقيم و دستور پاپ ها و كشيش ها صورت مى گرفت وعمدتاً براى مقابله و مبارزه با قرآن و انديشهء توحيدى آن بوده است به عنوان نمونه مى توان ترجمهء كشيش ايتاليايى Ladovico Narraccio را نام برد كه همراه با رديهء محتواى آن (اعتراض و انتقاد نسبت به متن قرآن ) انجام پذيرفت . 13
در حقيقت قرآن از راه اندلس وارد اروپا شد و هدف از اين ترجمه ها, عرضه آن به پدران روحانى براى رد آن بود.
شايد سلطهء ترك هاى عثمانى بر مجارستان و ترس سياستمداران از توسعه سلطهء ترك ها بر تمامى اروپا,پدران روحانى را واداشت تا با چاپ و نشر كتاب هايى در رد قرآن و معارضه با پيامبر اسلام , مسيحيان را براى مبارزه با دشمن نيرو بخشند.
حتى در سال 1542م دو فرد آلمانى و سوييسى كه مجموعه اى از كتب و رسايل ترجمه شده از زبان هاى عربى به لاتين را مخفيانه و بدون رديه چاپ كرده بودند و دادگاه شوراى شهر بئل (يا بازل ) محكوم شدند و نيزدر سال 1536م , ناشر ديگرى كه ترجمهء قرآن مجيد به زبان لاتين را در اين شهر چاپ كرد در دادگاه محكوم وكتاب هاى وى ممنوع اعلام شد. 14
اما زمانى كه دولت ترك عثمانى , زبان تركى را به جاى زبان عربى به عنوان زبان رسمى دولتى اعلام كرد,تعارض و تضاد ميان مسلمان بودن و به زبان تركى سخن گفتن آغاز شد. على رغم , اسلام به عنوان مذهب حكومتى و رسمى اعلام شد, ليكن بسيارى از محرمات شرعى آرام آرام , رنگ حليت به خود گرفت . و بدين ترتيب تلاشى پيگير براى قطع درخت تنومند اسلام و قرآن از اين سرزمين آغاز شد. براى اولين بار قرآن به زبان تركى ترجمه شد نه به منظور اينكه مردم ترك زبان با مفاهيم قرآن آشنا شوند چرا كه تفاسير قرآن به زبان تركى كم نبود, بلكه ; هدف محو عبارات و الفاظ عربى از زبان تركى بود. كليهء مدارس دينى تعطيل شد حتى از آموزش كتب فقه , حديث و غيره اجتناب مى شد.
برخى از مدعيان برترى نژادى و ملحدان ترك , اين تفكر را كه با ترجمهء قرآن به زبان عربى مى توان از قرآن عربى بى نياز بود, چندين سال پيش از دوران آزادى عقيده رواج دادند. اولين ندا از شخصى شنيده شد به نام محمد عبيدالله افندى كه در شهر آستانه روزنامه اى را به زبان عربى و به منظور فريب مردم عرب زبان و گمراه ساختن آنان , تاسيس كرد. از جمله دعاوى افندى و آراى بى سابقه وى اين بود كه :
1 اسلام بالاجبار تنها باشمشير پيش رفته است .
2 رسالت و نبوت حضرت محمد (ص ) به اتمام نرسيده و به اتمام نيز نخواهد رسيدمگر با ترجمهء قرآن به همهء زبان ها.
3 مسلمانان غير عرب مى توانند در عين ديندارى از زبان عربى بى نياز باشندو نيز مى توانند با داشتن ترجمهء قرآن به زبان هاى تركى , فارسى و ديگر زبان ها از قرآن عربى بى نياز باشند. 15محمد رشيد رضا طى مقالهء نسبتاً طولانى تحت عنوان مفاسد المتفرنجين فى امر الاجتماع والدين نخستين انگيزهء ترجمهء قرآن به زبان هاى غير عربى را اين چنين تبيين كرده است :
بيگانگان و كارگزاران ايشان در راه رسيدن به اهداف خويش تنها با يك مانع بزرگ برخورد كردند كه سرعت عمل ايشان را زايل مى ساخت و آن نياز مردم ترك به زبان عربى بود. به اين دليل كه عربى , زبان دين ايشان بود.و دريافتند كه اين دين و اين زبان مانع ايجاد يك امت صرفاً ترك با قالب فرنگى و فرانسوى مى باشد. لذا براى ازميان بردن اين مانع كوشش فراوان داشته و از دو روش بهره جستند.
روش اول , ترجمهء قرآن به زبان تركى و سردادن اين ندا كه قرآن تركى , ما را از قرآن عربى , بى نياز مى سازد.
روش دوم : انتشار كتب و مقالاتى به منظور شايع ساختن اين تفكر كه حفظ نژاد تركى بر حفظ رابطهء دينى رجحان دارد. از جمله اين كتاب ها, كتابى است با عنوان , قوم جديد, به معنى : مردم ترك زبان غير مسلمان . 16
با جمع بندى مطالب ياد شده مى توان نخستين انگيزه هاى غالب ترجمهء قرآن را به شرح زير بيان داشت :
1- رد مفاهيم قرآنى و نشر و رواج جوابيه ها و رديه هاى گوناگون بر قرآن كريم و به عبارت خلاصه تر, معارضه با قرآن .
2- محو زبان عربى و الفاظ عربى و جلوگيرى از رسميت يافتن جهانى اين زبان .
3- حذف قرآن معجز به زبان عربى از ميان مسلمانان به عنوان عامل قدرتمند وحدت بخش .

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تاريخ ترجمه قرآن به فارسي از آغاز تا عصر صفوي

رضا عباسي
يافتن نام "آذرتاش آذرنوش" در كنار عنوان "تاريخ ترجمه از عربي به فارسي" بر روي جلد اين كتاب، هر علاقه‏مندي را، شوق‏زده، به سوي خود مي‏كشاند و در دلش اميد يافتن پاسخ براي برخي معضلات در اين زمينه را برمي‏انگيزد. چنين اميدواريي بي‏دليل نيست؛ همان‏طور كه بر آگاهان پوشيده نيست، نويسنده اين كتاب از معدود دانشمندان ايراني است كه هم در زبان عربي و هم در زبان فارسي، مراتب كمال را پيموده و به "مقصد" و "مبدأ" در جريان اين "نقل"، يعني نقل از عربي به فارسي احاطه‏اي مثال‏زدني دارد.
متأسفانه در سنت علمي كشورمان اين دو؛ يعني "عربي‏داني" و "فارسي‏داني" گويي باهم نسبت مانعة‏الجمع دارند. حضور يكي قرينه‏اي براي نبود ديگري است و كم‏تر اتفاق مي‏افتد كه چنين سطحي در يك تن جمع شوند. اين در حالي است كه برخلاف چنين واقعيتي، اتفاقاً حقيقت چيز ديگري است. تاريخ تطورات زبان فارسي دري در طول بيش از هزار سال، لازمه تبحر در فارسي را "عربي‏داني" قرارداده است. و بي‏عصاي عربي‏داني ره پيمودن در وادي زبان و ادب فارسي، لنگ لنگان و پاي كشان خواهد بود. زبان كهن و ارجمند فارسي از يك سو ريشه در فرهنگ باستاني ايران دارد و از سوي ديگر با فرهنگ عظيم اسلامي درآميخته است.
بخش عظيمي از فرهنگ و ادب فارسي را ترجمه، آن هم ترجمه از عربي، شكل داده است. زبان فارسي دري همين كه در خود توان تعبير يافت، داستان‏هاي كهن مردم ايران زمين را از پهلوي و كتاب آسماني اسلام، تاريخ، فقه و تفسير و شايد دانش‏هاي ديگر را نيز از عربي به جامه خود درآورد. اين كار از سده چهارم آغاز و تاكنون ادامه دارد.
گويا دغدغه اصلي آذرنوش، در واپسين تحليل، همانا پرداختن به كشاكش‏ها و كشمكش‏هاي زباني - فرهنگي - در فراگيري مفهومش - ميان فارسي و عربي است و از اين رو و به منظور بررسي جلوه‏اي از اين كشاكش‏ها است كه مسأله ترجمه از عربي به فارسي و در محدوده‏اي كوچك‏تر، ترجمه قرآن به فارسي را مورد پژوهش قرار داده است.
فرايند ترجمه چيست و مترجم به هنگام ترجمه چه كار مي‏كند؟ اينها دو سوءال مهم و اوليه در ترجمه‏شناسي‏اند. اين دو سوال در حوزه ترجمه قرآن هم قابل طرح‏اند؛ اين گونه كه: فرايند ترجمه قرآن چيست و مترجم قرآن در اين مسير چه كار مي‏كند؟ نويسنده كتاب اگرچه سوءال نخست را به طور مستقيم پاسخ نمي‏دهد، گويي كه آن را خارج از موضوع كتاب مي‏داند، اما سوءال دوم را در محدوده زماني بين نيمه سده چهارم تا عصر صفوي به روشني پاسخ مي‏گويد. وي با رويكردي زبان‏شناسانه - روان‏شناسانه، از كشاكش‏ها و فراز و فرودهاي تاريخ ترجمه قرآن به فارسي - كه هم در عالم ذهن و زبان مترجم و هم در بستر تاريخي اين جريان رخ مي‏دهد - پرده برداشته، "چگونگي" و " چرايي "برهه‏هاي نخستين و مياني آن را نمايانده است.
آذرنوش در بررسي خود به اين پديده بسيار جالب دست يافته كه مترجمان هنگام ترجمه قرآن، دست و پا بسته، عاجز و بيم زده كاري جز واژه گزيني انجام نداده‏اند. اما، هم آنها، در فضاي باز ترجمه تفسير به ويژه ترجمه مربوط به داستان‏هاي قرآن، اندكي آرامش مي‏يابند، گستاخ مي‏شوند و ترجمه‏هايي عرضه مي‏كنند كه هنوز هم مايه رشك ديگر مترجمان‏اند.
اين كتاب از دو بخش شكل يافته است؛ در بخش نخست، تعداد 22 ترجمه و تفسير، به ترتيب تاريخ تقريبي، مورد بررسي قرار گرفته است. در هر مورد، نخست نثر كتاب به‏طور مستقل و از ديد زبان‏شناسي تاريخي بررسي شده است. سپس با كهن‏ترين ترجمه موجود قرآن سنجيده شده و مقدار دوري يا نزديكي آن به ديگر ترجمه‏ها معين شده است. از هر ترجمه نمونه‏اي برگزيده شده است كه به انجام اين مقايسه كمك كند.
در بخش دوم نيز مقايسه‏اي ميان ترجمه‏ها صورت گرفته است، مقايسه همان ترجمه‏ها كه در بخش نخست از آنها سخن به ميان آمد، اما اين بار با عنوان "نمونه ترجمه از موارد خاص قرآني و سنجش ميان ترجمه‏ها". نوع مقايسه‏اي كه در بخش اول صورت گرفت نويسنده را از دو كار باز مي‏داشت: نخست، مانع انجام مقايسه‏اي جامع كه در آن همه ترجمه‏ها با هم سنجيده شوند و در مرحله بعد نيز مانع بررسي نمونه‏هاي دشوار و پيچيده ترجمه از عربي به فارسي مي‏شد. مترجم از آنجا كه معتقد است در زبان عربي انبوهي تركيب و ساختار وجود دارد كه خاص اقوام سامي است مانند قيدها، لذا بيشتر بر چنين نمونه‏هايي دست گذاشته و آنها را مورد بررسي قرار داده است. اين نحوه مقايسه هم با يك دشواري جدي مواجه است؛ ترجمه‏هاي كهن موجود اغلب ناقص‏اند و هريك تنها قسمت‏هايي از قرآن را دربردارند. پس امكان مقايسه نمونه‏هايي واحد در بين همه ترجمه‏ها از دست مي‏رود. وي براي حل اين دشواري راه‏حلي انديشيده است؛ ايشان در مواردي كه مثال مورد بررسي در ترجمه‏اي افتاده است از طريق بررسي مضمون نحوي مشابه امكان مقايسه را فراهم آورده است.
در اين كتاب از يك سو بر نقش ترجمه‏هاي قرآن در باروري و پويايي و حفظ واژگان اصيل فارسي به ويژه در حوزه دين، معنويت و تعقل استدلال شده است و از سوي ديگر تاثير ناخوشايند ترجمه‏ها بر جنبه‏هاي دستوري زبان فارسي نيز مورد اشاره قرار گرفته است.
در سنت ترجمه‏هاي كهن فارسي، به تقليد از ترجمه رسمي، در كار معادل‏يابي، زير هر كلمه از قرآن كلمه فارسي نهادند. اين الفاظ كه البته به نظم دستور زبان فارسي تن نداده بودند، بارها و بارها تكرار شدند و در نهايت انبوهي الگوهاي عربي خالص به زبان ايرانيان نفوذ كرد. در اين ميان نتيجه كار مترجمان بخارا كه "ترجمه رسمي" از آنان است، در كار واژه‏گزيني درخشان است. با كمال شگفتي مي‏بينيم در ترجمه رسمي كم‏تر كلمه‏اي يافت مي‏شود كه برايش معادل فارسي استواري برگزيده نشده باشد، به گونه‏اي بنابر برآورد نويسنده كتاب، تنها چهار درصد از كلمات اين ترجمه عربي است. در اين كتاب مي‏بينيم كه ترجمه قرآن در نخستين گامش، از نظر واژگان كاملاً فارسي، اصيل و در مقابل، از نظر دستوري به شدت غيردستوري و عربي‏زده است. در ادامه، اين دو، يعني واژگان و دستور، مسيري خلاف جهت يكديگر مي‏پيمايند. هرچه جلوتر مي‏رويم درصد عربي‏زدگي در سطح واژگان سير صعودي و در مقابل در سطح دستوري سير نزولي مي‏گيرد. البته اين پديده در قسمت مربوط به ترجمه قرآن با ترجمه توضيحات تفسيري يكسان نيست. در حالي كه عربي‏زدگي، از نظر واژگان، در توضيحات به سرعت رو به فزوني است، رشد آن در ترجمه قرآن سرعت كم‏تري دارد و اين خود پديده ديگري است كه حكايت از روان‏شناسي مترجمان مسلمان ايران دارد. در مورد روند دستوري‏شدن نيز به همين قياس بين ترجمه قرآن و ترجمه تفسير تفاوت وجود دارد؛ يعني سرعت دستوري‏شدن ترجمه توضيحات تفسيري بسيار بيشتر است.
از مهم‏ترين دستاوردهاي اين تحقيق كه شايد محقق آن را در حين كار فراچنگ آورده و او را نيز چو ما شگفت‏زده كرده است، اين نكته است كه بسياري از ترجمه‏ها و تفاسير كهن فارسي كه تاكنون به عنوان آثاري مستقل پنداشته مي‏شده‏اند، چيزي جز رواياتي از ترجمه رسمي نيستند و بسياري ديگر نيز به شدت تحت تأثير آن و در حوزه نفوذ و تاثير آن هستند.
نويسنده بارها ترجمه‏ها و تفاسيري را كه ادعا مي‏شده متعلق به سده چهارم است. به صورت تقريبي، 100 تا 200 سال ديرتر تاريخ‏گذاري كرده است. وي واژگان و نيز ساختار دستوري ترجمه‏ها را مورد بررسي قرار داده و از طريق نشان دادن جايگاه هر ترجمه روي دو محوري كه پيش‏تر از آن سخن رفت نظر خود را به اثبات رسانده است. به ويژه با توجه به نقطه آغاز اين دو محور، يعني ترجمه رسمي، از نظر زماني مشخص و مورَّخ است.
ترجمه و تفسير موسوم به "رسمي"، مانند بيشتر آثار كهن باقي مانده، متأسفانه از دست تطاول ناسخان غير امين در امان نمانده است. تأسف آنگاه بيشتر مي‏شود كه مي‏بينيم اين دست درازي‏ها نسبت به آثار معروف‏تر و متداول‏تر به اوج خود مي‏رسيده است و متأسفانه در مورد كتاب مورد نظر نيز چنين اتفاقي افتاده است. اين مسأله به گونه‏اي است كه بسياري محققان را متقاعد كرده كه بازشناسي و چاپ انتقادي اين ترجمه ميسور نيست. اما نظر نويسنده اين كتاب غير از اين است. وي براساس يافته‏هايش در اين كتاب مبني بر اين كه بسياري از ترجمه‏هاي كهن موجود، نسخه‏هايي از همين ترجمه رسمي‏اند - و گويي هم ايشان به اين دليل ترجمه را رسمي عنوان كرده‏اند كه علاوه بر به همراه داشتن فتواي علماي ماوراءالنهر مبني بر جواز ترجمه و دستور رسمي امير ساماني بر انجام آن، تأثيري بي‏بديل بر آثار پس از خود داشته و در زمان خود و بعدها از رواج و تداولي بي‏نظير برخودار بوده است - به اين نتيجه رسيده است كه وجود اين نسخه بدل‏هاي فراوان امكان بازيابي و چاپ علمي آن را لااقل تا حدود زيادي فراهم مي‏آورد. البته اين كار كه از بزرگ‏ترين خدمات به زبان فارسي است و در واقع بازيابي بخش مهمي از واژگان ديني - معرفتي زبان فارسي است، نياز به اين دارد كه مجموعه‏اي با توان و امكانات كافي انجام آن را وجهه همت خويش سازند و در اين زمينه نهادهايي رسمي همچون گلستان قرآن مي‏توانند پيشقدم باشند.
در انتها به توضيح نكته‏اي مي‏پردازم كه شايد بهتر بود پيش از اين آن را آشكار مي‏كردم، در اين كتاب ترجمه و تفسير رسمي همان است كه به ترجمه تفسير طبري نامبردار است. نويسنده معتقد است كه اين ترجمه موسوم به ترجمه تفسير طبري به هيچ وجه ترجمه تفسير طبري نيست. وي براي بازنمودن اين موضوع در جاي‏جاي دو متن فارسي و عربي به جست و جو پرداخته است. حاصل بررسي‏ها نشان مي‏دهد كه چه در روساخت و چه در ژرف‏ساخت اين دو كتاب هيچ مايه مشتركي يافت نمي‏شود. در سراسر كتاب فارسي هيچ عبارتي يافت نمي‏شود كه بتوان آن را ترجمه عبارتي از تفسير طبري دانست و اما اين كه با اين وجود چرا اين كتاب چنين شهرتي يافته است ناشي از تلقي غلط از معناي متداول ترجمه در قرن چهارم هجري دارد. نويسنده اين مسأله را به تفصيل در صفحات 53 تا 62 مورد موشكافي قرار داده است.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسى فتواى رشيد رضا در مورد ترجمه قرآن مجيد[1]

محمد على محمد ابو شعيشع[2] - ترجمه: عباس امام
مقدمه

ترجمه قرآن مجيد از جمله مسائل بحث برانگيزى است كه همواره باعث طرح پرسشهاى مهم و تكرارى چندى شده است؛ پرسشهايى از اين دست كه مثلاً آيا قرآن ترجمه‏پذير است يا خير؟ آيا ترجمه‏پذيرى قرآن به صورتى كلى قابل تحقق است يا به صورتى جزئى؟ آيا ترجمه قرآن مى‏تواند جايگزين اصل عربى آن شود، يا اينكه ترجمه بازگويى نسبى مطالب قرآن، و در حكم تلاش براى ترجمه متنى ترجمه‏ناپذير است؟ جدا از طرح اوليه اين پرسشها به هنگام اسلام آوردن جمعيت وسيعى از اقوام غيرعرب زبان، اهميت موضوع ترجمه‏پذيرى قرآن يك بار ديگر در دهه‏هاى بيست و سى قرن بيستم نيز مطرح گرديد. البته هدف مقاله حاضر پيگيرى بحث قديمى پاسخ به اين پرسشها نيست، چرا كه اين موضوع در مباحث اوايل قرن بيستم مورد بحث قرار گرفته است، اما عوامل تاريخى كه نقش مهمى در اين چهارچوب ايفا كردند شايسته توجه كافى هستند؛ به طور مثال ترجمه‏هايى كه به دليل اهداف ملى گرايانه و يا فرقه‏گرايانه انجام شد، و يا مثلاً ترجمه‏هايى از قرآن كه توسط مستشرقان و هيئت‏هاى تبليغى اروپاييان با انگيزه مجادله صورت گرفت. در هرحال، ديدگاههاى متفاوتى در مورد اين عوامل تاريخى وجود دارد كه بايد مورد بحث قرار گيرد.
يكى از فتاوى مهم دوره تاريخى پيشگفته، فتواى رشيد رضاست. ما نخست اين فتوا را ترجمه مى‏كنيم و سپس آن را در چهارچوب موقعيت تاريخى مربوط، مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏دهيم. هدف مقاله حاضر اين است كه بكوشد تا با برجسته ساختن نقش بافت اجتماعى ـ تاريخى فتوا، دليل صدور آن را بيان كند. اولين موضوع مورد بحث ما در اين مقاله به بيان تاريخچه مختصر ترجمه قرآن اختصاص دارد، سپس در ادامه به شرح زندگينامه شيخ رشيد رضا مى‏پردازيم، آن گاه ترجمه فتواى مذكور را همراه با توضيحات و جزئيات ضرورى ارائه مى‏دهيم و در پايان به بررسى ابعاد مطالب آن از جنبه‏هاى دينى، اجتماعى و سياسى خواهيم پرداخت.

1. تاريخچه سرآغاز ترجمه‏هاى اوّليه قرآن مجيد

مسلمانان بر اين عقيده‏اند كه قرآن نصّ كلام الهى است كه به عنوان رحمت و لطف پروردگار نسبت به نوع بشر (انبياء، 107) توسط فرشته مقرب درگاه پروردگار موسوم به جبرئيل (شعراء، 193ـ194) به زبان عربى (زخرف،3 و فصّلت،3 و زمر،28 و شعراء، 195 و طه، 113 و يوسف، 2) بر پيامبر اكرم نازل شده است. از نظر مسلمانان، قرآن تجسم هدايت الهى است كه آنان بايد براى روشنايى بخشيدن به زندگى خود و دستيابى به خوشبختى و بهره‏مندى از زندگى مناسب به آن متمسك شوند. قرآن چهارچوب انديشه مسلمانان را شكل مى‏دهد و باعث اوجگيرى و تعالى معنويت در آنها مى‏شود. قرآن درواقع رساله آموزش كلام و اعتقادات و يا مجموعه‏اى از فقه و حقوق يا مواعظ اخلاقى نيست، بلكه تركيب و آميزه‏اى از اين سه، علاوه بر بسيارى از مطالب ديگر است.1
همچنين، مسلمانان عقيده دارند كه پيام اسلام، پيامى جهان شمول است، زيرا پيامبر اكرم [ص] براى هدايت و نجات كل بشريت مبعوث شده و اين از واقعياتى است كه بارها در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است (به عنوان مثال، سبأ، 28، اعراف، 158 و انبياء، 107). بنابراين، مسلمانان وظيفه دارند كه پيام اسلام و مفاهيم قرآن را به كل جامعه بشرى ابلاغ نمايند. اين موضوع، هم در قرآن (آل عمران، 104 و 110) و هم در احاديث نبوى بيان گرديده، لذا اين اظهار نظر كه «قرآن در اصل براى غيرعربها در نظر گرفته نشده»2 ادعايى بيهوده است.
به اعتقاد مسلمانان، قرآن كريم به دليل عرب بودن پيامبر اكرم[ص] و به دليل توانايى بالقوه زبان عربى در بيان حد اكثر فصاحت و بلاغت، به زبان عربى نازل شده است.3 به تعبير قرآن «و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند».4 يكى از مفسران قرآن مجيد به نام زمخشرى، در مورد اين آيه در تفسير خود چنين مى‏گويد: «اگر خداوند مى‏خواست، مى‏توانست قرآن را به همه زبانهاى جهان، و نه فقط به يك زبان، نازل كند. اگر وحى الهى به همه زبانها صورت مى‏گرفت، چه بسا باعث حشو قبيح يا تكرار بيهوده مى‏شد، چرا كه ترجمه مى‏تواند جايگزين تمام اين موارد تكرارى باشد. به همين دليل است كه قرآن در همان اوايل بعثت پيامبر اكرم[ص] به زبان قومى كه بر آنان مبعوث شده بود، به عربى نازل گرديد، و آن گاه كه اين قوم موفق شدند معناى قرآن را به طور كامل درك كنند شروع به انتقال مفاهيم آن به ساير اقوام و ملل كردند. اين موضوع در بين تمام اقوام مسلمان غيرعرب زبان كه قرآن را از طريق ترجمه‏هاى زبان مادرى خود فرا مى‏گيرند به وضوح به چشم مى‏خورد...»5.
با توجه به جهان شمول بودن پيام قرآن، پيامبر اكرم[ص] در طول عمر خود، نامه‏ها و فرستادگانى چند نزد حكام كشورهاى همسايه خود فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت نمود. هريك از اين فرستادگان به زبان كشورى كه به آنجا اعزام مى‏شد تسلط داشت. اين موضوع در احاديث فراوانى كه پبامبر [ص] در آنها صحابه خود را به يادگيرى زبانهاى خارجى توصيه مى‏كند كاملاً هويداست. نامه‏هاى پيامبر اكرم[ص] به زمامداران كشورهاى همسايه، حاوى آيات فراوانى از قرآن مجيد بود؛ نامه‏هايى كه يا توسط افراد هيئت‏هاى اعزامى ترجمه و تفسير مى‏شد و يا از طريق ملازمان حاكم مورد نظر.6
از ترجمه كامل قرآن مجيد در زمان حيات پيامبر اكرم[ص] هيچ‏گونه اطلاعاتى در دست نيست، اما در احاديث و اخبار اشاراتى به ترجمه بخشهايى از قرآن به چشم مى‏خورد. از همين روايات و احاديث برمى‏آيد كه يكى از صحابه پيامبر به نام سلمان فارسى سوره فاتحه را به فارسى برگرداند، و جعفر بن ابى‏طالب نيز به هنگام سفر مأموريتى خود به سرزمين حبشه توانست آيات قرآنىِ مربوط به حضرت عيسى مسيح و مريم مقدس را در دربار نجاشى، فرمانرواى آن ديار، به زبان متداول مردم آنجا ترجمه كند. بنابراين به نظر مى‏رسد كه مسئله ترجمه قرآن مجيد همواره به صورت جدّى مَدِّ نظر بوده است. در هرحال، صرف‏نظر از چگونگى اين موضوع در صدر اسلام، مى‏دانيم كه وقتى مسلمانان پس از رحلت پيامبر با غيرعربها، به ويژه ايرانيان، مناسبات نزديك‏ترى برقرار كردند اين موضوع از اهميت بيشترى برخوردار گرديد.7 در اين مورد مى‏توان از ابوحنيفه نام برد كه قائل به جواز قرائت ترجمه فارسى آيات قرآن در نماز بود. همچنين بر اساس برخى روايات، موسى بن سيّار اسوارى متن قرآن را به صورت شفاهى ترجمه كرده بود. اين مثال و ديگر موارد مشابه8 حاكى از اين است كه در همان آغاز پيدايش اسلام، احتمالاً بخشهايى از قرآن مجيد يا تمام متن آن ترجمه شده بوده است. همچنين، نخستين ترجمه فارسى قرآن نيز در 345 ه/ 956 م صورت گرفت.9 در عين حال، نظر مينگانا (Mingana) داير بر وجود ترجمه سريانى بخشهايى از قرآن در كتابى حاوى نقل گفته‏ها و شبهاتى در باب قرآن (كه در زمان حجاج بن يوسف در پايان قرن اول هجرى / هفتم ميلادى انجام شد) نيز شايان ذكر است.10 علاوه بر اين، محمد حميداللّه‏ نيز از ترجمه بربرى قرآن ياد كرده كه در حدود سال 127 هجرى به انجام رسيده است.11 ترجمه ديگر قرآن، ترجمه‏اى است به يكى از زبانهاى هندى (احتمالاً زبان سِندى ولى موسوم به هندى) كه در حدود 270 هـ / 883 م توسط يكى از علماى عراق انجام گرفت. وى اين كار را به فرمان عبداللّه‏ بن عمر، حاكم سِند به سامان رسانده بود.12 اما متأسفانه در مورد اين ترجمه‏ها اطلاعات چندانى وجود ندارد و به نظر مى‏رسد كه هنوز پژوهشهاى مستقل و گسترده‏اى در اين زمينه صورت نگرفته است.13
ترجمه سريانى بخشهايى از قرآن كه در سطور فوق به آن اشاره شد، و گفتيم حاوى نقل قولها و در عين حال شبهاتى درباره قرآن بود، به احتمال زياد نخستين ترجمه‏اى بود كه با اهداف جدلى صورت گرفته بود؛ اما توجه غيرمسلمانان به ترجمه قرآن براى اهداف جدلى عمدتاً در قرون وسطا مطرح گرديد. ترجمه‏هاى قديمى مانند ترجمه لاتينى روبرت كتونى (Robert of Ketton) انتشاريافته در سال 1543، ترجمه ايتاليايى آندره‏آ آريوابنه (Andrea Arrivabene) كه خود نقل به مضمون ترجمه لاتينى قرآن بود و نخستين بار در سال 1547 انتشار يافت، و نيز ترجمه فرانسه آندره دوريه (Andre du Ryer) كه چاپ نخست آن در سال 1647 انتشار يافت، همگى مبناى ترجمه‏هاى بعدى قرنهاى شانزدهم، هفدهم و هيجدهم قرار گرفتند. اما ترجمه‏هاى مستقيم از اصل عربى قرآن از قرن هيجدهم به بعد صورت گرفت. نخستين دسته از اين گونه ترجمه‏ها به ترتيب عبارت بودند از: ترجمه انگليسى جورج سيل (1734)، ترجمه فرانسه سيورى (1751) و آلمانى بويزِن (1773).14 در قرن نوزدهم نيز چندين ترجمه ديگر از قرآن مجيد به زبانهاى اروپايى عرضه گرديد. همچنين در اواخر قرنهاى نوزدهم و بيستم، خاورشناسانى مانند ريچارد بل، هِنرى پامر و آربرى (.A. J Arberry) بخشى از كار تحقيقاتى خود را صرف ترجمه قرآن كردند15 و اين در شرايطى بود كه گروههاى تبشيرى مسيحى به ترجمه قرآن به زبانهاى اروپايى و نيز به زبانها و گويشهاى شرقى علاقه‏مند شده بودند. در قرن بيستم نيز زمانى كه جنبشهاى فرقه‏سازانه اسلامى (و حتى گروههاى مرتد خارج از چهارچوب اسلام مانند قاديانيها) از ترجمه به عنوان ابزارى براى تبليغ ويژگيهاى عقيدتى خاص خود استفاده كردند، فرآيند ترجمه قرآن كريم از ابعاد ديگرى برخوردار گرديد. علاوه بر اين، برخى كشورها ترجمه معطوف به اهداف ملى‏گرايانه را مورد تشويق قرار دادند؛ چنان كه اين كار در تركيه پس از فروپاشى نظام خلافت عثمانى صورت گرفت. در هر صورت، مسلمانان به منظور مبارزه با ترجمه‏هاى گروههاى تبشيرى خاورشناس و نيز مقابله با ترجمه‏هاى جنبشهاى مذهبى فرقه‏گرا احساس كردند كه به ارائه ترجمه‏هاى امانتدارانه قرآن به زبانهاى اروپايى و از همه مهم‏تر زبان انگليسى نياز دارند. به همين دليل، اقدام به ارائه ترجمه‏هاى خود كردند كه ترجمه انگليسى محمد مارمادوك پيكتال (لندن، 1930) و ترجمه عبداللّه‏ يوسف على (لاهور، 37 ـ 1934) را مى‏توان از برجسته‏ترين آنها نام برد.

2. زندگينامه رشيد رضا

رشيد رضا كه نام كامل او محمد رشيد بن على رضا بن محمد شمس الدين بن محمد بهاء الدين بن مولانا على خليفه بود، يكى از برجسته‏ترين علماى مذهبى جهان اسلام در نيمه نخست قرن بيستم به شمار مى‏آمد.16 شهرت رشيد رضا عمدتاً به واسطه ديدگاههاى مذهبى اصلاح‏طلبانه مشهور اوست كه در بسيارى از آثار فكرى وى انعكاس يافته است. رشيد رضا را نمونه برجسته تجسم انديشه اسلامى ناب در عصر حاضر مى‏دانند. وى به گواهى مجموعه گسترده آثار فرهنگى‏اش هيچ‏گاه در سرتاسر عمر خود براى ايجاد حركت در جامعه راكد مسلمين و دفاع به موقع از اسلام، درنگ را جايز ندانست.17
رشيد رضا در تاريخ بيست و هفتم جمادى الثانى سال 1282 هجرى (مطابق با بيست و سوم سپتامبر 1865) در روستايى به نام «الْقَلَمون»، در سه مايلى شهر طرابلس سوريه كه در ساحل درياى مديترانه واقع شده است به دنيا آمد،18 و در تاريخ پنجشنبه بيست و سوم جمادى الاولى سال 1353 هجرى (برابر با بيست و دوم اوت 1935) در راه بازگشت از سوئز به قاهره چشم از جهان فرو بست.19 گفته مى‏شود وى فرزند يكى از خانواده‏هاى بسيار متدين و در عين حال روشنفكر برجسته مصرى بوده است. اين خانواده از نظر تسلط بر علوم اسلامى چنان زبانزد مردم بودند كه بيشتر اعضاى آن در جامعه با عنوان «شيخ» شناخته مى‏شدند.20
رشيد رضا تحصيلات خود را از مكتب‏خانه روستاى خود آغاز كرد و در آنجا قرائت قرآن، كتابت عربى و مبانى علم حساب را فرا گرفت.21 سپس به مدرسه ابتدايى ملى رشديه در شهر طرابلس وارد شد و در آنجا به تحصيل صرف و نحو عربى، رياضيات، مبانى جغرافيا، اصول عقايد، مناسك اسلامى و زبان تركى پرداخت. اما طولى نكشيد كه پس از گذشت يك سال از شروع تحصيلات خود، مدرسه رشديه را ترك گفت، زيرا در آن مدرسه بيشتر دروس به زبان تركى تدريس مى‏شد و اين با علايق رضا سازگارى نداشت. به همين دليل، وى پس از چندى به يك مدرسه ملى اسلامى موسوم به «المدرسة الوطنية الاسلامية» كه بنيانگذار آن شيخ محمد الجِسر طرابلسى (1845ـ1909) بود وارد شد. به گفته رضا اين مدرسه نسبت به مدرسه رشديه برترى داشت، چرا كه در آن بيشتر دروس، بجز دروس فرانسه و تركى، به عربى تدريس مى‏شد. در همين مدرسه بود كه رشيد رضا به دروسى مانند اصول عقايد، عربى، منطق، رياضيات و فلسفه گرايش پيدا كرد.22 وى به محض اينكه با نظريات و اعتقادات سيد جمال الدين افغانى و محمد عبده آشنايى يافت، شيفته آنان شد. حتى چندى در اين انديشه بود كه به قسطنطنيه برود و به سيد جمال ملحق شود، اما در عمل چنين نشد و پس از چندى علاقه وى به سيد جمال تحت الشعاع شيفتگى به عبده قرار گفت.23 زمانى كه محمد عبده در سال 1894 از طرابلس ديدار كرد، رضا از جمله خيل عالمانى بود كه به استقبال وى شتافتند. وى در طول اين ديدار، از بام تا شام عبده را همراهى نمود.24 رشيد رضا در ماه رجب سال 1315 هجرى (برابر با زمستان (1887ـ1888) به منظور استفاده بيشتر از اين استاد اصلاح طلب و متجدد به قاهره هجرت كرد و طولى نكشيد كه به يكى از ياران نزديك عبده تبديل شد. هنگام اقامت در قاهره، نخستين ديدار وى با عبده در روز دوم اقامتش در آن شهر صورت گرفت و در اين ديدار تصميم خود را براى انتشار نشريه‏اى اسلامى و اصلاح‏طلب به نام المنار [فانوس دريايى] براى عبده بازگو كرد. اتفاقاً در پى همين ديدار و در تاريخ بيست و دوم شوال 1315 (اواسط ماه مارس 1898) نخستين شماره اين نشريه منتشر گرديد.25 از ديگر موضوعات عمده مورد بحث اين دو تن، ايجاد تحول و اصلاحات در دانشگاه الازهر بود كه در آن ايام از نظر آموزشى در حالت ركود به سر مى‏برد. رضا خود در اين زمنيه چنين مى‏گويد: «وقتى براى نخستين بار به مصر آمدم، از نظر فكرى كاملاً آماده پيگيرى انجام اصلاحات بودم و دغدغه خاطر شديد من انفعال علماى جامعه اسلامى و نيازمندى آنان به تحول و اصلاح بود».26
پس از مرگ عبده در سال 1905، رضا با انتشار كتابى پرحجم درباره زندگى او، خود را به عنوان وارث درجه يك جنبش اصلاح‏طلبانه وى معرفى كرد. او همچنين به تكميل تفسيرى كه عبده مراحل آغازين كار آن را انجام داده بود اقدام نمود. كار و زندگى رضا در قاهره تقريباً به طور كامل صرف ادامه انتشار مجله المنار گرديد، و اين نشريه حتى تا چندى پس از مرگ او نيز انتشار مى‏يافت.27 در اين دوره، حجم نگاشته‏هاى رضا بسيار فراوان بود. او اين نوشته‏ها را كه عمدتاً از نظر دينى اهميت داشتند در المنار منعكس مى‏كرد، و از همين طريق موفق شد تا در زمينه اصول مدون فقه و سياست سختكوشانه قلم بزند.28 با توجه به محوريت موضوع اصلاحات دينى ـ اجتماعى در جامعه اسلامى از نظر اين نشريه، المنار به تدريج به عنوان سخنگوى ميراث‏داران سلفى‏انديش سيد جمال و عبده مطرح گرديد كه هدف آن تشويق به بازگشت به منابع اصلى اسلام يعنى قرآن و سنت و تأكيد بر توحيد ناب بود. نشريه المنار مرجعى سودمند و همچون گنجينه‏اى از اطلاعات مربوط به رويدادهاى عمده جهان اسلام بود كه تا حدود چهل سال پرتو آن از قاهره نه تنها بر مسلمانان، بلكه بر خاورشناسان نيز فرومى‏باريد. در شماره‏هاى پياپى اين نشريه مى‏توان رشد علمى و كمال معنوى رشيد رضا را شاهد بود.29
انديشه‏هاى رشيد رضا را ادامه انديشه‏هاى عبده و منطبق با چهارچوبى كه وى براى اصلاح و تحرك‏بخشيدن به اسلام طراحى كرده بود ارزيابى كرده‏اند كه هدف آن اثبات سازگارى اسلام با تجدد بود. اجزاى اين چهارچوب عبارت بود از: كنارگذاشتن تقليد (به مفهوم تعقل تقليدى)، بهره‏گيرى از معيارهاى عقلانى در تفسير مبانى اسلام، ايجاد اصلاحات در نهادهاى دينى و نظامهاى آموزشى و اقتباس فنون جديد و دستاوردهاى صنعت نوين.30 ترديدى نيست كه روابط فكرى ميان اين دو انديشمند بسيار قوى بود، اما اين نكته به مفهوم دست‏كم‏گرفتن تلاشهاى فكرى شخص رشيد رضا نيست. زندگى رضا از لحاظ فكرى و سياسى زندگى پرتحركى بود، به گونه‏اى كه حيات وى آميخته با رويدادهاى پرماجرا بود؛ رويدادهايى كه نهايتاً باعث تحول جامعه عرب و مسلمان شد. اندك اندك وضع به گونه‏اى شد كه تأثير و تسلط غرب در همه جا احساس گرديد؛ مدافعان اقتباس الگوهاى غربى با پشتيبانى قدرتهاى زمانه و به كمك جذبه راه‏حلهاى آسان بر همه جا حاكم شدند. علاوه بر اين، در پى جنگ جهانى اول با فروپاشى نظام خلافت عثمانى در سال 1924، جهان اسلام به حكومتهايى پاره پاره و تحت سلطه قدرتهاى غربى تبديل شد. رضا كه در اين زمان به صورت تنها در قاهره زندگى مى‏كرد، به عنوان انديشمندى مسلمان و فعال و پرتحرك كوشيد تا در عين حفظ هويت و فرهنگ ملت خويش، در باورهاى آنان اصلاحاتى ايجاد كند و مددكار آنها گردد.31

3. آثار چاپ شده رشيد رضا

فهرست پاره‏اى از آثار چاپ شده رشيد رضا به ترتيب زير است:
1. تفسير القرآن الحكيم، مشهور به تفسير المنار (تفسير قرآنى كه عبده آن را آغاز كرد ولى موفق نشد از آيه 125 سوره نساء فراتر برود، و رشيد رضا نيز اين تفسير را تا آيه 100 سوره يوسف ادامه داد).32
2. التفسير المختصر المفيد (كه قرار بود به عنوان خلاصه تفسير المنار انتشار يابد. قابل ذكر است كه اين كتاب به قلم رضا آغاز شد و بعدها با عنوان مختصر تفسيرالمنار در سه جلد (چاپ بيروت ـ دمشق، 1984) توسط محمد احمد كنعان و زهيرالشاويش انتشار يافت.33
3. مجلة المنار كه جلد اول آن در سال 1315 هجرى (1898م) و بخش دوم سال آخر (يعنى سال 35) نيز پس از مرگ وى در بيست و نهم ربيع الثانى 1354 ه (1935 م) چاپ وانتشار يافت.34
4. تاريخ الاستاذ الامام الشيخ محمد عبده (اين كتاب سرگذشت زندگى عبده و به عنوان استاد و مربى رشيد رضاست كه در سه جلد به چاپ رسيده است).35
5. نداء للجنس اللطيف يا حقوق المرأة فى الاسلام. اين كتاب بعدها به زبانهاى بسيارى ترجمه شد.36
6. الوحى المحمدى. در اين كتاب مؤلف با ارائه ادّله تاريخى و عقلى وحيانى بودن قرآن كريم را به اثبات مى‏رساند.37
7. «ترجمة القرآن و ما فيها من مفاسد و منافات الاسلام» (چاپ مطبعة المنار، قاهره، 1344 ه / 1926 م).
8. ذكرى المولد النبوى كه شامل خلاصه سيره نبوى و مبانى اسلام است.38
9. الوحدة الاسلامية. بخش عمده اين كتاب ابتدا تحت عنوان محاورات المصلح والمقلد منتشر گرديد.39
10. يُسر الاسلام و اصول التشريع العام، كه در سال 1928 منتشر گرديد.
11. الخلافة والامامة العظمى.
12. السنة والشريعة.
13. المسلمون والقبط.
14. الوهابيون والحجاز.
15. المنار والازهر.

4. ترجمه توضيحى فتواى رشيد رضا در باب ترجمه قرآن كريم

متن سؤال شيخ احسن شاه افندى احمد از علماى روسيه كه خدمت استاد رشيد رضا ارائه گرديده است:40
عالى جناب آقاى محمد رشيد رضا
اميدوارم موضوع مهم زير مورد توجه آن جناب قرار گيرد.
ترجمه اظهار نظر يكى از علماى برجسته تركيه عثمانى به نام احمد مدحت افندى41 در يكى از كتابهاى وى با عنوان بشائر صدق النبوة ذيلاً تقديم حضور مى‏گردد:
«ترجمه قرآن كريم براى مسلمانان از اهميت خاصى برخوردار است، و مباحث مربوط به اين كتاب شريف همچنان مطرح است كه اين امر خود داراى دلايل چندى است. نخست اينكه ترجمه همه جانبه قرآن كارى است ناممكن، چرا كه سبك قرآن غيرقابل تقليد است. نكته دوم اينكه در قرآن واژه‏هايى يافت مى‏شود كه در زبانهاى ديگر براى آنها معادل وجود ندارد و به همين دليل مترجم ناچار است به عنوان معادل آن واژه‏ها از كلماتى استفاده كند كه معناى اصل لغت عربى را با اندكى تغيير انتقال دهد. در اين صورت، اگر چنين ترجمه‏اى يك بار ديگر به زبانى ديگر ترجمه شود باز هم تغييرات ديگرى در واژه‏هاى ترجمه راه مى‏يابد و اين فرآيند به همين ترتيب ادامه خواهد يافت. طبعاً در اين گونه موارد خطر قلب و تحريف كلام الهى وجود خواهد داشت. نكته سوم اين است كه در پاره‏اى موارد مى‏توان از طريق ژرف انديشى و اجتهاد از برخى واژه‏هاى قرآن كريم احكام و نكته‏هاى خاصى را استنباط كرد كه در صورت جايگزينى اين واژه‏ها با ترجمه‏هاى غيرعربى اين امر با مانع روبه‏رو مى‏شود. يكى از اين گونه موارد مطلبى است كه سعدى جَلَبى در حاشيه خود بر تفسير بيضاوى بيان كرده است. وى در تفسير سوره فاتحه متوجه مى‏شود كه چنانچه حروف تكرارى سوره فاتحه (نخستين سوره قرآن) و سوره ناس (آخرين سوره قرآن) حذف گردند، بيست و سه حرف باقى مى‏ماند كه اين تعداد حروف برابر با شمار سالهاى نبوت پيامبر اكرم است. بنابراين، اگر قرآن به صورت ترجمه مورد استفاده قرار مى‏گرفت برخى از اين محاسن و فضايل كه مشخصه اعجاز كلام الهى است در ترجمه از دست مى‏رفت.» (برگرفته از بشائر صدق النبوة).
ادباى ترك و روس نيز بر ترجمه قرآن تأكيد دارند. اين ادبا بر اين باورند كه قول به عدم جواز ترجمه قرآن به معناى غيرقابل فهم دانستن آن است. لذا آنان قائل به وجوب ترجمه قرآن هستند. در همين راستا، در حال حاضر قرآن مجيد در شهر قازان (Kazan) در دست ترجمه است و به صورت پياپى منتشر مى‏شود. همچنين، زين‏العابدين حاجى باكويى كه خود يكى از مجاهدان قفقازى است بر ترجمه كردن قرآن به زبان تركى اصرار دارد. اميدواريم مسئله فوق الذكر مورد توجه و عنايت حضرت عالى قرار گيرد.
نگاشته الاحقر امام احسن شاه احمد السمارى، نويسنده كتب دينى42

پاسخ رشيد رضا

اين از نشانه‏هاى غفلت مسلمين در تبليغ دينشان است كه دردعوت اقوام ديگر از زبان خود آنها براى تبيين مفاهيم قرآنى استفاده نمى‏كنند؛ حتى از ترجمه بخشهايى از قرآن به منظور دعوت غير مسلمين و يا به منظور رفع نيازهاى احتمالى آنها ابا دارند. علاوه بر اين، از ديگر نشانه‏هاى ضعف ايمان مسلمين پراكندگى آنهاست، به گونه‏اى كه هر يك از اين ملل با محدود كردن خود در چهارچوب قوميت، زبان يا قوانين كشور خويش، خود را از قرآن كريم جدا ساخته‏اند؛ قرآنى كه حاصل وحى الهى و نزول آن بر خاتم پيامبران است، و از لحاظ سبك بيان و هدايتگرى غير قابل تقليد است و قرائت آن در رديف اعمال عبادى قرار دارد، و تنها به اين اكتفا كرده‏اند كه يكى از افراد قوم يا ملت آنها قرآن را متناسب با ميزان درك و فهم خود به زبان مادرى‏اش ترجمه كند.
اين ضعف از نتايج مبارزه سياسى و غيرنظامى اروپا عليه مسلمانهاست. غرب با فريبكارى باعث چند دستگى و تفرقه ما شده، به گونه‏اى كه هر يك از ما ملتها فكر مى‏كنيم زندگى ما در گرو غربيهاست، در صورتى كه درواقع نه زندگى، بلكه مرگ ماست كه در دست غرب است. البته ما در اينجا قصد نداريم در اين زمينه به طور مفصل سخن بگوييم، اما با توجه به پيامدهاى منفىِ دورى جستن مسلمانان از قرآن به سبب ترجمه‏هاى غيرعربى ـ آن قرآنى كه به تصريح كلام الهى «به عربىِ مبين» نازل شده است ـ43 چند نكته را يادآور مى‏شويم. واقعيت اين است كه نياز اين اقوام به ترجمه‏هاى غيرعربى را مى‏توان از طريق ترجمه‏هاى تفسيرى قرآن به آن زبانها برطرف ساخت كه اين امر بايد با در نظرگرفتن ايجاز زبانى صورت گيرد و از هرگونه دستكارى در متن اصلى قرآن (كه نسل اندر نسل به ما رسيده و از تحريف و تباهى محفوظ مانده) خوددارى شود. من سعى مى‏كنم در ادامه اين مقال پيامدهاى منفى عدم توجه به اين نكات را به شرح زير باز گويم.
چنان كه در ادامه اين گفتار خواهيم آورد، ترجمه تحت اللفظى قرآن مجيد، به آن صورت كه ترجمه با اصل عربى قرآن يكى باشد كارى غير ممكن است. ترجمه معناى قرآن چيزى جز برداشت شخصى مترجم از قرآن يا برداشت او از تفاسير نيست. بنابراين، چنين ترجمه‏اى با نص قرآن برابر نخواهد بود، بلكه ترجمه برداشت فردى است كه شايد در برداشت خود محق باشد و شايد به خطا رفته باشد. به هر حال در اين گونه موارد هدف ترجمه به آن نحو كه ما با آن مخالفيم (يعنى ترجمه جايگزين اصل) عملاً محقق نخواهد شد.
قرآن كريم اساس دين اسلام و حتى كل دين به مفهوم عام آن است، چرا كه سنت به مفهوم اسلامى كلمه فقط شرح و بيان اسلام است. در نتيجه، دين افرادى كه به ترجمه قرآن تكيه مى‏كنند مرادف با برداشت كسى است كه قرآن را براى آنان ترجمه كرده نه مرادف با قرآنى كه از سوى خداوند قادر متعال بر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده است. همچنين، مى‏دانيم كه اجتهاد مبتنى بر قياس، بر اساس مفاد و متن عربى قرآن صورت مى‏گيرد، در صورتى كه متن قرآنِ ترجمه شده متن شارع نيست، و برطبق نظر اكثر علما، «اجماع» نيز بايد بر اساس «مستند» قرآنى باشد، در حالى كه متن ترجمه شده قرآن نمى‏تواند «مستند» احكام يا اجماع قرار گيرد. نتيجه اينكه در صورت اتخاذ چنين موضعى از سوى افرادى كه ترجمه قرآن را همشأن متن اصلى قرآن مى‏دانند، هيچ يك از اصول اسلام از آسيب در امان نخواهد ماند.
قرآن كريم تقليد در اصول دين را حرام دانسته و مقلدان را محكوم كرده است، و استخراج احكام دين از متن ترجمه شده قرآن، به معناى تقليد از مترجم قرآن است كه اين امر با هدايتگرى قرآن مغاير است و با آن تطابق ندارد.
ترجمه قرآن لزوماً به اين معناست كه افرادى كه صرفاً به ترجمه اين كتاب مقدس تكيه مى‏كنند، از خصيصه الهى مؤمنان مندرج در سوره يوسف محرومند، آنجا كه مى‏فرمايد: «بگو: اين است راه من، كه من و هر كس از من پيروى كرده با بينايى به سوى خدا دعوت مى‏كنيم، و منزه است خدا، و من از مشركان نيستم».44 اين نكته در آيات ديگرى نيز كه فضيلت مسلمان بودن را تعقل و ادراك كلام الهى عنوان كرده ذكر گرديده است، و يقيناً استفاده از ترجمه قرآن به معناى محروميت از اين فضايل عالى و به معناى اين است كه وجود كلمات ترجمه شده متن قرآن استفاده از اجتهاد و استنباط احكام را ناممكن مى‏سازد، كه طبعاً هيچ مسلمانى اين امور را جايز نمى‏داند.
كسى كه با زبان قرآن و لوازم فهم و درك آن، يعنى سنت نبوى و تاريخ صدر اسلام، آشنايى داشته باشد، به علت به كارگيرى اين دو عامل در درك و فهم متن اصلى قرآن از ثواب الهى بهره خواهد برد، حتى اگر در اين مسير دچار خطا گردد، چرا كه چنين فردى در عمل تلاش خود را به كار گرفته تا از هدايت الهى به همان صورتى كه از در اصل نازل شده تبعيت كند. اين نكته را مى‏توان به خوبى از نحوه برخورد پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با دو تن از صحابه خود فراگرفت؛ يعنى آنجا كه حضرت نحوه برداشت آن دو از انجام تيمّم را مورد تأييد قرار داده و برداشت ساير افراد را كه با آن دو تفاوت داشت مردود اعلام كرده است.45 مثال ديگر، نحوه برخورد آن حضرت با آنان در خصوص برداشت از حكم پيامبر مبنى بر حرمت نماز عصر ـ بجز در قريظه ـ است.46 در اين مورد، شواهد و مدارك ديگرى نيز در تأييد سخن ما وجود دارد، و من گمان نمى‏كنم هيچ مسلمانى در برخورد با سوء برداشت يك مترجم قرآن انتظار چنين برخورد ملاطفت‏آميزى را داشته باشد.
قرآن مجيد منبع پايان‏ناپذير هدايت و علم بارى تعالى است و اين هدايتگرى همچنان ادامه دارد و متناسب با استعداد و توانايى عقلى خواننده قرآن بر او ظاهر مى‏شود، لذا برخى از رموز و حكمتهاى قرآن ممكن است بر نسلى ظاهر و آشكار نشوند ولى بر نسل بعدى متجلى گردند. اين موضوع مؤيد معناى حديثى است كه مى‏فرمايد: «... چه بسا علما سخن مرا بهتر از جمعيت حاضر ـ كه اين سخن را بر آنان عرضه خواهند كرد ـ درك كنند».47 در صورتى كه اگر همين حديث ترجمه شود، ارزش اصلى خود را از دست مى‏دهد، چرا كه ترجمه حديث به يك زبان ديگر خواننده را به معناى مورد نظر و برداشت مترجم آن مقيد مى‏سازد. به عنوان مثال، چه بسا يك مترجم در ترجمه آيه «واَرْسَلنا الرياح لَواقِح» [و ما بادهاى آبستن‏ساز را فرستاديم]48 كلام الهى را به گونه‏اى استعارى درك كند، به اين معنى كه تماس بين باد و ابرها را كه باعث ريزش باران مى‏شود همانند آبستن ساختن موجود ماده توسط موجود نر و نهايتاً تولد نوزاد تلقى كند، كه البته برداشت تعدادى از مفسران قرآن نيز همين گونه است.49 لذا چنانچه مترجم آيه، ترجمه خود را بر اساس اين برداشت انجام دهد، در آن صورت ممكن است در زبان مقصد واژه‏اى كه هم از لحاظ لغوى و هم از لحاظ استعارى برابر با «لواقح» عربى باشد پيدا نكند؛ واژه‏اى كه مى‏دانيم در عربى و در مفهوم وسيع آن به معناى «قادر به آبستن ساختن» است. در هرصورت، چنانچه چنين ترجمه‏اى ارائه گردد، خواننده نيز مقيد به اين برداشت خواهد شد و قادر نخواهد بود دلالت لفظى موجود در اين عبارت را دريابد؛ مفهومى كه حاكى از اين است كه باد «لواقح» است، چرا كه هنگام گرده افشانى و توليد مثل گياهان، درواقع باد است كه گرده‏ها را از گياه نر به گياه ماده منتقل مى‏سازد. اما اگر حتى ادعا شود كه اين مثال به اندازه كافى روشنگر مطلب نيست ـ شايد به اين دليل كه آيه مربوطه را مى‏توان به صورت تحت اللفظى ترجمه كرد ـ باز هم مثالهاى ديگرى وجود دارد، ولى ما در جهت تبيين موضع خود به همين مثال اكتفا مى‏كنيم. در هر صورت، ترجمه ما را به يك برداشت محدود مقيد ساخته، و به اين ترتيب ما را از معانى گوناگونى كه در گستره زمان از آن استفاده خواهد شد محروم مى‏سازد.
امام محمد غزالى در يكى از آثار خود با عنوان الجام العوام عن علم الكلام اين نكته را مطرح ساخته كه ترجمه صفات بارى تعالى كارى است غيرمجاز.50 وى در توجيه سخن خود دلايل روشنى ارائه كرده است. ما سخنان و اظهارات وى در تفسير آيه هفتم سوره آل عمران را كه مى‏فرمايد: «هُوَ الذّى اَنزَلَ عَلَيْكَ الكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الكتابِ وَاُخر مُتَشابِهاتٌ» [اوست كسى كه اين كتاب (قرآن) را بر تو فروفرستاد. پاره‏اى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است. آنها اساس كتابند. و (پاره‏اى) ديگر متشابهاتند (كه تأويل پذيرند)]51 در اينجا نقل مى‏كنيم كه مى‏گويد ارتكاب خطا در ترجمه صفات الهى به مثابه پاى نهادن در راه كفر است.52
غزالى با ارائه شواهد و مثالهايى اين نكته را يادآور مى‏شود كه به عنوان مثال، براى پاره‏اى از واژه‏هاى عربى در زبان فارسى معادل وجود ندارد،53 چنان كه در زبان تركى و زبانهاى ديگر نيز براى آنها معادل يافت نمى‏شود، لذا از مترجم در برخورد با چنين واژه‏هايى چه كارى برمى‏آيد؟ اگر او آن واژه‏ها را طبق برداشت خود توضيح دهد چه بسا باعث گمراهى خوانندگان قرآن والقاى انديشه‏هايى در آنها شود كه مورد نظر قرآن نبوده است.
وى همچنين يادآور مى‏شود كه برخى واژه‏هاى عربى داراى معادلهاى فارسى هستند «اما فارسى زبانها عادت ندارند مانند اعراب آن واژه‏ها را به صورت استعارى مورد استفاده قرار دهند».54 لذا، در اين گونه موارد چنانچه مترجم از واژه فارسى استفاده كند نتيجه‏اش ترجمه تحت‏اللفظى كلمه عربى مورد نظر خواهد بود، در حالى كه چه بسا منظور كلام الهى معناى استعارى آن لفظ باشد. اين نكته در مورد زبانهاى ديگر نيز صدق مى‏كند. بنابراين، عدم توجه به اين نكته، به ويژه در مواردى كه به صفات و افعال ذات بارى تعالى مربوط مى‏شود، كارى گمراه كننده خواهد بود.
غزالى در همين چهارچوب از بعضى واژه‏هاى عربى نام مى‏برد كه در عربى متشابه (homonyms) هستند اما در زبانهاى ديگر چنين وضيعتى ندارند.55 در چنين موردى، مترجم ممكن است كلمه مورد نظر را به واژه‏اى غير از آنچه مورد نظر پروردگار بوده برگرداند كه در اين صورت نيز ـ چنان كه گفتيم ـ قطعاً انحراف و تحريف ايجاد خواهد شد.
از قواعد پذيرفته شده و مسلم بين علما اين است كه اگر در مخالفت با برداشت و معناى تحت‏اللفظى آيات قرآن دليل يا دلايل قطعى وجود داشته باشد در آن صورت آيه مورد نظر بايد به گونه‏اى تفسير و تعبير گردد كه با آن دليل يا دلايل تعارضى نداشته باشد، چرا كه هر فرد عاقلى مى‏داند بين تأويل واژه‏هاى عربى قرآن كريم وتأويل ترجمه آنها به زبانهاى ديگر به ـ به ويژه در مورد واژه‏هاى متشابه ـ تفاوت وجود دارد. ترجمه قرآن توانايى اين را ندارد كه جلوه‏هاى ويژه حاصل از تركيب و سبك خاص قرآن را به روح و جان خواننده يا شنونده آن انتقال دهد، و طبعاً عدم وجود اين خصوصيت در ترجمه منجر به بروز زيان معنوى فراوانى خواهد گرديد. چه بسيار مواردى كه جلوه‏هاى ويژه خاص كلام الهى باعث جذب افراد به اسلام شده است، تا آنجا كه يكى از فلاسفه اروپايى (از فلاسفه فرانسوى كه در حال حاضر نامش را به خاطر ندارم) گفته است پيامبر اسلام قرآن را آن چنان دلنشين تلاوت مى‏كرد كه شنونده را به ايمان آوردن به كلام خداوند سوق مى‏داد و تأثير اين امر بر ما قطعاً بيش از تأثيرپذيرى از اخبارى است كه در مورد معجزات پيامبران ديگر خوانده يا شنيده‏ايم. به ياد دارم يك بار دكتر فارس افندى نِمْر در جشن سالانه مدرسه «الجمعية الخيرية الاسلامية» در قاهره شركت كرده بود. او در آنجا با دانشجويى برخورد كرد كه با تلاوت آياتى چند از قرآن مجيد مراسم جشن را آغاز نمود. به گفته دكتر نِمْر، تلاوت آن دانشجو بسيار روحبخش و اثرگذار بود و به همين دليل زمانى كه وى گزارش اين جشن را در مجله‏اش به نام «المقطّم» منتشر ساخت به اين موضوع اشاره كرد. پس اگر تلاوت قرآن مى‏تواند بر غير مسلمانان چنين اثر مثبتى داشته باشد، چرا با ترجمه آن مسلمانان را از اين حسن و فضيلت محروم كنيم؟
اگر يك ترك، يك ايرانى، يك هندى، يا يك چينى و امثال آنان قرآن را ترجمه كنند، ميان ترجمه‏هاى آنان اختلافهايى مانند اختلاف كتابهاى دينى مسيحيان، يعنى عهد عتيق و عهد جديد بروز خواهد كرد.56 ما نظرات صاحب اظهار الحق57 در باب اين اختلافات را خوانده و شنيده‏ايم و خداوند را به دليل حفظ قرآن كريم از اين گونه اختلافات سپاسگزاريم؛ حال چگونه امكان دارد كه از روى اختيار بروز اين اختلافات در ميان مسلمانان را روا بشماريم؟
قرآن مجيد بزرگ‏ترين معجزه در تأييد نبوت پيامبر اكرم [ص] است و حتى در بين معجزات پيامبران معجزه‏اى ابدى است. حقيقتِ اين معجزه ابدى و مصونيتِ آن از تحريف و تباهى و تصحيفات نادرست، تنها در متنى كه از شارع مقدس به ما رسيده، متبلور است، در صورتى كه در مورد ترجمه آن چنين نيست.
نكاتى كه در بالا مطرح شد از جمله مسائلى است كه مسلمانان را از ترجمه قرآن به زبان غير عربى باز مى‏دارد. با اينكه پاره‏اى از اين نكات در مباحث ديگر نيز مطرح شده‏اند، ما براى روشن ساختن هر چه بيشتر بحث، آنها را به صورت جداگانه در اينجا ذكر كرديم. البته نكات ديگرى نيز وجود دارد كه افراد روشن‏ضمير و داراى سلامت نفس مى‏توانند در آنها دقت كنند و حتى در صورت عدم طرح آن نكات در اينجا، به راحتى برخى از آنها را به قدرت استنباط خود به ياد آورند؛ مسائلى مانند استفاده از يك واژه متشابه به دو معناى متفاوت آن، يا استفاده از واژه واحد به دو معناى تحت اللفظى و استعارى، كه اين كار پيش از اين توسط علماى علم اصول و از جمله علماى شافعى صورت گرفته است.
در مورد ادعاى آن دسته از افرادى نيز كه قول خود مبنى بر وجوب ترجمه قرآن را مبتنى بر اين مى‏دانند كه حرمت ترجمه قرآن لزوماً باعث مهجور و ناشناخته ماندن قرآن مى‏شود بايد خاطرنشان ساخت كه اين تصور درست نيست، چرا كه مى‏دانيم درك معناى قرآن كار ساده‏اى است،58 اما درست همان طور كه هيچ كس حق ندارد ديدگاه خود را به ديگران تحميل كند، به همين دليل يك فرد به عنوان مترجم نيز حق ندارد تفسير خود را براى كل يك امت وحىِ مُنزل قلمداد كند. علاوه بر اين، قرآن كريم براى مسلمانان غيرعرب‏زبان از دو سطح هدايتگرى برخوردار است:
1. سطحى نازل‏تر براى افراد عادى كه شناخت مسائل قرآنى براى آنها آسان نيست و به همين دليل سوره فاتحه يا برخى سوره‏هاى مختصر قرآن را ازبر مى‏كنند. طبعاً در اين گونه موارد بايد تفسير اين سوره‏ها براى آنها ترجمه شود. علاوه بر اين، برخى سوره‏هاى قرآن را نيز بهتر است در دروس دينى كه به زبان مادرى آنها تدريس مى‏شود برايشان قرائت كرد، يعنى همان كارى كه در بسيارى از كشورهاى غيرعرب‏زبان، از جمله چين انجام مى‏دهند.
2. سطحى عالى‏تر براى دست‏اندركاران علوم دينى كه بايد بر زبان قرآن تسلط داشته باشند و با بهره‏گيرى از كلام مفسران قرآن و نه تقليد از آنان، به صورتى مستقل به درك و فهم مطالب آن نايل شوند.
افراد غير عرب‏زبانى كه از طريق اصحاب گرامى پيامبر اكرم (ص) اسلام مى‏آوردند به اين نكته توجه داشتند كه دين اسلام داراى زبان خاصى است و آن زبان ميان تمام پيروان آن رايج است و از اين طريق بايد كلام الهى را فهميد و از فضيلت هدايت آن بهره‏مند شد و با قرائت آن اعمال عبادى را انجام داد و به اين ترتيب مسلمانان به امتى واحد «اِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحدَة» [همانا اين امت شما امتى واحد است]59 دست خواهند يافت و به تمسك جُستن به قرآن ـ كه به عنوان حبل اللّه‏ شناخته شده است ـ تفرقه ميان آنها از بين خواهد رفت و اخوت تمام و كمال اسلامى را كه به فرموده «اِنَّما المُؤمِنوُنَ اِخْوَة» [همانا مؤمنان برادران يكديگرند]60 از واجبات است، در ميان خود تجربه خواهند كرد. دليل رشد و گسترش زبان عربى نيز كه در زمان خلفاى راشدين با آن سرعت خارق العاده آن همه كشور را درهم نورديد (آن هم در شرايطى كه از مدرسه و كتاب و معلم خبرى نبود) ريشه در همين روحيه اخوت و برادرى داشت. در زمان خلفاى اموى و در آغاز فرمانروايى خلفاى عباسى در شرق و غرب عالم نيز ماجرا به همين ترتيب بود، و درواقع همين امر باعث شد تا ميليونها اروپايى، بربر، قبطى، رومى شرقى، ايرانى و ساير اقوام و ملل ــ از كرانه‏هاى اقيانوس اطلس گرفته تا سواحل هند ــ دين اسلام را بپذيرند و تحت حكومتى واحد زندگى كنند، و اين نبود مگر نتيجه رحمت گسترده الهى كه باعث ايجاد اخوت و برادرى ميان اقوام مختلف گرديد، و موجب تلاش مشترك آنان در برپايى تمدنى بزرگ شد كه همچون نورى هدايتگر مردم و زينت بخش جهان گرديد.
اما بعدها مأمون خليفه عباسى در شرق حوزه خلافت دچار خطايى سياسى گرديد61 و آن اين بود كه با اجازه دادن به ايرانيها براى بازگشت به زبان و هويت قومى خود زمينه تحريك تعصبات نژادى ـ قومى را فراهم ساخت. سپس نوبت به تركها رسيد كه شدت تحريك تعصبات قومى آنان به حدى بود كه نهايتاً منجر به فروپاشى خلافت عثمانى و تجزيه اراضى و كشورهاى اسلامى گرديد. اما اين همه بى‏نظمى نتوانست مردم را وادارد تا قرآن را خاص عربها تلقى كنند و يا در پى اين باشند كه براى غيرعربها قرآنى غيرعربى تدوين نمايند. ولى به هر حال، دين و علوم دينى در تطابق با قرآن كريم به صورت عربى باقى ماند.
در حال حاضر، وظيفه مدافعان اصلاحات اسلامى اين است كه براى بازگرداندن وحدت ميان مذاهب و فرقه‏هاى گوناگون امت اسلامى وبرخوردار ساختن آنان از جايگاهى كه مسلمانان صدر اسلام از آن برخوردار بودند تلاش كنند. مى‏دانيم كه مسلمانان صدر اسلام بهترين مسلمانان همه نسلها بودند. اگر مسلمانان اين وظيفه را عملى سازند، مى‏توانند با بهره‏گيرى از روشهاى جديد آموزشى مطالعه زبان عربى را در همه مدارس مسلمين الزامى سازند و به اين ترتيب به صورتى خودجوش و فارغ از نظرات نويسندگان اعصار قديم ــ كه در شرايط سياسى و اجتماعى ماهيتاً متفاوتى زندگى مى‏كردند ــ علوم اسلامى را احيا نمايند. متأسفانه در حال حاضر ما شاهديم كه برخى از خود ما مسلمانان كه فريفته سياستهاى اروپايى شده‏اند مى‏كوشند تا از طريق تشويق تعصبات قومى، باقى مانده پيوندهاى دينى ميان مسلمانان را از بين ببرند، و برخى از اين افراد تا حدى در اين مسير پيش رفته‏اند كه در تلاشند تا ملتهاى خود را از احساس نياز به قرآن كريم دور سازند. به راستى كه اين امر مايه فتنه‏انگيزى و فساد فراوان در بلاد اسلامى خواهد شد كه اميدواريم خداوند متعال مسلمين را از شرّ آن در امان بدارد.
در هر حال، اين بود نظر من درباره ترجمه قرآن براى مسلمانان كه البته روشن است اين كار با تفسير قرآن براى مسلمانان به زبان مادرى و ملى آنها تفاوت دارد، چرا كه در صورت دوم قرآن اصلى و عربى همچنان به صورت مرجع اصلى باقى خواهد ماند. همچنين اين اقدام با ترجمه قرآن به منظور دعوت غير مسلمانان به اسلام تفاوت دارد، زيرا در اين مورد نيز مى‏توان از ابتدا اين نكته را بيان كرد كه در اين ترجمه، مترجم مفاهيم قرآنى را مطابق فهم و درك خود ارائه نموده است.

5. فتواى رشيد رضا از منظر ملاحظات دينى، اجتماعى و سياسى

براى شناخت ابعاد گوناگون اين فتوا ـ كه اتفاقاً تنها فتواى صادر شده در اين دوره نيز نبود ـ ضرورى است شرايط و وضعيت تاريخى مورد نظر (كه به صورت مستقيم يا غير مستقيم باعث لزوم صدور چنين فتوايى گرديد) مورد مطالعه قرار گيرد. طبعاً با بررسى پاره‏اى از عوامل تاريخى، كه نقش مهمى در گرم نگاه داشتن اين موضوع داشتند، مى‏توان اين مهم را به انجام رساند. اين عوامل تاريخى را مى‏توان در سه محور زير خلاصه كرد:
1. الغاى خلافت عثمانى در تركيه و تعيين كميته‏اى در آن كشور به منظور فراهم ساختن ترجمه تركى قرآن مجيد.
2. پيدايش پاره‏اى جنبشهاى فرقه گرا در درون امت اسلام و يا برخى فرقه‏هاى مرتد خارج شده از مدار اسلام، مانند فرقه قاديانيه، كه در زمينه ترجمه قرآن به زبانهاى اروپايى به منظور اشاعه اعتقادات دينى خاص خود فعاليت مى‏كردند.
3. ظهور ترجمه‏هاى صورت گرفته از سوى غير مسلمانان، خواه ترجمه‏هاى گروههاى تبشيرى و خواه ترجمه‏هاى خاورشناسان، و احساس خطر مسلمانان در قبال اين ترجمه‏هاى غالباً پرخطا و گمراه كننده.

5. 1. الغاى نظام خلافت عثمانى

گفته مى‏شود كه الغاى نظام خلافت عثمانى يك توطئه استعمارى بوده است. اين ديدگاه مورد حمايت عالمانى همچون رشيد رضا، انورالجندى، محمد عمارة، يوسف القرضاوى و امثال آنهاست كه بر اين باورند كه انگليس خلافت عثمانى را نماد وحدت مسلمين و در نتيجه مانع گسترش‏طلبى‏هاى استعمارى خود تلقى مى‏كرد.62 به عنوان مثال، رشيد رضا از لُرد كرامر (Cromer) نقل مى‏كند كه وحدت مسلمين مايه دردسر و سرچشمه مقاومت در برابر قواى كشورهاى مسيحى است و بايد به دقت مواظب حركات آنها بود.63 پس از فروپاشى نظام خلافت عثمانى در تركيه نيز، آتاتورك اقداماتى در همين راستا، يعنى در جهت غيردينى كردن حيات اجتماعى سياسى كشور به عمل آورد كه از جمله اين اقدامات مى‏توان از الغاى منصب «شيخ الاسلام»،64 لغو فعاليت محاكم شرعى و تعطيلى وزارت ديانت و اوقاف نام برد. وى همچنين در ادامه كوشيد تا از سال 1926 ميلادى تحصيلات عمومى را زير نظر وزارت غيرمذهبى آموزش و پرورش ببرد و آيين دادرسى مدنى سوئيس را در كشور به مورد اجرا درآورد.65
در آن زمان در مورد دولت آنكارا دو تفكر و ديدگاه رايج بود. بنا بر ديدگاه اول، دولت تركيه آشكارا با هر چيزى كه با دين سروكار داشت مخالف بود، و رهبران سياسى آن نظام نيز روشنفكرانى تلقى مى‏شدند كه تلاش داشتند تمام مظاهر اسلام را به تدريج از بين ببرند، چرا كه بيم داشتند مبادا مخالفت صريح و كامل باعث بروز واكنشهاى تند و شديد مردم گردد. قائلين به ديدگاه دوم نيز طرفداران كمال آتاتورك را دوستان صميمى و خيرخواه اسلام مى‏دانستند.66 با توجه به اقدامات عملى دولت آتاتورك، اكثريت مردم به ديدگاه اول اعتقاد داشتند و صراحتاً نيز نظرات خود را بيان مى‏كردند.
ترديدى نيست كه در آن دوره سازمانهاى دينى عمدتاً تحت نظارت عاليه دولت آنكارا بود و اين دولت هدف خود مبنى بر تمايل به سازگارساختن اسلام با برنامه‏هاى ملى‏گرايانه را علنى ساخته بود.67 علاوه بر اين، اين دولت جهان اسلام را عقب‏افتاده تلقى مى‏كرد و آتاتورك چندين بار تصميم قاطع خويش را داير بر قطع رابطه كشور خود با نظام و تمدنى كه از نظر وى در سرزمين بيگانه جزيرة العرب برپا شده بود اعلام كرده بود، چرا كه وى آن نظام و تمدن را بيشتر مناسب جامعه‏اى صحرانشين مى‏دانست و نه يك جامعه صنعتى.68 در چهارچوب اين برنامه ملى‏گرايانه، طبيعتاً زبان عربى مورد استقبال و حمايت قرار نمى‏گرفت و مثلاً در سال 1908، يكى از روزنامه‏هاى تركيه اقدام به چاپ پياپى و روزانه بخشهايى از قرآن به زبان تركى نمود، گو اينكه اين اقدام با ناكامى روبه‏رو گرديد. از سال 1920 تاكنون نيز حداقل سه ترجمه تركى قرآن در تركيه عرضه شده كه هيچ يك از آنها تا كنون با اقبال عمومى چندانى روبه‏رو نشده است. در سال 1932، بخشهايى از قرآن مجيد براى نخستين بار در مساجد به تركى تلاوت شد و اذان مساجد نيز براى نخستين بار به تركى از مأذنه‏ها پخش گرديد.69
پس از فروپاشى نظام خلافت اسلامى در تركيه، علماى مسلمان قرآن را آخرين حلقه باقى‏مانده از وحدت اسلامى ميان مسلمانان تلقى مى‏كردند. از سوى ديگر، ترجمه قرآن به زبان تركى با انگيزه‏هاى ملى‏گرايانه و با اين انگيزه صورت گرفته بود كه آن متن را جايگزين متن اصلى و عربى قرآن كنند، و به گفته رشيد رضا شرايطى را فراهم آورند تا تركها با قرآن آشنايى پيدا نكنند. به عنوان مثال، شيخ رشيد رضا به نظرات و ديدگاههاى گروهى با عنوان «جمعيت وحدت و پيشرفت» در مقابله با زبان عربى اشاره مى‏كند كه به قول او با اهداف ملى‏گرايانه خويش درصدد بودند تا تمام آثار و علايم زبان عربى را از ذهن و زبان ملت خود بزدايند. و باز به گفته رشيد رضا از جمله اقدامات اين گروهِ ترجمه قرآن از عربى به تركى، استفاده از الفباى لاتين و برپايى كميته‏اى براى پاكسازى زبان تركى از تمام واژه‏هاى عربى بود.70 اين واقعيت تاريخى بيانگر اين است كه چرا تنى چند از علماى مسلمان با ترجمه قرآن (قرآنى كه در خدمت مستحكم ساختن روابط مسلمين است) مخالف بودند، در صورتى كه اين افراد ملى‏گرا با توجه به اهداف و نيات ملى‏گرايانه خود ــ چنان كه از سخنان رشيد رضا، محمد شاكر و شيخ الاسلام مصطفى صبرى پيداست ــ در صدد اجراى اهداف ديگرى بودند. در هر حال، رشيد رضا با ترجمه قرآن به منظور تبليغ و اشاعه اسلام مخالفتى نداشت، اما نسبت به ايجاد جايگزين براى اصل عربى قرآن انتقاد مى‏كرد.

5. 2. جنبش قاديانيه

قاديانيه يا احمديه جنبشى است كه در سال 1898 توسط شخصى به نام ميرزا غلام احمد در هندوستان پايه‏گذارى شد.71 غلام احمد به سال 1839 (برابر با 1255 قمرى) در شهر كوچك قاديان در ايالت پنجاب هندوستان آن زمان به دنيا آمد. وى ابتدا در كسوت واعظى محلى براى دفاع از اسلام عليه مبلّغان مسيحى در احتجاجات كلامى شركت مى‏كرد، اما در تاريخ چهارم مارس 1889 اعلام كرد كه به او وحى شده است تا از سوى خداوند با مردم بيعت كند. در پى اين امر تعداد محدودى از مريدان خاص دور او گرد آمدند. دو سال پس از اين تاريخ نيز زمانى كه خود را مهدى موعود اعلام كرد، با مخالفت جامعه مسلمان روبه رو گشت. به هر حال، از اين زمان (1891) تا زمان مرگ او (1908) غلام احمد مرتباً از يك سو ادعاهاى خود را افزايش مى‏داد، و از سوى ديگر با مخالفت فزاينده مردم مسلمان روبه‏رو مى‏شد. وى ادعا مى‏كرد مورد خطاب خداوند قرار مى‏گيرد (در اين مورد او، هم از لفظ «الهام» و هم از لفظ «وحى» استفاده كرده است) و مى‏گفت علم غيب دارد و صاحب معجزه و كرامات است (مرده‏ها را زنده مى‏كند و زنده‏ها را مى‏ميراند و حتى ادعا داشت كه با دعا و نفرين به درگاه خداوند مخالفان و رقباى خود را از بين مى‏برد). او خود را مهدى موعود و نيز تجسم دوباره حضرت ختمى مرتبت وانمود مى‏كرد.72
بين سالهاى 1901 تا 1908 غلام احمد به صراحت هرچه تمام‏تر ادعاى پيامبرى كرد. وى همچنين «جهاد» را ملغى ساخت و اعلام كرد كسانى كه به وى اعتقاد ندارند كافرند.73 دعوت وى از هموطنانش در جهت وفادارى به دولت بريتانيا و لغو حكم اسلامى جهاد نيز از جمله اقداماتى است كه مى‏تواند حاكى از روابط اين جنبش با استعمارگران بريتانيايى باشد.74 نكته محورى در اعتقادات پيروان فرقه احمديه اين است كه آنان خود را تجسم تنها شكل واقعى و اصيل اسلام (يعنى تنها دين واقعى كه از جانب خداوند وحى شده است) مى‏دانند و بر اين باورند كه اسلام يك بار ديگر از طريق احمد كه فرستاده خداوند است فرستاده شده تا وى آن را احيا كند، ولى مسلمانان ديگرى كه اين اصلاحات به اصطلاح آسمانى و كذايى را قبول ندارند از نظر احمديه يا قاديانيه كافر محسوب مى‏شوند.75
طبيعتاً گروهى كه منكر خاتميت پيامبر اسلام بودند با مخالفت جامعه مسلمين روبه‏رو شدند، چرا كه امت مسلمان آنها را خطرى براى همبستگى خود تلقى مى‏كردند. علامه محمد اقبال لاهورى در اين باره چنين مى‏گويد: «هر گروه مذهبى و مسلمانى كه به لحاظ تاريخى از دامن اسلام برخاسته باشد، چنانچه مدعى نبوت جديدى باشد و مسلمانان مخالف با خود را كافر بداند، بدون ترديد بايد به عنوان تهديدى براى وحدت امت اسلامى شناخته و شناسانده شود».76 در همين اقدامات نهادهايى اسلامى مانند جامع الازهر مصر اين گروه را خارج از دين اسلام و غير مسلمان اعلام كرد، و در سال 1974 نيز بر اساس اصل 260 قانون اساسى پاكستان فرقه قاديانيه غير مسلمان اعلام شد.77 در همان سال، سازمان «رابطة العالم الاسلامى» نيز موضعى مشابه اتخاذ كرد و آن را اعلام نمود، و دو سال بعد (1976) «كنگره اسلامى افريقا» نيز بر اين موضع صحه گذاشت. كنفرانس پنجم جهان اسلام موسوم به «الندوة الاسلامية العالمية» نيز كه در سال 1976 در شهر مكه برگزار گرديد، فرقه احمديه را جزو «جنبشهاى ويرانگر» موجود در جهان اسلام اعلام نمود.78
يكى از برجسته‏ترين جنبه‏هاى عملكرد فرقه قاديانيه علاقه وافر و فعاليتهاى گسترده او جهت شناساندن اصول اعتقادى خاص خود به مسلمانان و غير مسلمانان و نيز چاپ و انتشار آثار فكرى خويش به زبانهاى گوناگون بوده است. بگفته علامه مودودى، علت اين همه فعاليتهاى گسترده تبليغى را بايد در اظهارات و ديدگاههاى شخص ميرزا غلام احمد يافت كه علناً مى‏گفت قصد دارد نه تنها مسلمانان هند بلكه مسلمانان تمام جهان را به اطاعت بى چون و چرا از دولت بريتانيا ترغيب كند و مفاهيم غلطى (به تعبير وى) مانند «جهاد» را از ذهن آنان بزدايد.79 به گفته مودودى، در همه جاى دنيا اعضاى اين فرقه، به اذعان خودشان، مأمور و كارگزار دولت انگليس ناميده مى‏شدند.80 ولى در هر صورت اين جنبش نتوانست، بجز تعدادى محدود، پيروانى براى خود دست و پا كند.81
در سال 1914، پيروان ميرزا غلام احمد به دو گروه تقسيم شدند؛ اكثريت قريب به اتفاق آنها به زعامت جانشين غلام احمد، يعنى ميرزا بشيرالدين محمود، گردن نهادند، ولى گروه دوم، موسوم به لاهوريان به پيروى از محمد على لاهورى ادامه دادند. اين گروه درواقع از نظر تعداد در اقليت بودند. همين گروه اخيرالذكر كوشيدند با اتخاذ مواضع ملايم‏تر چنين وانمود كنند كه آنها ميرزا غلام احمد را نه پيامبر (به معناى واقعى كلمه)، بلكه يك مجدد تلقى مى‏كنند. اما با اين همه، هنوز هم از ديگر ادعاهاى غلام احمد، جانبدارى مى‏كنند كه همين امر باعث شده است تا مسلمانان آنها را خارج از حوزه اعتقادات اسلامى محسوب كنند.82
در سال 1925، شاخه لاهورى فرقه احمديه كوشيد تا ترجمه انگليسى مولوى محمد على لاهورى (رهبر جناح لاهوريان) را با عنوان The Holy Quran در مصر توزيع كند،83 اما علماى الازهر و به خصوص شيخ ابوالفضل الجزاوى (شيخ اعظم الازهر در فاصله زمانى بين سالهاى 1917 تا 1928)84 دستور توقيف آن ترجمه را صادر و با صدور فتوايى توزيع آن را در مصر ممنوع اعلام نمودند. اين موضع مورد پشتيبانى شيخ رشيد رضا و محمد شاكر قرار گرفت و هر دو نفر ترجمه مورد نظر را ترجمه‏اى انحرافى و مغاير با تعاليم قرآنى و اسلامى قلمداد كردند. به تعبير آنان اين ترجمه سعى داشت اسلام را از درون ويران سازد.85 رشيد رضا همچنين در پاسخ به استفتاى يكى از علماى اندونزى به نام شيخ محمد بسيونى كه از وى در مورد استفاده از ترجمه قرآن محمد على لاهورى سؤال كرده بود، فتوايى صادر نمود. وى در اين فتوا بر اين نكته تأكيد كرد كه قاديانيه با توجه به ادعاى ناصواب خود مبنى بر نزول وحى بر رهبر شيّاد خود (و نيز بر جانشينان وى) از صراط مستقيم اسلام منحرف شده‏اند. وى همچنين بر اين نكته تأكيد داشت كه مولوى محمد على پاره‏اى از آيات مربوط به حضرت مسيح را مورد تحريف قرار داده تا بدين وسيله بتواند ميرزا غلام احمد را همان مسيح موعود قلمداد كند. به گفته رشيد رضا، دليل مخالفت شيخ اعظم الازهر با اين ترجمه و نيز دليل صدور فتواى مفتى بيروت مبنى بر ممنوعيت چاپ و انتشار آن، ريشه در همين موضوع داشت. به اعتقاد رشيد رضا، اگر مسلمانان قصد فهم ودرك قرآن را داشته باشند نبايد به چنين ترجمه‏اى اعتماد كنند، هرچند براى دعوت غير مسلمانان به منظور تشرف آنها به دين اسلام اين امر بلامانع است.86

5. 3. اقدامات خاورشناسان و مُبلّغان مذهبى

اكنون در اين بخش نمونه‏هايى از اقدامات خاورشناسان و مبلّغان مذهبى را ذكر خواهيم نمود تا دريابيم كه چرا ديدگاههاى آنان واقداماتشان، هم براى مسلمانان تهديدآميز بود، و هم براى خوانندگان غربى تأثيرات زيانبارى به دنبال داشت. قابل ذكر است كه علاوه بر قاديانيان، مبلّغان مسيحى جزو فعال‏ترين مترجمان غيرمسلمان قرآن كريم بوده‏اند.87
در طى قرون وسطا، شناخت اسلام و منبع فكرى اصلى آن يعنى قرآن كريم از اهميت فراوانى برخوردار گرديد، چرا كه روحانيون و گروههاى تبشيرى مذهبى درصدد بودند كه از طريق شناخت اسلام و قرآن خود را قادر سازند تا در برابر مسلمانان از دين خود دفاع كنند. نخستين كسى كه در جهت تحقق اين امر گام برداشت يكى از روحانيون فرانسوى به نام پيتر محترم (Peter the Venerable) بود كه در كسوت راهب ديركلونى(Cluny) انجام وظيفه مى‏كرد. او با استخدام دو تن به نامهاى رابرت كتونى (Robet of Ketton) و هرمان دالماتايى (Herman of Dalmata) كوشيد تا آثار مهم اسلامى را به لاتين ترجمه كند. از جمله آثارى كه اين دو تن به لاتين ترجمه نمودند مى‏توان از قرآن كريم نام برد كه رابرت كتونى ترجمه آن را در سال 1143 ميلادى به پايان رسانيد.88 اين اثر بعدها توسط يكى از متكلمان مسيحى اهل زوريخ به نام تئودور بيبلياندر (Theodor Bibliander) در سال 1543 انتشار يافت.89 در مورد رابرت كتونى مى‏گويند كه «او همواره عادت داشت يك متن ساده را طورى دستكارى كند كه به صورت متنى زشت و آزاردهنده جلوه‏گر شود و به طور معمول ترجيح مى‏داد تا به جاى تفسيرها و برداشتهاى عادى و طبيعى، تفسيرهايى غيرمحتمل و ناپسند ارائه دهد».90 بنا بر نظر جورج سيل، اين ترجمه لاتينى، شايسته عنوان ترجمه نيست و با توجه به ترجمه‏هاى آزاد و بيهوده فراوان و كاستيهاى بسيار اين ترجمه، چه در حذف مطلب و چه در افزوده‏هاى غيرضرورى مسائل، اساساً دشوار مى‏توان ادعا كرد كه اين اثر به يك اثر ترجمه‏اى شباهت دارد.91 با اين همه، ترجمه رابرت كتونى مبناى بسيارى از ترجمه‏هاى قرآنى دوران قرون وسطا قرار گرفت.92
سر ادوارد دنيسون راس (Sir Edward Denison Ross) در مقدمه خود بر ترجمه قرآن جورج سيل (New York, 1940, P.7) بر برداشتهاى نادرست متعصبان مسيحى از اسلام و بر ارائه تصويرى تحريف‏شده از اسلام از سوى آنان تأكيد كرده و چنين اظهارنظر مى‏كند: «تا قرنها آشنايى اكثريت اروپاييها با اسلام تقريباً به طور كامل مبتنى برگزارشهاى مغرضانه مسيحيان متعصب بود كه همين ديدگاهها منجر به اشاعه انبوهى از شايعات بى‏اساس شده‏اند. در اين راستا، خوبيها و نكات مثبت دين اسلام به طور كلى مورد بى‏توجهى قرار گرفته، ودر عوض نكاتى كه از ديدگاه غربيها منفى تلقى شده‏اند بزرگنمايى گرديده و يا مورد سوء تفسير قرار گرفته‏اند».93 اين امر نشان دهنده نقش مهمى است كه بسيارى از اين ترجمه‏ها در جهت ارائه تصويرى خاص از اسلام به خوانندگان غربى داشته‏اند. ذيلاً به پاره‏اى از خصوصيات اين ترجمه‏ها اشاره مى‏كنيم.
1. بيشتر ترجمه‏هاى اوليه قرآن مجيد با عناوين نادرستى مانند: (قرآن محمد The Alcoran of Mahomet)، قرآن تركها(Qurān of the Turks) و يا كتاب پيامبر تركها (Book of the Turks Prophet) ترجمه و منتشر شده‏اند.94
2. مقدمه‏هاى اين ترجمه‏ها نشان‏دهنده ديدگاه ضد اسلامى مترجمان و نيز دلايل جدلى و مخالف‏خوانى آنها براى انتشار ترجمه قرآن است. يك نمونه آشكار از اين گونه موارد، ترجمه لاتينى قرآن توسط لودويكو ماراچى (Ludovici Marracci) است كه يك كشيش ايتاليايى بود.95 اين ترجمه، همراه با مقدمه‏اى بسيار مفصل، به نام «رديه‏اى بر قرآن» بود كه قطعاً اين عنوان بيانگر ديدگاه مترجم در ترجمه قرآن است.96
يك نمونه بسيار خام از اين رهيافت خاورشناسانه يا تبشيرى را مى‏توان در ترجمه قرآن الگزاندر راس (Alexander Ross) يافت كه درواقع نخستين ترجمه انگليسى قرآن مجيد بوده است. راس (كه در دربار پادشاه چارلز اول به عنوان قاضى عسكر خدمت مى‏كرد) هدف خود از ترجمه قرآن را چنان كه از مقدمه وى بر قرآن انگليسى برمى‏آيد اين گونه بيان كرده است: «هدف من اين بوده تا خواننده را آگاه سازم و دشمنان وى را به بهترين وجه به او بشناسانم... پس اى خواننده، آماده شو تا با قرآنِ دشمن آشنا شوى».97 وى همچنين ادعا مى‏كند كه آنچه را متحمل شده تا «اين اثر را از فرانسه به انگليسى برگرداند بدون ترديد اين بوده كه قرآن چونان زهرى بوده كه بخش وسيعى از جهان را به سم خود آلود ساخته... و باشد كه اين ترجمه چونان پادزهرى اثرگذار عمل كند و سلامت و صحت مسيحيت را به تو بنماياند».98 راس همچنين در دو ضميمه و پيوست اين ترجمه، يكى با عنوان «هشدارهاى ضرورى در باب چگونگى استفاده از قرآن و چگونگى مقابله با خطرات احتمالى قرائت متن قرآن» (ص 406ـ420) و ديگرى «حيات و ممات محمد، پيامبر تركها و مؤلف قرآن» (ص 395ـ405) ديدگاه ضد اسلامى خود را نشان داده و دست به افسانه‏سازيها و خرافه‏پردازيهاى فراوانى در مورد شخصيت حضرت ختمى‏مرتبت زده است.
مترجم ديگر قرآن جورج سيل (George Sale) نام داشت كه به حرفه وكالت اشتغال داشت. وى ترجمه قرآن خود را كه در سال 1734 در لندن منتشر شد، قرآن محمد يا به انگليسى The Alcoran of Mohammed (London, 1734) نام نهاد. اين ترجمه در دوره‏هايى معروف‏ترين ترجمه‏هاى قرآن به شمار مى‏آمد. به گفته يكى از پژوهشگران به نام پيرسون (Pearson)، «ترجمه قرآن سيل در حدود دو قرن معروف‏ترين ترجمه قرآن در جهان انگليسى زبان بود. مقدمه مشهور وى بر ترجمه قرآنش ـ كه به گفته نالينو، مبتنى بر نظرات دو نفر به نامهاى ماراچى و ادوارد پوكوك پدر بود ـ به چندين زبان اروپايى ترجمه گرديد، كه همراه با اصل انگليسى آن و يا به صورت جداگانه انتشار مى‏يافت. اين مقدمه چنان از شهرت و اعتبار برخوردار گرديده بود كه گروههاى تبليغى پروتستان ساكن مصر آن را به عربى برگرداندند».99
بنا به گفته سيل «رديه‏هايى كه نويسندگان رومى و مسيحى درباره اسلام نوشته‏اند به گونه‏اى بوده است كه باعث شده مسلمانان در اين كشمكش برترى يابند، به نحوى كه ظاهراً اين مطالب باعث افزايش هرچه بيشتر كينه‏توزى مسلمانان نسبت به دين مسيحيت شده‏است. او هدف خود را «حمله موفقيت‏آميز به قرآن و عملى‏ساختن براندازى دين اسلام» اعلام نموده‏است. نگاهى دقيق به مقدمه ترجمه قرآن جورج سيل نشان دهنده عمق خصومت او نسبت به اسلام و حاكى از اهداف تبليغى و تبشيرى او در اين راستاست، چرا كه وى در همين مقدمه قوانين و احكامى را مطرح ساخته كه در صورت پيروى از آنها مى‏توان «مسلمانان را از اسلام رويگردان ساخت».100
3. تحريفات، حذفها، آزاديهاى غيرقابل‏توجيه در ترجمه‏ها و نيز نارساييهاى غيرقابل بخشش، اين ترجمه‏ها را به گونه‏اى درآورده كه مشكل مى‏توان آنها را ترجمه ناميد. به عنوان مثال، جورج سيل خود شخصاً از اين ترجمه‏ها به قدرى ناراضى بود كه آنها را ترجمه‏هاى «جاهلانه يا غيرمنصفانه» مى‏ناميد.101 وى ترجمه قرآن فرانسوى «آندره دوريه» را ترجمه‏اى غيرامانتدارانه مى‏دانست كه هر صفحه آن پر از اشتباه، تحريف، حذف و اضافات بى‏دليل، خطاهاى غيرقابل بخشش و ديگر موارد مشابه است.102 نامبرده همچنين ترجمه الكساندر راس از قرآن مجيد را «ترجمه‏اى بسيار بد» ارزيابى كرده بود كه «راس علاوه بر سخافت زبانى مورد استفاده خود در آن ــ كه كتاب را به صورت اثرى تمسخرآميز درآورده بود ــ اشتباهات فراوانى را بر آن افزوده بود». يكى ديگر از روحانيان و مترجمان برجسته قرآن به نام رادول نيز از ترجمه قرآن سيل ابراز عدم رضايت كرده است. از طرفى رادول از ترجمه سيل نيز انتقاد فراوان مى‏كرد103 و مى‏گفت: «سيل از ماراچى و افزوده‏هاى تفسيرى او بر متن قرآن انگليسى بيش از حد پيروى نموده است».104 وى به همين دليل، خود به ترجمه ديگرى از قرآن اقدام نمود و آن را با عنوان قرآن: ترجمه از متن عربى، با بازآرايى ترتيب زمانى نزول سوره‏ها و همراه با توضيحات و نمايه (لندن، 1861) منتشر ساخت. در مورد اين ترجمه نيز از نظر آلفرد گيوم (Alfred Guillaume) استفاده مى‏كنيم كه گفته است. «ترجمه رادول اغلب داراى خطاهايى بسيار جدى است».105
4. بى‏توجهى و كنارگذاشتن ترتيب سنتى سُور قرآنى و به كارگيرى ترتيبى غير عادى براى بخش‏بندى مطالب قرآن در اين ترجمه نيز از ديگر اقدامات غيرقابل قبول چنين مترجمانى بوده و اين در حالى است كه مى‏دانيم مسلمانان بر اين عقيده‏اند كه ترتيبِ قرارگرفتن سوره‏هاى قرآنى توقيفى است. نخستين كسى كه ترتيب سُور قرآنى را بر اساس تقدم و تأخر زمانى معين ساخت رادول بود، و پس از وى نيز ساير مترجمان كوشيدند تا با اتخاذ همان رويكرد سوره‏هاى قرآنى را مرتب سازند و يكى از كسانى كه اقدام به اين بازآرايى سوره‏ها نمود، ريچارد بل (Richard Bell) بود كه اثرى با عنوان ترجمه قرآن، همراه با بازآرايى انتقادى ترتيب سوره‏ها:
The Quran translated, with a Critical re-arrangement of the Surahs (Edinburgh, 1937-39).
منتشر ساخت. بِل در اين اثر حتى كوشيده است كه به تشخيص خود سوره‏هاى قرآنى را به نحو جديدى بازآرايى كند. آلفرد گيوم در مورد اثر بِل چنين اظهار نظر كرده است: «على‏رغم ظرافت و دقت بِل در كار ترجمه بايد اعتراف كنم كه جراحى مطالب قرآن توسط او آن چنان مخرب است كه من قادر به استفاده از ترجمه وى نيستم. او با مثله كردن آيات و سوره‏ها و جابه جايى آنها، با دلايلى صرفاً ذهنى و با جرح و تعديلات ديگرى كه در متن آيات و سوره‏ها به وجود آورده باعث ايجاد مقاومت ذهنى خوانندگان در برابر اين گونه تجزيه و تحليلها مى‏شود، چرا كه مى‏دانيم اصل قرآن همواره از نظر علمى از صحت و سلامت برخوردار بوده است». در خوشبينانه‏ترين حالت مى‏توان گفت اين برداشت بِل از نحوه ترتيب و تقدم و تأخر مطالب قرآنى بوده و در بدترين و بدبينانه‏ترين حالت نيز مى‏توان وى را فردى فاقد حس نظم و تناسب نام نهاد.106 نمونه ديگر اين گونه ترجمه‏ها ترجمه ن. ج. داوود، با عنوان The Koran (لندن، 1956) است. داوود نيز براى نحوه عرضه سوره‏هاى قرآنى روشى مخصوص به خود ابداع كرد. وى مى‏گويد: «در اين ترجمه ترتيب سنتى آيات و سُور قرآنى دگرگون شده است. ما در اين ترتيب عرضه شده كه به ترتيب زمانى (به مفهوم دقيق كلمه) نيست، سوره‏هاى همسو و منطبق با كتاب مقدس و سوره‏هاى شعرگونه را در ابتدا قرار داده‏ايم و سوره‏هاى طولانى‏تر و اغلب پرمحتوا و سنگين‏تر را در پايان ذكر كرده‏ايم.107
يكى از تأثيرات مهم ديدگاه خاورشناسانه و تبشيرى بر اين گونه ترجمه‏ها بروز مجموعه بسيار زيادى از برداشتهاى نادرست غربيها از دين اسلام در آنها بود. يكى از اساتيد دانشگاهى به نام آقاى دكتر موريس بوكاى (Maurice Bucaille) در يكى از سخنرانيهاى خود در اندونزى برداشتهاى غلط اين گونه خاورشناسان را كه در ترجمه‏هاى آنها از قرآن راه يافته مورد بحث قرار داده است.108 اين سخنرانى بعدها به عربى ترجمه شد و در مجلة الازهر به چاپ رسيد. به گفته دكتر بوكاى، اكثر ترجمه‏هاى خاورشناسان از قرآن، ترجمه‏هايى بيطرفانه و قابل اعتماد به شمار نمى‏آيند، بلكه ترجمه‏هايى غيرامين و منطبق با اهداف و اغراض خود آنها نسبت به دين مبين اسلام هستند. به گفته وى، دليل يا دلايل نارسايى اين ترجمه‏ها بيشتر غرض‏ورزيهاى مترجمان بوده و نه اطلاعات ناكافى آنها از زبان عربى. وى در ادامه مى‏گويد كه مقايسه بين اين ترجمه‏ها و متن اصلى و عربى قرآن مجيد نشان دهنده تحريفات عمدى آنان به منظور كتمان حقيقت و تحميل ديدگاهها و نيات نادرست آنها (كه اتقاقاً همين ديدگاهها و نيات در مقدمه ترجمه‏هايشان نيز ذكر شده) بر قرآن كريم بوده است. وى به عنوان مثال مى‏گفت: غناى ادبى قرآن حاكى از اين است كه اين كتاب نمى‏تواند محصول ذهن يك فرد بى‏سواد بوده باشد، هرچند از سوى ديگر ترجمه واژه «امّى» (فاقد سواد) كه در آيات 58 ـ 157 در سوره هفتم قرآن ذكر گرديده به صورتى بيان شده كه گويى پيامبر اسلام خود مؤلف و مصنف اين كتاب عظيم بوده است. به عنوان مثال، رژى بلاشر (Régis Blachère) در برابر واژه عربى «امّى» از Prophéte des Gentils استفاده كرده109 در حالى كه دنيس ماسون (Denise Masson) در برابر همان واژه Prophéte des Infidéles110 را به كار برده است. همچنين به گفته آقاى بوكاى در مقدمه اثرش، ماسون به طور كلى وحى قرآنى را داراى جهت‏گيرى آخرت‏گرايانه ارزيابى كرده و به ارزش اخلاقى رفتارهاى آدمى توجه نكرده است.111 آقاى بوكاى در ادامه مى‏گويد كه حتى بر اساس ترجمه شخص ماسون اين ادعا كاملاً مردود است.112
اما با اين همه اگر منصفانه قضاوت كنيم بايد اذعان كنيم كه چنين نبوده كه همه ترجمه‏هاى خاورشناسان از قرآن كريم بنا بر اهداف جدلى صورت گرفته باشند، و يا چنين نبوده كه هدف همه آنها ارائه تصويرى تحريف شده از اسلام باشد. درواقع، پاره‏اى از اين ترجمه‏ها نشان دهنده رشد و تحول برداشت غربيها از دين مبين اسلام و قرآن كريم است. در اين ميان، تعداد معدودى از اين ترجمه‏ها نيز با اهداف و انگيزه‏هاى علمى انجام گرفته‏اند. هرچند اين گونه ترجمه‏ها فاقد خطاهاى عمدى هستند ولى نمى‏توان آنها را عارى از سهو و خطاى جزئى ارزيابى كرد. شايد بهترين نمونه اين نوع ترجمه‏ها ترجمه قرآن آربرى (A. J. Arberry) با عنوان قرآن مفسَّر The Koran interpreted باشد كه در بين ترجمه‏هاى غيرمسلمانان از قرآن، هم از جهت روش كار و هم از جنبه كيفى، برجستگى خاصى دارد.113
ولى در هر صورت، ترجمه قرآن صرفاً در انحصار غربيها و ترجمه‏هاى الهام گرفته از تعصبات دينى نبوده است، بلكه ترجمه‏هايى نيز وجود داشته‏اند كه به معناى واقعى كلمه ترجمه كليسايى بوده‏اند. زوئيمر (S.M. Zewmer) در بحث از ترجمه‏هاى قرآن، نمونه‏هايى را ذكر كرده كه درواقع در خدمت تحقيقات كليسايى بوده‏اند. وى در تشريح ديدگاه خود از ترجمه بنگالى قرآن توسط ويليام گولدسك (William Goldsack) نام مى‏برد كه اهداف تبليغى ـ كليسايى خود را به اين شرح در ابتداى ترجمه‏اش بيان كرده است: «اين ترجمه قرآن كه همراه با تفسير و توضيح بر اساس ديدگاه يك فرد مسيحى صورت گرفته است مى‏تواند چونان معلمى باشد كه شاگردان خود را از اسلام به مسيحيت رهنمون گردد».114 زوئيمر حتى پا را از اين فراتر گذاشته و مى‏گويد: «اميدوارم اين روش سرمشق مفيدى براى ديگر فعاليتهاى تبليغى ـ تبشيرى باشد كه به زبانهاى گوناگون صورت مى‏گيرد».115
اكمل الدين احسان اوغلو، ويراستار كتابنامه جهانى ترجمه‏هاى قرآن مجيد در مقدمه اثر خود مى‏نويسد كه علاقه و توجه گروههاى تبشيرى كليسايى به ترجمه قرآن محدود به ترجمه قرآن به زبانهاى اروپايى نبود، بلكه آنان حتى در پاره‏اى موارد قرآن را به زبانهاى بومى بعضى از اقوام و قبايل جوامع اسلامى ترجمه مى‏كردند.116 ما به عنوان نمونه، چند مورد از اين ترجمه‏ها را ذيلاً ذكر مى‏كنيم.
1. ترجمه گادفرى ديل (Godfrey Dale)، از مبلّغانِ انگليسى، كه قرآن مجيد را به لهجه «سواحلى» زنگبارى با عنوان Tafsiri y Kiarabu Kwa Lugha ya Kisawahili به چاپ رساند (چاپ انجمن اشاعه معارف مسيحى، لندن، 1923). وى اين ترجمه را به سفارش مدرسان افريقايى مسيحى‏مذهب دانشگاهى انجام داده و در كار خود از حمايت كامل مقامات كليسايى نيز برخوردار بوده است. هدف ديل از اين ترجمه كمك به اشاعه معارف تبليغى و ضد اسلامى كليساها بود.117
2. ترجمه قرآن عالى‏جناب كُل (Michael Samuel Cole) به زبان افريقايىِ يوروبا كه به سفارش يكى از انجمنهاى تبشيرى مسيحى انجام شد. كُل بين سالهاى 1906 تا 1936 در نيجريه اقامت داشت و اين ترجمه درواقع محصول اين دوره اقامت طولانى مدت وى در اين كشور بود.118 وى اين ترجمه را به سفارش گروهى از اعضاى «كليساى تثليث مقدس» (Holy Trinity Church) آغاز كرد و در زمانى كه خود از اعضاى غيرروحانى انجمن كشيشهاى پروتستان در شهر لاگوس بود آن را به پايان رساند. به اعتقاد گروه تبليغى مذكور «... اين ترجمه در خدمت تبليغ و اشاعه آرمان مسيح است و باعث خواهد شد تا جهل و ظلمت حاكم بر مسلمانان سرزمين يوروبا از ميان برود، و يقيناً مسلمانان را در وضعيتى قرار خواهد داد تا قرآن خود را با كتاب مقدس يهود و مسيحيت مقايسه كنند و ببينند كدام يك بهتر مى‏تواند نيازهاى بشريت را برآورده سازد.» عالى‏جناب كُل ترجمه قرآن خود را در اواخر 1902 آغاز كرد؛ آن هم در شرايطى كه نه از زبان و ادبيات عربى اطلاعات عميقى داشت و نه از رشته‏هاى ديگر مربوط با آن. وى در سال 1906 توانست ترجمه خود را به پايان رساند. اين اثر كه توسط ساموئل ريچاردز (Samuel E Ritchards) در ناتينگهام انگلستان به چاپ رسيد و در لاگوس پايتخت نيجريه انتشار يافت، داراى يك مقدمه 19 صفحه‏اى، دو صفحه فاقد شماره و 452 صفحه اصلى و شماره گذارى شده، بود. زبان ترجمه زبان محاوره‏اى يوروبايى و خط آن انگليسى بود. سوره‏ها و آيات فاقد شماره بود ولى در پايان كل كتاب، يك نمايه بر آن اضافه شده بود. از آنجا كه هدف مترجم ــ به تعبير خود وى ــ مبارزه با خطاها و اشتباهات دين اسلام اعلام شده، در چندين مورد اظهاراتى غلط و متعصبانه از خود جعل و بيان كرده است؛ مثلاً ادعا كرده كه پيامبر اكرم [ص] متوجه معناى مفهوم گناه و وجود قواعد و قوانين اخلاقى خارج از چهارچوب دين نشده است. در نتيجه بيان چنين اظهارنظرهاى غيرمستندى است كه اين ترجمه حتى به گفته خود مبلّغانِ مسيحى ميان مسلمانان رواج نيافت و با استقبال چندانى نيز مواجه نشد.119
3. يكى ديگر از اين ترجمه‏ها ترجمه بنگالى قرآن است كه توسط يكى از مبلغان مسيحى استراليايى به نام ويليام گولدسك (William Goldsack) انجام گرفت و از طريق يكى از انتشارات وابسته به انجمنهاى تبليغى كليسايى در شهر كلكته هندوستان به چاپ رسيد.[3]
4. ترجمه ديگرى نيز از قرآن توسط شخصى به نام فيليپ بيسواس (Philip Biswas)به زبان بنگالى صورت گرفت. اين ترجمه كه در واقع ترجمه ده سوره گزيده از قرآن مجيد بود به سال 1892 در كلكته از سوى انتشارات هركولس به چاپ رسيد و زبان آن محاوره‏اى يا در واقع عاميانه بود. هدف عمده بيسواس و مؤسسه انتشاراتى مذكور در وهله اول اثبات حقانيت مسيحيت بود و به همين دليل اين ترجمه در ميان مسلمانان چندان رواج نيافت و با استقبال روبه‏رو نشد.120
5. نيز ترجمه ديگر قرآن، ترجمه هندى آن بود كه توسط يكى از كشيشان مسيحى هندوستان به نام عالى‏جناب احمد شاه مسيحى در سال 1915 در شهر هاميرپور انتشار يافت. در مورد اين ترجمه نگاه كنيد به:
Zwemer,op. cit.,p. 256, cf. Ali Qali Qarrai,op. cit.,p 18; binark, Ismet,et al,op. cit., p. 256.
به هرحال، اين‏گونه ترجمه‏ها كه طبعاً به دلايل جدلى و به منظور رد بر قرآن مجيد انجام مى‏شد ــ چه آنها كه توسط ميسيونرهاى مسيحى صورت مى‏گرفت و چه آنها كه محصول تلاشهاى فكرى خاورشناسان بود ــ آن چنان غيرمنصفانه بود كه ارائه دهنده چهره‏اى تحريف يافته از قرآن و اسلام تلقى مى‏گرديد، و طبعاً در جهان اسلام و ميان مسلمانان كمترين استقبالى از آنها صورت نمى‏گرفت و مسلمانان همواره با بدبينى به آنها نگاه مى‏كردند. به همين دليل است كه مى‏بينيم برخى دانشمندان خواستار ارائه ترجمه‏اى دقيق و صحيح از قرآن مجيدند كه عارى از برداشتهاى غلط ترجمه‏هاى موجود باشد.
در پايان نيز اعلام مى‏كنم كه من با آقاى قدوايى (A. R. Kidawi) همرأى هستم كه مى‏گفت ويژگيهاى خاص تاريخى كه باعث شد زبان قرآن كريم با زبان انگليسى و ساير زبانهاى اروپايى تماس برقرار كند، همگى بر تلاشهاى مسلمانان و غيرمسلمانان در ترجمه قرآن اثر گذاشته بود. ما اميدواريم نتايج و دستاوردهاى مثبت و فراوانى از اين اقدامات نصيب دو جامعه مسلمان و غير مسلمان گردد.121

نتيجه‏گيرى

اگر بخواهيم جايگاه فتواى رشيد رضا در مورد ترجمه قرآن مجيد را مشخصاً بيان كنيم بايد بگوييم موضع وى در اين فتوا ـ كه در اوايل قرن بيستم ميلادى صادر گرديد ـ موضعى معتدل و غيرافراطى است، چرا كه انتقاد وى از ترجمه، نه به دليل مخالفت كامل با آن، بلكه به اين دليل صورت گرفت كه مبادا روزى فرا رسد كه از طريق اين گونه ترجمه‏ها متن اصلى و عربى قرآن مجيد با متن ديگرى جابه‏جا شود، و وضعى پيش بيايد كه به نظر رشيد رضا باعث تفرقه بين ملتهاى اسلامى گردد. اما از سوى ديگر، وى بر اين نكته تأكيد داشت كه با ترجمه به عنوان ابزارى براى اشاعه و تبليغ دين اسلام و ارائه تصويرى صحيح از قرآن و معارف آن هيچ گونه مخالفتى ندارد.
در هرحال، با توجه به مباحث فوق مى‏توان نتيجه گرفت كه علماى مسلمان هيچ‏گاه خود را جداى از جامعه ندانسته‏اند، بلكه كوشيده‏اند تا با آگاهى از مشكلات جامعه آن مشكلات را حل و با مخاطرات گوناگونى كه همبستگى، وحدت و توسعه جامعه را تهديد مى‏كند مقابله نمايند. شاهد ادعاى ما مشكلات مربوط به ترجمه قرآن مجيد است كه در اين زمينه مى‏توان اين جنبه از حيات اجتماعى ـ فرهنگى جامعه اسلامى را به وضوح مشاهده كرد. عناصر و شرايط تاريخى مربوط به اين موضوعِ خاص خود مؤيد اين نكته است كه علماى مسلمان چگونه در برابر نيازهاى اصيل زمانه خود ابتكار عمل از خود نشان مى‏دادند.

پانوشتها

1. Ahmad, Said Faris, The Collection of the Qur'an: A Reconsideration of the Twentieth Century Orientalists Views, Unpublished MA thesis submitted to Leiden University, 1999, p. 1.
2. Pearson, J. D., »Translation of the Kuran«, in The Encyclopaedia of Islam, New Edition, E.J. Brill, Leiden, 1995, p. 429.
3. Binark, İsmet, Hlit Eren, & ed. Ekmeleddin İhsanoglu, World Bibliography of the Translations of the Meanings of the Holy Quran (Istanbul, OIC Research Center, 1986), p. xviii.
4. سوره ابراهيم، آيه 4.
5. Binark, İsmet ,et al, op.cit.,
و مقايسه كنيد با: زمخشرى، الكشاف، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، قاهره، بى‏تا، ج 2، ص 366ـ367.
6. Binark, Ismet, et al, op. cit., pp. xxi-xxii.
7. Tibawi, A.L., "Is the Quran Translatable?" in The Muslim World, vol. LII, 1962, p.4.
8. براى اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به:
Binark, İsmet, et al., op. cit., pp. xxii-xxiii;
و مقايسه كنيد با على قلى قرايى، «نظرى به تاريخ ترجمه قرآن مجيد»، در ويژه‏نامه انتشار يافته از سوى مركز ترجمه قرآن مجيد، 1420/1999. ص، 15.
9. همان منبع.
10. نگارنده در حال حاضر به كتاب مينگانا با عنوان:
An Ancient Syriac Translation of the Kur'an Exhibiting New Verses and Variants, ed A. Mingana, Manchester, 1925
دسترسى ندارد، و به همين دليل عمدتاً بر مطالب منقول از آن در ترجمه فرانسوى قرآن از محمد حميد الله با عنوان:
Le Coran, Le Club Francais du Livre, 1995, pp. xxxv-xxxvi.
تكيه شده است.
11. Hamidullah, Muhammad, Le Coran, op. cit., pp. xxxv-xxxvi.
12. همان منبع قبلى؛ مقايسه كنيد با على قلى قرايى، پيشين، ص15.
13. Binark, İsmet, et al. op. cit., p. xxix.
14. Pearson J. D., "Translation of the kur'ān", op.cit. pp. 431-32.
15. Khan, Mofakhar Hussain, "English Translation of The Holy kur'ān: A Bio-Bibliographic Study", in Islamic Quarterly. vol. 30, 1986, p. 104.
16. خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، بى‏تا، ج 6، ص 126. نيز مقايسه كنيد با مقاله ورنر اِنده در دائرة المعارف اسلام:
W. Ende, "Rashd Ridā" in The Encyclopeadia of Islam, new edition, E. J. Brill, Leiden, 1995, p. 448
17. Abdel-Khalik, Umar Ryad, Islam and Mission: A Research Paper on a Fatwā by Rashd Ridā on Missionary Activities, Unpublished Paper submitted to the Seminar "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 2000, p. 3.
18. Ibidem; cf. Ende, op.cit., p. 446; Dāghir Yusuf As'ad Masādir al-Dirasāt al-Adabiyya, Beirut, 1956, vol. 2, p. 397.
19. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 3;
نيز مقايسه كنيد با: شكيب ارسلان، السيد محمد رشيد رضا او اخاء اربعين سنة، چاپ اول، دمشق: مطبعة ابن زيدون، 1937، ص 277، پاورقى 1.
20. Abdel-Khaliq, op. cit. , p. 3;
نيز مقايسه كنيد با شكيب ارسلان، همان، ص 23ـ24.
21. حسيب السامرائى، رشيد رضا المفسر، بغداد، دارالرسالة للطباعة، 1377 / 1977، ص283.
22. شكيب ارسلان، همان، ص 35ـ36.
23. Hourani, Albert, Arabic Thought in the Liberal Age: 1789 - 1939. Oxford University Press; London, New York and Toronto, 1962, p. 226.
24 - دُرْنَيقه محمد احمد، السيد محمد رشيد رضا اصلاحاته الاجتماعية و الدينية، بيروت، 1406 / 1986، ص 27.
25. Ende, op.cit., p. 130; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., pp. 3-4.
26. Arslan, op. cit.,p. 130; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 4.
27. Kerr, M., "Rashid Ridā and Islamic Legal Reform: An Ideological Analysis", in The Muslim World, vol. 50., 1960, p. 101.
28. Kerr, M., Islamic Reform, University of California Press, 1966, p. 153.
29. Shabana, Ayman, Rashid Ridā's Fatwā on Apostasy, Unpublished Paper Submitted to the Seminar "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 1999, p. 3.
30. Shahin, Emad Eldin, " Muhammad Rashid Ridā's Perspective on the West as Reflected in Al-Manār", in The Muslim World, vol. 79, 1989, p. 113.
31. Ibidem
32. Arslan, op.cit., p. 8; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 5; Dāghir, op.cit., p. 398.
33. Ibidem: cf. Ende, op.cit. p. 448.
34. Arslan, op.cit., p. 9; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 5.
35. Ibidem
36. Ibidem
37. Ibidem: cf. Dāghir. op.cit. p. 398.
38. Ibidem
39. Arslan, op.cit., p. 10.
40. اصل اين فتوا نخستين بار در مجله المنار (1326ق / 1908م) سال يازدهم، بخش چهارم، صفحات 268ـ274 انتشار يافت، و بعدها نيز در كتاب فتوى الامام محمد رشيد رضا نوشته المُنَجِّد و خورى، بيروت، دارالكتاب الجديد، 1970 (جلد دوم، صفحات 642ـ650) به چاپ رسيد. متن منتشر شده در اين مقاله ترجمه كامل متن عربى آن است. نگارنده اين مقاله كوشيده است تا حد امكان به اصل عربى متن وفادار باشد. عباراتى كه بين دو قلاب قرارداده شده‏اند در متن اصلى وجود ندارند و فقط به جهت كمك به خواننده در درك مطلب به آن اضافه شده‏اند، ولى كلمات درون پرانتز در متن اصلى وجود داشته‏اند.
41. نام اين فرد احمد مدحت (1260ق / 1844م - 1331ق / 1912م) بوده كه از نويسندگان نامدار تركيه عثمانى در نيمه دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم به شمار مى‏رفته است. شغل وى روزنامه‏نگارى و نقد ادبى بود و براى مجلات بسيارى قلم مى‏زد. او همچنين صاحب يك بنگاه انتشاراتى بود كه در همانجا كتابهاى مختلف خود را نيز به چاپ مى‏رساند. در دوره زمامدارى سلطان عبدالحميد چندين بار به سمتهاى ديوانى منصوب گرديد و از سال 1295ق / 1878م به بعد نيز ويراستارى و سردبيرى مجله ترجمان حقيقت را بر عهده داشت. اين مجله در سير روشنفكرىِ زمان خود از اهميت بسيارى برخوردار بود. احمد مدحت در تابستان سال 1888 به عنوان نماينده رسمى دولت عثمانى در كنگره بين المللى شرق شناسان در استكهلم سوئد شركت نمود و سه ماه و نيم در اروپا زندگى كرد. چند سالى نيز در دانشگاه و از جمله در دار المعلمات و مدرسة الوعاظ مشغول تدريس گرديد. او علاوه بر ايفاى نقش مهم خود در زمينه گسترش حرفه روزنامه‏نگارى موفق شد تا تعداد بسيارى كتاب كه به حدود يكصدوپنجاه جلد مى‏رسد به رشته تحرير درآورد. اين كتابها عمدتاً كتابهاى داستانى و يا كتابهاى مربوط به اطلاعات عمومى بودند. از جمله كتابهاى غيرداستانى احمد مدحت مى‏توان از كتابهاى تاريخى، فلسفى، مذهبى، اخلاقى و امثال آنها نام برد. مهم‏ترين آثار تاريخى وى اصول انقلاب (در دو جلد، چاپ 1294 ق / 1877 م) و زبدة الحقائق (چاپ 1295 ق / 1878م) نام دارند كه وى در اين دو اثر كوشيده است تا علل شكست تركيه عثمانى در جنگ 8 - 1877 را بيان نمايد. براى اطلاعات بيشتر در اين مورد مراجعه كنيد به:
B. Lewis, "Ahmad Midhat", in The Encyclopaedia of Islam, New Edition, E.J. Brill, Leiden, 1995, pp. 289-90.
42. يادداشت مترجم انگليسى: اين شخص احتمالاً از علماى اهل سمرقند (در ازبكستان شوروى سابق) يا سمره (نام سابقِ شهرِ كويشف) بوده است، اما نگارنده تا كنون هويّت قطعى وى را تشخيص نداده است.
43. سوره شعرا، آيه 195.
44. سوره يوسف، آيه 108.
45. نگاه كنيد به: ابن حجرالعسقلانى، الدراية فى تخريج احاديث الهداية، به اهتمام سيد عبدالله هاشم اليمانى المدنى، دارالمعارف، بيروت، بدون تاريخ، جلد اول، ص 70؛ مقايسه كنيد با ابوداوود، سنن ابى داوود، به اهتمام محمد عبدالعزيز الخالدى، چاپ اول، دارالكتب العلمية، بيروت، 1416 / 1996، جلد اول، ص 135، شماره 338.
46. اشاره به ماجرايى است كه به نقل از عبدالله چنين روايت شده است: پيامبر اكرم (ص) همين كه از جنگ احزاب (خندق) برگشت، اعلام كرد هيچ كس حق برپاداشتن نماز ظهر جز در محله بنى‏قريظه ندارد. برخى از مردم از ترس اينكه مبادا وقت به پايان برسد نماز خود را قبل از رسيدن به آن محل اقامه كردند. گروهى ديگر گفتند حتى اگر نمازمان قضا شود ما فقط در جايى كه رسول خدا فرموده است نماز خواهيم گزارد. وقتى پيامبر اكرم متوجه اختلاف نظر اين دو گروه گرديد هيچ يك را سرزنش نفرمود. (صحيح مسلم، ترجمه انگليسى از عبدالحميد صديقى، جلد سوم، شيخ محمد اشرف، لاهور (پاكستان)، بازار كشميرى 1972، صفحات 967 ـ 968.
47. اين بخشى از خطبه رسول اكرم (ص) در روز دهم ذى الحجه است كه در پايان آن فرمود: پس بر شما حاضران واجب است پيام مرا به آنان كه در اينجا حضور ندارند برسانيد، زيرا افرادى كه در اين مجلس نيستند چه بسا بهتر از شما معناى سخن مرا درك كنند. پس هشدار كه پس از من كفر نورزيد. گردن يكديگر را به تيغ مزنيد. راوى اين خبر بخارى است كه آن را از ابوبكر نقل كرده است. (نگاه كنيد به: محمد بن اسماعيل البخارى، صحيح البخارى، ترجمه انگليسى از دكتر محمد محسن خان، جلد دوم، دارالفكر، 1391 هجرى، ص 462.)
48. سوره حجر، آيه 22.
49. به عنوان مثال، نگاه كنيد به: ابوجعفر محمدبن جريرالطبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، چاپ دوم، فصل دوازدهم، مكتبة و مطبعة مصطفى البابى الحلبى، مصر، 1373ق / 1954م، ص 19ـ22؛ فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب، جلد چهارم، صفحه 94، بدون تاريخ؛ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، به اهتمام احمد حبيب قصير العاملى، جلد ششم، مكتبة الامين، نجف اشرف، بدون تاريخ، صفحه 328؛ بيضاوى، نصير الدين ابوسعيد عبدالله بن عمر، انوار التنزيل و اسرار التأويل، جلداول، بدون تاريخ، صفحه 500.
50. غزالى، ابوحامد، الجام العوام عن علم الكلام، به اهتمام محمد المعتصم بالله البغدادى، چاپ اول، دارالكتاب العربى، بيروت، 1406ق / 1985م، صفحات 64 ـ 65.
51. سوره آل عمران، آيه 7.
52. به نقل از المنار (سال 1906)، سال نهم، صفحه 728؛ نيز نگاه كنيد به: محمد رشيد رضا، تفسير المنار، چاپ چهارم، مكتبة القاهره، 1379ق / 1960، جلد سوم، صفحات 214 ـ 224.
53. غزالى، همان منبع، ص 65.
54. همان.
55. همان.
56. نام وى رحمت الله بن خليل الرحمان الهندى است.
57. براى كسب اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: رحمت الله بن خليل الرحمان الهندى، اظهار الحق، قاهره، 1316ق / 1898م.
58. شايد علت بيان اين مطلب اين باشد كه رشيدرضا معتقد بود كه با ترجمه تفسير قرآن مى‏توان نياز ترجمه را برطرف ساخت.
59. سوره انبياء، آيه 92.
60. سوره حجرات، آيه 10.
61. منظور رشيدرضا احتمالاً آزادى اعطايى مأمون به ايرانيان براى بيان افتخار آباء و اجدادى آنهاست. در همين راستا بايد از فون كرمر (Von Kremer)نقل قول كرد كه معتقد است نفوذ ايرانيان در دربار خلفاى عباسى افزايش يافت و در زمان خلافت هادى، هارون الرشيد و نيز مأمون اين نفوذ به اوج خود رسيد. خلفا به ايرانيها اجازه دادند و حتى آنها را تشويق نمودند تا به گزافه گويى درباره پدران و اجداد خود بپردازند، چرا كه در تاريخ مى‏خوانيم مأمون آشكارا طرفدارى خود از ايرانيان و رويگردانى از اعراب را تبليغ نموده بود (نگاه كنيد به: س. خدابخش، جنبش شعوبيه در اسلام، خاستگاه، تحول و نتايج آن، 1908، ص20). هميلتون گيب (Gibb) بر اهميت جنبه اجتماعى جنبش شعوبيه تأكيد كرده است. به گفته وى جدال ضد عربى منشيان دربار عباسى در نيمه نخست قرن سوم هجرى (يعنى همزمان با دوران خلافت مأمون) به اوج خود رسيد. همچنين به گفته گيب، گلدزيهر (Goldziher) در تحقيقات خود نشان داده كه از رابطه بين جنبش شعوبيه و خلفاى عباسى آگاهى داشته، ولى پشتيبانى از سوى خلفاى عباسى و وزراى ايرانى آنها را بيش از حد بزرگ كرده است. در اين مورد نگاه كنيد به:
H.A.R. Gibb, Studies on the Civilization of Islam, Routledge and Kegan Paul Limited, London, 1962, pp. 66 - 67.
62. Dawoody, Ahmad Mohsen al-, The Intellectual Repercussions of the Abolition of the Caliphate in Egypt, unpublished MA thesis sumbitted to the Leiden University, 1999, p. 25.
63. Ibidem.
64. آخرين خليفه عثمانى در سال 1922 ميلادى از سمت خود استعفا داد و پس از فروپاشى نظام خلافت در تاريخ سوم ماه مارس 1924، خلافت در اين كشور رسماً ملغى گرديد. براى كسب اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به:
R.C. Repp, "Shaykh al-Islam" in The Encyclopaedia of Islam, new edition, Brill,Leiden, 1995, vol. IX, p. 402.
65. Dawoody, op.cit., p. 26.
66. Allen, Henry E. "The Outlook for Islam in Turkey" in The Moslem World, vol. 24, 1934, p. 116.
67. Ibidem. 118.
68. Ibidem, 120.
69. MacCallum, F. Lymann, "Turkey Discovers the Koran", in The Moslem World, vol. 23, 1933, pp. 24-28.
70. رضا، محمد رشيد، «ترجمة القرآن و ما فيها من المفاسد و منافات الاسلام»، چاپ اول، مطبعة المنار، قاهره، 1344ق / 1929 م، ص 5 ـ 6.
71. Friedmann, Yohanan, Prophecy Continuous: Aspects of Ahmad Religious Thought and Its Medieval Background, University of California Press, Berkeley, Los Angeles and London, 1989, p. 5.
72. Smith, W.C., "Ahmadiyya", in The Encyclopaedia of Islam, E.J. Brill, Leiden, 1995, vol. I., p. 301.
73. For further information: Mahmood A. Ghazi, Qadiani Problem and Position of the Lahori Group, Islamic Book Foundation, Islamabad, 1991, pp. 25-32.
74. For further information See, Bashir Ahmad, Ahmadiyya Movement: British Jewish Connections, Islamabad, 1994.
75. Smith, W.C., "Ahmadiyya", op.cit., p. 301.
76. Iqbal, Muhammad, Islam and Ahmadism, Lahore (Pakistan), 1976, p. 59.
77. Ibidem, pp. 67-68.
78. Friedmann, op.cit., p. 44.
79. Maudoodi, Syed Abul Ala, The Qadiani Problem, 2nd ed., Karachi, 1956, pp. 24-27.
80. Ibidem, p. 29.
81. Zaheer, Ehsan Elahi, Qadiyaniat: An Analytical Survey, Lahore (Pakistan), 1979, p. 14; cf. Friedmann op.cit., p. 1.
82. Ghazi, Mahmood, Qadiani Problem and the Position of the Lahori Group, op.cit., pp. 67-103.
83. براى اطلاعات بيشتر مربوط به اين ترجمه نگاه كنيد به: عبدالله ندوى، ترجمة معانى القرآن الكريم و تطور فهمه عند الغرب، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، 1417ق، ص 83 ـ 85.
84. Wiegers, Gerard, "Language and Identity: Pluralism and the Use of Non-Arabic Languages in the Muslim West ",in Jan Platvoet and Karel van der Toorn, Pluralism and Identity: Studies in Ritual Behaviour, E. J. Brill, Leiden, New York and Köln, 1995, p. 317.
85. Nur Ichwan, M., Response of the Reformist Muslims to Muhammad Ali's Translation and Commentary of the Qur'an in Egypt and Indonesia: A Study of Muhammad Rashid Ridā's Fatwā. Unpublished paper submitted to the seminar, "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 1998, pp. 12-13.
86. صلاح الدين منجّد و يوسف خورى، فتاوى الامام محمد رشيد رضا، دارالكتاب الجديد، بيروت، لبنان، 1970، جلد پنجم، صفحات 2058-2059.
87. Kidawi, A.R., "Translating the Untranslatable: A Survey of Translations of the Quran" in The Muslim World Book Review, vol. 7, no. 4, 1987, pp. 66-71.
88. Khan, Mofakhar Hussain, op.cit., p. 82.
89. بدوى، عبدالرحمان، موسوعة المستشرقين، دارالعلم للملايين، بيروت، 1984، ص 307.
90. Daniel, N., Islam and the West; the Making of an Image, Edinburgh, 1960, see Index, s.v. Ketton.
91. Sale, George, The Koran: commonly called The Alcoran of Mohammad, translated from the original Arabic with explanatory notes taken from the most approved commentators to which is prefixed a Preliminary discourse, London, 1836, vol. 1, p. vii.
92. Pearson, J. D., "Translation of the Kur'an, op.cit.,p. 431.
93. ندوى، عبدالله عباس، ترجمة المعانى القرآن الكريم و تطور فهمه عندالغرب، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، 1417ق، ص 47.
94. Binark, İsmet, et al., op.cit. p. xxxiv.
95. Watt, W. Montgomery, Bell's Introduction to the Quran, T. & A. Constable Ltd., Edinburgh, 1970, p. 174.
96. Khan, op.cit., p. 82.
97. Ross, Alexander, The Alcoran of Mahomet translated out of Arabique into French by the Sieur Du Ryer, Lord of Malezair and Resident of the King of France at Alexandria. And newly Englished for the satisfaction of all the desire to_ look into the Turkish vanities, London, 1649, p. A3.
98. Ross, op.cit., p. A4.
99. Pearson, J. D., "Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages", in The Cambridge History of Arabic Literature: Arabic Literature to the end of the Ummayyad Period, Cambridge: Cambridge University Press, 1983, p. 504-5.
100. Sale, op.cit., p. iv.
101. Ibidem.
102. Ibidem, p. viii.
103. نام اين مترجم با املاهاى مختلفى ثبت شده است، از جمله:
Ludovicum Marraccium, Ludovicus Marraccius, Lugi Marracci. (Binark, İsmet, et al, op.cit., p. 286.
104. Rodwell, J.M., The Koran: translated from the Arabic the suras arranged in a chronological order with notes and index, Williams & Norgate, Edinburgh, n.d., p. xxv.
105. Guillaum, Alfred, "The Koran Interpreted [Review]", in The Muslim World,vol. 48, 1957, p. 248.
106. Ibidem.
107. Dawood, N.J., The Koran, 4th rev. ed. Allen Lane, London, 1978, p. 211.
108. موريس بوكاى، جراح برجسته فرانسوى كه در علوم انسانى و طبيعى شهرت فراوان داشت و صاحب كتابى به نام كتاب مقدس، قرآن و علم بود. اين كتاب نتيجه پژوهشهاى وى درباره علم در اديان يهود، مسيحيت و اسلام است.
109. Blachère, Règis, Le Coran, Traduction Nouvelle, Librairie Orientable et Americaine, Paris, 1950, vol. III, pp. 643-44.
110. Masson, Denise, Le Coran, Gallimard, Belgique, 1967, p. 203.
111. Ibidem, p. lxix.
112. براى كسب اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به: [ترجمه عربى كتاب] موريس بوكاى با عنوان الافكار الخطيئة التى ينشرها المستشرقون خلال ترجمتهم للقرآن الكريم، ترجمه محمد حسام الدين، مجلّة الازهر، 1406ق / 1986م، ص 1368-1369.
113. Kidawi, A. R., op.cit., p. 71.
114. Zwemer, S. M., "Translations of the Koran", in The Muslim World, vol. 5, 1915, p. 258; cf. Appendix 2.
115. Ibidem.
116. Binark, İsmet, et al., op.cit., p. xxxv.
117. Ibidem, p. 429; cf., Pearson, J. D., "Translation of the Kur'an op.cit., p. 431: cf. Godfrey Dale, "A Swahili Translation of the Koran "in The Moslem World, vol. 14, 1924, pp. 5-9.
118. Ma'ayergi, Hassan, "Translations of the Meanings of the Holy Qur'an into Minority Languages: The Case of Africa", in Journal Institute of Muslim Monirity Affairs, vol. 14, 1994, p. 172.
119. Khan, Mofakhkhar Hussain, "Translations of the Holy Qur'an in the African Languages, "in The Muslim World, vol. 77, 1987, p. 252.
120. Binark, İsmet, et al., op.cit., p. 25; cf. Mofakhkhar Hussain Khan, "A History of Bengali Transaltions of the Holy Qur'an«, in The Muslim World, vol. 62, 1982, p. 133.
121. Ibidem.
[1]. مشخصات اصل انگليسى اين مقاله به شرح زير است:
A Study of the Fatwa by Rashd Rida on the Translation of the Quran (by Mohammad Ali Mohammad Abou Sheishaa); in Journal of the Society for Quranic Studies, October 2001, No. 1, Vol. 1.
[2]. نويسنده عضو گروه آموزشى مطالعات انگليسى اسلام‏شناسى در دانشگاه الازهر قاهره است.
[3]. مراجعه كنيد به عصمت بينارق و ديگران، كتابشناسى جهانى ترجمه‏ها و تفاسير چاپى قرآن مجيد، ص 12ـ13؛ و مقايسه كنيد با مقاله زوئيمر در زير:
S. M. Zwemer, »Translations of the Koran«, in The Moslem World, vol. 5 (1915) p. 258.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مقايسه قدمت ترجمه تفسير طبري با قرآن شماره 4 آستان قدس رضوي

دكتر عزيزالله جويني

در پي دعوتنامه وزارت امور خارجه در تاريخ 28 تير امسال كه در آن از اهل نظر و قلم و قرآن پژوهان خواسته شده بود كه براي ديدار يك نسخه كهن از ترجمه تفسير طبري كه در مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي آن وزارتخانه نگهداري ميشود، حضور به هم رسانند. اين بنده به واسطه يك سفر كوتاه نتوانستم در آن محفل باشكوه و روحاني شركت كنم و پس از آگاهي از اين بيتوفيقي، دريغ فراوان خوردم و از همراهي نكردن بخت ناموافق، بسيار از آن گلهمند شدم.
البته، اين دعوتنامه براي زيارت يك نسخه كهن از ترجمه قرآن كريم بود و نبودن سعادت، سبب شد كه به اين مناسبت از يك قرآن مترجم ديگري كه در موزه حضرت علي بن موسيالرضا(ع) نگهداري ميشود، خبري به مشتاقان نسخ قرآن مجيد بدهم.
آن واقعه بدين گونه است كه استاد دكتر احمدعلي رجايي بخارايي رحمةالله عليه در سال 1339 از دانشگاه تبريز به دانشگاه مشهد منتقل شد و در آن دانشكده به سمت دانشياري به تدريس مشغول گرديد و پس از آن بر اثر يك بيماري مهلك جان به جانان تسليم كرد.
هنگامي كه وي رياست دانشكده ادبيات مشهد را به عهده داشت، به جهت صراحت در لهجه و عدول نكردن از راه حق و ايستادن در برابر ستمكاريها، سبب شد كه با وي مخالفت كنند و به اجبار او را بازنشسته گردانند؛ ليكن استاندار وقت خراسان كه از عظمت علمي و ذوقي وي باخبر بود، نگذاشت كه در خانه بنشيند و با غم دمساز گردد، بلكه آن استاد بزرگ را براي اداره امور فرهنگي موزه و كتابخانه آستان قدس دعوت به همكاري كرد و وي نيز اين دعوت را پذيرفت و در آن موزه مباركه به كار مشغول گرديد.
كارهاي مهمي كه در زمان مسؤوليتش در آستان قدس رضوي انجام داد، بدين قرار بود:
- يكي استكشاف بخشي از سوره يوسف با ترجمه فارسي نسبتاً موزون بود كه هنگام توسعه حرم مطهر و برداشتن يك ديوار مياني، ناگهان از وسط آن ديوار همراه با چند كتاب و تفسير ديگر نمايان گرديد كه اكنون چاپ شده است.
- ديگر جستوجوي وي در ميان صدها قرآن خطي زيرنويسدار بود كه مردم پاكدين و معتقد، وقف امام همام كرده بودند و به واسطه تنگي جا موقتاً در زيرزمينها انبار شده بود،كه در ميان هزاران كتاب خطي بر هم نهاده، وي ناگهان چشمش به قرآني مترجم ميافتد كه از گرد و غبار جبين معلوم ميگردد كه از راهي بسيار دور و پر نشيب و فراز رسيده است، كه بعدها به قرآن شماره 4 معروف شد و ما پس از اين به معرفي بيشتر آن ميپردازيم.
آن مرحوم سپس يك كتاب كوچك در شناساندن قرآن شماره 4 نوشت و منتشر كرد كه در آغاز كتاب چنين آورده است: «متني پارسي از قرن چهارم هجري؟ ضربالمثلي تازي ميگويد: جاور غنياً او بحراً، همسايه شو توانگري يا دريايي را، و از بخت نيك، اين نعمت من بنده را در برگريز عمر نصيبت افتاده است. خدمت در آستان رضوي مرا از سويي در جوار عنايت توانگر جهان معني و سلطان سرير ارتضا حضرت علي بن موسيالرضا(ع) و از سوي ديگر بر ساحل بيكران كتب - اين دريچههاي عالم بالا- قرار داده است و ذلك فضلالله يؤتيه من يشاء».
باز در جاي ديگر آن گويد: «هنگامي كه ورقهاي درهم اين قرآن كه چون اوراق گل از جاي خود به دور مانده بود، منظم گرديد، در نخستين بررسي دانسته شد كه به گنجي دست يافتهايم. لغات زيبا و استوار و جاندار فارسي را مترجم استاد آنچنان برگزيده و به جاي خود نشانده بود كه گوهري چيرهدستي رنگيندانههاي گوهر را، و الحق چنان سخني را اينچنين ترجمهاي درخور است.
علائم نسخهشناسي چون شيوه خط و نوع كاغذ و چگونگي و اسلوب تذهيب و ديگر مشخصات، تحرير نسخه را به اواخر قرن ششم و اوائل قرن هفتم ميكشاند؛ اما كهنگي واژهها، فصل و وصلها، نوع تركيبات و... از اين حد بسيار قديمتر مينمود، خاصه كه شباهتي در شيوه نگارش بين اين ترجمه و ترجمه تفسير طبري كه در نيمه قرن چهارم نوشته شده است، مشهود بود.»
1- اين قرآن در پنج مجلد و با پنج رنگ به قطع بزرگ رحلي 3/28*4/36 سانتيمتر و داراي نه سطر به خط ثلث (شعبه ريحان) بسيار درشت كه ترجمه فارسي آن به خط نسخ است و در زير آن سطور نوشته شده است.
2- كاغذ خانبالغ حنائي ضخيم و آهاردار و صيقلخورده ميباشد.
3- حركات فتحه و كسره و ضمه و تنوينها به رنگ قرمز است و علائم سكون و تشديد و مدها و همزهها آبيرنگ. اين رنگها نشاندهنده دوراني از تاريخ اسلام است كه هنوز اشكال و حركات كنونيمتداول نبوده و ضبط كلمات را با نقطههاي زرد و قرمز و آبي مشخص ميكردند.
4- فاصله آيات را با دايرهاي زرين مشخص كرده و در درون نخستين گوي با خط كوفي نوشته شده است: «آيه» و در آيه دوم درون گوي «اثنان» و در سوم «ثلث» و چهارم «اربع» تا پايان.
5- تاريخ تحرير آن، هنگام صحافي بر اثر بيدقتي بريده شده و آنچه مانده است، چنين ميباشد:
«... سعدبن عبدالجبار بن احمد المكني بابيالحرث في رمضان سنه...». حال اگر با كمي دقت آنچه را كه ساقط شده با ساير كلمات در سطرهاي رديف آن مقايسه كنيم، مثلاً با سطر «قل اعوذ برب...» و نيز با اين حدس كه كاتب در اول سطر نوشته باشد: «كتبه الفقير سعدبن عبدالجبار...» پس به احتمال قوي نام كاتب همين سعد بن عبدالجبار خواهد بود كه مكني به ابيالحرث ميباشد.
6- در كنار صفحه مقابل هر پنج آيه، دايرهاي زرين و خورشيدگون قرار دارد كه ميان آن نوشته شده است: «خمس». براي هر ده آيه:«عشر» و بيست آيه: «عشرون» الي آخر.
7- در درون سرسورهها كه به شكل مستطيل است،نام سورهها را با عبارت «السورة التي يذكر فيها...» نوشته و نيز شماره آيات آن سوره و تعداد كلمات و حروف و اختلاف در محل نزول آيات، و گاهي در بعضي سرسورهها تاريخ نزول آيات و كيفيت آن را با خط زرين قيد كرده است. مثلاً در اول سوره نحل آمده است:
«السورة التي يذكر فيها النحل و هي مكية الا ثلاث آيات منها انزلت بالمدينه بعد قتل حمزة بن عبدالمطلب رحمةالله عليه، قوله عزوجل: و ان عاقبتم فعالقبوا الي آخر السورة...»
در سورة «تغابن» چنين آمده: «السورة التي يذكر فيها التغابن و هي مكية، كلماتها مائتان و احدي و اربعون و حروفها الف و سبعون و آيتها ثمان عشر آية لا اختلاف فيها الا انه منها نزلت بالمدينه في عوف بن مالك و كان له اهل و ولد. فكان اذا اراد ان يغزو بكوا عليه و رفقوه فنزلت فيه هنده الا´ية: يا ايها الذين امنوا ان من ازواجكم و اولاد كم عدو لكم فاحذروهم، الخ». (كه در اينجا نيمي از آن سرسوره را با همان خط زرين، ريزتر نوشتهاند) اين نسخه داراي خصوصيات ديگري است كه تاكنون در هيچ نسخه قرآني ديگر ديده نشده كه جا دارد آستان قدس رضوي علما و نسخهشناسان را براي مشاهده اين ميراث گرانبها و شگفتيهايش به آن مكان شريف دعوت كند و تشنگان ذوق و هنر اسلامي و ايراني را از جويبار ولايت سيراب گرداند.
8- در اين قرآن بسياري از كلمات از نظر قرائت با قرآنهاي كنوني تفاوت عمده دارد كه قاريان حرم مطهر هنگام قرائت و مقابله، آنها را با مركب بسيار ابتدايي تغيير دادهاند كه به گمان خود خدمت بزرگي به اسلام كردهاند؛ مثلاً در صفحه 140 اين قرآن: «يقضي» را به «يقص» برگردانيدهاند. در آيه «ان الحكم الا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين» (انعام، 58) كه «يقضي» بنا بر قرائت اكثر است (نثرالمرجان، 2،175) و نيز مجمعالبيان (4-/3093)
در تفسير ميبدي (3،368) گويد: «يقص الحق - بر قرائت ابن كثير و نافع و عاصم... باقي يقضي الحق خوانند، اي يقضي القضاءالحق».
9- «كفروا» در صفحه 126 (قرآن ش 4) با دو «واو»؛ يعني «كفرووا» نوشته شده كه در هنگام قرائت، قاريان حرم يك «واو» را تراشيدهاند كه جاي آن كاملاً سفيد و روشن باقي مانده كه در آيه 165 سوره نساء قرار گرفته. مانند: «ان الذين كفروا و ظلموا لم يكن الله ليغفرلهم و لا ليهديهم طريقا». نظير اين قرائت را در تفسير سورآبادي (ص 106، از سلسله عكس نسخههاي خطي 4)، چاپ بنياد فرهنگ ايران، پيدا كردهام كه نوشته شده: «حتي يرووا العذاب الاليم» (يرووا، با دو «واو» آمده است) كه در قرآنها (سوره شعراء، آيه 201) حتي يروا العذاب با يك «واو» است.
چون تمام اختلافات را نميشود در يك مقاله گنجانيد، بنابراين همين اندازه براي نمونه كافي است.
توجه به دو نكته در مورد قرآنهاي مترجم:
- هرگاه ميبينيم كه در مقدمه ترجمه تفسيرطبري آمده است كه از علما و فقهاي ماوراءالنهر پرسيده شده: «آيا ميشود كلام آسماني را به زبان فارسي برگردانيد؟» آنان همگي فتوا دادند كه: «براي فهم معاني قرآن و درك احكام دين اسلام منع شرعي ندارد». اينچنين سؤالي نه براي آن است كه تا آن روزگار هرگز قرآن به زبان ديگري ترجمه نشده است و ملل مسلمان از مفاهيم آن بياطلاع بودهاند، بلكه به عكس بايد چنين كاري پيش از آن انجام گرفته و جمعي ميگفتهاند كه نميشود كلام خدا را به زبان مخلوق ترجمه كرد و بعضي ميگفتهاند كه ميشود.
پس عقلاً بايد چنين چيزي كه ميتوان كلام آسماني را به فارسي برگردانيد، درست باشد تا مردم از مسائل فقهي و عبادي خود آگاه باشند و به انجام كارهاي روزمره بر طبق دستورات شرعي مشغول گردند. بنابراين بايد ترجمههاي مفردات قرآن و يا آيات زيرنويسدار از ترجمه تفسير طبري كمي جلوتر شروع شده باشد و همچنين قرائن واژگان و برخي از علائم رنگها در حركات و ساير شيوههاي سرفصلها در قرآن شماره 4، همزمان بودن آن را با ترجمه تفسير طبري و يا اندكي مقدمتر بر آن تأييد ميكند.
- ديگر آنكه مترجمان اين قرآنها ميكوشيدند كه كلام آسماني را با دقت فراوان ترجمه كنند، مثلاً «انك انت» را به «همانا تويي تو»، با تكرار ضمير «تو» ترجمه ميكردند كه مبادا در نزد خداوند مأخوذ گردند. و بايد افزود كه هيچ نوع ضعفي در اينگونه ترجمهها ديده نميشود و اين سخن را از تحقيق وسيعي كه كردهام ميگويم. البته بخش تفسيرها و موارد تاريخي آنها با ترجمهها فرق ميكند.
اين قرآن شماره 4 را آقاي دكتر رجايي به تهران آورد و با «بنياد فرهنگ ايران» كه بعدها چند نام عوض كرد، قراردادي براي چاپ منعقد كرد و مديرعامل آن بنياد در آن روزگار شادروان دكتر پرويز ناتل خانلري بود. آن مرحوم نيز تمام هم و امكانات مؤسسه را براي اين كار بسيج كرد و هرچه در توان داشت، براي بهتر چاپ كردن اين قرآن به كار برد. به گونهاي كه از افراد صاحبفن و تذهيبكار و خطاط و فيلمبردار دعوت كرد و آنچه را كه تا آن زمان در مطبعههاي موجود بود گردآوري كرد و نيز اين قرآن در آنجا در گاوصندوقي نگهداري ميشد.
ليكن با چهره در نقاب خاك كشيدن دكتر رجايي و فرا رسيدن انقلاب اسلامي، چاپ اين قرآن اندك زماني تعطيل شد. يك روز اين بنده كه براي چاپ فرهنگ مصادراللغه به بنياد رفت و آمد داشتم، از چاپ اين قرآن جويا شدم. پاسخ دادند: «اگر كسي كه مورد اعتماد ما باشد بيايد و نظارت چاپ آن را بپذيرد، بنياد نيز چاپ اين قرآن را از سر خواهد گرفت.» اينجانب نامهاي به مديرعامل وقت نوشتم و گفت: «اگر بنده را قابل ميدانيد، حاضرم كه اين مسؤوليت را قبول كنم، مجاناً و حسبةلله.» (البته دو سال دانشگاه تعطيل بود و بنده مأموريت رسمي براي كار در چاپ اين كتاب گرامي دريافت كردم و آن دو سال وقتم را كلاً در امر چاپ آن صرف كردم).
در هر حال كاري كه ميبايست در بنياد انجام بگيرد؛ به دو بخش تقسيم ميشد:
- يكي چاپ فرهنگنامهاي بود كه از لغات عربي به فارسي آن تهيه شده و آن مرحوم به كمك شاگردانش اين مجموعه را گردآورده بود كه پروردگار را سپاس ميگويم كه چاپ آن در بنياد به انجام رسيد.
- ديگري خود قرآن (ش 4) بود- در پنج مجلد- با خط درشت ثلث (ريحان) كه ميبايست با آن پنج رنگ و قطع رحلي بزرگ، چاپ ميشد و براي چاپ، مقدار معتنابهي كاغذ ممتاز خريداري شده بود كه در انباري نگهداري ميشد و ما نيز عملاً مواظب بوديم آن كاغذها در جاي ديگر مصرف نشود.
ليكن در اوائل انقلاب هر چند ماه مديرعاملي جديد از راه ميرسيد و ما هم بايد اهميت كار و عظمت اين قرآن را برايش توضيح ميداديم تا از تعطيل مجدد آن جلوگيري شود و خلاصه، كاري كه نبايد ميشد، به وقوع پيوست و اين كار ارجمند و پرفايده به كلي متوقف شد.
اينجانب هماكنون پيشنهاد ميكنم هر وزارتخانه و يا مؤسسه دولتي و يا خصوصي در داخل و يا خارج بخواهد اين كتاب بينظير و منحصر به فرد و پيشتاز در ترجمههاي كهن فارسي را چاپ كند و آنهمه ذوق و هنر و تذهيب و ترجمه و دانش تاريخي از بهين كلام آسماني را زنده گرداند، اين بنده حاضر هستم تمام اطلاعات به دست آورده از تتبع اين كتاب عزيز را مجاناً و بدون چشمداشت مادي در اختيار آنان قرار دهم.

پاورقيها:

1- تفسير عكسي سورآبادي، بنياد فرهنگ ايران، اسفند 1345.
منابع:
3- ميبدي، كشفالاسرار، به تصحيح علياصغر حكمت (1331-1339).
1- تفسير عكسي سورآبادي، بنياد فرهنگ ايران، اسفند 1345.
4- تفسير نسخي (متن هزارساله و نشر موزون) به تصحيح اينجانب، بنياد فرهنگ، 54-1353 (در دو جلد).
6- فرهنگ مصادراللغه به تصحيح نگارنده، بنياد (مؤسسه مطالعات فرهنگي)، 1362.
7- نامه آستان قدس، دوره ششم به سردبيري شادروان تقي بينش و به قلم اين بنده.
5- فرهنگ لغات قرآن (ش 4) به كوشش دكتر احمدعلي رجايي بخارايي با نظارت و مقدمه بنده نگارنده، 1363.
2- تفسير مفردات قرآن (نسخه كهن آستانه) به تصحيح عزيزالله جويني، بنياد فرهنگ ايران، 1359.
8- نشرالمرجان در هفت مجلد، چاپ سنگي هند.
9- نهجالبلاغه با ترجمه كهن فارسي به كوشش اين بنده، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368.
جمعه 24 شهریور 1391  2:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي

محمدرضا انصاري
قرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزش‏هاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سوره‏اي كه بر پيامبر فرود مي‏آمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزش‏هاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون مي‏شد.
عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سوره‏اي فرود مي‏آيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونه‏اي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيه‏اي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح مي‏خواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح مي‏داد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند.
مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي مي‏كردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن مي‏گفتند، در دريافت معني واژه‏هاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ مي‏گرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيام‏هاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن مي‏گويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبان‏هاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند.
از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس مي‏كنند.
آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشه‏اي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نموده‏اند ـ هرگز نتوانسته‏اند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمده‏اند، قطره‏اي ناچيز از درياي بي‏كران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نمي‏توان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و مي‏توانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار برده‏اند بيشتر در خور ستايش و تحسين است.
اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده مي‏شود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه مي‏توان آن را جبران نمود؟
ترجمه‏هايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمه‏هاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمه‏هاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمه‏هايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند.
ترجمه‏هاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زده‏اند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزوده‏اي در ترجمه قرآن صورت نمي‏گيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمه‏اي نمي‏تواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جمله‏ها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمي‏يابد؛ تنها اهل فنّ مي‏توانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند.
ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمه‏هايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمه‏ها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است.
بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمه‏هاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نمي‏گرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمه‏اي‏پديد مي‏آورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباه‏هاي فراواني به چشم مي‏خورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت مي‏شد و اغلاط ترجمه‏اي را گوشزد مي‏كرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نمي‏گرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ مي‏رسيد و در دسترس همگان قرار مي‏گرفت.
خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمه‏ها و اصلاح نارسايي‏هاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمه‏هايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد مي‏رود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستي‏هاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه مي‏گردد راه كمال بپيمايد.
چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمه‏هايي كه از دوران‏هاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افرادي‏بوده‏اند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمه‏ها مي‏توان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اين‏كه به نمونه‏هايي از اين دقت‏ها و ظرافت‏ها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور مي‏شويم:
1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم مي‏خورد. واژه‏هايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژه‏ها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن.
در بسياري از ترجمه‏ها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نموده‏اند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا مي‏كند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا مي‏بايست والاترين و پرارزش‏ترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين مي‏گويد:
«اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»1
يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكم‏ترين دستگيره‏هاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكم‏ترين دستگيره‏ها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار مي‏ورزد).
چنان كه مي‏بينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نمي‏تواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد.
از ميان ترجمه‏هايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه داده‏اند مي‏توان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».2
هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشته‏اند، امّا به هر حال وجود چنين نكته‏هاي ظريفي در لا به لاي ترجمه‏هاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگي‏هاي ساختاري واژه‏ها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند.
2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمه‏هاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي مي‏گويد:
«اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ مي‏گوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه مي‏گويي: «جاء علي جماله بأحمال».»3
چنان كه مي‏بينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمه‏هاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژه‏ها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».4
3. يكي از واژه‏هايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است.
توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار مي‏گيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه مي‏شود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا».
امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه مي‏شود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد:
«وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه‏ عهدا فلن يخلف اللّه‏ عهده أم تقولون علي اللّه‏ ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».5
چنان كه مي‏بينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نمي‏كند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس مي‏شود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد:
«[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بسته‏ايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا مي‏بنديد كه نمي‏دانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان مي‏گويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتش‏اند و در آن ماندگار خواهند بود».
ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمه‏هاي كهن مشاهده مي‏كنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمه‏ها مي‏توان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد.
به هر حال نمونه‏هاي فراواني از اين گونه دقّت‏ها را مي‏توان در ترجمه‏هاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايش‏اند و ذكر نمونه‏هاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال مي‏گردد.
به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گام‏هاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.
پی نوشت ها:

1. تفسير المنار، ج 3، ص 37.
2. تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
3. تفسير كشّاف، ج 2، ص 308.
4. ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740.
5. سوره بقره، آيه 80 ـ 81.
جمعه 24 شهریور 1391  2:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها