ام هانی
قرن سیزدهم هجرى، از زنان فاضل و شاعر. وى دختر حاج عبدالرحیم خان (1237 ق) بیگلربیگى یزد و از درباریان فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) بود كه از بیمارى وباى عمومى در شهر یزد درگذشت. امهانى از اهالى یزد بود و در جوانى ازدواج نكرد ولى در اواخر عمر با سید محترمى ازدواج كرد و بدون فرزند از دنیا رفت.
از اشعار اوست:
خال به كنج لب یكى طرهى مشك فام دو
واى به حال مرغ دلدانه یكى و دام دو
محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان
از چه كنم مجابشان پخته یكى و خام دو
هر كه بگوید این غزل بخشمش از سبیل جان
توسن خوش خرام یك استر خوش لگام دو
كان كرم جواد خان كز دل و از كفش برد
مایهى جود هر زمان بحر یكى غمام دو
معروف است كه دوستعلى خان ابرقوهى، از خاندان امهانى كه او نیز طبعى عالى داشته همین غزل را استقبال كرده است:
غیر دو زلف آن صنم بر رخ دلفریب او
كس نشنیده در جهان صبح یكى و شام دو
عبدالحسین آیتى- كه قبلا از بزرگان بهائیت بوده- در تاریخ یزد مىنویسد: «شگفت است غزلى با این همه گفتگو كه امهانى سروده و نام جوادخان را در آن ذكر نموده و دوستعلى خان هم استقبالش كرده باز مردمان بىاطلاع عمداً یا سهواً آن را به قرةالعین قزوینى كه حتى یك شعر هم از او دیده نشده نسبت دادهاند.» بیت دوم این غزل به عفت نسابه نیز منسوب است.
گویند امهانى در حال جان دادن انگشترى قیمتى در دست داشته و خدمتكارش مىخواسته آن را بیرون بیاورد كه امهانى چشم گشوده و این بیت را مىگوید:
كم فرصتند مردم دنیا به هوش باش
پر مىكنند بسمل در خون تپیده را[1]
(س سیزدهم ق)، شاعر. از اهالى یزد بود. پدر وى از درباریان فتحعلى شاه قاجار بود. امهانى در جوانى ازدواج نكرد امّا در اواخر عمر سید محترمى را به همسرى برگزید. روایت شده كه پیش از مرگ، انگشترى قیمتى در دست داشت و كنیزش مینو مىخواست آن را بیرون بیاورد كه امهانى چشم گشود و این بیت را گفت:
كم فرصتاند مردم دنیا به هوش باش
پَر مىكنند بسمل در خون طپیده را
محمدصادق خان رحیمى، از نوادههاى حاج عبدالرحیم خان، از قول عمهى خود مىگوید كه امهانى بیست یا سى جلد كتاب بر خانهاى دودمان خود وقف كرده و پست هر كدام به مناسبتى شعر یا اشعارى از خود نگاشته بود. وى «دیوان» شعر داشته است.[2]
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.