0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و فلسفه حجاب

قرآن و فلسفه حجاب

سيد ابراهيم سجادي

چکیده: در این نوشتار موضوع فلسفه حجاب در پرتو قرآن بررسی می شود.
نویسنده حجاب را بازتاب حیاء و عفت می داند و بر این باور است که پدیده حیا و عفت ویژگی ذاتی انسان بوده و در زن قوی تر از مرد می باشد. این ویژگی فطری مبنای پیشنهادی چندگانه قرآن است که در آیات گوناگون مطرح شده است مانند: مردان باید چشم شان را فرو گیرند، عورت شان را بپوشانند و سرزده وارد حریم زندگی خصوصی خانواده ها نگردند. زنان چشم شان را فرو گیرند، شرمگاه شان را بپوشانند، از خودنمایی، پای کوبی و با کرشمه صحبت کردن بپرهیزند و اندام و زیور آلات خود را ننمایانند.
نویسنده عقیده دارد که حجاب خواسته مشترک زنان و مردان است و فلسفه آن با مطالعه چهار تقاضای فطری: حیا و آرایش در زنان و غیرت و شهوت در مردان، قابل درک می باشد و برخورد منطقی و درست با این چهار گرایش، ازدواج عاشقانه و پاک و زندگی خانوادگی همراه با آرامش، دوستی و مهربانی فزاینده را امکان پذیر می سازد.


كليد واژه‏ها: زن، خانواده، حیا، عفت، غیرت، شهوت، فطرت، حسادت، تجاوز جنسی، حجاب، ترس، فمینیزم، آدم و حوا، تبرج، زینت، آرایش .

ضمير عصر حاضر بي نقاب است *** گشادش در نمود رنگ و آب است
جهانتابي زنور حق بياموز *** که او با صد تجلي در نقاب است.
(اقبال لاهوري،/544)
تاريخ مکتوب انساني مدني، بر اين واقعيت گواهي مي دهد كه همزمان با آغاز زندگي اجتماعي زن، در قالب خانواده، خويشاوندان و جامعه، مفاهيم محرم و نامحرم و گونه اي از حريم گيري و محدوديت، به عنوان معيار بايدها و نبايد ها در برقراري روابط جنسي، شکل معاشرت، چگونگي تماس گفتاري و پوشش بدني، مطرح بوده و جلوه حجب، حيا و عفاف او به حساب مي آمده است. يكي از نمادهاي حيا و عفاف، نماد پوشش و لباس، بوده است و پايبندي به آن براي زنان يك كمال و حراست از آن براي مردان، افتخار وشرافت به حساب مي آمده است. ولي چهار قرن پيش، در اثر رنسانس در غرب ( حداد عادل،/ 28)، فرهنگ شرم ستيزي و عفت گريزي، طراحي گرديد. با اين تحول، محرم و نامحرم معناي خود را از دست داد، شرم، حيا و عفت همراه با لباس زن فرو ريخت، تمام محدوديتها، در تعامل دو جنس مخالف، از ميان برداشته شد (راسل،/ 68) و پوشش اندام مشخص کنندة جنسيت زن، نشانه عقب ماندگي و مخالف حق آزادي او قلمداد گرديد.
فرهنگ حيا گريزي، به سرعت غرب را درهم نورديد و شعار جهان گشايي سر داد و هم اکنون نه تنها تمام جوامع غير اسلامي را زير سلطه خود دارد که نبرد سنگيني را در جوامع اسلامي نيز رهبري مي کند و با استخدام بسياري از دولتها و جريانهاي سياسي _ مدني دراين بخش ازجامعه بشري به پيشروي در مسير حيا ستيزي و عفاف گريزي ادامه مي دهد.
پيامد اين جنگ نابرابر، قبل از هر چيز به فراموشي سپرده شدن نظام خانوادگي پيشنهادي قرآن و ديگر اديان آسماني است که با تکيه بر دو شاخص دوستي و اعتماد متقابل زن و شوهر، تربيت نسلي را نويد مي دهد که در ذات خود، ظرفيت ساختن جامعه و تمدن معنويت محور را که نياز اصلي بشر امروز است، نهفته دارد.
اين نوشتار، ضمن تأکيد بر واقع بينانه بودن دغدغة فرو پاشي نهاد خانواده و كاركرد هاي مثبت آن، مي کوشد تا راز و رمز آموزه هاي قرآن در باب حجاب را باز جسته و معرفي كند تا مگر از اين رهگذر به مباني عقلاني و فطري حجاب پرداخته و از اين رهگذر گامي در جهت آسيب شناسي فرهنگ برهنگي بردارد.
خاستگاه حجاب

حجاب به هر حال محدوديت هايي را به همراه دارد و چه بسا آنان كه فرصت تأمل ندارند يا در سايه وسوسه فرهنگ غرب، زندگي مي کنند، پيشنهاد حجاب را براي زنان تبعيض آميز و مصداقي ازاستبداد و خودخواهي مردان تلقي نمايند و تحت فشار تبليغات رو به گسترش فيمينيستي، آهنگ روياروي با آن را سر دهند يا در صورت ناگزيري با احساس مظلوميت، سر تسليم در برابر آن فرود آورند!
وقتي طرح حجاب با چنين ذهنيتي رو به رو باشد، نه تنها مقبوليت پيدا نمي کند که از پيدايش صميميت در کانون خانواده نيز جلو گيري مي نمايد. چه اين كه در اين صورت زنان، حجاب و عفاف را، تحميلي از سوي مردان تلقي خواهند كرد كه سرپوشي بر خود خواهي و منيت و سلطه جويي آنان است!
بنابراين كساني كه جز اين مي انديشند و براي حجاب فلسفه و كاركرد ديگري قايلند، بايد قبل از هر چيز به ابهام زدايي از چهرة حجاب بپردازند.
در جوامع ديني، بي حجابي و با حجابي را بازتاب بي حيايي و با حيايي قلمداد کرده اند ( ميرشاهي،/ 105) و معتقدند که شرم، حيا و حجب دروني زنان به صورت حجاب تن، نمود مي يابد و بي پروايي در برهنگي حكايت از بي حيايي دارد.
بي ترديد حيا و عفاف دو حالت روحي است که بخشي از رفتار بيروني انسان را تحت تأثير قرار مي دهد و با استمرار فتار مناسب، به ثبات و استواري بيشتر مي انجامد. راغب مي گويد:
« حيا عبارت است از خود داري نفس از انجام هر كاري كه آن را زشت مي داند.» (راغب اصفهاني،/270)
« عفاف يعني پديد آمدن حالتي در جان آدمي که به وسيله آن از غلبه و تسلط تمايلات سركش جلوگيري مي شود.» ( همان /573)
فمينيست ها و طرفداران برابري زن و مرد، اساساً حالات ويژة روحي زنان را نتيجة تلاش استثمارگرايانه مردان مي دانند و فطري و غريزي بودن حيا و عفاف زنان را به عنوان بستر و خاستگاه رواني حجاب، نمي پذيرند.
جان استوارت ميل مي گويد :
« طبيعت اين دو مادام که مناسبات کنوني را با هم دارند، قابل شناخت نيست. اگر مردان در جامعه بدون زن، و زنان در جامعه بدون مرد، به سر برده بودند و يا اگر جامعه اي شکل گرفته بود که در آن زنان زير سلطه مردان نبودند، آنگاه مي توانستيم دربارة تفاوت ذهني و اخلاقي زن و مرد سخن بگوييم که احتمالاً ازطبيعت آنان سرچشمه مي گيرند. آنچه را امروز طبيعت زنان مي نامند چيزي يکسره تصنعي است، زيرا محصول سرکوب در برخي جهات و تشويق در جهات ديگر است، (ميل،/32)
ولي ديدگاه ديگر، بر طبيعي بودن حيا و عفت زن تأکيد دارد و آن را باور مشترک تمام ملتهاي جهان مي شناسد. منتسکيو بر اساس اين ديدگاه به قانونگذار، اجازه مي دهد که در صورت تأثير منفي محيط طبيعي و مشاهده بي بند و باري زنان، با تشريع قانون مناسب، به حراست از طبيعت و قانون طبيعي همت گمارد:
« تمام ملل جهان دراين عقيده مشترک هستند که زنها بايد حجب و حيا داشته باشند تا بتوانند خود داري کنند، علتش اين است که قوانين طبيعت اين طوري حکم کرده و لازم دانسته زنها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمايند .طبيعت مرد را طوري آفريده که تهورش زيادتر مي باشد ولي زن را طوري آفريده که خود داري و تحملش زيادتر است. بنابراين هرگز نبايد تصور کرد افسار گسيختگي زنها برطبق قوانين طبيعي است بلکه افسار گسيختگي بر خلاف قوانين طبيعت مي باشد و برعکس، حجب و حيا و خود داري مطابق قوانين طبيعت است، زيرا طبيعت ما را طوري آفريده که به نقص خود پي ببريم و به همين جهت است داراي حجب و حيا هستيم . زيرا حجب و حيا همانا خجلتي است که شخص از نقص و عدم کمال خود دارد.
حال اگر تأثير آب و هواي محلي، به قدري زياد باشد که اين قانون طبيعي يعني حجب و حيا را نقض نمايد، قانون گذاران، بايستي به وسيله وضع قوانين مخصوصي، اين نقصان را رفع کنند تا قوانين طبيعي به قوت خود باقي بماند» (منتسکيو،/ 442)
روسو نيز اعتقاد داشت که مرد و زن تمايلات جنسي نامحدود دارند. خداوند براي فروکش کردن نيروي شهوت مرد، به او عقل ارزاني داشته و به زن، حجب و حيا بخشيده است. ( آکين،/167)
در اين ميان، ديدگاه قرآن در عين بر خورداري از ويژگي مخصوص به خود، ديدگاه نخست را نمي پذيرد و طرح و نگاهي دارد كه به ديدگاه دوم نزديك تر است.

عفاف، داراي ريشه در ذات انسان

قرآن موضوع حيا و عفاف را مخصوص زنان نمي داند بلكه معتقد است كه ذات و سرشت انسان، اقتضاي حيا و عفاف را دارد. و اين محيط اجتماعي و القائات ديني- فرهنگي و يا سود جويانه نيست كه شرم از برهنگي و خطا را باعث شده است. – هر چند اين عوامل در شكوفايي يا فرو كاسته شدن آن تأثير دارند-
قرآن براي اين كه مفهوم فوق را بيان كند، براي انسان، مرحله اي را ترسيم كرده است كه در آن مرحله انسان هنوز به فرهنگ، دين روابط توليد و توزيع، مناسبات اجتماعي و رقابت و حس مالكيت و ... دست نيافته است تا از آن ها تأثير پذير باشد.
قرآن از زمان و مكاني ياد كرده است كه انسان نخستين، در قالب يك مرد به نام آدم و يك زن حيات خود را بي هيچ دغدغه فرا انساني آغاز كرده بودند.
در اين فضاي كاملاً طبيعي، آدم و همسرش به هر حال راهي را انتخاب مي كنند كه نتيجه آن فرو افتادن حجاب و آشكار شدن چيز هايي بود كه آن را بر اساس ذات و سرشت انساني خود، زشت مي دانستند، و چون زشتي را احساس كردند، در صدد پوشاندن آن بر آمدند.
« فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» ( اعراف / 22)
«چون آدم و همسرش از آن درخت بچشيدند، شرمگاه شان پديدار گشت و آنها شروع کردند به چسباندن برگهاي بهشت بر تن خود.»
بر اساس روايتي امام صادق (ع) مي فرمايد:
«وقتي آدم و حوا از آن درخت خوردند، زيور و پوشش آنها از بدنشان جدا شد و برهنه ماندند.» (الحويزي، 2/ 12)
با اتکاء به ذاتي بودن حيا و عفاف، قرآن زنان و مردان را دعوت به عفت ورزي مي کند با اين تفاوت که عفت ورزي مردان با کنترل بر شهوت و پرهيز از چشم چراني حاصل مي آيد و حياي زن، با حريم گيريهايي که يكي از نمودهاي آن پوشش تن مي باشد. قرآن خطاب به مرداني که به دليل فقر، نمي توانندازدواج كنند، مي گويد:
« سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور /33)
« کساني که توان ازدواج ندارند، بايد راه عفت پيش گيرند تا خداوند با بخشش خود آنها را بي نياز گرداند.»
رفتار حضرت موسي (ع) مي تواند مصداق بارز اين نوع عفت ورزي باشد که پس از اجابت دعوت شعيب موقع رفتن به خانه ايشان، براي اين که چشمش به قد و قامت زن نامحرم نيفتد، به دختر شعيب پيشنهاد کرد که پشت سر او حرکت کند و راه خانه را به او بنماياند. اين برخورد موسي را، دختر شعيب نوعي امانتداري شمرد (همان،4/ 122) و خداوند نيز تلقي او را مورد تأييد قرار داد:
« قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأمِينُ» (قصص/26)
«يکي از آن دو گفت: پدر ! او را، مزدوري بگير، زيرا بهترين کسي به مزدوري مي گيرد آن است که نيرومند و امين مي باشد»
قرآن در دو آية مختلف، با بياني خاص حياي زن و نيز عفاف وي را ستوده است.
1- در داستان موسي، آنگاه كه دختر شعيب بازگشت، تا موسي را نزد پدر فرا خواند، قرآن مي گويد:
«فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء» ( قصص/25)
« پس يکي از آن دو دختر که با شرم و حيا راه مي رفت نزد موسي (ع) آمد.»
2- قرآن به زنان سالخورده اجازه مي دهد که حجاب رويين و روپوش شان را كه زنان روي لباسهاي معمولي مي پوشند، كنار نهند.
ولي سپس مي گويد اگر به قصد عفت ورزي، خود را با آن بپوشانند، بهتراست:
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِي لا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (نور /60)
« بر زنان بازنشسته که اميدي به زناشويي ندارند، باکي نيست که روپوش خود را فرو نهند، بي آنکه زيور و آرايش خود را به نمايش گذارند و اگر عفت ورزي کنند (و آن را بپوشند) برايشان بهتر است و خداوند شنوا و داناست» .

حريم گيريهاي بايسته

بر اساس اظهارات و مطالعات علمي و تجربي، زنان در قدم نخست دنبال علاقة قلبي مرد هستند و انتظاردارند که مردان دنبال پيوند وجودي با آنان باشند و نه برقراري رابطه جنسي! همانگونه که تهاجم جنسي و شهواني مرد براي زن، ناخوشايند و مايه نفرت است، نگاه جنسي و شهواني او نيز برايش ننگ آور مي نمايد.
در اين رابطه اظهارات خانم سيمون دو بوار (دانشمند و حقوقدان فرانسوي) كه از يك جامعة سكولار گزارش مي دهد خواندني است وي مي گويد:
« دختران جوان دوست دارند، مردان، خود آنها را بخواهند نه بر قراري رابطه جنسي با آنان را، از اين رو نگاه هاي مردان در عين اين که آنها را مي ستايد آزار هم مي دهد، هوس مرد، به همان اندازه که تحسين است توهين هم هست. دختران طبيعتاً اگر احساس کنند مردان به بدن آن ها نظر جنسي دارند، سعي مي کنند خود را بپوشانند، شرم و حيا از همين جا معلوم مي شود.» (سيمون دو بووار،/ 56)
تخيلات جنسي ناشي از نگاه مردان به اندام زنان هم مايه شرم براي زنان است و هم عامل ترس، زيرا خطر تجاوز و تعرّض را در ذهن شان ايجاد مي كند، به همين دليل زن با تمام اعضا و جوارحش «عورت» شمرده شده است که در معناي آن ترس و حيا هر دو نهفته مي باشد.
ديدگاه ديگر اين است كه:
« وجود دو خصوصيت در زنان به آنها فرصت مي دهد که توهم جنسي مردان مايه نگراني شان باشد، نخست اين که غريزة جنسي در حال غليان ندارند که در نخستين بر خورد با مردان به ياد اشباع آن باشند. دوم اين که به صورت طبيعي و با الهام از فطرت خدادادي، پاکدامني و عفت براي آنها، از اهميت بيشتري برخوردار است، به همين دليل احساس خطر تجاوز جنسي بر لباس پوشيدن آنان اثر مي گذارد.» (پاملاآبوت،/234)
در روايت نبوي (ص) آمده است:
« الحياء عشره اجزاء فتسعه في النساء و واحد في الرجال » ( الهندي،3/ 121)
«حيا ده جزء دارد، نه تاي آن در زنان است و يکي ازآن در مردان.»
به هر حال اگر بپذيريم که نگاه صرفاً جنسي مردان به زنان آميزه اي از نفرت و ترس را در روح زن به وجود مي آورد و همين حالت روحي به او انگيزة حريم گيري و ميل به عفت ورزي مي دهد، تدابيري لازم مي نمايد که به دغدغه هاي روحي و ارزشي زنان پاسخ مثبت دهد.
قرآن در اين زمينه پيشنهادها و راهکارهايي را ارائه مي دهد که در اين مقاله تحت عنوان «گونه هاي حريم گيري» مورد بحث قرار مي گيرد و رعايت آنها منجر به تأمين عفت در حيات اجتماعي مي گردد.
حريم گيري ها به دو بخش مشترک و مختص، تقسيم مي شود، برخي مشترک ميان زن و مرد است و بعضي ويژة هر يك.
زن و مرد هر دو وظيفه دارند که از چشم چراني بپرهيزند و براي اندام جنسي خود، پوششي برگزينند که مانع رؤيت شود:
« قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ... » (نور / 30-31)
« به مؤمنان بگو چشمهاي خود را فرو گيرند و شرمگاه خود را بپوشانند، اين براي آنها پاکيزه تر است. خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را فرو گيرند و شرمگاه خود را بپوشانند.»
حفظ و پوشش اندام جنسي، همانگونه که با برهنگي تضاد دارد، با لباسي كه دراثر تنگي يا نازکي پوشش كامل به حساب نيايد نيز ناسازگار مي باشد.
عايشه مي گويد خواهرش اسماء بر پيامبر وارد شد در حالي که جامة نازک بر تن داشت، پيامبر(ص) از او رو گرداند فرمود:
« يا اسماء ان المرأه اذا بلغت المحيض لم تصلح ان يري منها إلا هذا و هذا » اشار الي وجهه و کفيه » ( ابي داوود، 4/ 131)
« اي اسماء! هر گاه زن به رشد جسمي (و به سن تکليف رسيد)، شايسته نيست از اندام او جز صورت و كف دستانش ديده شود.»
در بخش وظايف ويژه، به مردان فرمان داده شده است که سرزده و بدون اجازه به خانه کسي وارد نشوند و بدينوسيله آسايش و آزادي زنان را در خلوتگاه خانه شان بهم نزنند. زني خدمت پيامبر عرض کرد يا رسول الله، من در خانه ام وضعيتي دارم که نمي پسندم هيچ کسي مرا با آن وضع ببيند، اگر در چنين شرايطي کسي بر من وارد گرديد چه کار کنم؟ پس آيه زير نازل شد (سيوطي، 6/171)
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور 27)
«اي کساني که ايمان آورده ايد، به خانه هايي غير از خانه خود، بدون اجازه گرفتن و سلام کردن بر اهل آن، وارد نشويد، اين براي شما بهتر است، اميد است متوجه سرّ اين فرمان بشويد.»
اگر مرد بنا است چيزي بخواهد، حق ندارد بدين بهانه، سر زده وارد خانة ديگران شود، بلكه بايد از پشت پرده يا ديوار، صدا بزند و خواسته اش را با اهل خانه درميان گذارد. (مطهري، مجموعه آثار،19/ 498 )
قرآن در مورد زنان پيامبر(ص) مي فرمايد:
«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب /53)
« هرگاه از زنان پيامبر کالايي خواهيد، ازپشت پرده بخواهيد. اين براي پاکي دلهاي شما و آنان تأثير گذارتر است.»
حتي غلامان و پسران نا بالغ هم حق ندارند در ساعت هاي معين که زمان خلوت زن و شوهر است بدون کسب اجازه بر آنان وارد شوند. (مكارم شيرازي،14/ 538)
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ ثَلاثُ عَوْرَاتٍ» (نور / 58)
«اي کساني که ايمان آورده ايد! بايد خدمتكاران و پسران نابالغ تان، در سه وقت اجازه ورود بگيرند: پيش از نماز صبح، در نيمروز موقعي که لباسهاي خود را براي استراحت بيرون مي آوريد و بعد از نماز عشاء، اين سه وقت، سه زمان اختصاصي براي شماست.»
حريم گيريهاي پيشنهادي قرآن، در مورد زنان، مربوط به رفتار، گفتار و لباس پوشيدن آنان مي شود و آميخته باهشدار و بيدار باش مي باشد.
قرآن پذيرفته است که تعامل زن و مرد در حيات اجتماعي، اجتناب ناپذير است ولي درباره محتوا، شکل و شيوه معاشرت، طرح و توصية ويژه دارد.
از اين رو، با پذيرش مشروعيت اصل گفت وگو از به کار گيري شيوه نازکي و لطافت در صدا و کلمات و جملات داراي معناي باطل و ناروا، باز مي دارد.
«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب / 32)
« پس در گفتار فروتنانه و با کرشمه سخن مگوئيد تا بيمار دلان به طمع نيفتند. و لحن پيراسته از باطل بر زبان جاري کنيد»
پايکوبي و خود نمايي و جلوه گري زنان و گام برداشتن به گونه اي كه صداي زيور هايي كه به پا مي بسته اند، آشكار شود، مورد نهي صريح قرآن قرار گرفته است.
« وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ» (نور / 31)
« پاي بر زمين نکوبند به گونه اي که زينت پنهان داشته شان را به اطلاع ديگران برسانند!- و مردان غريبه را به خود جلب نظر نمايند-.»
خودنمايي – حتي اگر توسط زنان سالخورده هم صورت بگيرد – نارواست.
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِي لا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَات»(نور/ 60)
«زنان بازنشسته که اميد به ازدواج ندارند ، اجازه دارند که جامه هاي خود را کنار گذارند بدون اين که با زيور آلات شان به خودنمايي بپردازند.»
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب /33)
« به گونه خودنمايي جاهليت پيشين ، به خودنمايي نپردازيد.»
اين كه منظور از «جاهليت اولي» چيست و آن ها چه رفتاري داشته اند، نقلهاي مختلفي وجود دارد. از جمله:
1- جاهليت اولي عصر قبل از اسلام است كه در آن عصر، زنان غير از همسر خود، ارتباط دوستي با مردان ديگر نيز داشتند، با اين تفاوت كه آميزش جنسي را حق همسر خود مي دانستند ولي با دوستانش ساير ارتباطهاي جنسي را مانند بوسيدن، در آغوش كشيدن مجاز مي شمرده اند. (طبرسي، مجمع البيان، 4/356)- چيزي كه امروز در جامعة سكولار و غير ديني رواج دارد!-
2- تبرّج جاهليت اول، مربوط به زمان تولد حضرت ابراهيم(ع) مي شود که در آن زمان، زنان پيراهن هاي تزيين شده با مرواريد مي پوشيدند، در وسط راه، حرکت مي کردند و در برابر چشم مردان جلوه مي كردند. (طبرسي، جوامع الجامع، 2/321)
3- جاهليت پيشين عبارت است از فاصلة زماني هزار ساله بين ادريس و نوح که در آن روز عيدي رسميت پيدا کرد، همة مردم در آن روز گردهم جمع مي شدند و زنان خويشتن مي آراستند و اين گردهمايي و جلوه گري زمينه در آميختن زنان و مردان را فراهم مي آورد و تمايلات جنسي را مشتعل مي ساخت و به رفتار ناشايست مي انجاميد فذلک قول الله «وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى» (رازي، 15/416)
ديدگاه هاي فوق مي تواند گوياي اين باشد که تبرج همان خود نمايي با انگيزة جنسي است که سطوح گوناگون دارد، رسواترين گونه هاي آنرا خودنمايي آميخته با اختلاط و فحشا را تشکيل مي دهد که در عصرحاضر نيز بر روابط بسياري از زنان و مردان جوامع غير ديني، سايه افکنده است. گويا آية قرآن (احزاب/33) هم پيشاپيش از اين واقعيت تلخ خبر داده است، زيرا رفتار انسانها در طول تاريخ تكرار پذير است.
امام صادق (ع ) نيز با اشاره به چنين پيش بيني، ذيل آيه ياد شده مي فرمايد:
« اي سيکون جاهلية اخري» (قمي ،2/193)
«در آينده نه چندان دور، جاهليت ديگري، شكل خواهد گرفت.»
آخرين گونه حريم گيري ويژة زن، پوشش و حجاب است که تبيين فلسفه آن هدف اصلي اين مقاله مي باشد:

هويت حجاب

ترديدي نيست که حجاب واژة عربي است و در لغت هم به معناي پرده آمده و هم به معناي پوشش، و در هر دو معنا، جلوگيري از مشاهده نهفته است.
لغت شناسان چه درگذشته مانند اسماعيل ابن حماد الجوهري (متوفاي 393 ق) در کتاب «الصحاح» (1/ 107) وچه درعصرجديد مانند صاحب «المنجد في اللغه» (1/118) به صورت همسان حجاب به معناي پوشش را مورد تأکيد قرار مي دهند، فقيهان نيز واژة حجاب را در مورد پوشش زنان بكار برده اند. البته پيشينه اين نوع كاربرد نيز دركتاب هاي لغت زمينه مطالعه دارد.
زمخشري (متوفاي 538 ه) در مقام شمارش موارد استعمال واژة حجاب مي گويد:
« ضرب الحجاب علي النساء » (زمخشري، اساس البلاغه،/73)
«واجب گرديد حجاب بر زنان.»
صاحب کتاب « منتهي الارب في لغه العرب » نيز مي گويد:
« احتجب المرأه بيوم » «يك روز است كه اين زن گام در حجاب نهاده است»
اين تعبير زماني به كار مي رود كه دختر نه سالش تمام شده باشد و اولين روز ورود او به سن بلوغ ولزوم رعايت حجاب باشد.» (صفي پور،1/ 222)
قرآن دو عامل را مكمل هم در تحقق عفاف مي داند، حريم چشم نگاه داشتن و حريم پوشش اندام، رعايت كردن.
«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ...» (نور /31)
« وبه زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را (ازنگاه هوس آلود ) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را – جز آن مقدار كه نمايان است – آشكار ننمايند، و(اطراف) روسري هاي خودرا برسينه خود افكنند...»
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ»(احزاب /59)
«اي پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو که جلابيب خود را بر خود نزديک کنند، اين نزديکتر است به اين که شناخته شوند، پس مورد آزار قرار نگيرند.»
تعيين کميت و کيفيت حجاب، بر اساس آيات فوق، واكاوي واژه هاي کليدي «خُمُر» «جَلابيب» و«زينت» که نقش اصلي در بيان ماهيت حجاب اسلامي دارند بستگي دارد.
«خُمُر»، چنان که از شأن نزول آيه پيداست (حر عاملي ،14/ 138) نام ديگرش مقنعه است که در صدراسلام از پوشيدني هاي رايج مدينه به حساب مي آمد. بدين صورت که زنان، از آن، به عنوان روسري، استفاده مي نمودند ولي دو طرف آن را از پشت گوش رد نموده، پشت گردن مي انداختند، به گونه اي که سينه، زير گلو و دور گردن، برهنه مي ماند، آيه طبق فهم ابن عباس (طبرسي، مجمع البيان،4/ 138) دستورداد که ظرفيت اين پوشش مورد استفاده قرار گيرد و بايد به وسيله آن زنان موي سر، سينه، دور گردن و زير گلوي شان را نيز بپوشانند.
«زينت» که نقطه مقابل زشتي است طبق نظر راغب اصفهاني، در قرآن داراي سه مصداق مي باشد که عبارت است از:
زينت نفساني مثل علم و اعتقادات خوب، زينت بدني مانند نيرومندي و قد بلندي و زينت خارجي چونان مال و مقام (راغب اصفهاني،/388)
در رابطه با حجاب زنان، دو نوع زينت، مورد توجه مفسران و فقها قرار گرفته است؛ يعني هم زيور آلات که زينت خارجي است بايد پوشيده باشد و هم اندام و اعضاي آنان که از زيبايي خاص به ويژه از منظر مردان برخوردار است.
روايت امام باقر(ع) نيز زينت بودن اندام زن را تأييد مي کند. امام پس از معرفي جامه، سرمه، انگشتر، حناي دستها و النگو، به عنوان زينتهاي آشکار، مي فرمايد:
« الزينة ثلاث زينه للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج، فاما زينة الناس، ذکرناها و اما زينة المحرم، فموضع القلادة فما فوقها و الدملج و مادونه و الخلخال و ما اسفل منه و اما زينة الزوج، فالجسد کله » (قمي،2/101 )
«زينت به سه بخش تفسيم مي شود: 1- زينتي که لازم نيست از چشم مردم نهان شود. 2- زينتي كه بايد ازچشم عموم نهان شود ولي از محارم لازم نيست پوشانده شود. 3- زينتي كه بايد از همه پنهان نگاهداشته شود، جز همسر. قسم اول را بازگوکردم – صورت و دستها از مچ به پايين- قسم دوم که مشاهده آنها براي محارم روا مي باشد، عبارتند از گردنبند به بالا وجاي بازوبند به پايين و خلخال به پايين و سوم که اختصاص به شوهر دارد تمام بدن زن است.»
قسمت عمده اندام و زيور آلات زنان، بر اساس آيه : « وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ» (نور/ 31) با پيراهني که بدن نما نباشد – چونان که در روايت عايشه بود – و شلوار، پوشانده مي شود.
در روايتي از امام علي (ع) آمده است:
«کنت قاعدا في البقيع مع رسول الله في يوم دجن و مطر اذ مرت امرأة علي حمار، فوقع يد الحمار، في وهدۀ فسقطت المرأه فاعرض النبي بوجهه فقالوا يا رسول الله انها متسروله قال اللهم اغفر للمسرولات ثلاثا، ايها الناس اتخذو السراويلات فانها من استر ثيابکم و حصنوا بها نسائکم اذا خرجن » (النوري 3/244)
«در روز ابري و باراني، با پيامبر(ص)، در بقيع نشسته بوديم که زني رد شد، در حالي که بر چهار پايي سوار بود، پاي مركب داخل چاله رفت و زن بر زمين افتاد، پس پيامبر(ص) صورتش را برگرداند تا نگاهش به اندام زن نيفتد. گفتند: اي رسول خدا، آن زن شلوار به تن دارد. پيامبر(ص) سه بار فرمود: پروردگارا زناني را که شلوار مي پوشند مغفرت نما. مردم ! شلوار را برگزينيد که در ميان لباسهاي شما بهترين پوشش است و به وسيله آن زنانتان را موقع بيرون رفتن از خانه، در حفاظ و امنيت قرار دهيد.»
و اما «جلباب»، رو پوشي است كه بالاي لباسهاي معمول و خانگي، مورد استفاده قرار مي گيرد. به ويژه زماني که براي کاري بيرون از منزل مي روند. به عبارت ديگر، زنان بر اساس علاقه اي که به آرايش و نمايش دارند، زيباترين و تنگ ترين لباس را براي پوشش بر مي گزينند. قرآن مي گويد داشتن چنين لباسي در خانه اشکال ندارد ولي وقتي بيرون مي رويد، بايد روپوشي نسبتاً بزرگي داشته باشيد که آن را بر روي لباسها، بر خود بپيچيد، تا لباس تن پوشتان دلهاي بيمار را به طمع نيندازد. اين مطلب از اظهارات بسياري از اهل لغت و تفسير قابل استفاده است که مي گويند:
«جلباب، از روسري بزرگتر و از عبا كوچك تر است.» (الزمخشري، الکشاف،5/97) « و به تعبير ديگر از ملافه کوچکتر و کوتاه تر است» (احمد مطلوب،/46 ) « و از روي مقنعه و پيراهن» (المراغي،24-22/36)، «سر، پشت، سينه زنان را مي پوشاند.» (احمد مطلوب، / 46)
ام سلمه مي گويد:
« وقتي آيه 59 احزاب نازل شد، زنان انصار [حجاب را رعايت کردند،] دراثر پوشيدن جامه هاي سياه، موقع خروج از منزل، به گونه اي مي نمودند که گويا کلاغ روي سر آنها نشسته بود.»( سيوطي، 6/ 659)
انتخاب پارچه سياه، به عنوان روپوش لباس، از سوي زنان انصار، با ديدگاهي که هم اكنون درباره رنگ سياه مطرح شده است کمال همخواني را دارد. بر اساس اين ديدگاه رنگ سياه صامت و مرده و به معناي نه (نقطه مقابل بلي) نشانگر ترک علاقه يا انصراف نهايي است و توجه بيننده را منصرف مي كند. به همين دليل استفاده از آن براي زنان در برابر جنس مخالف، سودمند تشخيص داده شده است. ( اردوبادي، آيين بهزستي اسلام، 3/ 31 )

فلسفه حريم گيري

با اين كه حيا و عفاف ريشه در سرشت آدمي دارد، اما به هر حال محدوديت آور نيز هست، اما نتايج حجاب آنقدر مهم است كه زنان با رغبت اين مقدار از محدوديت را پذيرا شوند. و البته اين رغبت زماني شكل مي گيرد كه زنان و مردان به فلسفه، آثار و اهداف حجاب توجه داشته باشند.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور/27)
«اي کساني که ايمان آورده ايد، به خانه هايي جز خانه هاي خودتان، وارد نشويد تا آنکه خبر دهيد و اجازه خواهيد و بر اهل آن سلام کنيد. اين براي شما بهتر است، باشد که به ياد آريد.»
«وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ» (نور 28)
«و اگر شما را گويند: باز گرديد، پس باز گرديد، بازگشت براي شما پاکتر است.»
« قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» (نور /30)
« مؤمنان را بگو که ديدگان خويش را فرو دارند و شرمگاههاي خود را بپوشانند، اين، براي افزايش تزکيه آنها مؤثرتر است.»
«وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ» (نور/ 60)
« [ زنان پير] اگر حجاب را رعايت کنند برايشان بهتر است.»
«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب /53)
« و هرگاه از زنان پيامبر (ص) کالايي خواستيد، از پشت پرده بخواهيد . اين ، سبب افزايش طهارت دلهاي شما و آنان مي شود.»
«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب /32)
« اي زنان پيامبر شما مانند يکي از زنان ديگر نيستيد اگر پرهيزکارباشيد، پس در گفتار نرمي ننماييد، تا طمع آن کس که در دلش بيماري است برانگيخته گردد.»
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» (احزاب /59)
«اي پيامبر، زنان و دختران خويش و زنان مؤمنان را بگو: روپوششان را بر خود نزديک کنند. اين نزديک تر است به اينکه شناخته شوند و در نتيجه آزار نبينند.»
فلسفه حريم گيري ها، در اين آيات، با عبارتهاي: « خير»، « ازکي »، « أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ »، « فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» و «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» گوش زد شده است.
اسامي تفضيل، در آيات فوق تنها در آية‌‌‌‌‌‌‍ 60 سورة نور، به معناي حقيقي خود است؛ يعني پوشيدن جلباب براي زنان سالخورده، از نپوشيدنش بهتر است و در ساير موارد نمي تواند متضمن معناي تفضيل باشد و گرنه معناي آية 28 سورة نور، اين خواهد بود که حجاب و پوشاندن شرمگاه مرد پاکتر است يعني نپوشاندن آن ناپاک نيست!
بنابراين سخن ابن عاشور را بايد تعميم داد که تفضيل را به معناي تقويت مي داند و نه برتري:
«ازکي» (نور/30) تفضيل و برتري دادن را نمي رساند؛ بلکه مقصود ازآن تقويت تزکيه است که عامل مصونيت انسان از ارتکاب گناهان بزرگ مي باشد. (ابن عاشور،19- 18/ 204)
« «اطهر» (احزاب/53) به معناي تقويت طهارت است و نه پاک تر بودن، يعني صحبت کردن از پشت پرده، طهارت قلبي شما وآنان را، قوت مي بخشد. قلب هر دو گروه به وسيله تقوا، بزرگداشت حرامهاي خدا و حرمت پيامبر(ص)، طهارت داشت ولي نه درحد عصمت، مشيت الهي بر اين قرار گرفت. که با از ميان برداشتن ناچيزترين اسباب وسوسه هاي شيطاني و فراهم آمدن مراتبي از تقواي الهي، بهرة بيشتري از عصمت را در اختيار آنان قرار دهد.» (ابن عاشور،21/ 314)

حجاب، هم دافعه، هم جاذبه

آنچه تا كنون از حجاب و حيا و عفاف گفتيم حكايت از آن داشت كه حجاب عاملي است براي دور كردن آسيب ها از ساحت زن، در حالي كه همين عامل دفع و ردّ، در جايي ديگر به نوبة خود عامل جذب و زمينه جذابيت نيز است.
تقريباً همه، بر اين نکته تأکيد دارند که حيا و عفت قدر و قيمت زن را بالا مي برد. تمام مردان اعم از خواستگار، شوهر، محارم و نامحرمان، به زن با حيا، احترام قائلند و زن بي حيا و بي آزرم را حقير مي شمارند.
وليام جيمز (روان شناس معروف آمريکايي) مي گويد:
« زنان دريافتند که دست و دلبازي مايه طعن و تحقير است و اين را به دختران خود ياد دادند.» (ويل دورانت، لذات فلسفه،/ 129)
منزلتي ناشي از حيا که نقطه مخالف بي حيايي و به قول ويل دورانت دست و دلبازي است، به گونه هاي مختلف تعبير شده و هر انديشمندي، به شکلي بازتاب آن را در زندگي زن، به توضيح نشسته است.
ويل دورانت حيا را کمين گاهي مي داند که زن با استفاده از آن مي تواند همسر مورد نظرش را برگزيند يا مطابق دلخواهش اصلاح نمايد:
« حجب و حيا براي دختران همچون وسيله دفاعي است که به او اجازه مي دهد تا از ميان خواستگاران خود، شايسته ترين آنان را برگزيند يا خواستگارش را ناچار سازد که پيش از دست يافتن بروي، به تهذيب خود بپردازد. موانعي که حجب و عفت زنان، در برابر شهوت مردان ايجاد کرده، خود عاملي است که عاطفه و عشق شاعرانه را پديد آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است» (ويل دورانت، قصة الحضاره،1/84)
خانم جينا لمبروزو (روان شناس معروف ايتاليايي)، تداوم عفت و حياي زن را مهم شناخته و دلدادگي مرد را در اين رابطه مؤثر دانسته است:
« بدون شک منشأ حجب و حياي زن را در عشق و علاقه مي توان يافت، چه اين که زن وقتي مرد را به خويش علاقمند و خود را نسبت به او متمايل ديد، منظور اصل خود نمايي و جلوه گري از بين مي رود» (جينا لمبروزو،/48)
استاد مطهري بر اين باور است که عفت و حجاب، براي زن هم وسيله تصاحب دل مرد است و هم حايل و مانع در برابر گرفتاران به جنون جنسي و انگيزه تجاوز:
« حيا و عفاف و ستر پوشش، تدبيري است که خود زن با يك نوع الهام، براي گرانبها کردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد، به کار برده است ... زن همان گونه که متوسل به زيور، خود آرايي و تجمل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد، دانست که نبايد خود را رايگان کند بلکه بايست آتش عشق وطلب اورا تيز تر کند ومقام خود را بالا ببرد ... به طور کلي رابطه اي است ميان دست نارسي و فراق از يک طرف وعشق و سوز وگرانبهايي از طرف ديگر يعني عشق در زمينه فراقها ودست نارسي ها مي شکفتند.
زن هر اندازه متين تر و با وقار تر و عفيف تر حرکت کند ... به احترامش افزوده است ... قرآن پس از آنکه توصيه مي کند زنان خود را بپوشانند مي فرمايد :« ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ » يعني اين کار براي اين که به عفاف شناخته شوند ومعلوم شود خود را در اختيار مردان قرار نمي دهند بهتر است و در نتيجه ، دور باش وحشمت آنها ، مانع مزاحمت افراد سبکسرمي گردد » (مطهري، مجموعه آثار، 19/421)
جلال الدين بلخي، اين معنا را چنين به نظم آورده است:
آب غالب شد برآتش از نهيب***زآتش او جوشد چو باشد درحجيب
چونکه ديگي حايل آمد هردو را***نيست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب از غالبي***باطنا مغلوب و زن را طالبي ( بلخي،/124)
يعني، مرد چونان آب است و زن چونان آتش، اگر اين دو بي هيچ مانعي در ارتباط با هم قرار گيرند، آن كس كه مغلوب مي شود وخاموش و سرد و بي خاصيت مي گردد، زن است.
ولي اگر ميان اين آب و آتش، ظرفي حايل شود، آتش سرد و بي خاصيت نمي شود؛ بلكه مي تواند با حرارت دائمي خود، وجود مرد را گرمايش و به غليان و شور وا دارد.
مطهري مي گويد:
«مرد درعمق وجودش از ابتذال تسليم ورايگاني زن متنفر است و عزت، استغنا وبي اعتنايي او را مي ستايد مردي وجود ندارد که آرزوي داشتن همسر عفيف و با حياء را درسر نپروراند يا از زيستن درکنار چنين زني لذت نبرد.» (مطهري، مجموعه آثار ،19/422)

چرا تأكيد بر حجاب و عفاف زن؟

زن و مرد در طبيعت، هر يك گرايشها، انگيزه ها، توانها و كاركردهاي خاص خود و آسيب ها و ضرورت هاي ويژة خود را دارند.
از اين رو در قرآن هر يك از آن دو به تكاليفي مكلّف شده اند كه با هم يكسان نيست، چرا كه اگر نقش زن در طبيعت و تدبير الهي، نقش جذب و تسخير و پذيرش قرار داده شده و لوازم اين جذابيت و انگيزه ها و محركهاي لازم به او داده شده است. پس او از همين ناحيه نيز آسيب پذير است و وحي قرآني خواسته است با برنامه ها و رهنمودهايي جلو آسيب ها را بگيرد و در عين حال اصل طبيعت زنانه زن را انكار نكند و ضد ارزش معرفي ننمايد.
اين است كه در كنار تشويق او به ايجاد جذابيت مثبت براي همسر خود، وي را از به كار گيري اين توان در زمينه هاي نادرست بر حذر داشته و از او خواسته است تا با حجاب و عفاف و حيا بر نيروي جذّابيت آفريني خويش فائق آيد و آن را مديريت كند.
برخي از روانشناسان بر اين باورند که همزمان با آغاز دوران بلوغ احساس تشخيص هويت نيز خود نمايي مي کند؛ همانگونه که پسران در اين مقطع سني به سلطه جويي مي انديشند. در دختران حالت انقياد، جذب و قدرت جلب توجه آشکار مي شود و در نتيجه علاقه پوشيدن لباسهاي زيبا، آرايش کردن، با عشوه سخن گفتن، با ناز قدم بر داشتن و بروز حالت هاي مادرانه در آنان طبيعي است ولي در مرحله تکامل بلوغ و تعيين هويت انساني زنان بايد به جاي جذب همه مردان، تنها به يک مرد توجه کرده و بقيه توانايي هاي جسمي و روحي خود را صرف سازندگي کنند .
البته اين خطر وجود دارد که رشد شخصيت توقف پيدا کند و دختران به موجودات کاملا گيرنده تبديل شده، هميشه اسير توجه ديگران باشند. امروز اين خطر به صورت جدي تر مطرح است. در بسياري از جوامع بشري اين توقف به گونه هاي مختلف مورد تشويق قرار مي گيرد. ظهور زنان بي بند و بار و عشوه گر در پرده سينماها و تلويزيون، نقش معرفي الگو را دارد. (روحاني،/25 و32 و35)
خانم لمبروزو بدون يادآوري مراحل رشد هويت، زن را تشنه دلربايي مي شناسد و براي تسخير توجه و دلهاي ديگران از ارائه اندام، تنظيم رفتار و گفتارش سود مي برد:
«يکي از تمايلات عميق و آرزوهاي اساسي زن آن است که در چشم ديگران اثر مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايي اندام، موزون بودن حرکات، خوش آهنگي صدا، طرز سخن گفتن و بالاخره شيوه راه رفتن خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آنها را تحريک نموده و روحشان را مجذوب سازد » (لمبروزو،/ 42)
وقتي دختران و زنان در کنار گرايش به لبخند زدن (هايد،/ 166) نزاکت در گويش، نمايش نرمي، ملايمت، رأفت و شفقت (اردوبادي، نگاه پاک زن و نگاه هاي آلوده به او،/ 83 ) به آرايش و نمايش مي پردازند، جاذبه دو چندان پيدا مي کند ولي عطش آنها در خود نمايي و جلب توجه ديگران نيز افزايش مي يابد (روحاني، / 112 ) و به تبعيت از آن هزينه تجمل نيز بالا مي رود.
براساس تحقيقي، زنان جهان شصت درصد در آمد سالانه شان را صرف زيبايي، خريد لوازم آرايش و بهداشت مي کنند اکثر افرادي که چنين هزينه مي کنند، زنان زير 25 سال را تشکيل مي دهند ( سايت انتخاب، 12 آبان 1386 )

نتايج انكار حجاب و نفي عفاف

اگر چه حجاب و عفاف نوعي محدوديت و زحمت را براي زنان به همراه دارد ولي امروز به آساني مي توان مشاهده كرد كه نفي حجاب و عفاف و كنار نهادن آن از سوي زنان، آثار ويرانگري را براي جوامع بشري پديد آورده است و در اين فرو ريزي ارزشها، بيشترين آوارها بر سر زنان فرود آمده و به خود آنان آسيب زده است.
ويل دورانت با توجه به مشاهدات زمان خود در مقام بررسي عفت عمومي و آشفتگي زندگي خانوادگي مي گويد:
« به زودي زماني خواهد رسيد که هيچ مردي نخواهد خواست با زني که با هم از تپه زندگي بالا رفته بودند، پايين برود و ازدواج بي طلاق چنان نادر خواهد شد که باکره در شب زفاف. » (ويل دورانت، لذات فلسفه،/ 170 )
بر اساس بازرسي که صورت گرفته است 80 % دختران دانش آموز انگليسي در كيف خود قرص ضد بار داري حمل مي کنند و 45 % دختران جوان در مدارس مختلف عفتشان را از دست مي دهند. اين نسبت در مقطع تحصيلات عالي به شدت افزايش مي يابد. (الجمري،/30 )
هايد مي گويد:
« بررسي در مورد يک دانشگاه پژوهشي معتبر نشان داد که 26% اساتيد آن تجربه روابط جنسي را با يک دانشجو پذيرفته اند. البته اين احتمال کمتر برآورد شده است زيرا ممکن است پاسخ دهندگان اين رفتار را پنهان کرده باشند يافته ها نشان مي دهد 50 % دانشجويان زن توسط اساتيد خود مورد مزاحمت قرار گرفته اند.» (هايد،/436)
موريس مترلينگ با اين که آخرين روزهاي عمرش را در سال آخر نيمه اول قرن بيستم به پايان برده وتا فجايع جنسي آخر نيمه دوم قرون بسيتم فاصله زياد داشت، در عين حال وضعيت زمان و ماجراي زندگي شخصي خود را اين گونه در معرض مطالعه قرار مي دهد :
«يکي از علل بزرگ گرفتاري و بدبختي نوع بشر عشق است و اگر در جامعه ما عشق از بين مي رفت، به طور اتوماتيک پنجاه درصد از بدبختيها و محروميتها و ناکاميها، نيز محو مي شدند ... در زمان جواني، عشق نظير تند باد شديد ما را به هر طرف مي کشاند و قواي جواني و اوقات ما صرف عشقبازي مي شود و در نتيجه از ترقّي و تعالي باز مي مانيم ... تازه وکيل عدليه شده بودم ... و بعد از يک سال دوندگي و صرف وقت، چهار هزار و پانصد فرانک به من حق الوکاله دادند ... يک نفر آدم عاقل مي توانست اين مبلغ را سرمايه کرده و بقيه عمر را ... به قناعت زندگي نمايد . يک شب در حالي که پول موصوف در جيب بغلم بود؛ وارد يکي از کاباره ها شدم، من مصمم بودم که بيش از دو فرانک از پول خود را خرج نکنم ولي مشاهده زنهايي که در آن کاباره بودند و خصوصا يکي از آنها، عنان اختيار را از دستم گرفت.
بعد در حال مستي از کاباره خارج شديم و من تا چهل و هشت ساعت به خانه خود نرفتم و روز سوم که از خواب بيدار شده و خواستم به طرف منزل خود بروم، ديدم که بيش از دو سه فرانک در جيب من باقي نيست لطمه روحي و معنوي بزرگي که اين خاطره در ذهن من باقي گذاشت، تا چند ماه محو نمي شد. (مترلينگ،/51)
علاوه بر عشق جنسي، تجاوز جنسي در غرب نيز رونق خود را از آرايش و نمايش مي گيرد و آن عبارت است از : « دخول دهاني ، مقعدي و مهبلي بدون رضايت که با زور صورت مي گيرد و يا از طريق تهديد به آسيب رساندن جسماني اعمال مي شود و يا هنگامي انجام مي گيرد که قرباني قادر به بيان موافقت خود نباشد»(هايد،/412 )
حجم تجاوز جنسي چشم گير است، زنان در بسياري از کشورهاي غربي با احساس ترس از تجاوز، زندگي مي کنند و وقتي که در معرض تجاوز قرار مي گيرند، بينندگان با بي تفاوتي رنج و درد حيثيتي آنها را ناديده مي انگارند. اين واقعيت را از طريق گزارشها و آمارهاي زير مي توان درک کرد:
«شامگاه روز پنج شنبه 22 سپتامبر 1988 در ايستگاه قطار شهري شيکاگو در حضور جمعي از مردم زني، مورد تجاوز قرار گرفت، آنهم در ساعت پر رفت و آمد، هيچ کس به استمداد آن زن پاسخ نداد. روزنامه شيکاگو تريبون نوشت: رهگذران سر در گم شده بودند زيرا تجاوزگر به قرباني خود دستور داده بود لبخند بزند و او چنين کرد.» (مايکل کوک،1/15 )
« روزي در يک متروي پاريس که به طرف حومه پاريس در حرکت بود، سه جوان فرانسوي دختري را در داخل قطار مورد تجاوز قرار دادند ... مسافران کوپه بغلي هم به سروصدا و فريادهاي ملتمسانه آن دختر اعتنايي نکردند.» (اردوبادي نگاه پاک زن و نگاه هاي آلوده به او، 1/252)
« روزي يک دختر خانم کارمند، هنگام غروب آفتاب از سر کارش به طرف منزل بر مي گشت، در راه سه مرد او را دستگير نموده و ابتدا محتويات جيبش را خالي کرده و در همان کنار خيابان به عنف به او تجاوز مي کنند، در حالي که دو نفر دستهايش را گرفته بودند و دختر از مردم هر چه استمداد مي کند، کسي به او ياري نمي رساند، تنها عکس العملشان به ... گفتن اصطلاح « دگولاس: مشمئز کننده » خلاصه مي گردد.» (همان،/253)
« براساس تحقيق، در آمريکا در سال 1992 صد و دو هزار و پانصد مورد تجاوز جنسي به ثبت رسيده است، با اين که به گزارش اف.بي.آي. تجاوز توأم با خشونت و زور از جرائمي است که کمترين ميزان گزارش دربارة آن وجود دارد.» ( هايد،/413 )
« طبق بررسي، ده درصد کارمندان زن دولت مرکزي آمريکا، مستقيما تحت فشار، براي برقراري روابط جنسي قرار گرفته بودند ... در واقع دوازده هزار زن کارمند دولت قربانيان تجاوز يا اقدام به تجاوز از طرف سرپرستان يا همکاران خود طي يک دوره دو ساله بوده اند.» (همان،/ 435 )
زناني که مورد تجاوز قرار مي گيرند، طبق مطالعاتي انجام شده، وقتي که به سرزنش خود يا بيان بايدها و نبايدهاي مؤثر در جهت تأمين امنيتشان، مي پردازند، مي گويند:
«اگر من بلوز تنگ را نپوشيده بودم، اگر دامن کوتاه را بر تن نکرده بودم، اگر آنقدر احمق نبودم که در آن خيابان تاريک قدم بزنم و اگر آنقدر کودن نبودم که به آن يارو اعتماد کنم.» (همان،/415 )
اين اظهارات، نشان دهنده اين است که زن غربي آگاهانه يا به صورت نا خود آگاه تجاوز به خود و تأمين امنيتش را بر اساس حريم گيري پوشش و انتخاب پوشيدني زنانه تحليل مي کنند.
بهر حال، زن آرايش کرده و نيمه عريان غربي، با هيولاي تجاوز جنسي رو به اوست، هر زني، 14 تا 25 درصد احتمال تجاوز به خود را مي دهد (هايد،/415 )، فمينيستها مي گويند:
«هراس از تجاوز جنسي، روي همه زنان تأثير مي گذارد و تأثير آن، بر شيوه لباس پوشيدن، برنامه ريزي ساعت روزانه و مسيرهاي آمد و شد زنان، مانع از فعاليتهاي آنان مي شود و آزادي آنان را محدود مي کند، اين وحشت به هيچ وجه بي اساس نيست، چون هيچ زني در برابر تجاوز، مصونيت ندارد» (پاملاآبوت،/ 234)
« زناني که مورد تجاوز قرار مي گيرند، تا هيجده ماه رنج مي کشند و با ترس و اضطراب رو به رو مي باشند.» (هايد،/414 )
همان گونه که در گزارش ها و اظهار نظرها آمده است، خود زنها، آگاهانه يا به صورت ناخود آگاه، نقش لباسي و پوشش را در رابطه با تأمين مصونيت خود مؤثر مي شناسند ولي پژوهشگران وضعيت ظاهري آنان را عامل اصلي نمي دانند ( هايد، /423 ) و به جاي پيشنهاد پوشش، آموزش مهارتهاي دفاعي ( همان،/416 ) و با خود داشتن بمبهاي پر شده با گاز اشک آور را ( اردوبادي نگاه پاک زن ... ،/ 254 ) به عنوان عوامل باز دارنده از تجاوز معرفي مي کنند.
بدين ترتيب در غرب که عفت گريزي به مرز عفت ستيزي رسيده است، احياي حريم گيري و حجاب در روابط بين زن و مرد، باور نکردني است، دست اندر کاران فکر و فرهنگ مي کوشند که اين وضعيت را به ساير کشورها به خصوص جهان اسلام نيز صادر کنند، همانگونه که فرانسه در الجزاير براي برداشتن حجاب و چادر به عنوان نشانه اصالت ملي و سازنده استعداد مقاومت، از تن زن الجزايري، جنگ سختي را راه اندازي کرد. (فانون،/32 و41 ) امروز نيز غرب استعمار گر جسورانه و يا به قصد دستيابي با اهداف استعماري خود ترويج بي حجابي را که مقدمه ترويج فساد مي باشد با روشهاي مختلف دنبال مي نمايد گويا قرآن با اشاره به چنين هدف گيري (مطهري، آشنايي با قرآن، 4/49) مي گويد:
« إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نور 19)
« همانا کساني که دوست مي دارند که زشتکاري در ميان آنان که ايمان آورده اند فاش و آشکار شود، آنها را در اين جهان و جهان آخرت عذابي است دردناک»

سخن پاياني

با توجه به دو كشش طبيعي ياد شده در مردان و زنان، قرآن پيشنهاد مي كند (نور /30و28 واحزاب /53) كه مردان با حريم گيري و پرهيز از چشم چراني، اجازه ندهند كه ذهن و روانشان گرفتار هيجان جنسي گردد، فكر و مغزشان در خدمت تخيلات شهواني قرارگيرد. ( مطهري،آشنايي با قرآن، 4/83)
از منظر قرآن زنان وظيفه دارند كه با فرارسيدن سن بلوغ وتكليف به حريم گيري هاي لازم تن دهند و اندام و آرايش خود را در برابر ديدگان نامحرم بپوشانند:
« وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ»(نور /31)
« و زنان مؤمن را بگو كه ديدگان خويش را فرو دارند و شرمگاه هاي خود را پوشيده دارند و آرايش و زيور خويش را آشكار نكنند مگر آنچه پيداست و مقنعه هاي شان رابر گردن ها يشان بياويزند و زيور و آرايش خود را آشكار نكنند مگر براي شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنانشان يا كنيزانشان يا مردان تابع خانواده كه به زنان رغبت و نيازي ندارند يا كودكاني كه از شرمگاه زنان آگاه نگشته اند و پاهاي خود را چنان بر زمين نزنند تا آنچه از زيور خويش، پنهان مي دارند، دانسته شود.»
« لا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلا أَبْنَائِهِنَّ وَلا إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلا نِسَائِهِنَّ وَلا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ»(احزاب/55)
« بر آنان گناهي نيست در [نداشتن حجاب] پيش پدرانشان يا پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنانشان و آنان كه در ملك آنهاست.»
تكليف پوشش در سنين آغازين جواني تمريني است كه از توقف رشد شخصيت زنان جلوگيري مي كند و به آنان مي آموزد كه غريزة نمايش محدوديت دارد وهر جلب توجهي به صلاح آنان نمي باشد. گرچه پوشاندن بدن براي دختران جوان مثل رفتن به مدرسه دريك صبح سرد زمستان با رنج وفشار همراه است ولي بايد به اين رنج، تن دهند تا از هدر رفتن غريزه جلب ديگران پيش گيري به عمل آيد و اين غريزه با پذيرش محدوديت درخدمت تحكيم پايه هاي كانون خانواده قرارگيرد. (روحاني،/49)
پوشيدگي زن، همان گونه كه براساس تجربه عملي ( اردوبادي ، آيين بهزيستي ،3/219) جلو تجاوز جنسي را مي گيرد و نگراني ناشي از اين خطر را از دل او مي زدايد؛ از نگراني ناشي از عادت به نمايش افراطي و تصور پيري، نيز پيش گيري مي كند و در عين حال به عنوان نماد عفت و حيا، به ميزان مقبوليت و محبوبيت او نيز مي افزايد.
با توجه به آنچه كه مورد مطالعه قرار گرفت، پسر و دختر جواني كه با عفت زيسته وحريم گيري ها را رعايت كرده اند، با اعتماد خوشبيني وعطش به سراغ ازدواج، مي روند و پس از ازدواج از يك نوع محدوديت سختي بيرون مي آيند.
« ازدواجي كه پايه وخاصيت رواني اش از محدوديت به آزادي آمدن است، به دنبال خود استحكام مي آورد» (مطهري، آشنايي باقرآن، 4/ 15)
در فضاي زندگي مشترك نيز حريم گيريها تداوم مي يابد و دو طرف بهره گيري ها و التذاذهاي جنسي را فقط در محيط خانوادگي جستجو مي كنند. زن با عفت و آرايش و كرشمه، به غيرت و شهوت مرد پاسخ مثبت مي دهد و مرد با دريافت چنين خوشبختي، به همسرش دل مي سپارد - كه اساسي ترين گمشدة او مي باشد - و بدين وسيله انگيزة توجه به ديگران را در درون او مي خشكاند. خانم لمبروزو گفت:
« تمايلات دروني زن به شخص واحد است هنگامي كه دراين راه توفيق يافت ديگراحتياج به آلات فريبنده و مصنوعي نخواهد داشت ... اگر زني ديده مي شود كه اين شيوه را پيشه خود قرارداده است فقط به اين جهت است كه پاسخ احساسات دروني اش را نزد همسر خود نيافته است زيرا وقتي كه زن علاقه مند گرديد، ديگر حاضر بلكه قادر به جلب توجه ديگران نخواهدبود» (لمبرزو/48،24)
تعبيرات فوق ترجمه ناقصي است از بيان بلند قرآن كه نقش متقابل عناصر اصلي خانوادة آرماني مي گويد:
« وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»(روم/21)
«و از نشانه هاي او اين است كه براي شما [انسانها] از جنس خودتان همسراني آفريد تا با قرار گرفتن كنار هم، به آرامش برسيد و ميان شما دوستي و مهرباني قرار داد.»
اين نوشتار را با سخني از علامه طباطبايي در توضيح جمله « وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » در ذيل آيه 60 سوره نور به پايان مي بريم كه گفته است:
«خدا شنوا است آنچه را كه زنان درفطرت خود درخواستش را دارند و داناست به احكامي كه به آن محتاجند» (طباطبايي، 15/ 164)
و مي افزايم كه در مورد مرد نيز خداوند براساس تقاضاي فطرت شان جعل تكليف كرده است پس هردو بايد هدايتهاي آسماني را مهم شمارند.

منابع و مآخذ

1. آكين، سوزان مولر؛ زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ترجمه ن نوري، چاپ اول، قصيده سرا، تهران، 1383ش.
2. ابن عاشور، محمد طاهر؛ تفسير التحرير و التنوير، الدارالتونيسية للنشر- الدارالجماهيرية للنشر والتوزيع و الاعلان
3. ابي داوود؛ سنن ابي داوود، چاپ اول، دار ابن حزم، بيروت، 1418هـ.
4. احمد مطلوب، معجم الملابس في لسان العرب، چاپ اول، مكتبة لبنان، بيروت، 1995م.
5. اردو بادي، احمد صبور؛ آيين بهزيستي اسلام، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367ش.
6. ------------- ؛ نگاه پاك زن و نگاه هاي آلوده به او، چاپ اول، انتشارات اميركبير، 1367ش.
7. بلخي، جلال الدين؛ كليات مثنوي معنوي، نشر طلوع تاريخ.
8. پاملاآبوت، كلروالاس؛ جامعه شناسي زنان، ترجمه منيژه نجم عراقي، چاپ اول، نشر ني، تهران، 1380ش.
9. الجمري، عبدالامير المنصور؛ المرأة في ظلّ الاسلام، چاپ اول، دار البلاغ ، بيروت 1413هـ.
10. الجوهري، اسماعيل؛ الصحاح، چاپ چهارم، دار العلم للملايين، بيروت، 1407هـ.
11. لمبروزو، جينا؛ روح زن، ترجمه پري حسام، انتشارات دانش، تهران، 1369ش.
12. حداد عادل، غلامعلي؛ فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، چاپ چهارم، سروش، تهران، 1370ش.
13. حرعاملي، محمد؛ وسائل الشيعة، چاپ پنجم، دار التراث العربي، بيروت، 1403 هـ.
14. الحويزي، عبدالعلي؛ تفسير نور الثقلين، چاپ چهارم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1415هـ.
15. رازي، ابولفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، چاپ اول، انتشارات آستان قدس، مشهد، 1369ش.
16. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن، چاپ اول، الدار الشامية، بيروت،1412هـ.
17. راسل، برتراند؛ جهاني كه من مي شناسم، ترجمه روح الله عباسي، چاپ چهارم، شركت سهامي كتابهاي جيبي، تهران، 1345ش.
18. روحاني، شهريار؛ بررسي مسأله پوشيدگي از ديدگاه روان شناسي، اشراقية، تهران، 1369ش.
19. الزمخشري، محمود؛ اساس البلاغة، دارالمعرفة، بيروت، 1399هـ.
20. سيمون دو بووار؛ جنس دوم، ترجمه حسين مهري، انتشارات طوس، تهران، 1360ش.
21. سيوطي، جلالدين؛ الدر المنثور، چاپ اول، دار الفكر، بيروت، 1403هـ.
22. صفي پور، عبدالرحيم؛ منتهي الإرب في لغة العرب، كتابخانه سنايي.
23. طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، چاپ دوم، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1392هـ.
24. طبرسي، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع، چاپ اول، دار الاضواء، بيروت، 1405هـ.
25. -------------- ؛ مجمع البيان، دار الاحياء التراث العربي، بيروت، 1405هـ.
26. فانون، فرانس؛ جامعه شناسي يك انقلاب، ترجمه نورعلي تابنده، چاپ دوم، انتشارات حقيقت، تهران، 1361ش.
27. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، چاپ سوم، دارالكتب، قم، 1367ش.
28. لاهوري، اقبال؛ كليات اشعار فارسي، چاپ چهارم، انتشارات جاويدان، 1370ش.
29. لويس، معلوف؛ المنجد في اللغة، چاپ سي و سوم، بيروت ،1992م.
30. مايكل كوك؛ امر به معروف و نهي ازمنكر در انديشه هاي اسلامي، ترجمه احمد نمايي، چاپ اول، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1384ش.
31. متقي، علي بن حسام الدين؛ كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1405هـ.
32. مراغي، احمد مصطفي؛ تفسير المراغي، الطبعة الثانية، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1985م.
33. مطهري، مرتضي؛ آشنايي با قرآن، چاپ دوم، انتشارات صدرا، تهران ،1372 ش.
34. --------- ؛ مجموعه آثار، چاپ اول، انتشارات صدرا، تهران ،1372ش.
35. منتسكيو؛ روح القوانين، ترجمه علي اكبر مهتدي، چاپ هشتم، انتشارات اميركبير، تهران، 1362ش.
36. موريس مترلينگ؛ افكار كوچك و دنياي بزرگ، ترجمه ذبيح الله منصوري، انتشارات.
37. ميرشاهي، پوران؛ ماده وجود زن، چاپ اول، 1382ش.
38. ميل، جان استوارت؛ انقياد زنان، ترجمه علاءالدين طباطبايي، چاپ اول، انتشارات هرمس، تهران، 1379 ش.
39. النوري، ميرزاحسين؛ مستدرك الوسائل، چاپ اول، مؤسسه آل البيت، قم ،1407 هـ.
40. ويل دورانت؛ قصة الحضارة، دار الجيل، بيروت، 1408هـ.
41. ------- ؛ لذت فلسفه، ترجمه عباس زرياب، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران.
42. هايد، جانت شييلي؛ روانشناسي زنان، ترجمه اكرم خمسه، چاپ اول، نشر آگاه و انتشارات ارجمند، تهران 1384 ش.

دوشنبه 10 مهر 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حجب يا حجاب

حجب يا حجاب

سيد موسي صدر

چکیده: این نوشتار در پی طرح و اثبات این مسئله است که حجب و حیا نقش اصلی در حفظ و صیانت از فضای عفت عمومی دارد و باید به موازات سرمایه گذاری در ترویج حجاب به زمینه سازی برای تقویت حیا و آزرم پرداخت.
نویسنده نخست از فطری بودن پدیده حیا یاد می کند. آنگاه از نخستین اقداماتی که باعث در خطر قرار گرفتن این پدیده می شود سخن می گوید و بر این باور است که این اقدام نخست از سوی زن صورت می گیرد و سپس توسط مردم تقویت می شود.
در ادامه به عوامل انگیزش پرداخته و در پایان راهکارهای جلوگیری از لغزشها و خنثی سازی تأثیر عوامل یاد شده سخن گفته است .


كليد واژه‏ها: حجاب، حیا، زن، مرد، خودنمایی، عشق، فطریات

زنان در بسياري از جوامع وفرهنگ ها مورد طعن و كنايه بوده اند و تعابير، ضرب المثلها و نكته هاي انتقادي مختلفي دربارة آنان گفته شده است.
اين پديده به گونه هاي مختلفي قابل تحليل است. از نگاه زنان، اين تعابير آزار دهنده، نمودي از مواضع سلطه جويانه و خود خواهانة مردان در طول تاريخ است. و از نگاه مردان، تعبيرهاي انتقادي از زنان ريشه در عملكرد خود آنان و مكرها و ترفند هايي دارد كه به كار مي گيرند تا آراء، ديدگاهها و تمايلات خود را تحقق بخشند!
اما اگر نگاه و تحليل را فراتر از نگاه هر يك از دو جنس به ديگري، قرار دهيم و در جستجوي دليلي ريشه دار تر براي رفتار طبيعي انسان ها باشيم، مي توانيم به اين واقعيت برسيم كه در لايه هاي زيرين اين انتقادها و عيب جويي ها چند نكته مهم نهفته است.
1- زن در همة جوامع و همة فرهنگ ها از توانمندي ويژه اي برخوردار بوده است كه مردان فاقد آن بوده اند.
2- مردان با همة برتري قواي جسمي و صلابت روحي در هماوردي با زنان در زمينة برتري هاي ويژة آنان، احساس ضعف و ناتواني مي كرده اند.
3- وابستگي مردان به زنان چنان جدي بوده است كه معمولاً قادر به چشم پوشي از زندگي مشترك و يا كنار نهادن زن از صحنه زندگي نبوده اند.
اگر اين سه عامل را كنار هم گذاشته و با هم ملاحظه كنيم؛ 1- نياز 2- ناگزيري 3- نابرابري سليقه ها و تمايلات و نگاه ها، متوجه مي شويم كه نياز و ناگزيري مردان از زندگي با زنان و دلبستگي به آنان از يك سو و تنوع نگاهي و سليقه ها و انتخاب هاي آنان از سوي ديگر دو حالت متضاد را در مردان شكل مي داده است، حالتي كه ميان دو قطب دلباختگي و بدبيني در نوسان بوده و هست، از يك سو شاعران همواره در لطيف ترين استعارات شعري، ابرو و گيسو و قامت و نگاه زن را ستوده اند و به عاريت گرفته اند، و از سوي ديگر در مكر وسلطه جويي و ناسازگاري و فزون خواهي او زبان به طعن و تمثيل گشوده اند. گاه او را مظهر محبت و فداكاري و شكيبايي دانسته اند و زماني وي را به بي وفايي و حسادت و خودخواهي و سبك سري متهم كرده اند.گاه او را فرشته خوانده اند و زماني وي را شيطان ناميده اند!
چنان كه گفته آمد، سرّ اين تناقض گويي و تناقض پنداري مردان دربارة زنان، اين است كه مرد از يك سو به زن نياز دارد و مجذوب و مفتون او است پس او را مي ستايد، از سوي ديگر احساس مي كند كه اين جذب شدن و شيفته شدن هزينة فراواني را بر دوش او نهاده است و در واقع آزادي او را سلب كرده و گاه تا سر حد اسارت و جنون وي را پيش برده است، اينجا است كه احساس نگراني و خطر مي كند و لب به انتقاد و عيب جويي مي گشايد.
اگر سؤال شود كه به هر حال، اين مشكل، مشكل مردان است يا زنان؟ بايد گفت، مشكل ياد شده متوجه خود مردان است، اما مردان به رغم تواناييهاي مختلفي كه دارند و به طور طبيعي بارهاي سنگين زندگي چون جنگ با دشمن، دفاع از خانواده، تأمين معاش و ... بر عهدة آنان است اما معمولاً خود قادر به حل اين مشكل نيستند بلكه كليد حل اين مشكل در دست زنان است. آنچه مسأله را پيچيده تركرده، همين است كه اسير نگاه و جمال و محبت زن، كليد زندان خويش را در اختيار ندارد و در چنين شرايطي است كه وقتي عرصه بر او تنگ مي شود، زبان به تندي و اتهام و گلايه مي گشايد، ولي آيا همين نياز و ناگزيري كه مردان به زنان دارند، به صورت متقابل وجود ندارد، آيا زنان به همان اندازه نياز به وجود و حضور مردان و همزيستي با آنان ندارند؟
از نگاه قرآن، طرح وجود زن و مرد، طرحي متقابل است و همچنان كه زنان لباس و پوشش دهندة نياز هاي روحي و جسمي مردان هستند، مردان نيز همين نقش متقابل را براي زنان ايفا مي كنند اما وجود اين طرح متقابل به معناي همساني كاركرد آن دو، در نظام طبيعت نيست بلكه بر عكس اين تفاوت جاذبه ها، روشها و كاركرد است كه به مسأله زوجيت معنا بخشيده و مكمل بودن را رقم زده است.
قرآن كه در بيان تساوي نهايي زن و مرد در طرح آفرينش مي گويد: «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/ 187)
در بيان كاركرد هر يك از آن دو و نقشي طبيعي كه ايفا مي كنند، بيان متفاوت دارد.
قرآن، نقش زنان در زندگي روزمرّه انسانها را، آرامش بخشي و فارغ شدن از فشارهاي جسمي و روحي زندگي مي داند:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» (روم/ 21)
« و از نشانه هاي الهي اين است كه براي شما همسراني قرار داد تا در كنار آنان آرامش يابيد.»
ولي وقتي مي خواهد نقش و كاركرد مرد را در زندگي براي زنان ترسيم كند مي گويد :
« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» ( نساء/ 34)
« مردان مايه قوام و پايداري – مادي و معنوي – زنانند.»
دو تعبير «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» و « قَوَّامُونَ عَلَى» كه در يكي «الي» و در ديگري «علي» به كار رفته است و همچنين دقت در متن معناي « لِتَسْكُنُوا » و « قَوَّامُونَ» مي نماياند كه در كاركرد عيني، نقش پناهگاه، آرامش، تكيه گاه بودن، قوام بخشيدن و حمايت مقتدرانه از زندگي، به مردان واگذار شده است.
زن سايبان است و مرد تكيه گاه، اگر اين سايبان به استوانه اي مستحكم و معتمد تكيه داشته باشد، آرامش، آسايش و امنيت پايدار به زندگي انسان مي بخشد ولي هريك بدون ديگري، زندگي را دشوار، غير قابل آسايش و امنيت مي كند.
جذّابيت و دلبري از لوازم كاركرد طبيعي زنان

بر اساس آنچه ياد شد، اگر زن مي بايست در صحنة زندگي، نقش سايبان بودن، آرامش بخشي و التيام دهندگي را ايفا كند، ناگزير بايد لوازم و امكانات و ابزار آن نيز مجهز باشد و خداوند اين تجهيز را در دو ساحت انجام داده است 1- در بعد فيزيكي و اندام ظاهري زن. 2- در بعد روحي، عاطفي و لطافت شخصيت او.
زن با جمال و تجمّل خويش، عنصري فعّال، تأثيرگذار، فراخواننده و قاهر است و شگفت اين كه با انعطاف و انفعال ذاتي خويش، اين تأثير گذاري را افزايش مي دهد ، پايدار مي سازد و ژرفا مي بخشد.
زن در نظام طبيعي انسان، صيّادي است كه صيد مي كند تا محبت بورزد و بپروراند و ابزار اين صيد و امكانات آن كه محبت ورزي و نوازشگري است به او داده شده است.
چنان كه مرد در نظام طبيعت، سلطاني است كه اقتدار مي ورزد تا حمايت كند و امنيت دهد و ابزار اين اقتدار جويي در دو ساحت جسمي و روحي به او داده شده است.
اما تاريخ از صيّادان و سلاطين خاطره هاي سختي را به ياد دارد صيّاداني كه براي تفريح و لذت خود صيد كرده اند و صيد زخمي را به خود وا مي نهاده يا مي كشته اند.
سلاطيني كه اقتدار خود را با جباريت و خود خواهي و بي رحمي قرين كرده اند و خود بزرگترين نا امني را براي ديگران فراهم آورده اند.
نقش «صيّادي» و «سلطنت» اگر در هم آميزد، فاجعه اي سخت رخ مي دهد. صيّادي كه صيد كند تا بر صيد خويش سلطه يابد و آن را اسير و بردة خود كند و زني كه دلبري و جلوه گري كند، با زيبايي و جمال خويش فرمانروايي كند، از ابزار خدا دادي خويش عليه اهداف هستي سود برده است.
و سلطاني كه عاشق صيد و صيّادي شود و از قدرت و امكانات خويش براي صيد ديگران بهره جويد، كشتار گاهي به بزرگي حرمسراي پادشاهان خواهد داشت! و از «مردي» حيوان نر را به نمايش خواهد گذاشت كه به چيزي جز نياز جنسي پاسخ نخواهد داد و قبل از آن و پس از آن هيچ تعهدي را نخواهد پذيرفت.

حجب، جمالِ جذّابيت

تدبيري كه خداوند به كار برده است تا زنان از جمال و جذّابيت خود در جهت ساختن و آرامش بخشي و اعتدال جامعه انساني سود ببرند و ابزار كار آمد دلبري را در جهت سلطه و فريب به كار نگيرند، قرار دادن عنصر حجب و حيا در روح زن است.
حيا و عفاف هم براي زنان لازم است و هم بر مردان تا گام از حريم اخلاق و اصول پذيرفته شدة انساني و الهي بيرون ننهند، اما به دليل توانمنديها و جاذبه هاي خاصي كه خداوند در زن قرار داده، عنصر حيا و عفاف، ضرورت بيشتري يافته است.
اگر در برخي روايات آمده است كه تمايلات طبيعي زنان افزون از مردان است، مي تواند اشاره به جنبه هاي روحي و بدني جاذبه آفرين زن باشد و نيز اگر آمده است كه حياي زنان بيش از مردان است و بايد باشد، بدان جهت است كه همپاي آن جاذبه و جلوه، اگر عفاف و حجبي هم وزن و هم سطح و نيرومند وجود نداشته باشد، از زن، عنصري فريبكار، سلطه جو، خود خواه و هوس پيشه پديد خواهد آمد، همان كه در طول تاريخ مورد انتقاد قرار گرفته است و قرآن نيز به عنوان يك نمونه منفي، از آن در سورة يوسف ياد كرده است تا يكبار و براي هميشه هشدار دهد كه اگر جمال و جلال، فارغ از حجب و عفاف باشد، نه مردان فاسد و هوس ران كه مردان نيك انديش و پاك را اسير مي كند و اگر نتواند روح آنان را بيالايد، جسمش را بي هيچ گناه زنداني مي كند.

نخستين گام، عليه فطرت

« وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (يوسف /23 )
« و آن زن كه يوسف در خانه اش بود بارها خواست از او كام بگيرد و [ روزي ] درها را محكم بست و [ در حالي كه خود را آماده كرده بود به يوسف ] گفت: بيا، بشتاب! يوسف گفت: پناه بر خدا.»
بر طبق گزارش قرآن تنها زن عزيز مصر اسير عشق يوسف نبوده است كه بگوييم شايد استثنا است بلكه تمام زنان مرفه كه يوسف را ديده بودند و معمولاً از نظر فرهنگ زندگي و معيارهاي اخلاق و ميزان عفاف اجتماعي شبيه هم بودند، همين حالت را داشتند از اين رو قرآن تعبير « جمع » به كار مي برد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (يوسف/34)
«‌يوسف گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينان مرا به آن دعوت مي كنند و اگر نيرنگ شان را از من نگرداني به آنان ميل پيدا ميكنم و از جاهلان مي گردم»
« قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ» (يوسف/51)
« فرمانروا گفت: داستان شما بانوان آنگاه كه براي كام گرفتن از يوسف با او مراوده كرديد چيست؟ گفتند: حاشا كه ما هيچ گونه بدي در او سراغ نداريم»
از اين بخش آيه استفاده مي شود زن كه داراي جاذبه ها و انعطاف طبيعي است اگر به دليل رفاهمندي فراوان يا شرايط خاص زندگي و روابط اجتماعي از نظر روحي گرفتار كمبود عفاف شود، تعادل زندگي و امنيت فردي و اجتماعي را بر هم مي زند و تبديل به عنصري بد خواه مي شود اما اين به معناي بد ذاتي و بد سرشتي او نيست، چرا كه همو آنگاه كه به نوعي تعادل روحي باز گردد، به حقيقت پاكي اقرار مي كند هر چند بر ضرر او باشد.
اگر در قرآن از عشق و شيفتگي مرد به زن – به رغم جاذبه زيبايي زن براي مرد – به صورت مشخص كه او را وادار به اقداماتي كند سخن نگفته است به آن خاطر است كه در مسأله عشق جذابيت زن پيش زمينه، مجذوب شدن مرد است و از اين جهت زن پيشگام تر از مرد است گر چه در ادامه اين مرد است كه تداوم بخش و تقويت كننده به شمار مي آيد.
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران/ 14)
« دوست داشتن خواستني ها از قبيل: زنان، پسران( فرزندان پسر)، كيسه هاي پر از طلا و نقره، اسب هاي نشان دار، دامها و كشتزارها براي مردم زينت داده شده است. اين ها متاع زندگي دنياست و خداست كه نيك فرجامي فقط نزد اوست.»
بر اساس اين آيه مردان نسبت به زنان محبت و علاقه دارند اما اين محبت و علاقه در چارچوب محبت به جاذبه هاي دنيا است و نه عشق جنسي ابتدايي و بنيادين، از اين رو در رديف علاقه به فرزند و مال و سرمايه قرار گرفته است.
به تعبير ديگر، محبت مرد به زن، در آغاز يك نياز و گرايش طبيعي و آرام و رام است، آنچه آتش اين محبت را مي گدازد، نيرويي است كه در اختيار زن است. گرايش زن به مرد هم در آغاز يك گرايش طبيعي و معتدل است و آنچه اين گرايش را تند و بي كنترل مي كند، تضعيف نيروي حجب و حجاب خود زن است و گرنه تمنا و نياز مرد به تنهايي، شعله عشق را در وجود زن مشتعل نمي سازد. بلكه در نهايت به تقويت تكبّر يا ترّحم زن مي انجامد.
بنابراين از مجموعه داستان مي توان نتيجه گرفت كه جاذبه ها زن را بيشتر از مرد گرفتار آشوب و هيجان روحي مي كند و به رفتارهاي مخاطره آميز وا مي دارد.

حجاب زنان، طرحي براي پايداري عفاف آنان

چنان كه گفته آمد، نيروي حيا و حجب كه عنصري دروني و روحي است، تدبيري از سوي خداوند براي كنترل آنان بر استفاده درست از جمال و جذابيّت خود در عرصه زندگي و جامعه است.
علاوه بر اين خداوند تدبيري ديگر نيز به كار گرفته است تا زنان در تحكيم عفاف و حياي دروني خود موفق تر باشند و رعايت عفاف، آسانتر صورت گيرد و آن عبارت است از طرح «حجاب». از اين رو خداوند احكام مربوط حجاب را چنين ياد كرده است: «وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا... وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ... وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ» (نور/31)
« و زينت هاي شان را – جز آنچه كه خود نمايان است – آشكار نكنند و بايد روسري خود را بر گريبان خويش فرو افكنند و زينت خود را ... آشكار نكنند و پاهاي خود را به گونه اي بر زمين نكوبند كه زينت هاي مخفي آنان معلوم شود »
« وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِي لا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (نور/60)
«و بر زنان وا نشسته اي كه اميد ازدواجي ندارند گناهي نيست كه لباس هاي خود را كنار بگذارند بي آنكه زينتي را آشكار سازند»
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرً» (احزاب/33)
«و در خانه هاي تان قرار گيريد و جلوه گري جاهليت پيشين را در پيش مگيرد »
« يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«اي زنان پيامبر اگر شما تقوا پيشه كنيد مانند هيچ يك از زنان ديگر نيستند پس در سخن گفتن نرمي نكنيد تا آن كسي كه در دل مرضي دارد طمع كند و سخني پسنديده بگوييد»
اين نهي و باز داشتن بدون ترديد از آن جهت صورت گرفته است كه تمايل به جلوه نمايي به صورت طبيعي در زنان وجود دارد و اگر مديريت و كنترل نشود منجر به لغزشهاي جدّي مي شود اما در مورد مردان نسبت به زنان چنين خطابها و نواهي وجود ندارد اين نشان مي دهد كه از نظر قرآن در مردان اين زمينه و مقوله هاي مشابه به صورت طبيعي و بنيادي وجود ندارد كه آنان را به آرايش و جلوه گيري اندامي وا دارد و به جلب توجه زنان بكشاند، هر چند پديده خود آرايي در حد ضعيف تر و عارضي تري در مردان نيز مشهود مي باشد، اما گويي خود آرايي مرد، در ميدان روابط آنان با زنان، حرف اول را نمي زند و اهرمي بنيادي به حساب نمي آيد. از جمله آياتي كه نشان مي دهد، سهم زنان در پاكي جامعه بيشتر و مهمتر است و اگر خطا و ناپاكي مشتركي صورت گيرد، اين زن است كه بگونه اي از توانمندي جنسي خود پاس نداشته و از عنصر حيا چشم پوشيده و درب حريم بر روي بيگانه گشوده است! اين آيه مي باشد كه در خطاي واحد، نام زن بدكار را بر مرد بدكار مقدم آورده است:
« الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا»
«زن زنا كار و مرد زنا كار را هر كدام صد ضربه شلاق بزنيد»
اين در حالي است كه وقتي به خطاي سرقت و مجازات آن مي پردازد از آنجا كه ارتكاب اين خطا در مردان رواج بيشتري دارد و يا به صورت كلان تري از سوي مردان صورت مي گيرد نام «سارق» بر «سارقه» مقدّم آمده است.
« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (مائده/38)
«و مرد و زن دزد را به كيفر آنچه مرتكب شده اند دست شان را به عنوان عقوبتي از جانب خدا قطع كنيد و خدا عزتمند و حكيم است»
با توجه به حكيمانه بودن گزينش و به كار گيري واژه ها در قرآن اين تفاوت تعبير در دو آيه با اين كه هر دو بيانگر كيفر هستند و هر دو از كيفر مرد و زن سخن مي گويند، نشان از وجود خصوصيت و ويژگي روحي و باطني دو جنس دارد كه سبب تفاوت تعبير شده است اين ويژگي را مفسران به نقش آفريني ويژه زنان در رابطة جنسي مربوط دانسته اند، طبرسي مي گويد:
«قيل انّما قدّم ذكر الزانيه علي الزاني لأن الزني منهن اشنع واعير و هو لاجل الحبل اضرّ لان الشهوه فيهنّ اكثر و عليهن اغلب» (طبرسي، 7-8/197)
«گفته شده است كه نام زن زنا كار بر مرد زنا كار مقدم بيان شده است چون بي عفتي زنان زشت تر و باعث عار و ننگ بيشتر و براي بارداري نيز زيان بار تر است و نيز براي اين كه شهوت در زنان بيشتر و بر آنان مسلط تر مي باشد»
علامه طباطبايي نيز همين نظريه را به عنوان «قيل» - مطلبي كه گفته شده است- ياد كرده است (طباطبايي، 15/79)- تعبير «قيل» نشان مي دهد كه تحليل ياد شده از نظر علامه قطعي نبوده است.
بيضاوي نيز گفته است:
« و انما قدّم الزانيه لأنّ الزنا في الاغلب يكون بتعرّضها للرجل و عرض نفسها عليه و لانّ مفسدته تتحقق بالاضافه اليها» (البيضاوي، 3/184)
« زن زنا كار بر مرد زنا كار مقدم شده است چون غالباً زنا با عرضه كردن زن خودش را بر مرد تحقق مي يابد و همچنين مفاسد و پيامدهاي بد زنا براي زن بيشتر است.»
طبرسي در مورد آيه حد السرقه مي گويد:
«و بدأ بالسارق هنا لانّ الغالب وجود السرقه في الرجال و بدأ في آيه الزنا بالنساء فقال «الزانيه و الزاني» لأنّ الغالب وجود ذلك في النساء» (طبرسي، 3-4/296)
«در اين آيه سخن با مرد سارق شروع شده است چون سرقت از سوي مردان بيشتر است و در آيه زنا سخن با زنان شروع شده است و فرموده است: « الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي» چون زنا در زنان بيشتر است»
يكي ديگر از آياتي كه در اين زمينه شايان توجه مي باشد اين است كه در مورد زنان مشركي كه متمايل به ايمان شده و مي خواهند اظهار ايمان كنند و بيعت نمايند، از شرايطي كه قرآن مي آورد ترك زنا است:
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (ممتحنه/12)
«اي پيامبر هر گاه زنان مؤمن – متمايل به ايمان و مصمم براي پذيرش آن – نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند بر اين اساس كه به هيچ وجه به خدا شرك نورزند و دزدي نكنند و مرتكب زنا نشوند و فرزندان خود را نكشند و بهتاني را كه ميان دست و پاي خود ساخته باشند به ميان نياورند ( فرزندي را كه از شوهرشان نيست به او نسبت ندهند) و در هيچ كار پسنديده اي مخالفت تو نكنند با آنان بيعت كن و از خدا براي آنان آمرزش بخواه قطعاً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است»
اما مشابه اين شرط در مورد مردان مطرح نشده است با اينكه زنا يك عمل دو نفره است و از نظر حرمت و كيفر براي هر دو يكسان است ولي در مرحلة ياد آوري و تذكر و هشدار و پيشگيري، زنان بيشتر مورد هشدار قرار گرفته اند، زيرا بخش زيادي از مديريت و كنترل عفاف يا بي عفتي تحت ارادة آنان است.
در برخي روايات تمايل و نيز قدرت جذب كنندگي و فريبندگي زن نسبت به مرد مطرح شده است:
«النساء همهن الرجال» (كليني، 5/337)
«زنان توجه و اهتمام شان به مردان است»
«قال رسول الله (ص): ما رأيت من ضعيفات الدين و ناقصات العقول اسلب لذي لب منكنّ»(كليني، 5/322)
« هرگز نديدم يك عنصري سست ايمان و كم خرد بتواند يك انسان با شعور را بفريبد آن گونه كه برخي از زنان سست ايمان و كم خرد آنان را تحت تأثير قرار داده و به رفتاري بي خردانه وا مي دارند.»
از اين روايت استفاده مي شود كه اگر نيروي ايمان و انديشه در زنان ضعيف باشد، مي توانند نقشي منفي بزرگي در جامعه ايفا كنند، نه تنها مرداني شبيه خود را جذب كنند، بلكه مرداني كه به صورت معمول و به طور طبيعي گام از حريم ارزشها و اخلاق بيرون نمي نهند گرفتار وسوسه شوند و تصميم را از دست بدهند! اين كه يوسف صديق در مناجات خود با خدا از كيد زنان مرفه درباري به خدا پناه برده و از او استمداد كرده و مي گويد اگر مرا ياري نكني و نجات نبخشي، نگران آن هستم كه من نيز به زنان تمايل پيدا كنم و خواستة وارادة آنان در من تأثير گذار شود با اين كه مي دانم درخواست و روش آنان جاهلانه است (اصب اليهن و اكن، من الجاهلين) اشاره به همين معنا دارد .

آفات حجب و عفاف، در زنان

الف- مراودات و رفت و آمدهاي نا صحيح:«امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا » (يوسف/30)
«زن عزيز با رفت و آمدهاي پيوسته خود، تلاش مي كند تا خدمتكارش را به خود فرا خواند، محبت او لبريز شده و وجودش را پر كرده است. » (مصطفوي، 4/271)
از اين آيه استفاده مي شود كه رفت و آمد هاي نادرست از يك محبت و علقه طبيعي مي تواند يك انحراف و بيماري بيافريند.
ب- به نمايش گذاشتن زينتها، آرايه ها و زيبايي هاي طبيعي : «وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ » (نور/31)
«و زينت هاي شان را آشكار نكنند»
«غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ» (نور/60)
«بي آنكه زينتي را آشكار سازند»
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى» (احزاب/33)
«و در خانه هايتان قرار گيريد و جلوه گري جاهليت پيشين را در پيش مگيريد.»
ج- نرمش در سخن گفتن: « فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا » (احزاب/32)
«پس در سخن گفتن نرمي نكنيد تا آن كسي كه در دل مرضي دارد طمع كند و سخني پسنديده بگوييد.»
د- انتخاب دوست از جنس مردان: « وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ »
«و نه آنكه محرمانه دوست بگيريد»
ه- خلوت با مرد بيگانه در محيط بسته : « وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ » (يوسف/23)
«درها را محكم بست و [در حالي كه خود را آماده كرده بود به يوسف] گفت، بيا، بشتاب»
و- ارتباط با محافل و جمع هاي ناسالم « قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ » (يوسف/32)
«بانو گفت: اين است آن كسي كه مرا در عشق او سرزنش كرديد آري من از او كام خواستم ولي او خويشتن داري كرد و اگر آنچه را به وي فرمان مي دهم انجام ندهد قطعاً زنداني خواهد شد و خوار و بي مقدار خواهد گشت»

زمينة اتهام زنان به شيطنت و فريبكاري

زن در نگاه نخست، عنصري فرشته خو و فرشته گون شناخته شده است و از اين رو همواره در تخيل هنرمندان و تنديس آفرينان و نقاشان، فرشتگان، در هيبت و شكل و قامت زنان تجلي يافته اند.
انسانها با اولين زني كه در زندگي خود مواجه مي شوند، فرشته اي است كه، مادر نام دارد، مظهر فداكاري و صميميت.
شاعران و عارفان هرگاه خواسته اند ذهن خود و مخاطبش را به فضايي فراتر از عالم مادي ببرند و در ترسيم حقايق و ظرايف مبالغه كنند از خال و لب و ابروي زنان وام گرفته اند.
با اين همه چه شده است كه زن در بسياري از فرهنگهاي اجتماعي با تعابير تندي مورد انتقاد و نكوهش قرار گرفته و به شيطنت و مكاري متهم شده است.
قرآن به اين پرسش پاسخ داده است و مي گويد، زن زماني كه از توانمندي ها و امكانات ارزشمند خود، بهره صحيح نگيرد و زيبايي و جمال و ظرافت و لطافت طبع و اندام را با پوشش حجب و عفاف نيارايد چونان ميوة با طراوتي است كه چون پوسته آن جدا شود، به سرعت مي پوسد و گنديده مي شود.
آن گونه كه زن عزيز مصر با همه شكوه و بي نيازي و رفاهمندي و برخورداري وقتي پردة عفاف را كنار نهاد، از يك سو خود به زانو در آمد و در برابر جواني خدمتكار به تمنا نشست، از سوي ديگر براي رسيدن به هوس خويش، معشوق خود را متهم و زنداني مي كند و در نهايت، مهر فريبكاري را بر پيشاني خود و ديگر زنان مي زند.
« فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ » (يوسف/28)
«پس آنگاه كه عزيز مصر، مشاهده كرد پيراهن يوسف از پشت سر او پاره شده است- و فهميد كه يوسف در حال گريز از دام گناه بوده و اين زليخا است كه او را از پشت سر تعقيب كرده و پيراهن او را كشيده است – گفت: اين رخداد از نيرنگ شما زنان است، چه اين كه حيله و نيرنگ شما بس بزرگ مي باشد. »
تعبير « إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ » سخن خدا نيست، بلكه سخن عزيز مصر است كه فارغ از يك فرهنگ ديني است ولي به طور طبيعي متوجه مي شود كه آنچه رخداده است نتيجه يك توطئه زنانه مي باشد.
عزيز مصر، توطئه زنان دربار را به حساب همه زنان تاريخ مي آورد و چنين مي نمايد كه اساساً جنس زن با كيد و حيله همراه است.
خداوند بي آن كه كلام او را با اطلاق و شمولش تأييد كرده باشد، آن را صرفاً نقل كرده است تا نشان دهد كه چه زمينه ها و كاركردهايي در تاريخ، زمينه هاي طعنه ها و بدگوييها را عليه زنان فراهم آورده است.
البته در آيات بعد، قرآن نيز بر اين گونه رفتار عنوان حيله و نيرنگ و بر زناني كه چونان زنان مرفه درباري، قيد عفاف دريده و گام از پردة روابط سالم بدرون نهاده اند، عنوان حيله گر داده است.
«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ (٣٣)فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (يوسف 33-34)
« يوسف گفت: « پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود! پروردگارش دعاي او را اجابت كرد؛ و مكر آنان را از او بگردانيد؛ چرا كه او شنوا و داناست!»
قرآن با بيان سرگذشت يوسف نمي خواهد بگويد كه تودة زنان مانند زليخا هستند و تودة مردان مانند يوسف، بلكه به عكس مي خواهد، زشت ترين نماد سوء استفاده يك زن را از امكانات و تمايلات خود به نقد كشد تا زنان به هوش باشند و متاع ارزشمند و موهبت هاي الهي خويش را با مقدماتي نادرست در بازار رسوايي و محروميت به حراج ننهند.
و از سوي ديگر به مردان كه معمولاً مقاومت كمي در برابر وسوسه هاي جنسي دارند و معمولاً جذب جاذبه ها و زيباييها ظاهري و رفتاري زنان مي شوند، يوسف را به عنوان برترين و شكوهمند ترين نماد مقاومت و پاكي و صداقت و نيك انديشي معرفي كند و اين سرگذشت عيني را عبرتي و الگويي براي زنان و مردان قرار دهد و در لابه لاي آن، دهها و صدها نكته معرفتي و اخلاقي را مطرح سازد.

منابع ومآخذ

1. البيضاوي، عمربن محمد ؛ تفسير البيضاوي، موسسة الاعلمي للمطبوعات ، بيروت.
2. الطباطبائي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن ، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
3. الطبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن؛ مجمع البيان ، انتشارات ناصر خسرو، تهران.
4. كليني ، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ التحقيق علي اكبرغفاري،الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية ،1367ش..
5. مصطفوي، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن ، الطبعه الاولي ، جمهوريه ايران الاسلاميه وزاره الثقافه والارشاد الاسلامي ، 1368 هـ

دوشنبه 10 مهر 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

رابطه حجاب و عفاف

رابطه حجاب و عفاف

سيد حسين هاشمي

چکیده: اهمیت و کارکردهای مثبت و منفی غریزه جنسی آن را به عنوان یکی از کانونی ترین مباحث در دانش های مختلف در آورده است. یکی از مسائلی که در این زمینه به صورت مستقل واکاوی نشده رابطه و عرصه های پیوست حجاب و عفاف است که این نوشتار بدان پرداخته است. تبیین مفاهیم و تعاریف حجاب و عفاف، بررسی دیدگاه ها و نگره های افراطی تفریطی و اعتدالی اسلامی درباره غریزه جنسی بحث ها و مطالب درآمدی این نوشتار را صورت می دهد.
بررسی و رهیافت به گونه های رفتاری، گفتاری و پوششی حجاب، پیوست های مفهومی بیرونی و‌ آثار و کارکردهای مشترک عفاف و حجاب همچون کارکرد اقتصادی روانی، اجتماعی روانی، خانوادگی روانی و نیز راه های احیا و دست یابی به حجاب و عفاف، ارزش و جایگاه دینی حجاب و عفاف، گسست ها و تفاوت های حجاب و عفاف در ساحت مفهوم، مصادیق بیرونی و راه کارهای اجرایی دست یازیدن فرد و جامعه به عفاف و حجاب از محورهای اصلی و محوری این پژوهش به شمار می روند.


كليد واژه‏ها: عفاف، غریزه جنسی، اعتدال جنسی، افراط جنسی، تفریط جنسی، حجاب پژوششی، حجاب گفتاری، کارکردهای حجاب، کارکردهای عفاف، ارزش حجاب، ارزش عفاف، امنیت اجتماعی، امنیت خانوادگی، امنیت اقتصادی، امنیت فردی.

ميل و غريزة جنسي، سرمنشأ بسياري از رخدادهاي تاريخي بوده است. تا جايي که برخي آن را به عنوان فرمانرواي گمنام همة ملت ها وجوامع دانسته اند.بر پاي بست همين اهميت وکارکردهاي ويرانگر و نيز سازندة غريزة جنسي است که اخلاق جنسي، يکي از مهم ترين مباحث اخلاقي در طول روزگاران گذشته بوده است و کنون نيز از مهم ترين مباحث اخلاقي به شمار مي آيد و در دانش هاي مختلفي چون روا ن شناسي، جامعه شناسي، فقه، حقوق، عرفان، تصوف وحتي علم کلام از منظر هاي مختلف به موضوع کشش جنسي آدميان نگريسته شده است. در تقسيمات جديد علوم، شاخه اي مستقل با نام و عنوان «اخلاق جنسي» پديد آمده است.
مسائلي چون فلسفة وجودي غريزة جنسي در انسان، کنترل و قانونمند ساختن و يا آزاد گذاردن غريزة جنسي، خوبي و بدي حياي زن، غيرت مرد، وفاداري همسران، پوشش، حجاب، عفت زنان و مردان، زنا، ازدواج، همجنس بازي (= لواط و سحق) از مهم ترين مسائل اخلاق جنسي به حساب مي آيند.
ارتباط ميان حجاب وعفاف، ازجمله محورهايي است که هرچند در ميان مباحث اخلاق جنسي و به گونه اي گذرا مطرح شده، اما تصور بر آن است، که ظرفيت واکاوي و پژوهش مستقل را دارد، چه رهيافت، به زواياي مختلف و ناپيداي ارتباط اين دو موضوع، گسست ها و پيوست ها، جايگاه، اصالت و فرعي بودن و نقش بنيادين و رويين هر يک - که گمان مي رود در عرف جوامع بشري واسلامي، دچار نوعي تغيير و جا به جايي شده باشد- از جمله مي تواند در راهبرد هاي فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي براي سالم سازي و پاکدامني جامعه و نيز داوري ها و ارزش يابي هايي که دربارة ميزان پاي بندي جوامع و افراد، نسبت به مسايل و ارزش هاي اخلاقي و عرف جامعة اسلامي انجام مي شود اثر گذار باشد.

مفهوم حجاب

«حجاب» واژة عربي است و زبان شناسان عرب، براي آن، دو معناي اصلي بر شمرده اند:
1- حجاب، به مفهوم مانع وحايل ميان دو چيز است، خواه آن دو چيز از امور مادي واشياي محسوس باشد ويا از امور معنوي و غير محسوس.
راغب چنين مي گويد:
«الحجب والحجاب المنع من الوصول»(راغب اصفهاني،/219)
«حجب و حجاب به معناي منع از وصول و رسيدن دو چيز به همديگر است.»
صاحب مقاييس اللغه نيز مي آورد:
«حجب اصل واحد وهو المنع،يقال حجبته عن کذا اي منعته»(ابن فارس، 2/143)
«حجب داراي يک معناي اصلي است وآن منع است. گفته مي شود: حجبته ،يعني؛ منع کردم اورا.»
همچنين در «مصباح» آمده است:
«حجبة حجبا من باب قتل: منعه ومنه قيل للستر حجاب لانه يمنع المشاهده وقيل للبواب حاجب لانه يمنع من الدخول و الاصل في الحجاب، جسم حائل بين جسدين وقد استعمل في المعاني فقيل:« العجزحجاب بين الانسان و مراده» و«المعصية حجاب بين العبد و ربّه.»( فيّومي،/ 47)
«حَجَبَ به معناي منع است و از همين رو به پوشش حجاب گفته مي شود زيرا پوشش مانع از مشاهده مي شود و به دربان حاجب گفته مي شود چون مانع و بازدارندة از ورود ديگران است. اصل معناي حجاب، جسمي است که بين دوجسد حائل مي شود و گاه بر امور معنوي نيز به کار مي رود؛ از اين رو گفته شده است: «عجز» حجاب ميان انسان و مراد اوست و «معصيت» حجاب بين بنده و پرورد گار اوست.»
2- حجاب به معناي ستر وپوشش
صحاح اللغه معناي پوشش را براي حجاب ياد آور شده وگفته است:
«الحجاب الستر وحجاب الجوف ما يحجب بين الفوأد و سايره»(جوهري،1/107)
«حجاب يعني پوشش وحجاب درون انسان، يعني آن چه که بين قلب وسايرآن حائل مي شود.»
چنان که ابن منظور نيز در لسان العرب، حجاب را به معناي ستر دانسته وگفته است:
«الحجاب الستر ...حجبه: ستره وامرأه محجوبه قد سترت بستر»(ابن منظور،1/298)
«حجاب به معناي ستر و پوشش است؛ «حجبه» يعني آن را پوشانيد، زن محجوب، زني است که پوشيده باشد.»
درتعيين اين که از ميان اين دو معنا کدام يک اصلي ويا هر دو معنا در عرض يکديگر معاني اصلي به شمار مي آيد، نظرمؤلف «التحقيق في کلمات القرآن» نزديکتر به صواب و نيز جامع ترين ديدگاه ها در بيان ساير خصوصيات معناي حجاب مي باشد:
«ان الحجاب هوالحائل الحاجز المانع عن تلاقي شيئين او أثرهما سواء کانا ماديين او معنويين او مختلفين و سواء کان الحاجب ماديا او معنويا» (مصطفوي، 2/177)
«حجاب در اصل به معناي مانع از تلاقي دو چيز يا اثرآن دو است؛ چه هر دو چيز مادي باشند يا معنوي، يا يکي مادي و ديگري معنوي و نيز بدون تفاوت از اين ناحيه که آن مانع وحجاب، شيء مادي باشد يا امر معنوي»
کاربرد قرآني حجاب نيز دلالت بر آن دارد که اصل معناي حجاب منع است و اگر به پوشش و ساتر، حجاب گفته مي شود، از آن رو است که پوشش، مانع از ديدن و از مصداق هاي حجاب است. چنان که خصوصيات پيش گفته معنايي دربارة حجاب را نيز مي توان در کاربردهاي قرآني سراغ گرفت مانند:
1- « وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ...»(احزاب/53)
«و هنگامي که چيزي از وسايل زندگي را(به عنوان عاريت) از آنان [=همسران پيامبر] مي خواهيد از پشت پرده بخواهيد.»
دراين آية شريفه، حجاب به معناي مانع(مانع ديدن) است وحجاب خود و هر دو طرف آن جملگي امور مادي و محسوس اند.
2- « وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ...»(اعراف/46)
«و در ميان آن دو[= بهشتيان و دوزخيان]حجابي است.»
حجاب در اين آية نيز به معناي مانع رسيدن دو گروه به يکديگر است و همچنين نوع حجاب ميان بهشتيان و دوزخيان و دو طرف آن، هر دو گونه مادي و معنوي را(براساس معاد جسماني و يا روحاني) بر مي تابد.
3- «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ...»(شوري/51)
«وچنين نبوده است که خدا با انساني سخن بگويد، مگر از راه وحي يا از پشت حجاب.»
حجاب ميان انسان و خداوند به مفهوم وجود مانع ديدن خداوند از سوي انسان و بي ترديد، امر معنوي است چنان که دو طرف حجاب- خدا وانسان- يکي مادي و ديگري معنوي است.
بدين سان مي توان نتيجه گرفت که اصل معناي حجاب، منع است و پسوند و خصوصيت مادي و يا معنوي بودن حجاب و يا اطراف آن، در مفهوم اين واژه نهفته نيست بلكه متناسب با مقام و قرائن بيروني مي توان به مادي و يا معنوي بودن حجاب و اطراف آن راه يافت.

مفهوم اصطلاحي حجاب

حجاب درکاربرد فقهي و اصطلاح فقيهان، قلمرو کوچکتر و معناي محدودتري دارد و مقصود از آن پوشش ويژه اي براي زنان است که مانع و بازدارندة نگاه نامحرمان به او و يا مانع انگيزش تمايل جنسي مردان باشد. پيدايش و کاربرد اين اصطلاح به جاي ستر که در گذشته، ميان فقيهان رايج و معمول بوده است، به باور برخي از محققان چون شهيد مطهري، پيشينة چنداني ندارد و«يک اصطلاح نسبتاً جديد است».(مطهري، مجموعه آثار، 19/430 )
منشأ پيدايش و خاستگاه اين اصطلاح و معنا، (چنان که پيشتر اشاره شد)شماري از نصوص روايي و آيات قرآني است که دربرخي از آن نصوص، واژة حجاب در معناي پرده و چيزي که مانع ازديده شدن مي شود به کار رفته است و در برخي نيز هرچند واژة حجاب به کار نرفته است. اما مضمون و محتواي آن، حجاب به معناي پيش گفته را مي رساند.

گونه هاي حجاب

خداوند در سوره مبارکة احزاب- که بر اساس نظر برخي از قرآن پژوهان و تاريخ نگاران مسلمان چهارمين يا پنجمين سورة مدني و نخستين سوره اي است که از موضوع حجاب سخن گفته است. (سيوطي، 1/41و43)- سه فرمان دربارة حجاب داده است که گونه هاي مختلف حجاب را بيان مي کند و دو فرمان آن پيش از همه متوجه شخص پيامبر(ص) و خانوادة آن حضرت و درگام بعدي، متوجة مؤمنان و جامعة اسلامي است.

يک.حجاب پوششي

در يک فرمان از اين دستورهاي سه گانه، خدا ازپيامبر(ص) خواسته است تا همسران و دختران خود و نيز همسران اهل ايمان را، به رعايت وحفظ نوعي از پوشش دعوت كند تا از اين رهگذر مورد اذيّت قرار نگيرند:
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ...»(احزاب/59)
«اي پيامبر به همسر و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب ها[=روسري هاي بلند]خود را بر خويش فرو افکنند، اين کار براي آن که شناخته شوند و مورد اذيت وآزار قرار نگيرند مناسب تراست.»
در اين آية شريفه- بي آن که خداوند، حد و اندازه و ريز مسايل حجاب و پوشش را بيان کند- دستور مي دهد که پوشش و فرو انداختن چادر و يا روسري هاي خانوادة پيامبر(ص) و ساير بانوان مؤمنين به گونه اي باشد که مانع جلب نگاه ها و آزارها شود.
گرچه شماري از فقيهان و مفسران در تبيين شيوه پوشيدن جلباب گفته اند به گونه اي باشد که زير گلو، روي سينه و بنا گوش آنان را که - درعرف زنان عرب آن روزگار برهنه بود- بپوشاند. تا ناپاکان بيماردل با ديدن اين شيوه از پوشش وحجاب، حيا و پاکدامني آنان را دريابند و در پي آزار و اذيت و تعقيب آنان برنيايند. و لکن شايد بتوان گفت، ازياد کرد علت حجاب پوششي، در آخرين فراز آية مبارکة مي توان چنين دريافت که نوع حجاب، به تناسب عرف جوامع متفاوت خواهد بود، چه در برخي از جوامع يک نوع پوشش و در جامعه ديگري پوشش با اسلوب و سبک ديگر به امنيت و باز دارندگي از آزار و اذيت مي انجامد و حجاب شرعي در هر مورد، همان است که اين کارکرد را داشته باشد. به هر روي، موضوع آية مبارکة حجاب به مفهوم پوششي است که کارکرد مصونيت بخشي و بازدارندگي از آلايش ها و مزاحمت ها را دارد.
درسورة مبارکة نور، بخش ديگري از پوشش و حجاب را براي بانوان مسلمان ياد آور شده است:
«وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ »(نور/31)
«و زينت خود را – جز آن مقدار که نمايان است- آشکار ننمايند و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه آن ها پوشانده شود).»
در معنا و مراد «زينت» در آية شريفه، مفسران و فقيهان، ديدگاه ها و آراي مختلف ارائه داشته اند؛ برخي آن را به معناي موضع زينت، پاره اي نيز به معناي زيورهاي مي دانند که زنان برخود مي بندند و گروهي نيز اين هر دو را، در حوزة معناي زينت و مقصود شارع جاي مي دهند، آثار اين تفاوت نظر و ديدگاه ها، گو اين که در شيوه و مقدار پوشش و نيز در اين ساحت پديدار مي شود که بر اساس يک معنا، تمامي جسم و تن زنان، زينت و داراي ويژگي أثر گذاري و جلب توجه و نگاه ديگران شناخته مي شود- که خود، بر آيندهاي افزون رواني، اجتماعي، فقهي و... در پي خواهد داشت- اما به هر روي، زينت، چه به معناي مواضع زينت و جسم و تن باشد و يا زيورهاي که زنان استفاده مي کنند و يا هر دوي آنان، در اين نتيجه تفاوت ندارد که بايد بخش هايي از بدن زنان که موضع زينت و زيور است از ديد و منظر نامحرمان، پوشيده باشد. چه حتي اگر مراد از زينت زيورهاي زنان باشد، پوشيده داشتن زيورها، بدون پوشاندن مواضع زينت در بدن، ميسّر نيست. و بدين سان آية شريفه گونه اي از حجاب پوششي را فرمان مي دهد.

دو.حجاب گفتاري

دستور دوم خداوند دربارة حجاب، به شيوة مخصوصي از سخن گفتن و کارکرد آن در تعامل اجتماعي زنان، نظردارد و بي آن که از واژة حجاب استفاده کند :
«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«اي همسران پيامبر، شما همچون يکي از زنان معمولي نيستيد، اگرتقوا پيشه کنيد، پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند و سخن شايسته بگوييد.»
آية شريفه - با پيش فرض مشروعيت و روا بودن اصل سخن گفتن زن با مرد نامحرم، - سخن گفتن زنان با مردان نامحرم را بر دوگونه تقسيم کرده است؛ قسم نخست، سخن گفتن معمولي و متعارف است که درآن هيچ تغييري در آهنگ و طنين صداي زن، رخ نمي دهد و نيز واژه هاي مورد استفاده، از واژة هاي معمول و متعارف فراتر نمي رود و قسم دوم؛ اينكه سخن گفتني که درآن واژه ها به گونه خاصي لطيف وتحريك آميز انتخاب شده ويا با لحن و طنين خاصي ادا مي شود. قرآن کريم، از شيوة دوم، نهي کرده است و دليل آن را چنين بيان كرده است كه سخن متعارف و معمولي از طمع و انگيزش هوس افراد مريض و بيماردلي که با احساس هر نشانه و زمينه اي، در پي بهره جويي وكامجويي بر مي آيند، جلوگيري مي کند.
اين كه چرا در آيه عنوان زنان و دختران پيامبر(ص) به ويژه ياد شده است گذشته از- شأن نزول- مي تواند به اين جهت باشد كه خانوادة پيامبر(ص) مي بايست دراجراي آموزه هاي دين، مسؤليت بيشتري را احساس كنند. و با پيشگامي در اين عرصه همانند ساير عرصه ها، الگوي عيني و عملي براي جامعه ايماني ارائه دهد، تا ديگران با سهولت و رغبت بيشتر انجام دهند.

سه.حجاب رفتاري

پاره اي از رفتارها در تعامل و معاشرت زنان و مردان چنان است که پيام هاي ويژه اي را در دو سوي طهارت و پاکي و يا انحراف و آلودگي، براي طرف مقابل به همراه دارد.
در قرآن کريم نمونه هاي از اين گونه رفتارها ياد شده و مسلمانان به ويژه بانوان مسلمان- که ساختار جسماني، اندامي و شيوه هاي رفتاري آنان حساسيت بيشتري را سبب مي شود و باعث جلب توجه مردان مي گردد- دستور داده شده است که ازچنان شيوه هاي رفتاري بپرهيزند و بر حذر باشند.
1- تبرّج= خودنمايي
قرآن نوع خاصي از رفتار وحضور اجتماعي زنان را «تبرّج» ناميده و از آن نهي كرده است:
«وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى»(احزاب/33)
« هم چون دوران جاهليت نخستين در ميان مردم ظاهر نشويد.»
علامه طباطبايي در مقصود از «تبرّج جاهلي» مي نويسد:
«تبرّج، خود ر ا نشان دادن براي مردم است، بدان سان که ساختمان هاي رفيع در چشم بينندگان، خود نمايي مي کنند» (طباطبايي،16/309)
2- غض بصر(= فروکاستن نگاه)
درسورة مبارکة نور، نوع ديگري از حجاب رفتاري، به زنان و مردان مؤمن توصيه شده و آن فرو هشتن چشم از نگاه آلوده زنان به مردان و مردان به زناني است که نامحرم شمرده مي شوند:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...»(نور/30و31)
«به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند، اين براي شان پاکيزه تراست، خداوند از آن چه انجام مي دهند، آگاه است... و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (ازنامحرمان فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند.»
واژة «غض» را برخي به معناي بر هم نهادن پلک چشم دانسته اند؛ علامه طباطبايي در الميزان مي گويد:
«الغض اطباق الجفن علي الجفن»(طباطبايي، 15/110و111)
«غض، بر روي هم نهادن پلک چشم است».
بر اساس اين معنا، برهم نهادن پلک چشمان، كنايه از نگاه نكردن وچشم پوشي مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است.
شماري ديگر از قرآن پژوهان و زبان شناسان عرب، غض را، فرو کاستن نگاه يعني «خيره نشدن» معنا کرده اند. راغب در مفردات آورده است:
«الغض النقصان من الطرف والصوت وما في الاناء.»(راغب اصفهاني، ماده غض)
« غض؛ فروكاستن ازنگاه يا صدا است ونيز به معناي كم كردن چيزي است كه درظرف وجود دارد.»
شيخ طبرسي در مجمع البيان در تفسير همين آيه مي نويسد:
«اصل الغض النقصان يقال غض من صوته و من بصره اي نقص.(طبرسي، 4/137)
«اصل معناي «غض» كاستن وكم كردن است، از همين روي گفته مي شود از نگاه و صوت خويش کاست.»
همو در تفسيرآية سوم سورة حجرات مي گويد:
«غض بصره اذا ضعفه عن حده النظر.»(همان، 5/129)
«غض بصر يعني از شدت نگاه خود کاست.»
شهيد مطهري با در نظر داشت همين مفهوم آية شريفه را چنين معنا مي کند:
«معناي «يغضوا من ابصارهم» اين است که نگاه را کاهش بدهند يعني خيره نگاه نکنند.»
سبب نزول آية شريفه و ديگر نصوص روايي بيانگر درستي همين معنا و دريافت از آيه است.
سبب نزول آية در روايتي از امام باقر(ع)چنين آمده است:
«جواني از انصار در يکي از کوچه هاي مدينه با زني روبرو شد زن (براساس سنت وعرف) روسري خويش را پشت گوش انداخته بود و صورت، جلو سر و گردنش پيدا بود، چشم جوان به زن افتاد، زن گذشت اما جوان چشم از او برنداشت، همچنان که راه مي رفت، پشت سر، به آن زن نگاه مي کرد تا اين كه، صورتش به ديوار خورد و بر اثر شيء تيزي که در ديوار بود، پوست صورتش آسيب ديد، به خود آمد و ديد که خون از صورتش سرازير است، با خود گفت: به خدا سوگند، مي روم و ماجرا را به پيامبر(ص) مي گويم. آمد و قصه را باز گفت. بدين سبب آية[غض بصر] نازل شد.»(حر عاملي، 14/139)
در روايتي از امام صادق(ع)آمده است:
«النظره بعد النظرتزرع في القلب الشهوة»(همان)
«نگاه پشت سرنگاه،بذرشهوت را در دل انسان مي کارد»
در روايت ديگر از آن حضرت ميان نگاه اول تا سوم تفاوت قائل شده و فرموده است:
«اول نظرة لک والثاني عليک و لالک والثالثةفيها الهلاک»(همان)
«نگاه اول را باکي نيست، نگاه دوم ماية ضرر و نگاه سوم، باعث هلاکت است.»
بدان سان که پيداست اين دسته از نصوص با سبب نزول آية مبارکة، درکمال سازگاري است و مراد و مفهوم آيه را روشن مي کند که مراد از آن استمرار نگاه و يا نظر دوختن و خيره شدن است.

3- عشوه گري در راه رفتن

راه رفتن انسان، گونه هاي مختلف مي تواند داشته باشد که سه نوع آن در قرآن کريم ياد شده است: اول: راه رفتن طبيعي و به گونه اي که مطابق ساختار فيزيکي و متناسب طبع و آفرينش هر فرد و راه رفتن به هنجار است. (= هون) دوم: راه رفتن متکبرانه( = مرح)که نشان گر حالت غرور و خودبيني فرد است و شخص متکبر از سر عمد و انتخاب چنان راه رفتني را بر مي گزيند. سوم: راه رفتني است که زنان ازسر عشوه گري، جلب توجه ديگران و نماياندن خود و زيورهاي خويش به بينندگان چنان راه مي روند:
« وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ »(نور/31)
«و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهاني شان دانسته شود (و صداي خلخالي که بر پا دارند به گوش برسد).»
شاخصة برجستة اين نوع راه رفتن- که علت حرمت آن نيز شناخته شده- پاي کوبيدن برزمين، هنگام راه رفتن است. چه اينكه قبل از اسلام، در ميان عرب جاهلي، زينت و خلخال بستن بر پاي زنان، رايج و مرسوم بوده است. هنگام راه رفتن و محکم خوردن پا بر زمين، بر اثر صداي زيورها و خلخال، به طور طبيعي، نگاه ها به طرف بانواني که چنين راه مي رفته اند جلب مي شده است وچه بسا زنان هرزه براي جلب نگاه مر دان از سر عمد، چنين راه مي رفته اند. از اين روي، قرآن، بانوان مسلمان را از اين گونه راه رفتن منع مي کند. يادکرد علت تحريم اين شيوه راه رفتن در فراز آخر آية «ليعلم مايخفين من زينتهن» نشان دهندة آن است که ملاک حرمت و ممنوع شدن، راه رفتني است كه نگاه ديگران را جلب کند و زمينة مزاحمت و يا فساد را فراهم آورد، هرچند، کوبيدن پا بر زمين نباشد و يا زيور و خلخالي بر پانداشته باشد.

مفهوم عفاف

عفاف نيز واژه اي عربي است که با فرهنگ اسلامي و ديني وارد زبان فارسي شده است. عفاف را به معناي خود نگهداري و باز داشتن نفس انساني از محرمات و خواهش هاي شهواني، دانسته اند. راغب در مفردات مي گويد:
«العفة حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوة والمتعفف المتعاطي لذالک بضرب من الممارسه والقهر» (راغب اصفهاني، ماده عفّ)
«عفّت حالت نفساني است که مانع تسلّط شهوت بر انسان مي گردد و انسان عفيف کسي است که با تمرين وتلاش مستمر و پيروزي بر شهوت، به اين حالت دست يافته باشد.»
ابن منظور در لسان العرب مي گويد:
«العفة الکف عما لايحل کف عن المحارم والاطماع الدنية وعف اي کف.» (ابن منظور، ماده عفّ)
«عفّت خود نگهداري از غير حلال، کار هاي حرام و طمع هاي پست است، عفت پيشگي يعني خود نگهداري.»
در قاموس قرآن آمده است:
«عفّت به معناي مناعت است در شرح آن گفته اند: حالت نفساني است که از غلبة شهوت باز دارد. پس بايد عفيف به معناي خود نگهدار و با مناعت باشد.»(قرشي، 5/18)

عفاف در اصطلاح

عفاف اصطلاحي اخلاقي است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترين فضايل اخلاقي جاي داده اند و فيلسوفان درحكمت عملي به آن پرداخته اند. ملا صدرا در «اسفار» عفاف را چنين تعريف مي کند:
«هي الخلق الذي يصدر عنه الافعال المتوسط بين الفجور والخمود.»(شيرازي،2/38)
«عفاف، منشي است که منشأ صدور کارهاي معتدل مي شود نه پرده دري مي كند و نه گرفتار خمودي مي شود.»
خواجه نصير الدين طوسي در تعريف آن مي نويسد:
«عفاف آن است که نيروي شهوت مطيع عقل باشد تا تصرف او به اقتضاي رأي او بود و اثر خيريت در او ظاهر شود و از تعبد هواي نفس و استخدام لذات فارغ » (طوسي،/74 به نقل از سجادي، 3/296)
علامه سيد محمد حسين طباطبايي، عفاف را از اصول سه گانه فضيلت هاي اخلاقي مي داند که صبر، حيا، ايثار، سخاوت، و... برشاخه آن مي رويد. او پس از آن که قواي شهواني، غضبي و فکري را منشأ و خاستگاه تمامي اخلاق انساني بر مي شمرد، مي گويد:
« حد اعتدال در قوة شهواني«عفاف» وافراط و تفريط در آن«شره» و «خمود» ناميده مي شود» (طباطبايي،1/137)
بر اساس آن چه گفته شد، عفاف معنايي فراخ تر از پاکدامني و پالودگي از فحشاء و زنا دارد. قرآن کريم و نصوص رواي نيز، عفاف را در معناي وسيع تر از عفاف و پاکي جنسي بکار برده و آن را به معناي در پيش گرفتن رو يه اعتدال، خود نگهداري، تسلط بر خويشتن، صبوري و ايستادگي در برابرکام جويي ناروا مي داند که در حوزه تمايلات جسمي وجنسي مي گنجد، و نفس انساني خواهان برآورده شدن بي قيد و حصر آن نيازهاست.
در شمار شواهد قرآني که بيان گر اين معناست، مي توان به نمونه هاي زيراشاره کرد:
1-در سورة مبارکة « نور» پس از ان که خداوند مسلمانان را ترغيب به ازدواج وهمسر گزيني مي کندو به مؤمنان دستور مي دهد زنان ومردان بي همسر را ،همسر دهند، مي فرمايد:
«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33)
«وکساني که زمينه اي براي ازدواج نمي يابند، بايد پاکدامني پيشه کنندتا خداوند از فضل خود آنان را بي نياز گرداند.»
چنان که دراين آيه عفاف به معناي خويشتن داري از گناه وشكيبايي در برابر كمبودهاي زندگي ونيازهاي جنسي آمده است.
2- در سورة مبارکة بقره، گروهي از نياز مندان و فقيران، به عفاف و خويشتن داري توصيف و ستايش شده اند. آنان کساني هستند که ازيک سوي توان و نيروي براي کار و کسب معاش ندارند و از سوي ديگر، در عين نيازمندي و تهي دستي، از گدايي و اظهار نياز پرهيز مي کنند، چندان که اگر کسي از نزديک به حال ايشان آگاهي نداشته باشد، آنان را بي نياز مي انگارند.
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا...»(بقره/273)
« (انفاق شما،مخصوصاًبايد) براي نيازمنداني باشد که در تنگنا قرارگرفته اند، نمي توانند مسافرتي کنند(و سرمايه اي به دست آورند) و از شدت خويشتن داري، افراد نا آگاه، آنان را بي نياز مي پندارند اما آن ها را ازچهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند »
در اين آيه واژة عفاف در معنايي فراتر از عفاف جنسي به كار رفته است، كه عبارت است از عفاف معيشتي و اقتصادي.

عفاف و اعتدال

چنانكه گفته آمد، عفاف صفتي نفساني و ارادي است كه باعث مي شود انسان به تمايلات و نيازهاي جسمي وجنسي خود، پاسخي عقل پسند عرف پذير واخلاقي بدهد وهرگاه از تأمين نيازهاي خود به شكل يادشده ناتوان ماند، خويشتن دار و شكيبا باشد ونفس خويش را از دست زدن به روشهاي ناپسند وغير منطقي و نامعقول باز دارد.
اگر در اين معنا دقت شود، حقيقت عفاف، امري ارادي، عقلاني و منطقي خواهد بود كه با سازمان وجود و طبيعت و سرشت انساني سازگاري دارد. و اين حقيقت در بستر انديشه و رفتار متعادل تحقق مي پذيرد.
به تعبير ديگر عفاف در دو زمينه تحقق نمي يابد:
1- درجايي كه فرد گرفتار افراط در پاسخگويي به نيازهاي جسمي و جنسي خود شده باشد و هر راه و روش و منشي را براي خود مجاز شمارد كه نهايتاً به بي آبرويي و بي شخصيتي وي منتهي مي شود.
2- در زمينه اي كه فرد گرفتار تفريط شده باشد، يعني براساس يك باور و پندار و يا انگيزه اي واهي وغير منطقي و يا به دليل بيماري وضعف قواي جسمي وجنسي، از هرگونه پاسخگويي به نيازهاي خود اجتناب كند و قواي خويش را باطل و معطّل نگاه دارد. به اين گونه رفتار هم عفاف نمي گويند.

ديدگاه تفريطي

در باور پيشوايان ديني مسيحي و نيز برهمنان آيين بودا کسي مي تواند به مقامات بالاي معنوي دست يابد که از همة تعلقات مربوط به غريزة جنسي آزاد باشد. برهمنان، حتي علاقه و محبت به فرزند را با معنويت بيگانه مي بينند و زندگي در درون خانه را اسارت و بردگي و امري پليد و ناپاک دانسته و معتقدند انسان آزاد، کسي است که از خانه و خانواده، سرباز زند و از تمامي تعلقات آن آسوده خاطر باشد
«بودا» درخطبه معروف « بنارس» خطاب به راهبان مي گويد:
«اين است اي راهبان، حقيقت شريف رنج جهاني تولد رنج است و بيماري رنج است و مرگ رنج است، وصال با آن که دوست نداريد رنج است...»(شايگان،1/143)
«اين است اي راهبان، حقيقت شريف مبدأ رنج، وآن عطش به وجود آمدن است که انسان را از مرتبه اي به مرتبة ديگر پيدايش حيات مي کشاند و شهوات و ميل به بار مي آورد و اين سو و آن سو، پاداشي جهت ارضاي خواهش هاي خود،مي جويد اين است عطش شهوت...»(همان)
«اين است اي راهبان، حقيقت فرونشاندن رنج، فرونشاندن رنج به مدد نابودي کامل جمله تمايلات...»(همان)
در آيين« جين» قانوني وجود دارد که هر کس بخواهد وارد آن آيين شود، بايد که در ابتداي ايمان خود پيمان پنجگانه را متعهد شود که از مهم ترين آن ها است، پيمان اين که لذات و شهوات جنسي را بر خود حرام مي داند و ابتلاي به آن را براي ديگران نيز نمي پسندد. (ويل دورانت، 1/486)
در ميان مکاتب اخلاقي يونان باستان، «کلبيان »( سگ منشان) و نيز «رواقيان» و «اپيکوريان» بر اين باور بودند که ازدواج، تجمل و همة لذات حسي، مصنوعي و بي ارزش است اگر رستگاري و نجاتي هست در زندگي ساده و زاهدانه يافته مي شود، «ديوگنس» بنيان گذار مکتب کلبيان مي گويد:
«ترجيح مي دهم مجنون باشم و عياش نباشم»(راسل، 1/337 و 355)
اپيکور ابراز مي دارد:
«رابطة جنسي هرگز براي کسي فايده اي نداشته و اگر ضرري نرسانده از ياري بخت بوده است.» و «زن مگيريد و فرزند مي آوريد، تا اسير بخت و اقبال نشويد.(همان)
رهبران مسيحي نيز هرچند ازدواج را به طورکلي تحريم نمي کنند، اما آن را عملي ذاتاً پليد مي دانند. در مسيحيت، براي مسيحيان عادي دو چيز است که ازدواج را مشروع مي سازد. نخست: حفظ نسل و دوم هنگامي که ترک ازدواج سبب ابتلا به فحشا، زنا و مانند آن گردد. اما پرهيز ازغريزة جنسي براي آنان که داعيه رسيدن به مقام پيشوايي را دارند شرط الزامي است، کسي که مي خواهد رهبري ديني مردم را بر عهده بگيرد بايد، همچون عيسي مسيح(ع)که تا آخر عمر مجرد باقي ماند، در سراسرعمر خود از آميزش جنسي دوري کرده باشد. برهمين اساس، کسي مي تواند به مقام «پاپي» برسد که هرگز ازدواج نکرده باشد.
«اگوستين قديس» درکتاب «شهرخدا» مي آورد:
«بايد اذعان کرد که رابطه جنسي بين زوجين گناه نيست، بدين شرط که منظور از آن حصول فرزند باشد، معهذا مرد با تقوا کسي است که در زندگي زناشويي نيز بتواند شهوت را از خويشتن براند. حتي در زندگي زنا شويي نيز از تمايل به حجب پيداست که مردم ازعمل مقاربت شرمنده اند.»(همان، 1/508)
رگه هايي از اين نوع نگرش تفريطي به غريزه جنسي را، در ميان برخي از مسلمانان صدر اسلام نيز مي توان ديد. که گويي از تماس با اهل کتاب و مسيحيان اثر پذيرفته بودند. لکن بر اثر مخالفت پيامبر(ص) و ساير پيشوايان ديني با رهبانيت و پليد انگاري غريزه و رابطه جنسي، اين تفکر نتوانست جاي پاي بيابد و گسترش پيدا کند، جز اين که برخي از صوفيان عالم اسلام، با توجه به نفس تنوع طلب و افزون خواه انسان، همچون مسيحيان و بودائيان غريزة جنسي را پليد وگمراه کننده دانسته و راه فلاح و صلاح راه در مبارزه با تمايلات نفساني و نابود کردن سرچشمه هاي آن جستجو کرده اند. اما اين نگرش، با شاخصه صوفي گري شناخته شده فراتر نرفته و مقبوليت عام نيافته است.

ديدگاه افراطي

گروهي از روانشناسان غربي، با نگاه منفي به عفاف وخويشتن داري جنسي، راه افراط پيموده و رهايي از هر قيد و بند را توجيه كرده اند!
بنيان گذار اصلي اين ديدگاه زيگموند فرويد، روانشناس و روانکاو مشهور اتريشي بود که پس از طرح ديد گاه خويش، پيروان و مدافعان بسيار يافت. آنان ريشة بسياري از مشکلات اخلاقي و ناهنجاري هاي اجتماعي را فرآيند سرکوب شدن غريزة جنسي دانستند. چکيدة ديدگاه فرويد، در اين باره اين است که ميل جنسي در انسان، نسبت به ديگر اميال شديدتر است. اين ميل، ويژه دوران بزرگسالي و بلوغ نيست، بلكه ازهمان اوان طفوليت، غريزة جنسي در انسان شروع به فعاليت مي کند، اين غريزه در پسرها متوجه مادر و در دخترها، متوجه پدر است اما پسر از ترس پدر، و دختر از ترس مادر، و يا ترس از قوانين اجتماعي، اين ميل را سرکوب مي کند. اين اميال گرچه سرکوب مي شوند ، اما نابود نمي شوند و به شکل عقده هايي در ضمير ناخودآگاه انسان متراکم مي گردند. سپس، در فرصتي مناسب از طريق فرايند فرافکني و يا تصعيد، با هيئتي مبدّل، بروز مي يابند.(فرويد، /152-125)
طرفداران اين ديدگاه افزون بر تجربيات به دست آمده باليني از بيماران (که اثبات درستي ونادرستي، تعميم وتخصيص آن در قلمرو اختيار وآگاهي خود آنان و دور ازدسترس عموم است.) سه استدلال عمده براي اثبات نظريه خود ارائه داده و يا مي توانند ارائه دهند.
1- ريشة بيماري هاي روحي و اجتماعي بشر در سرکوب غريزة جنسي و ايجاد محدوديت براي ارضاي آن است. درمقابل، راه وصول به سعادت و نجات از بيماري هاي روحي و رواني، ارضاي آزادانه غريزة جنسي است بنابراين، بايد هر قيد و شرطي را از سر راه ارضاي غريزة جنسي برداشت.(همان)
2- تجربه نشان داده است که هرگاه در برابر دسترسي انسان به چيزي که آن را مي خواهد، ايجاد مانع شود انسان حريصتر مي شود. بنابر اين قانونمندي، ايجاد موانع بر سر راه ارضاي غريزة جنسي، نتيجه اي جز شعله ورتر شدن آتش آن نخواهد داشت. اگر مي خواهيم بشر، هميشه، از وسوسه ها و دغدغه هاي جنسي رهايي يابد، بايد او را در ارضاي غريزة جنسي ، کاملاً، آزاد بگذاريم و هرگونه قيد و بندي را از سر راه او برداريم.
3- اصل وجود اين غرايز در انسان بدين معنا است که دست آفرينش از به وديعت نهادن اين غرايز در سرشت انسان، هدف و غايتي را در نظر داشته است، وآن هدف و غايت کاربست و اشباع اين غرايز است و نه سرکوب و از بن بر انداختن آن ها؛ چه اين، درتعارض و مخالف با اصل ايجاد آنها است. بدين سان، ايجاد محدوديت دربرابر ارضاي غرايز، ازجمله غريزه جنسي، خلاف هدف آفرينش است.

ديدگاه متعادل

انديشه اسلامي و آموزه هاي قرآني، وجود هر نيازي را در انسان، داراي حکمت و هدفي مي داند که در اصل آفرينش آدمي نهفته است و از اين روي، هيچ يک از دو رويکرد رهبانيت و اباحيگري جنسي را نمي پذيرد و راه مياني و اعتدالي در کاربست غرايز گوناگون انساني را معبر سعادت و فلاح آدمي مي شناسد و آنرا عفاف مي نامد چه به تعبير مولوي:
چون عدو نبود جهان آمد محال * * * شهوتت نبود، نباشد امتثال
صبرنبود چون نباشد ميل تو * * * خصم چون نبود، چه حاجت خيل تو؟
هين مکن خود را خصي، رهبان مشو * * * زانکه عفت، هست شهوت را گرو
بي هوا، نهي از هوا ممکن نبود * * * غازي اي بر مردگان نتوان نمود
تفکر اسلامي ميان معنويت و بهره مندي از لذات جنسي نه تنها تعارض و ناسازگاري نمي بيند؛ بلكه بهره مندي مشروع از اين غرايز را شرط تکامل معنوي و از بهترين اسباب رسيدن به سعادت واقعي انسان مي شمارد. برپاي بست همين انگاره، متون روايي و نصوص قرآني، از يک سوي، آفرينش دو جنسيتي انسان را- که بر اساس تمايلات غريزي و کشش جنسي به همديگر مي پيوندند و تداوم نسل انساني و سلامت جوامع بشري را تضمين مي کند.- از آيات الهي بر شمرده است:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(روم/21)
«و از نشانه هاي او اين است که همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در کنارآنان آرامش يابيد و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد، در اين نشانه هايي است براي گروهي که تفکر مي کنند»
و از سوي ديگر، هر دو مشرب رهبانيت و شهوت پرستي، درآموزه هاي اسلامي، توبيخ و نکوهش افزون و همسان شده است.
قرآن پژوهان سبب نزول دو آية از آيات سورة مبارکة «مائده» را پيماني مي دانند که تني چند از اصحاب براي پرهيز از لذت هاي حلال وآميزش جنسي بسته بودند.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (٨٧)وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(مائده/87و88)
«اي کساني که ايمان آورده ايد، چيزهاي پاکيزه را که خداوند براي شما حلال کرده است، حرام نکنيد و از حد تجاوز ننماييد؛ زيرا خداوند متجاوزان را دوست ندارد و از نعمت هاي حلال و پاکيزه اي که خداوند به شما روزي داده است بخوريد و از (مخالفت) خداوندي که به او ايمان داريد، بپرهيزيد»
نکوهش کساني که به زعم پروا پيشگي و دينداري بيشتر، از لذت هاي حلال الهي پرهيز مي کنند و توصيف ايشان به «تعدي کنندگان» نشانگر آن است که آنان با مرتکبان حرام در تعدي و تجاوز از قانون و فرمان خداوند يکسان و برابر و سزامند کيفر همگون اند.
امام کاظم (ع) در روايتي که از آن حضرت نقل شده فرموده است:
«ليس منا من ترک دنياه لدينه اوترک دينه لدنياه.»(قمي، 8/300)
آن کس که دنياي خود را به بهانه دين خود و يا دين خود را به بهانه دنياي خود، رها کند ازما نيست.»
وپيامبراسلام(ص) در جايگاه پيام آور الهي و بنياد گذار ديانت اسلامي، اين اصل قانوني و هميشگي را تأسيس و آشکارا اعلام داشت که:
« لارهبانية في الاسلام»(مطهري،سيري در نهج البلاغه، /139 به نقل از بحارالانوار، ج15باب 14)
«رهباني گري و ترک دنيا در اسلام نيست.»
از سوي ديگر، اسلام با افسارگسيختگي در تمامي گونه ها و چهره هاي مختلف آن، شهوت جنسي، شهوت مقام، شهوت مال، شهوت شکم و مانند آن، مخالفت ورزيده و شهوت پرستان را با ديده نکوهش و نفرت نگريسته است. روشني نگرش ديني و فزوني متون و نصوص ديني در اين باره چندان است که حتي نيازي به ياد کرد نمونه نيست.
اسلام، اين ادعا را که ريشة بيماري هاي روحي و رواني بشر ايجاد محدوديت هاي جنسي است، نه تنها ادعايي بي پشتوانه و دليل شمرده که بر عکس لجام گسيختگي در ارضاي غرايز جنسي را ماية و يراني و گسست بنياد خانواده، آشفتگي هاي روحي و رواني شديدتر معرفي کرده است. رشد روز افزون اين گونه بيماري ها، در افراد و جوامعي که در ارضاي غريزة جنسي محدوديتي ندارند يا محدوديت کمتري دارند، مي تواند شاهد انکار ناپذير واقع بيني نگرش اسلامي قرار گيرد.
چنانکه در انديشه ديني، اصل اين سخن که خداوند غرايز را بي جهت به انسان نداده است و نبايد هيچ يک از آن ها را ناديده گرفت، سخن درست شناخته مي شود، اما بر آن است که در کنار اين واقعيت نبايد از نظر دور داشت که، انسان داراي غرايز و اميال بسيار متعدد و متنوع است و هر يک نيز آزمند و سيري ناپذير، چندان که ارضاي جملگي ميسر نيست. پس بايد که يکي از دو راه را برگزيد، يا برخي از غرايز را سرکوب کرد و ناديده انگاشت که اين خلاف حکمت و هدف آفرينش است و يا بايد آن ها را تعديل کرد و سامان بخشيد و با تعيين حدود و شرايط همة آنها را به گونه اي ارضا کرد و اين همان است که اسلام مي پسندد و بدان سفارش مي کند.
آري اگر انسان در اين عرصه مانند حيوانات ظرفيت محدود و پايان پذير مي داشت، همان ظرفيت محدود طبيعي خود، برايش كافي بود و نيازي به مقررات، بايدها و نبايدهاي محدود کنندة اخلاقي در روابط اجتماعي، اقتصادي و نيز جنسي وجود نمي داشت.
امام خميني(ره) واقعيت کارکرد دو سويه غرايز و تمنيّات را بدين گونه تصوير مي کند:
« بدان که وهم و غضب و شهوت ممکن است از جنود رحماني باشند و موجب سعادت و خوشبختي انسان گردند، اگر آنها را تسليم عقل سليم و انبياء عظيم الشأن نمايي. و ممکن است ازجنود شيطاني باشند، اگر آنها را سرخود گرداني و «وهم» را بر آن دو قوه با اطلاق عنان، حکومت دهي. و اين نيز پوشيده نماند که هيچ يک از انبياء عظام، جلوي شهوت و غضب و وهم را به طورکلي نگرفته اند، و هيچ داعي الي الله تاکنون نگفته است بايد شهوت را به کلي کشت و آتش غضب را به کلي خاموش کرد وتدبير «وهم» را از دست داد؛ بلکه فرموده اند بايد جلو آنها را گرفت که در تحت ميزان عقلي و قانون الهي انجام وظيفه دهند؛ زيرا اين قوا هر يک مي خواهند کار خود را انجام دهند و به مقصود خويش نائل شوند؛ اگرچه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود. مثلا نفس بهيمي مستغرق شهوت خودسر عنان گسيخته مي خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگرچه به زناي با محصنات در خانهُ کعبه باشد...»(خميني، /16)
از منظر و ديدگاه اسلامي، تنها راه مشروع و پسنديدة ارضاي غريزة جنسي، همسرگزيني است. که ازيک سوي کار کرد غريزي و اشباع نياز جنسي دارد و از سوي ديگر، سلامت اخلاقي، روحي، ثبات و ماندگاري نهاد خانواده، تداوم نسل بشري و تربيت افراد و جامعه عفيف را ثمر مي دهد.
بدين سان عفت، يعني اعتدال در بهره مندي از تمايلات شهواني، و عفيف کسي است که درحد اعتدال و در چهارچوب حدود تعيين شده- ازسوي منابع داراي صلاحيت تعيين حدود و قلمرو(= وحي وعقل)- از غرايز شهواني بهره ببرد. و به ورطه افراط و يا تفريط نيفتد. هر آن چه در متون قرآني و نصوص روايي در فضيلت عفت، به طور عام، و عفت جنسي به طور خاص رسيده است، به همين معنا نظردارد.
چکيدة ديدگاه اعتدال و مفهوم درست عفاف در اين سخن شهيد مطهري بروز يافته است:
«حقيقت آن است که اشباع غريزة جنسي و سر کوب نکردن آن يک مطلب است و آزادي جنسي و رفع مقررات و موازين اخلاقي مطلب ديگر. اشباع غريزه با رعايت اصل عفت و تقوا منافي نيست؛ بلكه که تنها در سايه عفت و تقواست که مي توان غريزه را به حد کافي اشباع کرد و جلوي هيجان هاي بيجا و ناراحتي ها و احساس محروميت ها و سرکوب شدن هاي ناشي از آن هيجان ها را گرفت؛ به عبارت ديگر پرورش دادن استعداد ها غير از اهميت دادن به هوس ها و آرزوهاي پايان ناپذير است.
يکي از مختصات و امتيازات انسان از حيوانات اين است که دو نوع ميل و تمنا در بشر ممکن است، پيدا شود تمناهاي صادق و تمناهاي کاذب. تمناهاي صادق همان هاست که مقتضاي طبيعت اصلي در وجود هر انساني است. طبيعت ميل به صيانت ذات، به قدرت و تسلط، به امور جنسي، به غذا خوردن و امثال اين هاست. هريک از اين ميل ها هدف و حکمتي دارد. به علاوه همة اين ها محدودند ولي همة اينها ممکن است زمينة يک تمناي کاذب واقع شوند...غريزة طبيعي را مي توان اشباع کرد، اما تمناي کاذب خصوصاً اگر شکل عطش روحي به خود بگيرد اشباع پذير نيست.» (مطهري ،مجموعه آثار، 14/659)

زمينه هاي جدايي عفاف و حجاب

آن چه تاکنون بيان شد، حكايت از پيوستگي ميان حجاب و عفاف داشت، درحالي كه اين پيوستگي و ارتباط دائمي و ناگزير نيست، بلكه در شرايطي حجاب هست ولي عفاف نيست و در مواردي هم ممكن است عفاف باشد ولي حجاب نباشد.

گسست مفهومي

حجاب و عفاف هرچند در اصل معناي بازداشتن و ايجاد مانع، مفهوم يکسان دارند، اما بدان گونه که گذشت، عفاف ناظر به صفت دروني و بازداشتن غرايز وتمنيات سرکش نفس حيواني و شهواني است، حال آن که حجاب به مفهوم ايجاد پوشش در برابر نامحرمان است.

گسست بيروني

حجاب و عفاف از نظر وجود وتحقق بيروني، الزاماً دو امر پيوسته نيستند؛ به اين معنا که اگرحجاب بود، بتوان باور قطعي پيدا کرد که فرد محجوب- به ويژه در حجاب پوششي- داراي فضيلت عفاف نيز هست. و يا از نبود حجاب بتوان نبود عفاف را به طور قطع نتيجه گرفت. زيرا داشتن حجاب ظاهر بدون عفاف باطن نه تنها ممکن و شدني است كه نمونه هاي فراواني هم دارد. به ويژه در جوامع ديني که حجاب نوعي ارزش و هنجار اجتماعي شمرده مي شود و حتي افرادي که به آراية خلقي عفاف، آراسته نيستند، به نوعي به حجاب اجباري تن مي دهند تا از فشار اجتماعي بکاهند و از کيفر هاي قانوني بگريزند و بسا با اين انگيزه حجاب راحفظ کنند که با محجوب نمايي، جامعه را دچار غلط انگاري نسبت به رفتارهاي خود کنند تا بتوانند از پيگرد ها و مراقبت هاي خانوادگي، قانوني و اجتماعي مصون باشند و جرايم اخلاقي را با سهولت بيشتري انجام دهند. ازسوي ديگر مي توان عفاف بدون حجاب را – دست کم – تصور کرد و يا کساني را در نظر گرفت که داراي شرافت طبع، پاکدامني، خويشتن داري، وفاداري به خانواده هستند ولکن به دليل سنت هاي اجتماعي، خانوادگي و احياناً مذهبي، حجاب پوششي و ظاهري ندارند اما براساس سرشت انساني و به حكم عقل از نوعي عفاف و شرافت روحي برخوردارند وتن به ذلت و آلودگي نمي دهند. و از جاذبه آفريني هاي كاذب و هوس آلود بيزارند.

حجاب، راهكاري مؤثر و ضروري

با وجود گسست هايي که ميان حجاب و عفاف بر شمرديم، اين دو باهم ارتباط جدي دارند، حجاب و عفاف، هرچند درتحليل عقلي و برخي نمودهاي عيني تفكيك پذيرند، اما در آموزه هاي ديني، حجاب، تجسم و بازتاب بيروني عفاف شناخته مي شود و يکي از نشانگرهاي عفاف ، نوع پوشش، رفتار و گفتار فرد است، اين رابطه چنان است که درعرف جوامع اسلامي، بين عفاف و حجاب، رابطة اين هماني مي بينند و به انسان عفيف، محجوب و به فرد محجوب، عفيف و صاحب فضيلت اخلاقي گفته مي شود.
عفاف، دو ساحت دارد، ساحت دروني كه به عنوان صفت و آراية اخلاقي ، جز خود فرد، کسي بدان دسترسي و آگاهي ندارد و منشأ و خاستگاه غيرت، حيا، حجاب و... به شمار مي رود. و ساحت بيروني که در رفتار فرد و شيوه زندگي و معاشرت او بروز مي يابد. قرآن از بعد ظاهري عفاف، چنين ياد كرده است :
«فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ»(قصص/25)
«ناگهان يکي از آن دو(دختر) به سراغ او(موسي)آمد درحالي که بانهايت حيا گام بر مي داشت.»
درکلامي از امام علي(ع) نيز به دو ساحت بيروني و دروني عفاف اشاره شده است:
«عليکم بلزوم العفة والامانه فانهما اشرف ما اسررتم و احسن ما اعلنتم و افضل ما ادخرتم»(آمدي، 4/256)
«برشما باد به عفت پيشگي و امانت داري، چه اين دو، شريف ترين صفتي است که در نهان داريد و نيکوترين رفتاري است که آشکار مي کنيد و برترين فضيلتي است که ذخيره مي کنيد.»
مفروض کلام امام علي (ع) اين است که عفاف، هم بخش پوشيده و دروني دارد و هم ساحت آشکار و پيدا. و بر هر دو نيز کاربست عفاف درست و رواست.

تأثير متقابل حجاب وعفاف بر يكديگر

حجاب و عفاف، به صورت متقابل و دو سويه بر يکديگر اثر گذار و از همديگر اثر پذيرند؛ از يک سوي، عفاف و تسلط برخود غريزي، آثاري دارد که متناسب با عفت در هر ساحت و عرصه اي، در رفتار ،گفتار و تعامل اجتماعي فرد عفيف پديدار مي گردد. قرآن کريم آنجا كه مؤمنان را به حجاب رفتاري(= غض بصر) فرا مي خواند و هم آنجا که دستور مي دهد تا از پشت پرده، با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند، آثار خلقي و نفساني چنان رفتاري را در هر دو مورد باز مي گويد.
در مورد نخست« تزکيه» را کارکرد و اثر فروبستن چشم و برآيند حجاب رفتاري مي داند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» (نور/30)
در مورد دوم، قلمروي بيشتري براي عفاف ياد مي کند و حفظ حجاب در هنگام معاشرت مردان و زنان نامحرم را ماية پيدايش و يا افزايش طهارت و پاکي قلب براي هر دو سوي تعامل و معاشرت، ارزيابي مي کند: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ» (احزاب/53)
بدين سان حجاب و عفاف هريک بر پيدايي و تداوم ديگري، اثرگذارند.

منابع و مآخذ

1. آمدي، محمد؛ غرر الحکم ودرر الکلم، تحقيق مصطفي درايتي، چاپ اول، مکتب الاعلام، قم.
2. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاييس اللغة، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 هـ.
3. ابن منظور، محمد بن مكرّم؛ لسان العرب، دار صادر، بيروت.
4. جوهري، اسماعيل بن حماد؛ الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، الطبعة الرابعة، دار العلم للملايين، بيروت، 1407 هـ.
5. حرعاملي، محمد بن الحسن؛ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، تحقيق عبدالرحيم رباني شيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت.
6. راسل، برتراند؛ تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، چاپ دوم، تهران، نشرپرواز، 1365ش.
7. راغب اصفهاني، ابولقاسم؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، الطبعة الاولي، دار القلم، بيروت، 1412هـ.
8. زيگموند فرويد؛ روان شناسي، ترجمه مهدي افشار، چاپ اول، انتشارات کاويان، تهران 1363 ش.
9. سجادي، سيدجعفر؛ فرهنگ معارف اسلامي، چاپ اول، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، تهران، 1365ش.
10. سيوطي، جلال الدين؛ الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابولفضل ابراهيم، منشورات شريف الرضي.
11. شايگان، داريوش؛ اديان ومکتبهاي فلسفي هند، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امير کبير،1362ش.
12. شيرازي، صدر الدين؛ الحکمةالمتعالية في الاسفار العقلية الاربعة؛ قم انتشارات مصطفوي.
13. طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشاراتي اسماعليان،1392 هـ
14. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح وتعليق سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ اول، مکتبة العلمية الاسلامية، تهران.
15. فيّومي، احمد بن محمد؛ المصباح المنير، مكتبه لبنان، بيروت، 1987م.
16. قرشي، علي اكبر؛ قاموس قرآن، دار الكتب الاسلامية، تهران.
17. قرطبي، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن، بيروت، دار الکتب العربية للطباعة و النشر، 1387 ش.
18. قمي، شيخ عباس؛ سفينةالبحار، الطبعة الاولي، اسوه، تهران، 1414 هـ.
19. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، تصحيح و تعليق سيد طيب موسوي جزائري، چاپ چهارم، مؤسسه دار الكتاب، قم،1367ش.
20. مصطفوي، حسن؛ التحقيق في کلمات القرآن، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360ش.
21. مطهري، مرتضي؛ سيري درنهج البلاغه، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1361ش.
22. --------- ؛ مجموعه آثار، چاپ سوم، انتشارات صدرا، تهران، 1381ش.
23. موسوي خميني، روح الله؛ شرح چهل حديث، چاپ اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، تهران، 1371ش.
24. ويل دورانت؛ تاريخ تمدن، ترجمه احمدآرام و ديگران، چاپ سوم، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370ش.

دوشنبه 10 مهر 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شبهاتى در موضوع قرآن و زن نقدى بر ديدگاه هاى محمد شحرور

شبهاتى در موضوع قرآن و زن

نقدى بر ديدگاه هاى محمد شحرور

سيد مصطفى احمد زاده

دكتر محمد شحرور از قرآن پژوهان نوانديشِ سورى است كه مدركِ دكترى خويش را در رشته مهندسى شهرسازى از دانشگاه ايرلند دريافت كرده است. وى دستاورد بيست ساله مطالعات و تحقيقات قرآنى خود را در سال 1990 ميلادى با انتشار كتاب (الكتاب و القرآن; قراءة معاصرة) به جامعه قرآن پژوهان و متفكران اسلامى عرضه كرد. از آنجا كه بيشتر نظريّات قرآنى وى بر پايه داده هاى جديد علوم انسانى و علوم تجربى استوار است, مخالفتها و جنجالهايى را برانگيخت.
كتاب يادشده در مدت شش سال, پنج بار تجديد چاپ شد و در جهان اسلام تلاطمى به پا كرد و چند تن از منتقدان و قرآن پژوهان به نقد و بررسى و تجزيه و تحليل بنيادى انديشه هاى قرآنى وى دست يازيدند كه حاصل اين تلاشها در قالب ده ها عنوان مقاله و كتاب ـ گاه درچند جلد ـ در جهان عرب منتشر گرديد.
اينك در اين مجال گوشه اى از انديشه هاى قرآنى دكتر محمّد شحرور در موضوع زن همراه با برخى از نقدها و پاسخها به شبهات وى آورده مى شود. ا ميد است گامى در جهت شفاف سازى برداشتهاى تفسيرى از قرآن باشد.
دكتر شحرور قرآن را بر پايه اصولى تفسير مى كند كه شناخت اين اصول ما را در فهم دقيق انديشه هاى قرآنى وى در باب زن يارى مى دهد, از اين رو پيش از پرداختن به اصل موضوع, نگاهى گذرا به برخى از اين اصول كه
با موضوع مورد بحث ما ارتباط مستقيم دارند, خواهيم داشت. بديهى است كه نقد و بررسى اين مقدمات از حوصله اين مقاله خارج است:
1. نصّ قرآن ثابت و مطلق است, ولى فهم بشر متغير و نسبى و پيرو شرايط زمانه است.1
2. نبوت, مجموعه معلوماتى است كه به پيامبر(ص) وحى شده و تمام اخبارى را شامل مى شود كه در (كتاب) آمده است (نبوت = علوم). مباحث مربوط به جهان هستى, انسان, فلسفه تاريخ كه از آيات متشابهند از جمله موضوعات مربوط به نبوت هستند.2
3. رسالت, مجموعه تشريعاتى است كه افزون بر معلومات بر پيامبر وحى شده است (رسالت = احكام).3 مباحث مربوط به ارث, عبادات, اخلاق, معاملات, احوال فردى و محرمات كه از آيات محكماتند از جمله موضوعات مربوط به رسالت مى باشند.4
4. پيامبر(ص) نصوص مطلق و ثابت قرآن را متناسب با فضاى عصر خود به متغيّر و نسبى تبديل مى كرد. به عبارت ديگر باب اجتهاد در احكام همواره باز است و حركت در چارچوب (حدود) هيچ منعى ندارد.5
5. كتاب, يا مجموعه آيات موجود در مصحف از اوّل سوره فاتحه تا آخر سوره ناس.6 كه بر سه قسم است:
الف. أم الكتاب, كه مجموعه آيات محكمات كه (رسالت) پيامبر را بيان مى كند; شامل عبادات, حدود, اخلاق, احكام ظرفيه, احكام مرحليه, تعليمات عام و تعليمات خاص. اين آيات ـ به جز عبادات, اخلاق و حدود ـ بر مبناى شرايط اجتماعى و اقتصادى اجتهاد پذيرند.7 آيات (امّ الكتاب) جداكننده بين حلال و حرامند.8
ب. قرآن, كه مجموعه آيات متشابهات كه (نبوت) پيامبر را بيان مى كنند و عبارتند از تمام اعتقادات كلى (لوح محفوظ) و اعتقادات جزئى (امام مبين) نسبت به حقايق و معارف عالم هستى از ازل تا ابد. از آنجا كه تشابه به معناى ثابت بودن نصّ و متغير بودن محتوا است, اين آيات, تأويل را برمى تابند و همگام با معرفت بشرى نسبيّت پذير و دگرگونى پذيرند.9 آيات (قرآن) فارق بين حق و باطلند.10
ج. تفصيل الكتاب, يا آياتى كه بخشى از نبوت پيامبر را بيان مى كنند, در حالى كه نه متشابه هستند نه محكم, و توضيح دهنده محتويات (كتاب) ـ قرآن, امّ الكتاب و فرقان ـ هستند.11
6. از آنجا كه پيامبر اسلام, خاتم رسولان و خاتم انبيا است و دامنه نبوتش تمام زمانها و مكانها را در بر مى گيرد, رسالتش نيز بايد براى هميشه و همه جا كاربرد داشته باشد; و اين ممكن نيست مگراينكه عناصر رسالتش متغيّر باشد تا بتواند پاسخگوى نيازهاى هر عصرى باشد.12
7. شريعت اسلام به دو بخش تقسيم مى شود:
ييك. استقامت (صراط المستقيم); يا شرايعى ثابت كه تغيير و تحوّل در هيچ زمان و مكانى نمى پذيرد.
دو. حنيفيه; يا شرايعى متغير كه تغيير و تحول پذيرند. با در نظر گرفتن اين دو ويژگى شريعت اسلام توانايى پاسخگويى به نيازهاى بشر را در هر زمان و مكانى دارد.13
8. حالتهاى مختلفى براى حدودى كه در (امّ الكتاب) آمده است تصور مى شود كه عبارتند از: 1. حد ادنى 2. حد اعلى 3. حد ادنى و حد اعلى با هم 4. حد ادنى و حد اعلى با هم در يك نقطه.14 بر مبناى نظريه يادشده, حدود الهى ثابتند, اما حركت در ضمن اين حدود متغيّر است (حنيفيّه).)15
9. آيات تعليمات, آياتى است كه در آنها تعبير (يا ايّها النبى) آمده است كه گاه مخصوص پيامبر است و گاه تعليماتى مرحله اى است كه براى شرايط خاصى آمده است, و گاهى نيز تعليماتى است كه براى عامه مسلمانان آمده, ولى جزء شرايط نيست16 و خارج از دايره حلال و حرام است.17
10. مراد از (معروف) در (كتاب) عبارت است از آنچه مورد پذيرش مردم واقع شده است و به عنوان يك عرف اجتماعى بدان پايبندند. و مراد از (منكر) عبارت است از آنچه مردم آن را ناشايست دانسته اند و به عنوان يك عرف اجتماعى از آن دورى مى كنند.18
11. (حدود) و (وصايا) در (كتاب) و (فرقان) در دايره حلال و حرام قرار مى گيرند. مقيّد بودن به اين حدود, پاداش الهى را, و عدم تقيّد به اين حدود, كيفر الهى را در پى خواهد داشت. امّا (تعليمات) در دايره حلال و حرام قرار نمى گيرد و ثواب و عقابى را به دنبال نخواهد داشت.19
12. سنت نيز دو بخش است; سنت نبوت كه مشتمل بر علوم است, و سنت رسالت كه مشتمل بر احكام و تعليمات است20 و اطاعت اين سنت دو گونه است:
ييك. اطاعت پيوسته: اطاعتى كه لفظ (اطاعت) هم براى خداوند و هم براى رسول فقط يك بار آمده است (أطيعوا الله و الرسول). اين گونه اطاعت هم در زمان حيات پيامبر و هم پس از رحلت پيامبر واجب است, و تخطى از اين گونه اطاعت ممنوع است كه منحصر در حدود, عبادات و اخلاق است.21
دو. اطاعت گسسته: اطاعتى كه لفظ (اطاعت) يك بار براى خداوند و يك بار براى پيامبر آمده باشد (أطيعوا الله و أطيعوا الرسول). اين گونه اطاعت, تنها در زمان حيات پيامبر واجب است و مربوط به زمان پس از رحلت پيامبر نمى شود. كه امور روزانه و احكام مرحله اى زيست, خوراك و پوشاك و… از اين قسم مى باشد.22
13. عمل به آيات (حدود) ـ اساس تشريع, نه عين تشريع ـ واجب است, چون حدود الله هستند, ولى عمل به آيات (تعليمات) و آيات (مرحله اى) كه حدود الله نيستند واجب نيست, بنابر اين در اين گونه موارد, حدود ـ كه تابع شرايط و فضاى هر عصر است ـ در دست انسان است.23
اينك به گونه اى گذرا به چند اشكال كلى از اصول و مبانى يادشده مى پردازيم.
1. يكى از روشهاى تفسير قرآن كه از صدر اسلام تا به حال در ميان ديگر روشهاى تفسيرى از اهميت خاصى برخوردار بوده و هست, تفسير به رأى است. بر مبناى يكى از تعاريفى كه براى تفسير به رأى ذكر شده است; هرگاه مفسّر, نظر شخصى خود را از منابع ديگرى جز قرآن به دست آورده بر قرآن تحميل كند, پاى در دايره تفسير به رأى نهاده است. طبق نص صريح آيات قرآن و احاديث نبوى, تفسير به رأى از گونه هاى مذموم تفسير بوده و به سختى از آن نهى شده است.24 دكتر شحرور ابتدا فارغ از قرآن, نظراتى را براى خود متصور ساخته و در ذهن خود به حك و اصلاح آنها پرداخته است و سپس براى حق جلوه دادن عقايد خود, از آيات قرآن محمل هايى ساخته تا بتواند از رهگذر اين روش, ذهن خواننده را به سوى مقاصد خويش سوق دهد و تا حدّى دراين كار نيز موفق بوده است.
2. تقسيم هايى را كه دكتر شحرور درجاى جاى كتاب خود آورده و به تفصيل به ذكر نمونه هاى قرآنى براى تأييد نظرات خود دست يازيده است, نه تنها ساده ترين قوانين علمى و اصول تفسيرى در آنها رعايت نشده است, بلكه در مواردى تناقض هاى روشن و بديهى دارد. و اين حدس را در خواننده تقويت مى كند كه وى اطلاع چندانى از مقدمات منطقى و تفسيرى ندارد كه با آوردن چند نمونٌه جزئى نتايجى كلى را بر قرآن تحميل مى كند.
3. تفسير هر متنى بر پايه يك دسته اصول اساسى استوار است. تفسير قرآن نيز از آن قاعده مستثنا نيست. مفسّر بايد پيش از پرداختن به تفسير قرآن, اصول كلى تفسيرى خود را گزارش كند, اما نويسنده محترم از ذكر اصول مبنايى خود در تفسير قرآن, طفره رفته است, كه اين يا به آشنايى اندك مفسّر بر مى گردد و يا راه فرارى است براى مطرح كردن آرا و عقايدى كه هيچ اصل عقلى و تفسيرى را بر نمى تابد.
4. مؤلف, درباره برخى پرسشهاى اساسى كه در فهم قرآن نقش بنيادى و مؤثرى را ايفا مى كند, سكوت پيشه كرده است; مثلاً درباره اينكه زبان قرآن چه زبانى است, تمثيلى, استعارى, كنايى, عرف عقلا و…, احكام قرآن قضاياى حقيقيه اند يا خارجيه, دخالت عقل در تفسير قرآن تا چه اندازه است, و….
5. دكتر شحرور, مبناى خود را در تقسيمات آيات قرآن به (امّ الكتاب), (حدود), (تعليمات) و… شرح نداده است و تنها به دلايلى جسته و گريخته و مستند به برخى از آيات قرآن اشاراتى كرده است. اينكه اين اصطلاحات را بر چه مبنايى استخراج كرده, تعاريفى كه براى اصطلاحات يادشده مطرح كرده بر اساس چه اصولى ساخته و پرداخته شده, تعيين حدّ و مرز اين تقسيمات بر چه مبنايى بوده, و… از جمله پرسشهايى هستند كه توجهى به آنها نشده است.
6. در برخى موارد از قواعد ادبيات عرب فاصله گرفته است تا در دام آن اسير نگردد و گاه به نظراتى شاذ و نادرست پيرامون برخى واژه هاى قرآن روى آورده است كه خواننده را متحيّر مى سازد.
7. گاه نتايجى را كه بر پايه اصطلاحات برساخته خود ارائه مى دهد با نص آيات قرآن ناسازگار است; مثلاً مى گويد: اطاعت گسسته كه خود بخشى از سنت رسالت پيامبر است در زمان حيات پيامبر واجب است و مربوط به زمان پس از رحلت پيامبر نمى شود. به عبارت ديگر اطاعت از بخشى از احكام پيامبر را به زمان حيات آن حضرت مقيّد مى سازد, در صورتى كه نص قرآن هيچ گونه تقييدى را براى اطاعت از دستورات پيامبر ذكر نكرده است: (ما ءاتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)(حشر/7)

زن و قرآن از نگاه شحرور

بحث زن در اسلام از ديرباز مورد توجه موافقان و مخالفان اسلام بوده است. محمد شحرور مى گويد:
دانشمندان مسلمان از ديدگاه احكام فقهى به زن نگريسته اند و اين احكام را براى زن منصفانه قلمداد كرده اند. حال آن كه دشمنان اسلام, قوانين اسلامى را باعث ايجاد مشكلات زنان مسلمان دانسته اند و برخى معضلات امروز جامعه اسلامى درباب زن را بى ارتباط با قوانين اسلامى مى دانند. از ديدگاه دكتر شحرور مسائل دست و پاگيرى كه امروزه در جوامع اسلامى باعث بروز مشكلاتى در مسائل مربوط به زنان شده است, به دليل خطاهاى اساسى و مهمى است كه در طول تاريخ اسلام, دانشمندان و متفكران مسلمان ناخواسته و ناآگاهانه مرتكب شده اند كه عبارتند از:
الف) تفاوت ندانستن بين آيات (ام الكتاب) و آيات (حدود) و آيات (تعليمات) و احاديث (حدود) و احاديث (تعليمات).
ب) اعتقاد به اينكه حدّ و مرز همه قوانين مربوط به زن در دوره محدود بعثت پيامبر تا رحلت پيامبر توسط ايشان به حدّ تمام و كمال ارائه شده است. با اين توضيح كه اگر در زمان پيامبر, زن, منصب سياسى و قضاوت نداشته است, به دليل ممنوعيت آن بوده است. از اين رو در عصر حاضر نيز مناصب سياسى و قضاوت براى زن ممنوع شمرده مى شود.25
دكتر شحرور در اين زمينه مى نويسد:
(اسلام از روز نخست, حق سياسى براى زن قائل شد. چرا كه اولين انسانى كه در راه اسلام شهيد شد زن (سميه) بود. و اين زنان بودند كه در بيعت عقبه اول و دوم, هم پاى مردان با پيامبر بيعت كردند. از سوى ديگر آيا مى شود گفت اسلام, هنگامى كه زن در ميدان نبرد شركت مى كرده و همراه مردان مهاجرت مى كرده است, از وظايف خانه دارى و تربيت فرزندان سخنى به ميان نياورده است, اما هنگامى كه پاى قضاوت و حكومت و مناصب سياسى در ميان بوده است, به زن دستور داده كه به وظايف خانه دارى و تربيت فرزندان بسنده كند و وى را از شركت در اين مسؤوليتها منع كرده است, البته توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه پيامبر گاه در ضمن ـ نه در اصل ـ حدود الهى دخل و تصرف مى كرد, و گاه نيز متناسب با فضاى جامعه آن روز قوانينى را وضع مى كرد. منصب سياسى يا قضاوت نداشتن براى زنان در زمان پيامبر به فضاى جامعه آن روز بازمى گردد, چرا كه رسم اعراب بر اين بود كه به زنان چنين مسؤوليتهايى ندهند و اين مسأله هيچ ربطى به پيامبر ندارد, بلكه مربوط به عادات اعراب جاهلى است. بنابر اين آغاز آزادى زن در زمان پيامبر بود و طبق شرايط هر عصرى اين آزادى ادامه دارد تا جايى كه از حدود الهى پاى فراتر ننهد.)26
ج) عدم فهم دقيق برخى از آيات در باب زن; مثلاً اينكه لفظ (نساء) در آيه (زيّن للناس حبّ الشهوات من النساء و البنين…)(آل عمران/14) و آيه (نساؤكم حرث لكم…) (بقره/223) به معناى زنان نيست, چرا كه اگر به معناى زنان تفسير كنيم نتيجه اين مى شود كه زنان اشيايى بيش نيستند; همان گونه كه در فقه اسلامى نيز تا به حال زن به عنوان يك شىء محسوب مى شده است, و يا به دليل سيطره مرد بر زن, قوانين اسلامى به نفع مردان است نه به نفع زنان. از جمله اينكه چون زن مايه فتنه براى مرد بوده, بر زن واجب شده است كه حجابش را رعايت كند; در صورتى كه هيچ گاه نيامده است كه مرد حجابش را رعايت كند; كه فتنه براى زن است. حال آن كه قرآن اين مسأله را به گونه اى ديگر مطرح كرده و ارتباط بين زن و مرد را ارتباطى دوسويه مى داند: (هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ)(بقره/187).27

نقد ديدگاه هاى دكتر شحرور

ييك. هيچ منبعى براى اين نظر كه (حدّ و مرز تمام قوانين مربوط به زن در دوره محدود بعثت پيامبر تا رحلت پيامبر توسط ايشان به اندازه تمام و كمال ارائه شده است) ذكر نشده است تا دلايل معتقدان به اين نظريه را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.
دو. دقيقاً معلوم نيست منظور از (تمام قوانين مربوط به زن) چيست؟ زيرا اعتقادات اسلامى بر دو نوع است; تعقلى و تعبّدى. بايد محدوده قوانين تعقلى و تعبدى از يكديگر جدا شود. نيز مشخص نيست كه منظور از (تمام قوانين مربوط به زن) قوانين كلى است يا جزئى. در توضيح بايد افزود در انطباق قوانين جزئى و كلى نه تنها عقل, بلكه دو عنصر زمان و مكان نيز دخالت دارند, از اين رو دامنه نقش پيامبر در ابلاغ قوانين كلى و جزئى متفاوت خواهد بود.
سه. هدف از ارسال رُسل هدايت انسان است. دايره وظايف رسولان محدود به مسائلى مى شود كه به گونه اى در هدايت انسان مؤثرند, بنابر اين لازم نيست درباره تمام نيازها و مشكلات انسان دستورالعمل و قوانين شرعى ارائه دهند. قلمرو دخالت دين درامور انسان به دايره هدايت انسان به سوى خداوند محدود مى شود و دين را وظيفه اى بيش از اين نيست. پيامبر اسلام كه خاتم پيامبران است تمام آنچه را كه انسان براى رسيدن به اين مقصد نياز دارد, آورده است. (اليوم اكملت لكم دينكم…). نتيجه اينكه پيامبر نه تنها تمام قوانين مربوط به زن, بلكه تمام قوانين مربوط به هدايت انسان را آورده است. قرآن كريم پر است از آيات سياسى, اجتماعى, اقتصادى, اعتقادى, اخلاقى, فرهنگى و…. منظور ما از (تمام قوانين مربوط به زن) قوانينى است كه نه تنها پيامبر موظف بوده است آنها را به مردم برساند, بلكه وظيفه توضيح و تبيين آنها را نيز بر عهده داشته است. با توجه به اين مقدمات روشن مى شود كه گفته دكتر شحرور در ردّّ اين نظريه تا چه پايه از اعتبار برخوردار است.
چهار. در اينكه اسلام از روز اول, حق سياسى براى زن قائل شد, شكى نيست. اما به نظر مى رسد نتيجه گيرى پايانى دكتر شحرور گونه اى تناقض است. زيرا وى مى گويد: آغاز آزادى زن در زمان پيامبر بود و طبق شرايط هرعصرى اين آزادى ادامه دارد. اما به دنبال آن مى گويد اين آزادى منوط به محدوده حدود الهى است. نويسنده براى پاسخ به اين سؤال كه چگونه بين آزادى عصرى و محدوديت در حدود الهى مى توان جمع كرد به قوانين ثابت و متغير روى آورده است و معتقد است حدود الهى ثابت است ولى حركت در ضمن اين حدود متغير است. حال اين پرسش مطرح مى شود كه حركت در ضمن حدود الهى تا چه حد مى تواند شرايط متغيّر هر عصرى را درون خود بپروراند؟ در اينجاست كه نظريه نويسنده دچار چالش اساسى است.
پنج. متفكران اسلامى با اين نظر كه در دين اسلام راز و رمزى وجود دارد كه به آن, قابليت هماهنگى و انطباق با پيشرفتها و توسعه زمان بخشيده است كاملاً موافقند, اما در توضيح اين نظر نيز گفته اند: اسلام به روح و معنى توجه دارد و نسبت به قالب و شكل بى تفاوت است و براى نيازهاى ثابت بشر, قوانين ثابت, و براى نيازهاى متغير وى وضع متغيرى در نظر گرفته است. اما توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه بشر همان گونه كه تحت تأثير تمايلات علمى, اخلاقى, ذوقى, مذهبى قراردارد و هر زمان ابتكار تازه اى در طريق صلاح بشريت مى كند, تحت تأثير تمايلات خودپرستى, جاه طلبى, پول دوستى, شهرت و استثمارگرى نيز هست.28
از سوى ديگر تغيير و تحوّل يا در ماهيت و ذات موضوع رخ مى دهد يا در قيود و شرايط آن. در تغيير و تحوّل ماهوى و ذاتى موضوع, بى ترديد حكم از بين مى رود و اين از نظر اسلامى مسلم است, اما در تغيير و دگرگونى قيود و شرايط, داورى آسان نيست و نياز به تأمل و دقت و اجتهاد و فقاهت دارد.29
شش. برخى علت منع زن را از قضاوت اين گونه توضيح داده اند: از آنجا كه قضا اجراى حدود را به همراه دارد كه يك سمت اجرايى است, محذورهايى را براى زنان به دنبال خواهد داشت. به اين دليل زنان مى توانند به فقاهت بپردازند و قاضى تربيت كنند اما قضاوت را كه يك سمت اجرايى است, نپذيرند. و در هر حال مانع و محذور در مقام اجرا و به دليل تزاحم با احكام ديگر است و گرنه همه دليلهاى لزوم مردبودن قاضى خدشه پذير هستند.30
هفت. در بند (ج) نمونه بارز تفسير به رأى و تحميل نظر بر قرآن اظهار شده است. لفظ (نساء) كه در تمام قرآن به معناى (جمع زنان) آمده است بر مبناى چه قاعده لغوى ازمعناى خود خارج شده است؟ آيا تنها به دليل اينكه مفهوم آيه با نظرات مفسر ناسازگار باشد مى توان معناى وضعى واژه اى را تغيير داد. از سوى ديگر دكتر شحرور از معناى دقيق (نساء) دراين دو آيه سخنى به ميان نياورده تا خوانندگان را از خطايى كه در طول تاريخ اسلام از ديد قرآن پژوهان پوشيده مانده آگاه سازد.
هشت. دكتر شحرور معتقد است كلمه (ذلك) اشاره به (نساء) دارد و معنى اين مى شود كه زن متاع دنيا مى شود. در پاسخ بايد گفت كه (ذلك) به (نساء) بر نمى گردد, بلكه به (حبّ الشهوات من النساء) بر مى گردد. پس اين تفسير كه زن متاع دنيوى است كاملاً غلط است, بلكه شهوت و تمايل به زن مانند ديگر شهوات دنيوى, متاع دنيا است: (اعلموا انّما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الأموال والأولاد… و ما الحيوة الدّنيا الاّ متاع الغرور)(الحديد/20) به واژه هاى (زُيّن) و (زينة) در دو آيه توجه شود.
از سوى ديگر خطاب آيه متوجه بخش زيستى و جسمانى زنان است نه هويت انسانى ايشان. آنجا كه شهوت زن, مرد را اسير خود مى سازد, حقيقتاً مرد به متاع دنيا روى آورده است. اما آنجا كه خصال انسانى مطرح مى شود, زن و مرد هم پاى هم در يك مرتبه قرار دارند. (إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم)(حجرات/13)
نُه. دكتر شحرور مى گويد قوانين اسلامى مردانه است و به نفع مردان است, چون مرد بر زن سيطره داشته است. وى اينجا برابرى و همانندى را در هم آميخته است. ازنظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانى برابر بهره مندند. اما آنچه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اينكه يكى زن است و ديگرى مرد, در جهات زيادى مشابه يكديگر نيستند, خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است, و همين جهت ايجاب مى كند كه از لحاظ بسيارى از حقوق و تكاليف و كيفرها وضع مشابهى نداشته باشند.31 از سوى ديگر تفاوتهاى حقوقى زن و مرد ريشه در تفاوتهاى وراثتى (ژنتيك), تفاوتهاى تشريحى (آناتوميك), تفاوتهاى فيزيولوژيك و تفاوت از نظر حساسيت و بروز بيماريها دارد.32 اين تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظيفه و حقوق در وضع ناهمگونى قرار مى دهد.33 چنان كه اين تفاوتها بر پايه عدالت استوار است: (لقد أرسلنـا رسلنـا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) (حديد/25) چگونه ممكن است قرآن در اولين گام خود, عدالت بين زن ومرد را از ياد ببرد و به باد تمسخر بگيرد و قوانين مردانه را بر نيمى از جامعه (زنان) تحميل كند.
اينك يكى از نظريات ده گانه دكتر شحرور را كه درباره حكم پوشش زن و مرد در اجتماع است همراه با برخى نقد و نظرات مى آوريم.

پوشش زن ومرد در اجتماع

(قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم إنّ الله خبير بما يصنعون) نور/30
(و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ أو آبائهنّ أو آباء بعولتهنّ أو أبنائهنّ أو أبناء بعولتهنّ أو إخوانهنّ أو بنى إخوانهنّ أو بنى أخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملكت أيمانهنّ أو التابعين غير أولى الاربة من الرجال أو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء و لايضربن بأرجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ و توبوا إلى الله جميعاً أيّها المؤمنون لعلّكم تفلحون) نور/31
اين دو آيه كه مربوط به لباس و پوشش زنان و مردان است در سوره نور آمده است. به نظر دكتر شحرور نكته هايى كه از بررسى آنها به دست مى آيد عبارتند از:
1. در هر دو آيه از تحريم نگاه به نامحرم سخن به ميان آمده, ولى بر مبناى عبارت (يغضّوا من أبصارهم) ـ كه (من) در آن به معناى تبعيض است ـ هرگونه نگاهى به نامحرم تحريم نشده است, بلكه حكم منع, برخى از نگاه ها را در بر مى گيرد.34
2. در هيچ يك از دو آيه, به اينكه از چه چيز چشمهاشان را باز دارند, اشاره اى نشده و به عهده عرف كه تابع زمان و مكان است, نهاده شده است.35
3. از آنجا كه در دايره معنايى واژه (غض) معناى عطوفت و مهربانى نهفته است, مراد خداوند از بازداشتن نگاه در مواردى است كه زن يا مرد در حالتى قرار دارد كه دوست ندارد ديگران به او بنگرند. دراين حالت بايد از نگريستن به آن زن و يا آن مرد خوددارى كرد. اما در موقع گفت وگوى زنى با مردى كه حالت يادشده در كار نيست هيچ گونه منعى درباره نگريستن به يكديگر از ناحيه خداوند نرسيده است.36
4. در هر دو آيه از حفظ شرمگاه نيز ذكرى به ميان آمده است. حدّ ادنى براى لباس مرد, پوشاندن شرمگاه است كه اين حكم از حدود الهى است (و يحفظوا فروجهم).37
5. (غضّ بصر) و (حفظ شرمگاه) كه در دو آيه به صورت مشترك براى زن و مرد آمده, دستورالعملى تربيتى است كه با فطرت انسان سازگار است و نه دستورالعملى خشن و زورگويانه كه سبب بروز مشكلاتى در روابط بين زنان و مردان گردد.38
6. در قرآن (زينت) به سه معنى به كار رفته است: (زينت شيئى. ب. زينت مكانى. ج. زينت شيئى و مكانى. مراد از (زينت) در آيه يادشده, زينت مكانى است و منظور جسم زن است و نه زيورآلات و آرايش زن.39
7. از عبارت (ولايُبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها) مشخص مى شود كه زن دو گونه زينت دارد. زينت ظاهرى و زينت مخفى. آنچه خداوند در خلقت زن ظاهر ساخته است زينت ظاهرى است, مانند سر, شكم, پشت, دستها و پاها. و آنچه خداوند در ساختار خلقت زن مخفى نموده است زينت مخفى است.40
8. (جيوب) جمع جَيب از ماده (جيب) به معناى (يقه ساختن براى پيراهن و مانند آن) گرفته شده است و (جَيب) شكافى است كه داراى دو لبه است و اصلِ اشتقاق واژه (جيب) به واژه (جوب) بر مى گردد كه در زبان عربى داراى يك اصل معنايى است و آن عبارت از شكافتن چيزى و برگرداندن كلام ـ پرسش و پاسخ ـ است. پس (جيب) در زن بر عضوى اطلاق مى شود كه يا داراى دو قسمت باشد و يا داراى دو قسمت همراه با شكاف. بنابر اين تحليل, جيوب زن عبارت است از: دو سينه و زير دو سينه, زير دو بغل, فرج, وسرين. بنابر اين زن تنها همين نوع از جيوب را بايد بپوشاند.41
9. واژه (خمار) كه به معناى (پوشاندن) است محدود به پوشاندن سر نمى شود, بلكه هم پوشاندن سر را در بر مى گيرد وهم غير سر را. پس معناى عبارت (و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ) و (ولايبدين زينتهنّ) اين مى شود كه زن بايد زينت پنهان ـ جيوب ـ خود را بپوشاند, چرا كه واژه (ابداء) فقط براى اشياء پنهان به كار مى رود, همان گونه كه در قرآن آمده است: (و إن تبدوا ما فى أنفسكم أو تخفوه)(بقره/284).
هر چند دهان, بينى, دوچشم و دو گوش نيز از جيوبند, ولى از جيوب ظاهرى اند و در صورت قرار دارند و ظاهرترين عضو زن و مرد, چهره و صورت آنان است كه هر كس با آن شناخته مى شود.42
10. آشكار ساختن جيوب پنهان براى همسر, پدر, پدر همسر, پسر, پسر همسر, برادر, پسربرادر و پسر خواهر كه در نص آيه آمده است هيچ اشكالى ندارد. به عبارت ديگر اگر زنى در برابر اين اشخاص برهنه ظاهر شود از ديدگاه قرآن اشكالى ندارد. اينكه زن خود را نزد اين افراد مى پوشاند از باب حيا و عفت و عرف جامعه است و نه از باب حلال و حرام; چرا كه حكم يادشده درباره اين افراد و همسر به گونه اى يكسان ذكر شده است.43
11. (أو نسائهنّ) به معناى زنان مؤمن نيست, بلكه (نساء) جمع (نسيء) به معنى (المستجد المتأخر) است; يعنى متأخرينى كه پس از اين محارم مى آيند كه شامل نوه ها و پسران پسربرادر و پسران پسر خواهر و پسران پسر همسر و… مى شود.44
12. (أو التابعين غيراولى الاربة من الرجال) مردان بى رغبت به زنان را شامل مى شود; مانند طبيبانى كه براى درمان زن بيمار بايد به جيوب وى بنگرند; نه مردان ديوانه و كم عقل, زيرا شهوت جنسى براى آنان معنى ندارد.45
13. (عورت) يعنى آنچه كه شخص از آشكار شدن آن حيا ورزد. دامنه حيا بر حسب شرايط مكانى و زمانى نسبى و متغير است. بنابر اين محدوده (عورت) مرد به حسب فضاى مكان و زمان متغيّر است, چرا كه اصل عورت ريشه در حيا و عيب دارد, و از آنجا كه حيا و عيب در عرف اقوام گوناگون, متفاوت است حدّ و مرز عورت نيز متفاوت خواهد بود.46
14. (ولايضربن بأرجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ); آنان كه معتقدند طبق اين آيه زن نبايد در پايش همچون اعراب جاهلى خلخال بيندازد و نيز نبايد كفشى بپوشد كه صداى آن در حالت راه رفتن جلب توجه كند; همه در تفسير خود دچار اشتباه شده اند, بلكه منظور از (ولايضربن بأرجلهنّ) يعنى در پى كارها و سخنانى نباشيد كه باعث شود (جيوب) شما آشكار گردد, مانند رقص و زنا.47
15. حدّ ادنى در پوشش زن, جيوب پنهان است, امّا بيش از آن را آيه 59 سوره احزاب بيان كرده است: (يا أيها النّبيّ قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً)
از آنجا كه آيه يادشده با عبارت (يا ايها النبيّ) آغاز شده است آيه تشريع نيست, بلكه آيه تعليم است. منظور از (جلباب) دراين آيه لباس خارجى است كه بنا به عرف سرزمين هاى مختلف, متفاوت است; مانند شلوار, پيراهن و مانتو. از سوى ديگر اين حكم, سفارشى براى در امان ماندن زنان از آزار و اذيتهاى اجتماعى است و اگر زنان به اين حكم عمل نكنند تنها موجبات آزار و اذيت خود را فراهم كرده اند و هيچ عقابى از ناحيه خداوند متوجه آنان نخواهد شد, زيرا آيه يادشده از آيات حلال و حرام نيست.48
16. مردان و زنان عرب پيش از ظهور اسلام, لباس قومى و محلى خود را ـ لباس بلندى در تن و پارچه اى بر سر ـ متناسب با آب و هواى عربستان مى پوشيدند. تنها تغييرى كه در وضع لباس زنان عرب با نزول آيه 31 سوره نور رخ داد, اين بود كه زنان عرب از روسرى هاى خود براى پوشاندن سينه هاى خويش ـ كه احتمالاً از شكاف پيراهن آشكار بود ـ نيز استفاده كردند.49
17. پوشش هر زن مؤمنى بايد بر مبناى عرف سرزمين و جامعه خود باشد, به گونه اى كه احكام يادشده در آيه 31 سوره نور را به عنوان فرض رعايت كرده باشد و از احكام آيه 59 سوره احزاب به عنوان تعليم نيز بهره جسته باشد.
18. حدّ ادنى در حجاب, پوشاندن جيوب پنهان است و حدّ اعلى برابر حديث نبوى پوشاندن تمام بدن است به جز صورت و دو كف دست. خروج از حدّ ادنى خروج از حدود الهى است كه ممنوع است و خروج از حدّ اعلى نيز خروج از حدّ رسول خداست. پس هيچ اشكالى بر پوشش بيشتر مردم كه بين اين دو حدّ قرار دارند وارد نيست. با اين تفسير, احكام اسلامى متناسب با عرف هر جامعه اى تغيير و تحوّل مى پذيرند; در صورتى كه از حدود الهى پاى فراتر ننهند.50

نقد نخست

اينكه (مِنْ) در اينجا به معناى تبعيض است دليل مى خواهد, و اينكه نمى تواند (مِن) زائده, جنس و ابتداى غايت باشد نيز دليل مى خواهد. در صورتى كه هيچ دليلى ارائه نشده است.51

نقد دوم

با توجه به عبارت پايان آيه (ذلك أزكى لهم) كه حكمت دو حكم قبلى را بيان مى دارد روشن مى شود مراد خداوند از دستور به غضّ بصر, تنها شامل موارد حرام مى شود و موارد حلال را دربرنمى گيرد.
از سوى ديگر طبق نصّ صريح قرآن, تبيين آيات قرآن بر عهده پيامبر است (و أنزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس مانزّل اليهم), (و ما أنزلنا عليك الكتاب إلاّ لتبيّن لهم الذى اختلفوا فيه)(نحل/64و44) بنابر اين تعيين موارد حرام بر عهده پيامبر است و تطبيق مصاديق جزئى برپايه آن كليات, به عهده شخص بيننده است. اگر حدّ و مرز نگاه هاى حلال و حرام در دست عرف و مردم باشد, ديرى نخواهد پاييد كه تمام نگاه ها در دايره حلال قرار خواهند گرفت و نگاه حرامى نخواهيم داشت و راه براى نگاه هاى هوس آلود باز خواهد شد.

نقد سوم

ابن فارس در توضيح معناى لغوى (غضّ) گفته است:
(الغين و الضاد أصلان صحيحان, يدلّ أحدهما على كفّ و نقص, و الآخر على طراوة. فالأول, الغضّ: غضّ البصر… و الأصل الآخر, الغضّ: الطريّ من كلّ شىء.)52
راغب اصفهانى نيز مى نويسد:
(الغضّ: النقصان من الطّرف و الصوت و ما فى الإناء… قال تعالى (قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم), (و اغضض من صوتك).)53
در معجم الوسيط آمده است:
(غضّت النبات و غيره : صار طريّاً ناضراً. ـ بصره و صوته و غيرهما ــــ غضّاً: كفّه و خفضه. و يقال أيضاً: غضّ من بصره و من صوته.)54
مؤلف با تحليل يك واژه در تمام قرآن و موارد استعمالات گونه گون قرآنى آن, نظر خود را ابراز مى دارد, ولى فهميدن معناى يك واژه نمى تواند پايه و اساس يك برداشت تفسيرى قرار گيرد. دكتر شحرور با آگاهى اندك خود از واژه هاى قرآنى به تفسير قرآن پرداخته و ديدگاه هاى خود را بر آيات تحميل كرده است. پرسشهايى كه در ذيل مى آيد نشانگر توجه نداشتن مفسّر به جنبه هاى مختلف واژه (غض) است كه قطعاً در نگرش تفسيرى وى, نقش كليدى دارد.
ـ معناى دقيق واژه غض چيست؟
ـ آيا اين واژه يك معناى اصلى دارد يا دو معناى اصلى؟
ـ آيا اين دو معنى قابل ادغام در يكديگرند يا خير؟
ـ اگر قابل ادغام نيستند, در چه مواردى واژه غض معناى (نقص) دارد و در چه مواردى معناى (طراوت)؟
ـ آيا متعلقى كه بعد از واژه غضّ مى آيد در محدود كردن بارمعنايى آن دخالت دارد يا خير؟
ـ مراد از (غضّ بصر) متوجه معناى ذاتى واژه است يا معناى عَرَضى آن؟ به عبارت ديگر مراد از (غضّ بصر) متوجه كاركرد چشم است يا متوجه خود چشم؟
ـ چه فرقى ميان (غضّ بصر) و (غضّ عين) وجود دارد؟
ـ معناى ادراكى, معناى متداعى و معناى ضمنى واژه غضّ چيست؟ آيا شناخت حدّ و مرز اين سه نوع معنى در دايره معنايى واژه غضّ براى فهم دقيق اين واژه لازم نيست؟55
ـ آيا (غضّ بصر) خطاب به بيننده است يا خطاب به طرف مقابل بيننده؟
ـ به كدام مرتبه از مراتب طولى نگاه كردن ـ چشم دوختن, خيره شدن, نگاه عبرت آميز, نگاه از روى شرم, نگاه معمولى, نگاه عاميانه, نگاه موذيانه, نگاه شهوت آميز, نگاه دزدانه, نگاه زيرچشمى, چشمك زدن و… ـ غضّ بصر اطلاق مى شود. دكتر شحرور پس از پاسخ به پرسشهاى بالا مى تواند مبناى خود را اظهار كند كه معناى (غضّ بصر) نگاهى است كه فرد مقابل دوست ندارد به او نگاه شود.

نقد چهارم

دراينكه زن دو گونه زينت ـ ظاهرى و پنهان ـ دارد شكى نيست; اما سخن در تعيين مصداق زينت ظاهرى و زينت پنهان است. اما تعريف دكتر شحرور در مورد زينت ظاهرى و مخفى با گفته ديگر ايشان كه قرآن واژه (ابداء) را فقط براى اشياء مخفى به كار مى برد ناسازگار است. قرآن درباره زينت ظاهر نيز عبارت (ولايُبدين) را به كار برده است. از سوى ديگر نظر وى با عبارت ديگرى از همان آيه, ناهمساز است; ايشان مى گويد مراد از زينت پنهان در اين عبارت ـ فرج و سينه و سرين ـ است; اگر منظور اين بود چه نيازى به عبارت (و يحفظن فروجهنّ) بود. به عبارت ديگر چرا خداوند يك دستور را در يك عبارت, دوبار و پشت سرهم تكرار كرده است؟ ابتدا فرموده: (اى زنان فروج خود را حفظ كنيد), سپس بى درنگ تكرار كرده و فرموده (اى زنان فروج, سينه ها و سرين هاتان را حفظ كنيد).
دوم اينكه عبارت (وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ) نيز با همين عبارت ناسازگار است, زيرا طبق گفته دكتر شحرور مراد از جيوب, زينت پنهان است. باز هم اشكال بالا بى پاسخ مى ماند. چرا خداوند يك بار در (ولايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها) فرموده است زينتهاى پنهان خود را آشكار نسازيد و دوباره بى درنگ فرموده است: جيوب ـ زينت هاى پنهان ـ خود را بپوشانيد؟

نقد پنجم

همه مقدماتى كه دكتر شحرور درباره واژه (جَيب) آورده است دقيق و متين است, اما نتيجه اى كه مى گيرد بسيار دور از ذهن است. بحث را تا (يقه لباس) پيش مى برد و به (جسم زن) ختم مى كند. ايشان هيچ توضيحى نداده است كه به چه دليل معناى وضعى (جيوب) كه در تمام فرهنگها و استعمالات عرب براى (يقه) به كار رفته است به يكباره تغيير معنى داده و براى اعضاى داراى شكاف در بدن زن استعمال شده است؟ اگر تنها به خاطر وجود ارتباطى بين يك واژه و يك شىء, معناى آن واژه را بدون هيچ قرينه اى بر آن شىء حمل كنيم, واژه اى باقى نخواهد ماند كه از اين قاعده مستثنى باشد؟ چه بسيار واژه هايى كه با اندك ارتباطى مى توانند بر اشياء و حالات مختلفى حمل شوند. از سوى ديگر با مراجعه به فرهنگها و استعمالات عرب روشن مى شود (جَوَبَ) يا (جَيَبَ) براى شكافى به كار مى رود كه بر چيزى عارض شده است و هيچ گاه شامل اشيايى كه در اصل خود شكاف دارند نمى شود; مانند: جَوَبَ النعلَ: قدّها, جوب الصخرة: نقبها و جيبُ الارض: مدخلها .

نقد ششم

مؤلف محترم ابتدا (زينت) را به دو قسم آشكار و پنهان تقسيم مى كند و سپس جيوب را زينت پنهان مى نامد و در پايان جيوب را نيز به دو قسم پنهان و آشكار تقسيم مى كند كه بدين گونه اساس تقسيم بندى با اين توضيح فرو مى ريزد. چگونه ممكن است يك عضو هم پنهان باشد و هم ظاهرى. از سوى ديگر در يك جا گفته است بر زن واجب است كه جيوب ـ زينت پنهان ـ خود را بپوشاند. و در اينجا مى گويد دهان و بينى و دو چشم و گوش هر چند از جيوبند, اما چون از جيوب ظاهرى هستند, لازم نيست پوشيده شوند. اين تقسيم بندى بر چه پايه اى استوار است؟ آيا اينكه چهره و صورت, مبناى هويت هر شخص است, براى خروج از اين قاعده دليل كافى است؟

نقد هفتم

پيش از اين گذشت كه معناى مورد نظر نويسنده درباره جيوب صحيح نيست, از اين رو تحليل حاضر كه بر پايه آن معنى استوار شده, از پاى بست ويران است. در جاى ديگر مى گويد احكام اسلام بر مبناى فطرت است56, در صورتى كه نظريه حاضر كاملاً با فطرت مخالف است. نويسنده خود بدين نكته اذعان دارد و عريان ظاهر شدن زن را در برابر محارم جايز مى داند, امّا مى گويد: (اينكه زن خود را در برابر محارم مى پوشاند از باب حيا و عفت و عرفِ جامعه است و نه از باب حلال و حرام). اينكه چرا در اينجا بين فطرت و حكم الهى فاصله افتاده است; حكم الهى مى گويد جايز است و فطرت مى گويد عيب است, پرسشى است كه دكتر شحرور از پاسخ دادن به آن خوددارى مى كند. از سوى ديگر چرا ايشان تعداد محارم را به هشت نفر محدود كرده است و ادامه آيه; يعنى (نسائهنّ أو ما ملكت أيمانهنّ أو التابعين غيرأولى الاربة من الرجال أو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء) را از موارد استثناشده جدا كرده است؟57

نقد هشتم

نظر دكتر شحرور درباره معناى (نسائهنّ) از جمله نظرات بسيار عجيب و غريب است كه همه مرزها را زير پا نهاده است. بيراهه رفتن در مورد فهم دقيق برخى واژه هاى نامأنوس قرآنى شايد توجيه پذير باشد, اما اين سخن در مورد واژه هاى پركاربردى همچون نساء امرى شگفت است. چگونه هزاران مفسّر, اديب, لغت شناس و دانشمند اشتباه كرده اند؟ استعمال لفظ (نساء) در معناى (نوادگان) در قرآن و معجمهاى لغوى نيامده است. شايد بى دقتى مؤلف او را به سوى اين نظر كشانده است, زيرا النّساء به كسر نون به معناى زنان است و النَّساء به فتح نون به معناى (تأخير) است.

نقد نهم

(إربه) از ماده (أرب) به معناى نيازمندى و شدت احتياج است. راغب مى گويد:
(الأرب فرط الحاجة المقتضى للاحتيال فى رفعه… و قوله أولى الاربة… كناية عن الحاجة الى النكاح…)58
از بيان راغب به روشنى پيداست كه (اربة) نيازى است كه انسان را به جست وجوگرى و تلاش براى رفع آن بر مى انگيزاند, و (اولى الاربة) نيازمندانى هستند كه كشش جنسى آنان را به تلاش و حركت براى برطرف كردن نياز وا داشته است. در نتيجه مراد از (غير اولى الاربة) بـايد كسانى باشد كه نيازى در آنها وجود ندارد كه براى رفع آن اقدام كنند.59 بـا اين توضيح, جـايى براى تفسير دكـتر شحـرور نمى مـاند.
از سوى ديگر تفسير وى با سياق آيه كاملاً ناسازگار است, زيرا فضاى آيه بيانگر ذكر افرادى است كه به دلايل متعددى از محارم محسوب مى شوند. در فقره قبلى (او نسائهنّ) و (أو ما ملكت ايمانهنّ) سخن از زنان و كنيزكان است و در فقره بعدى نيز سخن از اطفال كم سنّ و سال است . چگونه است در بين اين افراد كه يا به واسطه زن بودن و يا به دليل ناتوانى در فهم مسائل جنسى در حدّ محارم محسوب شده اند, به يكباره از افرادى سخن به ميان بيايد كه از قدرت جنسى و فهم دقيق و تخصصى مسائل جنسى نيز برخوردارند؟ توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه ترتيب اين آيه, ترتيب نزولى است و دايره تخفيف زينت را تنگ تر مى سازد, به گونه اى كه دايره وسيع با همسر است تا مى رسد به طفل كه از همه ضيق تر است. بديهى است تفسير دكتر شحرور ازاين عبارت آيه به دست نمى آيد, هر چند احكام اضطرارى نيز قوانين و دلايل مربوط به خود را دارند.

نقد دهم

درتمام زبانها, برخى افعال, نقش افعال كمكى را بازى مى كنند و همراه با كلمه هاى مختلفى به كار مى روند و طبعاً معانى مختلفى نيز خواهند داشت. اما توجه به اين نكته ضرورى است كه معانى مختلف آنها از كلمه هايى كه با اين افعال به كار مى روند فهميده مى شود. در غير اين صورت اين افعال يك معنى بيشتر نخواهند داشت. مثلاً در زبان فارسى كلمه (زدن) فعل كمكى است كه به معانى مختلف به كار مى رود. دقيقاً مطابق همين كلمه, در عربى از واژه (ضرب) استفاده مى شود كه با همايشهاى گوناگون معانى بسيارى دارد. شمشير زدن, كتك زدن, مثال زدن, خيمه زدن و….. بنابر اين فعل (ضَرَبَ) در عبارت (يضربن بارجلهنّ) به عنوان يك فعل كمكى به كار رفته است كه با توجه به (ارجلهنّ) كه بعد از آن آمده است قطعاً معناى آن پاى زدن و به تعبير دقيق تر پاى كوبيدن خواهد بود و به هيچ وجه از آن, معناى (كار كردن) به دست نمى آيد.


پی نوشت‌ها:

1. شحرور, محمد, الكتاب و القرآن; قراءة معاصرة, دمشق, 1990م, 36.
2. همان, 37.
3. همان.
4. همان.
5. همان, 39.
6. همان, 213.
7. همان, 37 و 213.
8. همان, 103.
9. همان, 37 و 213.
10. همان, 103.
11. همان, 37 و 213.
12. همان, 446.
13. همان, 449.
14. همان, 453 ـ 466.
15. همان, 451.
16. همان, 526.
17. همان, 531.
18. همان, 528.
19. همان, 532 ـ 533.
20. همان, 549.
21. همان, 550.
22. همان, 552.
23. همان, 581.
24. عميدزنجانى, عباسعلى, مبانى و روشهاى تفسير قرآن, 221 ـ 238.
25. همان, 593.
26. همان, 594 ـ 595.
27. همان, 592 ـ 597.
28. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, 19/112 ـ 122.
29. سائلى, على, بررسى پاره اى شبهات پيرامون زن در نگاه امام على(ع), 97.
30. جوادى آملى, عبدالله, زن در آيينه جمال و جلال, 403.
31. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, 19/136.
32. ربــانى, محمد, نگرشى بر تفــاوتهــاى بيولوژيك زن و مرد, همــايش اسـلام و فمينيسم, 113 ـ 115.
33. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, 19/169.
34. شحرور, محمد, الكتاب و القرآن, 604.
35. همان.
36. همان, 605.
37. همان.
38. همان.
39. همان, 606.
40. همان.
41. همان, 607.
42. همان.
43. همان.
44. همان.
45. همان.
46. همان, 612.
47. همان, 613.
48. همان, 614 - 615.
49. همان, 617.
50. همان, 617 ـ 618.
51. طباطبايى, محمدحسين, الميزان, 15/120.
52. ابن فارس, معجم مقاييس اللغة, 4/383.
53. راغب اصفهانى, حسين بن محمد, المفردات, 607 ـ 608.
54. المعجم الوسيط, 654.
55. جورج يول, نگاهى به زبان, صفحه 137 به بعد.
56. شحرور, محمد, الكتاب و القرآن, 575.
57. احمد عمران, القراءة المعاصرة للقرآن فى الميزان, بيروت, دارالنفائس, 1415ق, 508.
58. همان, 512 ـ 513.
59. راغب, المفردات, 15ـ16.
60. فتاحى زاده, فتحيه, حجاب از ديدگاه قرآن و سنت, دفترتبليغات اسلامى قم, 1373 ش, 113. n
دوشنبه 10 مهر 1391  2:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سيرى دوباره در آيات حجاب

سيرى دوباره در آيات حجاب

هما ميرزا وزيرى

با رشد و پويايى اجتهاد و فقه نوين در دو دهه اخير و تلاشها و نوآورى هاى امام خمينى(ره) پژوهشهاى تازه در زمينه شخصيت و حقوق زنان و نقش آنان درجامعه و فعاليتهاى اجتماعى نمود بيشترى يافته است; چه اينكه پيدايش شرايط و ويژگيهاى زمانى و مكانى نو تأثيرى جدى در دگرگونى موضوعات داشته و به تبع آن, تغييرى انكارناشدنى در آرا و احكام حقوقى و فقهى مربوط به زنان را در پى آورده است.
مسائلى از جمله محدوده حجاب, خروج زن از خانه, سخن گفتن او با نامحرم, شركت در اجتماعات, اختلاط با مردان در محيط بيرون از خانه, رانندگى زنان, مشاركت زنان در امور سياسى و اجتماعى از جمله مسائلى هستند كه بازنگرى منابع دينى جهت استخراج احكام دقيق و روشن و پيراستن ابهامات گوناگون موجود را با تلاشهاى تخصصى فقاهتى بايسته مى سازد. نوشتار حاضر پرسشهايى درباره حجاب كه مربوط به سه آيه از قرآن مى باشد مطرح مى كند, تا انديشمندان و صاحب نظران به بررسى و پاسخگويى آنها بپردازند.
نگارنده اين سطور هرگز مدعى تخصص در تفسير يا فقه نيست تا درصدد پاسخگويى به پرسشها باشد, بلكه تنها زمينه را براى پاسخگويى اهل نظر و تخصص فراهم ساخته است.

آيه نرمش در گفتار

(يا نساء النّبى لستنّ كأحد من النّساء إن اتقيتنّ فلاتخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً. و قرن فى بيوتكنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهليّة الأولي…)
احزاب/33ـ32
اى زنان پيامبر شما همانند هيچ يك از زنان نيستيد [و برتر و مسؤول تريد]; اگر تقوا پيشه كنيد. پس در سخن نرمى نكنيد كه فرد بيمار دل به طمع [خام] افتد, و به نيكى [و سنجيدگى] سخن گوييد. و درخانه هاتان قرار و آرام گيريد و همانند زينت نمايى روزگار جاهليت پيشين, زينت نمايى نكنيد….1
از ظاهر آيه چنين استنباط مى شود كه آيه مختص زنان پيامبر(ص) است و دستورات خاصى براى آنان به دليل موقعيت ويژه آنها ذكر شده است. چنان كه استاد مطهرى(ره) در پاسخ نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب مى نويسد:
(جمله (قرن فى بيوتكن) اولاً به عقيده من جمله اختصاصى است و زنان پيغمبر, آنها كه مقيّد به اجراى دستور بودند, از اين جمله چنين فهميدند كه دستورى اختصاصى است, و لهذا حتّى از مسافرت احتراز داشتند. و به علاوه قطعاً مفاد آيه اين نيست كه از خانه بيرون نرويد, به مسجد و زيارت دوستان و ارحام هم نرويد, مقصود اين است كه به كارى كه مستلزم اين باشد كه از حرم پيغمبر خارج شويد دست نزنيد; نظير كارى كه عايشه كرد. به هر حال آيه (قرن فى بيوتكن) نيز دستور پرده نشينى نيست, نه براى زنان پيغمبر و نه براى غيرآنها).2
توجه به كلمات آغازين آيه اين تصور را تقويت مى كند كه آيه تنها خطاب به زنان پيامبر(ص) نازل شده است. توضيحات استاد مطهرى نيز به تقويت اين برداشت كمك مى كند. به نظر مى رسد فضاى عمومى آيه در مورد مسائل اجتماعى و سياسى مربوط به زنان پيامبر(ص) است. استاد دركتاب مسأله حجاب چنين مى نويسد:
(اسلام عنايت خاصى داشته است كه زنان پيغمبر چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان درخانه هاى خود بمانند, و در اين جهت بيشتر منظورهاى اجتماعى و سياسى در كار بوده است… اسلام مى خواسته است (امهات المؤمنين) كه خواه ناخواه احترام زيادى در ميان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند و احياناً ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو درمسائل سياسى و اجتماعى واقع نشوند.)3
به اين ترتيب آيا مى توان ساير جملات آيه را نيز در همين فضاى سياسى و اجتماعى معنى كرد؟ آيا ساير جملات آيه نيز دستورهايى مختص زنان پيامبر(ص) نيست, تا آنان از موقعيت سياسى خود سوء استفاده نكنند؟ يا ديگران از موقعيت آنها به سود اهداف خود بهره نبرند؟
در آيه ابتدا توصيه مى شود كه زنان پيامبر(ص) تقوا پيشه كنند, سپس امر مى شود كه در سخن خضوع نكنند تا افراد بيمار دل به طمع نيفتند. در هيچ جاى آيه قرينه اى وجود ندارد كه ناگزير باشيم طمع را به طمع جنسى معنى كنيم و برداشت كنيم كه منظور آيه اين است كه افراد بيماردل به گناه نيفتند.
از سوى ديگر, خضوع در قول در ترجمه ها و تفاسير مختلف به ناز و كرشمه در صدا معنى شده است. آيا اگر مقصود چنين تعبيرى بود كلمه صوت از قول مناسب تر نبود؟ بويژه آن كه پس از اين جمله خداوند امر مى كند كه (قول معروف) بر زبان بياوريد, و در عبارت (قول معروف) نيز هيچ نشانه بر اينكه مقصود صداى بدون ناز و كرشمه و خشك و خشن است به چشم نمى خورد.
به نظر مى رسد اگر بخواهيم اين جمله را در فضاى سياسى و اجتماعى ذكر شده در بالا معنى كنيم چنين برداشت مى شود كه خداوند به زنان پيامبر(ص) دستور مى دهد كه در برابر منافقان بيمار دل در كلام خضوع نداشته باشند, زيرا آنان ممكن است مطامع سياسى زيادى در سرداشته باشند. يعنى منافقان و بيماردلان براى رسيدن به مطامع سياسى خود سعى داشته اند از زنان پيامبر(ص) سوء استفاده كنند و با آنها از درِ مذاكره و سازش وارد شوند و قرآن با اين بيان, زنان پيامبر(ص) را از هرگونه مداهنه نهى كرده است و به آنها دستور داده كه در برابر منافقان در كلام خضوع نداشته باشند. اما از سوى ديگر در قسمت بعد آيه تصريح مى كند كه با آنان پسنديده سخن گويند يعنى نه سازش كنند و نه كلام زشتى بر زبان آورند كه منافقان را عليه مسلمانان گستاخ سازد.
به طور كلى در مورد اين بخش از آيه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1. مقصود قرآن از مورد خطاب قراردادن زنان پيامبر(ص) توجه به موقعيت خاص سياسى آنها بوده است. در طول تاريخ گاهى همسران زعما و رهبران هر قومى از موقعيت ويژه سياسى خود سوء استفاده كرده اند يا منشأ تغييراتى در سطح جامعه شده اند. شواهدى از اين دست در تاريخ صدراسلام نيز وجود دارد. نقش عايشه در جنگ جمل و در بازگشت سپاه اسامة بن زيد از جُرف به مدينه در واپسين روزهاى زندگى پيامبر از اين جمله است. همچنين زنان سران و بزرگان قبايل چه قبل از اسلام يا بعد از اسلام در جنگها حضور داشته به طرق مختلف به تهييج سپاهيان مى پرداختند; از جمله هند همسر ابوسفيان در جنگ احد, و نيز ساير دشمنيها با پيامبر(ص).
2. اگر قرار بود اين تكاليف در آيه براى ساير زنان نيز استنباط شود, عبارتى در آيه براى تأكيد بيشتر آورده مى شد, در صورتى كه هيچ اشاره اى به زنان ديگر در آيه ديده نمى شود (نظير عبارت نساء المؤمنين در آيه جلابيب)
3. در آيات ديگر قرآن نيز نشانه اى بر فراگير بودن اين دستورات نيست.
4. خداوند در آيات ديگر قرآن نيز توجه ويژه خود را به زنان پيامبر(ص) به سبب موقعيت خاص ايشان نشان داده است; مثلاً وقتى بعضى مسلمانان مطرح مى كنند كه پس از رحلت پيامبر(ص) زنان ايشان را به عقد خود درمى آورند, در آيه اى ازدواج همسران پيامبر را غيرمجاز مى شمارد. شايد اين دستور كه از ويژگيهاى آنان است به اين دليل صادر شده كه مورد سوء استفاده قرار نگيرند.
5. در 12 آيه قرآن از افرادى كه دلهاشان بيمار است با تعبير مرض در قلب نام برده شده است; مثلاً در سوره بقره آيه 10, براى آنان كه به سبب نفاق بيمار دل اند افزونى در عذاب وعده داده مى شود. در سوره مائده آيه 52, بيان مى شود كه كسانى كه بيمار دل اند از ترس خدا و رسول به طرف يهود و نصارا مى روند و حال آن كه رويگردانى آنان به سبب آن است كه يهود و نصارا را دوست دارند.
در آيه 49 انفال, بيماردلان مى گويند مؤمنان مغرورند و حال آن كه خود مغرورند.
در سوره توبه آيه 124, بيماردلان معتقدند كه با نزول سور قرآن, ايمان مؤمنان افزوده نمى گردد و حال آن كه چنين نبوده و پليدى بر خودشان نيز اضافه مى گردد.
در آيه 53 حج, القاء شيطان بر بيماردلان و مؤمنان را آزمايش شمرده است.
در سوره احزاب آيه 60, مى گويد اگر بيماردلان و منافقان از كارهاى خود دست برندارند, پيامبر(ص) از سوى خداوند مأمور مى شود تا در برابر ايشان قيام كند.
با نگاهى گذرا به اين آيات در مى يابيم كه منظور قرآن از بيمار دل, افراد ضعيف الايمان هستند كه گاهى شامل منافقين مى گردد, اما در هيچ يك از آيات قرينه اى براى آن كه مقصود از (مرض) را شهوات بدانيم ديده نمى شود.
6. علامه طباطبايى (قول) را مطلق معاشرت مى داند و بنابراين معناى عبارت (خضوع در قول) نرمى در رفتار هم مى شود كه برداشت ما را تأييد مى كند.4
7. عبارت (قول معروف) نيز چهار بار در قرآن ذكر شده است كه از اين شواهد هم بيشتر مفهوم (سخن سنجيده و درست) استنباط مى شود.

ديدگاه مفسران

در ادامه بحث به تفاسير مختلف مراجعه مى كنيم تا ببينيم درباره اين دستورات چه برداشتهايى ارائه شده و تا چه اندازه روايات به تأييد اين برداشتها پرداخته اند؟
ابوالفتوح رازى در تفسير روض الجنان و روح الجنان مى نويسد:
(نبايد تا خضوع كنيد در سخن گفتن با مردان… پس طمع كند آن كس كه در دل او ريبتى و تهمتى باشد و ضعيف اعتقاد و بصيرت باشد در دين. و گفتند: مرض به معناى فجور است در آيت (و قلن قولاً معروفاً) و بگويى گفتارى درشت درست. در خبر است كه بعضى از زنان صحابه چون اين آيت آمد, چون مردى به در سراى ايشان آواز دادى و در سراى مردى نبودى تا جواب دهد, آن زن انگشت در دهن نهادى و آوازى منكر كردى منفّر براى اين آيت را.)5
در تفسير مجمع البيان نيز آمده است:
(صداى خود را نازك نكنيد و با مردان به نرمى حرف نزنيد و با بيگانگان روبرو سخن نگوييد كه به طمع آنها بينجامد, پس مانند زنى باشيد كه اظهار تمايل به مردان مى كنيد. قتاده گويد: پس طمع كند آن كه در دل او بيمارى نفاق است. عكرمه گويد: آن كه در دلش شهوت زناست و بعضى گفته اند: كه براى زن مستحب است وقتى با بيگانه صحبت مى كند صداى خود را خشن و كلفت نمايد; براى اينكه اين دور از طمع و ريبه و شهوت است (و قلن قولاً معروفاً) و بگوييد سخن پسنديده; يعنى سخنى مستقيم و نيكو كه برى از تهمت و دور از ريبه و موافق با دين و اسلام است.)6
علامه طباطبايى در الميزان مى نويسد:
(فرموده پس در سخن خضوع نكنيد (و چون ساير زنان آهنگ صدا را فريبنده نسازيد) و درخانه هاى خود بنشينيد و كرشمه و ناز مكنيد… و خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان, آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند تا دل او را دچار ريبه و خيالهاى شيطانى نموده, شهوتش را برانگيزانند و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد. و منظور از بيمارى دل, نداشتن نيروى ايمان است; آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مى دارد (و قلن قولاً معروفاً); يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد; سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد, و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند. (نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن بيفزايى, تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود.)7
در تفسير نمونه نيز چنين مى نويسد:
(مى فرمايد: بنابراين به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند… بلكه به هنگام سخن گفتن, جدى و خشك و به طور معمول سخن بگوييد, نه همچون زنان كم شخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مى افكند سخن بگوييد.)8
نويسنده تفسير اطيب البيان نيز مى نويسد:
(صدا را نازك نكنيد, باعث هيجان شهوت اراذل و اوباش شرور شود… به خصوص مثل عايشه كه جوان و خوش سيما بود و قلن قولاً معروفاً, معروف مقابل منكر است.)9
در تفسير جوامع الجامع نيز آمده است:
(فلاتخضغن بالقول: اى لاترققن الكلام للرجال مثل كلام المربيات و المونسات, فيطمع الذى فى قلبه مرض: اى: نفاق و فجور, و قلن قولاً معروفاً: بعيداً من التهمة مستقيماً بجدّ و خشونة من غيرتخنّث, او قولاً حسناً مع كونه خشناً.)10
چنان كه در تفاسيرى كه يادشده و بسيارى ديگر از تفاسير ديده مى شود, بيشتر مفسران يك جمله را تكرار كرده اند و آن اينكه خضوع در قول, يعنى نازك كردن صدا و با ناز و كرشمه سخن گفتن; و در اين ميان اجزاء ديگر جمله را مورد نظر قرار نداده اند, چنان كه روايتى نيز در تأييد اين برداشت نياورده اند. افزون بر اينكه اگر رواياتى نيز در اين زمينه باشد, تنها به استناد آنها نمى توان آيه را تفسير كرد, بلكه بررسيهاى سندى و دلالى بايد درباره آنها به كار رود, چرا كه دست وضع و جعل حديث, روايات بسيارى را در ميان منابع روايى راه داده است و برداشتهاى نادرست از برخى روايات صحيحه نيز اندك نبوده است. چنان كه شهيد مطهرى در باب نقد استدلال به روايت (اشراط الساعة) بر حرام بودن رانندگى زنان, سخنان گسترده اى دارد.11
در چند تفسير نيز از مرض ـ كه در آيه آمده است ـ به نفاق و فسق تعبير شده كه برداشت پيشنهادى نگارنده را تأييد مى كند.
ديگر آن كه در آيين درخشان اسلام, تطبيق عقل و شرع و هماهنگى ميان آنها حقيقتى انكارناپذير است كه نقش خرد را در آموزه هاى دين و برداشت و استنباط از آنها روشن مى سازد; به گونه اى كه اجتهاد, وابستگى انكارناپذيرى با عنصر (عقل) دارد.
با توجه به نكته هايى كه گذشت مى توان گفت جمله آغازين آيه كه مى فرمايد: (يا نساء النبى لستنّ كأحد من النساء) عقل را به سوى برداشت مفاهيم اجتماعى و سياسى از آيه راهنمايى مى كند, بويژه كه آوردن عبارت (كأحد من النساء) اين فضا را بيشتر القا مى كند; يعنى زنان پيامبر(ص) مانند يك فرد از جامعه زنان نيستند و تأثير اجتماعى و سياسى ايشان بسيار متفاوت با تأثير يك فرد ازجامعه زنان است. چنان كه گفتيم در جامعه آن روز عرب, زنان سران قبايل با زنان معمولى تفاوت داشتند. آنها به سبب نزديكى با رؤسا مى توانستند منشأ بسيارى تغييرات و اتفاقات در جامعه باشند. به همين سبب قرآن تأكيد دارد كه مسير سوء استفاده ازاين طريق بسته شود و افراد بيمار دل و منافقان نتوانند از راه مذاكره با زنان پيامبر(ص) مطامع خود را عملى سازند. خداوند در اين آيه به زنان پيامبر(ص) به دليل وضعيت خاص آنها سه دستور مى دهد:
نخست آن كه در خانه بمانند و هر روز درجامعه ظاهر نشوند و با استفاده ازموقعيتى كه به دليل انتساب به پيامبر دارند آشوب و بلواى سياسى يا اجتماعى به راه نيندازند.
دوم آن كه در برابر منافقان در سخن نرمى نشان ندهند, يعنى با آنان مداهنه نكنند و آنها را در طمع خام نيندازند (نه آن كه آنها را حتى به فكر گناه هم نيندازند!) درعين حال با منافقان كلام پسنديده گويند; يعنى نه سازش كنند و نه آنها را تحريك كنند كه عليه اسلام نقشه هاى جديد طرح كنند. و دستور سوم آن كه مانند جاهليت نخستين در جامعه خودنمايى نكنند.
اگر بخواهيم عبارت (تبرّج جاهلى) را با توجه به فضاى مورد نظرمان توضيح دهيم, باز بايد به اين نكته توجه كنيم كه زنانى كه موقعيت خاص سياسى درجامعه داشته اند با خودنمايى در جامعه موجب تحولات سياسى خاصى مى شده اند (مانند نقش آنها در تهييج و ترغيب جنگاوران). به نظر مى رسد كه خداوند زنان پيامبر(ص) را از ايفاى چنين نقشهايى برحذر مى دارد. به اين ترتيب جاهليت اُولى, يعنى جاهليت پيش از اسلام كه زنان برجسته جامعه باخودنمايى از موقعيت خود سوء استفاده مى كردند. توجه به اين نكته جالب است كه چنين جاهليتى و چنين سوءاستفاده هايى پس از اسلام نيز اتفاق افتاد. بنابراين خداوند با آوردن كلمه جاهليت اولى خبر از جاهليت دومى مى دهد كه پس از اسلام اتفاق مى افتد.

مفهوم تبرّج جاهلى

براى بررسى بهتر مفهوم تبرج جاهلى و جاهليت اولى نگاهى دوباره به ديدگاه هاى برخى از مفسران مى افكنيم:
در تفسير روض الجنان و روح الجنان مى نويسد:
(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى: مجاهد و قتاده گفتند: تبرج, تكسر و تبختر و تغنج باشد و گفتند: مجنبى و كرشمه مكنى چنان كه اهل جاهليت پيشينه كردند. و گفته اند: اظهار زينت باشد.
در معنى جاهليت خلاف كردند; شعبى گفت: ميان عهد عيسى است و ميان محمد ـ صلى الله عليه و على آله ـ .
ابوالعاليه گفت: روزگار داود و سليمان است كه در آن روزگار زنان پيرهن نا دوخته پوشيدندى و اندام ايشان ظاهر بودى.
كلبى گفت: جاهليت عبارت است از آن روزگار كه ابراهيم ـ عليه السلام ـ در او بزاد; چه در آن روزگار زنان پيرهن از درّ نظم كردندى و در پوشيدندى و جز آن جامه ديگر نداشتندى و به بازار و مجمع مردان درآمدندى, و اين در روزگار نمرود بود و خلقان همه كافر بودند.
حكم گفت: جاهليت آن روزگار بود كه در ميان آدم و نوح, و آن هشتصد سال بود, و در آن روزگار زنان زشت بودند و مردان نكو, پس زنان به مردان رغبت كردندى و در مردان آويختندى.
عكرمه گفت از عبدالله عباس كه: جاهليت ميان ادريس بود و نوح ـ عليهما السلام ـ و آن هزار سال بود. و دو بطن از فرزندان آدم. … همه مردم مجتمع شدندى آن روز و زنان خويشتن بياراستندى و آنجا آمدندى و مردى از اهل كوه آنجا آمد در روز عيد ايشان و زنان را بديد و جمالشان, برفت ومردم كوهستان را خبر داد. ايشان بيامدند و آنجا مقام كردند و زنان به مردان مايل شدند ومردان به زنان, و فواحش آشكار شد!)12
طبرسى در مجمع البيان مى نويسد:
(التبرّج : ابراز كردن زر و زيور و موارد زينت و زيبايى خود را, گرفته شده از برج است… ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى; يعنى بيرون نياييد بنابر عادت زنان جاهليت نخستين و ظاهر نكنيد زر و زيور خود را چنانچه زنان جاهليت مى كردند. قتاده و مجاهد گويند: تبرّج به معناى تبختر و خودنمايى در راه رفتن است. مقاتل گويد: تبرّج اين است كه روسرى خود را بر سرش اندازد ولى آن را نبندد كه گلو و گوشواره اش مستور دارد, پس اينها ظاهر گردد… بعضى گفته اند كه معناى تبرّج جاهليت اولى اين است كه آنها تجويز مى كردند كه يك زن جمع كند بين شوهر و رفيقش را, پس پايين تنه خود را براى شوهر قرار دهد (كه با او آميزش كند) و براى رفيقش بالا تنه خود را قرار دهد كه او را بوسيده و معانقه نموده و در آغوش كشد.)13
در تفسير الميزان نيز آمده است:
(كلمه تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است, همان طور كه برج قلعه براى همه هويدا است. و كلمه (جاهليّة الاولى) به معناى جاهليت پيش از بعثت است, پس در نتيجه مراد از آن جاهليت قديم است. و اينكه بعضى گفته اند مراد از آن دوران هشتصد ساله بين آدم ونوح است و يا گفته اند: زمان داود و سليمان است و يا گفتار آنان كه گفته اند زمان ولادت ابراهيم است و يا گفتار آنان كه گفته اند زمان فترت بين عيسى و محمد(صلوات الله عليهما) است, اقوالى است بدون دليل… و در تفسير قمى روايتى با سند از امام صادق از پدرش(عليهما السلام) در ذيل آيه (ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى) آورده و آن اين است كه حضرت فرمود: بعد از جاهليت اول, جاهليت ديگرى نيز خواهد آمد.
مؤلف: اين روايت نكته اى جالب و لطيف را از آيه شريفه استفاده كرده.)14
در تفسير نمونه نيز مى نويسد:
(همچون جاهليت نخستين در ميان جمعيت ظاهر نشويد و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد… تبرّج به معنى آشكار شدن در برابر مردم است و از ماده برج گرفته شده كه در برابر ديدگان همه ظاهر است. اما اينكه منظور از جاهليت اولى چيست; ظاهراً همان جاهليتى است كه مقارن عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده, و به طورى كه در تواريخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند, و دنباله روسرى هاى خود را به پشت مى انداختند به طورى كه گلو و قسمتى از سينه و گردن بند و گوشواره هاى آنها نمايان بود…
به هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه جاهليت ديگرى همچون جاهليت عرب در پيش است كه ما امروز درعصر خود آثار اين پيشگويى قرآن در دنياى متمدن مادى را مى بينيم.)15
شيخ طوسى در التبيان مى نويسد:
(ولاتبرّجن: قال قتادة: التبرّج التبختر و التكبّر, و قال غيره: هو اظهار المحاسن للرجال.)16
طبرسى نيز در تفسير جوامع الجامع آورده است:
(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى و هى القديمة التى يقال لها: الجاهليّة الجهلاء و هى الزمن الذى ولد فيه ابراهيم ـ عليه السلام ـ كانت المرأة تلبس الدرع من اللؤلؤ فتمشى وسط الطريق تعرض نفسها على الرجال.)17
چنان كه ملاحظه مى شود در تفاسير يادشده يك برداشت طى قرنها دركتابهاى تفسيرى تكرار شده است و پشتوانه اى از روايات براينكه مراد از تبرّج, برداشت يادشده بوده است, به چشم نمى خورد.

آيه جلباب

(يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59
اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو كه روسرى هاى خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته شوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.
در اين آيه چند نكته چشم گير است:

الف. شأن نزول آيه

مراجعه به شأن نزول هايى كه در تفاسير مختلف درمورد اين آيه ذكر شده به فهم فضاى عمومى آيه كمك مى كند. به چند نمونه توجه مى كنيم.
(چه بسا بود كه منافقين از شوخى با كنيزان تجاوز كرده و سر به سر زنان آزاد و نجيبه هم مى گذاشتند. پس وقتى به ايشان مى گفتند چرا اين كار را كردى, مى گفتند ما خيال مى كرديم كنيز و برده هستند پس خدا عذر ايشان را قطع نمود.)18
(جمعى از متهتكان به شب بيرون آمدندى و چون زنان به قضاء حاجت شدندى بر عقب ايشان رفتندى و انگشت بر ايشان زدندى, اگر كسى از آن زنان باستادى مراد خود حاصل كردندى و اگر ايشان را زجر كردندى بگريختندى, زنان اين حال با شوهران خود بگفتند, شوهران ايشان رسول صلى الله عليه و آله را از اين حال خبر دادند, خداى تعالى اين آيت فرستاد.)19
(سبب نزول آيه مزبور آن بودكه بانوان براى اقتدا كردن به پيغمبراكرم(ص) در مسجد حاضر شده ونماز را پشت سر آن حضرت بجاى مى آوردند, هنگام بازگشتن بعضى از جوانان ولگرد و اوباش مزاحم و متعرض آنها شده اذيت و آزار مى نمودند. چه عادت ايشان آن بود كه با كنيزان مزاح و شوخى مى كردند. منافقين آنها شرارت را از حد گذرانده و متعرض زنان آزاد نيز مى شدند. چنانچه از آنها بازخواست مى كردند مى گفتند گمان كرديم اين بانو از جمله كنيزكان است. پروردگار عذر آنان را با نزول آيه حجاب برطرف نمود.)20
تقريباً بيشتر تفاسير ديگر نيز اين شأن نزول را بيان كرده اند. از اين شأن نزول استفاده مى شود:
1. قرآن كريم براى تمايز زن آزاده مسلمان از كنيز دستور حجاب را صادر كرده است. لحن قرآن كريم دراين دستور لحنى توبيخى نيست و براى عدم رعايت حجاب هيچ وعده عذابى مشاهده نمى شود, بلكه به نظر مى رسد خداوند از سر مهربانى و خيرخواهى و رحيميت, به زنان مسلمان امر مى كند كه از جلباب استفاده كنند تا آنها را كنيز نپندارند و به آنان توهين جنسى نكنند.
2. تمايز زن آزاده از كنيز كه در بخش بعدى آيه بدان اشاره شده (ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين) به دليل اختلاف سطح اجتماعى يا تفاوت شأن يا تمايز طبقاتى نبوده است, بلكه مراد اين بوده كه زن آزاده مسلمان نبايد درجامعه به ديد زنى نگريسته شود كه برده است و چون كالايى قابل خريد و فروش در انظار قرار مى گيرد.
چنان كه مى دانيم حجاب بر كنيز حتى پس از نزول تمام آيات حجاب نيز واجب نبوده, تا جايى كه كنيز هنگام نماز نيز نبايد حجاب را رعايت مى كرده است. شواهد جالب توجهى در تفاسير و تاريخ دراين زمينه وجود دارد كه از جمله:
انس بن مالك مى گويد: روزى كنيزى سروصورت خود را پوشيده بود. عمر او را تازيانه اى زد و گفت: واى بر تو چرا به روش زنان آزاد درآمده اى؟21
در وسائل الشيعه است كه ابى خالد قماط از امام صادق(ع) مى پرسد: آيا كنيز سرخود را مى پوشاند؟ فرمود: اگر بخواهد چنين مى كند و اگر نخواهد نه; از پدرم شنيدم كه كنيزان را مى زدند و مى گفتند: همانند زنان آزاده نگرديد.22

ب. ابهام در مفهوم جلابيب

در مورد معناى جلابيب در تفاسير مختلف نظرات متفاوتى ارائه شده است; طبرسى مى گويد ابن عباس و مجاهد گويند: جلباب مقنعه و روسرى زن است.
در تفسير منهج الصادقين آمده است:
(بدان كه جلابيب جمع جلباب است كه آن ثوبى است واسع كه اوسع از خمار است و كمتر از ردا كه زن آن را بر سر خود مى پيچد و فاضل آن بر سينه فرود مى آورد. ابن عباس فرموده كه جلباب ردائى است كه ستر بدن مى كند از فوق تا اسفل. و به روايت ديگر از او نقل است كه جلباب مقنع زنان است كه جبهه و رأس خود را به آن مى پوشانند.)23
در تفسير اثنى عشرى مى گويد:
(لباس مختصه به زنان مؤمنه كه از جمله آنها جلابيب باشد:
1. درع (پيراهن زن) 2. مقنعه (سرانداز) 3. خمار (سرپوش) 4. ملحفه (چادر) 5. جلباب (چادر روى خمار كه تعبير به ثياب ظاهره كنند و زنها به آن سرو بدن بلكه اندام تا قدم را به آن پوشند.)24
علامه طباطبايى مى نويسد:
(كلمه جلابيب جمع جلباب است و آن جامه اى است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى پوشاند, و يا روسرى مخصوصى است كه صورت و سر را ساتر مى شود.)25
در تفسير نمونه نيز آمده است:
(مفسران چند معنى ذكر كرده اند: 1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سروگردن و سينه ها را مى پوشاند. 2. مقنعه و خمار(روسرى) 3. پيراهن گشاد.)26
يكى ديگر از مفسران مى نويسد:
(راغب, جلباب را پيراهن و روسرى گفته است. صحاح اللغه آن را ملحفه (چادرشب). ابن اثير در نهايه, چادر و رداء گويد. فيروزآبادى در قاموس مى گويد: آن پيراهن و لباس گشاد است كه زن لباسهاى خود را به آن مى پوشاند و يا آن ملحفه است.)27
چنان كه ملاحظه مى شود معناى جلباب طيف گسترده اى از روسرى تا پيراهن, چادر و حتى روبند را در بر مى گيرد. اگر جلباب را به معناى پيراهن بدانيم كه در بعضى تفاسير آمده است, معناى عبارت (يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ) اين است كه زنان آزاده مسلمان بدن خود را بپوشانند تا از كنيزان متمايز شوند. شايد مراد آيه مطلق پوشاندن است و اساساً خداوند در اين آيه حدود حجاب را مشخص نساخته, بلكه يكى از فلسفه هاى حجاب را بيان فرموده است. چنان كه گفتيم از نشانه ها چنين استنباط مى شود كه رعايت نكردن حجاب براى كنيز در جامعه ممنوع نبوده است و مفهوم آيه نيز تمايز بين زن آزاده مسلمان و كنيز است. گويى خداوند مى خواسته زنان مسلمان آزاده در جامعه داراى پوششى باشند تا براى مردانى كه درصدد شناسايى و خريد كنيزان بوده اند, مشخص شود كه نمى توانند با اين نگاه به زنان آزاده مسلمان بنگرند.
(به قرينه اينكه اين سوره پيش از سوره نور نازل شده, معلوم مى شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است, بلكه بر آن بوده كه نشانه اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن, كارى كند كه بانوان با شوق پذيراى حجاب شوند.)28
تصور مى شود كه برخى برداشتها ازآيه جلابيب; مانند آن كه حدود حجاب شامل پوشاندن صورت هم هست يا پرهيز زنان از هر رفتارى كه جلب توجه كند ازاين آيه قابل استفاده نباشد, چنان كه استاد مطهرى به برخى از اين موارد اشاره كرده اند:
(ستر وجه و كفّين به اجماع فقهاى فريقين واجب نيست, حداكثر اين است كه مستحب است… پس آنچه بعدها رخ داده بالاتر است از حدود توصيه اخلاقى اسلامى, البته خود اعراب, نه اولياى دين در اين جهت بى تأثير نبوده اند.)29

آيه حجاب

(قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم إنّ الله خبير بما يصنعون. و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ…) نور/31 ـ 30
به مردان بگو ديدگان [از نظربازى] فروگذارند, و ناموس شان را محفوظ بدارند, اين براى آنان پاكيزه تر است. بى گمان خداوند به آنچه مى كنند آگاه است.
و به زنان مؤمن [هم] بگو ديدگان شان را فروگذارند و ناموس شان را محفوظ بدارند و زينت شان را جز آنچه از آن آشكار است آشكار نكنند, روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند و زينت شان را آشكار نكنند, مگر بر شوهران شان…
نكته هاى زير دراين آيه مهم به نظر مى رسند:
الف. مردان و زنان هر دو به (غضّ بصر) امر شده اند, و معناى اين عبارت كاهش دادن نگاه است; چنان كه استاد مطهرى به آن اشاره دارد:
(در آيه مورد بحث, معناى (يغضّوا من أبصارهم) اين است كه نگاه را كاهش بدهند; يعنى خيره نگاه نكنند و به اصطلاح علماء اصول, نظرشان آلى باشد نه استقلالى.)30
(اين نكته بايد اضافه شود كه برخى از مفسران كه (غضّ بصر) را به معناى ترك نظر گرفته اند مدعى هستند كه مقصود, ترك نظر به عورت است. همچنان كه جمله بعد نيز ناظر به حفظ عورت از نظر است. و باز همان طور كه فقها گفته اند, فرضاً مقصود از غضّ بصر, ترك نگاه به طور كلى باشد, اعم از نگاهى كه به منظور تماشا و التذاذ باشد و يا نگاهى كه لازمه مخاطبه است, متعلق نگاه ذكر نشده است كه چيست.)31
بنابراين از اين قسمت آيه, نمى توان استنباط كرد كه زنان بايد خود را بپوشانند تا مردان نگاه شان به آنها نيفتد, همان گونه كه در مورد عكس اين مطلب نيز چنين حكمى نداريم. در فقه بيان شده كه زنان نبايد به قصد لذت به بدن مرد نگاه كنند, اما بر مردان واجب نيست كه بدن خود را بپوشانند. اين قسمت از آيه چنين مى نمايد كه دراين مورد تفاوتى بين زن و مرد نيست.
ب. اين آيات, پس از آيه جلابيب نازل شده است و حدود حجاب را مشخص مى كند. در آيه آمده است كه زنان بايد روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند. بنابراين به نظر مى رسد كه تا پيش از نزول اين آيه زنان گريبانهاى خود را نمى پوشانده اند. از اين رو آنچه در تفسير آيه جلابيب ذكر شده كه پس از نزول آيه زنان مدينه تمام اندام خود را با چادر مشكى مى پوشانده اند, درست به نظر نمى رسد. مگر اينكه بپذيريم زنان مدينه پس از نزول آيه جلابيب از سرتا پاى خود را با پارچه هاى مشكى پوشانده اند, اما توسط پيامبر(ص) از اين پوشاندن كامل بدن منع شده اند و دراين آيه به آنان امر شده كه با روسرى هاى خود گريبانهاشان را بپوشانند.
ج. درآيه به زنان امر شده كه زينت خود را آشكار نكنند, مگر آنچه ظاهر است (و خواه ناخواه آشكار مى شود) در مورد مفهوم زينت نيز برداشتهاى متفاوتى ارائه شده كه همچون معناى جلباب طيف گسترده اى را در بر مى گيرد, ولى بى ترديد استثناى آنچه خودبه خود ظاهر مى شود, ما را در فهم صحيح كلمه زينت راهنمايى مى كند.
آيا اين استثنا ناظر به شرايط مكان و زمان نيست. گاه در شرايط خاص, مانند كار در مزرعه يا كار در مراكز بهداشتى و درمانى, به طور قهرى قسمتى از دست يا پا آشكار مى شود. آيا اين استثنا با توجه به احكام فقهى كه در اين موارد خاص وجود دارد ما را رهنمون نيست كه مقصود از زينت, قسمتهايى از بدن زن است كه آشكار بودن آن زن را به عنوان موجودى همچون كنيز (با توجه به آيه جلابيب) در جامعه معرفى مى كند؟ چنان كه در صدر آيه نيز به پوشاندن گريبان اشاره شده است, بويژه كه در ادامه آيه محارم را ذكر مى كند كه مى توان نزد آنها زينت خود را آشكار كرد؟

چكيده سخن

با توجه به آيات قرآن در مورد مسأله حجاب, به نظر مى رسد يكى از مهم ترين فلسفه هاى حجاب اين است كه زنان مسلمان در جامعه مورد تعرض جنسى قرار نگيرند و به شأن انسانى آنان لطمه وارد نشود. براى تحقق اين هدف, قرآن كريم دستورات ويژه اى براى زنان مسلمان بيان مى كند. اين دستورات با توجه به شرايط خاص زمان و مكان تغييرپذيرند; اما همواره اصل كلى حفظ شأن انسانى زن بايد رعايت شود. همان گونه كه لذت جنسى بردن از زن فراتر از چارچوب خانواده او را تا حد يك شىء پايين مى آورد, به همان ترتيب نگاه به زن به عنوان موجودى كه (جلب توجه) مرد را مى كند و اين موجود بايد به عناوين مختلف محدود شود تا توجه مرد جلب نشود, شأن زن را تا حد يك شىء فرو مى كاهد. آيا مى توان گفت زن به عنوان يك انسان داراى شخصيت, ويژگيهاى روانى و جسمى و نيازهاى متناسب با اين ويژگيها; بايد در خانه بنشيند, در جامعه ظاهر نشود و حتى صورت و دستهاى خود را بپوشاند, تا اين شىء جلب توجه مرد را نكند؟ با نگاهى دوباره به آيات قرآن مى توان فلسفه حجاب را از لابه لاى آيات آن دريافت.


پی نوشت‌ها:

1. براى ترجمه آيه ها دراين مقاله از قرآن كريم با ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى استفاده شده است.
2. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, قم, انتشارات صدرا, 1367, 47.
3. همو, مسأله حجاب, قم, صدرا, 80.
4. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
5. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان و روح الجنان, بنياد پژهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى, 15/414.
6. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
7. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
8. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, تهران, اسلاميه, 17/292.
9. طيّب, عبدالحسين, اطيب البيان, 10/499.
10. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 2/321.
11. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, 50و 51.
12. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 15/423.
13. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
14. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/462 و 473.
15. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, 17/293.
16. طوسى, محمدبن حسن, التبيان, 8/339.
17. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 5/152.
18. همو, مجمع البيان, 8/578.
19. جرجانى, ابو المحاسن, تفسير گازر, 6/24.
20. بروجرى, تفسير جامع, 5/374.
21. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 16/20.
22. حجت بلاغى, صدرالدين, حجة التفاسير, ذيل آيه 59 سوره نساء.
23. كاشانى, فتح الله, منهج الصادقين, 7/368.
24. تفسير اثنى عشرى, 10/488.
25. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/509.
26. مكارم شيرازى, تفسير نمونه, 17/427.
27. قرشى, على اكبر, احسن الحديث, 8/387.
28. عابدينى, احمد, فصلنامه فقه, قم, دفترتبليغات اسلامى, شماره 23, بهار 1379, صفحات 49 تا 92.
29. مطهرى, مرتضى, پاسخهايى به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب,13.
30. همان, 33.
31. همان, 34و35.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مفهوم ، فلسفه و فوايد حجاب

مفهوم ، فلسفه و فوايد حجاب

حسين مهدي‌زاده

خبرگزاري فارس: حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بُعد ايجابي و سلبي است. بُعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است؛ و اين دو بُعد بايد در كنار يكديگر باشد تا حجاب اسلامي محقق شود؛ گاهي ممكن است بُعد اول باشد، ولي بُعد دوم نباشد، در اين صورت نمي‎توان گفت كه حجاب اسلامي محقق شده است.

مفهوم و ابعاد حجاب

مفهوم حجاب چيست و از نظر قرآن و حديث، حجاب و پوشش اسلامي داراي چه ابعاد و اقسامي است؟
حجاب در لغت به معناي مانع، پرده و پوشش آمده است[1]. استعمال اين كلمه، بيش‎تر به معني پرده است[2]. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مي‎دهد كه پرده، وسيله‎ي پوشش است، ولي هر پوششي حجاب نيست؛ بلكه آن پوششي حجاب ناميده مي‎شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گيرد[3].
در اين نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامي است، و مراد از پوشش اسلامي زن، به عنوان يكي از احكام وجوبي اسلام، اين است كه زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‎گري و خودنمايي نپردازد.
بنابراين، حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بُعد ايجابي و سلبي است. بُعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است؛ و اين دو بُعد بايد در كنار يكديگر باشد تا حجاب اسلامي محقق شود؛ گاهي ممكن است بُعد اول باشد، ولي بُعد دوم نباشد، در اين صورت نمي‎توان گفت كه حجاب اسلامي محقق شده است.
گاهي مشاهده مي‎كنيم كه بسياري از زنان محجبه در پوشش خود از رنگ‎هاي شاد و زيبا و تحريك برانگيز استفاده مي‎كنند كه به اندامشان زيبايي خاصي مي‎بخشد و در عين پوشيده بودن بدن زن، زيبايي‎اش آشكار است، گويي كه اصلاً لباس نپوشيده است[4]؛ و اين دور از روح حجاب است.
اگر به معناي عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بناميم، حجاب مي‎تواند اقسام و انواع متفاوتي داشته باشد. يك نوع آن حجاب ذهني، فكري و روحي است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامي، مانند توحيد و نبوت، از مصاديق حجاب ذهني، فكري و روحي صحيح است كه مي‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎هاي روحي و فكري، مثل كفر و شرك جلوگيري نمايد.
علاوه بر اين، در قرآن از انواع ديگر حجاب كه در رفتار خارجي انسان تجلي مي‎كند، نام برده شده است؛
مثل حجاب و پوشش در نگاه كه مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصيه شده ‎اند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[5]؛ اي رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ[6]؛ اي رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب گفتاري زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ[7]؛ پس زنهار نازك و نرم با مردان سخن نگوييد؛ مبادا آن كه دلش بيمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب رفتاري زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎اي راه نروند كه با نشان دادن زينت‎هاي خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:
وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ[8]؛ و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشني استفاده مي‎شود كه مراد از حجاب اسلامي، پوشش و حريم قايل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحاي مختلف رفتار، مثل نحوه‌ي پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.

رابطه ‎ي حجاب و عفاف

چشم و دل را پرده مي‎بايست امّا از عفاف
چادر پوسيده بنياد مسلماني نبود[9]
شبهه: بعضي با تمسك به شعر فوق، ادعا نموده‎اند كه بين حجاب و عفاف رابطه‎اي نيست؛ عفاف لازم است، اما حجاب لازم نيست. گاه همين مطلب با تمسك به حجاب و پوشش زنان روستايي و زنان شاليزار شمال كشور توجيه مي‎شود كه آنها حجاب كامل ندارند، ولي عفيف هستند.[10] آيا ادعاي مذكور صحيح است؟
پاسخ: قبلاً ذكر شد كه حجاب در كتاب‌هاي لغت به معناي پوشش، پرده و مانع آمده است. به نگهبان، حاجب مي‎گويند؛ چون مانع ورود اغيار و بيگانگان در يك حريم و محيط خاص مي‎گردد.
بنابراين، حجاب و پوشش زن نيز به منزله‌ي يك حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است كه قصد نفوذ و تصرف در حريم ناموس ديگران را دارند. همين مفهوم منع و امتناع در ريشه‌ي لغوي عفت نيز وجود دارد[11]؛ بنابراين، دو واژه‌ي «حجاب» و «عفت» در اصل معناي منع و امتناع مشترك‎اند. تفاوتي كه بين منع و بازداري حجاب و عفت است، تفاوت بين ظاهر و باطن است؛ يعني منع و بازداري در حجاب مربوط به ظاهر است، ولي منع و بازداري در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت يك حالت دروني است، ولي با توجه به اين كه تأثير ظاهر بر باطن و تأثير باطن بر ظاهر، يكي از ويژگي‌هاي عمومي انسان است؛[12] بنابراين، بين حجاب و پوشش ظاهري و عفت و بازداري باطني انسان، تأثير و تأثّر متقابل است؛ بدين ترتيب كه هرچه حجاب و پوشش ظاهري بيش‌تر و بهتر باشد، اين نوع حجاب در تقويت و پرورش روحيه‌ي باطني و دروني عفت، تأثير بيش‌تري دارد؛ و بالعكس هر چه عفت دروني و باطني بيش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهري بيش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم مي‎گردد. قرآن مجيد به شكل ظريفي به اين تأثير و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه مي‎دهد كه بدون قصد تبرّج و خودنمايي، لباس‎هاي رويي خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولي در نهايت مي‎گويد: اگر عفت بورزند، يعني حتي لباس‎هايي مثل چادر را نيز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[13]
علاوه بر رابطه‌ي قبل، بين پوشش ظاهري و عفت باطني، رابطه‌ي علامت و صاحب علامت نيز هست؛ به اين معنا كه مقدار حجاب ظاهري، نشانه‎اي از مرحله‌ي خاصي از عفت باطني صاحب حجاب است. البته اين مطلب به اين معنا نيست كه هر زني كه حجاب و پوشش ظاهري داشت، لزوماً از همه‌ي مراتب عفت و پاكدامني نيز برخوردار است.
با توجه به همين نكته، پاسخ اين اشكال و شبهه‌ي افرادي كه براي ناكارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهري، تخلفات بعضي از زنان با حجاب را بهانه قرار مي‎دهند آشكار مي‎گردد؛ زيرا مشكل اين عده از زنان، ضعف در حجاب باطني و فقدان ايمان و اعتقاد قوي به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهري است و قبلاً گذشت كه حجاب اسلامي ابعادي گسترده دارد و يكي از مهم‌ترين و اساسيترين ابعاد آن، حجاب دروني و باطني و ذهني است كه فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقايد و ايمان راسخ دروني برخوردار مي‌كند؛ و اساساً اين حجاب ذهني و عقيدتي، به منزله‎ي سنگ بناي ديگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهري است؛ زيرا افكار و عقايد انسان، شكل دهنده‌ي رفتارهاي اوست.
البته، همان‎گونه كه حجاب و پوشش ظاهري، لزوماً به معناي برخورداري از همه‌ي مراتب عفاف نيست، عفاف بدون رعايت پوشش ظاهري نيز قابل تصور نيست. نمي‎توان زن يا مردي را كه عريان يا نيمه عريان در انظار عمومي ظاهر مي‎شود عفيف دانست؛ زيرا گفتيم كه پوشش ظاهري يكي از علامت‎ها و نشانه‎هاي عفاف است، و بين مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ي تأثير و تأثّر متقابل وجود دارد.[14] بعضي نيز رابطه‌ي عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ي ريشه و ميوه دانسته‌اند؛ با اين تعبير كه حجاب، ميوه‌ي عفاف، و عفاف، ريشه‌ي حجاب است. برخي افراد ممكن است حجاب ظاهري داشته باشند، ولي عفاف و طهارت باطني را در خويش ايجاد نكرده باشند. اين حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهري است. از سوي ديگر، افرادي ادعاي عفاف كرده و با تعابيري، مثل «من قلب پاك دارم، خدا با قلب‌ها كار دارد»، خود را سرگرم مي‌كنند؛ چنين انسان‎هايي بايد در قاموس انديشه‌ي خود اين نكته‌ي اساسي را بنگارند كه درون پاك، بيروني پاك مي‌پروراند و هرگز قلب پاك، موجب بارور شدن ميوه‌ي ناپاكِ بي‌حجابي نخواهد شد.[15]
وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداًً؛[16] زمين پاك نيكو گياهش به اذان خدا نيكو برآيد و زمين خشن ناپاك بيرون نياورد، جز گياه اندك و كم ثمر.

هدف و فلسفه‎ي حجاب

هدف از تشريع حجاب اسلامي و فلسفه‌ي حجاب و پوشش چيست؟
‎ هدف اصلي تشريع احكام در اسلام، قرب به خداوند است كه به وسيله‌ي تزكيه‌ي نفس و تقوا به دست مي‎آيد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛[17] بزرگوار و با افتخارترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ4؛
اوست خدايي كه ميان عرب امّي (قومي كه خواندن و نوشتن هم نمي‎دانستند) پيغمبري بزرگوار از همان قوم برانگيخت، تا بر آنان وحي خدا را تلاوت كند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاك سازد و كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد؛ با آن كه پيش از اين، همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند.
از قرآن كريم استفاده مي‎شود كه هدف از تشريع حكم الهي، وجوب حجاب اسلامي، دست‌يابي به تزكيه‌ي نفس، طهارت، عفت و پاكدامني است. آياتي هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ؛[18] اي رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، كه اين بر پاكيزگي جسم و جان ايشان اصلح است.
وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛[19] و هرگاه از زنان رسول متاعي مي‎طلبيد از پس پرده بطلبيد، كه حجاب براي آن كه دل‌هاي شما و آنها پاك و پاكيزه بماند بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛[20] و زنان سالخورده كه از ولادت و عادت بازنشسته‌اند و اميد ازدواج و نكاح ندارند، بر آنان باكي نيست كه اگر اظهار تجملات و زينت خود نكنند، نزد نامحرمان جامه‎هاي خود را از تن برگيرند و اگر بازهم عفت و تقواي بيش‌تر گزينند، بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً؛[21] اي پيغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادرهاي خود فروپوشند كه اين كار براي اين كه آنها به عفت و حريت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس‎رانان) آزار نكشند بر آنان بسيار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است.
چون نگاه به نامحرم توسط مردان، باعث تحريك و تهييج جنسي آنان و در نتيجه منجر به فساد مي‎شود، خداوند در كنار دستور حجاب و پوشش بدن به بانوان، به مردان نيز دستور به حجاب و پوشش چشم داده و نگاه به نامحرم را بر آنان حرام كرده است؛ چنان‎كه از امام رضا(ع) نقل شده است:
حُرّم النظر الي شعور النساء المحجوبات بالازواج و غيرهنّ من النساء لما فيه من تهييج الرجال و ما يدعوا التهييج الي الفساد و الدخول فيما لا يحلّ و لا يجمل؛[22] نگاه به موهاي زنان با حجاب ازدواج كرده و بانوان ديگر، از آن جهت حرام شده است كه نگاه، مردان را برمي‎انگيزد و آنان را به فساد فرا مي‎خواند در آنچه كه ورود در آن نه حلال است و نه شايسته.
از مجموع آيات و حديث فوق به خوبي استفاده مي‎شود كه هدف و فلسفه‌ي وجوب حجاب اسلامي، ايجاد تزكيه‌ي نفس، طهارت و عفت و پاكدامني در بين افراد جامعه، و ايجاد صلاح و پيش‌گيري از فساد است.

آثار و فوايد حجاب در ابعاد مختلف

حجاب و پوشش داراي چه آثار و فوايدي است؟
حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، داراي آثار و فوايد زيادي است كه بعضي از مهم‌ترين فوايد آن عبارت‌اند از:

الف) فايده‎ي حجاب در بُعد فردي

يكي از فوايد و آثار مهم حجاب در بُعد فردي، ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است كه يكي از عوامل ايجاد آن عدم تهييج و تحريك جنسي است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادي معاشرت‎هاي بي‎بندوبار ميان زن و مرد، هيجان‎ها و التهاب‎هاي جنسي را فزوني مي‎بخشد و تقاضاي سكس را به صورت عطش روحي و يك خواست اشباع نشدني درمي‎آورد. غريزه‌ي جنسي، غريزه‎اي نيرومند، عميق و دريا صفت است كه هرچه بيش‌تر اطاعت شود بيش‌تر سركش مي‎گردد؛ هم‌چون آتشي كه هرچه هيزم آن زيادتر شود شعله‎ورتر مي‎گردد. بهترين شاهد بر اين مطلب اين است كه در جهان غرب كه با رواج بي‎حيايي و برهنگي، اطاعت از غريزه‌ي جنسي بيش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ي سكس نيز زيادتر شده و تيراژ مجلات و كتب سكسي بالاتر رفته است. اين مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادي است كه قايل‎اند همه‌ي گرفتاري‌هايي كه در كشورهاي اسلامي و شرقي بر سر غريزه‌ي جنسي وجود دارد، ناشي از محدوديت‎هاست؛ و اگر به كلي هرگونه محدوديتي برداشته شود و روابط جنسي آزاد شود، اين حرص و ولعي كه وجود دارد، از بين مي‎رود.
البته از اين افراد بايد پرسيد؛ آيا غرب كه محدوديت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته است، حرص و ولع جنسي در بين آنان فروكش كرده است يا افزايش يافته است؟![23]
پاسخ هر انسان واقع‎بين و منصفي به اين سؤال اين است كه نه تنها حرص و ولع جنسي در غرب افزايش يافته است، بلكه هر روز شكل‎هاي جديدتري از تمتّعات و بهره‎برداري‎هاي جنسي در آنها رواج و رسميت مي‎يابد.
يكي از زنان غربي منصف، وضعيت جامعه‎ي غرب را در مواجهه با غريزه‎ي جنسي اين‎گونه توصيف كرده است:
كساني مي‌گويند مسئله‌ي غريزه‌ي جنسي و مشكل زن و حجاب در جوامع غربي حل شده است؛ آري، اگر از زن روي‌گرداندن و به بچه و سگ و يا هم‌جنس روي آوردن حل مسئله است، البته مدتي است اين راه حل صورت گرفته است!![24]

ب) فايده‎ي حجاب در بُعد خانوادگي

يكي از فوايد مهم حجاب در بُعد خانوادگي، اختصاص يافتن التذاذهاي جنسي، به محيط خانواده و در كادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذكور، باعث پيوند و اتصال قوي‌تر زن و شوهر، و در نتيجه استحكام بيش‌تر كانون خانواده مي‎گردد؛ و برعكس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است. يكي از نويسندگان، تأثير برهنگي را در اضمحلال و خشكيدن درخت تنومند خانواده، اين گونه بيان كرده است:
در جامعه‎اي كه برهنگي بر آن حاكم است، هر زن و مردي، همواره در حال مقايسه است؛ مقايسه‌ي آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ريشه‌ي خانوده را مي‎سوزاند اين است كه اين مقايسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن مي‎زند. زني كه بيست يا سي سال در كنار شوهر خود زندگي كرده و با مشكلات زندگي جنگيده و در غم و شادي او شريك بوده است، پيداست كه اندك اندك بهار چهره‎اش شكفتگي خود را از دست مي‎دهد و روي در خزان مي‎گذارد. در چنين حالي كه سخت محتاج عشق و مهرباني و وفاداري همسر خويش است، ناگهان زن جوان‎تري از راه مي‎رسد و در كوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقايسه‎اي مي‎دهد؛ و اين مقدمه‎اي مي‎شود براي ويراني اساس خانواده و بر باد رفتن اميد زَني كه جواني خود را نيز بر باد داده است؛ و همه‌ي خواهران جوان لابد مي‎دانند كه هيچ جواني نيست كه به ميانسالي و پيري نرسد و لابد مي‎دانند كه اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فرداي بي‎طراوتي آنان، باز هم جواناني هستند كه بتوانند براي خانواده‌ي فرداي آنها، همان خطري را ايجاد كنند كه خود آنان امروز براي خانواده‎ها ايجاد مي‎كنند.[25]

ج) فايده‎ي حجاب در بُعد اجتماعي

يكي از فوايد مهم حجاب در بُعد اجتماعي، حفظ و استيفاي نيروي كار در سطح جامعه است. در مقابل، بي‎حجابي و بدحجابي باعث كشاندن لذت‎هاي جنسي از محيط و كادر خانواده به اجتماع، و در نتيجه، تضعيف نيروي كار افراد جامعه مي‎گردد. بدون ترديد، مردي كه در خيابان، بازار، اداره، كارخانه و … همواره با قيافه‎هاي محرّك و مهيّج زنان بدحجاب و آرايش كرده مواجه باشد، تمركز نيروي كار او كاهش مي‎يابد. برخلاف نظام‎ها و كشورهاي غربي، كه ميدان كار و فعاليت‎هاي اجتماعي را با لذت‎جويي‎هاي جنسي درهم مي‎آميزند،[26] اسلام مي‎خواهد با رعايت حجاب و پوشش، محيط اجتماع از اين‎گونه لذت‎ها پاك شده، و لذت‎هاي جنسي، فقط در كادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود[27].

د) فايده‎ي حجاب در بُعد اقتصادي

استفاده از حجاب و پوشش، به ويژه در شكل چادر مشكي، به دليل سادگي و ايجاد يكدستي در پوشش بانوان در بيرون منزل، مي‎تواند از بُعد اقتصادي نيز تأثير مثبت در كاهش تقاضاهاي مدپرستي بانوان داشته باشد؛ البته به شرط اين‎كه خود چادر مشكي دست‌خوشِ اين تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستي در چادرهاي مشكي نيز مشاهده مي‎گردد، به گونه‎اي كه برخي از بانوان به جاي استفاده از چادرهاي مشكي متين و باوقار، به چادرهاي مشكي، توري، نازك و داراي طرح‎هاي جِلف و سبك كه با هدف و فلسفه حجاب و پوشش تناسبي ندارند روي مي‎آورند.
يكي از دانشجويان محجبه درباره‌ي رواج فرهنگ مدگرايي در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است:
يادم مي‌آيد آن وقت‌ها كه حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود كه به خانه‌ي كسي بروم، لباسي را كه امروز پوشيده بودم، حاضر نمي‌شدم فردا بپوشم! احساس مي‌كردم مسخره است و سعي داشتم حتي اگر شده، لباس ديگران را به عاريه بگيرم و بپوشم، تا من هم با لباس جديدي رفته باشم. اين كارها واقعاً رفاه حال و راحتي را از خانم‌ها سلب كرده بود.[28]
علاوه بر فوايد ياد شده، به طور فهرست‎وار فوايد و آثار ديگري نيز براي حجاب و پوشش مي‎توان نام برد، كه مهم‎ترين آنها عبارتند از:
ـ حفظ ارزش‎هاي انساني؛ مانند عفت، حيا و متانت در جامعه و كاهش مفاسد اجتماعي.
ـ هدايت،كنترل و بهره‎مندي صحيح و مطلوب از اميال وغرايز انساني.
ـ تأمين و تضمين سلامت و پاكي نسل افراد جامعه.[29]

پي نوشتها

[1] . جوهري، صحاح اللغه، الحجاب: الستر؛ فيومي، المصباح المنير، حجبه حجباً من باب قتل: منعه و منه قيل للستر الحجاب لانه يمنع المشاهده.
[2] . در قرآن اين كلمه در هشت مورد به كار رفته كه بيش‌تر به معناي حاجز، مانع، حايل و پرده است.
[3] . استاد مطهري، مسئله‌ي حجاب، ص 78.
[4] . علامه سيدمحمدحسين فضل الله، مجله‎ي پيام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شماره‌ي 74، ص 19.
[5] . سوره‌ي نور (24)، آيه‌ي 30.
[6] . سوره‌ي ‌نور (24)، آيه‌ي 31.
[7] . سوره‎ي احزاب (33)، آيه‎ي 32.
[8] . سوره‌ي نور (24)، آيه‌ي 31.
[9] . پروين اعتصامي، ديوان شعر، ص 154.
[10] . كيهان لندن، 11/3/1374.
[11] . الف) العفة: الكفِّ عما لا يحلّ و لا يجمل؛ ابن منظور، لسان العرب، واژه‎ي عفّت.
ب) العفة: حصول حالة للنفس تمتنع بها عن غلبة الشهوة، راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه‌ي عفّت.
ج) عفّ عن الشيء: امتنع عنه؛ فيومي، المصباح المنير، واژه‌ي عفّت.
[12] . ر. ك: خسرو باقري، «نگاهي دوباره به تربيت اسلامي»، بحث ويژگي‎هاي عمومي انسان، ص66 - 73.
[13] . سوره‌ي نور، آيه‌ي 60؛ اين كه ثياب در آيه‌ي شريفه را به چادر معنا كرديم، به علت روايات متعددي است كه آن را به جلباب تفسير كرده است. و در مباحث آينده آشكار خواهد شد كه جلباب به معناي چادر است. براي آشنايي با رواياتي كه ثياب در آيه‌ي شريفه را به جلباب تفسير كرده‎اند، ر.ك: وسائل الشيعه، ج 14، ابواب مقدمات نكاح، باب 110، باب القواعد من النساء.
[14] . ر.ك: مهريزي، حجاب؛ سيدعلي سادات فخر «حجاب ارزش يا روش»، كتاب نقد، ش 17 (فمينيزم) و ناهيد طيبي، «حجاب و عفاف، مروري دوباره» مجله‌ي پيام زن، ش 95 و 96. مؤسسه فرهنگي دارالحديث، مجله‎ي حديث زندگي، ويژه‎ي عفاف. شماره‎ي 6، مرداد و شهريور 1381.
[15]. ناهيد طيبي، «حجاب و عفاف مروري دوباره»، مجله‌ي پيام زن، شماره‌ي 95، ص 75 (با كمي دخل و تصرف.)
[16] . سوره‎ي اعراف (7)، آيه‎ي 58. 4. سوره‌ي جمعه (62)، آيه‌ي 2.
[17]. سوره‌ي حجرات (49)، آيه‌ي 13.
[18] . سوره‌ي نور (24)، آيه‌ي 30.
[19] . سوره‌ي احزاب (33)، آيه‌ي 53.
[20] . سوره‌ي نور (24)، آيه‌ي 60.
[21] . سوره‌ي احزاب (33)، آيه‌ي 59.
[22] . مجلسي، بحارالانوار، ج 104، ص 34.
[23]. براي آگاهي از ابعاد گسترش اين حرص و ولع ر.ك: جلال رفيع، يادداشت‌ها و ره‌آوردهاي سفر نيويورك، در بهشت شدّاد آمريكاي متمدن، آمريكاي متوحش.
[24]. احمد صبوري اردوباري، آيين بهزيستي اسلام، ج 3، ص 302.
[25] . غلامعلي حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 69ـ70.
[26]. براي آگاهي از گستره‌ي كشانده شدن لذت‌هاي جنسي به محيط‌هاي كاري و اجتماع، و اعترافات صريح بعضي از زنان كشورهاي غربي درباره‌ي مزاحمت‌هاي جنسي نسبت é ê به زنان و كودكان، ر.ك: احمد صبوري اردوباري، بهايِ يك نگاه؛ محمدتقي فلسفي، كودك از نظر وراثت و تربيت، ج 2، و روح‌الله حسينيان، حريم عفاف.
[27] . سه بُعد قبل، از كتاب مسئله‌ي حجاب، استاد مطهري، ص 84ـ94، (با دخل و تصرف) اقتباس شده است.
[28]. ر.ك: احمد اردوباري، آيين بهزيستي اسلام، ج 3، ص 222.
[29]. براي آگاهي بيشتر درباره‌ي آثار و فوايد حجاب و پوشش ر.ك: مجموعه مقالات پوشش و عفاف، دومين نمايشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامي؛ هم‎چنين درباره‌ي ضررهاي بدحجابي ر.ك: اسدالله محمدي‌نيا، آنچه بايد يك زن بداند، بخش‌هاي 3، 4 و 5.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

لباس از نگاه قرآن و عترت

لباس از نگاه قرآن و عترت

ابراهيم كاملي

پوشش يكي از شئون انساني است و اين شأن انسان به خصوصيات متفاوت فردي، اجتماعي وي مربوط مي شود و مي توان گفت كه لباس پرچم وجود آدمي است كه از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم وي سخن مي گويد. پيدايش لباس منشأهاي گوناگوني دارد، منشأ رواني، امنيتي، اجتماعي، اخلاقي و ديني و به خاطر اين منشأها و كاربردهاي گوناگون آن به عنوان نعمت از آن ياد مي شود كه خداوند مثل بقيه نعمت ها به انسان ارزاني داشته و آن را وسيله اي براي پوشش و زيبايي و حفاظت از سرما و گرما و از همه مهم تر، انجام عبادات خداوند قرارداده است. قرآن، مبحث پوشش را در لابلاي آياتي كه پيرامون آفرينش انسان اوليه «حضرت آدم» آورده است و آن را به عنوان نعمت الهي از طرف خدا معرفي مي كند «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً...» و به خاطر همين اهميت لباس است كه شيطان با وسوسه هايش مي خواهد آن را از تن ارزشمند انسان بكند و جدا كند و اگر در اين زمينه موفق نشد تلاش مي كند تا انسان از مسير اصلي استفاده صحيح از لباس منحرف شود و راه افراط و تفريط را بپيمايد. سفارش و تأكيد قرآن و روايات به استفاده صحيح از اين وسيله، به ما يادآوري مي كند كه شكر نعمت لباس به استفاده صحيح و مناسب از آن نعمت است تا زمينه رشد شخصيت فردي و اجتماعي انسان را فراهم كند و تأثير پوشش صحيح را برآرامش و امنيت بيان نمايد. روايات به اين نكته اشاره دارند كه لباس، نماد و سمبل اعتقاد انسان است و زبان گوياي اوست كه از سردرون انسان، پرده برمي دارد و حتي نسبت به جنس و رنگ و شكل لباس حساسيت نشان مي دهد و رهنمود ارايه مي نمايد تا ما به اهميت لباس و پوشش براي انسان پي برده و بدانيم كه انسان با پوشيدن لباس، نشانه ها و نمادهاي فرهنگي و اعتقادي خود را به نمايش مي گذارد. در اين مقاله سعي شده است كه به مباحث مطرح در خصوص لباس پرداخته شود. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:

لباس، نماد انسانيت و تمدن

به دليل وجود خرد و انديشه و اختيار در وجود انسان، شيوه رفتار وي با ساير موجودات متفاوت است.
يكي از اين تفاوتهايي كه انسان را بر ساير موجودات برتري مي دهد، داشتن لباس و پوشش و تهيه آن براي مقاصد گوناگون است.
پوشش يكي از شئون انساني است و تقريبا به اندازه تاريخ بشر و گستره جغرافيايي آن سابقه و قدمت دارد. اين شأن انسان، به خصوصيات متفاوت فردي و اجتماعي وي مربوط مي شود و مي توان گفت كه لباس همزاد انسان از بدو خلقت بوده و اين موضوع را مي توان از جنبه هاي گوناگون «روان شناسي، اخلاقي، اجتماعي و ديني» بررسي كرد.
لباس و پوشش يك نماد فرهنگي، اجتماعي، مذهبي و ملي انسان به حساب مي آيد كه بيانگر روحيات فرد پوشنده لباس است و تأثيري كه لباس در زندگي انسان ها و تمدن هاي گذشته داشته و انسان از پوشيدن لباس مي پذيرد بيانگر اهميت لباس بين اقوام و ملل، در گذشته مي باشد و به نوعي پوشش هر قوم و ملت، نشان دهنده فرهنگ آن قوم است و به بيان ديگر «لباس پرچم كشور وجود انسان است» [غلامعلي حداد عادل- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي]
پيدايش لباس منشأهاي گوناگون دارد كه به چند مورد اشاره مي كنيم:
1- منشأ امنيتي: انسان براي مصونيت از آزار احتمالي همنوعان خود، پوششي را انتخاب مي كند تا محافظ او از اذيت و آزار باشد و امنيت جسمي و رواني او را تأمين كند «و الله جعل لكم مما خلق ضلالا و جعل لكم من الجبال اكنانا و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم بأسكم كذالك يتم نعمته لعلكم تسلمون» [قرآن كريم سوره نحل آيه81]
خداوند آنچه را كه آفريده است براي شما سايه اي را قرار داده و از كوه ها پناهگاهي براي شما ساخته و برايتان لباسي را آفريده كه شما را از گرما و جنگ حفظ مي كند و اين چنين نعمتش را بر شما تمام مي كند شايد كه تسليم شويد.
خداوند در اين آيه ساخت و آفرينش لباس را براي حفاظت انسان از عوارض گوناگون «گرما و جنگ و...» قرار داده است.
2- منشأ اجتماعي: انسان يك موجود اجتماعي است و در جامعه با همنوعان خود زندگي مي كند، و آن جامعه براي اداره اش قوانيني دارد و پوشش جزئي از قوانين اجتماعي است و انسان براي خود نوعي پوشش انتخاب مي كند تا خود را همانند ديگران سازد و براي خود تشخص و منزلتي به دست آورد.
3- منشأ رواني: انسان داراي حس برتري طلبي است و اين حس او را به استفاده از لباس؛ راهنمايي مي كند تا با پوشيدن آن، حس خود را ارضاء نموده و برتري خود را نسبت به ديگران ابراز كند و با پوشيدن لباس، بعضي از كاستي هاي خود را بپوشاند. براي اينكه انسان تمايل ندارد ديگران از عيوب جسمي او با خبر شوند. قرآن كريم براي لباس دو نكته را اين چنين يادآوري مي كند «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً يواري سوآتكم و ريشاً...» [سوره اعراف آيه27]. اي انسان ما لباسي را به شما ارزاني داشتيم تا عيوبتان را بپوشانيد و زينت شما باشد اين آيه دو هدف را براي لباس بيان كرده «عيب پوشي، خودآرايي» و هر دو به منشأ رواني پيدايش لباس مربوط مي شود، چون آشكار شدن عيوب، عامل از بين رفتن شخصيت انسان و آراستگي عامل بازيابي شخصيت او مي باشد.
«سؤآت» به معناي «هر آنچه ذكر و ظهورش در ملا عام براي ديگران مايه شرمساري است» و «ريشاً» به معناي «پر پرندگان است و چون پر براي پرندگان موجب زيبايي آنهاست، در اين آيه «ريشاً» به طور عام به عنوان وسيله اي آرايش و يا هر آنچه كه موجب آراستگي انسان شود به كار رفته است» [مفردات راغب اصفهاني و لسان العرب ابن منظوراندلسي- ذيل لغت سؤآت و ريش]
لباس با توجه به آيات ذكر شده سه كار مهم براي انسان انجام مي دهد:
الف: انسان را از عوارض بد طبيعي و غيرطبيعي حفظ مي كند.
ب: نگهبان جسم و جان انسان است.
ج: مايه آراستگي و زينت و موجب حفظ حيثيت وي مي شود. [تفسير الميزان ج12 ص315]. انسان با انتخاب لباس، علاوه بر اينكه اهداف سه گانه فوق را تحقق مي بخشد، لباس را اولين مسكن خود قرار مي دهد و در آن زندگي مي كند.
4- منشأ اخلاقي، ديني: لباس پوشيدن نوعي قانون و دستور ديني است كه انسان بر اساس دستورات ديني خود به پوشيدن لباس متناسب اقدام مي كند با توجه به منشأهاي پيدايش لباس و تأثير آن بر فرهنگ مي توان گفت كه لباس يك عامل فرهنگي است و «فرهنگ، نگرش و بينش كلي يك جامعه نسبت به جهان است» [برگرفته از كتاب جامعه شناسي دكتر قرايي مقدم] در برگيرنده ي تمام ارزش ها و روش هاي زندگي فرد و اجتماع است و پوشش آئينه اي از نگرش ها و بينش ها و ملت است و تجلي گاه روحيات حاكم بر آن قوم مي باشد، «در قرون وسطي لباس هاي مردم اروپاي باختري به قدري فراوان و جالب بود كه هرگز نظيرش، قبل و بعد از اين دوره ديده نشد» [تاريخ تمدن ويل دورانت ج4 ص 1129] و هر چند ممكن است نوع تن پوش ظاهرا مسئله اي جزئي باشد، ليكن براي كساني كه آن را مي پوشند و هم تصوري كه از خود دارند و از تجسم آنچه [كه] مايلند ديگران از آنان داشته باشند، نشانه فوق العاده اي محسوب مي شود [گاندي زنداني اميد، مقدمه كتاب] دو عبارت نقل شده از منابع خارجي بيانگر تاثير لباس در فرهنگ و آئين زندگي انسان است و اهميت بهره مندي از لباس را مي رساند «لباس نموداري بود از درجه اجتماعي يا ثروت شخص» [تاريخ تمدن ويل دورانت ج 4ص1122] و به خاطر همين تاثير عميق پوشش، در كشورهاي گوناگون قوانين خاصي براي آن وضع مي كردند. «در بين سالهاي 1294تا 1306 ميلادي در فرانسه نظاماتي وضع شد كه به موجب آن هر كسي مكلف بود مبلغي صرف خريد لباس كند كه با درآمد و ثروت طبقه اش متناسب باشد». [تاريخ تمدن ويل دورانت ج 4 ص 1122]
يكي از دلايل اهميت لباس اين نكته است كه هنوز هم از آن به عنوان «هديه و خلعت» استفاده مي شود و معمولا هر چيزي كه از جهت مادي و معنوي ارزشمند باشد، هديه داده مي شود «ملازمان يك خاوند بزرگ در مواقع و مجالس رسمي، جامه هايي به بر مي كردند كه به رسم هديه و خلعت از وي گرفته بودند، اين قبيل لباسها را «خلعت » مي ناميدند.» (تاريخ تمدن ويل دورانت ج 4ص 1122)
قرآن مبحث پوشش را در لابلاي آياتي كه پيرامون آفرينش انسان اوليه «حضرت آدم» آورده است.
با بررسي آيات مربوطه مي توانيم نكاتي را به عنوان الگوي پوشش اسلامي از آن نام ببريم «يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه و لاتقربا با هذه الشجره فتكونا من الظالمين. فوسوس لهما الشيطان ليبدي ما ووري عنهما من سواتهما و قال ما نها كما ربكما عن هذه الشجره الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين و قاسمهما اني لكما لمن الناصحين» [سوره اعراف آيه 19-21)
«سياق آيات فوق اين معنا را به دست مي دهد كه حضرت آدم براي اين خلق شده بود كه در بهشت امتحان خود را بدهد تا بعد از آن به زمين هبوط كند» [تفسير الميزان ج1 ص 127] و آنچه از مفهوم اين آيات بر مي آيد اين است كه «آخرين عامل زميني شدن آدم و همسرش ظهور و بروز عيب آن دو كه همان كشف عورت و سوآت بوده و مي دانيم كه اين عضو از انسان سر منشا تمام تمايلات حيواني اوست» [تفسير الميزان ج 1 ص 127]

وسوسه شيطان

شيطان با سه مرحله فعاليت «وسوسه، ادعاي راهنما بودن، قسم خوردن» مقدمه «ابداء سوآت» آدم و حوا را فراهم كرد و «عهد و ميثاق ربوبيت خدا و عبوديت خود را فراموش كرد و به طرف شجره منهيه رفت و زميني شد» [تفسير الميزان ج 1 ص 127] و آن دو «حضرت آدم و حوا» لباس كرامت را از دست دادند و دچار شقاوت «تعب و هبوط» به زندگي دنيوي شدند و دوباره دست استغاثه و توبه و انابه بالا بردند «قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا، لنكونن من الخاسرين» [سوره اعراف آيه 23) و بعد از توبه آدم و حوا، خداوند به آن دو منت نهاد و با حركت آرام و آهسته از موضوع آفرينش حضرت آدم به مبحث لباس روي آورد و فرمود «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سؤآتكم و ريشا و لباس التقوي ذلك خير ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون» (سوره اعراف آيه 23)
اي انسان لباسي را به شما ارزاني داشتيم تا عيوبتان را بپوشانيد و خود را بياراييد در حالي كه لباس تقوا برتر و بهتر است و اين ارزاني لباس از نشانه هاي خداست شايد كه يادآور نعمتهاي خدا شويد.
واژه «انزال» معاني گوناگوني دارد. در اين آيه و بعضي آيات ديگر به معناي «اعطاء و بخشش خدا است و يا آموزش دادن راه استفاده از اين نعمت» (مفردات راغب ذيل لغت انزال و انزل) مثل «و انزل لكم من الانعام تمانيه ازواج» (سوره زمر آيه 6) و «انزلنا الحديد فيه باس شديد» [سوره حديد آيه 25) و همچنين واژه (جعل) در برخي آيات به همين معنا به كار رفته است «وجعل لكم سرابيل تقيكم الحر...» (سوره نحل آيه 81)
قرآن لباس را به عنوان يك نعمت الهي معرفي كرده و براي آن ويژگي هايي را بيان داشته است.
1-لباس، پوشاننده عيوب و سوآت است «يواري سؤآتكم و ليواري به سؤآتكم»
2- لباس مايه ي زيبايي و زينت بدن است «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباس و ريشا»
3- لباس موجب حفظ بدن در برابر سرما و گرما و سختي ها و عوارض طبيعي است «وجعل لكم سرابيل تقيكم الحر...»

اهميت لباس در اسلام

لباس از ضروريات زندگي است و اسلام به اين امر مهم اهميت زيادي داده چرا كه با يك بررسي كوتاه در ميزان پوشش مردم جهان مي توان دريافت كه هر كجا اسلام نفوذ داشته، نحوه پوشش مسلمان ها، تاثير فراواني بر چگونه لباس پوشيدن پيروان اديان الهي و مذاهب و فرهنگها داشته است. «كساني كه امر پوشش را يك موضوع پيش پا افتاده تلقي كرده اند و آن را يك موضوع تربيتي از طرف پروردگار نمي دانند سخت در اشتباهند... اسلام به هر قومي رسيده به مانند آيه «لباس» به آنان ياد داد كه ستر عورت و پوشش واجب است و آنها را به سوي تمدن سوق داد و ساده انگاشتن امر لباس از طرف دشمنان اسلام رواج داده مي شود.» [تفسير الميزان ج 8 ص 68 به نقل از تفسير المنار ج1 ص 81 ذيل آيه 26 سوره اعراف] قرآن و روايات انواع گوناگوني از لباس را به ما معرفي مي كنند تا از آنها بهره مند شويم.
1-لباس ظاهري، پوشاننده جسم انسان است و آن را مي آرايد «و هو الذي سحر البحر لتاكلوا منه لحما طريا و تستخرجوا منه حليه تلبسونها...» [سوره نحل آيه 14]. خداوند همان كسي است كه دريا را مسخر شما ساخت تا از آن گوشت تازه بخوريد و از آن زيورهايي را استخراج كنيد كه آن زيورها را بپوشيد.
خداوند يكي از منابع تهيه لباس را، دريا و زيورهاي دريايي معرفي مي كند و آن را به عنوان نعمت خود معرفي مي كند «و الله... و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم باسكم...» و در پايان همين آيه خداوند مي فرمايد «كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون» [سوره نحل آيه 81]
خداوند لباس را نعمت اهدايي از طرف خود مي داند و شكر اين نعمت را اطاعت و تسليم شدن به فرمان خدا محسوب مي دارد. بنابراين نحوه استفاده از اين نعمت «استفاده صحيح و استفاده ناصحيح» دو حالت براي استفاده از اين نعمت به وجود مي آيد.
2- استفاده صحيح
خداوند لباسي را به عنوان نعمت معرفي مي كند كه پله ترقي و تعالي انسان براي رسيدن و بدست آوردن لباس تقوا باشد و فرهنگ اسلامي ما بهره مندي از زينت و جمال را وسيله اي براي آشكار كردن نعمت و سپاسگزاري از منعم مي داند. امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد: «ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يري اثر النعمه علي عبده» (فروع كافي ج 6 ص 438 و وسايل الشيعه ج 5)
شكر به معناي «اظهار نعمت و توجه به منعم است» (مفردات راغب ذيل لغت شكر )
استفاده صحيح از نعمت خود نوعي سپاسگزاري است و نعمت لباس هم بايد به شيوه صحيح مورد استفاده قرار گيرد. امام صادق مي فرمايد:«اذا انعم الله علي عبده بنعمه ، احب ان يري عليه لانه جميل يحب الجمال» [فروع كافي ج 6 ص 438 و وسايل الشيعه ج 5 ص 7] بنابراين، استفاده صحيح از نعمت لباس موقعي تجلي و ظهور مي يابد كه زمينه ظهور و بروز عبوديت انسان را فراهم كند.
قرآن در اين باره مي فرمايد:«يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد ...» [ سوره اعراف آيه 31] اگر مسجد «عبادت» و «عبوديت» جاي اظهار زينت باشد كه هست بايد در هنگام اظهار بندگي آشكار كردن زينت لازم و ضروري است و زينت «الزينه اسم جامع لكل شيء يتزين» (الانسان به) (1مفردات راغب ذيل لغت زين ) هر چيزي كه موجب آراستگي انسان بشود، زينت ناميده مي شود و لباس هم موجب آراستگي انسان است. پس زينت به حساب مي آيد.
بهره مندي از پوشاك به شكل معتدل، با طبع و سرشت انساني سازگاري دارد، براي اينكه فطرت آدمي به دنبال زيبايي هاست تا با ديدن زيبايي ها، به وجود زيبايي آفرين توجه نمايد و روي آوري به مساجد با لباس ظاهري و پيرايش ظاهري عامل به دست آوردن لباس تقواست كه ارزشمندتر است «و لباس التقوي ذلك خير» (سوره اعراف آيه 62) و «اما لباس الظاهر فنعمه من الله تعالي، يستر بها العورات و هي كرامه اكرم الله بها ذريه آدم (ع) ما لم يكرم بها غيرهم و هي للمومنين آله لاداء ما افترض عليهم و خير لباسك ما لايشغلك عن الله تعالي، بل يقربك من شكره و ذكره و طاعته» (مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه ص 16)
آثار مثبت بهره مندي مناسب از لباس بدين قرار است:
1- عيوب و عورتها را مي پوشاند.
2- با زينت مي توان دلها را به سوي حق جلب و جذب كرد.
3- لباس وسيله اي براي انجام واجبات و اطاعت از خداست.

استفاده نامناسب

همه ما از نعمت لباس به طور صحيح استفاده نمي كنيم و به سوي افراط و تفريط روي مي آوريم.
گروه اول: راه افراط و اسراف را در پيش مي گيرند. بدين شكل كه براي بهره مندي از لباس و زينت متحمل انواع و اقسام زحمات مي شوند تا براي خود لباسي و زينتي فراهم سازند. فراهم ساختن لباس و زينت و خودآرايي تمام جوانب زندگي انسان را تحت تاثير قرار مي دهد تا جايي كه او را از مسير اصلي منحرف مي كند و او را به راه افراط در اين موضوع سوق مي دهد و به نوعي دچار صفت تفاخر و شهرت طلبي مي شود و لباس و زينت كه مقدمه رسيدن به قرب الهي بود، وسيله اي مي شود كه انسان را به خفت و خواري مي كشاند تا جايي كه مصداق اين روايت نبوي مي گردد كه :«من لبس توبا فاختال فيه خسف الله به من شفير جهنم و كان قرين قارون، لانه اول من اختال فسخف الله به و بداره الارض و من اختال فقد نازع الله في جبروته »[وسايل الشيعه ج 5 ص 34]
لباسي كه مايه تفاخر باشد، عامل سقوط در جهنم مي شود و هم نشيني با قارون را فراهم مي سازد و به نوعي اعلان جنگ با خداست. امام صادق مي فرمايد:«الشهره خيرها و شرها في النار» 0وسايل الشيعه ج 5 ص 42).
گاهي اسراف در بهره مندي از لباس براي تقليد از ديگران است و «تقليد قبول نظر ديگران است بدون توجه به دليل آن يا التزام به نظر ديگران بدون توجه به دليل آن است»( تفسير و نقد و تحليل مثنوي ج 2 ص 182).

ريشه هاي تقليد

1- ريشه مزيت طلبي انسان.
2- پديده انعطاف پذيري وي.
اين دو عامل از وسايل ترقي انسان و تكامل بشري است، ولي هنگامي كه تركيب ناخودآگاه پيدا مي كند به شكل تقليد جلوه مي كند و حس ابتكار و اعتماد به خود را از بين مي برد و زمينه تجمل گرايي را فراهم مي كند و بايد گفت كه «براي تجمل گرايي لباس و زينت آلات شروع و پاياني نمي توان يافت» [مقدمه ابن خلدون]
واژه زينت در آيات قرآن«يا بني آدم خدوا زينتكم عند كل مسجد»(سوره آل عمران آيه 13)و «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده» (سوره اعراف آيه 23)به اين معناست كه «كارها و چيزهايي است كه عيب و نقص را از بين ببرد و معني متضاد آن «شين» «به معناي هر چيزي است كه مايه رسوايي و نقص انسان و نفرت اشخاص از او باشد» [مفردات راغب ذيل لغت زين] و «اخراج زينت» در آيه فوق استعاره تخيليه است و كنايه از اظهار آن مي باشد كه خداوند با الهام آن به انسان او را به سوي انواع زينت هاي مورد پسند سوق مي دهد تا باعث جذب دلها به سوي انسان شود در صورتي كه تجمل گرايي زمينه نفرت و دوري از انسان را فراهم مي كند«زينت در تداوم زندگي اجتماعي بشر نقش مهمي را ايفا مي كند و جزء اصلي و اساسي ترقي و تنزل جامعه خواهد شد (ترجمه تفسير الميزان ج 51 ذيل آيه 23 سوره اعراف ) نكاتي در اين مطلب نهفته است كه اشاره اي به آنها مي شود.
نكته اول: زينت عامل علاقه و دوستي انسانها نسبت به هم مي شود. اگر اين عامل به تجمل گرايي و تقليد تبديل شود، عامل از هم پاشيدن و نفرت بين انسان ها خواهد شد.
نكته دوم: زينت مايه تداوم و بقاي جوامع است و با طبع آدمي سازگار است اما تجمل گرايي مايه سقوط جوامع و باطبع آدمي سازگار نيست «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق ...» (سوره اعراف آيه 23)
واژه «طيب» به معناي «اصل آن چيزي است كه حواس و نفس انسان از آن لذت ببرد» [مفردات راغب ذيل لغت «طيب»] و «طيب» به معناي «ملايم بودن با طبع است و صرفاً مختص غذاهاي گوناگون نيست، بلكه شامل تمام مواردي است كه انسان در ادامه زندگي از آنها كمك مي گيرد مانند لباس و همسر» (ترجمه تفسير الميزان ج15 و ج8 ص08 متن عربي)
نكته سوم: بهره مندي از «زينت و رزق طيب» تشكيل خانواده و همسر گزيني است تا اينكه زن و مرد لباس هم باشند «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» (سوره بقره آيه 781) بايد ديد كه در لباس چه خصوصيتي وجود دارد كه زن و مرد به آن تشبيه شده است «لباس وضع شده است براي هر آنچه از انسان عيبي را مي پوشاند و همسر براي همسرش، لباس ناميده شده براي اينكه از روي آوردن به كارهاي ناپسند، او را باز مي دارد» (مفردات راغب ذيل لغت «لبس») «وقتي كه مرد و زن با هم پيوند مي خورند و مكمل يكديگر مي شوند و نقص و كمبود يكديگر را جبران مي كنند همانند لباسي كه نقص و كمبود جسمي انسان را مي پوشاند و به همين علت هم زن و مرد به لباس تشبيه شده اند» (تفسير كشاف ج1 ذيل آيه 781 سوره بقره)
«زندگي اصولي انسان مبتني بر بهره مندي از «زينت و لباس، رزق طيب، عيش رغد» مي باشد [برگرفته از آيات سوره اعراف و طه] و انسان براي رسيدن به خوشبختي خود بايد از زينتي بهره مند گردد كه با طبع او سازگار باشد و بداند كه از كجا آمده است «قال النبي: يا اباذر لايكون الرجل من المتقين حتي يحاسب نفسه اشد من محاسبه الشريك شريكه، فيعلم من اين مطعمه و من اين مشربه و من اين ملبسه، امن حلال ام من حرام» (وسايل الشيعه ج61 ص89)
امام محمد غزالي نويسنده كتاب احياء العلوم در اين باره مي گويد: «دنيا بر سه اصل و پايه استوار است؛ خوراك، پوشاك، مسكن...»
اين سه مورد از نعمات خداوند پايه و اساس تشكيل اجتماع بشري است و آن نعمات را نه فقط حرام ندانسته، بلكه آنها را مباح اعلام كرده است، آنچه كه ازنظر اسلام ناپسند است استفاده غيرصحيح و مصرف مسرفانه و مبذرانه آن است، براي اينكه تعدي و تجاوز به حقوق ديگران مي باشد «قل انما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغي بغير الحق و ان تشركوا ما لم تنزل به سلطانا» (سوره اعراف آيه 33) «البغي بغير الحق...» يعني «تعدي و طلب كردن چيزي است كه انسان حق طلب كردن آن را نداشته باشد» (مفردات راغب ذيل لغت بغي)
تجمل خواهي «افراط در بهره مندي از لباس و زينت» مقدمه تجاوز به حقوق ديگران «البغي بغيرالحق» است و مايه تباهي مردم متجمل خواهد شد، چراكه نهاد آدمي پديدآورنده عادات زشت است و مي خواهد خود را از ديگران برتر نشان دهد و سه عامل خودكامگي، تجمل پرستي، تن آساني كه عامل انقراض جوامع است در برابر بقاء «زينت و لباس، رزق طلب، عيش رغد» قرار مي گيرد (تفسير كاشف ج3، ص194و ج4 ص021)

افراط و تفريط

بعضي از ما انسانها با پيمودن راه تفريط قرين و قبيل شيطان مي شويم و بهره مندي از نعمت لباس را موجب دوري از كمالات مي پنداريم و با انتخاب حالت ژوليدگي و عدم آراستگي يك حالت تنفر و اشمئزاز ديگران از خود را به وجود مي آوريم و از مسير اصلي استفاده از اين نعمت خارج مي شويم و به ظاهر رفتار زاهدانه به خود مي گيريم اما نمي دانيم كه در دام شيطان گرفتار شده ايم، به عنوان نمونه به برخورد عبادبن كثير بصري با امام صادق در مراسم حج و جواب امام توجه مي كنيم تا اين موضوع روشن شود «لباس و احرام امام صادق نوعي فرقبي (نوعي لباس سفيد بافته شده از كتان است كه در مصر در جايي به نام فرقب بافته مي شود) عباد درحال طواف، احرام امام را مي گيرد و اعتراض مي كند كه تو لباسي اين چنين در مكاني اين چنين (مكه) مي پوشي و طواف مي كني، امام در جواب مي فرمايد: من اگر لباسي مثل لباس تو مي پوشيدم، مردم مرا مثل تو رياكار معرفي مي كردند» [فروغ كافي ج6 ص934]
امام حسن(ع) وقتي به نماز مي ايستادند بهترين لباس را مي پوشيدند، از ايشان سؤال شد چرا چنين لباس آراسته مي پوشيد، حضرت فرمودند: «خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد و از اين رو براي پروردگارم لباس زيبا مي پوشم خداوند خود مي فرمايد: «يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد...» [تفسير مجمع البيان ج4 ذيل آيه 13 سوره اعراف] اثر اين آيه «آيه لباس» در آشنا كردن اقوام و ملل در آفريقا و شبه قاره هند با تمدن اسلام و با واجب كردن ستر و پوشش به آن حد بوده كه خود صنعت پارچه بافي و لباس دوزي را به آنها آموزش داده و موجب رونق اقتصادي مردم آن سامان گرديده است» [تفسير الميزان ج8 ص031 به نقل از تفسيرالمنار ج8 ذيل آيه 23 سوره اعراف]

لباس تقوي

آنچه كه در قسمت اول بيان شد مربوط به لباس ظاهري بوده، اما انسان به نوعي ديگر از نعمت لباس بهره مند مي شود كه با نام لباس باطني «لباس تقوي» از آن نام مي بريم «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً يواري سؤ آتكم و ريشاً و لباس التقوي ذلك خير...»[سوره اعراف آيه 72]
«تقوي» از ريشه «وقايه» يعني قراردادن نفس انسان در حفاظي كه انسان مي ترسد به آن آسيب برسد و در اصطلاح شرعي، حفظ نفس از چيزهايي است كه به نفس ضرر مي زند» [لسان العرب ذيل لغت «وقي» و مفردات راغب]
وجه مشترك لباس و تقوي، محافظت از جسم و جان است و وجه تمايز آن دو در اين مطلب است كه تقوي باطن انسان را حفظ مي كند ولي لباس، ظاهر انسان را حفظ مي كند.
امام صادق مي فرمايد: «ازين اللباس للمؤمنين لباس التقوي و انعمه الايمان» [مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه ص06]

معاني «لباس تقوي» معاني

1- لباس تقوي يعني لباس ورع و خشيت از خداي متعال و «در اين آيه، اشاره اي است به عظمت لباس تقوي و يا اينكه اشاره اي است به لباسي كه پوشاننده عيوب است براي اينكه پوشاندن عيوب، جزئي از تقوي است و اين برتري تقوي نسبت به لباس زينت را بيان مي كند» [تفسير كشاف زمخشري ج4 ص69]
2- لباس تقوي يعني حيا «همانطوري كه لباس، عيوب را مي پوشاند، حيا هم موجب مي شود كه انسان به معاصي و گناهان نزديك نشود، چرا كه حيا مانع انسان از نزديك شدن به گناهان است» [تفسير مجمع البيان ج1 ص62]
پيامبر اسلام در اين مورد مي فرمايد: «الاسلام عريان فلباسه الحياء و زينته الوفاء» [وسائل الشيعه ج15 ص184]
3- لباس تقوي يعني جهاد «اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه... و هو لباس التقوي و درع الله الحصينه و الجنه الوثيقه...» [نهج البلاغه صبحي صالح خ72] «تشبيه تقوي و پرهيزگاري به لباس؛ تشبيه رسا و گويايي است، زيرا همانطور كه لباس، هم انسان را از سرما و گرما حفظ مي كند و سپري است در برابر بسياري از خطرها و هم عيوب جسماني را مي پوشاند و هم زينتي است براي انسان، روح تقوي و پرهيزگاري نيز علاوه بر پوشاندن بشر از زشتي گناهان از خطرات فردي و اجتماعي بسياري انسان را حفظ مي كند و زينت بسيار بزرگي براي او محاسبه مي شود» [تفسير نمونه ج6 ص 231]

ويژگي هاي لباس از نظر روايات

در روايات ويژگي هاي لباس از جهت رنگ و جنس و اندازه و شكل آن به شكل مفصل بيان شده است كه به چند روايت اشاره خواهيم كرد. البته در كتب روايي بخشي به نام «كتاب الزي» احكام و آداب بهره مندي از لباس بيان شده است.
«قال علي(ع): الحمدالله الذي رزقني من الرياش ما اتجمل به في الناس و أودي فيه فريضتي و استرفيه عورتي» [وسائل الشيعه ج 5ص 94]
آنچه كه درباره لباس و روايات مي يابيم علاوه بر اهداف كلي بهره مندي لباس به رنگ، جنس، شكل لباس اشاره شده است:
1-رنگ لباس: اثر رنگ بر بينندگان يك موضوع علمي ثابت شده است و تنوع رنگها، نشان از حكمت خداوند است و تركيب رنگها به زندگي تنوع مي بخشد. در روايات انتخاب رنگ لباس، اهميت دارد و بر آن تأكيد شده است «قال النبي: البسوا البياض فانه اطيب و اطهر» [وسائل الشيعه ج 5 ص 62] در اين روايت توصيه شده است كه لباس سفيد بپوشيد براي اينكه رنگ سفيد علاوه بر اينكه پوشنده را وادار به رعايت مداوم نظافت مي كند و آلودگي و چركي را به سرعت نمايان مي كند، همچنين رنگ سفيد داراي آثار مفرح و نشاط آور است و اثر سلامت بخشي دارد چون كمتر از تمام رنگهاي ديگر نور جذب مي كند. رنگهاي ديگر هم در آيات قرآن و روايات به آنها اشاره شده است كه تأثير خاصي در پوشنده لباس مي گذارد «انها بقره صفراء فاقع لونها تسر الناظرين» [سوره بقره آيه 96]
رنگ زرد، زنده و فعال و محرك است و مايه سرور و شادماني انسان مي شود. «و يلبسون ثيابا خضرا من سندس و استبرق» [سوره كهف آيه 13]
رنگ سبز، حد واسط بين رنگهاست و اثر ملايم و آرام بخشي دارد و رنگ مناسب زندگي است و به عنوان لباس بهشتي ها بيان شده است «متكئين علي رفرف خضر و عبقري حسان» [سوره الرحمن آيه 96]
امامان ما بعضي از رنگها را براي لباس خود انتخاب مي كردند. امام باقر(ع) مي فرمود «انا نلبس المعصفرات و المضرجات» [فروع كافي ج 6 ص 634]
معصفرات يعني لباسهايي كه به رنگ بال و پر گنجشك است «رنگ عدسي»
مضرجات يعني لباسهايي كه با رنگ قرمز و زرد رنگ شده باشد.
همچنين ايشان رنگ لباس را نماد و علامت معرفي مي كند «صبغنا البهرمان و صبغ بني اميه الزعفران» [فروع كافي ج 6 ص 634] بهرمان رنگ گنجشكي يا عدسي است.
بعضي از رنگها به خاطر اثرات سوء آنها توصيه نشده است و حتي سفارش شده است كه از آنها استفاده نشود، رنگ سياه يكي از آن رنگهايي است كه نبايد در لباس مورد استفاده قرار گيرد. امام علي(ع) مي فرمايد: «لا تلبسوا السواد و فانه لباس فرعون» [وسايل الشيعه ج 4ص 383]
رنگ سياه آثار منفي بر حالات رواني انسان دارد، براي اينكه سياهي نماد فقدان و كمبود و كرخي است و انسان را از حالتهاي نشاط و سرور باز مي دارد.
2-جنس لباس: جنس لباس اثرات گوناگوني بر سلامتي جسم و روح انسان دارد و از نظر بهداشتي اهميت زيادي براي آن در نظر مي گيرند چون به طور مستقيم با بدن تماس دارد و آثار سريع و دائمي به بار مي آورد كه به برخي اشاره مي شود:
الف- توليد و انتقال بار الكتريكي
ب- قابليت نفوذ پوشاك
ج- بازتاب و دفع تشعشعات دروني و بيروني (اين عنوان ها از كتاب آئين بهزيستي اخذ شده است)
الف- بعضي از لباسها از جنس خاصي تهيه مي شوند كه مولد و انتقال دهنده بار الكتريكي است و مي دانيم كه افزايش بار الكتريكي در بدن، موجب افزايش رفتار غيرارادي شده و منشأ عصبانيت و اضطراب دروني مي شود، مانند لباسهاي نايلوني ضخيم كه در زمستان از آنها استفاده مي كنيم. بنابراين هر جنسي از لباس كه، بار الكتريكي كمتري توليد كند براي پوشش مناسب تر و اين نكته در ارتباط با پوشاندن سر بيشتر كاربرد دارد و خانمها بايد از جنسي به عنوان روسري استفاده كنند كه داراي بار الكتريكي كمتري باشد.
بعضي از لباسها خودشان بار الكتريكي توليد نمي كنند ولي عامل انتقال آن به بدن هستند و بارهاي الكتريكي موجود در طبيعت را به بدن منتقل مي نمايند و بعضي از لباسها رطوبت را به خود جذب مي كنند و موجب تخليه بار الكتريكي در بدن مي شوند و موجب سستي و بي حالي مي شوند و كراهت مرطوب كردن لباس در ماه مبارك رمضان به همين خاطر است.
در روايات نسبت به جنس لباس نكاتي آمده است كه راهنماي ما در انتخاب جنس لباس است «قال علي(ع): البسوا ثياب القطن فانها لباس رسول الله و هو لباسنا» [وسائل الشيعه ج5 ص 82 ]
پوشيدن لباسهاي پنبه اي به خاطر اينكه از الياف طبيعي تهيه مي شوند در درجه اول قرار دارد و لباسهاي كتاني در درجه بعدي «قال الصادق(ع): الكتان من لباس الانبياء و هو ينبت اللحم» [فروع كافي ج 4 ص 534]
ب- دومين خصوصيت جنس لباس مربوط به قابليت نفوذپذيري آن است پوست بدن علاوه بر اينكه اعضاي دروني بدن را مي پوشاند، سه وظيفه مهم را براي بدن انجام مي دهد.
1-جذب اكسيژن
2-دفع سموم
3-عمل تعريق
جذب اكسيژن از طريق پوست ويژگي انسان نيست، بلكه حيوانات و نباتات هم از اين ويژگي برخوردارند، پوست نه فقط جذب اكسيژن بلكه دافع بعضي از سموم يا مواد زايد شيميايي موجود در بدن مي باشد و با عمل تعريق مواد زايد بدن را خارج مي كند.
بعضي از لباسها مانع رسيدن اكسيژن به پوست مي شوند و تنفس پوستي كمتري انجام مي شود و به ميزان لازم رشد طبيعي صورت نمي گيرد.
ج-سومين موردي كه در ارتباط با جنس لباس مطرح است بازتاب تشعشعات دروني و بيروني است، جنس لباس در سلامتي و رفاه و تأمين آسايش و طول عمر انسان، اثر مستقيم دارد. بدن انسان باتوجه به فعاليت هاي جسمي حرارت فراواني را توليد مي كند، اگر لباس بتواند اين حرارت و انرژي مازاد بر نياز بدن را بطور مناسب دفع كند، مايه سلامتي و رفاه است و اگر نتواند اين انرژي را دفع كند به عنوان سم در بدن باقي مي ماند و سلامتي انسان را به خطر مي اندازد.
اگر انسان مسلمان از پوشيدن بعضي از لباس ها نهي شده يا به پوشيدن بعضي از لباس ها امر شده است به خاطر حكمتي است كه به سلامت جسمي و روحي وي مربوط مي شود «قال الصادق(ع): لا يلبس الرجل الحرير و الديباج الافي الحرب... ان رسول الله نهاهم عن سبع، منها: لباس الاستبرق و الحرير و القز و الارجوان» [فروع كافي ج6 ص 534 و وسايل الشيعه ج5 ص82] و همچنين امام فرمودند: «انه كره ان يلبس القميص المكفوف بالديباج و يكره لباس الحرير و لباس القسي والوشي و يكره لباس المثيره الحمراء فانها مثيره ابليس» [وسايل الشيعه ج4 ص371]
3-شكل لباس: شكل پوشاك اثرات بسيار بهداشتي، اجتماعي و اخلاقي در زندگي انسان دارد. مخصوصاً در زمان ما كه پوشاك نماد و سمبل تفكر و اعتقاد پوشنده آن هم مي باشد. باتوجه به اينكه شكل لباس يك عامل مهم فرهنگي به حساب مي آيد و در زندگي انسان يك اصل اساسي است اين پرسش مطرح مي شود كه چرا اين همه تغيير و تحول در ظاهر پوشاك انسان بوجود مي آيد؟
تغيير و تحول در شكل پوشاك به خاطر روحيه بلندپروازي انسان است چون كه انسان استعداد كمال طلبي دارد و به دنبال پوشيدن مدل هاي جديد لباس است. اما اين روحيه وقتي حالت انفعالي و تقليدي به خود مي گيرد به يك ابزار ويرانگر تبديل مي شود و انسان را به مدپرستي و تقليد از ديگران سوق مي دهد.
همانندسازي «تشبه» در فرهنگ يك وسيله برنده در دست فرهنگ مهاجم است و زمينه از بين رفتن فرهنگ ملي را فراهم مي كند. امام صادق(ع) در اين مورد مي فرمايد: «اوحي الله الي نبي من الانبياء: قل لقومك لاتلبسوا لباس اعدايي و لا تطعموا مطاعم اعدايي و لا تشاكلوا بما شاكل اعدايي، فتكونوا اعدايي كما هم اعدايي» [وسايل الشيعه ج15 ص641] و همچنين ايشان روايتي از امام علي(ع) بدين شكل نقل مي كند كه «لاتزال هذه الامه بخير ما لم يلبسوا لباس العجم و يطعموا اطعمه العجم فاذا فعلوا ذلك ضربهم الله بالذل» [وسايل الشيعه ج24 ص783]
در اين روايت به اين نكته تأكيد شده است كه تقليد و همانندسازي، زمينه از بين رفتن فرهنگ بومي را فراهم مي سازد.
شكل لباس يك عامل مهم فرهنگي به حساب مي آيد و يك اصل اساسي در زندگي بشري به حساب مي آيد كه اگر حالت نامعقول به خود بگيرد اختلال نظام فكري جامعه، نتيجه آن خواهد شد «اگر ما در جرايد و مجلات مصور تغييراتي را كه در مدت يك قرن در لباس اروپا روي داده، ملاحظه كنيم، البته معلوم مي شود كه افكار اروپاييان در اين مدت زمان تا چه حدود و درجه در معرض تحول و تغيير واقع شده است و در وضع و شكل آن تا چه اندازه تبديلات روي سليقه و مذاق عصري روي داده است برخلاف لباس عربها» [تاريخ تمدن اسلام و غرب ص 844]
در شكل لباس چند نكته را بايد درنظر گرفت:
1-برطرف كننده عيوب و پوشاننده سؤآت باشد.
2-ازنظر اقتصادي اسراف و تبذير به حساب نيايد.
امام صادق(ع) دراين باره مي فرمايد: «انما السرف ان تجعل ثوب صونك ثوب بذلتك»[ وسايل الشيعه ج5 ص22] بذله: عبارت از آن چيزي است كه از لباس حفاظت نشود

دوشنبه 10 مهر 1391  2:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

بررسی شبهات در مورد کرامت زنان در قرآن از منظر مفسران معاصر

دریافت فایل pdf

 

بررسی نبوت زنان در قرآن و عهدین

دریافت فایل pdf

 

دوشنبه 10 مهر 1391  2:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حجاب؛ گمشده‌ امروز

حجاب؛ گمشده‌ امروز

مصطفى شهيدى نسب
تبيين ضرورت مسئله‌ حجاب

... و لباس التقوى ذلک خير ...، و پوشش حياء آن بهتر ...
زن را نيمى از پيکر اجتماع دانسته‌اند و نقش او را در رشد و تعالى انسان و جامعه انسانى مهم تلقى کرده‌اند. زن افزون بر رسالت و مسئوليت تربيت نسلى مومن، معتقد و متعهد رسالت حضور در صحنه‌هاى اجتماع را نيز دارد. به ديگر سخن بيدارى و هوشمندى زن در گرو قرار گرفتن در گردونه‌هاى اجتماع و آگاه شدن از چگونگى مسائل آن است. فساد آفرينى و دگرگون ساختن موضع اجتماعى زن و تبديل نمودن او به عنصرى هوس‌آفرين بزرگترين ظلمى بوده که به زن روا شده است.
در اوج شکوفايى علم و صنعت، در جهان امروز، الهامات درونى زن، لگد مال هوس‌هاى زودگذر و سود جويى‌هاى اقتصادى گرديد. قانون الهى حجاب ناديده گرفته شده و به نام آزادي! فرهنگ و بى‌بند و بارى ترويج گرديد. غم‌انگيز‌ترين فاجعه آن است که به تدريج خودآرايى ارزش شد! و وسيله پيشرفت قلمداد گرديد و حجاب ارتجاع نام گرفت و علامت عقب ماندگى معرفى شد.
ريشه‌ بيشتر انحرافات دينى و اخلاقى نسل جوان را بايد در لابه‌لاى افکار و چنين عقايدى جستجو کرد. انحرافات عملى که در مسئله حجاب به وجود آمده است مبناى جنجال تبليغاتى عده‌اى عليه اسلام شده است.
پرداختن به مسئله‌ حجاب و ضرورت الگوگيرى از فرهنگ ناب فاطمى در عصر امروز، از عمده‌ترين ضرورت‌هاى فکرى و فرهنگى در حال حاضر است. زيرا حجاب و بدحجابي، مهمترين نماد ديندارى و پايبندى به ارزش‌هاى الهى در جامعه‌ دينى ما به شمار مى‌رود. «پوشش و لباس انسانى پرچم وجود اوست. پرچمى که او بر در خانه خودش نصب کرده است و با آن اعلام مى‌دارد که از کدام فرهنگ تبعيت مى‌کند.»
دفاع از فرهنگ فاطمى و تبيين آثار مثبت آن به عنوان مترقى‌ترين و متعالى‌ترين طرح براى حضور اجتماعى زنان و به عنوان تنها نسخه شفابخش براى زن امروز از رسالت‌هاى مهم فرهنگ فاطمى است که با توجه به اهميت مسئله و تمرکز دشمن بر اين مهم، صاحبان فکر و انديشه و اربابان خود بايد بيش از گذشته اين فرهنگ را به انسان امروز عرضه نمايند.

فلسفه‌ حجاب

علت اساسى پيدايش حجاب، حس و غريزه زن در حفظ و حراست خود در برابر مردان است. نقطه ضعف مرد نيازى است که خلقت در او نهاده و او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوق کرده است.
حجاب در اسلام از اين منشا سرچشمه مى‌گيرد که محل انواع التذاذهاى زن و مرد از يکديگر بايد تنها محيط خانواده باشد و اجتماع منحصرا بايد محل کار و فعاليت باشد.
فلسفه حجاب از ديدگاه اسلام را مى‌توان در چهار بخش خلاصه کرد: 1- آرامش رواني: غريزه جنسى که يک ميل اشباع نشدنى است. اين ميل برخلاف ديگر اميال پس از سير شدن يا به صورت حرص يا تنوع‌پرستى و يا عشق و غزل درمى‌آيد. براى حفظ آرامش رواني، گرچه برهنگى از انحراف‌هاى مخصوص زنان است، وظيفه مشترک مرد و زن اين است که حق خيره شدن به هم را به قصد لذت جويى ندارند. 2- استحکام پيوند خانوادگي: فلسفه پوشش و منع کاميابى جنسى از غير همسر مشروع اين است که همسر قانونى شخص از لحاظ رواني، عامل خوشبخت کردن اوست.
3- استوارى اجتماع: کشاندن تمتعات جنسى از محيط خانه به اجتماع نيروى کار اجتماع را تضعيف مى‌کند و البته پوشاندن بدن به جز قرص صورت و کفين مانع فعاليت‌هاى اجتماعى زن نمى‌شود و در واقع فرض اول فلج کردن کل اجتماع است. 4- ارزش و احترام زن: برترى عاطفى قلبى تنها راه حفظ برترى زن بر مرد است. بر مبناى تعاليم اسلام هر اندازه زن عفيف‌تر باشد بر احترامش در نزد مرد افزوده مى‌شود.

ايرادهاى وارد بر مسئله حجاب

1 - حجاب و آزادي: هيچ کس نبايد بدون دليل زندانى گشته و آزادى‌اش سلب گردد - در جواب بايد گفت فرق است بين پوشيده بودن بدن و در خانه زندانى شدن، حجاب وظيفه خاص زن در چگونگى معاشرت است و تحميلى از سوى مرد بر او نيست و هدف آن کرامت بخشيدن به زن است.
2- رکود فعاليت‌ها: چون هر استعداد طبيعى مبناى يک حق طبيعى است و چون اجتماع محل شکوفايى استعدادها مى‌باشد پس حجاب زنان مانع رشد استعدادهايشان مى‌شود. در جواب مى‌گوييم که حجاب اسلامى هيچ گاه حکم به حبس زن در خانه را نمى‌دهد تا جامعه را از وجود زن و شکوفايى استعدادهاى او محروم نمايد بلکه با تعيين حدود و الزام زن به عمل به آن، ايشان را از چشم‌چرانى و فساد اخلاق مردان در امان نگه داشته است در حالى که ترويج بى‌بند و بارى نيروى تمام افراد جامعه را فلج مى‌کند.
3- افزايش التهاب: فرويد و راسل معتقدند که ايجاد حريم بين زن و مردم موجب تحريک بيشتر غريزه جنسى مى‌شود. فلذا حتى‌المقدور بايد غريزه جنسى را آزاد گذاشت تا عوارض ناشى از آن واقع نشود- در اين صورت بعد از مدتى مردم از آن خسته شده و ديگر سراغ مسائل جنسى نمى‌روند- در جواب مى‌گوييم برداشتن قيود در غريزه جنسى عشق واقعى را مى‌ميراند و بى‌بند و بارى را افزايش مى‌دهد. با توجه به اشباع ناپذير بودن غريزه جنسى فرض فوق صحيح نمى‌باشد. زيرا شهوت از لحاظ جنسى محدود است ولى از لحاظ روحى بعد از تمتع زياد به صورت يک عطش در مى‌آيد که هوس ناميده مى‌شود. اين هوس پخش کننده نيروها، سطحى و متمايل به تنوع و تفنن است. همانطور که محروميت‌ها باعث طغيان اين ميل مى‌شود، تسليم مطلق شدن در برابر آن نيز همين اثر را دارد. در حقيقت براى آرامش اين ميل دو چيز لازم است 1- ارضاى آن در حد طبيعى و 2- جلوگيرى از تحريک و تهييج آن - قاعده «الانسان حريص على منع» در اين باب در صورتى صحيح است که انسان از چيزى منع و بعد به سوى آن تحريک شود. پس با جلوگيرى از تحريک مى‌توان جلوى اين حرص را هم سد کرد.

عناصر حجاب

1- استيذان: اسلام رسم غلط بى‌اجازه وارد شدن را به دو دليل نسخ کرد 1- امنيت ناموس 2- حفظ اسرار و دستور به استعلام بوسيله گفتن الله اکبر و سبحان الله، در سوره ‌نور آيه 27 مى‌خوانيم‌ «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتکم حق تستاذنوا و تسلموا على اهلها ذلکم خيرلکم لعلکم تذکرون» پس مى‌بايست قبل از ورود به هر مکان مسکونى اجازه گرفت و حتى در تعاليم اسلامى آمده است اگر صاحب خانه به شما اجازه‌ ورود نداد، برگرديد و ناراحت هم نشويد.
2- غض بصر: غض به معناى صرفنظر کردن و کم کردن و عبن و بصر به معناى چشم و ديدن هستند، پس غض بصر يعنى کم کردن نگاه و عدم خيره شدن - در اين باب در قرآن کريم آمده است: قل للمومنين يغضوا من ابصارهم ... (نور- آيه 30)
3- سترعورت: در قرآن کريم در دو جا حفظ مزوج به معناى ستر عورت و حفظ از نگاه کردن ديگران است- يکسان بودن دو حکم غض بصر و حفظ فرج براى زن و مرد نشانگر تاکيد اسلام بر سالم بودن جامعه است.

کيفيت پوشش:

واژه‌ حجاب به دو معنى «پوشيدن» و «پرده و حجاب» مى‌باشد. واژه‌هايى که در قرآن کريم بدين منظور به کار رفته است عبارتند از: جلباب، خمار، جيب و واژه‌هاى مرتبط با اين بحث زينت و تبرج است.
در مورد واژه‌ جلباب در قرآن مى‌خوانيم «يا ايها النبى قل لازواجک و نباتک و نساء المومنين يونين عليهن من جلابيبهن ذلک ادنى ان يعرض فلا يوذين» با جمع کردن نظرات مختلف مى‌توان به اين نتيجه دست يافت که مراد از جلباب پوششى است که از روسرى بزرگتر و از چادر کوچکتر است و مطابق اين آيه زنان مومنين بايد آن را جمع و جور کنند نه آنکه آن را آزاد بگذارند به طورى که گاه و بى‌گاه کنار رود و بدن آشکار گردد.
در جايى ديگر در قرآن کريم مى‌خوانيم «وليضربن بخمر على جيوبهن» (نور30 ) جمع نظرات مفسرين تکيه بر اين دارد که مراد از خمر همان روسرى است و در اين آيه شريفه دستور داده شده است به اينکه زنان بايستى روسرى‌هاى خويش را بر گريبان‌هاى خود بيندازند و نه آن را به صورتى بکار ببرند که گردن و قسمت‌هاى ديگر از سر و سينه‌ آنها مشخص باشد.
در سوره احزاب آيه 32 آمده است: «يا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقيتن ... و لا تبرجن تبرج الجاهليه» در آيه فوق به زنان پيامبر توصيه مى‌شود که ...« هرگز مانند دوره‌ جاهليت نخستين خودآرايى نکنيد...»
تبيين دقيق واژه‌ تبرج در بحث حجاب سودمند است. مراد از تبرج در آيه مزبور اين است که زن زيبايى‌هايش يا زينت‌هايش را در مقابل نامحرم آشکار سازد.
بحث از اينکه مراد از زيبايى‌ها و زينت‌ها چيست، بحثى است که همچنان نيز در مورد آن اختلاف است اما اگر بخواهيم جمع‌بندى از اين مباحث ارائه کنيم بايد بگوييم که زينت در مقابل شين به معناى زشتى است و مفسرين خضاب، انگشتر و ... را که در چهره و دو دست تا مچ به کار مى‌رود را مصداق زينت دانسته‌اند.
در نهايت اگر بخواهيم مشخصات پوشش مناسب را از نگاه امروزى بيان کنيم مى‌توانيم آن را در هفت بخش خلاصه کنيم. لباس‌هاى مورد استفاده بويژه براى زنان بايد داراى مشخصه‌هاى زير باشد: 1- نازک نباشد 2- ساده باشد و زينت‌هاى پوشيده را نمايان نسازد3- مهيج نباشد 4- لباس شهرت نباشد (انسان را انگشت نما نکند) 5- لباس جنس مخالف نباشد- در اينجا متذکر مى‌شويم که معصومين عليهم السلام همواره از تشبيه شدن مرد به زن و زن به مرد در پوشيدن لباس نهى نموده‌اند زيرا زن بايد هويت خويش را پاس بدارد. 6- لباس دشمنان اسلام نباشد. از امام صادق عليهم السلام روايت شده است که «خداوند به پيامبرى از پيامبران خود وحى کرد به قوم خود بگو لباس دشمنان مرا به تن نکنيد و ... و خود را به شکل و قيافه دشمنان در نياوريد که دشمن من ‌‌خواهيد بود.

فاطمه زهرا (س) مظهر عفاف

فاطمه (س) نمونه عالي، عمل به فريضه الهى حجاب است، وقتى آيه معروف حجاب از طرف خداوند تبارک و تعالى نازل شد، فاطمه (س) در عمل به اين فريضه پيشتاز بودند و تبديل به الگويى ربانى براى جامعه بشريت شدند، تا حدى که مظهر عفاف و حجاب شدند و حجت را بر همه تمام کردند.
ايشان ملاک و صراط مستقيم زن مسلمان شدند و پوشيدگي، تبديل به نمود بارز مکتب ايشان شد و با ارائه الگوى عملي، برنامه حضور زن در جامعه با حفظ حريم عفاف و پوشش، را تبيين و ترسيم نمودند.
حضرت زهرا (س) نشان دادند که يک زن مى‌تواند در عين برخوردارى از پوشش و حجاب و با حفظ سرمايه و دارايى فطرى خود که عفاف و حياست، در جامعه هم تاثيرگذار باشد و هم تحويل آفرين.
آن روز که فاطمه زهرا (س) و على (ع) در آغاز زندگى مشترک خود براى تقسيم کار نزد رسول گرامى اسلام (ص) شتافته و از‌ آن حضرت کسب تکليف نمودند، رسول خدا (ص) فاطمه (س) را مامور به انجام کارهاى داخل خانه کرد و على را نيز به امور خارج از منزل مامور ساخت و اين چنين موجب شادمانى فراوان بانوى دو عالم شدند.

اصول رفتارى حاکم بر حضور اجتماعى فاطمه (س)

1- رعايت کامل پوشش: ايشان در عين رعايت کامل پوشش، از رسالت‌هاى اجتماعى خود غافل نبودند و هر وقت که ضرورت اقتضا مى‌کرد با حجاب کامل در عرصه‌ فعاليت‌هاى اجتماعى وارد مى‌شدند. دفاع حضرت زهرا (س) از ولايت و حقوق به يغما رفته‌ امير مومنان (ع) موجب مى‌شود که به مناظره‌ علمى بپردازد ولى در عين حال لحظه‌اى از پرده عفاف و حجاب بيرون نرفت و طبق نقل مورخان ايشان در حالى وارد مناظره علمى مى‌شد که مقنعه و روسرى‌اش را بر سر محکم بسته بود و در ميان زنان متدين در پشت پرده قرار گرفته بودند طورى که مردان ايشان را نمى‌ديدند.
2- پرهيز از نامحرمان: ايشان در پاسخ به اين سوال پيامبر که چه روش و سيره‌اى براى زندگى بانوان بهتر است، فرمودند: «براى زنان بهتر آن است که نه مردان آنان را ببينند و نه آنان مردان را.
البته لازم به ذکر است که در شرايط عادي، ملاقات زنان با مردان ممنوعيت شرعى و قانونى ندارد و زنان مى‌توانند با رعايت ارزش‌هاى اسلامى و اخلاقى به عرصه‌هاى اجتماعى وارد شوند. حکم بيان شده در روايت يک توصيه‌ اخلاقى است نه يک حکم قانوني

ضرورت الگو پذيرى زنان از نحوه حضور اجتماعى فاطمه زهرا (س)

نياز به الگو، ريشه در فطرت انسان دارد و بى‌توجهى به الگوهاى ربانى و متعالى خسارت‌هاى جبران ناپذيرى به فرهنگ و ساختار ارزشى جامعه وارد مى‌کند که شايد وجود بسيارى از بحران‌هاى بى‌شمار اخلاقى و ارزشى در قرن معاصر به اين مسئله باز مى‌گردد. به جرات مى‌توان گفت که علمى‌ترين و پيروزمندانه‌ترين وسيله براى تربيت، ارائه يک نمونه عملى و سرمشق عينى است. امروزه ضرورت وجود الگو با اهميت‌تر و حساس‌تر شده است زيرا وجود نسخه‌هاى پيچيده‌ بشرى و عدم توفيق آنها در درمان بشر، بيش از گذشته فرد را دچار خلا و متحير و سرگردان نموده است.
اين ضرورت براى جامعه زنان که نقشى مهم فرهنگ سازى را بر عهده دارند و صلاح و فساد جامعه مربوط به اين قشر است اهميت بيشترى پيدا مى‌کند و به همين دليل است که نظام سلطه، براى تغيير فرهنگ زنان در سطح بسيار وسيع به ارائه الگوهاى کاذب مى‌پردازد. بنابراين الگويى چون فاطمه زهرا(س) براى زنان افقهاى جديدى از سعادت را به روى جوامعه گشوده است. معرفى حضرت فاطمه زهرا (س) به جهانيان به عنوان يک الگوى برتر مى‌تواند بهترين مرجع براى رفع سرگردانى‌ها و مشکلات پيش‌رو باشد و زن امروز مى‌تواند هر پرسشى را که در زمينه کيفيت زندگى خود دارد با مراجعه به افکار بلند ايشان و منش زندگى او بدست آورد.

منابع:

1- قرآن کريم
2- مسئله حجاب، مرتضى مطهري، انتشارات صدرا، قم
3- حجاب از ديدگاه قرآن و سنت، فتحيه فتاحى زاده، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه‌ قم، 1376
4- حجاب در اديان الهي، على محمدي، آشناني، نشر ياقوت، قم، 1378
5- وسائل الشيعه، ج 11
6- بحار الانوار، ج 23
دوشنبه 10 مهر 1391  2:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

سیر و سفر زنان از منظر قرآن و روایات

دریافت فایل pdf

 

 

تنبيه زوجه از ديدگاه فقه اماميه و حقوق موضوعه ايران

دریافت فایل pdf

 

تحليلى بر حكم يا حق بودن حجاب

دریافت فایل pdf

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  2:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حجاب در اديان الهى

حجاب در اديان الهى

سعيد عسگرى
فطرى بودن پوشش

حجاب و پوشش در تمام اديان و مذاهب، داراى جايگاه خاصّى است، و يكى از دلايل اساسى آن اين است كه حجاب و عفاف، يك امر فطرى است.
داستان حضرت آدم و حوّا نيز فطرى بودن پوشش را اثبات مى كند. در تورات (كتاب مقدس يهوديان كه براى مسيحيان نيز مقدّس است)، مى خوانيم:
«و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر، خوش نما و درختى دلپذير و دانش افزا، پس، از ميوه اش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد*آن گاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريان اند؛ پس برگ هاى انجير به هم دوخته، سترها براى خويشتن ساختند..»..
بعد ادامه مى دهد:
«و آدم، زن خود را حوّا نام نهاد؛ زيرا كه او مادر جميع زندگان است * و خداوندْ خدا رخت ها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد».(1)
بر طبق اين متن، آدم و حوّا لباسى نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهميدند كه عريان اند كه بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعداً خداوند لباسى از پوست بديشان ارزانى داشت.
در قرآن كريم در مورد داستان حضرت آدم و حوّا چنين آمده است:
فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءتَهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّةِ؛(2)
آن گاه كه آدم و حوّا از درخت ممنوعه چشيدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشكار گرديد). و به سرعت، با برگ درختان بهشتى خود را پوشاندند.
طبق آيات شريفه قرآن كريم، حضرت آدم و حوّا قبل از چشيدن درخت ممنوعه داراى لباس بوده اند؛ امّا با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغواى شيطان) لباس خود را از دست دادند كه بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند.
به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگى (خواه طبق نقل تورات قبل از آن داراى لباس نبوده و يا طبق قرآن كريم داراى لباس بوده اند) بلافاصله خود را با برگ هاى درختان بهشتى پوشاندند.
اين احساس شرم از برهنگى، حتى بدون حضور ناظر بيگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسيله برگ ها (ولو به طور موقت)، از آن جهت كه تحت هيچ آموزش يا فرمانى از جانب خداوند يا فرشته وحى و يا تذكّر هر يك به ديگرى صورت گرفته است، بيانگر فطرى بودن پوشش در انسان است و ثابت مى كند كه لباس و پوشش، به تدريج و بر اثر تمدن ها ايجاد نشده است؛ بلكه انسان هاى نخستين، يا به تعبير بهتر، نخستين انسان ها، به طور فطرى بدان گرايش داشته اند.
و بنا به گواهى متون تاريخى، در اكثر قريب به اتفاق ملت ها و آيين هاى جهان، حجاب در بين زنان، معمول بوده است. هرچند حجاب در طور تاريخ، فراز و نشيب هاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته است، ولى هيچ گاه به طور كامل از بين نرفته است.
اگر به لباس ملّى كشورهاى جهان بنگريم، به خوبى حجاب و پوشش زن را در آن مى بينيم. دقّت در لباس ملى كشورها ما را از ورق زدن كتب تاريخى براى يافتن ملل و اقوامى كه زنان آنها داراى حجاب بوده اند، بى نياز مى سازد و به خوبى اثبات مى كند كه حجاب در ميان اكثر ملت هاى جهان، معمول بوده و اختصاص به مذهب يا ملّت خاصى نداشته است.
تمام اديان آسمانى، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمرده اند و جامعه بشرى را به سوى آن دعوت كرده اند؛ زيرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبيعى در فطرت زنان به وديعت نهاده شده است و احكام و دستورهاى اديان الهى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى تشريع شده است؛ پس در همه اديان الهى پوشش و حجاب زن واجب گشته است.
در اديان زرتشت، يهوديت، مسيحيت و اسلام، حجاب زنان امرى لازم بوده است. كتاب هاى مقدس مذهبى، دستورها و احكام دينى، آداب و مراسم و سيره عملى پيروان اين اديان الهى، بهترين شاهد و گواه اثبات اين مدّعاست.

حجاب در شريعت زرتشت

«اَشو زرتشت» با توصيه ها و اندرزهاى خود، كوشيده است تا پايه هاى حجابى را كه زنان ايرانى به عنوان يك فرهنگ ملّى در ظاهر عرف خود رعايت مى كنند، در عمق روح آنان متحكّم نمايد و از اين راه، ضمانت اجراى قانون حجاب را در آينده نيز تأمين نمايد و بدين سان، جامعه خويش را در مقابل امكان انحراف هاى اخلاقى پنهان، بيمه كند.
قسمتى از پند و اندرزهايى كه «اَشو زرتشت» به پيروان خود توصيه نموده را نقل مى كنيم، تا اين اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمايان گردد و حركت او در جهت تعالى و آموزش ريشه هاى «حفظ حجاب» و بيان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهرى با عفّت باطن، روشن تر شود.
او مى فرمايد:
* اى نوعروسان و دامادان! روى سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهيد و گفتارم را به خاطر بسپاريد و با غيرت، در پى زندگانى پاك مَنشى برآييد. هر يك از شما بايد در كردار نيك و مهرورزى، بر ديگرى پيشدستى جويد تا آن زندگانى مقدس زناشويى، با خوشى و خرّمى همراه باشد.
* اى مردان و زنان! راه راست را دريابيد و پيروى كنيد. هيچ گاه گرد دروغ و خوشى هاى زودگذرى كه تباه كننده زندگى اند، نگرديد؛ زيرا لذّتى كه با بدنامى و گناه همراه باشد، همچون زهر كشنده اى است كه با شيرينى درآميخته و همانند خودش دوزخى است. با اين گونه كارها زندگانى گيتى خود را تباه مسازيد.
* پاداش رهروان نيكى، به كسى مى رسد كه هوا، هوس، خودخواهى و آرزوهاى باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خويش چيره گردد. كوتاهى و غفلت در اين راه، پايانش جز ناله و افسوس، چيز ديگرى نخواهد بود.
* فريب خوردگانى كه دست به كردار زشت مى زنند، گرفتار بدبختى و نيستى خواهند شد و سرانجامشان خروش و فرياد و ناله است؛ ولى زنان و مردانى كه به اندرز و راهنمايى من گوش فرا مى دهند، آرامش و خوشى زندگى بهره شان خواهد بود و سختى و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نيك نامى جاودانى خواهند رسيد.(3)
و در كتاب «وَنْدى داد» اين جمله به طور مكرّر آمده است:
«كلام ايزدى است كه كردار زشت را نابود مى كند: از تو - اى مرد! - خواهش مى كنم پيدايش و فزونى را پاك و پاكيزه ساز! از تو - اى زن! - خواهش مى كنم تن و نيرو را پاك و پاكيزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشى و شير تو فراوان شود!».(4)
در كتاب پوشاك باستانى ايرانيان در ذيل عنوان «پوشاك اقليت هاى ميهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتى چنين مى خوانيم:
«اين پوشاك كه بانوان زرتشتى از آن استفاده مى كنند، شباهتى بسيار نزديك به پوشاك بانوان نقاط ديگر كشور ما دارد؛ چنان كه روسرى آنان از نظر شكل و طرز استفاده، نظير روسرى بانوان بختيارى است و پيراهن، شبيه پيراهن بانوان لُر در گذشته نزديك است و شلوار، از لحاظ شكل و بُرش، همان شلوار بانوان كُرد آذربايجان غربى است و كلاهك، همان كلاهك بانوان بندرى است».
دين زرتشت، بر سه اصل اساسىِ، «انديشه نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» استوار گشته است. موبدان در تفسير انديشه و كردار نيك مى گويند:
«يك زرتشتى مؤمن، بايد از نگاه ناپاك به زنان ديگر دورى جويد».
در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است:
«مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مكن».(5)

حجاب در شريعت يهود

رواج حجاب در بين زنان قوم يهود، مطلبى نيست كه كسى بتواند آن را مورد انكار يا ترديد خود قرار دهد. مورّخين، نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بين زنان يهود سخن گفته اند، بلكه به افراطها و سخت گيرى هاى بى شمار آنان نيز در اين زمينه تصريح كرده اند. در كتاب «حجاب در اسلام»، آمده است:
«گرچه پوشش، در بين عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را به وجود آورد، ولى در ملل غير عرب، به شديدترين شكل، رواج داشت. در ايران و در بين يهود و مللى كه از فكر يهود پيروى مى كردند، حجاب، به مراتب شديدتر از آنچه اسلام مى خواست وجود داشت. در بين اين ملت ها وجه و كفّين (= صورت و كف دست ها) هم پوشيده مى شد. حتى در بعضى از ملت ها سخن از پوشيدن زن و چهره زن نبود، بلكه سخن از قايم كردن زن بود و اين فكر را به صورت يك عادتِ سفت و سخت درآورده بودند».(6)
ويل دورانت، كه معمولاً سعى مى كند موارد برهنگى يا احياناً تزيينات و آرايش هاى زنان هر قوم را با آب و تاب نقل كند تا آن را طبيعى جلوه دهد، در اين مورد مى گويد:
«در طول قرون وسطا، يهوديان همچنان زنان خويش را با البسه فاخر مى آراستند، لكن به آنها اجازه نمى دادند كه با سر عريان به ميان مردم روند. نپوشاندن موى سر، خلافى بود كه مرتكب را مستوجب طلاق مى ساخت. از جمله تعاليم شرعى يكى آن بود كه مرد يهودى نبايد در حضور زنى كه موى سرش هويداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد».(7)
او در توصيف زنان يهودى مى گويد:
«زندگى جنسى آنان على رغم تعدّد زوجات، به طرز شايان توجّه، منزه از خطايا بود. زنان آنان دوشيزگانى محجوب، همسرانى ساعى، مادرانى پُرزا، و امين بودند و از آن جاكه زود وصلت مى كردند، فحشا به حدّاقل، تخفيف پيدا مى كرد».(8)
در كتاب مقدّس يهوديان، موارد متعدّدى يافت مى شود كه به طور صريح و يا ضمنى، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأييد قرار گرفته است. در برخى از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به كار رفته است كه نشانگر كيفيت پوشش زنان آن عصر است. اينك به پاره اى از آن موارد اشاره مى گردد.

پوشش كامل در مقابل نامحرم

در «سِفْر پيدايش» تورات، چنين مى خوانيم:
و رفقه، چشمان خود را بلند كرد و اسحاق را ديد و از شتر خود فرود آمد. زيرا كه از خادم پرسيد:«اين مرد كيست كه در صحرا به استقبال ما مى آيد؟». و خادم گفت: «آقاى من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانيد.(9)

عدم تشبّه مرد و زن به يكديگر

در «تورات» آمده است:
«متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زيرا هر كه اين كُند، مكروه يهوه (خداى تو) است».(10)

نزول عذاب در اثر آرايش دختران يهود براى بيگانگان

در «تورات» مى خوانيم:
«و خداوند مى گويد از اين جهت كه دختران صهيون متكبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه مى روند و به ناز مى خرام اند و به پاهاى خويش، خلخال ها را به صدا مى آورند * بنابراين، خداوند فَرقِ سر دختران صهيون را كَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ايشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زينت خلخال ها و پيشانى بندها و هلال ها را دور خواهد كرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجيرها و كمربندها و عطردان ها و تعويذها را* و انگشترها و حلقه هاى بينى را * و رداها و شال ها و كيسه ها را * و آينه ها و كتان هاى نازك و عمامه ها و بُرقع ها را * و واقع مى شود كه: به عوض عطريات، عفونت خواهد شد و به عوض كمربند، ريسمان و به عوض موهاى بافته، كَلى و به عوض سينه بند، زنّار پلاس و به عوض زيبايى، سوختگى خواهد بود * مردانت به شمشير و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازه هاى وى، ناله و ماتم خواهند كرد و او خراب شده، بر زمين خواهد نشست».(11)
در تورات، از چادر و برقع و روبنده اى كه زنان با آن، سر و صورت و اندام خويش را مى پوشانده اند، صريحاً نام برده شده است، كه نشانگر كيفيت پوشش زنان است.
براى نمونه در كتاب «روت» مى خوانيم:
«بوعز گفت: زنهار كسى نفهمد كه اين زن به خرمن آمده است. و گفت: چادرى كه بر توست، بياور و بگير. پس آن را بگرفت و او شش كيل جو پيموده بر وى گذارد و به شهر رفت».(12)
در مورد عروس يهودا مى خوانيم:
«پس رخت بيوگى را از خويشتن بيرون كرد. بُرقعى به رو كشيد و خود را در چادرى پوشيد و به دروازه عينايم كه در راه تمنه است، بنشست».(13)

لزوم پوشاندن سر از نامحرمان

ويل دورانت مى نويسد:
اگر زنى به نقض قانون يهود مى پرداخت، چنان كه مثلاً بى آن كه چيزى بر سر داشت به ميان مردم مى رفت، و يا در شارع عام نخ مى رشت، يا بر هر سنخى از مردان، درد دل مى كرد، يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مى نمود، همسايگانش مى توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه اى او را طلاق دهد.(14)
او همچنين مى نويسد:
... و به استعمال سرخاب و سرمه، نكوهيده مى شمردند. موافق بودند كه مرد، بايد براى پوشاك زن خويش سخاوتمندانه خرج كند؛ لكن غرض آن بود كه زن، خود را براى شوهر خويش بيارايد نه براى ساير مردها.(15)
در كتاب «حكمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، براى تأييد اين كه منشأ حجاب زنان يهودى، وجوب حجاب در شريعت موسى(ع) بوده، به داستان حضرت موسى و دختران شعيب اشاره شده است كه در آن، حضرت موسى به آنان امر كرد تا پشت سر او حركت كرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدايت كنند.(16)

حجاب در مسيحيت

همان طور كه اشاره شد، اديان الهى، به خاطر تناسبشان با فطرت و احكام كلّى، جهت و شيوه واحدى دارند. در مسيحيت، همانند دين زرتشت و يهود، حجاب زنان امرى واجب به شمار مى آمده است. «جرجى زيدان»، دانشمند مسيحى در اين باره مى گويد:
«اگر مقصود از حجاب، پوشانيدن تن و بدن است، اين وضع، قبل از اسلام و حتى پيش از ظهور دين مسيح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقى مانده است».
مسيحيت نه تنها احكام شريعت يهود در مورد حجاب زنان را تغيير نداده و قوانين شديد آن را استمرار بخشيده است، بلكه در برخى موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأكيد بيشترى وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زيرا در شريعت يهود، تشكيل خانواده و ازدواج، امرى مقدّس محسوب مى شد و حتى در كتاب «تاريخ تمدن» آمده است كه: ازدواج در سن بيست سالگى اجبارى بود؛ اما از ديدگاه مسيحيت كه تجرّد، مقدس شمرده شده است جاى هيچ شبهه اى باقى نخواهد ماند كه براى از بين رفتن تحريك و تهييج، اين مكتب، زنان را به رعايت پوشش كامل و دورى از آرايش و تزيين، به صورت شديدترى فراخوانده است.
در اين ارتباط، نگاهى به «انجيل» مى اندازيم:
«... و همچنين زنان خويشتن را بيارايند به لباس مُزيّن به حيا و پرهيز، نه به زلف ها و طلا و مرواريد و رخت گران بها* بلكه چنان كه زنانى را مى شايد كه دعواى ديندارى مى كند به اعمال صالحه * ...».(17)
«همچنين اى زنان، شوهران خود را اطاعت نماييد تا اگر بعضى نيز مطيع كلام نشوند، سيرت زنان ايشان را بدون كلام دريابد * چون كه سيرت طاهر و خدا ترس شما را ببينند * و شما را زينت ظاهرى نباشد از بافتن موى و متحلّى شدن به طلا و پوشيدن لباس * بلكه انسانيت باطنى قلبى در لباس غير فاسدِ روح حليم و آرام كه نزد خدا گران بهاست * زيرا بدين گونه، زنان مقدسه در سابق نيز كه متوكّل به خدا بودند، خويشتن را زينت مى نمودند و شوهران خود را اطاعت مى كردند * مانند ساره كه ابراهيم را مطيع بود و او را آقا مى خواند و شما دختران او شده ايد».(18)
همچنين درباره وقار و امين بودن زن مى خوانيم:
«و به همين گونه زنان نيز بايد با وقار باشند و نه غيبتگو؛ بلكه هوشيار و در هر امرى امين».(19)
در روايات ما نيز چنين آمده است:
حضرت عيسى فرمود: از نگاه كردن به زنان بپرهيزيد؛ زيرا شهوت را در قلب مى روياند و همين، براى ايجاد فتنه در شخصِ نگاه كننده كافى است.(20)
حواريون و پس از آنها پاپ ها و كاردينال هاى بزرگ كه دستورهاى دينى آنان از طرف كليسا و مذهب مسيحيت لازم الاجرا شمرده مى شد، با شدّتى هرچه تمام تر زنان را به پوشش كامل و دورى از آرايش هاى جسمى فرامى خوانده اند.
دكتر «حكيم الهى» استاد دانشگاه لندن در كتاب «زن و آزادى» پس از تشريح وضعيت زن نزد اروپاييان، در مورد حكم پوشش و حجاب زن نزد مسيحيت، عقايد «كلمنت» و «ترتوليان»، (دو مرجع مسيحيت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو مى كند:
«زن بايد كاملاً در حجاب و پوشيده باشد، الّا آن كه در خانه خود باشد؛ زيرا فقط لباسى كه او را مى پوشاند، مى تواند از خيره شدن چشم ها به سوى او مانع گردد. زن نبايد صورت خود را عريان ارائه دهد تا ديگرى را با نگاه كردن به صورتش وادار به گناه نمايد.
براى زن مؤمن عيسوى، در نظر خداوند، پسنديده نيست كه نزد بيگانگان به زيور آراسته گردد و حتّى زيبايى طبيعى آن نيز بايد مخفى گردد؛ زيرا براى بينندگان خطرناك است».(21)
تصويرهايى كه از پوشاك مسيحيان و مردم اروپا انتشار يافته است، به وضوح نشان مى دهد كه حجاب در بين زنان، كاملاً رعايت مى شده است. «براون و اشنايدر»، در كتاب «پوشاك اقوام مختلف»، برخى از تصاوير مربوط به زنان مسيحى را آورده اند كه نشان مى دهد همگى آنها داراى لباسى بلند و پوشش سر مى باشند.(22)

حجاب در شريعت اسلام

اسلام كه آخرين آيين الهى و بالطبع كامل ترين دين است و براى هميشه و همه بشريت، از طرف خداوند عالم، نازل شده است، لباس را «هديه الهى» معرفى نموده و وجوب پوشش زنان را با تعديل و انتظام مناسبى به جامعه بشرى ارزانى داشته است. از انحرافات و يا افراط و تفريطهايى كه پيرامون پوشش زنان وجود داشته است اجتناب نموده و در تشريح قانون، حدّ و مرزى متناسب با غرايز انسانى را در نظر گرفته است.
در حجاب اسلامى، سهل انگارى هاى مضر و سختگيرى هاى بى مورد، وجود ندارد. حجاب اسلامى آن گونه كه غرب تبليغ مى كند، به معناى حبس زن در خانه يا پرده نشينى و دورى از شركت در مسائل اجتماعى نيست؛ بلكه بدين معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بيگانه، موى سر و اندام خود را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد.
با توجّه به غريزه قدرتمند جنسى، احكام و دستورهاى اسلام، تدابيرى است كه خداوند براى تعديل و رام كردن و همچنين ارضاى صحيح اين غريزه، تشريح فرموده است.

حجاب در قرآن كريم

در قرآن كريم، آياتى چند به طور صريح، در مورد وجوب حجاب و حد و كيفيت آن نازل شده است. در سوره نور، طى آيه مفصّلى آمده است:
«... و به مردان مؤمن بگو كه چشم هاى خود را فروپوشند و نيز دامان خويش را، كه براى ايشان پاكيزه تر است. همانا خداوند به آنچه انجام مى دهند، آگاه است. و به بانوان با ايمان بگو چشم هاى خود را فرو پوشند و عورت هاى خود را از نگاه ديگران پوشيده نگاه دارند و زينت هاى خود را جز آن مقدارى كه ظاهر است، ننمايند و زينت هاى خود را آشكار نسازند، مگر براى شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، زنان هم كيششان، كنيزانشان، مردان سفيهى كه تمايلى به زنان ندارند، و يا كودكانى كه از امور جنسى بى اطلاع اند (غير مميز). و پاهاى خود را بر زمين نكوبند تا زينت هاى پنهانشان آشكار شود. و همگى به سوى خداوند بازگرديد، اى مؤمنان! باشد كه رستگار شويد».(23)
همچنين در سوره احزاب آمده است:
«اى پيامبر! به همسران و دختران خويش و بانوان با ايمان بگو كه روپوش خود را برگيرند تا به عفاف و حُريّت شناخته شوند و مورد آزار و تعرّض هوسرانان قرا نگيرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است».(24)
«اى زنان پيامبر! شما اگر تقوا داشته باشيد، همانند ديگران نيستيد. بنا براين، هرگز نرم و نازك با مردان، سخن مگوييد تا آن كه دلش بيمار است، به طمع افتد. بلكه متين و نيكو سخن بگوييد و خانه را منزلگاه خويش قرار دهيد و هرگز مانند دوره جاهليت نخستين،(براى نامَحرمان) آرايش و خودآرايى نكنيد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و رسولش اطاعت نماييد».(25)

حجاب در روايات

پيامبر گرامى اسلام(ص) و معصومين(ع) علاوه بر تأكيداتى كه بر رعايت حجاب داشته اند، با ارائه دستورالعمل هايى، جامعه اسلامى را به سوى تهذيب و پاكى، رهنمون گشته اند كه در اين قسمت، برخى از آنها را نقل مى كنيم.

پرهيز از پوشش بدن نما و نازك

روزى، اسماء - كه خواهر زن پيامبر بود - ، با جامه بدن نما و نازكى به خانه پيامبر آمد. پيامبر، روى خود را از او برگرداند و فرمود:
اى اسماء! زن، وقتى به حدّ بلوغ رسيد، نبايد جايى از بدن و اندامش ديده شود، مگر صورت و دست ها».(26)

نهى از آرايش و استعمال عطر در خارج از خانه

پيامبر، در ضمن حديثى، نهى فرمودند از اين كه زن، براى ديگران، خود را بيارايد، و فرمود: «اگر براى غير شوهر، خود را آرايش نمود، لازم است خداوند او را با آتش بسوزاند».(27)

پرهيز زنان از شبيه ساختن خود به مردان

پيامبر(ص) فرمود:
خداوند، مردانى را كه شبيه زن مى شوند و زنانى را كه خود را شبيه مرد قرار مى دهند، نفرين كرده است».(28)
امام باقر(ع) نيز، در ضمن حديثى فرمودند:
«جايز نيست كه زن، خود را شبيه مرد نمايد؛ زيرا پيامبر، مردانى را كه مشابه زنان مى شوند و همچنين زنانى كه خود را شبيه مردها قرار مى دهند، نفرين كرده است».(29)
در قرآن و روايات، علاوه بر دستورهايى كه در مورد حفظ حجاب زنان آمده است، مسئوليت هايى نيز به مردان واگذار شده است كه ذيلاً به آنها اشاره مى گردد:

عفّت نسبت به زنان مردم

پيامبر فرمود:
«نسبت به زنان مردم، عفيف باشيد تا زنان شما عفيف بمانند».(30)
دورى از چشم چرانى
از امام صادق(ع) نقل شده كه مى فرمايد:
«چشم چرانى، تيرى است مسموم از تيرهاى شيطان؛ چه بسا، نگاهى كه حسرت هاى طولانى را درپى دارد».(31)

در نگاه فقيهان و دانشمندان مسلمان

همان طور كه اشاره شد، حجاب، از ضروريات اسلام است و تمام فِرَق اسلامى، آن را واجب مى دانند، و در اين كه زنان بايد به هنگام اداى نماز و در حضور مردان بيگانه، موى سر و تمامى اندام خود را به استثناى صورت و دست ها (از مچ به پايين) بپوشاند، اتفاق نظر دارند؛ البته شافعيان و برخى از علماى شيعه پوشاندن صورت را نيز در حضور بيگانگان، لازم شمرده اند.
پايان اين نوشتار را به پرسشى از امام خمينى(ره)، در مورد حجاب و حد آن، و پاسخ ايشان، كه مى تواند نشانگر نظرات دانشمندان مسلمان باشد، اختصاص مى دهيم:
آيا حجاب از ضروريات اسلام است و منكر آن و كسانى كه به اين دستور الهى مخصوصاً در جامعه اسلامى بى اعتنايى مى كنند، چه حكمى دارند؟
اصل حكم حجاب از ضروريات است و منكر آن، حكمِ منكر ضرورى را دارد و منكر ضرورى، محكوم به كفر است، مگر اين كه معلوم باشد كه منكر خدا يا رسول نيست.
حدود حجاب اسلامى براى بانوان چيست؟ براى اين منظور، لباس آزاد و شلوار و روسرى كفايت مى كند؟ و اصولاً چه كيفيتى در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم بايد رعايت شود؟
واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت و دست ها تا مچ، از نامحرم پوشيده شود و لباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند، مانعى ندارد؛ ولى پوشيدن چادر، بهتر است و از لباس هايى كه توجّه نامحرم را جلب كند، بايد اجتناب شود.(32)

بررسى نهايى

از بررسى و مقايسه حد و كيفيت حجاب در اديان چهارگانه استنباط مى گردد كه حجاب در اديان ديگر، نسبت به اسلام از شدّت بيشترى برخوردار بوده است. به طور مثال، پوشاندن صورت، گرچه در زمان زرتشت معمول نبوده و بعد از او در ميان زرتشتيان معمول شده است، اما طبق آنچه گذشت، چادر و روبنده از اركان اخلاقى مسيحيان و يهوديان محسوب مى شده است؛ درحالى كه بنابر نظر اكثر فقهاى اسلامى، پوشاندن صورت واجب نيست. لزوم كناره گيرى كامل زن در حيض در دين زرتشت، محق دانستن مرد در طلاق زنى كه صدايش در كوچه شنيده شده بدون پرداخت مهريه از طرف دين يهود، ركن بودن چادر و روبند و ذكر نام آن دو به طور صريح در كتاب مقدّس مسيحيان و وجوب سكوت زن نزد بيگانه و در كليسا از طرف مسيحيت، بهترين گواه بر اين مطلب است.
بنابراين، نه تنها اسلام واضع قانون حجاب نبوده است، بلكه در جهت جلوگيرى از افراط و تفريطهايى كه در طول تاريخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند كردن و تنظيم آن همت گماشته است و آن را به صورتى متعادل، صحيح و متناسب با فطرت انسانى زن و غيرتمندى مرد، ارائه نموده است.
منبع: حجاب در اديان الهى، على محمدى، انتشارات اشراق

پی نوشت:

1 . تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6 - 8 و 20 - 21.
2 . سوره اعراف، آيه 22.
3 . يسنا، ص 53، پندهاى 5 - 8 به نقل از: آموزش هاى زرتشت پيامبر ايران، رستم شهرزادى، انجمن زرتشتيان، آبان 76.
4 . وندى داد، ص 275، بند 10.
5 . سال نماى 1372، انجمن زرتشتيان تهران، ص 10.
6 . حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردى، ص 50.
7 . تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 62.
8 . همان، ص 63.
9 . سفر پيدايش، باب 24، فقره 64 و 65. به گفته مرجع مذهبى يهوديان ايران «خاخام اوريل داودى»، منشأ و وجوب حجاب در شريعت يهود، مستند به همين فقره است.
10 . تورات، سفر تثنيه، باب 22، فقره 5.
11 . تورات، كتاب اشعياء نبى، باب سوم، فقره 16 - 26.
12 . تورات، كتاب روت، باب دوم، فقره 8 - 10.
13 . تورات، سفر پيدايش، باب 38، فقره 14 و 15.
14 . تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 30.
15 . همان، ص 31.
16 . ر.ك: حكمة الحجاب وادلة وجوب النقاب، ص 252.
17 . انجيل، رساله پولس به تيموناؤس، باب دوّم، فقره 9 - 15.
18 . انجيل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 - 6.
19 . انجيل، رساله پولس رسول به تيموناؤس، باب سوم، فقره 11.
20 . سفينة البحار، ج 2، ص 596.
21 . زن و آزادى، حكيم الهى، ص 53.
22 . پوشاك اقوام مختلف، براون و اشنايدر، ص 116.
23 . سوره نور، آيه 31.
24 . سوره احزاب، آيه 59.
25 . سوره احزاب، آيه 32.
26 . سنن ابى داود، ج 2، ص 383.
27 . بحارالأنوار، ج 103، ص 242.
28 . همان جا.
29 . همان، ص 258.
30 . وسايل الشيعة، ج 14، ص 141.
31 . همان، ج 14، ص 138.
32 . احكام بانوان، محمد وحيدى، ص 37.
● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از حديث زندگی، شماره 6
دوشنبه 10 مهر 1391  2:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آيات مربوط به زنان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، حجاب(1)

آيات مربوط به زنان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، حجاب(1)

خانم مريم شهابي

بسم الله الرحمن الرحيم
« السلام عليك يا بقيةاللّه في أرضه ارواحنافداء»
وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ(۱)

موضوع: ره توشه ي هدايت
توضيحات:الف: معناي واژه ي حجاب

الف: شناخت واژگاني
ب: معناي اصطلاحي حجاب

معناي واژه ي حجاب: ج: فرق لفظ حجاب با كلمه ي ستر و غطاء

د: معناي حجاب از بعد عرفاني
ح: معناي حجاب در آيات قرآن

الف: شناخت واژگاني

حجاب در لغت به معناي چيزي است كه ميان دو شئ حائل مي شود به همين جهت پرده اي كه در ميان روده ها و قلب و ريه كشيده شده را حجاب حاجز مي نامند. هم چنين حجاب در لغت به معناي پرده ، پوشش ، حائل و غيره مي باشد . هم چنين حجاب نامي است براي آن چه به آن خود را مي پوشانند و آن چه ميان دو چيز حائل مي گردد . جمع آن حجب است زن محجوبه يعني زني كه بوسيله اي پوشيده شده ، حجاب در لغت همان منع كردن است و بر پوشش نيز اطلاق مي گردد. در فارسي نيز براي كلمه ي حجاب معاني متفاوتي نقل شده كه از آن جمله مي توان به پرده ،ستر ، نقابي كه زنان چهره ي خود را بپوشانند . روي بند، برقع، چادري كه زنان سرتاپاي خود را بپوشانند اشاره نمود.

ب: معناي اصطلاحي حجاب

كلمه ي حجاب در پوشش زنان اصطلاحي است كه بيشتر در عصر ما پيدا شده و اگر در تواريخ و روايات بخواهيم آن را پيداكنيم بسيار كم است.
شهيد مطهري در بيان معناي حجاب مي فرمايد:(۲)
حجاب هم به معناي پوشيدن است هم به معناي پرده و حاجب ، ولي بيشترين استعمالش به معناي پرده است . اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مي دهد كه پرده وسيله ي پوشش است وشايد بتوان گفت: به حسب اصل لغت هر پوششي حجاب نيست .
آن پوششي حجاب ناميده مي شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد.
در دستوري كه اميرمومنان علي عليه السلام به مالك اشتر نوشته است مي فرمايند:(۳)
« فلا تطولن احتجابك عن رعيتك»
درميان مردم باش ، كمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان كن ، حاجب و دربان ، تو را از مردم جدا نكند . بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار ده تا ضعيفان و بيچارگان بتوانند نيازمنديها و شكايات خود را به گوش تو برسانندو تو از جريان امور بي اطلّاع نماني.
ابن خلدون در مقدمه ي خويش فصلي دارد تحت عنوان ( فصل في الحجاب كيف يقع في الدول و انه يعظم عند الهرم )(۴)
در اين فصل او بيان مي كند كه حكومتها در ابتداي تشكيل ميان خود و مردم حائل و فاصله اي قرار نمي دهند ولي بتدريج حائل و پرده ميان حاكم و مردم ضخيم تر مي شود تا بالاخره عواقب ناگواري بوجود آيد
ابن خلدون كلمه ي حجاب را به معناي پرده و حائل نه به معناي پوشش بكار برده است.
استعمال كلمه ي حجاب در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتاً جديد است و حجاب به معناي اصطلاحي يعني پوشش مخصوص زنان والا در قديم دركلمات فقهاء و در اصطلاح فقهي از حجاب به معناي ستر كه به همان معناي پوشش است نام برده شده.

ج: فرق لفظ حجاب با كلمه ي ستر و غطاء

كلمه ي حجاب براي مانع شدن دو چيز بكار مي رود اما واژه ي ستر و غطاء د رمورد پوشانيدن بكار مي رود. در جائي كه انسان قصد مانع شدن در كاري را اراده كرده باشد بايد بكار ببرد.
به طور كلي لفظ ستر و حجاب هر دو به معناي پوشش است اما در جائي كه بخواهيم از چيزي كه مانعيت دارد صحبت كنيم از لفظ حجاب استفاده مي كنيم به عنوان مثال : ديوار حجابي است براي نور يعني ديوار مانع از وارد شدن نور به داخل اطاق مي شود . همين كار را پرده هم مي كند يعني پرده اي كه روي پنجره است مانع از وارد شدن نوربه داخل اطاق مي شود. اما پرده ستر است و ديوار حجاب چرا كه نور از ديوار اصلاً نمي تواند عبور كند ولي از پرده مي تواند عبور كند.

د: معناي حجاب از بعد عرفاني

اگر بخواهيم تفسيري از حجاب ارائه دهيم بايد بگوييم كه حجاب در حقيقت ترك شهوات و اميال حيواني براي رسيدن به ذات حق تعالي است.
حجاب پشت پا زدن به موانع بيروني درجهت رسيدن به مقصودي بالاتر و ساختن محيطي آرام و روح بخش براي توجه به معاني بلند و سير الي الله است. حجاب به معناي برگشت به خويشتن و شناخت خداي خويشتن است.
حجاب نوعي جهاد ، يا رياضت ، تهذيب ، حياء و تسليم است. حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند.

ح: معنا و برداشت ما از حجاب در آيات قرآن

از نتايج آيات مربوط به حجاب در سوره هاي مباركه ي احزاب ،اعراف ، شوري، فصلت ،صاد ، مريم و اسراء استنباط مي شود كه حجاب به معناي پرده و حائل است كه حتّي در بعضي آيات وجود اين پرده نامرئي و معناي مجازي دارد. اينك براي روشن شدن مطلب آيات مربوطه را مورد بحث قرار مي دهيم.
اعراف آيه 46 : وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ
«ميان آن دو دسته( بهشتيها و جهنميها) پرده اي خواهد بود و بر اعراف مرداني هستند كه هر يك از آن دو دسته را از چهره هايشان مي شناسند.»
در اين آيه حجاب همان اعراف است، همان مكان مرتفعي كه ميان دو گروه بهشتيان و دوزخيان كشيده مي شود.
سوره شوري آيه 51 : وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ
« وبراي هيچ بشري اين چنين نخواهد بود كه خدا با او تكلم كند مگر از طريق وحي يا از پس پرده»
در اين آيه من وراء حجاب يا از پشت حجاب حرف زدن يا مانند حرف زدن خداوند د ركوه طور با حضرت موسي عليه السلام است و يا من وراء حجاب تعبيري از روياي صادقه است.
سوره فصلت آيه ۵ : وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ
« مي گويند دلهايمان درباره ي آن چه كه تو مارا به آن دعوت مي كني در پرده هايي است و درگوشهاي ما سنگيني است و بين ما و تو فاصله است تو كار خود راانجام بده ، حتماً ما هم كار خود را انجام مي دهيم.
حجاب در اين آيه به معناي پوشش است
البته پوششهاي جهل و تعصب و لجاجت و عناد و تقليدهاي كوركورانه كه باعث شده فاصله هاي مانند پرده اي ضخيم بين آنها و پيامبر بوجود آيد.
سوره اسراء آيه 45 : وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا
« و وقتي كه قران را ميخواني بين تو و بين كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند حجاب، ستركننده اي قرار مي دهيم »
در اين آيه حجاب به معناي پردهاي است اما منظور پرده ي لجاجت و تعصب و خودخواهي و غرور و جهل ونادان ياست كه حقايق قرآن را از ديدگاه فكر و عقل آنها پنهان مي داشت و به آنها اجازه نمي داد حقايق روشني هم چون توحيد و معاد و صدق دعوت پيامبر صلی الله عليه و اله و سلم رادرك كنند.
سوره مريم آيه 17: فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا
« و درمقابل قومش پردهاي انداخت پس ما روح خود را به سوي او فرستاديم كه او در شكل انساني بي عيب در مقابلش قرا رگيرد.
در اين آيه منظور از حجاب ، پوشش و پرده است ولي شايد اين پرده ، پرده اي نامرئي و مجازي بوده باشد.
سوره صاد آيه 32 : حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ
« تا آن كه از ديدگانش پنهان شدم
در داستان سليمان خداوند غروب خورشيد را از طريق پشت پرده واقع شدن توصيف مي كند و براي آن كلمه ي حجاب را مي آورد.

پي نوشتها:

۱- سوره احزاب آيه 53
۲- كتاب حجاب شهيد مطهري
۳- نهج البلاغه نامه 52053
دوشنبه 10 مهر 1391  2:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آثار حجاب

آثار حجاب

محمد آصف عطايي
(مركز فرهنگ و معارف قرآن)

در اين نوشته برآنيم با توجه به آيات و روايات، آثار ارزشمند حجاب را همراه با خوانندگان خداجو و مؤمن، مرور نماييم- مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
از جمله مباحثي كه همواره به عنوان يك موضوع بحث برانگيز و جنجالي مطرح بوده، ذهن و ضمير انسان ها را به خود معطوف و مشغول ساخته است، مقوله حجاب و تعيين حدود و ثغور آن است. بعضي از كشورها رعايت حجاب و پوشش اسلامي را مانع حضور زنان در اجتماع تلقي كرده و مدعي هستند كه رعايت حجاب براي خانم ها، دست و پاگير بوده و مانع فعاليت هاي آنها در عرصه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مي شود و از اين ناحيه، آسيب هاي اقتصادي به جامعه مي زند و پيامدهاي روحي و رواني براي خانم ها دارد.
برخي كشورهاي ديگر، قانون حجاب را مغاير آزادي و دموكراسي معرفي نموده و با جديت تمام با آن مخالفت مي كنند و با كساني كه با ميل و رغبت، حجاب و پوشش اسلامي را به عنوان يك وظيفه و تكليف، رعايت نموده و در اجتماع ظاهر مي شوند؛ با شدت برخورد نموده و از امتيازات اساسي و مهم اجتماعي مثل رفتن به مدرسه، دانشگاه، استخدام در ادارات دولتي، گرفتن گذرنامه و... محروم مي كنند. آن هم در كشورهايي كه خود را مهد فرهنگ و تمدن و پايه گذار دموكراسي معرفي كرده و از آزادي هاي فردي و اجتماعي صحبت مي كنند.
انسان هاي مؤمن و موحد، حجاب را به عنوان تكليفي الهي، تلقي كرده و در انجام رعايت آن، مثل ساير واجبات الهي، خود و ديگران را ملزم مي دانند و در انجام تكليف و پوشش اسلامي از سرزنش و ملامت ملامت گران و توهين و تحقير اين و آن، افسرده و عصباني نمي شوند؛ بلكه آن را به عنوان تكليف الهي كه باعث عفاف و پاكدامني افراد و بهداشت و سلامت خانواده و اجتماع شده و رشد، ترقي و كمال آنان را به همراه دارد؛ با عشق و علاقه، رعايت مي كنند و به ديگران نيز توصيه مي نمايند.

1) بهره مندي از پاداش الهي

هر دين و آييني براي خود احكام و دستوراتي دارد، پيروان اديان و مذاهب، براي اثبات ادعاي پيروي، چاره اي ندارند جز اين كه در عمل، ضوابط و قوانين دين و آيينشان را رعايت نموده و در زندگي خود به آن، عمل نمايند. در مكتب اسلام رعايت حجاب اسلامي از جمله احكام مسلم و قطعي و لازم الاجرا است كه بايد از سوي افراد مؤمن و مسلمان، رعايت شود.
رعايت حجاب اسلامي از سوي مسلمانان علاوه بر آثار ارزشمند ديگر، پاي بندي نسبت به احكام شرع و اطاعت از دستورات الهي را نشان مي دهد كه پاداش الهي را به دنبال دارد؛ لذا خداي سبحان پس از بيان يك سلسله احكام و دستورات، مي فرمايد: «تلك حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك الفوز العظيم(1): اين ها مرزهاي الهي است؛ و هركسي، خدا و پيامبرش را اطاعت كند ] و قوانين او را محترم بشمارد[ خداوند او را در باغ هايي از بهشت وارد مي كند كه همواره، آب از زير درختانش جاري است و جاودانه در آن مي ماند؛ و اين پيروزي بزرگي است.»
بنابراين، حجاب و پوشش اسلامي، اگر به عنوان انجام وظيفه و تكليف الهي، رعايت شود، از مصاديق روشن اطاعت از دستورات خدا و پيروي از سنت پيامبر اكرم(ص) به حساب مي آيد و اطاعت از خدا و پيروي از سنت پيامبر(ص) بر اساس آيات قرآن، اجر و پاداش جاويدان الهي را به دنبال خواهد داشت.

2) آرامش روحي

دسترسي به آرامش روحي و رواني، سهم قابل ملاحظه اي در پيروزي و موفقيت انسان داشته و دارد. كم نيستند انسان هايي كه رسيدن به آرامش را به عنوان آرزوي ناياب، جست وجو مي نمايند ولي به آن نمي رسند، به كارگيري دستورات سعادت بخش اسلام، موجبات آرامش روحي و رواني انسان ها را يقيناً فراهم خواهد نمود. و بالعكس عمل نكردن به آنها، آثار مخرب افسردگي روحي و رواني را به همراه خواهد داشت. رعايت حجاب اسلامي از جمله علل و عواملي است كه تاثير زيادي در ايجاد آرامش روحي و رواني دارد.
برعكس، نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادي در معاشرت و بي بند و باري، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي هر دو طرف را به صورت يك عطش روحي و يك خواست اشباع نشدني درمي آورد و اين همان اضطراب روحي و رواني است. غريزه جنسي، قوه نيرومندي است كه هر چه افسار گسيخته تر باشد، طغيان و سركشي او بيشتر مي شود، اگر دختران و زنان در اجتماع، پوشش لازم را نداشته باشند از آثار و پي آمدهاي طغيان و سركشي اين غريزه خطرناك درامان نخواهند ماند و سرانجام آرامش خاطر خود را به درياي مواج و خروشاني مبدل خواهند نمود.
شهيد مطهري (ره) در كتاب مسئله حجاب مي نويسد: «چرا در دنياي غرب اين همه بيماري رواني زياد شده است؟ علتش آزادي اخلاقي جنسي و تحريكات فراوان سكسي است كه به وسيله جرايد و مجلات و سينماها و تئاترها و محافل و مجالس رسمي و غيررسمي و حتي در خيابان ها و كوچه ها انجام مي شود.» (2)
بي حجابي باعث ايجاد هيجان هاي شديد در ميان مردها مخصوصاً جوانان مي شود چرا كه غريزه جنسي نيرومندترين غريزه در فرد است كه با عشوه گري و آرايش و برهنگي زنان، اين غريزه شعله ورتر خواهد شد، در چنين شرايطي جوانان يا بايد به فساد و عياشي و تجاوزگري روي آورند و به خواسته هاي قوه شهواني جواب مثبت دهند و آرامش خود و ديگران را به خطر اندازند و يا با تخيل و تصور، با حالت افسرده و پريشان، زندگي بيمارگونه خود را ادامه داده آرامش خود و خانواده را برهم زنند.
يكي از كارشناسان در اين زمينه مي گويد: «دوستانه مي گويم كه در تمام كلينيك هايي كه با پسران جوان مبتلا به استمنا، ارتباط غلط، خودكشي كرده، فراري ها و... صحبت كرده ام، ]متوجه شدم[ همه ريشه از تحريك هاي جنسي توسط حضور دختران بي بند و بار در جامعه گرفته است، روزي هزاران نامه دريافت مي كنم كه حكايت از روان پريشي مردان جواني دارد كه با ديدن فلان شكل حضور زنان در جامعه به اين روز افتاده اند.» (3)
خداي سبحان خطاب به همسران پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «يا نساء النبي لستن كاحد من النسا ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا (4)؛ اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد!»
يعني هنگام سخن گفتن، جدي و به طور معمولي سخن بگوييد، نه همچون زنان كم شخصيت كه سعي دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توام با ادا و اطوار مخصوصي است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مي افكند سخن بگوييد. (5)
اگر سخن گفتن با ناز و كرشمه، باعث تحريك شهوت مردان مي شود، بي حجابي و بدحجابي به طريق اولي، آتش شهوت جنسي را در مردان شعله ور خواهد نمود. در مورد شأن نزول آيه 30 به بعد از سوره نور، مفسران شيعه و سني نقل كرده اند كه: «روزي در هواي گرم مدينه، زن جواني در حالي كه رو سري خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوش او، پيدا بود؛ از كوچه اي عبور مي كرد. مرد جواني از انصار، آن حالت را مشاهده كرد و چنان غرق تماشا شد كه از خود و اطرافش غافل گرديد و به دنبال آن زن حركت نموده تا اينكه صورتش به شي اي اصابت كرد و مجروح گرديد. هنگامي كه به خود آمد، خدمت پيامبر(ص) رفت و جريان را براي او بيان داشت. اين جا بود كه آيات سوره مباركه نور نازل گرديد.» (6)
بنابراين، رعايت حجاب اسلامي، موجبات آرامش را هم براي خانم ها فراهم مي نمايد و هم براي آقايان. زيرا خانم ها با رعايت حجاب اسلامي در حقيقت احكام و دستورات الهي را عمل و رعايت كرده و از اين طريق خود را به آرامش واقعي نزديك مي نمايند و از سوي ديگر مردان نيز با صحنه هايي كه آتش شهوت را شعله ور مي نمايد كمتر مواجه شده در نتيجه دچار اضطراب و پريشاني نخواهند شد. امام علي(ع) مي فرمايد:«كسي كه نگاهش را كاهش دهد، قلبش آرام مي گيرد».7 و نعمتي بالاتر از آرامش قلب وجود ندارد، اين موهبت بزرگ الهي اگر در اعضا و افراد جامعه ، محقق شود، جامعه نيز به تبع اعضا و افراد خود ، داراي آرامش خواهد شد.

3) تزكيه

هدف اصلي تشريع احكام اسلامي، قرب به خداوند است كه به وسيله تزكيه نفس وتقوا به دست مي آيد. از جمله اهداف بعثت انبياي الهي نيز تزكيه انسان ها ذكر شده است؛ خداي سبحان مي فرمايد: « هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم ويعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين8؛ او كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مي خواند و آنها را تزكيه مي كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد هر چند پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند!»
از جمله آثار ارزشمند رعايت حجاب اسلامي، دست يابي به تزكيه نفس است؛ چنان كه خداي سبحان مي فرمايد:« قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ، وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن9؛ اي رسول ما! مردان مؤمن را بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، كه اين براي پاكيزگي جسم و جان ايشان اصلح است. و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را ( از نگاه هوس آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند و (اطراف) روسري هاي خود را برسينه افكنند (تاگردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند».
خداي سبحان از زنان و مردان مؤمن مي خواهد تا از نگاه كردن به نامحرم ، خودداري نمايند؛ چرا كه نگاه، اولين گام تحريك و جلب زنان و مردان به همديگر است؛ به دنبال نگاه، زمينه كشش ها و پيامدهاي بعد تا بدترين مراحل ، فراهم مي شود.
در احاديث معصومين(ع)، نگاه به نامحرم و چشم چراني به عنوان تير زهر آلود شيطاني معرفي شده است. امام صادق(ع) مي فرمايد:«نگاه (و چشم چراني) تيري از تيرهاي مسموم شيطان است چه بسيار نگاه هايي كه بعدها، حسرت و تأسف طولاني را به دنبال خواهد داشت 10». امام علي (ع) نيز مي فرمايد:« كسي كه نگاه را رها سازد، حسرت و تأسف او ز ياد مي شود11». و در جاي ديگر مي فرمايد:«نگاه و چشم چراني، پيشاهنگ تمام فتنه ها است.» 12
در واقع، نگاه هايي آلوده، مسموم و شهوت انگيز، آتش درون را شعله ور مي سازد كه فرايند و محصولي جز فحشا، - سياهي دل، مشكلات و نارسايي هاي اجتماعي، نخواهد داشت. چشم چراني، دام شيطاني، بذر شهوت و رويشگاه فسق و فجور است كه دل را مي لرزاند، آرامش و ثبات را سلب نموده و باعث هرج و مرج و فتنه و فساد در جامعه مي شود.
اگر انسان بر خواسته هاي نفس خود، حاكم و مسلط شود و آن گونه كه خداي سبحان مي فرمايد: نگاه ها را از جذابيت هاي حرام، دور سازد، نقطأ آغاز انحرافات بعدي را از خود دور ساخته و زمينأ تزكيه، خودسازي و رسيدن به جوار قرب الهي را درخود ايجاد نموده است؛ لذا خداي سبحان از جملأ آثار ارزشمند رعايت حجاب و خودداري از چشم چراني و نگاه به نامحرم را تزكيه و خودسازي مي داند.

5) امنيت

امنيت يكي از اصلي ترين نياز انسان ها در زندگي فردي و اجتماعي است؛ چرا كه در سايأ امنيت و آرامش، زمينه هاي تلاش و فعاليت و در ادامأ آن، رشد و تكامل فراهم خواهد شد. در طرف مقابل، اضطراب و ناامني، فعاليت هاي تكاملي انسان را در عرصه هاي مختلف زندگي متوقف مي سازد.
از جملأ آثار ارزشمندي كه رعايت حجاب اسلامي به همراه دارد، امنيت براي بانوان است؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما31؛ اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلباب ها (روسري هاي بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ ]و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سر زده، توبه كنند[ خداوند همواره آمرزندأ رحيم است.»
خداي سبحان در آيأ شريفه، فلسفأ رعايت حجاب اسلامي را مصونيت خانم ها از آزار و اذيت اراذل و اوباش و انسان هاي آلوده و شهوت طلب، معرفي مي نمايد. و اين يك امر طبيعي است؛ اگر زني بدون رعايت حجاب در كوچه و خيابان، ظاهر شود، چشمان پرگناه و آلودأ انسان هاي شهوت ران و فرصت طلب، او را دنبال خواهند كرد و موجبات آزار و اذيت و ناامني او را فراهم خواهند نمود.
ولي در صورتي كه زنان و دختران با رعايت كامل حجاب اسلامي و با وقار خاصي براي انجام فعاليت هاي روزانه در كوچه و خيابان رفت وآ مد داشته باشند، كسي جرأت آزار و اذيت آنان را در خود نخواهد ديد.
اگر در احاديث و روايات معصومين(ع)، زن به عنوان ريحانه و شاخأ گل، معرفي و تشبيه شده است، در ضمن تعبير ظريف و زيبا، اين نكته را نيز مي رساند كه باغبان و نگهبان اين شاخأ گل زيبا و ظريف، خيلي بايد هوشيار و مراقب باشد و در حفظ و نگهداري آن، كمال دقت و تأمل را به خرج دهد؛ چرا كه در صورت عدم دقت در حفظ و نگهداري، دستان بي رحم گلچين، او را پژمرده خواهد ساخت و سلامت و امنيتش را تهديد خواهد نمود.
امروز يكي از معضلات اجتماعي جوامع متمدن كه سنگ آزادي زن را به سينه زده و او را به نام آزادي، با پيكري عريان در صحنأ اجتماع، وارد مي سازند، مسئله امنيت زنان است. سيل تجاوزهاي به عنف و حتي تجاوز به محارم و انواع خيانت ها و جنايت هاي ديگر، دنيا را براي زن ناامن نموده و امنيت را براي او به آرماني دست نيافتني تبديل نموده است. گزارش هاي ناگوار و تكان دهنده اي كه از رسانه هاي گروهي دنيا در اين زمينه در اختيار افكار عمومي قرار داده مي شود، نيز اين مطلب را تأييد مي كند و از بحران روحي و جنسي در جوامع امروزي خبر مي دهد كه هر دو، دست در دست هم داده و امنيت زن را خدشه دار ساخته و آسايش خاطر او را سلب كرده اند؛ در حالي كه رعايت حجاب اسلامي مي تواند تاحدودي اين مشكل را حل كند و امنيت خانم ها را تأمين نمايد.
نتيجه آنكه حجاب و پوشش اسلامي به عنوان يك وظيفه و تكليف الهي و شرعي مطرح است كه رعايت آن علاوه بر اين كه عمل به تكليف شرعي و پيروي از سنت پيامبر اكرم(ص) به حساب مي آيد، باعث تزكيه و خودسازي انسان و بهره مندي او از اجر و پاداش جاويدان و هميشگي الهي در دنياي بعد از مرگ خواهد شد. در زندگي دنيوي نيز رعايت پوشش اسلامي، مقام و منزلت زن محجبه را افزايش داده و باعث آرامش و امنيت او، خانواده ها و جامعه خواهد شد.

 

پي نوشتها:

1- سوره نساء آيه 31.
2- مسئله حجاب، شهيد مرتضي مطهري ص 78.
3- مجله زن روز، 11 بهمن 2831، شماره 2193، ص 65.
4- سوره احزاب، 23.
5- تفسير نمونه، ج71، ص 882.
6- تفسيرالميزان، ج51، ص061.
7- غررالحكم، عبدالواحد ص062.
8- سوره جمعه، آيه 2.
9- سوره نور، آيه 03 و 13.
01- وسايل الشيعه، ج 02، ص 091
11- غررالحكم ص 062، كلام 4555
21- مستدرك الوسايل، ج41، ص 172.
31- سوره احزاب، آيه 95
دوشنبه 10 مهر 1391  2:50 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حجاب و قانونمندى در روابط زن و مرد

حجاب و قانونمندى در روابط زن و مرد

عباس رجبى

بى شك، پوشش زن در برابر مردان نامحرم، يكى از ضروريات دين اسلام است كه درباره جنبه اسلامى آن نمى توان ترديدى به خود راه داد. در قرآن كريم و روايات وارده از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)و ائمه معصومين (عليهم السلام) و نيز در كلمات فقها، به وجوب و كيفيت آن تصريح شده است.
حجاب در اديان گذشته نيز وجود داشته است، ولى اين حكم در دين اسلام بسيار مترقى تر است، زيرا در اين دين، از افراط و تفريط هايى كه در مورد پوشش زنان در اديان و اقوام گذشته وجود داشته، اجتناب شده و براى حجاب، حدى متناسب با غرايز انسانى در نظر گرفته شده است. حجاب اسلامى به معناى حبس زن در خانه و دورى از شركت در مسائل اجتماعى نيست، بلكه بدين معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بيگانه عفت و حيا پيشه كند، موى سر و اندام خويش را بپوشاند و از جلوه گرى و خودنمايى بپرهيزد.
مرحوم شهيد مطهرى در اين باره مى فرمايد: «اسلام مى گويد: نه حبس نه اختلاط، بلكه حريم. سنت جارى مسلمين از زمان رسول خدا همين بوده است كه زنان از شركت در مجالس و مجامع منع نمى شدند، ولى همواره اصل «حريم» رعايت شده است. در مساجد و مجامع، حتى در كوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است.»(۱)
در قرآن كريم در مورد حجاب و قانونمندى روابط زن و مرد، دو دسته آيه وجود دارد. دسته اول آياتى كه در مورد وجوب حجاب و پوشش ظاهرى و حد و كيفيت آن نازل شده است؛ و دسته دوم آياتى كه نوع رابطه بين مرد و زن نامحرم را بيان مى كند و آنان را از كارهايى كه عفت و پاكدامنى شان را تهديد مى كند، برحذر مى دارد، كه در ذيل مى آيد.

كيفيت پوشش در قرآن

قرآن در دو آيه، كيفيت پوشش زن در حضور نامحرم را بيان مى كند:
الف) سوره نور، آيه ۳۱ : «قُل لِّلْمُوءْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ...؛ و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاههاى هوس آلود) فرو گيرند و عفّت خويش را حفظ كنند و زينت خود را، جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند و (اطراف) روسرى ها و مقنعه هاى خود را بر سينه خود افكنند (تاگردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان، يا پدرشوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان همكيش شان، يا بردگانشان، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند و هنگام راه رفتن پاهاى خود را بر زمين نزنند تا زينت پنهانى شان دانسته نشود (و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش نرسد).و همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد».
شهيد مطهرى(۲) در باره مفاد اين آيه و آيه قبل آن مى فرمايد: دو آيه ۳۰ و۳۱ نور مربوط به وظايف زن و مرد در معاشرت با يكديگر است كه شامل چهار قسمت است:
۱- هر مسلمان، چه مرد وچه زن، بايد از چشم چرانى و نظربازى اجتناب كند.
۲- مسلمان، خواه مرد يا زن، بايد پاكدامن باشد و عورت خود را از ديگران بپوشاند.
۳- زنان بايد پوشش داشته باشند و آرايش و زيور خود را بر ديگران آشكار نسازند و درصدد تحريك و جلب توجه مردان برنيايند.
۴- دو استثنا براى پوشش زن ذكر شده كه يكى با جمله «وَلا يُبْدِينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» بيان شده است و نسبت به عموم مردان است و ديگرى با جمله « وَلايُبْدِينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...» ذكر شده و نداشتن پوشش را براى زن نسبت به عده خاصى تجويز مى كند.
همچنين از جمله «وَ لا يَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ؛ هنگام راه رفتن پاهاى خود را بر زمين نزنند تا زينت پنهانى شان دانسته شود» فهميده مى شود: پايكوبى، نمودى كامل از ظاهر كردن باطن زن است و به انواع حركات تحريكى كه باعث جلب توجه مردان نامحرم مى شود، اشاره دارد. (۳)
ب) آيه ۵۹ سوره احزاب: « يَا أَيُّها النَّبِيُّ قُل لأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُومِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلابِيبِهِنَّ؛ اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو جلبابهاى (= روسريهاى بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براى اين كه (به پاكدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا وكوتاهى از آنان سر زده، توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده و رحيم است».
شهيد مطهرى در توضيح كلمه «جَلباب» بعد از اين كه به اقوال مفسرين اشاره مى كند، مى فرمايد: «چنانچه ملاحظه مى فرماييد معنى جلباب از نظر مفسران چندان روشن نيست. آن چه صحيح تر به نظر ميرسد اين است كه در اصل لغت، كلمه جلباب شامل هر جامه وسيع مى شده است، ولى غالباً در مورد روسرى هايى كه از چارقد بزرگتر و از ردا كوچكتر بوده است به كار مى رفته است. ضمناً معلوم ميشود دو نوع روسرى براى زنان معمول بوده است: يك نوع، روسرى هاى كوچك كه آنها را «خِمار» يا مقنعه مى ناميده اند و معمولاً در داخل خانه از آنها استفاده مى كرده اند. نوع ديگر، روسرى هاى بزرگ كه مخصوص خارج منزل بوده است. اين معنا با رواياتى كه در آنها لفظ جلباب ذكر شده است نيز سازگار است». (۴)

قانونمندى روابط زن و مرد در قرآن

دسته دوم به آياتى اشاره مى كند كه درباره كيفيت ارتباط با نامحرم است. در اين آيات، مؤمنان خصوصاً زنان را از رفتارهايى كه سبب جلب توجه و تحريك نامحرم مى شود، باز مى دارد و حيا و عفت در مقابل نامحرم را مورد ستايش قرار مى دهد:
سخن گفتن با نامحرم در احزاب، آيه ۳۲ آمده: «يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَض وَ قُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً؛ اى همسران پيامبر، شما همانند هيچ يك از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد، پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع نكنند، و به شايستگى سخن بگوييد». اين آيه گرچه خطاب به همسران پيامبر است، ولى اختصاص به آنها ندارد و شامل همه زنان مسلمان مى شود. طبق اين آيه زنان نبايد در گفت و گو با نامحرم از سخنانى كه مفهوم يا آهنگ آن وسوسه آميز و تحريك كننده باشد استفاده كنند؛ چه بسا در بين آنها افرادى باشند كه به سبب ضعف ايمان و آلودگى به هوس هاى شيطانى، تحريك شوند و خيال گناه در سر خود بپرورانند. بنابراين براى حفظ عفت و پاكدامنى افراد جامعه، بر زنان لازم است در گفت و گو با نامحرم دقت لازم را داشته باشند.
خود آرايى و تبرج احزاب ‎/ ۳۳ : «وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى؛ و (اى زنان پيامبر) در خانه هاى خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد». در اين آيه نيز به زنان دستورات ديگرى براى برخورد با نامحرم مى دهد. در ابتدا از زنان مى خواهد تا جايى كه امكان دارد از خانه خارج نشوند و خود را كمتر در معرض ديد نامحرم قرار دهند؛ زيرا با اين كار جلوى بسيارى از مفسده هاى اخلاقى گرفته مى شود و زمينه انحراف و ناهنجارى در جامعه از بين مى رود. چنانچه در آيه ۵۳ همين سوره به اين مطلب اشاره كرده است.
دستور ديگرى كه اين آيه براى زنان دارد اين است كه از تبرج و جلوه گرى و جلب توجه نامحرم بپرهيزند. كلمه تبرج از برج گرفته شده و به معناى آن است كه فرد، خود را مانند برج در معرض ديد و تماشاى ديگران قرار دهد. در واقع اين قسمت آيه به ما مى فهماند اگر زنان نمى توانند در خانه بمانند و بيرون آمدن از منزل برايشان ضرورى است، به گونه اى خارج شوند كه سبب جلب توجه نامحرم نشوند. پس طبق اين آيه، جواز حضور زن در اجتماع مشروط بر اين است كه اولاً حضورش ضرورت داشته باشد و ثانياً نحوه حضور او اعم از نوع پوشش، راه رفتن، نگاه كردن و در يك كلمه تمام حركات و سكناتش به نوعى باشد كه در قالب تبرج و جلوه گرى نبوده بلكه همراه با حيا و عفت باشد. در سوره قصص آيات ۲۳و ،۲۵ در جريان دختران شعيب و حضرت موسى به همين شيوه رفتارى اشاره كرده و آن را مى ستايد. نگاه به نامحرم در سوره نور آيه ۳۰ و ۳۱ : «قُل لِّلْمُوءْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ... وَقُل لِّلْمُوءْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ؛ به مردان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند». در اين دو آيه نيز به رفتار ديگرى كه حاكى از عفت و حياست اشاره مى كند و آن پرهيز از نگاه هوس آلود به نامحرم است. زيرا نگاه به نامحرم اگر از روى لذت باشد، سبب انحراف اخلاقى مى شود و آدمى را از جاده عفاف دور مى سازد.

داشتن مكان اختصاصى

احزاب آيه ۵۳ : «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ؛ و هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى را (به عنوان عاريت) از آنان (زنان پيامبر) مى خواهيد، از پشت پرده بخواهيد؛ اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است». در اين آيه نيز به شيوه ديگرى براى حفظ عفت و حيا اشاره مى كند و به مردان دستور مى دهد هنگام صحبت كردن با زنان پيامبر و به طور كلى، زنانى كه با آنها محرم نيستند، سعى كنند رو در روى آنها قرار نگيرند، بلكه از پشت پرده صحبت كنند. اين آيه بر لزوم داشتن مكان اختصاصى براى زنان و عدم جواز ورود آقايان به آنها تأكيد مى كند.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است

دوشنبه 10 مهر 1391  2:50 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آثار اجتماعي حجاب در جامعه

آثار اجتماعي حجاب در جامعه

اعظم نوري

حجاب تنها يك دستورالعمل ديني و وظيفه شرعي براي زنان مسلمان نيست، بلكه از ضرورت هاي اجتماعي جوامع انساني است كه با وجود آن منافع و تاثيرات شگرفي در جامعه پديدار شده و عدم رعايت آن، زيان ها و آثار مخربي در فرهنگ عمومي اجتماع و حتي اقتصاد و سياست بر جاي گذاشته است. زن درپرتو حفظ اين ارزش مي تواند عامل نيرومندي درجهت حفظ سنت ها و روابط اجتماعي سالم و ارزش هاي انساني و معنوي باشد. به همين دليل حجاب به عنوان بارزترين نشانه هويت زن مسلمان به شمار مي رود و ما به وضوح در كشورهاي اسلامي، آثار وجودي آن را مي بينيم و در كشورهايي كه با تجاوز استعمارگران، حجاب ازميان رفته و يا كمرنگ شده، آثار زيانبار آن به خوبي مشهود و نمايان است. در اين نوشتار به برخي از آثار حجاب اشاره شده است. مطلب را با هم ازنظر مي گذرانيم:

1- استحكام نهاد خانواده

از آثار اوليه رعايت حجاب در جوامع، استحكام نهاد خانواده به عنوان كوچكترين و مهمترين نهاد اجتماعي است. بارعايت اصل حجاب و پوشش در محيط بيرون از خانواده، حريم زن و شوهر حفظ مي شود و خانواده داراي ثبات خواهدشد.
خداوند در سوره نور مي فرمايد: «و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن...، (1) به زنان مؤمن بگو چشم هاي خود را از نگاههاي هوس آلود فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنيد و زينت خود را جز از آن مقدار كه نمايان است، آشكار نكنند و اطراف روسري هاي خود را بر سينه افكنند...»
قرآن كريم به زنان امر مي كند تا همه بدن خود را به جز صورت ها و دست ها از مچ تا انگشتان بپوشانند. اين امر باعث ايجاد روابط صميمانه زن و شوهر و منحصرشدن لذات جنسي به محيط خانواده و در محدوده ازدواج مي شود. همچنين موجب مي شود همسر قانوني در نزد فرد تنها عامل ارضاي نيازهاي جنسي تلقي شود و در نتيجه پيوند زن و شوهر محكمتر مي شود و درنهايت به استحكام نهاد خانواده مي انجامد.
درحالي كه زنان با خودآرايي و با پوشش مناسب در محيط اجتماع، زندگي خانوادگي خود و ديگر افراد جامعه را به خطر مي اندازند و با كشاندن جاذبه هاي جنسي خود به كوچه وبازار، افراد جامعه را هميشه در حالت نوعي مقايسه قرارمي دهند كه اين امر اختلافات زيادي را درون خانواده ها باعث مي شود. پس اولين منافع و مضرات در رعايت و عدم رعايت حجاب به خود فراد برمي گردد؛ «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها؛ (2) كسي كه عمل نيكي انجام دهد، نفع آن براي خود اوست و اگر بد كند، ضررش نيز بر عليه خود اوست.» يعني با افزايش آمار برهنگي و بي حجابي، آمار طلاق و بي بند وباري نيز بالا مي رود و درمقابل از تعداد ازدواج ها و روابط سالم خانوادگي كاسته مي شود؛ زيرا با وجود روابط و معاشرت هاي بي قيد و بند و بودن زنان بي حجاب و بزك كرده درسطح جامعه، ازدواج تنها به صورت يك مسئوليت سنگين و تكليف و محدوديت و عملي پرهزينه جلوه مي كند و طبيعتا علاقه به ازدواج كمتر و كمتر مي شود.
و در نتيجه عدم گرايش جوانان به ازدواج، سلامت اخلاقي جامعه به خطر مي افتد و دامنه فساد گسترش بيشتري پيدا مي كند. اين موج دامن بسياري از خانواده هاي نوپا و ديرپا را خواهد گرفت. زنان ومرداني كه در آغاز ازدواج هاي عشق گرم و خالصانه براي يكديگر هستند، با وجود جامعه اي بي بندوبار و جذابيت به دنبال جديد و متنوع، در خانواده خود شور و جاذبه اي نمي بينند. چه بسا زني كه سال هاي متمادي در كنار همسر خود زندگي كرده و در غم و شادي دركنار همسرش بوده است و با مشكلات مختلف دست و پنجه نرم كرده، كودكاني پرورش داده وحال به طور طبيعي چهره جواني اش را از دست داده و اكنون نيازمند آرامش و زندگي پرعشق و عاطفه دركنار همسر خويش است. دراين هنگام زنان جوان و باطراوتي كه در اجتماع بدون حجاب، متاع هركوچه و بازاري هستند، از راه مي رسند و درمسير زندگي او قرار مي گيرند و اساس خانواده اي را كه تا سال ها با رنج و سختي و اميد و عاطفه رشد كرده را برهم مي زنند. البته اگر مردان در چنين جامعه اي به تغيير قرآن حافظ نگاه خود باشند، بسياري از اين مشكلات قابل پيشگيري است. «قل اللمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم؛ (3) بگو به مومنان كه چشم فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ كنند، اين پاكيزه تر است براي آنها.»

2- آرامش رواني

دومين اثري كه حجاب و عفت ورزي در جامعه به وجود مي آورد، ايجاد آرامش رواني و دوري از التهابات دروني است. عدم پوشيدگي زنان و معاشرت هاي بي بند و بار زنان و مردان همواره هيجان ها و التهابات جنسي را افزايش مي دهد و در صورت پذيرش هر روز سركش تر شده و به صورت يك بيماري و عطش روحي مطرح مي شود؛ چرا كه اين ميل تنها در جنبه هاي جسماني آن مطرح نيست، بلكه داراي ظرفيت روحي وسيع و نامحدودي است كه حتي جسم نمي تواند پا به پاي آن به پيش رود. از سوي ديگر پاسخگويي به اين نياز هم هميشه به صورت دلخواه ميسر نيست، در نتيجه احساس محروميت و عقده هاي رواني، تعادل روحي فرد را بر هم مي زند. در تحقيقات جديد ثابت شده زماني كه زمينه كاميابي و ارضاي غرايز بعد از تحريك آن فراهم نباشد، اشخاص از نظر رواني، در فشار قرار مي گيرند و رفته رفته ظرفيت عصبي آنان به انتها مي رسد. در اين هنگام به سرعت هورمون هاي آزاردهنده سمي در خون ترشح مي شود و در زماني كمتر از 1.10ثانيه مغز كه با شبكه هاي ارتباطي به سراسر بدن وصل است، به كمك غده هيپوفيز و فرمان هاي مركز هيپوتالاموس اين سم را به همه اعضاء روانه مي كند.(4) اين معنا در تعبيري دقيق از امام صادق(ع) چنين آمده است: «نگاه به نامحرمان تيري از تيرهاي زهرآگين ابليس است.»(5)
در مقابل اين نظريه افرادي هستند كه عقيده دارند پوشش و ايجاد محدوديت در روابط و معاشرت ها باعث افزايش التهابات مي شود. اين افراد در واقع پيرو مكتب فرويد هستند و معتقدند ناكامي هاي جنسي است كه باعث محروميت ها و اختلالات رواني است و اگر مدتي موضوعات و مسائل منافي عفت در جامعه رواج يابد، جذابيت آنها كاسته مي شود و مردم نيز علاقه چنداني به آنها نخواهند داشت.
استاد شهيد، مرتضي مطهري در پاسخ به اين افراد مي نويسد: «اين سخن ممكن است در مورد يك موضوع خاص و يك نوع بي عفتي بالخصوص صادق باشد، ولي در مورد مطلق بي عفتي ها صادق نيست. يعني از يك نوع خاص بي عفتي خستگي پيدا مي شود، ولي نه بدين معنا كه تمايل به عفاف جانشين آن شود، بلكه به اين معنا كه آتش و عطش روحي زبانه مي كشد و نوعي ديگر را تقاضا مي كند و اين تقاضا هرگز تمام شدني نيست. خود راسل در كتاب زناشويي و اخلاق اعتراف مي كند كه عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است آنچه با ارضا تسكين مي يابد، حرارت جسمي است، نه عطش روحي.» (6)
نمونه بارز اين سخن را مي توانيم در حرمسراهاي پادشاهاني همچون خسرو پرويز ببينيم كه هزاران زن در حرمسراهاي خود داشت، ولي باز هم تقاضاي زنان جديد مي كرد و يا در دنياي غرب كه با رواج مكتب فرويد و آزادي هاي مطلق جنسي نه تنها به بي علاقگي نرسيدند، بلكه هر روز بر دامنه فساد افزوده مي شود. اين مساله به زنان و مردان محدود نيست بلكه هر روز آمارها و قوانين جديدي در مورد تجاوز به كودكان و همجنس بازي را مشاهده مي كنيم؛ چرا كه روح بشر بسيار حساس و تحريك پذير است و تنها با تعديل و رام كردن غرايز سركش است كه سلامت روحي و رواني فرد تامين مي شود.

3-حفظ كرامت زن

حفظ كرامت و شخصيت زن به وسيله حجاب و پوشش است. اگر نگوييم همه زنان، بيشتر زنان علاقه مندند جداي از زيبايي هاي جسماني و خصوصيات ظاهري، مورد توجه قرار گيرند و قبل از اينكه نگاه جنسي به آنها شود، به عنوان يك انسان داراي فضيلت و داراي استعداد شناخته شوند و به اعتبار شخصيت انساني شان در جامعه ارزشمند باشند، نه اينكه به خاطر زيبايي هاي جسماني مورد ارزيابي قرار گيرند و بسياري از كمالاتشان تحت الشعاع ظواهرشان ناشناخته و پنهان باقي بماند.
اسلام نگاه دنياي امروز را به زن به عنوان يك كالاي مصرفي و يك وسيله جنسي براي تبليغ كالاهاي مختلف و عاملي براي جذب مشتري و... نمي پذيرد. به همين دليل است كه حفظ هويت واقعي زن را در گرو پوشش و حجاب اسلامي مي داند. به طور طبيعي زناني هم كه مي توانند با ويژگي هاي اخلاقي خاص و علم و دانش و بصيرت و كرامت نفس شناخته شوند، هرگز خود را ملعبه دست ديگر افراد از بوالهوسان جامعه تا استعمارگران و سياستمداران و فعالان اقتصادي قرار نمي دهند و نيازي به خودنمايي و تجمل گرايي ندارند. در مقابل كساني كه بهره اي از هويت انساني و سرمايه هاي معنوي و اخلاقي ندارند كمبود خود را با عرضه ظاهر و اندامشان در جامعه جبران مي كنند و تنها به عنوان يك زن مطرح مي شوند و نه به عنوان يك انسان و اگر هم استعداد و خلاقيتي دارند هرگز شكوفا نخواهد شد.
اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد: «كسي كه كرامت و شخصيت انساني، او را استوار نساخت، اهانت و پوچي زندگي او را ادب خواهدكرد.»(7)
قرآن كريم هم حجاب را عاملي براي رعايت حرمت و احترام زن مي شمارد و مي فرمايد:
«يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين من جلابيبهن ذلك أدني أن يعرفن فلايوذين و كان الله غفوراً رحيماً؛ (8) اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبات ها (روسري هاي بلند) خود را بر خويش افكنند. اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، بهتر است.»
آيت الله جوادي آملي در اين زمينه مي نويسد:
«در هر بخشي و هر بعدي از ابعاد، براي سير به مدارج كمال بين زن و مرد تفاوتي نيست، منتها بايد انديشه ها قرآن گونه باشد؛ يعني همانگونه كه قرآن بين كمال و حجاب و انديشه و عفاف جمع نمود، ما نيز در نظام اسلامي بين كتاب و حجاب جمع مي كنيم؛ يعني عظمت زن در اين است كه مردان بيگانه را نبيند و مردان بيگانه هم او را نبينند قرآن كريم وقتي از حجاب سخن مي گويد، مي فرمايد: حجاب عبارت است از يك نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زني كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند؛ لذا نظر كردن به زنان غير مسلمان را بدون قصد تباهي جايز مي دانند و علت آن اين است كه زنان غير مسلمان از اين حرمت بي بهره اند.» (9)
البته حجاب از منظر اسلام به معناي صرف پوشاندن نيست، قرآن كريم با بياني لطيف در اين باره مي فرمايد: «و يحفظن فروجهن» (10) يعني به زنان با ايمان بگو شرمگاهشان را حفظ كنند. تعبير يحفظن به جاي يسترن- كه به معناي پوشاندن است- بدين منظور است كه هدف حفظ كردن است، نه فقط پوشاندن. تنها پوششي كه عامل تحريك و جلب نظر باشد، خواسته خداي متعال نيست؛ هدف از پوشاندن حفظ كردن است و البته كه بدون پوشاندن حفظ كردن بي معناست؛ يعني مي توان خود را پوشاند، اما از نگاه و خطر حفظ نكرد. همان طور كه افراد نمي توانند ادعا كنند كه بدون پوشش خود را حفظ مي كنند، نمي توان ادعا كرد كه هميشه هر پوشيدن آميخته با حفظ كردن است. (11)

فلسفه حجاب

قرآن كريم علت و فلسفه حجاب را چنين بيان مي دارد: «ذلك أدني آن يعرفن فلا يوذين» (12) يعني براي اينكه شناخته نشوند و مورد اذيت واقع نگردند؛ چراكه آنها تجسم كرامت و عفاف در جامعه هستند و حرمت دارند. علامه طباطبايي درمورد اين آيه مي نويسد: «پوشاندن همه بدن به اينكه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند، نزديك تر است. در نتيجه وقتي به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمي شوند؛ يعني اهل فسق و فجور متعرض آنها نمي گردند.»(13)
اين فلسفه قرآن كريم را درمورد حجاب به راحتي مي توانيم در جوامع امروز بشري به چشم ببينيم كه چگونه آمار تجاوزها و باج خواهي از زنان در محيط هاي مختلف- چه اماكن آموزشي و چه در محيط هاي كاري مانند كارخانه ها، كارگاه ها و ادارجات- به طور وسيعي در كشورهاي غربي افزايش يافته است. بسياري از زنان در محيط كار خود با باج خواهي جنسي و ارعاب و تهديد همكاران و مديران ارشد خود، روبه رو مي شوند. طبق بررسي ها مشخص شده است كه آزار و اذيت جنسي در كشورهاي صنعتي جهان باعث شده تا از هر ده زن يك نفر كار خود را رها كرده و بيكار شود. كساني كه از سوي كارفرمايان خود موردسوءاستفاده جنسي قرار گرفته اند، عمدتاً با افسردگي روحي مواجه اند. گزارش سازمان ملل كه با بررسي وضعيت 23 كشور جهان تهيه شده است، مي گويد اين سوءاستفاده ها مدام درحال افزايش است و 60درصد زنان شاغل كه موردسوءاستفاده جنسي قرار مي گيرند، به خاطر حفظ آبرو از شكايت عليه اين آزارها صرف نظر مي كنند.(14)
گذشته از اين بحث، حجاب و پوشيدگي امري است كه خود به خود باعث ارزشمندي زن و افزايش قدر و منزلت او مي شود. اين قاعده كلي جوامع انساني است كه هر اندازه چيزي به وفور و آساني در دسترس عموم قرار گيرد، از ارزش آن كاسته مي شود و اگر رسيدن به آن به راحتي ميسر نباشد و دور از دسترس قرار گيرد، ارزش و اعتبار بيشتري پيدا مي كند. زن و نيازهاي جنسي نيز از اين قاعده مستثني نيستند. ويل دورانت در اين زمينه مي نويسد:
«خودداري از انبساط و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شكار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياست و بي آنكه بداند، حس مي كند كه اين خودداري ظريفانه از يك لطف و رقت عالي خبر مي دهد.» همچنين در جاي ديگر مي گويد: «آنچه بجوييم و نيابيم، عزيز و گرانبها مي شود. زيبايي به قدرت ميل بستگي دارد و ميل با اقناع و ارضا، ضعيف و با منع و جلوگيري قوي مي شود.» (15)
در روايات اسلامي تعابيري چون ريحانه در مورد زن به كار رفته كه مظهر ظرافت و طراوت شمرده مي شود. حجاب وسيله اي براي حفظ طراوت و ظرافت قرار گرفته تا در ميان چشم هاي ناپاك جامعه به پژمردگي كشانده نشود. قرآن كريم هم زنان بهشتي را كه يكي از نعمت هاي بزرگ بهشت مي داند، با وصف پوشيدگي و محجوبيت ذكر نموده است كه دست احدي به آنها نرسيده است: «كامثال لؤلؤ المكنون (16)؛ همانند مرواريدهاي پوشيده و پنهان در صدف هستند.»
«فيهن قاصرات الطرف لم يطمثمن انس قبلهم و لاجان كانهن الياقوت و المرجان» (17)؛ در آنجا زنان زيبايي هستند كه پيش از آن دست هيچ انس و جني به آنها نرسيده گويي ياقوت و مرجان هستند.»

4- حفظ سلامتي زنان

يكي ديگر از آثار مهم رعايت حجاب در جامعه، حفظ سلامتي و دوري از بيماري هاي مختلف است. نبود پوشش مناسب زنان و به دنبال آن بي بند و باري ولجام گسيختگي جنسي علاوه بر اثرات روحي و رواني، پيامدهاي جسمي زيادي را به دنبال دارد؛ در حالي كه بسياري از اين عوارض و بيماري ها آفريده خود انسان ها هستند؛ بلاهايي همچون ايدز كه همه ساله ميلياردها دلار صرف درمان و ساختن واكسن براي پيشگيري از آن مي شود، توسط انسان هاي بي بند و بار به وجود آمده است.
در كشورهايي كه اصولا اخلاقي رعايت نمي شود و از مذهب نيز فاصله گرفته اند، آمار مبتلايان بيشتر است. در مقابل كشورهايي كه به اخلاقيات معتقدند و حجاب و پوشيدگي زنان نيز در آنجا بيشتر است، تعداد اين بيماران كمتر است و هر جا كه فرهنگ غرب و به دنبال آن فرهنگ برهنگي و بي بندو باري رواج مي يابد، اين بيماري ها نيز شيوع بيشتري پيدا مي كند و همه اينها ساخته دست انسان هاي جاهليت قرن بيستم است.
امام رضا (ع) فرمودند: «هرگاه بندگان، گناهان جديدي به وجود آورند كه تاكنون مرتكب آن نمي شدند، خداوند هم بلاهاي تازه اي به وجود مي آورد كه تاكنون نمي شناختند.» (18)

5- استحكام جوامع اسلامي در برابر نفوذ بيگانگان

با تمام آنچه گفتيم شايد مهم ترين اثر حجاب و دوري ازفرهنگ برهنگي كه امروزه به صورت يك بيماري رواج مي يابد، حفظ استحكام و استواري جوامع است تا جايي كه بي حجابي و گسترش برهنگي در كشورهاي اسلامي، يكي از ابزارهاي مهم بيگانگان در سيطره و تسلط بر آن كشورها شده است.
استعمارگران براي استثمار ذخاير عظيم انساني و اقتصادي كشورهاي اسلامي، نخست بايد آنها را از درون تهي مي كردند، براي همين بايد هويت ديني از آنها گرفته مي شد و حجاب از نشانه هاي ارزشمند وقدرتمند آن به شمار مي رفت. براي اين تسلط، زنان بهترين انتخاب بودند زيرا زنان بيشتر از مردان درگير جنبه هاي ظاهري دنيا هستند و احساس و عاطفه نيز در آنها قوي تر است: «أو من ينشؤا في الحليه و هو في الخصام غير مبين (19) ؛ آيا كسي (را شريك خدا مي كنند) كه در زر و زيور پرورش يافته و در مجادله، بيانش غير روشن است؟»
در اينجا قرآن كريم دو صفت از صفات زنان كه در غالب آنها ديده مي شود و از جنبه عاطفي آنان سرچشمه مي گيرد، مورد بحث قرارداده: نخست علاقه شديد آنها به زينت آلات وديگري عدم قدرت كافي بر اثبات مقصود به هنگام مخاصمه و جر و بحث (كمبود قدرت استدلالي). (20)
جاسوسان زبده استمعارگران در كشورهاي اسلامي با شناخت فرهنگ حاكم بر كشورهاي مسلمان نشين مهم ترين مجاري و ابزار نفوذ در فرهنگ ملي و مذهبي آنها را همين امر تشخيص دادند. در همين راستا مستر همفر جاسوس كهنه كار انگليسي مي گويد: «در مسأله بي حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده اي به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر مشتاق شوند. بايد با استناد به شواهد تاريخي ثابت كنيم كه پوشيدگي زن از دوران بني العباس متداول شده است و مطلقاً سنت اسلام نيست وچادر لباس قديمي ايرانيان قبل از اسلام بوده و عبا لباسي است كه خلفاي عباسي براي زنان مسلمان رسم كردند. پس از آنكه زنان را از چادر و عبا بيرون آورديم، بايد جوانان را تحريك كنيم كه دنبال آنها راه بيفتند تا در ميان مسلمانان فساد رواج يايد و براي پيشبرد اين نقشه لازم است اول زنان غيرمسلمان را از حجاب بيرون آوريم تا زنان مسلمان از آنان ياد بگيرند.» (21)
و اينگونه دنياي غرب با شناخت فرهنگ حاكم بر اين كشورها همچنين وسيله قراردادن زنان و استفاده از سكس و برهنگي و با ارزش جلوه دادن آن و مقابله با حجاب و پوشش و روحيه عفاف، توانستند مردم را نسبت به مسائل و جريانات سياسي و اجتماعي بي اعتنا سازند و به راحتي به غارت و چپاول ملل محروم و تسلط بر آنان مشغول شوند. آنها تمام كوشش خود را به رفع حجاب از زنان متمركز كردند و با شعارهايي نظير آزادي و رشد و ترقي زنان مي خواستند آنها را از سنت هاي اسلامي و بومي خود مانند تقيد به ارزش هايي مثل عفت و پاكدامني و پايبندي به خانواده دور كنند و اين امر آغازي بود براي گسترش فحشا و بي بندو باري در ميان اقشار مختلف مردم تا به تدريج روحيه بيگانه ستيزي و سلحشوري و غيرت ديني و ملي از آنها گرفته شود.
البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه اقدامات بيگانگان در زمينه كشف حجاب و كشاندن زنان به عرصه هاي بي عفتي با نام آزادي و پيشرفت و ترقي زنان تنها با انگيزه هاي سياسي نبوده و نظام سرمايه داري غرب براي بازاريابي كالاهاي توليد شده و داشتن مصرف كننده بيشتر همواره سعي در بهره كشي از زنان داشته است با از ميان برداشتن حجاب و عفاف زنان و مسخ فرهنگي آنان، بازار مصرف آنها گرم و سود بيشتري به جيب كمپاني هاي بزرگ سرازير مي شود. پس مهم ترين مخاطب آنها جامعه زنان هستند؛ چون روح تجمل گرايي و زيبايي پرستي در آنان بيشتر از مردان است و بسياري از آنها به راحتي تحت تأثير تشعشعات خيره كننده زيبايي هاي ظاهري قرار مي گيرند. با اين حال بازهم حجاب سد راه آنهاست؛ چراكه در دنياي سرمايه داري اگر زن ايراني بخواهد خود را فقط براي همسر قانوني و يا براي حضور در مجالس اختصاصي زنان بيارايد، نه مصرف كننده لايقي براي سرمايه داران غربي خواهد بود و نه وظيفه و مأموريت ديگرش را كه عبارت است از انحطاط اخلاق جوانان و ضعف اراده آنان و ايجاد ركود در فعاليت اجتماعي به نفع استعمار غرب انجام خواهد داد.(22)
پس از كشف حجاب است كه مصرف زدگي به شدت رواج مي يابد. در جوامع سنتي و داراي حجاب، جلوه گري و حس غريزي زنان در آراستگي مجال زيادي براي حضور در بيرون از خانه نمي يابد. پس زنان احساس نياز نمي كنند كه براي عقب نماندن از قافله مد، با كفش و لباس جديد براي عرضه اندام به كوچه و خيابان بيايند و بسان افرادي كه هيچ فعاليت و مسئوليتي در مقابل خود و خانواده و اجتماع ندارند، بر سر كيف و كفش و لباس و... جديد با هم رقابت داشته باشند و سود اين رقابت و رنگارنگ شدن هر روزه آنها به جيب سرمايه داران و توليدكنندگان غربي برود. باوجود اينكه بسياري از اين مصرف ها غيرعاقلانه و اسراف و تجمل پرستي است و مانند يك عطش روحي اشباع نشدني هرروز گسترده تر مي شود.

مركز فرهنگ و معارف قرآن

 

پي نوشت ها:

(1)- نور.31.
(2)- مدثر.74.
(3)- نور.30.
(4)- اخلاق و رفتارهاي جنسي، ص.230
(5)- نوري، ميرزا حسين، المستدرك الوسائل، ج14، ص.269
(6)- مطهري، مرتضي؛ مسئله حجاب، ص.98
(7)- غررالحكم ، ص.486
(8)- احزاب.59.
(9)- جوادي آملي؛ زن در آينه جمال و جلال، ص426
(10)- نور31.
(11)- اخلاق و رفتارهاي جنسي ، ص.159
(12)- احزاب.59.
(13)- طباطبايي، ترجمه الميزان، ج4، ص.510
(14)- روزنامه جمهوري، .71.9.14
(15)- مسئله حجاب، ص 53و .55
(16)- واقعه.23.
(17)- الرحمن.56.
(18)- ميزان الحكمه، ج4، ثص.467
(19)- زخرف.18.
(20)- تفسير نمونه ذيل آيه 18 زخرف.
(21)- خاطرات مستر همفر، ص108و .109
(22)- مسئله حجاب، ص.79
دوشنبه 10 مهر 1391  2:50 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها